گناه گریزی

گناه گریزی21%

گناه گریزی نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

گناه گریزی
  • شروع
  • قبلی
  • 252 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13555 / دانلود: 3361
اندازه اندازه اندازه
گناه گریزی

گناه گریزی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۷۸) و از پرداخت حق نیازمند و محروم، کوتاهی می کند، در حالی که:( وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ ) در اموال آنها برای فقیر و محروم، بهره ای است». (ذاریات: ۱۹)

آدمی باید توجه داشته باشد که مال و ثروت، از آن خداست و تنها او، روزی رسان است. خداوند در قرآن به دو نمونه اشاره کرده است که به آنها مال بخشید، ولی واکنش آن دو با یکدیگر متفاوت بود. یکی از آن دو، بخل کرد و تکبر ورزید و سرکشی در پیش گرفت و دومی، در آسمان نمونه گشت و به شکر داده های خدا پرداخت. این دو، همان قارون و سلیمان هستند. قارون گفت:( ...إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی؛ ) آنچه به من داده شده، درخور دانش من بوده است.» (قصص: ۷۸) و سلیمان گفت:( ...هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ؛ ) این، از بخشش خدایم است تا مرا بیازماید که آیا سپاس می گزارم یا کفران می ورزم». (نمل: ۴۰)

شواهد تاریخی موجود در این باره، از ارتباط میان اقتصاد و گناه حکایت دارد. برای نمونه، ثعلبه با خدا پیمان بسته بود اگر ثروتمند شود، به نیازمندان صدقه دهد، ولی وقتی خداوند مال فراوانی بدو بخشید، بخل ورزید و از پرداخت زکات، شانه خالی کرد. ازاین رو، آیاتی درباره او نازل شد و محکومش کرد و به وی نسبت نفاق داد.(۱) در حقیقت، این کار، وسوسه شیطان و نتیجه چیرگی غرور و آز به مال دنیا بود که وی را به بخل در نعمت خدا واداشت. دلیل شکست مسلمانان در جنگ احد، پس از به دست آوردن پیروزی در مرحله نخست نیز فریفته شدن مسلمانان به غنایم و ستیز بر سر

_________

۱- [۱] نک: توبه: ۷۵ و ۷۶.

آن و نافرمانی از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. همچنین همراه شدن برخی اصحاب امام حسنعليه‌السلام ، به ویژه عبیدالله بن عباس با معاویه و شکست لشکر امام حسنعليه‌السلام به سبب ضعف و فریفته شدن عبیدالله در برابر وعده های بزرگ معاویه و نیز شرکت _عُمر بن سعد_، در واقعه کربلا علیه امام حسینعليه‌السلام برای دست یابی به حکومت ری و مانند آن، نمونه های دیگری است که می توان از آن یاد کرد.

از آنچه گذشت، درمی یابیم هنگامی که آدمی به تهی دستی گرفتار می آید یا بی نیاز و ثروتمند می شود، دو راه پیش رو دارد؛ هنگام فقر، شکیبایی ورزد و به وقت بهره مندی از نعمت، سپاس گزاری کند یا به شکایت و ناسپاسی و کفران نعمت بپردازد. اسلام، با تنبلی و بی تابی در برابر مشکلات مخالف است و این دو کاستی را راهی برای تسلط شیطان بر آدمی می داند. بی تابی، بی کاری و از دست دادن صبر و شکر، از عوامل شیطانی است که یاد خدا را از دل ها می زداید، آدمی را در دام شیطان گرفتار می سازد و وی را به گناه کاری می کشاند.

۴ - اجتماعی

اشاره

عوامل گوناگونی در اثر پذیری از اجتماع نقش دارند که برخی از آنها عبارتند از:

الف) محیط اجتماع

محیط، یکی از عوامل حساس و اثرگذار بر تربیت آدمی است. درباره تأثیر فرد و جامعه و میزان تأثیر آن دو بر یکدیگر، نظریه های گوناگونی وجود دارد، برخی بر تاثیرپذیری فرد از جامعه و برخی به تأثیر فرد بر جامعه گرایش

پیدا کرده اند؛ ولی حقیقت آن است که فرد و جامعه بر یکدیگر اثر می گذارند؛ یعنی هم فرد می تواند جامعه را بسازد و آن را تغییر دهد و هم جامعه، در شکل گیری شخصیت آدمی و باورها و اعتقادات افراد اثر دارد. سعدی، شاعر نکته پرداز ایران درباره تأثیر محیط بر انسان این گونه سروده است:

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

این اثر گذاری محیط، می تواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد. محیط اجتماعی عبارت از مدرسه، خیابان، محافل عمومی، رسانه های جمعی و مانند آن است. زمانی که آدمی به مقتضای شرایط از محیطی سالم به محیطی آلوده منتقل شود، ممکن است سه واکنش مختلف از خود نشان دهد؛ یا به کمک تقوا، ایمان و پاکی خود را حفظ می کند؛ یا تساهل و تسامح در پیش می گیرد و به اباحی گری می رسد؛ یا به رویارویی با عقاید و آرمان ها و باورهای گذشته خود می پردازد تا خود را با جامعه جدید یک رنگ و یگانه سازد.

هنگامی که آدمی توان تغییر محیط فاسد را ندارد و برای حفظ دین و خانواده خود در هراس است و نمی تواند بدون اثرپذیری از آن محیط زندگی کند، اسلام، وی را به دوری از این محیط و هجرت به مکانی فرا می خواند که امنیت بیشتری دارد و فرد می تواند در آن مکان، به شریعت الهی پای بند باشد یا در راه حاکم ساختن آیین الهی بکوشد. اگر انسان برای حفظ منافع دنیایی خود، در محیط فاسد بماند، سرانجامی جز گرفتار شدن در آتش نخواهد داشت، چنان که در قرآن آمده است:

( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیرًا.) (نساء: ۹۷)

کسانی هستند که فرشتگان، جانشان را می ستانند، در حالی که بر خویشتن ستم کرده بودند. از آنها می پرسند در چه کاری بودید؟ گویند ما در روی زمین مردمی زبون بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ جایگاه اینان دوزخ است و سرانجامشان بد.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در این باره می فرماید: «هر کس برای [حفظ] دینش از زمینی اگرچه یک وجب، بگریزد، بهشت بر او واجب و هم نشین من و حضرت ابراهیمعليه‌السلام می شود.»(۱) در روایتی آمده است روزی امام صادقعليه‌السلام در مجلسی نشسته بود. سخن از محیط فاسد آخرالزمان به میان آمد و اینکه چگونه فساد همه جا را فرا می گیرد. امام به یکی از اصحابش رو کرد و فرمود: «از این مکان های فاسد، به ستیغ کوه و از سنگی به سنگی پناه بر».(۲)

ب) نبود شرم اجتماعی

یکی از عواملی که زمینه گناه را در انسان فراهم می کند، بی شرمی و پاره شدن پرده حیا در جامعه است. شخصی که می بیند در محیط زندگی، انسان ها بی محابا خود را به گناه می آلایند و از هیچ کسی شرم و حیا نمی کنند، کم کم جرئت پیدا می کند تا خود نیز همچون دیگران به فسق و فجور بپردازد و شرم و حیا را مانع خود نداند. وقتی این عمل فراگیر شود و فحشا و فساد رواج یابد، ضربه های جبران ناپذیری بر عفت عمومی وارد می شود. در این زمینه، گاهی برخی افراد برای توجیه گناهان خود، به آشکار ساختن گناه

______

۱- [۱] گناه از نگاه قرآن، ص ۵۹؛ به نقل از: منتخب التواریخ، ص ۸۷۵

۲- [۲] همان.

دیگران دست می زنند. حضرت علیعليه‌السلام در این باره می فرماید:

ذَوُو الْعُیُوبِ یُحِبُّونَ إِشاعَهَ مَعایِبِ النّاسِ لِیَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِی مَعایبهِمْ.(۱)

گنه کاران دوست دارند گناه دیگران را منتشر کنند تا راه بهانه برای گناه خودشان بازتر گردد.

حضرت در سخنی دیگر می فرماید:

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایَعْفُو عَنِ الزِّلَّهِ وَ لایَسْتُرُ الْعَوْرَهَ.(۲)

بدترین مردم کسی است که از لغزش نمی گذرد و عیب را نمی پوشاند.

خداوند نیز انسان را به شدت از این امر نهی کرده و فرموده است:

( إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَهِ. ) (نور: ۱۹)

کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم باایمان رواج یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است.

انسان باحیا هیچ گاه عمل زشت خود را آشکار نمی سازد. امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در این باره می فرماید: «مَنْ لایَسْتَحْیِی مِنَ النّاسِ لایَسْتَحْیِی مِنَ اللّهِ؛ کسی که از مردم حیا نمی کند، از خدا نیز حیا نمی کند.»(۳) حضرت در سخنی دیگر می فرماید: «اَحْسَنُ الْحَیاءِ اسْتِحْیائُکَ مِنْ نَفْسِکَ؛ نیکوترین حیا، حیای از خود است».(۴)

اسلام بر زوایای گوناگون شرم تأکید می کند تا از این راه، آدمی را از افتادن به دام شیطان حفظ کند. آن که آشکارا گناه می کند و از دیگران شرم و حیا نمی کند، حرمت خود و جامعه را زیر پا می نهد و حریم دین الهی را

_______

۱- [۱] فهرست غرر الحکم، ص ۲۸۸.

۲- [۲] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۴۴۶.

۳- [۳] میزان الحکمه، ج ۲،ص ۵۶۶.

۴- [۴] غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۵۷.

می شکند. در آیاتی از قرآن مجید، از شرم به عنوان عاملی برای مصونیت اجتماع از آلودگی گناه یاد می شود؛ آنجا که خداوند به زنان باایمان می فرماید:

( قُلْ لِلْمُومِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لایُبْدِینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لایُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ .) (نور:۳۱)

و به زنان مؤمن بگو که چشمان خویش را ببندند و شرم گاه خود را نگه دارند و زینت های خود را جز آن مقدار که پیداست، آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینت های خود را آشکار نسازند.

در آیه ای دیگر، خطاب به زنان پیامبر سفارش شده است در سخن گفتن، از خود نرمش نشان ندهند:

( یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا .) (احزاب: ۳۲)

ای زنان پیامبر! شما همانند دیگر زنان نیستید. اگر از خدا می ترسید، پس به نرمی سخن مگویید تا آن مردی که در قلب او بیماری است، به طمع افتد و سخن پسندیده بگویید.

ج) رهبر فاسد و گمراه

از مؤثرترین عوامل زمینه های گناه در جامعه، وجود رهبری فاسد است؛ زیرا چنین رهبری، فساد و فحشا را در جامعه گسترش می دهد و به باطل و خودکامگی حکم می راند. حضرت علیعليه‌السلام درباره اثرپذیری مردم از رفتار حاکمان می فرماید: «مردم، به پادشاهان خود شباهت بیشتری دارند تا به پدران خود.»(۱) و در کلامی دیگر فرموده است: «کار رعیت سامان نگیرد مگر با سامان گرفتن کار پادشاهان».(۲)

__________

۱- [۱] بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۷۴.

۲- [۲] نهج البلاغه، ص ۲۱۶.

فساد عالمان و پادشاهان، موجب فساد جامعه و صلاح آنها، مایه صلاح جامعه است. امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در این باره می فرماید:

بدترین مردم نزد خدا، پیشوای ستمگری است که موجب گمراهی [مردم] گردد و سنّت رایجی را از میان ببرد وبدعت منسوخی را زنده کند.(۱)

د) هم نشین بد

دوست بد، از دیگر عوامل اجتماعی است که آدمی را به ارتکاب گناه وا می دارد و به دام آلودگی می افکند. دوستان نیز مانند پادشاهان، یا هدایت گرند یا مایه گمراهی. برای نمونه، اصحاب کهف، همه سختی ها و خطرها را به جان خریدند و در راه خدا با یکدیگر پیمان برادری بستند و خداوند، آنها را برای صبر بسیارشان یاری رساند و در دنیا و آخرت، پاینده ساخت.

