گناه گریزی

گناه گریزی21%

گناه گریزی نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

گناه گریزی
  • شروع
  • قبلی
  • 252 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13725 / دانلود: 3474
اندازه اندازه اندازه
گناه گریزی

گناه گریزی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

می گیرد، با روی آوردن به چنین دنیایی، آخرتش را از دست می دهد و خود را مغضوب و منفور حق می کند و از نعمت های بهشتی محروم می شود. بنابراین، باید قلب را که عرش خدا و حرم حق است، از آلوده شدن به چنین محبتی حفظ کرد؛ زیرا این گونه علاقه ها، نتیجه حرص و طمع است. همچنین باید همان گونه که در آیات قرآن و روایت ها آمده است، از دنیا بهره برد؛ یعنی به دست آوردن مال حلال، خرج کردن آن به قدر گذران زندگی و انفاق باقی مانده آن در راه خدا. این گونه بهره مندی از دنیا، موجب رضای حق و آبادکننده آخرت انسان است، ولی محبت نامعقول، موجب خواری انسان در دنیا و آخرت می شود، چنان که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

اِنَّهُ ما سَکَنَ حُبُّ الدُّنْیا قَلْبَ عَبدٍ إِلاّ الْتاطَ فِیها بِثَلاثٍ: شُغُلٍ لایَنْفَدُ عَناؤُهُ، وَ فَقْرٍ لایُدْرَکُ غِناهُ وَ اَمَلٍ لایُنالُ مُنْتَهاهُ.(۱)

محبت دنیا در قلبی جای نگرفت مگر اینکه آن قلب را به سه چیز دچار کرد: شغلی که رنجش پایان نگیرد، فقری که بی نیازی از آن به دست نیاید و آرزویی که به پایان نرسد.

آن حضرت در کلامی دیگر فرمود: «حَرامٌ عَلی کُلِّ قَلْبٍ یُحِبُّ الدُّنْیا أَنْ یُفارِقَهُ الطَّمَعُ؛ جدا شدن از طمع، بر قلبی که عاشق دنیاست، حرام است.»(۲) حضرت علیعليه‌السلام نیز در این باره می فرماید: «مَنْ اَحَبَّ الدُّنْیا جَمَعَ لِغَیْرِهِ؛ عاشق دنیا، مال و ثروت دنیا را برای غیر خودش جمع می کند»؛ زیرا چنین فردی بر اثر عشق به دنیا، از خرج کردن مالش خودداری می کند و آن را روی هم انباشته می سازد و با مردن، آن را به دیگران وا می گذارد. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

____________

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۹۰

۲- [۲] تنبیه الخواطر، ص ۳۶۲.

... فَمَنْ أَحَبَّها أَوْرَثَتْهُ الْکِبْرَ، وَ مَنِ اسْتَحْسَنَها أَوْرَثَتْهُ الْحِرْصُ وَ مَنْ طَلَبَها اَوْرَدَتْهُ إِلَی الطَّمَعِ وَ مَنْ مَدَحَها اَکَبَّتْهُ الرِّیاءُ وَ مَنْ اَرادَها مَکَّنَتْهُ مِنَ الْعُجْبِ، وَ مَنِ اطْمَأَنَّ اِلَیْها رَکِبَتْهُ الْغَفْلَهُ.(۱)

کسی که عاشق دنیا شد، کبر را ارث او قرار داد و هر کس آن را نیکو شمرد، حرص را ارث او کرد و آن که او را خواست، در گردونه طمعش انداخت و هر که آن را مدح کرد، ریا و خودنمایی به زمینش زد و هر که به آن میل کرد، وی را گرفتار خودبینی کرد و هر کس از آن آرامش خواست، دچار غفلتش ساخت.

۱۴ - خیانت

خیانت، امری بسیار ناپسند و کاری شیطانی و از ویژگی انسان های بی دین یا سست عقیده است. خداوند در آیاتی از قرآن، به موارد خیانت، مانند خیانت چشم ها (نگاه به نامحرم)، خیانت به خویش (ضربه زدن به شخصیت انسانی و تخریب آخرت خود)، خیانت در امانت (چه امانت الهی، مانند استعدادها و اعضا و جوارح و روح و روان، چه امانت های مردمی مانند اموال و اسرار)، خیانت در معامله اقتصادی و معاشرت اشاره می کند و نفرت خود را از مردم خیانت کار و ناسپاس بیان می دارد:

( وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْخائِنِینَ .) (انفال: ۵۸)

چنانچه از خیانت قومی [از هم پیمانان خود به دلیل پیمان شکنی ایشان] می ترسی، [در این

______

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۰۵.

صورت با توجه به عدل،] درستی عهد آنان را از عهده خود بردار [و به آنان اعلام کن که مرا با شما پیمانی نیست،] همانا خداوند مردم خیانت پیشه را دوست ندارد.

خداوند به دلیل نفرتی که از خیانت دارد، اهل ایمان را از خیانت به خدا و رسول و خیانت در امانت بازمی دارد و به مؤمنان سفارش می کند:

( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ. ) (انفال: ۲۷)

ای اهل ایمان! به خدا و رسول و امانت های خود خیانت نورزید، در حالی که زشتی خیانت را می دانید.

پیامبر خدا نیز فرمود: «لَیْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِما فِی اَهْلِهِ وَ مالِهِ؛ از ما نیست کسی که به مسلمانی در اهل و مالش خیانت کند.»(۱) و در سخنی دیگر فرمود: «اِفْشاءُ سِرِّ أَخِیکَ خِیانَهٌ فَاجْتَنِبْ ذلِکَ؛ فاش کردن راز برادر دینی ات، خیانت است. پس، از این خیانت بپرهیز.»(۲) همچنین از آن حضرت نقل شده است: «لاتَخُنْ مَنْ خانَکَ فَتَکُنْ مِثْلَهُ؛ به کسی که به تو خیانت کرده است، خیانت مکن که مانند او می شوی.»(۳) پیامبر گرامی اسلام، مؤمنان را از چهار چیز که مایه ویرانی خانه ها و از بین رفتن برکت می شود، بیم داده و فرموده است:

چهار چیز است که یکی از آنها وارد خانه ای نمی شود مگر اینکه آن خانه خراب شود و برکت از آن دور می گردد: خیانت؛ دزدی؛ شراب خواری و زنا.(۴)

__________

۱- [۱] همان، ج ۷۵، ص ۱۷۲.

۲- [۲] همان. ج ۷۷، ص ۸۹.

۳- [۳] همان، ج ۱۰۳، ص ۱۷۵.

۴- [۴] همان، ج ۷۵، ص ۱۷۰.

امیر مؤمنان علیعليه‌السلام نیز فرمود: «أَلْخِیانَهُ دَلِیلٌ عَلی قِلَّهِ الْوَرَعِ وَ الدِّیانَهِ؛ خیانت، نشانه کمی پارسایی و دین داری است.»(۱) همچنین از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده است: «یُجْبَلُ الْمُؤْمِنُ عَلی کُلِّ طَبِیعَهٍ اِلاَّ الْخِیانَهَ وَ الْکِذْبَ؛ مؤمن، بر هر طبیعتی سرشته می شود مگر خیانت و دروغ».(۲)

۱۵ - شراب خواری

بنا بر روایات و آموزه های اسلامی، ابلیس، سازنده شراب و بانی شراب خواری است. شراب و دیگر ماده های مسکر و مخدر، به عقل و قدرت تفکر انسان آسیب های هولناکی می رساند و به تدریج از فرد مصرف کننده، موجودی عاطل و باطل می سازد.

تبدیل کردن نعمت های طبیعی خداوند که برای قوت انسان و کسب نیرو برای عبادت حق و خدمت به خلق آفریده شده، به شراب و هر مایه مست کننده ای، خیانتی بزرگ، کاری ناپسند و گناهی نابخشودنی است. فروختن انگور، خرما و دیگر میوه ها به شراب ساز، معامله ای حرام و ناپسند و نوعی جنگ با خدا و انسان است. مصرف، تهیه کردن، فروختن و هر نوع کار دیگری در این زمینه، حرام است و خشم و عذاب سخت الهی را در پی دارد. خداوند در آیه ای از قرآن می فرماید:

( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ. فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟ )

(مائده: ۹۰ و ۹۱)

_____________

۱- [۱] تفسیر معین، ص ۹۶.

۲- [۲] بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۷۲.

ای اهل ایمان! شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی، ناپاک و از کارهای شیطانی است. از همه آنها دوری کنید، باشد که رستگار گردید. شیطان می خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. آیا از این گناهان با این زیان های بسیارش دست برمی دارید؟

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در این باره فرمود:

شارِبَ الْخَمْرِ لاتُصَدِّقُوهُ إِذا حَدَّثَ، وَ لاتُزَوِّجُوهُ إِذا خَطَبَ وَ لاتَعُودُوهُ إِذا مَرِضَ وَ لاتَحْضُرُوهُ إِذا ماتَ، وَ لاتَأْتَمِنُوهُ عَلی أَمانَهٍ.(۱)

سخن مشروب خوار را تصدیق نکنید؛ چون به خواستگاری آمد، دختر به او ندهید؛ وقتی بیمار شد، به عیادتش و چون مرد، به تشییع جنازه اش نروید و برای [سپردن] امانت به او اطمینان نکنید.

و در کلامی دیگر فرمود:

یَخْرُجُ الْخُمّارُ مِنْ قَبْرِهِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ: آیِسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ.(۲)

مشروب خوار، در قیامت از قبرش بیرون می آید، [در حالی که] بر پیشانی اش نوشته شده، از رحمت خدا ناامید است!

در حدیثی دیگر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است: «الخَمْرُ اُمُّ الْفواحِشِ، وَ اَکْبَرُ الْکَبائِرِ؛ شراب، ریشه همه گناهان و بزرگ ترین گناه کبیره است.»(۳) همچنین از آن حضرت نقل شده است:

لَعَنَ اللّهُ الْخَمْرَ وَ عاصِرَها وَ غارِسَها وَ شارِبَها وَ ساقِیَها وَ بائِعَها وَ مُشْتَرِیَها وَ آکِلَ ثَمَنِها وَ

__

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۲۷.

۲- [۲] تفسیر معین، ۱۲۳.

۳- [۳] کنز العمال، ج ۵، ح ۱۳۱۸۲.

حامِلَها وَ الْمَحْمُولَهَ اِلَیْهِ.(۱)

خداوند، شراب و گیرنده آن و کارنده و خورنده و ساقی و فروشنده و خریدار و خورنده مال و حمل کننده و کسی که آن را به سوی او حمل می کنند، همه و همه را لعنت کرده است.

پیامبر خدا در کلامی گهربار به مؤمنان این گونه سفارش می کند:

مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ فَلایَجْلِسْ عَلی مائِدَهٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا الْخَمْرُ.(۲)

کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، بر سفره ای ننشیند که کنارش شراب می خورند.

مفضل می گوید:

از امام صادقعليه‌السلام پرسیدم: چرا خداوند شراب را حرام کرده است؟ حضرت فرمود: برای زیان و فسادی که دارد. مشروب خوار به رعشه و لرزش بدن گرفتار می شود؛ نور قلب و جان و چهره اش از بین می رود؛ مردانگی اش نابود می شود؛ جرئت ارتکاب گناه پیدا می کند؛ خون ریز می گردد؛ زناکار می شود؛ در حالی که محرمش را به جا نمی آورد، به وی تجاوز می کند. به شراب خوار افزون نمی شود مگر تمام بدی ها و زشتی ها.(۳)

۱۶ - ناسزاگویی

بدگفتن و ناسزاگویی به مردم، کمال بی ادبی و کاری غیراخلاقی و خلاف متانت و درستی و دین داری است. خداوند به مؤمنان اجازه ناسزاگویی حتی به دشمنان حق را نمی دهد.

( وَ لاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ .) (انعام: ۱۰۸)

شما ای اهل ایمان! به آنان که غیر خدا را به عنوان معبود می خوانند، دشنام ندهید؛ زیرا آنان هم در پاسخ شما، از روی نادانی، به خدا ناسزا می گویند.

_____

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۲۶.

۲- [۲] همان، ص ۱۲۹.

۳- [۳] همان، ص ۱۳۳.

معصومینعليه‌السلام نیز در روایت های خود، مؤمنان را از ناسزا گفتن به دیگر مردم و حتی حیوانات و اشیا نیز باز داشته اند.

رسول گرامی اسلام می فرماید: «لاتَسُبُّوا النّاسَ فَتَکْسِبُوا الْعَداوَهَ بَیْنَهُمْ؛ به مردم دشنام ندهید که نتیجه اش، دشمنی افکندن میان ایشان است.»(۱) آن حضرت در کلامی دیگر فرمود: «سِبابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ وَ قَتالُهُ کُفْرٌ وَ اَکْلُ لَحْمِهِ مِن مَعْصِیَهِ اللّهِ؛ دشنام به مؤمن، بدکاری؛ جنگ با او، کفر و بدگویی پشت سرش، معصیت خداست.»(۲) همچنین در کلامی عجیب می فرماید: «لاتَسُبُّوا الشَّیْطانَ، وَ تَعَوَّذُ بِاللّهُ مِن شَرِّهِ؛ به شیطان دشنام ندهید! از شرش به خدا پناه ببرید.»(۳) آن حضرت در سخن زیبای دیگری فرمود:

لاتَسُبُّوا الرِّیاحَ، فَاِنَّها مَأْمُورَهٌ، وَ لاتَسُبُّوا الْجِبالَ وَ لاَ السّاعاتِ وَ لاَ الاَْیّامَ وَ لاَ الَّیالِیَ فَتَأْثَمُوا وَ تَرْجِعَ اِلَیْکُمْ.(۴)

به باد، دشنام ندهید که مأمور حق است. به کوه ها و ساعت ها و روزها و شب ها ناسزا مگویید که گناه می کنید و زیان گناهش، به خود شما باز می گردد.

