جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 15473
دانلود: 2915

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15473 / دانلود: 2915
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۳- روش شناسي قلمرو دين در سنت علوي

تبيين روش پژوهش در مسئله ي قلمرو دين، محققان را از خطا و انحراف باز مي دارد؛ بنابراين، در به كارگيري روش درون ديني يا برون ديني و يا جمع آن دو لازم است شيوه ي معيني گرفته شود. مراد ما از روش پژوهش، به كارگيري طريقه ي منظم تحقيق و فرآيند معيني جهت دست يابي به دست آوردهاي پژوهشي است. و مقصود از پژوهش، تلاش براي شناخت اين واقعيت است كه دامنه ي دين در عرصه هاي مختلف چه مقدار است؟

پاره اي از محققان در جريان فرايند كشف گستره ي شريعت، تنها از روش هاي برون ديني بهره جسته اند و با مراجعه به روش تعقلي يا تجربي و يا كاركردگرايي، به پرسش هاي اين حوزه پاسخ داده اند و گروه ديگري، تنها به روش درون ديني و كتاب و سنت بسنده نموده اند. متفكران و دين پژوهان نسبت به عقل نيز از سه روي كرد گوناگون برخوردارند.

گروهي خردباوران افراطي اند كه به زعم خود، دين را اسطوره و خيال انديشي معرفي كرده اند و هرگونه انتظار از دين را منتفي ساخته اند و بر اين باورند كه عقل، در رفع تمام حاجت هاي انساني توانا است. نهضت روشن گري در قرن هيجدهم و نوزدهم ميلادي بر اين ادعا بانگ زده و بر حاشيه نشاندن دين فتوا دادند.(۱۰۸)

پاره اي از مورخان، چنين انديشه اي را به زكرياي رازي (۲۵۱ - ۳۱۳ ق) نيز نسبت داده اند.(۱۰۹) در غرب نيز كساني چون جان لاك، ديويد هيوم، كانت، ولتر و روسو اين طريقت را طي نمودند. روي كرد ديگر عقل گرايان افراطي در پيروان مكتب اعتزال ظاهر است كه علي رغم جولان دادن به عقل در حوزه ي اعتقادات، از آموزه هاي ديني در حوزه ي فروعات غفلت نكردند؛ ولي در تأويل آموزه هاي اعتقادي نيز گرفتار افراط شدند.

گروه ديگر، خردستيزان افراطي اند كه با نفي هرگونه رابطه ميان دين ورزي و خردورزي، شرط پذيرش دين را كنار نهادن عقل دانسته اند. اين دسته شعارشان اين است كه «در پي آن مباش كه بفهمي تا ايمان آوري».(۱۱۰)

ايمان گرايان در ميان مسيحيان مانند پاسكال، ويتگنشتاين و كي يركگارد و نيز نص گرايان و اهل حديث در ميان مسلمانان مانند احمد بن حنبل، ابن تيميه و تا حدودي اخباريون از اين طايفه اند.(۱۱۱)

سومين گروه، خردباوران معتدل اند كه به حريم عقل به عنوان نيروي ادراكي احترام مي گذارند و آن را منبع استنباط احكام و معارف مي دانند و با حجيت عقل به حجيت شرع و محدوديت عقل پي مي برند و به نقش دين در هدايت عقل اعتراف مي كنند و علي رغم پذيرش لغزش هاي عقل و ناتواني آن در كشف فروعات و جزئيات، عقل را مفتاح و مصباح دين مي دانند.

اين طايفه، ناسازگاري واقعي ميان دليل شرعي قطعي و دليل عقلي قطعي را نمي پذيرند و در صورت تعارض، قطع را بر ظن مقدم مي دارند. در سنت علوي نيز عقل گرايي اعتدالي مشهود است. و در كنار اين مدل عقل گرايي نسبت به روش تجربي و شهودي و وحياني تأكيد مي ورزد. و اينك از مدرسه ي اميرمؤمنان عليعليه‌السلام در تبيين روش شناسي قلمرو دين بهره مي گيريم.

