.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (اخلاقی) جلد ۸

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام  (اخلاقی)3%

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام  (اخلاقی) نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵ جلد ۶ جلد ۷ جلد ۸ جلد ۹ جلد ۱۰ جلد ۱۱ جلد ۱۲ جلد ۱۳ جلد ۱۴ جلد ۱۵
  • شروع
  • قبلی
  • 1556 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 100112 / دانلود: 6169
اندازه اندازه اندازه
.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام  (اخلاقی)

.بانک احادیث اهل بیت عليهم السلام (اخلاقی) جلد ۸

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حديث - ۷۱۸

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

مَنْ يَتَّقِ اللّه‌َ فَقَدْ اَحْرَزَ نَفْسَهُ مِنَ النّارِ بِاِذْنِ اللّه‌ِ وَ اَصابَ الْخَيْرَ کُلَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ؛

هر کس تقواي الهي پيشه کند، خود را به خواست خداوند از آتش حفظ کرده و به همه خير دنيا و آخرت دست يافته است.

بحارالأنوار، ج ۲۴، ص ۲۸۶، ح ۱.

حديث - ۷۱۹

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

ما اَعْطَي اللّه‌ُ سُبْحانَهُ الْعَبْدَ شَيْئا مِنْ خَيْرِ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ اِلاّ بِحُسْنِ خُلُقِهِ وَ حُسْنِ نيَّتِهِ؛

خداوند خير دنيا و آخرت را جز به خاطر خوش اخلاقي و خوش نيتي به بنده نمي‌دهد.

غررالحکم، ح ۹۶۷۰.

حديث - ۷۲۰

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند :

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فيهِ جَمَعَ اللّه‌ُ لَهُ خَيْرَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ: اَلرِّضا بِالقَضاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلاءِ وَ الدُّعاءُ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخاءِ؛

کسي که سه خصلت در او باشد، خداوند خير دنيا و آخرت را براي او فراهم مي‌کند: خشنودي به مقدرات، صبر در بلا و دعا در سختي و راحتي.

بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۱۵۶، ح ۷۱

حديث - ۷۲۱

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند :

مَنْ اُعْطِيَ اَرْبَعَ خِصالٍ فِي الدُّنْيا فَقَدْ اُعْطِيَ خَيْرَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ فازَ بِحَظِّهِ مِنْهُما؛ وَرَعٌ يَعْصِمُهُ عَنْ مَحارِمِ اللّه‌ِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعيشُ بِهِ فِي النّاسِ وَ حِلْمٌ يَدْفَعُ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَزَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلي اَمْرِ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ؛

به هر کس در دنيا چهار خصلت داده شود، خير دنيا و آخرت به او داده شده و بهره خويش را از آن دو بر گرفته است: تقوايي که او را از حرام‌هاي خدا باز دارد، اخلاق خوشي که با آن در ميان مردم زندگي کند، حلمي که با آن جهالت نادان را از خود دور سازد و زني شايسته که در کار دنيا و آخرت او را ياري رساند.

بحارالأنوار، ج ۶۹، ص ۴۰۴، ح ۱۰۶.

حديث - ۷۲۲

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

يَکْتَسِبُ الصّادِقُ بِصِدْقِهِ ثَلاثا: حُسْنَ الثِّقَةِ بِهِ، وَالْمَحَبَّةَ لَهُ، وَالْمَهابَةَ عَنْهُ؛

راستگو با راستگويي خود، سه چيز را به دست مي‌آورد: اعتماد، محبت و شکوه (در دل‌ها).

غررالحکم، ج ۶، ص ۴۸۰، ح ۱۱۰۳۸.

حديث - ۷۲۳

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اِذا اَحَبَّ اللّه‌ُ عَبْدا اَلْهَمَهُ الصِّدْقَ؛

هرگاه خداوند بنده‌اي را دوست بدارد، راستگويي را به او الهام مي‌نمايد.

غررالحکم، ج ۳، ص ۱۶۱، ح ۴۱۰۱.

حديث - ۷۲۴

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

مَا السَّيْفُ الصّارِمُ في کَفِّ الشُّجاعِ بِاَعَزَّ لَهُ مِنَ الصِّدْقِ؛

شمشير بُرّنده در دست شجاع براي او دشمن شکن‌تر از راستگويي نيست.

شرح‌نهج‌البلاغه ابن‌ابي‌الحديد، ج۲۰، ص۲۹۶، ح۳۸۷.

حديث - ۷۲۵

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

مَنْ تَحَرَّي الصِّدْقَ خَفَّتْ عَلَيهِ المُؤُنُ؛

هر کس صداقت و راستگويي پيشه کند، بار زندگي براي او سبک مي‌شود.

تحف العقول، ص ۹۱.

حديث - ۷۲۶

امام سجادعليه‌السلام مي فرمايند:

خَيْرُ مَفاتيحِ الاُمورِ الصِّدقُ وَ خَيْرُ خَواتيمِهَا الْوَفاءُ؛

بهترين شروع کارها صداقت و راستگويي و بهترين پايان آنها وفا است.

بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۶۱

حديث - ۷۲۷

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

يَبْلُغُ الصّادِقَ بِصِدْقِهِ ما يَبْلُغُهُ الْکاذِبَ بِاحْتيالِهِ؛

راستگو، با راستگويي خود به همان مي‌رسد که دروغگو با حيله‌گري خود.

غررالحکم، ج ۶، ص ۴۷۱، ح ۱۱۰۰۶.

حديث - ۷۲۸

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

مَنْ صَدُقَ لِسانُهُ زَکي عَمَلُهُ؛

هر کس راستگو باشد عملش پاکيزه مي‌شود و رشد مي‌کند.

کافي، ج ۲، ص ۱۰۵، ح ۱۱.

حديث - ۷۲۹

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

إِنَّ الصّادِقَ أَوَّلُ مَنْ يُصَدِّقُهُ اللّه‌ُ عَزَّوَجَلَّ يَعْلَمُ أَنَّهُ صادِقٌ وَتُصَدِّقُهُ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صادِقٌ؛

راستگو را نخستين کسي که تصديق مي‌کند، خداي عزوجل است که مي‌داند او راستگوست و نيز نفس او تصديقش مي‌کند که مي‌داند راستگوست.

کافي، ج ۲، ص ۱۰۴، ح۶.

حديث - ۷۳۰

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

إِنَّ اللّه‌َ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبيّا إِلاّ بِصِدْقِ الْحديث - وَأَداءِ الأَْمانَةِ إِلَي الْبَرِّ وَالْفاجِرِ؛

خداي عزوجل هيچ پيامبري را نفرستاد، مگر با راستگويي، و برگرداندن امانت به نيکوکار و يا بدکار.

کافي، ج ۲، ص ۱۰۴، ح ۱.

حديث - ۷۳۱

امام صادقعليه‌السلام :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ الْعَدْلَ؛

خداوند عدالت را دوست دارد.

محاسن، ج ۲، ص ۱۰۸.

حديث - ۷۳۲

امام باقرعليه‌السلام :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ اِطْعامَ الطَّعامِ وَ اِفشاءَ السَّلامِ؛

خداوند غذا دادن و به همه سلام کردن را دوست دارد.

محاسن، ج ۲، ص ۱۴۳، ح ۱۳۷۱.

حديث - ۷۳۳

امام عليعليه‌السلام :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ الْمُتَواضِعينَ؛

خداوند متواضعان را دوست دارد.

تحف العقول، ص ۱۴۳.

حديث - ۷۳۴

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ الْفالَ الحَسَنَ؛

خداوند فال نيک زدن را دوست دارد.

عوالي اللآلي، ج۱، ص ۲۹۱، ح۱۵۵.

حديث - ۷۳۵

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ السَّهْلَ الطَّليقَ؛

خداوند انسان آسان‌گيرِ گشاده‌رو را دوست دارد.

نهج الفصاحه، ح ۷۴۸.

حديث - ۷۳۶

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الْغَيورَ؛

خداوند بندگان غيرتمند خود را دوست دارد.

نهج الفصاحه، ح ۷۵۲.

حديث - ۷۳۷

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ اِغاثَةَ اللَّهْفانِ؛

خداوند فرياد رسيِ دلسوختگان و درماندگان را دوست دارد.

نهج الفصاحه، ح ۷۵۶.