۱۷ - اسراف

زیاده روی در خوراک و پوشاک، زیاده روی در معاشرت و محبت، زیاده روی در عشق به دنیا، زیاده روی در انفاق و بخشش و مانند آن، از مصداق های اسراف است و در آیات قرآن و روایات، از آن با عنوان کاری ناپسند یاد می شود.

_____

۱- [۱] همان، ج ۷۵، ص ۱۶۳.

۲- [۲] همان، ص ۱۴۸.

۳- [۳] کنز العمال، ح ۲۱۲۰.

۴- [۴] بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۹.

اسراف چنان زشت و ناپسند است که خداوند متعال در قرآن مجید به صراحت بیان کرده است اسراف کاران را دوست ندارد:( کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ) بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید. همانا خداوند، اسراف کاران را دوست ندارد.» (اعراف: ۳۱) از اسراف کاران در قرآن مجید، به «مبذر» تعبیر شده است و مبذران، برادران شیطان ها معرفی شده اند، چنان که در آیه ای می خوانیم:

( إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا .) (اسراء: ۲۷)

اسراف کاران، برادران شیاطینند و شیطان است که به پروردگار بسیار ناسپاس است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز فرمود:

أَمّا عَلامَهُ الْمُسْرِفِ فَأَرْبَعَهٌ، الْفَخْرُ بِالْباطِلِ وَ یَشْتَرِی ما لَیْسَ لَهُ وَ یَلْبَسُ ما لَیْسَ لَهُ وَ یَأْکُلُ ما لَیْسَ عِنْدَهُ.(۱)

نشانه شخص اسراف کار، چهار چیز است: فخر به باطل؛ می خرد چیزی که در شأن او نیست؛ می پوشد چیزی که در شأن او نیست؛ می خورد چیزی که در شأن او نیست.

در کلام دیگری از آن حضرت آمده است: «اِنَّ مِنَ السَّرَفِ اَنْ تَأْکُلَ کُلَّ مَا اشْتَهَیْتَ؛ [یکی] از [انواع] اسراف، خوردن چیزی است که به آن میل داری.»(۲) همچنین امام حسن عسکریعليه‌السلام در کلام زیبایی فرمود: «اِنَّ لِلسَّخاءِ مِقْدارا، فَاِنْ زادَ عَلَیْهِ فَهُوَ سَرَفٌ؛ برای سخاوت، اندازه ای است. اگر از اندازه بگذرد، اسراف است».(۳)

امام علیعليه‌السلام نیز درباره آثار اسراف بر وجود فرد، این گونه می فرماید: «وَیْحَ الْمُسرِفِ، ما اَبْعَدَهُ عَنْ صَلاحِ نَفْسِهِ وَ اسْتِدْراکِ اَمْرِهِ؛ وای بر اسراف کار! چه دور است

_________

۱- [۱] تحف العقول، ص ۲۳.

۲- [۲] تنبیه الخواطر، ص ۴۵۶.

۳- [۳] بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۷.

وجودش و درک زندگی و حیاتش از اصلاح.»(۱) همچنین از امام صادقعليه‌السلام روایت شده است:

لِلمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَشْتَرِی ما لَیْسَ لَهُ، وَ یَلْبَسُ ما لَیْسَ لَهُ، وَ یَأْکُلُ ما لَیْسَ لَهُ.(۲)

اسراف کار سه نشانه دارد: می خرد، می پوشد و می خورد، آنچه را در شأن او نیست.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز می فرماید:

اِنَّ الْقَصْدَ اَمْرٌ یُحِبُّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ، وَ إِنَّ السَّرَفَ یُبْغِضُهُ، حَتّی طَرْحُکَ النَّواهَ، فَاِنَّها تَصْلَحُ لِشَیْ ءٍ وَ حَتّی صَبُّکَ فَضْلَ شَرابِکَ.(۳)

همانا میانه روی، حقیقتی است که خداوند عزوجل آن را دوست دارد و دشمن اسراف کار است. اسراف تا جایی است که هسته خرمای خورده شده را که شایسته کاشتن است، دور بیندازی و زیادی آبی که در اختیار داری، به زمین بریزی.

امام موسی بن جعفرعليه‌السلام درباره اسراف فرمود:

مَنْ کانَ لَهُ مالٌ فَاِیّاهُ وَ الفَسادَ، فَاِنَّ اِعْطائَکَ الْمالَ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ تَبْذِیرٌ وَ اِسرافٌ، وَ هُوَ یَرْفَعُ ذِکْرَ صاحِبِهِ فِی النّاسِ، و یَضَعُهُ عِنْدَاللّهِ.(۴)

کسی که ثروت دارد، بر او باد دوری از فساد! همانا تبذیر و اسراف این است که ثروت خود را در غیر جهت معینش خرج کنی. این گونه خرج بیهوده و بی رویه، نام صاحب ثروت را میان مردم، بلندمرتبه و خوش آوازه و نزد خداوند، پست می کند.

__________

۱- [۱] مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۶۶.

۲- [۲] بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۲۰۶.

۳- [۳] همان، ج ۷۱، ص ۳۴۶.

۴- [۴] همان، ج ۷۸، ص ۳۲۷.

۱۸ - غِشّ

نیرنگ زدن به مردم در هر کاری و فریب دادن آنان در معامله ها، برای مثال، فروختن جنس نامرغوب به جای جنس سالم به آنان و مکر و حیله کردن در همه امور، نوعی غش است.

در آیات قرآن مجید به ویژه در آیات مربوط به امور اقتصادی، به مصداق های غش، بسیار اشاره شده و در روایت های معصومینعليه‌السلام نیز به طور گسترده، به این عمل ناپسند پرداخته شده است. بی تردید، غش از دیدگاه قرآن و آموزه های اسلامی، کاری حرام و غیرمشروع و نوعی خیانت به مردم است. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این باره می فرماید:

اَلْمُسْلِمِ اَخُوالْمُسْلِمِ، وَ لایَحِلُّ لِمُسْلِمٍ اِذا باعَ مِنْ اَخِیهِ بَیْعاً فِیهِ عَیْبٌ اَنْ لایُبَیِّنَهُ.(۱)

مسلمان، برادر مسلمان است. بر مسلمان حلال نیست زمانی که جنس عیب داری را می فروشد، عیبش را به خریدار نگوید.

آن حضرت در کلامی دیگر فرمود:

مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِینَ حُشِرَ مَعَ الْیَهُودِ یَوْمَ الْقِیامَهِ، لاِنَّهُم اَغَشُّ النّاسِ لِلْمُسْلِمِینَ.(۲)

کسی که به مسلمانانی نیرنگ بزند، در قیامت با یهود محشور می شود؛ زیرا یهودیان، خیانت کارترین مردم جهان نسبت به مسلمانانند.

در جایی دیگر از رسول گرامی اسلام روایت شده است:

مَنْ باعَ عَیْباً لَمْ یُبَیِّنْهُ لَم یَزَلْ فی مَقْتِ اللّهِ، وَ لَمْ تَزَلِ الْمَلائِکَهُ تَلْعَنُهُ.(۳)

کسی که جنسی را بفروشد و عیبش را نگوید، همواره گرفتار خشم خداست و پیوسته فرشتگان او را لعنت می کنند.

_____

۱- [۱] .تفسیر معین،ص ۳۷۴.

۲- [۲] من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۷۳.

۳- [۳] کنزالعمال، ۹۵۰۱.

حضرت علیعليه‌السلام نیز در این باره فرمود: «مَنْ غَشَّ النّاسَ فِی دِینِهِمْ فَهُوَ مُعانِدٌ لِلّهِ و رَسُولِهِ؛ کسی که به مردم در دینشان نیرنگ بزند، دشمن خدا و رسول خداست.»(۱) و در کلامی دیگر فرمود: «اِنَّ اَعْظَمَ الْخِیانَهِ خِیانَهُ الاُْمَّهِ، وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ الاَْئِمَّهِ؛ همانا بزرگ ترین خیانت، خیانت به امت و زشت ترین نیرنگ، نیرنگ با پیشوایان است».(۲)

۱۹ - ربا

وام دادن به مردم با هدف سود گرفتن از آنان و اضافه دادن جنس پست و در مقابل، گرفتن مقدار کمی از جنس مرغوب، مانند معامله کردن گندم یا برنج یا خرمای پست با مرغوب آن به میزان ده کیلو به هشت کیلو، از مصداق های ربا و کاری حرام و از گناهان کبیره است که خداوند در قرآن مجید به انجام دهنده این عمل، وعده عذاب قطعی داده است، چنان که در آیه ای می فرماید:

( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ .) (بقره:۲۷۸ و ۲۷۹)

ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و اگر مؤمنید، آنچه از ربا باقی مانده است، وا گذارید. و اگر [چنین ]نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وی برخاسته اید.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نکوهش این عمل فرمود: «شَرُّ المَکاسِبِ کَسْبُ الرِّبا؛ بدترین کسب ها، کسب ربایی است.»(۳) و در کلامی دیگر می فرماید:

مَنْ اَکَلَ الرِّبا مَلَأَ اللّهُ عزَّوَجَلَّ بَطْنَهُ مِنْ نارِ جَهَنَّمَ بِقَدْرِ ما اَکَلَ، و اِنِ اکْتَسَبَ مِنْهُ مالاً لایَقْبَلُ مِنْهُ

________

۱- [۱] غررالحکم و دررالکلم، ص ۸۶ ، ح ۱۴۳۶.

۲- [۲] نهج البلاغه، نامه ۲۶.

۳- [۳] وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۴۲۳.

شَیئاً مِنْ عَمَلِهِ، وَ لَمْ یَزَلْ فیِ لَعْنَهِ اللّهِ وَالْمَلائِکَهِ ما کانَ عِنْدَهُ قِیراطٌ.(۱)

کسی که ربا بخورد، به اندازه ای که خورده است، خداوند شکمش را از آتش دوزخ پر می سازد و اگر از راه ربا مال اندوزی کند، چیزی از عملش پذیرفته نمی شود و اگر قیراطی از ربا نزد او باشد، پیوسته خدا و فرشتگان، وی را لعنت می کنند.

همچنین از ایشان روایت شده است: «اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَعَنَ آکِلَ الرِّبا وَ مُوکِلَهُ وَ کاتِبَهُ وَ شاهِدَیْهِ؛ خداوند عزوجل، خورنده و خوراننده و نویسنده و شاهد بر ربا را لعنت کرده است».(۲)

۲۰ - کبر

خودبزرگ بینی، از ویژگی های شیطان و نوعی نافرمانی از حق و خوار شمردن دیگران است. کبر، شیطان را از سجده بر آدم باز داشت و وی را به لعنت ابدی، خروج از حریم فرشتگان و استحقاق عذاب جاودان قیامت دچار کرد.

تکبر، چه در برابر خداوند، پیامبران و امامان معصومعليه‌السلام باشد و چه در برابر خلق خدا، کاری شیطانی است و انسان متکبر، ملعون و از رحمت حق محروم است. همان گونه که در قرآن آمده است،(۳) ابلیس به دلیل تکبر، از مقام و مرتبه والایش در پیشگاه حق سقوط کرد. انسان متکبر نیز به دلیل خودخواهی، از مرتبه انسانی سقوط می کند.

خداوند در قرآن مجید، مستکبران را مستحق عذاب دردناک دوزخ می داند و می فرماید:

________

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۶۴.

۲- [۲] تفسیر معین، ص ۴۰۸.

۳- [۳] نک: اعراف: ۱۳؛ نحل، ۲۳.

( أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذابًا أَلِیمًا وَ لایَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیرًا .) (نساء: ۱۷۳)

و اما آنان که از بندگی خدا خودداری کردند و به کبر و خودپسندی آلوده شدند و نسبت به عبادت حق، تکبر ورزیدند، خداوند آنها را به عذاب دردناک گرفتار خواهد کرد. [آنها] جز خدا یار و یاوری نخواهند داشت.

خداوند در آیه ای دیگر، مستکبران را از حریم محبت خویش خارج ساخته است و آنها را مبغوض و منفور خویش معرفی کرده است:( ... اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ ) همانا خداوند، اهل تکبر را دوست ندارد.» (نحل: ۲۳) در آیه ای دیگر نیز می خوانیم که خداوند در قیامت، با عتاب شدیدی به متکبران دستور می دهد وارد دوزخ شوند ومی فرماید:

( اُدْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ .) (غافر: ۷۶)

وارد ابواب دوزخ شوید که در آنجا همیشگی هستید. دوزخ، برای مستکبران جایگاه بدی است.

