.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (اخلاقی) جلد ۸

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام  (اخلاقی)3%

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام  (اخلاقی) نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵
  • شروع
  • قبلی
  • 1556 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 100071 / دانلود: 6158
اندازه اندازه اندازه
.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام  (اخلاقی)

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (اخلاقی) جلد ۸

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراين کتاب توسط مؤسسه فرهنگي - اسلامي شبکة الامامين الحسنين عليهما‌السلام بصورت الکترونيکي براي مخاطبين گرامي منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحيح اشتباهات تايپي احتمالي، روي اين کتاب انجام گرديده است.

.بانک احاديث اهل بيت عليه‌السلام

(اخلاقي)

واحد تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان.

.

فضايل اخلاقي

حديث. - ۱

قال الإمام زين العابدينعليه‌السلام :

القول الحسن يثري المال، و ينمي الرزق، و ينسئ في الأجل، و يحبب إلي الأهل، و يدخلالجنة.

امام سجادعليه‌السلام فرمودند:

گفتار نيک دارايي را زياد مي کند و روزي را افزايش مي دهد و أجل را به تأخير مي اندازد و انسان را نزد اهل و خانواده محبوب مي گرداند و (شخص را) به بهشت مي برد.

«أمالي صدوق، ص۱۲، ح ۱»

حديث - ۲

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : والذي نفسي بيده، ما أنفق الناس من نفقة أحب من قول الخير.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: سوگند به آن که جانم در دست اوست، مردم هيچ انفاقي نکردند که دوست داشتني تر از گفتار نيک باشد.

«بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۱۱، ح ۸»

حديث - ۳

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من حسن إسلام المرء ترکه الکلام فيما لا يعنيه.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: از نشانه هاي نيکويي اسلام شخص دم فرو بستن از بيهوده گويي است.

«بحارالانوار، ج ۲، ص ۵۵، ح ۲۸»

حديث - ۴

قال الامام علي بن الحسينعليه‌السلام : ما مِنْ جرعةٍ أحبَّ الي اللهِ من جرعَتَين: جرعَة غيظٍ ردَّها مؤمِنٌ بحِلْمٍ أوْ جرعَة مصيبةٍ ردّها مؤمِنٌ بصبرٍ.

امام سجادعليه‌السلام فرمودند: نزد خداوند متعال حالتي محبوبتر از يکي از اين دو حالت نيست: حالت غضب و خشمي که مؤمن با بردباري و حلم از آن بگذرد و حالت بلا و مصيبتي که مؤمن آن را با صبر و شکيبائي پشت سر بگذارد.

«مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۲۴»

حديث - ۵

قال الامام العسکريعليه‌السلام : مَنْ کانَ الوَرعُ سجيّتهُ و الکرَْم ُطبيعَتَهُ و الحِلمُ خلَّتَهُ کَثُرَ صديقُهُ و الثّناءُ عليهِ.

امام حسن عسکريعليه‌السلام فرمودند: هرکس ورع و پرهيزگاري روش زندگي او، بزرگواري و سخاوت عادت او و صبر و بردباري برنامه اش باشد، دوستانش زياد خواهند بود و ديگران او را مورد مدح و ستايش قرار مي دهند.

«بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۷۹»

حديث - ۶

قال الامام عليعليه‌السلام : لا يَعدمُ الصبورُ الظّفَر و ان طالَ به الزّمان.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: انسان صبور و شکيبا، پيروزي را از دست نمي دهد گر چه زمان رسيدن آن طولاني شود.

«بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۹۵»

حديث - ۷

قال اميرالمؤمنينعليه‌السلام : إنّ الصّبرَ و حُسنَ الخُلقِ والبرََّ و الحِلمَ من أخلاق الانبياء.

امام عليعليه‌السلام. فرمودند: صبر و شکيبائي و اخلاق نيکو و بردباري، از اخلاق پيامبران است.

«بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۹۳»

حديث - ۸

قال الامام عليعليه‌السلام : الصّبرُ أحسَنُ حُلَلِ الايمان ِو أشرَفُ خلائقِ الانسان.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: صبر، بهترين جامه ايمان و برترين خوي انسان است.

«غررالحکم، ص ۲۸۱، ح ۶۲۳۲»

حديث - ۹

قال الامام عليعليه‌السلام : ثَوابُ الصّبرِ أعلي الثّوابِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: پاداش صبر، بالاترين پاداش ها است.

«تصنيف غررالحکم، ص ۲۸۱، ح ۶۲۴۰»

حديث - ۱۰

قال الامام عليعليه‌السلام : الصّبرُ جنَّةٌ من الفاقَةِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: صبرو بردباري سپري در برابر فقر و تنگدستي است.

«بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۲۴۰»

حديث - ۱۱

قال الامام عليعليه‌السلام : الصّبرُ کفيلٌ بالظَّفّرِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: صبر، ضامن پيروزي است.

«تصنيف غررالحکم، ص ۲۸۳، ح ۶۳۱۲»

حديث - ۱۲

قال الامام عليعليه‌السلام : زَينُ الدّين الصّبرُ و الرضا.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: زينت و زيبائي دين، صبر و رضا (به قضاي پروردگار) است.

«تصنيف غررالحکم، ص ۲۸۱، ح ۶۲۴۳»

حديث - ۱۳

قال الامام عليعليه‌السلام : الصّبرُ ثمرةُ الايمان.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: صبر، ثمره و نتيجه ايمان است.

«تصنيف غررالحکم، ص ۲۸۰، ح ۶۲۱۷»

حديث - ۱۴

قال الامام عليعليه‌السلام : أقوي عَدوِّ الشدائِدِ الصّبر.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: قوي ترين دشمن سختي ها، صبر و شکيبائي است.

«تصنيف غررالحکم، ص ۲۸۲، ح ۶۲۷۵»

حديث - ۱۵

امام عليعليه‌السلام فرمودند: برترين عبادت ها، صبر، خاموشي و انتظار فرج مي باشد.

«بحار الانوار، ج ۷۴، ص۴۲۰»

حديث - ۱۶

قال الامام عليعليه‌السلام : الصَّبرُ صَبران، صبرٌ علي ما تکرَه و صبرٌ ممّا تُحبّ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: صبر بر دو قسم است، صبر برآنچه که دوست نداري و به تو رسيده است و صبر بر چيزي که دوست مي داري و نمي تواني به آن دست يابي.

«بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۹۵»

حديث - ۱۷

قال الامام الصادقعليه‌السلام : العَملُ الخالِصُ، الذي لا تُريدُ اَنْ يَحْمدَکَ عَليه اَحدٌ اِلاّ اللهُ عزّوجلّ.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: عمل خالص آن است که نخواهي کسي جز خداي عزوجل، تو را بر انجام آن کار بستايد.

«الکافي، ج ۲، ص ۱۶»

حديث - ۱۸

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : بِالاِخلاصِ تَتَفاضَلُ مَراتِبُ المُومنينَ.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: تفاوت و برتري درجات مؤمنان بر يکديگر به اخلاص است.

«تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۱۱۹»

حديث - ۱۹

قال الامام عليعليه‌السلام : عَلي قَدْرِ قُوَّةِ الدِّينِ يکونُ خُلُوُصُ النِّيَّةِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: خلوص نيت به اندازة شدت دينداري است.

«غررالحکم، ح ۶۱۹۲»

حديث - ۲۰

قال الامام عليعليه‌السلام : مَنْ اَخْلَصَ بَلَغَ الآمالَ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: هر که اخلاص ورزد، به آرزوهايش برسد.

«غررالحکم، ح ۷۶۷۵»

حديث - ۲۱

قال الامام عليعليه‌السلام : اَلزُّهدُ سَجِيَّةُ المُخْلِصينَ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: پارسايي، سرشت و خوي مخلصان است.

«غررالحکم، ح ۶۶۲»

حديث - ۲۲

قال الامام عليعليه‌السلام : في إخْلاصِ النَّيّاتِ نَجاحُ الأُمُورِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: موفقيت در کارها به خالص کردن نيّت ها است.

