جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه0%

جامعه علوی در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده: عبدالحسين خسروپناه
گروه:

مشاهدات: 15475
دانلود: 2915

توضیحات:

جامعه علوی در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15475 / دانلود: 2915
اندازه اندازه اندازه
جامعه علوی در نهج البلاغه

جامعه علوی در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۱۲- مشخصه هاي وزيران حاكم

حاكم در انتخاب وزيران و معاونان خود، بايد نسبت به صفات سلبي و ايجابي آن ها توجه نمايد و از گزينش هر شخصي پرهيز نمايد. امام عليعليه‌السلام در اين زاوية بحث به نكات ذيل تصريح مي كند:

۱.جلوگيري از حضور مهره هاي مؤثر در رژيم طاغوتي : «بدترين وزيران تو آن هايند كه براي جنايت كاران پيشين وزارت نموده و يا شريك جناياتشان بوده اند؛ پس نبايد اينان از ياران نزديك تو باشند؛ زيرا اين ها همكار تبه كاران و برادرخوانده ي ظالمان اند.»

۲.به كارگيري افراد صالح و شايسته : «تو مي تواني به جاي آن ها، افراد شايسته اي را كه آگاهي و كارآيي لازم را داشته وجرايم وگناهان وانحراف هاي پيشينيان را نداشته باشند، بيابي كه با ستم كاران و گنه كاران معاونت نكرده باشند. اين ها با خرج كم تري بهترين خدمت را مي كنند و با عواطف بيش تري با تو برخورد مي نمايند و به ديگران كمتر دل مي بندند. پس اينان را براي محافل سرّي و جلسات ويژه برگزين، و از اينان، كسي را بهاي بيشتري بده كه حق را، گرچه تلخ باشد، به صراحت با تو بگويد و از كم ترين هم كاري با تو، در كاري كه خدا آن را براي اولياي خود نمي پسندد، خودداري نمايد؛ گرچه آن كار بر وفق ميل تو باشد. با افراد پرهيزكار و صادق نزديك شو، و آنان را به گو نه اي عادت ده كه با تمجيد و تعريف بي جا و كارهايي كه انجام نداده اي فريبت ندهند؛ زيرا اين تملق گويي ها، وسيله ي عُجب و غرور است.»

۱۳- سياست ها و خط مشي هاي دولت

نظام هاي سياسي در اوضاع و احوال اجتماعي وسياست گذاري ها گرفتار آسيب ها و خطراتي است كه با خطوط مشي خود، بايد از آن ها پرهيز كنند. امام عليعليه‌السلام در اين زمينه، به مواردي اشاره مي كند:

۱. يك سان نگريستن به نيكوكار و بدكردار از آفت هاي مديريت است و موجب دل سردي نيكوكاران و تشويق بدكاران مي گردد.

۲. كسب حُسن ظنّ ملّت نسبت به دولت، به وسيله ي احسان و نيكوكاري و تخفيف دادن در پرداخت ها و پرهيز از تحميل هاي بي مورد.

۳. نقض نكردن سنّت هاي شايسته كه امت بدان عمل مي كند وعامل وحدت و مصلحت آن است.

۴. ابداع نكردن سنّت هاي ناشايسته.

۵. بحث و مذاكره كردن با دانشمندان وحكيمان جهت تثبيت مصالح شهرها و قوام بخشي اصول پايداري ملت.

۱۴- عناصر اجتماعي حكومت

امامعليه‌السلام ، جامعه را به گروه ها و طبقه ها و قشر هايي چون ارتش و سپاه، منشيان و دبيران، قضات و دادرسان، مأموران اجرايي دولت، كارمندان مالي دولت، تجّار و كارگران و كشاورزان و توده ي مردم مستضعف تقسيم مي كند و ساير طبقات از جمله معلّمان، دانش آموزان و ديگر اصناف را نيز در اين طبقات مي گنجد. نكته ي مهمّ جامعه شناختي كه امام بدان اشاره مي كند، ارتباط و انسجام اين گروه ها و طبقات با يك ديگر و جدا ناپذيري آن هاست.

و امام با توجه به اين هم بستگي، براي هر يك احكام و حدودي را كه در شريعت اسلامي براي آن ها مقرّر گشته، بيان مي كند. و مخاطبان خود را نسبت به ويژگي هاي اين طبقات آگاه مي سازد.

نيروهاي مسلح : اين طبقه دژ ملّت و آبروي دولت و عزّت دين و پشتوانه ي امنيت اند. خداوند متعال، پشتوانه ي مالي سپاه را از درآمدهاي عمومي معيّن ساخته است تا به وسيله ي آن با دشمنان بجنگند.