حديث - ۷۳۸

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اِنَّ اللّه‌َ يُحِبُّ الرِّفْقَ وَ يُعينُ عَلَيْهِ؛

خداوند مدارا کردن را دوست دارد و بر آن ياري مي‌دهد.

کافي، ج۲، ص ۱۲۰، ح ۱۲.

حديث - ۷۳۹

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

اِنَّما تَفْسيرُ حُسْنِ الْخُلْقِ: ما اَصابَ الدُّنْيا يَرْضي وَ اِنْ لَمْ يُصِبْهُ لَمْ يَسْخَطْ؛

تفسير خوش اخلاقي اين است که اگر دنيا به انسان رو کرد، راضي و خشنود باشد و اگر رو نکرد خشمگين و ناراحت نشود.

کنزالعمّال، ح ۵۲۲۹

حديث - ۷۴۰

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِي الاُْمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِي الاَْغْنياءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِي الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِي الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِي الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَياءُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِي النِّساءِ اَحْسَنُ؛

عدالت نيکو است اما از دولتمردان نيکوتر، سخاوت نيکو است اما از ثروتمندان نيکوتر؛ تقوا نيکو است اما از علما نيکوتر؛ صبر نيکو است اما از فقرا نيکوتر، توبه نيکو است اما از جوانان نيکوتر و حيا نيکو است اما از زنان نيکوتر.

نهج الفصاحه، ح ۲۰۰۶

حديث - ۷۴۱

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

حُسْنُ الْخُلْقِ في ثَلاثٍ: اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ وَ طَـلَبُ الْحَلالِ وَ التَّـوَسُّعُ عَلَي الْعِيالِ؛

خوش اخلاقي در سه چيز است: دوري کردن از حرام، طلب حلال و فراهم آوردن آسايش و رفاه براي خانواده.

بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۹۴

حديث - ۷۴۲

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اِذا حَسُنَ الْخُلْقُ لَطُفَ النُّطْقُ؛

با اخلاق نيکو، گفتار نرم مي‌شود.

غررالحکم، ح ۴۰۵۲

حديث - ۷۴۳

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

في سَعَةِ الاَْخْلاقِ کُنوزُ الاَْرْزاقِ؛

گنج‌هاي روزي در وسعت اخلاق نهفته است.

کافي، ج ۸ ، ص ۲۳

حديث - ۷۴۴

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلْبٌ رَحيمٌ وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ؛

بهشتي‌ها چهار نشانه دارند: روي گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.

مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱.

حديث - ۷۴۵

پيامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فيهِ فَلَيْسَ مِنّي وَ لا مِنَ اللّه‌ِ عَزَّوَجَلَّ. قيلَ: يا رَسولَ اللّه‌ِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ يَعيشُ بِهِ فِي النّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِي اللّه‌ِ عَزَّوَجَلَّ؛

سه چيز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداي عزّوجلّ. عرض شد: اي رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردباري که به وسيله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در ميان مردم زندگي کند و پارسايي که او را از نافرماني خدا باز دارد.

خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲.

حديث - ۷۴۶

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

مَنْ اَحْسَنَ خُلْقَهُ اَحَبَّهُ الاَْخْيارُ وَ جانَبَهُ الفُجّارُ؛

انسان خوش اخلاق، از دوستي مردمان خوب برخوردار است و از تعرّض آدم‌هاي نابکار در امان است

مستدرک الوسائل، ج ۸ ، ص ۴۴۹.

حديث - ۷۴۷

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

ما اَصْعَبَ اِکْتِسابَ الْفَضائِلِ وَ اَيْسَرَ اِتْلافَها؛

فضائل اخلاقي و صفات پسنديده چه به‌سختي به دست مي‌آيند و چه آسان از دست مي‌روند.

شرح‌نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد، ج۲۰، ص ۲۵۹.

حديث - ۷۴۸

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

اَلا اُحَدِّثُکَ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ؟ الصَّفْحُ عَنِ النّاسِ وَ مُواساةُ الرَّجُلِ اَخاهُ في مالِهِ وَ ذِکْرُ اللّه‌ِ کَثيرا؛

آيا به شما بگويم که مکارم اخلاق چيست؟ گذشت کردن از مردم، کمک مالي به برادر (ديني) خود و بسيار به ياد خدا بودن.

معاني الأخبار، ص ۱۹۱، ح ۲.

حديث - ۷۴۹

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

اِنَّ مِمّا يُزَيِّنُ الاِْسْلامَ الاَْخْلاقُ الْحَسَنَةُ فيما بَيْنَ النّاسِ؛

خوش اخلاقي در بين مردم، زينت اسلام است.

مشکاة الأنوار، ص ۴۲۲.

حديث - ۷۵۰

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ؛

هر کس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت مي‌شود.

غررالحکم، ح ۹۱۲۲

حديث - ۷۵۱

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

وَ لَمْ يُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ يَخَفْهُمْ وَ لَمْ يُذْنِبْ اِلَيْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ کُلِّ شَي‌ءٍ ففازَ وَ اسْتَکْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛

اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَکَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّکينَةُ وَ اسْتَـکانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْني وَ رَضيَ بِما اُعْطيَ وَ انْفَرَدَ فَکُفيَ الاِْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْيا فَتَحامَي الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ

آدم دين‌دار چون مي‌انديشد، آرامش بر جان او حاکم است. چون خضوع مي‌کند متواضع است. چون قناعت مي‌کند، بي‌نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايي را برگزيده از دوستان بي‌نياز است. چون هوا و هوس را رها کرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدي‌ها و گزندهاي آن در امان است. چون حسادت را دور افکنده محبتش آشکار است.

امالي مفيد، ص ۵۲، ح ۱۴

حديث - ۷۵۲

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

اَلْمُفَوِّضُ أَمْرَهُ إلَي اللّه‌ِ في راحَةِ الأَبَدِ وَالعَيْشِ الدّائِمِ الرَّغَدِ وَالْمُفَوِّضُ حَقّا هُوَ الْعالي عَنْ کُلِّ هِمَّةٍ دُونَ اللّه‌ِ تَعالي؛

کسي که کارهاي خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و برکت در زندگي برخوردار است و واگذارنده حقيقي کارها به خدا، کسي است که تمام همّتش تنها به سوي خدا باشد.

مصباح الشريعه، ج ۱، ص ۱۷۵

حديث - ۷۵۳

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

کَمالُ الاَْدَبِ وَالْمُروءَةِ سَبْعُ خِصالٍ : اَلْعَقلُ وَ الْحِلْمُ ، وَالصَّبْرُ ، وَالرِّفْقُ ، وَالصَّمْتُ ، وَحُسْنُ الْخُلْقِ وَ الْمُداراةُ؛

کمال ادب و مروت در هفت چيز است: عقل، بردباري، صبر، ملايمت، سکوت، خوش‌اخلاقي و مدارا.

بحار الأنوار ، ج ۸۴ ، ص ۳۲۵

حديث - ۷۵۴

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

تَحَرِّي الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْکَذِبِ اَجْمَلُ شيمَةٍ وَ اَفْضَلُ اَدَبٍ؛

راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ، زيباترين اخلاق و بهترين ادب است.

کافي، ج ۸ ، ص ۱۵۰.

حديث - ۷۵۵

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند :

اَطْعِمُوا الْمَرأَةَ في شَهْرِها الَّذي تَلِدُ فيهِ التَّمْرَ فَاِنَّ وَلَدَها يَکونُ حَليما نَقيّا ؛

به زن، در ماهي که زايمان کرده ، خرما بدهيد ، چرا که فرزند او بردبار و پاک مي‌شود

مکارم الأخلاق ، ص ۱۶۹

حديث - ۷۵۶

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند :

مَنْ اُلْهِمَ الصِّدْقَ في کَلامِهِ وَ الاِْنْصافَ مِنْ نَفْسِهِ وَ بِرَّ والِدَيْهِ وَ وَصلَ رَحِمِهِ، اُنْسِي‌ءَ لَهُ في اَجَلُهُ وَ وُسِّعَ عَلَيْهِ في رِزْقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقْلِهِ وَ لُـقِّنَ حُجَّتَهُ وَقْتَ مُساءَلَتِهِ ؛

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند :

به هر کس، راستگويي در گفتار، انصاف در رفتار، نيکي به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخير مي‌افتد، روزيش زياد مي‌گردد، از عقلش بهره‌مند مي‌شود و هنگام سئوال [مأموران الهي] پاسخ لازم به او تلقين مي‌گردد.

