جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 15480
دانلود: 2920

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15480 / دانلود: 2920
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۴- تربيت در مكتب علوي

تربيت، يكي از حياتي ترين عناصر انساني است كه تمام خوبي ها و زشتي ها، سعادت ها و شقاوت ها به مصاديق آن برمي گردد. مهم اين است كه آدمي، راه صحيح را باز شناسد و طريقت آن را اراده نمايد. اميرمؤمنان عليعليه‌السلام به اين نكته ي مهم، چنين رهنمود داده است: «اي مردم، كسي كه راه آشكار را بپيمايد به آب درآيد و آن كه بيراهه را پيش گيرد، در بيابان بي نشان افتد.»(۳۴۲) عليعليه‌السلام نسبت به گم شدگان و متحيّران خطاب مي كند: «پس كجا مي رويد؟ و كي باز مي گرديد؟ كه علامت ها برپاست و دليل ها هويداست، و نشانه ها برجاست.

گمراهي تا كجا؟ سرگشتگي تا كي و چرا؟ خاندان پيامبرتان ميان شماست كه زما م داران حق و يقين اند و پيشوايان دينند. با ذكر جميل و گفتار راست قرينند. پس همچون قرآن، نيك حرمت آنان را در دل بداريد و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند، به آنان روي آريد.»(۶۰)

امام عليعليه‌السلام در سخنان گهربار خود از مباني، عوامل و موانع، اصول، روش ها و تربيت سخن گفته است. كه به اختصار بدآن ها خواهيم پرداخت.

الف: عوامل و موانع تربيت امامعليه‌السلام درباب موانع تربيت، دنياپرستي و وابستگي به دنيا را مهم ترين مانع تربيت آدمي قلمداد مي كند؛ زيرا دنيا و آخرت دشمن و دو راه مخالفند(۳۴۳) . و به همين دليل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، دنيا را خوار و كوچك شمرد.(۳۴۴) عليعليه‌السلام نيز به دنيا خطاب مي كرد كه «اي دنيا، از من دور شو كه مهارت بر دوشت نهاده است گسسته، و من از چنگالت به دوري جسته ام و از ريسمآن هايت رسته و از لغزشگاههايت دوري گزيده ام»(۳۴۵)

«اي دنيا، اي دنيا، از من دور شو، با خودنمايي فرا راه من آمده اي؟ يا شيفته ام شده اي؟ هرگز آن زمان كه تو در دل من جاي گيري فرا نرسد. هرگز، دور شو، ديگري را فريب ده، مرا به تو نيازي نيست، تو را سه طلاقه كرده ام كه بازگشتي در آن نيست.»(۳۴۶)

اما آن چه در اين بحث مهم است، تبيين چيستي دنياست:

چيست دنيا؟ از خدا غافل بُدن ني قماش و نقره و ميزان و زن

مال را كز بهر حق باشي حَمول نِعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول

آب در كشتي هلاكِ كشتي است آب اندر زيرِ كشتي پُشتي است(۳۴۷)

پس اگر تصوير صحيحي از دنيا داشته باشيم و زشتي ها و زيبايي هاي آن و مقدمه و مزرعه بودنش نسبت به آخرت را بشناسيم، در مسير تربيت صحيح گام نهاده ايم. امام عليعليه‌السلام درباره ي دوستان خود مي فرمايد:

«دوستان خدا آنانند كه به باطن دنيا نگريستند. هنگامي كه مردم ظاهر آن را ديدند، و به فرداي آن پرداختند، آن گاه مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند. پس آن چه را از دنيا ترسيدند آنان را بميراند، ميراندند و آن را كه دانستند به زودي رهايشان مي كند، راندند. و بهره گيري فراوان ديگران را از دنيا خوار شمردند، و دست يافتنشان را بر بهره هاي دنيايي، از دست دادن (سعادت اخروي) خواندند».(۳۴۸)

امامعليه‌السلام در يك حكمت حكيمانه مردم را به تربيت خويش توصيه مي كند و مربي بودن آن ها را نسبت به خويشتن گوشزد مي نمايد و راه تربيت را نيز رهانيدن نفس از عادت هايي كه انسان بدان حريص است، معرفي مي نمايد.(۳۴۹)

علاوه بر دنياپرستي، حجاب هاي نفساني نيز منشأ، بي تمايلي به تربيت است.(۳۵۰) محيط و فرهنگ اجتماعي از ارزش ها و آداب و سنن اسلامي و ديني برخوردار نباشد، به عنوان مانعي در مسير تربيت، تجلّي پيدا مي كند. به همين دليل، امامعليه‌السلام مي فرمايد: «در شهرهاي بزرگ سكونت كن كه جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است و بپرهيز از جاهايي كه در آن از ياد خدا غافلند و آن جا كه به يك ديگر ستم مي رانند و برطاعت خدا كم تر ياورانند.»(۳۵۱)

نوع حكومت و حاكميت و مناسبات سياسي نيز مي تواند از موانع و زمينه هاي تربيت شمرده شود.

