خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)0%

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران) نویسنده:
گروه: کتابخانه تاریخ

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ایرج افشار
گروه: مشاهدات: 38686
دانلود: 3777

توضیحات:

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 542 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38686 / دانلود: 3777
اندازه اندازه اندازه
خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حركت اتابك به تهران‌

حوالي غروب مرحوم اتابك رفت پشت‌بام دستور العمل حركت مي‌داد و تقسيم كالسكه و اسب‌سواري متوقف و مسافر را مي‌داد. من جمله اسب مخصوصي براي سواري من معين فرمود. چند نفر را هم گفت در قم باشيد تا مراجعت از ييلاق. از اين ترتيبات به درستي كسي نمي‌دانست واقعا براي ييلاق مي‌رود يا به طهران احضار شده است. تلگرافچي هم مقيم و مواظب بود. معلوم شد مأموريت دارد كه اتابك را حركت بدهد. چند نفر هم از طهران آمدند. آنها را فورا مراجعت داد.

غروب روز اربعين كه بايد فردا حركت شود، ميان حياط و باغي كه در اين سفر بنا كرده ايستاده بود. فرمودند قدر راحتي اينجا را ندانستيد، حالا مي‌رويد به جاهاي بد و به مشقت و صدمه بايد بگذرانيد و افسوس مدت اقامت اينجا را بايد بخوريد.

سر شب رفت زيارت و هفتصد و پنجاه تومان به خدمه و زيارت نامه خوان انعام داد و مراجعت به منزل كرد. جنجال شد و اجزا نمي‌دانستند كه حركت امشب است يا فردا صبح. خيلي زودتر از هر شب مرحوم اتابك شام خورد و نشست. من لباس سواري و سفر پوشيده و روي تختخواب خودم عاريه خوابيدم. ساعت پنج هياهو شد و مرحوم اتابك ثانيا رفت به حرم. در ايوان آينه‌اي كه خودش بنا كرده زيارت مفصل و مناجات و نماز و عبادت كاملي كرد. از ترس گداهاي قم از در غيرمتعارفي كه به سمت رودخانه مي‌آمد رفتيم كنار رودخانه. كالسكه‌ها و اسبها حاضر بودند.

كالسكه اتابك كه به طرف طهران حركت كرد، و اجزا و اتباعش يقين كردند به طهران مراجعت مي‌شود، ولوله و همهمه‌اي شد كه پدر به پسر و آقا به نوكر اعتنا نداشت. من از هركس پرسيدم اسب كجاست؟ كسي جواب نمي‌داد. يك نفر جلودار گفت اسب شما در طويله است. همراه من آمد سوار شدم و به تاخت آمدم كه به كالسكه برسم، ميسر نشد. مأيوس شده با چند نفر آرام‌آرام راه را پيموده، طلوع فجر به منظريه رسيده، سر سواري فنجاني چاي خورده و راهي شديم. از دور به فاصله دو فرسخ كوكبه اتابك نمايان بود كه به تاخت مي‌رفت براي كوشك نصرت.

نخستين مستقبلين‌

من از راه كنار دريا آمدم. به اندازه‌اي مرغ آبي و اردك و غاز دم راه بود كه حد و حساب نداشت. مقارن ظهر جلوتر از حضرات رسيدم به علي‌آباد. ده فرسخ يك نفس در آن هواي گرم آمده بودم، اغلب به تاخت. اسب من ماند و بكلي از سواري استعفا داد. بعد از مدتي مرحوم اتابك رسيد بنا كرد به التفات و مهرباني با من كه اين وضع بزرگي و حسن محاوره منحصر به خودش بود. ناهار حاضري مستأجر علي‌آباد كه هيچ منتظر چنين ورود نبود فراهم كرد. حاجي عليقلي خان سردار اسعد بختياري و حاجي حسين آقاي امين الضرب و حاجي رئيس دامادش تا اينجا استقبال آمده بودند.

بعد از ناهار اتابك مرحوم فرمودند چون ديشب نخوابيده آمد [يد]، دو ساعت استراحت كنيد. بيشتر تنبل نشويد كه برويم، به ملاحظه اينكه مردم طهران خبر نشوند و جنجال نشود. عجله داشت در حركت. بعد از خواب و چاي در ميان باغ علي‌آباد من به هركس مي‌گفتم اسبم مانده جوابي نمي‌شنيديم. تا موقع سواري كه تقريبا سه به غروب مانده همه سوار كالسكه و اسب معين شدند، من ماندم.

آقازاده‌ها كه اسبهاي سواريشان يدك بود هيچكدام همتي نكردند.

ارتقاء مقام سردار اسعد

مرحوم اتابك سوار شد. نصرت الممالك عرض كرد اسب ميرزا حسين خان«۱» مانده و پياده است. صدا زد حاجي عليقلي خان تو بيا پيش بنشين، كالسكه‌ات را بده به فلاني. در حقيقت هم اظهار مرحمت بود به من و ارتقاي مقام براي سردار اسعد كه تا آن روز چنين مقامي نداشت. من بي‌نهايت خوشوقت شدم. كالسكه را سوار شدم، چون سردار اسعد چاپاري آمده بود لوازم سفر از هر قبيل در كالسكه بود از قبيل مأكول و شيريني و آجيل، ليمونات، كتاب، ششلول، تمام اينها را من به تصرف درآوردم. كساني كه از من اعراض مي‌كردند يكي‌يكي مي‌آمدند شايد در آن كالسكه بنشينند قبول نكردم. مسافرين حركت كردند. احياء الملك هم آمد ميان همين كالسكه نزد من.

