جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 15479
دانلود: 2920

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15479 / دانلود: 2920
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۴- وظايف اصلاح گران از ديدگاه امام عليعليه‌السلام

در شرايطي كه جامعه گرفتار اختلال و ناموزوني و بي نظمي اجتماعي قرار گيرد، مصالحان اجتماعي جهت فساد زدايي و اصلاح طلبي بر مي خيزند؛ امّا وظيفه ي داعيان اصلاح گري چيست و چه بايد بكنند؟ درس ها و آموزه هاي اميرمؤمنان به شرح ذيل ارايه مي گردد:

۱. جدا كردن فساد از اصلاح اصلاح گرايان بايد توجه داشته باشند، فساد و اصلاح جمع ناپذيرند. و آنان كه در صدد اصلاح جامعه هستند، نبايد در زوايايي از برنامه ها و مراحل اجرايي فساد انديشي كنند كه «لا صلاح مع افساد »(۴۲۲) .

۲. مشورت با مشاوران امين در اصلاحات فردي و اجتماعي بايد با مشاوران امين مشورت كرد. «صلاح الرأي بنصح المستشير »(۴۲۳) البته از ميان مشاوران امين، مشورت با دانشمندان در امر اصلاحات اولويت دارد. حضرت عليعليه‌السلام در اين زمينه مي فرمايد: با دانشمندان زياد به گفت و گو بنشين و با حكما و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز.

اين گفت و گو و بحث ها بايد درباره ي اموري باشد كه به وسيله ي آن وضع كشورت را اصلاح مي كند(۴۲۴) .

۳. اصلاح فردي مصلحان اجتماعي قبل از هر چيز بايد به فكر اصلاح فردي خويش باشند؛ زيرا كسي كه از اصلاح نفس خويش ناتوان باشد، از اصلاح امور اجتماعي ناتوان تر است؛ «اَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اصْلاح نَفسه » و «كَيفَ يَصلح غَيره مَن لا يَصلح نَفسه ».

حضرت عليعليه‌السلام در كنار توصيه به اصلاح فردي، راه كارها و موانع اين ارزش انساني را بيان مي كند:

پرهيز از دنياگرايان : «ينبغي لمن اراد اصلاح نفسه و احراز دينه ان يجتنب مخالطة ابناء الدنيا ».

هم نشيني و مصاحبت با صاحبان خِرَد : «اكثر الصواب و الصلاح في صحبة اولي النهي و الالباب ».

تلاش و مجاهدت : «لا تترك الاجتهاد في اصلاح نفسك فانّه لا يعنيك الاّ الجدّ ».

كسب علوم اصلاح زا : «خير العلم ما اصلحت به رشادك. الزم العلم بك عادّ لك علي صلاح دينك و ابان لك عن فساد خير العلم باصلاحك ».

عمل صالح : «خير عملك ما اصلحت به يومك و شرّه ما استفسدت به قومك ».

زهد و پرهيز از مطامع دنيوي و غفلت از خدا : «الزهد مفتاح الصلاح ».

صداقت : «مِن صدق اصلح ديانته ».

تعقل ورزي : «بالعقل صلاح كل امر ».

۴. اصلاح نيت ها مفاسد و كمبودهاي اجتماعي به نوع رفتار و اعمال افراد جامعه بر مي گردد. بر اين اساس اصلاح جامعه به اصلاح وضعيت نفساني و رواني و اخلاقي افراد جامعه بستگي دارد. و اين نوع اصلاحات نيز با تصحيح نيت ها و انگيزه ها تحقق پذير است. امام مصلحان در اين زمينه مي فرمايد: «و اگر مردم آن گاه كه بلاها نازل مي شود و نعمت ها را از آن ها سلب مي كند، با صدق نيّت در پيش گاه خداوند تضرع كنند و با قلب هاي پرمحبّت نسبت به پروردگار از او درخواست (عفو و كمك) نمايند، مسلماً آن چه از دستشان رفته است باز خواهد گشت و هر مفسده اي را برايشان اصلاح خواهد نمود«.(۴۲۵)

۵. تقديم اصلاح ديني و معنوي اصلاح ديني و معنوي نيز نزد اميرمؤمنان از اولويت بيش تري برخوردار است. حضرت در اين باره مي فرمايد: «مردم چيزي از امور دينشان را براي اصلاح دنيايشان ترك نمي كنند مگر اين كه خداوند آنان را دچار امري زيان بارتر از آن خواهد كرد«.(۴۲۶)

هنگامي كه مردم براي اصلاح وضعيت دنيوي و امور جمعي خود، دين و دين داري را كنار مي گذارند و از فضايل معنوي فاصله مي گيرند، به مشكلات و مصايبي افزون تر مبتلا مي شوند. حضرت به مصقله ي بن هبيره ي الشيباني تأكيد مي كند:

«وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ »؛(۴۲۷) دنياي خود را با نابودي دينت آباد مكن.

