.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام . (علم و دانش) جلد ۶

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام . (علم و دانش)27%

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام . (علم و دانش) نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵
  • شروع
  • قبلی
  • 190 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17106 / دانلود: 4320
اندازه اندازه اندازه
.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام . (علم و دانش)

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام . (علم و دانش) جلد ۶

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حدیث - ۲۲۵

إنّ من معادن التّقوی تعلّمک إلی ما قد علمت علم ما لم تعلم و النّقص فیما قد علمت قلّه الزّیاده فیه و إنّما یزهد الرّجل فی علم ما لم یعلم قلّه الانتفاع بما قد علم؛

از جمله منابع پرهیزکاری این است که ندانسته ها را بیاموزی و به دانسته ها ضمیمه کنی، اگر افزایش دانش کم شود مایه نقصان آن می شود و کسی که از دانسته های خود کمتر سود برد، در آموختن ندانسته ها سستی می کند.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۲۶

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ ممّا یلحق المؤمن من عمله و حسناته بعد موته علما نشره و ولدا صالحا ترکه و مصحفا ورّثه أو مسجدا بناه أو بیتا لابن السّبیل بناه أو نهرا أجراه أو صدقه أخرجها من ماله فی صحّته و حیاته تلحقه من بعد موته؛

از جمله اعمال و نیکی های مؤمن که بعد از مرگ بدو می رسد دانشی است که منتشر کرده باشد و فرزند پارسائی است که به جا گذاشته باشد و قرآنی است که به ارث گذاشته باشد یا مسجدی که بنا کرده باشد یا خانه ای که برای کاروانیان بپا کرده باشد یا نهری که به کمک او جریان یافته باشد یا مالی که در دوران صحت و حیات از مال خویش جدا کرده باشد همه اینها پس از مرگ بدو می رسد.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۲۷

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ لکلّ شی ء دعامه و دعامه هذا الدّین الفقه و لفقیه واحد أشدّ علی الشّیطان من ألف عابد؛

هر چیزی اساسی دارد و اساس این دین دانش است و یک دانشمند برای شیطان از هزار عابد بدتر است.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۲۸

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ علما لا ینتفع منه لکنز لا ینفق منه؛

دانشی که از آن سود نبرند مثل گنجی است که از آن خرج نکنند.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۲۹

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ الملائکه لتضع أجنحتها لطالب العلم رضا بما یطلب؛

فرشتگان بالهای خود را برای طالب علم پهن می کنند زیرا از آنچه می جوید، رضایت دارند.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۰

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ اللَّه تعالی یسأل العبد عن فضل علمه کما یسأله عن فضل ماله؛

خداوند از بنده می پرسد که فزونی دانش خود را کجا صرف کرده همچنان که از فزونی مال می پرسد.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۱

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ الفتنه تجی ء فتنسف العباد نسفا و ینجو العالم منها بعلمه؛

فتنه بیاید و بندگان را مغلوب کند و دانشمند به کمک دانش خود از آن رهائی یابد.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۲

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إنّ العلماء هم ورثه الأنبیاء ورثوا العلم فمن أخذه أخذ بحظّ وافر؛

دانشمندان وارث پیامبرانند و دانش را از آن ها میراث برده اند هر کس دانش فرا گیرد سهم فراوان از میراث پیامبران گرفته است.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۳

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

اللّهمّ إنّی أعوذ بک من علم لا ینفع و قلب لا یخشع و دعاء لا یسمع و نفس لا تشبع أعوذ بک اللّهمّ من شرّ هؤلاء الأربع؛

خدایا از دانشی که سود ندهد و دلی که سوز ندارد و دعائی که شنیده نشود و نفسی که سیری نپذیرد به تو پناه می برم خدایا از این چهار چیز به تو پناه می برم.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۴

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

اللّهمّ إنّی أعوذ بک من علم لا ینفع و عمل لا یرفع، و دعاء لا یسمع؛

خدایا از دانشی که سود ندهد و عملی که مقبول نیفتد و دعائی که شنیده نشود به تو پناه می برم.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۵

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

اللّهمّ انفعنی بما علّمتنی و علّمنی ما ینفعنی و زدنی علما؛

خدایا مرا به آنچه تعلیم داده ای منتفع کن و آنچه را برای من نافع است به من بیاموز و دانش مرا فزون کن.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۶

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

اللّهمّ أغننی بالعلم و زیّنّی بالحلم و أکرمنی بالتّقوی و جمّلنی بالعافیه؛

خدایا مرا به علم توانگر ساز و به حلم زینت بخش و به تقوی عزیز کن و به عافیت زیبائی ده.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۷

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

ألا أعلّمک خصلات ینفعک اللَّه تعالی بهنّ؟ علیک بالعلم فإنّ العلم خلیل المؤمن و الحلم وزیره و العقل دلیله و العمل قیّمه و الرّفق أبوه و اللّین أخوه و الصّبر أمیر جنوده؛

می خواهی صفاتی به تو بیاموزم که خداوند تو را به آنها منتفع سازد؟ دانش آموز که دانش دوست مؤمن است و بردباری پشتیبان او و عقل رهبر و عمل قیم و مدارا پدر و ملایمت برادر اوست و صبر امیر سپاه وی به شمار می رود.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۸

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

أکثر النّاس قیمه أکثرهم علما؛

هر که به دانش از دیگران پیش تر است، قیمتش از دیگران بیشتر است.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۳۹

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

أفضل الصّدقه أن یتعلّم المرء المسلم علما ثمّ یعلّمه أخاه المسلم؛

بهترین صدقه ها آن است که مرد مسلمان دانشی بیاموزد و به برادر مسلمان خود تعلیم دهد.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۰

أفضل الأعمال العلم باللَّه إنّ العلم ینفعک معه قلیل العمل و کثیره و إنّ الجهل لا ینفعک معه قلیل العمل و لا کثیره؛

بهترین کارها خداشناسی است کاری که با دانش قرین است اندک و بسیار آن سودمند است و کاری که با نادانی قرین است نه اندک آن سود می دهد و نه بسیار.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۱

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

أغد عالما أو متعلّما أو مستمعا أو محبّا و لا تکن الخامسه فتهلک؛

دانشمند باش یا دانش آموز یا مستمع یا دوستدار علم و پنجمی مباش که هلاک خواهی شد.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۲

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

أعلم النّاس من جمع علم النّاس إلی علمه؛

دانشمندتر از همه مردم کسی است که دانش دیگران را به دانش خود بیفزاید.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۳

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

اطلبوا العلم من المهد إلی اللّحد؛

از گهواره تا گور دانش بجوئید.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۴

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

اطلبوا العلم و لو بالصّین فإنّ طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم إنّ الملائکه تضع أجنحتها لطالب العلم رضا بما یطلب؛

دانش را بجوئید اگر چه در چین باشد زیرا طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است و فرشتگان بال خویش را برای طالب علم پهن می کنند زیرا از آنچه وی در طلب آن است خشنود هستند.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۵

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

أشدّ النّاس حسره یوم القیامه رجل أمکنه طلب العلم فی الدّنیا فلم یطلبه و رجل علّم علما فانتفع به من سمعه منه دونه؛

دو کس روز رستاخیز از همه مردم بیشتر حسرت می خورند یکی مردی که در دنیا برای طلب دانش فرصت داشته ولی به جستجوی آن برنخاسته است یکی دیگر مردی که دانشی به دیگری آموخته و شاگرد وی از آن بهره مند شده ولی او بی بهره مانده است.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۶

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إذا مات الإنسان انقطع عمله إلّا من ثلاث صدقه جاریه أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعو له؛

وقتی انسان بمیرد دنباله کارهای نیک او بریده شود جز سه چیز صدقه جاری و دانشی که کسان از آن بهره ور شوند و فرزند درست کاری که برای او دعا کند.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۷

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

إذا أتی علیّ یوم لا أزداد فیه علما یقرّبنی إلی اللَّه تعالی فلا بورک لی فی طلوع الشّمس ذلک الیوم؛

اگر روزی بر من بگذرد و در آن روز دانشی نیاموزم که مرا به خداوند نزدیک کند، طلوع آفتاب آن روز بر من مبارک مباد.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۸

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

آفَهُ العِلمِ النِّسیانُ وَ إضاعَتَهُ أن تُحدِّثَ به غَیرَ أهلِه؛

آفت دانش فراموشی است و دانشی که به نا اهل سپاری، تلف می شود.

نهج الفصاحه

حدیث - ۲۴۹

امام هادیعليه‌السلام می‌فرمایند:

همانا استاد و شاگرد هر دو در رشد و ترقی شریک‌اند.

(بحارالانوار/۷۵/۳۶۶)

حدیث - ۲۵۰

امام هادیعليه‌السلام می فرمایند:

خیر من الخیر فاعله ، و أجمل من الجمیل قائله ، و أرجح من العلم حامله ، و شر من الشر جالبه ، و أهول من الهول راکبه؛

بهتر از نیکی نیکوکار است ، و زیباتر از زیبایی ، گوینده آن است ، و برتر از علم حامل آن است ، و بدتر از بدی ، عامل به آن است ، و وحشتناکتر از وحشت ، آورنده آن است

مسند الامام الهادی ، ص ۳۰۴

حدیث - ۲۵۱

امام محمد باقرعليه‌السلام می فرمایند:

خدا رحمت کند بنده ای را که علم را زنده کند

کافی ، ج ۱ ، ص ۴۱

حدیث - ۲۵۲

قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبیعليه‌السلام :

حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ؛

امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمودند:

کسی که عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است که نصف علم ها را فرا گرفته باشد.