«غررالحکم، ح ۶۵۱۰»

حديث - ۲۳

قال الامام عليعليه‌السلام : اَلْعَمَلُ کلُّهُ هَباءٌ الاّ ما اُخْلِصَ فيهِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: اعمال همه بر باد است، مگر آنچه از روي اخلاص باشد.

«غررالحکم، ح ۱۴۰۰»

حديث - ۲۴

قال الامام عليعليه‌السلام : لَوْ خَلَصَتْ النِّيّاتُ لَزَکَّتِ الاعمالُ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: اگر نيت ها خالص شود، اعمال پاکيزه گردد.

«غررالحکم، ح ۷۵۷۸»

حديث - ۲۵

قال الامام عليعليه‌السلام : عِندَ تَحَقُّقِ الاخلاصِ تَستَنيرُ البَصائرُ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: چون اخلاص تحقق يابد، ديده بصيرت روشن شود.

«غررالحکم، ح ۶۲۱۱»

حديث - ۲۶

قال الامام عليعليه‌السلام : بِالاخلاصِ تُرفَعُ الاعمالُ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: به سبب اخلاص، اعمال (به درگاه خدا) بالا مي رود.

«غررالحکم، ح ۴۲۴۲»

حديث - ۲۷

قال الامام عليعليه‌السلام : في الاِخلاصِ يکونُ الْخَلاصُ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: رهايي و نجات در اخلاص است.

«تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۱۵۴»

حديث - ۲۸

قال الامام عليعليه‌السلام : الاخلاصُ شيمةُ افاضِلِ النّاسِ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: اخلاص، خوي برترين مردمان است.

«غررالحکم، ح ۵۹۷»

حديث - ۲۹

قال الامام عليعليه‌السلام : اَلاِخلاصُ عِبادَةُ الْمُقَرَّبينَ.

امام عليعليه‌السلام فرمودند: اخلاص، عبادت مقربان الهي است.

«غررالحکم، ح ۱۹۷»

حديث - ۳۰

قال الامام عليعليه‌السلام : زيادَةُ الشُّکْرِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ فِي الْعُمْرِ وَ تَفْسَحُ فِي الاَْجَلِ.

امام عليعليه‌السلام : شکرگزاري فراوان و صله رحم، عمر را زياد مي کنند و بر مُهلت زندگي مي افزايند.

«عيون الحکم والمواعظ، ص ۲۷۵، ح ۴۹۹۹»

حديث - ۳۱

قال الله عزّوجلّ:

اي احمد! مي‌داني به کدام دليل تو را بر ديگر انبيا برتري دادم؟ به دليل يقين و حسن خلق و سخاوت نفس و دلسوزي براي مردم.

(ارشادالقلوب۱/۲۰۵)

حديث - ۳۲

قال الله عزّوجلّ:

اي احمد! پرهيزکاري، زينت مؤمن و ستون برپايي دين است.

(ارشادالقلوب۱/۲۰۳)

حديث - ۳۳

قال الامام علي بن الحسينعليه‌السلام :

اَلصّبرُ وَ الرّضا عن قضاءِ الله رأس طاعةِ الله .

امام سجادعليه‌السلام فرمودند:

صبر و خشنودي از قضاي الهي، اصل و اساس اطاعت خداوند است. هر که صبر و رضا در برابر قضاي الهي داشته باشد، جز خير براي او نخواهد بود.

«وسائل الشيعه، ج ۲، ص ۸۹۹»

حديث - ۳۴

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

ما نَعْلَمُ شَيْئا يَزيدُ فِي الْعُمْرِ اِلاّ صِلَةَ الرَّحِمِ، حَتّي اِنَّ الرَّجُلَ يَکونُ اَجَلُهُ ثَلاثَ سِنينَ فَيکونُ وَصولاً لِلرَّحِمِ فَيَزيدُ اللّه‌ُ في عُمْرِهِ ثَلاثيْنَ سَنَةً فَيَجْعَلُها ثَلاثا وَ ثَلاثيْنَ سَنَةً، وَ يَکونُ اَجَلُهُ ثَلاثا وَ ثَلاثيْنَ سَنَةً فَيَکونَ قاطِعا لِلرَّحِمِ، فَيَنْقُصُهُ اللّه‌ُ ثَلاثيْنَ سَنَةً وَ يَجْعَلُ اَجَلَهُ اِلي ثَلاثِ سِنينَ ؛

ما، غير از صله رحم، چيزي نمي شناسيم که بر عمر بيفزايد، تا آن‌جا که گاهي عمر کسي سه سال است، و وقتي که اهل صله رحم مي شود، خداوند هم سي سال بر عمرش مي افزايد و آن را سي و سه سال مي کند و گاهي عمر کسي سي و سه سال است و قطع رحم مي کند و خداوند هم سي سال از عمر او مي کاهد و عمرش را به سه سال، کاهش مي دهد

کافي : ج ۲، ص ۱۵۲، ح ۱۷

حديث - ۳۵

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

مَن صاحَبَ النّاسَ‌بِالَّذي يُحِبُّ أن يُصاحِبوهُ کانَ عَدلاً

هرکه با مردم چنان رفتار کند که دوست دارد آنان با او رفتار کنند ، عادل است

کنز الفوائد : ۲ / ۱۶۲ منتخب ميزان الحکمة : ۳۶۰

حديث - ۳۶

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ما مِن رَجُلٍ مُسلمٍ يُصابُ بشَيءٍ في جَسَدِهِ فَيَتَصَدَّقُ بهِ إلاّ رَفَعَهُ اللّه بهِ دَرجَةً وحَطَّ عَنهُ بهِ خَطيئةً

هيچ مرد مسلماني نيست که به قسمتي از بدنش آسيبي وارد شود و از (قصاص) آن درگذرد ، مگر اين که خداوند به سببِ آن يک درجه بالايش بَرد و يک گناه از او بزدايد

کنز العمّال : ۳۹۸۵۰ منتخب ميزان الحکمة : ۴۶۶

حديث - ۳۷

امام باقرعليه‌السلام :

صلةُ الأرحامِ تُحَسِّنُ الخُلُقَ وتُسَمِّحُ الکَفَّ وتُطَيِّبُ النَّفْسَ ، وتَزِيدُ في الرّزقِ وتُنسِئُ في الأجَلِ ؛

صله رحم خلق و خوي را نيکو ، دست را بخشنده ، جان را پاکيزه و روزي را زياد مي‌کند و اجل را به تأخير مي‌اندازد

الکافي : ۲ / ۱۵۲ / ۱۲

حديث - ۳۸

امام عليعليه‌السلام :

مِـن کَرَمِ المَـرءِ بُـکاؤهُ علي ما مَضي مِن زَمانِهِ ، وحَنينُهُ إلي أوطانِهِ ، وحِفظُهُ قَديمَ إخوانِهِ ؛

از بزرگواري انسان، گريستن اوست بر عمر سپري شده‌اش و علاقه او به ميهنش و نگهداشتن دوستان ديرينه‌اش

بحار الأنوار : ۷۴ / ۲۶۴ / ۳ منتخب ميزان الحکمة : ۵۹۶

حديث - ۳۹

امام عليعليه‌السلام :

غايَةُ الفَضائلِ العِلم؛

اوج فضيلتها دانش است

غرر الحکم : ۶۳۷۹

حديث - ۴۰

امام عليعليه‌السلام :

لا شَرَفَ کَالعِلم؛

هيچ شرافتي ، چون دانش نيست

نهج البلاغة : الحکمة ۱۱۳ منتخب ميزان الحکمة : ۳۹۶

حديث - ۴۱

امام عليعليه‌السلام :

رَأسُ الفَضائلِ العِلمُ ، غايَةُ الفَضائلِ العِلم ؛

سرآمد فضيلتها ، دانش است ؛ نقطه پايان فضيلتها دانش است

غرر الحکم : ۵۲۳۴ ۶۳۷۹ منتخب ميزان الحکمة : ۳۹۶

حديث - ۴۲

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

العِلمُ رَأسُ الخَيرِ کُلِّهِ ، والجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ ؛

دانايي ، سرآمـد همه خوبيهاست و ناداني سرآمد همه بديها

بحار الأنوار : ۷۷ / ۱۷۵ / ۹ منتخب ميزان الحکمة : ۳۹۶

حديث - ۴۳

امام حسنعليه‌السلام :

رَأسُ العَقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميلِ؛

خوشرفتاري با مردم، رأس خرد است.

