خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)0%

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران) نویسنده:
گروه: کتابخانه تاریخ

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ایرج افشار
گروه: مشاهدات: 38805
دانلود: 3808

توضیحات:

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 542 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38805 / دانلود: 3808
اندازه اندازه اندازه
خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان)  از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری  (كردستان و طهران)

خاطرات دیوان بیگی (میرزا حسین‌خان) از سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری (كردستان و طهران)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۴۷ - عاليجاه عزت و مجدت همراها، عزيزا كاغذت رسيد. مسطوراتش موجب اطلاع از مجاري حالات آن عاليجاه گرديد. مراقبتي كه در خدمات سرحديه آن حدود دارد چيزي نيست پوشيده و پنهان، زيرا همواره اوقات نواب مستطاب شاهزاده معتمد الدوله خدمات و زحمات و دولتخواهي آن عاليجاه را نوشته و در خاكپاي اقدس همايون جلوه بروز و ظهور داده است من خود هم حالت صداقت و خدمتگزاري آن عاليجاه را مي‌دانم. يقين است كه در پيشرفت خدمت ديوان و انتظام امور سر حديه اورامان سپرده به خودت غفلت نداري. بديهي است اين‌گونه خدمات صادقانه آن عزيز موجب مزيد ميل خاطر اولياي دولت خواهد بود. البته مواظبت خواهيد كرد كه بهتر از پيش خدمات آن عاليجاه مستحسن افتد. همواره اوقات حقايق حالات را قلمي داريد.

حرره شهر صفر المظفر سنه ۱۲۹۱

۴۸ - فرزند اعزاز ارجمند سعادتمند كامكار اميرزاده ابو الفتح ميرزا حفظه اللّه تعالي حاكم ولايت كردستان معزز باد. موافق فرمان قضا جريان. هو اللّه تعالي فرزند ارجمنداميرزا رضا علي ديوان بيگي اسمي بود بي‌مسمي و لفظي بي‌معني، اين اوقات كه هميشه در خدمت آن فرزند است و متوقف شهر، در اين صورت بيكار ماندن او به نظر خوب نمي‌آيد و شغل ديوان بيگي بودن در كردستان شغل بزرگي است، ميرزا رضا علي هم شخص كافي عاقل خدمتگزاري است. البته از قرار اين حكم عاليجاه مشار اليه را در ديوانخانه كردستان بگذاريد كه به عرض و داد مردم برسد و خدمت آن فرزند عرض كند و به اصلاح حال مردم مظلوم اوقات خود را صرف نمايد.

در كرمانشاهان هم ديوانخانه هست و جزئي و كلي عرايض مردم را مي‌رسند و به ما عرض مي‌كنند و احكام آن را صادر مي‌نمايند و رفع ظلم ظالم را مي‌كنند.

خود ديوان بيگي مرد صادق و اميني است و بي‌غرض. اميدوارم كه بفضل اللّه تعالي اين خدمت را بطوري كه منظور سركار ولايت است به خوبي و معقوليت از پيش ببرد. يك نفر هم شما مزيد بكنيد به عرايض مردم برسند و آن فرزند را از اين جهت آسوده كنند. زياد بر اين جايز نيست. آنهايي كه سابق در ديوانخانه تحقيق كردستان بودند به خدمت ديگر واداريد، خدمت كه قحط نيست. والسلام.

از مباشرين و مأمورين از قراري كه شنيده مي‌شود به رعايا تعديات مي‌شود. بايد خود آن عزيز زحمت كشيده به توسط ديوان بيگي به عرايض رعايا برسد. هركس تعدي كرده باشد حكما از او گرفته به رعيت بدهيد كه اقلا مردم ببينند كه آن فرزند احقاق حق مي‌كند و رد پائي و خاطرخواهي از اين و از آن ندارد. ان شاء اللّه ديوان بيگي را به خدمت محوله واداريد و نهايت استقلال بدهيد كه خدمت را از پيش ببرد. والسلام

و احكامات حكام سابق شغل ديوان بيگي گري كردستان با عاليجاه مقرب الحضرة العليه ميرزا رضا علي ديوان بيگي كه به همدستي يكي از اجزاي حكومت سركار ولايت به عرض و داد فقرا و ضعفا رسيدگي مي‌كرده و روزبه‌روز مطالب عارضين را به حكومت مي‌رسانيده است. در هذه السنه توشقاق ئيل و مابعدها عاليجاه مقرب الحضرة العليه ميرزا رضا علي ديوان بيگي بايد به اين امورات رسيدگي كرده آن فرزند كامكار حفظه اللّه تعالي هم آدمي بگمارد كه هر روز به مطالب عارضين رسيدگي كرده به آن فرزند اطلاع بدهند. هر حكمي كه لازم است آن فرزند بنمايد، فورا بگويد و آنها اجرا بدارند كه هم از مطالب عارضين آن فرزند مستحضر باشد و هم ديوان بيگي مشغول به شغل خود گردد.

