بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (عبادت و فروع دین) جلد ۴

بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام   (عبادت و فروع دین)6%

بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام   (عبادت و فروع دین) نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵
  • شروع
  • قبلی
  • 959 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 67257 / دانلود: 6289
اندازه اندازه اندازه
بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام   (عبادت و فروع دین)

بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (عبادت و فروع دین) جلد ۴

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

بانک احادیث اهل بیتعليه‌السلام

(عبادت و فروع دین)

واحد تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

وضو ، اذان و نماز

حدیث - ۱

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

اثافی الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها.

سنگهای زیربنای اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگری درست نمی شود.

کافی: ۲، ص ۱۸.

حدیث - ۲

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

انه تستحب الصلوة فی مسجد الغدیرلان النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقام فیه امیر المؤمنینعليه‌السلام و هو موضع اظهرالله عزوجل فیه الحق.

نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آنجا امیرمؤمنانعليه‌السلام را معرفی و منصوب کرد. و آنجایی است که خدای بزرگ، حق را آشکار کرد.

وسائل الشیعه ۳: ۵۴۹.

حدیث - ۳

امام باقرعليه‌السلام :

مَن صَلّی فِی المَسجِدِ الحَرامِ صَلاةً مَکتوبَةً ، قَبِلَ اللّه‌ُ بِها مِنهُ کُلَّ صَلاةٍ صَلّاهَا مُنذُ یَومَ وَجَبَت عَلَیهِ الصَّلاةُ ، وکُلَّ صَلاةٍ یُصَلّیها إلی أن یَموتَ

هر کس نماز واجبی را در مسجد الحرام به جا آورد ، خداوند ، همه نمازهای پیشین او را از زمانی که نماز بر او واجب شده است و هر نمازی را که تا پایان حیاتش خواهد خواند ، می‌پذیرد

وسائل الشیعة : ج ۳ ص ۵۳۶ ح ۱

حدیث - ۴

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

الوُضوءُ شَطرُ الإیمانِ ، والسِّواکُ شَطرُ الوُضوءِ

وضو ، بخشی از ایمان است و مسواک زدن بخشی از وضو

کنزالعمّال : ۲۶۲۰۰

حدیث - ۵

رسولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی وصیَّتِهِ لعلیٍّعليه‌السلام :

یا علیُّ ، علَیکَ بالسِّواکِ ، وإن استَطَعتَ أن لا تُقِلَّ مِنهُ فافعَلْ ، فإنَّ کُلَّ صلاةٍ تُصَلِّیها بالسِّواکِ تَفضُلُ علی التی تُصَلِّیها بغَیرِ سِواکٍ أربَعینَ یَوما

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سفارش به علیعليه‌السلام ، می‌فرمایند :

ای علی ! بر تو باد به مسواک زدن ؛ اگر توانستی که از این کار کم نکنی چنین کن ؛ زیرا هر نمازی که با مسواک زدن بخوانی از چهل روز نمازی که بی‌مسواک زدن بگزاری برتر است

البحار : ۷۶ / ۱۳۷ / ۴۸

حدیث - ۶

امام علیعليه‌السلام فرمودند:

غَسلُ الثِّیابِ ؛ یُذهِبُ الهَمَّ وَالحُزنَ ، و هُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ ؛

شستن جامه ، اندوه و غم را می‌بَرَد و مایه طهارت برای نماز است

الخصال ، صفحه ۶۱۲ ، حدیث - ۱۰

حدیث - ۷

رسولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ثَمانیةٌ لا تُقبَلُ مِنهُمُ‌الصَّلاةُ : العَبدُ الآبِقُ حتّی یَرجِعَ إلی مَولاهُ ، والناشِزُ وزَوجُها علَیها ساخِطٌ ، ومانِعُ الزَّکاةِ ، وتارِکُ الوُضوءِ ، والجاریَةُ المُدرِکَةُ تُصَلِّی بغَیرِ خِمارٍ ، وإمامُ قَومٍ یُصَلِّی بهِم وهُم لَهُ کارِهُونَ ، والسَّکرانُ ، والزَّبِینُ ؛ وهُو الذی یُدافِعُ البَولَ والغائطَ

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

هشت نفرند که نمازشان پذیرفته نمی‌شود : بنده فراری ، تا زمانی که به سوی مولایش برگردد زن نافرمان ، که شوهرش از او ناراضی است کسی که زکات نمی‌دهد کسی که وضو نمی‌گیرد دختر بالغی‌که بدون‌روسری نماز بخواند پیشوای قومی که با آنان نماز بخواند در حالی که از او ناراضی هستند آدم مست و زَبین ، یعنی کسی که بول و غائط خود را به زور نگه داشته است

مکارم الأخلاق : ۲ / ۳۲۴ / ۲۶۵۶ ، منتخب میزان الحکمه : ۳۲۶

حدیث - ۸

سئل عن الامام الصّادق -عليه‌السلام - أی الاعمال أفضَلُ؟ قال: الصّلاةُ لِوَقتِها و برّ الوالدین و الجِهادُ فی سبیل اللهِ.

از امام صادقعليه‌السلام پرسیدند: برترین اعمال کدامند؟ امام فرمودند: نماز اوّل وقت، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدا.

«بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۵»

حدیث - ۹

قال الامام الصادق -عليه‌السلام - : مَنْ نَظَر الی أبَویه نَظَرَ ماقتٍ و هُما ظالمانِ لَهُ، لم یَقبَلِ اللهُ لَهُ صلاةً.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: هر کس به پدر و مادرش از روی غضب نگاه کند حتی در حالی که آنها در حق او ظلم می کنند، خدا هیچ نمازی را از او قبول نمی نماید.

«اصول کافی، ج ۴، ص ۵۰»

حدیث - ۱۰

قال الامام السجادعليه‌السلام : مَنْ صَلّی فی مَسْجِدِ السَّهْلَةِ رَکْعَتَیْنِ زادَ اللّه عَزَّوَجَلَّ فی عُمُرِهِ سَنَتَیْنِ.

امام سجّادعليه‌السلام : هر کس در مسجد سهله دو رکعت نماز بخواند، خداوند، دو سال بر عمر او می افزاید.

«المزار للمفید، ص ۱۴»

حدیث - ۱۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : اَکْثِرْ مِنْ الطَّهورِ یَزِدِ اللّه فی عُمُرِکَ.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله : وضو زیاد بگیر تا خداوند، عمرت را زیاد کند.

«امالی مفید، ص ۶۰، ح ۵»

حدیث - ۱۲

قال النَّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله : رَکْعَتانِ مَعَ الْعِمامَةِ خَیْرٌ مِنْ اَرْبَعَ رَکَعاتٍ بِغَیْرِ عِمامَةٍ.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: دو رکعت نماز با عمّامه خواندن بهتر از چهار رکعتی است که بدون عمّامه خوانده شود.

«وسائل الشیعة، ج۳، ص۳۷۸»

حدیث - ۱۳

عَنْ مُعاوِیَةَ بْنَ وَهَبٍ قالَ: سَألتُ اَباعَبْدِاللهِ -عليه‌السلام - فی کَمْ یُؤْخَذُ الصَّبیُّ بالصَّلوةِ؟ فَقالَ بَیْنَ سَبْعِ سِنینَ وسِتُ سِنینَ.

معاویة بن هب از امام صادقعليه‌السلام پرسید، در چه سنی کودک به نماز امر شود؟ حضرت فرمودند: بین شش و هفت سالگی.

«وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۳»

حدیث - ۱۴

قال الامام علی -عليه‌السلام - : اِنَّ زکاةَ جُعِلتُ مَعَ الصَّلاةِ قُرباناً لِأهْلِ الإسلامِ .

امام علیعليه‌السلام فرمودند: همانا پرداخت زکات و اقامه نماز، باعث تقرب مسلمانان به خداوند می شود، سپس آن که زکات را با رضایت خاطر بپردازد، کفاره گناهان او می شود و بازدارنده و نگاه دارنده انسان، از آتش جهنم است، پس نباید به آن چه پرداخته شده با نظر حسرت نگاه کرد و برای پرداخت زکات افسوس خورد، زیرا کسی که زکات را از روی رغبت نپردازد، پاداش او اندک و عمل او تباه و همیشه پشیمان خواهد بود.

«نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹»

حدیث - ۱۵

قال الامام الصادقعليه‌السلام : مَنْ اَقامَ الصلوة و لم یؤتِ الزَّکاةَ فَکَانَّهُ لَمُ یُقیم الصَّلاةَ.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: کسی که نماز می خواند ولی زکات نمی دهد، گویا نمازی نخوانده است.

«وسائل الشیعة، ج ۹، ص ۲۲»

حدیث - ۱۶

قال الامام الرضاعليه‌السلام : اِنّ الله امر بالصلاة و الزکاة فَمَنْ صَلَّی و لم یزّک لم تُقْبل منه صلواتُه.

امام رضاعليه‌السلام فرمودند: خداوند به نماز و زکات با هم دستور داده است، پس کسی که نماز بخواند ولی زکات نپردازد، نماز او پذیرفته نخواهد شد.

«بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۱۲»

حدیث - ۱۷

قال الله عزّوجلّ:

آن‌گاه که در برابر من به نماز می‌ایستی، شتاب نکن.

(کافی۸/۴۶)

حدیث - ۱۸

قال النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله : شرارکم الذین لا یقرءون القرآن الا هجرا و لا یأتون الصلوة الا دُبراً و لا یعتقون محرَرَهم.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: بدترین شما کسی است که قرآن نمی خواند مگر در سختی ها و نماز را به جا نمی آورد مگر در حوادث و آزاد نمی شوند آزاد شدگان آنها.

«مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۴۸۳»

حدیث - ۱۹

عَن الامام الصادق -عليه‌السلام - قالَ: ثَلاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ و زِینه فِی الدُّنْیا و الْآخِرَةِ الصَّلاةُ فِی آخِرِ الَّیْلِ وَ یَأسُهُ مِمّا فِی أیْدِی النّاسِ وَ وَلایَةُ الإمامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِم السَّلامُ

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: سه چیز مایه افتخار و برتری انسان مؤمن و نیز زینت دنیا و آخرت او است: نماز شب، مأیوس بودن از آن چه در دستان مردم است و پذیرفتن ولایت و رهبری آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله

«أمالی صدوق، ص ۵۴۴»

حدیث - ۲۰

الإمام الباقرعليه‌السلام :

إذا قُمتَ إلی صَلاتِکَ فَقُل : اللّهُمَّ اجعَلنی مِن زُوّارِ بَیتِکَ ، وعُمّارِ مَساجِدِکَ

امام باقرعليه‌السلام :

هر گاه برای نمازت ره‌سپار شدی ، بگو : « . خداوندا! مرا از زیارت کنندگان خانه‌ات و آبادگران مسجدهایت قرار ده »

الکافی: ج ۳ ص ۴۴۵ ح ۱۲

حدیث - ۲۱

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

ما مِنکُم مِن رَجُلٍ یَخرُجُ مِن بَیتِهِ مُتَطَهِّرا فَیُصَلّی مَعَ المُسلِمینَ الصَّلاةَ ، ثُمَّ یَجلِسُ فِی المَجلِسِ یَنتَظِرُ الصَّلاةَ الاُخری ، إنَّ المَلائِکَةَ تَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرلَهُ ، اللّهُمَّ ارحَمهُ

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

مردی از شما نیست که پاکیزه از خانه‌اش بیرون رود و آن گاه با مسلمانان نماز بگزارد و سپس در جایگاه خود به انتظار نماز دیگر بنشیند ، مگر آن که فرشتگان می‌گویند : خدایا! او را ببخشا خداوندا! او را رحمت فرما

بحار الأنوار: ج ۸۰ ص ۳۰۱ ح ۲

حدیث - ۲۲

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

لا یَزالُ العَبدُ فی صَلاةٍ ، ما کانَ فِی المَسجِدِ یَنتَظِرُ الصَّلاةَ

بنده ، تا زمانی که در مسجد انتظار نماز را می‌کشد ، پیوسته در نماز است

کنز العمّال: ج ۷ ص ۶۵۰ ح ۲۰۷۳۵

حدیث - ۲۳

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

القاعِدُ فِی المَسجِدِ یَنتَظِرُ الصَّلاةَ کَالقانِتِ ، ویُکتَبُ مِنَ المُصَلّینَ حَتّی یَرجِعَ إلی بَیتِهِ

آن که در مسجد به انتظار نماز نشسته ، گویی در فرمان‌بُرداری است و تا زمانی که به خانه‌اش باز گردد ، در شمارِ نمازگزاران نوشته می‌شود

کنز العمّال: ج ۷ ص ۵۶۸ ح ۲۰۲۹۵

حدیث - ۲۴

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

اللّهُمَّ هذا شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أنزَلتَ فیهِ القُرآنَ ، هُدیً لِلنّاسِ وبَیِّناتٍ مِنَ الهُدی وَالفُرقانِ ، أمَرتَنا فیهِ بِعِمارَةِ المَساجِدِ وَالدُّعاءِ وَالصِّیامِ وَالقِیامِ ، وضَمِنتَ لَنا فیهِ الإِجابَةَ

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

پروردگارا! این ، ماه رمضان است که در آن ، قرآن را برای هدایت مردم همراه با نشانه‌های روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حق از باطل ، فرو فرستادی در آن ، ما را به آباد کردن مسجدها و دعا و روزه و نماز ، فرمان دادی و اجابت را برایمان تضمین فرمودی

البلد الأمین: ص ۱۹۸ ، بحار الأنوار: ج ۹۸ ص ۷۸ ح ۲

حدیث - ۲۵

الکافی عن عمرو بن جُمَیع :

سَأَلتُ أبا جَعفَرٍعليه‌السلام عَنِ الصَّلاةِ فِی المَساجِدِ المُصَوَّرَةِ ، فَقالَ :

أکرَهُ ذلِکَ ، ولکِن لا یَضُرُّکُم ذلِکَ الیَومَ ، ولَو قَد قامَ العَدلُ رَأَیتُم کَیفَ یَصنَعُ فی ذلِکَ

الکافی ـ به نقل از عمرو بن جُمَیع ـ :

از امام باقرعليه‌السلام در باره نماز خواندن در مسجدهای نقّاشی شده پرسیدم فرمود : «آن را نمی‌پسندم ؛ لیکن امروزه ، شما را زیان نمی‌رساند اگر عدل بر پا شود ، خواهید دید در این باره چه خواهد کرد»

الکافی : ج ۳ ص ۳۶۹ ح ۶ ، تهذیب الأحکام: ج ۳ ص ۲۵۹ ح ۷۲۶ وفیه «أبا عبد اللّه» بدل «أبا جعفر» ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۳۷۴ ح ۱۷۱

حدیث - ۲۶

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

ضَعُوا المَطاهِرَ عَلی أبوابِ المَساجِدِ

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

وضوخانه‌ها را کنار درهای ورودی مسجد ، قرار دهید

بحار الأنوار : ج ۸۳ ص ۳۸۳ ح ۵۴ نقلاً عن أصل من اُصول أصحابنا عن السکونی عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام

حدیث - ۲۷

رسول اللّه :

إنَّ عیسَی بنَ مَریَمَ قالَ : خُلِقَ النَّهارُ لِتُؤَدِّیَ فیهِ الصَّلاةَ المَفروضَةَ الَّتی عَنها تُسأَلُ وبِها تُحاسَبُ ، وبِرَّ والِدَیکَ ، وأن تَضرِبَ فِی الأَرضِ تَبتَغِی المَعیشَةَ ؛ مَعیشَةَ یَومِکَ ؛

هر آینه عیسی بن مریمعليه‌السلام فرمود: «روز آفریده شد تا در آن نماز واجب را ادا کنی که از آن بازخواست و با آن حسابرسی خواهی شد ؛ و تا به پدر و مادرت نیکی کنی ؛ و تا در زمین گام زنی و در پی گذران زندگی روزانه خود برآیی»

بحار الأنوار: ۵۸/۲۰۸ /۳۸.

حدیث - ۲۸

امام علیعليه‌السلام :

مَن شَرِبَ المُسْکِرَ لَم تُقْبَلْ صَلاتُهُ أربَعینَ یَوما ولَیلَةً

کسی که مست کننده بنوشد تا چهل شبانه‌روز نمازش پذیرفته نشود

الخصال : ۶۳۲ / ۱۰ منتخب میزان الحکمة : ۱۸۶

حدیث - ۲۹

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

لا سَهَرَ بعدَ العِشاءِ الآخِرَةِ إلاّ لأِحَدِ رَجُلَینِ : مُصَلٍّ أو مُسافِرٍ

بیدار ماندن بعد از نماز خفتن روا نباشد ، مگر برای دو کس : نماز گزار یا مسافر

بحار الأنوار : ۷۶ / ۱۷۹ / ۵

حدیث - ۳۰

امام علیعليه‌السلام :

عَلِّموا صِبیانَکُمُ الصَّلاةَ ، وخُذوهُم بها إذا بَلَغوا الحُلم؛

به کودکان خود نماز یاد دهید و چون به سنّ بلوغ رسیدند ، برای (ترک) نماز ، بر آنان سخت بگیرید

غرر الحکم : ۶۳۰۵ منتخب میزان الحکمة : ۶۱۶

حدیث - ۳۱

امام صادقعليه‌السلام :

هر کس بخواهد زنش بچّه‌دار شود ، پس از نماز جمعه ، دو رکعت نماز بگزارد و در آنها رکوع و سجده را طولانی سازد و سپس بگوید : «خداوندا! به حرمت آنچه زَکَریّا بدان از تو مسئلت داشت ، از تو می‌خواهم. پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو خود ، برترینِ وارثانی خداوندا! از نزد خویش ، مرا فرزندانی پاک ببخش که تو شنوای دعایی خداوندا! به نام تو او را بر خویش حلال ساختم و به امانت تو ، او را در اختیار گرفتم اکنون ، اگر در رَحِم او برایم فرزندی تقدیر کرده‌ای ، او را فرزندی خجسته و پیراسته قرار ده و در او برای شیطان ، بهره و سهمی قرار مده»

بحار الأنوار ، جلد ۹۰ ، صفحه ۷۱ ، حدیث - ۱۴ دانش نامه احادیث پزشکی : ۱ / ۶۱۶

حدیث - ۳۲

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

لا یَقبَلُ اللَّهُ صَلاةَ عَبدٍ لا یَحضُرُ قَلبُهُ مَعَ بَدَنِهِ؛

خداوند نماز بنده‌ای را که دلش با بدنش همراه نیست، نمی‌پذیرد.

المحاسن، ج ۱، ص ۴۰۶

حدیث - ۳۳

امام صادقعليه‌السلام :

عَلَیکُم بِالصَّلاةِ فی الْمَساجِدِ؛

بر شما باد به نمازگزاردن در مساجد.

الکافی، ج ۲، ص ۶۳۵

حدیث - ۳۴

امام صادقعليه‌السلام می فرمایند:

«من صلی اربع رکعات فقرا فی کل رکعة بخمسین مرة «قل هو الله احد» کانت صلوة فاطمةعليها‌السلام ؛

هر کس چهار رکعت نماز بخواند [هر دو رکعت به یک سلام] و در هر رکعت [پس از سوره حمد] پنجاه مرتبه سوره «قل هو الله احد» را بخواند، این نماز، نماز فاطمه علیها السلام است .»