کلمة الإمام الحسنعليه‌السلام ، ص ۱۲۹

حدیث - ۲۵۳

قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبیعليه‌السلام :

تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاکْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فی بُیُوتِکُمْ؛

امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمودند:

علم و دانش را از هر طریقی فرا گیرید، و چنانچه نتوانستید آن را در حافظه خود نگه دارید، ثبت کنید و بنویسید و در منازل خود در جای مطمئن قرار دهید.

احقاق الحقّ، ج ۱۱، ص ۲۳۵

حدیث - ۲۵۴

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراءعليها‌السلام :

وَ حَرَّمَ اللّه( الشِّرْکَ إخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ أطیعُوا اللّه فیما أمَرَکُمْ بِهِ، وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ ؛

حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام فرمودند:

خداوند سبحان شرک را (در امور مختلف) حرام گرداند تا آن که همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند; پس آن طوری که شایسته است باید تقوای الهی داشته باشید و کاری کنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید. بنابر این باید اطاعت و پیروی کنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهی کرده است، زیرا که تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت) از خدای سبحان خوف و وحشت خواهند داشت.

ریاحین الشّریعة، ج ۱، ص ۳۱۲

حدیث - ۲۵۵

قالَ الاْمامُ علیعليه‌السلام :

أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْکَمٌ، أعْمی، حَیْرانٌ ؛

امام علیعليه‌السلام فرمودند:

عزیزترین عزّت ها علم و کمال است، برای این که شناخت معاد و تأمین معاشِ انسان، به وسیله آن انجام می پذیرد. و پست ترین ذلّت ها جهل و نادانی است، زیرا که صاحبش همیشه در کری و لالی و کوری می باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.

نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص ۷۰، ح ۶۵

حدیث - ۲۵۶

قالَ الاْمامُ علیعليه‌السلام :

اَلْمُلُوکُ حُکّامٌ عَلَی النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاکِمٌ عَلَیْهِمْ، وَ حَسْبُکَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَی اللّهَ، وَ حَسْبُکَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِکَ ؛

امام علیعليه‌السلام فرمودند:

ملوک بر مردم حاکم هستند و علم بر تمامی ایشان حاکم خواهد بود، تو را در علم کافی است که از خداوند ترسناک باشی؛ و به دانش و علم خود بالیدن، بهترین نشانه نادانی است.

أمالی طوسی، ج ۱، ص ۵۵

حدیث - ۲۵۷

قالَ الاْمامُ علیعليه‌السلام :

اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِکْرَةُ مِرآةٌ صافِیَةٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ کَفی بِکَ أَدَباً تَرْکُکَ ما کَرِهْتَهُ مِنْ غَیْرِکَ ؛

امام علیعليه‌السلام فرمودند:

علم؛ ارثیه ای با ارزش، و ادب؛ زیوری نیکو، و اندیشه؛ آئینه ای صاف، و پوزش خواستن؛ هشدار دهنده ای دلسوز خواهد بود. و برای با أدب بودنت همین بس که آنچه برای خود دوست نداری، در حقّ دیگران روا نداشته باشی.

بحارالأنوار، ج ۱، ص ۱۶۹، ح ۲۰

حدیث - ۲۵۸

قال رَسُولُ اللّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

مَنْ زارَ عالِماً فَکَأنَّما زارَنی، وَ مَنْ صافَحَ عالِماً فَکأنَّما صافَحَنی، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَکَأنَّما جالَسَنی، وَ مَنْ جالَسَنی فِی الدُّنْیا أجْلَسْتُهُ مَعی یَوْمَ الْقِیامَةِ؛

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

هر کس به دیدار و زیارت عالم و دانشمندی برود مثل آن است که مرا زیارت کرده، هر که با دانشمندی دست دهد و مصافحه کند مثل آن که با من مصافحه نموده، هر شخصی همنشین دانشمندی گردد مثل آن است که با من مجالست کرده، و هر که در دنیا با من همنشین شود، در آخرت همنشین من خواهد گشت.

مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۰۰، ح ۲۱۴۰۶

حدیث - ۲۵۹

قال رَسُولُ اللّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اَلْعالِمُ بَیْنَ الْجُهّالِ کَالْحَی بَیْنَ الاْمْواتِ، وَ إنَّ طالِبَ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُلَهُ کُلُّ شَیء حَتّی حیتانِ الْبَحْرِ، وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ أنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ، فَإنّهُ السَّبَبُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِ مُسْلِم؛

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

دانشمندی که بین گروهی نادان قرار گیرد همانند انسان زنده ای است بین مردگان، و کسی که در حال تحصیل علم باشد تمام موجودات برایش طلب مغفرت و آمرزش می کنند، پس علم را فرا گیرید چون علم وسیله قرب و نزدیکی شما به خداوند است، و فراگیری علم، بر هر فرد مسلمانی فریضه است.

بحارالأنوار، ج ۱، ص ۱۷۲، ح ۲۵

حدیث - ۲۶۰

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند :

أفضل العبادة الفقه؛

برترین عبادت، فقه (فهم دین) است.

الخصال: ۳۰ / ۱۰۴.

حدیث - ۲۶۱

امام صادقعليه‌السلام می فرمایند:

قال لقمان لابنه : لکل شی ء علامة یعرف بهاو یشهد علیها و ان للدین ثلاث علامات : العلم و الایمان و العمل به ، (الی ان قال ) وللعامل ثلاث علامات الصلوة و الصیام و الزکوة؛

حضرت لقمان به فرزندانش فرمود:برای هر چیزی علامتی است که به وسیله آن علامت شناخته می شود و به او شهادت داده می شود، به درستی که برای دین سه علامت است: ۱- علم، ۲- ایمان، ۳- عمل به ایمان تا آنجا که فرمودند: برای عامل به دین سه علامت است : ۱- نماز، ۲- روزه ، ۳- زکات

( مستدرک الوسائل ، ج ۱، ص ۱۸۳ )

حدیث - ۲۶۲

امام جعفر صادقعليه‌السلام :

طلب العلم فریضة؛

کسب دانش واجب است

اصول کافی ، ج ۱ ، ص ۳۵

حدیث - ۲۶۳

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

تَمامُ التَّقْوی اَنْ تَتَعَلَّمَ ما جَهِلْتَ وَ تَعْمَلَ بِما عَلِمْتَ؛

تمام تقوا این است که آنچه را نمی‌دانی بیاموزی و بدانچه می‌دانی عمل کنی.

تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۰

حدیث - ۲۶۴

امام علیعليه‌السلام می فرمایند :

مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش‌جوی در راه رستگاری و فرومایگانی بی اراده و سرگردان که هر دعوتی را اجابت می‌کنند و به هر طرف که باد بیاید به همان طرف می‌روند، از نور دانش روشنایی نمی‌گیرند و به پایگاه محکمی پناه نمی‌برند.

نهج البلاغه، قصار ۱۴۷.

حدیث - ۲۶۵

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند:

یا عَلیُّ وَ لِلصّالِحِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یُصْلِحُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّه‌ِ تَعالی بِالْعَمَلِ الصّالِحِ وَ یُصْلِحُ دینَهُ بِالْعِلْمِ وَ یَرْضی لِلنّاسِ ما یَرْضی لِنَفْسِهِ؛

ای علی! انسان صالح سه نشانه دارد: با عمل صالح، میان خود و خداوند را اصلاح می‌کند، با علم، دینش را اصلاح می‌نماید و برای مردم، همانی را می‌پسندد که برای خود می‌پسندد.

میراث حدیث - شیعه، ج ۲، ص ۳۵، ح ۱۲۲.

حدیث - ۲۶۶

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند :

چهار چیز بر هر عاقل و خردمندی از امّت من واجب است. گفته شد: ای پیامبر خدا! آن چهار چیز کدام‌اند؟ فرمودند: گوش فرادادن به دانش، نگهداری، نشر و عمل به آن.

تحف العقول، ص ۵۷.

حدیث - ۲۶۷

امام علیعليه‌السلام :

عِلمُ الْمُنافِقِ فی لِسانِهِ وَعِلْمُ الْمُؤْمِنِ فی عَمَلِهِ؛

دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در کردار اوست.

غررالحکم، ح۶۲۸۸.

حدیث - ۲۶۸

امام علیعليه‌السلام می فرمایند:

مِنْ عَلامَةِ اَحَدِهِمْ (المُتَقینَ) اَنَّکَ تَری لَهُ قُوَّةً فی دینٍ... وَحِرْصا فی عِلْمٍ وَعِلْما فی حِلْمٍ؛

از نشانه‌های پرهیزکاران این است که می‌بینی در دین نیرومند... در کسب دانش حریص و دارای علم همراه با بردباری‌اند.

نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.

حدیث - ۲۶۹

امام علیعليه‌السلام می فرمایند:

تجربه ها پایان نپذیرد و شخص عاقل از آنها بر دانش خود بیفزاید.

(غررالحکم ، باب تجربه)

حدیث - ۲۷۰

سبک نشمارد علم و اهل علم را مگر احمق و نادان.

غررالحکم ، باب حماقت

حدیث - ۲۷۱

امام علیعليه‌السلام می فرمایند:

الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ؛

دانش، میراثی گرانبها ، و آداب ، زیورهای همیشه تازه ، و اندیشه ، آیینه ای شفاف است.

نهج البلاغه، حکمت ۵

حدیث - ۲۷۲

امام علیعليه‌السلام می فرمایند:

به راستی که علم خدای سبحان باطن ها و نهان ها را فرا گرفته و برون ها را شماره کرده است.

غررالحکم ، باب معرفت خدا

حدیث - ۲۷۳

امام علیعليه‌السلام می فرمایند:

نادانی شخص ثروتمند ، او را پست گرداند ، و علم و دانش فقیر و نیازمند ، او را برافرازد.

