قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات0%

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دکتر محمد بیستونی
گروه: مشاهدات: 8963
دانلود: 2118

توضیحات:

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 156 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8963 / دانلود: 2118
اندازه اندازه اندازه
قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سخنی از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بیزاری از جبریون

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می‌فرماید:

«دورانی بر این امت پیش می‌آید که مرتکب معاصی و تبهکاری می‌شوند و برای توجیه این تبهکاری و سقوط می‌گویند قضا و قدر خداوندی چنین اقتضا می‌کرد. اگر چنین اشخاصی را ملاقات کردید به آنها برسانید که من از آنها بیزارم».(۱)

______________________________________

۱- همان منبع.

نقد نظریات معتزله (مفوّضه)

(۲)

به طوری که قبلاً اشاره شد معتزله بر این باورند که خالق پس از خلق عالم از اثربخشی و فیاضی برکنار است و خلق بدون هیچگونه وابستگی و تعلق به خالق بر خود واگذاشته شده است.

این نظر همانند نظری است که یک عده از متفکرین غربی به آن اعتقاد داشتند کسانی که جهان را نظامی مکانیکی می‌پنداشتند همانند ساعتی تصور می‌نمودند که ابتدا محتاج یک قدرتی است تا آن را کوک کرده و به راه اندازد.

و بعد از آن دیگر نیازی به قدرت ندارد.

پذیرش این نظریه به معنای نفی صریح توحید افعالی و انکار توحید عبادی

__________________________________

۱- الصراط المستقیم، ص ۳۲.

۲- قضا و قدر، عزیزاللّه سالاری، نشر جهاد، ۱۳۷۸، ص ۵۱ و ۵۲.

می‌باشد. نفی توحید افعالی بدینگونه که خداوند در فعل و کار جهان و انسان اثر و تأثیری ندارد. پس خداوند (جل جلاله) نسبت به جهان هستی و فعل آن قادر نیست و طبعا از سلطنت عالم برکنار می‌شود. این مکتب توحیدی عبادی یعنی اینکه بندگان در اعمالشان فقط خدا را پرستش نمایند و در هر کاری از او استعانت بجویند را رد می‌کند و حلقه اتصال عبد به معبود با تیغ تفویض می‌گسلد و نقش مثبت دعا، نیایش، نماز، صدقه، صله رحم و را در پیشبرد امور و اثر منفی پدیده‌هایی چون کفران نعمت، قطع صله رحم، ظلم و را هم در فساد امور و رکود انسان انکار نماید. با این وصف استمداد از خداوند و نوای حاجتمندی از غیاثُ الْمُسْتَغیثین و خلاصه طلب هدایت و غفران از آن هادی و غافر از صحیفه انسانیت حذف شده و آیات و روایات منقول در این باب هم نقض می‌گردد و نهایت این امر سقوط در گرداب شرک است.

نقد معتزله از نظر قرآن کریم

در مخالفت قرآن کریم با نظریه تفویض در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که در اینجا به عنوان نمونه به آیات زیر استناد می‌کنیم:

( وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً ) : در کارها بر خدا توکل کن (که تنها) خدا برای مدد و نگهبانی کفایت می‌کند».(۱)

( فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ ) : اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد البته در شمار زیانکاران بودید».(۲)

( إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ) : در حقیقت من بر خدا که پروردگار من و شماست توکل کردم.

____________________________________

۱- ۳ / احزاب.

۲- ۶۴ / بقره.

هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او مهار هستی‌اش را در دست دارد. به راستی پروردگار من بر راه راست است».(۱)

اَمْرٌ بَیْنَ الاَْمْرَیْن

امر بین الامرین تفکر شیعی است، شیعه نه به صرف قادریت و صاحب اختیار دانستن خداوند خویشتن را مجبور می‌بیند و نه به واسطه مختار دانستن خود در امور خداوند را از سلطنت و قادریت می‌اندازد. بلکه نگرش او جامع هر دو بوده و چنین روش حقی (امر بین الامرین) است.

این عقیده برخلاف پیروان جبر انسان را مختار و برخلاف پیروان تفویض خداوند را قادر و فعال ما یشاء و غنی بالذّات می‌داند، لکن اراده انسان را در طول اراده مطلق

___________________________________

۱- ۵۶ / هود.