مولاي متقيان در جريان اصلاح معنوي و ديني، بشريت سنتي و مدرن را به تقواي الهي توصيه مي كند و تقوا و ترس از خدا را داروي بيماري هاي قلوب، بينايي دل ها، شفاي آلام جسماني و صلاح و مرحم زخم هاي جآن ها معرفي مي نمايد.(۴۲۸)

و نيز مي فرمايد: كسي كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد نمود و كسي كه امر آخرتش را اصلاح كند، خدا امر دنيايش را اصلاح خواهد كرد و كسي كه از درون جانش واعظي داشته باشد، خداوند حافظي براي او قرار خواهد داد«(۴۲۹) . حضرت از بين بردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد را از مصاديق بارز فساد مي داند.(۴۳۰) و از سخنان و كردارهايي كه باعث فساد دين و آخرتند، پرهيز مي دهد.(۴۳۱) بر اين اساس، اجتهاد و تلاش را در اصلاح معاد توصيه مي كند(۴۳۲) و اطاعت الهي را كليد تمام گره ها و صلاح تمام فسادها معرفي مي نمايد.(۴۳۳)

۶. اصلاح فرهنگي با امر به معروف و نهي از منكر حضرت عليعليه‌السلام به اصلاح فرهنگي توده ي مردم نيز تأكيد مي ورزد و روش اين نوع اصلاح را امر به معروف و نهي از منكر معرفي مي كند و مي فرمايد: خداوند، ايمان را به خاطر تطهير دل از شرك واجب فرمود. امر به معروف را به خاطر اصلاح توده ي مردم و نهي از منكر را براي بازداشتن بي خردان لازم شمرد.(۴۳۴) حضرت تلاش در اصلاح جمهور را كمال سعادت جامعه معرفي مي كند(۴۳۵) و نيازمندي مردم به اصلاح گران فرهنگي را بيش از طلا و نقره مي داند.(۴۳۶)

امير مؤمنان به مردم هشدار مي دهد كه با مفاسد آشكار شده نمي توان به دار قدس و جوار رحمت الهي دست يافت. هيهات كه خداي را درباره ي بهشت جاويدانش نمي توان فريفت و جز با اطاعتش نمي توان رضايتش را به دست آورد.

نفرين خدا بر آنان باد كه امر به معروف مي كنند و خود آن را ترك مي نمايند و نهي از منكر مي كنند و خود مرتكب آن مي شوند.(۴۳۷)

۷. اصلاح همراه با عفو و مدارا حضرت عليعليه‌السلام ، اصلاح همراه با عفو و مدارا را از وظايف حكومت مي داند و حق مردم نيازمند مي داند كه حاكمان به صلاح آنان رسيدگي كنند. امامعليه‌السلام مي فرمايد: هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والي حق دارند و هرگز والي از اداي آن چه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد جز با اهتمام و استعانت از خداوند و مهيا ساختن خود بر ملازمت حق و شكيبايي و استقامت در برابر آن؛ خواه بر او سبك باشد يا سنگين.(۴۳۸)

آن گاه كه حكومت دست تو است، عفو و مدارا كن تا عاقبت براي تو خوب باشد. هر نعمتي كه به تو داد نيكودار و هيچ نعمتي از نعمت ها را ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمت هايي كه خدا به تو داده در تو ديده شود.(۴۳۹) حضرت به بيان عمل كرد خود مي پردازد و مي فرمايد: من قصدي جز اصلاح تا حد توانايي ندارم و موفقيت من تنها به لطف خدا است و توفيق را جز از خدا نمي جويم. بر او توكل كردم و به او بازگشتم.(۴۴۰) من از كساني هستم كه در راه خدا از هيچ ملامتي نمي ترسند و نه خيانت مي كنند و نه فساد به راه مي اندازند.(۴۴۱)

حضرت به حاكمان اسلامي توصيه مي كند كه افراد شايسته را به امور حكومتي بگمارند و براي شناخت آن ها مي فرمايد: «بدان افراد شايسته را با آن چه خداوند بر زبان بندگانش جاري مي سازد مي توان شناخت».(۴۴۲)

۸. اصلاح نظام اقتصادي حضرت عليعليه‌السلام در فرمايشات خود به اصلاحات اقتصادي تأكيد نموده و نقش نظام اقتصادي و روابط مالي و كيفيت اخذ ماليات و خراج از مردم و حد و حدود آن در صلاح و فساد اجتماعي را گوشزد نموده است.