رسول حق، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در این باره فرمود:

( اِجْتَنِبُوا الْکِبْرَ، فَاِنَّ الْعَبْدَ لایَزالُ یَتَکَبَّرُ حَتّی یَقُولَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: اکْتُبُوا عَبْدِی هذا فِی الْجَبّارِینَ ) .(۱)

از کبر بپرهیزید. هر آینه، بنده پیوسته تکبر می ورزد تا خداوند می گوید: نام این بنده مرا در طایفه گردن کشان بنویسید.

همچنین از امام علیعليه‌السلام روایت شده است:

اِیّاکَ وَالْکِبْرَ، فَاِنَّهُ أَعْظَمُ الذُّنُوبِ، وَ أَلْأَمُ الْعُیُوبِ، وَ هُوَ حِلْیَهُ اِبْلِیسَ.(۲)

از کبر ورزیدن بپرهیز؛ که بزرگ ترین گناهان و پست ترین عیب هاست. کبر، زینت ابلیس است.

___________

۱- [۱] کنزالعمال، ح ۷۷۲۹.

۲- [۲] مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۹.

و در کلامی دیگر فرمود:

عَجِبتُ لاِبنِ آدَمَ، اَوَّلُهُ نُطفَهٌ، و آخِرُهُ جیفَهٌ، و هو قائِمٌ بَینَهُما وِعاءً لِلغائِطِ، ثمَّ یَتَکَبَّرُ.(۱)

از فرزند آدم در شگفتم! آغازش نطفه و پایانش مرداری بدبو و میان آغاز و پایانش، ظرف نجاست است، آن گاه تکبر می ورزد.

رسول گرامی اسلام در کلامی گهربار، پیروان خویش را از کبر ورزیدن باز می دارد و می فرماید:

اِیّاکُمْ وَ الْکِبْرَ، فَاِنَّ اِبْلِیسَ حَمَلَهُ الْکِبرُ عَلَی تَرَکِ السُّجُودِ لِآدَمَ.(۲)

از کبر ورزیدن بپرهیزید. همانا این ویژگی زشت، ابلیس را بر آن داشت برخلاف دستور حق به آدم سجده نکند.

مواردی که گذشت، نشان دهنده تمام زشتی ها نیست، بلکه نمونه ای از پلیدی هاست که وجود آنها در انسان، سبب خواری وی در دنیا و عذاب آخرت خواهد شد.

برخی دیگر از گناهان که آدمی را از مرتبه انسانی دور می سازد و به مرتبه حیوانی تنزل می دهد، عبارت است از: تشبّه به بیگانگان؛ فساد در نسل؛ فساد در اقتصاد؛ بدعت گذاری؛ غرور؛ دزدی؛ قتل نفس؛ تقلید از حرام؛ بدگمانی به دیگران و به حق؛ وسوسه؛ پستی؛ فتنه گری و سخن چینی؛ شرک؛ جدال؛ تفرقه افکنی؛ گروه گرایی؛ قهر و جدایی؛ تعصب بیجا؛ طمع؛ تجسس در عیوب مردم؛ حرص؛ زنا؛ حسد؛ پای مال کردن حقوق خانواده و دیگر مردم و بسیاری از گناهان دیگر که پرداختن به آنها در این نوشتار نمی گنجد.

_____

۱- [۱] .بحارالانوار، ج ۷۳،ص ۲۳۴.

۲- [۲] ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۲۹.

فصل ششم: پیروی از هوای نفس و راه های تهذیب نفس

۱ - خواسته های انسانی

برخی خواسته های انسان به دلیل داشتنِ زیان فردی، خانوادگی و اجتماعی، حرام و ممنوع است. این حرمت از سوی خداوند و پیامبران و امامان ابلاغ شده و ابلاغ آن نیز بهره مندی انسان از میوه شیرین رحمت حق و محبت و عشق پیامبران و امامان است.

پول، خوراک، پوشاک، ملک و املاک، مرکب سواری، امور شهوانی و مانند آن، همه و همه نیکوست و انسان به آن تمایل دارد، ولی باید توجه داشت خواستن بی قید و شرط، خواستن به قیمت پای مال شدن حقوق دیگران، خواستن به قیمت بر هم خوردن نظام خانواده و اجتماع، خواستن به قیمت از دست دادن ارزش و کرامت انسانی و خواستن به قیمت از دست دادن آخرت و خریدن خشم خدا و اسیر شدن به عذاب ابدی پروردگار، نه شرعی است، نه عقلی و نه منطقی و هر انسان باوجدان و دارای فطرت سلیمی، این امر را تأیید می کند.

اگر خواسته های نفسانی در حد و حدود و هماهنگ با مقررات الهی اجتماعی باشد، سلامت زندگی، حفظ آبرو، کرامت انسانی و تعالی اخلاقی را به همراه دارد. در غیر این صورت، موجب آشفتگی روحی، از بین رفتن آبرو و پیدایش صفت های شیطانی و حیوانی خواهد شد. انسان ها با دو خواسته محاسبه شده و بی محاسبه، روبه رو هستند. خواسته های محاسبه شده، با خواسته حق پیوند خورده و با آن هماهنگ است و بر اساس حق، در دایره نفس، عقل و قلب قرار می گیرد. هر انسانی خواهان مال و ثروت حلال، مسکن مناسب، ارضای شهوت از راه مشروع و مانند آن است و خواسته ای که برگرفته از هوای نفس آدمی باشد، از کوردلی، کبر و خودخواهی سرچشمه گرفته است که منفور و مطرود است؛ زیرا چنین فردی، از هر راهی به گردآوری مال و ثروت می پردازد. ارضای شهوت را از هر راهی می پسندد و دیدن و شنیدن حرام نیز برایش لذت بخش است.

در قرآن مجید، از چنین خواسته هایی، به هوا تعبیر شده است. هوا چیزی است که در باطن وجود انسان، کرسی حکومت برقرار و جایگاه خدا را در وجود انسان اشغال می کند. چهره معبود به خود می گیرد و انسان را به بردگی و اسارت می کشاند و به جای اطاعت و عبادت از خدا، وی را به عبادت و پیروی از خود وا می دارد، چنان که خداوند در قرآن مجید در این باره می فرماید:

( أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً .) (فرقان: ۴۳)

آیا دیدی کسی را که هوای [نفس] خود را معبود [خویش] گرفت؟ آیا تو می توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟

خداوند در قرآن مجید، پیروی از بت هوا را موجب گمراهی و روی گردانی انسان از راه حق و فراموشی روز حساب و گرفتار شدن به عذاب شدید در قیامت می داند و خطاب به حضرت داوودعليه‌السلام می فرماید:

( لاتَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ .)

از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در می کند. در حقیقت، کسانی که از راه خدا به در می روند، به [سزای]آن که روز حساب را فراموش کرده اند، عذابی سخت خواهند داشت.

از سوی دیگر، ترس از عظمت حق و ایستادگی در برابر هوای نفس، مایه بهره مندی از بهشت و نعمت های بی پایان آن معرفی شده، چنان که در آیه ای از قرآن آمده است:

( وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوی .) (نازعات: ۴۰ و ۴۱)

و آن کسی که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی باز دارد، به یقین، بهشت جایگاه اوست.

خداوند در آیات قرآن، به پی آمدهای زیان بار پیروی از هواهای نفسانی اشاره کرده و انسان را از اطاعت از گناه کاران، غافلان، گرفتاران بند هوا و افراط گران نهی کرده و فرموده است:

( ... لاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطًا .) (کهف: ۲۸)

و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن.

نشانه گرفتار شدن به هوای نفس، فساد اخلاق؛ فساد عمل؛ زندگی بی حساب و کتاب و بی قید و بند؛ رعایت نکردن حقوق دیگران؛ ترک عبادت؛ آلودگی به گناهان؛ آرزوهای بی پایان و دوری گزیدن از هم نشینی با نیکان و لذت بردن از دوستی و هم نشینی با ناپاکان و گناه کاران است.

گروه زمينه سازان در منابع اسلامى

دسته اى از روايات که مؤيد يکديگرند، از شيعه وسنّى، دربارهِ گروه زمينه سازان رسيده است. اين نصوص برخى مناطق معروف اسلامى را که اين گروه از آنجا برخواهند خاست، مشخص کرده اند. مهم ترين اين مناطق عبارتند از: مشرق و خراسان (که منظور از مشرق همان خراسان است)، قم، رى ويمن.

در روايات زير، گروه زمينه سازان به مناطق فوق منتسب شده اند:(۲۱) - زمينه سازان مشرق (حاکم) در مستدرک صحيحين از عبدالله بن مسعود نقل کرده است

وى گفت:

«اَتانا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فخرج الينا مستبشراً يُعرف السّرور فى وجهه، فما سألناه عن شيءٍ الاّ اخبرنا به ولا سکتنا اِلاّ ابتداءنا حتّى مَر فتيهٌ مِن بنى هاشم منهم الحسن والحسين، فلمّا راهم التزمهم وانهملت عيناه، فقلنا: يا رسول اللّه، ما نزال نرى فى وجهک شيئاً نکره؟ فقال: اِنّا اهل بيتٍ اختار اللّه لنا الاخره على الدّنيا، وانّه سيلقى اهل بيتى من بعدى تطريداً وتشريداً فى البلاد حتّى ترتفع راياتٌ سودٌ فى المشرق، فيسألون الحقّ لا يعطونه، ثم يسألون فلا يعطونه، ثمّ يسألونه فلا يعطونه - فيقاتلون - فينصرون. فمن ادرکه منکم ومِن اعقابکم فَليَأتِ اِمامَ اهل بيتى، ولو حَبَوا على الثّلج، فانّها رايات هُدى، يدفعونها الى رجلٍ مِن اهل بيتي

(روزي) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با شادمانى تمام به سوى ما آمد، به گونه اى که برق شادى در نگاهش مى درخشيد. هر چه مى پرسيديم، پاسخ مى گفت، و هرگاه سکوت مى کرديم، خود شروع مى فرمود؛ تا آن که گروهى از جوانان بنى هاشم - که امام حسن و امام حسينعليهما‌السلام ، - در ميانشان بودند، آمدند که از مقابل ما بگذرند.

حضرت همين که آنان را ديد در آغوششان کشيد و اشک از ديدگان مبارکش جارى شد. گفتيم: اى فرستادهِ خدا! چيست که پيوسته در چهرهِ شما چيزى مى بينيم که خوش نداريم.

فرمود: ما خاندانى هستيم که خداى تعالى آخرت را در مقابل دنيا براى ما برگزيده است. پس از من خاندانم رانده وآوارهِ شهرها گردند تا آن که پرچم هايى سياه در مشرق سربلند کنند. حق را طلبند و بديشان ندهند، در برهه اى ديگر حق را طلب کنند و بديشان ندهند، و باز نيز چنين شود، پس آن گاه نبرد کنند و پيروز شوند. (سپس فرمود:) هر که از شما يا فرزندان تان چنين روزى را درک کرد نزد امامى که از خاندانم مى باشد، حاضر شود - اگرچه جامه به خود پيچد وبر برف گام نهد - زيرا اين پرچم ها پرچم هاى هدايتند که آن ها را به مردى از خاندانم تقديم کنند).

ابى خالد کابلى از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام ، روايت کند که فرمود:

«کَأَنّى بقومٍ قد خرجوا بالمشرقِ يطلبون الحقّ فَلا يُعَطونَهُ ثُم يطلبونه، فاذا رَاَوا ذلِکَ وَضَعُوا سُيُوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم فيعطون ما شاوُِوا فلا يقبلونه حتّى يقوموا ولا يدفعونها الاّ الى صاحبکم قَتلاهُم شُهَداءُ، اَما اِنّى لَو اَدرَکتُ ذلِکَ لاَ بقيتُ نَفسى لصاحب هذاالامر ».(۲۲)

(گويا مى بينم مردمى را که در مشرق قيام کرده اند وحق را مى طلبند وبديشان داده نمى شود، وليکن از پاى نمى نشينند. از اين رو سلاح بر مى گيرند، در نتيجه آنچه مى خواستند بديشان داده مى شود، اما نمى پذيرند تا آن که قيام مى کنند و حکومت را به کسى جز صاحب شما (امام عصر عجل الله فرجه) تحويل نمى دهند. کشته شدگان از آنان، شهيدند. آگاه باشيد که اگر من در آن زمان حضور داشتم، وجودم را وقف صاحب اين امر مى کردم).

زمينه سازان خراسان

محمد بن حنفيه، در روايتى که به صور مختلف نقل شده وليکن ظهور دارد که از امام علىعليه‌السلام ، است، گويد:

«ثُم تخرج رايه مِن خُراسانَ يهزمون اصحاب السّفيانى حتّى تنزل ببيت المقدس توطيء للمهدى سلطانه ».(۲۳)

(پرچمى از خراسان بيرون مى آيد، (حاملان اين پرچم) اصحاب سفيانى را شکست داده تا به بيت المقدس مى رسند وزمينهِ حکومت حضرت مهدى (عجل الله فرجه) را فراهم مى سازند).