اعلام الدين ، ص ۲۶۵

حديث - ۷۵۷

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند :

اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَ لکِنْ فِي الشَّبابِ اَحْسَنُ ؛

توبه زيباست، ولي از جوان زيباتر

کنز العمّال ، ح ۴۳۵۴۲

حديث - ۷۵۸

امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند:

تواضع و فروتني مراتبي دارد ، مرتبه‌اي از آن اين است که انسان موقعيت‌خود را بشناسد و بيش از آنچه شايستگي آن را دارد از کسي متوقع نباشد و با مردم به گونه‌اي معاشرت و رفتار نمايد که دوست دارد با او آن گونه رفتار شود و اگر کسي به او بدي نمود در مقابل خوبي کند ، خشم خود را فرو خورد و گذشت پيشه کند و اهل احسان و نيکي باشد

(بحار الانوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۵۵)

حديث - ۷۵۹

امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند:

تواضع اين است که به مردم دهي آنچه را مي‌خواهي به تو دهند

(اصول کافي ، ج ۳ ، ص ۱۸۹)

حديث - ۷۶۰

امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند:

توبه کار به منزله کسي است که گناهي نکرده است.

(بحار الانوار ، ج ۶ ، ص ۲۱)

حديث - ۷۶۱

امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند:

احسان و اطعام به مردم ، و دادرسي از ستمديده ، و رسيدگي به حاجتمندان‌از بالاترين صفات پسنديده است.

(بحار الانوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۵۷)

حديث - ۷۶۲

امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند:

از نشانه‌هاي دين فهمي ، حلم و علم است ، و خاموشي دري از درهاي حکمت‌است خاموشي و سکوت ، دوستي آور و راهنماي هر کار خيري است

(تحف العقول ، ص ۴۶۹)

حديث - ۷۶۳

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند :

وُصولُ الْمَرْءِ اِلي کُلِّ ما يَبْتَغيهِ مِنْ طيبِ عَيْشِهِ وَ اَمنِ سِرْبِهِ وَ سَعَةِ رِزْقِهِ بِحُسْنِ نيَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلْقِهِ؛

انسان، با نيّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوي آن است، از زندگي خوش و امنيت محيط و روزي زياد، دست مي‌يابد.

غررالحکم، ح ۱۰۱۴۱

حديث - ۷۶۴

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

حُسنُ النِّيَّةِ مِن سَلامَةِ الطَّويَّةِ؛

نيّت خوب، برخاسته از سلامت درون است.

التوحيد ص‌۶۳

حديث - ۷۶۵

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

إنَّ القَصدَ يورِثُ الغِني؛

ميانه‌روي ، ثروتمندي مي‌آورد.

الکافي، ج ۴ ، ص ۵۳

حديث - ۷۶۶

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

مَن اَکثَرَ مِنَ الاِستِغفارِ جَعَلَ اللّه‌ُ لَهُ مِن کُلِّ هَمٍّ فَرَجا وَمِن کُلِّ ضَيقٍ مَخرَجا وَرَزَقَهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِبُ؛

هر کس بسيار استغفار کند خدا براي او از هر غمي گشايش، از هر تنگنايي رهايي و از جايي که انتظار ندارد روزي مي‌دهد.

نهج الفصاحه، ح۲۹۴۱

حديث - ۷۶۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

اِنَّ فِي الرِّفق الزّيادَةَ وَ البَرَکَةَ وَ مَن يُحرَم الرِّفقُ يُحرَمِ الخَيرَ؛

در مدارا، فزوني و برکت است، و هر کس از مدارا محروم باشد، از خير، محروم شده است.

کافي، ج ۴، ص ۱۰، ح ۳

حديث - ۷۶۸

امام سجادعليه‌السلام مي فرمايند:

مَن لَم يَرجُ النّاسَ في شَيءٍ وَرَدَّ أَمرَهُ إلَي اللّه‌ِ عَزَّوَجَلَّ في جَميعِ اُمورِهِ استَجابَ اللّه‌ُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ في کُلِّ شَي‌ءٍ؛

هر کس در هيچ کاري به مردم اميد نبندد و همه کارهاي خود را به خداي عزوجل واگذارد، خداوند هر خواسته‌اي که او داشته باشد اجابت کند.

اصول کافي ج۲، ص۱۴۸

حديث - ۷۶۹

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

اَلتَّوَکُّلُ بَعدَ الکَيسِ مَؤعِظة؛

توکّل کردن (به خدا) بعد از به کار بردن عقل، خود موعظه است.

کنزالعمال ج۳،ص۱۰۳

حديث - ۷۷۰

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

إنَّ الغِني وَالعِزَّ يَجولانِ فَإذا ظَفِرا بِمَوضِعِ التَّوَکُّلِ أَوطنا؛

بي‌نيازي و عزّت به هر طرف مي‌گردند و چون به جايگاه توکل دست يافتند در آنجا قرار مي‌گيرند.

اصول کافي ج ۲ ، ص۶۵

حديث - ۷۷۱

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اَلتَّوَکُلُّ عَلَي اللّه‌ِ نَجاةً مِنْ کُلِّ سوءٍ وَحِرْزٌ مِنْ کُلِّ عَدُوٍّ؛

توکل بر خداوند، مايه نجات از هر بدي و محفوظ بودن از هر دشمني است.

بحارالأنوار ج۷۸/ص۷۹

حديث - ۷۷۲

حضرت عليعليه‌السلام مي فرمايند:

مَنِ اقتَصَرَ عَلي بُلغَةِ الکَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الراحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ؛

هر کس به مقدار کفايت، قناعت کند، آسايش مي‌يابد و براي خويش زمينه گشايش فراهم مي‌کند.

نهج البلاغه، حکمت ۳۷۷

حديث - ۷۷۳

امام باقرعليه‌السلام مي فرمايند:

اِنَّ اللّه‌َ عَزَّوَجَلَّ يَقي بِالتَّقوي عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يُجَلّي بِالتَّقوي عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ؛

خداوند عزوجل به وسيله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمي‌رسد، حفظ مي‌کند و کوردلي و ناداني را از او دور مي‌نمايد.

کافي، ج ۸، ص ۵۲، ح ۱۶


حديث - ۷۷۴

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اَلظَّنُّ الصَّوابُ مِن شيَمِ اُولِي الاَلباب؛

خوش گماني، از اخلاق عاقلان است.

غررالحکم، ح ۱۳۸۶

حديث - ۷۷۵

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

اِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَالبِرَّ لَيُهَوِّنانِ الحِسابَ وَيَعصِمانِ مِنَ الذُّنوبِ؛

صله رحم و نيکي، حساب (قيامت) را آسان و از گناهان جلوگيري مي‌کند.

کافي، ج ۲، ص ۱۵۷، ح ۳۱

حديث - ۷۷۶

حضرت عليعليه‌السلام مي فرمايند:

أَشرَفُ الخَلاَئِقِ اَلوَفَا بِالعَهد؛

شريفترين خصلتها وفاي به عهد است.

غررالحکم، ص۲۵۱

حديث - ۷۷۷

حضرت امير المومنين، عليعليه‌السلام مي فرمايند:

تَحَرِّي الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْکَذِبِ اَجْمَلُ شيمَةٍ وَ اَفْضَلُ اَدَب؛

راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ، زيباترين اخلاق و بهترين ادب است.

کافي، ج ۸ ، ص ۱۵۰، ح ۱۳۲

حديث - ۷۷۸

حضرت عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اَدَّبتُ نَفسي فَما وَجَدتُ لَها بِغَيرِ تَقوَي الاِلهِ مِن اَدَبِ؛

به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براي‌آن ادبي بهتر از تقواي الهي در تمام حالاتش نيافتم.

اعلام الدين، ص ۲۷۳

حديث - ۷۷۹

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اَلحَياءُ مِنَ اللَّهِ يَمحوُ کَثيراً مِنَ الخَطايا؛

شرم از خداوند ، بسياري از گناهان را پاک مي‌کند.