امامعليه‌السلام در نامه اش به مالك اشتر سفارش مي كند كه به عمران و آبادي شهرها، قصبان، روستاها و قريه ها بپرداز و خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگيرد؛ امّا به گونه اي كه صلاح ماليات دهندگان منظور باشد؛ زيرا در بهبودي وضع ماليات و حال ماليات دهندگان، بهبودي حال ديگران نيز نهفته است. و نيز در همين نامه توصيه مي كند كه حقوق كافي به كارمندان پرداخت شود؛ زيرا در اصلاح خويش تقويت و از خيانت بي نياز مي شوند. در ضمن اين كار حجتي در برابر آن هايي است كه از دستورات سرپيچي مي كنند و يا در امانت خيانت مي ورزند. نكته ي معنوي كه حضرت از آن گزارش مي دهد اين است كه فساد در نيّت به زوال بركت مي انجامد.(۴۴۳) بنا بر اين، رابطه ي مالي مردم با دولت نقش مهمي در صلاح و فساد جامعه دارد.

۹. اصلاح نظام سياسي حجم قابل توجهي از فرمايشات حضرت عليعليه‌السلام به صلاح و فساد سياسي اختصاصي دارد. صلاح و فساد رعيت و توده ي مردم را به صلاح و فساد واليان و زما م داران مستند مي سازد. و اينك به گوهر كلمات آن امام همام گوش فرا دهيم.

رعيت هرگز اصلاح نمي شود، جز با اصلاح شدن واليان و زما م داران و زما م داران اصلاح نمي گردند جز با رو به راه بودن رعايا. پس آن گاه كه رعيت حق حكومت را ادا كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد، حق در ميانشان قوي و نيرومند خواهد شد.(۴۴۴)

حضرت در همين خطبه مردم و حاكمان را به رعايت نصيحت بر يك ديگر و اطاعت فرامين الهي سفارش مي دهد.

حضرت، ملك و سلطنت دنيا را پست و ناچيز مي شمارد و احياي دين و صلح و مسالمت شهرها و عملي كردن قوانين و مقررات الهي و امنيت انسآن هاي ستم ديده را وظيفه ي مهم حكومت بيان مي كند.(۴۴۵)

هرگز سنت پسنديده اي را كه پيشوايان اين امت به آن عمل كرده اند و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور رعيت به وسيله ي آن اصلاح مي گردد نقص مسكن و نيز سنت و روشي كه به سنت هاي گذشته زيان وارد مي سازد احداث منما.(۴۴۶)

از بدترين حالات زما م داران در پيش گاه صالحان اين است كه گمان برده شود آن ها فريفته ي تفاخر گشته و كارشان شكل برتري جويي به خود گرفته است.

من از اين ناراحتم كه حتّي در ذهن شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مي برم. من بِحَمْدِ الْلَّه چيزي نيستم و اگر (فرضاً) دوست هم مي داشتم، به خاطر خضوع در برابر ذات و عظمت و كبرياي خدا، كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر است، آن را ترك گفتم.(۴۴۷)

حضرت علي، يكي از فسادهاي سياسي را تفرقه ي مسلمانان در امر حق و اتحاد دشمن در باطل و اطاعت دشمن از پيشواي خود و نافرماني مسلمانان از رهبر خود معرفي مي كند.(۴۴۸)

توصيه ي حضرت به آزمايش كردن كارمندان و به كار وا داشتن آن ها از روي ميل نه استبداد؛ زيرا به جور و خيانت مي انجامد.(۴۴۹)

۵- راه ها و روش هاي اصلاحات اجتماعي

امامعليه‌السلام راه ها و روش هايي را براي اجراي اصلاحات در جامعه معرفي مي نمايند. اين راه ها عبارتند از:

نصيحت و ارشاد (۴۵۰) ؛تغافل و مدارا (۴۵۱) ؛قهر و غلظت (۴۵۲) ؛اعتدال و انصاف (۴۵۳) ؛

۶- اصلاحات عملي و نظري امام عليعليه‌السلام

براي كشف اصلاحات علوي بايد به سيره و كلام اميرالمؤمنين بنگريم تا ساحت هاي مختلف اصلاحات عملي و نظري آن حضرت را كشف نماييم.

۱. يكي از اصلاحات امام عليعليه‌السلام ، خدمات اجتماعي آن بزرگوار است كه براي نمونه مي توان به موارد ذيل توجه كرد:

يك. نيكوكاري، نسبت به فقيران و مستمندان و يتيمان و عطاي دست رنج خود به ستم ديدگان، از شاخص ترين خدمات اجتماعي آن حضرت است.