من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۵۶۴

حدیث - ۳۵

قال رسولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله

لَولا أن أشُقَّ علی اُمَّتی لأَمَرتُهُم بِالسِّواکِ مَع کُلِّ صلاةٍ ؛

اگر ترس از سختگیری بر امّتم نبود ، دستور می دادم که با هر نمازی مسواک زنند

الکافی : ۳/۲۲/۱

حدیث - ۳۶

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

اِعلَموا اَنَّ اللّه‌َ تعالی قَد فَرَضَ عَلَیکُم الجُمُعَةَ فَمَن تَرَکَها فی حَیاتی وَ بَعدَ مَماتی وَ لَهُم اِمامٌ عادِلٌ اِستِخفافا بِها وَ جُحودا لَها فَلا جَمَعَ اللّه‌ُ شَملَهُ وَ لا بارَکَ لَهُ فی اَمرِهِ اَلا وَ لا صَلاةَ لَهُ اَلا وَ لا زَکاةَ لَهُ اَلا وَ لا حَجَّ لَهُ اَلا وَ لا صَومَ لَهُ اَلا وَ لا بَرَکَةَ لَهُ حَتّی یَتوبَ؛

بدانید که خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است پس آنان که در زندگی و پس از مرگ من، از روی سبک شمردن و یا انکار، آن را ترک کنند، با وجود این‌که پیشوای عادلی دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در کارشان برکت ندهد، آگاه باشید نه زکات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذیرفته است. بدانید که زندگی آنان برکتی نخواهد داشت، مگر توبه کنند.

عوالی اللالی، ج ۲، ص ۵۴، ح ۱۴۶

حدیث - ۳۷

امام علیعليه‌السلام فرمودند:

کانَ رَسولُ اللّه‌ِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لا یُؤْثِرُ عَلَی الصَّلاةِ عَشاءً وَ لا غَیْرَهُ وَ کانَ اِذا دَخَلَ وَقْتُها کَاَنـَّهُ لا یَعْرِفُ اَهْلاً وَ لا حَمیما؛

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چیزی مثل شام و غیر آن را بر نماز مقدم نمی‌داشتند و هنگامی که وقت نماز می‌رسید، گویی که هیچ یک از اهل خانه و دوستان را نمی‌شناختند.

مجموعه ورام، ج ۲، ص ۷۸

حدیث - ۳۸

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند :

اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِیَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّی حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدیً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِی الرِّزقِ؛

نماز، از آیین‌های دین است و رضای پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. برای نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزی است.

خصال، ص ۵۲۲، ح ۱۱

حدیث - ۳۹

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند :

صَلاةُ اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ وَ کَراهیَةٌ لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَی العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِی الرِّزقِ؛

نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستی فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن‌ها، مایه ناراحتی شیطان، سلاحی بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولی اعمال و برکت در روزی است.

ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۹۱

حدیث - ۴۰

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

إِنَّ المُؤمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلاةِ وَالصِّیامِ وَالعِبادَةِ وَالمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِی الطَّعامِ وَالشَّرابِ کَالبَهیمَةِ؛

همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.

تنبیه الخواطر،ج۱، ص ۹۴

حدیث - ۴۱

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

صَلاةُ اللَّیْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ تُطَیِّبُ الرِّیحَ وَ تَدُرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِی الدَّیْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَرَ؛

نماز شب، انسان را خوش سیما، خوش اخلاق و خوشبو می کند و روزی را زیاد و قرض را ادا می نماید و غم و اندوه را از بین می برد و چشم را نورانی می کند.

(ثواب الأعمال، ص ۴۲)

حدیث - ۴۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من صلی و لم یذکر الصلوة علی وعلی الی سلک به غیر طریق الجنة و کذلک من ذکرت عنده و لم یصل علی؛

هر کس نماز بخواند وصلوات برمن وآل من نفرستد نمازش او را به سویی جز بهشت خواهد برد و همچنین است کسی که اسم من را بشنود و بر من صلوات نفرستد.

(بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۲۸۱ و ۲۸۸، و ۳۰۵).

حدیث - ۴۳

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اطولکم قنوتا فی الوتر اطولکم راحة یوم القیامة فی الموقوف؛

هرقدر که قنوت شما در نماز وتر طولانی تر باشد، آسایش شما در موقف قیامت بیشتر است

(بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۲۸۷).

حدیث - ۴۴

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اطولکم قنوتا فی دار الدنیا اطولکم راحة یوم القیامة فی الموقف؛

راحت ترین شما در قیامت کسی است که قنوت طولانی تری داشته باشد.

(بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۱۹۹).

حدیث - ۴۵

انما الصلوة تمسکن و تواضع و تضرع و تباءس و تندم و تقنع بمدیدیک فتقول اللهم اللهم فمن لم یفعل فهی خداج؛

حقیقت نماز اظهار مسکنت تواضع ، تضرع ، بی نوایی و ندامت است که باید دستها را در قنوت دراز کنی و با گفتن ((خدایا خدایا)) نماز راکامل نمایی و هرکس که این کار را انجام ندهد، نمازش ناقص است (هرچند که قبول می باشد).

(المحجة البیضاء، ج ۱، ص ۳۴۹).

حدیث - ۴۶

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان العبد اذا قام یصلی اتی بذنوبه کلها، فوضعت علی راءسه و عاتقه فکلما رکع او سجد تساقطعت عنه؛

هرگاه بنده ای به نماز می ایستد، گناهانش بر سر و گردنش نهاده می شوند و هر بار که او رکوع و سجود کند به همان اندازه از گناهانش کاسته می شود.

(کنز العمال ، ج ۷، ص ۲۸۷، ح ۱۸۹۰۸).

حدیث - ۴۷

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اکثروا من السجود فانه لیس من مسلم یسجد لله تعالی سجدة الا رفعه الله بها درجة فی الجنة ، و حط عنه بها خطیئة؛

بسیار سجده کن که هرگاه مسلمانی خدای بزرگ را سجده کند، خداوند به پاداش آن سجده مقامش را در بهشت بالا می برد و یک گناهش را می آمرزد.

(کنزالعمال ، ج ۷، ص ۲۸۶، ص ۱۸۹۰۳).

حدیث - ۴۸

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اذاقام العبد فی صلاته ذر البر علی راءسه ، حتی یرکع ، فاذا رکع علته رحمة الله حتی یسجد و الساجد یسجد علی قدمی الله فلیساءل و لیرغب ؛

آنگاه که بنده در نمازش برخیزد، نیکی بر سرش افشانده می شود تا به رکوع برود و چون به رکوع رفت ، رحمت خدا او را احاطه می کند تا به سجده برود و سجده کننده بر روی پاهای خداوند افتاده است از این رو، باید از او بخواهد و به آنچه نزد او است ، دل نبندد.

(کنزالعمال ، ج ۷، ص ۲۸۹، ح ۱۸۹۲۴).

حدیث - ۴۹

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

فما من مؤ من یوافق تلک الساعة ان یکون ساجدا او راکعا او قائما الا حرم الله جسده علی النار؛

هر مؤ منی در حال رکوع یا سجود یا قیام مشغول باشد، خداوند سبحان جسدش را بر آتش جهنم حرام می گرداند.

(وسائل الشیعه ، ج ۳، ص ۸).

حدیث - ۵۰

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اتانی جبرئیل من عندالله - تبارک و تعالی - فقال : یا محمد ان الله - عزوجل - یقول : انی افترضت علی امتک خمس صلوات من اوفی بهن علی وضوئهن و موافیهن و رکوعهن و سجودهن کان له بهن عند ان ادخله بهن الجنة ، و من لقینی قد انتقص من ذلک شیئا فلیس له عنی عهد، ان شئت عذبته ، وان شئت رحمته ؛

جبرئیل از سوی خدای بزرگ ، بر من فرود آمد و گفت : ای محمد! خداوند تبارک و تعالی می فرماید: من بر امت تو پنج نماز واجب گردانیدم ، که اگر کسی آن ها را با وضو و وقت رکوع و سجود درست ادا نماید، او را بر من پیمانی (حق )است که او را به بهشت برم و کسی که مرا ملاقات کند، در حالی که از این شرایط (نماز) چیزی کم باشد، مرا بااو پیمانی نیست و اگر خواستم ، او راعذابش می کنم ، و اگر خواستم ، او را مورد مهر خویش قرار می دهم

(کنز العمال ، ج ۷، ص ۲۸۱، ج ۱۸۸۸۰).

حدیث - ۵۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

بنیت الصلاة علی اربعة اسهم ، سهم منها اسباغ الوصوء و سهم منها الرکوع و سهم منها السجود و سهم منها الخشوع ، و اذا لم یتم سهامها صعدت و لها ظلمة و غلقت ابواب السماء دونها، و تقول ضیعتنی ضیعک الله ، و یضرب الله بها وجهه ؛

نماز دارای چهار سهم است (و بدون اینها کامل نمی شود:)

- وضوی کامل ساختن

- رکوع (با طماءنینه )

- سجود(با طماءنینه )

- و خشوع

و چون یکی از این شرایط پنج گانه در نماز رعایت نشود، این نماز، تاریک و بی فروغ به آسمان برده می شود و فرشتگان درهای آسمان را بر آن می بندند و نماز را به زمین باز می گردانند، در این هنگام خطاب به صاحب خود می گوید: مرا ضایع و تباه کردی ، خدای تو را تباه کند و سپس آن فرشته نماز را به صورت صاحبش می زند.

(بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۶۴).

حدیث - ۵۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ولاصلاة لمن لایتم رکوعها و سجودها؛

نمازگزاری که رکوع و سجودش را ناقص انجام دهد، آن نمازش ، نماز نیست

(بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۱۹۸).

حدیث - ۵۳

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

فاما الرکوع فعظموا الله فیه ، و اما السجود فاءکثروا فیها الدعاء و انه قمن ان یستجاب لکم؛

من از خواندن قرآن در رکوع و سجود نهی شده ام ، پس در رکوع خدا را با عظمت ذکر کنید، اما در سجده بسیار دعا کنید، زیرا سزاوار است که دعایتان مستجاب شود.

(بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۱۰۶).

حدیث - ۵۴

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

خمس صلوات افتر ضهن الله عزوجل من احسن وضوء هن و صلاهن لوقتهن و اتم رکوعهن و خشوعهن کان له علی الله عهد ان یغفر له ، و من له فلیس له علی الله عهد، ان شاء فقرله ، وان شاء عذبه؛

خداوند پنج نماز را بر مردم واجب گرداند، هرگاه کسی وضوی آنها را در دست به جای آورد ودر وقت بخواند و رکوع و خشوعشان را کامل کند، خداوند متعال ضامن است که گناهانش را بیامرزد و کسی که این گونه (و در دست ) انجام ندهد، خداوند نسبت به او عهدی ندارد، اگر خواست او را می آمرزد، واگر بخواهد، او را عذاب می کند.