غررالحکم و دررالکلم ، ح ۱۵۴۸

حديث - ۷۸۰

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

اَقرَبُکُم غَدا مِنّي فِي المَوقِفِ اَصدَقُکُم لِلحديث - وَ اَدّاکُم لِلاَمانَةِ وَ اَوفاکُم باعَهدِ وَ اَحسَنُکُم خُلقا وَ اَقرَبُکُم مِنَ النّاس؛

نزديک‌ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد و پيمان، خوش اخلاق‌ترين و نزديک‌ترين شما به مردم است.

امالي طوسي، ص ۲۲۹

حديث - ۷۸۱

امام رضاعليه‌السلام مي فرمايند:

عَونُکَ لِلضَّعيفِ مِن أفضَلِ الصَّدَقَةِ؛

ياريِ تو به ناتوان ، از بهترينِ صدقه هاست.

تحف العقول ، ص ۴۴۶

حديث - ۷۸۲

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اَحسَنُ الاَدابِ ما کَفَّکَ عَنِ المَحارِمِ

بهترينِ ادب‌ها آن است که تو را از حرام‌ها باز دارد.

معدن الجواهر، ص ۵۹

حديث - ۷۸۳

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

رَاسُ العَقلِ بَعدَ الايمانِ بِاللّه‌ِ مُداراةُ النّاسِ في غَيرِ تَرکِ حَقٍّ

کمال عقل پس از ايمان به خدا، مدارا کردن با مردم است به شرط آن که حق، ترک نشود

تحف العقول، ص ۴۲

حديث - ۷۸۴

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايند:

أحزَمُ النّاسِ أکظَمُهُم لِلغَيظِ؛

دورانديش ترين مردم کسي است که بيش از هر کس بر خشم خويش چيره آيد.

الأمالي ، صدوق ، ص ۲۸

حديث - ۷۸۵

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

وُصولُ الْمَرْءِ اِلي کُلِّ ما يَبْتَغيهِ مِنْ طيبِ عَيْشِهِ وَ اَمنِ سِرْبِهِ وَ سَعَةِ رِزْقِهِ بِحُسْنِ نيَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلْقِهِ

انسان، با نيّت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوي آن است، از زندگي خوش و امنيت محيط و روزي زياد، دست مي‌يابد.

حديث - ۷۸۶

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

إنَّ مِمّا يُزَيِّنُ الإِسلامَ الأَْخلاقُ الحَسَنَةُ فيما بَينَ النّاسِ؛

خوش اخلاقي در بين مردم زينت اسلام است.

کنزالعمال جلد۱۰ ، ص۱۴۳

حديث - ۷۸۷

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

ما اَعْطَي اللّه‌ُ سُبْحانَهُ الْعَبْدَ شَيْئا مِنْ خَيْرِ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ اِلاّ بِحُسْنِ خُلُقِهِ وَ حُسْنِ نيَّتِهِ

خداوند خير دنيا و آخرت را جز به خاطر خوش اخلاقي و خوش نيتي به بنده نمي‌دهد.

غررالحکم، ح ۹۶۷۰

حديث - ۷۸۸

امام عليعليه‌السلام مي فرمايند:

اَلصَّبْرُ فِي الاُْمورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ، فَاِذا فارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ اِذا فارَقَ الصَّبْرُ الاُْمورَ فَسَدَتِ الاُْمورُ

نقش صبر در کارها همانند نقش سر در بدن است؛ همچنان که اگر سر از بدن جدا شود، بدن از بين مي‌رود، صبر نيز هرگاه همراه کارها نباشد، کارها تباه مي‌گردند.

کافي، ج ۲، ص ۹۰، ح ۹

حديث - ۷۸۹

امام سجادعليه‌السلام مي فرمايند:

خَيرُ مَفاتيح الاُمور الصِّدقُ وَ خَيرُ خَواتيمِهَا الوَفاءُ

بهترين شروع کارها صداقت و راستگويي و بهترين پايان آنها وفا است.

بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۱۶۱

حديث - ۷۹۰

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

ثَلاثَةٌ تُورِثُ المَحَبَّةَ : الدّينُ وَالتَّواضُعُ وَالبَذل؛

سه چيز است که محبّت مي آورد : دين ، فروتني و بخشش.

تحف العقول، ص ۳۱۶

حديث - ۷۹۱

امام حسنعليه‌السلام فرمودند:

اَلتَّقوي بابُ کُلِّ تَوبَةٍ ورَأسُ کُلِّ حِکمَةٍ وشَرَفُ کُلِّ عَمَل؛

تقوا ، باب هر توبه و سرآمد هر حکمت ، و [مايه] شرافت هر کاري است.

بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۱۰

حديث - ۷۹۲

امام عليعليه‌السلام فرمودند:

اَلاِنصافُ راحَةٌ؛

انصاف، مايه آسايش است.

(غررالحکم، ح ۱۶)

حديث - ۷۹۳

امام عليعليه‌السلام فرمودند:

مَن حَسُنَت خَليقَـتُهُ طابَت عِشرَتُهُ؛

هر کس خوش اخلاق باشد، زندگي اش پاکيزه و گوارا مي شود.

(غررالحکم، ح ۸۱۵۳)

حديث - ۷۹۴

حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

مَن حُرِمَ الرِّفقَ فَقَد حُرِمَ الخَيرَ کلَّهُ؛

هر کس از مدارا بي بهره باشد، از همه خوبي ها بي بهره مانده است.

(نهج الفصاحه، ح ۳۰۵۷)

حديث - ۷۹۵

مِن کفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ: اِغاثَةُ المَلهوفِ وَ التَّنفيسُ عَنِ المَکروبِ؛

ياري رساندن به ستمديده فرياد خواه و شاد کردن غمناک، از کفّاره‌هاي گناهان بزرگ است.

(نهج البلاغه حکمت ۲۴)

حديث - ۷۹۶

امام عليعليه‌السلام فرمودند:

اِنَّ فِي الرِّفقِ الزّيادَةَ وَ البَرَکةَ وَ مَن يحرَمِ الرِّفقُ يحرَمِ الخَيرَ ؛

در مدارا، فزوني و برکت است، و هر کس از مدارا محروم باشد، از خير، محروم شده است.

(کافي، ج ۲، ص ۱۱۹، ح ۷ )

وصف راه ها

نثر نویسنده رسمی، ساده و البته تا حدود زیادی روان است، اما آنچه ارزش دارد، دقتی است که وی در ثبت جزئیاتی دارد که اگر هیچ ارزش تاریخی نداشته باشد، که دارد، به لحاظ ادب نگارش در وصف جزئیات عالی است: «چون خیلی خسته و مانده بودیم از خدا خواسته، همه خوابیدیم. قدری که گذشت حقیر بیدار شده، دیدم خرده خرده باران می آید. به عجله همه را بعد از صدای زیاد بیدار کرده، دست به بار شدند، سوار شدیم. بلندی و پستی در این راه بسیار بود، هوا هم چون ابر بود، بسیار تاریک بود. بارش نم نم می آمد. قریب نیم فرسنگ که به صعوبت از سر گردنه پیاده گذشتیم، باران شدت کرد. حقیر پیاده شده، بلکه از این بلندی ها و پستی ها به سهولت بگذریم. چند دفعه از زیادتی گِلها افتادم. ناچار رفتم سوار شوم، از آن طرف مال از سر افتادم. یکتا کفشم هم افتاد. هرچه گشتند چون تاریک بود پیدا نشد. باز به هر نحوی بود سوار شدم. مال متصل می خواست بیفتد؛ دهنه او را می کشیدم و خود را نگاه می داشتم. هوا هم چنان تار شده بود که شتر در پیش روی من بود، او را نمی دیدم. از بالا مثل لوله آفتابه، باران می آمد. از زیر پا از هر سمت آب جاری بود. جاده ابداً معلوم نبود و شیخ حسن با دو شترش در سر نیم فرسخی ماند که مطلقاً نتوانست بیاید. بارها را پایین آورده بود، و شترها را خوابانده بود و تا سه چهار روز شترهای او در آنجا بودند که نمی توانستند بیایند. بارها هم در بیابان در توی گل بود. خودش فردای آن شب آمد به آبادی، و آذوقه برای شترها هر روز می برد. . باران به شدّت هرچه تمام تر می آمد. زیر پا از هر سمت که می روی آب است. هوا هم بی اندازه تار و تاریک است. راه را هم گم کرده ایم. مال ها متّصل به آب و گل فرو می رفتند، و مشرف به افتادن می شدند. یابوی حقیر به آبی فرو رفت، و نزدیک بود بیفتد. بعد الحمدلله بلند شد. یکتای دیگر کفشم آنجا افتاد و هرچه گشتند پیدا نشد. راه هم ابداً به جایی نمی بردیم. باران هم از اندازه بیرون می بارد. بنا کردیم به فریاد کردن اهل آبادی های نزدیک که حسینان و معلّمان و مظفرآباد باشد، صدای ما را شنیدند، آتش سر بام ها افروختند، ولی به جهت شدّت بارش، دفعتا خاموش می شد. باز راه به جایی نمی بردیم. فاصله چندانی به آبادی نداشتیم. ده بیست قدم بیش نبود، میر عبدالله فریاد ما را شنید، خود را به ما رسانید و راهنما شد تا رسیدیم به حسینان»

چنین توصیفی که فراوان در این اثر دیده می شود ارزش ادبی بالایی دارد و نشان از نبوغ و توانانی نویسنده در ثبت جزئیات که می تواند نوعی از زندگی را در آن مقطع تاریخی نشان دهد.