______________________________

(۱). مؤلف كتاب

قصد ورود بي‌ازدحام‌

با كمال عجله به سرعت پشت سر كالسكه اتابك مي‌رانديم تا رسيديم به قلعه محمد علي خان، مغرب شده بود. مرحوم اتابك نماز مغرب و عشا خواند. به من فرمود فكر قدري يخ بيشتر [بكنيد و] بگذاريد ميان كالسكه با قدري نان و پنير، و سوار شد رو به طهران حركت كرد. ما هرقدر داد مي‌زديم كالسكه ما را بياوريد گفتند كالسكه همين دم حاضر است. اسبها را برده‌اند آب بدهند. در صورتي كه دروغ مي‌گفتند، تمام اسبهاي عرض راه را برده بودند. از جلو برده‌اند كه به كالسكه اتابك ببندند. ما نمي‌دانستيم. مي‌خواست به چاپاري و محرمانه وارد طهران شود [كه] مردم جنجال و ازدحام و استقبال نكنند.

خلاصه در مهمانخانه قلعه محمد علي خان به انتظار ماندم تا دو، بلكه سه از شب گذشته. از بيان واقع خبر نداشتم. حاجي امين الضرب و احياء الملك و مرحوم ميرزا علي محمد خان و حاجي رئيس داماد امين الضرب در اطاقي بي‌فرش مانديم از تفصيل مطلع نبوديم. از قهوه‌چي آنجا پرسيدم فرضا در اينجا بمانيم شام شب و چاي ممكن است به ما بدهي. گفت هرچه بخواهيد هست، بعد از اينكه شب دير شد و به ما گفتند اسبهاي چاپارخانه را تمام برده‌اند از جلو كه اتابك را برسانند. ما مجبور شديم به ماندن آنجا. هرچه خواستيم گفت نيست. در نهايت سختي و اوقات تلخي كه از قافله وامانده‌ايم، اسباب زندگاني [هم] به هيچ وجه فراهم نيست. در آن اطاق گرم بي‌فرش و رختخواب و شام و يخ و همه چيز، ساعت چهار پول گزافي گرفته، نان بسيار بد و قدري ماست ترش آبكي داد خورديم. روي نيمكتها و همان فرش كثيف خوابمان برد. ترس [از] عقرب كه در آنجا فراوان است ضميمه شد، لكن به واسطه بي‌خوابي در شب و خستگي خواب چنان غلبه كرد، وقتي بيدار شديم مدتي بود آفتاب زده بود.

من و احياء الملك‌

تنها من و احياء الملك مانده بوديم. معلوم شد شب چند اسب برگشته، امين الضرب پولي داده به كالسكه در بسته‌اند، ميرزا علي محمد خان را هم برده‌اند. ما دو نفر در نهايت بيچارگي مانديم. لابد رفتيم دم آفتاب چشم به راه شايد اسبها برگردند، فايده نداشت. قهوه‌چي چاي بسيار بدي داد خورديم. يك نفر فرنگي مستحفظ راه كه آنجا با زنش منزل كرده رفتيم نزد [او] شايد مساعدتي بكند.

براي مشغوليت زنش دو آهو و چند كبك و تيهو زنده و چندين موش سفيد نگاه داشته بود. چون در آنجا هيچگونه اسباب مشغوليت و دلخوشي و آب و درخت و سبزه و همه‌چيز نيست. قدري خود را به آن موشها كه در آنجا اين جنس موش هست و خيلي قشنگ است، پوست مثل قاقم و چشم قرمز داشتند. مشغول كرده، مأيوسانه برگشتيم دم آفتاب و ميان همه اطاق تا حوالي ظهر خبري نشد، بعد يك گاري كه شربتخانه اتابك را حمل كرده بود از قم آمد. چندين نفر ديگر از اجزا هم معلوم [شد] به درد ما مبتلا هستند، رفتند شايد به زور اسبهاي آنها را بگيرند نشد.

كتاب فرانسه در كالسكه سردار اسعد

عمو اسمعيلي بود شربتدار و رئيس بر اين عمله و اياغچيها، ما به زبان ليّن دوستانه در عالم مشدي‌گري از او خواهش كرديم. با كمال فتوت اسبها را از گاري باز كرده به كالسكه ما بست. خرم و خندان سوار شده با احياء الملك رو به راه نهاديم.