خداوند می‌بیند نه در عرض آن که مستلزم شرک باشد. فعل انسان بی‌واسطه مخلوق انسان است ولی با واسطه مخلوق خالق تعالی می‌باشد. بنابراین اگر، حرکت و قدرتی داریم در طول اراده و قدرت خداوند است.

بیانی از امام خمینی در مورد امر بین الامرین(۱)

امام خمینی در کتاب طلب و اراده مباحث عمیقی را پیرامون موضوع مذکور مطرح نموده‌اند و می‌فرمایند:

آن کس که به تفویض قائل است ممکن را از محدوده‌اش بیرون کشیده و به سر حد واجب بالذات رسانده است پس تفویضی مشرک است. و آن کس که قائل به

_______________________________________

۱- همان مدرک.

جبر است حضرت واجب تعالی را از حد والایش تا حدود امکان پائین آورده پس جبری کافر است و از این رو مولای ما حضرت علی‌بن موسی الرضا عليه‌السلام بنا به روایت صدق از کتاب «عیون اخبار الرضا» طایفه قائل به تفویض را مشرک خوانده است و آن کس که حد وسط و میان این دو را قائل است، او در راه وسطی است که مخصوص امّت محمدیه و راه وسط آن است که هم مقام ربوبی حفظ شود و هم حدود امکانی.

آن کس که جبری شده است به حق واجب تعالی ستم کرده و آن کس که تفویضی گشته نیز همچنین حق خدا و حق خلق هر دو را پایمال نموده و آن کس که قائل به امر بین الامرین شده حق هر صاحب حق را عطا نموده است.

جبری چشم راستش نابیناست و این کوری از چشم راست به چشم چپش نیز سرایت کرد و تفویضی چشم چپش کور شد و آن به چشم راستش سرایت نموده و کسی که قائل به امر بین الامرین است هر دو چشمش بیناست.

آنکه به جبر معتقد است مجوس(۱) این امت است، چون پستی‌ها و نقص‌ها را به خدا نسبت داده است و آنکه به تفویض قائل است یهودی این امت است، چون دست خدا را بسته پنداشت، دستشان بسته باد و لعن و نفرین بر آنان به خاطر همین سخنانشان، بلکه هر دو دست خدای تعالی باز است ولی آنکه قائل به امر بین الامرین است بر دین حنیف اسلام است.(۲) (۳)

________________________________

۱- اَلْقَدَرِیَّةُ مَجوسُ هذِهِ الاُْمَّةُ: پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۲- طلب و اراده، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۷۵ - ۷۶.

۳- منظور از مجوس زردشتیان می‌باشند که اهورامزدا را خدای خیر و اهریمن را خدای شر می‌دانستند.

مثالی از امام خمینی درباره امر بین الامرین هنگامی که شعاع آفتاب بر صفحه آئینه می‌افتد و نور از آئینه بر دیوار منعکس می‌شود، این نوری که بر سینه دیوار است از خود آئینه نیست زیرا آئینه نوری ندارد و در عین حال از خود آفتاب و از چشمه خورشید هم نیست یعنی از شمس مطلق بدون واسطه و بدون قید هم نیست، بلکه نور دیوار از نور آفتابِ آینه است یا آفتابی که در آینه است. در اینجا اگر کسی از خود آفتاب غفلت داشته باشد در آینه نگاه کند، به گمانش می‌رسد که نور از آینه است و اگر کسی آفتاب را ببیند و متوجه آینه نباشد نور دیوار را از آفتاب می‌بیند و اما کسی که دو چشمش بیناست و آفتاب و آینه هر دو را می‌بیند، متوجه خواهد شد که نور از آفتابی است که در آینه افتاده است و به این ترتیب حکم می‌کند بر اینکه نور و هرچه از سنخ نور است ذاتاتعلّق به آفتاب دارد و بالعرض متعلق به آینه است.(۱)

مثالی از آیة اللّه العظمی خویی در مورد امر بین الامرین

بهترین تشبیهی که در این باره دیده شده است همان است که استاد بزرگوار حضرت آیة اللّه خویی در دروس خود بیان کرده‌اند، اجمال تشبیه مذکور این است:

فرض کنیم یک فرد از انسان مبتلا به فلج است به طوری که توانایی حرکت ندارد و ما می‌توانیم با وصل کردن سیم برق او را به حرکت وادار کنیم. در هنگام این حرکت

____________________________________

۱- طلب و اراده امام خمینی، انتشارات مرکز علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ص ۸۱.