قضات، كارمندان و نويسندگان: پايداري سپاه و بودجه ي آن ها به اين سه طبقه بستگي دارد؛ زيرا اين ها معاهدات را استوار مي كنند و در آمدها را گردآوري نموده و در امور جزئي و كلي، مورد اعتماد و امانت اند.

تجّار، كسبه و صاحبان حرفه و صنعت: ساماندهي امور فوق نيز به صاحبان حرفه و صنعت و كاسبان و تاجران بستگي تام دارد كه براي كسب درآمد در بازارها گرد آمده و از دست رنج خويش آنان را اداره مي كنند.

تهي دستان و نيازمندان: خداوند متعال، براي طبقه ي پايين جامعه نيز دولت را در اعانه و مددرساني آن ها مكلّف ساخته است. پس هر يك از اين طبقات بر دولت، حقّي دارند كه اصلاح حكومت به اداي اين حق است و اداي اين تكليف از طرف دولت جز با اراده و همت و ياري جستن از خداوند و تصميم به ملازمت حق و صبر بر آن تحقق نمي يابد.

۱۵- ويژگي هاي سپاه اسلام و وظيفه ي دولت اسلامي

وظيفه ي دولت نسبت به تشكيل سپاه اسلام و انتخاب فرمان دهان اين است كه:

۱. گزينش فرمان دهي كه خالص تر، خيرانديش تر براي خدا، پيامبر و امام باشد و پاك دامن تر و خردمند ترين افراد بوده و از خشم پرهيز نمايد و عذرپذير باشد. خشونت او را تحريك نكند و ناتواني او را به عقب نكشاند با جوان مردان شرافت مند و مردان شجاع و سلحشور سخاوت مند نزديك و صميمي باشد.

۲. ضرورت رسيدگي به مشكلات فرمان دهان و تفحّص و تفقّد از آن ها همان گونه كه پدر و مادر از فرزندانشان تفقّد مي كنند. و حقير نشمردن لطف و عنايتي كه بديشان مي نمايي هرچند كوچك باشد؛ زيرا اين لطف موجب دل گرمي و صداقت و حُسن ظنّ بيش تر در خدمت گذاري مي شود و عدم غفلت از دل جويي در باره ي مسايل كوچك در كارهاي بزرگ مؤثر است.

۳. فرمان دهان سپاه كساني باشند كه بتوانند از امكانات موجود جهت رفع مشكلات زيردستان استفاده نمايند و از محبّت به آن ها برخوردار باشند؛ زيرا محبّت با سپاه، سبب جذب قلوب آن ها مي گردد.

۴ بهترين روشنايي چشم حاكمان، گسترش عدالت در سطح كشور و جذب قلوب ملّت است و اين حاصل نگردد مگر با آرامش و صفاي دل هاي آنان و خيرخواهي آنان صورت نپذيرد مگر با اين كه در اطراف مسئولان باشند و دولت بر دوش آنان سنگيني نكند؛ زيرا در اين صورت، به سر رسيدن دوران آن ها را انتظار كشند. پس بايد حاكم خواسته هاي ايشان را برآورد و همواره آنان را ستايش نمايد و از رنجي كه تحمل كرده اند، ياد كند.

۵. شناختن ارزش عمل تمام افراد و پرهيز از شخصيت باوري و واقعيت نگري در ارزش يابي ها و پايين نياوردن ارزش هر كس كه درآن رتبه است و بزرگ نشمردن كارهاي كوچك افراد با شخصيّت و حقير نشمردن كارهاي بزرگ افراد گم نام از وظايف مهم كارگزاران نظام است.

۱۶- وظيفه ي دولت و شرايط قضات

امام عليعليه‌السلام نسبت به شرايط قضات در محاكم اسلامي و تعهّد و مسئوليت حكومت در برابر قاضيان، توصيه ها و نكات ارزش مندي ذكر مي كند كه به شرح ذيل ارايه مي گردد:

۱. محور حكومت و حل اختلاف، حاكميت الهي، سنّت پيامبر و اولي الامر است؛ پس بايد حاكمان كارهاي سنگين و امور مشتبه را به خدا و پيامبرش واگذارند و در امور مشاجره آميز با ارجاع به خداوند، آيات روشن و صريح كتاب را فراگيرند و از سنّت پيامبر پيروي نمايند.

