بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (عبادت و فروع دین) جلد ۴

بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام   (عبادت و فروع دین)6%

بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام   (عبادت و فروع دین) نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵
  • شروع
  • قبلی
  • 959 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 67847 / دانلود: 6480
اندازه اندازه اندازه
بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام   (عبادت و فروع دین)

بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (عبادت و فروع دین) جلد ۴

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حدیث - ۳۱۷

قال الصادقعليه‌السلام .:

حتی یتم له تسع سنین ، فاذا تمت له علم الوضو وضرب علیه وامر بالصلوة و ضرب علیها، فاذا، تعلم ، الوضوء و الصلاة غفرالله لوالدیه ؛

وقتی (فرزندتان ) به سن نه سالگی برسد، پس وقتی که نه سالش تمام شد، وضو را به او یاد بدهید واگر کوتاهی کرد او را ادب کنید، و او را امر به نماز کنید و اگر کوتاهی کرد او را ادب کنید پس زمانیکه فرزند وضو و نماز را یاد گرفت..، خدا پدر و مادرش را می آمرزد.

(وسائل الشیعه ، ج ۳، ص ۱۳).

حدیث - ۳۱۸

قال علیعليه‌السلام .

ان الله - عزوجل - لیهم بعذاب اهل الارض جمیعا حتی لایتحاشی منهم احدا اذا عملوا بالمعاصی و اجترحوا السیئات فاذا الی الشیب ناقلی اقدامهم الی الصلوة و الولدان یتعلمون القرآن رحمهم الله فاخر ذلک عنهم ؛

آنگاه که اهل زمین در گناه و بدیها غوطه ور می شوند خداوند متعال قصد می کند تمامی آنان را بدون استثناء دچار عذاب نماید، ولی با توجه به پیرمردان ریش سفیدی که برای نماز (به سوی مسجد) گام برمی دارند و نیز نونهالانی که در حال یادگرفتن قرآن هستند، به تمامی اهل زمین رحم نموده و عذاب آنان را به تاءخیر می اندازد.

(مستدرک الوسائل ، ج ۳، ص ۳۶۰، باب ۳، روایت ۱۲).

حدیث - ۳۱۹

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

مرو صبیانکم بالصلوة اذا کانو ابناء ست سنین و اضربوهم اذا کانوا ابناء سبع سنین و فرقوا بینهم فی المضاجع کانوا ابناء عشر سنین؛

فرزندان خود را در سن شش سالگی به نماز وادار کنید، و در هفت سالگی آنها را (در صورت نخواندن ) تنبیه کنید، ودر سن ده سالگی رختخواب آنان را جدا کنید.

(مستدرک الوسائل ، ج ۱ ص ۱۷۱).

حدیث - ۳۲۰

قال الصادقعليه‌السلام .

فاذا تعلم الوضوء و الصلاة غفرالله لوالدیه ؛

چون فرزندی وضو و نماز را یاد گیرد، خداوند (به پاداش آن ) پدر و مادر او را می آمرزد.

(وسائل الشیعه ، ج ۳، ص ۱۳).

حدیث - ۳۲۱

قال علیعليه‌السلام .

اوصیک یا بنی بالصلاة عند وقتها ؛

فرزندم! تو را به نماز در اول وقت سفارش می کنم

(بحارالانوار، ج ۸۳ ص ۱۴).

حدیث - ۳۲۲

قال علیعليه‌السلام .

علموا صبیانکم الصلاة ؛

نماز را به فرزندانتان بیاموزید.

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۴ ص ۴۶).

حدیث - ۳۲۳

قال الصادقعليه‌السلام .

یابنی ! انه لاینال شفاعتنا من استخف بالصلوة ؛

ای فرزندم هرکس نماز را سبک بشمارد به شفاعت ما دست نخواهد یافت.

(وسائل الشیعه ج ۳، ص ۱۶).

حدیث - ۳۲۴

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

مروا صبیانکم بالصلوة اذا بلغوا سبع سنین و اضربوهم علی ترکها اذا بلغوا تسعا ؛

فرزندان هفت ساله تان را به نماز وادار کنید و نه سالگان را اگر ترک نماز نمودند تاءدیب کنید.

(سفینة البحار، ج ۲ ص ۲۵).

حدیث - ۳۲۵

قال الباقرعليه‌السلام

انا ناءمر صبیننا بالصلاة اذا کانوا بنی خمس سنین فمروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا بنی سبع سنین ؛

فرزندان ما وقتی پنج ساله می شوند، امر می کنیم که نماز بخوانند، پس شما هم هنگامی که فرزندانتان به هفت سالگی رسیدند، آنها را نماز خواندن امر کنید.

(وسائل الشیعه ، ج ۳ ص ۱۲).

حدیث - ۳۲۶

قال علیعليه‌السلام

علموا صبیانکم الصلاة وخدوهم بها اذا بلغوا ثمانی سنین ؛

نماز را به فرزندان خویش تعلیم دهید، و چون به هشت سالگی رسیدند، آنان را وادار به خواندن این فریضه الهی نمایند.

(وسائل الشیعه ، ج ۳، ص ۱۲).

حدیث - ۳۲۷

قال الصادقعليه‌السلام .

کان (السجاد)عليه‌السلام اذا حضرت الصلاة اقشعر جلده و اصفر لونه و ارتعد کالسعفة ؛

چون وقت نماز فرا می رسید بدن امام زین العابدینعليه‌السلام می لرزید و رنگ چهره اش زرد می شد و مانند شاخه نخل خرما و مرتعش می شد.

(بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۴۷).

حدیث - ۳۲۸

قال الصادقعليه‌السلام

ان الحسن بن علیعليه‌السلام کان اذا قام فی صلاته ترتعد فرائصه بین یدی ربه - عزوجل - و کان اذا ذکر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم ؛

هنگامی که امام حسن مجتبیعليه‌السلام به نماز می ایستاد، تن مبارکش می لرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنم می نمود، چون مار گزیده به خود می پیچید.

(بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۵۸، میزان الحکمه ، ج ۵ ص ۳۸۲).

حدیث - ۳۲۹

قال علیعليه‌السلام

ما ترکت صلاة اللیل منذ سمعت قول النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صلاة اللیل نور، فقال ابن الکواء و لیلة الهریر؟ قال : و لیلة الهریر؛

از روزی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: ((نماز شب نور است ))، نماز شب را ترک نکردم. ابن کواء از حضرت پرسید حتی در لیلة الهریر (شب عملیات جنگ صفین ) امام فرمودند: حتی در آن شب

(بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۷).

حدیث - ۳۳۰

عن الصادق ۰.عليه‌السلام . عن ابائهعليهم‌السلام قال :

اشترط رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی جیران المسجد شهود الصلاة ، و قال : لینتهین اقوام لایشهدون الصلاة او لامرن موذنا یوذن ثم یقیم ثم امر رجلا من اهل بیتی ، و هو علی فلیحرقن علی اقوام بیوتهم بحزم الحطب لانهم لایاتون الصلاة ؛

امام صادقعليه‌السلام از پدرانشعليهم‌السلام نقل کرده : پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر همسایه های مسجد شرط کرد در مسجد حاضر شوند. فرمود: جماعتی که به نماز حاضر نمی شوند باز گردند، و یا دستور می دهم موذن اذان و اقامه گوید، سپس به مردی از اهل بیتم دستور می دهم و او علی است ، خانه جماعتی را با مجموعه هیزم می سوزاند برای اینکه آن ها به نماز نمی آیند.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۸)

حدیث - ۳۳۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

لینتهین اقوام لایشهدون الصلاة او لامرن مؤ ذنا یوذن ثم یقیم ثم امر رجلا من اهل بیتی و هو علیعليه‌السلام فیحرقن علی اقوام بیوتهم بحزم الحطب لانهم لایاتون الصلاة ؛

آنان که در نماز جماعت حاضر نمی شوند لازم است از این کار خودداری کنند، و گرنه دستور خواهم داد موذن اذان و اقامه بگوید، آن گاه پس از اقامه جماعت ، یکی از اهل بیت خود را (که علی باشد) فرمان می دهم تا خانه های کسانی را که در جماعت حاضر نشده اند با بسته های هیزم به آتش کشد.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۶)

حدیث - ۳۳۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان الله یستحیی من عبده اذا صلی فی جماعة ثم ساله حاجة ان ینصرف حتی یقضیها؛

همانا خداوند از بنده اش هنگامی که به نماز جماعت مشغول است و سپس از او حاجتی بخواهد که برآورده نشود، حیا می کند تا زمانی که آن را اجابت کند.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۴)

حدیث - ۳۳۳

قال الرضاعليه‌السلام

انما جعلت الجماعة لئلا تکون الاخلاص و التوحید و الاسلام و العبادة لله الا ظاهرا مکشوفا لان فی اظهاره حجة علی اهل الشرق و الغرب لله وحده و لیکون المنافق و المستخف مودیا لما اقربه یظهر الاسلام و المراقبة و لیکون شهادات الناس بالاسلام بعضهم ببعض جائزة ممکنة مع مافیه من المساعدة علی البر و التقوی و الزجر عن کثیر من معاصی الله ؛

علت تشریع نماز جماعت آن است که اسلام و توحید و بندگی و اخلاص به خداوند متعال در معرض دید عموم و ظاهر و مشهور در میان مردم باشد، زیرا در این صورت است که حجت در زمینه وحدانیت خداوند بر مردم شرق و غرب تمام می شود، و مردمان منافق و بی اعتنا به نماز مطابق اقرار زبانی وادار به عمل می شوند، و مراقبت صورت می گیرد و گواهیهای مردم که علیه یکدیگر در زمینه اسلام امکان پیدا می کند علاوه آن که در چنین اجتماعاتی بر توسعه و گسترش نیکوکاری و تقوی مساعدت می شود، عملا جلوی بسیاری از گناهان گرفته می شود.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۲)

حدیث - ۳۳۴

قال الباقرعليه‌السلام

ثلاث کفارات : اسباغ الوضوء فی السبرات و المشی باللیل و النهار الی الصلوات و المحافظة علی الجماعات ؛

سه چیز موجب کفاره و پوشاندن (گناه ) است :

۱ - وضوی کامل در هوای سرد.

۲ - در شب و روز برای نمازها، قدم برداشتن

۳ - محافظت و ملامت بر نماز جماعتها.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۰)

حدیث - ۳۳۵

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

لو یعلمون ما فی العشاء و الفجر لاتوهما و لو حبوا؛

اگر بدانند آن چه را که در خواندن نماز عشاء و صبح با جماعت هست به آن می آیند، هرچند با زانوها و دستها باشد، مانند راه رفتن کودک با نشستنگاه خود.

(اصول وافی ، ج ۲، ص ۱۴۹)

حدیث - ۳۳۶

قال علیعليه‌السلام .

و صلوا بهم صلاة اضعفهم و لاتکونوا فتانین ؛

و با مردم همانند نماز گزاردن ناتوان ترین آنان نماز گزارید و (با طول دادن آن موجبات زحمات آنان را فراهم نیاورید) و سبب فتنه و فساد نباشید.

(نهج البلاغه ، ص ۵۲)

حدیث - ۳۳۷

قال الصادقعليه‌السلام .

صلی رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الظهر و العصر فخفف الصلاة فی الرکعتین فلما انصرف قالوا: خففت فی الرکعتین الاخیرتین ؟فقال لهم : او ما سمعتم صراخ الصبی ؛

روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز ظهر و عصر را به جامی آورد، ناگهان دو رکعت آخر نماز را تخفیف (تسریع ) دادند، اصحاب پس از نماز از حضرت سوال کردند، که آیا دستور جدید آمده ؟ فرمودند: برای چه؟ گفتند: چرا دو رکعت آخر نماز را سبکتر خواندید ؟ فرمودند: مگر صدای فریاد گریه کودک را نمی شنوید.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۶۹)

حدیث - ۳۳۸

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

استووا تستوی قلوبکم و تماسوا تراحموا؛

صفهای نماز جماعت را هماهنگ و تنظیم نمایید تا دلهایتان متعادل شود، و با هم در تماس باشید تا مهربانی افزوده شود.

(کنزالعمال ، ج ۷، ص ۶۲۳)

حدیث - ۳۳۹

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

و من حافظ علی الجماعة حیثما کان مر علی الصراط کالبرق الخاطف اللامع فی اول زمرة مع السابقین ؛

کسی که محافظت و مداومت بر نماز جماعت کند، مانند برق سریع و درخشان همراه نخستین گروه بهشتیان از روی صراط می گذرد.