کلید برق در دست ما می‌باشد. به طوری که هر لحظه بتوانیم آن شخص را از حرکت باز داریم، حال اگر چنین شخصی حرکت کند و کارهایی انجام دهد، این کارها با اختیار او انجام خواهد گرفت، خواه کار بد خواه کار خوب.

آنچه که از این کار به ما مستند است نیرو و قدرتی است که ما توسط برق در او ایجاد کرده‌ایم و در هر لحظه می‌توانیم این قدرت را از او سلب نمائیم، اما این کار را نمی‌کنیم و به حال خود وا می‌گذاریم.

طرز بهره‌برداری از این نیرو که ما به او داده‌ایم مربوط به اختیار اوست و به ما تعلقی ندارد.

همچنین است کارهای صادره از ما، نیرو از خداوند است و در هر لحظه ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام می‌گیرد و در هر لحظه می‌تواند آن را قطع کند ولی اختیار بهره‌برداری از آن نیرو کاملاً در دست است و معنای( لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ) همین است.(۱)

____________________________________

۱- جبر و اختیار، محمدتقی جعفری، چاپ دار التبلیغ اسلامی، قم، ۱۳۵۳، ص ۱۹۸ و ۱۹۹.

نقد جبر و تفویض از نظر اخبار و احادیث

(۱) از امام صادقعليه‌السلام در مورد جبر و تفویض پرسش شد حضرت فرمود: نه جبر است و نه تفویض بلکه منزلی است میان آن دو که حق آنجاست؛ و آن منزل را نداند جز عالم و یا کسی که عالم آن را به وی آموخته باشد: عن ابی عبداللّهعليه‌السلام : «قالَ سُئِلَ عَنِ الْجَبر وَ الْقَدَرِ فَقال: لا جَبَر و لا قَدَر و لَکِنْ مَنزِلَةٌ بَینَهُما، فیهَا الْحَقَّ الَّتی بَیْنَهُما لا یَعْلَمَها اِلاَّ الْعِلمُ اَو مَنْ عَلَّمَها اِیّاهُ الْعالِمُ».

امام باقر و امام صادقعليه‌السلام فرمودند: «خدا به مخلوقش مهربانتر از آن است که ایشان را مجبور به گناه کند سپس به آن جهت عذابشان نماید».

________________________________

۱- اصول کافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، ج ۱، ص ۲۲۲، چاپ چهارم، انتشارات علمیه اسلامیه.

چنانچه جبری مذهب گوید] و خدا عزیزتر از آن است که چیزی را بخواهد و نشود. چنانچه تفویض مذهب گوید] راوی می‌گوید از آن دو حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و تفویض منزل سومی است؟ فرمودند: آری منزلی است فراختر از میان آسمان تا زمین:

عن اَبی جَعفَر و اَبی عَبدِ اللّهعليهم‌السلام قالا: «اِنَّ اللّهَ اَرحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ اَنْ یَجُبرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیها وَ اللّهُ اَعَزُّ اَن یُریدَ اَمْرا فَلا یَکُونُ » قالَ: «فَسُئِلا هَلْ مِنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثالِثَةٌ؟ قالا نَعَمْ اَوسَعُ مِمّا بَیْنَ السَّماءِ وَ الاَْرضِ».(۱)

امیرالمؤمنین بعد از بازگشت از نبرد صفین، در کوفه نشسته بود که پیرمردی آمد و مقابل او زانو زد و پس از آن گفت: ای امیرمؤمنان! بفرمائید که آیا

___________________________________

۱- همان مأخذ، ص ۲۲۴.

عزیمت ما به شام طبق قضا و قدر الهی بود؟ فرمودند: آری ای شیخ: به هیچ تلی بالا نرفته و به هیچ وادی سرازیر نشدید مگر به قضا و قدر الهی [لا تفویض] پیرمرد عرض کرد ای امیرمؤمنان! رنجی را که در این راه کشیدم به حساب خدا بگذارم؟

حضرت فرمود: خاموش باش ای پیرمرد به خدا قسم که خداوند پاداش بزرگی به خاطر رفتن و اقامت نمودن و بازگشت از آنجا به شما داده است و در هیچیک از حالات خویش ناچار نبودید [لا جبر].