غررالحکم ، باب جهل

حدیث - ۲۷۴

پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند :

اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ یُلهَمُ بِهِ السُّعَداءُ وَ یُحْرَمُهُ الأْشقیاءُ؛

دانش پیشوای عمل و عمل پیرو آن است. به خوشبختان دانش الهام می‌شود و بدبختان از آن محرومند.

الأمالی، طوسی، ص ۴۸۸، ح ۳۸.

حدیث - ۲۷۵

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمایند :

خَیْرُ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ مَعَ العِلْمِ وَ شَرُّ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ مَعَ الْجَهْلِ ؛

خیر دنیا و آخرت با دانش و شرّ دنیا و آخرت با نادانی است.

بحارالأنوار، ج۱، ص ۲۰۴، ح ۲۳

حدیث - ۲۷۶

امام علیعليه‌السلام :

نَـکَدُ الْعِلْمِ الْکَذِبُ وَ نَـکَدُ الْجِدِّ اللَّعِبُ؛

آفت علم دروغ و آفت جدیت، بازی است.

غرر الحکم ، ح ۱۰۰۰۰.

حدیث - ۲۷۷

امام علیعليه‌السلام :

ما اَخَذَ اللّه‌ُ میثاقاً مِنْ اَهْلِ الْجَهْلِ بِطَـلَبِ تِبْیانِ الْعِلْمِ حَتّی اَخَذَ میثاقاً مِنْ اَهْلِ الْعِلْمِ بِبَیانِ الْعِلْمِ لِلجُهّالِ؛ لاَِنَّ الْعِلْمَ کانَ قَبْلَ الْجَهْلِ؛

خداوند، از مردم نادان پیمانی برای جستجوی دانش نگرفت، مگر این‌که پیمان بیان کردن دانش برای نادانان را از اهل دانش گرفت، چرا که دانش، پیش از نادانی بود.

امالی، مفید، ص ۶۶، ح ۱۲.

حدیث - ۲۷۸

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اِنَّ الْعَبْدَ لِیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْسی بِهِ الْعِلْمَ الَّذی کانَ قَدْ عَلِمَهُ؛

انسان گناه می‌کند، پس با آن، علمی را که پیشتر می‌دانسته، از یاد می‌برد.

عدّة الداعی، ص ۱۹۷.

حدیث - ۲۷۹

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

لَو خِفْتُمُ اللّه‌َ حَقَّ خیفَتِهِ لَعَلِمْتُمُ الْعِلْمَ الَّذی لا جَهلَ مَعَهُ ، وَ لَو عَرَفْتُمُ اللّه‌َ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ لَزالَتْ بِدُعائِکُمُ الْجِبالُ؛

اگر از خدا چنانکه باید می‌ترسیدید، به دانشی ناب دست می‌یافتند و اگر خدا را چنانکه باید می‌شناختید، با دعایتان کوه‌ها از میان می‌رفتند.

کنز العمّال، ح ۵۸۸۱.

حدیث - ۲۸۰

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ما مِنْ عالِمٍ اَو مُتَعَلِّمٍ یَمُرُّ بِقَرْیَةٍ مِنْ قُرَی الْمُسْلِمینَ اَو بَلْدَةٍ مِنْ بِلادِ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَاْکُلْ مِنْ طَعامِهِمْ وَ لَمْ یَشْرَبْ مِنْ شَرابِهِمْ وَ دَخَلَ مِنْ جانِبٍ وَ خَرَجَ مِنْ جانِبٍ اِلاّ رَفَعَ اللّه‌ُ تَعالی عَذابَ قُبورِهِمْ اَرْبَعینَ یَوْما؛

هیچ دانشمند و یا دانش‌اندوزی از روستایی از روستاها و یا شهری از شهرهای مسلمانان نمی‌گذرد و از خوراک آنان نمی‌خورد و از نوشیدنی آنان نمی‌نوشد و از یک طرف وارد نمی‌شود و از طرف دیگر خارج نمی‌گردد، جز آنکه خدای متعال عذاب قبرهایشان را تا چهل روز بر می‌دارد.

جامع الأخبار ، ص ۵۰۷، ح ۱۴۰۵.

حدیث - ۲۸۱

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

تَناصَحوا فِی الْعِلْمِ ، فَاِنَّ خیانَةَ اَحَدِکُمْ فی عِلْمِهِ اَشَدُّ مِنْ خیانَتِهِ فی مالِهِ وَ اِنَّ اللّه‌َ سائِلُـکُمْ یَوْمَ الْقیامَةِ؛

در دانش، خیرخواه یکدیگر باشید که خیانت هر یک از شما در دانشش، سخت‌تر از خیانت او در مالش می‌باشد و خداوند روز قیامت از شما بازخواست می‌کند.

امالی طوسی، ص ۱۲۶، ح ۱۹۸.

حدیث - ۲۸۲

امام علیعليه‌السلام :

اَلا لا تَنالُ الْعِلْمَ اِلاّ بِسِتَّةٍ ؛ سَاُنبیکَ عَنْ مَجموعِها بِبَیانِ: ذَکاءٌ وَ حِرصٌ وَاصْطِبارٌ وبُلْغَةٌ ؛ و اِرشادُ اُستادٍ وَ طولُ زَمانِ؛

هرگز به دانش دست نمی‌یابی مگر با شش چیز؛ که من در این سخن، تو را از همه آنها آگاه می‌کنم: هوش، حرص، شکیبایی، شایستگی؛ راهنمایی استاد و درازای زمان.

آداب المتعلّمین، ص ۸۲.

حدیث - ۲۸۳

امام علیعليه‌السلام :

خُذوا مِنْ کُلِّ عِلْمٍ اَحْسَنَهُ فَاِنَّ النَحْلَ یَاْکُلُ مِنْ کُلِّ زَهْرٍ اَزْیَنَهُ فَیَتَوَلَّدُ مِنْهُ جَوهَرانِ نَفیسانِ: اَحَدُهُما فیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ وَ الآْخَرُ یُسْتَضاءُ بِهِ؛

از هر دانشی بهترینش را انتخاب کنید، زنبورِ عسل از هر گلی زیباترینش را می‌خورد. در نتیجه دو جواهر گران‌بها از آن تولید می‌شود: یکی (عسل) برای مردم شفاست و دیگری (موم) که از آن روشنایی می‌گیرند.

غرر الحکم ، ح ۵۰۸۲.

حدیث - ۲۸۴

امام رضاعليه‌السلام :

رَحِمَ اللّه‌ُ عَبْدا اَحیا اَمْرَنا یَتَعَلَّمُ عُلومَنا وَ یُعَلِّمُهَا النّاسَ ، فَاِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعونا؛

رحمت خدا بر بنده‌ای را که امر ما را زنده کند... دانش‌های ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد. اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌دانستند، از ما پیروی می‌کردند.

معانی الأخبار ، ص ۱۸۰، ح ۱.

حدیث - ۲۸۵

وَ الْمُتَعَلِّمُ یَحْتاجُ اِلی رَغْبَةٍ وَ اِرادَةٍ و فَراغٍ وَ نُسُکٍ وَ خَشْیَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ؛

دانش اندوز به شوق، اراده، فراغت، عبادت، ترس از خدا، مراقبت و آینده‌نگری نیاز دارد.

مصباح الشریعه، ص ۱۵.

حدیث - ۲۸۶

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

مَنْ جاءَهُ الْمَوتُ وَ هُوَ یَطْلُبُ الْعِلْمَ لِیُحْیِیَ بِهِ الاِْسلامَ کانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الاَْنبِیاء دَرَجَةٌ واحِدَةٌ فِی الْجَنَّةِ؛

هر کس در جستجوی دانش باشد تا با آن اسلام را زنده کند و مرگ او فرا رسد، در بهشت میان او و پیامبران تنها یک درجه فاصله است.

منیة المرید ، ص ۱۰۰.

حدیث - ۲۸۷

امام سجادعليه‌السلام :

لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فی طَـلَبِ الْعِلْمِ لَطَـلَبوهُ وَ لَو بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوضِ اللُّجَجِ اِنَّ اللّه‌َ تَبارَکَ وَ تَعالی اَوحی اِلی دانیالَ : اِنَّ اَمْقَتَ عَبیدی اِلَیَّ الْجاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ اَهْلِ الْعِلْمِ ، التّارِکُ لِلاِْقْتِداءِ بِهِمْ وَ اِنَّ اَحَبَّ عَبیدی اِلَیَّ التَّقیُّ الطّالِبُ لِلثَّوابِ الْجَزیلِ اَللاّزِمُ لِلْعُلَماءِ التّابِـعُ لِلْحُلَماءِ القابِلُ عَنِ الْحُـکَماءِ؛

اگر مردم می‌دانستند که در جستجوی دانش چه چیزی [نهفته] است، بی‌گمان در پی آن می‌رفتند، حتّی اگر با ریخته شدن خون و فرو رفتن در اعماق دریا باشد. خدای تبارک و تعالی به دانیال وحی کرد: منفورترین بندگانم نزد من، نادانی است که حق اهل علم را سبک بشمارد و پیروی از ایشان را رها کند و محبوب‌ترین بندگانم نزد من، تقوا پیشه‌ای است که جویای پاداش فراوان، همراه دانشمندان، پیرو بردباران و پذیرای حکیمان باشد.

کافی ، ج ۱، ص ۳۵، ح ۵.