(کنزالعمال ، ج ۷، ص ۲۷۶، ح ۱۸۸۶۰).

حدیث - ۵۵

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من لم یتم وضوئه و رکوعه و خشوعه فصلاته خداج یعنی ناقصة غیر تامة؛

کسی که وضو و رکوع و خشوعش در نماز کامل نیست ، نمازش ((خداج )) است ، یعنی ناقص است و تمام نیست

(جامع الحدیث - الشیعه ، ج ۴، ص ۴۴).

برهان نظم

گسترده ترين برهانى كه در قرآن، براى اثبات وجود خداوند مورد استفاده قرار گرفته، برهان نظم است كه آيات فراوانى به آن دلالت دارند. اين برهان، كه از نظر منطقى پايگاه نسبتاً مورد اعتمادى دارد و احتمال نبودن خدا را به صفر نزديك مى كند، براى عموم مردم مفيد و قابل فهم و استفاده است و از طريق آيات آفاتى و جهان شمولى و آيات انفسى و جان شمولى مورد استشهاد قرار مى گيرد.

اين برهان از دو مقدمه، (صغرا و كبرى) تشكيل شده و شكل اول منطقى را ترتيب داده است. صغرى از نظم و انسجام و هدفمندى جهان هستى سخن به ميان مى آورد و كبرى نيز از دلالت نظم دقيق جهان بر وجود ناظم عالم و قادر، و نفى تصادف حكايت مى كند و از اين طريق، وجود خالق و عالم و قادر الهى ثابت مى گردد. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَاب ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ) ;[٤٨] و از نشانه هاى الهى اين است كه خداوند، شما را از خاك آفريده، سپس شما را انتشار داده و پراكنده ساخته است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) ;[٤٩] از آيه هاى او اين است كه براى شما از خودتان همسرانى آفريده است، تا به وسيله ى آنها آرام گيريد و ميان شما دوستى و رحمت پديد آورد، در اين امور نشانه هايى براى گروه انديشمند است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِلْعَالِمِينَ ) ;[٥٠] از آيه هاى الهى، آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هاى شماست; و در اين مطالب نشانه هايى براى جهانيان است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَات لِقَوْم يَسْمَعُونَ ) ;[٥١] از آيه هاى او خوابيدن شما در شب و روز و فعاليت و روزى طلبى شما از فضل اوست، در اين امور، نشانه هايى است براى قومى كه گوش مى سپارند.

( وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ ) ;[٥٢] از آيه هاى الهى اين است كه برق را براى بيم و اميد به شما نشان مى دهد و آبى از آسمان نازل مى كند; آن گاه زمين مرده را احيا مى سازد. در اين امور نشانه هايى است براى قوم خردمند.

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ) ;[٥٣] از نشانه هاى خداوند اين است كه آسمان و زمين به دستور او پايدارند; آن گاه كه شما را از زمين بخواند، شما از قبرها بيرون مى آييد.

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِى فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَآء فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّة وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ ) ;[٥٤] در آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز و حركت كشتى ها در دريا به سود مردم و بارانى كه از آسمان ها نازل مى شود، آن گاه زمين هاى مرده را احيا مى سازد و انواع جنبندگان كه در روى زمين پراكنده اند و چرخش بادها و ابرهايى كه در ميان آسمان ها و زمين به كار گرفته شده اند، نشانه هايى است براى قوم خردمند.

( وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) ;[٥٥]

اوست كه زمين را كشش داد و در آن، كوه ها و جوى ها را قرار داد و از همه ى ميوه ها جفت آفريد; شب و روز را به هم مى پوشاند، در اين امور نشانه هايى است براى قوم انديشمند.

( هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَ لَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَميعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَ لَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) ;[٥٦] او (خداوند) همان كسى كه با نصرتش تو و مؤمنان را تقويت كرد و در ميان دل هاى آنها الفت ايجاد كرد. اگر آنچه را كه روى زمين است، انفاق مى كردى تا در ميان دل هاى آنها الفت بيفكنى، نمى توانستى; ولى خداوند در ميان آنها الفت نهاد، او توانا و حكيم است.

( قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْميتِ وَيُخْرِجُ الْميتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) ;[٥٧] بگو، چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد و يا چه كسى مالك گوش و چشم هاست؟ و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى سازد و چه كسى امور را تدبير مينمايد؟ سپس به زودى مى گوييد: خدا; پس بگو: چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟

توحيد

توحيد به عنوان مهم ترين اصل از اصول دين اسلام، بلكه اديان ابراهيمى شمرده مى شود. توحيد در لغت به معناى يكى دانستن، و در اصطلاح اهل كلام، يگانه دانستن و يكتا شمردن حق تعالى است; و داراى مراتب و درجاتى است كه عبارت اند از:

الف) توحيد ذاتى .اين مرتبه از توحيد به دو مرتبه ى توحيد واحدى و توحيد احدى تقسيم مى شود; توحيد واحدى، يعنى توحيد در وجوب وجود و ضرورى دانستن يك وجود و نفى هرگونه شرك و شبيه و نظير; و توحيد احدى، يعنى نفى هرگونه تركيب عقلى خارجى و وهمى از خداوند و اثبات بساطت بارى تعالى.

ب) توحيد صفاتى .يعنى، صفات خداوند عين ذات اوست; پس كسانى كه به نفى صفات از خداوند پرداخته، يا صفات كمال را زايد بر ذات اقدس الله دانسته و در نهايت، صفت را از ذات سلب نموده اند، به خطا رفته و به انحراف اعتقادى دچار شده اند.

ج) توحيد در خالقيت .يعنى، آفريننده اى جز الله، وجود ندارد.

د) توحيد در ربوبيت .يعنى، بعد از اثبات وحدت خالق، ربوبيت تكوينى جهان آفرينش فقط از آن خداست و هيچ موجودى، در اداره ى جهان، شريك او نيست.

هـ) توحيد در مالكيت و حاكميت و قانون گذارى .نه تنها توحيد در ربوبيت تكوينى كه توحيد در ربوبيت تشريعى و مقام تقنين نيز به خداوند اختصاص دارد; يعنى خداوند به لحاظ خالقيت موجودات و قدرت و سلطنتى كه دارد، حاكم و مالك همه ى انسان ها و جهان است و اگر كسى بخواهد بر كرسى فرمان روايى بنشيند، بايد به اذن الهى بر اين منصب قدم بگذارد; از اين رو، هيچ شخصى در قانون گذارى و حكم رانى استقلال ندارد.

و) توحيد در الوهيت و معبوديت .توحيد عبادى به اين معناست كه كسى جز حق تعالى سزاوار پرستش نيست و معبودى جز ذات اقدس الله متصور نمى باشد; زيرا او در خالقيت و تدبير يكتاى بى همتاست.

ز) توحيد در حاكميت .يعنى، تنها خداوند است كه بر جان و مال مردم حكومت و ولايت دارد و هيچ كس جز اوچنين ولايتى را ندارد.

ح) توحيد در اطاعت .يعنى، تنها خداوند مستقلا و بالذات واجب الاطاعة است و ديگران به اذن و فرمان الهى شأنيت اطاعت را پيدا مى كنند.

قبل از بررسى و مطالعه ى آيات در باب مراتب گوناگون توحيد، به عوامل گرايش به شرك از ديدگاه قرآن مى پردازيم.

عوامل گرايش به شرك

شرك در قرآن، هم به معناى شريك قرار دادن براى خداوند به كار رفته است و هم به معناى نفى حق تعالى و پذيرفتن موجود ديگرى به عنوان اله. خداى سبحان، در قرآن، عواملى چون ظن و وهم گرايى، حس گرايى، منفعت طلبى و تقليدگرايى را منشأ گرايش مشركان به شرك معرفى مى كند. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

الف) عامل ظن و وهم گرايى

( وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ) ;[٥٨] و هر كس معبود ديگرى با خداوند بخواند، هيچ برهانى بر آن ندارد; پس حساب او نزد پروردگارش است; به درستى كه كافران رستگار نمى شوند.

( وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمينَ مِن نَّصِير ) ;[٥٩] و آنان چيزهايى غير خداوند را مى پرستند كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده است و آنها نيز علم به آنان ندارند; و براى ظالمان ياورى نيست.

( أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ ) ;[٦٠] آگاه باشيد كه تمام كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، از آنِ خدا مى باشند و آنها كه غير خدا را همتاى او مى خوانند، فقط از گمان و پندار پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ ميگويند.

ب) عامل حس گرايى

( وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِله غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلهِ مُوسَى وَإِنِّي لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ) ;[٦١] فرعون گفت: اى جمعيت، من خدايى جز خودم براى شما نمى شناسم، اى هامان، آتشى بر گِل بيفروز و برج هاى بلندى براى من ترتيب ده، تا از خداى موسى خبر گيرم; و من گمان مى كنم، او از دروغ گويان است.

( هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَل مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ) ;[٦٢] آيا اينان انتظار دارند كه خداوند و ملائكه در سايه هاى ابر به سوى آنان بيايند؟ و همه چيز انجام شده است و همه ى امور به سوى خداوند باز مى گردند.

ج) منفعت طلبى

( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ ) [٦٣] آنها غير از خدا معبوداتى را برگزيده اند، شايد يارى شوند.

( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ) [٦٤] آنها غير از خدا معبوداتى را برگزيده اند، شايد عزت يابند.

( أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ) ;[٦٥] آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خداست و كسانى كه به غير از خدا دوستانى را برگرفته اند و مى گويند ما اين ها را نمى پرستيم، مگر براى اين كه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند بين آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند; خداوند دروغ گويان و كافران را هرگز هدايت نمى كند.