شیخ گفت چگونه در هیچکدام از حالاتمان مجبور نبودیم، در حالی که رفتن و جنبش و بازگشتمان بنابه قضا و قدر باشد؟

در اینجا تصور خام پیرمرد این بود که اگر حرکت آنها در چهارچوب قضا و قدر بوده، پس یعنی جبر!

حضرت فرمود تو گمان می‌بری که آن قضا و قدر حتمی و ضروری بوده؟ [یعنی بر این باوری که آن سرگذشت تخلف ‌ناپذیر بوده؟] اگر چنین بود پاداش و کیفر، امر و نهی و بازداشتن خداوند باطل و معنای وعده و وعید (نوید دادن و بیم دادن) ساقط می‌شد. در این گفتگو حقیقت امر بین الامرین به عنوان موضع قرآن کریم نمودار می‌شود.

القصّه پیرمرد به خاطر رفع ابهام از سر شادمانی این شعر را گفت:

اَنتَ الاِْمامُ الَّذی نَرجُو بِطاعَتِه

یَومَ النَّجاةِ مِنَ الرَّحْمنِ غُفْرانا

اَو ضَحْتَ مِنْ اَمرِنا ما کانَ مُلْتَبِسا

جَزاکَ و رَبُّکَ بِالاِْحْسانِ اِحْسانا

تو آن امامی هستی که به خاطر اطاعتش در روز قیامت از خدای رحمان امید آمرزش داریم.

از امر [مکتب] ما هرچه پوشیده و مشکل بود روشن ساختی پروردگارت در تقابل این نیکی جزای نیکو به تو دهد.(۱)

انسان و سرنوشت از نظر شهید مطهری

اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است.

چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد و اگر

____________________________________

۱- اصول کافی، ج ۱، باب الجبر و القدر و الامر بین الامرین، حدیث شماره ۱.

۲- انسان و سرنوشت، شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱)، انتشارات صدرا، ص ۳۸۴، ۳۸۶، ۳۹۶.

مقصود از سرنوشت و قضا و قدر پیوند حتمیت هر حادثه با علل خورد پیوند شکل گرفتن هر حادثه از ناحیه علل خود است البته این حقیقتی است مسلم

بشر مختار و آزاد آفریده شده است یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی می‌بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند.

سایر راهها به او بسته نیست، انتخاب یکی از آنها به فکر و اراده و مشیت شخصی او مربوط است. یعنی طرز فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معین می‌کند.

حتمی و غیرحتمی بودن قضا و قدر؟

(۱)

انقسام قضا و قدر به حتمی و غیرحتمی بودن از وضع خاص موجودات سرچشمه می‌گیرد موجودی که امکانات متعدد دارد، علل مختلف ممکن است در او تأثیر کنند، و هر علتی او را در یک مجرا و یک مسیر بخصوص قرار می‌دهد مقدرات متعددی دارد. به هر اندازه که به علل گوناگون بستگی و ارتباط دارد، مقدرات دارد. از این رو سرنوشت و

__________________________________

۱- انسان و سرنوشت، شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱)، انتشارات صدرا، ص ۴۰۱ ۳۹۴.

قضا و قدر چنین موجودی غیرحتمی است و اما موجودی که بیش از یک امکان دارد نیست و یک مسیر بیشتر برایش ممکن نیست و جز با یک نوع علت سروکار ندارد سرنوشتش حتمی و غیرقابل تغییر است.

به عبارت دیگر حتمیت و عدم حتمیت از جنبه قابلی است نه از جنبه فاعلی؛ به معنی قابلیت واحد و قابلیت‌های متعدده است.

اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است که سرنوشت حتمی و تخلف‌ناپذیر ندارد، زیرا بستگی دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع اراده‌ها و انتخابها و اختیارها که از خود بشر ظهور می‌کند. تمام امکاناتی که در مورد جمادات و افعال غریزی حیوان وجود دارد و تمام «اگر» هایی که در وقوع آنها هست در افعال و اعمال بشر هست.

در رشد یک درخت یا انجام عمل غریزی یک حیوان هزاران «اگر» که همان شرایط طبیعی هستند می‌تواند وجود داشته باشد.

همه آن اگرها در افعال و اعمال انسان هست، به علاوه اینکه در انسان عقل و شعور و اراده اخلاقی و قوه انتخاب و ترجیح آفریده شده است.