برای همنشین فاسد نیز می توان از قوم نوح و نقش آنها در گمراه کردن فرزند نوح یاد کرد که همگی به عذاب الهی گرفتار شدند و از زیان کاران دنیا و آخرت گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: «آدمی، همان دین دوست و هم نشین خود را دارد.»(۲) امام علیعليه‌السلام نیز در نامه ای به حارث همدانی می نویسد:

وَاحْذَرْ صَحابَهَ مَنْ یَضِلُّ رَأْیُهُ وَ یُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.(۳)

از دوستی با کسانی که افکارشان نادرست و رفتارشان ناپسند است، برحذر باش؛ زیرا آدمی به راه و روش و افکار دوستش خو می گیرد.

امام صادقعليه‌السلام نیز در این باره می فرماید: «مَن یَصحَبْ صاحِبَ السُّوءِ لایَسْلَمْ؛ کسی که

______

۱- [۱] فروع کافی، ج ۷، ص ۱۷۵.

۲- [۲] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۰۶.

۳- [۳] نهج البلاغه، نامه ۵۳.

با رفیق بد هم نشین شود، سالم نمی ماند [و سرانجام به ناپاکی آلوده می شود].» همچنین در قرآن مجید، درباره اهمیت گزینش دوست، از زبان کسی که از این رهگذر به بی راهه رفته، آمده است:( یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلاً ) ای وای بر من! ای کاش فلان شخص را به دوستی برنمی گزیدم». (فرقان: ۲۸)

اسلام همواره افراد را از هم نشینی با دوستان بد، برحذر داشته است؛ زیرا هم نشین افراد بد، به بدی متهم می شود، چنان که رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این باره فرمود: «اَولَی النّاسِ بِالتُّهْمَهِ مَنْ جالَسَ اَهلَ التُّهْمَهِ؛ هر کس با متهمان هم نشینی کند، بیشتر از دیگران سزاوار تهمت است.»(۱) امام علیعليه‌السلام نیز بر اهمیت این مسئله تأکید می ورزد و می فرماید: «مُجالَسَهُ اَهلِ الْهَوی مَنْسَأَهٌ لِلاِْیمانِ وَ مُحْضِرَهٌ لِلشَّیْطانِ؛ هم نشینی با اهل هوا و هوس، دور کننده ایمان از انسان و نزدیک کننده شیطان به وی است».(۲)

هم نشینی با بدان، روح را تاریک می سازد و حس تشخیص خوبی از بدی را کاهش و زشتی رفتار ناپسند را ناچیز جلوه می دهد. ازاین رو، امام محمدتقیعليه‌السلام می فرماید:

إِیّاکَ وَ مُصاحَبَهَ الشَّرِیرِ فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و یَقْبُحُ أَثَرُهُ.(۳)

زنهار از هم نشینی با بدکار؛ زیرا او همچون شمشیر آخته است که ظاهرش زیبا و نشانی که می گذارد، زشت است.

در روابط اجتماعی باید با افرادی پیوند دوستی برقرار کرد که مشوق کارهای خیر و بازدارنده از کارهای زشت باشند. پیامبر گرامی اسلام از چنین دوستانی، این گونه یاد می کند:

_______

۱- [۱] نهج الفصاحه، ح ۹۷۵.

۲- [۲] میزان الحکمه، ج ۲، ص ۶۳ ؛ ح ۹۷۵.

۳- [۳] بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۹۸.

جالِسِ الاْبَرْارَ فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ خَیْرا حَمَدُوکَ وَ إِنْ أَخْطَأْتَ لَمْ یُعَنَّفوکَ.(۱)

با ابرار هم نشین باشید؛ زیرا اگر کار خیری انجام دادید، شما را تشویق می کنند و اگر اشتباهی از شما سر زد، از شما نمی گذرند، بلکه به شما هشدار می دهند.

ایشان در روایتی دیگر فرمود:

لاتَجْلِسُوا اِلاّ عِنْدَ کِلِّ عالِمٍ یَدْعُوکُم مِنْ خَمْسٍ إِلی خَمْسٍ: مِنَ الشَّکِ إِلَی الْیَقِینِ وَ مِنَ الرِّیا إِلَی الاِْخْلاصِ َو مِنَ الرَّغْبَهِ إِلَی الرَّهبَهِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّواضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ اِلَی النَّصِیحَهِ.(۲)

هم نشین نباشید مگر با دانشمندی که شما را از پنج چیز به سوی پنج چیز فرا خواند: از شک به سوی یقین و از ریا به سوی اخلاص و از زیاده خواهی به کم خواستن و از تکبر به سوی فروتنی و از نیرنگ به سوی نیک خواهی.

آن حضرت در روایتی درباره انتخاب هم نشین، به ابن مسعود این گونه سفارش می کند:

یَابْنَ مَسْعُودٍ! فَلْیَکُنْ جُلَسْائُکَ الأَبْرارَ وَ إِخْواُنکَ الاَْتْقِیاءَ وَ الزُّهادَ لاَِنَّ اللّهَ تَعالی قالَ فی کِتابِهِ: ألاَْخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ.(۳)

ای پسر مسعود! هم نشینان خود را نیکان و برادرانت را پرهیزکاران و از دنیا رستگان قرار ده؛ که خداوند در کتابش فرمود: «دوستان در فردای قیامت، برخی بر برخی دیگر دشمن می شوند مگر دوستان پرهیزکار».

ه) جلب رضایت عمومی و جوّزدگی

معیار و میزان تصمیم گیری و انتخاب، باید فرمان خدا باشد، نه محیط و

____________

۱- [۱] میزان الحکمه، ج ۲، ص ۶۱

۲- [۲] همان.

۳- [۳] همان، ج ۲، ص ۶۲

خواست اکثریت. اگر فضای عمومی، هم رنگ شدن با جماعت و هم رأیی با اکثریت جامعه، ملاک عمل و تصمیم گیری قرار گیرد، بسیاری از کارها به لغزش و انحراف می انجامد. برخی جوانان بدون تأمل و تفکر و تنها از روی تقلید، به انجام کاری می پردازند، در حالی که خداوند، قدرت تعقل را برای انتخاب راه درست در اختیار آدمی قرار داده و آن را به نور وحی نیز آراسته است و هیچ گاه پیروی از رأی اکثریت را نمی پذیرد. امام کاظمعليه‌السلام به شاگرد عالم و برجسته اش، هشام بن حکم فرمود:

یا هِشام! لَوْ کانَ فِی یَدِکَ جَوْزَهٌ وَ قالَ النّاسُ لُؤْلُؤَهٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَهٌ وَ لَوْکانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ وَ قالَ النّاسُ إِنَّها جَوْزَهٌ ما ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّها لُؤْلُؤَهٌ.(۱)

ای هشام! اگر در دست تو گردویی باشد، ولی مردم بگویند مروارید است، به حال تو سودی ندارد؛ زیرا می دانی گردوست و اگر در دست تو مرواریدی باشد و مردم بگویند گردوست، زیانی به تو نمی رسد؛ زیرا می دانی آن مروارید است.

در وصیت معروف حضرت لقمان به پسرش نیز آمده است:

لاتُعَلِّقْ قَلْبَکَ بِرِضَی النّاس فَإِنَّ ذلِکَ لایَحْصُلُ.(۲)

قلب خود را به خشنودی مردم وابسته مکن؛ زیرا [هر کاری کنی،] رضایت همه مردم به دست نمی آید.

امام باقرعليه‌السلام نیز در کلام زیبایی فرمود:

کسی که خشنودی مردم را به چیزی که موجب خشم خدا می شود، طلب کند، همان ستایش کننده او از مردم، سرزنش گر او خواهد شد و کسی که اطاعت خدا را به چیزی که باعث خشم مردم می شود، طلب کند، خداوند، وی را از دشمنی هر دشمن و از حسادت هر

______

۱- [۱] سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۲۸.

۲- [۲] همان، ص ۵۱۱.

حسود و از ستم هر ستمگر کفایت می کند و به یقین، خداوند یار و یاور او خواهد بود.(۱)

همچنین آن امام همام به جابر جعفی یکی از شاگردان برجسته اش فرمود:

ای جابر! بدان که تو دوست ما نخواهی بود تا زمانی که اگر تمام اهل شهر جمع شوند و بگویند تو آدم بدی هستی، غمگین نشوی و اگر همه بگویند تو آدم خوبی هستی، خوش حال نشوی، بلکه حال خود را بر کتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را چنین یافتی که در خط قرآن گام برمی داری و در آنچه قرآن بی میل است، بی میل هستی و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نیز مشتاق آنی و از آنچه قرآن هشدار داده است، گریزانی، استوار باش و مژده باد به تو که در این صورت، آنچه مردم درباره تو می گویند، به تو آسیبی نخواهد رساند.(۲)

۵ - روانی و فردی

الف) شکسته شدن کرامت و شخصیت انسانی

انسان، گل سر سبد جهان هستی است. خداوند هیچ موجودی را برتر از وی نیافریده است، چنان که در قرآن مجید آمده است:

( وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً .) (اسراء: ۷۰)

و ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب های راهوار] حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنها روزی دادیم و [آنها را] بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.

انسان، کرامت ذاتی دارد و از همه موجودات و فرشتگان برتر است. ازسوی دیگر، می تواند کرامت اکتسابی را نیز در پرتو تقوا و اعمال نیک به

_____

۱- [۱] فروع کافی، ج ۵، ص ۶۳

۲- [۲] سفینه البحار، ج ۲، ص ۶۹۱

دست آورد. قداست و برتری انسان چنان است که خداوند به فرشتگان فرمان داد تا بر آدم سجده کنند؛ یعنی خدا را شکر کنند که چنین موجود برتری آفریده است.(۱)

آیات قرآن مجید و روایات امامان معصومعليهم‌السلام ، همواره شخصیت و عظمت روح انسان را یادآور می شوند. امام علیعليه‌السلام در این باره می فرماید: «اِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّهَ فَلا تَبِیعُوها إِلاّ بِها؛ بدانید که وجود شما جز بهشت، بهایی ندارد. آن را به کمتر از بهشت نفروشید.»(۲) و در سخن دیگری فرمود: «اَتَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انْطَوَی الْعالَمُ الاَْکْبَرُ؛ آیا گمان می کنی که موجود کوچکی هستی، [در حالی که] در وجود تو جهانی بزرگ نهفته است.» در کلام دیگری از آن حضرت آمده است:

أَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفی بِالْمَرءِ جَهْلاً اَلاّ یَعْرِفَ قَدْرَهُ.(۳)

دانا، کسی است که قدر خود را بشناسند و برای نادانی انسان، همین بس که قدر خود را نشناسد.

یکی از زمینه های ارتکاب گناه، تحقیر و سرکوبی شخصیت انسان است.

احساس حقارت و ناآگاهی انسان از ارزش وجودی خویش و فریبندگی اجتماعی، زمینه گرفتاری وی را در دام شیطان و غفلت از کرامت خود فراهم می آورد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: «دروغ گو، دروغ نمی گوید مگر به سبب حقارت نفسانی اش.» امام علیعليه‌السلام نیز می فرماید: «دورویی فرد، برخاسته از ذلتی است

_______

۱- [۱] نک: بقره: ۳۴؛ اسرا: ۶۱ ؛ طه: ۱۱۶.

۲- [۲] نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.

۳- [۳] همان، خطبه ۱۶ و ۱۰۳.