۲. بايد قضاوت به بهترين افراد و كساني واگذار شود كه در اين كار عاجز نيستند؛ و در برخورد با طرفين دعوي لجاجت نمي كنند؛ در اشتباه و لغزش كاري اصرار نمي ورزند؛ و در بازگشت به حق انعطاف دارند؛ و گرفتار طمع نيستند؛ در جست و جوي حق كنج كاوند و به شناخت ناقص اكتفا نمي كنند؛ در موارد شبهه احتياط مي نمايند؛ تنها بر اساس دلايل كافي حكم مي كنند؛ و از مراجعات مكرر شاكيان خسته نمي شوند؛ در كشف يك موضوع پرتحمّل ترين افرادند و با شناخت حق با قاطعيت حكم مي كنند؛ چاپلوسي ها آنان را مغرور نمي نمايد و فريب كاري ها آنان را منحرف نمي سازد.

۳. بايد حاكم اسلامي، همواره كيفيت قضاوت قضات را نظاره كند و به اندازه ي كافي آن ها را تأمين نمايد كه بهانه ي احتياج به مردم را نداشته باشند و به شخصيّت او حرمت بگذارد تا مجال طمع ورزي را از ديگران بگيرد.

۱۷- وظيفه ي دولت و گزينش و بازرسي كارمندان

در فرمان شريف امامعليه‌السلام به مالك اشتر، نحوه ي گزينش صحيح كارمندان، بازرسي دقيق آن ها، تأمين نيازمندي هاي آن ها و تصفيه ي عناصر ناصالح به خوبي بيان شده است كه به شرح ذيل بيان مي گردد:

۱. گزينش مسئولان و كارگزاران و كار آن ها را با دقت در نظر داشته باش و با آزمون صحيح آن ها را به كار گمار (نه با نظر شخصي و خود محوري) زيرا آن ها از ستم و خيانت به دور نيستند.

۲. افراد با تجربه و با حيا و از خاندان صالح و پيش گام در اسلام به كار گرفته شود؛ زيرا اينان از نظر اخلاق برجسته ترين و قابل اعتمادترين و كمتر در فكر طمع كاري اند و در عواقب كارها باريك بين ترند.

۳. بايد دولت اسلامي به حدّ كافي، مخارج آن ها را تأمين كند؛ زيرا اين كار سبب اصلاح آن ها مي گردد و آن ها را از تصرّف در اموالي كه زير دستشان است، بي نياز مي سازد و حجّت را بر آنان تمام مي كند.

۴. نظارت افراد صادق و وفادار و مراقبت پنهاني آن ها بر كارگزاران باعث رعايت امانت و مدارا با مردم مي شود.

۵. اگر بازرسان به اتفاق از خيانت معاونان خبردادند، بايد خائنان مورد تنبيه قرار گيرند و مؤاخذه شوند و خوار گردند و خيانتشان آشكار گردد.

۱۸- وظيفه ي دولت در امور دارايي و مالياتي

اميرالمؤمنين در باره ي ضرورت ماليات و معيار اخذ آن و رعايت مصلحت مردم و پرهيز از ثروت اندوزي و استثمار به نكات ذيل توصيه مي فرمايد:

۱. توجه دولت به مصلحت پرداخت كنندگان ماليات درگرفتن آن.

۲. انديشيدن در باب عمران و آباداني كشور بيش از توجه برگرفتن ماليات؛ چرا كه تأمين ماليات به آباداني كشور بستگي دارد و گرفتن ماليات از مردم بدون آباد ساختن كشور مستلزم تخريب كشور و نابودي حكومت است.

۳. تخفيف دادن به پرداخت كنندگان ماليات هنگام آفت، بي آبي، خشك سالي، رطوبت زمين و مانند اين ها.

۴. اين رفتار دولت سبب رضايت و تمجيد و خشنودي مردم و احساس گسترش عدالت در كشور است و اين امور، ذخيره ي دولت خواهد بود. و بدآن كه خرابي زمين حاصل فقر و تنگ دستي مردم است. و فقر و تهي دستي مردم، نتيجه ي افزون طلبي حاكمان و پندار باطل آن ها به ماندن و كم تر بهره گرفتن از عبرت ها است.

۱۹- وظيفه ي دولت در امور اداري

امام، نُه مطلب مهم در مسائل اداري، منشي گري و نويسندگان دفتري و ضابطين دواير دولتي به شرح ذيل بيان مي فرمايد:

۱. انتخاب كارمندان اداري از ميان صالح ترين افراد مخلص و مؤمن جهت حفظ اسرار دولت و دل سوزي مردم.

۲. متخلّق بودن آن ها به اخلاق اسلامي جهت جلوگيري از فريب پست و مقام و باز نداشتن از تعهّدات ميان خدا و خلق.

۳. كارمندان دولت اسلامي بايد درد دل مردم را به مسئولان مافوق برسانند تا در جريان امور قرار گيرند.