انسان قادر است عملی را که صد در صد با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ رادع و مانع خارجی وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی ترک کند، و قادر است کاری را که صددرصد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجی هم وجود ندارد. به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد آن را انجام دهد اینجاست که تأثیر انسان در سرنوشت خود به عنوان یک عامل مختار معلوم می‌شود

اینکه می‌گوئیم بشر مختار و آزاد است به این معنی است که عمل او از خواست و رضایت کامل او سرچشمه می‌گیرد و هیچ عاملی او را برخلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او وادار نمی‌کند؛ نه قضا و قدر و نه عامل دیگر.

خلاصه اینکه چون تمام علل و اسباب مظاهر قضا و قدر الهی می‌باشند در مورد هر حادثه‌ای هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان‌های مختلف متصور باشد، قضا و قدرهای گوناگون متصور است. آن جریانی که واقع می‌شود و صورت می‌گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی هم که متوقف می‌شود به قضا و قدر الهی است.

قضا و قدر در بیان علیعليه‌السلام

علیعليه‌السلام در سایه دیوار گچی نشسته بود؛ از آنجا که حرکت کرد و در زیر سایه دیوار دیگری نشست، به آن حضرت گفته شد: یا امیرالمؤمنین: «تَفِرُّ مِن قَضاءِ اللّه» از قضای الهی فرار می‌کنی؟ فرمود: «اَفِرُّ مِن قَضاءِ اللّه اِلی قَدَرِ اللّه: از قضای الهی به قدر الهی پناه می‌برم»(۱) یعنی از نوعی قضا و قدر به نوع دیگری از قضا و قدر پناه می‌برم؛

______________________________

۱- بحار الانوار، چاپ جدید، ج ۵، ص ۸۷.

یعنی اگر بنشینم و دیوار بر سرم خراب شود قضا و قدر الهی است، زیرا در جریان علل و اسباب اگر انسانی در زیر دیوار شکسته و مشرف به انهدام بنشیند آن دیوار بر سرش خراب می‌شود و صدمه می‌بیند، و این خود قضا و قدر الهی است، و اگر خود را به کفار بکشد، از خطر او مصون می‌ماند، این نیز قضا و قدر الهی است. کما اینکه ممکن است در همان حال در یک جریان دیگر از علل و اسباب، خطر دیگری متوجه او گردد که آن نیز قضا و قدر الهی است.

مسأله قضا و قدر در صدر اسلام

(۱)

_________________________________

۱- انسان و سرنوشت، شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱)، انتشارات صدرا، ص ۳۹۷.

آنچه مجموعا از اخبار و روایات شیعه و سنی برمی‌آید این است که شخص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلّما قضا و قدر را برای اصحاب خود مطرح کرده است و امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نیز مکرّر در این باب داد سخن داده است. آنچه اعجاب برمی‌انگیزد این است که این تعالیم بزرگ آن چنان با استادی و مهارت به مردم صدر اسلام تلقین شده است که با جبر فرسنگ‌ها فاصله داشته و آن‌ها را جبری مسلک و در نتیجه بی اراده بار نیاورده است بعدها که متکلمین اسلامی آمده‌اند نتوانسته‌اند بین اعتقاد به قضا و قدر و اعتقاد به جبر فرق بگذارند و تا امروز که چهارده قرن از آن زمان می‌گذرد کمتر افرادی در شرق و غرب عالم پیدا شده‌اند که توانسته باشند بین این دو عقیده فرق بگذارند.

نقش عوامل معنوی در سرنوشت انسان

در صفحات پیشین که نقش انسان را در انتخاب سرنوشت و تغییر قضا و قدر مفصلاً مورد بحث قرار دادیم، بیشتر به جنبه‌های مادی و فیزیکی انسان در قضا و قدر پرداختیم، ولی بجز عوامل مادی نیروی دیگری نیز که قطعا اهمیت آن کمتر از عوامل مادی نیست در تعیین و تغییر سرنوشت انسانها مؤثر است که مربوط به عوامل و پدیده‌های معنوی می‌باشد که ذیلاً به مهمترین این عوامل اشاره می‌کنیم:

۱ - دعا و نیایش

خداوند از بندگان خود می‌خواهد که نیازهای خود را از او طلب کنند تا او اجابت فرماید:

( ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ :) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».(۱)

امام باقرعليه‌السلام می‌فرماید: «دعا قضای شدیدی را که به سختی محکم شده باشد برمی‌گرداند».(۲)

«اَلدّعاءُ یَرُدُّ القَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْراما»

بنابراین دعا یکی از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثه‌ای می‌تواند مؤثر باشد و یا جلوی قضا و قدر را بگیرد.