(ثواب الاعمال ، ص ۳۴۳)

حدیث - ۳۴۰

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

و اما یوم القیامة یجمع الله فیه الاولین و الاخرین للحساب فما من مومن مشی الی الجماعة الا خلف الله - عز و جل - علیه اهوال یوم القیامة ثم یامر به الی الجنة ؛

خداوند در روز قیامت همه انسانها را برای حساب جمع می کند، و هیچ مومنی که در نماز جماعت شرکت نموده نمی ماند، مگر آن که خداوند روز قیامت سختیها و دشواریها را برایش آسان می کند، و سپس دستور میدهد که او را وارد بهشت کنند.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۶)

حدیث - ۳۴۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اذا سئلت عمن لایشهد الجماعة فقل : لا اعرفه ؛

هنگامی که از شما راجع به کسی که در نماز جماعت شرکت نمی کند بپرسند، بگویید او را نمی شناسم

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۵)

حدیث - ۳۴۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من صلی اربعین یوما الصلوات فی جماعة لایغوته تکبیرة الاحرام کتب له برائتان برائة من النفاق و برائة من النار ؛

کسی که چهل روز نمازهای خود را با جماعت به جا آورد، به طوری که یک تکبیرة الاحرام از او فوت نشود، برای او آزادی از آتش جهنم و آزادی از نفاق نوشته می شود.

(محجة البیضاء، ج ۱، ص ۲۴۴)

حدیث - ۳۴۳

قال علیعليه‌السلام

من صلی الفجر جماعة رفعت صلاته فی صلاة الابرار و کتب یومئذ فی وفد المتقین ؛

کسی که نماز صبح را به جماعت بخواند، نمازش در میان نیکان بالا برده می شود، و آن روز در جرگه پارسایان نوشته شود.

(دعائم الاسلام ، ج ۱، ص ۱۵۳)

حدیث - ۳۴۴

قال الباقرعليه‌السلام

فضل صلاة الجماعة علی صلاة الرجل فردا خمس و عشرون درجة فی الجنة ؛

نماز جماعت بر نماز فرادای بیست و پنج درجه بهشتی فضیلت و برتری دارد.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۱)

حدیث - ۳۴۵

ان الله وعد ان یدخل الجنة ثلاثة نفور بغیر حساب و یشفع کل واحد منهم فی ثمانین الفا، المؤ ذن و الامام ، و رجل یتوضا ثم یدخل المسجد فیصلی فی الجماعة ؛

همانا خداوند به سه گروه وعده داد، بدون حساب وارد بهشت شوند، و هر یک از این سه گروه (روز قیامت ) می توانند هشتاد هزار نفر را شفاعت کنند و آن ها عبارتند از:

۱ - موذن

۲ - امام جماعت

۳ - کسی که وضو بگیرد، سپس داخل مسجد شود و نماز را به جماعت به جا آورد.

(مستدرک الوسائل ، ج ۱، ص ۴۸۸)

حدیث - ۳۴۶

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان امامک شفیعک الی الله - عز و جل - فلا تجعل شفیعک سفیها و لا فاسقا؛

همانا امام و پیشنماز تو، شفیع و واسطه تو به درگاه با عظمت الهی است ، پس هرگز کسی را که فاسد و بی خرد است وسیله و شفیع خود به درگاه الهی قرار مده

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۴۹۲)

حدیث - ۳۴۷

قال الرضاعليه‌السلام

و ان کنت خلف الامام فلا تقوم فی الثانی ان وجدت فی الاول موضعا؛

اگر می خواهی در پشت امام جماعت قرار بگیری ، تا زمانی که در صف اول جای خالی برای تو هست در صف دوم قرار نگیر.

(مستدرک الوسائل ، ج ۱، ص ۴۹۰)

حدیث - ۳۴۸

قال علیعليه‌السلام

و اذا قمت فی صلاتک للناس ، فلا تکونن منفرا و لامضیعا فان فی الناس من به العلة و له الحاجة ؛

و هنگامی که به نماز جماعت برای مردم می ایستی باید نمازت نه نفرت آور و نه تضییع کننده باشد (نه آن قدر آن را طول بده که موجب تنفر مامومین شود و نه آن قدر سریع که نماز را ضایع کنی ) چرا که در بین مردمی که با تو به نماز ایستاده اند، هم بیمار وجود دارد و هم افراد حاجتمند هست

(نهج البلاغه ، نامه ۵۲)

حدیث - ۳۴۹

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من صلی الخمس فی الجماعة و حافظ علی الجمعة فقد اکتال الاجر بالمکیال الاوفی و قال تعالی :( ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَىٰ ) ؛

کسی که نماز پنج وقت خود را به جماعت بخواند و به نماز جمعه حاضر شود، پس به تحقیق اجر خود را به حد کافی دریافت کرده است سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این آیه کریمه را تلاوت فرمودند: (پس جزا داده شود بر آن ، جزای کاملتر).

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۶، ص ۳۸۶)

حدیث - ۳۵۰

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من سمع النداء فی المسجد فخرج منه من غیر علة فهو منافق الا ان یرید الرجوع الیه ؛

کسی که بانگ نماز را در مسجد بشنود و بدون علت از آن جا خارج شود، منافق است ،مگر آن که قصد بازگشت به آن جا را داشته باشد.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۹)

حدیث - ۳۵۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

التکبیرة الاولی مع الامام خیر من الدنیا و ما فیها؛

تکبیر اول نماز را با امام جماعت گفتن بهتر است از دنیا و آن چه در آن است

(مستدرک الوسائل ، ج ۱، ص ۴۸۸. بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۵)

حدیث - ۳۵۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اقیموا صفوفکم ، فانی اریکم من خلفی کما اریکم من قدامی و من بین یدی و لاتخالفوا فیخالف الله بین قلوبکم ؛

صفهای نماز را مرتب کنید، پس همانا من شما را از پشت سر می بینم ، همان طور شما را از جلو می بینم ، و بین صفهای خود جدایی و فاصله نیندازید، که خدا بین قلبهای شما جدایی می اندازد.

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۶، ص ۴۶۸)

حدیث - ۳۵۳

قال الصادقعليه‌السلام :

من قال بالجسم فلا تعطوه شیئا من الزکاة و لاتصلوا خلفه ؛

هرکس قائل به جسمانیت خدا باشد از زکات چیزی به او ندهید و در پشت سرش نماز نخوانید.

(من لایحضره الفقیه ، ج ۱، ص ۳۷۹)

حدیث - ۳۵۴

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من ادرک التکبیرة الاولی اربعین یوما فی خمس صلوات کتب له براءة من النار و برائة من النفاق ؛

کسی تکبیر اول نماز پنجگانه را در نماز جماعت چهل روز درک کند، برای او آزادی از آتش جهنم و آزادی از نفاق نوشته می شود.

(مستدرک الوسائل ، ج ۱، ص ۴۸۸)

حدیث - ۳۵۵

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

فضل الصف الاول علی الثانی کفضلی علی امتی ؛

فضیلت صف اول بر صف دوم (نماز جماعت ) مثل فضیلت من است بر امتم

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۶، ص ۴۶۵)

حدیث - ۳۵۶

قال الباقرعليه‌السلام

ینبغی للصفوف ان تکون تامة متواصلة بعضها الی بعض ، و یکون بین کل صفین قدر مسقط جسد الانسان اذا سجد؛

سزاوار است که (در نماز جماعت) صفها کامل و به هم پیوسته باشند، و میان دو صف فاصله به اندازه ای باشد که یک انسان بتواند سجده کند و اگر در نماز جماعت فاصله دو صف جلو و عقب کمتر از این باشد، چنین نمازی ، نماز کامل و درستی نیست

(دعائم الاسلام ، ج ۱، ص ۱۵۵)

حدیث - ۳۵۷

قال الصادقعليه‌السلام

ثلاثة لایصلی خلفهم : المجهول ، و الغالی و ان کان یقول بقولک ، و المجاهر بالفسق و ان کان مقتصدا؛

پشت سر سه گروه نماز نخوان (اقتداء نکن ):

۱ - پشت سر شخص ناشناخته

۲ - مرد غلو کننده ، هرچند که امامی و هم عقیده تو باشد.

۳ - شخص متظاهر به فسق و گناه ، اگر چه مردی میانه رو و معقول باشد.

(خصال صدوق ، ص ۱۵۴)

حدیث - ۳۵۸

قال علیعليه‌السلام

سدوا فرج الصفوف و من استطاع ان یتم الصف الاول او الذی یلیه فلیفعل ذلک فان ذلک احب الی نبیکم و اتموا الصفوف فان الله و ملائکته یصلون علی الذین یتمون الصفوف ؛

صفوف نماز جماعت ، که خالی است آن را پرکنید، و هرکس که قدرت دارد بر این که صف اول را تمام کند یا پهلوی صف اول را پر کند این کار را انجام دهد پس به درستی که این کار نزد پیامبر اسلام محبوب است و تمام کنید صفهای (نماز جماعت ) را ناقص نگذارید، پس به درستی که خدا و ملائکه درود می فرستند بر آنان که صفوف را تکمیل کند.

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۶، ص ۴۷۴)

حدیث - ۳۵۹

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

و من حافظ علی الصف الاول و التکبیره الاولی لایوذی مسلما اعطاه الله من الاجر ما یعطی الموذنون فی الدنیا و الاخرة ؛

کسی که محافظت و مداومت بر صف اول و تکبیر اول نماید، و مسلمانی را اذیت نکند، خداوند به او اجری معادل اجری که موذن در دنیا و آخرت دریافت می کند عطا خواهد کرد.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۸۷)

حدیث - ۳۶۰

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اذا کان العبد خلف الامام کتب الله له مائة الف الف و عشرین درجة ؛

هرگاه بنده خدا پشت امام عادل به نماز بایستد برای او صد هزار هزار و بیست درجه خداوند ثواب منظور می کند.

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۶، ص ۳۸۶)

حدیث - ۳۶۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان الله یستحیی من عبده اذا صلی فی جماعة ثم ساله حاجة ان ینصرف حتی یقضیها؛

زمانی بنده ای نمازش را به جماعت بخواند، خداوند از او حیاء می کند، و هنگامی که از او طلب حاجت کرد، منصرف نشود ؛ مگر اینکه حاجتش را برآورد.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۴)

حدیث - ۳۶۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

خیر صفوف الصلاة المقدم ، و لو یعلم الناس ما فی الصف الاول لم یصل الیه احد الا باستهام ؛

بهترین صفوف نماز جماعت صف اول است ، اگر مردم می فهمیدند صف اول چقدر فضیلت دارد، (همه مردم در صف اول شرکت می کردند) و در نتیجه با قید قرعه در صف اول نماز می خواندند.

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۸)

حدیث - ۳۶۳

قال الرضاعليه‌السلام

و لاتصلی خلف فاجر و لایقتدی الا باهل الولایة ؛

پشت سرآدم فاجر نماز نخوان ، اقتدافقط بر شخص اهل ولایت اهل بیت عصمت و طهارت جایز است

(تحف العقول ، ص ۳۰۸)

حدیث - ۳۶۴

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

فما من مؤ من مشی الی الجماعة الا خلف الله علیه اهوال یوم القیامة ، ثم یامر به الی الجنة ؛

پس مؤ منی نیست که در راه نماز جماعت قدم بردارد مگر این که خداوند تبارک و تعالی ترس و هراس روز قیامت را برای او سبک می گیرد، سپس او را امر می کندبه ورود به بهشت

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۲)

حدیث - ۳۶۵

قال الرضاعليه‌السلام

فضل الجماعة علی الفرد بکل رکعة الفا رکعة ؛

فضیلت نماز جماعت بر نماز فرادی هریک رکعت برابر با دو هزار رکعت است

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۴)

حدیث - ۳۶۶

قال علیعليه‌السلام

افضل الصفوف اولها و هو صف الملائکة و افضل المقدم میا من الامام ؛

بهترین صفهای نماز جماعت ، صف اول است ، و آن صف ملائکه است و بهترین جای صف اول سمت راست امام است

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۸)

حدیث - ۳۶۷

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اما الجماعة صفوف امتی کصفوف الملائکة و الرکعة فی الجماعة اربع و عشرون رکعة ، کل رکعة احب الی الله - عز و جل - من عبادة اربعین سنة ؛

اما نماز جماعت، به درستی که صفوف امت من ، مثل صفوف ملائکه است و یک رکعت نماز در جماعت بیست و چهار رکعت به حساب می آید، که هر رکعتی محبوبتر است نزد خدا از عبادت چهل سال

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۲)

حدیث - ۳۶۸

عن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

و ما منکم من احد یخرج من بیته متطهرا فیصلی الصلوة فی الجماعة مع المسلمین ثم یقعد ینتظر صلوة الاخری الا و الملائکة تقول : اللهم اغفر له ، اللهم ارحمه ؛

وقتی شما از خانه خارج می شوید، با طهارت باشید، و شرکت در جماعت با مسلمین بکنید، و انتظار نماز باشید، در این صورت ملائکه برای شما دعا می کنند، خدایا او را بیامرز، خدایا بر او رحم کن

(جامع احادیث ، ج ۶، ص ۳۸۷)

حدیث - ۳۶۹

قال الصادقعليه‌السلام

من صلی عن یمین الامام اربعین یوما دخل الجنة ؛

کسی که سمت راست امام جماعت چهل روز نماز بخواند وارد بهشت می شود.