كتابي فرانسه در معرفة الحيوان در ميان كالسكه بود. احياء الملك شرح زندگاني مورچه و اژدهاي افريقا را مي‌خواند و ترجمه مي‌كرد. عجب است ديشب در آن سختي و اوقات تلخي ابدا به خيال اينكه همه چيز از خوردني و آشاميدني در ميان كالسكه سردار اسعد هست نبوديم. يك نفر آدمش كه مستحفظ اين اسباب و لوازم و بالاپوش و پتوهاي فرنگي بود كه در جوف اين كالسكه است ما را متذكر نمود.

يكسره به حضور شاه‌

خلاصه دم راه هرجا كه رسيديم ديدم به واسطه عجله مرحوم اتابك در رفتن،اسب است و قاطر و قزاق و بار كه از پا در آمده و افتاده، تا رسيديم به كهريزك«۱» كه ملك امين الدوله و كارخانه قندسازي در آنجا بود. آبدارخانه مرحوم اتابك در آنجا افتاده [بود] و ما را پذيرفتند. از بابت چاي و مأكول و مشروب و يخ تلافي ديشب شد. فورا شربت به ليموي پر يخي و بعد غذائي داده مدتي راحت كرده سوار شديم. معلوم [شد] صبح همان روز كه سه‌شنبه ۲۳ صفر سنه ۱۳۱۶ بود، صبح زود مرحوم اتابك وارد شده به طهران، مكث نكرده از كنار شهر رد شده رفته به صاحبقرانيه حضور مظفر الدين شاه و در قصر قجر قزاقهائي [را] كه در قم همراهش بودند مرخص كرده.

هشت ماه با اتابك‌

طول مدت اقامت مرحوم اتابك در قم بيست ماه كامل بود كه هشت ماه از اين مدت من در ملازمتشان بودم. غروب با همان كالسكه وارد طهران شديم و با احياء الملك رفتيم در خانه اتابك. معلوم شد در صاحبقرانيه در منزل مرحوم امين الملك كه وزير داخله شده‌اند مانده و بعد به قيطريه ييلاق خودشان رفته‌اند. با كمال ميل و اشتياقي كه به ملاقات اهل البيت خاصه آقا خان داشتم و در محبت او جنون داشتم به اندازه‌اي كه اين اوقات براي من تلافي مي‌كند. آمدم به خانه‌اي كه در كوچه دردار اجاره كرده و كسانم نشسته‌اند. بحمد اللّه همه سلامت بودند. تازه كه بود اختر بود. در غياب من متولد شده. اين خانه بسيار بدراه و بدكوچه و بدمكان و محقر بود، لكن زنها به فال نيك گرفته بودند. چهار سال در آنجا توقف كرديم.

ديدن از اتابك و صدر اعظمي او

مرحوم اتابك رفت در قيطريه شميران منزل ييلاقي خود اقامت كرد و با مردم مراوده نمي‌كرد. فقط يك روز كه روز سيم ورودش بود به شهر آمد و خبر كرده بود علما و اعيان آمدند او را ديدند و مراجعت باز به قيطريه. زيرا جمعي از قبيل

______________________________

(۱). اصل: كاريزك.

نظام السلطنه حسينقلي خان مافي كه اين اوقات وزير ماليه بود با جمعي ديگر از عمله خلوت بر ضد اتابك بودند و مي‌خواستند او را از طهران خارج كنند برود به ييلاقات لار و پشت كوه. حكيم الملك ميرزا محمود خان كه نزد مظفر الدين شاه مقام بلندي داشت با وجيه اللّه ميرزا كه سپهسالار بود در مساعدت اتابك اسباب چينيها كردند. تا در روز ۲۲ ربيع الاول مجددا امين السلطان اتابك اعظم صدر اعظم شد. در روز خلعت‌پوشان كه در تالار تخت مرمر با حضور تمام طبقات مردم دستخط صدارتش قرائت شد، عصر آن روز من رفتم براي تبريك. نشستم و فرمود چاي براي من آوردند و گفت من همان آدم قم هستم. عرض كردم ما هم همان چاكران قم هستيم.

تغيير روش اتابك‌

خلاصه بكلي نسبت به صدارت سابقش سبك را تغيير داد. ميرزا رضا قلي خان و ميرزا سيد احمد منشي‌باشي كه سابقا فعال مايريد بودند هر دو منزوي شدند.

رسائل مطلقا با شرايطي مسئول با ميرزا نصر اللّه خان دبير الملك مرحوم شد. او هم در اين كار واقعا بي‌نظير و داراي بسي محاسن و اخلاق بود، با درستكاري، مرحوم ميرزا اسمعيل خان برادرش هم وزير داخله بود به كار چسبيدند. ماها رياضت‌كشها و مقربين قم بكلي از آن مقام و اهميت افتاديم و برخلاف انتظار، بلكه مي‌توان گفت مكروه واقع شديم. زيرا اتابك مي‌خواست استغنا از ما به خرج بدهد و اگر به همان ترتيب قم سلوك مي‌كرد البته ماها هريك توقعات فوق العاده داشتيم و صدارت او پيش نمي‌رفت.