في شهر جمادي الاولي ۱۲۹۶

اين حكم و دستخط را بعد از ديدن فرزند عزيز اميرزاده به ديوان بيگي بدهيد كه پيش خود نگاه دارد.

نامه‌هاي بي‌تاريخ‌

۴۹ - هو عاليجاها، مجدت همراها، عزيزا، ارجمندا عباسقلي بيك صندوق‌آبادي و فرهاد بيك قادرآبادي من توابع كردستان و درويش گل محمد نام ساكن اسدآباد به ديوان عدليه اعظم عارض گشته از ملا علي مباشر بلوك اسفندآباد و آقا بيك يوزباشي مخدوم مهربان والي و ولي خان چاردولي و كسان آنها شكايت كردند و عريضه به خاكپاي همايون دادند كه آن سه نفر جمعيت برده، اموال و اثاث البيت هفتاد خانوار سكنه صندوق‌آباد و قادرآباد را تاخت و تاراج نموده، بعضي هرزگي خلاف شرع نيز به عمل آورده‌اند. روزنامه و عريضه آنها به حضور همايون خسروانه رسيده، خاطر اقدس شهرياري روحي و روح العالمين فداه ازين فقرات بسيار متغير گرديد. با وجود مخدوم مهربان والي كردستان و نظم امورات آن ولايت به اين شدت، جسارت و شرارت منافي رأي عالم‌آراي همايون است. حكم محكم از ديوان عدليه اعظم شرف صدور يافته، عاليجاه عزت و سعادت. همراه حاجي غلامعلي به محصلي مأمور گرديد، به رسيدن آنجا و به زيارت فرمان قضا جريان مخدوم معزي اليه نيز چند نفر آدمي كه لازم است همراه نموده روانه سازند. جميع آن اشخاص [را] كه همراه مشار اليه بوده‌اند و مرتكب غارت بي‌حسابي شده‌اند حاضر نموده، به دقت تمام در حضور خودشان غوررسي كرده اموال منوبه آنها را گرفته برسانند و ادعاي اجحاف و زيادتي كه مي‌كنند بعد از تحقيق و تعيين استرداد و عايد دارند. ساير دعاوي آنها را از بابت ديه زحمتهاي نسوان و طلب«۱» . آنچه موافق شرع انور ثابت نمايند گرفته برسانند. صورت اتمام و قبض رسيدگي عارضين و صاحبان مال را به مهر مخدومي والي و آن عاليجاه اعزي به ديوان عدالت بياورد.

آن ارجمند بسيار اهتمام نموده ساعي باشد كه راه حرفي باقي نماند و مرتكبين را فراخور تقصير و عمل مورد تنبيه نمايند كه بعد از اين اينگونه حركت خلاف سر نزند.

۵۰ - هو مخدوم مهربانا شرحي كه در باب مأموريت عاليجاه حاجي غلامعلي خان قلمي و ارسال شده بود رسيد. در حقيقت محض رعايت جانب شما و اهالي كردستان به همان يك نفر محصل اكتفا شده، براي انجام عرض عارضين اگر فردا فرد محصل مأمور مي‌شد، دويست نفر مي‌بايست محصل مأمور شده باشد. اين ملاحظه را آن مخدوم مهربان بايد بكنند كه مصلحت شما در اين بوده است. حكم جهان مطاع شرف صدور يافته، بالصراحه به آن مخدوم مهربان نوشته مي‌شود كه احكامي كه در طبق عرض عارضين كردستان در هنگام تشريف‌فرمايي حضرت اقدس همايون شهرياري روحي و روح العالمين فداه در اين منازل الي ورود موكب همايون به مقر سلطنت كبري از ديوان عدالت به عهده عاليجاه حاجي غلامعلي خان صادر شده و خواهد شد، بايد اهتمام كرده فقرات معروضه را صورت انجام داده اتمامش را به ديوان عدالت بفرستيد و سر مويي در اجراي آنها تعلل و مسامحه به ظهور نرسد كه منافي رأي جهان‌آراي خديوانه مي‌باشد. در باب انضباط امر ديوانخانه سنندج و روزنامه‌جاتي كه در هر پانزده روز بايد عاليجاه ميرزا رضا علي ديوان بيگي بفرستد تا به حال نرسيد. نمي‌دانم آن مخدوم مهربان تعلل در انضباط امر ديوانخانه ديوان بيگي دارد يا عاليجاه ميرزا رضا علي مسامحه مي‌كند. در آن خصوص نيز حسب الامر قدر قدر همايون بالصراحه اظهار