(جامع احادیث ، ج ۶، ص ۴۶۵)

حدیث - ۳۷۰

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من اتی الجماعة ایمانا و احتسابا استانف العمل ؛

کسی که در نماز جماعت با ایمان و قصد پاک و خشنودی خدا داخل شود، اعمال خود را از سر گیرد. (کنایه از این است که گناهان گذشته اش بخشیده می شود.)

(ثواب الاعمال ، ص ۸۷)

حدیث - ۳۷۱

قال الباقرعليه‌السلام

لاصلاة لمن لایشهد الصلاة من جیران المسجد الامریض او مشغول ؛

کسی که همسایه مسجد است و به نماز (جماعت ) حاضر نمی شود نمازش کامل نیست ، مگر مریض باشد یا عذر موجهی داشته باشد.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۵)

حدیث - ۳۷۲

قال الصادقعليه‌السلام

رفع الی امیرالمؤ منینعليه‌السلام بالکوفة ان قوما من جیران المسجد لایشهدون الصلاة جماعة فی المسجد فقال : لیحضرن معنا صلاتنا جماعة او لیتحولن و لایجاورونا و لانجاورهم ؛

به حضرت علیعليه‌السلام خبر دادند که در کوفه قومی هستند در همسایگی مسجد، که به جماعت مسلمین در مسجد حاضر نمی گردند امام فرمودند: باید به جماعت ما و نماز با ما در مسجد حاضر شوند، و گرنه باید کوچ کنند و از همسایگی مسجد دور شوند و با ما همسایه نباشند و ما نیز با آنان مجاور نباشیم

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۳)

حدیث - ۳۷۳

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

سووا صفوفکم فان تسویة الصف تمام الصلاة ؛

صفهای نماز جماعت ، را مساوی کنید، پس همانا که مساوی کردن صفها، کامل کننده نماز است

(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۲۰)

حدیث - ۳۷۴

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

و من مشی الی مسجد یطلب فیه الجماعة کان له بکل خطوة سبعون الف حسنة ، و یرفع له من الدرجات مثل ذلک ، فان مات و هو علی ذلک و کل الله به سبعین الف ملک یعودونه فی قبره و یبشرونه و یونسونه فی وحدته و یستغفرون له حتی یبعث ؛

کسی که به قصد شرکت در نماز جماعت به سوی مسجد گام بر می دارد، خداوند متعال در مقابل هرگامی که بر می دارد، هفتاد هزار حسنه به او پاداش می دهد و به همین میزان نیز درجات وی بالا خواهد رفت و اگر در چنین حالی بمیرد، خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را مامور می نماید تا در قبر به دیدار او رفته ، وی را بشارت دهند و در تنهایی قبر انیس او باشند و تا روز قیامت برایش طلب آمرزش کنند.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۲)

حدیث - ۳۷۵

عن جعفر بن محمد عن ابائه - علیهم السلام -:

وفی وصیة النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لعلی -عليه‌السلام - قال ثلاث درجات منها المشی باللیل و النهار الی الجماعات ؛

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وصیتی به علیعليه‌السلام فرمودند: سه چیز موجب درجه و قرب به خداست یکی از آن سه چیز، روز و شب به طرف نماز جماعت قدم برداشتن است

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۲)

حدیث - ۳۷۶

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

فضل میامن الصفوف علی میاسرها کفضل صلوة الجماعة علی صلوة الفرد؛

فضیلت سمت راست بر سمت چپ ، صفهای جماعت همانند فضیلت نماز جماعت است بر نماز فرادی

(جامع احادیث الشیعه ، ج ۶، ص ۴۶۵)

حدیث - ۳۷۷

قال الصادقعليه‌السلام

ان الصلاة فی الجماعة تفضل علی صلاة الفرد ثلاث و عشرین درجة تکون خمسا و عشرین صلاة ؛

(دو رکعت ) نماز جماعت فضیلت دارد بر نماز فرادی به بیست و سه درجه و بیست و پنج نماز محسوب می شود.

(ثواب الاعمال ، ص ۸۷)

حدیث - ۳۷۸

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

الصلاة جماعة و لو علی راس زج اذا سئلت عمن لایشهد الجماعة فقل : لا اعرفه ؛

نماز باید به صورت جماعت خوانده شود، ولو بر نوک تیز پیکان باشد، زمانی که از شما سؤ ال شد در مورد کسی که به جماعت حاضر نمی شود، بگویید او را نمی شناسیم

حدیث - ۳۷۹

قال الصادقعليه‌السلام

ینبغی للامام ان یکون صلاته صلاة اضعف من خلفه ؛

بر امام جماعت شایسته است که نمازش بر اساس نماز ضعیفترین مامومین خود باشد (نماز را در حال نماز جماعت طولانی نکند).

(من لایحضره الفقیه ، ص ۳۸۱)

حدیث - ۳۸۰

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

لاصلاة لمن لایصلی فی المسجد مع المسلمین الا من علة و لاغیبة لمن صلی فی بیته و رغب عن جماعتنا و من رغب عن جماعة المسلمین سقطت عدالته و وجب هجرانه ؛

کسی که بدون عذر موجهی با مسلمین در مسجد نماز جماعت نمی خواند نمازش کامل نیست ، و کسی که در منزلش نماز می خواند و نسبت به جماعت مسلمین بی توجه است غیبتش جایز است و کسی که نسبت به جماعت مسلمین بی توجه است از عدالت ساقط است و واجب است دوری کردن از او.

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۹۴)

حدیث - ۳۸۱

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

صلاة الجماعة افضل من صلاة الفرد بخمس و عشرین درجة ؛

یک نماز که به جماعت برگزار گردد، برتری و فضیلت دارد بر بیست و پنج نماز فرادی

(وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۷۴)

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد و يکتاپرستى

فرمود: با پدرم مشرف شدم به مکه معظمه فقط يک شتر داشتيم که پدرم سوار بود ومن پياده ملازم ومواظب خدمت او بودم در مراجعت به سماوه رسيديم.

استرى (قاطر) از اشخاصى که شغلشان جنازه کشى بين سماوه ونجف بود از شخص سنى تا نجف اجاره کرديم. چون شتر کندى مى کرد، وگاهى مى خوابيد وبه زحمت او را بلند مى کرديم؛ پدرم سوار قاطر ومن سوار شتر از سماوه حرکت کرديم. بين راه اغلب نقاط گلزار و باتلاق بود و شتر هميشه مسافتى عقب مى افتاد و به خشونت و درشتگویى مکارى سنى مبتلا بودم؛

تا اينکه برخورديم به جائيکه گل زياد بود شتر خوابيد و ديگر هر چه کرديم برنخواست. در اثر تعقيب در بلند کردن لباسهايم گل آلود شد وفائده نکرد ناچار مکارى هم توقف کرد تا لباسهايم را در آبى که در آنجا بود بشويم. من از آنها کمى فاصله گرفتم براى برهنه شدن و شستن لباس وفوق العاده مضطرب و حيران که عاقبت اينکار به کجا مى رسد، وآن وادى از جهت قطاع الطريق هم خطرناک بود ناچار متوسل شدم به ولى عصر ارواحنا فداه ولى بيابان همواره وتا حد مد بصر احدى پيدا نبود بغتتا ديدم جوانى نزديک من پيدا شد شباهت داشت به سيد مهدى پسر سيد حسين کربلائى (نظرم نيست که فرمود دو نفر بودند يا همان يک نفر) (و نظرم نيست کدام سبقت به سلام کرديم) عرض کردم شى اسمک فرمود سيد مهدى عرض کردم ابن سيد حسين فرمود:

نه ابن سيد حسن عرض کردم از کجا مى آئى فرمود من خضير (چون مقامى در آن بيابان بود به عنوان مقام خضرعليه‌السلام ) من خيال کردم مى فرمايد: از آن مقام آمدم فرمود چرا اينجا توقف کرده اى شرح خوابيدن شتر و بيچارگى خود را عرض کردم تشريف برد نزد شتر ديدم تا دست روى سر او گذارد شتر برخواست ايستاد و آن حضرت با او صحبت مى فرمايد و با انگشت سبابه به طرف چپ و راست به شتر نشان مى دهد بعد تشريف آورد نزد من فرمود ديگر چکار دارى عرض کردم حوائجى دارم ولى فعلا با اين حال اضطراب ونگرانى نمى توانم عرض کنم جایى را معين فرمایيد تا با حواس جمع مشرف شده عرض کنم فرمود مسجد سهله، بغتتا از نظرم غائب شد. آمدم نزد پدرم گفتم: اين شخص که با من صحبت مى کرد کدام طرف رفت؟ (مى خواستم بفهمم اينها هم حضرت را ديده اند يا نه) گفتند: احدى اين جا نيامد وتا چشم کار مى کند بيابان پيدا است.

گفتم: سوار شويد برويم. گفتند: شتر را چه مى کنى؟ گفتم: امرش با من است سوار شدند. من هم سوار شتر شدم شتر جلو افتاد وبه عجله مى رفت، مسافتى از آنها جلو افتاد مکارى صدا زد ما با اين سرعت نمى توانيم بيایيم.

غرض قضيه برعکس سابق شد. مکارى تعجب کنان گفت: چه شد اين شتر همان شتر است و راه همان راه؟ گفتم: سرى است در اين امر ناگهان نهر بزرگى سر راه پيدا شد. من باز متحير شدم که با اين آب چه کنيم تا فکر مى کردم شتر رفت ميان نهر متصل به طرف راست و چپ مى رفت مکارى وپدرم لب آب رسيدند فرياد زدند: کجا مى روى غرق مى شوى اين آب قابل عبور نيست؟ ولى چون ديدند من با کمال سرعت با شتر مى روم وطورى هم نيست جرأت کردند. گفتم: از اين راهى که شتر مى رود به طرف چپ و راست همانطور بيائيد آنها هم آمدند و به سلامت از آب عبور کرديم.

من متذکر شدم که آن وقتى که حضرت انگشت سبابه به طرف راست وچپ حرکت مى داد اين آب را اشاره مى فرمود خلاصه آمديم شب وارد شديم. بر جمعى کوچ نشين آنجا منزل کرديم همه آنها با تعجب از ما مى پرسيدند: از کجا مى آئيد؟ گفتيم: از سماوه. گفتند: پل خراب شده و راهى نيست مگر کسى با طراده از اين آب عبور کند و از همه بيشتر مکارى متحير مانده بود.

گفت: بگو بدانم چه سرى در اين کار بود؟ گفتم: من آنجا که شتر خوابيد به امام دوازدهم شيعيان متوسل شدم. آن حضرت تشريف آورد و اين مشکلات را حل نمود (نظرم نيست که گفت او وآن جماعت مستبصر شدند يا نه) غرض به همان حال آمديم تا چند فرسخى نجف اشرف باز شتر خوابيد. سرم را نزديک گوش او بردم گفتم: تو مامورى ما را به کوفه برسانى تا اين کلمه را گفتم برخواست. وبه راه ادامه داد در خانه در کوفه زانو به زمين زد من هم او را نفروختم، ونکشتم تا مرد روزها مى رفت در بيابان کوفه چرا و شبها در خانه مى خوابيد بعد به ايشان عرض کردم در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرف شديد فرمود: بلى ولى در گفتن شرح او مجاز نيستم ملتمس دعا هستم اقل آقا امام سدهي).

دوم - معجزه شفا يافتن همسر محترمه عالم جليل وفاضل بزرگوار جناب آقاى آقا شيخ محمد متقى همدانى سلمه الله تعالى است، که از فضلاء همدانيان حوزه علميه قم وبه تقوى وطهارت نفس معروف وخود اينجانب سالها است ايشان را به ديانت واخلاق حميده مى شناسم.