تصرفات در امور كردستان‌

تا سه ماه به همين حال بودم. گاهي قيطريه مي‌رفتم و فقط كاري كه كردم از محل مواجب رضا خان نام متوفي هفتاد تومان براي ميرزا محمد و ميرزا حسين اخوان الزوجه برقرار كردم. كردستانيها به تواتر مي‌شنيد [ند]، به وسائل مختلف عريضجات تبريك و غيره مي‌فرستادند. جواب مرتب به آنها نمي‌رسيد. مرحوم

ملا احمد نصير الاسلام به توسط [من] تلگراف تبريكي زد، چون تمام هم من در اين مدت مهاجرت به طهران صرف اين بود كه در كارهاي كردستان تصرفي پيدا كنم و ميسر نمي‌شد، اين اوقات اسبابش فراهم بود. تلگراف را در حضور جمعي كثير از اعيان دادم صدر اعظم خواند و فرمود بگو جواب بنويسند.

من هم به طوري كه مي‌دانستم مقتضي آنجا و متضمن اظهار اعتبار و شأن خودم است جواب نوشته، فورا دادم مهر كرد. از اين تلگراف مطلب‌دار روي من به عمل آمد و اغلب اهل كردستان مرا طرف توجه قرار دادند. اگرچه ممكن بود من در غير كردستان كاري ديگر دنبال كنم و فايده بيشتر ببرم، لكن به همين قناعت كرده و بسيار ممنون و راضي بودم. با مرحوم دبير الملك و دبير الملك حاليه پسرش ساخته، تصرفات تامه در امور مهم كردستان به هم رساندم. در حقيقت حكومت آنجا را اداره كرده بودم. هر كاري را به من رجوع مي‌كردند به زودي انجام مي‌گرفت.

شيخ الاسلام كردستان‌

اول كاري كه كردم چون ملا لطف اللّه شيخ الاسلام آنجا مرحوم شده بود و اسباب عمده دربه‌دري من او بود و بعد از او مرحوم ملا عبد الرزاق كه از همسن و هم مسلكهاي من بود و پسر مرحوم ملا احمد شيخ الاسلام آن اوقات حكومت كردستان جزو آذربايجان بود، رقمي از وليعهد براي ملا عبد الرزاق صادر شده بود كه شيخ الاسلام باشد. در اين تغيير صدارت و تغيير حكومت آن رقم مهمل مانده بود. فرماني در امضاي آن رقم صادر كردم با يك حلقه انگشتري الماس ممتاز براي ملا عبد الرزاق، و توليت مسجد دار الاحسان را كه در كردستان به منزله مسجد سپهسالار طهران است از يك نفر مجتهد آنجا حجة الاسلام گرفته و براي پسر همان ملا لطف اللّه فرمان صادر كردم، با يك حلقه انگشتري الماس، و از اين دو كار عمده كه ابدا يكي از اهل كردستان تصور چنين تسلطي در من نمي‌كرد، برخلاف گذشته ابهت و اهميتي در كردستان به هم رسانيدم و چند لقب و منصب و خلعت براي سايرين كه تكليف مي‌كردند و مي‌خواستند، فرمان صادر مي‌كردم، من جمله لقب احتشام ديوان براي مرحوم ميرزا مصطفي، اشرف الممالك براي ميرزا محمد علي برادرش و غيره و غيره و فايده كه كفايت قروض اين مدت را بكند بردم، بلكه بيشتر از آن. اگر چنانچه درين موقع به ظاهرسازي نمي‌پرداختم و جلو خرج غير لازم را مي‌گرفتم البته مايه به هم مي‌بستم. لكن «قرار در كف آزادگان نگيرد مال».

مرگ امين الملك‌

در ذيحجه اين سال امين الملك برادر اتابك مرحوم شد و شكستي به قوايم اتابك وارد آمد، زيرا خيلي با كفايت [بود] و عرضه و شخصيت داشت. نه بواسطه برادري صدر اعظم، بلكه بواسطه استخوان و لياقت خودش. اتابك بعد از او ميرزا نصر اللّه مشير الدوله و آقا وجيه سپهسالار را در كارها تسلط [داد] و آنها كاملا فايده مي‌بردند و امور عمده ايران را به ميل خود مي‌گردانيدند و همه قسم از مردم به اسامي مختلف پولهاي گزاف مي‌گرفتند. سال ۱۳۱۶ اينطور گذشت.

سال ۱۳۱۷

در سال ۱۳۱۷ من سرگرم و مشغول كارهاي كردستان بودم. دخلهاي متواتره هم مي‌بردم. اتابك رفت به قيطريه، من هم براي آن كارها مي‌رفتم و خود را به دبير الملك اختصاص مي‌دادم كه آن كارها را از پيش ببرم، شبها هم در چادرهاي او نزد دبير الملك حاليه پسرش مي‌خوابيدم. روزها ملازم اتابك و شبها با اين دبير الملك و اجزاي او كه حالا هريك شأني به هم رسانيده‌اند، من جمله بيان الدوله كه آن وقت خازن دفتر لقب داشت تفريحي مي‌كرديم.