۴. جواب صحيح را از مسئولان گرفته و به مردم منتقل نمايند.

۵. در عقد قراردادهاي سودمند، قوي بوده و در لغو قراردادهاي زيان بار عاجز نباشند.

۶. به قدر و منزلت خويش در امور جاهل نباشند.

۷. در انتخاب آن ها به حُسن ظن و اطمينان شخصي اكتفا نشود و از شيوه ي هم كاري هاي آن ها با صالحان پيشين مورد آزمون قرار گيرند و آن كه در ميان مردم بر حُسن عمل و امانت بيش تر معروف است، گزينش شود.

۸. كساني را انتخاب كن كه از مسئوليت خطير خود عاجز نباشند و كار زياد، آنان را پريشان نسازد.

۹. بي تفاوت نبودن مسئولان نسبت به مديران امور اداري و دفتري.

۲۰- دولت و تجارت و صنعت

نقش تجارت و صنعت و نيروهاي توليد كننده و حمايت دولت از صنايع و بازار و آفات و احكام تجارت از مسائل مهم فرمان شريف اميرالمؤمنين به مالك اشتر است:

۱. توجه دولت به سفارشات تاجران و صنعت گران كه منبع توليد و وسيله ي درآمدند و فراهم كننده ي سرمايه ها از مناطق دور و نزديك و خشكي و دريا و بيابان و كوهستانند.

۲. اين طايفه، مردمي سر به راه و اهل سازش اند؛ وحشي و شورشي نيستند. و به همين دليل تفقد و پرسش از كار اين ها بر دولت لازم است.

۳. برخي از اين طبقات، گرفتار سخت گيري هاي زننده، لجاجت هاي زشت، احتكار نيازمندي هاي مردم، نرخ گذاري به اجحاف اند كه براي توده ي مردم زيان بار و براي دولت موجب سرشكستگي هستند؛ پس بايد دولت از اين رفتار زشت جلوگيري كند و محتكران را تنبيه و مجازات عادلانه نمايد.

۲۱- دولت و طبقات ناتوان

۱. دولت اسلامي بايد به فقير و مستمند و گرفتار و دردمند و عاجز، به ويژه آبرومندان از آن ها، رسيدگي كند و حالِ آن ها را رعايت نمايد و سهم آن ها را از بيت المال مقرر سازد. غرور و نخوت، دولت را از اين وظيفه ي مهم مانع نسازد و گرفتار غفلت نشود و روي بر آن ها ترش ننمايد و براي رسيدگي به كار آن ها از افراد مطمئن، خدا ترس و متواضع مدد گيرد، تا حال و اوضاع آن ها را گزارش نمايند.

۲. عهده داري دولت نسبت به يتيمان و سال خوردگان كه اهل تكدّي نيستند و راه چاره اي ندارند نيز از وظايف سنگين حاكمان است كه منشأ سعادت آن ها مي گردد.

۳. حاكم اسلامي بايد براي حاجت مندان بخشي از اوقات خود را اختصاص دهد و با آنان در مجمع عمومي بنشيند و با خضوع با آن ها رفتار كند و سپاهيان و معاونان و پاسداران و مأموران را از جمع آن ها دور سازد تا آن ها بدون پروا صحبت كنند.

۲۲- وظايف مستقيم حاكم اسلامي

برخي از امور هستند كه حاكم اسلامي به ناچار بايد مستقيم بدآن ها مبادرت ورزد:

۱. پذيرفتن كارگزاراني كه مسئولان دفتري حاكم از آن ناتوانند.

۲. پاسخ گفتن به حوايج مردم، حوايجي كه بر حاكم عرضه شده و معاونان از انجام آن ها طفره مي روند.

۳. انجام كارهاي مخصوص هر روز در همان روز.

۴. خلوت كردن با خدا كه بهترين اوقات و بزرگ ترين بهره هاست.

۵. انجام فرايض خاص الهي.

۶. تسليم جسم و جان حاكم در شب و روز به خداوند متعال.

۷. هرگاه به نماز با مردم مي ايستد به گونه اي باشد كه موجب نفرت مردم و تضييع نماز نگردد.

۸. نبايد دوري حاكم از مردم به درازا كشد كه منشأ جدايي خواهد شد و كم اطلاعي و مضيقه را فراهم مي آورد و مسائل كوچك را بزرگ و مسائل بزرگ را كوچك و زشت را زيبا و زيبا را زشت و حق و باطل را مختلط مي پندارد.