حضرت عليعليه‌السلام درباره ي قلمرو تجربه، از محدوديت تجربه ي حسي سخن مي گويد و علي رغم حضور حق تعالي در عمق رازهاي پنهان، ديدگان را از ديده وري او ناتوان مي داند. و تأكيد مي كند كه بر ويژگي هاي الهي پرده ي پنداري فرو نيفتد و جستار هيچ قلبي در فهم چگونگي اش به پايان نرسد. بر ساحتش تجزيه و تبعيض را راهي نباشد و چشم و دل ها را توان احاطه يافتن بر او نيست. اميرمؤمنان در ساحت هاي ديگري از كلامش به تجربه ي حقايقِ برتر توسط حواس باطني اشاره مي كند و درك روشنايي وحي را نيز از اين طريق جويا مي شود.

قدرت عقلاني را از درك حسي قوي تر مي داند، و مي فرمايد: هرگز انديشه ي خردمندانه را نمي توان با ديدن چشم و شناخت جسمي برابر دانست؛ چه بسا كه چشم ها به صاحب خود دروغ بگويند. اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت نخواهد كرد.

عليعليه‌السلام با وجود اين، تجربه را ارزش مند دانسته و آن را شرط رهبري و مديريت و از عوامل رشد فرهنگي و راز موفقيت مي داند. تجارب تاريخي را پشتوانه ي سنت هاي صحيح و ثروتي ناشناخته معرفي مي كند و نسبت به بهره گيري از تجارب ديگران توصيه مي نمايد. و غفلت و وابستگي هاي مادي را از موانع بهره گيري از تجربه مي داند.(۱۱۲)

امام عليعليه‌السلام در نامه به مالك اشتر چنين سفارش مي كند:

«كارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه و با حيا و از خاندان هاي پاكيزه و باتقوي كه در مسلماني سابقه ي درخشاني دارند، انتخاب كن».(۱۱۳) و نيز در اهميت تجربه مي فرمايد:

«آن كس كه از آزمايش ها و تجربه هاي خدادادي سودي نبرد، از هيچ پند و اندرزي سود نخواهد برد و كوته فكري دامن گير او خواهد شد.»(۱۱۴) «حفظ و به كارگيري تجربه، رمز پيروزي است.»(۱۱۵) «همانا بدبخت كسي است كه از عقل و تجربه اي كه نصيب او شده، محروم ماند.»(۱۱۶)

تا اين جا روشن شد كه تجربه با معاني مختلفش يعني ادراك حسي، تجربه ي عرفي و اجتماعي و تجربه ي مهارتي علي رغم محدوديتش نسبت به درك همه ي حقايق، به ويژه ذات اقدس اله، از اعتبار خوبي برخوردار است و امام عليعليه‌السلام ناسازگاري ميان دين و تجربه را نمي پذيرد. همين ارزش و اعتبار نيز به خِرد آدمي داده شده است. عقل، ابزار دوران گذار از جاهليت به بعثت است و فلسفه ي بعثت، راز شكوفايي خِرد.(۱۱۷)

شارع مقدس، براي حفظ خِرد، ترك مي گساري را رقم زد(۱۱۸) .

خِرد، ثروتي مقايسه ناپذير است و ميان عقل و ايمان، رابطه اي تنگاتنگ وجود دارد. امير كلام از ارزشمندي عقل در ساحت هاي گوناگون فلسفي، عرفاني، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و مديريتي سخن گفته و مايه نگرفتن از آن را باعث شكست انسان در عرصه هاي مذكور مي داند. با وجود اين، لغزش عقل را نيز گوشزد مي كند و از خواب آلودگي خِرَد، به خدا پناه مي برد و محدوديت دامنه ي شناخت عقلاني را مكرر هشدار مي دهد و مي فرمايد: «پس در مسائلي كه نگاه به ژرفايش راه نيابد و انديشه ها در آن نفوذ نكند، رأي خويش را به كار مگير».