اميرالمؤمنين به همين دليل، از اوضاع گذشته شكايت مي كند و مي فرمايد: «خدايا، تو مي داني آن چه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنياي ناچيز؛ خواستن زيادت؛ بلكه مي خواستيم نشانه هاي دين را به جايي كه بود بنشانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم تا بندگان ستم ديده ات را ايمني فراهم آيد و حدود ضايع مانده ات اجرا گردد.»(۳۵۲)

امام عليعليه‌السلام مناسبات اقتصادي و نوع كسب و درآمد را نيز از موانع و زمينه هاي تربيت و اصلاح معرفي مي كند. درباره ي سلامتي كارگزاران مي فرمايد: «پس روزيِ ايشان را فراخ دار كه فراخي روزي نيرويشان دهد تا در پي اصلاح خود برآيند، و بي نيازشان سازد تا دست به مالي كه در اختيار دارند نگشايند، و حجّتي بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند، يا در امانتت خيانت ورزيدند».(۳۵۳) عليعليه‌السلام به فرزند گرامي خود فرمود: «فرزندم، هركس دچار فقر شود، به چهار خصلت گرفتار مي شود: ضعف در يقين، نقصان در عقل، سستي در دين و كم حيايي در چهره؛ پس به خدا پناه مي برم از فقر».(۳۵۴)

ب. اهداف تربيت مهم ترين بخشي كه در نظام هاي تربيتي مطرح است، مقوله ي اهداف تربيتي است كه حضرت عليعليه‌السلام در فرمايشات خود بدان پرداخته است. قبل از آن كه به اين بحث بپردازيم، لازم است به اين پرسش اساسي پاسخ دهيم كه چه كسي مي خواهد به اهداف تربيتي دست يابد؟ به عبارت ديگر، انسان كيست و از چه ابعادي تشكيل شده است؟ همان گونه كه حضرت فرموده است: «دانا كسي است كه قدر خود را بشناسد، و در ناداني انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد.»(۳۵۵)

«آن كس كه به شناخت خود دست يافت، به بزرگ ترين نيك بختي و كام يابي رسيد».(۳۵۶) «كسي كه ارزش خود را نشناخت، تباه گشت».(۳۵۷) حقيقت انسان داراي بعد مُلكي و ملكوتي است و از استعدادهاي نامتناهي برخوردار است؛ به گونه اي كه مي توانست اسماي حسناي الهي را بياموزد و به فرشتگان بياموزاند. و مقام خليفة اللهي را بيابند.(۳۵۸)

نهج البلاغه و ساير مجامع روايي اهداف تربيتي را در ضمن غايات بعثت و خلقت آدمي بيان كرده اند و بندگي،(۳۵۹) خردورزي،(۳۶۰) توجه به آخرت،(۳۶۱) پرهيزكاري،(۳۶۲) آزادگي،(۳۶۳) عدالت خواهي(۳۶۴) و... را در اين راستا تبيين مي نمايند.

ج. اصول تربيت روش هاي تربيتي كه به عنوان عنصر ديگر از نظام تربيتي علوي بدان خواهيم پرداخت، از اصول تربيت علوي گرفته مي شوند. بر اين اساس، بيان اصول تربيت از اهمّيت ويژه اي برخوردار است. اصل عزّت(۳۶۵) ، اصل كرامت(۳۶۶) ، اصل اعتدال(۳۶۷) ، اصل تربيت تدريجي(۳۶۸) ، اصل تسهيل و تيسير(۳۶۹) ، اصل زهد(۳۷۰) ، اصل تعقّل(۳۷۱) ، اصل تفكر(۳۷۲) ، اصل تدبر و عاقبت انديشي(۳۷۳) ، نمونه اي از اصول تربيت علوي است.