دو. درخت كاري و كشاورزي و احياي زمين ها: مردي گويد: در خدمت اميرالمؤمنين يك وَسَق (حدود ۱۸۰ كيلوگرم) هسته ي خرما ديدم. از او حكمت گردآوري اين هسته هاي خرما را پرسيدم. آن حضرت فرمود: اين ها يكصد هزار درخت خرما است؛ اگر خدا بخواهد. آن مرد گويد: حضرت همه ي آن ها را كاشت و تمام هسته ها بدون استثنا روييد و همه ي آن ها را وقف كرد.(۴۵۴)

سه. حفر قنات و تأمين آب آشاميدني و كشاورزي و وقف آن براي مستمندان و افراد محتاج.(۴۵۵)

۲. عبادت و بندگي امامعليه‌السلام ريشه ي اصلي اصلاحات علوي است كه در زندگي ايشان مشهود است. عبادت علوي همانند بندگي غلامان و تاجران نبود؛ بلكه هم چون عبادت آزاد مردان بود. فرمود: «الهي ما عبدتك خوفاً من عقابك و لا طمعاً في ثوابك و لكن وجدتك اهلاً للعباده فعبدتك »(۴۵۶)

در شيفتگي عليعليه‌السلام به خدايش همين بس كه فرمود: اگر مرا با دشمنانت عِقاب نمايي و بين من و دوستان و اوليايت جدايي افكني، بر عذاب تو صبر مي ورزم؛ امّا چگونه فراق و جدايي تو را تحمل نمايم؟!(۴۵۷)

امام سجادعليه‌السلام مي فرمايد: چه كسي مي تواند همانند عليعليه‌السلام عبادت كند.(۴۵۸)

ابو الدرداء گويد: شبي، حضرت را ديدم كه ناله و اندوه سر مي دهد و با صداي بلند مي گريد و خدا را مي خواند تا آن گاه كه صداي او خاموش شد. حدس زدم كه خواب بر او غلبه كرده است. هنگام نماز صبح، تصميم گرفتم او را بيدار كنم؛ ديدم چون چوب خشكي بي حركت است؛ با خود گفتم به خدا قسم، علي از دنيا رفته است.

به طرف خانه ي علي رفتم و در را كوبيدم، فاطمه صدا زد: ابو الدرداء! بر عليعليه‌السلام چه گذشت؟ داستان را براي او نقل كردم. فرمود: ابو الدرداء! به خدا قسم، اين حالت غشوه ي علي است كه از خوف خدا پيدا شده است. آبي آوردم و بر صورتش پاشيدم تا به هوش آمد. گريستن مرا نگريست. پرسيد: ابو الدرداء چرا گريه مي كني؟ گفتم: از حالتي كه بر سر خود آورده اي مي گريم.

حضرت فرمود: چگونه چنين نكنم، در حالي كه روز قيامت مرا در مقابل محكمه ي الهي صدا مي زنند. ملايكه ي غضب الهي در آن روز مرا در بر مي گيرند و مأموران جهنم مرا با خشم مي رانند و دوستانم از من دوري مي جويند؟! ابو الدرداء گويد: به خدا قسم! حالت عبادت و خشيت را در احدي از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جز اميرالمؤمنينعليه‌السلام نديدم.(۴۵۹)

۳. اصلاحات اعتقادي و معرفتي، سومين نوع از اصلاحات علوي است كه توسط حضرت عليعليه‌السلام انجام گرفت. روزي مرد اعرابي در جنگ جمل از معناي وحدت الهي پرسش كرد. امام فرمود: اي اعرابي! اعتقاد به اين كه خداوند واحد است، چهار معنا مي تواند داشته باشد؛ دو معناي آن بر خداوند، قابل صدق نيست و دو معناي ديگر آن، بر حق تعالي صادق است. امّا آن دو معنايي كه بر خداوند صدق نمي كند، عبارت است از:

واحد عددي: زيرا خداوند آن واحدي نيست كه دومي داشته باشد (يا بتوان دومي براي او فرض كرد) و در مقوله ي اعداد قرار گيرد. آيا توجه نمي كني كه هر كسي بگويد خداوند سومي سه تاست كافر شده است؟

وحدت نوعي: معناي ديگر از واحد، واحد نوعي از جنس و سنخ انسآن ها است كه به كارگيري آن، بر خداوند جايز نيست؛ زيرا نوعي تشبيه است و خداوند منزه از آن است كه با مخلوقات خويش شباهت داشته باشد.

امّا دو معنايي كه قابل صدق بر خداوند است، يكي آن است كه گفته شود مراد از واحد اين است كه خداوند در امور مشابه، شبيه و نظيري ندارد و معناي ديگر يگانگي خداوند اين است كه حق تعالي در وجود، عقل و وهم تقسيم پذير نيست.(۴۶۰)

امامعليه‌السلام در نهج البلاغه مي فرمايند:

«الْأَحَدِ ِلَا بتَأْوِيلِ عَدَدٍ »(۴۶۱) ؛ احد بودن خداوند داخل اعداد نيست؛ وحدت او وحدت عددي نيست.

«لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ »(۴۶۲) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِينَ »(۴۶۳) «بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَي أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ »(۴۶۴) يعني هيچ گونه همانندي، مماثلت، مشابهت و مجانست با ساير موجودات و مخلوقات ندارد.

«يا من دلّ علي ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسة مخلوقاته وجلّ عن ملائمة كيفياته»؛(۴۶۵) اي كسي كه به ذاتش، تنها ذاتش دلالت دارد و از مجانست و مشابهت با مخلوقاتش منزه است و از هم راهي كيفيات دور است.

