قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات28%

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات
  • شروع
  • قبلی
  • 156 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10301 / دانلود: 4030
اندازه اندازه اندازه
قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

قضا و قدر از دیدگاه قرآن و روایات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

که خداوند گروهی از اقوام سرکش پیشین را به وسیله آن مجازات کرد و عجیب اینکه با تمام پیشرفت‌های علمی که نصیب بشر شده، هیچ وسیله‌ای برای دفع آن وجود ندارد و انسان از مبارزه با آن عاجز است.

اما چرا از میان همه اقوام در اینجا انگشت روی قوم عاد و ثمود گذاشته شده است؟ این به خاطر آن است که عرب از وضع آنها آگاهی داشته و آثار ویرانه‌های شهرهای آنها را با چشم خود دیده بودند، به علاوه به حکم آنکه یک قوم بیابان گرد بودند از خطرات صاعقه به خوبی آگاهی داشتند.

( أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُون ) : آیا ندیدند که ما آب را به سوی زمین‌های خشک می‌رانیم و به وسیله آن زراعت‌هایی می‌رویانیم که هم چهارپایانشان از آن می‌خورند و هم خودشان تغذیه می‌کنند، آیا نمی‌بینند؟»(۱)

به راستی اگر باران نمی‌بارید بسیاری از زمین‌ها، قطره‌ای از آب به خود نمی‌دید حتی اگر فرضا رودخانه‌ای پر آب وجود داشت بر آنها مسلط نمی‌شد، اما اکنون می‌بینیم که به برکت این رحمت الهی بر فراز بسیاری از کوه‌ها و دامنه‌های صعب العبود و تپه‌های مرتفع جنگل‌ها و درختان فراوان و گیاهان بسیار روییده است، این قدرت آبیاری عجیب، تنها در باران است و از هیچ چیز دیگر ساخته نیست.

______________________________________

۱- ۲۷ / سجده.

و یا از این جهت که گیاه به محض روییدن برای چهارپایان قابل استفاده است در حالی که استفاده انسان از گیاهان غالبا به زمان بعد موکول می‌شود که دانه و ثمره خود را به بار می‌آورد.

جالب اینکه در ذیل آیه مورد بحث جمله( اَفَلا یُبصِرُونَ ) (آیا نمی‌بینید) آمده است، در حالی که در ذیل آیه قبل که سخن از قصرها و خانه‌های ویران شده اقوام پیشین است جمله( اَفَلا یُبصِرُونَ ) (آیا نمی‌شنوند) آمده.

این تفاوت به خاطر آن است که منظره زنده شدن زمین‌های لم یزرع بر اثر نزول باران را همه با چشم می‌بینند، در حالی که مسائل مربوط به اقوام پیشین را غالبا به صورت اخباری می‌شنوند. در یک جمع‌بندی از مجموع دو آیه فوق، چنین استفاده می‌شود که خداوند به این گروه سرکش می‌فرماید: «چشم و گوش خود را باز کنید، حقایق را بشنوید و ببینید و بیندیشید که چگونه یک روز به بادها فرمان دادیم، قصرها و کاخ‌های قوم عاد را درهم بکوبند و ویران کنند، روز دیگر به همین بادها فرمان می‌دهیم که ابرها پربار را به سوی زمین‌های مرده و بایر ببرند و آنها را آباد و سر سبز سازند آیا باز در برابر چنین قدرتی سر تسلیم فرود نمی‌آورید»؟

( کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ ) : هر کسی مرگ را می‌چشد و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت، آن‌ها که از آتش (دوزخ) دور شده، به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده‌اند و زندگی دنیا،چیزی جز مایه فریب نیست».(۱)

بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بی‌ایمان، این آیه اشاره به قانون عمومی مرگ و سرنوشت مردم رستاخیز می‌کند تا هم دلداری برای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مؤمنان باشد و هم هشداری به مخالفان گناهکار.

این آیه نخست اشاره به قانونی می‌کند که حاکم بر تمام موجودات زنده جهان است

___________________________________

۱- ۱۸۵ / آل عمران.

و می‌گوید: «تمام زندگان خواه و ناخواه مرگ را خواهند چشید:( کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ) .

گرچه بسیاری از مردم مایلند، که فناپذیر بودن خود را فراموش کنند ولی این واقعیتی است که اگر ما آن را فراموش کنیم، آن هرگز ما را فراموش نخواهد کرد، حیات و زندگی این جهان، بالاخره پایانی دارد و روزی می‌رسد که مرگ به سراغ هر کس خواهد آمد و ناچار است از این جهان رخت بربندد.

منظور از «نَفْس» در آیه مجموعه جسم و جان است، اگرچه گاهی نفس در قرآن تنها به روح اطلاق می‌شود و تعبیرش به «چشیدن» اشاره به احساس کامل است، زیرا گاه می‌شود انسان غذایی را به چشم می‌بیند و یا با دست لمس می‌کند، ولی این‌ها هیچ کدام احساس کامل نیست، مگر زمانی که به وسیله ذائقه خود آن را بچشد و گویا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نیز یک نوع غذا برای آدمی و موجودات زنده است.

سپس می‌گوید: بعد از زندگی این جهان، مرحله پاداش و کیفر اعمال شروع می‌شود در اینجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل.

( وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ) .

جمله «تُوَفَّوْنَ» که به معنی پرداخت کامل است نشان می‌دهد که اجر و پاداش به طور کامل در روز قیامت پرداخت می‌گردد، بنابراین مانعی ندارد که در عالم برزخ (جهانی که واسطه میان دنیا و آخرت است) قسمتی از نتایج اعمال خود و پاداش و کیفر را ببیند، زیرا این پاداش و کیفر برزخی، کامل نیست. گویا دوزخ با تمام قدرتش انسان‌ها را به سوی خود جذب می‌کند و راستی عواملی که انسان را به سوی آن می‌کشاند جاذبه عجیبی دارند. آیا هوس‌های زودگذر، لذات جنسی نامشروع، مقام‌ها و ثروت‌های غیر مباح، برای هر انسانی جاذبه ندارد؟

ضمنا از این تعبیر استفاده می‌شود که اگر مردم نکوشند و خود را از تحت جاذبه این عوامل فریبنده دور ندارند، تدریجا به سوی آن جذب خواهند شد.

( أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ) : آگاه باشید اولیاء (و دوستان) خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند».(۱)

اولیاء خدا کسانی هستند که میان آنان و خدا حایل و فاصله‌ای نیست، حجاب ‌ها از قلبشان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان می‌بینند که هیچ گونه شک و تردیدی به دلهایشان راه نمی‌یابد و به خاطر همین آشنایی با خدا که وجود بی‌انتها و قدرت بی‌پایان و کمال مطلق است و ماسوی خدا در نظرشان کوچک و کم‌ارزش و ناپایدار و بی‌مقدار است.

____________________________________

۱- ۶۲ / یونس.

کسی که با اقیانوس آشنا است، قطره در نظرش ارزشی ندارد و کسی که خورشید را می‌بیند، نسبت به یک شمع بی‌فروغ بی‌اعتنا است.

و از اینجا روشن می‌شود که چرا آنها ترس و اندوهی ندارند، زیرا خوف و ترس معمولاً از احتمال فقدان نعمت‌هایی که انسان در اختیار دارد و یا خطراتی که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشی می‌شود، همان گونه که غم و اندوه معمولاً نسبت به گذشته و فقدان امکاناتی است که در اختیار داشته است. اولیاء و دوستان راستین خدا از هرگونه وابستگی و اسارت جهان ماده آزادند و «زهد» به معنی حقیقیش بر وجود آنها حکومت می‌کند، نه با از دست دادن امکانات مادی و جزع و فزع می‌کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول می‌دارد.

بنابراین «غم‌ها» و «ترس‌هایی» که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانی نسبت به گذشته و آینده نگه می‌دارد، در وجود آنها راه ندارد.