زمينه سازان قم و رى

علاّمهِ مجلسى در بحار الانوار روايت کرده است:

«رجلٌ مِن اَهلِ قُم يدعو النّاس الى الحقّ يَجتمع معه قومٌ کَزُبرِ الحديدِ، لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يَمِلُّونَ من الحرب ولا يجبنونَ وعلى اللّه يتوکّلونَ والعاقبه للمتّقين ».(۲۴)

(مردى از اهالى قم مردم را به حق مى خواند، گروهى که دل هاى آنان چون پاره هاى آهن است گرد او جمع شوند، طوفان هاى سخت نلرزاندشان، از جنگ خسته نشوند و بيمى به خود راه ندهند، بر خدا توکّل کنند وعاقبت (نيک) از آن پرهيزگاران است).

زمينه سازان يمن

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام ، درباره ى رهبرى يمانى قبل از ظهور امام عصرعليه‌السلام ، فرموده است:

(...وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ‌ ...).(۲۵)

(... در ميان پرچم ها پرچمى هدايت يافته تر از پرچم يمانى نيست. آن پرچم، پرچم ارشاد است؛ زيرا (مردم ر) به سوى صاحب شما (امام عصرعليه‌السلام ) فرا مى خواند..).

گروه محکم واستوار

نخستين چيزى که در اين قشر جلب نظر مى کند، صلابت، نيرومندى و استوارى آنان است. بنابراين آنان قوى و زورمندند که زمين را براى ظهور امامعليه‌السلام ، آماده مى سازند.

حضرت امام جعفرصادقعليه‌السلام ، در روايتى که محمد بن يعقوب کلينى آن را در ذيل آيهِ( فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ ) (۲۶) آورده، (بندگان سخت نيرومند ) را به همين قشر تفسير کرده است.

چنان که در روايت، به صفتِ عجيبِ «قلوبهم کزبر الحديد، لا تزلّهم الرياح العواصف ».(۲۷) توصيف شده اند. با آن که داراى (دل) هستند و طبيعت دل، نرمى و رافت است، ليکن اين دل ها در رويارويى با طاغوت ها و ستمگران به تکّه هاى آهن بدل مى شوند که ديگر نرمى و رقّت نمى شناسند.

صلابت و نيرومندى از ويژگى هاى نسل هايى است که خداى تعالى مسؤوليت تغيير (نظام هاى اجتماعي) و ايجاد انقلاب را به دوش آنان گذاشته است، همچنين اين دو صفت از ويژگى نسل هايى است که خداى تعالى آنان را در گردنه هاى بزرگ تاريخ براى انتقال مردم از مرحله اى به مرحلهِ ديگر برگزيده وگروه زمينه سازان، داراى اين ويژگى هاست.

گروه مبارزه و نافرمانى

وظيفهِ اين گروه، مبارزه با نظام جهانى و عصيان عليه آن است. چه مى دانى نظام جهانى چيست و چگونه اين نظام در خدمت به ابرقدرت ها و هم پيمانان آن ها و حفظ مراکز قدرت و موقعيت استراتژيکى شان در مناطق مختلف دنيا عمل مى کند؟!

مسؤوليت حفظ اين مراکز قدرت، مسؤوليتى بسيار دشوار و ظريف است که نظام جهانى در تمام سطوح دنيا - نه در سطوح منطقه اى يا کشورى فقط - بدان پايبند است.

اين نظام، از يک سرى معادلات و موازنه هاى سياسى، اقتصادى، نظامى و خبرى دقيق شکل گرفته است، و نيز از رژيم هاى اعضاى خانوادهِ جهانى و مجموعه اى از خطوط قرمز و سبز و زردى که در ميان اين رژيم ها و اين مجموعه در زمينهِ حوادث، امتيازها، تنظيم نقش ها، تقسيم درآمدها، بازار و منابع ثروت و مناطق نفوذ برقرار است.

به نظر ما، اين مجموعهِ پيچيده است که قدرت هاى بزرگ را به سلطه بر دنيا قادر ساخته است؛ چنان که يک اهرم(۲۸) کوچک، انسان را در جا به جايى اجسام سنگين به کم ترين حرکت، توانا مى سازد. از اين رو نظام جهانى، قبل و بعد از سقوط اتحاد جماهير شوروى، همچنان نزد همگان احترامش را حفظ کرده است؛ زيرا هر يک از آنان به قدر گستره وتوان خويش از اين نظام بهره مى برد.

اين جوانان (زمينه سازان ظهور امام عصر،عليه‌السلام ) به سادگى و بى هيچ ترديدى، اين خطوط قرمز را زير پا مى گذارند، معادلات و موازنه هايى را که همه بر آن توافق دارند و بدان به ديدهِ قبول و احترام مى نگرند بر هم مى زنند. همچنين استقرار و توازن و هيبت جهانى اين رژيم ها و سازمان هاى بين المللى را بى اعتبار مى سازند.

اين سازمان ها و رژيم ها، نه قدرت سلطه بر اين جوانان را دارند، نه قدرت تحمّل اينان را و نه قدرت دفع شان را؛ زيرا بيشترين توان اين حکومت ها و هيبت جهانى شان در رويارويى با حکومت ها و سازمان هايى همانند خودشان است و آخرين سلاح آنان قتل، زندان، شکنجه و تبعيد، حال آن که اين جوانان از هيچ يک از اين امور نمى هراسند.

از اين رو، وصفى که در روايت دربارهِ اين قشر به کار رفته، بسيار دقيق است:

«لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّون من الحرب ولا يجبنون وعلى اللّه يتوکّلون والعاقبه للمتّقين ».

(آنان را تندبادها نلرزاند، از نبرد دلتنگ و ملول نشوند و نهراسند، وبر خدا توکل کنند وعاقبت (نيک) از آن پارسايان است).

بى گمان آن که (در دل) هراسى ندارد، از نبرد خسته و دلتنگ نمى شود و تندبادها نيز طبيعتاً او را تکان نخواهند داد، نيرو و امتياز اينان در آن است که نمى هراسند و مشکل اينان از ديدگاه حکومت ها و قدرت هاى بزرگ در همين نکته نهفته است.

در موسم انتخابات عمومى رياست جمهورى آمريکا، در دورهِ رئيس جمهورى اسبق (کارتر) گفتگويى تلويزيونى در ضمن فعاليت هاى تبليغاتى اى که کانديداهاى رياست جمهورى امريکا داشتند ميان رئيس جمهور اسبق وکانديداى ديگرى که در انتخابات از کارتر پيشى گرفت، برگزار شد. در اين برنامه، کانديداى اخير رو به کارتر کرد وگفت:

(در حادثه انفجار مقرّ نيروى دريايى امريکا در بيروت (مارينز)، به هيبت جهانى آمريکا خدشه زيادى وارد شد وتو - خطاب به کارتر - به تنهايى بايد مسؤوليت کامل اين خسارت را به عهده بگيري).

رئيس جمهور نيز در يک جمله پاسخ او را چنين داد:

(فکر مى کنى من در مقابل انسانى که به طلب کشته شدن آمده چه مى توانم بکنم؟! نهايت کارى که مى توانم بکنم اين است که مردم را با ترس وتهديد از امثال چنين اقدامى بازدارم، امّا اگر کسى که دست به چنين انفجارى زده خود طالب مرگ باشد و به سوى مرگ آغوش بگشايد، چگونه مى توانم وى را از اين کار بازدارم؟ و اگر تو در موقعيت من بودى چه کار مى توانستى بکني؟!)

اين ها برخى مشخّصه هاى نسل مبارزى است که در رويارويى با رژيم ها و قدرت هاى بزرگ در عراق، ايران، افغانستان، لبنان، فلسطين، الجزاير، مصر، سودان و اخيراً در چچن و بوسنى و هرزگوين پا به عرصه نهادند.

کار اين نسل بسيار عجيب است؛ در عين حالى که در قبضهِ قدرت و سلطه و شلاّق جلادان قرار دارد و آنان انواع عذاب ها و شکنجه ها را بدو مى چشانند، بديشان ناسزا مى گويد و فرزندانش در مقابل آنان سر خم نمى کنند و نرمى نمى پذيرند... و نه فرياد مى کشند. چنان که يکى از اين فرزندان مبارز آن گاه که زير شکنجه هاى جلادان، انواع عذاب ها را مى چشيد، به شکنجه گر جلاد چنين گفت:

(حسرت شنيدن يک آخ را هم بر دلت خواهم گذاشت!)

بازتاب هاى جهانى

بازتاب هاى جهانى در مقابل اين نسل - چنان که در روايات بدان تصريح شده است - بازتابى خشمگينانه و متعرّضانه است؛ زيرا اين نسل، معادلات و موازنه هاى جهانى را با چالش هاى سخت و حقيقى مواجه مى سازد؛ از اين رو عکس العمل هاى جهانى در مقابل او با عصبانيت و غضب دايمى بازشناخته مى شود.

ابان بن تغلب از حضرت امام صادق،عليه‌السلام ، چنين نقل کرده است:

«اِذا ظَهَرَت رايه الحقّ لعنها اهل الشرق واهل الغرب، اَتدرى لِمَ ذلک؟ قلت: لا، قال: للّذى يلقى النّاس من اهل بيته قبل ظهوره ».(۲۹)

(آن گاه که پرچم حق آشکار شود، اهل شرق وغرب لعنتش کنند. آيا مى دانى، براى چه؟ گفتم: نه، فرمود: به دليل مشکلات وچالش هايى که اهل بيت او براى (نظام هاي) شرق وغرب ايجاد خواهند کرد).

اهل بيت وى قبل از ظهور، عادتاً زمينه سازان ظهور هستند که مشکلاتى را براى اين رژيم ها و سازمان ها فراهم کرده و راحتى و آرامش را از آنان سلب مى کنند. ثقه الاسلام کلينى در کتاب روضهِ کافى از امام صادق،عليه‌السلام ، در تفسير سخن خداى تعالي:( بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ ) (۳۰) چنين نقل کرده است:

«قومٌ يبعثهم اللّهُ قبل خروج القائم فلا يدعون واتِراً لالِ محمّدٍ اِلاّ قتلوه ».(۳۱)

(گروهى هستند که خداى تعالى قبل از ظهور قائم،عليه‌السلام ، بر مى انگيزد، آنان هيچ ستم کننده اى به خاندان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، را رها نمى کنند، جز آن که او را به قتل مى رسانند).

بازتاب هاى جهانى که در اين روايات ذکر شده، تا حدّ زيادى به عکس العمل دنياى امروز در برابر بيدارى اسلاميى که از آن به (بنيادگرايى اسلامي) تعبير مى کنند وناجوانمردانه ترين صفات را چون خشونت وتروريسم بدان منتسب مى سازند، شباهت دارد.

برنامه زمينه سازى

آماده سازى دنيا براى انقلاب امام عصر (عجل الله فرجه) وظيفه اى گسترده، بزرگ و پيچيده است که اين گروه در رويارويى با ستمگران و طاغوت هاى مستکبر و سردمداران کفر بدان اقدام مى کند.

اين ستمگران، روى هم رفته يک جبههِ سياسى وسيع را - به رغم تمام تناقضاتى که در ميانشان حاکم است - تشکيل مى دهند. اين جبهه اهرم هاى قدرت زيادى دراختيار دارد؛ اهرم هايى چون مال، اقتدار سياسى، نظامى وتبليغاتى، ارتباطات (گسترده) وتشکيلات (پيچيده)، واز تمام اين وسايل در کوبيدن بيدارى نوپاى اسلامى ونابودى آن بهره مى برد.

از اين رو، گروهى که عهده دار آماده سازى جهان براى ظهور امام عصرعليه‌السلام است، به ناچار مى بايد در رويارويى با اين نيروها از همان تشکيلاتى که جبههِ استکبار جهانى برخوردار است، برخوردار باشد. بلکه با تربيت ايمانى وجهادى وآگاهى سياسى از دشمن پيشى گيرد.

بنابراين، طرح زمينه سازى براى قيام امام عصرعليه‌السلام ، که گروه زمينه سازان تدارک مى بينند، داراى دو جنبه خواهد بود:

جنبهِ اول

رشد ايمانى، جهادى وآگاهى سياسى، اين، دقيقاً همان چيزى است که جبههِ مقابل فاقد آن است.

جنبهِ دوم

(ايجاد) تشکيلات سياسى، نظامى، اقتصادى، ادارى و اطلاعاتى که به ناچار در مانند چنين نبردى بايد موجود باشد.

بى گمان، گروه مؤمنى که جهان را براى ظهور امام عصرعليه‌السلام مهيا مى سازد، بايد چنين امکاناتى را فراهم کند؛ اگرچه (در اين زمينه) قدرت برابرى با جبههِ جهانى دشمن را نداشته باشد.

اين تشکيلات سياسى، نظامى، اقتصادى و اطلاعاتى بدون وجود نظام سياسى ودولت در جهان محقق نخواهد شد، واين، همان دولت زمينه سازان است که روايات زيادى مژدهِ برپايى آن را داده اند و به ناچار شکل گيرى چنين نيرويى در زمين، ظهور امام،عليه‌السلام ، را نزديک مى گرداند، و بدون آن، عوامل طبيعى ظهور امام فراهم نمى آيد. کسب چنين نيرويى نيازمند عمل وحرکت در متن زندگى است و فقط (مترصّد) بودن و به (انتظار) نشستن، به معنيِ منفى آن، دردى را درمان نمى کند.