اقامت در تجريش‌

در شهر ربيع الاول هواي طهران خيلي گرم شد. مرض گلو درد در اطفال هم شايع بود. بواسطه محبت اولاد و بواسطه اينكه حسين خان هم زن و بچه‌اش را به شميران برده بود و بواسطه نزديكي به قيطريه كه از آمد و رفت از شهر به آنجا و دادن كرايه درشكه كه روزي مبلغي مي‌شد ناچار در تجريش باغي اجاره كرده، در دوازدهم همين ماه با اهل و عيال به آنجا رفتم. تهيه مفصلي از قبيل چادر و دستگاه و لوازم ييلاق و تهيه واردين ديده دو ماه و پنج روز در آن باغ به سر رفت.

بحمد اللّه تعالي بسيار به من و متعلقاتم خوش گذشت. جبران گذشته شد. اسبي هم نگاه داشته روزها به قيطريه يا باغ فردوس كه وكيل السلطنه آنجا منزل كرده بود مي‌رفتم و شبها هم در منزل ميان آن چادرها و حوضي كه خودم دستور العمل دادم ساختند به سر مي‌رفت. اغلب مهماني مي‌آمدند و به خرمي و مسرت شب و روزي مي‌گذشت

پيوست اول (شصت و هفت پاره يادداشت و شعر)

اشاره

ميرزا حسين خان در بعضي از اوراق جنگ، يادداشتهاي پراكنده‌اي از اخبار روزگار خود نوشته است كه چون آن مندرجات مفيد فايده براي محققان است و بعضي از تواريخ براي اطلاع يافتن بر احوال نويسنده، بر نقل آنها مي‌پردازد.

۱ - [مراجعت از دار الخلافه به منزل و مطالعه دفترچه خاطرات خانوادگي]

او در عصر روز جمعه دهم شهر رجب المرجب سنه هزار و سيصد و يازده در دارالخلافه طهران از نوكري تعطيل كرده به منزل سري كشيدم. اين رساله«۱» را مرحوم مبرور ميرزا محمد شريف جدّ اين فقير ضعيف براي مرحوم خلد آشتيان ديوان بيگي ولد ارشد خود و والد ماجد بنده نوشته‌اند مطالعه نمودم.

۲ - [اعلام رضايت از روزگار]

هو به تاريخ شب دوشنبه ۲۲ شهر جمادي الاولي سنه ۱۳۲۶ پنج ساعت از شب رفته و شب اول سرطان است، بفضل اللّه تعالي اين بهار از هر جهت به لطف خداوند قادر متعال خوش گذشت.

۳ - [عزيمت از كردستان به تهران و قبولي نوكري در دار الخلافه]

هو بعون اللّه تعالي در شب پنجشنبه چهارم شهر ذي الحجة الحرام سنه هزار و سيصد و يك هجري علي هاجرها الف تحية و ثنا از سنندج كردستان به عزم اقامت

______________________________

(۱). رساله خطي علم حساب به خط محمد شريف بن محمد شفيع الولاني براي رضا علي در ۱۲۴۳.

دارالخلافه طهران حركت شد. پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است عليكم بسواد الاعظم و هجرت از وطن از سنن مخصوصه آن حضرت است.

درين موقع حكومت كردستان با حضرت والاظل السلطان بوده و صدارت با مرحوم ميرزا يوسف مستوفي الممالك. چون مرحوم مزبور رعايت خدمات و بستگي مخصوص مرحوم ديوان بيگي پدرم را منظور نداشت، عرض و استدعا به حضور مبارك شاه شهيد ناصر الدين شاه انار اللّه برهانه نمودم كه مرا به آستان مبارك بندگان حضرت مستطاب اشرف ميرزا علي اصغر خان امين السلطان صدر اعظم بسپارند.

علاوه سفارش حضوري به موجب دستخط مبارك در روز شنبه دويم شهر ربيع المولود مسعود سنه ۱۳۰۲ (هزار و سيصد و دو) در آستان مبارك حضرت معظم اليه سمت نوكري پيدا كرده و متوكلا علي اللّه به مقدرات راضي شدم.

حسبي اللّه‌

۴ - [عزل صدر اعظم و اقامت در قم و مجددا]

هو حضرت مستطاب اشرف افخم صدر اعظم در روز سه‌شنبه هيجدهم شهر جمادي الاخري سنه هزار و سيصد و چهارده از تمام مناصب معزول شده و بنا به ميل و استدعاي خودشان به قم تشريف برده، مدت بيست ماه كامل در نهايت احترام در آنجا توقف فرمودند.

در شب يكشنبه بيست و يكم شهر صفر هزار و سيصد و شانزده تلگرافا احضار شده و در يوم پنجشنبه بيست و دويم شهر ربيع الاول ثانيا حسب الاستحقاق به منصب صدارت برقرار شدند. جناب ميرزا علي خان امين الدوله كه در اين مدت مذكور شش ماه و دو روز صدارت تفويض به ايشان بود، در پانزدهم محرم اين سال از صدارت معزول شد. «سرائي» شاعر درين موقع گفته:

پيشتر از آنكه آيد صاحب كافي ز قم

‌آسمان گفتا به خصمش قد عزلناك فقم

خلاصه كمترين خلق حسين كردستاني نيز محض رعايت حقوق و سپاسداري از عبوديت صرف نظر نكرده، با حوادث روزگار ساخته قريب يك سال درين مدت بيست ماه توقف قم را اختيار كرده، در شرف ملازمت حضرت صدارت دام بقائه به سر بردم و اكنون كه شب سه‌شنبه بيست و هفتم شهر شعبان المعظم ۱۳۲۶ است محض يادگار اين تاريخ مختصر را نوشتم. افوض امري الي اللّه القدير، ۸۶۴۲.