یک ظرف کوچک آب، از دمیدن یک انسان، متلاطم می‌شود ولی در پهنه اقیانوس کبیر حتی طوفان‌ها کم اثر است و به همین دلیل آن را اقیانوس آرام می‌نامند( لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ ) : نه آن روز که داشتند، به آن دل بستند و نه امروز که از آن جدا می‌شوند، غمی دارند، روحشان بزرگ‌تر و فکرشان بالاتر از آن است که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد».(۱)

خلاصه اینکه غم و ترس در انسان‌ها معمولاً ناشی از روح دنیاپرستی است، آنها که از این روح تهی هستند، اگر غم و ترسی نداشته باشند، بسیار طبیعی است.

این بیان استدلالی مسأله بود و گاهی همین موضوع به بیان دیگری که شکل عرفانی دارد، به این صورت عرضه می‌شود.

_______________________________________

۱- ۲۳ / حدید.

اولیای خدا آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهده ذات پاک او می‌باشند که غیر او را به دست فراموشی می‌سپرند، روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتما نیاز به تصور فقدان و از دست دادن چیزی و یا مواجهه با دشمن و موجود خطرناکی دارد، کسی که غیر خدا در دل او نمی‌گنجد و به غیر او نمی‌اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمی‌شود، چگونه ممکن است غم و اندوه و ترس وحشتی داشته باشد.

از آنچه گفتیم، این حقیقت نیز آشکار شد که منظور غم‌های مادی و ترس‌های دنیوی است، وگرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظایف و مسئوولیت‌ها و اندوه بر آنچه از موفقیت‌ها از آنان فوت شده، که این ترس و اندوه جنبه معنوی دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقی او است، به عکس ترس و اندوه‌های مادی که مایه انحطاط و تنزّل است.

( فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ ) : امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگری مالک سود و زیانی نیست و به ظالمان می‌گوییم: بچشید عذاب آتشی را که تکذیب می‌کردید».(۱)

( وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُریدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ ) : هنگامی که آیات روشن‌گر ما بر آن‌ها خوانده شود، می‌گویند: او فقط مردی است که می‌خواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش می‌کردند، بازدارد و می‌گویند: این جز دروغ بزرگی که (به خدا) بسته شده، چیز دیگری نیست و کافران هنگامی که حقّ به سراغشان آمد، گفتند: این فقط یک سحر آشکار است».(۱)

__________________________________

۱- ۴۲ / سبأ.

این نخستین بار نیست که قرآن از مشرکان تعبیر به «ظالم» و ستمگر می‌کند بلکه در بسیاری دیگر از آیات قرآن از «کفر» تعبیر به «ظالم» یا از «کافران و مشرکان» تعبیر به «ظالمان» شده است، چرا که قبل از هر چیز بر خود ستم می‌کنند که تاج پرافتخار عبودیت پروردگار را از سر برداشته و طوق بندگی خفت بار بت‌ها را بر گردن می‌نهند و همه حیثیت و شخصیت و سرنوشت خود را بر باد می‌دهند.

( سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ) : به زودی او را مجبور می‌کنم که از قلّه زندگی بالا رود (سپس او را به زیر می‌افکنم)».(۲)

____________________________________

۱- ۴۳ / سبأ.

۲- ۱۷ / مدثّر.

( إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ ) : او (برای مبارزه با قرآن) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت».(۱)

«قَدَّرَ» از ماده «تقدیر» در اینجا به معنی آماده ساختن مطلب در ذهن و تصمیم گرفتن برای اجرای آن نقشه شوم است.

بدیهی است فکر کردن ذاتا کار خوبی است، اما به شرط اینکه در مسیر حق باشد، که گاه یک ساعت آن فضیلت عبادت یک سال و حتی یک عمر را دارد، چرا که همان یک ساعت می‌تواند سرنوشت انسان را به کلی دگرگون سازد، ولی اگر فکر در مسیر کفر و فساد و شیطنت به کار گرفته شود، مذموم و نکوهنده است و فکر کردن «ولید» از همین نوع بود.

( وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ) : آنها به

______________________________________

۱- ۱۸ / مدثّر.

آن چه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین نازل گردیده،) ایمان می‌آورند و به رستاخیز یقین دارند».(۱)

«روح» مخلوق عظیمی است مافوق فرشتگان، چنانکه در حدیثی از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است که شخصی از ایشان سؤال کرد: «آیا روح همان جبرئیل است»؟

امامعليه‌السلام در پاسخ فرمود: «جبرئیل از ملائکه است و روح، اعظم از ملائکه است مگر خداوند متعال نمی‌فرماید: ملائکه و روح نازل می‌شوند»؟

منظور از( مِنْ کُلِّ اَمْر ) این است که فرشتگان برای تقدیر و تعیین سرنوشت‌ها و آوردن هر خیر و برکتی در آن شب نازل می‌شوند و هدف از نزول آنها انجام این امور است یا اینکه هر امر خیر و سرنوشت و تقدیری را با خود می‌آورند.

___________________________________

۱- ۴ / بقره.

( قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ ) : بگو نگاه کند آنچه را (از آیات خدا و نشانه‌های توحیدش) در آسمان‌ها و زمین است، اما این آیات و انذارها به حال کسانی که ایمان نمی‌آورند (و لجوجند) مفید نخواهد بود».(۱)

( فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَیَّامِ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ ) : آیا آنها همانند روزهای پیشینیان را انتظار می‌کشند، بگو: شما انتظار بکشید من نیز با شما انتظار می‌کشم».(۲)

باید توجه داشت که استفهام در جمله( فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ ) ، «استفهام انکاری» است یعنی آنها با این شیوه رفتارشان جز فرارسیدن یک سرنوشت شوم نمی‌توانند داشته باشند.

_____________________________________

۱- ۱۰۱ / یونس.

۲- ۱۰۲ / یونس.

( ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ ) : سپس رسولان خود را یکی بعد از دیگری فرستادیم، هر زمان رسولی برای (هدایت) قومی می‌آمد، او را تکذیب می‌کردند، ولی ما این امت‌های سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم و آن‌ها را احادیثی قرار دادیم (چنان محو شدند که تنها نام و گفتگویی از آن‌ها باقی ماند) دور باد از رحمت خدا قومی که ایمان نمی‌آورند».(۱)

( ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ ) : سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم».(۲)

گاه امتی منقرض می‌شود اما نفرات و آثار چشم‌گیری از آنها در گوشه و کنار به صورت پراکنده باقی می‌ماند ولی گاه چنان نابود می‌شود که جز اسمی از آنها بر صفحات تاریخ یا در گفتگوهای مردم باقی نمی‌ماند و این امتهای سرکش و طغیان‌گر از دسته دوم بودند.

____________________________________

۱- ۴۴ / مؤمنون.

۲- ۴۵ / مؤمنون.

آری این سرنوشت‌های دردناک، نتیجه بی‌ایمانی آنها بود و به همین دلیل مخصوص آن‌ها نیست، هر گروه بی‌ایمان و سرکش و ستمگر، خواه ناخواه به چنین سرنوشتی گرفتار می‌شود، چنان نابود می‌گردد که تنها نامی از او در صفحات تاریخ و گفتگوها باقی می‌ماند.

( فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ ) : آیا آن‌ها چیزی جز سنّت پیشینیان (و عذاب‌های دردناک آن‌ها) را انتظار دارند»؟(۱) این جمله کوتاه اشاره‌ای به تمام سرنوشت‌های شوم

_______________________________________

۱- ۴۳ / فاطر.

اقوام گردنکش و طغیانگری همچون قوم نوح و عاد و ثمود و قوم فرعون است که هر کدام به بلای عظیمی گرفتار شدند و قرآن بارها به گوشه‌هایی از سرنوشت شوم و دردناکشان اشاره کرده و در اینجا با همین یک جمله کوتاه، تمام آنها را در مقابل چشم این گروه مجسم می‌سازد.

چگونه امکان دارد خداوند قوم و جمعیتی را به خاطر اعمالی کیفر دهد، ولی گروه دیگری را که دارای همان بر نامه‌اند، معاف دارد؟

مگر او حکیم و عادل نیست و همه چیز را از روی حکمت و عدل انجام نمی‌دهد؟

( قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ) : گفتند: شومی شما از خودتان است، اگر درست بیندیشید، بلکه شما گروهی اسراف کارید».(۱)

______________________________________

۱- ۱۹ / یس.