که در خود می یابد.»(۱) اگر انسان ارزش خود را بداند، هیچ گاه فریب ظواهر دنیا را نمی خورد و این سفارش امام سجادعليه‌السلام را آویزه گوشش می سازد که فرمود: «هر که کرامت نفسانی یابد، دنیا در نگاه او ناچیز می شود».(۲)

ب) شهوت رانی

خداوند، فرشتگان را از قدرت عقل بهره مند و از شهوت پاک کرد. آنها همواره فرمان بر خداوند سبحان هستند. از سوی دیگر، به حیوانات تنها شهوت و غضب بخشید و سرانجام انسان را از مشتی گل آفرید و وی را هم از شهوت و هم از نفخه الهی و حکومت عقل بهره مند ساخت و گرامی داشت. پس هرگاه شهوت بر عقل چیره شود، انسان از چارپایان نیز پست تر می شود که:( إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً ) آنها نیستند مگر چارپایان، بلکه گمراه تر از آنهایند.» (فرقان: ۴۴) و هرگاه عقل بر شهوت چیره شود، آدمی از فرشته نیز برتر و والاتر می گردد.

بنابراین، سه نیرو بر انسان حاکم است؛ شهوت، خشم و عقل. پس هرگاه عقل مغلوب گردد، انسان با نیروی شهوت خود، به درنده ای تبدیل می شود که جامعه را به تباهی می کشاند. بنابراین، از عوامل ارتکاب گناه، پیروی از شهوت هاست.

_________

۱- [۱] همان.

۲- [۲] غرر الحکم و درر الکلم، ج ۲، ص ۷۷۷.

ج) دنیاگرایی

حضرت علیعليه‌السلام در روایتی زیبا و هشداردهنده می فرماید:

اِنَّما مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ الْحَیَّهِ ما اَلیَنَ مَسَّها وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ النّاقِعُ یَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعاقِلُ وَ یَهْوی اِلَیْهَا الصَّبِیُّ الْجاهِلُ.(۱)

حکایت دنیا، حکایت ماری است که ظاهری نرم، ولی زهری کشنده در درون دارد. مرد عاقل، از آن بپرهیزد و کودک نادان، به سویش گراید.

امام صادقعليه‌السلام در این باره می فرماید:

مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ اِزْدادَ عَطَشاً حَتّی تَقْتُلَهُ.(۲)

حکایت دنیا، همانند آب [شور] دریاست که هر چه شخص تشنه، از آن بیشتر بیاشامد، تشنگی اش بیشتر می شود تا وقتی که وی را بکشد.

در پندها و نصایح لقمان به پسرش نیز آمده است:

وَ لاتَکُنْ فی هذِهِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَهِ شاهٍ وَقَعَتْ فی زَرْعٍ اَخْضَرَ فَاَدْلَتْ حَتّی سَمِنَتْ فَکانَ حَتْفُها عِنْدَ سَمِنَها وَ لکِنْ اِجْعَلِ الدُّنْیا بِمَنْزِلَهِ قَنْطَرَهٍ عَلی نَهْرٍ جُزْتَ عَلَیْها وَ تَرَکْتَها وَ لَمْ تَرْجِعْ اِلَیْها آخِرَ الدَّهْرِ.(۳)

در این دنیا، همانند گوسفندی مباش که در زراعتی سبز افتاده است و [از آن] می خورد تا چاق شود و مرگش در همان فربهی اوست، بلکه دنیا را مانند پلی بدان که بر روی نهری کشیده شده است که از آن می گذری و تا پایان روزگار به سویش باز نمی گردی.

امام باقرعليه‌السلام نیز روایتی به همین مضمون در ترک دین و دنیاگریزی دارد. ایشان می فرماید:

مَثَلُ الحَریصِ عَلی الدُّنیا کَمَثَلُ دُودَهِ القَزِّ کُلَّما ازْدادَت عَلی نَفْسِها لَفّاً کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّی تَمُوتُ

______

۱- [۱] اصول کافی، ج ۳، ص ۲۰۴.

۲- [۲] همان، ص ۲۰۵.

۳- [۳] همان، ص ۲۰۲.

غَمّاً.(۱)

حکایت شخص حریص نسبت به دنیا، حکایت کرم ابریشم است که هر چه بیشتر بر خود می تند، راه بیرون آمدنش دورتر [و دشوارتر ]می شود تا آنکه از اندوه می میرد.

همچنین امام صادقعليه‌السلام در روایتی درباره شدت حبّ به دنیا، این گونه می فرماید: «مَنْ کَثُرَ اشْتِباکُهُ بِالدُّنْیا کانَ اَشَدُّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِراقِها؛ هر اندازه علاقه و آلودگی به دنیا بیشتر باشد، جدایی از آن سخت تر است».(۲)

بزرگان دین و اخلاق، همواره از بی وفایی دنیا سخن به میان آورده و پیروان خود را از دل بستن به آن برحذر داشته اند و خود نیز در عمل نسبت به دنیا زهد ورزیده و از آن دوری گزیده اند.

سرآمد عارفان و دنیاگریزان، امام علیعليه‌السلام می فرماید:

وَ اللّهِ لَوْ اُعْطِیتُ الاَْقالِیمَ السَّبْعَهَ بِما تَحْتَ اَفْلاکِها عَلی اَنْ اَعْصِیَ اللّهَ فِی نَمْلَهٍ اَسْلُبُها جُلْبَ شَعِیرَهٍ ما فَعَلْتُهُ وَ اِنَّ دُنْیاکُم عِنْدِی لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَهٍ فِی فَمِ جَرادَهٍ تَقْضَمُها ما لِعَلِیٍّ وَ نَعِیمٍ یَفنی وَ لَذَّهٍ لایَبْقی...(۳)

به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر افلاک آنهاست، به من بدهند که من در ربودن پوست جوی از [دهان] مورچه ای، گناه و نافرمانی خدا را بکنم، این کار را نخواهم کرد. به راستی، دنیای شما نزد من، از برگی که در دهان ملخی است و آن را می جود، پست تر است. علی را با نعمتی که از دست می رود و لذتی که باقی نمی ماند، چه کار؟

ابن عباس می گوید:

هنگامی که علیعليه‌السلام برای جنگ با طلحه و زبیر به سوی بصره حرکت کرد، در

__________

۱- [۱] همان.

۲- [۲] بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۹.

۳- [۳] نهج البلاغه، ترجمه: فیض الاسلام، ص ۷۰۵.

ربذه اقامت کرد. در این هنگام، قافله ای از حاجیان [که از مکه می آمدند]، در آنجا گرد آمدند تا سخنان آن حضرت را بشنوند. علیعليه‌السلام داخل خیمه خود بود. من برای آگاه کردن وی به در خیمه آمدم. دیدم آن حضرت نشسته است و با دست خود، نعلینش را وصله می زند. وقتی ایشان را در این حالت دیدم، به وی گفتم: نیاز ما به اینکه به کارهای ما سر و صورتی بدهی، بیشتر از کاری است که [اکنون] می کنی؟ آن حضرت پاسخ مرا نداد تا اینکه دوختن نعلین به پایان رسید. آن گاه آن لنگه نعلین را با لنگه دیگرش جفت کرد و به من فرمود: «این نعلین ها را قیمت کن!» گفتم: ارزشی ندارد! حضرت فرمود: «با اینکه ارزشی ندارد، [هر چه هست، قیمت کن]» گفتم: از یک درهم کمتر می ارزد. امام فرمود: «وَاللّهِ لَهُما اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَمرِکُمْ هذا اِلاّ اَنْ اُقِیمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً؛ به خدا سوگند، من این نعلین ها را از زمام داری و ریاست بر شما بیشتر دوست می دارم مگر اینکه حقی را برپا دارم یا از باطلی جلوگیری کنم».(۱)

امام صادقعليه‌السلام به مردی که از ایشان تقاضای موعظه کرده بود، جملاتی ارزشمند هدیه کرد و فرمود: «اِنْ کانَتِ الدُّنْیا فانِیَهً فَالطُّمَأْنِینَهُ اِلَیْها لِماذا؛ اگر دنیا فانی است، پس اعتماد و دل گرمی به آن برای چیست؟»

پیشوایان دینی، همواره مردم را از گرایش و دل بستگی به دنیا برحذر داشته اند؛ زیرا آن را ریشه همه مفاسد و گناهان می شمردند، چنان که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ مِفْتاُحُ کُلِّ سَیِّئَهٍ؛ علاقه و محبت به دنیا، سَر هر خطا و کلید هر گناهی است.»(۲) از حضرت علیعليه‌السلام نیز روایت شده است:

اَیُّهَا النّاسُ إِیّاکُمْ وَ حُبَّ الدُّنْیا فَاِنَّها رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ بابُ کُلِّ بَلِیَّهٍ وَ قِرانُ کُلِّ فِتْنَهٍ وَ داعِی کُلِّ رَزِیَّهٍ.(۳)

_________

۱- [۱] شیخ صدوق، امالی، ص ۷.

۲- [۲] ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۱.

۳- [۳] دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۴.

زیارت نامه مشهور حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام :(۵۰)

قال المجلسى فى «بحارالانوار» و «تحفةالزائر» :

«رأیت فى بعض كتب الزیارات حدّث على بن ابراهیم، عن أبیه، عن سعد، عن على بن موسى الرضاعلیه‌السلام ، قال: قال: یا سعد! عندكم لنا قبر. قلت: جعلت فداك، قرفاطمة بنت موسىعلیهما‌السلام ؟! قال: نعم؛ من زارها عارفاً بحقّها فله الجنّة، فاذا رأیت القبر فقم عند رأسها مستقبل القبلة، فكبّر أربعاً و ثلاثین تكبیرة، و سبّح ثلاثلاً و ثلاثین تسبیحته، و أحمد الله ثلاثاً و ثلاثین تحمیدة، ثمّ قل:»

«السلام على آدم صَفوةالله، السلام على نوح نبى الله، السلام على ابراهیم خلیل الله، السلام عل موسى كلیم الله، السلام على عیسى روحِ الله؛ السلام علیك یا رسولَ الله، السلام علیك یا خیرخلقِ الله، السلام علیك یا صفیّ الله، السلام علیك یا محمد بن عبدالله خاتم النبیین؛ السلام علیك یا أمیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالبٍ وصیَّ رسول الله؛ السلام علیكِ یا فاطمةُ سیّدةَ نساءالعالمین؛ السلام علیكما یا سبطَیْ نبِیِّ الرحمةِ و سیِّدَیْ شبابِ أهل الجنّةِ؛ السلام علیك یا علیّ بن الحسین سیدِالعابدین و قُرَّة عَینِ النّاظرین؛ السلام علیك یا محمد بن علیٍ باقرَالعلم بعدالنبیِّ؛ السلام علیك یا جعفر بن محمدٍ الصادقَ البارَّ الأمین؛ السلام علیك یا موسى بن جعفرٍ الطاهرَالطُهْرَ؛ السلام علیك یا علیَّ بن موسى الرضاالمرتضی؛ السلام علیك یا محمّد بن علیٍّ التقیَّ، السلام علیك یا علیَّ بن محمدٍ النقیَّ الناصحَ الأمینَ؛ السلام علیك یا حسین بن علیٍّ؛ السلام على الوصیِّ من بعده؛ اللهمّ صل على نورك و سراجك و ولیِّ ولیِّكَ و وصیِّ وصیك و حجتك على خلقك.