دشمنی ابن تیمیه با اهل بیتعليهم‌السلام

کمتر کسی است که کتاب های ابن تیمیه - به خصوص منهاج السنة - را مطالعه کند و پی به نصب و عداوت و دشمنی او نسبت به اهل بیت پیامبرعليهم‌السلام نبرد. ما در این بحث برای اثبات این مطلب به ذکر نمونه هایی از این موارد می پردازیم:

1 - مخالفت با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیتعليهم‌السلام

ابن تیمیه از جهاتی با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیتعليهم‌السلام مخالفت کرده است و بر فرض نزول، آن را فضیلتی برای اهل بیت نمی شمارد. اینک به شبهات او پاسخ می گوییم:

الف) کسی با پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مساوی نیست!!

ابن تیمیه می گوید: «هیچ کس مساوی با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در فضایل نیست، نه علی ونه غیر او».(135)

پاسخ

اوّلاً: ما تابع نصّ هستیم. از این آیه و ادله قطعی دیگر چنین استفاده می شود که امام علیعليه‌السلام در تمام کمالات و قابلیت ها همانند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است، و لذا اگر قرار بود بعد از ایشان پیامبری باشد جز امام علیعليه‌السلام کسی دیگر قابلیت این مقام را نداشت. ولی قرار نیست که بعد از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پیامبری دیگر باشد.

ثانیاً: در روایتی صحیح السند از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است که خطاب به امام علیعليه‌السلام فرمود: «من از خدا چیزی نخواستم جز آن که مثل آن را از خداوند برای تو درخواست نمودم. و از خداوند چیزی درخواست ننمودم مگر آن که خدا به من عطا نمود. جز آن که به من خبر داده شد که بعد از تو پیامبری نخواهد بود».(136)

و نیز پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مطابق حدیث صحیح السند فرمود:( ... علی منّی وأنا منه، وهو ولیکم بعدی ) ؛(137) «علی از من و من از اویم و او ولی شما بعد از من است. »

ب) عدم دلالت «انفسنا» بر مساوات!

او نیز می گوید: «انفس» در لغت عرب بر مساوات دلالت ندارد بکله مقصود به آن نزدیکان و اقرباء انسان است. آن گاه بر مدعای خود به آیاتی استشهاد می کند که در آن ها لفظ انفس به کار رفته ولی دلالت بر مساوات ندارد؛ از قبیل:( لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیراً ) (138) «چرا هنگامی که این [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود [و کسی که همچون خود آن ها بود] گمان خیر نبردند. »(139)

پاسخ

اوّلاً: در برخی از آیات بین کلمه انفس و اقرباء مقابله افتاده است، و لذا نمی توان در همه جا ادّعا کرد که انفس به معنای اقرباء است.

خداوند متعال می فرماید:( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ ناراً ) (140) «ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتش حفظ کنید. » و نیز می فرماید:( الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ ) (141) «کسانی که به خویشتن و خانواده شان زیان رسانده اند. » در مورد آیه مباهله نیز این چنین است؛ جز آن که در این دو آیه، انفس در نفس انسان به معنای حقیقی آن استعمال شده است ولی در آیه مباهله مجازاً در معنای تنزیلی به کار رفته است؛ یعنی امام علیعليه‌السلام به منزله پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در جمیع فضایل است، نه این که نفس پیامبر باشد.

ثانیاً: مستفاد از آیه مباهله آن است که خداوند پیامبرش را خطاب کرده می فرماید: ای محمّد! خود را برای مباهله بیاور. و پیامبر در آن موقف علیعليه‌السلام را برای مباهله آورد. و این که شخصی نفس شخص دیگر باشد سه احتمال دارد:

1 - عینیت و اتحاد حقیقی حتی در جسمیت: این معنا قطعاً باطل است؛ زیرا ما معتقد به حلول نیستیم و نیز پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امام علیعليه‌السلام را به لحاظ جسمی یکی نمی دانیم.

2 - اتحاد در شؤونات و فضایل به جز آنچه که استثناء شده است.

3 - تنها مجانست در قرابت و نزدیکی.

معنای دوم و سوم از معانی مجازی برای کلمه نفس است، ولی ما باید به دو جهت کلمه انفس را بر معنای دوم حمل کنیم نه سوم:

جهت اوّل این که: معنای دوم اقرب به معنای حقیقی که همان وحدت از جمیع جهات است می باشد و مطابق آنچه در علم بلاغت گفته شده، لفظ باید بر قریب ترین معانی به معنای حقیقی حمل شود.

جهت دیگر این که: قرائن بسیاری وجود دارد که مؤید معنای دوم است نه سوم، که از آن جمله عبارت است از:

اوّل - حدیث منزلت: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به حضرت علیعليه‌السلام فرمود: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنّه لا نبی بعدی»؛(142) «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی می باشی جز آن که بعد از من پیامبری نخواهد بود. »

دوّم - بخاری از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که خطاب به علیعليه‌السلام فرمود: «أنت منّی وأنا منک»؛(143) «تو از من و من از توام. »

سوّم - ابن مسعود از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که فرمود: «علی بن ابی طالب همانند روح من است که در جسد م می باشد».(144)

چهارم - و نیز خطاب به امام علیعليه‌السلام فرمود:( ما سألت اللَّه لی شیئاً الّا سألت لک مثله ... ) ؛(145) «از خدا برای خود چیزی نخواستم جز آن که مثل آن را برای تو تقاضا نمودم. »

ج) کفایت دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله !!

ابن تیمیه نیز می گوید: «این که این چهار نفر را پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همراه خود آورد مقصود اجابت دعا نبوده؛ زیرا دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به تنهایی کافی بود».(146)

پاسخ

اوّلاً: اگر چنین بود چرا خداوند تعالی از پیامبر خود خواست تا از نصارا بخواهد که این افراد را نیز بیاورند. و اگر وجود آن ها در مباهله دخیل نبود احتیاجی به چنین دعوتی نبود، خصوصاً آن که در آخر می فرماید:( ثُمَّ نَبْتَهِلْ ) «سپس همگی با هم مباهله کنیم. »

ثانیاً: حرف ابن تیمیه اجتهاد در مقابل نصّ است؛ زیرا مطابق برخی از روایات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( إذا أنا دعوت فأمِّنوا ) ؛ «هر گاه من دعا کردم شما آمین بگویید... ». (147) و این خود دلالت بر این دارد که آمین آن ها در اجابت دعای پیامبر بی تأثیر نبوده است.

د) عدم اختصاص به حضرت علیعليه‌السلام !!

او نیز می گوید: «کلمه( أَنْفُسَنا ) اختصاص به علیعليه‌السلام ندارد؛ زیرا به صیغه جمع آمده است».(148)

پاسخ

اوّلاً: قبلاً در آیه (ولایت) به اثبات رساندیم که عرب به جهاتی از جمله تعظیم لفظ جمع را بر مفرد به کار می برد و در قرآن نیز چنین استعمالی را زیاد مشاهده می کنیم.

ثانیاً: تعبیر به جمع در این آیه به جهت بیان این مطلب است که هر کدام از دو دسته مباهله کننده سزاوار است که خواص از اهل بیت خود را بیاورد، خواه افراد هر دسته متعدد باشند یا خیر.

ه) مقصود از «انفسنا»، شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است!!

او همچنین می گوید: «مقصود از( أَنْفُسَنا ) شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ یعنی هنگام مباهله باید خود و فرزندان و زن های خود را بیاورید».(149)

پاسخ

اوّلاً: این توجیه اجتهاد در مقابل نص است؛ زیرا مطابق روایات صحیحه، پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله برای مباهله امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام را که مصداق( أَبْناءَنا ) بود، و نیز حضرت زهراعليها‌السلام را که مصداق( نِساءَنا ) بود، و نیز حضرت علیعليه‌السلام را که مصداق( أَنْفُسَنا ) بود، آورد. و اگر مقصود از( أَنْفُسَنا ) خود پیامبر بوده است، چرا پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، علیعليه‌السلام را با خود به همراه آورد؟

ثانیاً: با این فرض، لازم می آید که بین داعی و مدعو اتحاد باشد؛ یعنی دعوت کننده و دعوت شده یکی باشند که این قطعاً باطل است؛ زیرا هیچگاه انسان خودش را دعوت نمی کند.

ثالثاً: در صورت درست بودن این احتمال، لازم می آید که کلمه( أَنْفُسَنا وأَنْفُسَكُمْ ) ، در آیه زیادی باشد؛ زیرا شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله داخل در جمله( تَعالَوْا نَدْعُ ) است.

و اگر کسی بگوید که انسان گاهی خود را نیز دعوت می کند؛ مثلاً عرب می گوید: «دعوت نفسی إلی کذا»؛ «من خودم را به فلان چیز دعوت کردم. »

در جواب این اشکال می گوییم:

ما در این جهت مناقشه نمی کنیم که دعوت خود نیز صحیح است، ولی نمی توان این نوع استعمال را حقیقی دانست. مضافاً به این که برخی تصریح کرده اند که انسان هیچ گاه خودش را دعوت نمی کند بلکه دیگری را می خواند مگر آن که مجازاً چنین باشد.(150)

مضافاً به این که این اشکال در حقیقت اجتهاد در مقابل نصوص صحیح است که مقصود از( أَنْفُسَنا ) را امام علیعليه‌السلام می داند. گرچه ما منکر شمول پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در کلمه( أَنْفُسَنا ) نیستیم.

حاکم نیشابوری به سند صحیح از جابر قصه ورود عاتب و سید و شرفیاب شدن محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را نقل کرده و در آخر آن می گوید: «... و در حقّ آن ها نازل شد ( تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ ... ) . آن گاه جابر می گوید: مراد از( أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ، رسول اللَّه و علی است و مراد از أَبْناءَنا ) حسن و حسین است و مقصود از( نِساءَنا ) فاطمه می باشد».(151)

2 - توجیه آیه تطهیر

ابن تیمیه می گوید: «پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دعا کرد تا خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور ساخته و پاکشان گرداند و این دلالت بر عصمت ندارد... ». (152)

پاسخ

اوّلاً: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مستجاب الدعوه است و اگر دعا کرده به طور قطع اجابت شده است.