اگر بدبختی و تیره روزی و حوادث شوم محیط جامعه شما را فراگرفته و برکات الهی از میان شما رخت بربسته، عامل آن را در درون جان خود، در افکار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو کنید، نه در دعوت ما، این شما هستید که با بت‌پرستی و هوی‌پرستی و بیدادگری و شهوت رانی فضای زندگی خود را تیره و تار کرده و برکات خدا را از خود قطع کرده‌اید.

درد اصلی شما همان اسراف و تجاوزگری شما است، اگر توحید را انکار کرده، به شرک روی می‌آورید، دلیل آن اسراف و تجاوز از حق است و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است، سبب آن نیز اسراف در گناه و آلودگی به شهوات است، بالاخره اگر در برابر خیرخواهی خیرخواهان آنها را تهدید به مرگ می‌کنید، این نیز به خاطر تجاوزگری شما است.

( اِنْ کانَتْ اِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَاِذا هُمْ خامِدُونَ ) : فقط یک صیحه آسمانی بود، ناگهان همگی خاموش شدند. (۱) ( یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ) : افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آن‌ها نیامد، مگر این که او را استهزاء می‌کردند».(۲) بیچاره و محروم از سعادت آن گروهی که نه تنها گوش هوش به ندای رهبران ندهند، بلکه به استهزاء و سخریه آنها برخیزند، سپس آنها را از دم شمشیر بگذرانند در حالی که آنها سرنوشت شوم طغیان گران بی‌ایمان را قبل از خود دیده بودند و سرانجام دردناکشان را با گوش شنیده یا در صفحات تاریخ خوانده بودند، اما کمترین عبرتی نگرفتند و درست در همان وادی گام نهادند و به همان سرنوشت گرفتار شدند.( فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضی مَثَلُ الْأَوَّلینَ ) : ما کسانی را که

_____________________________________

۱- ۲۹ / یس.

۲- ۳۰ / یس.

نیرومندتر از این‌ها بودند، هلاک کردیم و داستان پیشینیان قبلاً گذشت».(۱)

( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزیزُ الْعَلیمُ ) : هرگاه از آن‌ها سؤال کنی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده؟ مسلما می‌گویند: خداوند قادر و دانا آن‌ها را آفریده است».(۲)

در آیاتی که قبلاً بر تو نازل کرده‌ایم، نمونه‌های زیادی از این اقوام سرکش و طغیانگر مطرح شده‌اند و شرح حال آنها از طریق وحی، بی کم و کاست بر تو نازل گردیده، در میان آنها اقوامی بودند که از مشرکان عرب بسیار نیرومندتر بودند با امکانات و ثروت و نفرات و لشکر و استعداد فراوان، اقوامی همچون فرعون و فرعونیان زورمندانی همچون عاد و ثمود، اما بروید ویرانه‌های شهرهای آنها را ببینید و سرگذشت آنها را در تاریخ بخوانید و از همه روشن‌تر آنچه را در قرآن درباره آنها نازل شده است، بررسی کنید تا بدانید شما طاغیان لجوج از عذاب دردناک الهی هرگز در امان نیستید.

_______________________________

۱- ۸ / زخرف.

۲- ۹ / زخرف.

( قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ) : (پیامبرشان) گفت: آیا اگر من آیینی هدایت بخش‌تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید، آورده باشم (باز هم انکار می‌کنید؟) گفتند: (آری) ما به آنچه شما به آن مبعوث شده‌اید، کافریم».(۱)

( فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ ) : لذا ما از آن‌ها انتقام گرفتیم، بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود».(۲)

____________________________________

۱- ۲۴ / زخرف.

۲- ۲۵ / زخرف.

مسلما چنین قوم طغیانگر و لجوج و بی‌منطقی شایسته بقا و حیات نیست و دیر یا زود باید عذاب الهی نازل گردد و این خار و خاشاک‌ها را از سر راه بردارد. گروهی را با طوفان و گروهی را با زلزله ویرانگر و جمعی را با تندباد و صاعقه و خلاصه هریک از آنها را با فرمانی کوبنده درهم شکستیم و هلاک کردیم.

( کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزیزٍ مُقْتَدِرٍ ) : اما آن‌ها همه آیات ما را تکذیب کردند و ما آن‌ها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصی قدرتمند و توانا».(۱)

( أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُر ) ِ : آیا کفار شما بهتر از این‌ها هستند؟ یا برای شما امان نامه‌ای در کتب آسمانی نازل شده است»؟(۲)

_____________________________________

۱- ۴۲ / قمر.

۲- ۴۳ / قمر.

بعد از بیان داستان اقوام پیشین و عذاب و کیفر امت‌های سرکش و مجرم، در آیه مشرکان مکه را مخاطب می‌سازد.

میان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتی است؟ اگر آنها به خاطر کفر و طغیان و ظلم و گناه گرفتار طوفان‌ها و زلزله‌ها و صاعقه‌ها شدند، چه دلیلی دارد که شما به چنین سرنوشتی مبتلا نشوید؟

آیا شما از آنها بهترید؟ یا طغیان و عناد و کفر شما از آنها کمتر است؟ پس چگونه خود را از عذاب الهی مصون می‌شمرید؟

مگر اینکه امان نامه‌ای در کتب آسمانی برای شما آمده باشد و مسلما چنین ادعایی دروغ است و هیچگونه دلیلی بر آن ندارید.

( وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ) : ما کسانی را که در گذشته شبیه شما بودند، هلاک کردیم، آیا کسی هست که متذکر شود»؟(۱)

_____________________________________

۱- ۵۱ / قمر.

( وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ ) : و هر کاری را انجام دادند، در نامه‌های اعمالشان ثبت است».(۱)

مسلما اقوام پیشین، پیرو مشرکان مکه و مانند آنها نبودند بلکه قضیه برعکس بود، اما از آنجا که طرفداران یک نفر شبیه او هستند، این واژه در معنی «شبیه و مانند» نیز به کار می‌رود.

______________________________________

۱- ۵۲ / قمر.

این را نیز نباید نادیده گرفت که این گروه از کفار مکه از برنامه پیشینیان نیرو می‌گرفتند و از خط و مکتب آنها استفاده می‌کردند و به همین جهت بر اقوام پیشین اشیاع (شیعه‌ها) اطلاق شده است.

به هر حال این آیه بار دیگر این حقیقت را تأکید می‌کند که وقتی اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها یکی است، دلیلی ندارد که شما سرنوشتی جز سرنوشت آنها داشته باشید، بیدار شوید و پند گیرید.

( وَ لا یَخافُ عُقْباها ) : و او هرگز از فرجام این کار بیم ندارد».(۱)

هر قدر سوگندهای قرآن در یک زمینه بیشتر و محکم‌تر باشد، دلیل بر اهمیت موضوع است و می‌دانیم که طولانی‌ترین و مؤکدترین سوگندها در این سوره است، به خصوص اینکه سوگند به ذات پاک خداوند سه بار در آن تکرار شده و سرانجام روی این مسأله تکیه شده است که فلاح و رستگاری در تزکیه نفس است و محرومیت و شکست و بدبختی در تزکیه است.

______________________________

۱- ۱۵ / شمس.

در واقع مهم‌ترین مسأله زندگی انسان نیز همین مسأله است و در حقیقت قرآن با تعبیر فوق مطلب را بازگو می‌کند که رستگاری انسان نه در گرو پندارها و خیالها است، نه در سایه مال و ثروت و مقام، نه وابسته به اعمال اشخاص دیگر (آن گونه که مسیحیان تصور می‌کنند که فلاح هر انسانی در گرو فداکاری عیسای مسیح است) می‌باشد و نه مانند این‌ها، بلکه در گرو پاکسازی و تعالی روح و جان در پرتو ایمان و عمل صالح است.

بدبختی و شکست انسان نیز نه در قضا و قدر اجباری است و نه در سرنوشت‌های الزامی و نه فعالیتهای این و آن بلکه تنها و تنها به خاطر آلودگی به گناه و انحراف از مسیر تقوا است.

«هر کس که تقوا و شکیبایی پیشه کند خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌سازد».

چون قضا آید طبیب ابله شود

و آن دوا در نفع هم گمره شود(۱)

__________________________________

۱- مولوی.