راه کویر که وی از آن طریق به خراسان سفر کرده است، راهی بسیار خوفناک و بی آب بوده و او تا حدودی توانسته این خوف و خطر و تنهایی را نشان دهد: « این راهها راه هایی است که کسی از آنها عبور نمی کند مگر کمی در کم. وقتی ما از اوّل منزل تا آخر منزل که می رفتیم، یک نفر آدم نمی دیدیم. جاده یک راه باریکی بود. همه اش به توکّل و توسّل طیّ راه می کردیم، ولی الحمدلله بسیار خوش می گذشت. به اختیار سوار می شدیم، به اختیار پیاده می شدیم. با حواس جمع نماز می کردیم. به تأنی و خوش خوش می رفتیم» در این برهوت، وقتی به روستای دو سه خانه ای می رسیدند بسیار خدا را شاکر بودند: « به قدر یک میدان به طرف کوه، و از پشت کوه رفتیم رسیدیم به عمارتی که یک اطاق کوچک و سقف کوتاهی داشت که مسکونی بود و در جنب آن یک اطاق مالی هم بود که خیلی کوچک و پست بود، قاطر و خر را در آنجا شد جا بکنی. یابو نشد، آن را بیرون بستیم و خودمان هم با نهایت وجد و سرور که حالا در همچو جایی که نه آبادی است نه آدمی، همچو جایی برایمان پیدا شده رفتیم در اطاق. ابداً آنجا سکنه نداشت. می گفتند تابستان ها آبی پیدا می کند، می آیند زراعت می کند و زمستان ها می روند. آبی هم بالفعل نداشت. دیگر می گفتند اینجاها هر وقت برف می آید، ابداً تا مدتی نمی توان عبور و مرور کرد»

انتخاب مسیر کویر از آن روی باید بوده باشد که وی از اصفهان قصد دیدار مؤمنین یعنی شیخی های جندق و نواحی آن را داشته و از همان راه عزیمت مشهد کرده است. اما به خاطر مشکلات فصل سرما و دشواری های دیگری، سختی های زیادی کشیده است به طوری که خود در سبزوار می گوید: «روز یکشنبه که اول ماه شعبان یا دویم ماه بود، یک ساعت بلکه دو ساعت از آفتاب برآمده سوار شدیم. هوا بد نبود، بارشی نبود. از اصفهان تا آنجا را در عرض دو ماه که جمادی الثانیه و رجب باشد، آمدیم که مردم دیگر از این راه که ما آمدیم بیست روزه می آیند»

و در جای دیگر می نویسد: « با میرزا عبدالله خان رفتیم رو به کاروانسرای سرپوشیده؛ دیدیم جمعیت بی اندازه ای از مال و آدم آنجا جمع است. آن شخص هم از آن هوا پایین آمد. مراجعت کردیم به منزل او. شبی یک هزار بنا شد بدهیم. اسمش غلامعلی بود. اطاقی در بالا بود، خالی کردند، منزل کردیم، و معجلاً طبخ چای نموده با میرزا عبدالله خان صرف نمودیم. هنوز بنه و مفرش و آبداری او نیامده بود. وقتی آمد در اطاق دیگری منزل کرد که مفروش بود و کرسی هم داشت؛ مخصوصاً برای خود ثانیاً طبخ چای نمود و ما هم رفتیم منزل او. یک پیاله خوردیم. آدم خوش مشرب خوش ورودی بود. شب برف و باد زیاد از اندازه آمد و زیاد هم هوا سرد شد، و همین طور برف و باد می آمد تا فردا روز. لهذا ما لابداً لنگ کردیم و استخاره هم کردیم حرکت کنیم، بد آمد. بلکه این برف و باد استمرار داشت تا عصر بلکه تا شام؛ و خرده خرده تخفیف پیدا کرد. فردا صبحش واگذاشته بود. سوار که شدیم کم کم ابر متفرق شد و آفتاب شد، ولی باد سردی می آمد که ابداً اثر آفتاب ظاهر نمی شد و در عین آفتاب و عین زوال ظهر، بخارهایی که از دهن ها بیرون می آمد همه به ریش و سبیل می بست. بعد به زور کنده می شد. نرسیده به فخر داود، ارتفاع زمین زیاد می شود. می گفتند تخته زمینی در آنجاست و نشان حقیر دادند که در ایران جایی از آنجا بلندتر نیست.»

در جای دیگر: «صبح از آنجا حرکت کردیم برای ارض اقدس. تا طرق چهار فرسخ است، و از طرق تا مشهد دو فرسخ. راه های قلبی دارد، همه اش کوه کتل و گدار و بلندی و پستی است. چون برف آمده بود، یخ هم بسته بود. حیوان ها به مشقّت هرچه تمامتر گذشتند. اگر چه راه را ساخته اند و وسعت داده اند، به اندازه ای که کالسکه و گاری و درشکه به خوبی می گذرد، اما به جهت پستی و بلندی و یخ و برفش خیلی سخت بود. الحمدلله هوا هم پر بد نبود، اولی که سوار شدیم سرد بود، سوزی هم می آمد؛ اما بعد خرده خرده، خوب شد و ابر شد. هرچه نزدیکتر می شویم به مشهد، بخارات زیاد می شد، به حیثیتی که توی بخار داشتیم می رفتیم و درست در جلومان اگر حیوانی، آدمی، بود دیده نمی شد. به چند آبادی و قهوه خانه در اثنای راه گذشتیم»

در راه قوچان به عشق آباد هم که با گاری چهاراسبه حرکت می کردند، می نویسد: «از مهرآباد تا این منزل سه فرسخ بود. از شدت سختی راه نزدیک غرو بی رسیدیم به منزل. در اطاق کاهدانی که نصفش کاه ریخته بود، منزل کردیم. جلوش قریب دو زرع برف بود، و با آنکه باد نمی آمد این قدر سرد بود که دست به چفت در و آفتابه در توی اطاق نزدیک آتش می چسبید. با آنکه شش مَن چوب آن شب سوزاندیم، ظرف های آب هم در اطاق قریب به آتش یخ کرده بود، و با آنکه چیز زیاد رومان انداخته بودیم، غالب شب را خوابمان نبرد. عمامه حقیر آن شب جرقه آتش روش افتاد، نفهمیدم سوخت»

بعدها که راه جبل را از مدینه تا نجف در کجاوه و با شتر طی می کند، مشابه این عبارات فراوان دارد که یک نمونه را نقل می کنیم: «راه، بعضی جاها ماسه بود. بعضی جاها مثل راه پیش از آن کوه و سنگ متساوی با زمین بود. به علاوه ریگ هایی در این راه نزدیک به منزل دیده شد که به قدرت الهی مدور بود. مثل گلوله تفنگ در نهایت گردی بدون یک ذره کجی و واجی و رنگارنگ بود، مثل آنکه بعضی سیاه بود، و بعضی سرخ و بعضی زرد، و بعضی سفید، و هکذا چندتاش را ما به جهت نمونه با خود برداشتیم. خیلی هم فراوان بود. هرچند که ملاحظه کردم کوهی در اطراف این راه ندیدم، مگر جزئی کوهی که در توی راه دیده می شد که یا مساوی با زمین بود یا فی الجمله برآمدگی داشت»