ثانیاً: فایده دعا، استمرار تطهیر و اذهاب رجس در آینده است؛ همان گونه که در تفسیر( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ) گفتیم.

ثالثاً: ممکن است که دعا، بالا رفتن مرتبه و درجات خلوص و عمق گرفتن و رسوخ کردن اذهاب رجس و در نتیجه، تطهیر اهل بیت را در بر داشته باشد.

رابعاً: مطابق برخی از روایاتی که ذکر شده، دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بعد از نزول آیه تطهیر بوده است.(153)

او همچنین می گوید: اراده خداوند در آیه تطهیر، متضمّن تحقّق مراد نیست، بلکه گاهی اراده می کند چیزی را که تحقق نمی یابد؛ خداوند متعال می فرماید:( وَاللَّهُ یرِیدُ أَنْ یتُوبَ عَلَیكُمْ (154) ) در حالی که برخی توبه می کنند و برخی نمی کنند. خداوند اراده کرده که مردم را از شرک پاک کند، ولی بعضی می خواهند که بر شرک باقی بمانند.(155) آن گاه می گوید: مقصود از «رجس» در آیه، شرک است، همانند قول خداوند:( فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ ) و ما می دانیم که خداوند از اهل بیت پیامبرعليهم‌السلام شرک و خباثت را دور کرده است، ولی این دلالت بر عصمت آنان ندارد.(156)

پاسخ

اوّلاً: اراده در آیه( وَاللَّهُ یرِیدُ أَنْ یتُوبَ عَلَیكُمْ ) تشریعی است نه تکوینی؛ از همین رو به عموم مردم توجّه دارد، برخلاف اراده در مورد آیه تطهیر که به قرائنی - که ذکر شد - خصوصاً روایاتی که نصّ در نزول آیه در پنج تن بود، اراده تکوینی است نه تشریعی وگرنه شامل افرادی خاص نمی شد.

ثانیاً: در آیه( فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ ) مقصود از رجس مشخص شده است؛ زیرا بعد از آن با کلمه «من» بیانیه مقصود از رجس، خصوص شرک معرفی شده است؛ خصوصاً آن که خطاب در( فَاجْتَنِبُوا ) عموم مشرکین است. بر خلاف آیه تطهیر که الف و لام( الرِّجْسَ ) در آن برای جنس بوده و عموم مراتب رجس که از آن جمله گناه، اشتباه، خطا و سهو است را نیز شامل می شود.

3 - مخالفت با شأن نزول آیه انذار

ابن تیمیه می گوید: این کلام «أنا المنذر، وبک یا علی یهتدی المهتدون» را نمی توان به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت داد؛ زیرا ظاهر قول، این است که هدایت فقط به توسط علیعليه‌السلام است نه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین سخنی نمی گوید... ». (157)

و نیز می گوید: «خداوند تعالی محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را هادی قرار داده و فرموده( إِنَّكَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم ) حال چگونه شما کسی را هادی قرار می دهید که در قرآن به چنین صفتی توصیف نشده است؟»(158)

پاسخ

این اشکال از سوء فهم و عناد ابن تیمیه سرچشمه گرفته است؛ زیرا همه قبول داریم که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هادی امام علیعليه‌السلام و همه امت در زمان حیات خود می باشد ولی علیعليه‌السلام هادی امت بعد از حیات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است. و این صریح حدیث صحیح السند است که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «بک یهتدی المهتدون من بعدی»، که مع الأسف ابن تیمیه کلمه «بعدی» را یا ندیده و یا از آن تجاهل کرده است.

ایراد دیگر

او همچنین می گوید: «ظاهر جمله «بک یهتدی المهتدون» این است که هر کس از امت محمّد هدایت یافت به توسط علی بوده است، و این دروغی آشکار است؛ زیرا بسیاری از مردم به پیامبر ایمان آورده و هدایت یافتند و وارد بهشت شدند؛ در حالی که سخنی از علیعليه‌السلام نشنیدند. و بیشتر کسانی که به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ایمان آوردند و به او هدایت یافتند در هیچ چیز به علی هدایت نیافتند. و نیز کشورها و شهرهایی فتح شد و مردم آن ها ایمان آورده و هدایت یافتند، بدون این که از علی چیزی شنیده باشند، بلکه همگی به توسط صحابه غیر از او هدایت یافتند. پس چگونه جایز است این جمله را قبول کنیم که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: بک یهتدی المهتدون؟».(159)

پاسخ

اوّلاً: همان گونه که در جواب اشکال قبل اشاره شد در حدیث چنین آمده که امام علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تنها هدایت گر به حقّ و حقیقت است و این منافات ندارد که در زمان حیات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هر دو مشترکاً و با رهبری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هدایت گر امت باشند.

ثانیاً: چه کسی گفته که تمام کسانی که در زمان حیات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و بعد از وفات آن حضرت ایمان آورده اند از امام علیعليه‌السلام بهره نبرده اند. ما در بحث سفینه در جواب ابن تیمیه مفصّل به این موضوع پرداخته ایم.

ثالثاً: چه کسی گفته که هر کس از غیر راه امام علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هدایت یافته، به هدایت حقیقی و واقعی هدایت یافته است؟ مطابق این حدیث هدایت واقعی تنها از راه امام علیعليه‌السلام است.

4 - تضعیف دلالت آیه ولایت

ابن تیمیه می گوید: «بین وِلایت (به کسر واو) و وَلایت (به فتح واو) تفاوت است، ولایتی که در این نصوص آمده، ضد عداوت است که به فتح واو است نه به کسر واو که به معنای امارت است و این افراد نادان بین وَلایت و وِلایت تفاوتی نمی نهند. لفظ ولی و ولایت غیر از لفظ والی است، و چون آیه درباره ولایت تمام مؤمنان است و همه مؤمنان ولایت به معنای امارت را ندارند، پس ولایت به معنای امارت نیست».(160)

پاسخ

اوّلاً: برخی دانشمندان لغت و ادبیات، تفاوتی بین معنای ولایت (به کسر واو) و ولایت (به فتح واو) نمی نهند؛ مانند فیومی، سیبویه، زجاج و فراء.

فرّاء می گوید: «ولایت را به فتح واو و کسر واو در هر دو معنای دوستی و سرپرستی شنیده ایم».(161)

ثانیاً: در بررسی دلالت آیه بر امامت حضرت علیعليه‌السلام اشاره کردیم که متبادر از لفظ «ولی» همان معنای سرپرستی است؛ هرچند به کمک قرائن باشد.

ثالثاً: اثبات کردیم که این آیه تنها مربوط به ولایت امیر المؤمنینعليه‌السلام است و روایات متواتر بر این مطلب دلالت دارد، و هرگز ارتباطی به تمام مؤمنان ندارد تا به این جهت در معنای ولایت تصرف کنیم که شامل همه مؤمنان شود.

5 - تضعیف شأن نزول آیه مودّت

ابن تیمیه در این باره می گوید: «سوره شورا بدون شک مکّی است و قبل از ازدواج علی با فاطمه بوده است و لذا قبل از ولادت حسن و حسین نازل شده است».(162)

پاسخ

اوّلاً: برای تشخیص این که آیه ای مکّی است یا مدنی، از دو راه می توان بررسی کرد:

الف) ملاحظه مضمون آیه؛ به این نحو که بگوییم: هر آیه ای که درباره توحید و معارف عقلی و انتقاد از بت پرستی و دعوت به ایمان به خدا و روز رستاخیز و جریان های امت های پیشین و مشابه این امور است، در غالب موارد مکّی به حساب می آید؛ زیرا در آن عصر تنها مسائلی که احتیاج به ذکر آن ها بود همین قبیل مسائل است. ولی آیاتی که مربوط به شؤون نظام اسلامی و جهاد و مناظرات با یهود و نصارا و احکام شرعی و نظام اجتماعی بوده، غالباً مدنی به حساب می آید. در مورد آیه «مودّت» با مراجعه به مضمون آن پی خواهیم برد که تناسب آن با نزول در مدینه است.

ب) رجوع به نصوصی که در مورد آیه از طرف علما وارد شده است. و در مورد سوره شورا مشاهده می کنیم که مفسران می گویند: سوره شورا مکّی است به جز چهار آیه از آن، که اوّل آن ها آیه( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) است.

قرطبی می گوید: سوره شورا بنا بر قول حسن و عکرمه و عطا و جابر، مکّی است. و ابن عباس و قتاده گفته اند: به جز چهار آیه آن که در مدینه نازل شده است که یکی از آن ها( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ ... ) می باشد.(163)

ابوحیان از ابن عباس نقل می کند که سوره شورا مکّی است، به جز چهار آیه آن از( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً ... ) تا آخر چهار آیه، که در مدینه نازل شده است.(164)

شوکانی(165) و آلوسی(166) و... نیز همین مطلب را نقل کرده اند.