السلام علیكِ یا بنتَ رسول الله؛ السلام علیكِ یا بنتَ فاطمةَ و خدیجةَ؛ السلام علیكِ یا بنتَ أمیرالمؤمنین؛ السلام علیكِ یا بنت الحسن و الحسینِ؛ السلام علیكِ یا بنتَ ولیِّ اللهِ؛ السلام علیكِ یا أختَ ولیِّ اللهِ؛ السلام علیك یا عَمَّةَ ولیِّ اللهِ؛ السلام علیك یا بنتَ موسى بن جعفرٍ؛ و رحمةُ اللهِ و بركاته.

السلام علیكِ عَرَّفَ اللهُ بیننا و بینكم فى الجنّةِ؛ و حَشَرنا فى زمرتكم؛ و أَوْرَدَنا حَوضَ نبیكم؛ و سقانا بكأسِ جَدِّكُم من ید علیِّ بن أبى طالبٍ؛ صلواتُ اللهِ علیكم.

أسئل اللهَ أن یُرِیَنا فیكُمُ السُّرور و الفرج؛ و أن یجمعنا و أیاكم فى زمرة جدّكم محمدٍ صلى اللهُ علیه و آله؛ و أن لایسلبنا معرفتكم إنه ولیٌّ قدیرٌ.

أَتَقَرَّبُ ألى اللهِ بحبكم، والبرائةِ مِن أَعْدائِكُمْ، والتسلیمِ إلى الله، راضیاً به غَیْرَ مُنْكَرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ، وَ عَلَى یقینِ ما أتى به محمدٌ و به راضٍ؛ نطلب وجهك یا سیدى و رضاك والدارالآخرة، یا فاطمةُ اشْفعى لى فى الجنَّةِ؛ فإن لكِ عنداللهِ شأناً مِنَ الشّأنِ.

اللهمّ إنّى أسئلُكَ أَنْ تختمَ لى بالسعادة، فلا تَسْلُبْ مِنِّى ما أَنَا فیه، ولاحول و لا قوّةَ إلاَّ بالله العلیِّ العظیمِ.

اللهمّ اسْتَجِبْ لنا، و تَقَبَّلْهُ بكرمكَ و عزّتكَ، و برحمتك و عافیتك؛ و صلى اللهُ على محمدٍ و آله أجمعین، و سَلَّمَ تسلیماً یا أَرْحَمَ الرَّاحمین.»(۵۱)

(علامه مجلسى در بحارالانوار و تحفةالزائر گفته است: در برخى از كتابهاى «زیارات» دیدم كه) على بن ابراهیم، از پدرش، از سعد (۵۲) از امام على بن موسى الرضاعلیهما‌السلام نقل مى كند كه فرمود: سعد! ما نزد شما قبر داریم! عرض كردم: فدایت شوم، قبر فاطمه دختر امام موسىعلیهما‌السلام را مى فرمایی؟

فرمود: آری؛ هركه او را با شناخت كافى زیارت كند بهشت سزاوار اوست. هرگاه نزدیك قبرش شدى، بالاى سرش و رو به قبله بایست و سى و چهار مرتبه «تكبیر»، سى و سه مرتبه «تسبیح»، سى و سه مرتبه «تحمید» بگو؛ سپس بگو.

سلام برآدم، برگزیده خدا؛ سلام برنوح، پیامبرخدا؛ سلام بر ابراهیم، دوست خدا؛ سلام برموسى، هم صحبت خدا؛ سلام برعیسى، روح خدا؛

سلام بر تو اى رسول خدا؛ سلام بر تو اى بهترین مخلوق خدا؛ سلام بر تو اى برگزیده خدا؛ سلام برتو اى محمد بن عبدالله، پایان دهنده پیامبران؛ سلام بر تو اى امیرمؤمنان، على بن ابى طالب، وصیّ رسول خدا؛ سلام بر تو اى فاطمه، سرور زنان جهان؛ سلام بر شما اى نوادگان پیغمبر رحمت، و شما اى سروران بهشتیان؛ سلام بر تو اى على بن الحسین، اى سرور عبادت كنندگان، و اى روشنیِ چشم اهل بصیرت؛ سلام برتو اى محمد بن على، اى شكافنده دانش پس از پیامبر؛ سلام بر تو اى جعفر بن محمّد، اى راستگو و نیكوكار و امانتدار؛ سلام بر تو اى موسى بن جعفر، اى روح پاك و مطهّر؛ سلام بر تو اى على بن موسى، اى ملقّب به «رضا» و پسندیده (از سوى خدا)؛ سلام بر تو اى محمد بنعلى، اى پرهیزگار؛ سلام بر تو اى على بن محمد، اى پاكیزه سرشتِ خیرخواه و امانتدار؛ سلام بر تو اى حسن بن علی؛ سلام بر جانشین پس از او؛ خداوندا! درود بفرست برنور و چراغ (فروزان راهها)یت، و بر ولیّ ولیّ ات، و وصیّ و صیّ ات، و حجّتت بربندگانت.

سلام برتو اى دختر رسول خدا، سلام بر تو اى دختر فاطمه و خدیجه، سلام برتو اى دختر امیرمؤمنان، سلام بر تو اى دختر حسن و حسین؛ سلام برتو اى دختر ولیّ خدا؛ سلام بر تو اى خواه ولیّ خدا؛ سلام بر تو اى عمّه ولیّ خدا؛ سلام و رحمت و بركات خدا برتو اى دختر موسى بن جعفر.

سلام برتو، خداوند ما و شما را در بهشت به یكدیگر بشناساند؛ و ما را به همراه شما محشور گرداند؛ و بر حوض جدّتان وارد نماید؛ و از جام جدّتان به دست على بن ابى طالب بنوشاند؛ درود خدا برشماباد.

از خدا مى خواهم شادى و گشایش شما اهل بیت را (با ظهور حضرت حجّت (عجّ)) به ما بنمایاند؛ و ما و شما را در زمره جدّتان محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گردآورد؛ و شناخت شما را از ما نگیرد؛ كه او صاحب اختیار است و به هركارى قدرتمند.

من با محبّت شما و دورى از دشمنانتان، و با تسلیم شدن و رضایت در برابر خدا، بدون انكار چیزى و بدون تكبّر، و با یقین و رضایت نسبت به آنچه حضرت محمّدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آورده، به خداوند نزدیكى مى جویم؛ اى سرور من و اى خداى من! با آنچه گفته شد، «وجه» و رضایت تو و آخرت را مى طلبم.

اى فاطمه! بهشت را براى من نزد خدا شفاعت كن؛ چرا كه تو را نزد خدا شأن و منزلتى است والا.

خداوندا! از تو مى خواهم عاقبت مرا به سعادت بینجامی؛ و آنچه من در اویم (ولایت اهل بیتعلیهم‌السلام ) از من نگیرى، كه هیچ قوّت و قدرتى جز به واسطه خداوند بلندمرتبه و بزرگ نخواهد بود.

خداوندا! دعاى ما را اجابت كن؛ و به كرم و عزّت، و رحمت و عافیت خویش از ما قبول فرمای.

درود و سلامى بى پایان از خداوند بر محمّد و همه اهل بیت او، اى مهربان ترین مهربانان!

زیارت نامه غیر مشهور حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

«السّلامُ عَلَى خاتَمِ النَّبِیّین، السلام على سیّدِ المرسلین، السلام على حبیب ربّ العالمین، و رحمةالله و بركاته؛ السلام على أمیرالمؤمنین، السلام على سیّد الوصیین، السلام على حجةِ ربِّ العالمین، و رحمةالله و بركاته؛ السلام على البتول العَذْراءِ، وَالإِنْسِیَّةِ الحوراء، بنتِ خِیَرَةِ سَیِّدِ الأنبیاء، وَ أُمِّ الائمّةِ النُّجباء، و حَلِیلَةِ سَیِّدِ الاوصیاء، فاطمةالزّهراء سیّدةِ نساءالعالمین، و رحمةالله و بركاته؛ السلام على الإمامینِ النُّورَینِ النَیِّرَینِ الطّاهرینِ الشَّهیدینِ المظلُومینِ، الحسن والحسین، سیّدى شباب أهلِ الجنَّةِ، و التسعة المعصومینَ مِنْ ذُرِّیَّةالحسینعلیهم‌السلام و رحمةالله و بركاته.

السلام علیكِ یا فاطمةُ یا بنتَ موسى بن جعفرٍ و حُجّتِهِ و أَمِینِهِ، و رَحمةُ اللهِ و بركاتُهُ؛ السلام علیكِ یا فاطمةُ یا أَخْتَ الرضا المرتضى المجتبى و رحمةالله و بركاته؛ السلام علیك أَیَّتُهَاالطَّاهرةُ الحمیدةُ البَرَّةُ الرَّشِیدَةُ التقیَّةُ النّقیَّةُ الرضیَّةُ المرضیَّةُ و رحمةاللهِ و بركاتُهُ؛ أَشْهَدُ أَنَّهُمُ الأئمَّةُ الرّاشدون المَهْدِیُّونَ المعصومینَ الْمُكَرَّمُونَ المُقَرَّبُونَ المُتَّقُونَ الصّادقُونَ، و أنَّ الحقَّ معهم و فیهم و إلیهم، و أَنَّ مَنْ وَالاهُم فَقَدْ وَالَى اللهَ، و من عاداهم فقد عادَى اللهَ، أَتَیْتُكَ یا سیِّدَتى یا فاطمةُ زائراً لَكِ عارفاً بِحَقِّكَ و بِحَقِّ أَخیكِ و آباءِكِ الاطهارِ طالباً فِكاك رَقَبَتِى مِنَ النّارِ و مُلْتَمِساً مِنْكِ الشَّفاعَةَ إِذا امْتَازَ الأَخیارُ مِنَ الأشْرارِ، فَاشْفَعِى لِى عِنْدَ رَبَّكِ وَ عِنْدَ آباءكِ الأبرارِ فَاِنَّكِ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ لا یَخْسِرُ مَنْ تَوَلاَّهُم و لا یَخِیبُ مَنْ أَتَیهُم.

اللهمَّ اِنَّهُ قَدجائنِیَ الخَبَرُ عَنِ الصّادِقَیْنِ مِنْ أهل بیتِ نَبِیِّك علیهم أفضَلُ الصلاةِ والسلامِ أَنَّ مَنْ زار فاطمة بقم فله الجنّةُ، فَها أَنَاذَا یا الهى قَدْ جِئْتُها زائراً لَهَا عارفاً بِحَقِّها، فَصَلِّ على محمّدٍ و آل محمّدٍ، وَانْفَعْنِى بزیارتها، ولاتحرمنى شَفاعَتَها، وَارْزُقْنى الجنّةَ كما وَعَدْتَها، اِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ؛ برحمتك یا ارحمَ الرّاحمین.»(۵۳)

زیارت نامه عامّ قبور اولاد ائمّهعلیهم‌السلام

براى زیارت قبور اولاد ائمّهعلیهم‌السلام ، دو زیارت نامه وجود دارد. در این باره، بیان چند نكته ضرورى است:

۱. سند این دو زیارت نامه، همچون زیارت نامه غیر مشهور حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام قابل انتساب به ائمّهعلیهم‌السلام نیست؛ و به نظر مى رسد سراسر توسّط علما نگاشته شده باشد.

۲. با تغییر ضمایر در این زیارت نامه ها، مى توان آنها را براى حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام نیز خواند.

۳. بر فرض كه خبرى هم در زیارت امامزادگان نرسیده باشد، شایسته است فضایل آنان بیان شود؛ و به آنان توسّل جست، و شفاعت به آنان و پدران پاك و مطهّرشان را از خداوند متعال خواستار شد.

الف) زیارت نامه نخست

«السلام علیكَ أَیُّهَا السیّدُ الزّكیُّى الطاهرُ الولیُّى، وَالَّداعِیُّ الحَفِیُّ، أَشْهَدُ أَنَّك قُلْتَ حَقّاً و نَطَقْتَ حَقّاً (۵۴) و صدقاً، و دعوتَ ألَى مولایَ و مولاكَ عَلانِیَةً و سِرّاً، فَازَ مِسْعِدُكَ، و نَجَى مُصَدِّقُكَ وطاعتكَ، و تصدیقك وَاتِّبَاعِكَ .