ميزان الحکمة: ح ۱۳۷۰۳

حديث - ۴۴

امام صادقعليه‌السلام :

الصَّبرُ رَأسُ الإيمانِ؛

شکيبايي، سرِ ايمان است.

ميزان الحکمة: ح ۱۰۲۲۱

حديث - ۴۵

إنَّ اللَّه عزّوجلّ لَم يَبْعثْ نَبيّاً إلّا بصِدقِ الحديث - وأداءِ الأمانةِ إلي البَرِّ والفاجرِ؛

خداوند عزّوجلّ هيچ پيامبري را برنگزيد، مگر به راست‌گفتاري و امانتداري در حق خوب و بد.

الکافي: ج ۲، ص ۱۰۴، ح ۱

حديث - ۴۶

امام سجّادعليه‌السلام :

القَولُ الحَسَنُ يُثرِي المالَ، ويُنمِي الرِّزقَ؛

گفتار نيک، دارايي را زياد مي‌کند و روزي را افزايش مي‌دهد.

ميزان الحکمة: ح ۱۸۰۶۳

حديث - ۴۷

امام عليعليه‌السلام :

مَن لانَت عَرِيکَتُهُ وَجَبَت مَحَبَّتُهُ؛

هر که نرمخو و فروتن باشد محبّتش [بر دلها] لازم آيد.

ميزان الحکمة: ح ۱۰۴۵۴

حديث - ۴۸

امام صادقعليه‌السلام :

إنَّ مِن التَّواضُعِ أن يَجلِسَ الرّجُلُ دُونَ شَرَفِهِ؛

تواضع در مجلس، آن است که کسي در کم‌تر از جايگاهش بنشيند.

الکافي: ج ۲، ص ۱۲۳، ح ۹

حديث - ۴۹

امام صادقعليه‌السلام :

اَلْعَدلُ أحلي مِنَ الْماءِ يُصِيبُهُ الظَّمآنُ؛

عدالت، گواراتر از آبي است که تشنه به آن مي‌رسد.

الکافي، ج ۲، ص ۱۴۶

حديث - ۵۰

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

إنَّ الْعَفوَ لا يَزِيدُ الْعَبدَ إلّا عِزّاً فَتَعافَوا يُعِزُّکُمُ اللَّهُ؛

گذشت، جز بر عزّت بنده نمي‌افزايد، پس از يکديگر درگذريد تا خداوند به شما عزّت بخشد.

الکافي، ج ۶، ص ۱۰۸

حديث - ۵۱

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

خِيارُکُم أحاسِنُکُم أخلاقاً الَّذينَ يَألَفُونَ ويُؤلَفُونَ؛

بهترين شما، خوش‌خوترين شماست آنان که الفت مي‌گيرند و الفت مي‌پذيرند.

تحف العقول، ص ۴۵

حديث - ۵۲

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

خَصلَتانِ ليسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَيءٌ الإيمانُ بِاللّه و النَّفعُ لِعبادِ اللّه؛

دو خصلت است که هيچ کار خوبي بالاتر از آن دو نيست : ايمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا

ميزان الحکمة، ج ۵ ، ص ۵۰۲

حديث - ۵۳

امام کاظمعليه‌السلام :

تمونُک لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

کمک کردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.

تحف العقول، ص ۴۱۴

حديث - ۵۴

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اَلصَّبرُ سِترٌ مِنَ الْکُروبِ وعَونٌ عَلَي الْخُطُوبِ؛

صبر، پوشاننده اندوه‌ها و ياور در برابر مشکلات است.

کنزالفوائد، ص ۵۸

حديث - ۵۵

پيامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحتَرِفَ الْأمينَ؛

به راستي خداوند پيشروِ امانت دار را دوست دارد.

الکافي، ج ۵، ص ۱۱۳

حديث - ۵۶

امام باقرعليه‌السلام :

إنَّ أشَدَّ العِبادَةِ الوَرَعُ؛

سخت‌ترين عبادت، پارسايي است.

ميزان الحکمة: ح ۱۱۸۵۸

حديث - ۵۷

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

أکْثَرُ ما تَلِجُ بهِ اُمَّتي الجَنّةَ: تَقْوَي اللَّهِ وحُسْنُ الخُلقِ؛

بيشترين چيزي که مايه ورود امت من به بهشت مي‌شود، پرواي از خدا و اخلاقي خوش است.

الکافي: ج ۲، ص ۱۰۰، ح ۶

حديث - ۵۸

امام رضاعليه‌السلام :

مَن تَبَسَّمَ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً؛

هر که به روي برادر مؤمنش لبخند بزند، خداوند برايش ثوابي خواهد نوشت.

دوستي: ص ۲۱۶ ح ۵۳۵

حديث - ۵۹

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

نَصرُ الْمَظلُومِ وَالْأمرُ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّهيُ عَنِ الْمُنکَرِ جِهادٌ؛

ياري رساندن به ستمديده و امر به معروف و نهي از منکر جهاد در راه خداست.

جامع الأحاديث قمي، ص ۱۲۵

حديث - ۶۰

امام سجادعليه‌السلام فرمودند:

إنَّ أقرَبَکُم مِن اللَّهِ أوسَعَکُم خُلقاً؛

نزديک‌ترين شما به خداوند، گشاده خوترين شماست.

الکافي: ج ۸، ص ۶۹، ح ۲۴

حديث - ۶۱

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

انَّ أعجَل الخيرِ ثواباً صلةُ الرَّحم؛

پاداش صله رحم، سريع ترين پاداش کار خيري است که به انسان مي رسد.

الکافي، ج ۲، ص ۱۶۰

حديث - ۶۲

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

وقتي مسلماني از کنار برادر مسلمانش عبور مي نمايد و سلام نمي کند ملائکه از آن مسلمان تعجب مي کنند.

محجه البيضاء جلد ۳ صفحه ۳۸۲

حديث - ۶۳

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

بهترين بندگان خدا آنها هستند که به وعده وفا کنند.

نهج الفصاحه، صفحه ۱۷۲، حديث -۸۵۰

حديث - ۶۴

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

إنَّ الْعَفوَ لا يَزِيدُ الْعَبدَ إلّا عِزّاً فَتَعافَوا يُعِزُّکُمُ اللَّهُ؛

گذشت، جز بر عزّت بنده نمي‌افزايد، پس از يکديگر درگذريد تا خداوند به شما عزّت بخشد.

الکافي، ج ۶، ص ۱۰۸

حديث - ۶۵

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

مَن مَشي اِلي ذي قَرابَةٍ بِنَفسِهِ وَ مالِهِ لِيَصِلَ رَحِمَهُ اَعطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اَجرَ مِأَةِ شَهيدٍ؛

هر کس با جان و مال خود در راه صله رحم کوشش کند، خداوند عزّوجلّ پاداش يکصد شهيد به او مي دهد.

من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۱۶

حديث - ۶۶

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند :

اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَربَعَةٌ: اَلنَّصيحَةُ لِلّهِ في عَمَلِهِ وَ تَرکُ الباطِلِ وَ لُزومُ الحَقِّ وَ الحِرصُ عَلَي الخَيرِ ؛

نشانه توبه کننده چهار است: عمل خالصانه براي خدا، رها کردن باطل، پايبندي به حق و حريص بودن بر کار خير.

(تحف العقول، ص ۲۰)

حديث - ۶۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند :

اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَ لکِن فِي الشَّبابِ اَحسَنُ ؛

توبه زيباست، ولي از جوان زيباتر

(کنز العمّال، ح ۴۳۵۴۲)

حديث - ۶۸

امام عليعليه‌السلام فرمودند:

اَلتَّوفيقُ مِنَ السَّعادَةِ وَ الْخِذلانُ مِنَ الشَّقاوَةِ؛

توفيق [انجام کار نيک] از خوشبختي و بي توفيقي از بدبختي است.

بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۲، ح ۷۰

حديث - ۶۹

امام محمد باقرعليه‌السلام فرمودند:

اَفضَلُ العِبادَةِ عِفَّةُ البَطنِ وَ الفَرجِ؛

بالاترين عبادت، عفت شکم و شهوت است.

تحف العقول، ص ۲۹۶

حديث - ۷۰

امام حسن عسکريعليه‌السلام فرمودند:

اِنَّ الوُصُولَ اِلي اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا يُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّيلِ؛

وصول به خداوند عزوجل سفري است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

مسند الامام العسکري، ص۲۹۰

حديث - ۷۱

امام حسينعليه‌السلام فرمودند:

اَلخُلقُ الحَسَنُ عِبادَةٌ؛

خوش اخلاقي عبادت است.

کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۵۱، ح۳۶۴۷۲

حديث - ۷۲

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

اَلا اُحَدِّثُکَ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ؟ الصَّفْحُ عَنِ النّاسِ وَ مُواساةُ الرَّجُلِ اَخاهُ في مالِهِ وَ ذِکْرُ اللّه‌ِ کَثيرا؛

آيا به شما بگويم که مکارم اخلاق چيست؟ گذشت کردن از مردم، کمک مالي به برادر (ديني) خود و بسيار به ياد خدا بودن.

معاني الأخبار، ص ۱۹۱، ح ۲

حديث - ۷۳

امام عليعليه‌السلام فرمودند:

اَلذِّکرُ يونِسُ اللُّبَّ وَيُنيرُ القَلبَ وَيَستَنزِلُ الرَّحمَةَ؛

ياد خدا عقل را آرامش مي دهد، دل را روشن مي کند و رحمت او را فرود مي آورد.

غررالحکم، ج۲، ص۶۶، ح۱۸۵۸

هود

 والى عاد اخاهم هودا، قال يا قوم اعبدوا الله مالكم من اله غيره ان انتم الا مفترون

(سوره هود: ۵۰)

قوم عاد مردمى نيرومند و توانا بودند و در سرزمين احقاف، در منطقه حضرموت، بين يمن و عمان سكونت داشتند. آنان از سلامت جسم برخوردار و از عمر طولانى بهره مند بودند. با تلاش فراوان و پى گير، به زندگى خود رونق بسيار داده، باغهاى ميوه و كشتزارهاى آباد، احداث كرده بودند.

آن قوم، بجاى اينكه دربرابر آنهمه نعمت كه خداوند به آنها داده بود، به عبادت او كمر ببندند و شكرگذار نعمتهاى او باشند، به پرستش بتها رو آوردند و بت پرستى را شعار خود ساختند.

از ماجراى طوفان نوح قرنها گذشته بود و بمرور زمان آئين نوح فراموش ‍ شده و بتكده ها رونق بسيار يافته بودند.

نوح در آخرين لحظات حيات، به پيروان خود خبر داده بود كه بعد از من طاغوتهائى پيدا خواهد شد كه سبب گمراهى و انحراف مردم را فراهم خواهند ساخت ولى خداوند يكى از فرزند زاده گان مرا كه نامش هود است و مردى باوقار و بزرگوار و ظاهر و باطنش شبيه من است، به رسالت مبعوث ميفرمايد تا به هدايت مردم بپردازد.

سالها يكى پس از ديگرى ميگذشت و مردم منتظر قيام هود بودند، و چون فاصله زياد شد، رفته رفته ياس و نااميدى بر مردم حاكم شد و در نتيجه دلها تيره و تار گرديد و گناه انحراف و سپس بت پرستى رواج يافت.

هود كه شريفترين و بزرگوارترين نواده هاى نوح بود، از جانب خداوند به رسالت برگزيده شد و هدايت و ارشاد مردم را به عهده گرفت.

او با لحنى پدرانه و ناصحانه به مردم گفت: اى مردم، جز خداى يگانه، خدايى نيست و اين بتهاى بى جان ارزش پرستش ندارند. شما به دروغ نام معبود بر آنها نهاده ايد و به پرستش آنها پرداخته ايد. بياييد از اين روش غلط دست برداريد، و به سوى خداوندى كه آفريدگار جهان و جهانيان است رو آوريد تا درهاى رحمتش به روى شما باز شود. باران سودمند بر شما فروبارد و روزبروز بر قدرت و اقتدار شما بيافزايد.

قوم كه به بتها دل بسته و به پرستش آنها انس گرفته بودند، او را سفيه و دروغگو خواندند و گفتند:

اى هود! تو آمده اى كه ما را از عبادت بتهايى كه پدران و نياكان ما مى پرستيدند، باز دارى و به پرستش خداى يگانه وادار نمايى؟ تو هيچ دليل قانع كننده اى بر ادعاى خودت ندارى، و ما هم راه و رسم پيشينيان خود را رها نخواهيم كرد.

ما معتقديم كه بعضى از خدايان ما به تو غضب كرده اند و تو را گرفتار يك نوع بيمارى روانى ساخته اند كه اين سخنان را بر زبان مى رانى و ادعاى پيامبرى مى كنى.

هود گفت: اى مردم چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟ من پيامبرى امين از جانب خدا هستم. شما سابقه زندگى مرا مى دانيد كه هيچگاه راه خطا و خلاف نرفته ام و هرگز دروغ نگفته ام. از خدا بترسيد و سخنان مرا بپذيريد. من از شما مزدى نمى خواهم و مزد من فقط با خدا است.

از كارهاى ناروا و بى منطق دست برداريد. اين ساختمانهاى بى فايده كه بر فراز تپه ها ميسازيد و ميخواهيد به مردم قدرت نمائى و تفاخر كنيد چيست؟ اين قصرهاى مجلل كه به اميد جاودان ماندن ميسازيد چه معنا دارد؟ اين بى رحميها و ستمگريهائى كه در زندگى شما حاكم است چه فايده اى دارد.

اى مردم، از خشم و غضب خدا بپرهيزيد. خداونديكه شما را از آنهمه نعمت كه خودتان شاهد و ناظر آن هستيد، برخوردار فرموده است. هم سرمايه هاى مادى فراوان و هم نيروى انسانى كارآمد بصورت فرزندان سالم و توانا به شما بخشيده است. باغهاى سبز و خرم و نهرهاى جارى به شما عطا كرده است. من از آن ميترسم كه خداوند شما را به عذابى دردناك گرفتار سازد و طومار زنگى شما را در هم بپيچد و بساط شما را از روى زمين برچيند.

قوم كه گرفتار بيمارى استكبار شده بودند و خود را از هر جهت بينياز و توانا مى پنداشتند، به سر سختى و لجاجت خود افزوده و گفتند:

اى هود: اگر خدا ميخواست پيامبرى بسوى ما بفرستد، فرشته اى ميفرستاد تا پيام او را بما برساند و ما هرگز دعوت ترا قبول نخواهيم كرد. تو هم آن عذابى كه همواره ما را از آن ميترسانى بياور كه ما را از عذاب خداى تو ترسى نيست.

سرسختى و عناد قوم از حد گذشت و حجت بر آنها تمام شد. اراده خداوند بهلاك آنها تعلق گرفت. خشكسالى بر آنها حاكم گرديد و آنان همه روزه در انتظار نزول باران بسر ميبردند و چشم به ابرها ميدوختند ولى از باران خبرى نبود.

يكى از روزها قطعه ابر سياهى از دور نمايان گرديد. قوم هود از خوشحالى فرياد كشيدند و با يكديگر گفتند: سختى ها تمام شد و ابرها آمدند اينك باران خواهد باريد.

هود گفت: نه اشتباه ميكنيد. اين ابر، ابر رحمت نيست. بارانى در خود ندارد. اين همان عذابى است كه شما تقاضاى آنرا داشتيد.