این نکته قابل توجّه است که بدانیم، قرآن کریم به اتفاق دانشمندان بر حسب ترتیب نزول جمع آوری نشده است، و لذا اغلب سوره های مکّی از آیات مدنی خالی نبوده و نیز اکثر سوره های مدنی از آیات مکّی خالی نیست. و اگر سوره ای را مکّی یا مدنی می نامند تابع این است که اغلب آن سوره دارای چه نوع آیه ای و در کجا نازل شده است. برای روشن شدن موضوع به نمونه هایی اشاره می کنیم:

الف) سوره عنکبوت مکّی است، مگر ده آیه از اوّلش که مدنی است.(167)

ب) سوره کهف مکّی است، مگر هفت آیه از اوّلش که مدنی است.(168)

ج) سوره مریم مکّی است، الّا آیه سجده و آیه( وَإِنْ مِنْكُمْ إِلّا وارِدُها ) .(169)

د) سوره حجّ مکّی است، مگر آیه( وَمِنَ النّاسِ مَنْ یعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ ) .(170)

ثانیاً: بر فرض که آیه «مودّت» مکّی باشد ولی این مستلزم آن نیست که مودّت محصور بر خویشاوندان موجود گردد بلکه شامل کسانی نیز می گردد که بعد از نزول آیه متولّد می شوند و دارای شرایط موجودین هستند؛ یعنی آیه شامل هر شخص معصوم از امامان اهل بیت عترت و طهارت می شود.

نظیر این آیه، آیه وصایت است. خداوند تعالی می فرماید( یوصِیكُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِكُمْ ) که شامل هم اولاد موجود در زمان نزول آیه می شود و هم اولادی که بعداً متولّد می شوند.

ابن تیمیه در ادامه اشکال سابق خود می گوید: «دلیل این مطلب این است که خداوند نفرمود: الّا المودة لذوی القربی، بلکه فرمود:( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) و اگر مقصود خداوند خویشاوندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بود، باید للقربی یا لذوی القربی می گفت، همان گونه که در آیه خمس فرمود:( وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی ) .(171)

پاسخ

با مراجعه به کتب تفسیر پی خواهیم برد که مفسرین درصدد پاسخ از این سؤال برآمده و جواب آن را داده اند.

زمخشری می گوید: «اگر گفته شود: چرا گفته نشد: الّا مودة القربی، یا گفته نشد: الّا المودة للقربی؟ و به طور کلّی( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) معنایش چیست؟ در جواب می گوییم: در این آیه، اهل بیت محلّ و مکان مودّت و مقرّ آن قرار گرفته اند. از باب مثال عرب می گوید: «لی فی آل فلانٍ مودّة»، برای من در آل فلان مودّت است. مقصود آن است که من آنان را دوست دارم و آنان مکان و محلّ حبّ من هستند. در مورد آیه( فِی متعلّق ) به مودّت نیست، بلکه متعلّق به محذوف است؛ مثل این که می گوییم: «مال در کیسه است». و تقدیر آن این چنین است: «إلّا المودة ثابتة فی القربی» مگر مودّتی که در خویشاوندان رسول ثابت است».(172)

همین تفسیر از فخررازی(173) و ابو حیان(174) و نیشابوری(175) و ابو السعود(176) نیز رسیده است.

ابن تیمیه در ادامه می گوید: «پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هرگز درخواست اجری نمی کند؛ زیرا تنها اجر و مزد او بر خداوند است. آری بر مسلمانان است که به ادلّه دیگر او را دوست بدارند، ولی موالات و دوستی ما نسبت به اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هیچگاه مزد و اجر پیامبر به حساب نمی آید».(177)

پاسخ

در مورد مسأله اجر و مزد رسالت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چهار نوع آیه وجود دارد:

1 - آیاتی که اجر و مزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را بر خداوند می داند:

خداوند متعال از قول حضرت نوحعليه‌السلام می فرماید:( إِنِّی لَكُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ * وَما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ ) (178) «مسلّماً من برای شما پیامبری امین هستم. تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. من برای این [دعوت] هیچ مزدی از شما نمی طلبم، اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است. »

و از زبان حضرت هودعليه‌السلام می فرماید:( یا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِی إِلّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی أَ فَلا تَعْقِلُونَ ) (179) «ای قوم من! من از شما برای این [رسالت]پاداشی نمی طلبم، پاداش من تنها بر کسی است که مرا آفریده است، آیا نمی فهمید. »

از زبان حضرت صالح نیز همین تعبیر نقل شده است.(180)

2 - از برخی آیات استفاده می شود که بازگشت مزد به خود مردم است. خداوند متعال در جایی دیگر خطاب به پیامبرش کرده می فرماید:( قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ) (181) «بگو: هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شما است. »

3 - نوع سوّم آیه ای است که در آن خداوند اجر و مزد رسالت پیامبر را «راهی به سوی خدا قرار دادن» معرّفی کرده است. خداوند متعال می فرماید:( قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّا مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً ) (182) «بگو: من در برابر آن [ابلاغ آیین خدا]هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم، مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند [این پاداش من است]. »

در این آیه اجر و پاداشی که استثنا شده عمل مسلمانان است؛ یعنی انتخاب راه به سوی خداوند. گرچه در این آیه مستثنا ذات است ولی مقصود به آن مشیت و خواست اوست.

دشمنی ابن تیمیه با اهل بیتعليهم‌السلام

کمتر کسی است که کتاب های ابن تیمیه - به خصوص منهاج السنة - را مطالعه کند و پی به نصب و عداوت و دشمنی او نسبت به اهل بیت پیامبرعليهم‌السلام نبرد. ما در این بحث برای اثبات این مطلب به ذکر نمونه هایی از این موارد می پردازیم:

1 - مخالفت با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیتعليهم‌السلام

ابن تیمیه از جهاتی با نزول آیه مباهله در شأن اهل بیتعليهم‌السلام مخالفت کرده است و بر فرض نزول، آن را فضیلتی برای اهل بیت نمی شمارد. اینک به شبهات او پاسخ می گوییم:

الف) کسی با پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مساوی نیست!!

ابن تیمیه می گوید: «هیچ کس مساوی با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در فضایل نیست، نه علی ونه غیر او».(135)

پاسخ

اوّلاً: ما تابع نصّ هستیم. از این آیه و ادله قطعی دیگر چنین استفاده می شود که امام علیعليه‌السلام در تمام کمالات و قابلیت ها همانند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است، و لذا اگر قرار بود بعد از ایشان پیامبری باشد جز امام علیعليه‌السلام کسی دیگر قابلیت این مقام را نداشت. ولی قرار نیست که بعد از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پیامبری دیگر باشد.

ثانیاً: در روایتی صحیح السند از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است که خطاب به امام علیعليه‌السلام فرمود: «من از خدا چیزی نخواستم جز آن که مثل آن را از خداوند برای تو درخواست نمودم. و از خداوند چیزی درخواست ننمودم مگر آن که خدا به من عطا نمود. جز آن که به من خبر داده شد که بعد از تو پیامبری نخواهد بود».(136)

و نیز پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مطابق حدیث صحیح السند فرمود:( ... علی منّی وأنا منه، وهو ولیکم بعدی ) ؛(137) «علی از من و من از اویم و او ولی شما بعد از من است. »

ب) عدم دلالت «انفسنا» بر مساوات!

او نیز می گوید: «انفس» در لغت عرب بر مساوات دلالت ندارد بکله مقصود به آن نزدیکان و اقرباء انسان است. آن گاه بر مدعای خود به آیاتی استشهاد می کند که در آن ها لفظ انفس به کار رفته ولی دلالت بر مساوات ندارد؛ از قبیل:( لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیراً ) (138) «چرا هنگامی که این [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود [و کسی که همچون خود آن ها بود] گمان خیر نبردند. »(139)

پاسخ

اوّلاً: در برخی از آیات بین کلمه انفس و اقرباء مقابله افتاده است، و لذا نمی توان در همه جا ادّعا کرد که انفس به معنای اقرباء است.

خداوند متعال می فرماید:( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ ناراً ) (140) «ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتش حفظ کنید. » و نیز می فرماید:( الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ ) (141) «کسانی که به خویشتن و خانواده شان زیان رسانده اند. » در مورد آیه مباهله نیز این چنین است؛ جز آن که در این دو آیه، انفس در نفس انسان به معنای حقیقی آن استعمال شده است ولی در آیه مباهله مجازاً در معنای تنزیلی به کار رفته است؛ یعنی امام علیعليه‌السلام به منزله پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در جمیع فضایل است، نه این که نفس پیامبر باشد.

ثانیاً: مستفاد از آیه مباهله آن است که خداوند پیامبرش را خطاب کرده می فرماید: ای محمّد! خود را برای مباهله بیاور. و پیامبر در آن موقف علیعليه‌السلام را برای مباهله آورد. و این که شخصی نفس شخص دیگر باشد سه احتمال دارد:

1 - عینیت و اتحاد حقیقی حتی در جسمیت: این معنا قطعاً باطل است؛ زیرا ما معتقد به حلول نیستیم و نیز پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امام علیعليه‌السلام را به لحاظ جسمی یکی نمی دانیم.

2 - اتحاد در شؤونات و فضایل به جز آنچه که استثناء شده است.

3 - تنها مجانست در قرابت و نزدیکی.

معنای دوم و سوم از معانی مجازی برای کلمه نفس است، ولی ما باید به دو جهت کلمه انفس را بر معنای دوم حمل کنیم نه سوم:

جهت اوّل این که: معنای دوم اقرب به معنای حقیقی که همان وحدت از جمیع جهات است می باشد و مطابق آنچه در علم بلاغت گفته شده، لفظ باید بر قریب ترین معانی به معنای حقیقی حمل شود.

جهت دیگر این که: قرائن بسیاری وجود دارد که مؤید معنای دوم است نه سوم، که از آن جمله عبارت است از:

اوّل - حدیث منزلت: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به حضرت علیعليه‌السلام فرمود: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنّه لا نبی بعدی»؛(142) «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی می باشی جز آن که بعد از من پیامبری نخواهد بود. »

دوّم - بخاری از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که خطاب به علیعليه‌السلام فرمود: «أنت منّی وأنا منک»؛(143) «تو از من و من از توام. »

سوّم - ابن مسعود از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که فرمود: «علی بن ابی طالب همانند روح من است که در جسد م می باشد».(144)

چهارم - و نیز خطاب به امام علیعليه‌السلام فرمود:( ما سألت اللَّه لی شیئاً الّا سألت لک مثله ... ) ؛(145) «از خدا برای خود چیزی نخواستم جز آن که مثل آن را برای تو تقاضا نمودم. »

ج) کفایت دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله !!