گزارشی از حملات ترکمن ها به روستاهای کویر

تاکنون اطلاعاتی در باره حملات ترکمن ها به مناطق مختلف خراسان داشتیم، اما نویسنده که از مسیر کویر به سمت خراسان رفته، مطالبی در باره حملات ترکمنها در سالهای پیش از آن شنیده که جسته گریخته آورده است. این اطلاعات که جنبه محلی دارد جالب است. وی از قول سیدی از اهالی تورود نقل می کند که «سیّد می گفت این محل سابقاً جایگاه ترکمن بود. زیر همین کوه ها می مانده اند و قافله را می زدند و می بردند و اهل اینجا از ترس آنها نمی توانستند آنجا بمانند و زراعت کنند»

وی در جای دیگر می نویسد: «در این راهها از طرف یمین و یسار راه، برج خیلی دیده می شد. می گفتند به جهت دفع ترکمن و محفوظ از شر او ساخته اند. سابقاً که ارس ترکمن را نگرفته بود، اینجاها بسیار دستبرد داشته اند تا خود مزارع و قلاع می آمده اند، و مال و آدم می برده اند. مردم از شرّ آنها آسوده نبودند. بسا شخص صبح می رفته بیرون به جهت زراعت، شام نمی آمده. می فهمیده اند ترکمن او را برده و می گفتند خیلی از اهل اینجاها برده و خیلی را در راه کشته. چند قبر در اثنای راه نشان دادند که اینها کسانی هستند که ترکمن آنها را کشته و انداخته و رفته، بعد ورثه شان آمده اند دفنشان کرده اند»

و در جای دیگر می نویسد: «نزدیک غروب رفتیم منزل حاجی فرج الله که رییس و بزرگ آن آبادی است. آدم خوبی است، ظاهر الصلاح است. اگر چه در لباس دیوان است، اما مواظب مسجد و نماز است، و همچنین پسرهایش بلکه نوع اهل دستگرد، میل به نماز و مسجد و موعظه و روضه زیاد دارند. نماز را در منزل حاجی فرج الله به جماعت کردیم. خودش و پسرهاش هم اقتدا کردند. بعد از نماز نشستیم غلیانی کشیدیم. در صورت حاجی فرج، اثری بود. گفت اثر زخمی است که ترکمن ها زده اند. در یک سفری ما چند نفر بودیم. همه تفنگ بسته و با اسلحه و استعداد. ریختند برسر ما. دست در آوردیم و با آنها جنگ کردیم. آخر ما را گرفتند و خودمان را و مالمان را بردند. بعد مرا از آنها به صد و پنجاه تومان خریدند. آمدم به ولایت خودمان، خیلی از تعدیّات و دستبردهای آنها در سابق ایّام صحبت کرد»

در وقت عبور از قوچان به سمت مرز ایران نیز در باره روستایی می نویسد: «به آبادی ای رسیدیم. برجی بالای کوه داشت. گفتند برج حسن خان است که به جهت دفع ترکمن اوقاتی که ترکمن از اینجا عبور می کرده و دست برد کرده، ساخته اند»

در باره روستای در آباد نیز می گوید: «درآباد، مردمان دلیر رشیدی دارد، مثل انارکی ها می مانند، کُردند، بلکه اهل قوچان و دهاتش همه کُردند؛ جلو ترکمن را اینها داشته اند. مکرر جنگ با آنها کرده اند و آنها را از قرار گفته خودشان، چاپیده اند و اسیر کرده اند و کشته اند و سرهای آنها را به طهران فرستاده اند»

آگاهی های اقتصادی

در بیشتر سفرنامه های حج این دوره، آگاهی های مختلفی در باره وضعیت اجتماعی، اقتصادی، مشاغل، اوزان و مقادیر به ویژه در باره انواع پولها و تبادل آنها، قیمت اجناس و مسائل دیگری که مسافر روزانه با آن درگیر بوده آمده است. در این سفرنامه هم در این زمینه اطلاعات باارزشی وجود دارد که اگر یکجا جمع و بررسی شود می تواند برای شناخت اوضاع اقتصادی آن دوره بسیار روشنگر باشد. توجه به اقتصاد، از نظر قیمت اجناس خوراکی، به طور ضمنی، اطلاعاتی هم در باره مواد خوراکی رایج، انواع غذاها و حتی شیوه تهیه آنها به دست می دهد. وی تقریبا تمامی هزینه های سفر را از خرید یک نان تا پرداخت مالیات به امیر جبل، حتی هر اندازه کم، ثبت کرده و بدین ترتیب می توان در صورت جمع آنها، مجموعه پولی که وی برای خود و برادرش پرداخت کرده است به دست آورد. طبیعی است که در اینجا نمی توان به همه این امور پرداخت، اما اشاراتی خواهیم داشت.

از کوهپایه که عبور می کند تأکید بر این دارد که « کسب آنها غالباً عبا بافی است» در باره قیمت اجناس عباراتی شبیه عبارت زیر را فراوان می بینیم آنجا که در باره بادکوبه می نویسد: «سبزیجات خوب آنجا پیدا می شود. همه جور متاعی که در عالم است، آنجا می گویند هست، اما همه گران حتی همان سبزیجاتش هم گران است. مثلاً میرزا رضا یکدانه ترب گرفته بود به دو کپک که هر کپکی یک شاهی ماست و چند دانه تربچه گرفته بود. آن هم به دو کپک. نانش گیروانکه [گروانکه واحد وزن معادل ٣٧۵ گرم] یک عباسی بود که یک من شاه، سه هزار و یک عباسی که ما می شود. ماست، گیروانکه نیم قران بود. گوشت گیروانکه سنیزده شاهی. پنیر گیروانکه نهصد دینار. زغال گیروانکه سه شاهی. قند یک من شاه چهارده هزار. تتن سیگار بسته دانه نیم شاهی»

در استانبول هم گزارش دیگری از قیمت ها می دهد: «امروز که پنجم عید نوروز است، باقلا در اینجا فراوان دیده می شود. یک حقه آن را صد درم دهنار [نار: ۴ مثقال] کم، یک قران می دهند. دیروز قند خریدیم چهار حقه [٢٨٠ مثقال] به چهار هزار و دهشاهی. چای لمسه خریدیم نیم حقه به شش هزار. یک پارچه سبز به جهت عمامه و شال قد به دو منات. وجه تذکره عثمانی هر نفری سه مجیدی و سه قروش، مجیدی نه هزار ما هست، کرایه منزل یک قروش به روایتی دو قروش وجه طراده که سوار شدیم وقتی که از کشتی پایین آمدیم. دو قروش وجه یک ساعت از مغازه عمر خریدیم به چهار مجیدی. می گویند در این مغازه، قول یک قول است، هر چه را به هر قیمت گفتند کم و زیاد ندارد. غلیان نعلگیر بزرگ سه دانه خریدیم. هر دانه به سیزده هزار و دهشاهی. کوچک یک دانه به هشت هزار»

وی در جای دیگری از این نکته یاد می کند که پول ایران تنها در عراق و راه جبل اعتبار دارد اما در مکه و مدینه و نقاط دیگر رواجی ندارد: «پول عجم از سیاه و سفید از جبل به اینجا رواج خوبی دارد؛ بهتر از پول های دیگر برمی دارند؛ اما در روسیه و مکه و مدینه ابداً رواجی نداشت»