بادى سرد و شديد وزيدن گرفت و طوفانى برپا شد. شنها و ريگها را بر سر و صورت قوم پاشيد. مردم به درون خانه هاى محكمى كه ساخته بودند، پناه بردند ولى باد، شديدتر از آن بود كه مى پنداشتند. درختها را از ريشه در ميآورد. افراد را از جا ميكند و به هوا ميبرد و بر زمين ميكوبيد. ساختمانها را ويران و همه چيز را در هم ميكوبيد.

غوغائى برپا شده و همه چيز درهم ريخته بود. هيچكس نميدانست چه كند و به كدام جانب برود. هفت شبانه روز، پياپى باد ميوزيد و طومار زندگى آن قوم گمراه را در هم مى پيچيد.

در آن احوال، هود و مؤ منان در شكاف كوهى بسر ميبردند. از طوفان و گردباد در آنجا خبرى نبود. نسيمى آرام مى وزيد و آنان سرنوشت قوم را تماشا مى كردند.

بعد از آن مدت، طوفان آرام شد و اوضاع به حال عادى بازگشت و. از آن مردم جز قطعات استخوانها و خانه هاى خاليشان چيزى بجا نمانده بود.

صالح

  والى ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربى قريب مجيب.

(سوره هود: ۶۱)

قوم ثمود در وادى القرى كه منطقه اى ميان مدينه و شام بود سكونت داشتند. از عمرهاى طولانى بين سيصد تا هزار سال برخوردار بودند.

كمر به آباد كردن سرزمين خود بستند و در اين راه قدمهاى بلندى برداشتند.

باغهاى بزرگى احداث كردند و ساختمانهاى زيبا و محكمى ساختند.

آنها بازماندگان قوم عاد بودند كه بمرور زمان جامعه بزرگى را تشكيل دادند و قصرها ساختند و در دل كوهها خانه هاى مستحكمى بوجود آوردند.

با اينكه از سرنوشت هلاكت بار قوم عاد آگاه بودند، از آن عبرت نگرفتند و بهمان انحرافها و آلودگيها رو آوردند. بت پرستى را بجاى يكتاپرستى برگزيدند و براى خود بتهاى گوناگون و رنگارنگ ساختند.

خداوند، براى هدايت آنان، صالح را كه از صالحان و. نيكان آن قوم بود برگزيد و وى را مأمور ارشاد آنان كرد.

صالح طبق روش ساير انبياء با مهربانى با آنان به گفتگو پرداخت و بت پرستى را مورد انتقاد قرار داد و راه حق و حق پرستى را در برابر آنان گشود و گفت: آنكس كه شما را آفريده و گستره زمين را جولانگاه فعاليتهاى شما قرار داده، خدا است و جز او معبودى نيست. رو به درگاه او آورريد. از گناهان خود طلب آمرزش كنيد. او به شما نزديك است، عذر شما را ميپذيرد و گناهانتان را مى بخشد.

قوم نه تنها از دعوت صالح استقبال نكردند كه چهره ها درهم كشيدند و گفتند: اى صالح ما به تو اميدها داشتيم و آينده درخشانى را براى تو پيش ‍ بينى ميكرديم و اكنون با اين سخنان كه مى گوئى همه اميدهاى ما نسبت بتو به نااميدى انجاميد. تو مى گوئى ما از دين پدران و نياكان خود دست برداريم و به خداى تو ايمان آوريم؟ هرگز.

صالح بدون آنكه از برخورد سرد و نوميد كننده قوم دچار تزلزل شود، گفت:

اى مردم، من فرستاده و پيام آورى امين هستم. از عذاب خدا بترسيد و دعوت مرا بپذيريد. من از شما مزدى نميخواهم. مزد من فقط با پروردگار جهانيان است. شما تصور ميكنيد با اين راه نادرست و غلطى كه در پيش ‍ گرفته ايد بشما اجازه ميدهند كه در اين باغستانها و چشمه سارها و نخلستانها و خانه هاى مستحكمتان زندگى كنيد و از عذاب خدا در امان باشيد؟ نه، هرگز. پايان اين راه بدبختى و ابدى و عذاب دائمى است. من شما را از گرفتار شدن بچنين سرنوشتى بر حذر ميدارم. سخن مرا بپذيريد و در پيمودن راه خطا سرسختى و لجاجت نكنيد.

قوم گفتند: اى صالح، ما معتقديم كسى كه ترا سحر كرده و در اثر آن، چنين مطالبى را اظهار ميكنى. اگر ادعاى تو درست است و واقعا از جانب خداوند مأموريت يافته اى، معجزه به ما نشان بده تا صدق گفتار تو بر ما ثابت شود.

صالح گفت: هر معجزه اى بخواهيد، من از خداى خود درخواست مى كنم كه انجام شود. پيشنهاد از شما و انجام آن از جانب خداوند.

در آن منطقه صخره عظيمى بود كه آنرا مقدس ميشمردند و آنرا ميپرستيدند و همه ساله در روز اول سال در اطراف آن سخره جمع ميشدند و قربانى ها مى كردند.

قوم گفتند: درخواست ما اين است كه از اين سخره مقدس كه در كنار شهر است، ماده شترى بيرون آورى كه بچه اى هم داشته باشد و اينكار در حضور ما و ساير مردم انجام شود تا جاى شك و ترديد باقى نماند.

صالح گفت: درخواست شما براى من كه بشرى همانند شما هستم دشوار بلكه ناشدنى است ولى اينكار براى خداوندى كه آفريدگار جهان و جهانيان و داراى قدرت بى انتها است، بسى سهل و آسان است و سپس دست بدرگاه خدا برداشت و آنچه قوم خواسته بودند درخواست كرد.

هنوز لحظه اى نگذشته بود كه صخره عظيم بخود لرزيد و غرشى رعد آسا از آن برخواست و شكافى در دل آن كوه پديد آمد و ماده شترى بس بزرگ كه بچه اى نيز به همراه داشت از شكاف آن بيرون آمد.

صالح گفت: اى مردم، اين هم معجزه اى كه خواسته بوديد، اما بدانيد كه اين ناقه امانت خداوند است و او مقرر فرمود كه اين ناقه يك روز تمامى آب قنات اين سرزمين را ميخورد و يكروز هم آب نصيب شماست.

در مقابل آبى كه ميخورد تمامى شير مورد نياز شما را تاءمين ميكند. او را آزاد بگذاريد كه در زمين خدا به چرا مشغول باشد و به او آزارى نرسانيد.

معجزه اى عظيم اتفاق افتاده بود كه راهى براى انكار و تكذيب دعوت صالح باقى نميگذاشت. قوم صالح طبق تعهدى كه كرده بودند، ميبايستى همه ايمان بياورند و دست از بت پرستى بر دارند ولى متاسفانه تعداد انگشت شمارى از آنها ايمان آوردند و سايرين به راه كفر و عناد ادامه دادند. كار دعوت صالح بالا گرفت و حضور ناقه و بچه اش، همه جا نقل مجالس و محافل بود و دلهاى مردم را به سوى صالح متمايل مى ساخت.

سران قوم كه تاب تحمل چنين وضعى را نداشتند و از آينده خود بيمناك بودند، براى نابودى صالح نقشه ها كشيدند و طرحهاى متعددى را مورد بررسى قرار دادند.

گفتند: شبانه بخانه صالح حمله مى بريم و در تاريكى شب او را به قتل مى رسانيم و چون قاتل شناخته نمى شود، به بستگان و فاميل او خواهيم گفت كه ما در جريان قتل او حضور نداشتيم و از قاتلان هم اطلاعى نداريم و بدين ترتيب مساءله را خاتمه مى دهيم.

به دنبال اين طرح، شبانه بخانه او هجوم بردند ولى خداوند بوسيله فرشتگانى كه مامور حفظ جان صالح بودند، شر آنها را دفع و خطر را از آن پيامبر گرانقدر بر طرف فرمود.

بدنبال عقيم ماندن توطئه قتل صالح، نقشه كشتن ناقه و بچه اش را طرح كردند و گفتند:

آنچه دلهاى مردم را به صالح متمايل ساخته، وجود اين شتر و بچه او است.