ابن تیمیه نیز می گوید: «این که این چهار نفر را پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همراه خود آورد مقصود اجابت دعا نبوده؛ زیرا دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به تنهایی کافی بود».(146)

پاسخ

اوّلاً: اگر چنین بود چرا خداوند تعالی از پیامبر خود خواست تا از نصارا بخواهد که این افراد را نیز بیاورند. و اگر وجود آن ها در مباهله دخیل نبود احتیاجی به چنین دعوتی نبود، خصوصاً آن که در آخر می فرماید:( ثُمَّ نَبْتَهِلْ ) «سپس همگی با هم مباهله کنیم. »

ثانیاً: حرف ابن تیمیه اجتهاد در مقابل نصّ است؛ زیرا مطابق برخی از روایات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( إذا أنا دعوت فأمِّنوا ) ؛ «هر گاه من دعا کردم شما آمین بگویید... ». (147) و این خود دلالت بر این دارد که آمین آن ها در اجابت دعای پیامبر بی تأثیر نبوده است.

د) عدم اختصاص به حضرت علیعليه‌السلام !!

او نیز می گوید: «کلمه( أَنْفُسَنا ) اختصاص به علیعليه‌السلام ندارد؛ زیرا به صیغه جمع آمده است».(148)

پاسخ

اوّلاً: قبلاً در آیه (ولایت) به اثبات رساندیم که عرب به جهاتی از جمله تعظیم لفظ جمع را بر مفرد به کار می برد و در قرآن نیز چنین استعمالی را زیاد مشاهده می کنیم.

ثانیاً: تعبیر به جمع در این آیه به جهت بیان این مطلب است که هر کدام از دو دسته مباهله کننده سزاوار است که خواص از اهل بیت خود را بیاورد، خواه افراد هر دسته متعدد باشند یا خیر.

ه) مقصود از «انفسنا»، شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است!!

او همچنین می گوید: «مقصود از( أَنْفُسَنا ) شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ یعنی هنگام مباهله باید خود و فرزندان و زن های خود را بیاورید».(149)

پاسخ

اوّلاً: این توجیه اجتهاد در مقابل نص است؛ زیرا مطابق روایات صحیحه، پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله برای مباهله امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام را که مصداق( أَبْناءَنا ) بود، و نیز حضرت زهراعليها‌السلام را که مصداق( نِساءَنا ) بود، و نیز حضرت علیعليه‌السلام را که مصداق( أَنْفُسَنا ) بود، آورد. و اگر مقصود از( أَنْفُسَنا ) خود پیامبر بوده است، چرا پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، علیعليه‌السلام را با خود به همراه آورد؟

ثانیاً: با این فرض، لازم می آید که بین داعی و مدعو اتحاد باشد؛ یعنی دعوت کننده و دعوت شده یکی باشند که این قطعاً باطل است؛ زیرا هیچگاه انسان خودش را دعوت نمی کند.

ثالثاً: در صورت درست بودن این احتمال، لازم می آید که کلمه( أَنْفُسَنا وأَنْفُسَكُمْ ) ، در آیه زیادی باشد؛ زیرا شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله داخل در جمله( تَعالَوْا نَدْعُ ) است.

و اگر کسی بگوید که انسان گاهی خود را نیز دعوت می کند؛ مثلاً عرب می گوید: «دعوت نفسی إلی کذا»؛ «من خودم را به فلان چیز دعوت کردم. »

در جواب این اشکال می گوییم:

ما در این جهت مناقشه نمی کنیم که دعوت خود نیز صحیح است، ولی نمی توان این نوع استعمال را حقیقی دانست. مضافاً به این که برخی تصریح کرده اند که انسان هیچ گاه خودش را دعوت نمی کند بلکه دیگری را می خواند مگر آن که مجازاً چنین باشد.(150)

مضافاً به این که این اشکال در حقیقت اجتهاد در مقابل نصوص صحیح است که مقصود از( أَنْفُسَنا ) را امام علیعليه‌السلام می داند. گرچه ما منکر شمول پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در کلمه( أَنْفُسَنا ) نیستیم.

حاکم نیشابوری به سند صحیح از جابر قصه ورود عاتب و سید و شرفیاب شدن محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را نقل کرده و در آخر آن می گوید: «... و در حقّ آن ها نازل شد ( تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ ... ) . آن گاه جابر می گوید: مراد از( أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ، رسول اللَّه و علی است و مراد از أَبْناءَنا ) حسن و حسین است و مقصود از( نِساءَنا ) فاطمه می باشد».(151)

2 - توجیه آیه تطهیر

ابن تیمیه می گوید: «پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دعا کرد تا خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور ساخته و پاکشان گرداند و این دلالت بر عصمت ندارد... ». (152)

پاسخ

اوّلاً: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مستجاب الدعوه است و اگر دعا کرده به طور قطع اجابت شده است.

ثانیاً: فایده دعا، استمرار تطهیر و اذهاب رجس در آینده است؛ همان گونه که در تفسیر( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ) گفتیم.

ثالثاً: ممکن است که دعا، بالا رفتن مرتبه و درجات خلوص و عمق گرفتن و رسوخ کردن اذهاب رجس و در نتیجه، تطهیر اهل بیت را در بر داشته باشد.

رابعاً: مطابق برخی از روایاتی که ذکر شده، دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بعد از نزول آیه تطهیر بوده است.(153)

او همچنین می گوید: اراده خداوند در آیه تطهیر، متضمّن تحقّق مراد نیست، بلکه گاهی اراده می کند چیزی را که تحقق نمی یابد؛ خداوند متعال می فرماید:( وَاللَّهُ یرِیدُ أَنْ یتُوبَ عَلَیكُمْ (154) ) در حالی که برخی توبه می کنند و برخی نمی کنند. خداوند اراده کرده که مردم را از شرک پاک کند، ولی بعضی می خواهند که بر شرک باقی بمانند.(155) آن گاه می گوید: مقصود از «رجس» در آیه، شرک است، همانند قول خداوند:( فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ ) و ما می دانیم که خداوند از اهل بیت پیامبرعليهم‌السلام شرک و خباثت را دور کرده است، ولی این دلالت بر عصمت آنان ندارد.(156)

پاسخ

اوّلاً: اراده در آیه( وَاللَّهُ یرِیدُ أَنْ یتُوبَ عَلَیكُمْ ) تشریعی است نه تکوینی؛ از همین رو به عموم مردم توجّه دارد، برخلاف اراده در مورد آیه تطهیر که به قرائنی - که ذکر شد - خصوصاً روایاتی که نصّ در نزول آیه در پنج تن بود، اراده تکوینی است نه تشریعی وگرنه شامل افرادی خاص نمی شد.

ثانیاً: در آیه( فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ ) مقصود از رجس مشخص شده است؛ زیرا بعد از آن با کلمه «من» بیانیه مقصود از رجس، خصوص شرک معرفی شده است؛ خصوصاً آن که خطاب در( فَاجْتَنِبُوا ) عموم مشرکین است. بر خلاف آیه تطهیر که الف و لام( الرِّجْسَ ) در آن برای جنس بوده و عموم مراتب رجس که از آن جمله گناه، اشتباه، خطا و سهو است را نیز شامل می شود.

3 - مخالفت با شأن نزول آیه انذار

ابن تیمیه می گوید: این کلام «أنا المنذر، وبک یا علی یهتدی المهتدون» را نمی توان به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت داد؛ زیرا ظاهر قول، این است که هدایت فقط به توسط علیعليه‌السلام است نه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ؛ در حالی که هیچ مسلمانی چنین سخنی نمی گوید... ». (157)

و نیز می گوید: «خداوند تعالی محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را هادی قرار داده و فرموده( إِنَّكَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم ) حال چگونه شما کسی را هادی قرار می دهید که در قرآن به چنین صفتی توصیف نشده است؟»(158)

پاسخ

این اشکال از سوء فهم و عناد ابن تیمیه سرچشمه گرفته است؛ زیرا همه قبول داریم که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هادی امام علیعليه‌السلام و همه امت در زمان حیات خود می باشد ولی علیعليه‌السلام هادی امت بعد از حیات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است. و این صریح حدیث صحیح السند است که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «بک یهتدی المهتدون من بعدی»، که مع الأسف ابن تیمیه کلمه «بعدی» را یا ندیده و یا از آن تجاهل کرده است.

ایراد دیگر

او همچنین می گوید: «ظاهر جمله «بک یهتدی المهتدون» این است که هر کس از امت محمّد هدایت یافت به توسط علی بوده است، و این دروغی آشکار است؛ زیرا بسیاری از مردم به پیامبر ایمان آورده و هدایت یافتند و وارد بهشت شدند؛ در حالی که سخنی از علیعليه‌السلام نشنیدند. و بیشتر کسانی که به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ایمان آوردند و به او هدایت یافتند در هیچ چیز به علی هدایت نیافتند. و نیز کشورها و شهرهایی فتح شد و مردم آن ها ایمان آورده و هدایت یافتند، بدون این که از علی چیزی شنیده باشند، بلکه همگی به توسط صحابه غیر از او هدایت یافتند. پس چگونه جایز است این جمله را قبول کنیم که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: بک یهتدی المهتدون؟».(159)

پاسخ

اوّلاً: همان گونه که در جواب اشکال قبل اشاره شد در حدیث چنین آمده که امام علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تنها هدایت گر به حقّ و حقیقت است و این منافات ندارد که در زمان حیات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هر دو مشترکاً و با رهبری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هدایت گر امت باشند.