امامعليه‌السلام در وصف خداوند فرمود: «قَرُبَ فَنَأَي وَ عَلَا فَدَنَا وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ وَ بَطَنَ فَعَلَنَ وَ دَانَ وَ لَمْ يُدَنْ »(۴۶۶) ؛ نزديك است و در عين حال دور، بلند مرتبه است و در عين حال نزديك، آشكار است و پنهان، و پنهان است و آشكار.

و نيز مي فرمايد:

«پروردگارم به امتداد و مكان، يا جنبش و سكون، يا قيام به نحو برخاستن، يا به آمد و رفت توصيف نشود. او خود به لطافت، لطف بخشيده است؛ بنابراين به لطف موصوف نشود؛ چنان كه عظمت عظيم به اوست؛ پس به عظمت توصيف نمي شود و بزرگي هر بزرگي به اوست؛ پس خود به بزرگي منسوب نشود. جلالت هر جليل از اوست؛ پس به غلظت و درشتي توصيف نشود. رأفت موجود در هر دل سوزي، از اوست؛ پس خود به رقّت و تأثر موصوف نشود. او مؤمن است امّا نه به واسطه ي عبادت. آگاه است، امّا نه با پي گيري و تلاش و تجسّس.

گوينده است، امّا نه با لفظ. در اشيا است، بدون آميختگي. و خارج از چيزهاست، بدون جدايي و گسستگي. فراتر از هر چيزي است؛ پس نتوان گفت چيزي بر فراز اوست. درون هر چيز است، نه چون چيزي در ظرفي و بيرون هر چيز است، نه مانند چيزي كه خارج از ديگري باشد».(۴۶۷)

«اوست كه با سلطنت و عظمتش بر موجودات ظهور و غلبه دارد و با علم و دانشش در بطن آن ها نفوذ دارد».(۴۶۸)

«اول است و او را آغازي نيست و بقاي او سپري ناشدني است....

پيداست و نگويند از چه عيان است و نهان است و نگويند در چه پنهان است».(۴۶۹)

«گفته ي ما كه إنَّا لِلَّه - ما از خداييم - اقرار ماست به بندگي و گفته ي ما كه إنا إلَيهِ راجِعوُن - به سوي او باز مي گرديم - اقرار است به تباهي و ناپايندگي».(۴۷۰)

بنابراين، نزديكي خداوند بدون پيوستگي، دوري او بدون جدايي، وحدتش بدون عدد، علمش بي حدّ، معلوميتش بي اكتناه و شناخت پذيري او بدون محسوس و موهوم بودن است.(۴۷۱) معيّت او بدون هم مكاني، غيريتش بدون جدايي، فاعليتش بدون حركت و ابزار، آفرينش جهانش بدون انديشه، اراده اش بدون همت و حركت نفس، رحمتش بدون اتصاف به دل سوزي، وجودش بدون حركت و سكون، عزتش بدون ذلت است.(۴۷۲)

شايان ذكر است كه امامعليه‌السلام گرچه از محدوديت دستگاه هاي ادراكي بشر نسبت به خداشناسي خبر مي دهد و مي فرمايد: حواس به او نتواند رسيد و او را با مردمان نتوان سنجيد(۴۷۳) و وهم آدمي توان دريافت او را ندارد(۴۷۴) و وهم ها بدو احاطه ندارند بلكه براي آن ها در ديگر آفريده ها جلوه مي كند.(۴۷۵)

ليكن در خطبه ها و كلمات و حكمت هاي ارزش مندي به انواع شيوه هاي معرفت خداوند تمسك مي جويد. از معرفت آفاقي بهره مي گيرد و مي فرمايد:«الدَّالِّ عَلَي وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ »(۴۷۶) يعني آن كه مخلوقاتش بر وجودش دلالت كنند. «وظَهَرَت في الْبَدَائِعُ الَّتِي اَحْدَثَها آثَارُ صفته وَ أَعْلَامُ حِكْمَتِهِ فَصَارَ كُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّة لَهُ وَ دَلِيلًا عَلَيْهِ »(۴۷۷) يعني هر چه آفريده او را برهاني است بر قدرت و حكمت او، نشاني بر تدبير او، پس آن چه آفريده است، حجت و دليل بر اوست.

امامعليه‌السلام براي اثبات نظم و اتقان صنع و حكمت الهي به خلقت آسمآن ها، زمين، مورچه، طاووس، خفاش و ساير مخلوقات تمسك مي جويد.(۴۷۸)

شيوه ي ديگر خداشناسي امامعليه‌السلام ، معرفت نفس است و مي فرمايد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛(۴۷۹) آن كه خود را شناخت، خدايش را شناخت.