سرنوشت مردم پس از پیامبر

( وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِیَسْتَکْمِلُوا الْخِزْیَ وَ یَسْتَوْجِبُوا الْغِیَرَ حَتَّی إِذَا اخْلَوْلَقَ ۱۳۰ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَی الْفِتَنِ وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ یَمُنُّوا عَلَی اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ یَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِم )

«روزگار آنان به طول انجامید تا رسوایی آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در فتنه‌ها آسودند و گروهی دست به حمله و پیکار با فسادگران زدند و با شکیبایی که داشتند بر خدا منت نهادند و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند تا آنجا که اراده الهی به پایان دوران جاهلیت موافق شد».(۱)

______________________________________

۱- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۶/۱۵۰.

شناخت قضا و قدر الهی از دیدگاه امام علیعليه‌السلام

الحکمة ۲۸۷:

سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوه»

از امام علیعليه‌السلام درباره قَدَر پرسیدند، امام پاسخ داد:) «راهی است تاریک، آن را مپیمایید، و دریایی است ژرف؛ وارد آن نشوید و رازی است خدایی، خود را به زحمت نیندازید».

الحکمة ۲۰۱: «وَ قالَ: إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ»

«و درود خدا بر او فرمود: با هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می‌کنند و چون تقدیر الهی فرا رسد، تنهایش می‌گذارند، که همانا زمان عمر انسان سپری نگهدارنده است».

الحکمة ۱۶: «وَ قالَعليه‌السلام : تَذِلُّ الاُْمُورُ لِلْمَقادیرِ، حَتّی یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبیرِ»

«درود خدا بر او فرمود: کارها چنان در سیطره تقدیر است که چاره اندیشی به مرگ می‌انجامد».

الحکمة ۴۵۹: «اَلتَّقْدیرُ اَمِ التَّدْبیرُ: وَ قالَعليه‌السلام : یَغْلِبُ الْمِقدارُ عَلَی التَّقْدیرِ، حَتّی تَکُونَ َ الْآفَةُ فِی االتَّدْبیرِ»

امام علیعليه‌السلام درباره تقدیر و تدبیر فرموده: «تقدیر الهی چنان بر محاسبات ما چیره شود که تدبیر، سبب آفت زندگی باشد».

الحکمة ۷۸: «مَنْزِلَةُ الْقَضاءِ وَ الْقَدَرِ»

«وَ مِنْ کَلامٍعليه‌السلام لِلسّائِلِ الشّامِیّ لَمّا سَأَلَه: اَکانَ مَسیرُنا اِلَی الشّامِ بِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وَ قَدَرِ؟ بَعْدَ کَلامٍ طَویلٍ هذا مُخْتارَهُ:

وَیْحَکَ! لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضاءً لازِما، وَ قَدَرا حاتِما! وَ لَوْ کانَ ذلِکَ کَذلِکَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ، وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعیدُ. اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ أمَرَ عِبادَهُ تَخْییرا، وَ نَهاهُمْ تَحْذیرا، وَ کَلَّفَ یَسیرا، وَ لَمْ.یُکَلِّفْ عَسیرا، وَ أعْطی عَلَی الْقَلیلِ کَثیرا؛ وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوبا، وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرَها، وَ لَمْ یُرْسِلِ الاَْنْبِیاءَ لَعِبا، وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکِتابَ لِلْعِبادِ عَبَثا، و لا خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً».

شناخت جایگاه جبر و اختیار

حکمت ۷۸: «و در جواب مردی شامی فرمود: (مرد شامی پرسید: آیا رفتن ما به شما، قضا و قدر الهی است؟ امامعليه‌السلام با کلمات طولانی پاسخ او را داد که برخی از آن را برگزیدیم).

وای بر تو! شاید قضاء لازم و قَدَر حتمی را گمان کرده‌ای؟ اگر چنین بود، پاداش و کیفر، بشارت و تهدید الهی، بیهوده بود! خداوند سبحان! بندگان خود را فرمان داد در حالی که اختیار دارند و نهی فرمود تا بترسند، احکام آسانی را واجب کرد، و چیز دشواری را تکلیف نفرمود، و پاداش اعمال اندک را فراوان قرار داد، با نافرمانی بندگان مغلوب نخواهد شد، و با اکراه و اجبار اطاعت نمی‌شود و پیامبران را به شوخی نفرستاد و فرو فرستادن کتب آسمانی برای بندگان بیهوده نبود و آسمان و زمین و آنچه را در میانشان است بی‌هدف نیافرید».

«مَنْ عَصاکَ وَ لا یَزیدُ فی مُلْکِکَ مَنْ اَطاعَکَ و لا یَرُدُّ اَمْرَکَ مَنْ سَخِطَ قَضاءَکَ وَ لا یَسْتَغْنی عَنْکَ مَنْ تَوَلّی عَنْ أمْرِکَ. کُلُّ سِرٍّ عِنْدَکَ عَلانِیَةٌ»

«آن کسی که قضای تو به خشم آید نتواند فرمانت را برگرداند و هر کس که به فرمان تو پشت کند از تو بی‌نیاز نگردد. هر سری نزد تو آشکار و هر پنهانی نزد تو هویداست»!(۱)

«بِکَ عِلْما بِأنَّ أزِمَّةَ الاُْمُورِ بِیَدِکَ وَ مَصادِرَها عَنْ قَضائِکَ»

«اگر مصیبت‌ها بر آنان فرود آید به تو پناه می‌برند و روی به درگاه دارند

_________________________________

۱- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۴/۱۰۹.

زیرا می‌دانند که سررشته کارها به دست توست و همه کارها از خواست تو نشأت می‌گیرند».(۱)

وصف پروردگار در آفرینش موجودات گوناگون

«قَدَّرَ ما خَلَقَ فَأحْکَمَ تَقْدیرَهُ وَ دَبَّرَهُ فَألْطَفَ تَدْبیرَهُ وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِه فَلَمْ یَتَعَدَّ حُدودَ مَنْزِلَتِه وَ لَمْ یَقْصُرْ دُونَ الاِْنْتِهاءِ اِلی غایَتِه وَ لَمْ یَسْتَصْعِبْ إذْ اُمِرَ بِالْمُضِیِّ عَلی إرادَتِه»

«آنچه را آفرید با اندازه‌گیری دقیقی استوار کرد و با لطف و مهربانی نظمشان داد و به خوبی تدبیر کرد. هر پدیده را برای همان جهت که آفریده شد به حرکت درآورد، چنان که نه از حد و مرز خویش تجاوز نماید و نه در رسیدن به مراحل رشد خود کوتاهی کند و این حرکت حساب شده را، بدون دشواری به سامان رساند تا براساس اراده او زندگی کند».(۲)

____________________________________

۱- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۳/۲۲۷.

۲- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۲۶/۹۱.

سخنی از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بیزاری از جبریون

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می‌فرماید:

«دورانی بر این امت پیش می‌آید که مرتکب معاصی و تبهکاری می‌شوند و برای توجیه این تبهکاری و سقوط می‌گویند قضا و قدر خداوندی چنین اقتضا می‌کرد. اگر چنین اشخاصی را ملاقات کردید به آنها برسانید که من از آنها بیزارم».(۱)

______________________________________

۱- همان منبع.

نقد نظریات معتزله (مفوّضه)

(۲)

به طوری که قبلاً اشاره شد معتزله بر این باورند که خالق پس از خلق عالم از اثربخشی و فیاضی برکنار است و خلق بدون هیچگونه وابستگی و تعلق به خالق بر خود واگذاشته شده است.

این نظر همانند نظری است که یک عده از متفکرین غربی به آن اعتقاد داشتند کسانی که جهان را نظامی مکانیکی می‌پنداشتند همانند ساعتی تصور می‌نمودند که ابتدا محتاج یک قدرتی است تا آن را کوک کرده و به راه اندازد.

و بعد از آن دیگر نیازی به قدرت ندارد.

پذیرش این نظریه به معنای نفی صریح توحید افعالی و انکار توحید عبادی

__________________________________

۱- الصراط المستقیم، ص ۳۲.

۲- قضا و قدر، عزیزاللّه سالاری، نشر جهاد، ۱۳۷۸، ص ۵۱ و ۵۲.