۹. دولت را ياران و نزديكاني است كه به تبعيض، سوءاستفاده، تجاوز و كمي انصاف در معاشرت آلوده اند؛ بايد ريشه ي اين گونه اعمال كنده شود و علل آن ها از ميان برداشته شود.

۱۰. مبادا حاكمان اسلامي، زميني به اطرافيان و حاميان خود واگذار كنند و يا اين ها به هم سايگانشان زيان برسانند و هزينه اي را بر مردم تحميل كنند كه منشأ رسوايي حاكمان در دنيا و آخرت خواهد شد. حاكم بايد پاي بند به حق باشد؛ گرچه آن حق نسبت به نزديكان و ياران و آشنايان زيان بار باشد.

۱۱. اگر رعيت بپندارند كه بدآن ها ستم شده است، بايد عذر حاكم متوجه آن ها گردد و بدگماني آن ها برطرف شود.

۱۲. صلح دشمن كه رضاي خدا در آن باشد، در نگردد؛ زيرا صلح مايه ي راحتي سپاه، آرامش حاكم و امنيت كشور است و از دشمن پس از صلحش بايد برحذر بود؛ چراكه دشمن، بسياري اوقات براي غافل گير كردن نزديك مي شود. پس حاكم بايد دورانديش باشد و خوش بيني را متهم نمايد. اما حاكم بايد بر پيمان خود وفادار باشد و از پيمان شكني بپرهيزد. و از پيمآن هاي مبهم دوري نمايد.

۱۳. پرهيز از ريختن خون به ناحق و جلوگيري از خون ريزي نامشروع.

۱۴. پرهيز از خود پسندي، چاپلوسي و دل بستن به آن چه بر آن تكيه دارد.

۱۵. احتراز از منّت نهادن بر رعيّت به جهت احساني كه حاكم اسلامي نموده است و دوري جستن از وعده هاي تخلّف پذير.

۱۶. شتاب نكردن در كارها، پيش از وقت آن ها.

۱۷. لجاجت نكردن در چيزهاي مبهم و ضعف نشان ندادن در چيزهاي واضح.

۱۸. قرار دادن هر چيز در جاي خود و اقدام به موقع هر كاري.

۱۹. پرهيز از افزون طلبي، نخوت، غرور، تندي، خشم، زخم زبان ها كه ناشي از قدرت حاكمان است و انداختن آن ها به ورطه ي هلاكت.

۲۰. نظر كردن به حكومت هاي عدالت گستر پيشين، سنّت هاي ارزش مند، آثار پيامبران، تكاليف موجود در قرآن و پيروي از آن ها.

امام عليعليه‌السلام در پايان اين نامه ي ارزش مند به مالك اشتر دعا مي كند و رحمت واسعه و رضايت و سعادت و شهادت را از خداوند سبحان مسئلت مي جويد.

۲۳- سيره ي اداري امام عليعليه‌السلام

جامعه ي اسلامي با مشاهده ي روزهاي تيره و زوال درخشش عظمت امت اسلامي در عهد خلافت و بي عدالتي ها و ثروت پرستي ها و مقام خواهي ها، نيازمندي به عليعليه‌السلام را درك كرد و اين شناخت و معرفت، مردم را به سوي خانه ي او كشاند. اصرار فراوان مردم و تأكيد آن ها بر اهليّت و شايستگي، او را به پذيرش حكومت مكلّف ساخت، و روي كرد خود را نسبت به پذيرش حكومت بيان كرد: «اي مردم، مرا در اين كار رغبتي نيست و بدان نيازي ندارم.»(۴۸۵) «از من دست برداريد و ديگري را بطلبيد؛ زيرا ما به استقبال چيزي مي رويم كه چهره ها و رنگ هاي گوناگون دارد. نه دل ها را در برابر آن طاقت شكيبايي است و نه عقل ها را تاب تحمّل. سراسر آفاق را ابري سياه فرو پوشانده و راه هاي روشن ناشناخته مانده است.»(۴۸۶)

مراد عليعليه‌السلام اين نيست كه خلافت، حق او نيست كه بارها در خطبه ها و نامه ها بدان تصريح كرده است؛ بلكه عليعليه‌السلام از اوضاع تخريب شده ي زمان خود ابراز نگراني مي كند. « با شور و اشتياق فراواني دور عليعليه‌السلام را گرفتند، علي دستش را مي بست و نگه مي داشت و مردم، دست او را باز مي كردند و مي كشيدند.