وصف راه ها

نثر نویسنده رسمی، ساده و البته تا حدود زیادی روان است، اما آنچه ارزش دارد، دقتی است که وی در ثبت جزئیاتی دارد که اگر هیچ ارزش تاریخی نداشته باشد، که دارد، به لحاظ ادب نگارش در وصف جزئیات عالی است: «چون خیلی خسته و مانده بودیم از خدا خواسته، همه خوابیدیم. قدری که گذشت حقیر بیدار شده، دیدم خرده خرده باران می آید. به عجله همه را بعد از صدای زیاد بیدار کرده، دست به بار شدند، سوار شدیم. بلندی و پستی در این راه بسیار بود، هوا هم چون ابر بود، بسیار تاریک بود. بارش نم نم می آمد. قریب نیم فرسنگ که به صعوبت از سر گردنه پیاده گذشتیم، باران شدت کرد. حقیر پیاده شده، بلکه از این بلندی ها و پستی ها به سهولت بگذریم. چند دفعه از زیادتی گِلها افتادم. ناچار رفتم سوار شوم، از آن طرف مال از سر افتادم. یکتا کفشم هم افتاد. هرچه گشتند چون تاریک بود پیدا نشد. باز به هر نحوی بود سوار شدم. مال متصل می خواست بیفتد؛ دهنه او را می کشیدم و خود را نگاه می داشتم. هوا هم چنان تار شده بود که شتر در پیش روی من بود، او را نمی دیدم. از بالا مثل لوله آفتابه، باران می آمد. از زیر پا از هر سمت آب جاری بود. جاده ابداً معلوم نبود و شیخ حسن با دو شترش در سر نیم فرسخی ماند که مطلقاً نتوانست بیاید. بارها را پایین آورده بود، و شترها را خوابانده بود و تا سه چهار روز شترهای او در آنجا بودند که نمی توانستند بیایند. بارها هم در بیابان در توی گل بود. خودش فردای آن شب آمد به آبادی، و آذوقه برای شترها هر روز می برد. . باران به شدّت هرچه تمام تر می آمد. زیر پا از هر سمت که می روی آب است. هوا هم بی اندازه تار و تاریک است. راه را هم گم کرده ایم. مال ها متّصل به آب و گل فرو می رفتند، و مشرف به افتادن می شدند. یابوی حقیر به آبی فرو رفت، و نزدیک بود بیفتد. بعد الحمدلله بلند شد. یکتای دیگر کفشم آنجا افتاد و هرچه گشتند پیدا نشد. راه هم ابداً به جایی نمی بردیم. باران هم از اندازه بیرون می بارد. بنا کردیم به فریاد کردن اهل آبادی های نزدیک که حسینان و معلّمان و مظفرآباد باشد، صدای ما را شنیدند، آتش سر بام ها افروختند، ولی به جهت شدّت بارش، دفعتا خاموش می شد. باز راه به جایی نمی بردیم. فاصله چندانی به آبادی نداشتیم. ده بیست قدم بیش نبود، میر عبدالله فریاد ما را شنید، خود را به ما رسانید و راهنما شد تا رسیدیم به حسینان»

چنین توصیفی که فراوان در این اثر دیده می شود ارزش ادبی بالایی دارد و نشان از نبوغ و توانانی نویسنده در ثبت جزئیات که می تواند نوعی از زندگی را در آن مقطع تاریخی نشان دهد.

راه کویر که وی از آن طریق به خراسان سفر کرده است، راهی بسیار خوفناک و بی آب بوده و او تا حدودی توانسته این خوف و خطر و تنهایی را نشان دهد: « این راهها راه هایی است که کسی از آنها عبور نمی کند مگر کمی در کم. وقتی ما از اوّل منزل تا آخر منزل که می رفتیم، یک نفر آدم نمی دیدیم. جاده یک راه باریکی بود. همه اش به توکّل و توسّل طیّ راه می کردیم، ولی الحمدلله بسیار خوش می گذشت. به اختیار سوار می شدیم، به اختیار پیاده می شدیم. با حواس جمع نماز می کردیم. به تأنی و خوش خوش می رفتیم» در این برهوت، وقتی به روستای دو سه خانه ای می رسیدند بسیار خدا را شاکر بودند: « به قدر یک میدان به طرف کوه، و از پشت کوه رفتیم رسیدیم به عمارتی که یک اطاق کوچک و سقف کوتاهی داشت که مسکونی بود و در جنب آن یک اطاق مالی هم بود که خیلی کوچک و پست بود، قاطر و خر را در آنجا شد جا بکنی. یابو نشد، آن را بیرون بستیم و خودمان هم با نهایت وجد و سرور که حالا در همچو جایی که نه آبادی است نه آدمی، همچو جایی برایمان پیدا شده رفتیم در اطاق. ابداً آنجا سکنه نداشت. می گفتند تابستان ها آبی پیدا می کند، می آیند زراعت می کند و زمستان ها می روند. آبی هم بالفعل نداشت. دیگر می گفتند اینجاها هر وقت برف می آید، ابداً تا مدتی نمی توان عبور و مرور کرد»

انتخاب مسیر کویر از آن روی باید بوده باشد که وی از اصفهان قصد دیدار مؤمنین یعنی شیخی های جندق و نواحی آن را داشته و از همان راه عزیمت مشهد کرده است. اما به خاطر مشکلات فصل سرما و دشواری های دیگری، سختی های زیادی کشیده است به طوری که خود در سبزوار می گوید: «روز یکشنبه که اول ماه شعبان یا دویم ماه بود، یک ساعت بلکه دو ساعت از آفتاب برآمده سوار شدیم. هوا بد نبود، بارشی نبود. از اصفهان تا آنجا را در عرض دو ماه که جمادی الثانیه و رجب باشد، آمدیم که مردم دیگر از این راه که ما آمدیم بیست روزه می آیند»

و در جای دیگر می نویسد: « با میرزا عبدالله خان رفتیم رو به کاروانسرای سرپوشیده؛ دیدیم جمعیت بی اندازه ای از مال و آدم آنجا جمع است. آن شخص هم از آن هوا پایین آمد. مراجعت کردیم به منزل او. شبی یک هزار بنا شد بدهیم. اسمش غلامعلی بود. اطاقی در بالا بود، خالی کردند، منزل کردیم، و معجلاً طبخ چای نموده با میرزا عبدالله خان صرف نمودیم. هنوز بنه و مفرش و آبداری او نیامده بود. وقتی آمد در اطاق دیگری منزل کرد که مفروش بود و کرسی هم داشت؛ مخصوصاً برای خود ثانیاً طبخ چای نمود و ما هم رفتیم منزل او. یک پیاله خوردیم. آدم خوش مشرب خوش ورودی بود. شب برف و باد زیاد از اندازه آمد و زیاد هم هوا سرد شد، و همین طور برف و باد می آمد تا فردا روز. لهذا ما لابداً لنگ کردیم و استخاره هم کردیم حرکت کنیم، بد آمد. بلکه این برف و باد استمرار داشت تا عصر بلکه تا شام؛ و خرده خرده تخفیف پیدا کرد. فردا صبحش واگذاشته بود. سوار که شدیم کم کم ابر متفرق شد و آفتاب شد، ولی باد سردی می آمد که ابداً اثر آفتاب ظاهر نمی شد و در عین آفتاب و عین زوال ظهر، بخارهایی که از دهن ها بیرون می آمد همه به ریش و سبیل می بست. بعد به زور کنده می شد. نرسیده به فخر داود، ارتفاع زمین زیاد می شود. می گفتند تخته زمینی در آنجاست و نشان حقیر دادند که در ایران جایی از آنجا بلندتر نیست.»

در جای دیگر: «صبح از آنجا حرکت کردیم برای ارض اقدس. تا طرق چهار فرسخ است، و از طرق تا مشهد دو فرسخ. راه های قلبی دارد، همه اش کوه کتل و گدار و بلندی و پستی است. چون برف آمده بود، یخ هم بسته بود. حیوان ها به مشقّت هرچه تمامتر گذشتند. اگر چه راه را ساخته اند و وسعت داده اند، به اندازه ای که کالسکه و گاری و درشکه به خوبی می گذرد، اما به جهت پستی و بلندی و یخ و برفش خیلی سخت بود. الحمدلله هوا هم پر بد نبود، اولی که سوار شدیم سرد بود، سوزی هم می آمد؛ اما بعد خرده خرده، خوب شد و ابر شد. هرچه نزدیکتر می شویم به مشهد، بخارات زیاد می شد، به حیثیتی که توی بخار داشتیم می رفتیم و درست در جلومان اگر حیوانی، آدمی، بود دیده نمی شد. به چند آبادی و قهوه خانه در اثنای راه گذشتیم»

در راه قوچان به عشق آباد هم که با گاری چهاراسبه حرکت می کردند، می نویسد: «از مهرآباد تا این منزل سه فرسخ بود. از شدت سختی راه نزدیک غرو بی رسیدیم به منزل. در اطاق کاهدانی که نصفش کاه ریخته بود، منزل کردیم. جلوش قریب دو زرع برف بود، و با آنکه باد نمی آمد این قدر سرد بود که دست به چفت در و آفتابه در توی اطاق نزدیک آتش می چسبید. با آنکه شش مَن چوب آن شب سوزاندیم، ظرف های آب هم در اطاق قریب به آتش یخ کرده بود، و با آنکه چیز زیاد رومان انداخته بودیم، غالب شب را خوابمان نبرد. عمامه حقیر آن شب جرقه آتش روش افتاد، نفهمیدم سوخت»