والسلام علیك یا سَیِّدى وابنَ سَیِّدى، أَنتَ بابُ اللهِ المُوتَى (۵۵) مِنْهُ والمأخُوذُ عَنْهُ، أتَیْتُكَ زائراً، و حاجاتِى لَكَ مُسْتَوْدِعاً، وَهَا أَنَاذَا أَسْتَوْدِعُكَ دِینى و أَمَانَتِى، و خواتیمَ عملى، و جوامعَ أَمَلى ألى مُنْتَهَى أَجَلِی؛ والسّلامُ علیك و رحمةُ الله و بركاتُهُ

ب) زیارت نامه دوم

«السلام عَلَى جَدِّكَ المصطفَى، السلام على أبیك المرتضى الرضا(۵۶) ، السلام على السّیّدینِ الحسنِ والحسینِ، السلام على خدیجةَ سیّدةِ نساء العالمین، السلام على فاطمةَ أُمِّ الأئمّةِ الطاهرین.

السلام على النفوس الفاخرةِ، بُحُورِ العُلُومِ الزَّاخِرِةِ، شُفَعَائِى فى الآخِرَةِ، و أولیائى عندَ عَوْدِ الرّوحِ الیَ العظام النَّخِرَةِ، أئمةِ الخلقِ، وَ وُلاةِ الحَقِّ.

السلام علیك أیُّهَا الشخصُ الشریفُ الطاهرُ الكریمُ، أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ الاّ اللهُ، وَ أَنَّ محمّداً عبدُهُ و رسولُه و مصطفاهُ، وَ أَنَّ عَلِیَّا وَلیِیُّهُ و مُجْتَباهُ، وَ أَنَّ الاِمَةَ فى وُلدِهِ الَى یَومِ الدّینِ، نَعْلَمُ ذلك.(۵۷)

عِلْمَ الیقینِ و نحنُ لذلك مُعتَقُدُونَ، وَ فى نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ(۵۸)

فصل سوّم: شرح حال رجال سند زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

۱. ابوالحسن، على بن ابراهیم بن هاشم قمّى

درباره ولادت و وفاتش اطلاع دقیقى در دست نیست؛ ولى به یقین، او در دوران امام حسن عسكرىعلیه‌السلام مى زیسته؛ و گفته اند تا سال ۳۰۷ ه.ق. زنده بوده است. (۵۹) محمد بن یعقوب كلینى در «كافی» از او بسیار روایت كرده است. (۶۰) نیز احمد بن زیاد بن جعفر همدانى، حسن بن حمزة العلوى و محمد بن موسى بن المتوكّل از على بن ابراهیم روایت كرده اند. (۶۱)

وى در اسناد بسیارى از روایات - كه تعدادشان به ۷۱۴۰ مورد مى رسد - واقع شده است. از او در این روایات، با این عنوان ها یاد مى شود: در بیشتر موارد با عنوان «على بن ابراهیم عن ابیه»، و در برخى موارد با عنوان «علیّ عن أبیه»، و «علیّ بن ابراهیم بن هاشم عن أبیه». روایاتش از پدرش به ۶۲۱۴ مورد مى رسد. (۶۲)

نجّاشى، و پس از او شیخ طوسى، ابن داود حلّى، مطهر حلّى و دیگران درباره اش نوشته اند:

«ثقة فى الحدیث، ثبت، معتمَد، صحیح المذهب، سمع فأكثر، و صنّف كتباً، و أضرَّ فى وسط عمره.» (۶۳)

علاّمه حّلى در «خلاصةالاقوال» مى نویسد:

«فطریق الشیخ الطوسى رحم ة الله فى التهذیب الى محمد بن یعقوب الكلینى صحیح، و كذا الى علیّ بن ابراهیم بن هاشم ». (۶۴)

همو مى نویسد:

«وطریق الشیخ أبى جعفر الطوسى رحمة الله فى كتاب الاستبصار الى محمّد بن یعقوب صحیح، و كذا علّى بن ابراهیم بن هاشم .» (۶۵)

و در جاى دیگر مى نویسد:

«وعن ابراهیم بن هاشم صحیح » (۶۶)

از جمله مواردى كه بر شأن والاى على بن ابراهیم دلالت مى كند، این است كه ادعیه و اعمال شایع در مسجد سهله - كه در «المزار الكبیر» و سایر مزارات آمده، و مورد قبول همگان است - سندش فقط به او منتهى مى شود. (۶۷)

وى كتاب هاى فراوانى تألیف كرده است؛ از جمله كتاب التفسیر (معروف به تفسیر قمی)، الناسخ و المنسوخ، قرب الاسناد، الشرایع، الحیض، التوحید و الشرك، فضائل امیرالمؤمنینعلیه‌السلام ، المفازى، الانبیاء، المشذّر، رساله اى در مضاى هشام و یونس، پاسخ سؤال هایى كه محمد بن بلال از او پرسیده است. (۶۸) ابن ندیم كتاب هاى المناقب و اختیارالقرآن و روایاته را بر تألیفاتش افزوده است. (۶۹)

۲. ابواسحاق، ابراهیم بن هاشم القمى

(متولد ۱۸۳ یا ۱۸۶ یا ۱۸۹ ق.) (۷۰)

ابراهیم بن هاشم كوفى نخستین كسى است كه حدیث كوفیان را در قم انتشار داد. مى گویند وى امام رضاعلیه‌السلام را ملاقات كرده است. كتاب هاى «النوادر» و «قضایا امیرالمؤمنینعلیه‌السلام » از اوست كه توسط شیخ ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان (معروف به مفید) و احمد بن عبدون و حسین بن عبیدالله، به نقل از حمزة بن على بن عبیدالله العلوى، از على بن ابراهیم بن هاشم از پدرش، از آنها خبر داده شده است. (۷۱)

نجاشى مى نویسد:

«كشى مى گوید: ابراهیم بن هاشم شاگرد یونس بن عبدالرحمن، و از اصحاب امام رضاعلیه‌السلام بوده است؛ این نظر كشى است، و قابل تأمّل است.» (۷۲)

نخستین كسى كه وى را شاگرد یونس بن عبدالرحمن دانسته، كشى است كه در رجالش از آن یاد كرده و شیخ طوسى از وى پیروى كرده است. نجاشى این نظر را قابل تأمل دانسته است. علامه حلّى نیز با نجاشى هم عقیده است و ابراهیم را شاگرد یونس نمى داند:

«ابراهیم بن هاشم - با توجه به كثرت روایاتش - بدون واسطه از امام رضاعلیه‌السلام و یونس روایت نكرده است.» وى در ادامه مى نویسد: «و منافاتى ندارد آن گونه كه اصحاب گفته اند، وى امام رضاعلیه‌السلام را دیده باشد.» (۷۳)

از آنچه در «تهذیب المقال» آمده، به دست مى آید كه ابراهیم بن هاشم از گروهى از اصحاب امام حسن عسكرى، امام هادى، امام جواد، امام رضا، امام كاظمعلیهم‌السلام وگروهى از اصحاب امام صادقعلیه‌السلام - كه تا آن زمان امام رضاعلیه‌السلام زنده بوده اند - روایت كرده است. (۷۴) با این سخن، یونس بن عبدالرحمن نیز مى تواند یكى از مشایخ او باشد.

شیخ طوسى درباره یونس بن عبدالرحمن مى نویسد:

«من أصحاب أبى الحسن موسى، مولى على بن یقطین، طعن علیه القمیون و هو عندى ثقة » (۷۵)

به نظر مى رسد برگزیده ترین نظر این باشد كه ابراهیم از یونس كسب حدیث نموده است؛ زیرا هردو هم عصر و ساكن قم بوده اند. شاید آنان كه تأكید بر عدم شاگردذ ابراهیم نزد یونس دارند، به دلیل طعن قمى ها از یونس باشد.

ابراهیم بن هاشم را از كسانى مى دانند كه در عصر غیبت، به محضر امام زمانعلیه‌السلام رسیده است. (۷۶) او در میان راویان، داراى بیشترین و متنوّع ترین روایات است؛ به گونه اى كه در بسیارى از ابواب فقهى و اخلاقى، احادیثى از او موجود است و كمتر بابى است كه از روایات او تهى باشد. (۷۷)

برخى برآنند كه به سبب اینكه هیچ گونه تنصیصى درباره ابراهیم بن هاشم نشد، روایاتش «مقبول» است؛ و حدیثى را كه وى در سلسله سندش قرارداشته باشد، «حسن» مى شمارند. سید محمدباقر داماد در «الرّواشح السماویة» مى نویسد:

«الاشهر - الذین علیه الأكثر عدّ الحدیث من جهة ابراهیم بن هاشم أبى اسحاق القمیّ فى الطریق حسناً، و لكن فى أعلى درجات الحسن، الثانیة لدرجة الصحة لعدم التنصیص علیه بالتوثیق » (۷۸)

نویسنده كتاب «الفوائد الرجالیّة» ضمن یادآورى سخن سید محمدباقر داماد، این چنین به نقدش مى نشیند:

«والصحیح الصریح عندی: أنّ الطریق من جهته صحیح، فأمره أجلّ و حاله أعظم من أن یعدل بمعدل أو یوثق بموثق. كیف و أعاظم أشیا فنا الفخام كرئیس المحدّثین، والصدوق، و المفید، و شیخ الطائفة، و نظراتهم و من طبقتهم و درجتهم و رتبتهم و مرتبتهم من الاقدمیین و الاحدثین، شأنهم أجلّ و خطبهم أكبر من أن یظنّ بأحد منهم أنه احتاج الى تنصیص ناص و توثیق مؤثق، و هو شیخ الشیوخ، و قطب الاشیاخ و وتدالاوتاد، و سند الاسناد، فهو أحقّ و أجدر بأن یستغنى عن ذلك

آنگاه بحثى دراز دامن را در وثاقت ابراهیم بن هاشم و صحّت روایاتى كه وى در طرقش قرار دارد، پهن مى كند. (۷۹)

برخى نیز روایت ابراهیم بن هاشم را «حسن كالصحیح» مى دانند. (۸۰) از جمله دلایل دیگر بر وثاقت ابراهیم و صحّت روایاتش، سخن آیةالله العظمى خویى است. وى در بیان چگونگى اثبات وثاقت یا حُسن راویان، افزون بر تصریح معصومعلیه‌السلام ، «تصریح یكى از بزرگان متقدّم»، و «تصریح یكى از بزرگان متأخّر» به «ادّعاى اجماع از سوى أقدمیین» اشاره مى كند؛ و ذیل مورد اخیر مى نویسد:

«یكى دیگر از راههایى كه موجب اثبات وثاقت یا حُسن راویان است، ادّعاى اجماع یكى از بزرگان پیشین در زمینه وثاقت یك راوى است. این اجماع هرچند از نوع اجماع منقول است؛ اما دست كم گویاى توثیق دانشمندى است كه ادّعاى اجماع كرده است؛ توأم با ادعاى توثیق از طرف دیگران. ادّعاى اجماع بر وثاقت یك راوى، حتّى اگر از جانب متأخّران نیز باشد، مقبول است؛ و برآن اعتماد مى شود. این حالت در خصوص ابراهیم بن هاشم رخ داده است؛ زیرا ابن طاووس ادّعا كرده كه راجع به وثاقت او، اتفاق نظر هست. چنین ادّعایى، خواه ناخواه از توثیق دسته اى از قدما پرده بر مى گیرد؛ و این خود در اثبات وثاقت راویان كافى است.» (۸۱)