______________________________

(۱). يك كلمه ناخوانا

مي‌شود اگر سرمويي در كار ديوانخانه سنندج قصور ظاهر شود و دستور العملي كه داده شده است تخلف شود، محصل شديد مأمور شده از ديوان بيگي ترجمان كلي گرفته خواهد شد. در باب مأموريت عاليجاه حاجي غلامعلي خان مراقبت باشيد كه به زودي خدمات محوله را صورت انجام داده، به استحضار ميرزا رضا علي صورت اتمام را بفرستد. زياده زحمت ندارد.

۵۱ - مخدوم مكرم مهربانا مراسله مرسوله به صحابت گماشته آن مخدوم مهربان واصل شد و از فقرات آن اطلاع حاصل گشت. اولا در باب مأموريت عاليجاه حاجي غلامعلي خان نوشته بوديد كه وقتي كه به كردستان آمد اين قدر مأموريت نداشت، حاصل زياد شده است. دوستدار به خيال خود از براي شما كاري كرده كه مصلحت شما در آن است. حال شما ناراضي نيستيد. نمي‌دانم چه ملاحظه كرده و مي‌كنيد. مثل عاليجاه حاجي غلامعلي خان آدم معقولي كه در آنجا هست. اگر كسي درين صفحات عارض بشود و رجوع به او بكنم كه به اطلاع خودتان موافق قاعده عمل را بگذرانيد بهتر است، يا اينكه از براي هر عارضي كه عرض مي‌كند محصلي مأمور شود، البته يك نفر بهتر از سي نفر است. چنانچه درست غور بكنيد مصلحت شما را منظور كرده و مي‌كنم. فقره ديگر در باب احكامي كه از ديوان عدليه صادر شده و مي‌شود، نوشته بوديد كه اكثر آن رجوع به شرع نشده است. از نوشتن اين فقره معلوم مي‌شود كه شما احكام ديوان عدليه را درست نخوانده و حالي نشده‌ايد. هرچه حكم صادر شده ثبت آن در كتابچه هست. در همه احكام قيد شده كه يا به قانون عرفيه و قاعده‌اي كه منافي شرع انور نباشد عمل بگذرد، يا اينكه موافق شرع انور طي دعوا بشود. خلاف حكم شرع مطاع در احكام ديوان عدليه بهيچوجه نوشته نشده، اگر به قانون عرفيه و موافق قرار ديوانخانه عدليه به اطلاع عاليجاه ميرزا رضا علي مي‌گذرد با حكم خدا و رسول منافات ندارد، و اگر رجوع به شرع مي‌شود كه هم معلوم است.

همه احكام خطاب به خود آن مخدوم است به هرطور كه پيشرفت است عمل را بگذرانيد. زياد ماندن حاجي غلامعلي خان در آنجا چه ثمر دارد. اهتمام بكنيد كه زودتر خدماتي كه به مشاراليه محول شده صورت انجام گرفته معاودت نمايد. اشهد باللّه دوستدار در همه امورات مصلحت شما را منظور كرده و خواهد كرد. در محبت و دوستي سابق بهيچوجه نقصي حاصل نشده است.

زياده مطلبي نيست. همه‌روزه«۱» . حالات را بنويسيد.