گروه انصار در روايات اسلامى

گروه زمينه سازان قيام امام مهدىعليه‌السلام ، قبل از (گروه انصار) پا به عرصه مى گذارد و افراد گروه انصار از شاگردان نسل پيشين محسوب مى شوند و از آنان به واسطه ويژگى هاى منحصر به فردى که دارند، بازشناخته مى شوند.

در اين جا، تنها يک نمونه از روايات وارد شده دربارهِ اين گروه را، که روايتى است در باب (جوانان طالقان) نقل مى کنيم. اين روايات را فريقين (شيعه وسنّي) با اسناد خود نقل کرده اند.

جوانان طالقان

متقى هندى در (کنز العمّال) وسيوطى در (الحاوي) دربارهِ انصار امام از (طالقان) چنين نقل کرده اند:

«وَيحاً للطّالقان، فان لِلّهَ عزّ وجل بها کنوزاً لَيسَت مِن ذهبٍ وفضّه، ولکن بها رجالٌ عرفوا اللّه حَق معرفته وهم انصار المهدي ».(۳۲)

(خوشا به حال طالقان، همانا براى خداى با شکوه و بزرگ در طالقان گنج هايى است که از طلا و نقره نيست، بلکه در آنجا مردانى هستند که خدا را چنان که حقّ معرفت اوست، شناخته اند وآنان از ياوران مهدىعليه‌السلام هستند).

در روايتى ديگر چنين آمده است:

(بخٍ بخٍ للطالقان )

(آفرين، آفرين بر طالقان)

علاّمهِ مجلسى در اين باره حديث مفصل ترى را نقل کرده است:

(له کنزٌ بالطالقان ما هو بذهب ولا فضّه، ورايه لم تنشر مُذطُويت، ورجالٌ کَاَن قلوبهم زبر الحديد لا يشوبها شکُّ فى ذات اللّهِ اَشَدُّ مِنَ الجَمرِ، لو حَملوا على الجبال لاَ َزالوها، لا يقصدون براياتهم بلده اِلاّ خربوها کَاَن على خيولهم العُقبان، يتمسّحون بسرج الامام يطلبون بذل البرکه، ويحفّون به ويقونه بانفسهم فى الحروب، يبيتون قياماً على اطرافهم ويصبحون على خيولهم. رُهبان بالليل، ليوث بالنهار. هم اطوع من الا َمَه لسيّدها، کالمصابيح کَاَن فى قلوبهم القناديل وهم من خشيته مشفقون. يدعون بالشهاده ويتّمنون ان يُقتلوا فى سبيل اللّهِ. شعارهم: يا لثارات الحسين. اِذا ساروا يسير الرعب اِمامهم مسيره شهر يمشون اِلى المولى اِرسالاً، بهم ينصراللّه اِمام الحقّ ).(۳۳)

(براى او گنجى است در طالقان که (از جنس) طلا و نقره نيست، و پرچمى است که از هنگام فرو پيچيده شدن، گشوده نشده است، و مردانى است که دل هاشان پاره هاى آهن است. در دل اين مردان شک در ذات الهى راه نيافته و سوزنده تر از پاره هاى اخگر است.(۳۴) اگر به کوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشى سازند، با پرچم هاشان آهنگ هيچ ديارى را نکنند جز آن که ويرانش سازند، گويى که بر اسب هاشان عقابانند. براى برکت به زين اسب امامعليه‌السلام ، دست کشند و گرداگرد او بگردند و در نبردها با جان خويش يارى اش کنند.(۳۵) شب را به قيام و عبادت گذرانند و روز را بر اسبان خود، زاهدان شب و شيران روزند. اطاعت پذيرتر از کنيز به سرور خويشند. چونان چراغ هايند؛ انگار در دل هاشان چلچراغى هايى فروزان است و از بيم الهى ترسانند. براى شهادت دعا مى کنند و آرزوى کشته شدن در راه خدا را در سر مى پرورانند. شعارشان: اى خون خواهان حسين! است. آن گاه که به راه افتند، ترس و وحشت پيشاپيش ايشان طول يک ماه را بپيمايد. متوجه مولا شوند و به حرکت درآيند. خداى تعالى بديشان امام حق را يارى رساند).

ياران امام، جوانانند

در روايات به اين مسأله اشاره شده که ياران امام عصر،عليه‌السلام ، را جوانان تشکيل مى دهند و ميانسال و کهنسال در ميانشان - جز به ندرت - پيدا نمى شود.

حضرت اميرمؤمنان،عليه‌السلام ، فرموده است:

«أَصْحَابُ اَلْمَهْدِيِّ شَبَابٌ لاَ كُهُولَ فِيهِمْ، إِلاَّ كَمَثَلِ اَلْكُحْلِ فِي اَلْعَيْنِ وَ اَلْمِلْحِ فِي اَلزَّادِ، وَ أَقَلُّ اَلزَّادِ اَلْمِلْحُ ».(۳۶)

«ياران مهدىعليه‌السلام ، جوانند و ميان سال در ميانشان نيست مگر به مثل سرمهِ چشم و نمک در غذا و نمک (هميشه) کم تر از غذاست (کنايه از آن که پيران بسيار کم هستند).»

تعداد فرماندهان ياران امام

حضرت امام باقرعليه‌السلام ، در روايتى مفصل در اين باره چنين فرموده است:

«فيجمع اللّه عليه اصحابه (وهُم) ثلاثمئه وثلاثه عشر رجلاً، ويجمعهم اللّهُ عَلى غير ميعادٍ... فيبايعونه بين الرّکن والمقام ومعه عهدٌ من رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قد توارثته الابناء عن الاباء ...».(۳۷)

«و خداوند بى هيچ ميعادى يارانش را براى وى گرد مي آورد، در حالى که سيصد و سيزده نفرند... و حدّ فاصل رُکن ومقام (ابراهيم) با امام،عليه‌السلام ، بيعت مى کنند و با آن حضرت عهدى است از رسول خدا که پشت در پشت از پدرانش به ارث برده است».

در برخى روايات اين تعدادى که با امام عصرعليه‌السلام ، بيعت مى کنند - در حدّ فاصل رکن و مقام - تعداد فرماندهان لشکر امام،عليه‌السلام ، معرفى شده اند.

نشانه هاى ياوران مهدى

پيش از آغاز بحث و نشانه هاى ياوران مهدى (عجل الله فرجه) ناچاريم به نکته اى اشاره کنيم و آن اين است که زبان رايج در زمان صدور اين روايت ها، زبانى رمزى و نمادين بوده؛ از اين رو بايد (سيوف) را به سلاح و(خيول) را به ماشين ها، نفربرها، تانک ها و وسايل نقليهِ زرهى و رزمى معنا کرد. چنان که وصف (رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَار ) نيز، تعبيرى نمادين و مجازى است که مقصود از آن عبادت و تهجّد در شب، و شجاعت و جرات و جسارت در روز است.

زبان رمزى براى کسى که به شيوه هاى تعبير در منابع و روايات اسلامى آشنا باشد، زبانى شناخته شده است. پس از اين مقدمه، بحث از (نشانه هاى ياوران مهدى (عجل الله فرجه) را در اين روايت ها آغاز مى کنيم:

گنج هايى که از جنس طلا ونقره نيست

ياران امام، گنجينه هايند. گنجينه، ثروتى است که مردم از محلّ اختفاى آن بى خبرند. ممکن است گنجى در خانه انسان، زير گام هاى او، در زمين مجاور منزل يا در شهر وى باشد، ولى او از آن گنج بى خبر باشد. انصار امام نيز گنج هاى پنهانند؛ ممکن است يکى از آنان در خانهِ فردى از ما يا در همسايگى يا در شهر ما باشد، ولى وى را نشناسيم و حقيرش بشمريم، نيز در چشم مردمى که ديدهِ بصيرتشان از نفوذ در اعماق و کشف گنج ها ناتوان است، کوچک آيند.

بى گمان اين بصيرت، يقين، توجّه به خدا، بى باکى و ذوب شدن در ذات خداى تعالى - که انصار امام بدان ها توصيف شده اند - به يکباره شکل نمى گيرد، بلکه در جان اين جوانان وجود داشته و تنها از ديدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان که گنجينه ها از چشم ها پنهان مى مانند.

قدرت وآگاهى

خداى بلند مرتبه در وصف بندگان شايستهِ خود (ابراهيم)، (اسحاق) و(يعقوب) مى فرمايد:

( وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ ) .(۳۸)

«و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را که نيرومند و ديده ور بودند، به ياد آور. ما آنان را با موهبت ويژه اى - که يادآورى آن سراى بود - خالص گردانيديم. و آنان در پيشگاه ما به جِدّ از برگزيدگان نيکانند.»

اين، از شگفت آورترين توصيف هاست.

بصيرت، نيازمند قدرت است و بدون قدرت از دست مى رود و به خاموشى مى گرايد. بصيرت را جز مؤمن نيرومند بر نمى تابد، هنگامى که قوايش تحليل رود فاقد بصيرت شود. بنابراين، قدرت نياز به بصيرت دارد؛ زيرا قدرت بى بصيرت به لجاجت و دشمنى و استکبار بدل مى شود.

خداى تعالى، ابراهيم واسحاق ويعقوب را چنين توصيف فرموده است که آنان صاحبان (قدرت/الايدي) و(بصيرت/الابصار) هستند. چنان که در برخى روايت ها نيز، ياران امام عصرعليه‌السلام به صاحبان (قدرت) و(بصيرت) توصيف شده اند.

هشيارى و بصيرت

تعبير روايت از حالت آگاهى و بصيرت ياران امام عصرعليه‌السلام تعبير عجيبى است:

«كَالْمَصَابِيحِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمُ اَلْقَنَادِيلُ »

«آنان چونان چراغ هايند؛ انگار که در دل هاشان قنديل هايى روشن است.»

آيا امکان پذير است که ظلمت، قنديل را بشکند؟ هر چند که ظلمت قنديل را احاطه مى کند، ولى قدرت درهم شکستن آن را نخواهد داشت.

آنان اگرچه تيرگى شک و ترديدها متراکم گردد و فتنه ها پى در پى درآيند، در روح و جان و هشيارى اينان نفوذ نتواند کرد. از اين رو آنان هنگامى که رهسپار شوند، دچار شک نگردند، به قهقرا نروند و به پشت سر ننگرند. تعبير روايت در اين زمينه چنين است:

«لا يشوبه شکُّ فى ذات اللّه »

(دل هايى که به شک در ذات خدا آلوده نشوند).

از اين تعبير فهميده مى شود که منظور، امرى غير از شک است؛ مخلوطى از شک ويقين يا لحظاتى است از شک که حالت يقين را مى شکافد و به گونه اى به درون يقين نفوذ مى کند، ولى طولى نمى کشد که در مقابل يقين شکست مى خورد و جا خالى مى کند. چنين چيزى براى بسيارى از مؤمنان اتفاق مى افتد و تنها يقين ياران امام را شکّى بر نمى آشوبد. يقين آنان ناب و خالص وبه دور از شايبهِ شک و ترديد است.

عزم نافذ

اين بصيرت، چنان عزم نافذى به آنان مى بخشد که هيچ ترديدى در آن نيست. تعبير از اين عزم به (الجمر اخگر، پارهِ آتش)، تعبيرى باشکوه وحکايت گر است. (اخگر) تا هنگامى که ملتهب و فروزان است، نفوذ مى کند و مى درد. تعبير به «اشدّ من الجمر » «نافذتر از پارهِ آتش»، دلپسندترين تعبيرى است که در باب نفوذ عزم مى شناسيم. ما نمى دانيم که خداى تعالى در روح و جان جوانان طالقان چه گنجينه هايى از هشيارى، يقين، عزم و نيرو قرار داده است. تعبيرهاى وارد در اين روايت، تعبيرهاى غيرمأنوسى است. انگار که سخن از آنان، سخن از روى وَجد و شيفتگى است:

«زُبر الحديد کالمصابيح، کأنَّ فى قلوبهم القناديل، اشدُّ من الجَمر، رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار »

(پاره هاى آهنند، چون چراغند، انگار در دل هاشان قنديل هايى روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب وشيران روز).

گويى که روايت از تمام توانايى هاى لغت سود جسته تا امکان تعبير از آگاهى، بصيرت، و عزم نافذ اين جوانان را به دست آورد.

نيرومندى

روايت، جوانان طالقان را به (صاحبان) قدرتى شگرف که تاکنون هيچ جوانى را بدان نيرومندى مشاهده نکرده ايم، توصيف کرده است. در اين عبارت تأمل کنيد: «كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ » «گويى که دل هاشان پاره هاى آهن است ».

آيا تاکنون کسى را ديده ايد که بتواند تکه هاى آهن را در کف دست ذوب کند، يا بشکند يا نرم سازد؟

«لَو حملوا على الجبال لاَزالوها، لا يقصدون براياتهم بلده اِلاّ خرّبوها کأن على خيولهم اَلعُقبانُ »

«اگر به کوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشى سازند، با پرچم هاشان آهنگ هيچ ديارى را نکنند جز آن که ويرانش سازند، گويى که عقابانند بر اسب ها.»