چندى پيش اين معجزه را شفاها وسپس کتبا براى حقير مرقوم داشته بودند که چون فراموشم شده است که آن نوشته را کجا گذارده ام؛ مجددا از ايشان خواستم وايشان هم فتوکپى شرحى را که در آخر کتاب مستطاب نجم الثاقب نوشته اند فرستادند که عين متن آن را در اينجا نقل مى شود.

«بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام على محمّد وآله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم وظالميهم ومنکرى فضائلهم ومناقبهم إلى قيام يوم الدين آمين ربّ العالمين

مناسب ديدم ذکر نمايم توسلى که به حضرت بقيه الله فى الارضين حجة ابن الحسن العسکرى نموده و توجهى که آن جناب فرمودند چون موضوع کتاب در اثبات وجود آن حضرت است از طريق معجزات وخرق عادات.

روز دوشنبه هيجدهم ماه صفر از سال هزار وسيصد و نود و هفت مهمى پيش آمد که سخت مرا و صدها نفر ديگر را نگران نمود. يعنى همسر اينجانب محمد متقى همدانى در اثر غم و اندوه و گريه و زارى دو سال که از داغ دو جوان خود که در يک لحظه در کوههاى شميران جان سپردند در اين روز مبتلا به سکته ناقص شدند.

البته طبق دستور دکترها مشغول به معالجه و مداوا شديم؛ ولى نتيجه اى به دست نيامد تا شب جمعه ۲۲ ماه صفر يعنى چهار روز بعد از حادثه سکته، شب جمعه ساعت يازده تقريبا رفتم در غرفه خود استراحت کنم.

پس از تلاوت چند آيه از کلام الله وخواندن دعائى مختصر از دعاهاى شب جمعه از خداوند تعالى خواستم که امام زمان حجة بن الحسن صلوات الله عليه و على آبائه المعصومين را ماذون فرمايد: که به داد ما برسد وجهت اينکه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارک وتعالى مستقيما حاجت خود را نخواستم اين بود تقريبا از يک ماه قبل از اين حادثه دختر کوچکم فاطمه از من خواهش مى کرد که من قصه ها وداستانهاى کسانى که مورد عنايت حضرت بقيه الله روحى وارواح العالمين له الفداء قرار گرفتند و مسئول عواطف واحسان آن مولا شده اند.

براى او بخوانم من هم خواهش اين دخترک ده ساله را پذيرفتم وکتاب نجم ثاقب حاجى نورى را براى او خواندم در ضمن من هم به اين فکر افتادم که مانند صدها نفر ديگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثانى عشر عليه سلام الله الملک الاکبر نشوم؛ لذا همانطور که در بالا تذکر دادم در حدود ساعت يازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار وبا دلى پر از اندوه وچشمى گريان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم.

ناگاه احساس کردم از اطاق پائين که مريض سکته کرده ما آنجا بود صداى همهمه مى آيد - سر وصدا قدرى بيشتر شد وساکت شدند و ساعت پنج ونيم که آن روزها اول اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پایين ناگهان ديدم صبيه بزرگم که معمولا در اين وقت در خواب بود بيدار وغرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت: آقا مژده بدهم. گفتم: چه خبراست؟

من گمان کردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند گفت :بشارت مادرم را شفا دادند! گفتم: که شفا داد؟ گفت: مادرش چهار بعد از نيمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بيدار کرد. چون براى مراقبت مريض دخترش و برادرش حاج مهدى و خواهرزاده اش مهندس غفارى که اين دو نفر اخير از طهران آمده بودند، تا مريضه را به تهران ببرند براى معالجه اين سه نفر در اطاق مريض بودند.

که ناگهان داد وفرياد مريضه که مى گفت: برخيزيد آقا را بدرقه کنيد! برخيزيد آقا را بدرقه کنيد! مى بيند که تا اينها از خواب برخيزند آقا رفته خودش که چهار روز بود نمى توانست حرکت کند.

از جا مى پرد دنبال آقا تا دم در حياط مى رود دخترش که مراقب حال مادر بود در اثر سر و صداى مادر که آقا را بيدار کنيد بيدار شده بود دنبال مادر تا دم در حياط مى رود ببيند که مادرش کجا مى رود دم درب حياط مريضه به خود مى آيد ولى نمى تواند باور کند که خودش تا اينجا آمده. از دخترش زهرا مى پرسد: که زهرا من خواب مى بينم يا بيدارم. دخترش پاسخ مى دهد که: مادرجان تو را شفا دادند. آقا کجا بود که مى گفتى آقا را بدرقه کنيد ما کسى را نديديم. مادر مى گويد: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم سيد عالي قدرى که خيلى جوان نبود پير هم نبود به بالين من آمد.

گفت: برخيز خدا تو را شفا داد .گفتم: نمى توانم برخيزم با لحنى تندتر فرمود: شفا يافتيد برخيز. من از مهابت آن بزرگوار برخواستم فرمود: تو شفا يافتيد ديگر دوا نخور وگريه هم مکن وچون خواست از اطاق بيرون رود من شما را بيدار کردم که او را بدرقه کنيد ولى ديدم شما دير جنبيديد خودم از جا برخواستم ودنبال آقا رفتم بحمد الله تعالى پس از اين توجه و عنايت حال مريضه فورا بهبود يافت، وچشم راستش که در اثر سکته غبار آورده بود برطرف شد.

پس از چهار روز که اصلا ميل به غذا نداشت در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بياوريد يک ليوان شير که در منزل بود به او دادند با کمال ميل تناول نمود رنگ رويش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که گريه مکن غم واندوه از دلش برطرف شد وضمنا خانم مذکوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت از لطف حضرتعليه‌السلام شفا يافت با آنکه اطباء نتوانستند معالجه کنند.

ناگفته نماند که در ايام فاطميه در منزل مجلسى به عنوان شکرانه اين نعمت عظمى منعقد کرديم جناب آقاى دکتر دانشور که يکى از دکترهاى معالج اين بانو بود شفا يافتن او را برايش شرح دادم دکتر اظهار فرمود: آن مرض سکته که من ديدم از راه عادى قابل معالجه نبود مگر انکه از طريق خرق عادات واعجاز شفا يابد.

الحمد لله ربّ العالمين وصلَّى الله على محمّد وآله المعصومين لاسيّما امام العصر وناموس الدهر قطب دايره إمکان سرور وسالار إنس وجان صاحب زمين وزمان مالک رقاب جهانيان حجة بن الحسن العسکرى صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه المعصومين إلى قيام يوم الدين ابن محمد تقى متقى همداني).

سوم - حکايت بسيار عجيب تشرف عالم جليل وسيد بزرگوار مرحوم آقا سيد حسين حائرى است وآن را مرحوم عالم فاضل زاهد صاحب تاليفات بسيار حاج شيخ على اکبر نهاوندى در کتاب (العبقرى الحسان فى احوال مولانا صاحب العصر والزمانعليه‌السلام ) نقل فرموده وبعض ديگر از بزرگان وموثقين از او نقل نموده اند چون مفصل وطولانى است علاقمندان به آن کتاب مراجعه نمايند وعلامه نهاوندى مذکور صاحب مکاشفه مهمى است که بر عظمت مقام استاد ما مرحوم زعيم عاليقدر آيت الله بروجردى قدس سره واينکه مشمول عنايات غيبى وتوجهات ائمهعليهم‌السلام بوده اند دارد.

چنانکه در داستانهاى شگفت نيز حکايتى ذکر شده که دلالت بر اين دارد که ايشان بحق داراى مقام نيابت عامه بوده اند وهم چنين حکايت تشرف مرحوم فاضل کامل آقا شيخ احمد فقيهى قمى نيز دلالت بر تقدير از موضع ايشان دارد که از شرح اين حکايات چون موجب طولانى شدن کلام مى شود خوددارى شد.

چهارم حکايت ومعجزه اى است که مولف بشارت ظهور بدون واسطه احدى آن را نقل نموده است اين حکايت نيز دلالت بر شفاء مريضه اى در شب مبارک نيمه شعبان دارد که به بيمارى صعب العلاجى که اطباء حاذق از معالجه عاجز شده وحتى به اطباء خارجى نيز مراجعه کرده بودند مبتلا بوده است.

که چون کتاب بشارت ظهور چاپ شده ونسخه حقير را هم در حال نوشتن اين رساله براى نمايشگاه کتاب گرفته اند علاقمندان را به خود آن کتاب ارجاع مى دهم که حتما اين حکايت ومعجزه راکه از دلائل صحت مذهب است مطالعه فرمايند.

پنجم وششم وهفتم وهشتم معجزاتى است که در ضمن حکايت ۲۳ و۳۴ و۸۳ و۱۰۸ کتاب داستانهاى شگفت تاريخ عالم عاليقدر آقاى دستغيب شيرازى دامت برکاته مذکور است.

نهم - عالم عاليمقام آيت الله حائرى دامت برکاته در کتابى که متضمن وقايع ومعجزاتى از ائمه طاهرينعليهم‌السلام وبعض روياى صادقه است در ارتباط با موضوع تشرف به محضر حضرت بعض حکايات نيز نقل کرده اند که هر کدام شواهد محکم بر وجود امامعليه‌السلام است.

وبالاخره دهمين حکايتى که در اينجا به آن اشاره مى نمائيم حکايت مربوط به مسجدى است که در ابتداء شهر مقدس قم در سمت چپ کسى که وارد شهر مى شود ساختمان شده وبه نام مسجد امام حسن مجتبىعليه‌السلام ناميده شده است اين حکايت را که خود حقير بدون واسطه از صاحب آن شنيده ام ونوار آن هم موجود است. در پاورقى کتاب (پاسخ به ده پرسش) نقل کرده ام. از اينگونه حکايات وشواهد ومويدات اگر در مقام پرسش وضبط برآئيم بسيار است که حداقل همه دلالت بر وجود آن حضرت ومداخله ايشان در امور (در حدى که مصلحت است) دارند اميد است خداوند متعال توفيق درک اين گونه سعادتها را به همه مشتاقان حقيقى ومنتظران واقعى عطا فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد و يکتاپرستى

هسته مرکزى ومحور اصلى تمام مسائل اعتقادى وتربيتى وبرنامه هاى سياسى وانتظامى ايمان به وحدانيت ويکتائى ويگانگى خداوند متعال است که خالق ورازق وحاکم ومالک کل وبى نياز از کل است حق تعيين ونصب حاکم وولى وامام تشريع وفرمان وامر ونهى وتکليف والزام وولايت مطلق بر کليه امور مختص به او است. هرحاکميت وولايت ومالکيتى که به اذن او نباشد استعلا وطغيان واستبداد است.

قبول والتزام والزام به نظامات وقوانينى که منبع ومبناى شرعى ومصدر واعتبار الهى ندارد خواه در امور عبادى يا در امور سياسى ومالى وسائر امور باشد پرستش شيطان وشخص ومقام وهيئت وجامعه اى است که آن قوانين را وضع کند ووضع اين قوانين اظهار شرکت با خدا وتصرف در شئون خدا است.

نظامات غير الهى تحت هر رژيم ونظام باشد غير شرعى است وواجب الاطاعه نيست خواه استبدادى باشد يا دموکراسى يا به صورتهاى ديگر.

دعوت همه انبيا همه براى تحقق حکومت (الله) در زمين ولغو حکومتهاى ديگر است.

حکومت (الله) حکومت براى همه است که در آن هيچ رنگ ونژاد وزبان ومنطقه اى مطرح نيست وهمانطور که خدا حکومت تکوينى دارد در امور اختيارى وتشريعى نيز کسى که حق حکم وفرمان دارد خدا است وهر حکومتى که به غير اذن خدا وخودسرانه وخارج از محدوده حکومت الهى باشد حکومت جاهليت است واصالت ندارد اگرچه جاهليت آن در شکل جديد وبه اسم دموکراتيک يا سوسياليست يا جمهورى خلق باشد نه اکثريت ونه استبداد ونه اشتراکيت، هيچيک اصالت ندارند واصالت بخش نمى باشند.

همه چيزها وهمه ارتباطات وهمه راه ها ونظامها اگر اضافه به خدا نداشته باشند اصالت ندارند ومحترم نيستند فقط او اصل است وهمه اصالتها فرع او وقائم به مشيت واراده او وتبعى وعين تعلق به او مى باشند.