و نيز مي فرمايد: «تو نيز، به همان كه حوزه ي فهم تو است، بسنده كن و با ميزان هاي عقلي خود، خداي را مسنج؛ وگرنه از تباه شدگاني». حضرت عليعليه‌السلام آرزو، هوس زدگي، وابستگي هاي مادي، وابستگي هاي گروهي، خودمحوري، بحران و تشنج، رفاه زدگي، آز، فقر، معاشرت با نابخردان را از آفات عقل مي شمارد و مردم را از اين امور پرهيز مي دارد.(۱۱۹) اميرمؤمنان در باب اهميت عقل مي فرمايد: سرمايه اي از عقل سودمندتر نيست و عقلي چون دورانديشي نيست(۱۲۰) و بزرگ ترين فقر، بي خردي است(۱۲۱) . عقل تو را كفايت كند كه راه گم راهي را از رستگاري نشانت دهد.(۱۲۲)

مطلب حايز اهميت اين است كه عقل جهت نجات از آفت ها و آسيب ها، به قلب حاجت مند است حضرت عليعليه‌السلام در اين باره مي فرمايد: «عاقل با چشم دل سرانجام كار را مي نگرد.»(۱۲۳) «خوشا به حال كسي كه قلبي سالم دارد و خداي هدايت گر را اطاعت مي كند.»(۱۲۴)

«وليكن شرط سلامتي دل نيز تقوا و ترس از خداست. و همانا تقوي و ترس از خدا داروي بيماري دل ها، روشنايي قلب هاي شما است.»(۱۲۵) «كسي كه پرهيزكاري او اندك است، دلش مرده و آن كه دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد كرد.»(۱۲۶)

تا اين جا، روش شناسي دين پژوهي و قلمروشناسي دين و اعتبار حس و تجربه و عقل در كنار دين و وحي از منظر امير كلام روشن گرديد؛ ولي نكته ي مهم ديگر كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه حضرت غير از بهره گرفتن از اين روش ها در تعيين قلمرو دين، از چه راه هايي بهره گرفته است. به عبارت ديگر، محققان در شناخت قلمرو دين در سنت علوي از چه راه هايي بايد استفاده نمايند؟

به نظر نگارنده، در تشخيص گستره ي شريعت از منظر سنت علوي مي توان از راه هايي مانند تعيين فلسفه ي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگي هاي قرآن و سنت، گستره ي دين در عرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و غيره بهره گرفت.

۴- پيش فرض هاي قلمرو دين

مسئله ي قلمرو دين، همانند هر مسئله ي كلامي و غيركلامي ديگر، مبتني بر پيش دانسته هايي است كه خوانندگان بايد بدان توجّه داشته و اثبات آن ها را در موضع ديگري جويا باشند. و اينك به مهم ترين پيش دانسته ها اشاره مي كنيم:

۱. متون ديني علوي بر اساس فرايند وضع و اقتران لفظ و معنا، بر معاني عصر نزول دلالت دارند و اين دلالت ها در عصر حاضر دست يافتني اند؛ بنابراين، سنت علوي، ناطق است نه صامت و بر مقصود الهي نيز دلالت دارد.

۲. فهم متون علوي، مبتني بر پيش دانسته هاي استخراجي و استفهامي است. پيش دانسته هاي استخراجي همانند طناب و چرخ چاه كه در استخراج آب چاه به انسان تشنه مدد مي رسانند، فهمنده را ياري مي كنند. قواعدي مانند ادبيات عرب و قوانين زبان شناختي به مفسِّر كمك مي كنند تا معنا و محتوا را از متون ناطق استخراج نمايند.

پيش دانسته هاي استفهامي و پرسشي عبارتند از پرسش هاي جديدي كه فرا روي مفسِّر ظاهر مي شوند و مفسّر تلاش مي كند تا پاسخ اين پرسش ها را از متون ديني استخراج نمايد؛ يعني پرسش ها را از بيرون متن به دست مي آورد ولي پاسخ ها را از درون متن جويا مي شود.(۱۲۷) مفسران كلام علوي اگر به جاي پيش فرض هاي استخراجي و استفهامي از پيش فرض هاي تحميلي استفاده كنند، در قلمرو دين، اسير تأويل و تفسير به رأي مي شوند.

۳. مفسّر متون علوي بايد تلاش كند تا از پيش دانسته هاي تحميلي و تطبيقي، پرهيز نمايد تا معناي متن را اصطياد كند، و اين امر نيز امكان پذير است.