شيوه ي سوم امامعليه‌السلام در خداشناسي، شيوه ي صديقين است كه معرفت ذات حق با ذات او به گونه ي شهود يا تأمل در وجود و به دنبال آن شناخت ممكنات است. همان گونه كه مي فرمايد: «يامن دل علي ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته ».(۴۸۰)

امامعليه‌السلام به شدت با تشبيه گرايي، تجسيم گرايي، توصيف حق تعالي به داشتن مكان و حركت، قابليت رؤيت، تعطيل گرايي مخالفت نموده(۴۸۱) و شيوه هاي فوق را جاي گزين مي نمايد.

بحث ديگري كه در زمان امامعليه‌السلام رواج داشت، مسئله ي قضا و قدر بود. روزي پيرمردي در بازگشت از جنگ صفين، به حضرت عليعليه‌السلام خطاب كرد: يا اميرالمؤمنين! ما را خبر ده كه آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهي بود؟

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: سوگند به آن كه دانه را شكافت و روح را بيافريد، هيچ گامي ننهاديم، مگر به قضا و قدر الهي. پيرمرد گفت: مگر اين رنج ها را خداي در حساب داشته باشد كه هيچ مزدي در اين رنج ها نيافتم. امام فرمود: اي مرد! چنين سخني مگوي؛ بلكه شما را پاداشي بزرگ است، هم در رفتن به شام و هم در بازگشت و هنگام برگشتن. و در هيچ حال، مضطر نبوديد و به اكراهتان نبردند.

پيرمرد پرسيد: چگونه مضطر نبوديم كه قضا و قدر ما را به جبر مي برد؟

امامعليه‌السلام فرمود: اين چه سخني است؟ پنداشتي قضاي لازم و قدر حتم (بدون اختيار و سبب است) كه اگر چنين مي بود، ثواب و عقاب و وعده و وعيد باطل مي شد و امر و نهي نمي كردند و خداوند متعال هيچ گناه كاري را ملامت نمي فرمود و هيچ نيكوكاري را ستايش نمي كرد و نيكوكار به مدح كردن اولي نبود از بد كار، و بد كار به نكوهش اولي نبود از نيكوكار.

ين سخن بت پرستان است و لشكريان شيطان و گواهان دروغ گوي و كوردلاني كه راه صواب نشناسند. آنان قدريه ي اين امّت اند و مجوس آن ها. خدا به كار نيك امر كرد و مختار فرمود و از كار زشت نهي كرد و بيم داد. تكليف آسان كرد و هر كس فرمان برد، مجبور نبود. پيغمبران را بي فايده نفرستاد و آسمان و زمين و آن چه را ميان آن دو است بيهوده نيافريد. اين گمان كساني است كه كافر شدند؛ واي به حال كافران از آتش!

پيرمرد پرسيد: پس آن قضا و قدر كه ما بي آن دو سير نكرديم چيست؟ فرمود: آن خداست و حكم وي و اين آيه را خواند «وَ قَضي رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ »(۴۸۲)

عقيده ي ديگري كه امامعليه‌السلام به اصلاح آن پرداخت و مردم را از حقيقت آن آشكار ساخت، مسئله ي مرگ باوري است.

اميرالمؤمنين، سيماي مرگ را به زيبايي توصيف كرد و سير صعودي و تكاملي خواند. و اين توانايي عليعليه‌السلام زاييده ي معرفت شهودي او به حقيقت معاد بود؛ همان گونه كه فرمود: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً »؛ اگر پرده كنار رود، بر يقين من نمي افزايد.

حضرت مرگ را آغاز سفر اخروي بيان مي كند و مردم را به اين حركت آغازين هشدار مي دهد و همواره آن ها را متذكر مي شود كه توشه ي آخرت كم است و راه طولاني و سفر دور. پس ايمان و عمل صالح و تقواي الهي پيشه كنيد كه زاد و توشه ي آخرت شماست. حضرت تعجب مي كند كه چگونه مردم، مرگ را فراموش مي كنند در حالي كه مردگان را مي بينند.(۴۸۳)

نبوت و پيامبر شناسي نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه اميرِ كلام بدان پرداخته است و نگارنده در بحث قلمرو دين در سنت علوي آن را تبيين نموده است.

۴. عدالت خواهي و حق طلبي و امر به معروف و نهي از منكر، تأكيد بر اخلاقي زيستن مردم و اصرار بر اصول اخلاقي مانند برابري همگان در برابر حكومت و قوانين، پرهيز از ستم گري، صداقت، پاي بندي به عهد و پيمان، هدف خواهي، هم آهنگي وسيله وهدف از شيوه ها و رفتارهاي اصلاح طلبي امام عليعليه‌السلام است كه در سرتاسر كتاب جامعه ي علوي بدان پرداخته ايم و از تكرار آن صرف نظر مي كنيم.