از روايت معروف (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهلية) که در موضوع شناختن امام اين همه تاکيد شده است که هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد مرده است مردن جاهليت استفاده مى شود که در هر عصرى امام وولى امر منحصر به فرد است وبنابراين اولياء امور متعدد ورهبران منطقه اى واين تعدد حکومتها که در هر گوشه اى از جهان نظامى ودر هر منطقه اى فردى يا گروهى استيلا واستعلا دارند واز هر سرزمينى کوچک يا بزرگ وطنى ساخته وعالم اسلام را که بايد تحت نظام واحد امامت وقانون واحد اسلام باشد تجزيه کرده واين تفاوتها غير قابل قبول را بين مسلمين ايجاد کرده اند که درآمد سرانه يک کشور مسلمان نشين شايد بيش از صد برابر يک کشور ديگر باشد ودر حالى که يک کشورى مثل کويت نمى داند پولهاى خود را چه کند ودر کدام بانک بگذارد.

کشورى مثل بنگلادش در فقر وپريشانى وسختى بگذارند يا کشورى مثل عربستان به اصطلاح سعودى با آن همه ولخرجيهاى شاهزادگان و درباريان وهابى مسلک آن پولهايشان در بانکهاى خارجى ذخيره و سرمايه استعمار باشد در حالى که خود عربستان سعودى اکثريت در فقر و فلاکت به سر مى بردند.

اين بدبختيها همه در اثر تسلط حکومتهاى دست نشانده خارجى، وتحميل نظامات غير اسلامى ومتعدد به مسلمين وشرک آنها به حکومت خدا است.

واگر مسلمانان از همين حديث الهام بگيرند ونظام واحدى را که امت اسلام بايد داشته باشد ورهبران آن نظام را که امام زمان هر عصر است بشناسند وبه سوى اين حکومت بروند واين تجزيه ها وتفرقه ها را محکوم کنند يقينا به عزت وعظمتى که خدا به آنها وعده داده است مى رسند.

امروز در اثر اين نظامات متعدد ونشناختن امام زمان سپاهيان وقواى مسلح مسلمانان در هر نقطه اى به جاى پاسدارى از توحيد وحق وعدالت نگهبان يکى از طاغوتهاى دست نشانده شرق يا غرب مى باشند وافسران وسربازانى که بايد سرباز اسلام ومجاهد فى سبيل الله باشند سرباز افرادى مثل خود يا بدتر وکمتر از خود شده واز بوالبهوسيها وکامرانيها واستبداد اين وآن پاسدارى مى نمايند.

در اردن اين سربازان بدبخت واز اعتبار انسانى واسلامى افتاده نگهبان قدرت ملک حسين نوکر آمريکا هستند در عربستان به اصطلاح سعودى نگهبان رژيم منحط ومنحرف از اسلام ملک خالد ودر مصر پاسدار حکومت تحميلى وصهيونيسم خواه سادات ودر يمن جنوبى نگهبان حکومت الحاد ودست نشانده شوروى ودر ليبى پاسدار حکومت قذافى مستبد وطرفدار ملوک شرق در عراق نگهبان رژيم خونخوار وضد انسانى صدام وخلاصه در هرکجا (غير از ايران که اميدواريم ارتشش در پرتو قوانين انقلاب به طور اسلامى بازسازى شود).

اين سربازان که ايده اسلامى ندارند يا اسير وفدائى مزدوران شوروى يا نوکران آمريکا هستند نظام واحد امامت همه را در يک خط وعمال حکومت خدا وهدف همه را خدا وجهاد همه را فى سبيل الله قرار مى دهد ومطلب ديگر که از اين روايت استفاده مى شود نقش معرفت امام زمان در سرنوشت انسان وعوالم بعد از اين دنياى او است که اگر امام را نشناسد به مردن جاهليت خواهد مرد وبه نظر ما نکته اى که در اين روايت بسيار مهم است وبسيارى از آن غفلت دارند اين است که چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوى است با مردن جاهليت اما با اين توضيحاتى که ما داديم معلوم مى شود که اين به واسطه ارتباط عقيده به نظام امامت با عقيده توحيد است نشناختن امام ونظامى که بايد از آن تبعيت شود نشناختن حکومت خدا وقبول نظامات ديگران است.

قرآن مى فرمايد:( اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ) خدا ولى ومتصرف امور وصاحب اختيار مومنان است آنها را از تاريکيها (دوگانگيها ونظامات مشرکانه و ولايت اين و آن) به سوى نور (به سوى حکومت خدا وهدايت خدا وقوانين خدا) خارج مى سازد( وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ) آنانکه کافر شدند اولياء آنها (و رهبران ونظامات حاکم بر آنها) طاغوت است آنها را از نور به سوى تاريکيها خارج مى نمايد.

از اينگونه آيات معلوم مى شود که چرا مردن کسى که امام زمان را نشناسد مردن جاهليت است چون نظام امامت نظام توحيد و ولايت خدا وخلافت از جانب خدا است وتسليم وتن در دادن به اطاعت از آن اطاعت از خدا است لذا آيه( وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ) تفسير شده است به اينکه در ولايت ورهبرى کسى را با امام زمان شريک قرار ندهد يعنى در کنار او ومقابل او کسى را واجب الاطاعه نداند.

اينها معانى بلندى است که بايد هر چه بيشتر وگسترده تر به ملت مسلمان وخصوص شيعه تفهيم شود تا ابعاد سازنده و انقلابى و انسانى اسلام را درک کنند و از ذلت تواضع و پرستش در برابر مستکبران کوچک وبزرگ نجات يابند. بايد مسلمان رژيم اسلام را بشناسد و خود را فقط در برابر آن مسئول ومتعهد بداند.

اين مسئله شناخت نظام وتابعيتى که بايد شخص از آن داشته باشد در بين مسلمانان غير شيعه رسما از اهميت افتاده ولذا چنانکه گفتيم هر گوشه اى نظامى وهرجا حاکمى وسلطانى واميرى بر مردم تحميل شده وعملا صدها مليون مسلمان تسليم اين نظامها شده وبلکه بسيارى اين نظامها را واجب الاطاعه وزمامداران آن را اولو الامر مى دانند و بدتر آنکه به همان رسوم کثيف آريا مهرى سابق در آغاز کارهاى رسمى يا نامه هاى رسمى به جاى (بسم الله الرحمن الرحيم) که شعار اسلام وشعار کسانى است که آزادى انسان را احساس مى کنند (بسم سمو الامير) يا (بسم جلالة الملک) مى گويند وبيش از مشرق تا مغرب از اسلام عزيز واز کرامت انسانيت فاصله مى گيرند ودر بين شيعيان نيز با اينکه مسئله امامت را از اول وعصر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مفهوم ومحتواى اصيل وتوحيدى آن شناخته وبعد از رحلت آن حضرت نيز از آن منحرف نشده ودر تمام چهارده قرنى که تا امروز بر اسلام گذشته اين شيعه بود که به اين اصل در بعد وسيع وعامش متمسک بوده است.

معذلک عملا به جنبه هاى منفى ومثبت آن چنانکه شايسته است بسيارى توجه نداشته اند در جنبه منفى مثلا نفى حکومت هاى طاغوتى ونظامهاى غير شرعى حائز اهميت است که بايد هميشه اين عقيده از اين جهت مورد استفاده باشد ودر ابعاد مختلف مثل مبارزات منفى ادامه داشته باشد ودر جنبه مثبت نيز بايد اقدامات وحرکات لازم هميشه براى برقرارى اين نظام انجام شود که اگرچه برقرار شدن آن در سطح جهانى ودر حد کامل وجامع آن موقوف به حصول شرايط وآمادگى جهان وظهور امام زمان حضرت ولى عصر ارواحنا فداه است اما برقرار کردن آن در سطوح محدودتر بحسب شرايط وامکانات هر زمان امکان پذير است وولايت فقيه ونيابت عامه علماء وفقهاء آن را قابل عمل وبلکه عملى کرده است.

لذا مى بينيم تقريبا در تمام اعصار غيبت وقبل از آن حکومتهائى که زمام امور مسلمين را به غصب وقهر به دست گرفتند واعمال وروشهائى داشتند که هرگز با دعوت اسلام وعدالت اسلام قابل تطبيق وتصحيح نبوداز نظر شيعه حکومت ظلمه خوانده مى شد واز يارى واعانت آنها جز در حدودى که حفظ مصالح کلى واساس اسلام ودفاع از هجوم وتسلط کفار بر آن توقف داشت خوددارى مى کردند و شيعيان متعهد در امور خود به فقهاء عادل هر عصر رجوع مى کردند وحتى علاوه بر مالياتهاى رسمى که به دولتهاى غاصب مى دادند وجوه شرعى خود را که به آنها تعلق مى گرفت به فقهاء مى رساندند که اگرچه در ظاهر تحت رژيم نظام حکومت جبار بودند تابعيت واقعى آنها تابعيت از نظام امامت بوده وهست.

اين از خصائص مذهب شيعه است که در برابر حکومتهاى جائر وغير مشروع همواره موضع عدم قبول وهمکارى نداشتن داشته است.

و اين است اثر عقيده توحيد وايمان به صفات جلال وجمال خدا واين است معنى ظهور عقيده توحيد در برداشت و تلقى موحد از نظام سياست وحکومت و اين است معناى ارتباط و ابتناء نظام جامعه و عقيده به مهدويت بر توحيد و يکتاپرستى که اصالتى از اين محکمتر و واقعى تر نيست وخلاصه آن مفاد اين دو آيه است:

( وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ) .

اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل و برقرارى عدالت

در اينکه صدها ميليون مسلمان که در جهان زندگى مى کنند تحت تاثير اسلام ونفوذ معنوى آن قرار دارند واسلام بخشهاى مهمى از زندگى آنها را فرا گرفته است شکى نيست.

مسلمانان ايران وافغانستان وپاکستان وبنگلادش واندونزى وهند وچين وتايلند وفيليپين ومالزى وترکيه ويوگسلاوى وقبرس وعراق وکويت وبحرين وعربستان وحضرموت وعمان واردن وسوريا ولبنان ومصر والجزاير ومراکش ويمن وتونس وتانزانيکا وساحل عاج و اتيوپى واريتره و سودان و ليبى و استراليا و آلبانى وکشورهاى مسلمان نشين تحت سلطه شوروى وديگر کشورهائى که مسلمانان در آنها اکثريت دارند يا در اقليت مى باشند همه تحت نفوذ تعاليم اسلام قرار دارند واگر چه جوامع آنها اسلامى خالص نيست وجاهليت در آنها ريشه کن نشده است اما عقيده به اسلام در آنها اثر گذارده وبسيارى از آثار جاهليت وعادات ورسوم غير اسلامى آنها را از ميان برده است.

اسلام در معاملاتشان در معاشراتشان در عباداتشان در ازدواجشان در همسردارى وفرزند دارى در فرهنگشان واخلاقشان واز تولد تا مرگ ودفن اموات اثر گذارده ونقش عملى اسلام در آنها ديده مى شود هر چند اسلام عامل ومحرک وبرانگيزنده منحصر بفرد آنها نيست ودر وجود آنها وجامعه آنها به مقاصدش نرسيده وآنها را با خود وخود را با آنها متحد نساخته باشد اما اين مقدار هم قابل انکار نيست که اسلام در وجود آنها ودر رفتار و اعمالشان نقش دارد، وچنانکه برخى تبليغ مى کنند که اسلام از اثر افتاده ونقشى ندارد يا نمى تواند نقشى در عمل وسازندگى فرد وجامعه داشته باشد نيست.

هنوز هم نفوذ اسلام در پيروانش فوق العاده است ومايه ى گسترش و فراگير شدن نفوذش در آن برجا است واز آن چيزى کاسته نشده است وآنچه پشت استعمار را مى لرزاند واز آن نگران است.

همين نفوذ اسلام است اگر ديده مى شود که تاثير اسلام در عمل افراد وجامعه ها متفاوت است وشدت وضعف دارد بايد توجه داشت که اين تفاوتها کم وبيش هست وعلل وعواملى در آن مداخله دارد ودرجات عقيده ها وحالات معتقدان نيز موثر است بايد براى اينکه قلمرو نفوذ اسلام بيشتر شود اين علل وعوامل را از ميان برد نه اينکه گمان کنيم زمان اينکه اسلام نقش عملى داشته باشد.