۳. سعد بن سعد الاحوص بن سعد بن مالك الاشعرى القمیّ

«سعد بن سعد» از اصحاب امام رضا و امام جوادعلیهما‌السلام است؛ و همه علماى رجال بروثاقتش اتّفاق دارند. وى بدون واسطه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده است. «شیخ طوسی» وى را موثق، امامى مذهب، و از كسانى كه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده، (۸۲) و «برقی» او را در شمار اصحاب امام موسى كاظمعلیه‌السلام برشمرده است. (۸۳) «نجاشی» درباره اش مى نویسد:

«سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعرى القمیّ، ثقة، روى عن الرضا أبى جعفر، كتابه المبّوب روایة عباد بن سلیمان أخبرناه على بن احمد بن محمد بن طاهر. قال حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید قال حدّثنا الحسن بن متیل عن عباد بن سلیمان عن سعد به. كتاب غیر المبّوب روایة محمد بن خالد البرقى، آخبرناالحسین و غیره عن أبى حمزة، عن ابن بطّة، عن الصّفّار، عن أحمد بن محمد عن محمد بن خالد، عنه. مسائله للرضا۷، اخبرنا الحسین بن عبیدالله عن أحمد بن جعفر، عن أحمد بن ادریس، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن محمد بن خالد البرقى، عنه .» (۸۴)

«علامه حلّی» درباره اش مى نویسد:

«سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعرى القمیّ، ثقة، روى عن الرضا أبى جعفر علیهما‌السلام و روى الكشى من أصحابنا عن أبى طالب عبدالله بن الصّلت القمیّ أنّ أبا جعفر علیه‌السلام سأل اللهَ أن یجزیه خیراً .» (۸۵)

فصل چهارم: بررسى سند زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

آنچه در بررسى رجال سند روایت حضرت امام رضاعلیه‌السلام درباره اهمیّت زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام گذشت، ما را به این نتیجه رهنمون مى كند كه همه رجال این حدیث، «موثق» و «امامى مذهب» هستند؛ و روایتشان «صحیح» شمرده مى شود.

اكنون سه پرسش درباره این روایت را طرح مى كنیم:

۱. مراد از «سعد» كه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده، كیست؛ «سعد بن سعد» یا «سعد بن عبدالله»؟ اگر مراد، «سعد بن سعد» است، تفاوت ها یا شباهت هاى این روایت با روایتى كه همان «سعد بن سعد» از امام رضاعلیه‌السلام درباره زیارت حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام مى پرسد، چیست؟

۲. آیا متن زیارت نامه نیز از امام رضاعلیه‌السلام است یا توسط دیگران نگاشته شده است؟

۳. مراد از «كتب زیارات» در سخن علامه مجلسی: «رأیت فى بعض كتب الزیارات»، چیست؟

پیش از این بیان شد كه دو روایت، یكى از «سعد بن سعد» و دیگرى از سعد أشعرى به نقل از امام رضاعلیه‌السلام در شأن حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام وارد شده است. در این دو روایت، شباهت ها و تفاوت هایى مشاهده مى شود.

الف) شباهت ها:

۱. رجال سند هردو روایت، یكى هستند.

۲. در هردو روایت، جمله «من زارَها فلهُ الجنّة» وجود دارد.

ب) تفاوت ها:

۱. در یك روایت، سعد بن سعد از امامعلیه‌السلام در شأن حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام جویا شده؛ ولى در روایتى كه منتهى به آداب و متن زیارت نامه مى شود، امامعلیه‌السلام از سعد مى پرسد.

۲. در یكى، تصریح به سعد بن سعد شده و در دیگرى، به نام سعد یا سعد اشعرى بسنده شده؛ با این توضیح كه سعد، مشترك میان چندین راوى با طبقه هاى مختلف است.

۳. روایتى كه منتهى به زیارت نامه مى شود، واژه «عارفاً بحقّها» را در دل خود جاى داده است.

ممكن است كسى بگوید اگر این روایت ها یكى بوده باشند، ولى با دو متن نقل شده باشند، یا آنچه در یكى از این روایت ها از سوى راوى، به اضافه آمده باشد؛ مى توان آنها را «مضطرب» و «مدرّج» نامید؛ اما این گونه نیست، زیرا:

۱. این امكان وجود دارد كه امامعلیه‌السلام در یكى از سخنانشان واژه اى را از روى قصد و هدفى كه دارند، افزوده باشند.

۲. همه رجال سند این روایت ها «ثقة» هستند و روایتشان «صحیح» شمرده مى شود.

۳. دلیلى بر این ادّعا وجود ندارد.

حال باید دید مرا از «سعد» در این روایت كیست؟ شاید آن گونه كه برخى گمان كرده اند «تعیین دقیق شخصیت و وثاقت سعد مذكور در سند زیارت نامه مشكل است» (۸۶)، چندان هم مشكل نباشد؛ بلكه با بررسى هاى بیشتر و دقیق تر، دست یافتنى باشد. آیةالله العظمى خویى ذیل واژه «سعد» مى نویسد:

«وقع بهذاالعنوان فى اسناد كثیر من الروایات تبلغ ثلاثمائة و ثمانین مورداً، فقد روى عن أبى جعفر، و أبى عبدالله، و أبى الحسن الرضا علیهم‌السلام و...»

سپس بسیارى از كسانى را كه «سعد» از آنان روایت نموده، نام مى برد و مى نویسد:

«أقول: سعد فى اسناد هذه الروایات هو سعد بن عبدالله الاّ فى موارد قلیلة، یعلم ذلك بقرینة الراوى و المروى عنه .» (۸۷)

نیز در «رجال المجلسی»، سعد بن عبدالله بن أبى خلف را «ثقة» و «امامی» دانسته، و اسناد سایر كسانى كه سعد بن عبدالله هستند را مجهول دانسته است. (۸۸)

با بررسى هایى كه به عمل آمده، مى توان گفت: مراد از «سعد» در روایت مورد بحث، سعد بن عبدالله - كه معاصر با امام صادقعلیه‌السلام است - نمى باشد؛ و به یقین، سعد بن سعد اشعرى قمى است. برفرض، اگر مراد، سعد بن عبدالله بن أبى خلف هم باشد - آن گونه كه برخى گمان كرده اند (۸۹) - بازهم به جهت اینكه مورد وثوق است، خللى در روایت به وجود نمى آید؛ جز اینكه سعد بن عبدالله بن أبى خلف از هم عصران امام هم عصران امام حسن عسكرىعلیه‌السلام است و از آن حضرت روایت نكرده است؛ چه رسد به اینكه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده باشد!

برخى برآنند كه سعد بن عبدالله از هم عصران امام حسن عسكرىعلیه‌السلام بوده و آن حضرت را درك كرده، ولى از آن حضرت روایت نكرده است. با این توضیح كه وفات او را در سال ۲۹۹ یا ۳۰۱ ه.ق. دانسته اند؛ (۹۰) اما شهادت امام حسن عسكرىعلیه‌السلام در سال ۲۶۰، شهادت امام هادىعلیه‌السلام را در سال ۲۵۴ ه.ق.، شهادت امام جوادعلیه‌السلام را در سال ۲۲۰ ه.ق. و شهادت امام رضاعلیه‌السلام را ۲۰۳ ه.ق. دانسته اند. (۹۱)

نویسنده «تهذیب المقال» در این باره مى نویسد:

«سعد بن عبدالله از مشایخ ابن الولید و ابن قولویه و نظایر آنهاست؛ و امام عسكرىعلیه‌السلام را درك كرده ولى در روایتش از آن حضرتعلیه‌السلام سخن هست. پس روایتش از اصحاب رضا و كاظم، بلكه صادقعلیهم‌السلام بعید است؛ هرچند برخلافش دلیلى نیست.» (۹۲)

نجاشى درباره اش مى نویسد:

«سعد بن عبدالله بن أبى خلف الاشعرى القمیّ، أبوالقاسم، شیخ هذه الطائفة و فقیهها. كان سمع من أحادیث العامّة شیئاً كثیراً،... و لقى مولانا أبا محمد علیه‌السلام .و رأیت بعض أصحابنا یضعفون لقائه لأبى محمد علیه‌السلام و یقولون هذه حكایة موضوعة علیه، والله أعلم... توفّى سعد بن عبدالله سنة احدى و ثلاثمائة، و قیل سنة تسع و تسعین و مائتین .» (۹۳)

و شیخ طوسى درباره اش مى نویسد:

«جلیل القدر، واسع الاخبار، كثیرالتصانیف، ثقة، فمن كُتبه ...» (۹۴)

زیارت نامه مشهور حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام :(۵۰)

قال المجلسى فى «بحارالانوار» و «تحفةالزائر» :

«رأیت فى بعض كتب الزیارات حدّث على بن ابراهیم، عن أبیه، عن سعد، عن على بن موسى الرضاعلیه‌السلام ، قال: قال: یا سعد! عندكم لنا قبر. قلت: جعلت فداك، قرفاطمة بنت موسىعلیهما‌السلام ؟! قال: نعم؛ من زارها عارفاً بحقّها فله الجنّة، فاذا رأیت القبر فقم عند رأسها مستقبل القبلة، فكبّر أربعاً و ثلاثین تكبیرة، و سبّح ثلاثلاً و ثلاثین تسبیحته، و أحمد الله ثلاثاً و ثلاثین تحمیدة، ثمّ قل:»

«السلام على آدم صَفوةالله، السلام على نوح نبى الله، السلام على ابراهیم خلیل الله، السلام عل موسى كلیم الله، السلام على عیسى روحِ الله؛ السلام علیك یا رسولَ الله، السلام علیك یا خیرخلقِ الله، السلام علیك یا صفیّ الله، السلام علیك یا محمد بن عبدالله خاتم النبیین؛ السلام علیك یا أمیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالبٍ وصیَّ رسول الله؛ السلام علیكِ یا فاطمةُ سیّدةَ نساءالعالمین؛ السلام علیكما یا سبطَیْ نبِیِّ الرحمةِ و سیِّدَیْ شبابِ أهل الجنّةِ؛ السلام علیك یا علیّ بن الحسین سیدِالعابدین و قُرَّة عَینِ النّاظرین؛ السلام علیك یا محمد بن علیٍ باقرَالعلم بعدالنبیِّ؛ السلام علیك یا جعفر بن محمدٍ الصادقَ البارَّ الأمین؛ السلام علیك یا موسى بن جعفرٍ الطاهرَالطُهْرَ؛ السلام علیك یا علیَّ بن موسى الرضاالمرتضی؛ السلام علیك یا محمّد بن علیٍّ التقیَّ، السلام علیك یا علیَّ بن محمدٍ النقیَّ الناصحَ الأمینَ؛ السلام علیك یا حسین بن علیٍّ؛ السلام على الوصیِّ من بعده؛ اللهمّ صل على نورك و سراجك و ولیِّ ولیِّكَ و وصیِّ وصیك و حجتك على خلقك.

السلام علیكِ یا بنتَ رسول الله؛ السلام علیكِ یا بنتَ فاطمةَ و خدیجةَ؛ السلام علیكِ یا بنتَ أمیرالمؤمنین؛ السلام علیكِ یا بنت الحسن و الحسینِ؛ السلام علیكِ یا بنتَ ولیِّ اللهِ؛ السلام علیكِ یا أختَ ولیِّ اللهِ؛ السلام علیك یا عَمَّةَ ولیِّ اللهِ؛ السلام علیك یا بنتَ موسى بن جعفرٍ؛ و رحمةُ اللهِ و بركاته.

السلام علیكِ عَرَّفَ اللهُ بیننا و بینكم فى الجنّةِ؛ و حَشَرنا فى زمرتكم؛ و أَوْرَدَنا حَوضَ نبیكم؛ و سقانا بكأسِ جَدِّكُم من ید علیِّ بن أبى طالبٍ؛ صلواتُ اللهِ علیكم.