د. روش هاي تربيت مهم ترين بحث كاربردي در نظام تربيتي، عنصر روش هاي تربيتي است كه مهم ترين آن ها به شرح ذيل اند:

۱.روش الگوسازي : همه ي انسان ها جهت هدايت و تربيت خويش به الگو و نمونه هاي تربيتي نيازمندند؛ به همين دليل، امام عليعليه‌السلام بر اقتدا ساختن به رسول خدا و الگو بودن و سرمشق قرار دادن راه و رسم آن حضرت تأكيد مي ورزيدند.(۳۷۴)

۲.روش تشويق و تنبيه : تشويق، باعث برانگيختن و تنبيه، منشأ بيدار كردن و هشيار ساختن است. خداوند سبحان نيز ثواب را بر طاعت و كيفر را بر معصيت لازم گردانيد.(۳۷۵)

۳.روش مراقبه و محاسبه : امام عليعليه‌السلام مي فرمايند: بندگان خدا، خود را بسنجيد، پيش از آن كه آن را بسنجند؛ و حساب نفس خويش را برسيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند؛ پيش از آن كه مرگ گلويتان را بگيرد و نفس كشيدن نتوانيد.»(۳۷۶)

۴.روش امتحان و آزمايش : حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در خطبه ها و نامه ها و كلمات گوناگون از آزمايش الهي سخن گفته است و مخاطبان را بدان هشدار داده است.(۳۷۷)

۵.روش محبّت : «اسلام، دين خداست كه آن را براي خود گزيد، و به ديده ي عنايت خويش پروريد، و بهترين آفريدگان خود را مخصوص آن گردانيد و ستون هاي آن را بر دوستي خود استوار نمود»(۳۷۸)

۶.روش يادآوري : تذكّر نعمت ها و نقمت ها در تربيت انسآن ها مؤثر است و غفلت از آن ها مايه ي گم راهي است. امام مي فرمايد: «بدانيد كه آرزوهاي نفساني خِرَد را به غفلت وادارد و ياد خدا را به فراموشي سپارد.

پس آرزوهاي نفساني را دروغ زن دانيد كه آن چه خواهد فريب است و اميد بيهوده؛ و خداوندِ آرزو فريفته است و در خواب غفلت غنوده.(۳۷۹) در اين زمينه، ياد خدا و ياد مرگ در تربيت انسان، بسيار مفيد است. فرمودند: «در بستر ياد خدا روان شويد كه نيكوترين ياد، ياد خدا است»(۳۸۰) «شما را به ياد كردن مرگ و كاستن بي خبري تان از آن سفارش مي كنم. چگونه از چيزي غافليد كه شما را رها نمي كند و از شما غافل نيست؟ چگونه از كسي كه مهلت نمي دهد (عزرائيل) مهلت مي طلبيد؟ براي پند دادن به شما مردگان بسنده اند كه آنان را ديديد. بر دوش ها به گورهايشان بردند، نه خود سوار بودند؛ در گورهايشان فرود آوردند، نه خود فرود آمدند. گويي آنان آباد كننده ي دنيا نبودند وگويي هميشه آخرت خانه هايشان بود و پيوسته در آن غنودند. آن چه را وطن خود گرفته بودند، از آن رميدند، و در آن جا كه از آن مي رميدند، آرميدند. بدان چه از آن جدا شدند، سرگرم گرديدند».(۳۸۱)

۷. روش عبرت گيري: امام مي فرمايند: «عبرت گيري پيوسته، به بينايي مي كشاند و بازدارندگي را ثمر مي دهد.»(۳۸۲) «اگر از آن چه گذشته است عبرت گيري، آن چه را مانده است حفظ كني.»(۳۸۳)

۸. روش موعظه: عليعليه‌السلام به فرزندش امام حسنعليه‌السلام توصيه مي كند كه «دلت را به موعظه زنده دار.»(۳۸۴) و فرمود: «به سبب موعظه، غفلت زدوده مي شود.»(۳۸۵)

۹. روش بازگشتن: «توبه دل ها را پاك مي سازد و گناهان را مي شويد».(۳۸۶) «استغفار مقام بلند مرتبكان است و آن يك كلمه است اما شش مرحله دارد: نخست پشيماني بر آن چه گذشت؛ دوم عزم بر ترك هميشگي بازگشت، سوم آن كه حقوق ضايع شده ي مردم را به آنان بازگرداني؛ چنان كه خدا را پاك ديدار كني و خود را از گناه تهي سازي؛ چهارم اين كه حق هر واجبي را كه ضايع ساخته اي ادا كني؛ پنجم اين كه گوشتي را كه از حرام روييده است با اندوه ها آب كني، چندان كه پوست به استخوان بچسبد و ميان آن دو گوشتي تازه رويد؛ و ششم آن كه درد طاعت را به تن بچشاني، چنان كه شيريني معصيت را چشاندي.»(۳۸۷)