گذشته است يا نقش سازنده اسلام را با همه موانع ودرگيريها در اين عصر ودر چهارده قرن گذشته کم وناچيز بگيريم اسلام هميشه موثر بوده ودر زندگى تمام مسلمانان وبلکه بيگانگان نقش داشته است واگر نقش نداشت از بين رفته بود. بنابراين سخنى که وابستگان ومزدوران شرق ياغرب مى زنند وسازندگى اسلام ونقش عملى آن را خصوص در رهبرى جنبش ها وحرکات آزادى بخش انکار مى کنند يک ياوه سرائى بيش نيست وانقلاب اسلامى ايران عليه استعمار آمريکا ومقاومت دليرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشيانه شوروى نشان داد که اسلام تا چه حد در بين پيروانش از نفوذ معنوى برخوردار است ونيروى بسيج کننده رهایى بخش آن چگونه مى تواند عليه مستکبران انقلاب کند.

فقط به نيروى ايمان ورهنمودهاى اسلام حکومت ستمگرى که خود را وارث دو هزار وپانصد سال استکبار واستبعاد مى شمرد وبر قدرت نظامى ابرقدرتهاى جهان تکيه داشت وخود به پيشرفته ترين ومدرن ترين سلاحهاى جنگى مجهز بود ساقط گرديد.

آرى اسلام دين عمل است ودر متجاوز از سيصد وبيست مورد در قرآن مجيد واژه ى عمل ومشتقات آن آورده شده است.

فقه وسيع اسلام وکتابهاى بزرگ که فقهاء عاليقدر ما نوشته اند مثل جواهر که اخيرا در چهل جلد تجديد طبع شده حکم عمل وارشادات وتعاليم عملى است.

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اسلام در عمل همه وهر فرد نقش مطلق ومساوى نداشت فردى مانند علىعليه‌السلام ابرمرد اسلام وافرادى مانند شهداء بدر واحد وحمزه وجعفر وزيد بن حارثه وسلمان وابوذر ومقداد وعمار بودند که نقش اسلام در عملشان ظاهر بود افرادى هم مانند منافقين بودند يا از اشخاصى بودند که درجه ايمان مثل سلمان وابو ذر ومقداد را نداشتند.

معذلک نقش رهبرى وحرکت وکنترل کننده اسلام هميشه ادامه داشته واکنون هم در پيروان اديان ومکتبها نقش اسلام از سايرين بيشتر است.

اين نفوذ معنوى اسلام ونقش سازنده وکنترل کننده ى نيرومندى که دارد اين نويد را مى دهد که اسلام روزى دين جهان شود که اکنون در اين موضوع نمى خواهيم سخن را طولانى سازيم فقط مى خواهيم به اين تهمت که برخى مى گويند اسلام وعقيده به مهدويت در عصر حاضر يا از مدتها قبل در عمل مسلمانان نقشى ندارد پاسخ بگوئيم.

بديهى است اين موضوع را که نقش اسلام بايد کاملتر وکاملتر شود تا فراگير همه جهات وهمه افراد گردد نيز تاييد مى کنيم وآن را رسالتى مى دانيم که بر عهده فرد فرد مسلمانان خصوص علماء ونويسندگان وگويندگان وروشنفکران است.

اسلام هنوز وهميشه بايد نقش جهانى خود را ايفا نمايد تا به اهداف خود برسد وما همه در انتظار عملکرد اسلام وآن روزى هستيم که اسلام به تمام هدفهايش برسد وبخشهاى مهمى از دستورات وبرنامه هاى آن خصوص در رشته نظام وسياست وحکومت که متروک واز محدوده عمل خارج شده عملى شود.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد و يکتاپرستى

فرمود: با پدرم مشرف شدم به مکه معظمه فقط يک شتر داشتيم که پدرم سوار بود ومن پياده ملازم ومواظب خدمت او بودم در مراجعت به سماوه رسيديم.

استرى (قاطر) از اشخاصى که شغلشان جنازه کشى بين سماوه ونجف بود از شخص سنى تا نجف اجاره کرديم. چون شتر کندى مى کرد، وگاهى مى خوابيد وبه زحمت او را بلند مى کرديم؛ پدرم سوار قاطر ومن سوار شتر از سماوه حرکت کرديم. بين راه اغلب نقاط گلزار و باتلاق بود و شتر هميشه مسافتى عقب مى افتاد و به خشونت و درشتگویى مکارى سنى مبتلا بودم؛

تا اينکه برخورديم به جائيکه گل زياد بود شتر خوابيد و ديگر هر چه کرديم برنخواست. در اثر تعقيب در بلند کردن لباسهايم گل آلود شد وفائده نکرد ناچار مکارى هم توقف کرد تا لباسهايم را در آبى که در آنجا بود بشويم. من از آنها کمى فاصله گرفتم براى برهنه شدن و شستن لباس وفوق العاده مضطرب و حيران که عاقبت اينکار به کجا مى رسد، وآن وادى از جهت قطاع الطريق هم خطرناک بود ناچار متوسل شدم به ولى عصر ارواحنا فداه ولى بيابان همواره وتا حد مد بصر احدى پيدا نبود بغتتا ديدم جوانى نزديک من پيدا شد شباهت داشت به سيد مهدى پسر سيد حسين کربلائى (نظرم نيست که فرمود دو نفر بودند يا همان يک نفر) (و نظرم نيست کدام سبقت به سلام کرديم) عرض کردم شى اسمک فرمود سيد مهدى عرض کردم ابن سيد حسين فرمود:

نه ابن سيد حسن عرض کردم از کجا مى آئى فرمود من خضير (چون مقامى در آن بيابان بود به عنوان مقام خضرعليه‌السلام ) من خيال کردم مى فرمايد: از آن مقام آمدم فرمود چرا اينجا توقف کرده اى شرح خوابيدن شتر و بيچارگى خود را عرض کردم تشريف برد نزد شتر ديدم تا دست روى سر او گذارد شتر برخواست ايستاد و آن حضرت با او صحبت مى فرمايد و با انگشت سبابه به طرف چپ و راست به شتر نشان مى دهد بعد تشريف آورد نزد من فرمود ديگر چکار دارى عرض کردم حوائجى دارم ولى فعلا با اين حال اضطراب ونگرانى نمى توانم عرض کنم جایى را معين فرمایيد تا با حواس جمع مشرف شده عرض کنم فرمود مسجد سهله، بغتتا از نظرم غائب شد. آمدم نزد پدرم گفتم: اين شخص که با من صحبت مى کرد کدام طرف رفت؟ (مى خواستم بفهمم اينها هم حضرت را ديده اند يا نه) گفتند: احدى اين جا نيامد وتا چشم کار مى کند بيابان پيدا است.

گفتم: سوار شويد برويم. گفتند: شتر را چه مى کنى؟ گفتم: امرش با من است سوار شدند. من هم سوار شتر شدم شتر جلو افتاد وبه عجله مى رفت، مسافتى از آنها جلو افتاد مکارى صدا زد ما با اين سرعت نمى توانيم بيایيم.

غرض قضيه برعکس سابق شد. مکارى تعجب کنان گفت: چه شد اين شتر همان شتر است و راه همان راه؟ گفتم: سرى است در اين امر ناگهان نهر بزرگى سر راه پيدا شد. من باز متحير شدم که با اين آب چه کنيم تا فکر مى کردم شتر رفت ميان نهر متصل به طرف راست و چپ مى رفت مکارى وپدرم لب آب رسيدند فرياد زدند: کجا مى روى غرق مى شوى اين آب قابل عبور نيست؟ ولى چون ديدند من با کمال سرعت با شتر مى روم وطورى هم نيست جرأت کردند. گفتم: از اين راهى که شتر مى رود به طرف چپ و راست همانطور بيائيد آنها هم آمدند و به سلامت از آب عبور کرديم.

من متذکر شدم که آن وقتى که حضرت انگشت سبابه به طرف راست وچپ حرکت مى داد اين آب را اشاره مى فرمود خلاصه آمديم شب وارد شديم. بر جمعى کوچ نشين آنجا منزل کرديم همه آنها با تعجب از ما مى پرسيدند: از کجا مى آئيد؟ گفتيم: از سماوه. گفتند: پل خراب شده و راهى نيست مگر کسى با طراده از اين آب عبور کند و از همه بيشتر مکارى متحير مانده بود.

گفت: بگو بدانم چه سرى در اين کار بود؟ گفتم: من آنجا که شتر خوابيد به امام دوازدهم شيعيان متوسل شدم. آن حضرت تشريف آورد و اين مشکلات را حل نمود (نظرم نيست که گفت او وآن جماعت مستبصر شدند يا نه) غرض به همان حال آمديم تا چند فرسخى نجف اشرف باز شتر خوابيد. سرم را نزديک گوش او بردم گفتم: تو مامورى ما را به کوفه برسانى تا اين کلمه را گفتم برخواست. وبه راه ادامه داد در خانه در کوفه زانو به زمين زد من هم او را نفروختم، ونکشتم تا مرد روزها مى رفت در بيابان کوفه چرا و شبها در خانه مى خوابيد بعد به ايشان عرض کردم در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرف شديد فرمود: بلى ولى در گفتن شرح او مجاز نيستم ملتمس دعا هستم اقل آقا امام سدهي).

دوم - معجزه شفا يافتن همسر محترمه عالم جليل وفاضل بزرگوار جناب آقاى آقا شيخ محمد متقى همدانى سلمه الله تعالى است، که از فضلاء همدانيان حوزه علميه قم وبه تقوى وطهارت نفس معروف وخود اينجانب سالها است ايشان را به ديانت واخلاق حميده مى شناسم.

چندى پيش اين معجزه را شفاها وسپس کتبا براى حقير مرقوم داشته بودند که چون فراموشم شده است که آن نوشته را کجا گذارده ام؛ مجددا از ايشان خواستم وايشان هم فتوکپى شرحى را که در آخر کتاب مستطاب نجم الثاقب نوشته اند فرستادند که عين متن آن را در اينجا نقل مى شود.

«بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام على محمّد وآله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم وظالميهم ومنکرى فضائلهم ومناقبهم إلى قيام يوم الدين آمين ربّ العالمين

مناسب ديدم ذکر نمايم توسلى که به حضرت بقيه الله فى الارضين حجة ابن الحسن العسکرى نموده و توجهى که آن جناب فرمودند چون موضوع کتاب در اثبات وجود آن حضرت است از طريق معجزات وخرق عادات.

روز دوشنبه هيجدهم ماه صفر از سال هزار وسيصد و نود و هفت مهمى پيش آمد که سخت مرا و صدها نفر ديگر را نگران نمود. يعنى همسر اينجانب محمد متقى همدانى در اثر غم و اندوه و گريه و زارى دو سال که از داغ دو جوان خود که در يک لحظه در کوههاى شميران جان سپردند در اين روز مبتلا به سکته ناقص شدند.

البته طبق دستور دکترها مشغول به معالجه و مداوا شديم؛ ولى نتيجه اى به دست نيامد تا شب جمعه ۲۲ ماه صفر يعنى چهار روز بعد از حادثه سکته، شب جمعه ساعت يازده تقريبا رفتم در غرفه خود استراحت کنم.

پس از تلاوت چند آيه از کلام الله وخواندن دعائى مختصر از دعاهاى شب جمعه از خداوند تعالى خواستم که امام زمان حجة بن الحسن صلوات الله عليه و على آبائه المعصومين را ماذون فرمايد: که به داد ما برسد وجهت اينکه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارک وتعالى مستقيما حاجت خود را نخواستم اين بود تقريبا از يک ماه قبل از اين حادثه دختر کوچکم فاطمه از من خواهش مى کرد که من قصه ها وداستانهاى کسانى که مورد عنايت حضرت بقيه الله روحى وارواح العالمين له الفداء قرار گرفتند و مسئول عواطف واحسان آن مولا شده اند.

براى او بخوانم من هم خواهش اين دخترک ده ساله را پذيرفتم وکتاب نجم ثاقب حاجى نورى را براى او خواندم در ضمن من هم به اين فکر افتادم که مانند صدها نفر ديگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثانى عشر عليه سلام الله الملک الاکبر نشوم؛ لذا همانطور که در بالا تذکر دادم در حدود ساعت يازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار وبا دلى پر از اندوه وچشمى گريان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم.

ناگاه احساس کردم از اطاق پائين که مريض سکته کرده ما آنجا بود صداى همهمه مى آيد - سر وصدا قدرى بيشتر شد وساکت شدند و ساعت پنج ونيم که آن روزها اول اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پایين ناگهان ديدم صبيه بزرگم که معمولا در اين وقت در خواب بود بيدار وغرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت: آقا مژده بدهم. گفتم: چه خبراست؟

من گمان کردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند گفت :بشارت مادرم را شفا دادند! گفتم: که شفا داد؟ گفت: مادرش چهار بعد از نيمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بيدار کرد. چون براى مراقبت مريض دخترش و برادرش حاج مهدى و خواهرزاده اش مهندس غفارى که اين دو نفر اخير از طهران آمده بودند، تا مريضه را به تهران ببرند براى معالجه اين سه نفر در اطاق مريض بودند.