۴. فهم متون علوي ذومراتب است؛ يعني از مدلول مطابقي و مدلول هاي التزامي در طول مدلول مطابقي برخورداراست.

۵. اصل عقلايي و اولي در فهم الفاظ و كلمات و جملات متون علوي، شناختاري بودن آن ها است؛ يعني اوّلاً متون ديني علوي معنا دارند؛ ثانياً بر معناي شناختاري دلالت مي كنند، يعني از واقع و نفس الامر حكايت مي كنند؛ ثالثاً اگر معناي سمبليك و نمادين يا اسطوره اي و در يك كلام، غيرشناختاري داشته باشند، بايد با قرينه ي قطعي ثابت گردد. حكمت الهي كه در صدد هدايت انسان ها است نيز اقتضا مي كند كه طبق زبان، روش و اصول محاوره ي اين عقلا، با مخاطبان سخن بگويد.

۶. الفاظ ديني و علوي با مدلول سمانتيكي و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتيكي يك لفظ، همان چيزي است كه با عنوان «مسما» معرفي مي گردد. بنابراين، معنا، چيزي جز مدلول و محكي لفظ نيست و آن مدلول غير از مصداق و كاركرد معنا است؛ بلكه يك تصور ذهني است كه براي عالمان به وضع لفظ و معنا آشنا است.

اين تصور و ماهيت ذهني، مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست پس مدلول الفاظ امام عليعليه‌السلام ، مصداق يا تصور ذهني مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست؛ بلكه معناي ذهني بدون قيد ذهني و خارجي است. اگر مصداق يا معناي ذهني به قيد خارجي، مدلول الفاظ باشد، قلمرو ديني از كلام عليعليه‌السلام به دست مي آيد كه براي دنياي امروز ما مفيد نخواهد بود.

۷. منطق صحيح فهم سنت علوي اقتضا مي كند كه به مباني تفسير، قواعد تفسير، شرايط مفسّر، علوم مورد نياز تفسير، شيوه و مراحل تفسير توجّه شود؛ زيرا بدون داشتن معيارهايي روشن در باب شيوه تفسير متون علوي، نمي توان قلمرو دين را تعيين كرد.

۸. وقتي گفته مي شود روش فهم سنت علوي، روش محاوره ي عقلايي است. اين بدان معنا نيست كه ظرافت ها و دقايق از آموزه هاي سنت علوي به دست نيايد. زيرا اين ظرافت ها، از مدلول هاي التزامي آموزه هاي علوي اصطياد مي شوند و مدلول هاي التزامي نيز در طول مدلول مطابقي كلام قرار دارند و مدلول مطابقي نيز با روش عرفي قابل اصطياد است.

۹. هم چنان كه فهم ها و مدلول هاي سنت علوي به مطابقي و التزامي تقسيم پذيرند، تفسيرهاي سنت علوي به ظني و يقيني نيز انشعاب مي يابند؛ بنابراين، در تعيين قلمرو دين در سنت علوي بايد به اين طبقه بندي نيز توجّه داشت.

۱۰. دين، مجموعه اي از گزاره هايي است كه به ابعاد و زواياي گوناگون زندگي بشر نظر دارند. از اين رو، برخي از گزاره هاي ديني، جنبه ي اخباري و پاره اي، جنبه ي انشايي دارند و گزاره هاي اخباري كه معناي شناختاري دارند، به گزاره هاي اعتقادي و تاريخي و معرفتي و گزاره هاي انشايي به اخلاقي و فقهي و حقوقي انشعاب مي يابند. برخي از اين گزاره ها به اعمال فردي و يا اجتماعي و دسته ي ديگر به اعمال جوارحي و ظاهري يا جوانحي و باطني مربوط مي شوند.