د) تقليد گرايى

( بَلْ قَالُوآ إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ * وَكَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِن نَذِير إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ ) ;[٦٦] بلكه گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنان هدايت شديم; و انذار كننده اى پيش از تو در هيچ شهرى نفرستاديم، مگر اين كه ثروتمندان گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم.

( قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آباءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ ) ;[٦٧] فرعونيان به موسى گفتند: آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم منصرف گردانى و بزرگى در روى زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نمى آوريم.

( وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَات قَالُوا مَا هذَا إِلاَّ رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ ) ;[٦٨] هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنان خوانده مى شود، مى گويند: او فقط مردى است كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش مى كردند، باز دارد.

توحيد ذاتى

برخى بر اين پندارند كه وحدت الهى به معناى وحدت عددى است و توحيد ذات يعنى خداوند يكى است و دو تا نيست. حضرت علىعليه‌السلام در نهج البلاغه اين معنا را نفى كرده، فرمودند:

(واحدٌ لا بالعَدِدِ); وحدت خداوند وحدت عددى نيست.

توحيد ذاتى دو معناى صحيح دارد: نخست اين كه، خداوند شبيه و نظير و مانندى ندارد; دوم آن كه، خداوند بسيط است و جزء ندارد; به عبارت ديگر، حق تعالى يك فرد از مفهوم كلى واجب الوجود كه رقيب و فرد ديگرى نداشته باشد (كلى منحصر به فرد) نيست، بلكه تصور فرد ديگر براى آن محال است. در فلسفه، اين نوع از وحدت را وحدت حقه مى نامند; در برابر وحدت عددى، جنسى، نوعى و مانند اين ها.و اما براهين اثبات توحيد ذاتى حق تعالى عبارت اند از:

الف) برهان وحدت هماهنگى عالم :اگر دو تدبير و اراده در عالم هستى حاكم باشد، فساد و بى نظمى در عالم يافت مى شود; پس نبودن فساد در عالم، دليل بر وحدت ذات بارى تعالى است. شايان ذكر است كه، گر چه اين برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مى كند، ولى مى توان از آن به وحدت ذات نيز نايل آمد.

( لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٦٩] اگر در آسمان و زمين خدايانى جز الله بود، فساد مى يافتند (و نظم جهان به هم مى ريخت) خداوندِ پروردگار عرش، منزه است از توصيفى كه مى كنند.

( مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَد وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِله إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِله بِمَا خَلَقَ وَلَعَلى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٧٠] خداوند فرزندى انتخاب نكرد و معبود ديگرى با او نيست; اگر چنين بود، هر آينه، هر يك از خدايان به تدبير مخلوقات خود مى پرداختند و بعضى بر بعضى ديگر تفوّق مى يافتند. خداوند از آنچه آنها توصيف مى كنند منزّه است.

ب) برهان وحدت انبيا :اگر ذات واجب الوجود بيش از يكى بود، هر آينه مى بايست خدايان ديگر نيز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدايت كنند; ولى در هيچ جاى عالم چنين اتفاقى نيفتاده است.

( قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَاب مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَة مِنْ عِلْم إِن كُنتُمْ صَادِقِين َ) ;[٧١] بگو آن معبودان را كه جز خدا پرستش مى كنيد، نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند; آيا شركتى در آفرينش آسمان ها دارند؟ يك كتاب آسمانى پيش از اين، يا يك اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد، اگر راست ميگوييد.

( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُول إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ;[٧٢] ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست; پس تنها مرا بپرستيد.

ج) برهان نفى شبيه و مثل و نظير :اگر خداى ديگرى را فرض كنيم، بايد مثل ذات واجب الوجود باشد; و چون خداوند، به لحاظ كمال نامحدود و هم چنين، مركب نبودن از ما به الاشتراك و ما به الامتياز، شبيه و نظيرى ندارد، پس فرض خداى ديگر ممتنع است.

( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَد ) ;[٧٣] بگو خداوند، يكتا و يگانه است; خداوندى كه همه ى نيازمندان به او محتاج اند، نه زاده و نه زاده شده; و براى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است.

( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ ) ;[٧٤] همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.

د) برهان بى نيازى خداوند :آياتى در قرآن كريم وجود دارد كه بر بى نيازى خداوند دلالت مى كنند; مانند( وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ ) [٧٥] و نفى نيازمندى به معناى نفى تركيب از خداوند است; زيرا موجود مركب، به اجزاى خود محتاج است; پس اين دسته از آيات مى توانند توحيد ذاتى به معناى بساطت واجب تعالى را اثبات كنند.

توحيد صفاتى

توحيد صفاتى نوعى توحيد نظرى و اعتقادى است كه به اعتقاد و ايمان مؤمنان ارتباط دارد و به معناى عينيت صفات ذاتيه و كماليه با ذات، و با يكديگر است; زيرا در باب ارتباط صفات كمال با ذات الهى چند احتمال وجود دارد:

الف) سلب صفات كمال از ذات، كه عقلا و نقلا باطل است;

ب) مغايرت صفات با ذات، كه مستلزم كثرت و تركيب ذات بارى تعالى و سلب صفات از خود ذات و نيازمندى به غير است;

ج) عينيت صفات با ذات، كه مدعاى ماست.

شايان ذكر است كه اين ادعا از جمع برخى از آيات به دست مى آيد; يعنى آياتى كه به صفات الهى، مانند علم قدرت و غيره اشاره دارند، آن صفات را براى خداوند ثابت مى كنند و اما آياتى كه بر بى نيازى خداوند و نفى مِثليّت از او دلالت دارند، عينيّت صفات با ذات را ثابت مى كنند; زيرا اگر صفات، زايد بر ذات باشند، نيازمندىِ ذات بارى تعالى در كمال خود به آن صفات زايده و هم چنين شباهت حق تعالى با موجوداتِ ممكن لازم مى آيد; در حالى كه خداى سبحان در قرآن مى فرمايد:( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ اللهُ هُوَ الْغَنىُّ الْحَميدُ ) . توجه به اين نكته هم لازم است كه توحيد صفاتى از كلمات ائمه ى اطهارعليهم‌السلام هم به خوبى استفاده مى شود.

توحيد در خالقيت

متكلمان، توحيد افعالى را به دو قسم توحيد در خالقيت و توحيد در ربوبيت تقسيم كرده اند كه هر دو از اقسام توحيد نظرى است و به اعتقاد مؤمنان ارتباط دارد. برخى از آيات مربوط به توحيد در خالقيت[٧٦] عبارت اند از:

( ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَإِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيل ٌ) ;[٧٧] خداوند پروردگار شماست; هيچ موجودى جز او نيست; او آفريدگار همه چيز است; پس او را بپرستيد و او حافظ و مدبّر همه ى موجودات است.

( هَلْ مِنْ خَالِق غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) ;[٧٨] آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست; با اين حال، چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد؟

( وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ) ;[٧٩] خداوند، شما و آنچه را انجام مى دهيد، آفريده است.

نكته ى قابل توجه در اين بحث اين است كه پذيرفتن توحيد در خالقيت به معناى نفى عليت از ساير موجودات نيست; زيرا در آيه ى ٩٦ سوره صافات، كلمه ى( تَعَملوُنَ ) آمده است; يعنى خداوند عمل بت سازى را به بت پرستان نسبت داده است و با استعمال فعل( خَلَقَ ) روشن مى شود كه فاعليت حق تعالى در طول فاعليت آنها قرار دارد; پس رابطه ى خدا با عوامل ديگر، به صورت طولى است نه عرضى. در نتيجه، توحيد افعالى و توحيد خالقيتى كه از قرآن استفاده مى شود، نه با ديدگاه معتزله سازگار است كه مطلقاً تأثير الهى را از افعال بشر نفى كردند و به تفويض روى آوردند و نه با ديدگاه اشاعره (نظريه ى كسب) سازش دارد كه به جبر مى انجامد. معتزله براى اثبات عدل الهى و نفى انتساب قبايح و افعال زشت به خداوند، به تفويض گرايش يافتند و اشاعره نيز براى اثبات توحيد افعالى، به نوعى جبرگرايى، دچار شدند; در حالى كه اگر ما بخواهيم بدون گرفتار شدن در تفويض و جبر، توحيد افعالى و عدل الهى را بپذيريم، تنها بايد طريقت و مسلك شيعه را در پيش گيريم و به روى كرد «الامر بين الامرين» رو بياوريم و بگوييم: خداوند اراده كرده است كه آدميان، با اراده ى خود، به افعال يا ترك افعال بپردازند; از اين باب، افعال انسان به اراده ى الهى انتساب دارد و توحيد افعالى تثبيت مى شود، بدون اين كه بر عدل الهى خدشه اى وارد شود; و از طرفى، جبر نيز لازم نمى آيد.

توحيد در ربوبيت از آيات قرآن به روشنى استفاده مى شود كه علاوه بر توحيد در خالقيت، كه مورد اتفاق اغلب ملل و نحل است، توحيد در ربوبيت نيز براى حق تعالى ثابت مى گردد. برخى از اين آيات عبارت اند از:

( قُلْ مَن يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) ;[٨٠] بگو، كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ كيست كه مالك گوش ها و ديدگان است؟ كيست كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى كند؟ كيست كه امر آفرينش را تدبير و اداره مى كند؟ مى گويند: خدا، بگو: پس چرا متقى و پرهيزگار نيستيد؟( إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ ) ;[٨١] پروردگار شما خدايى است كه آسمان و زمين را در شش روز (دوره) آفريد; سپس به عرش قدرت مستولى گرديد; امور آفرينش را تدبير مى كند، هيچ شفيعى و واسطه اى در جهان نيست، مگر اين كه با اذن او انجام وظيفه مى كند. اين است پروردگار شما; او را بپرستيد. چرا يادآور نميشويد؟

( قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء ) ;[٨٢] بگو آيا ربى جز خدا طلب كنم او پروردگار و رب همه چيز است.

( قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ ) ;[٨٣] گفت: پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را آفريده است.

( لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٨٤] اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (نظام جهان به هم مى خورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند!