كودكان شادمانه و پيران لنگان و لرزان، و بيماران با درد و رنج فراوان و دوشيزگان بي نقاب سوي او مي شتافتند.»(۴۸۷) و عليعليه‌السلام به جهت گرفتن حقّ ضعيف از قوي و حقّ مظلوم از ظالم و اصلاح بلاد و احياي دين، حاكميت را پذيرفت(۴۸۸) و برنامه ي حكومتي خويش را بدون زمزمه و سرزنش ديگران با قاطعيّت و مطابق قرآن و سنّت نبوي ارايه كرد(۴۸۹) و فرمود: «به خدا سوگند، اگر چيزي را كه عثمان بخشيده نزد كسي بيابم، آن را به صاحبش باز مي گردانم؛ هر چند آن را كابين زنان يا بهاي كنيزان كرده باشند.»(۴۹۰)

و دستور داد تمام اموال متعلّق به بيت المال را از خانه ي عثمان بيرون آورده، به بيت المال بسپارند و تنها اموال شخصي او را براي ورثه بگذارند(۴۹۱) و امامعليه‌السلام در تمام قلمرو جغرافيايي حكومت اسلام، از شمال تا حوالي قسطنطنيه و گرجستان و درياي خزر و از سمت شمال غربي تا حوالي اروپا و از جانب شمال شرقي تا نيشابور و مرو و از جنوب به يمن و از غرب به سرزمين مصر و از شرق به سجستان و در جنوب شرقي عمان، با همين شيوه و اسلوب حكومت كرد و عدل علوي را در سرزمين هاي حجاز، عراق، ايران، شام، مصر، يمن، عمان و بين النهرين گستراند.(۴۹۲)

امام در ابتدا، شهر مدينه را مركز خلافت قرار داد؛ ولي پس از يك سال يعني در سال ۳۶ هجري به كوفه منتقل شد. و اين حركت استراتژيكي جهت آسودگي خاطر از جانب شام بود. و با نصب كارگزاران و استان داران، توزيع قدرت سياسي را تحقق مي بخشيد. كارگزاران امام به سه دسته استان داران، كه در مناطق بزرگ و حسّاس انتخاب مي شدند؛ و فرمان داران، كه در مناطق كوچك تر برگزيده مي شدند؛ و جمع آوران صدقات و ناظران بر بازار تقسيم مي شدند. امامعليه‌السلام در امر حكومت كاملاً به سازمان دهي در امور و انتظام بخشيدن در كارها معتقد بود.

از اين رو تشكيلات و اركان حكومت علوي را به چهار بخش، ديوان ماليه (اقتصاد و دارايي)، ديوان عدالت و قضا، ديوان ارتش و سپاه و ديوان آموزش و تعليم و تربيت تقسيم كرده است.

ديوان بيت المال و ماليه، اولين ديواني است كه در اسلام شكل گرفت و به امور مالي و اقتصادي جامعه رسيدگي مي كرد و نسبت به بهره برداري و مصرف زكات، صدقات، غنايم، خمس، جزيه، خراج برنامه ريزي مي كرد.

در زمان خلفاي پيشين، سيستم مالي تغيير كرد. ولي امام به شيوه ي رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به تقسيم عادلانه و مساوي اموال در ميان مسلمانان دست زد. و هرگونه فضل و برتري را منتفي ساخت. در سيره ي مالي علوي، افراد خاص و طبقه ي ممتاز مفهومي نداشت.

به همين جهت، امام را به جهت سياست تساوي در عطا مورد عتاب قرار دادند و امام با آن ها مخالفت كرد(۴۹۳) و كارگزارانش را از بي عدالتي و اختصاص دادن اموال براي خويش و خويشاوندان نهي مي كرد.(۴۹۴) پس سيره نظري و عملي عليعليه‌السلام در برنامه ريزي اقتصادي و مالي، لغو هرگونه امتيازات نژادي و طبقاتي بود. امام بر عمل كرد كارگزاران و عاملان خراج و صدقات، نظارت دقيق داشت و آن ها را به آداب معيني توصيه مي كرد.(۴۹۵)

امامعليه‌السلام دليل عمده فقر را نابرابري و تبعيض اقتصادي مي دانست؛ بر اين اساس، به شدت از تراكم ثروت پرهيز مي كرد و از ضايع شدن حقوق ديگران ممانعت مي نمود.(۴۹۶) راه هاي انباشت ثروت در زمان حضرت عليعليه‌السلام عبارت بودند از: احتكار، ربا، كم فروشي، غبن در معامله كه امام از همه ي آن ها جلوگيري نمود.(۴۹۷)

اجراي قوانين مربوط به ماليات، زكات، خمس، انفاق در راه خدا و... نيز در جلوگيري از نابرابري اقتصادي مفيد بود؛ اما هيچ گاه حضرت، از حقوق صاحبان خراج و ماليات دهندگان غفلت نكرد و هميشه نسبت به حقوق طبيعي آن ها توصيه مي كرد.(۴۹۸)