ثانیاً: چه کسی گفته که تمام کسانی که در زمان حیات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و بعد از وفات آن حضرت ایمان آورده اند از امام علیعليه‌السلام بهره نبرده اند. ما در بحث سفینه در جواب ابن تیمیه مفصّل به این موضوع پرداخته ایم.

ثالثاً: چه کسی گفته که هر کس از غیر راه امام علیعليه‌السلام بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هدایت یافته، به هدایت حقیقی و واقعی هدایت یافته است؟ مطابق این حدیث هدایت واقعی تنها از راه امام علیعليه‌السلام است.

4 - تضعیف دلالت آیه ولایت

ابن تیمیه می گوید: «بین وِلایت (به کسر واو) و وَلایت (به فتح واو) تفاوت است، ولایتی که در این نصوص آمده، ضد عداوت است که به فتح واو است نه به کسر واو که به معنای امارت است و این افراد نادان بین وَلایت و وِلایت تفاوتی نمی نهند. لفظ ولی و ولایت غیر از لفظ والی است، و چون آیه درباره ولایت تمام مؤمنان است و همه مؤمنان ولایت به معنای امارت را ندارند، پس ولایت به معنای امارت نیست».(160)

پاسخ

اوّلاً: برخی دانشمندان لغت و ادبیات، تفاوتی بین معنای ولایت (به کسر واو) و ولایت (به فتح واو) نمی نهند؛ مانند فیومی، سیبویه، زجاج و فراء.

فرّاء می گوید: «ولایت را به فتح واو و کسر واو در هر دو معنای دوستی و سرپرستی شنیده ایم».(161)

ثانیاً: در بررسی دلالت آیه بر امامت حضرت علیعليه‌السلام اشاره کردیم که متبادر از لفظ «ولی» همان معنای سرپرستی است؛ هرچند به کمک قرائن باشد.

ثالثاً: اثبات کردیم که این آیه تنها مربوط به ولایت امیر المؤمنینعليه‌السلام است و روایات متواتر بر این مطلب دلالت دارد، و هرگز ارتباطی به تمام مؤمنان ندارد تا به این جهت در معنای ولایت تصرف کنیم که شامل همه مؤمنان شود.

5 - تضعیف شأن نزول آیه مودّت

ابن تیمیه در این باره می گوید: «سوره شورا بدون شک مکّی است و قبل از ازدواج علی با فاطمه بوده است و لذا قبل از ولادت حسن و حسین نازل شده است».(162)

پاسخ

اوّلاً: برای تشخیص این که آیه ای مکّی است یا مدنی، از دو راه می توان بررسی کرد:

الف) ملاحظه مضمون آیه؛ به این نحو که بگوییم: هر آیه ای که درباره توحید و معارف عقلی و انتقاد از بت پرستی و دعوت به ایمان به خدا و روز رستاخیز و جریان های امت های پیشین و مشابه این امور است، در غالب موارد مکّی به حساب می آید؛ زیرا در آن عصر تنها مسائلی که احتیاج به ذکر آن ها بود همین قبیل مسائل است. ولی آیاتی که مربوط به شؤون نظام اسلامی و جهاد و مناظرات با یهود و نصارا و احکام شرعی و نظام اجتماعی بوده، غالباً مدنی به حساب می آید. در مورد آیه «مودّت» با مراجعه به مضمون آن پی خواهیم برد که تناسب آن با نزول در مدینه است.

ب) رجوع به نصوصی که در مورد آیه از طرف علما وارد شده است. و در مورد سوره شورا مشاهده می کنیم که مفسران می گویند: سوره شورا مکّی است به جز چهار آیه از آن، که اوّل آن ها آیه( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) است.

قرطبی می گوید: سوره شورا بنا بر قول حسن و عکرمه و عطا و جابر، مکّی است. و ابن عباس و قتاده گفته اند: به جز چهار آیه آن که در مدینه نازل شده است که یکی از آن ها( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ ... ) می باشد.(163)

ابوحیان از ابن عباس نقل می کند که سوره شورا مکّی است، به جز چهار آیه آن از( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً ... ) تا آخر چهار آیه، که در مدینه نازل شده است.(164)

شوکانی(165) و آلوسی(166) و... نیز همین مطلب را نقل کرده اند.

این نکته قابل توجّه است که بدانیم، قرآن کریم به اتفاق دانشمندان بر حسب ترتیب نزول جمع آوری نشده است، و لذا اغلب سوره های مکّی از آیات مدنی خالی نبوده و نیز اکثر سوره های مدنی از آیات مکّی خالی نیست. و اگر سوره ای را مکّی یا مدنی می نامند تابع این است که اغلب آن سوره دارای چه نوع آیه ای و در کجا نازل شده است. برای روشن شدن موضوع به نمونه هایی اشاره می کنیم:

الف) سوره عنکبوت مکّی است، مگر ده آیه از اوّلش که مدنی است.(167)

ب) سوره کهف مکّی است، مگر هفت آیه از اوّلش که مدنی است.(168)

ج) سوره مریم مکّی است، الّا آیه سجده و آیه( وَإِنْ مِنْكُمْ إِلّا وارِدُها ) .(169)

د) سوره حجّ مکّی است، مگر آیه( وَمِنَ النّاسِ مَنْ یعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ ) .(170)

ثانیاً: بر فرض که آیه «مودّت» مکّی باشد ولی این مستلزم آن نیست که مودّت محصور بر خویشاوندان موجود گردد بلکه شامل کسانی نیز می گردد که بعد از نزول آیه متولّد می شوند و دارای شرایط موجودین هستند؛ یعنی آیه شامل هر شخص معصوم از امامان اهل بیت عترت و طهارت می شود.

نظیر این آیه، آیه وصایت است. خداوند تعالی می فرماید( یوصِیكُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِكُمْ ) که شامل هم اولاد موجود در زمان نزول آیه می شود و هم اولادی که بعداً متولّد می شوند.

ابن تیمیه در ادامه اشکال سابق خود می گوید: «دلیل این مطلب این است که خداوند نفرمود: الّا المودة لذوی القربی، بلکه فرمود:( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) و اگر مقصود خداوند خویشاوندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بود، باید للقربی یا لذوی القربی می گفت، همان گونه که در آیه خمس فرمود:( وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی ) .(171)

پاسخ

با مراجعه به کتب تفسیر پی خواهیم برد که مفسرین درصدد پاسخ از این سؤال برآمده و جواب آن را داده اند.

زمخشری می گوید: «اگر گفته شود: چرا گفته نشد: الّا مودة القربی، یا گفته نشد: الّا المودة للقربی؟ و به طور کلّی( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ) معنایش چیست؟ در جواب می گوییم: در این آیه، اهل بیت محلّ و مکان مودّت و مقرّ آن قرار گرفته اند. از باب مثال عرب می گوید: «لی فی آل فلانٍ مودّة»، برای من در آل فلان مودّت است. مقصود آن است که من آنان را دوست دارم و آنان مکان و محلّ حبّ من هستند. در مورد آیه( فِی متعلّق ) به مودّت نیست، بلکه متعلّق به محذوف است؛ مثل این که می گوییم: «مال در کیسه است». و تقدیر آن این چنین است: «إلّا المودة ثابتة فی القربی» مگر مودّتی که در خویشاوندان رسول ثابت است».(172)

همین تفسیر از فخررازی(173) و ابو حیان(174) و نیشابوری(175) و ابو السعود(176) نیز رسیده است.

ابن تیمیه در ادامه می گوید: «پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هرگز درخواست اجری نمی کند؛ زیرا تنها اجر و مزد او بر خداوند است. آری بر مسلمانان است که به ادلّه دیگر او را دوست بدارند، ولی موالات و دوستی ما نسبت به اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هیچگاه مزد و اجر پیامبر به حساب نمی آید».(177)

پاسخ

در مورد مسأله اجر و مزد رسالت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چهار نوع آیه وجود دارد:

1 - آیاتی که اجر و مزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را بر خداوند می داند:

خداوند متعال از قول حضرت نوحعليه‌السلام می فرماید:( إِنِّی لَكُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ * وَما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ ) (178) «مسلّماً من برای شما پیامبری امین هستم. تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. من برای این [دعوت] هیچ مزدی از شما نمی طلبم، اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است. »

و از زبان حضرت هودعليه‌السلام می فرماید:( یا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِی إِلّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی أَ فَلا تَعْقِلُونَ ) (179) «ای قوم من! من از شما برای این [رسالت]پاداشی نمی طلبم، پاداش من تنها بر کسی است که مرا آفریده است، آیا نمی فهمید. »

از زبان حضرت صالح نیز همین تعبیر نقل شده است.(180)

2 - از برخی آیات استفاده می شود که بازگشت مزد به خود مردم است. خداوند متعال در جایی دیگر خطاب به پیامبرش کرده می فرماید:( قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ) (181) «بگو: هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شما است. »

3 - نوع سوّم آیه ای است که در آن خداوند اجر و مزد رسالت پیامبر را «راهی به سوی خدا قرار دادن» معرّفی کرده است. خداوند متعال می فرماید:( قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّا مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً ) (182) «بگو: من در برابر آن [ابلاغ آیین خدا]هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم، مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند [این پاداش من است]. »

در این آیه اجر و پاداشی که استثنا شده عمل مسلمانان است؛ یعنی انتخاب راه به سوی خداوند. گرچه در این آیه مستثنا ذات است ولی مقصود به آن مشیت و خواست اوست.


4

5

6

7

8

9

10

11