۵- عليعليه‌السلام و كانون جواني

شخصيت عليعليه‌السلام با شخصيّت نبي اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جوانب گوناگون علمي و عملي شباهت فراوان دارد. نهج البلاغه و مجموعه ي سخنان اميرالمؤمنين به آيات و مضامين قرآن نزديك است و شيوايي، ارج مندي و ژرف بودن پيام عليعليه‌السلام و نبي(س) به اوج كمال رسيده است؛ به گونه اي كه از جهت محتوا، نهج البلاغه برادر قرآن ناميده شده است. سراسر وجود عليعليه‌السلام تاريخ و سيرت علي، خُلق و خوي علي، رنگ و بوي عليعليه‌السلام سخن و گفت وگوي علي براي تمام انسآن ها درس، سرمشق، تعليم و رهبري است.(۳۸۸) عليعليه‌السلام انسان كاملي است كه قهرمان همه ي ارزش هاي انساني است. او مردي است كه شب ها با روح كلي عالم به سر مي بُرد و روزها به تربيت ارواح آدميان مي پرداخت.

جواني، گوهر گران بهايي است كه به خاطر استعدادها و قابليت شكوفايي و رشد، از ارزش و منزلت خاصي برخوردار است و بزرگان را به توصيه و ارآيه ي تجربيّات به جوانان واداشته است. اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز در اين عرصه، كلمات حكمت آموزي را ارايه نموده است. جواني و تندرستي را دو چيز با ارزش و منزلت معرفي مي كند و مي فرمايد: «قدر و منزلت اين دو چيز را كسي مي شناسد كه آن دو را از دست داده باشد.»(۳۸۹)

در بيان ارزش جواني همين بس كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «در قيامت از عُمْر و جواني انسان مي پرسند كه چگونه و در چه راهي آن را صرف نموده است.»(۳۹۰) عليعليه‌السلام به اصحاب توصيه مي كند كه «جواني را قبل از پيري و سلامتي را قبل از بيماري دريابيد.»(۳۹۱) امام در بيان دوران جواني و غفلت برخي انسآن ها مي فرمايد: «در ايام سلامت بدن، سرمايه اي فراهم و مهيا نساخته اند ودر اوايل فرصت هاي زندگي و نيرومندي، درس عبرتي نگرفتند و درخشنده ترين ايام عمر را رايگان از كف دادند، آيا كسي كه در جواني اهل تن پروري بوده، مي تواند در پيري جز شكستگي و ذلّت انتظاري داشته باشد.»(۳۹۲)

پس دوران جواني را بايد دريافت و از آن دوران گران سنگ و طلايي در خويشتن شناسي و كمال يابي بهره گرفت كه شرط اساسي سعادت و شقاوت يا خوش بختي و بدبختي انسآن ها در دنيا و آخرت به توجّه و عدم توجّه آن ها نسبت به جواني، بستگي دارد.

امام عليعليه‌السلام تربيت كنندگان و والدين و مربّيان را نسبت به توجّه به عنصر زمان، هشدار مي دهد و مي فرمايد: «فرزندان خويش را به جبر و استبداد بر آداب خود مجبور نكنيد؛ زيرا آنان در زماني غير زمان شما آفريده شدند و زندگي مي كنند.»(۳۹۳) پس تحجّر و جمود بر آداب گذشتگان، مانع مهمي بر سر راه تربيت جوانان است؛ امّا اين بدان معنا نيست كه دست از سنّت هاي صحيح گذشتگان برداريم و به بهانه ي نوگرايي و تجددخواهي، ارزش هاي اسلامي را به حاشيه رانيم؛ بلكه بايد با روش صحيح تربيتي و آگاهانه، فرزندان خويش را به ارزش هاي اسلامي ره نمون سازيم.

مردي به نام ابوجعفر احول از دوستان امام صادقعليه‌السلام مدتي به تبليغ مذهب تشيع و تعاليم اهل بيتعليه‌السلام اشتغال داشت.