۵ - [عزيمت پسران ناصر الدين شاه جهت تحصيل به فرنگ]

هو روز شنبه دوازدهم شهر رجب ۱۳۱۹. حضرت والا يمين الدوله و عضد السلطان پسران صغير شاهنشاه شهيد ناصر الدين شاه انار اللّه برهانه و جنابان آقاي محسن خان ولد چهارم حضرت اشرف اتابك اعظم اطال اللّه بقائه و عيسي خان امين الملك در معيت ميرزا رضا خان ارفع الدوله كه به سفارت كبراي عثماني و ميرزا حسن خان مشير الملك ولد جناب مستطاب ميرزا نصر اللّه خان مشير الدوله وزير امور خارجه كه به وزير مختاري روس مأمورند، براي تحصيل اين چهار نفر كه انجب ممالك ايرانند عازم فرنگستان شدند. حضرت اشرف اتابك اعظم و سفير كبير عثماني شمس الدين بيگ و عموم رجال دولت در باغ جديد جناب مستطاب وكيل السلطنه به بدرقه اين مسافرين تشريف آورده بودند. عصري كه آنها قرين سلامتي و توفيق روانه مقصد شدند به منزل مراجعت شد. حالت تحير و تفكر غريبي در من بود، اصلاح آن را از خدا مي‌خواهم.

۶ - [موقعيت شغلي بعضي رجال]

هو [دوازده سال بعد در حاشيه نوشته شده]

چه داند كسي غير پروردگار

كه فردا چه بازي كند روزگار

الان اين چهار نفر كه از مردمان گمنام، بلكه الواد«۱» شهر به شمار مي‌آيند و اين مشير الملك مشير الدوله است و به منت وزارت را قبول مي‌كند. «تو داناتري اي جهان آفرين.» ۶ ربيع الثاني ۱۳۳۱.

______________________________

(۱). كذا، ظاهرا جمع «لوده»، نافرمان و سركش و خودسر.

۷ - [مراجعت شاه به ايران]

هو به سلامتي و ميمنت روز سه‌شنبه ۲۶ شهر جمادي الاخري سنه ۱۳۲۰ موكب همايون اعليحضرت مظفر الدين شاه خلد اللّه ملكه از سفر دويم فرنگ مراجعت فرموده و به سرحد آستارا ورود فرمودند، و روز جمعه ۲۱ شهر رجب به دار الخلافه كبري نزول اجلال شد. از طرف حكومت شهر خيابان اسب‌دواني و اميريه را تا دم در ارگ آذين بسته، طاقهاي نصرت را به بيرقها زينت داده، در عرض راه آنچه لازمه زينت است فراهم نموده بودند.

۸ - [اظهار نظر درباره مشروطيت]

[چند سال بعد در ۱۳۳۱، ذيل آن نوشته شده] هو مطالبي كه متملقانه درين كتابچه و غيره نوشته شده به مقتضيات زمان استبداد بوده، از قبيل اين لفظ سلامتي و ميمنت كه در صدر اين صفحه نوشته شده است و در آن مواقع شخص بايستي اين ترّهات را بنويسد، والا اگرچه به صورت ظاهر اين مظفر الدين شاه را به واسطه دادن مشروطه به خير ذكر مي‌كنند، در صورتي كه مشروطه را آن اوقات اگر نمي‌داد مردم به همان قوه ملي مي‌گرفتند. لكن هزار افسوس قدر نعمت غير مترقبه [را] كه خداوند متعال [به] اين مردم عطا كردند ندانستند. اشخاص گمنام اين لفظ مقدس مشروطه [را] اسباب اعتبار شأن و اخذ مال كرده، رجاله بازي شد. نتيجه شد به اينكه شده. روسها در روز عاشورا در تبريز چند نفر مجتهد را به دار زده، وزرا معاهده آنها را امضاء كرده توپ به ضريح حضرت رضاعليه‌السلام بستند، شمال ايران را بردند، دادرسي نيست.

۹ - [عزيمت مظفر الدين شاه به فرنگ]

هو اعليحضرت مظفر الدين شاه خلد اللّه ملكه، ثانيا به عزم معالجه در روز دوشنبه ۲۷ شهر ذيحجه سنه ۱۳۱۹ به فرنگستان حركت و نقل مكان به باغ شاه فرمودند.صبح چهارشنبه ۲۹ شهر مزبور از باغ شاه به كرج تشريف فرما شده، حقير هم به رعايت فدويت و اظهار حيات صبح چهارشنبه ۲۹ سوار شده و در دنبال اردو به زيارت و پابوسي حضرت اشرف والا ميرزا علي اصغر خان اتابك اعظم روحنا فداه رفتم، خيلي به زحمت و صدمه دو ساعت از شب پنجشنبه غره شهر محرم الحرام ۱۳۲۰ گذشته به كرج رسيدم. بعد از شام در ساعت شش به حضور حضرت اشرف مشرف شده به مراحم فوق العاده معظم اليه مستظهر شده، صبح مزبور را كه اردو حركت مي‌كرد پاي مبارك حضرت اتابك را بوسيده و از صميم قلب حفظ و حراست او را از خداي خود مسئلت نمودم. به عنوان مدد معاش ماهي سي تومان علاوه بر دويست توماني سنواتي اضافه مقرري در حق فدوي مرحمت و برقرار فرمودند.