اين تعابير عجيب از قدرت سهمگينى حکايت مى کند. اين قدرت، از نوع قدرتى که طاغوت ها از آن بهره مندند نيست، بلکه فقط برخاسته از نيروى عزم و اراده ويقين است.

مرگ جويى و شهادت طلبى

«يَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ وَ يَتَمَنَّوْنَ أَنْ يُقْتَلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ . »

(براى شهادت دعا مى کنند وآرزوى کشته شدن در راه خدا را در سر مى پرورانند).

مرگى که پيرمردان نود ساله و صد ساله را دچار وحشت مى سازد، در حالى که تمام لذت هاى زندگى و ميل بدان ها را از کف داده اند...

آرى، همان مرگى که پيران را به وحشت مى اندازد، اين جوانان که در آغاز جوانى به سر مى برند، بدان عشق مى ورزند. عشق به شهادت از دو چيز سرچشمه مى گيرد و دو نتيجه را در زندگى مردم به جاى مى گذارد؛ آن دو چيز، رويگردانى از دنيا و توجّه به خداى تعالى است. اگر انسان با دوستى دنيا در دلش مقابله کند، خود را از بند آن رها سازد و فريبش را نخورد، بى گمان گام نخست را در اين راه - که دشوارترين گام است - برداشته و گام ديگر آن است که دل به محبّت خدا دهد و شيفتهِ ياد و عشق او باشد که صاحب چنين دلى با تمام وجود به سوى خدا بازگردد.

نزد اين گروه، امور دنيوى را اهميّتى نيست. با ديگران در بازارها واجتماع ها حاضر مى شوند، ولى به دل، از اين امور غايبند و دربارهِ اينان ترکيبِ (حاضرِ غايب)(۳۹) به طور کامل مصداق پيدا مى کند.

اين جنگجويان جسور، عاشق مرگى هستند که مردم از آن مى هراسند. شهادت را طلب مى کنند و در آن لقاى الهى را مى جويند. اشتياق شان به شهادت، به سان اشتياق مردم به لذت هاى دنيا و بلکه برتر از آن است.

کم هستند کسانى که آنان را درک کنند. انسان هاى غربى براى درک آنان راهى ندارند. و گاه آنان را به (خودکشى کنندگان)(۴۰) توصيف مى کنند، حال آن که (خودکشى کننده) کسى است که از دنيا خسته مى شود و در زندگى به بن بست مى رسد، ولى اين جوانان درهاى دنيا را به روى خود گشوده مى يابند، دنيا به رويشان لبخند مى زند و با تمام طراوت و زيب و زيورهايش به سرشان سايه مى افکند.

بنابراين، آنان از دنيا خسته نشده و در آن به بن بست نرسيده اند، بلکه از آن رويگردان شده اند؛ زيرا مشتاق لقاى الهى اند.

غربيان، اين جوانان را به (تروريسم) متهم مى کنند، حال آن که اين ها تروريست نيستند و اگر مى گفتند که اينان از ترور نمى هراسند، سخنى نزديک تر به واقعيت بود.

رويگردانى از دنيا و عشق به لقاى الهى، سرچشمهِ عشق به شهادت و کشته شدن در راه خداست. امّا آن چه که از عشق به شهادت حاصل مى شود، عزم و نيرومندى است؛ جنگجوى بى باکى که توان آن را داشته باشد که خود را از (بند) دنيا آزاد کند، چنان عزم، اراده و نيرويى در خود مى يابد که ديگران از آن بى نصيبند.

اين عزم (قاطع) و توان (بال) با اسباب قدرت مادّى که در جبههِ مخالف موجود است، هيچ ارتباطى ندارد؛ هر چند که ما ضرورت وجود اين اسباب و قدرت هاى مادّى و اهميّت آن ها را در ظهور امامعليه‌السلام و نزديک تر شدن فرج آن حضرت، انکار نمى کنيم.

گروه زمينه سازان در منابع اسلامى

دسته اى از روايات که مؤيد يکديگرند، از شيعه وسنّى، دربارهِ گروه زمينه سازان رسيده است. اين نصوص برخى مناطق معروف اسلامى را که اين گروه از آنجا برخواهند خاست، مشخص کرده اند. مهم ترين اين مناطق عبارتند از: مشرق و خراسان (که منظور از مشرق همان خراسان است)، قم، رى ويمن.

در روايات زير، گروه زمينه سازان به مناطق فوق منتسب شده اند:(۲۱) - زمينه سازان مشرق (حاکم) در مستدرک صحيحين از عبدالله بن مسعود نقل کرده است

وى گفت:

«اَتانا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فخرج الينا مستبشراً يُعرف السّرور فى وجهه، فما سألناه عن شيءٍ الاّ اخبرنا به ولا سکتنا اِلاّ ابتداءنا حتّى مَر فتيهٌ مِن بنى هاشم منهم الحسن والحسين، فلمّا راهم التزمهم وانهملت عيناه، فقلنا: يا رسول اللّه، ما نزال نرى فى وجهک شيئاً نکره؟ فقال: اِنّا اهل بيتٍ اختار اللّه لنا الاخره على الدّنيا، وانّه سيلقى اهل بيتى من بعدى تطريداً وتشريداً فى البلاد حتّى ترتفع راياتٌ سودٌ فى المشرق، فيسألون الحقّ لا يعطونه، ثم يسألون فلا يعطونه، ثمّ يسألونه فلا يعطونه - فيقاتلون - فينصرون. فمن ادرکه منکم ومِن اعقابکم فَليَأتِ اِمامَ اهل بيتى، ولو حَبَوا على الثّلج، فانّها رايات هُدى، يدفعونها الى رجلٍ مِن اهل بيتي

(روزي) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با شادمانى تمام به سوى ما آمد، به گونه اى که برق شادى در نگاهش مى درخشيد. هر چه مى پرسيديم، پاسخ مى گفت، و هرگاه سکوت مى کرديم، خود شروع مى فرمود؛ تا آن که گروهى از جوانان بنى هاشم - که امام حسن و امام حسينعليهما‌السلام ، - در ميانشان بودند، آمدند که از مقابل ما بگذرند.

حضرت همين که آنان را ديد در آغوششان کشيد و اشک از ديدگان مبارکش جارى شد. گفتيم: اى فرستادهِ خدا! چيست که پيوسته در چهرهِ شما چيزى مى بينيم که خوش نداريم.

فرمود: ما خاندانى هستيم که خداى تعالى آخرت را در مقابل دنيا براى ما برگزيده است. پس از من خاندانم رانده وآوارهِ شهرها گردند تا آن که پرچم هايى سياه در مشرق سربلند کنند. حق را طلبند و بديشان ندهند، در برهه اى ديگر حق را طلب کنند و بديشان ندهند، و باز نيز چنين شود، پس آن گاه نبرد کنند و پيروز شوند. (سپس فرمود:) هر که از شما يا فرزندان تان چنين روزى را درک کرد نزد امامى که از خاندانم مى باشد، حاضر شود - اگرچه جامه به خود پيچد وبر برف گام نهد - زيرا اين پرچم ها پرچم هاى هدايتند که آن ها را به مردى از خاندانم تقديم کنند).

ابى خالد کابلى از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام ، روايت کند که فرمود:

«کَأَنّى بقومٍ قد خرجوا بالمشرقِ يطلبون الحقّ فَلا يُعَطونَهُ ثُم يطلبونه، فاذا رَاَوا ذلِکَ وَضَعُوا سُيُوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم فيعطون ما شاوُِوا فلا يقبلونه حتّى يقوموا ولا يدفعونها الاّ الى صاحبکم قَتلاهُم شُهَداءُ، اَما اِنّى لَو اَدرَکتُ ذلِکَ لاَ بقيتُ نَفسى لصاحب هذاالامر ».(۲۲)

(گويا مى بينم مردمى را که در مشرق قيام کرده اند وحق را مى طلبند وبديشان داده نمى شود، وليکن از پاى نمى نشينند. از اين رو سلاح بر مى گيرند، در نتيجه آنچه مى خواستند بديشان داده مى شود، اما نمى پذيرند تا آن که قيام مى کنند و حکومت را به کسى جز صاحب شما (امام عصر عجل الله فرجه) تحويل نمى دهند. کشته شدگان از آنان، شهيدند. آگاه باشيد که اگر من در آن زمان حضور داشتم، وجودم را وقف صاحب اين امر مى کردم).

زمينه سازان خراسان

محمد بن حنفيه، در روايتى که به صور مختلف نقل شده وليکن ظهور دارد که از امام علىعليه‌السلام ، است، گويد:

«ثُم تخرج رايه مِن خُراسانَ يهزمون اصحاب السّفيانى حتّى تنزل ببيت المقدس توطيء للمهدى سلطانه ».(۲۳)

(پرچمى از خراسان بيرون مى آيد، (حاملان اين پرچم) اصحاب سفيانى را شکست داده تا به بيت المقدس مى رسند وزمينهِ حکومت حضرت مهدى (عجل الله فرجه) را فراهم مى سازند).

زمينه سازان قم و رى

علاّمهِ مجلسى در بحار الانوار روايت کرده است:

«رجلٌ مِن اَهلِ قُم يدعو النّاس الى الحقّ يَجتمع معه قومٌ کَزُبرِ الحديدِ، لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يَمِلُّونَ من الحرب ولا يجبنونَ وعلى اللّه يتوکّلونَ والعاقبه للمتّقين ».(۲۴)

(مردى از اهالى قم مردم را به حق مى خواند، گروهى که دل هاى آنان چون پاره هاى آهن است گرد او جمع شوند، طوفان هاى سخت نلرزاندشان، از جنگ خسته نشوند و بيمى به خود راه ندهند، بر خدا توکّل کنند وعاقبت (نيک) از آن پرهيزگاران است).

زمينه سازان يمن

حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام ، درباره ى رهبرى يمانى قبل از ظهور امام عصرعليه‌السلام ، فرموده است:

(...وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ‌ ...).(۲۵)

(... در ميان پرچم ها پرچمى هدايت يافته تر از پرچم يمانى نيست. آن پرچم، پرچم ارشاد است؛ زيرا (مردم ر) به سوى صاحب شما (امام عصرعليه‌السلام ) فرا مى خواند..).

گروه محکم واستوار

نخستين چيزى که در اين قشر جلب نظر مى کند، صلابت، نيرومندى و استوارى آنان است. بنابراين آنان قوى و زورمندند که زمين را براى ظهور امامعليه‌السلام ، آماده مى سازند.

حضرت امام جعفرصادقعليه‌السلام ، در روايتى که محمد بن يعقوب کلينى آن را در ذيل آيهِ( فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ ) (۲۶) آورده، (بندگان سخت نيرومند ) را به همين قشر تفسير کرده است.

چنان که در روايت، به صفتِ عجيبِ «قلوبهم کزبر الحديد، لا تزلّهم الرياح العواصف ».(۲۷) توصيف شده اند. با آن که داراى (دل) هستند و طبيعت دل، نرمى و رافت است، ليکن اين دل ها در رويارويى با طاغوت ها و ستمگران به تکّه هاى آهن بدل مى شوند که ديگر نرمى و رقّت نمى شناسند.

صلابت و نيرومندى از ويژگى هاى نسل هايى است که خداى تعالى مسؤوليت تغيير (نظام هاى اجتماعي) و ايجاد انقلاب را به دوش آنان گذاشته است، همچنين اين دو صفت از ويژگى نسل هايى است که خداى تعالى آنان را در گردنه هاى بزرگ تاريخ براى انتقال مردم از مرحله اى به مرحلهِ ديگر برگزيده وگروه زمينه سازان، داراى اين ويژگى هاست.

گروه مبارزه و نافرمانى

وظيفهِ اين گروه، مبارزه با نظام جهانى و عصيان عليه آن است. چه مى دانى نظام جهانى چيست و چگونه اين نظام در خدمت به ابرقدرت ها و هم پيمانان آن ها و حفظ مراکز قدرت و موقعيت استراتژيکى شان در مناطق مختلف دنيا عمل مى کند؟!

مسؤوليت حفظ اين مراکز قدرت، مسؤوليتى بسيار دشوار و ظريف است که نظام جهانى در تمام سطوح دنيا - نه در سطوح منطقه اى يا کشورى فقط - بدان پايبند است.

اين نظام، از يک سرى معادلات و موازنه هاى سياسى، اقتصادى، نظامى و خبرى دقيق شکل گرفته است، و نيز از رژيم هاى اعضاى خانوادهِ جهانى و مجموعه اى از خطوط قرمز و سبز و زردى که در ميان اين رژيم ها و اين مجموعه در زمينهِ حوادث، امتيازها، تنظيم نقش ها، تقسيم درآمدها، بازار و منابع ثروت و مناطق نفوذ برقرار است.