أسئل اللهَ أن یُرِیَنا فیكُمُ السُّرور و الفرج؛ و أن یجمعنا و أیاكم فى زمرة جدّكم محمدٍ صلى اللهُ علیه و آله؛ و أن لایسلبنا معرفتكم إنه ولیٌّ قدیرٌ.

أَتَقَرَّبُ ألى اللهِ بحبكم، والبرائةِ مِن أَعْدائِكُمْ، والتسلیمِ إلى الله، راضیاً به غَیْرَ مُنْكَرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ، وَ عَلَى یقینِ ما أتى به محمدٌ و به راضٍ؛ نطلب وجهك یا سیدى و رضاك والدارالآخرة، یا فاطمةُ اشْفعى لى فى الجنَّةِ؛ فإن لكِ عنداللهِ شأناً مِنَ الشّأنِ.

اللهمّ إنّى أسئلُكَ أَنْ تختمَ لى بالسعادة، فلا تَسْلُبْ مِنِّى ما أَنَا فیه، ولاحول و لا قوّةَ إلاَّ بالله العلیِّ العظیمِ.

اللهمّ اسْتَجِبْ لنا، و تَقَبَّلْهُ بكرمكَ و عزّتكَ، و برحمتك و عافیتك؛ و صلى اللهُ على محمدٍ و آله أجمعین، و سَلَّمَ تسلیماً یا أَرْحَمَ الرَّاحمین.»(۵۱)

(علامه مجلسى در بحارالانوار و تحفةالزائر گفته است: در برخى از كتابهاى «زیارات» دیدم كه) على بن ابراهیم، از پدرش، از سعد (۵۲) از امام على بن موسى الرضاعلیهما‌السلام نقل مى كند كه فرمود: سعد! ما نزد شما قبر داریم! عرض كردم: فدایت شوم، قبر فاطمه دختر امام موسىعلیهما‌السلام را مى فرمایی؟

فرمود: آری؛ هركه او را با شناخت كافى زیارت كند بهشت سزاوار اوست. هرگاه نزدیك قبرش شدى، بالاى سرش و رو به قبله بایست و سى و چهار مرتبه «تكبیر»، سى و سه مرتبه «تسبیح»، سى و سه مرتبه «تحمید» بگو؛ سپس بگو.

سلام برآدم، برگزیده خدا؛ سلام برنوح، پیامبرخدا؛ سلام بر ابراهیم، دوست خدا؛ سلام برموسى، هم صحبت خدا؛ سلام برعیسى، روح خدا؛

سلام بر تو اى رسول خدا؛ سلام بر تو اى بهترین مخلوق خدا؛ سلام بر تو اى برگزیده خدا؛ سلام برتو اى محمد بن عبدالله، پایان دهنده پیامبران؛ سلام بر تو اى امیرمؤمنان، على بن ابى طالب، وصیّ رسول خدا؛ سلام بر تو اى فاطمه، سرور زنان جهان؛ سلام بر شما اى نوادگان پیغمبر رحمت، و شما اى سروران بهشتیان؛ سلام بر تو اى على بن الحسین، اى سرور عبادت كنندگان، و اى روشنیِ چشم اهل بصیرت؛ سلام برتو اى محمد بن على، اى شكافنده دانش پس از پیامبر؛ سلام بر تو اى جعفر بن محمّد، اى راستگو و نیكوكار و امانتدار؛ سلام بر تو اى موسى بن جعفر، اى روح پاك و مطهّر؛ سلام بر تو اى على بن موسى، اى ملقّب به «رضا» و پسندیده (از سوى خدا)؛ سلام بر تو اى محمد بنعلى، اى پرهیزگار؛ سلام بر تو اى على بن محمد، اى پاكیزه سرشتِ خیرخواه و امانتدار؛ سلام بر تو اى حسن بن علی؛ سلام بر جانشین پس از او؛ خداوندا! درود بفرست برنور و چراغ (فروزان راهها)یت، و بر ولیّ ولیّ ات، و وصیّ و صیّ ات، و حجّتت بربندگانت.

سلام برتو اى دختر رسول خدا، سلام بر تو اى دختر فاطمه و خدیجه، سلام برتو اى دختر امیرمؤمنان، سلام بر تو اى دختر حسن و حسین؛ سلام برتو اى دختر ولیّ خدا؛ سلام بر تو اى خواه ولیّ خدا؛ سلام بر تو اى عمّه ولیّ خدا؛ سلام و رحمت و بركات خدا برتو اى دختر موسى بن جعفر.

سلام برتو، خداوند ما و شما را در بهشت به یكدیگر بشناساند؛ و ما را به همراه شما محشور گرداند؛ و بر حوض جدّتان وارد نماید؛ و از جام جدّتان به دست على بن ابى طالب بنوشاند؛ درود خدا برشماباد.

از خدا مى خواهم شادى و گشایش شما اهل بیت را (با ظهور حضرت حجّت (عجّ)) به ما بنمایاند؛ و ما و شما را در زمره جدّتان محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گردآورد؛ و شناخت شما را از ما نگیرد؛ كه او صاحب اختیار است و به هركارى قدرتمند.

من با محبّت شما و دورى از دشمنانتان، و با تسلیم شدن و رضایت در برابر خدا، بدون انكار چیزى و بدون تكبّر، و با یقین و رضایت نسبت به آنچه حضرت محمّدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آورده، به خداوند نزدیكى مى جویم؛ اى سرور من و اى خداى من! با آنچه گفته شد، «وجه» و رضایت تو و آخرت را مى طلبم.

اى فاطمه! بهشت را براى من نزد خدا شفاعت كن؛ چرا كه تو را نزد خدا شأن و منزلتى است والا.

خداوندا! از تو مى خواهم عاقبت مرا به سعادت بینجامی؛ و آنچه من در اویم (ولایت اهل بیتعلیهم‌السلام ) از من نگیرى، كه هیچ قوّت و قدرتى جز به واسطه خداوند بلندمرتبه و بزرگ نخواهد بود.

خداوندا! دعاى ما را اجابت كن؛ و به كرم و عزّت، و رحمت و عافیت خویش از ما قبول فرمای.

درود و سلامى بى پایان از خداوند بر محمّد و همه اهل بیت او، اى مهربان ترین مهربانان!

زیارت نامه غیر مشهور حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

«السّلامُ عَلَى خاتَمِ النَّبِیّین، السلام على سیّدِ المرسلین، السلام على حبیب ربّ العالمین، و رحمةالله و بركاته؛ السلام على أمیرالمؤمنین، السلام على سیّد الوصیین، السلام على حجةِ ربِّ العالمین، و رحمةالله و بركاته؛ السلام على البتول العَذْراءِ، وَالإِنْسِیَّةِ الحوراء، بنتِ خِیَرَةِ سَیِّدِ الأنبیاء، وَ أُمِّ الائمّةِ النُّجباء، و حَلِیلَةِ سَیِّدِ الاوصیاء، فاطمةالزّهراء سیّدةِ نساءالعالمین، و رحمةالله و بركاته؛ السلام على الإمامینِ النُّورَینِ النَیِّرَینِ الطّاهرینِ الشَّهیدینِ المظلُومینِ، الحسن والحسین، سیّدى شباب أهلِ الجنَّةِ، و التسعة المعصومینَ مِنْ ذُرِّیَّةالحسینعلیهم‌السلام و رحمةالله و بركاته.

السلام علیكِ یا فاطمةُ یا بنتَ موسى بن جعفرٍ و حُجّتِهِ و أَمِینِهِ، و رَحمةُ اللهِ و بركاتُهُ؛ السلام علیكِ یا فاطمةُ یا أَخْتَ الرضا المرتضى المجتبى و رحمةالله و بركاته؛ السلام علیك أَیَّتُهَاالطَّاهرةُ الحمیدةُ البَرَّةُ الرَّشِیدَةُ التقیَّةُ النّقیَّةُ الرضیَّةُ المرضیَّةُ و رحمةاللهِ و بركاتُهُ؛ أَشْهَدُ أَنَّهُمُ الأئمَّةُ الرّاشدون المَهْدِیُّونَ المعصومینَ الْمُكَرَّمُونَ المُقَرَّبُونَ المُتَّقُونَ الصّادقُونَ، و أنَّ الحقَّ معهم و فیهم و إلیهم، و أَنَّ مَنْ وَالاهُم فَقَدْ وَالَى اللهَ، و من عاداهم فقد عادَى اللهَ، أَتَیْتُكَ یا سیِّدَتى یا فاطمةُ زائراً لَكِ عارفاً بِحَقِّكَ و بِحَقِّ أَخیكِ و آباءِكِ الاطهارِ طالباً فِكاك رَقَبَتِى مِنَ النّارِ و مُلْتَمِساً مِنْكِ الشَّفاعَةَ إِذا امْتَازَ الأَخیارُ مِنَ الأشْرارِ، فَاشْفَعِى لِى عِنْدَ رَبَّكِ وَ عِنْدَ آباءكِ الأبرارِ فَاِنَّكِ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ لا یَخْسِرُ مَنْ تَوَلاَّهُم و لا یَخِیبُ مَنْ أَتَیهُم.

اللهمَّ اِنَّهُ قَدجائنِیَ الخَبَرُ عَنِ الصّادِقَیْنِ مِنْ أهل بیتِ نَبِیِّك علیهم أفضَلُ الصلاةِ والسلامِ أَنَّ مَنْ زار فاطمة بقم فله الجنّةُ، فَها أَنَاذَا یا الهى قَدْ جِئْتُها زائراً لَهَا عارفاً بِحَقِّها، فَصَلِّ على محمّدٍ و آل محمّدٍ، وَانْفَعْنِى بزیارتها، ولاتحرمنى شَفاعَتَها، وَارْزُقْنى الجنّةَ كما وَعَدْتَها، اِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ؛ برحمتك یا ارحمَ الرّاحمین.»(۵۳)

زیارت نامه عامّ قبور اولاد ائمّهعلیهم‌السلام

براى زیارت قبور اولاد ائمّهعلیهم‌السلام ، دو زیارت نامه وجود دارد. در این باره، بیان چند نكته ضرورى است:

۱. سند این دو زیارت نامه، همچون زیارت نامه غیر مشهور حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام قابل انتساب به ائمّهعلیهم‌السلام نیست؛ و به نظر مى رسد سراسر توسّط علما نگاشته شده باشد.

۲. با تغییر ضمایر در این زیارت نامه ها، مى توان آنها را براى حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام نیز خواند.

۳. بر فرض كه خبرى هم در زیارت امامزادگان نرسیده باشد، شایسته است فضایل آنان بیان شود؛ و به آنان توسّل جست، و شفاعت به آنان و پدران پاك و مطهّرشان را از خداوند متعال خواستار شد.

الف) زیارت نامه نخست

«السلام علیكَ أَیُّهَا السیّدُ الزّكیُّى الطاهرُ الولیُّى، وَالَّداعِیُّ الحَفِیُّ، أَشْهَدُ أَنَّك قُلْتَ حَقّاً و نَطَقْتَ حَقّاً (۵۴) و صدقاً، و دعوتَ ألَى مولایَ و مولاكَ عَلانِیَةً و سِرّاً، فَازَ مِسْعِدُكَ، و نَجَى مُصَدِّقُكَ وطاعتكَ، و تصدیقك وَاتِّبَاعِكَ .