ديوان قضا و نهاد دادگستري كه در جلوگيري از عصيان و آشوب و برقراري صلح و امنيت، نقش مؤثري دارد و از ديگر نهادهاي حكومت علوي است كه به تعبير وي، ترازوي عدالت الهي و ابزار ستاندن حق مظلوم از ظالم و ضعيف از قوي است.(۴۹۹)

در محكمه ي علوي، ضعيف و قوي، سفيد و سياه، عرب و عجم از يك موقعيّت برخوردار بودند. حتي عليعليه‌السلام به عنوان حاكم مسلمين با ساير مردم مساوي بود؛ زيرا حكومت با كفر دوام دارد، ولي با بي عدالتي پايدار نيست.(۵۰۰) امام در نامه هايش در باب اوصاف قاضي و شرايط قضاوت توصيه هاي مهمي به كارگزاران نمود.(۵۰۱) حضرت نسبت به مجرم، تعزير، زندان و حدود الهي را روا مي دانست؛ ولي از شكنجه و آزار رساندن خارج از چارچوب احكام الهي پرهيز داشت.

ديوان سپاه و تعليم و تربيت نيز از ديگر نهادهاي حكومت علوي است كه براي حفظ استقلال ارضي و مقابله با تجاوز بيگانگان و آموزش معارف دين براي همگان ترتيب يافت.

نكته ي قابل توجه اين كه، امام در دوران حكومت علوي از شرايط و ويژگي ها و وظايف كارگزاران و نحوه ي عزل و نصب آن ها و كيفيت رابطه ي آن ها با مردم و حاكم اسلامي سخن گفته است كه بيشتر مي توان در فرمان امام به مالك اشتر اين حقايق را جست وجو كرد.

اصول اداري از نگاه حضرت امير المؤمنين عبارتند از:

۱.اصل سعه ي صدر : «ابزار و وسيله رياست و مديريت، گشادگي سينه است».(۵۰۲) «داد و انصاف مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجت هاي آنان شكيبايي ورزيد كه شما خزانه داران مردم و وكيلان امت و سفيران پيشوايانيد.»(۵۰۳) امام جلوه هاي سعه صدر را گشاده رويي، نرم خويي و با عطوفت و محبت برخورد كردن با مردم معرفي نموده است.(۵۰۴)

۲.اصل مدارا : « هر كس با ملايمت عمل كند، موفق گردد.»(۵۰۵) «هر گاه زما م دار شدي بايد رفق و ملايمت ورزي.»(۵۰۶)

۳.اصل عدالت : «بايد براي تو پسنديده ترين كارها ميانه ترينشان در حق، شامل ترينشان در عدل و فراگير ترينشان در جلب خشنودي مردم باشد.»(۵۰۷)

۴.اصل ميانه روي : «انحراف به راست و چپ گم راهي است و راه مستقيم و ميانه، جاده ي وسيع حق است. كتاب باقي ابدي و آثار نبوت بر اين راه پرتوافكن است و از همين راه است پيش رفت سنّت؛ و به سوي همين مقصد است گرديدن عاقبت.»(۵۰۸)

۵.اصل آينده نگري : «بهترين دليل زيادي عقل، حسن تدبير است».(۵۰۹) «كسي كه بدون دقت در عاقبت كار دست به اقدام زند، خود را در معرض گرفتاري ها قرار مي دهد.»(۵۱۰)

۶.اصل مشورت : «هيچ خردمندي از مشورت بي نياز نمي شود.»(۵۱۱) «البته با اشخاص ترسو، حريص، دروغ گو، جاهل، احمق نبايد مشورت كرد.»(۵۱۲)

۷.اصل پرهيز از شتاب زدگي و سستي : «بپرهيز از كارهايي كه وقت انجام دادنشان نرسيده است و از اهمال گري در كارهايي كه وقت انجام دادنشان فرا رسيده است و از لجاجت كردن در اموري كه مبهم است و از سستي نمودن در كارها، آن هنگام كه راه عمل روشن شده است. پس هر امري را در جاي خويش قرارده و هر كاري را به موقع خود به انجام رسان.»(۵۱۳)

۸.اصل نفي سلطه : «مبادا بگويي من اكنون بر آنان مسلّطم؛ از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت كردن، كه اين عين راه يافتن فساد در دل و خرابي دين و نزديك شدن تغيير و تحوّل است.»(۵۱۴)