بعدها که راه جبل را از مدینه تا نجف در کجاوه و با شتر طی می کند، مشابه این عبارات فراوان دارد که یک نمونه را نقل می کنیم: «راه، بعضی جاها ماسه بود. بعضی جاها مثل راه پیش از آن کوه و سنگ متساوی با زمین بود. به علاوه ریگ هایی در این راه نزدیک به منزل دیده شد که به قدرت الهی مدور بود. مثل گلوله تفنگ در نهایت گردی بدون یک ذره کجی و واجی و رنگارنگ بود، مثل آنکه بعضی سیاه بود، و بعضی سرخ و بعضی زرد، و بعضی سفید، و هکذا چندتاش را ما به جهت نمونه با خود برداشتیم. خیلی هم فراوان بود. هرچند که ملاحظه کردم کوهی در اطراف این راه ندیدم، مگر جزئی کوهی که در توی راه دیده می شد که یا مساوی با زمین بود یا فی الجمله برآمدگی داشت»

گزارشی از حملات ترکمن ها به روستاهای کویر

تاکنون اطلاعاتی در باره حملات ترکمن ها به مناطق مختلف خراسان داشتیم، اما نویسنده که از مسیر کویر به سمت خراسان رفته، مطالبی در باره حملات ترکمنها در سالهای پیش از آن شنیده که جسته گریخته آورده است. این اطلاعات که جنبه محلی دارد جالب است. وی از قول سیدی از اهالی تورود نقل می کند که «سیّد می گفت این محل سابقاً جایگاه ترکمن بود. زیر همین کوه ها می مانده اند و قافله را می زدند و می بردند و اهل اینجا از ترس آنها نمی توانستند آنجا بمانند و زراعت کنند»

وی در جای دیگر می نویسد: «در این راهها از طرف یمین و یسار راه، برج خیلی دیده می شد. می گفتند به جهت دفع ترکمن و محفوظ از شر او ساخته اند. سابقاً که ارس ترکمن را نگرفته بود، اینجاها بسیار دستبرد داشته اند تا خود مزارع و قلاع می آمده اند، و مال و آدم می برده اند. مردم از شرّ آنها آسوده نبودند. بسا شخص صبح می رفته بیرون به جهت زراعت، شام نمی آمده. می فهمیده اند ترکمن او را برده و می گفتند خیلی از اهل اینجاها برده و خیلی را در راه کشته. چند قبر در اثنای راه نشان دادند که اینها کسانی هستند که ترکمن آنها را کشته و انداخته و رفته، بعد ورثه شان آمده اند دفنشان کرده اند»

و در جای دیگر می نویسد: «نزدیک غروب رفتیم منزل حاجی فرج الله که رییس و بزرگ آن آبادی است. آدم خوبی است، ظاهر الصلاح است. اگر چه در لباس دیوان است، اما مواظب مسجد و نماز است، و همچنین پسرهایش بلکه نوع اهل دستگرد، میل به نماز و مسجد و موعظه و روضه زیاد دارند. نماز را در منزل حاجی فرج الله به جماعت کردیم. خودش و پسرهاش هم اقتدا کردند. بعد از نماز نشستیم غلیانی کشیدیم. در صورت حاجی فرج، اثری بود. گفت اثر زخمی است که ترکمن ها زده اند. در یک سفری ما چند نفر بودیم. همه تفنگ بسته و با اسلحه و استعداد. ریختند برسر ما. دست در آوردیم و با آنها جنگ کردیم. آخر ما را گرفتند و خودمان را و مالمان را بردند. بعد مرا از آنها به صد و پنجاه تومان خریدند. آمدم به ولایت خودمان، خیلی از تعدیّات و دستبردهای آنها در سابق ایّام صحبت کرد»

در وقت عبور از قوچان به سمت مرز ایران نیز در باره روستایی می نویسد: «به آبادی ای رسیدیم. برجی بالای کوه داشت. گفتند برج حسن خان است که به جهت دفع ترکمن اوقاتی که ترکمن از اینجا عبور می کرده و دست برد کرده، ساخته اند»

در باره روستای در آباد نیز می گوید: «درآباد، مردمان دلیر رشیدی دارد، مثل انارکی ها می مانند، کُردند، بلکه اهل قوچان و دهاتش همه کُردند؛ جلو ترکمن را اینها داشته اند. مکرر جنگ با آنها کرده اند و آنها را از قرار گفته خودشان، چاپیده اند و اسیر کرده اند و کشته اند و سرهای آنها را به طهران فرستاده اند»

آگاهی های اقتصادی

در بیشتر سفرنامه های حج این دوره، آگاهی های مختلفی در باره وضعیت اجتماعی، اقتصادی، مشاغل، اوزان و مقادیر به ویژه در باره انواع پولها و تبادل آنها، قیمت اجناس و مسائل دیگری که مسافر روزانه با آن درگیر بوده آمده است. در این سفرنامه هم در این زمینه اطلاعات باارزشی وجود دارد که اگر یکجا جمع و بررسی شود می تواند برای شناخت اوضاع اقتصادی آن دوره بسیار روشنگر باشد. توجه به اقتصاد، از نظر قیمت اجناس خوراکی، به طور ضمنی، اطلاعاتی هم در باره مواد خوراکی رایج، انواع غذاها و حتی شیوه تهیه آنها به دست می دهد. وی تقریبا تمامی هزینه های سفر را از خرید یک نان تا پرداخت مالیات به امیر جبل، حتی هر اندازه کم، ثبت کرده و بدین ترتیب می توان در صورت جمع آنها، مجموعه پولی که وی برای خود و برادرش پرداخت کرده است به دست آورد. طبیعی است که در اینجا نمی توان به همه این امور پرداخت، اما اشاراتی خواهیم داشت.

از کوهپایه که عبور می کند تأکید بر این دارد که « کسب آنها غالباً عبا بافی است» در باره قیمت اجناس عباراتی شبیه عبارت زیر را فراوان می بینیم آنجا که در باره بادکوبه می نویسد: «سبزیجات خوب آنجا پیدا می شود. همه جور متاعی که در عالم است، آنجا می گویند هست، اما همه گران حتی همان سبزیجاتش هم گران است. مثلاً میرزا رضا یکدانه ترب گرفته بود به دو کپک که هر کپکی یک شاهی ماست و چند دانه تربچه گرفته بود. آن هم به دو کپک. نانش گیروانکه [گروانکه واحد وزن معادل ٣٧۵ گرم] یک عباسی بود که یک من شاه، سه هزار و یک عباسی که ما می شود. ماست، گیروانکه نیم قران بود. گوشت گیروانکه سنیزده شاهی. پنیر گیروانکه نهصد دینار. زغال گیروانکه سه شاهی. قند یک من شاه چهارده هزار. تتن سیگار بسته دانه نیم شاهی»

در استانبول هم گزارش دیگری از قیمت ها می دهد: «امروز که پنجم عید نوروز است، باقلا در اینجا فراوان دیده می شود. یک حقه آن را صد درم دهنار [نار: ۴ مثقال] کم، یک قران می دهند. دیروز قند خریدیم چهار حقه [٢٨٠ مثقال] به چهار هزار و دهشاهی. چای لمسه خریدیم نیم حقه به شش هزار. یک پارچه سبز به جهت عمامه و شال قد به دو منات. وجه تذکره عثمانی هر نفری سه مجیدی و سه قروش، مجیدی نه هزار ما هست، کرایه منزل یک قروش به روایتی دو قروش وجه طراده که سوار شدیم وقتی که از کشتی پایین آمدیم. دو قروش وجه یک ساعت از مغازه عمر خریدیم به چهار مجیدی. می گویند در این مغازه، قول یک قول است، هر چه را به هر قیمت گفتند کم و زیاد ندارد. غلیان نعلگیر بزرگ سه دانه خریدیم. هر دانه به سیزده هزار و دهشاهی. کوچک یک دانه به هشت هزار»

وی در جای دیگری از این نکته یاد می کند که پول ایران تنها در عراق و راه جبل اعتبار دارد اما در مکه و مدینه و نقاط دیگر رواجی ندارد: «پول عجم از سیاه و سفید از جبل به اینجا رواج خوبی دارد؛ بهتر از پول های دیگر برمی دارند؛ اما در روسیه و مکه و مدینه ابداً رواجی نداشت»


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86