شترى كه با ساير شترها تفاوت بسيار دارد. شترى كه يك روز در ميان تمامى آب اين سرزمين را مى خورد و به مقدار فراوانى شير به مردم ميدهد. شتر را بكشيد و صالح را خلع سلاخ كنيد.

كشتن شترى كه با آن بزرگى و قدرت، كار هر كسى نبود و هر كسى هم حاضر به انجام چنين گناه بزرگى نمى شد و لذا در كوشه و كنار به تلاش پرداختند تا كسى را پيدا كنند و به دست او اين كار را انجام دهند.

صالح وقتى احساس كرد كه دشمنان مستكبر و لجوج او، چنين نقشه اى را در دست اجرا دارند، آنانرا از چنين كارى بر حزر داشت و گفت: اگر به اين ناقه آسيبى برسانيد، عذاب قطعى خداوند بر شما نازل خواهد شد و طومار حيات شما را درهم خواهد پيچيد.

تهديدهاى صالح در دل تير آن قوم موثر واقع نشد، بلكه بر طغيان و سركشى آنها افزود. تعدادى از جوانان شرور و بى بند و بار را وسيله چند از زنان زيبا روى فريفتند و آنانرا به پى كردن و كشتن ناقه تشويق كردند.

شرارت زاتى، وقتى با تحريك غريزه جنسى و شهوت افسار گسيخته همراه شود، فتنه ها بر پا مى كند و هر عمل ناروائى را جامعه عمل ميپوشاند.

زنان زيبا روى فتنه انگيزى كه درس دلبرى و دلربائى را از حفظ داشتند، آتشى در دل آن جوانان نادان و بى ايمان بر افروختند كه شعله ها آن، خرمن عقل و خرد آنها را يكجا سوزانيد و براى انجام كارى بس ناروا آماده شان ساخت.

وسائل و ابزار را با خود برداشتند و در كمين ناقه نشستند و در يك فرصت مناسب كه ناقه از كنار آنها مى گذشت، او را مورد حمله همه جانبه قرار دادند و از هر طرف با تير و شمشير بر او تاختند و او را از پاى در آوردند.

خبر كشته شدن ناقه بسرعت برق در سراسر منطقه پخش شد و قوم گمراه از اين حادثه ابراز خوشحالى فراوانى كردند و جشن گرفتند و از آن جوانان جنايتكار با شكوه و احترام، استقبال نمودند.

بهمان اندازه كه اين خبر براى بت پرستان شادى بخش و خرسند كننده بود، صالح و مؤ منان را افسرده حال و پريشان كرد.

صالح در اولين عكس العملى كه از خود نشان داد گفت: فقط سه روز، آرى تنها سه روز مهلت براى شما باقى مانده است. در اين سه روز باقى مانده از عمرتان، هرچه ميخواهيد بهره بردارى كنيد و لذت ببريد كه پس از پايان اين مهلت عذاب الهى بساط شما را در هم خواهد پيچيد و بزندگيتان پايان خواهد داد.

شايد صالح بخاطر علاقه اى كه به قومش داشت، اين مهلت سه روزه را تعيين كرد تا اگر در ميان قوم صاحبدلى باشد، از آخرين فرصت استفاده كند و به سوى خدا برگردد و با ابزار توبه و انابه، خود را از عذاب الهى برهاند.

مهلت سه روز بپايان رسيد و از آنقوم مستكبر، كسى به راه حق بازنگشت. در پايان مهلت، ساعقه اى سهمگين مانند كوهى از آتش بر آن قوم فرود آمد و بزندگى شرارت بارشان خاتمه داد.

در روايت اسلامى، كشنده ناقه صالح بعنوان شقى ترين افراد امتهاى پيشين معرفى شده، همانند اين تفسير در مجمع البيان آمده است:

عماربن ياسر ميگويد: در غزوه عشيره، من و على ابيطالبعليه‌السلام در ميان نخلستانى روى زمين خوابيده بوديم و سر و صورت و لباس، خاك آلوده شده بود پيامبر گرامى اسلام ببالين ما آمد و به ما فرمود: مى خواهيد به شما معرفى كن دو نفر را كه شقى ترين افراد بشرند؟ گفتم آرى يا رسول الله، فرمود:

اولى آنها مرد سرخ پوستى بود كه ناقه صالح را از پاى در آورد و آنگاه دست روى سر علىعليه‌السلام گذاشت و فرمود: دومى كسى است كه با شمشير خود سر تو را ميشكافد و محاسنت را با خون سرت رنگين ميسازد.

روز چهارم از آن قوم گمراه جز خانه هاى خالى، بازارها و مغازه هاى بى صاحب چيزى نمانده بود و فقط صالح و افراد اندكى كه باو ايمان آورده بودند، نجات يافتند.

صالح در حاليكه از هلاكت قوم غمگين و افسرده خاطر بود گفت:

اى مردم، من وظيفه رسالتم را انجام دادم. پيام خدا را بشما ابلاغ كردم. زبان به نصيحت شما گشودم ولى چه كنم كه شما نصيحت كنندگان را دوست نميداريد.

هود

 والى عاد اخاهم هودا، قال يا قوم اعبدوا الله مالكم من اله غيره ان انتم الا مفترون

(سوره هود: ۵۰)

قوم عاد مردمى نيرومند و توانا بودند و در سرزمين احقاف، در منطقه حضرموت، بين يمن و عمان سكونت داشتند. آنان از سلامت جسم برخوردار و از عمر طولانى بهره مند بودند. با تلاش فراوان و پى گير، به زندگى خود رونق بسيار داده، باغهاى ميوه و كشتزارهاى آباد، احداث كرده بودند.

آن قوم، بجاى اينكه دربرابر آنهمه نعمت كه خداوند به آنها داده بود، به عبادت او كمر ببندند و شكرگذار نعمتهاى او باشند، به پرستش بتها رو آوردند و بت پرستى را شعار خود ساختند.

از ماجراى طوفان نوح قرنها گذشته بود و بمرور زمان آئين نوح فراموش ‍ شده و بتكده ها رونق بسيار يافته بودند.

نوح در آخرين لحظات حيات، به پيروان خود خبر داده بود كه بعد از من طاغوتهائى پيدا خواهد شد كه سبب گمراهى و انحراف مردم را فراهم خواهند ساخت ولى خداوند يكى از فرزند زاده گان مرا كه نامش هود است و مردى باوقار و بزرگوار و ظاهر و باطنش شبيه من است، به رسالت مبعوث ميفرمايد تا به هدايت مردم بپردازد.

سالها يكى پس از ديگرى ميگذشت و مردم منتظر قيام هود بودند، و چون فاصله زياد شد، رفته رفته ياس و نااميدى بر مردم حاكم شد و در نتيجه دلها تيره و تار گرديد و گناه انحراف و سپس بت پرستى رواج يافت.

هود كه شريفترين و بزرگوارترين نواده هاى نوح بود، از جانب خداوند به رسالت برگزيده شد و هدايت و ارشاد مردم را به عهده گرفت.

او با لحنى پدرانه و ناصحانه به مردم گفت: اى مردم، جز خداى يگانه، خدايى نيست و اين بتهاى بى جان ارزش پرستش ندارند. شما به دروغ نام معبود بر آنها نهاده ايد و به پرستش آنها پرداخته ايد. بياييد از اين روش غلط دست برداريد، و به سوى خداوندى كه آفريدگار جهان و جهانيان است رو آوريد تا درهاى رحمتش به روى شما باز شود. باران سودمند بر شما فروبارد و روزبروز بر قدرت و اقتدار شما بيافزايد.

قوم كه به بتها دل بسته و به پرستش آنها انس گرفته بودند، او را سفيه و دروغگو خواندند و گفتند:

اى هود! تو آمده اى كه ما را از عبادت بتهايى كه پدران و نياكان ما مى پرستيدند، باز دارى و به پرستش خداى يگانه وادار نمايى؟ تو هيچ دليل قانع كننده اى بر ادعاى خودت ندارى، و ما هم راه و رسم پيشينيان خود را رها نخواهيم كرد.