که ناگهان داد وفرياد مريضه که مى گفت: برخيزيد آقا را بدرقه کنيد! برخيزيد آقا را بدرقه کنيد! مى بيند که تا اينها از خواب برخيزند آقا رفته خودش که چهار روز بود نمى توانست حرکت کند.

از جا مى پرد دنبال آقا تا دم در حياط مى رود دخترش که مراقب حال مادر بود در اثر سر و صداى مادر که آقا را بيدار کنيد بيدار شده بود دنبال مادر تا دم در حياط مى رود ببيند که مادرش کجا مى رود دم درب حياط مريضه به خود مى آيد ولى نمى تواند باور کند که خودش تا اينجا آمده. از دخترش زهرا مى پرسد: که زهرا من خواب مى بينم يا بيدارم. دخترش پاسخ مى دهد که: مادرجان تو را شفا دادند. آقا کجا بود که مى گفتى آقا را بدرقه کنيد ما کسى را نديديم. مادر مى گويد: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم سيد عالي قدرى که خيلى جوان نبود پير هم نبود به بالين من آمد.

گفت: برخيز خدا تو را شفا داد .گفتم: نمى توانم برخيزم با لحنى تندتر فرمود: شفا يافتيد برخيز. من از مهابت آن بزرگوار برخواستم فرمود: تو شفا يافتيد ديگر دوا نخور وگريه هم مکن وچون خواست از اطاق بيرون رود من شما را بيدار کردم که او را بدرقه کنيد ولى ديدم شما دير جنبيديد خودم از جا برخواستم ودنبال آقا رفتم بحمد الله تعالى پس از اين توجه و عنايت حال مريضه فورا بهبود يافت، وچشم راستش که در اثر سکته غبار آورده بود برطرف شد.

پس از چهار روز که اصلا ميل به غذا نداشت در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بياوريد يک ليوان شير که در منزل بود به او دادند با کمال ميل تناول نمود رنگ رويش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که گريه مکن غم واندوه از دلش برطرف شد وضمنا خانم مذکوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت از لطف حضرتعليه‌السلام شفا يافت با آنکه اطباء نتوانستند معالجه کنند.

ناگفته نماند که در ايام فاطميه در منزل مجلسى به عنوان شکرانه اين نعمت عظمى منعقد کرديم جناب آقاى دکتر دانشور که يکى از دکترهاى معالج اين بانو بود شفا يافتن او را برايش شرح دادم دکتر اظهار فرمود: آن مرض سکته که من ديدم از راه عادى قابل معالجه نبود مگر انکه از طريق خرق عادات واعجاز شفا يابد.

الحمد لله ربّ العالمين وصلَّى الله على محمّد وآله المعصومين لاسيّما امام العصر وناموس الدهر قطب دايره إمکان سرور وسالار إنس وجان صاحب زمين وزمان مالک رقاب جهانيان حجة بن الحسن العسکرى صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه المعصومين إلى قيام يوم الدين ابن محمد تقى متقى همداني).

سوم - حکايت بسيار عجيب تشرف عالم جليل وسيد بزرگوار مرحوم آقا سيد حسين حائرى است وآن را مرحوم عالم فاضل زاهد صاحب تاليفات بسيار حاج شيخ على اکبر نهاوندى در کتاب (العبقرى الحسان فى احوال مولانا صاحب العصر والزمانعليه‌السلام ) نقل فرموده وبعض ديگر از بزرگان وموثقين از او نقل نموده اند چون مفصل وطولانى است علاقمندان به آن کتاب مراجعه نمايند وعلامه نهاوندى مذکور صاحب مکاشفه مهمى است که بر عظمت مقام استاد ما مرحوم زعيم عاليقدر آيت الله بروجردى قدس سره واينکه مشمول عنايات غيبى وتوجهات ائمهعليهم‌السلام بوده اند دارد.

چنانکه در داستانهاى شگفت نيز حکايتى ذکر شده که دلالت بر اين دارد که ايشان بحق داراى مقام نيابت عامه بوده اند وهم چنين حکايت تشرف مرحوم فاضل کامل آقا شيخ احمد فقيهى قمى نيز دلالت بر تقدير از موضع ايشان دارد که از شرح اين حکايات چون موجب طولانى شدن کلام مى شود خوددارى شد.

چهارم حکايت ومعجزه اى است که مولف بشارت ظهور بدون واسطه احدى آن را نقل نموده است اين حکايت نيز دلالت بر شفاء مريضه اى در شب مبارک نيمه شعبان دارد که به بيمارى صعب العلاجى که اطباء حاذق از معالجه عاجز شده وحتى به اطباء خارجى نيز مراجعه کرده بودند مبتلا بوده است.

که چون کتاب بشارت ظهور چاپ شده ونسخه حقير را هم در حال نوشتن اين رساله براى نمايشگاه کتاب گرفته اند علاقمندان را به خود آن کتاب ارجاع مى دهم که حتما اين حکايت ومعجزه راکه از دلائل صحت مذهب است مطالعه فرمايند.

پنجم وششم وهفتم وهشتم معجزاتى است که در ضمن حکايت ۲۳ و۳۴ و۸۳ و۱۰۸ کتاب داستانهاى شگفت تاريخ عالم عاليقدر آقاى دستغيب شيرازى دامت برکاته مذکور است.

نهم - عالم عاليمقام آيت الله حائرى دامت برکاته در کتابى که متضمن وقايع ومعجزاتى از ائمه طاهرينعليهم‌السلام وبعض روياى صادقه است در ارتباط با موضوع تشرف به محضر حضرت بعض حکايات نيز نقل کرده اند که هر کدام شواهد محکم بر وجود امامعليه‌السلام است.

وبالاخره دهمين حکايتى که در اينجا به آن اشاره مى نمائيم حکايت مربوط به مسجدى است که در ابتداء شهر مقدس قم در سمت چپ کسى که وارد شهر مى شود ساختمان شده وبه نام مسجد امام حسن مجتبىعليه‌السلام ناميده شده است اين حکايت را که خود حقير بدون واسطه از صاحب آن شنيده ام ونوار آن هم موجود است. در پاورقى کتاب (پاسخ به ده پرسش) نقل کرده ام. از اينگونه حکايات وشواهد ومويدات اگر در مقام پرسش وضبط برآئيم بسيار است که حداقل همه دلالت بر وجود آن حضرت ومداخله ايشان در امور (در حدى که مصلحت است) دارند اميد است خداوند متعال توفيق درک اين گونه سعادتها را به همه مشتاقان حقيقى ومنتظران واقعى عطا فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد و يکتاپرستى

هسته مرکزى ومحور اصلى تمام مسائل اعتقادى وتربيتى وبرنامه هاى سياسى وانتظامى ايمان به وحدانيت ويکتائى ويگانگى خداوند متعال است که خالق ورازق وحاکم ومالک کل وبى نياز از کل است حق تعيين ونصب حاکم وولى وامام تشريع وفرمان وامر ونهى وتکليف والزام وولايت مطلق بر کليه امور مختص به او است. هرحاکميت وولايت ومالکيتى که به اذن او نباشد استعلا وطغيان واستبداد است.

قبول والتزام والزام به نظامات وقوانينى که منبع ومبناى شرعى ومصدر واعتبار الهى ندارد خواه در امور عبادى يا در امور سياسى ومالى وسائر امور باشد پرستش شيطان وشخص ومقام وهيئت وجامعه اى است که آن قوانين را وضع کند ووضع اين قوانين اظهار شرکت با خدا وتصرف در شئون خدا است.

نظامات غير الهى تحت هر رژيم ونظام باشد غير شرعى است وواجب الاطاعه نيست خواه استبدادى باشد يا دموکراسى يا به صورتهاى ديگر.

دعوت همه انبيا همه براى تحقق حکومت (الله) در زمين ولغو حکومتهاى ديگر است.

حکومت (الله) حکومت براى همه است که در آن هيچ رنگ ونژاد وزبان ومنطقه اى مطرح نيست وهمانطور که خدا حکومت تکوينى دارد در امور اختيارى وتشريعى نيز کسى که حق حکم وفرمان دارد خدا است وهر حکومتى که به غير اذن خدا وخودسرانه وخارج از محدوده حکومت الهى باشد حکومت جاهليت است واصالت ندارد اگرچه جاهليت آن در شکل جديد وبه اسم دموکراتيک يا سوسياليست يا جمهورى خلق باشد نه اکثريت ونه استبداد ونه اشتراکيت، هيچيک اصالت ندارند واصالت بخش نمى باشند.

همه چيزها وهمه ارتباطات وهمه راه ها ونظامها اگر اضافه به خدا نداشته باشند اصالت ندارند ومحترم نيستند فقط او اصل است وهمه اصالتها فرع او وقائم به مشيت واراده او وتبعى وعين تعلق به او مى باشند.

از روايت معروف (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهلية) که در موضوع شناختن امام اين همه تاکيد شده است که هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد مرده است مردن جاهليت استفاده مى شود که در هر عصرى امام وولى امر منحصر به فرد است وبنابراين اولياء امور متعدد ورهبران منطقه اى واين تعدد حکومتها که در هر گوشه اى از جهان نظامى ودر هر منطقه اى فردى يا گروهى استيلا واستعلا دارند واز هر سرزمينى کوچک يا بزرگ وطنى ساخته وعالم اسلام را که بايد تحت نظام واحد امامت وقانون واحد اسلام باشد تجزيه کرده واين تفاوتها غير قابل قبول را بين مسلمين ايجاد کرده اند که درآمد سرانه يک کشور مسلمان نشين شايد بيش از صد برابر يک کشور ديگر باشد ودر حالى که يک کشورى مثل کويت نمى داند پولهاى خود را چه کند ودر کدام بانک بگذارد.

کشورى مثل بنگلادش در فقر وپريشانى وسختى بگذارند يا کشورى مثل عربستان به اصطلاح سعودى با آن همه ولخرجيهاى شاهزادگان و درباريان وهابى مسلک آن پولهايشان در بانکهاى خارجى ذخيره و سرمايه استعمار باشد در حالى که خود عربستان سعودى اکثريت در فقر و فلاکت به سر مى بردند.

اين بدبختيها همه در اثر تسلط حکومتهاى دست نشانده خارجى، وتحميل نظامات غير اسلامى ومتعدد به مسلمين وشرک آنها به حکومت خدا است.

واگر مسلمانان از همين حديث الهام بگيرند ونظام واحدى را که امت اسلام بايد داشته باشد ورهبران آن نظام را که امام زمان هر عصر است بشناسند وبه سوى اين حکومت بروند واين تجزيه ها وتفرقه ها را محکوم کنند يقينا به عزت وعظمتى که خدا به آنها وعده داده است مى رسند.

امروز در اثر اين نظامات متعدد ونشناختن امام زمان سپاهيان وقواى مسلح مسلمانان در هر نقطه اى به جاى پاسدارى از توحيد وحق وعدالت نگهبان يکى از طاغوتهاى دست نشانده شرق يا غرب مى باشند وافسران وسربازانى که بايد سرباز اسلام ومجاهد فى سبيل الله باشند سرباز افرادى مثل خود يا بدتر وکمتر از خود شده واز بوالبهوسيها وکامرانيها واستبداد اين وآن پاسدارى مى نمايند.

در اردن اين سربازان بدبخت واز اعتبار انسانى واسلامى افتاده نگهبان قدرت ملک حسين نوکر آمريکا هستند در عربستان به اصطلاح سعودى نگهبان رژيم منحط ومنحرف از اسلام ملک خالد ودر مصر پاسدار حکومت تحميلى وصهيونيسم خواه سادات ودر يمن جنوبى نگهبان حکومت الحاد ودست نشانده شوروى ودر ليبى پاسدار حکومت قذافى مستبد وطرفدار ملوک شرق در عراق نگهبان رژيم خونخوار وضد انسانى صدام وخلاصه در هرکجا (غير از ايران که اميدواريم ارتشش در پرتو قوانين انقلاب به طور اسلامى بازسازى شود).