روزي به محضر مبارك امام رسيد و امام از او سؤال كرد: مردم بصره را در پذيرش اهل بيت و آيين تشيع چگونه يافتي؟ عرض كرد: مردم اندكي تعاليم اهل بيت را پذيرفته اند. امام فرمود: «توجّه تبليغي خود را به نسل جوان معطوف دار و نيروي خويش را در راه هدايت آنان به كار انداز؛ زيرا جوانان زودتر حق را مي پذيرند و سريع تر به هر خير و صلاحي مي گرايند.»(۳۹۴) به همين دليل، امام عليعليه‌السلام مي فرمايد: «جواني ات را قبل از پيري و سلامتت را قبل از بيماري درياب.»(۳۹۵) امام عليعليه‌السلام به جوانان توصيه هاي آموزنده ي بسيار دارد. از جمله:

به فرزند جوانش امام حسنعليه‌السلام سفارش مي كند: «بنده ي غير خود نباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.»(۳۹۶)

پرهيز از شهوت راني و مغلوب شدن با شهوت نيز توصيه ي ديگر آن حضرت است: «كسي كه مغلوب شهوت خويشتن است، ذلّت و خواريش بيش از برده ي زرخريد است.»(۳۹۷)

عزت مداري و كرامت نفس نيز سفارش ديگري است كه امامعليه‌السلام به فرزند جوانش بيان مي كند: «نفس خويش را عزيز شمار و به هيچ پستي و دنائتي تن مده، گرچه عمل پست، تو را به تمنيات برساند؛ زيرا هيچ چيز با شرافت نفس برابري نمي كند و هرگز به جاي عزت نفس از دست رفته، عوضي همانند آن نصيب نخواهد شد.»(۳۹۸)

امام عليعليه‌السلام به فرزندش امام حسنعليه‌السلام مي فرمايد: «پسرم، من در تعليم و تربيت تو شتاب كردم پيش از آن كه قلب تو سخت گردد و عقل و فكرت به چيز ديگري مشغول شود مبادرت ورزيدم تا با تصميم جدّي به استقبال اموري بشتابي كه انديشمندان و اهل تجربه زحمت آزمون آن را كشيده اند و تو را از تلاش بيش تر بي نياز ساخته اند؛ بنابراين آن چه از تجربيات آن ها نصيب ما شده، نصيب تو هم خواهد بود.»(۳۹۹)

مستي جواني نيز آسيب پذير و هلاكت بار است كه جوانان بايد بدان توجّه نمايند.

امام عليعليه‌السلام مي فرمايد: «سزاوار است انسان عاقل، خويشتن را از مستي ثروت، مستي قدرت، مستي علم و دانش، مستي تمجيد و تملق، مستي جواني مصون نگه دارد؛ زيرا هر يك از اين مستي ها بادهاي مسموم و پليدي دارد كه عقل را نابود مي كند و آدمي را خفيف و بي ارزش مي سازد.»(۴۰۰) و راه درمان اين مستي ها به تعبير امام عليعليه‌السلام شناختن شرافت باطني و گوهر انساني است كه او را از پستي هاي شهوت و آرزوهاي باطل مصون نگاه مي دارد.(۴۰۱)

بر اين اساس، امام عليعليه‌السلام به جوانان خطاب مي كند: اي گروه جوانان، شرف انساني و سجاياي اخلاقي خود را با ادب و تربيت محافظت نماييد و سرمايه ي گران بهاي دين خويش را با نيروي علم و دانش از دست برد ناپاكان و خطرات گوناگون بركنار داريد.»(۴۰۲)

توصيه ي ديگر امام عليعليه‌السلام به جوانان در آيين دوست يابي است كه مي فرمايد: «پيوند دوستي را با برادران ديني خود محكم سازيد كه آنان ذخاير دنيا و آخرت هستند. مگر نشنيده ايد كه خداوند در قرآن شريف به تأثر گم راهان در قيامت اشاره كرده كه مي گويند: در اين روز سخت، نه شفيعي داريم و نه دوستي كه در كارمان همّت گمارد.»(۴۰۳) «كسي كه دوست پاك خود را كه براي خدا با وي پيوند دوستي داشته، از دست بدهد، مثل اين است كه شريف ترين اعضاي بدن خود را از كف داده است.»(۴۰۴) در وصيت نامه شان به امام حسنعليه‌السلام فرمودند: «به اتكاي روابط دوستانه و رفاقت صميمانه، حق برادرت را ضايع مكن؛ چه، در زمينه ي تضييع حقوق، روابط دوستي نابود مي شود و آن كسي كه حقّش را تباه ساختي براي تو برادر نخواهد بود.»(۴۰۵)