۵۲ - هو مخدوما، مشفقا مراسله شما مصحوب چاپار دولتي واصل و از مضامين مسطوره آن‌كه مبني بر موالات و اتحاد بود استحضار تمام حاصل آمد. اينكه اظهار گله از ننوشتن مراسله كرده بودند راست است و حق دارند. لكن نه اراده فراموشكاري و نامهرباني بوده است، بلكه گاهي نقاهت و تكسر مزاج مانع از تحرير مراسلات مي‌شد و گاهي كثرت مشاغل و زيادي گرفتاري فايق مي‌آمد. امروزها بحمد اللّه تعالي رفع نقاهت عارضه شده و مشغول انجام و اتمام بعضي مطالب هستم و ايام دهه عاشورا را هم در آنجا توقف خواهم نمود. ان شاء اللّه تعالي پس از عاشورا كه كارها صورت اتمام مي‌گيرد عازم تبريز خواهم شد و ملاقات شما را درك خواهم نمود. در باب كارهاي شما البته حالا كه سركار والي تشريف آورده‌اند بر شمول التفات و مرحمت جناب جلالتمآب خداوندگاري دام اجلاله العالي اصلاحي حاصل خواهد شد و قرار استواري كه مايه آسودگي شما خواهد شد خواهد داد. همه روزه الي زمان ملاقات شرح سلامتي حالات را قلمي نمايند.

۵۳ - هو مشفقا، مكرما تفصيلاتي كه بطور روزنامه نوشته و ارسال كرده بوديد رسيد و مضامين آنها معلوم گرديد و به نظر انور جناب جلالتمآب خداوندگاري سردار كل دام مجده العالي رساندم و استحضار وافي حاصل فرمودند. هم عاليجاه

______________________________

(۱). يك كلمه ناخوانا

مجدت همراه ميرزا عبد المجيد درين موارد نوشته بود، او هم به ملاحظه جناب معظم اليه رسيد. از اينكه شما و عاليجاه مشاراليه تفصيل را از روي حقيقت بدون اغماض نوشته بوديد، زياده بر اندازه مايه رضامندي ايشان گرديد و اظهار التفات بي‌نهايت در حق شماها فرمودند. احكامي كه لازم بود در طبق خواهش نتيجة الولاة العظام قبله‌گاهي نجفقلي خان والي و مقرب الخاقان ميرزا ابو القاسم وزير صادر و انفاد شد و سواد آن هم جداگانه در ضمن پاكت مقرب الخاقان والي گذاشته شد، البته خواهند ديد. ان شاء اللّه تعالي طوري مراقبت نمائيد كه ميانه مقرب الخاقان والي و عاليجاه محمد علي خان اصلاح شود و رفع نقار و برودت گردد. بايد شما و عاليجاه ميرزا عبد المجيد درين باب زياد اهتمام نمائيد و بطور خوب رفع برودت ايشان را نمائيد كه جناب خداوندگاري از اين جهت زياد رضامندي از شماها حاصل خواهند فرمود و البته از اطاعت مقرب الخاقان والي و رضاي خاطر وزير تجاوز ننمائيد و حالات و حقيقت مهمات آنجا را همه‌وقت از روي نهايت دقت روزنامه كرده، از آدم عاليجاه ميرزا عبد المجيد كه حسب الحكم قرار شده است بفرستد، ايفاد داريد زياده زحمتي نيست.

۵۴ - مخدوما، مهربانا از قراري كه عاليجاه اسكندر بيك در باب امورات خود كه به انجام آنها از ديوان عدليه اعظم مأمور بود، شرحي در اين روزها نوشته بود و ملاحظه شد. بسيار تعجب نموده و مايه حيرت گرديد، زيرا كه حالت حال شما و رفتار مشاراليه البته منافي احوال ايام حضور است و بينونية تام تمامي دارد و بعلت آنكه اوقاتي را كه در جناح حركت و روانه كردستان بوديد، خود شما از دوستدار خواهش كرديد كه در يك دو فقره امر عارضين متعلق به كردستان اسكندر بيك را كه از سابق در خدمت شما با سمت بندگي بوده و با او لطفي داشته‌ايد، مأمور انجام اين خدمات نمايد كه هم به خانه و موطن اصلي خود رفته سركشي نمايد و هم انجام خدمت محوله را داده و هم محبتي كه از شما بايد نسبت به او ظاهر شود، به اين سبب به جلوه ظهور آيد. اكنون چنانچه مشاراليه نوشته جميعا منافات كليه دارد، يا حالت حضور آن مخدوم علت و جهت آن را بدان لازم آمد كه از خود شما در مقام سؤال برآيد. شايد بر اسكندر بيك اين فقره مشتبه شده و بر سر ميل و محبت خود نسبت به او و عمل خود باقي هستيد و او نمي‌فهمد. درين صورت رفع شبهه را نموده مراتب را قلمي داريد، و يا آنكه خداي نخواسته او را چنان جرأت و جسارتي بوده كه برخلاف مأموريت رفتار كند و به غير رضاي شما حركتي نمايد. در اين صورت هم بايد تفصيل را بنويسيد تا اطلاع حاصل شده از آن قرار حكم صادر شود، و خلاصه بهيچوجه هيچوقت راضي نبوده‌ام كه حالت غياب آن مخدوم غير حال حضور باشد.