۱۱. برخي براي تعيين قلمرو دين، از عنصر گوهر و صدف دين بهره مي گيرند و دين را به دو ساحت ذاتي و عرضي يا گوهر و صدف منشعب مي سازند و امور عرضي دين را به امور موقتي، محلي و تغييرپذيري تعريف نموده و بسياري از تصورات و تصديقات و آموزه هاي شارع، حوادث تاريخي در كتاب و سنت، پرسش هاي مؤمنان و مخالفان و پاسخ هاي وارده بر آن ها، احكام فقهي و شرايع را عرضي دين و منحصر به زمان پيامبر و امام دانستند و گوهر دين را در بندگي خدا و سعادت اخروي و حفظ مقاصد شريعت منحصر ساختند.(۱۲۸)

نگارنده در تعيين قلمرو دين در سنت علوي، با اين پيش فرض سخن نمي گويد و اصولاً گوهر و صدف، بدين معنا را نمي پذيرد؛ گرچه پاره اي از آموزه هاي ديني، مقدمه ي آموزه هاي ديگرند و ليكن آن ها، مقدمه در حدوث و بقايند و بنابراين تغييرات آن ها همانند جا به جايي احكام ثانوي و حكومتي و اولي است و هيچ گاه تغيير دايمي در شريعت اسلام جاري نيست؛ مگر آن كه دليل ديني بر نسخ آموزه ي ديني دلالت نمايد.

حال، اگر پيش فرض برخي از روشن فكران معاصر پذيرفته شود و بخش اعظمي از دين، به عنوان عرضيات دين شمرده شود، به ناچار در قلمرو دين، به دين حداقلي سوق مي يابيم، ولي اگر اين پيش فرض را نپذيريم، مي توانيم فرضيه ي نگارنده را كه در آغاز بحث بيان گرديد، اثبات كنيم.

۱۲. مسئله ي انتظار بشر از دين، مقدم بر قلمرو شريعت است؛ زيرا انتظار بشر از دين، تنها به بيان نيازهاي انسان به دين مي پردازد؛ ولي قلمرو دين، تعيين حدود و دامنه ي نيازها را تبيين مي كند؛ بنابراين، پيش فرض كلامي اين نوشتار در حوزه ي خواهش هاي بشر از دين، عبارت است از اين كه دين به معناي آموزه هاي الهي، برگرفته از كتاب و سنت، تنها به پاره اي از نيازهاي آدميان در دنيا و آخرت پاسخ مي دهد و جهت رفع تمام نيازهاي بشري به عقل و تجربه نيز حاجت مند است.

بنابراين، اگر در رفع پاره اي از مشكلات اقتصادي، سياسي، مديريتي، بهداشت و غيره به عقل و تجربه نياز داريم، نبايد نتيجه گرفت كه آموزه هاي كتاب و سنت به اين گونه مسائل نمي پردازد. يا تنها در دايره خدا و آخرت سخن مي گويد. هم چنان كه نبايد از دين، چنين انتظار داشت كه بدون مراجعه به عقل و تجربه، تمام نيازهاي بشري را مرتفع سازد.

خلاصه ي سخن آن كه دين، ذاتاً جهت تأمين سعادت اخروي انسان ها ارايه ي طريق مي كند و به تبع به پاره اي از نيازهاي دنيوي مي پردازد. احكام اين نيازها در طول اعصار گوناگون با شيوه ي اجتهادي، قابل اصطياد است.

از مطالب گذشته نكات ذيل استفاده مي شود:

الف. روش درون ديني و برون ديني در كشف حقايق و شناخت دين لازم و ضروري است.

ب. روش عقلي و تجربي در فهم آيات و روايات مؤثرند ولي عقل و تجربه نيز براي مصونيت از خطا و انحراف به تقوا و دين و دين داري حاجت مند است.

ج. بي شك براي بهره گرفتن از روش درون ديني و كتاب و سنت، ناچاريم از دليل عقلي براي حجّيت كتاب و سنت مدد بگيريم.

د. كتاب و سنت از آن رو كه با زبان عربي و زبان عرفي با مخاطبان سخن گفته و الفاظ آن ها در فرايند وضع بر معاني خاصي دلالت دارد، بدين جهت صامت و ساكت نيستند و كلمات و الفاظ آن ها بازگوي معاني است.