امامعليه‌السلام در باب عوامل انحراف جوانان هشدار مي دهد و جهل و ناداني، هواپرستي و شهوت راني، تقليد از فاسدان و منحرفان، عصبانيت و خشم افراطي، برتري جويي، تكاثرگرايي، غرور و خودخواهي، فقدان تربيت خانوادگي و ضعف ايمان را به عنوان ريشه هاي انحراف جوانان بيان مي كند.(۴۰۶)

گلشن چهارم: سياست علوي

۱- اصلاحات از ديدگاه امام عليعليه‌السلام

۲- پيش زمينه ي اصلاحات

درطول تاريخ اسلام، جريآن هاي اصلاح طلب فكري و اجتماعي فراواني بوده اند كه برخي كام ياب و بعضي ناكام شده اند؛ براي نمونه، مي توان به نهضت اصلاح فكري غزالي، نهضت هاي اجتماعي علويان، سربداران (شيخ خليفه و شيخ حسن)، نهضت فكري و اجتماعي اخوان الصفا، اخبارگري استرآبادي و نهضت هاي فكري معتزلي و اشعري كه به جريآن هاي اجتماعي بدل شد، نهضت بيدارگري سيد جمال الدين و شيخ محمد عبده و رشيد رضا، جنبش مشروطيت، نهضت تنباكو، نهضت شيخ محمد حسين كاشف الغطا، سيدعبدالحسين شرف الدين، سيد محمدامين و از همه مهم تر، نهضت امام خميني (ره) اشاره كرد.

تاريخ شاهد نهضت هاي اصلاح نما و مفسدانه نيز بوده است؛ براي نمونه، مي توان به جنبش بابك خرم دين و نهضت وهابيت محمدبن عبدالوهاب كه با قتل و غارت مردم بي گناه همراه بود؛ اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد پهلوي دوم، اصلاح طلبي بوريس يلتسين با حمله هاي ناجوان مردانه به مردم مظلوم چچن؛ اصلاحات ميرزا ملكم خان در ايران و سر سيد احمدخان هندي در هندوستان با غرب زدگي مطلق، اشاره كرد.

در ايران، در چند سال اخير، مقوله ي اصلاحات و اصلاح طلبي از زبان روشن فكران و فرهيختگان جامعه مطرح شده است كه در واقع، برخي از آن ها اصلاح طلبي ارتجاع گرا را دنبال مي كنند و خواهان تغييرات اساسي جامعه و حركت به دوران غرب زدگي شاهنشاهي اند و عده اي اصلاح طلبان منفعت گرا و غايت انديش كه در صدد به دست آوردن اعتبارات مردمي اند؛ ولي چندان از اصلاحات راهبردي و كاربردي اطلاعي ندارند و دسته ي سوم اصلاح طلبان واقع گرايند كه دل سوزانه در صدد حل مشكلات و مفاسد اجتماعي اند و اشتباهات در طول زمان را بر اثر غفلت ها، سوء مديريت ها و سوء تدبيرها گوشزد مي كنند و خواهان اصلاحات اقتصادي، قضايي، اداري و امنيتي اند.

۳- چيستي اصلاح طلبي

اصلاح در لغت به معناي سامان بخشيدن و نقطه ي مقابل افساد به معناي نا به ساماني ايجاد كردن است. اصلاح و افساد از واژه هاي زوج متضادي است كه در قرآن به كار رفته است.

متعلق اصلاح در قرآن، رابطه ي ميان دو فرد (اصلاح ذات البين)، محيط خانوادگي و محيط اجتماعي است:

اصلاحات درباره ي يتيمان: «از تو درباره ي يتيمان سؤال مي كنند، بگو: اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزيد (مانعي ندارد). آن ها برادر شما هستند، خداوند مفسدان را از مصلحان باز مي شناسد»(۴۰۷) .