به نظر ما، اين مجموعهِ پيچيده است که قدرت هاى بزرگ را به سلطه بر دنيا قادر ساخته است؛ چنان که يک اهرم(۲۸) کوچک، انسان را در جا به جايى اجسام سنگين به کم ترين حرکت، توانا مى سازد. از اين رو نظام جهانى، قبل و بعد از سقوط اتحاد جماهير شوروى، همچنان نزد همگان احترامش را حفظ کرده است؛ زيرا هر يک از آنان به قدر گستره وتوان خويش از اين نظام بهره مى برد.

اين جوانان (زمينه سازان ظهور امام عصر،عليه‌السلام ) به سادگى و بى هيچ ترديدى، اين خطوط قرمز را زير پا مى گذارند، معادلات و موازنه هايى را که همه بر آن توافق دارند و بدان به ديدهِ قبول و احترام مى نگرند بر هم مى زنند. همچنين استقرار و توازن و هيبت جهانى اين رژيم ها و سازمان هاى بين المللى را بى اعتبار مى سازند.

اين سازمان ها و رژيم ها، نه قدرت سلطه بر اين جوانان را دارند، نه قدرت تحمّل اينان را و نه قدرت دفع شان را؛ زيرا بيشترين توان اين حکومت ها و هيبت جهانى شان در رويارويى با حکومت ها و سازمان هايى همانند خودشان است و آخرين سلاح آنان قتل، زندان، شکنجه و تبعيد، حال آن که اين جوانان از هيچ يک از اين امور نمى هراسند.

از اين رو، وصفى که در روايت دربارهِ اين قشر به کار رفته، بسيار دقيق است:

«لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّون من الحرب ولا يجبنون وعلى اللّه يتوکّلون والعاقبه للمتّقين ».

(آنان را تندبادها نلرزاند، از نبرد دلتنگ و ملول نشوند و نهراسند، وبر خدا توکل کنند وعاقبت (نيک) از آن پارسايان است).

بى گمان آن که (در دل) هراسى ندارد، از نبرد خسته و دلتنگ نمى شود و تندبادها نيز طبيعتاً او را تکان نخواهند داد، نيرو و امتياز اينان در آن است که نمى هراسند و مشکل اينان از ديدگاه حکومت ها و قدرت هاى بزرگ در همين نکته نهفته است.

در موسم انتخابات عمومى رياست جمهورى آمريکا، در دورهِ رئيس جمهورى اسبق (کارتر) گفتگويى تلويزيونى در ضمن فعاليت هاى تبليغاتى اى که کانديداهاى رياست جمهورى امريکا داشتند ميان رئيس جمهور اسبق وکانديداى ديگرى که در انتخابات از کارتر پيشى گرفت، برگزار شد. در اين برنامه، کانديداى اخير رو به کارتر کرد وگفت:

(در حادثه انفجار مقرّ نيروى دريايى امريکا در بيروت (مارينز)، به هيبت جهانى آمريکا خدشه زيادى وارد شد وتو - خطاب به کارتر - به تنهايى بايد مسؤوليت کامل اين خسارت را به عهده بگيري).

رئيس جمهور نيز در يک جمله پاسخ او را چنين داد:

(فکر مى کنى من در مقابل انسانى که به طلب کشته شدن آمده چه مى توانم بکنم؟! نهايت کارى که مى توانم بکنم اين است که مردم را با ترس وتهديد از امثال چنين اقدامى بازدارم، امّا اگر کسى که دست به چنين انفجارى زده خود طالب مرگ باشد و به سوى مرگ آغوش بگشايد، چگونه مى توانم وى را از اين کار بازدارم؟ و اگر تو در موقعيت من بودى چه کار مى توانستى بکني؟!)

اين ها برخى مشخّصه هاى نسل مبارزى است که در رويارويى با رژيم ها و قدرت هاى بزرگ در عراق، ايران، افغانستان، لبنان، فلسطين، الجزاير، مصر، سودان و اخيراً در چچن و بوسنى و هرزگوين پا به عرصه نهادند.

کار اين نسل بسيار عجيب است؛ در عين حالى که در قبضهِ قدرت و سلطه و شلاّق جلادان قرار دارد و آنان انواع عذاب ها و شکنجه ها را بدو مى چشانند، بديشان ناسزا مى گويد و فرزندانش در مقابل آنان سر خم نمى کنند و نرمى نمى پذيرند... و نه فرياد مى کشند. چنان که يکى از اين فرزندان مبارز آن گاه که زير شکنجه هاى جلادان، انواع عذاب ها را مى چشيد، به شکنجه گر جلاد چنين گفت:

(حسرت شنيدن يک آخ را هم بر دلت خواهم گذاشت!)

بازتاب هاى جهانى

بازتاب هاى جهانى در مقابل اين نسل - چنان که در روايات بدان تصريح شده است - بازتابى خشمگينانه و متعرّضانه است؛ زيرا اين نسل، معادلات و موازنه هاى جهانى را با چالش هاى سخت و حقيقى مواجه مى سازد؛ از اين رو عکس العمل هاى جهانى در مقابل او با عصبانيت و غضب دايمى بازشناخته مى شود.

ابان بن تغلب از حضرت امام صادق،عليه‌السلام ، چنين نقل کرده است:

«اِذا ظَهَرَت رايه الحقّ لعنها اهل الشرق واهل الغرب، اَتدرى لِمَ ذلک؟ قلت: لا، قال: للّذى يلقى النّاس من اهل بيته قبل ظهوره ».(۲۹)

(آن گاه که پرچم حق آشکار شود، اهل شرق وغرب لعنتش کنند. آيا مى دانى، براى چه؟ گفتم: نه، فرمود: به دليل مشکلات وچالش هايى که اهل بيت او براى (نظام هاي) شرق وغرب ايجاد خواهند کرد).

اهل بيت وى قبل از ظهور، عادتاً زمينه سازان ظهور هستند که مشکلاتى را براى اين رژيم ها و سازمان ها فراهم کرده و راحتى و آرامش را از آنان سلب مى کنند. ثقه الاسلام کلينى در کتاب روضهِ کافى از امام صادق،عليه‌السلام ، در تفسير سخن خداى تعالي:( بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ ) (۳۰) چنين نقل کرده است:

«قومٌ يبعثهم اللّهُ قبل خروج القائم فلا يدعون واتِراً لالِ محمّدٍ اِلاّ قتلوه ».(۳۱)

(گروهى هستند که خداى تعالى قبل از ظهور قائم،عليه‌السلام ، بر مى انگيزد، آنان هيچ ستم کننده اى به خاندان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، را رها نمى کنند، جز آن که او را به قتل مى رسانند).

بازتاب هاى جهانى که در اين روايات ذکر شده، تا حدّ زيادى به عکس العمل دنياى امروز در برابر بيدارى اسلاميى که از آن به (بنيادگرايى اسلامي) تعبير مى کنند وناجوانمردانه ترين صفات را چون خشونت وتروريسم بدان منتسب مى سازند، شباهت دارد.

برنامه زمينه سازى

آماده سازى دنيا براى انقلاب امام عصر (عجل الله فرجه) وظيفه اى گسترده، بزرگ و پيچيده است که اين گروه در رويارويى با ستمگران و طاغوت هاى مستکبر و سردمداران کفر بدان اقدام مى کند.

اين ستمگران، روى هم رفته يک جبههِ سياسى وسيع را - به رغم تمام تناقضاتى که در ميانشان حاکم است - تشکيل مى دهند. اين جبهه اهرم هاى قدرت زيادى دراختيار دارد؛ اهرم هايى چون مال، اقتدار سياسى، نظامى وتبليغاتى، ارتباطات (گسترده) وتشکيلات (پيچيده)، واز تمام اين وسايل در کوبيدن بيدارى نوپاى اسلامى ونابودى آن بهره مى برد.

از اين رو، گروهى که عهده دار آماده سازى جهان براى ظهور امام عصرعليه‌السلام است، به ناچار مى بايد در رويارويى با اين نيروها از همان تشکيلاتى که جبههِ استکبار جهانى برخوردار است، برخوردار باشد. بلکه با تربيت ايمانى وجهادى وآگاهى سياسى از دشمن پيشى گيرد.

بنابراين، طرح زمينه سازى براى قيام امام عصرعليه‌السلام ، که گروه زمينه سازان تدارک مى بينند، داراى دو جنبه خواهد بود:

جنبهِ اول

رشد ايمانى، جهادى وآگاهى سياسى، اين، دقيقاً همان چيزى است که جبههِ مقابل فاقد آن است.

جنبهِ دوم

(ايجاد) تشکيلات سياسى، نظامى، اقتصادى، ادارى و اطلاعاتى که به ناچار در مانند چنين نبردى بايد موجود باشد.

بى گمان، گروه مؤمنى که جهان را براى ظهور امام عصرعليه‌السلام مهيا مى سازد، بايد چنين امکاناتى را فراهم کند؛ اگرچه (در اين زمينه) قدرت برابرى با جبههِ جهانى دشمن را نداشته باشد.

اين تشکيلات سياسى، نظامى، اقتصادى و اطلاعاتى بدون وجود نظام سياسى ودولت در جهان محقق نخواهد شد، واين، همان دولت زمينه سازان است که روايات زيادى مژدهِ برپايى آن را داده اند و به ناچار شکل گيرى چنين نيرويى در زمين، ظهور امام،عليه‌السلام ، را نزديک مى گرداند، و بدون آن، عوامل طبيعى ظهور امام فراهم نمى آيد. کسب چنين نيرويى نيازمند عمل وحرکت در متن زندگى است و فقط (مترصّد) بودن و به (انتظار) نشستن، به معنيِ منفى آن، دردى را درمان نمى کند.

گروه انصار در روايات اسلامى

گروه زمينه سازان قيام امام مهدىعليه‌السلام ، قبل از (گروه انصار) پا به عرصه مى گذارد و افراد گروه انصار از شاگردان نسل پيشين محسوب مى شوند و از آنان به واسطه ويژگى هاى منحصر به فردى که دارند، بازشناخته مى شوند.

در اين جا، تنها يک نمونه از روايات وارد شده دربارهِ اين گروه را، که روايتى است در باب (جوانان طالقان) نقل مى کنيم. اين روايات را فريقين (شيعه وسنّي) با اسناد خود نقل کرده اند.

جوانان طالقان

متقى هندى در (کنز العمّال) وسيوطى در (الحاوي) دربارهِ انصار امام از (طالقان) چنين نقل کرده اند:

«وَيحاً للطّالقان، فان لِلّهَ عزّ وجل بها کنوزاً لَيسَت مِن ذهبٍ وفضّه، ولکن بها رجالٌ عرفوا اللّه حَق معرفته وهم انصار المهدي ».(۳۲)

(خوشا به حال طالقان، همانا براى خداى با شکوه و بزرگ در طالقان گنج هايى است که از طلا و نقره نيست، بلکه در آنجا مردانى هستند که خدا را چنان که حقّ معرفت اوست، شناخته اند وآنان از ياوران مهدىعليه‌السلام هستند).

در روايتى ديگر چنين آمده است:

(بخٍ بخٍ للطالقان )

(آفرين، آفرين بر طالقان)

علاّمهِ مجلسى در اين باره حديث مفصل ترى را نقل کرده است:

(له کنزٌ بالطالقان ما هو بذهب ولا فضّه، ورايه لم تنشر مُذطُويت، ورجالٌ کَاَن قلوبهم زبر الحديد لا يشوبها شکُّ فى ذات اللّهِ اَشَدُّ مِنَ الجَمرِ، لو حَملوا على الجبال لاَ َزالوها، لا يقصدون براياتهم بلده اِلاّ خربوها کَاَن على خيولهم العُقبان، يتمسّحون بسرج الامام يطلبون بذل البرکه، ويحفّون به ويقونه بانفسهم فى الحروب، يبيتون قياماً على اطرافهم ويصبحون على خيولهم. رُهبان بالليل، ليوث بالنهار. هم اطوع من الا َمَه لسيّدها، کالمصابيح کَاَن فى قلوبهم القناديل وهم من خشيته مشفقون. يدعون بالشهاده ويتّمنون ان يُقتلوا فى سبيل اللّهِ. شعارهم: يا لثارات الحسين. اِذا ساروا يسير الرعب اِمامهم مسيره شهر يمشون اِلى المولى اِرسالاً، بهم ينصراللّه اِمام الحقّ ).(۳۳)

(براى او گنجى است در طالقان که (از جنس) طلا و نقره نيست، و پرچمى است که از هنگام فرو پيچيده شدن، گشوده نشده است، و مردانى است که دل هاشان پاره هاى آهن است. در دل اين مردان شک در ذات الهى راه نيافته و سوزنده تر از پاره هاى اخگر است.(۳۴) اگر به کوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشى سازند، با پرچم هاشان آهنگ هيچ ديارى را نکنند جز آن که ويرانش سازند، گويى که بر اسب هاشان عقابانند. براى برکت به زين اسب امامعليه‌السلام ، دست کشند و گرداگرد او بگردند و در نبردها با جان خويش يارى اش کنند.(۳۵) شب را به قيام و عبادت گذرانند و روز را بر اسبان خود، زاهدان شب و شيران روزند. اطاعت پذيرتر از کنيز به سرور خويشند. چونان چراغ هايند؛ انگار در دل هاشان چلچراغى هايى فروزان است و از بيم الهى ترسانند. براى شهادت دعا مى کنند و آرزوى کشته شدن در راه خدا را در سر مى پرورانند. شعارشان: اى خون خواهان حسين! است. آن گاه که به راه افتند، ترس و وحشت پيشاپيش ايشان طول يک ماه را بپيمايد. متوجه مولا شوند و به حرکت درآيند. خداى تعالى بديشان امام حق را يارى رساند).