در باب طايفه مندلي و فقره قتل و عرض وزير نام كلهر كه حسب الامر الاعلي حكم از ديوان عدالت به عهده اسكندر بيك صادر گرديد كه موافق شرع مطاع قطع دعوا نمايند، از قراري كه مشاراليه نوشته بود قرار گذارده‌ايد كه طايفه مندلي ساكنين كردستان و گروس هزار تومان ديه مقتول را كارسازي دارند، و به موجب نوشته او چنان معلوم مي‌شود كه طايفه مندلي ساكنين گروس از سي و پنج و چهل خانوار متجاوز است، و مندلي ساكنين كردستان زياده از دويست خانوار هستند. اين فقره در حقيقت خلاف عدالت و انصاف است و منافي مردمداري و رعيت‌پروري و حكم شرع انور است كه آنها در سي و پنج خانه با آنها بالمساوات شركت كنند. البته در صورت وقوع اين فقر، نبايد از اين قرار معمول شود. بايد تقسيمي قرار بدهند كه قسمت عدل باشد و قطع دعوا شود كه ظلم و ستمي به احدي وارد نشود. بديهي است كمال مراقبت را چنانچه سابقا حكم صادر شده خواهند نمود كه اسكندر بيك زياده معطل نشود.

و در فقره محصول املاك نواب عليه عاليه حاجيه واليه از قراري كه نوشته از عاليجاه ميرزا نادر و عاليجناب مير ابو طالب كه به اطلاع آن مخدوم سپرده‌اند، به احدي ندهند تا حكم قطعي از ديوان عدليه اعظم صادر شود، و البته قدغن نمائيد مشاراليهما به محصلي اسكندر بيك از قرار التزام خود از محصول و وجه اجاره نواب معزي اليها به احدي ندهند تا در اين روزها حكم قطعي در خصوص طلبكاران براي ايشان صادر خواهد شد كه در آن قرار معمول دارند، به جهت آنكه چندي بود به ناخوشي و سوء مزاج مبتلا بود نتوانست كه طلبكاران را اخبار نموده در يك مجلس حاضر كرده قطع گفتگو كنند. ان شاء اللّه اين روزها قدري مزاجم بهتر شده، روزي را معين نموده، طلبكاران نواب معزي اليه را اخبار خواهند كرد كه با حضور طرفين و نواب شاهزاده آزاده امير آخور رسيدگي كرده، بالتمام قطع ما يقال نمايد و از آن قرار حكم قطعي صادر خواهد شد كه وجه اجاره را به آن قسم تقسيم نمايند. علي العجالة تا رسيدن نوشته ثانويه قدغن كنيد وجه اجاره و محصول را تفريط نمايند، والا بايد از عهده برآيند. فقره ديگر از قراري كه مسموع مي‌شود اين اوقات بعد از ورود به كردستان قدري نسبت به عاليجاه ميرزا رضا علي ديوان بيگي بي‌لطف شده و او را از مداخله در امر خود بي‌دخل كرده‌اند. نمي‌داند جهت اين فقره چه بوده و حال آنكه اين مرحله هم ضديت تام با مقولات شما در حالت حضور و ملاقات داشت. از بدو امر واسطه ديوان بيگي شما خود بوده‌ايد و هميشه در خدمات شما او ساعي بوده و كوتاهي نكرده، و همچنين در هنگام مأموريت شفاها به آن مخدوم سفارش ديوان بيگي را مجددا نموده و خودتان كمال رضامندي را از او داشتيد و زياده برآنكه از او دوستدار سفارش مي‌كرد، در اهتمام و تقويت در امورات او بيان گرديد و عاليجاه مجدت همراه ميرزا محمد رضاي وزير هم تعهدات كليه در خدمت شما در باب انتظام امورات ديوان بيگي و رعايت او بود و اكنون هر دو برخلاف نتيجه بخشيده، علت و جهت اين فقره را نمي‌داند چه‌چيز است. برحسب ضرورت لازم آمد كه سؤال كند شايد اشتباهي براي ديوان بيگي حاصل شده، و يا آنكه معاندين و ارباب غرض درباره ديوان بيگي شما را از او رنجيده خاطر كرده‌اند. اظهار او را هم نموده تا در مقام رفع آن برآيد، و ديوان بيگي خوب نوكري است و در كمال صداقت و راستي هميشه با شما رفتار كرده است. حيف است چنين آدمها را ضايع كردن. ان شاء اللّه بايد چنانچه خود قرار گذارده‌ايد لطف و محبت درباره مشاراليه مبذول داريد و كمال تقويت را بفرمائيد كه مستقلا به لوازم خدمات خود اشتغال ورزد. واضح است كه به مقتضاي ميل و صفاي قلبي كه فيمابين است و اينجانب هميشه طالب است كه به شنيدن اخبار ساتره از محامد حسنه و اوصاف مستحسنه آن مخدوم مشعوف شود. در فقرات مسطوره و انجام آنها و اظهار مهرباني و رفع بي‌ميلي از ديوان بيگي كوتاهي نخواهيد كرد و همواره به اظهار سلامت حالات و نوشتن مراسلات و مهمات دوستدار را قرين اطلاع و آگاهي خواهند كرد. زياده مطلبي نبود زحمت نداد. ايام سعادت فرجام به كام باد برب العباد. والسلام.