________________________________________

۱- ۶۰ / غافر.

۲- اصول کافی، ج ۴، کتاب دعا، ص ۲۱۶.

۲ - صدقه و احسان

قرآن کریم:( خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها ) : از اموال آن‌ها صدقه بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه‌شان سازی».(۱)

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می‌فرماید: صدقه هفتاد در از شَرها را می‌بندد:

«اَلصَّدَقَةَ تَسُدُّ سَبْعینَ بابا مِنَ الشَّرِ».(۲)

امام صادقعليه‌السلام می‌فرماید: « مَنْ یَعیشُ بِالاِْحْسانِ اَکْثَرُ مِمَّن یَعیشُ بِالاَْعْمارِ: کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز می‌کنند از کسانی که با عمر اصلی زندگی می‌کنند بیشترند».(۳)

_____________________________________

۱- ۱۰۳ / توبه.

۲- میزان الحکمه، ج ۵، ص ۳۲۱.

۳- بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۴۰.

صدقه‌ای که مرد یهودی را از مرگ نجات داد

از امام صادقعليه‌السلام روایت شده که: مردی یهودی بر حضرت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشت و گفت: السّام علیک! پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود و علیک! یاران حضرت را گفتند که وی از برای تو طلب مرگ کرد و گفت «اَلْمَوْتُ عَلَیْکَ». پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود من نیز این چنین پاسخ گفتم.

آن‌حضرت اضافه کرد که ماری سیاه این یهودی را از پس گردن بگزد و بکشد، راوی گوید آن یهودی به هیزم کنی رفت و هیزم بسیار گرد آورد و دیری نپائید که بازگشت.

پیامبر وی را فرمود: هیزم فرو نه، مرد هیزم‌ها را بنهاد. ناگاه ماری پدیدار شد که در درون هیزم‌ها بود و چوبی به دندان می‌گزید. حضرت فرمود: ای یهودی امروز چه کرده‌ای؟ گفت: کاری جز کار هیزم نکرده‌ام، آن را به دوش کشیده اینجا آوردم و نیز دو قرص نان بود یکی را خوردم و دیگری را به مسکینی صدقه دادم. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود و بدین عمل خداوند آن گزند را از وی دفع کرد زیرا: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ مَیتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِْنْسانِ: صدقه مرگ بد را از انسان دور می‌سازد».(۱)

۳ - توکل

توکل یعنی اینکه انسان در پیمودن راه حق تزلزل به خود راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در زندگی هدفی صحیح و خداپسندانه برگزیند و فعالیت خود را متوجه آن کند و نتیجه کار را به خدا واگذارد، خداوند او را تحت حمایت خود قرار می‌دهد.(۲)

خداوند در آیه ۳ سوره طلاق می‌فرماید:

( وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْرا ) : آن کسی که در راه حق به خدا اعتماد کند خداوند او را بس است. خدا فرمان و

__________________________________

۱- بحارالانوار، ج ۴، ص ۲ ۱۲۱ بیروت، مؤسسه الوفا، چاپ دوم.

۲- بینش اسلامی، دوره پیش دانشگاهی، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، ۱۳۷۹.

حکم خود را به نتیجه می‌رساند خدا برای هر چیز قدر و اندازه‌ای قرار داده است».

در این آیه شریف با جمله( قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْرا ) نظام عالم یعنی نظام «علت و معلول» را به رسمیت شناخته است، در عین حال می‌فرماید که خداوند فرمان خود را به نتیجه می‌رساند. یعنی آنجا که پای روابط معنوی و تأییدات غیبی به میان می‌آید، جریان دیگری واقع می‌شود و عوامل ظاهری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

۴ - صله رحم

صله رحم یعنی سرزدن به قوم و خویش نسبی که اقدام به این امر باعث زیادی عمر می‌شود. به حدیثی از امام صادقعليه‌السلام به نقل از جلد ۱۶ بحارالانوار توجه فرمائید: «قال ابو عبداللّهعليه‌السلام : صِلَةُ الرَّحِمِ و حُسنُ الْجِوارِ یَعمُرانِ الدّیارِ و یَزیدانِ فِی الاَْعْمارِ: صله رحم کردن و خوش رفتاری با همسایه شهرها را آباد و عمرها را زیاد می‌کند».