برومند باد آن همايون درخت

‌كه در سايه او توان برد رخت

۱۰ - [تكفير علماي نجف بعضي اشخاص را]

هو لكن قوم يوم. به تاريخ شب چهارشنبه دوازدهم شهر رمضان المبارك ۱۳۲۱.

نواب والا معتمد الدوله فرمودند ميرزا نصر اللّه خان مشير الدوله گفته حضرت اشرف اتابك اعظم روحنا فداه به سمت آمريك تشريف برده‌اند. اعليحضرت شهريار با فرّ و وقار امروز از سفر سيزده روزه قم به طهران مراجعت و ورود فرموده‌اند. سلطانعلي خان يزدي كه وزير افخم است و مدتي است در حكومت عراق بوده، در ركاب به طهران برگشته. نواب عبد المجيد ميرزاي عين الدوله كه اين اوقات به اسم وزارت داخله كار صدارت مي‌كند، در معني «خورده خورده قشو قلمدان شد». اديب الممالك فراهاني قصيده [اي] گفته يك بيت آن اين است:

خسرو امروز عين الدوله اندر پيشگاهت

‌تالي بوذر جمهر است اي انوشروان ثاني

«دستي از غيب برون آيد و كاري بكند». باز حالتهاي زمان توقف قم به من دست داد. اگرچه اين همه انقلابات فرقي به حال ما نكرد،

هزار نقش برآرد زمانه و نبوديكي

چنانكه در آيينه تصور ماست

سه چهار روز است ميان عوام و خواص مشهور است، از قول علماي نجف نوشته بر تكفير شخصي كه از اغلب اين مردم متدين و خداپرست‌تر است جعل كرده‌اند «كافرم من، اگر اين طايفه دينداران‌اند». بيچاره علماي نجف را به كارهاي دولتي و رجال دولت چه كه پولي بگيرند و هر روز يكي را تكفير كنند. ابوالحسن ميرزا شيخ الرئيس را هم پولي داده‌اند كه سر منبر بدگوئي كند. جهان را صاحبي باشد خدا نام‌كزو شوريدگيها گيرد آرام صاحب شريعت خودش اصلاح كند. خوشا به حال آنها كه خبر ازين اوضاع ندارند.

۱۱ - [خبر عزيمت اتابك به آمريكا و مراجعت شاه از قم به تهران و صدارت عين الدوله]

هو مرحوم غفران مآب ميرزا سيد زين العابدين امام جمعه طهران كه از سادات جليل القدر و محترم و محتشم‌ترين علماي ايران بود پارسال در ماه شوال به مكه معظمه تشريف بردند، روز پنجشنبه دهم شهر ذيقعده سنه ۱۳۲۱ به طهران مراجعت فرموده، از طرف دولت جار كشيدند كه براي ورود و استقبال ايشان تمام بازار و دكانها را بستند و با جلالتي تمام كه كمتر ديده شده وارد شد. بعد از پنج شب در غروب روز سه‌شنبه ۱۵ شهر مزبور به رحمت ايزدي پيوست. بسيار شخص بزرگ متشخص با اخلاق و داراي خيلي مكنت و ثروت و داماد ناصر الدين شاه مبرور بودند. خداوند هر دو را غريق رحمت فرمايد.

۱۲ - [مراجعت امام جمعه از سفر مكه به تهران و درگذشت او]

هو در شهر رمضان سنه ۱۳۲۲ مرض وبا در كربلا بروز كرده، چون فصل قوس بود و حضور امامعليه‌السلام ، بيش از پانزده روز در آنجا صدمه تلف به مردم نزد. از آنجا به بغداد و حوالي سرايت نمود. در شهر محرم به كرمانشاهان، از آنجا به ملاير و اسدآباد و همدان و كردستان، از اول ربيع الثاني در طهران، مردم يا از وحشت منتظر بودند، يا واقعا سرايت كرده بود، لكن در هفتم ربيع الثاني صريح و بي‌پرده در طهران بروز كرد كه ثلث اهل طهران فرار كردند. چنانچه در وباي دوازده سال قبل تحصن به خداي خود كرده بودم، امسال هم توكل به خدا و توسل به حضرت خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و چهارده معصوم نموده، خود و اهل البيت و اولادم را به خدا سپرده تفويض شديم. قريب يك هفته است در كوچه سردار اين مرض آمد، ماهم درين كوچه هستيم. بفضل اللّه تعالي تا حال تحرير كه شب شنبه ۲۵ ربيع الثاني است چنانچه خداوند حافظ حقيقي حضرت ابراهيم را در ميان آتش نگاه داشت، ما را هم با كوهها و درياي معاصي به فضل و احسان خود نگاه داشته. سر شب صبيه كوچك منقلب شد و بحمد اللّه تعالي به خير گذشت. الحمد للّه في كل حال.