۵۵ - هو عاليجاها، مجدت همراها، عزيزا زماني كه مخدومي امان اللّه خان والي و مقرب الخاقان ميرزا محمد رضا در طهران بودند در خصوص امورات شما شرحي مشافهة تقرير نموده، بعد از مرخصي ايشان از دربار معدلت مدار نيز تفصيل تحريرا تأكيد كرد. البته ايشان نيز نهايت اهتمام و مراقبت را در انتظام كارها و استقلال شما به عمل خواهند آورد. همواره روزنامه‌جات ولايت و اتمام عمل كه از ديوانخانه عدليه اعظم حكم صادر شده فرستاده. شرح حالات خود را بنويسيد. فقره در باب قتل و غارتي است كه در طايفه كلهر واقع گرديده و در جزو روزنامه‌جات به عرض حضور مرحمت ظهور خسروانه روحنا فداه رسيده و برحسب امر اقدس احكام از ديوان عدالت بر رسيدگي و احقاق حق صادر شد كه رفع تعدي و بي‌حسابي به عمل آيد. عاليجاه اسكندر بيك نيز درين باب مأمور و محصل است كه به‌موجب همان احكام كه صادر شده و در دست دارد معمول داشته رفع بي‌عدالتي نمايد.

فقره ديگر در باب قروض نواب عاليه واليه است كه طلبكاران معزي اليه به خاكپاي مبارك در باب تنخواه خود عارض شده بودند و حكم همايون عز اصدار پذيرفت كه بعد از تشخيص اصل طلب آنها قراري داده شود كه تنخواه از بابت طلب عايد گردد، و برحسب امر اقدس اعلي درين خصوص غوررسي به‌عمل آمده، تفكيكات خواهد شد. بعد از تشخيص مطالبات از نواب واليه حكم ثاني صادر خواهد شد كه آنچه معزي اليها از بابت تيول و املاك و مستقلات «۱» دارد سواي يكهزار و دويست تومان كه از بابت مخارج ساليانه از قرار هر ماهي يكصد تومان موضوع مي‌شود، در وجه طلبكاران از قرار تقسيم غرما داده شود. لهذا اظهار مي‌دارد كه شما بايد به مستأجرين املاك نواب واليه، ميرزا نادر و آقا سيد ابو طالب

______________________________

(۱). كذا (- مستغلات).

قدغن نمائيد كه ديناري از اجاره املاك و مستقلات«۱» نداده، در مقام اتلاف و تفريط برنيايند و علاوه بر مبلغ مزبور ندهند تا درين خصوص رسيدگي و اهتمام به عمل آمده بعد از تشخيص و تعيين اصل قروض، حكم ثاني صادر خواهد شد كه منافع املاك او ميان طلبكاران تقسيم شود. عاليجاه اسكندر بيك محصل است كه التزام مضبوطي از مشار اليها دريافت داشته كه از آن قرار معمول داشته انحراف ننمايند.

هرگاه تخلف از مضمون نوشته نمايند، هر توماني پنجاه تومان اخذ و دريافت خواهد شد- زياده حاجت ندارد.