۷- مديريت زما م داران از منظر علي(ْع)

يكي از پرحكمت ترين نامه هاي امام عليعليه‌السلام كه در بردارنده ي جامع ترين دستور و آيين نامه براي جهان داري، سياست، مديريت و اصول اساسي حاكم و حاكميت اسلامي است، نامه ي حضرت به مالك بن حارث اشتر نخعي است(۴۸۴) ، آن گاه كه تصدّي و حاكميّت مصر را بدو سپرد. نگارنده، در صدد است تا سيمايي خلاصه گونه از اين اساس نامه ي مهم را براي خوانندگان عزيز نمايان سازد. نكته ي زيباي اخلاقي در اين نامه اين است كه حضرت خود را عبدالله و اميرالمؤمنين لقب مي دهد.

يعني كسي كه حاكم و والي مؤمنان است بنده ي خداست. و بر اهل سلوك پنهان نيست كه توجه به بندگي، انسان را از طغيان و ستم گري مي رهاند. قبل از ورود به محتواي نامه، توجه خوانندگان، به نكات ذيل لازم است:

سياست و مديريت از مهم ترين دغدغه هاي انسآن هاي پيشين و پسين است كه در اهداف عالي مادّي و معنوي انسان تأثير به سزايي دارند. بر اين اساس، عالمان اسلامي در فلسفه، فقه و اخلاق به مباحث مربوط به سياست مُدُن و حكمت عملي پرداخته اند و علاوه بر گزاره هاي اعتقادي عبادي به گزاره هاي معاملاتي اعم از عقود و ايقاعات و گزاره هاي سياسي نيز اشتغال داشته اند.

كتاب هاي فارابي، خواجه نصيرالدين طوسي، ماوردي مانند السياسة المدنية، آراء اهل المدينة الفاضلة، اخلاق ناصري، احكام السلطانية و صدها كتاب ديگر نيز در اين راستا نگاشته شده است.

كتاب و سنّت كه دو منبع مهم اسلام به شمار مي روند و در جهت هدايت انسآن ها نازل و صادر شده اند، در بردارنده ي پاره اي از مسايل مهم سياسي و مديريتي هستند ولي بي شك بايد عقل و تجربه را نيز در فهم اين آموزه ها و كشف نيازها در منطقة الفراغ به كار گرفت.

دستوراتي كه اميرالمؤمنين در اين فرمان ارزش مند مقرّر ساخته است، به همه ي انسآن ها ناظر است و ملّيت، نژاد، رنگ، صنف و مانند اين ها در دستورات اين فرمان نقشي ندارند. دليل بر اين ادّعا اين است كه امام در نامه به مالك اشتر از واژه هاي ناس، رعيّت، نظيرٌ لك في الخلق، عامه، كلُ امرِيءٍ عبادُ الله كه دلالت بر عموم مردم و انسآن ها دارند، استفاده مي كند؛ پس همه ي انسان ها در همه ي جوامع و در همه ي اعصار و مكآن ها و قرون مشمول اين فرمان مبارك هستند.

در فرمان امام عليعليه‌السلام به مالك اشتر، اهداف، احكام، اخلاق، روش هاي مديريّتي و ويژگي هاي سلبي و اثباتي حاكم و كارگزاران بيان شده است.

نكته ي آموزنده ي مهم در اين نامه اين است كه امام، نامه ي شريف را از توصيه به تقواي الهي و تقواي سياسي كه از مصاديق بارز نظارت دروني است، شروع مي كند؛ زيرا اگر نظارت دروني مفقود گردد، نظارت بيروني نيز كارگر نيفتد.

و اينك گزارش توصيف گونه از اين فرمان الهي را براي خوانندگان عزيز بيان مي كنيم.

۸- اهداف اساسي حكومت

حضرت در طليعه ي نامه چهار هدف ذيل را به عنوان اهداف اساسي حكومت ذكر مي كند: تأمين بودجه ها از طريق ماليات جهت مصرف عمومي؛ مقابله با دشمنان و فتنه گران؛ سامان دادن به ملّت و مردم سرزمين؛ عمران و آباداني شهرها در عرصه ها و نيازهاي مختلف.

۹- تعهدات دروني حاكمان

حضرت، مسؤلان جامعه ي اسلامي را به توصيه هاي اخلاقي و نظارت هاي دروني هشدار مي دهد و از خطرهاي نفس پرهيز مي دارد كه كليد نگه داري انسان از انحراف ها، فضايل اخلاقي است. آن توصيه ها عبارتند از:

۱. تقوا و پرهيزكاري و تسليم در برابر اوامر و نواهي خداوند و پيروي از قرآن كه تنها راه خوش بختي، اطاعت خداوند و عامل مهم بدبختي، گناه و سركشي است.

۲. ياري كردن خداوند با دست و زبان و قلب، چرا كه خداوند ياري كننده ي كسي است كه به ياري حق بشتابد.

۳. بيداري و هشياري از فتنه هاي نفس امّاره و شهوات نفساني.