اصلاحات در زمين: «...و در زمين بعد از آن كه اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد».(۴۰۸) «و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد، و او را با بيم و اميد بخوانيد؛ زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است».(۴۰۹)

اصلاحات با تمسك به كتاب و عبادت: «و آن ها كه به كتاب(خدا) تمسك جويند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگي خواهند گرفت)؛ زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد».(۴۱۰)

منافقان و اصلاحات مفسدانه: «و هنگامي كه به آنان گفته شود: در زمين فساد نكنيد، مي گويند ما فقط اصلاح كننده ايم، آگاه باشيد اينان همان مفسدانند ولي نمي فهمند».(۴۱۱)

بهبود خواهي يا اصلاح طلبي ( reformism )، در اصلاحات علوم سياسي جديد، هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روش هاي ملايم و بدون شتاب است؛ بدين معنا كه انديشه ي قهر انقلابي را كنار گذاشته و خواستار دگرگوني آرام آرام نهادهاي اجتماعي از راه هاي دموكراتيك شده است. حزب كارگر انگلستان يا حزب سوسياليست آلمان همين شيوه را پذيرفته اند.

بهبود خواهي، از نظر كلي، در برابر ارتجاع و محافظه كاري از سويي، و انقلاب خواهي از سوي ديگر قرار مي گيرد.(۴۱۲) اصلاح ديني، جنبش مذهبي در اروپاي غربي در قرن شانزدهم به عنوان نهضتي براي اصلاح مذهب كاتوليك شروع شد و به نهضت پروتستان انجاميد.(۴۱۳)

انقلاب خواهي ( revolutionism ) هر گونه كردار، روش، نظريه يا نگره اي است كه خواهان و پشتيبان تغيير اساسي و كامل در وضع اجتماعي، سياسي، اقتصادي يا فرهنگي باشد. انقلاب خواهان ضد ارتجاع اند؛ هم چنين بهبود خواهان را به سازش كاران با نظام موجود و سستي در عمل متهم مي كنند؛(۴۱۴) بنابراين، انقلاب عبارت است از تغيير ناگهاني كه در هر نظم اجتماعي، نهادي و سياسي مستقر، تحت تأثير نيروهاي معمولا متشكل و برتر از نيروهاي حافظ نظم موجود، نه در جهت جا به جايي افراد، بلكه براي ايجاد نظام جديد به وقوع مي پيوندد.(۱۴۵) ارتجاع يا گذشته گرايي، در لغت، به معناي بازگشت است و از اين رو مي توان آن را گذشته پرستي و گذشته خواهي نيز ناميد.

اين اصطلاح، نامي است يا صنعتي براي كسان، گروه ها، حزب ها، حكومت ها يا طبقه هايي كه مخالف هر گونه دگرگوني در روابط و بنياد اقتصادي، اجتماعي و سياسي كنوني هستند و يا خواستار خنثا شدن بعضي دگرگوني ها و بازگشت به گذشته اند. ارتجاع و پيش رفت خواهي در هر جامعه نسبي است و وابسته به مرحله و وضع تاريخ آن جامعه است؛(۴۱۶) به عبارت ديگر، ارتجاع و واپس گرايي، دفاع از نظام كهنه و فرسوده و رو به زوال و مخالف با پيش رفت، و ترقي اجتماعي و نوآوري است؛ همراه با آييني در تفكر كه گرايش به گذشته دارد و خواستار احياي آن است.(۴۱۷)

در برابر ارتجاع يا گذشته گرايي، محافظه كاري، بهبود خواهي و انقلاب خواهي قرار مي گيرد.(۴۱۸)

محافظه كاري ( conservatism ) مجموعه اي از انديشه ها و نگرش هاي سياسي است كه نهادهاي كهن و ريشه دار را از آن چه نو و نيازموده است، ارزش مندتر مي شمرد. از اين رو، محافظه كاري بر اهميت قانون و نظم، پيوستگي، سنت، احتياط و نوآوري و اهميت فرا داده هاي اجتماعي تكيه مي كند و منكر امان نابودي مطلق بشر از روي زمين است؛ زيرا ذات بشري را ناقص مي داند. محافظه كاري در سنت سياسي انگلستان پايگاه قوي و مشخصي دارد.(۴۱۹)

مردم باوري ( populism )، بزرگ داشت مفهوم مردم يا خلق است تا حد مفهومي مقدس و باور به اين كه هدف هاي سياسي را بايد به خواست و نيروي مردم، جدا از حزب ها و نهادهاي موجود پيش برد. مردم باورها خواست مردم را عين حق و اخلاق مي دانند و اين خواست را برتر از همه ي سنجه ها و ساز و كارها (مكانيسم های) اجتماعي مي شناسند و بر آنند كه مي بايد ميان مردم و حكومت رابطه ي مستقيم وجود داشته باشد.(۴۲۰)