اين سربازان که ايده اسلامى ندارند يا اسير وفدائى مزدوران شوروى يا نوکران آمريکا هستند نظام واحد امامت همه را در يک خط وعمال حکومت خدا وهدف همه را خدا وجهاد همه را فى سبيل الله قرار مى دهد ومطلب ديگر که از اين روايت استفاده مى شود نقش معرفت امام زمان در سرنوشت انسان وعوالم بعد از اين دنياى او است که اگر امام را نشناسد به مردن جاهليت خواهد مرد وبه نظر ما نکته اى که در اين روايت بسيار مهم است وبسيارى از آن غفلت دارند اين است که چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوى است با مردن جاهليت اما با اين توضيحاتى که ما داديم معلوم مى شود که اين به واسطه ارتباط عقيده به نظام امامت با عقيده توحيد است نشناختن امام ونظامى که بايد از آن تبعيت شود نشناختن حکومت خدا وقبول نظامات ديگران است.

قرآن مى فرمايد:( اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ) خدا ولى ومتصرف امور وصاحب اختيار مومنان است آنها را از تاريکيها (دوگانگيها ونظامات مشرکانه و ولايت اين و آن) به سوى نور (به سوى حکومت خدا وهدايت خدا وقوانين خدا) خارج مى سازد( وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ) آنانکه کافر شدند اولياء آنها (و رهبران ونظامات حاکم بر آنها) طاغوت است آنها را از نور به سوى تاريکيها خارج مى نمايد.

از اينگونه آيات معلوم مى شود که چرا مردن کسى که امام زمان را نشناسد مردن جاهليت است چون نظام امامت نظام توحيد و ولايت خدا وخلافت از جانب خدا است وتسليم وتن در دادن به اطاعت از آن اطاعت از خدا است لذا آيه( وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ) تفسير شده است به اينکه در ولايت ورهبرى کسى را با امام زمان شريک قرار ندهد يعنى در کنار او ومقابل او کسى را واجب الاطاعه نداند.

اينها معانى بلندى است که بايد هر چه بيشتر وگسترده تر به ملت مسلمان وخصوص شيعه تفهيم شود تا ابعاد سازنده و انقلابى و انسانى اسلام را درک کنند و از ذلت تواضع و پرستش در برابر مستکبران کوچک وبزرگ نجات يابند. بايد مسلمان رژيم اسلام را بشناسد و خود را فقط در برابر آن مسئول ومتعهد بداند.

اين مسئله شناخت نظام وتابعيتى که بايد شخص از آن داشته باشد در بين مسلمانان غير شيعه رسما از اهميت افتاده ولذا چنانکه گفتيم هر گوشه اى نظامى وهرجا حاکمى وسلطانى واميرى بر مردم تحميل شده وعملا صدها مليون مسلمان تسليم اين نظامها شده وبلکه بسيارى اين نظامها را واجب الاطاعه وزمامداران آن را اولو الامر مى دانند و بدتر آنکه به همان رسوم کثيف آريا مهرى سابق در آغاز کارهاى رسمى يا نامه هاى رسمى به جاى (بسم الله الرحمن الرحيم) که شعار اسلام وشعار کسانى است که آزادى انسان را احساس مى کنند (بسم سمو الامير) يا (بسم جلالة الملک) مى گويند وبيش از مشرق تا مغرب از اسلام عزيز واز کرامت انسانيت فاصله مى گيرند ودر بين شيعيان نيز با اينکه مسئله امامت را از اول وعصر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مفهوم ومحتواى اصيل وتوحيدى آن شناخته وبعد از رحلت آن حضرت نيز از آن منحرف نشده ودر تمام چهارده قرنى که تا امروز بر اسلام گذشته اين شيعه بود که به اين اصل در بعد وسيع وعامش متمسک بوده است.

معذلک عملا به جنبه هاى منفى ومثبت آن چنانکه شايسته است بسيارى توجه نداشته اند در جنبه منفى مثلا نفى حکومت هاى طاغوتى ونظامهاى غير شرعى حائز اهميت است که بايد هميشه اين عقيده از اين جهت مورد استفاده باشد ودر ابعاد مختلف مثل مبارزات منفى ادامه داشته باشد ودر جنبه مثبت نيز بايد اقدامات وحرکات لازم هميشه براى برقرارى اين نظام انجام شود که اگرچه برقرار شدن آن در سطح جهانى ودر حد کامل وجامع آن موقوف به حصول شرايط وآمادگى جهان وظهور امام زمان حضرت ولى عصر ارواحنا فداه است اما برقرار کردن آن در سطوح محدودتر بحسب شرايط وامکانات هر زمان امکان پذير است وولايت فقيه ونيابت عامه علماء وفقهاء آن را قابل عمل وبلکه عملى کرده است.

لذا مى بينيم تقريبا در تمام اعصار غيبت وقبل از آن حکومتهائى که زمام امور مسلمين را به غصب وقهر به دست گرفتند واعمال وروشهائى داشتند که هرگز با دعوت اسلام وعدالت اسلام قابل تطبيق وتصحيح نبوداز نظر شيعه حکومت ظلمه خوانده مى شد واز يارى واعانت آنها جز در حدودى که حفظ مصالح کلى واساس اسلام ودفاع از هجوم وتسلط کفار بر آن توقف داشت خوددارى مى کردند و شيعيان متعهد در امور خود به فقهاء عادل هر عصر رجوع مى کردند وحتى علاوه بر مالياتهاى رسمى که به دولتهاى غاصب مى دادند وجوه شرعى خود را که به آنها تعلق مى گرفت به فقهاء مى رساندند که اگرچه در ظاهر تحت رژيم نظام حکومت جبار بودند تابعيت واقعى آنها تابعيت از نظام امامت بوده وهست.

اين از خصائص مذهب شيعه است که در برابر حکومتهاى جائر وغير مشروع همواره موضع عدم قبول وهمکارى نداشتن داشته است.

و اين است اثر عقيده توحيد وايمان به صفات جلال وجمال خدا واين است معنى ظهور عقيده توحيد در برداشت و تلقى موحد از نظام سياست وحکومت و اين است معناى ارتباط و ابتناء نظام جامعه و عقيده به مهدويت بر توحيد و يکتاپرستى که اصالتى از اين محکمتر و واقعى تر نيست وخلاصه آن مفاد اين دو آيه است:

( وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ) .

اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل و برقرارى عدالت

در اينکه صدها ميليون مسلمان که در جهان زندگى مى کنند تحت تاثير اسلام ونفوذ معنوى آن قرار دارند واسلام بخشهاى مهمى از زندگى آنها را فرا گرفته است شکى نيست.

مسلمانان ايران وافغانستان وپاکستان وبنگلادش واندونزى وهند وچين وتايلند وفيليپين ومالزى وترکيه ويوگسلاوى وقبرس وعراق وکويت وبحرين وعربستان وحضرموت وعمان واردن وسوريا ولبنان ومصر والجزاير ومراکش ويمن وتونس وتانزانيکا وساحل عاج و اتيوپى واريتره و سودان و ليبى و استراليا و آلبانى وکشورهاى مسلمان نشين تحت سلطه شوروى وديگر کشورهائى که مسلمانان در آنها اکثريت دارند يا در اقليت مى باشند همه تحت نفوذ تعاليم اسلام قرار دارند واگر چه جوامع آنها اسلامى خالص نيست وجاهليت در آنها ريشه کن نشده است اما عقيده به اسلام در آنها اثر گذارده وبسيارى از آثار جاهليت وعادات ورسوم غير اسلامى آنها را از ميان برده است.

اسلام در معاملاتشان در معاشراتشان در عباداتشان در ازدواجشان در همسردارى وفرزند دارى در فرهنگشان واخلاقشان واز تولد تا مرگ ودفن اموات اثر گذارده ونقش عملى اسلام در آنها ديده مى شود هر چند اسلام عامل ومحرک وبرانگيزنده منحصر بفرد آنها نيست ودر وجود آنها وجامعه آنها به مقاصدش نرسيده وآنها را با خود وخود را با آنها متحد نساخته باشد اما اين مقدار هم قابل انکار نيست که اسلام در وجود آنها ودر رفتار و اعمالشان نقش دارد، وچنانکه برخى تبليغ مى کنند که اسلام از اثر افتاده ونقشى ندارد يا نمى تواند نقشى در عمل وسازندگى فرد وجامعه داشته باشد نيست.

هنوز هم نفوذ اسلام در پيروانش فوق العاده است ومايه ى گسترش و فراگير شدن نفوذش در آن برجا است واز آن چيزى کاسته نشده است وآنچه پشت استعمار را مى لرزاند واز آن نگران است.

همين نفوذ اسلام است اگر ديده مى شود که تاثير اسلام در عمل افراد وجامعه ها متفاوت است وشدت وضعف دارد بايد توجه داشت که اين تفاوتها کم وبيش هست وعلل وعواملى در آن مداخله دارد ودرجات عقيده ها وحالات معتقدان نيز موثر است بايد براى اينکه قلمرو نفوذ اسلام بيشتر شود اين علل وعوامل را از ميان برد نه اينکه گمان کنيم زمان اينکه اسلام نقش عملى داشته باشد.

گذشته است يا نقش سازنده اسلام را با همه موانع ودرگيريها در اين عصر ودر چهارده قرن گذشته کم وناچيز بگيريم اسلام هميشه موثر بوده ودر زندگى تمام مسلمانان وبلکه بيگانگان نقش داشته است واگر نقش نداشت از بين رفته بود. بنابراين سخنى که وابستگان ومزدوران شرق ياغرب مى زنند وسازندگى اسلام ونقش عملى آن را خصوص در رهبرى جنبش ها وحرکات آزادى بخش انکار مى کنند يک ياوه سرائى بيش نيست وانقلاب اسلامى ايران عليه استعمار آمريکا ومقاومت دليرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشيانه شوروى نشان داد که اسلام تا چه حد در بين پيروانش از نفوذ معنوى برخوردار است ونيروى بسيج کننده رهایى بخش آن چگونه مى تواند عليه مستکبران انقلاب کند.

فقط به نيروى ايمان ورهنمودهاى اسلام حکومت ستمگرى که خود را وارث دو هزار وپانصد سال استکبار واستبعاد مى شمرد وبر قدرت نظامى ابرقدرتهاى جهان تکيه داشت وخود به پيشرفته ترين ومدرن ترين سلاحهاى جنگى مجهز بود ساقط گرديد.

آرى اسلام دين عمل است ودر متجاوز از سيصد وبيست مورد در قرآن مجيد واژه ى عمل ومشتقات آن آورده شده است.

فقه وسيع اسلام وکتابهاى بزرگ که فقهاء عاليقدر ما نوشته اند مثل جواهر که اخيرا در چهل جلد تجديد طبع شده حکم عمل وارشادات وتعاليم عملى است.

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اسلام در عمل همه وهر فرد نقش مطلق ومساوى نداشت فردى مانند علىعليه‌السلام ابرمرد اسلام وافرادى مانند شهداء بدر واحد وحمزه وجعفر وزيد بن حارثه وسلمان وابوذر ومقداد وعمار بودند که نقش اسلام در عملشان ظاهر بود افرادى هم مانند منافقين بودند يا از اشخاصى بودند که درجه ايمان مثل سلمان وابو ذر ومقداد را نداشتند.

معذلک نقش رهبرى وحرکت وکنترل کننده اسلام هميشه ادامه داشته واکنون هم در پيروان اديان ومکتبها نقش اسلام از سايرين بيشتر است.

اين نفوذ معنوى اسلام ونقش سازنده وکنترل کننده ى نيرومندى که دارد اين نويد را مى دهد که اسلام روزى دين جهان شود که اکنون در اين موضوع نمى خواهيم سخن را طولانى سازيم فقط مى خواهيم به اين تهمت که برخى مى گويند اسلام وعقيده به مهدويت در عصر حاضر يا از مدتها قبل در عمل مسلمانان نقشى ندارد پاسخ بگوئيم.

بديهى است اين موضوع را که نقش اسلام بايد کاملتر وکاملتر شود تا فراگير همه جهات وهمه افراد گردد نيز تاييد مى کنيم وآن را رسالتى مى دانيم که بر عهده فرد فرد مسلمانان خصوص علماء ونويسندگان وگويندگان وروشنفکران است.

اسلام هنوز وهميشه بايد نقش جهانى خود را ايفا نمايد تا به اهداف خود برسد وما همه در انتظار عملکرد اسلام وآن روزى هستيم که اسلام به تمام هدفهايش برسد وبخشهاى مهمى از دستورات وبرنامه هاى آن خصوص در رشته نظام وسياست وحکومت که متروک واز محدوده عمل خارج شده عملى شود.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45