۴. توجه به تغيير و تحوّل در زمين و حكومت و اين كه اشخاص همواره حاكم بر زمين نيستند.

۱۰- معيار قرار دادن مردم در داوري

حضرت به مالك خطاب مي كند: «مردم بدان گونه بر تو مي نگرند، كه تو نسبت به دولت هاي پيشين». يعني مردم نسبت به حكومت و حاكميّت تو داوري خواهند كرد و خداوند، اين گفته ها را بر زبان بندگانش جاري ساخته است و با اين داوري هاي مردم مي توان انسآن هاي صالح را شناخت.

حال كه چنين است پس به جاي ذخيره ي مال و كسب عنوان، در ذخيره ي عمل صالح كوشا باش و زمام هواي نفس را به دست گير و بر حرص خويش مسلّط باش و از حرام ها خودداري كن؛ خلاصه ي سخن اين كه درس اميرمؤمنان اين است كه حاكمان با توجه به تغييرحكومت ها و حاكمان و تحوّل سرزمين ها، داوري مردم، بايد عمل صالح و مبارزه با هواي نفس و دوري از محرّمات را پيشه ي خود سازند و نسبت به مردم و رعيّت با مهر و محبّت رفتار كنند و نسبت به آن ها درنده و خون خوار نباشند و اين رابطه ي عاطفي را بايد نسبت به مسلمانان و غير مسلمانان رعايت كنند؛ زيرا انسان ها از حيث انسان بودن از حقوق و ارزش هاي ويژه اي برخوردارند. ضرورت رابطه ي عاطفي حكم مي كند كه نسبت به انسآن ها عفو و گذشت داشت؛ زيرا آن ها نيز مانند حاكمان گرفتار لغزش مي شوند.

امام در ذيل اين بخش از نامه تصريح مي كند كه خلاف اين توصيه عمل كردن، اعلام جنگ با خداست. و مالك را به اين نكته آگاه مي سازد كه اگر تو مافوق مردم هستي، امام تو نيز مافوق تو است و خداوند نيز مافوق امام تو. پس از عفو پشيمان مشو و نسبت به مجازات كاري كه راه حل دارد، شتاب مكن. و مگو من فرمان روايم و هر آن چه بگويم آن كنند؛ زيرا اين پندار، قلب انسان را تباه و ايمان را ضعيف مي سازد و آدمي را به پرت گاه سقوط مي كشاند.

امام عليعليه‌السلام علاوه بر بيان آسيب هاي رذايل اخلاقي، به درمان دردها نيز اشاره مي كند و مي فرمايد: هرگاه در سايه ي حكومت، گرفتار كبر و عُجب شدي، به عظمت مُلك خدا بنگر و عجز خود را ياد كن كه منشأ كاهش غرور و خودبيني مي شود. انسانِ گرفتار بزرگ بيني به رقابت خدا برخاسته و در جبروت به دو تشبيه ساخته است و البته خداوند، هر جبّار و مستكبري را خوار و ذليل خواهد كرد. بي انصافي وحق كُشي كه ظلم بزرگي است، محاربه با خدا بوده و مايه ي بدفرجامي آدمي است.

البته راه توبه براي حاكمان منحرف باز است كه در غير اين صورت، ظلم، عامل زوال نعمت است و خدا در كنار مظلوم، مقابل ستمگران خواهد ايستاد. پس بايد حاكمان سه عنصر حق، عدالت و رضايت مردم را پيشه ي خود سازند؛ به ويژه رضايت عامّه و توده ي مردم از رضايت خواص مهم تر است؛ زيرا خواص افراد پرخرج، گريزان از عدل و انصاف، طماع، پرچانه، ناسپاس، عذر ناپذير، ناملايم و عجول اند ولي عامه ي مردم، قانع، كم توقّع، هم دم دولت، تشنه ي عدالت و انصاف، سپاس گر، عذر پذير، متحمل و صبورند. پس اي مالك از عيب جويي مردم بپرهيز و پرده پوشي كن؛ اسرار ديگران را بپوشان و در تصديق سخن چين شتاب مكن و از انتقام جويي و تصفيه ي حساب ها پرهيز كن.

۱۱- ويژگي هاي مشاوران حاكم

حاكم بايد در مشورت هاي خود از برخي مشاوران پرهيز نمايد:

۱.بخيل : حاكم نبايد در صرف مال در راه خدا و مصالح مسلمين دريغ ورزد و بداند كه مشاور بخيل، حاكم را از بذل و بخشش باز مي دارد.

۲.ترسو : ويژگي مهم حاكم، شجاعت و نهراسيدن است. مشاور ترسو، روحيه ي شهامت و شجاعت را در حاكم تضعيف مي كند.

۳.حريص : حرص و ثروت اندوزي از صفات سلبي حاكم است و مشاور حريص، روح حرص را در حاكم پرورانده و او را به ذلتِ انحراف مي كشاند.