اکنون به حدیثی عجیب از کتاب امالی شیخ مفید به نقل از امیرالمؤمنینعليه‌السلام توجه بفرمائید:

«اِنَّ اَعْجَلَ الطّاعَةِ ثَوابا لَصِلَةُ الرَّحِمِ اِنَّ الْقَومَ لَیَکُونُونَ فُجّارا فَیَتَواصَلُونَ: بدرستی که فوری‌ترین اطاعت از جهت ثواب صله رحم است قومی که صله رحم می‌کنند مالشان زیاد می‌شود باوجود آنکه فاجر و بدکاره هستند».(۱)

۵ - خشنود کردن پدر و مادر

در حدیثی به نقل از جلد ۱۶ بحارالانوار امام صادقعليه‌السلام می‌فرماید:

«وَ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ یَزیدَ اللّهُ فی عُمْرِکَ فَسُرَّ و الِدَیْکَ: اگر دوست داری که خدا عمرت را زیاد کند پدر و مادرت را خشنود کن».

۶ - گناه نکردن

گناهان علاوه بر کیفری که در روز واپسین به دنبال خواهند داشت آثار وضعی خود را در همین جهان باقی می‌گذارند و در حقیقت مقدّرات دنیوی ما را نیز تغییر می‌دهند.

امام صادقعليه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکثرُ مِمَّن یَعیشُ بِالاَْعْمارِ: کسانی

__________________________________

۱ و ۲ - به نقل از کتاب صحت و سعادت، علی موسوی تبریزی، ۱۳۲۹، تبریز، ص ۱۲۴، ۱۲۶، ۱۲۹.

که به وسیله گناهان می‌میرند بیشتر از کسانی هستند که عمرهای زیاد می‌کنند».(۱)

علیعليه‌السلام می‌فرماید: «اِحْذَرُ الذُّنُوبِ فَاِنَّ العَبدَ لَیَذْنِبَ فَیَحْبِسُ عَنهُ الرّزق: از گناهان بپرهیزید زیرا بنده چون گناه می‌کند رزق از او بازداشته می‌شود».(۲)

ملاحظه می‌شود که گناهان که اجل و روزی را تغییر می‌دهند علل تغییر و تبدیل قضا و قدر می‌باشند بدیهی است که این تغییرات نیز خود قضا و قدر الهی می‌باشند.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به ابوذر می‌فرمایند یا اباذر: «الرَّجُلُ لَیُحْرَمُ رِزقَهُ بِالذَّنبِ یُصیبُهُ: ای ابوذر انسان به سبب گناهی که می‌کند چه بسا از روزی خویش که بر وی مقرر شد، محروم می‌گردد».(۳)

_____________________________________

۱- میزانُ الحکمه، ج۳،ص ۲۶۷.

۲- همان مأخذ، ص ۲۶۶.

۳- به نقل از کتاب پندهای گرانمایه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوذر غفاری، ترجمه ابوطالب تجلیل تبریزی، دفتر نشر برگزیده، ۱۳۷۲، قم.

پس نتیجه می‌گیریم: طاعت و گناه، عدل و ظلم، نیکوکاری و بدکاری، دعا و نفرین و امثال این‌ها از عوامل معنوی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر و سلامت، روزی و مؤثر می‌باشند و یک سلسله حسابهای مخصوص برای خود دارند.

_____________________________________

۷ - مجاهدات در راه حق

( اِنْ تَنْصُروُا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ) : اگر دین خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می‌کند و گامهایتان را ثابت می‌کند».(۱)

۸ - نیکی کردن به جانداران

آزار رساندن به جانداران اعم از حیوان و انسان به ویژه کسانی که بر گردن انسان حقّی دارند (صاحبان حقوق) از قبیل پدر و مادر و معلم در همین زندگی دنیایی نیز اثرات بدی به دنبال دارد. به طور کلی طاعت و گناه، توبه و پرده‌دری، عدل و ظلم، نیکوکاری و بدکاری، دعا و نفرین و امثال این‌ها از عواملی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و مؤثّر می‌باشند و یک سلسله حساب‌های مخصوص برای خود دارند.

_________________________________

۱- ۷ / محمّد.