۱۳ - [بروز مرض وبا در عراق و سرايت آن به ايران]

هو عاقبت از تو غبار ماند، زنهارتا ز تو بر خاطري غبار نماند آقا وجيه امير خان سردار سپهسالار سيم كسي بود كه درين دوره زندگاني بعد از ميرزا محمد خان قاجار و ميرزا حسين خان قزويني به لقب سپهسالاري مخاطب بود. در روز سه‌شنبه ۱۱ شهر ذيقعدة الحرام سنه ۱۳۲۲ بدرود زندگاني ازين دار فاني كرده بعد از دو سال ناخوشي، و آن مرحوم و نواب والا عبد المجيد ميرزاي برادرش كه فعلا صدر اعظم است، اولين اشخاصي هستند كه دو برادر در يك عصر معا يكي صدارت و ديگري سپهسالاري را دارا شدند. از قراري كه مشهور است دوازده كرور مكنت از او باقي مانده و جز كفن يك دينار همراه نبرد. اگرچه به واسطه قبض يد و اخاذي و سختي كه داشت مردم از او ذكر خيري نمي‌كنند، لكن قطع نظر ازين صفات در مقام خود و دوره حاليه از حيث عقل و تدبير و رسيدگي به امور راجعه به خود نظير ندارد، و خوشبخت‌ترين طبقه شاهزاده‌ها سلطان احمد ميرزاي عضد الدوله پدر آن مرحوم بود كه دو پسر خود را به اين مقام ديد، و خداوند نعمت طول عمر و اولاد را بر او ختم كرد. «تو داناتري اي جهان آفرين»، ولا حول ولا قوة الّا باللّه.

۱۴ - [درگذشت آقا وجيه سپهسالار]

(ناقص) امتياز مي‌دادند، براي من هم فرمان منصب سرتيپي سيم با حمايل و نشان نوشتند در منزل دستجرد كه آخر عراق و اول خاك خلج است. پچپچه‌اي ميان اردو افتاد. معلوم شد مرض وبا از مشهد به طهران رسيده. از اين خبر اركان اردو متزلزل شد و حواسها پريشان و مردم حيران. ديگر ترتيب اردو مختل شد. از ساوه شاه آمد (دو كلمه ناخوانا) رباط كريم رو به طهران. يعني قرار شد اردو به شهر يا هر جا ميل دارند بروند. شاه (نانوشته)

۱۵ - [در معيت وكيل السلطنه سفر به قم و ورامين]

هو جمعه ۱۶ شهر جمادي الاولي ۱۳۰۹ در خدمت جناب آقاي صاحب جمع وكيل السلطنه به عزم زيارت قم حركت كرده، اواخر جدي و زمستان سختي بود.

محمد حسين خان شهاب السلطنه بختياري هم همراه بود. شنبه ۲۴ از قم حركت شد به سمت علي‌آباد و از آنجا به حوض سلطان رفته در سياه چادر منزل كرده، سرماي به آن شدت را نمي‌توان تصور كرد، از آنجا به كاروانسراي دير كه سفر سيم است من آنجا رفته‌ام محض شكار آهو. سه‌شنبه آنجا مانده و محض سان شتر و سركشي از ايلات به كريم‌آباد و ورامين آمده، در ورامين خبر رسيد كه به واسطه عمل توتون كه علما حرام كرده بودند، مردم شوريده و چند نفر كشته شده. حواسها خيلي پريشان شد. پنج‌شنبه ششم شهر (نانوشته مانده.)

۱۶ - [مراجعت از سفر به تهران]

هو شنبه ۱۹ جمادي الاخري ۱۳۱۳ در خدمت جناب وكيل السلطنه به زيارت قم حركت شد. شب در قريه جيتوي ورامين مانده، فردا از آنجا رفتيم جمال‌آباد و سه شب در قريه شوران و حصار حسن بيگ خانه عربها و پنج شب در قريه كريم‌آباد. در آنجا سان شتر كلا ديده و از آنجا يك شب چال قازان و قورق السيف، دو شب در آن زمستان در سياه چادر مانديم و يك شب در كاروانسراي دير مانديم كه وكيل السلطنه رفته بود به شكار گور، و سه شب در مسيله و از آنجا رفتيم به حضرت معصومه.عليه‌السلام

جناب اجل ميرزا اسمعيل خان امين الملك هم در آنجا ملحق شدند. هفت شب در قم مانده روز ۱۳ رجب از قم حركت شد. سه شب در علي‌آباد به شكار آهو توقف شد و يك شب در حسن‌آباد. منزل آخر من نوبه سختي كردم. بعون اللّه روز يكشنبه ۱۸ شهر رجب كه ۱۲ جدي بود وارد طهران شديم، و الحمد للّه علي السّراء و الضرّاء.