اين آيه براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت نيز قابل استشهاد است; زيرا اگر حق تعالى شريكى در اين دو امر داشته باشد، اختلاف و فساد در آسمان و زمين لازم مى آيد; پس نظم و هماهنگى در آفرينش، بر وحدت خالق و مدبّر دلالت مى كند; به عبارت ديگر، در صورت تعدد خالق و مدبّر، ذات آنها با هم متفاوت خواهد بود و تعدد ذات، مستلزم تعدد آثار است; و اگر كسى توافق ميان دو الله مفوّض را در باب تدبير فرض نمايد، در واقع خدا را با انسان هايى قياس كرده كه افعالشان تابع قوانين عقلى است; در حالى كه خداوند بر همه ى امور حاكم است و هيچ حكم و قانون ديگرى نيست.

__________________________

پاورقي ها

[١] يونس: ٦١.

[٢] بسط تجربه نبوى، ص ١٠١ـ١٠٢.

[٣] فيض كاشانى محجة البيضاء، ج ١، ص ١٣١.

[٤] غاشيه: ٢١ و ٢٢.

[٥] يس: ٦٠.

[٦] عنكبوت: ٦٥.

[٧] نحل: ٥٣ و ٥٤.

[٨] روم: ٣٠.

[٩] شمس: ٧ و ٨.

[١٠] نحل: ٥٣ و ٥٤.

[١١] يس: ٦٠.

[١٢] روم: ٣٠.

[١٣] آل عمران: ١٩.

[١٤] آل عمران: ٨٥.

[١٥] مائده: ٤٨.

[١٦] مائده: ٤٨.

[١٧] روم: ٣٠.

[١٨] انشقاق: ٦.

[١٩] شمس: ٧و٨.

[٢٠] روم: ٣٠.

[٢١] يونس: ٦٤.

[٢٢] فتح: ٤.

[٢٣] روم: ٣٠.

[٢٤] غاشيه: ٢١.

[٢٥] ر.ك: صدوق، توحيد و معانى الاخبار; طبرسى، احتجاج و فيض كاشانى، محجة البيضاء.

[٢٦] انعام: ٧٥ ـ ٧٩.

[٢٧] اعراف: ١٧٢ و ١٧٣.

[٢٨] التفسير الكبير، ج ١٥، ص ٤٦ و مرآة العقول، ج ٧، ص ٣٨.

[٢٩] المنار، ج ٩، ص ٣٨٧.

[٣٠] منشور جاويد، ج ٢، ص ٧٢.

[٣١] پيام قرآن، ج ٣، ص ١١٤.

[٣٢] تفسير البرهان، ج ٢، ص ٤٩.

[٣٣] راغب اصفهانى، مفردات ص ٧٣٤.

[٣٤] التفسير الكبير، ج ١٥، ص ٥٠.

[٣٥] پيام قرآن، ج ٣، ص ١١٥.

[٣٦] روض الجنان و روح الجنان، ج ٩، ص ٥٩٦.

[٣٧] معارف قرآن، ص ٣٨ـ ٤٤، با تلخيص.

[٣٨] ر.ك: الاشارات و التنبيهات، ج ٣، ص ٦٧ و آشتيانى، تعليقه بر منظومه، ص ٤٨٨ ـ ٤٩٨.

[٣٩] فصّلت: ٥٣.

[٤٠] الميزان، ج ١٧، ص ٤٠٥.

[٤١] التفسير الكبير، ج ٢٧، ص ١٤٠.

[٤٢] الجامع لاحكام القرآن، ج ١٥، ص ٣٧٥.

[٤٣] مجمع البيان، ج ٩، ص ٣٠.

[٤٤] آل عمران ١٨.

[٤٥] طور: ٣٥ و ٣٦.

[٤٦] فاطر: ١٥.

[٤٧] محمد: ٣٨.

[٤٨] روم: ٢٠.

[٤٩] روم: ٢١.

[٥٠] روم: ٢٢.

[٥١] روم: ٢٣.

[٥٢] روم: ٢٤.

[٥٣] روم: ٢٥.

[٥٤] بقره: ١٦٤.

[٥٥] رعد: ٣.

[٥٦] انفال: ٦٢ و ٦٣.

[٥٧] يونس: ٣١.

[٥٨] مؤمنون: ١١٧.

[٥٩] حج: ٧١.

[٦٠] يونس: ٦٦.

[٦١] قصص: ٣٨.

[٦٢] بقره: ٢١٠.

[٦٣] يس: ٧٤.

[٦٤] مريم: ٨١.

[٦٥] زمر: ٣.

[٦٦] زخرف: ٢٢ و ٢٣.

[٦٧] يونس: ٧٨.

[٦٨] سباء: ٤٣.

[٦٩] انبيا: ٢٢.

[٧٠] مؤمنون: ٩١.

[٧١] احقاف: ٤.

[٧٢] انبيا: ٢٥.

[٧٣] سوره ى توحيد.

[٧٤] شورى: ١١.

[٧٥] فاطر: ١٥.

[٧٦] آيات ديگر عبارت اند از: زمر: ٦٢; غافر: ٦٢; حشر: ٢٤; انعام: ١٠١; فاطر: ٣; اعراف: ٥٤; فرقان: ٢; طه: ٥٠; و .

[٧٧] انعام: ١٠٢.

[٧٨] فاطر: ٣.

[٧٩] صافات: ٩٦.

[٨٠] يونس: ٣١.

[٨١] يونس: ٣.

[٨٢] انعام: ١٦٤.

[٨٣] انبيا: ٥٦.

[٨٤] انبيا: ٢٢.

برهان نظم

گسترده ترين برهانى كه در قرآن، براى اثبات وجود خداوند مورد استفاده قرار گرفته، برهان نظم است كه آيات فراوانى به آن دلالت دارند. اين برهان، كه از نظر منطقى پايگاه نسبتاً مورد اعتمادى دارد و احتمال نبودن خدا را به صفر نزديك مى كند، براى عموم مردم مفيد و قابل فهم و استفاده است و از طريق آيات آفاتى و جهان شمولى و آيات انفسى و جان شمولى مورد استشهاد قرار مى گيرد.

اين برهان از دو مقدمه، (صغرا و كبرى) تشكيل شده و شكل اول منطقى را ترتيب داده است. صغرى از نظم و انسجام و هدفمندى جهان هستى سخن به ميان مى آورد و كبرى نيز از دلالت نظم دقيق جهان بر وجود ناظم عالم و قادر، و نفى تصادف حكايت مى كند و از اين طريق، وجود خالق و عالم و قادر الهى ثابت مى گردد. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَاب ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ) ;[٤٨] و از نشانه هاى الهى اين است كه خداوند، شما را از خاك آفريده، سپس شما را انتشار داده و پراكنده ساخته است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) ;[٤٩] از آيه هاى او اين است كه براى شما از خودتان همسرانى آفريده است، تا به وسيله ى آنها آرام گيريد و ميان شما دوستى و رحمت پديد آورد، در اين امور نشانه هايى براى گروه انديشمند است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِلْعَالِمِينَ ) ;[٥٠] از آيه هاى الهى، آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هاى شماست; و در اين مطالب نشانه هايى براى جهانيان است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَات لِقَوْم يَسْمَعُونَ ) ;[٥١] از آيه هاى او خوابيدن شما در شب و روز و فعاليت و روزى طلبى شما از فضل اوست، در اين امور، نشانه هايى است براى قومى كه گوش مى سپارند.

( وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ ) ;[٥٢] از آيه هاى الهى اين است كه برق را براى بيم و اميد به شما نشان مى دهد و آبى از آسمان نازل مى كند; آن گاه زمين مرده را احيا مى سازد. در اين امور نشانه هايى است براى قوم خردمند.

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ) ;[٥٣] از نشانه هاى خداوند اين است كه آسمان و زمين به دستور او پايدارند; آن گاه كه شما را از زمين بخواند، شما از قبرها بيرون مى آييد.

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِى فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَآء فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّة وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ ) ;[٥٤] در آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز و حركت كشتى ها در دريا به سود مردم و بارانى كه از آسمان ها نازل مى شود، آن گاه زمين هاى مرده را احيا مى سازد و انواع جنبندگان كه در روى زمين پراكنده اند و چرخش بادها و ابرهايى كه در ميان آسمان ها و زمين به كار گرفته شده اند، نشانه هايى است براى قوم خردمند.

( وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) ;[٥٥]

اوست كه زمين را كشش داد و در آن، كوه ها و جوى ها را قرار داد و از همه ى ميوه ها جفت آفريد; شب و روز را به هم مى پوشاند، در اين امور نشانه هايى است براى قوم انديشمند.

( هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَ لَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَميعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَ لَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) ;[٥٦] او (خداوند) همان كسى كه با نصرتش تو و مؤمنان را تقويت كرد و در ميان دل هاى آنها الفت ايجاد كرد. اگر آنچه را كه روى زمين است، انفاق مى كردى تا در ميان دل هاى آنها الفت بيفكنى، نمى توانستى; ولى خداوند در ميان آنها الفت نهاد، او توانا و حكيم است.

( قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْميتِ وَيُخْرِجُ الْميتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) ;[٥٧] بگو، چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد و يا چه كسى مالك گوش و چشم هاست؟ و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى سازد و چه كسى امور را تدبير مينمايد؟ سپس به زودى مى گوييد: خدا; پس بگو: چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟

توحيد

توحيد به عنوان مهم ترين اصل از اصول دين اسلام، بلكه اديان ابراهيمى شمرده مى شود. توحيد در لغت به معناى يكى دانستن، و در اصطلاح اهل كلام، يگانه دانستن و يكتا شمردن حق تعالى است; و داراى مراتب و درجاتى است كه عبارت اند از:

الف) توحيد ذاتى .اين مرتبه از توحيد به دو مرتبه ى توحيد واحدى و توحيد احدى تقسيم مى شود; توحيد واحدى، يعنى توحيد در وجوب وجود و ضرورى دانستن يك وجود و نفى هرگونه شرك و شبيه و نظير; و توحيد احدى، يعنى نفى هرگونه تركيب عقلى خارجى و وهمى از خداوند و اثبات بساطت بارى تعالى.