ما معتقديم كه بعضى از خدايان ما به تو غضب كرده اند و تو را گرفتار يك نوع بيمارى روانى ساخته اند كه اين سخنان را بر زبان مى رانى و ادعاى پيامبرى مى كنى.

هود گفت: اى مردم چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟ من پيامبرى امين از جانب خدا هستم. شما سابقه زندگى مرا مى دانيد كه هيچگاه راه خطا و خلاف نرفته ام و هرگز دروغ نگفته ام. از خدا بترسيد و سخنان مرا بپذيريد. من از شما مزدى نمى خواهم و مزد من فقط با خدا است.

از كارهاى ناروا و بى منطق دست برداريد. اين ساختمانهاى بى فايده كه بر فراز تپه ها ميسازيد و ميخواهيد به مردم قدرت نمائى و تفاخر كنيد چيست؟ اين قصرهاى مجلل كه به اميد جاودان ماندن ميسازيد چه معنا دارد؟ اين بى رحميها و ستمگريهائى كه در زندگى شما حاكم است چه فايده اى دارد.

اى مردم، از خشم و غضب خدا بپرهيزيد. خداونديكه شما را از آنهمه نعمت كه خودتان شاهد و ناظر آن هستيد، برخوردار فرموده است. هم سرمايه هاى مادى فراوان و هم نيروى انسانى كارآمد بصورت فرزندان سالم و توانا به شما بخشيده است. باغهاى سبز و خرم و نهرهاى جارى به شما عطا كرده است. من از آن ميترسم كه خداوند شما را به عذابى دردناك گرفتار سازد و طومار زنگى شما را در هم بپيچد و بساط شما را از روى زمين برچيند.

قوم كه گرفتار بيمارى استكبار شده بودند و خود را از هر جهت بينياز و توانا مى پنداشتند، به سر سختى و لجاجت خود افزوده و گفتند:

اى هود: اگر خدا ميخواست پيامبرى بسوى ما بفرستد، فرشته اى ميفرستاد تا پيام او را بما برساند و ما هرگز دعوت ترا قبول نخواهيم كرد. تو هم آن عذابى كه همواره ما را از آن ميترسانى بياور كه ما را از عذاب خداى تو ترسى نيست.

سرسختى و عناد قوم از حد گذشت و حجت بر آنها تمام شد. اراده خداوند بهلاك آنها تعلق گرفت. خشكسالى بر آنها حاكم گرديد و آنان همه روزه در انتظار نزول باران بسر ميبردند و چشم به ابرها ميدوختند ولى از باران خبرى نبود.

يكى از روزها قطعه ابر سياهى از دور نمايان گرديد. قوم هود از خوشحالى فرياد كشيدند و با يكديگر گفتند: سختى ها تمام شد و ابرها آمدند اينك باران خواهد باريد.

هود گفت: نه اشتباه ميكنيد. اين ابر، ابر رحمت نيست. بارانى در خود ندارد. اين همان عذابى است كه شما تقاضاى آنرا داشتيد.

بادى سرد و شديد وزيدن گرفت و طوفانى برپا شد. شنها و ريگها را بر سر و صورت قوم پاشيد. مردم به درون خانه هاى محكمى كه ساخته بودند، پناه بردند ولى باد، شديدتر از آن بود كه مى پنداشتند. درختها را از ريشه در ميآورد. افراد را از جا ميكند و به هوا ميبرد و بر زمين ميكوبيد. ساختمانها را ويران و همه چيز را در هم ميكوبيد.

غوغائى برپا شده و همه چيز درهم ريخته بود. هيچكس نميدانست چه كند و به كدام جانب برود. هفت شبانه روز، پياپى باد ميوزيد و طومار زندگى آن قوم گمراه را در هم مى پيچيد.

در آن احوال، هود و مؤ منان در شكاف كوهى بسر ميبردند. از طوفان و گردباد در آنجا خبرى نبود. نسيمى آرام مى وزيد و آنان سرنوشت قوم را تماشا مى كردند.

بعد از آن مدت، طوفان آرام شد و اوضاع به حال عادى بازگشت و. از آن مردم جز قطعات استخوانها و خانه هاى خاليشان چيزى بجا نمانده بود.

صالح

  والى ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربى قريب مجيب.

(سوره هود: ۶۱)

قوم ثمود در وادى القرى كه منطقه اى ميان مدينه و شام بود سكونت داشتند. از عمرهاى طولانى بين سيصد تا هزار سال برخوردار بودند.

كمر به آباد كردن سرزمين خود بستند و در اين راه قدمهاى بلندى برداشتند.

باغهاى بزرگى احداث كردند و ساختمانهاى زيبا و محكمى ساختند.

آنها بازماندگان قوم عاد بودند كه بمرور زمان جامعه بزرگى را تشكيل دادند و قصرها ساختند و در دل كوهها خانه هاى مستحكمى بوجود آوردند.

با اينكه از سرنوشت هلاكت بار قوم عاد آگاه بودند، از آن عبرت نگرفتند و بهمان انحرافها و آلودگيها رو آوردند. بت پرستى را بجاى يكتاپرستى برگزيدند و براى خود بتهاى گوناگون و رنگارنگ ساختند.

خداوند، براى هدايت آنان، صالح را كه از صالحان و. نيكان آن قوم بود برگزيد و وى را مأمور ارشاد آنان كرد.

صالح طبق روش ساير انبياء با مهربانى با آنان به گفتگو پرداخت و بت پرستى را مورد انتقاد قرار داد و راه حق و حق پرستى را در برابر آنان گشود و گفت: آنكس كه شما را آفريده و گستره زمين را جولانگاه فعاليتهاى شما قرار داده، خدا است و جز او معبودى نيست. رو به درگاه او آورريد. از گناهان خود طلب آمرزش كنيد. او به شما نزديك است، عذر شما را ميپذيرد و گناهانتان را مى بخشد.

قوم نه تنها از دعوت صالح استقبال نكردند كه چهره ها درهم كشيدند و گفتند: اى صالح ما به تو اميدها داشتيم و آينده درخشانى را براى تو پيش ‍ بينى ميكرديم و اكنون با اين سخنان كه مى گوئى همه اميدهاى ما نسبت بتو به نااميدى انجاميد. تو مى گوئى ما از دين پدران و نياكان خود دست برداريم و به خداى تو ايمان آوريم؟ هرگز.

صالح بدون آنكه از برخورد سرد و نوميد كننده قوم دچار تزلزل شود، گفت:

اى مردم، من فرستاده و پيام آورى امين هستم. از عذاب خدا بترسيد و دعوت مرا بپذيريد. من از شما مزدى نميخواهم. مزد من فقط با پروردگار جهانيان است. شما تصور ميكنيد با اين راه نادرست و غلطى كه در پيش ‍ گرفته ايد بشما اجازه ميدهند كه در اين باغستانها و چشمه سارها و نخلستانها و خانه هاى مستحكمتان زندگى كنيد و از عذاب خدا در امان باشيد؟ نه، هرگز. پايان اين راه بدبختى و ابدى و عذاب دائمى است. من شما را از گرفتار شدن بچنين سرنوشتى بر حذر ميدارم. سخن مرا بپذيريد و در پيمودن راه خطا سرسختى و لجاجت نكنيد.

قوم گفتند: اى صالح، ما معتقديم كسى كه ترا سحر كرده و در اثر آن، چنين مطالبى را اظهار ميكنى. اگر ادعاى تو درست است و واقعا از جانب خداوند مأموريت يافته اى، معجزه به ما نشان بده تا صدق گفتار تو بر ما ثابت شود.

صالح گفت: هر معجزه اى بخواهيد، من از خداى خود درخواست مى كنم كه انجام شود. پيشنهاد از شما و انجام آن از جانب خداوند.

در آن منطقه صخره عظيمى بود كه آنرا مقدس ميشمردند و آنرا ميپرستيدند و همه ساله در روز اول سال در اطراف آن سخره جمع ميشدند و قربانى ها مى كردند.