می‌باشد. نفی توحید افعالی بدینگونه که خداوند در فعل و کار جهان و انسان اثر و تأثیری ندارد. پس خداوند (جل جلاله) نسبت به جهان هستی و فعل آن قادر نیست و طبعا از سلطنت عالم برکنار می‌شود. این مکتب توحیدی عبادی یعنی اینکه بندگان در اعمالشان فقط خدا را پرستش نمایند و در هر کاری از او استعانت بجویند را رد می‌کند و حلقه اتصال عبد به معبود با تیغ تفویض می‌گسلد و نقش مثبت دعا، نیایش، نماز، صدقه، صله رحم و را در پیشبرد امور و اثر منفی پدیده‌هایی چون کفران نعمت، قطع صله رحم، ظلم و را هم در فساد امور و رکود انسان انکار نماید. با این وصف استمداد از خداوند و نوای حاجتمندی از غیاثُ الْمُسْتَغیثین و خلاصه طلب هدایت و غفران از آن هادی و غافر از صحیفه انسانیت حذف شده و آیات و روایات منقول در این باب هم نقض می‌گردد و نهایت این امر سقوط در گرداب شرک است.

نقد معتزله از نظر قرآن کریم

در مخالفت قرآن کریم با نظریه تفویض در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که در اینجا به عنوان نمونه به آیات زیر استناد می‌کنیم:

( وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً ) : در کارها بر خدا توکل کن (که تنها) خدا برای مدد و نگهبانی کفایت می‌کند».(۱)

( فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ ) : اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمی‌شد البته در شمار زیانکاران بودید».(۲)

( إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ) : در حقیقت من بر خدا که پروردگار من و شماست توکل کردم.

____________________________________

۱- ۳ / احزاب.

۲- ۶۴ / بقره.

هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او مهار هستی‌اش را در دست دارد. به راستی پروردگار من بر راه راست است».(۱)

اَمْرٌ بَیْنَ الاَْمْرَیْن

امر بین الامرین تفکر شیعی است، شیعه نه به صرف قادریت و صاحب اختیار دانستن خداوند خویشتن را مجبور می‌بیند و نه به واسطه مختار دانستن خود در امور خداوند را از سلطنت و قادریت می‌اندازد. بلکه نگرش او جامع هر دو بوده و چنین روش حقی (امر بین الامرین) است.

این عقیده برخلاف پیروان جبر انسان را مختار و برخلاف پیروان تفویض خداوند را قادر و فعال ما یشاء و غنی بالذّات می‌داند، لکن اراده انسان را در طول اراده مطلق

___________________________________

۱- ۵۶ / هود.

خداوند می‌بیند نه در عرض آن که مستلزم شرک باشد. فعل انسان بی‌واسطه مخلوق انسان است ولی با واسطه مخلوق خالق تعالی می‌باشد. بنابراین اگر، حرکت و قدرتی داریم در طول اراده و قدرت خداوند است.

بیانی از امام خمینی در مورد امر بین الامرین(۱)

امام خمینی در کتاب طلب و اراده مباحث عمیقی را پیرامون موضوع مذکور مطرح نموده‌اند و می‌فرمایند:

آن کس که به تفویض قائل است ممکن را از محدوده‌اش بیرون کشیده و به سر حد واجب بالذات رسانده است پس تفویضی مشرک است. و آن کس که قائل به

_______________________________________

۱- همان مدرک.

جبر است حضرت واجب تعالی را از حد والایش تا حدود امکان پائین آورده پس جبری کافر است و از این رو مولای ما حضرت علی‌بن موسی الرضا عليه‌السلام بنا به روایت صدق از کتاب «عیون اخبار الرضا» طایفه قائل به تفویض را مشرک خوانده است و آن کس که حد وسط و میان این دو را قائل است، او در راه وسطی است که مخصوص امّت محمدیه و راه وسط آن است که هم مقام ربوبی حفظ شود و هم حدود امکانی.

آن کس که جبری شده است به حق واجب تعالی ستم کرده و آن کس که تفویضی گشته نیز همچنین حق خدا و حق خلق هر دو را پایمال نموده و آن کس که قائل به امر بین الامرین شده حق هر صاحب حق را عطا نموده است.

جبری چشم راستش نابیناست و این کوری از چشم راست به چشم چپش نیز سرایت کرد و تفویضی چشم چپش کور شد و آن به چشم راستش سرایت نموده و کسی که قائل به امر بین الامرین است هر دو چشمش بیناست.

آنکه به جبر معتقد است مجوس(۱) این امت است، چون پستی‌ها و نقص‌ها را به خدا نسبت داده است و آنکه به تفویض قائل است یهودی این امت است، چون دست خدا را بسته پنداشت، دستشان بسته باد و لعن و نفرین بر آنان به خاطر همین سخنانشان، بلکه هر دو دست خدای تعالی باز است ولی آنکه قائل به امر بین الامرین است بر دین حنیف اسلام است.(۲) (۳)

________________________________

۱- اَلْقَدَرِیَّةُ مَجوسُ هذِهِ الاُْمَّةُ: پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۲- طلب و اراده، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۷۵ - ۷۶.

۳- منظور از مجوس زردشتیان می‌باشند که اهورامزدا را خدای خیر و اهریمن را خدای شر می‌دانستند.

مثالی از امام خمینی درباره امر بین الامرین هنگامی که شعاع آفتاب بر صفحه آئینه می‌افتد و نور از آئینه بر دیوار منعکس می‌شود، این نوری که بر سینه دیوار است از خود آئینه نیست زیرا آئینه نوری ندارد و در عین حال از خود آفتاب و از چشمه خورشید هم نیست یعنی از شمس مطلق بدون واسطه و بدون قید هم نیست، بلکه نور دیوار از نور آفتابِ آینه است یا آفتابی که در آینه است. در اینجا اگر کسی از خود آفتاب غفلت داشته باشد در آینه نگاه کند، به گمانش می‌رسد که نور از آینه است و اگر کسی آفتاب را ببیند و متوجه آینه نباشد نور دیوار را از آفتاب می‌بیند و اما کسی که دو چشمش بیناست و آفتاب و آینه هر دو را می‌بیند، متوجه خواهد شد که نور از آفتابی است که در آینه افتاده است و به این ترتیب حکم می‌کند بر اینکه نور و هرچه از سنخ نور است ذاتاتعلّق به آفتاب دارد و بالعرض متعلق به آینه است.(۱)

مثالی از آیة اللّه العظمی خویی در مورد امر بین الامرین

بهترین تشبیهی که در این باره دیده شده است همان است که استاد بزرگوار حضرت آیة اللّه خویی در دروس خود بیان کرده‌اند، اجمال تشبیه مذکور این است:

فرض کنیم یک فرد از انسان مبتلا به فلج است به طوری که توانایی حرکت ندارد و ما می‌توانیم با وصل کردن سیم برق او را به حرکت وادار کنیم. در هنگام این حرکت

____________________________________

۱- طلب و اراده امام خمینی، انتشارات مرکز علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ص ۸۱.

کلید برق در دست ما می‌باشد. به طوری که هر لحظه بتوانیم آن شخص را از حرکت باز داریم، حال اگر چنین شخصی حرکت کند و کارهایی انجام دهد، این کارها با اختیار او انجام خواهد گرفت، خواه کار بد خواه کار خوب.

آنچه که از این کار به ما مستند است نیرو و قدرتی است که ما توسط برق در او ایجاد کرده‌ایم و در هر لحظه می‌توانیم این قدرت را از او سلب نمائیم، اما این کار را نمی‌کنیم و به حال خود وا می‌گذاریم.

طرز بهره‌برداری از این نیرو که ما به او داده‌ایم مربوط به اختیار اوست و به ما تعلقی ندارد.

همچنین است کارهای صادره از ما، نیرو از خداوند است و در هر لحظه ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام می‌گیرد و در هر لحظه می‌تواند آن را قطع کند ولی اختیار بهره‌برداری از آن نیرو کاملاً در دست است و معنای( لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ) همین است.(۱)

____________________________________

۱- جبر و اختیار، محمدتقی جعفری، چاپ دار التبلیغ اسلامی، قم، ۱۳۵۳، ص ۱۹۸ و ۱۹۹.