ب) توحيد صفاتى .يعنى، صفات خداوند عين ذات اوست; پس كسانى كه به نفى صفات از خداوند پرداخته، يا صفات كمال را زايد بر ذات اقدس الله دانسته و در نهايت، صفت را از ذات سلب نموده اند، به خطا رفته و به انحراف اعتقادى دچار شده اند.

ج) توحيد در خالقيت .يعنى، آفريننده اى جز الله، وجود ندارد.

د) توحيد در ربوبيت .يعنى، بعد از اثبات وحدت خالق، ربوبيت تكوينى جهان آفرينش فقط از آن خداست و هيچ موجودى، در اداره ى جهان، شريك او نيست.

هـ) توحيد در مالكيت و حاكميت و قانون گذارى .نه تنها توحيد در ربوبيت تكوينى كه توحيد در ربوبيت تشريعى و مقام تقنين نيز به خداوند اختصاص دارد; يعنى خداوند به لحاظ خالقيت موجودات و قدرت و سلطنتى كه دارد، حاكم و مالك همه ى انسان ها و جهان است و اگر كسى بخواهد بر كرسى فرمان روايى بنشيند، بايد به اذن الهى بر اين منصب قدم بگذارد; از اين رو، هيچ شخصى در قانون گذارى و حكم رانى استقلال ندارد.

و) توحيد در الوهيت و معبوديت .توحيد عبادى به اين معناست كه كسى جز حق تعالى سزاوار پرستش نيست و معبودى جز ذات اقدس الله متصور نمى باشد; زيرا او در خالقيت و تدبير يكتاى بى همتاست.

ز) توحيد در حاكميت .يعنى، تنها خداوند است كه بر جان و مال مردم حكومت و ولايت دارد و هيچ كس جز اوچنين ولايتى را ندارد.

ح) توحيد در اطاعت .يعنى، تنها خداوند مستقلا و بالذات واجب الاطاعة است و ديگران به اذن و فرمان الهى شأنيت اطاعت را پيدا مى كنند.

قبل از بررسى و مطالعه ى آيات در باب مراتب گوناگون توحيد، به عوامل گرايش به شرك از ديدگاه قرآن مى پردازيم.

عوامل گرايش به شرك

شرك در قرآن، هم به معناى شريك قرار دادن براى خداوند به كار رفته است و هم به معناى نفى حق تعالى و پذيرفتن موجود ديگرى به عنوان اله. خداى سبحان، در قرآن، عواملى چون ظن و وهم گرايى، حس گرايى، منفعت طلبى و تقليدگرايى را منشأ گرايش مشركان به شرك معرفى مى كند. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

الف) عامل ظن و وهم گرايى

( وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ) ;[٥٨] و هر كس معبود ديگرى با خداوند بخواند، هيچ برهانى بر آن ندارد; پس حساب او نزد پروردگارش است; به درستى كه كافران رستگار نمى شوند.

( وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمينَ مِن نَّصِير ) ;[٥٩] و آنان چيزهايى غير خداوند را مى پرستند كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده است و آنها نيز علم به آنان ندارند; و براى ظالمان ياورى نيست.

( أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ ) ;[٦٠] آگاه باشيد كه تمام كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، از آنِ خدا مى باشند و آنها كه غير خدا را همتاى او مى خوانند، فقط از گمان و پندار پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ ميگويند.

ب) عامل حس گرايى

( وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِله غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلهِ مُوسَى وَإِنِّي لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ) ;[٦١] فرعون گفت: اى جمعيت، من خدايى جز خودم براى شما نمى شناسم، اى هامان، آتشى بر گِل بيفروز و برج هاى بلندى براى من ترتيب ده، تا از خداى موسى خبر گيرم; و من گمان مى كنم، او از دروغ گويان است.

( هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَل مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ) ;[٦٢] آيا اينان انتظار دارند كه خداوند و ملائكه در سايه هاى ابر به سوى آنان بيايند؟ و همه چيز انجام شده است و همه ى امور به سوى خداوند باز مى گردند.

ج) منفعت طلبى

( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ ) [٦٣] آنها غير از خدا معبوداتى را برگزيده اند، شايد يارى شوند.

( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ) [٦٤] آنها غير از خدا معبوداتى را برگزيده اند، شايد عزت يابند.

( أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ) ;[٦٥] آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خداست و كسانى كه به غير از خدا دوستانى را برگرفته اند و مى گويند ما اين ها را نمى پرستيم، مگر براى اين كه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند بين آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند; خداوند دروغ گويان و كافران را هرگز هدايت نمى كند.

د) تقليد گرايى

( بَلْ قَالُوآ إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ * وَكَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِن نَذِير إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ ) ;[٦٦] بلكه گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنان هدايت شديم; و انذار كننده اى پيش از تو در هيچ شهرى نفرستاديم، مگر اين كه ثروتمندان گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم.

( قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آباءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ ) ;[٦٧] فرعونيان به موسى گفتند: آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم منصرف گردانى و بزرگى در روى زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نمى آوريم.

( وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَات قَالُوا مَا هذَا إِلاَّ رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ ) ;[٦٨] هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنان خوانده مى شود، مى گويند: او فقط مردى است كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش مى كردند، باز دارد.

توحيد ذاتى

برخى بر اين پندارند كه وحدت الهى به معناى وحدت عددى است و توحيد ذات يعنى خداوند يكى است و دو تا نيست. حضرت علىعليه‌السلام در نهج البلاغه اين معنا را نفى كرده، فرمودند:

(واحدٌ لا بالعَدِدِ); وحدت خداوند وحدت عددى نيست.

توحيد ذاتى دو معناى صحيح دارد: نخست اين كه، خداوند شبيه و نظير و مانندى ندارد; دوم آن كه، خداوند بسيط است و جزء ندارد; به عبارت ديگر، حق تعالى يك فرد از مفهوم كلى واجب الوجود كه رقيب و فرد ديگرى نداشته باشد (كلى منحصر به فرد) نيست، بلكه تصور فرد ديگر براى آن محال است. در فلسفه، اين نوع از وحدت را وحدت حقه مى نامند; در برابر وحدت عددى، جنسى، نوعى و مانند اين ها.و اما براهين اثبات توحيد ذاتى حق تعالى عبارت اند از:

الف) برهان وحدت هماهنگى عالم :اگر دو تدبير و اراده در عالم هستى حاكم باشد، فساد و بى نظمى در عالم يافت مى شود; پس نبودن فساد در عالم، دليل بر وحدت ذات بارى تعالى است. شايان ذكر است كه، گر چه اين برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مى كند، ولى مى توان از آن به وحدت ذات نيز نايل آمد.

( لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٦٩] اگر در آسمان و زمين خدايانى جز الله بود، فساد مى يافتند (و نظم جهان به هم مى ريخت) خداوندِ پروردگار عرش، منزه است از توصيفى كه مى كنند.

( مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَد وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِله إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِله بِمَا خَلَقَ وَلَعَلى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٧٠] خداوند فرزندى انتخاب نكرد و معبود ديگرى با او نيست; اگر چنين بود، هر آينه، هر يك از خدايان به تدبير مخلوقات خود مى پرداختند و بعضى بر بعضى ديگر تفوّق مى يافتند. خداوند از آنچه آنها توصيف مى كنند منزّه است.

ب) برهان وحدت انبيا :اگر ذات واجب الوجود بيش از يكى بود، هر آينه مى بايست خدايان ديگر نيز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدايت كنند; ولى در هيچ جاى عالم چنين اتفاقى نيفتاده است.

( قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَاب مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَة مِنْ عِلْم إِن كُنتُمْ صَادِقِين َ) ;[٧١] بگو آن معبودان را كه جز خدا پرستش مى كنيد، نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند; آيا شركتى در آفرينش آسمان ها دارند؟ يك كتاب آسمانى پيش از اين، يا يك اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد، اگر راست ميگوييد.

( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُول إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ;[٧٢] ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست; پس تنها مرا بپرستيد.

ج) برهان نفى شبيه و مثل و نظير :اگر خداى ديگرى را فرض كنيم، بايد مثل ذات واجب الوجود باشد; و چون خداوند، به لحاظ كمال نامحدود و هم چنين، مركب نبودن از ما به الاشتراك و ما به الامتياز، شبيه و نظيرى ندارد، پس فرض خداى ديگر ممتنع است.

( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَد ) ;[٧٣] بگو خداوند، يكتا و يگانه است; خداوندى كه همه ى نيازمندان به او محتاج اند، نه زاده و نه زاده شده; و براى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است.

( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ ) ;[٧٤] همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.

د) برهان بى نيازى خداوند :آياتى در قرآن كريم وجود دارد كه بر بى نيازى خداوند دلالت مى كنند; مانند( وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ ) [٧٥] و نفى نيازمندى به معناى نفى تركيب از خداوند است; زيرا موجود مركب، به اجزاى خود محتاج است; پس اين دسته از آيات مى توانند توحيد ذاتى به معناى بساطت واجب تعالى را اثبات كنند.

توحيد صفاتى

توحيد صفاتى نوعى توحيد نظرى و اعتقادى است كه به اعتقاد و ايمان مؤمنان ارتباط دارد و به معناى عينيت صفات ذاتيه و كماليه با ذات، و با يكديگر است; زيرا در باب ارتباط صفات كمال با ذات الهى چند احتمال وجود دارد:

الف) سلب صفات كمال از ذات، كه عقلا و نقلا باطل است;

ب) مغايرت صفات با ذات، كه مستلزم كثرت و تركيب ذات بارى تعالى و سلب صفات از خود ذات و نيازمندى به غير است;

ج) عينيت صفات با ذات، كه مدعاى ماست.