متأسفانه پاره اي از عالمان و مفسران و عارفان و فيلسوفان، از معاني ظاهري عدول نموده و با پيش دانسته هاي خود به تأويل آموزه ها و گزاره هاي ديني اقدام نمودند.

ه. متون علوي، ذومراتب و از مدلول مطابقي و مدلول هاي التزامي برخوردارند.

و. آموزه هاي علوي گرچه نسبت مقدمه و ذي المقدمه دارند ولي به ذاتي و عرضي بودن، (به معناي هگلي) تقسيم پذير نيستند.

ز. دين اسلام از ابعاد و زواياي مختلف بشري سخن گفته است.

ح. در تعيين قلمرو دين از منظر سنت علوي مي توان از راه هاي تعيين فلسفه ي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگي هاي قرآن و سنت و نيز گستره ي دين در عرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و... بهره گرفت.

۵- قلمروشناسي دين از راه فلسفه ي بعثت پيامبران

يكي از راه هايي كه در تعيين گستره ي شريعت كارساز است، شناخت فلسفه ي بعثت است. امير كلام در موارد گوناگوني از فلسفه ي بعثت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن گفته است و از اين طريق دامنه ي دين را مشخص ساخته است. در اين بخش به پاره اي از اهداف بعثت در كلام علوي اشاره مي كنيم:

۱.احياي فطرت توحيدي : انسان ها در اثر پاره اي از حجاب ها و موانع فردي و اجتماعي، گرفتار آسيب هاي سرشت و فطرت الهي مي شوند و از حقيقت الهي فاصله مي گيرند. بر اين اساس، حق تعالي، پيامبراني را بر مي انگيزاند تا سرشت الهي انسان شكوفا شود. حضرت عليعليه‌السلام در اين باره مي فرمايد:

«اين شيطان ها را فرصتي دل خواه بود تا آدميان را از شناخت حق بازدارند و رشته ي پيوند بندگي شان را با خدا بگسلند. چنين بود كه خداوند، فرستادگانش را در ميان آنان برانگيخت و پيامبران خود را پي در پي به سويشان گسيل داشت تا ميثاق فطرت توحيدي را از آنان مطالبه كنند و نعمت هاي از ياد رفته ي خداوندي را فرايادشان آرند و با تبليغ توحيدي، احتجاج كنند و عقل هاي مدفون را رستاخيزي فراهم آرند و آيه هاي دقيق و سنجيده اي را در خداشناسي برايشان نمايش گذارند.»(۱۲۹)

۲.درمان دردهاي بيماران : پيامبران، در متون ديني اسلام به عنوان پزشكان روح و درمان كننده ي دردهاي قلب ها معرفي شدند. به همين دليل، بخشي از دين به بيان آسيب شناسي روح و درمان شناسي آن اختصاص دارد.

امير سخن در اين باره مي فرمايند:

«او پزشكي است كه با ابزار و وسايل درمان در پي بيماران مي گردد. مرهم هايش را با ضوابطي خدشه ناپذير آماده ساخته، داغ و درفش هايش را به كمال گداخته است، تا آن ها را بر حسب نياز براي درمان قلب هاي كور، گوش هاي كر و زبان هاي لال به كار گيرد. با داروهاي كارآمدش، جايگاه هاي از خودبيگاني و پايگاه هاي سردرگمي را جست وجوگر است كه مردمش از پرتو هر حكمت محروم اند و از درخشش چخماق هر دانش بي نصيب. پس چهارپايان چراگاهان و سنگ هاي سخت كوهساران را ماننده اند.»(۱۳۰)

۳.نجات دهنده ي تاريكي ها و اطاعت پذيري شيطان : دشمن آدميان در عرصه ي دنيا، شيطان است كه منشأ ورود انسان ها به تاريكي ها و انحراف ها مي شود. بخش مهمي از دين بستگي به وظيفه و هدف اساسي يعني نجات انسان ها از انحراف ها دارد. حضرت عليعليه‌السلام در اين باره مي فرمايد:

«پس خداوند، محمد را كه درود خداوند بر او و خاندانش باد به حق برانگيخت تا بندگانش را از ظلمات بندگي بت ها به روشنايي بندگي خويش و از اطاعت شيطان به اطاعت خود درآورد؛ با قرآني كه روشن گر و استوارش قرار داد تا بندگانش، از پس دوراني جهالت، پروردگار خويش را باز شناسد و در پي موضع گيري هاي جهل آلود، به وجودش معترف شوند.»(۱۳۱)

۴.آشكار ساختن عيب هاي دنيا : دنيا در قاموس اسلام از معاني گوناگوني برخوردار است: گاهي دنيا به معناي غفلت از خدا به كار مي رود مولوي سروده است:

چيست دنيا از خدا غافل بُدن

ني قماش و نقره و ميزان و زن

امير كلام نيز در حكمت هاي گهربار خود، مكرر از مذمت هاي چنين دنيايي سخن گفته است و مردم را به لهو و لعب و غرور و فريب و ضرررساني و رها كردن او هشدار داده است.

معناي ديگر دنيا، نعمت ها و نقمت هاي دنيوي و پديده هاي عالم دنيا است كه چنين حقيقتي براي راستان، سراي راستي، براي دنياشناسان، سراي عافيت، براي توشه گيران، سراي بي نيازي و براي پندپذيران، سراي پند و اندرز است. سجده گاه دوستان خدا، جايگاه ورود فرشتگان حق و فرود وحي الهي و سوداسراي اولياي خدا است.

آنان در دنيا رحمت به دست آوردند و در آن بهشت را سود بردند. اينك چه كسي مي تواند دنيا را نكوهش كند؟!(۱۳۲)

اين معناي از دنيا با دين داري تعارضي ندارد و به تعبير حضرت عليعليه‌السلام ، اين نشدني است كه مردم به سبب سامان بخشيدن به دنياشان، چيزي از امور ديني را وانهند و خدا دري زيان بارتر از آن چه در مقام رفع آن بوده اند، بر آنان بگشايد. هر آن كه براي دينش بكوشد، خداوند امر دنيايش را بسنده باشد.(۱۳۳)

آخرين معناي دنيا عبارت است از نيازها و پرسش هاي دنيوي. دين به پاره اي از نيازهاي دنيوي پرداخته و تنها به آخرت و مسائل اعتقادي اختصاص ندارد.

آن چه در اين جا به عنوان فلسفه ي بعثت پيامبران بيان مي گردد، عبارت است از غفلت ها و عيب ها و كاستي هايي كه در دنيا وجود دارد و پيامبران، چهره از آن بر مي افكنند و آن ضعف ها را بر انسان ها آشكار مي سازند؛ ضعف هايي كه از طريق عقل بشري تحصيل پذير نيستند و اگر كشف پذير باشند، جبران پذير نيستند. حضرت عليعليه‌السلام در اين باره مي فرمايد:

همو است كه خلق خويش را در دنيا جاي داد و رسولان خويش را به سوي آدميان و پريان برانگيخت تا پرده از چهره ي دنيا برافكنند و از آسيب هايش هشدارشان دهند؛ بر ايشان مثل ها آرند، چشم هاشان را بر عيب هاي دنيا بگشايند و سرانجام با هر چه مايه ي عبرت تواند بود، از دگرگوني تندرستي و بيماري، حلال و حرام، بهشت و دوزخ و كرامت و پستي، كه خداوند براي فرمان بران و عاصيان آماده كرده است، بر آنان هجوم آورند.»(۱۳۴)

۵.ارايه ي بيم و اميد از كيفر امت هاي گذشته : حضرت عليعليه‌السلام در اين باره مي فرمايد: «خداوند او حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با آييني پرآوازه، درفشي شناخته، كتابي نگاشته، فروغي درخشان، شعاعي تابان و فرماني قاطع و بران، رسالت داد تا با حقايقي روشن گر، برهان آورد و با آياتي اعجازآميز هشدار دهد و شبهه ها را بزدايد و با تكيه بر كيفر امت هاي گذشته، مردم را بيم دهد و اميد ببخشد.»(۱۳۵)