نقد جبر و تفویض از نظر اخبار و احادیث

(۱) از امام صادقعليه‌السلام در مورد جبر و تفویض پرسش شد حضرت فرمود: نه جبر است و نه تفویض بلکه منزلی است میان آن دو که حق آنجاست؛ و آن منزل را نداند جز عالم و یا کسی که عالم آن را به وی آموخته باشد: عن ابی عبداللّهعليه‌السلام : «قالَ سُئِلَ عَنِ الْجَبر وَ الْقَدَرِ فَقال: لا جَبَر و لا قَدَر و لَکِنْ مَنزِلَةٌ بَینَهُما، فیهَا الْحَقَّ الَّتی بَیْنَهُما لا یَعْلَمَها اِلاَّ الْعِلمُ اَو مَنْ عَلَّمَها اِیّاهُ الْعالِمُ».

امام باقر و امام صادقعليه‌السلام فرمودند: «خدا به مخلوقش مهربانتر از آن است که ایشان را مجبور به گناه کند سپس به آن جهت عذابشان نماید».

________________________________

۱- اصول کافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، ج ۱، ص ۲۲۲، چاپ چهارم، انتشارات علمیه اسلامیه.

چنانچه جبری مذهب گوید] و خدا عزیزتر از آن است که چیزی را بخواهد و نشود. چنانچه تفویض مذهب گوید] راوی می‌گوید از آن دو حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و تفویض منزل سومی است؟ فرمودند: آری منزلی است فراختر از میان آسمان تا زمین:

عن اَبی جَعفَر و اَبی عَبدِ اللّهعليهم‌السلام قالا: «اِنَّ اللّهَ اَرحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ اَنْ یَجُبرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیها وَ اللّهُ اَعَزُّ اَن یُریدَ اَمْرا فَلا یَکُونُ » قالَ: «فَسُئِلا هَلْ مِنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثالِثَةٌ؟ قالا نَعَمْ اَوسَعُ مِمّا بَیْنَ السَّماءِ وَ الاَْرضِ».(۱)

امیرالمؤمنین بعد از بازگشت از نبرد صفین، در کوفه نشسته بود که پیرمردی آمد و مقابل او زانو زد و پس از آن گفت: ای امیرمؤمنان! بفرمائید که آیا

___________________________________

۱- همان مأخذ، ص ۲۲۴.

عزیمت ما به شام طبق قضا و قدر الهی بود؟ فرمودند: آری ای شیخ: به هیچ تلی بالا نرفته و به هیچ وادی سرازیر نشدید مگر به قضا و قدر الهی [لا تفویض] پیرمرد عرض کرد ای امیرمؤمنان! رنجی را که در این راه کشیدم به حساب خدا بگذارم؟

حضرت فرمود: خاموش باش ای پیرمرد به خدا قسم که خداوند پاداش بزرگی به خاطر رفتن و اقامت نمودن و بازگشت از آنجا به شما داده است و در هیچیک از حالات خویش ناچار نبودید [لا جبر].

شیخ گفت چگونه در هیچکدام از حالاتمان مجبور نبودیم، در حالی که رفتن و جنبش و بازگشتمان بنابه قضا و قدر باشد؟

در اینجا تصور خام پیرمرد این بود که اگر حرکت آنها در چهارچوب قضا و قدر بوده، پس یعنی جبر!

حضرت فرمود تو گمان می‌بری که آن قضا و قدر حتمی و ضروری بوده؟ [یعنی بر این باوری که آن سرگذشت تخلف ‌ناپذیر بوده؟] اگر چنین بود پاداش و کیفر، امر و نهی و بازداشتن خداوند باطل و معنای وعده و وعید (نوید دادن و بیم دادن) ساقط می‌شد. در این گفتگو حقیقت امر بین الامرین به عنوان موضع قرآن کریم نمودار می‌شود.

القصّه پیرمرد به خاطر رفع ابهام از سر شادمانی این شعر را گفت:

اَنتَ الاِْمامُ الَّذی نَرجُو بِطاعَتِه

یَومَ النَّجاةِ مِنَ الرَّحْمنِ غُفْرانا

اَو ضَحْتَ مِنْ اَمرِنا ما کانَ مُلْتَبِسا

جَزاکَ و رَبُّکَ بِالاِْحْسانِ اِحْسانا

تو آن امامی هستی که به خاطر اطاعتش در روز قیامت از خدای رحمان امید آمرزش داریم.

از امر [مکتب] ما هرچه پوشیده و مشکل بود روشن ساختی پروردگارت در تقابل این نیکی جزای نیکو به تو دهد.(۱)

انسان و سرنوشت از نظر شهید مطهری

اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است.

چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد و اگر

____________________________________

۱- اصول کافی، ج ۱، باب الجبر و القدر و الامر بین الامرین، حدیث شماره ۱.

۲- انسان و سرنوشت، شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱)، انتشارات صدرا، ص ۳۸۴، ۳۸۶، ۳۹۶.

مقصود از سرنوشت و قضا و قدر پیوند حتمیت هر حادثه با علل خورد پیوند شکل گرفتن هر حادثه از ناحیه علل خود است البته این حقیقتی است مسلم

بشر مختار و آزاد آفریده شده است یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی می‌بیند و هیچ گونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند.

سایر راهها به او بسته نیست، انتخاب یکی از آنها به فکر و اراده و مشیت شخصی او مربوط است. یعنی طرز فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معین می‌کند.

حتمی و غیرحتمی بودن قضا و قدر؟

(۱)

انقسام قضا و قدر به حتمی و غیرحتمی بودن از وضع خاص موجودات سرچشمه می‌گیرد موجودی که امکانات متعدد دارد، علل مختلف ممکن است در او تأثیر کنند، و هر علتی او را در یک مجرا و یک مسیر بخصوص قرار می‌دهد مقدرات متعددی دارد. به هر اندازه که به علل گوناگون بستگی و ارتباط دارد، مقدرات دارد. از این رو سرنوشت و

__________________________________

۱- انسان و سرنوشت، شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱)، انتشارات صدرا، ص ۴۰۱ ۳۹۴.

قضا و قدر چنین موجودی غیرحتمی است و اما موجودی که بیش از یک امکان دارد نیست و یک مسیر بیشتر برایش ممکن نیست و جز با یک نوع علت سروکار ندارد سرنوشتش حتمی و غیرقابل تغییر است.

به عبارت دیگر حتمیت و عدم حتمیت از جنبه قابلی است نه از جنبه فاعلی؛ به معنی قابلیت واحد و قابلیت‌های متعدده است.

اعمال و افعال بشر از آن سلسله حوادث است که سرنوشت حتمی و تخلف‌ناپذیر ندارد، زیرا بستگی دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع اراده‌ها و انتخابها و اختیارها که از خود بشر ظهور می‌کند. تمام امکاناتی که در مورد جمادات و افعال غریزی حیوان وجود دارد و تمام «اگر» هایی که در وقوع آنها هست در افعال و اعمال بشر هست.

در رشد یک درخت یا انجام عمل غریزی یک حیوان هزاران «اگر» که همان شرایط طبیعی هستند می‌تواند وجود داشته باشد.

همه آن اگرها در افعال و اعمال انسان هست، به علاوه اینکه در انسان عقل و شعور و اراده اخلاقی و قوه انتخاب و ترجیح آفریده شده است.

انسان قادر است عملی را که صد در صد با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ رادع و مانع خارجی وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی ترک کند، و قادر است کاری را که صددرصد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجی هم وجود ندارد. به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد آن را انجام دهد اینجاست که تأثیر انسان در سرنوشت خود به عنوان یک عامل مختار معلوم می‌شود

اینکه می‌گوئیم بشر مختار و آزاد است به این معنی است که عمل او از خواست و رضایت کامل او سرچشمه می‌گیرد و هیچ عاملی او را برخلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او وادار نمی‌کند؛ نه قضا و قدر و نه عامل دیگر.

خلاصه اینکه چون تمام علل و اسباب مظاهر قضا و قدر الهی می‌باشند در مورد هر حادثه‌ای هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان‌های مختلف متصور باشد، قضا و قدرهای گوناگون متصور است. آن جریانی که واقع می‌شود و صورت می‌گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی هم که متوقف می‌شود به قضا و قدر الهی است.