شايان ذكر است كه اين ادعا از جمع برخى از آيات به دست مى آيد; يعنى آياتى كه به صفات الهى، مانند علم قدرت و غيره اشاره دارند، آن صفات را براى خداوند ثابت مى كنند و اما آياتى كه بر بى نيازى خداوند و نفى مِثليّت از او دلالت دارند، عينيّت صفات با ذات را ثابت مى كنند; زيرا اگر صفات، زايد بر ذات باشند، نيازمندىِ ذات بارى تعالى در كمال خود به آن صفات زايده و هم چنين شباهت حق تعالى با موجوداتِ ممكن لازم مى آيد; در حالى كه خداى سبحان در قرآن مى فرمايد:( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ اللهُ هُوَ الْغَنىُّ الْحَميدُ ) . توجه به اين نكته هم لازم است كه توحيد صفاتى از كلمات ائمه ى اطهارعليهم‌السلام هم به خوبى استفاده مى شود.

توحيد در خالقيت

متكلمان، توحيد افعالى را به دو قسم توحيد در خالقيت و توحيد در ربوبيت تقسيم كرده اند كه هر دو از اقسام توحيد نظرى است و به اعتقاد مؤمنان ارتباط دارد. برخى از آيات مربوط به توحيد در خالقيت[٧٦] عبارت اند از:

( ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَإِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيل ٌ) ;[٧٧] خداوند پروردگار شماست; هيچ موجودى جز او نيست; او آفريدگار همه چيز است; پس او را بپرستيد و او حافظ و مدبّر همه ى موجودات است.

( هَلْ مِنْ خَالِق غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) ;[٧٨] آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست; با اين حال، چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد؟

( وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ) ;[٧٩] خداوند، شما و آنچه را انجام مى دهيد، آفريده است.

نكته ى قابل توجه در اين بحث اين است كه پذيرفتن توحيد در خالقيت به معناى نفى عليت از ساير موجودات نيست; زيرا در آيه ى ٩٦ سوره صافات، كلمه ى( تَعَملوُنَ ) آمده است; يعنى خداوند عمل بت سازى را به بت پرستان نسبت داده است و با استعمال فعل( خَلَقَ ) روشن مى شود كه فاعليت حق تعالى در طول فاعليت آنها قرار دارد; پس رابطه ى خدا با عوامل ديگر، به صورت طولى است نه عرضى. در نتيجه، توحيد افعالى و توحيد خالقيتى كه از قرآن استفاده مى شود، نه با ديدگاه معتزله سازگار است كه مطلقاً تأثير الهى را از افعال بشر نفى كردند و به تفويض روى آوردند و نه با ديدگاه اشاعره (نظريه ى كسب) سازش دارد كه به جبر مى انجامد. معتزله براى اثبات عدل الهى و نفى انتساب قبايح و افعال زشت به خداوند، به تفويض گرايش يافتند و اشاعره نيز براى اثبات توحيد افعالى، به نوعى جبرگرايى، دچار شدند; در حالى كه اگر ما بخواهيم بدون گرفتار شدن در تفويض و جبر، توحيد افعالى و عدل الهى را بپذيريم، تنها بايد طريقت و مسلك شيعه را در پيش گيريم و به روى كرد «الامر بين الامرين» رو بياوريم و بگوييم: خداوند اراده كرده است كه آدميان، با اراده ى خود، به افعال يا ترك افعال بپردازند; از اين باب، افعال انسان به اراده ى الهى انتساب دارد و توحيد افعالى تثبيت مى شود، بدون اين كه بر عدل الهى خدشه اى وارد شود; و از طرفى، جبر نيز لازم نمى آيد.

توحيد در ربوبيت از آيات قرآن به روشنى استفاده مى شود كه علاوه بر توحيد در خالقيت، كه مورد اتفاق اغلب ملل و نحل است، توحيد در ربوبيت نيز براى حق تعالى ثابت مى گردد. برخى از اين آيات عبارت اند از:

( قُلْ مَن يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) ;[٨٠] بگو، كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ كيست كه مالك گوش ها و ديدگان است؟ كيست كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى كند؟ كيست كه امر آفرينش را تدبير و اداره مى كند؟ مى گويند: خدا، بگو: پس چرا متقى و پرهيزگار نيستيد؟( إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ ) ;[٨١] پروردگار شما خدايى است كه آسمان و زمين را در شش روز (دوره) آفريد; سپس به عرش قدرت مستولى گرديد; امور آفرينش را تدبير مى كند، هيچ شفيعى و واسطه اى در جهان نيست، مگر اين كه با اذن او انجام وظيفه مى كند. اين است پروردگار شما; او را بپرستيد. چرا يادآور نميشويد؟

( قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء ) ;[٨٢] بگو آيا ربى جز خدا طلب كنم او پروردگار و رب همه چيز است.

( قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ ) ;[٨٣] گفت: پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را آفريده است.

( لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٨٤] اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (نظام جهان به هم مى خورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند!

اين آيه براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت نيز قابل استشهاد است; زيرا اگر حق تعالى شريكى در اين دو امر داشته باشد، اختلاف و فساد در آسمان و زمين لازم مى آيد; پس نظم و هماهنگى در آفرينش، بر وحدت خالق و مدبّر دلالت مى كند; به عبارت ديگر، در صورت تعدد خالق و مدبّر، ذات آنها با هم متفاوت خواهد بود و تعدد ذات، مستلزم تعدد آثار است; و اگر كسى توافق ميان دو الله مفوّض را در باب تدبير فرض نمايد، در واقع خدا را با انسان هايى قياس كرده كه افعالشان تابع قوانين عقلى است; در حالى كه خداوند بر همه ى امور حاكم است و هيچ حكم و قانون ديگرى نيست.

__________________________

پاورقي ها

[١] يونس: ٦١.

[٢] بسط تجربه نبوى، ص ١٠١ـ١٠٢.

[٣] فيض كاشانى محجة البيضاء، ج ١، ص ١٣١.

[٤] غاشيه: ٢١ و ٢٢.

[٥] يس: ٦٠.

[٦] عنكبوت: ٦٥.

[٧] نحل: ٥٣ و ٥٤.

[٨] روم: ٣٠.

[٩] شمس: ٧ و ٨.

[١٠] نحل: ٥٣ و ٥٤.

[١١] يس: ٦٠.

[١٢] روم: ٣٠.

[١٣] آل عمران: ١٩.

[١٤] آل عمران: ٨٥.

[١٥] مائده: ٤٨.

[١٦] مائده: ٤٨.

[١٧] روم: ٣٠.

[١٨] انشقاق: ٦.

[١٩] شمس: ٧و٨.

[٢٠] روم: ٣٠.

[٢١] يونس: ٦٤.

[٢٢] فتح: ٤.

[٢٣] روم: ٣٠.

[٢٤] غاشيه: ٢١.

[٢٥] ر.ك: صدوق، توحيد و معانى الاخبار; طبرسى، احتجاج و فيض كاشانى، محجة البيضاء.

[٢٦] انعام: ٧٥ ـ ٧٩.

[٢٧] اعراف: ١٧٢ و ١٧٣.

[٢٨] التفسير الكبير، ج ١٥، ص ٤٦ و مرآة العقول، ج ٧، ص ٣٨.

[٢٩] المنار، ج ٩، ص ٣٨٧.

[٣٠] منشور جاويد، ج ٢، ص ٧٢.

[٣١] پيام قرآن، ج ٣، ص ١١٤.

[٣٢] تفسير البرهان، ج ٢، ص ٤٩.

[٣٣] راغب اصفهانى، مفردات ص ٧٣٤.

[٣٤] التفسير الكبير، ج ١٥، ص ٥٠.

[٣٥] پيام قرآن، ج ٣، ص ١١٥.

[٣٦] روض الجنان و روح الجنان، ج ٩، ص ٥٩٦.

[٣٧] معارف قرآن، ص ٣٨ـ ٤٤، با تلخيص.

[٣٨] ر.ك: الاشارات و التنبيهات، ج ٣، ص ٦٧ و آشتيانى، تعليقه بر منظومه، ص ٤٨٨ ـ ٤٩٨.

[٣٩] فصّلت: ٥٣.

[٤٠] الميزان، ج ١٧، ص ٤٠٥.

[٤١] التفسير الكبير، ج ٢٧، ص ١٤٠.

[٤٢] الجامع لاحكام القرآن، ج ١٥، ص ٣٧٥.

[٤٣] مجمع البيان، ج ٩، ص ٣٠.

[٤٤] آل عمران ١٨.

[٤٥] طور: ٣٥ و ٣٦.

[٤٦] فاطر: ١٥.

[٤٧] محمد: ٣٨.

[٤٨] روم: ٢٠.

[٤٩] روم: ٢١.

[٥٠] روم: ٢٢.

[٥١] روم: ٢٣.

[٥٢] روم: ٢٤.

[٥٣] روم: ٢٥.

[٥٤] بقره: ١٦٤.

[٥٥] رعد: ٣.

[٥٦] انفال: ٦٢ و ٦٣.

[٥٧] يونس: ٣١.

[٥٨] مؤمنون: ١١٧.

[٥٩] حج: ٧١.

[٦٠] يونس: ٦٦.

[٦١] قصص: ٣٨.

[٦٢] بقره: ٢١٠.

[٦٣] يس: ٧٤.

[٦٤] مريم: ٨١.

[٦٥] زمر: ٣.

[٦٦] زخرف: ٢٢ و ٢٣.

[٦٧] يونس: ٧٨.

[٦٨] سباء: ٤٣.

[٦٩] انبيا: ٢٢.

[٧٠] مؤمنون: ٩١.

[٧١] احقاف: ٤.

[٧٢] انبيا: ٢٥.

[٧٣] سوره ى توحيد.

[٧٤] شورى: ١١.

[٧٥] فاطر: ١٥.

[٧٦] آيات ديگر عبارت اند از: زمر: ٦٢; غافر: ٦٢; حشر: ٢٤; انعام: ١٠١; فاطر: ٣; اعراف: ٥٤; فرقان: ٢; طه: ٥٠; و .

[٧٧] انعام: ١٠٢.

[٧٨] فاطر: ٣.

[٧٩] صافات: ٩٦.

[٨٠] يونس: ٣١.

[٨١] يونس: ٣.

[٨٢] انعام: ١٦٤.

[٨٣] انبيا: ٥٦.

[٨٤] انبيا: ٢٢.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45