عزيزا بعضي سفارشات شفاها به اسكندر بيك گفته‌ام. هنگام ملاقات به شما خواهد اظهار داشت از آن قرار معمول دارند. معلوم است در حمايت و جانبداري اسكندر بيك در هرحال لازمه مراقبت را به عمل خواهند آورد. مي‌بايد شب و روز از او غفلت نداشته باشيد كه كارهاي مشار اليه به خوبي و زودي صورت انجام بگيرد.

۵۶ - هو عاليجاها، مجدت همراها، ارجمندا، دوستا از وقتي كه آن عاليجاه رفته بجز يك كاغذ كه فرستاده شده بود و تفصيل ديگر نداشت، كاغذ ديگر نرسيده است.

درين وقت كه عاليجاه و اعزي ميرزا نادر روانه بود اين نوشته مرقوم گرديد كه از وقايع اتفاقيه و عرايض اهالي آن ولايت روزنامه كه بايد بيايد البته اهمال و تغافل ننمايد. درين سفر اسب و قاطر و شتري كه داشتم همه تلف شدند. بارها را با كرايه حمل و نقل مي‌نمايند. در آنجاها قاطر نسبت به اينجاها ارزان و مناسب‌تر است.

مراقب بوده دو قطار قاطر در آنجا خريداري شده بفرستيد. قيمت شال هرچه باشد بنويسيد كه تسليم بشود. اسب موعودي را هم اگر حالا ارسال بداري كه رفع معطلي گردد بهتر است. زياد ضرورت دارد. اگر درين اثناي بي‌مالي نرسد، پس كي خواهد

______________________________

(۱). كذا (- مستغلات).

رسيد. در باب عرض و شكايت صندوق‌آبادي و قادرآباديها تفصيلش را عاليجاه ميرزا نادر خواهد گفت. حين آمدن عاليجاه حاجي غلامعلي خان تفصيل عرض آنها به آن عاليجاه مرقوم خواهد شد. زياده اظهار نشد. باقي جهات و حالات را اعلام دارد.

۵۷ - عزيزا، مهربانا مصحوب حبيب بيك‌يك رأس اسب كهر سوقات ولايت ياد كرده بودي رسيد، خانه‌آباد. ولي اسبي كه سواري مرا بدهد نبود. گله كرده بودي كه در جواب نوشتجات آن عاليجاه غفلت شده است. درين مدت كاغذي از شما نرسيده كه در جواب او مضايقه شده باشد. با محبتي كه نسبت به آن عاليجاه دارم هرگز چنين گمان را نكن. آن عاليجاه را از خود دانسته و مي‌دانم، و كمال ميل و محبت را دارم.

۵۸ - هو فدا و تصدقت شوم فدوي را احضار فرموده بوديد. چون از بد حادثه اينجا به پناه آمده‌ايم، به اين اختصار بيرون آمدن از سر طويله مباركه مشكل است، و حال اينكه اگر اينطورها اتفاق نمي‌افتاد مي‌بايست به سر طويله جناب جلالت مآب خداوندگاري دام مجده العالي بيايم، جمعي مقدار قليل قضات و ساير موالي در حضرت عبد العظيم عليه السلام مي‌باشند. از بندگان بزرگترند. محض عدالت و غوررسي اول آنها را دلالت فرموده به شهر بياورند، بعد از آن به اتفاق آنها شرفياب خواهم شد. اگر خدمت ضروري هست، آدم معتبر را مشخص فرمايند بيايد تا خدمت او برسيم، و اگر عرض باشد بنماييم صاحب اختياريد.

[جواب آن در حاشيه] اعزا شما در كمال اميدواري و شكرگزاري از مرحمتهاي شاهانه بياييد و آدمي هم با شما روانه مي‌كنم كه برويد و آن حضرات [را] كه شاهزاده عبد العظيم هستند بياوريد. به موجب همين نوشته در كمال اطمينان بياييد كه بذل مرحمت ملوكانه درباره شماها شامل شده است.

۵۹ - هو عاليجاها، ارجمندانوشته‌ات را حامل رساند و از مطلب مندرجه كه حاكي و ناقل از معقوليت و حقوق آن ارجمند بود مستحضر شدم و چنان نيست كه من شما را نشناخته باشم و از حالت نيك فطرتي شما مستحضر نباشم كه احتياج به اظهار و بيان باشد. خدا ان شاء اللّه خودش عواقب امور را خير گرداند. از حال من مستفسر شده بوديد، الحمد للّه زنده هستم. ناخوشي ندارم، آسوده باشيد. چون حامل روانه بود و مطلب منحصر به همين اختصار اكتفا رفت.