قضا و قدر در بیان علیعليه‌السلام

علیعليه‌السلام در سایه دیوار گچی نشسته بود؛ از آنجا که حرکت کرد و در زیر سایه دیوار دیگری نشست، به آن حضرت گفته شد: یا امیرالمؤمنین: «تَفِرُّ مِن قَضاءِ اللّه» از قضای الهی فرار می‌کنی؟ فرمود: «اَفِرُّ مِن قَضاءِ اللّه اِلی قَدَرِ اللّه: از قضای الهی به قدر الهی پناه می‌برم»(۱) یعنی از نوعی قضا و قدر به نوع دیگری از قضا و قدر پناه می‌برم؛

______________________________

۱- بحار الانوار، چاپ جدید، ج ۵، ص ۸۷.

یعنی اگر بنشینم و دیوار بر سرم خراب شود قضا و قدر الهی است، زیرا در جریان علل و اسباب اگر انسانی در زیر دیوار شکسته و مشرف به انهدام بنشیند آن دیوار بر سرش خراب می‌شود و صدمه می‌بیند، و این خود قضا و قدر الهی است، و اگر خود را به کفار بکشد، از خطر او مصون می‌ماند، این نیز قضا و قدر الهی است. کما اینکه ممکن است در همان حال در یک جریان دیگر از علل و اسباب، خطر دیگری متوجه او گردد که آن نیز قضا و قدر الهی است.

مسأله قضا و قدر در صدر اسلام

(۱)

_________________________________

۱- انسان و سرنوشت، شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱)، انتشارات صدرا، ص ۳۹۷.

آنچه مجموعا از اخبار و روایات شیعه و سنی برمی‌آید این است که شخص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلّما قضا و قدر را برای اصحاب خود مطرح کرده است و امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نیز مکرّر در این باب داد سخن داده است. آنچه اعجاب برمی‌انگیزد این است که این تعالیم بزرگ آن چنان با استادی و مهارت به مردم صدر اسلام تلقین شده است که با جبر فرسنگ‌ها فاصله داشته و آن‌ها را جبری مسلک و در نتیجه بی اراده بار نیاورده است بعدها که متکلمین اسلامی آمده‌اند نتوانسته‌اند بین اعتقاد به قضا و قدر و اعتقاد به جبر فرق بگذارند و تا امروز که چهارده قرن از آن زمان می‌گذرد کمتر افرادی در شرق و غرب عالم پیدا شده‌اند که توانسته باشند بین این دو عقیده فرق بگذارند.

نقش عوامل معنوی در سرنوشت انسان

در صفحات پیشین که نقش انسان را در انتخاب سرنوشت و تغییر قضا و قدر مفصلاً مورد بحث قرار دادیم، بیشتر به جنبه‌های مادی و فیزیکی انسان در قضا و قدر پرداختیم، ولی بجز عوامل مادی نیروی دیگری نیز که قطعا اهمیت آن کمتر از عوامل مادی نیست در تعیین و تغییر سرنوشت انسانها مؤثر است که مربوط به عوامل و پدیده‌های معنوی می‌باشد که ذیلاً به مهمترین این عوامل اشاره می‌کنیم:

۱ - دعا و نیایش

خداوند از بندگان خود می‌خواهد که نیازهای خود را از او طلب کنند تا او اجابت فرماید:

( ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ :) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».(۱)

امام باقرعليه‌السلام می‌فرماید: «دعا قضای شدیدی را که به سختی محکم شده باشد برمی‌گرداند».(۲)

«اَلدّعاءُ یَرُدُّ القَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْراما»

بنابراین دعا یکی از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثه‌ای می‌تواند مؤثر باشد و یا جلوی قضا و قدر را بگیرد.

________________________________________

۱- ۶۰ / غافر.

۲- اصول کافی، ج ۴، کتاب دعا، ص ۲۱۶.

۲ - صدقه و احسان

قرآن کریم:( خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها ) : از اموال آن‌ها صدقه بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه‌شان سازی».(۱)

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می‌فرماید: صدقه هفتاد در از شَرها را می‌بندد:

«اَلصَّدَقَةَ تَسُدُّ سَبْعینَ بابا مِنَ الشَّرِ».(۲)

امام صادقعليه‌السلام می‌فرماید: « مَنْ یَعیشُ بِالاِْحْسانِ اَکْثَرُ مِمَّن یَعیشُ بِالاَْعْمارِ: کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز می‌کنند از کسانی که با عمر اصلی زندگی می‌کنند بیشترند».(۳)

_____________________________________

۱- ۱۰۳ / توبه.

۲- میزان الحکمه، ج ۵، ص ۳۲۱.

۳- بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۴۰.

صدقه‌ای که مرد یهودی را از مرگ نجات داد

از امام صادقعليه‌السلام روایت شده که: مردی یهودی بر حضرت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشت و گفت: السّام علیک! پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود و علیک! یاران حضرت را گفتند که وی از برای تو طلب مرگ کرد و گفت «اَلْمَوْتُ عَلَیْکَ». پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود من نیز این چنین پاسخ گفتم.

آن‌حضرت اضافه کرد که ماری سیاه این یهودی را از پس گردن بگزد و بکشد، راوی گوید آن یهودی به هیزم کنی رفت و هیزم بسیار گرد آورد و دیری نپائید که بازگشت.

پیامبر وی را فرمود: هیزم فرو نه، مرد هیزم‌ها را بنهاد. ناگاه ماری پدیدار شد که در درون هیزم‌ها بود و چوبی به دندان می‌گزید. حضرت فرمود: ای یهودی امروز چه کرده‌ای؟ گفت: کاری جز کار هیزم نکرده‌ام، آن را به دوش کشیده اینجا آوردم و نیز دو قرص نان بود یکی را خوردم و دیگری را به مسکینی صدقه دادم. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود و بدین عمل خداوند آن گزند را از وی دفع کرد زیرا: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ مَیتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِْنْسانِ: صدقه مرگ بد را از انسان دور می‌سازد».(۱)

۳ - توکل

توکل یعنی اینکه انسان در پیمودن راه حق تزلزل به خود راه ندهد و مطمئن باشد که اگر در زندگی هدفی صحیح و خداپسندانه برگزیند و فعالیت خود را متوجه آن کند و نتیجه کار را به خدا واگذارد، خداوند او را تحت حمایت خود قرار می‌دهد.(۲)

خداوند در آیه ۳ سوره طلاق می‌فرماید:

( وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْرا ) : آن کسی که در راه حق به خدا اعتماد کند خداوند او را بس است. خدا فرمان و

__________________________________

۱- بحارالانوار، ج ۴، ص ۲ ۱۲۱ بیروت، مؤسسه الوفا، چاپ دوم.

۲- بینش اسلامی، دوره پیش دانشگاهی، شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، ۱۳۷۹.

حکم خود را به نتیجه می‌رساند خدا برای هر چیز قدر و اندازه‌ای قرار داده است».

در این آیه شریف با جمله( قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْرا ) نظام عالم یعنی نظام «علت و معلول» را به رسمیت شناخته است، در عین حال می‌فرماید که خداوند فرمان خود را به نتیجه می‌رساند. یعنی آنجا که پای روابط معنوی و تأییدات غیبی به میان می‌آید، جریان دیگری واقع می‌شود و عوامل ظاهری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

۴ - صله رحم

صله رحم یعنی سرزدن به قوم و خویش نسبی که اقدام به این امر باعث زیادی عمر می‌شود. به حدیثی از امام صادقعليه‌السلام به نقل از جلد ۱۶ بحارالانوار توجه فرمائید: «قال ابو عبداللّهعليه‌السلام : صِلَةُ الرَّحِمِ و حُسنُ الْجِوارِ یَعمُرانِ الدّیارِ و یَزیدانِ فِی الاَْعْمارِ: صله رحم کردن و خوش رفتاری با همسایه شهرها را آباد و عمرها را زیاد می‌کند».