ياران امام، جوانانند

در روايات به اين مسأله اشاره شده که ياران امام عصر،عليه‌السلام ، را جوانان تشکيل مى دهند و ميانسال و کهنسال در ميانشان - جز به ندرت - پيدا نمى شود.

حضرت اميرمؤمنان،عليه‌السلام ، فرموده است:

«أَصْحَابُ اَلْمَهْدِيِّ شَبَابٌ لاَ كُهُولَ فِيهِمْ، إِلاَّ كَمَثَلِ اَلْكُحْلِ فِي اَلْعَيْنِ وَ اَلْمِلْحِ فِي اَلزَّادِ، وَ أَقَلُّ اَلزَّادِ اَلْمِلْحُ ».(۳۶)

«ياران مهدىعليه‌السلام ، جوانند و ميان سال در ميانشان نيست مگر به مثل سرمهِ چشم و نمک در غذا و نمک (هميشه) کم تر از غذاست (کنايه از آن که پيران بسيار کم هستند).»

تعداد فرماندهان ياران امام

حضرت امام باقرعليه‌السلام ، در روايتى مفصل در اين باره چنين فرموده است:

«فيجمع اللّه عليه اصحابه (وهُم) ثلاثمئه وثلاثه عشر رجلاً، ويجمعهم اللّهُ عَلى غير ميعادٍ... فيبايعونه بين الرّکن والمقام ومعه عهدٌ من رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قد توارثته الابناء عن الاباء ...».(۳۷)

«و خداوند بى هيچ ميعادى يارانش را براى وى گرد مي آورد، در حالى که سيصد و سيزده نفرند... و حدّ فاصل رُکن ومقام (ابراهيم) با امام،عليه‌السلام ، بيعت مى کنند و با آن حضرت عهدى است از رسول خدا که پشت در پشت از پدرانش به ارث برده است».

در برخى روايات اين تعدادى که با امام عصرعليه‌السلام ، بيعت مى کنند - در حدّ فاصل رکن و مقام - تعداد فرماندهان لشکر امام،عليه‌السلام ، معرفى شده اند.

نشانه هاى ياوران مهدى

پيش از آغاز بحث و نشانه هاى ياوران مهدى (عجل الله فرجه) ناچاريم به نکته اى اشاره کنيم و آن اين است که زبان رايج در زمان صدور اين روايت ها، زبانى رمزى و نمادين بوده؛ از اين رو بايد (سيوف) را به سلاح و(خيول) را به ماشين ها، نفربرها، تانک ها و وسايل نقليهِ زرهى و رزمى معنا کرد. چنان که وصف (رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَار ) نيز، تعبيرى نمادين و مجازى است که مقصود از آن عبادت و تهجّد در شب، و شجاعت و جرات و جسارت در روز است.

زبان رمزى براى کسى که به شيوه هاى تعبير در منابع و روايات اسلامى آشنا باشد، زبانى شناخته شده است. پس از اين مقدمه، بحث از (نشانه هاى ياوران مهدى (عجل الله فرجه) را در اين روايت ها آغاز مى کنيم:

گنج هايى که از جنس طلا ونقره نيست

ياران امام، گنجينه هايند. گنجينه، ثروتى است که مردم از محلّ اختفاى آن بى خبرند. ممکن است گنجى در خانه انسان، زير گام هاى او، در زمين مجاور منزل يا در شهر وى باشد، ولى او از آن گنج بى خبر باشد. انصار امام نيز گنج هاى پنهانند؛ ممکن است يکى از آنان در خانهِ فردى از ما يا در همسايگى يا در شهر ما باشد، ولى وى را نشناسيم و حقيرش بشمريم، نيز در چشم مردمى که ديدهِ بصيرتشان از نفوذ در اعماق و کشف گنج ها ناتوان است، کوچک آيند.

بى گمان اين بصيرت، يقين، توجّه به خدا، بى باکى و ذوب شدن در ذات خداى تعالى - که انصار امام بدان ها توصيف شده اند - به يکباره شکل نمى گيرد، بلکه در جان اين جوانان وجود داشته و تنها از ديدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان که گنجينه ها از چشم ها پنهان مى مانند.

قدرت وآگاهى

خداى بلند مرتبه در وصف بندگان شايستهِ خود (ابراهيم)، (اسحاق) و(يعقوب) مى فرمايد:

( وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ ) .(۳۸)

«و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را که نيرومند و ديده ور بودند، به ياد آور. ما آنان را با موهبت ويژه اى - که يادآورى آن سراى بود - خالص گردانيديم. و آنان در پيشگاه ما به جِدّ از برگزيدگان نيکانند.»

اين، از شگفت آورترين توصيف هاست.

بصيرت، نيازمند قدرت است و بدون قدرت از دست مى رود و به خاموشى مى گرايد. بصيرت را جز مؤمن نيرومند بر نمى تابد، هنگامى که قوايش تحليل رود فاقد بصيرت شود. بنابراين، قدرت نياز به بصيرت دارد؛ زيرا قدرت بى بصيرت به لجاجت و دشمنى و استکبار بدل مى شود.

خداى تعالى، ابراهيم واسحاق ويعقوب را چنين توصيف فرموده است که آنان صاحبان (قدرت/الايدي) و(بصيرت/الابصار) هستند. چنان که در برخى روايت ها نيز، ياران امام عصرعليه‌السلام به صاحبان (قدرت) و(بصيرت) توصيف شده اند.

هشيارى و بصيرت

تعبير روايت از حالت آگاهى و بصيرت ياران امام عصرعليه‌السلام تعبير عجيبى است:

«كَالْمَصَابِيحِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمُ اَلْقَنَادِيلُ »

«آنان چونان چراغ هايند؛ انگار که در دل هاشان قنديل هايى روشن است.»

آيا امکان پذير است که ظلمت، قنديل را بشکند؟ هر چند که ظلمت قنديل را احاطه مى کند، ولى قدرت درهم شکستن آن را نخواهد داشت.

آنان اگرچه تيرگى شک و ترديدها متراکم گردد و فتنه ها پى در پى درآيند، در روح و جان و هشيارى اينان نفوذ نتواند کرد. از اين رو آنان هنگامى که رهسپار شوند، دچار شک نگردند، به قهقرا نروند و به پشت سر ننگرند. تعبير روايت در اين زمينه چنين است:

«لا يشوبه شکُّ فى ذات اللّه »

(دل هايى که به شک در ذات خدا آلوده نشوند).

از اين تعبير فهميده مى شود که منظور، امرى غير از شک است؛ مخلوطى از شک ويقين يا لحظاتى است از شک که حالت يقين را مى شکافد و به گونه اى به درون يقين نفوذ مى کند، ولى طولى نمى کشد که در مقابل يقين شکست مى خورد و جا خالى مى کند. چنين چيزى براى بسيارى از مؤمنان اتفاق مى افتد و تنها يقين ياران امام را شکّى بر نمى آشوبد. يقين آنان ناب و خالص وبه دور از شايبهِ شک و ترديد است.

عزم نافذ

اين بصيرت، چنان عزم نافذى به آنان مى بخشد که هيچ ترديدى در آن نيست. تعبير از اين عزم به (الجمر اخگر، پارهِ آتش)، تعبيرى باشکوه وحکايت گر است. (اخگر) تا هنگامى که ملتهب و فروزان است، نفوذ مى کند و مى درد. تعبير به «اشدّ من الجمر » «نافذتر از پارهِ آتش»، دلپسندترين تعبيرى است که در باب نفوذ عزم مى شناسيم. ما نمى دانيم که خداى تعالى در روح و جان جوانان طالقان چه گنجينه هايى از هشيارى، يقين، عزم و نيرو قرار داده است. تعبيرهاى وارد در اين روايت، تعبيرهاى غيرمأنوسى است. انگار که سخن از آنان، سخن از روى وَجد و شيفتگى است:

«زُبر الحديد کالمصابيح، کأنَّ فى قلوبهم القناديل، اشدُّ من الجَمر، رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار »

(پاره هاى آهنند، چون چراغند، انگار در دل هاشان قنديل هايى روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب وشيران روز).

گويى که روايت از تمام توانايى هاى لغت سود جسته تا امکان تعبير از آگاهى، بصيرت، و عزم نافذ اين جوانان را به دست آورد.

نيرومندى

روايت، جوانان طالقان را به (صاحبان) قدرتى شگرف که تاکنون هيچ جوانى را بدان نيرومندى مشاهده نکرده ايم، توصيف کرده است. در اين عبارت تأمل کنيد: «كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ » «گويى که دل هاشان پاره هاى آهن است ».

آيا تاکنون کسى را ديده ايد که بتواند تکه هاى آهن را در کف دست ذوب کند، يا بشکند يا نرم سازد؟

«لَو حملوا على الجبال لاَزالوها، لا يقصدون براياتهم بلده اِلاّ خرّبوها کأن على خيولهم اَلعُقبانُ »

«اگر به کوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشى سازند، با پرچم هاشان آهنگ هيچ ديارى را نکنند جز آن که ويرانش سازند، گويى که عقابانند بر اسب ها.»

اين تعابير عجيب از قدرت سهمگينى حکايت مى کند. اين قدرت، از نوع قدرتى که طاغوت ها از آن بهره مندند نيست، بلکه فقط برخاسته از نيروى عزم و اراده ويقين است.

مرگ جويى و شهادت طلبى

«يَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ وَ يَتَمَنَّوْنَ أَنْ يُقْتَلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ . »

(براى شهادت دعا مى کنند وآرزوى کشته شدن در راه خدا را در سر مى پرورانند).

مرگى که پيرمردان نود ساله و صد ساله را دچار وحشت مى سازد، در حالى که تمام لذت هاى زندگى و ميل بدان ها را از کف داده اند...

آرى، همان مرگى که پيران را به وحشت مى اندازد، اين جوانان که در آغاز جوانى به سر مى برند، بدان عشق مى ورزند. عشق به شهادت از دو چيز سرچشمه مى گيرد و دو نتيجه را در زندگى مردم به جاى مى گذارد؛ آن دو چيز، رويگردانى از دنيا و توجّه به خداى تعالى است. اگر انسان با دوستى دنيا در دلش مقابله کند، خود را از بند آن رها سازد و فريبش را نخورد، بى گمان گام نخست را در اين راه - که دشوارترين گام است - برداشته و گام ديگر آن است که دل به محبّت خدا دهد و شيفتهِ ياد و عشق او باشد که صاحب چنين دلى با تمام وجود به سوى خدا بازگردد.

نزد اين گروه، امور دنيوى را اهميّتى نيست. با ديگران در بازارها واجتماع ها حاضر مى شوند، ولى به دل، از اين امور غايبند و دربارهِ اينان ترکيبِ (حاضرِ غايب)(۳۹) به طور کامل مصداق پيدا مى کند.

اين جنگجويان جسور، عاشق مرگى هستند که مردم از آن مى هراسند. شهادت را طلب مى کنند و در آن لقاى الهى را مى جويند. اشتياق شان به شهادت، به سان اشتياق مردم به لذت هاى دنيا و بلکه برتر از آن است.

کم هستند کسانى که آنان را درک کنند. انسان هاى غربى براى درک آنان راهى ندارند. و گاه آنان را به (خودکشى کنندگان)(۴۰) توصيف مى کنند، حال آن که (خودکشى کننده) کسى است که از دنيا خسته مى شود و در زندگى به بن بست مى رسد، ولى اين جوانان درهاى دنيا را به روى خود گشوده مى يابند، دنيا به رويشان لبخند مى زند و با تمام طراوت و زيب و زيورهايش به سرشان سايه مى افکند.

بنابراين، آنان از دنيا خسته نشده و در آن به بن بست نرسيده اند، بلکه از آن رويگردان شده اند؛ زيرا مشتاق لقاى الهى اند.

غربيان، اين جوانان را به (تروريسم) متهم مى کنند، حال آن که اين ها تروريست نيستند و اگر مى گفتند که اينان از ترور نمى هراسند، سخنى نزديک تر به واقعيت بود.

رويگردانى از دنيا و عشق به لقاى الهى، سرچشمهِ عشق به شهادت و کشته شدن در راه خداست. امّا آن چه که از عشق به شهادت حاصل مى شود، عزم و نيرومندى است؛ جنگجوى بى باکى که توان آن را داشته باشد که خود را از (بند) دنيا آزاد کند، چنان عزم، اراده و نيرويى در خود مى يابد که ديگران از آن بى نصيبند.

اين عزم (قاطع) و توان (بال) با اسباب قدرت مادّى که در جبههِ مخالف موجود است، هيچ ارتباطى ندارد؛ هر چند که ما ضرورت وجود اين اسباب و قدرت هاى مادّى و اهميّت آن ها را در ظهور امامعليه‌السلام و نزديک تر شدن فرج آن حضرت، انکار نمى کنيم.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14