۹.اصل پاي بندي به عهد و پيمان : «همانا وفا، هم زاد راستي است و من هيچ سپري نگه دارنده تر از وفا سراغ ندارم. آن كه مي داند او را چگونه بازگشت گاهي است بي وفايي نكند. ما در روزگاري به سر مي بريم كه بيش تر مردم آن بي وفايي را زيركي دانند و نادان، آن مردم را چاره انديش خوانند. خدايشان كيفر دهد؛ چرا چنين مي پندارند؟»(۵۱۵) «وفاداري، پناه و دژ سروري است.»(۵۱۶)

۱۰.اصل مساوات : «به او فرمان داد تا با مردمان به نرمي رفتار كند و همه را به يك چشم بنگرد و خويش و بيگانه را در حق برابر شمارد.»(۵۱۷) «و همه را به يك چشم نگاه كن تا بزرگان در تبعيض تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند.»(۵۱۸)

۱۱.اصل برپا داشتن حق : «هر كه به حق عمل كند، نجات يابد و رستگار شود.»، «همانا برترين مردم در نظر خدا كسي است كه عمل به حق نزد او محبوب تر از باطل باشد؛ گرچه از نفع و قدر او بكاهد و برايش مشكلاتي پيش آرد و باطل براي او منافعي فراهم سازد و برايش رتبت و زيادتي به بار آورد.»(۵۱۹)

۱۲.اصل خرد ورزي و درايت : «پيشوا و رهبر به قلبي انديشمند و زباني گويا و دلي كه بر اقامه ي حق استوار باشد نيازمند است.»(۵۲۰)

۱۳.اصل علم و آگاهي : «اي مردم، سزاوارترين مردمان به خلافت، قوي ترين آنان بدان و داناترينشان به دستورات خداوند است.»(۵۲۱)

۱۴.اصل توانايي و قوت : «اي مردم، سزاوارترين اشخاص براي حكومت كسي است كه بدان تواناتر باشد».(۵۲۲)

۱۵.اصل زهد : «براي تو بسنده است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مقتدا گرداني و راه نماي شناخت بدي و عيب هاي دنيا و بسياري خواري و زشتي هاي فراوانش بداني كه چگونه دل بستگي هاي آن از او گرفته شده و براي غير او گسترده شده است؛ از نوش آن نخورد و از زيورهايش بهره نبرد».(۵۲۳)

۱۶.اصل مردمي بودن : رسول خدا مي فرمايد: «مردم، خانواده و عيال خدايند، پس محبوب ترين مردمان نزد خدا كساني اند كه به عيال خدا خدمت كنند و سود برسانند.»(۵۲۴) اميرالمؤمنين در نامه اي به عثمان بن حنيف، والي بصره، فرمود: «آيا بدين بسنده كنم كه مرا اميرمؤمنان گويند و در ناخوشايندي هاي روزگار شريك آنان نباشم؟ يا در سختي زندگي نمونه اي برايشان نشوم؟»(۵۲۵)

۱۷.اصل بهره برداري از فرصت ها : «فرصت ها هم چون عبور ابرها مي گذرد؛ پس فرصت هاي نيك را غنيمت بشماريد.»(۵۲۶)

۱۸.اصل ارزش يابي و تشويق و تنبيه : «مبادا كه نيكوكار و بدكار در نزدت يك سان باشند، كه آن رغبت نيكوكار را در نيكي كم كند و بدكردار را به بدي وادار نمايد؛ و درباره ي هر يك از آنان، آن را عهده دار باش كه او بر عهده ي خود گرفت.»(۵۲۷)

۱۹. اصل دقت در گزينش: «سپس در كارگيري كارگزارانت دقّت كن و پس از آزمودن به كارشان گمار و به ميل خود و بي مشورت ديگران و از سرخودكامگي مسئوليتي به آنان مسپار كه به ميل خود عمل كردن و به رأي ديگران ننگريستن، ستم گري و خيانت است.»(۵۲۸)

۲۰. اصل رعايت اهليت ها: « اندوه من آن است كه نابخردان و نابكاران، فرمان كار اين امت به دست گيرند و مال خداي را دولت باد آورده ي خويش شمارند و آن را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گيرند و به خدمت خويش گمارند با صالحان در پيكار باشند و فاسقان را يار.»(۵۲۹)

۲۱. اصل حساب رسي: « شخصي را به جاي خود به عنوان جانشين قرارده و خود به همراه گروهي از يارانت تمام سرزمين سواد (عراق) را منطقه به منطقه بگرديد و از چگونگي رفتار و اعمال كارگزاران جويا شويد و سيره ي آنان را مورد بررسي و پي گيري قرار دهيد.»(۵۳۰)