کلمه قَدَری

اینکه ما در اینجا طرفداران آزادی و اختیار بشر را قَدَری نامیدیم به حسب معروف‌ترین اصطلاح علماء کلام است، غالبا در اخبار و روایات نیز این کلمه در همین مورد بکار برده شده است والا کلمه قَدَری در زبان متکلمین و در بعضی اخبار و روایات و جبریون اطلاق می‌شود؛ بطور کلی هم طرفداران جبر که قائل به تقدیر کلی بوده‌اند و هم طرفداران اختیار و آزادی که تقدیر را از اعمال بشر نفی می‌کرده‌اند از اطلاق «قَدَری» می‌خوانده است.

جنبه علمی و عمومی قضا و قدر

هرچند این مسأله متافیزیکی است و به فلسفه کلی و ماوراء الطبیعه مربوط است ولی از دو نظر شایستگی دارد که در ردیف عملی و اجتماعی نیز قرار گیرد. یکی از نظر که طرز تفکری که شخص در این مسأله پیدا می‌کند در زندگی عملی و اجتماعی و کیفیت برخورد و مقابله او با حوادث مؤثر است. بدیهی است که روحیه کسی که معتقد است وجودی است دست بسته و تأثیری در سرنوشت ندارد، با کسی که خود را حاکم بر سرنوشت خود می‌داند و معتقد است حدّ و آزاد آفریده شده است متفاوت است.

در صورتی که بسیاری از مسائل فلسفی این گونه نمی‌باشند، در روحیه و عمل و روش زندگی انسان اثر ندارند از قبیل، حدوث و قدوم زمانی عالم، تناهی و بی‌تناهی ابعاد عالم، نظام علل و اسباب و امتناع صدور کثیر از واحد، عینیت ذات و صفات واجب الوجود و امثال این‌ها. اینگونه مسائل تأثیری در روش عملی و روحیه اجتماعی شخص ندارند.

دیگر از این جهت که مسأله سرنوشت و قضا و قدر در عین اینکه از نظر پیدا کردن راه حل در ردیف مسائل خصوصی است، از نظر عمومیت افرادی که در جستجوی راه حلی برای آن هستند در ردیف مسائل عمومی است.

یعنی این مسأله از مسائلی است که برای ذهن همه کسانی که فی‌الجمله توانایی اندیشیدن در مسائل کلی دارند طرح می‌شود و مورد علاقه قرار می‌گیرد. زیرا هر کسی طبعا علاقمند است بداند آیا یک سرنوشت محتوم و مقطوعی که تخلف از آن امکان‌پذیر نیست مسیر زندگانی او را تعیین می‌کند و او از خود در این راهی که می‌رود اختیاری ندارد؟! مانند پر کاهی است در کف تند بادی؟! یا چنین سرنوشتی در کار نیست و او خود می‌تواند مسیر زندگی خود را تعیین کند.

برخلاف سایر مسائل فلسفه کلی که همچنانکه از نظر یافتن راه حل جنبه

خصوصی دارند، از جنبه توجه اذهان به جستجو برای یافتن راه حل نیز دارای جنبه خصوصی می‌باشند. از این دو نظر این مسأله را می‌توان در ردیف مسائل عملی و عمومی و اجتماعی نیز طرح کرد.

برخی از منتقدین اسلام بزرگترین علت انحطاط مسلمین را اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت قبلی ذکر کرده‌اند. اینجا طبعا این سؤال پیش می‌آید که اگر اعتقاد به سرنوشت سبب رکود و انحطاط فرد یا اجتماع می‌شود پس چرا مسلمانان صدر اول این‌طور نبودند؟ آیا آنها به قضا و قدر و سرنوشت قبلی اعتقاد نداشتند و این مسأله جز تعلیمات اولیه اسلام نبود و بعد در عالم اسلام وارد شد.

همچنانکه بعضی از مورخین اروپائی گفته‌اند و یا اینکه نوع اعتقاد آنها به قضا و قدر طوری بوده که با اعتقاد به اختیار و آزادی و مسئولیت منافات نداشته است؟ یعنی آنها در عین اینکه به سرنوشت اعتقاد نداشته‌اند معتقد بوده‌اند که سرنوشت به نحوی تحت اختیار و اراده انسان است و انسان قادر است آن را تغییر دهد، اگر چنین طرز تفکری داشته‌اند آن طرز تفکر براساس چه اصول و مبانی بوده است؟