اکنون به حدیثی عجیب از کتاب امالی شیخ مفید به نقل از امیرالمؤمنینعليه‌السلام توجه بفرمائید:

«اِنَّ اَعْجَلَ الطّاعَةِ ثَوابا لَصِلَةُ الرَّحِمِ اِنَّ الْقَومَ لَیَکُونُونَ فُجّارا فَیَتَواصَلُونَ: بدرستی که فوری‌ترین اطاعت از جهت ثواب صله رحم است قومی که صله رحم می‌کنند مالشان زیاد می‌شود باوجود آنکه فاجر و بدکاره هستند».(۱)

۵ - خشنود کردن پدر و مادر

در حدیثی به نقل از جلد ۱۶ بحارالانوار امام صادقعليه‌السلام می‌فرماید:

«وَ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ یَزیدَ اللّهُ فی عُمْرِکَ فَسُرَّ و الِدَیْکَ: اگر دوست داری که خدا عمرت را زیاد کند پدر و مادرت را خشنود کن».

۶ - گناه نکردن

گناهان علاوه بر کیفری که در روز واپسین به دنبال خواهند داشت آثار وضعی خود را در همین جهان باقی می‌گذارند و در حقیقت مقدّرات دنیوی ما را نیز تغییر می‌دهند.

امام صادقعليه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکثرُ مِمَّن یَعیشُ بِالاَْعْمارِ: کسانی

__________________________________

۱ و ۲ - به نقل از کتاب صحت و سعادت، علی موسوی تبریزی، ۱۳۲۹، تبریز، ص ۱۲۴، ۱۲۶، ۱۲۹.

که به وسیله گناهان می‌میرند بیشتر از کسانی هستند که عمرهای زیاد می‌کنند».(۱)

علیعليه‌السلام می‌فرماید: «اِحْذَرُ الذُّنُوبِ فَاِنَّ العَبدَ لَیَذْنِبَ فَیَحْبِسُ عَنهُ الرّزق: از گناهان بپرهیزید زیرا بنده چون گناه می‌کند رزق از او بازداشته می‌شود».(۲)

ملاحظه می‌شود که گناهان که اجل و روزی را تغییر می‌دهند علل تغییر و تبدیل قضا و قدر می‌باشند بدیهی است که این تغییرات نیز خود قضا و قدر الهی می‌باشند.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به ابوذر می‌فرمایند یا اباذر: «الرَّجُلُ لَیُحْرَمُ رِزقَهُ بِالذَّنبِ یُصیبُهُ: ای ابوذر انسان به سبب گناهی که می‌کند چه بسا از روزی خویش که بر وی مقرر شد، محروم می‌گردد».(۳)

_____________________________________

۱- میزانُ الحکمه، ج۳،ص ۲۶۷.

۲- همان مأخذ، ص ۲۶۶.

۳- به نقل از کتاب پندهای گرانمایه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوذر غفاری، ترجمه ابوطالب تجلیل تبریزی، دفتر نشر برگزیده، ۱۳۷۲، قم.

پس نتیجه می‌گیریم: طاعت و گناه، عدل و ظلم، نیکوکاری و بدکاری، دعا و نفرین و امثال این‌ها از عوامل معنوی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر و سلامت، روزی و مؤثر می‌باشند و یک سلسله حسابهای مخصوص برای خود دارند.

_____________________________________

۷ - مجاهدات در راه حق

( اِنْ تَنْصُروُا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ) : اگر دین خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می‌کند و گامهایتان را ثابت می‌کند».(۱)

۸ - نیکی کردن به جانداران

آزار رساندن به جانداران اعم از حیوان و انسان به ویژه کسانی که بر گردن انسان حقّی دارند (صاحبان حقوق) از قبیل پدر و مادر و معلم در همین زندگی دنیایی نیز اثرات بدی به دنبال دارد. به طور کلی طاعت و گناه، توبه و پرده‌دری، عدل و ظلم، نیکوکاری و بدکاری، دعا و نفرین و امثال این‌ها از عواملی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و مؤثّر می‌باشند و یک سلسله حساب‌های مخصوص برای خود دارند.

_________________________________

۱- ۷ / محمّد.

کلمه قَدَری

اینکه ما در اینجا طرفداران آزادی و اختیار بشر را قَدَری نامیدیم به حسب معروف‌ترین اصطلاح علماء کلام است، غالبا در اخبار و روایات نیز این کلمه در همین مورد بکار برده شده است والا کلمه قَدَری در زبان متکلمین و در بعضی اخبار و روایات و جبریون اطلاق می‌شود؛ بطور کلی هم طرفداران جبر که قائل به تقدیر کلی بوده‌اند و هم طرفداران اختیار و آزادی که تقدیر را از اعمال بشر نفی می‌کرده‌اند از اطلاق «قَدَری» می‌خوانده است.

جنبه علمی و عمومی قضا و قدر

هرچند این مسأله متافیزیکی است و به فلسفه کلی و ماوراء الطبیعه مربوط است ولی از دو نظر شایستگی دارد که در ردیف عملی و اجتماعی نیز قرار گیرد. یکی از نظر که طرز تفکری که شخص در این مسأله پیدا می‌کند در زندگی عملی و اجتماعی و کیفیت برخورد و مقابله او با حوادث مؤثر است. بدیهی است که روحیه کسی که معتقد است وجودی است دست بسته و تأثیری در سرنوشت ندارد، با کسی که خود را حاکم بر سرنوشت خود می‌داند و معتقد است حدّ و آزاد آفریده شده است متفاوت است.

در صورتی که بسیاری از مسائل فلسفی این گونه نمی‌باشند، در روحیه و عمل و روش زندگی انسان اثر ندارند از قبیل، حدوث و قدوم زمانی عالم، تناهی و بی‌تناهی ابعاد عالم، نظام علل و اسباب و امتناع صدور کثیر از واحد، عینیت ذات و صفات واجب الوجود و امثال این‌ها. اینگونه مسائل تأثیری در روش عملی و روحیه اجتماعی شخص ندارند.

دیگر از این جهت که مسأله سرنوشت و قضا و قدر در عین اینکه از نظر پیدا کردن راه حل در ردیف مسائل خصوصی است، از نظر عمومیت افرادی که در جستجوی راه حلی برای آن هستند در ردیف مسائل عمومی است.

یعنی این مسأله از مسائلی است که برای ذهن همه کسانی که فی‌الجمله توانایی اندیشیدن در مسائل کلی دارند طرح می‌شود و مورد علاقه قرار می‌گیرد. زیرا هر کسی طبعا علاقمند است بداند آیا یک سرنوشت محتوم و مقطوعی که تخلف از آن امکان‌پذیر نیست مسیر زندگانی او را تعیین می‌کند و او از خود در این راهی که می‌رود اختیاری ندارد؟! مانند پر کاهی است در کف تند بادی؟! یا چنین سرنوشتی در کار نیست و او خود می‌تواند مسیر زندگی خود را تعیین کند.

برخلاف سایر مسائل فلسفه کلی که همچنانکه از نظر یافتن راه حل جنبه

خصوصی دارند، از جنبه توجه اذهان به جستجو برای یافتن راه حل نیز دارای جنبه خصوصی می‌باشند. از این دو نظر این مسأله را می‌توان در ردیف مسائل عملی و عمومی و اجتماعی نیز طرح کرد.

برخی از منتقدین اسلام بزرگترین علت انحطاط مسلمین را اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت قبلی ذکر کرده‌اند. اینجا طبعا این سؤال پیش می‌آید که اگر اعتقاد به سرنوشت سبب رکود و انحطاط فرد یا اجتماع می‌شود پس چرا مسلمانان صدر اول این‌طور نبودند؟ آیا آنها به قضا و قدر و سرنوشت قبلی اعتقاد نداشتند و این مسأله جز تعلیمات اولیه اسلام نبود و بعد در عالم اسلام وارد شد.

همچنانکه بعضی از مورخین اروپائی گفته‌اند و یا اینکه نوع اعتقاد آنها به قضا و قدر طوری بوده که با اعتقاد به اختیار و آزادی و مسئولیت منافات نداشته است؟ یعنی آنها در عین اینکه به سرنوشت اعتقاد نداشته‌اند معتقد بوده‌اند که سرنوشت به نحوی تحت اختیار و اراده انسان است و انسان قادر است آن را تغییر دهد، اگر چنین طرز تفکری داشته‌اند آن طرز تفکر براساس چه اصول و مبانی بوده است؟


3

4

5

6

7