تا اين جا روشن شد كه نخست: اصلاحات در علوم سياسي تنها به عرصه ي اجتماعيات راه پيدا مي كند و امور فردي و معنوي را شامل نمي شود. دوم، تعريف اصلاحات در علوم سياسي معاصر با تعريف اصطلاحي قرآني تفاوت دارد. در قرآن، اصلاح در مقابل افساد به كار مي رود؛ يعني سامان بخشيدن و حركت كردن در مسير هدف صحيح؛ در مقابل نا به ساماني و در مسير انحراف و اعوجاج. اما در اصطلاح علوم سياسي، اصلاحات به معناي تغييرات تدريجي و بدون شتاب با روش هاي ملايم، ولي انقلاب به معناي تغييرات دفعي و زير بنايي با روش قهرآميز يا مسالمت آميز و بدون خون ريزي و توسل به اسلحه است.

انقلابي كسي است كه با نظم مستقر مخالف است و قوانين و مقررات حاكم را برحق و مشروع نمي داند و در صدد درهم شكستن نظام قانوني است و در صورت لزوم، مي خواهد نظام و حقانيت جديدي را جانشين نظام موجود كند. اين امر نه از طريق انفرادي، بلكه با بسيج همه ي مردم امكان پذير است.(۴۲۱)

گرچه در اصلاحات، تغيير زندگي اجتماعي با روش ملايم و مسالمت آميز قيد شده است، ولي در اين كه آيا اصلاحات در صدد تغييرات مبنايي و بنيادي و زير بنايي است يا اين كه تحولات رو بنايي و سطحي را در نظر دارد، در تعاريف، اختلاف ديده مي شود. برخي از اصلاح طلبان خواهان تغييرات زيربنايي هستند؛ يعني در اين هدف با انقلابيون، تمايزي ندارند ولي تنها در روش جدا مي شوند و روش تدريجي و مسالمت آميز را بر روش دفعي و قهرآميز ترجيح مي دهند و عده اي نيز طالب تغييرات سطحي و روبنايي هستند.

هربرت ماركوزه، نماينده ي فكري سوسياليسم انقلابي و كارل پوپر، نماينده ي اصلاح اجتماعي هستند و سال ها است كه اين دو نظريه ي اجتماعي در تضاد جدي به سر مي برند و ظاهرا تضاد آن ها در روش تغييرات نمايان تر است تا در هدف از تغييرات.

عصر حاضر در امر اصلاحات با پرسش هاي متعددي روبه روست. در درس آموزي از مكتب اميرالمؤمنين به ناچار بايد به اين پرسش ها دقت عميقي بكنيم؛ براي نمونه، مي توان پرسش هاي ذيل را مطرح ساخت:

آيا از منظر امام عليعليه‌السلام ، اصلاح گرايي در مقابل انقلاب گرايي قرار مي گيرد؟

آيا حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام اصولاً به تغييرات اجتماعي معتقد بوده است يا ترقي اجتماعي و نوآوري را برنمي تابيد؟

در تغييرات اجتماعي چه هدفي را دنبال مي نمود؟

روش مسالمت آميز را به كار مي گرفت يا از روش قهرآميز نيز بهره مي برد؟

چه شرايطي را براي اصلاحات در عرصه ي اجتماع لازم مي دانست؟

آيا اصلاحات را تنها در عرصه ي اجتماعيات مي پذيرد يا امور فردي و اخلاقي و معنوي را نيز نيازمند اصلاحات مي داند؟

دايره ي اصلاحات اجتماعي از ديدگاه امام عليعليه‌السلام كدام است؟

آيا اصلاحات فرهنگي را مقدم مي داند يا اصلاحات اقتصادي و سياسي را؟

متولي اصلاحات چه كسي است؛ دولت يا ملت؟

آيا حضرت عليعليه‌السلام اصلاحات قانون را نيز مي پذيرد يا تنها اصلاحات را در عرصه ي اجراييات و مجريان مطرح مي كند؟

اصلاح گران واقعي هماره عليعليه‌السلام را در جاي جاي عرصه هاي سياسي، الگوي خويش قرار مي دهند؛ چرا كه حكومت پنج ساله ي اميرمؤمنان، با تمام فرازها و نشيب هاي خود، بهترين الگو براي زما م داران نظام اسلامي است؛ نظامي كه هدف غايي خويش را حاكميت دين در تمام شئون سياسي و اجتماعي مي داند.