۶.نجات مردم از حيرت و جاهليت : انسان ها در هر دوران، گرفتار حيرت ها و جهالت هايند. در عصر گذشته با حيرت و جهالت سنتي و در عصر حاضر، با حيرت و جهالت مدرن روبه رو است. به تعبير امير كلام، به هنگامي كه مردم در وادي حيرت و سرگرداني، راه به جايي نمي بردند و در امواج فتنه ها و بحران ها دست و پا مي زدند، و هوس ها و احساسات بر خردشان چيرگي يافته بود و كبريا و خود بزرگ بيني، لغزش هاي پياپي را تحميلشان مي كرد و جاهليت جهل آكنده، خالي و پوك و بي وزنشان كرده بود و حيرت زدگاني بي ثبات در سياست و گرفتار جهل مطلق بودند، او، كه درود خدا بر او بر خاندانش باد، از سوي خداوند برانگيخته شد و با دل سوزي تمام ره نمودشان داد و بر خطي روشن به پيششان برد و به پند و حكمت فرا خواندشان.(۱۳۶)

۷.ايجاد هم بستگي و رفع اختلاف ها : خداوند به وسيله ي آن حضرت، شكاف هاي ناشي از اختلاف را پر كرد و ميان خويشاوندان همبستگي و الفت به وجود آورد؛ آن هم در پي شعله هاي عداوتي كه در سينه ها افروخته شده بود و كينه هاي نهفته اي كه هر يك از آن ها در دل ها جرقه اي مي زد.(۱۳۷)

۸. حضرت عليعليه‌السلام در خطبه هاي ديگر نهج البلاغه، به موارد ديگري از فلسفه ي بعثت اشاره كرده است. از جمله مي فرمايد:

گشاينده ي گره هاي پيچيده، آشكار كننده ي حق بر اساس حق، دفع كننده ي جوش و خروش باطل، درهم كوبنده ي شوكت گم راهان، منتشر كننده ي انوار الهي، روشن كننده ي راه حق، هدايت كننده ي دل ها، ابلاغ كننده ي احكام نوراني اسلام، امين خداوند بر حقايق و اسرار(۱۳۸) ، اجراي فرمان خداوند، اتمام حجت بر مردم، بيم دادن مردم از زشتي ها(۱۳۹) پيشواي پرهيزكاران، روشني بخش چشم هدايت شدگان،(۱۴۰) نجات مردم از پرستش بت ها، عبادت و پرستش خداي يگانه، بازداشتن مردم از اطاعت شيطان و اطاعت و پيروي از خداوند، دعوت مردم به وسيله ي قرآن، معرفي و شناساندن خداوند به مردم، اقرار كردن به وجود خدا بعد از انكار، اثبات كردن وجود خداوند،(۱۴۱) به سرمنزل نهايي رساندن احكام و انذار و بشارت الهي،(۱۴۲) برداشتن جهل و ناداني، برحذر داشتن مردم از زيان كاري، پند دهنده ي مردم، آگاه كردن مردم به عيوب دنيا، طرح راه هاي عبرت آموزي، تندرستي ها و بيماري ها، تبيين حلال و حرام، شناساندن راه هاي بهشت و جهنم و راه هاي بزرگواري و خواري،(۱۴۳) از بين بردن بهانه ها با ارايه ي دلايل روشن و آشكار.(۱۴۴)

نتيجه اين كه، از طريق فلسفه ي بعثت پيامبران در كلام علوي، قلمرو دين از يك زاويه مشخص شد و آن اين كه دين تنها به آخرت نظر ندارد و عيب ها و نقص هاي دنيا را نيز بازگو مي كند. آسيب شناسي و درمان شناسي روح آدمي در دنيا و حيات اجتماعي را نشان مي دهد و حيرت و جاهليت و بيم و اختلاف را از مردم مي زدايد و همبستگي، نجات، احيا و معرفت را به ارمغان مي آورد.

گفتني است كه هدف اصلي دين، سعادت اخروي است. فلسفه ي اصلي بعثت پيامبران نيز نجات و رستگاري اخروي انسان ها است ولي از طريق سعادت دنيوي اين امر تحقق مي يابد بر اين اساس، فلسفه ي بعثت پيامبران به اين حوزه مهم يعني نيازهاي دنيوي نيز نظر داشته است.