۶۰ - عاليجاها، عزت و صداقت پناها، عزيزا مدت وقت است كه به ولايت رفته كاغذي از آن عاليجاه نرسيده و شرح احوالي ننوشته است. يقينا بواسطه گرفتاري ناخوش بوده است. چندي قبل كه مقرب الخاقان نور چشمي بابت سلامتي احوال آن عاليجاه و رجوع خدمت ايلاتي كه به عهده با ميرزا عبد الغفار رجوع بوده، به عهده شما مرجوع نموده است نوشته بود. موجب خوشوقتي شده است. بديهي است آن عاليجاه نوكر به كار و صديق خدمتگزار است. همين كه بحمد اللّه تعالي از ناخوشي آسوده شده، مقرب الخاقان نايب، آن عاليجاه را بيكار نخواهد گذاشت و لازمه رعايت از شما خواهد كرد، شما هم در مجاري خدمات مرجوعه بطوري كه موجب نيكنامي خودت بشود از عهده خواهي برآمد، و بطوري كه موجب رضاي خاطر مقرب الخاقان نايب باشد، در خدمات و امور ولايتي غفلت نخواهي داشت.

۶۱ - هو عاليجاه عزت و سعادت همراها، مشفقا، مهربانا سركار جناب بندگان پناهي معتمد الدوله ادام اقباله العالي شرحي در خصوص صداقت و اهتمامات شما در تقديم خدمات محوله آن عاليجاه به خاكپاي مبارك اعليحضرت شاهنشاهي عرض نموده و بواسطه تعريف ايشان مورد الطاف ملوكانه شده‌ايد و از جانب سني الجوانب امر و مقرر شده است كه ماهي دو دفعه روزنامه ديوانخانه عدليه را به طهران بنويسيد تا از مراقبت شما و بروز حسن خدمت آن عاليجاه مورد التفات مخصوص شويد. آن عاليجاه هم به اتلافي اين مرحمتي كه از طرف جناب معظم اليه نسبت به آن عاليجاه شده، پيشكش و تعارفي براي ايشان بفرستيد كه اين معني مايه مزيد ميل و محبت خاطر ايشان گردد. البته درين باب مسامحه و تعلل نخواهيد نمود. همه روزه احوالات را قلمي دارد.

نمونه‌اي از نامه‌هاي عباسقلي معتمد الدوله وزير عدليه (شماره ۹)

نمونه‌اي از نامه‌هاي عزيز خان سردار كل- مهر مربع (شماره ۴۴)

نمونه‌اي از نامه‌هاي عزيز خان سردار كل- مهر بيضي (شماره ۴۵)

نمونه‌اي از نامه‌هاي يوسف مستوفي الممالك (شماره ۴۶)

حكم حسام السلطنه (شماره ۴۸)

نمونه‌اي از نامه‌هاي مستوفي نظام (شماره ۵۳)

مهرهاي عزيز خان سردار كل

مهر عباسقلي معتمد الدوله وزير عدليه

مهر يوسف مستوفي الممالك

مهر مستوفي نظام

عكس از روي كارت پستالي است كه مرحوم رضا عالي ديوان بيگي به من داد و معرفي كرد كه عصا به دست ميرزا حسين خان ديوان بيگي پدرش است و بچه كوچولو آقا خان ديوان بيگي (- رضا علي) است. اين عكس اخيرا در كتاب «ايران از نگاه سوروگين (تهران، ۱۳۷۸)» به چاپ رسيده بدون ذكر مشخصات فوق، فقط نفر سوم دست راست معرفي شده به نام محمد خان اردلان فرزند محمد علي خان سردار مكرم.

ميرزا آقا خان (رضا علي) ديوان بيگي هنگام سفر مهاجرت در لباس كردي در سنندج

رضا علي (آقا خان) ديوان بيگي

از چپ به راست: ميرزا حسين (پدر)- علي پرورش (فرزند)- رضا علي (فرزند)

علي پرورش فرزند حسين ديوان بيگي

علي پرورش فرزند حسين ديوان بيگي

شجره خانواده ديوان بيگي كردستاني

تنظيم فرخ درخشاني

خاطرات ديوان بيگي، ص: ۳۵۹