قوم گفتند: درخواست ما اين است كه از اين سخره مقدس كه در كنار شهر است، ماده شترى بيرون آورى كه بچه اى هم داشته باشد و اينكار در حضور ما و ساير مردم انجام شود تا جاى شك و ترديد باقى نماند.

صالح گفت: درخواست شما براى من كه بشرى همانند شما هستم دشوار بلكه ناشدنى است ولى اينكار براى خداوندى كه آفريدگار جهان و جهانيان و داراى قدرت بى انتها است، بسى سهل و آسان است و سپس دست بدرگاه خدا برداشت و آنچه قوم خواسته بودند درخواست كرد.

هنوز لحظه اى نگذشته بود كه صخره عظيم بخود لرزيد و غرشى رعد آسا از آن برخواست و شكافى در دل آن كوه پديد آمد و ماده شترى بس بزرگ كه بچه اى نيز به همراه داشت از شكاف آن بيرون آمد.

صالح گفت: اى مردم، اين هم معجزه اى كه خواسته بوديد، اما بدانيد كه اين ناقه امانت خداوند است و او مقرر فرمود كه اين ناقه يك روز تمامى آب قنات اين سرزمين را ميخورد و يكروز هم آب نصيب شماست.

در مقابل آبى كه ميخورد تمامى شير مورد نياز شما را تاءمين ميكند. او را آزاد بگذاريد كه در زمين خدا به چرا مشغول باشد و به او آزارى نرسانيد.

معجزه اى عظيم اتفاق افتاده بود كه راهى براى انكار و تكذيب دعوت صالح باقى نميگذاشت. قوم صالح طبق تعهدى كه كرده بودند، ميبايستى همه ايمان بياورند و دست از بت پرستى بر دارند ولى متاسفانه تعداد انگشت شمارى از آنها ايمان آوردند و سايرين به راه كفر و عناد ادامه دادند. كار دعوت صالح بالا گرفت و حضور ناقه و بچه اش، همه جا نقل مجالس و محافل بود و دلهاى مردم را به سوى صالح متمايل مى ساخت.

سران قوم كه تاب تحمل چنين وضعى را نداشتند و از آينده خود بيمناك بودند، براى نابودى صالح نقشه ها كشيدند و طرحهاى متعددى را مورد بررسى قرار دادند.

گفتند: شبانه بخانه صالح حمله مى بريم و در تاريكى شب او را به قتل مى رسانيم و چون قاتل شناخته نمى شود، به بستگان و فاميل او خواهيم گفت كه ما در جريان قتل او حضور نداشتيم و از قاتلان هم اطلاعى نداريم و بدين ترتيب مساءله را خاتمه مى دهيم.

به دنبال اين طرح، شبانه بخانه او هجوم بردند ولى خداوند بوسيله فرشتگانى كه مامور حفظ جان صالح بودند، شر آنها را دفع و خطر را از آن پيامبر گرانقدر بر طرف فرمود.

بدنبال عقيم ماندن توطئه قتل صالح، نقشه كشتن ناقه و بچه اش را طرح كردند و گفتند:

آنچه دلهاى مردم را به صالح متمايل ساخته، وجود اين شتر و بچه او است.

شترى كه با ساير شترها تفاوت بسيار دارد. شترى كه يك روز در ميان تمامى آب اين سرزمين را مى خورد و به مقدار فراوانى شير به مردم ميدهد. شتر را بكشيد و صالح را خلع سلاخ كنيد.

كشتن شترى كه با آن بزرگى و قدرت، كار هر كسى نبود و هر كسى هم حاضر به انجام چنين گناه بزرگى نمى شد و لذا در كوشه و كنار به تلاش پرداختند تا كسى را پيدا كنند و به دست او اين كار را انجام دهند.

صالح وقتى احساس كرد كه دشمنان مستكبر و لجوج او، چنين نقشه اى را در دست اجرا دارند، آنانرا از چنين كارى بر حزر داشت و گفت: اگر به اين ناقه آسيبى برسانيد، عذاب قطعى خداوند بر شما نازل خواهد شد و طومار حيات شما را درهم خواهد پيچيد.

تهديدهاى صالح در دل تير آن قوم موثر واقع نشد، بلكه بر طغيان و سركشى آنها افزود. تعدادى از جوانان شرور و بى بند و بار را وسيله چند از زنان زيبا روى فريفتند و آنانرا به پى كردن و كشتن ناقه تشويق كردند.

شرارت زاتى، وقتى با تحريك غريزه جنسى و شهوت افسار گسيخته همراه شود، فتنه ها بر پا مى كند و هر عمل ناروائى را جامعه عمل ميپوشاند.

زنان زيبا روى فتنه انگيزى كه درس دلبرى و دلربائى را از حفظ داشتند، آتشى در دل آن جوانان نادان و بى ايمان بر افروختند كه شعله ها آن، خرمن عقل و خرد آنها را يكجا سوزانيد و براى انجام كارى بس ناروا آماده شان ساخت.

وسائل و ابزار را با خود برداشتند و در كمين ناقه نشستند و در يك فرصت مناسب كه ناقه از كنار آنها مى گذشت، او را مورد حمله همه جانبه قرار دادند و از هر طرف با تير و شمشير بر او تاختند و او را از پاى در آوردند.

خبر كشته شدن ناقه بسرعت برق در سراسر منطقه پخش شد و قوم گمراه از اين حادثه ابراز خوشحالى فراوانى كردند و جشن گرفتند و از آن جوانان جنايتكار با شكوه و احترام، استقبال نمودند.

بهمان اندازه كه اين خبر براى بت پرستان شادى بخش و خرسند كننده بود، صالح و مؤ منان را افسرده حال و پريشان كرد.

صالح در اولين عكس العملى كه از خود نشان داد گفت: فقط سه روز، آرى تنها سه روز مهلت براى شما باقى مانده است. در اين سه روز باقى مانده از عمرتان، هرچه ميخواهيد بهره بردارى كنيد و لذت ببريد كه پس از پايان اين مهلت عذاب الهى بساط شما را در هم خواهد پيچيد و بزندگيتان پايان خواهد داد.

شايد صالح بخاطر علاقه اى كه به قومش داشت، اين مهلت سه روزه را تعيين كرد تا اگر در ميان قوم صاحبدلى باشد، از آخرين فرصت استفاده كند و به سوى خدا برگردد و با ابزار توبه و انابه، خود را از عذاب الهى برهاند.

مهلت سه روز بپايان رسيد و از آنقوم مستكبر، كسى به راه حق بازنگشت. در پايان مهلت، ساعقه اى سهمگين مانند كوهى از آتش بر آن قوم فرود آمد و بزندگى شرارت بارشان خاتمه داد.

در روايت اسلامى، كشنده ناقه صالح بعنوان شقى ترين افراد امتهاى پيشين معرفى شده، همانند اين تفسير در مجمع البيان آمده است:

عماربن ياسر ميگويد: در غزوه عشيره، من و على ابيطالبعليه‌السلام در ميان نخلستانى روى زمين خوابيده بوديم و سر و صورت و لباس، خاك آلوده شده بود پيامبر گرامى اسلام ببالين ما آمد و به ما فرمود: مى خواهيد به شما معرفى كن دو نفر را كه شقى ترين افراد بشرند؟ گفتم آرى يا رسول الله، فرمود:

اولى آنها مرد سرخ پوستى بود كه ناقه صالح را از پاى در آورد و آنگاه دست روى سر علىعليه‌السلام گذاشت و فرمود: دومى كسى است كه با شمشير خود سر تو را ميشكافد و محاسنت را با خون سرت رنگين ميسازد.

روز چهارم از آن قوم گمراه جز خانه هاى خالى، بازارها و مغازه هاى بى صاحب چيزى نمانده بود و فقط صالح و افراد اندكى كه باو ايمان آورده بودند، نجات يافتند.

صالح در حاليكه از هلاكت قوم غمگين و افسرده خاطر بود گفت:

اى مردم، من وظيفه رسالتم را انجام دادم. پيام خدا را بشما ابلاغ كردم. زبان به نصيحت شما گشودم ولى چه كنم كه شما نصيحت كنندگان را دوست نميداريد.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86