والسلام علیك یا سَیِّدى وابنَ سَیِّدى، أَنتَ بابُ اللهِ المُوتَى (۵۵) مِنْهُ والمأخُوذُ عَنْهُ، أتَیْتُكَ زائراً، و حاجاتِى لَكَ مُسْتَوْدِعاً، وَهَا أَنَاذَا أَسْتَوْدِعُكَ دِینى و أَمَانَتِى، و خواتیمَ عملى، و جوامعَ أَمَلى ألى مُنْتَهَى أَجَلِی؛ والسّلامُ علیك و رحمةُ الله و بركاتُهُ

ب) زیارت نامه دوم

«السلام عَلَى جَدِّكَ المصطفَى، السلام على أبیك المرتضى الرضا(۵۶) ، السلام على السّیّدینِ الحسنِ والحسینِ، السلام على خدیجةَ سیّدةِ نساء العالمین، السلام على فاطمةَ أُمِّ الأئمّةِ الطاهرین.

السلام على النفوس الفاخرةِ، بُحُورِ العُلُومِ الزَّاخِرِةِ، شُفَعَائِى فى الآخِرَةِ، و أولیائى عندَ عَوْدِ الرّوحِ الیَ العظام النَّخِرَةِ، أئمةِ الخلقِ، وَ وُلاةِ الحَقِّ.

السلام علیك أیُّهَا الشخصُ الشریفُ الطاهرُ الكریمُ، أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ الاّ اللهُ، وَ أَنَّ محمّداً عبدُهُ و رسولُه و مصطفاهُ، وَ أَنَّ عَلِیَّا وَلیِیُّهُ و مُجْتَباهُ، وَ أَنَّ الاِمَةَ فى وُلدِهِ الَى یَومِ الدّینِ، نَعْلَمُ ذلك.(۵۷)

عِلْمَ الیقینِ و نحنُ لذلك مُعتَقُدُونَ، وَ فى نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ(۵۸)

فصل سوّم: شرح حال رجال سند زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

۱. ابوالحسن، على بن ابراهیم بن هاشم قمّى

درباره ولادت و وفاتش اطلاع دقیقى در دست نیست؛ ولى به یقین، او در دوران امام حسن عسكرىعلیه‌السلام مى زیسته؛ و گفته اند تا سال ۳۰۷ ه.ق. زنده بوده است. (۵۹) محمد بن یعقوب كلینى در «كافی» از او بسیار روایت كرده است. (۶۰) نیز احمد بن زیاد بن جعفر همدانى، حسن بن حمزة العلوى و محمد بن موسى بن المتوكّل از على بن ابراهیم روایت كرده اند. (۶۱)

وى در اسناد بسیارى از روایات - كه تعدادشان به ۷۱۴۰ مورد مى رسد - واقع شده است. از او در این روایات، با این عنوان ها یاد مى شود: در بیشتر موارد با عنوان «على بن ابراهیم عن ابیه»، و در برخى موارد با عنوان «علیّ عن أبیه»، و «علیّ بن ابراهیم بن هاشم عن أبیه». روایاتش از پدرش به ۶۲۱۴ مورد مى رسد. (۶۲)

نجّاشى، و پس از او شیخ طوسى، ابن داود حلّى، مطهر حلّى و دیگران درباره اش نوشته اند:

«ثقة فى الحدیث، ثبت، معتمَد، صحیح المذهب، سمع فأكثر، و صنّف كتباً، و أضرَّ فى وسط عمره.» (۶۳)

علاّمه حّلى در «خلاصةالاقوال» مى نویسد:

«فطریق الشیخ الطوسى رحم ة الله فى التهذیب الى محمد بن یعقوب الكلینى صحیح، و كذا الى علیّ بن ابراهیم بن هاشم ». (۶۴)

همو مى نویسد:

«وطریق الشیخ أبى جعفر الطوسى رحمة الله فى كتاب الاستبصار الى محمّد بن یعقوب صحیح، و كذا علّى بن ابراهیم بن هاشم .» (۶۵)

و در جاى دیگر مى نویسد:

«وعن ابراهیم بن هاشم صحیح » (۶۶)

از جمله مواردى كه بر شأن والاى على بن ابراهیم دلالت مى كند، این است كه ادعیه و اعمال شایع در مسجد سهله - كه در «المزار الكبیر» و سایر مزارات آمده، و مورد قبول همگان است - سندش فقط به او منتهى مى شود. (۶۷)

وى كتاب هاى فراوانى تألیف كرده است؛ از جمله كتاب التفسیر (معروف به تفسیر قمی)، الناسخ و المنسوخ، قرب الاسناد، الشرایع، الحیض، التوحید و الشرك، فضائل امیرالمؤمنینعلیه‌السلام ، المفازى، الانبیاء، المشذّر، رساله اى در مضاى هشام و یونس، پاسخ سؤال هایى كه محمد بن بلال از او پرسیده است. (۶۸) ابن ندیم كتاب هاى المناقب و اختیارالقرآن و روایاته را بر تألیفاتش افزوده است. (۶۹)

۲. ابواسحاق، ابراهیم بن هاشم القمى

(متولد ۱۸۳ یا ۱۸۶ یا ۱۸۹ ق.) (۷۰)

ابراهیم بن هاشم كوفى نخستین كسى است كه حدیث كوفیان را در قم انتشار داد. مى گویند وى امام رضاعلیه‌السلام را ملاقات كرده است. كتاب هاى «النوادر» و «قضایا امیرالمؤمنینعلیه‌السلام » از اوست كه توسط شیخ ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان (معروف به مفید) و احمد بن عبدون و حسین بن عبیدالله، به نقل از حمزة بن على بن عبیدالله العلوى، از على بن ابراهیم بن هاشم از پدرش، از آنها خبر داده شده است. (۷۱)

نجاشى مى نویسد:

«كشى مى گوید: ابراهیم بن هاشم شاگرد یونس بن عبدالرحمن، و از اصحاب امام رضاعلیه‌السلام بوده است؛ این نظر كشى است، و قابل تأمّل است.» (۷۲)

نخستین كسى كه وى را شاگرد یونس بن عبدالرحمن دانسته، كشى است كه در رجالش از آن یاد كرده و شیخ طوسى از وى پیروى كرده است. نجاشى این نظر را قابل تأمل دانسته است. علامه حلّى نیز با نجاشى هم عقیده است و ابراهیم را شاگرد یونس نمى داند:

«ابراهیم بن هاشم - با توجه به كثرت روایاتش - بدون واسطه از امام رضاعلیه‌السلام و یونس روایت نكرده است.» وى در ادامه مى نویسد: «و منافاتى ندارد آن گونه كه اصحاب گفته اند، وى امام رضاعلیه‌السلام را دیده باشد.» (۷۳)

از آنچه در «تهذیب المقال» آمده، به دست مى آید كه ابراهیم بن هاشم از گروهى از اصحاب امام حسن عسكرى، امام هادى، امام جواد، امام رضا، امام كاظمعلیهم‌السلام وگروهى از اصحاب امام صادقعلیه‌السلام - كه تا آن زمان امام رضاعلیه‌السلام زنده بوده اند - روایت كرده است. (۷۴) با این سخن، یونس بن عبدالرحمن نیز مى تواند یكى از مشایخ او باشد.

شیخ طوسى درباره یونس بن عبدالرحمن مى نویسد:

«من أصحاب أبى الحسن موسى، مولى على بن یقطین، طعن علیه القمیون و هو عندى ثقة » (۷۵)

به نظر مى رسد برگزیده ترین نظر این باشد كه ابراهیم از یونس كسب حدیث نموده است؛ زیرا هردو هم عصر و ساكن قم بوده اند. شاید آنان كه تأكید بر عدم شاگردذ ابراهیم نزد یونس دارند، به دلیل طعن قمى ها از یونس باشد.

ابراهیم بن هاشم را از كسانى مى دانند كه در عصر غیبت، به محضر امام زمانعلیه‌السلام رسیده است. (۷۶) او در میان راویان، داراى بیشترین و متنوّع ترین روایات است؛ به گونه اى كه در بسیارى از ابواب فقهى و اخلاقى، احادیثى از او موجود است و كمتر بابى است كه از روایات او تهى باشد. (۷۷)

برخى برآنند كه به سبب اینكه هیچ گونه تنصیصى درباره ابراهیم بن هاشم نشد، روایاتش «مقبول» است؛ و حدیثى را كه وى در سلسله سندش قرارداشته باشد، «حسن» مى شمارند. سید محمدباقر داماد در «الرّواشح السماویة» مى نویسد:

«الاشهر - الذین علیه الأكثر عدّ الحدیث من جهة ابراهیم بن هاشم أبى اسحاق القمیّ فى الطریق حسناً، و لكن فى أعلى درجات الحسن، الثانیة لدرجة الصحة لعدم التنصیص علیه بالتوثیق » (۷۸)

نویسنده كتاب «الفوائد الرجالیّة» ضمن یادآورى سخن سید محمدباقر داماد، این چنین به نقدش مى نشیند:

«والصحیح الصریح عندی: أنّ الطریق من جهته صحیح، فأمره أجلّ و حاله أعظم من أن یعدل بمعدل أو یوثق بموثق. كیف و أعاظم أشیا فنا الفخام كرئیس المحدّثین، والصدوق، و المفید، و شیخ الطائفة، و نظراتهم و من طبقتهم و درجتهم و رتبتهم و مرتبتهم من الاقدمیین و الاحدثین، شأنهم أجلّ و خطبهم أكبر من أن یظنّ بأحد منهم أنه احتاج الى تنصیص ناص و توثیق مؤثق، و هو شیخ الشیوخ، و قطب الاشیاخ و وتدالاوتاد، و سند الاسناد، فهو أحقّ و أجدر بأن یستغنى عن ذلك

آنگاه بحثى دراز دامن را در وثاقت ابراهیم بن هاشم و صحّت روایاتى كه وى در طرقش قرار دارد، پهن مى كند. (۷۹)

برخى نیز روایت ابراهیم بن هاشم را «حسن كالصحیح» مى دانند. (۸۰) از جمله دلایل دیگر بر وثاقت ابراهیم و صحّت روایاتش، سخن آیةالله العظمى خویى است. وى در بیان چگونگى اثبات وثاقت یا حُسن راویان، افزون بر تصریح معصومعلیه‌السلام ، «تصریح یكى از بزرگان متقدّم»، و «تصریح یكى از بزرگان متأخّر» به «ادّعاى اجماع از سوى أقدمیین» اشاره مى كند؛ و ذیل مورد اخیر مى نویسد:

«یكى دیگر از راههایى كه موجب اثبات وثاقت یا حُسن راویان است، ادّعاى اجماع یكى از بزرگان پیشین در زمینه وثاقت یك راوى است. این اجماع هرچند از نوع اجماع منقول است؛ اما دست كم گویاى توثیق دانشمندى است كه ادّعاى اجماع كرده است؛ توأم با ادعاى توثیق از طرف دیگران. ادّعاى اجماع بر وثاقت یك راوى، حتّى اگر از جانب متأخّران نیز باشد، مقبول است؛ و برآن اعتماد مى شود. این حالت در خصوص ابراهیم بن هاشم رخ داده است؛ زیرا ابن طاووس ادّعا كرده كه راجع به وثاقت او، اتفاق نظر هست. چنین ادّعایى، خواه ناخواه از توثیق دسته اى از قدما پرده بر مى گیرد؛ و این خود در اثبات وثاقت راویان كافى است.» (۸۱)

۳. سعد بن سعد الاحوص بن سعد بن مالك الاشعرى القمیّ

«سعد بن سعد» از اصحاب امام رضا و امام جوادعلیهما‌السلام است؛ و همه علماى رجال بروثاقتش اتّفاق دارند. وى بدون واسطه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده است. «شیخ طوسی» وى را موثق، امامى مذهب، و از كسانى كه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده، (۸۲) و «برقی» او را در شمار اصحاب امام موسى كاظمعلیه‌السلام برشمرده است. (۸۳) «نجاشی» درباره اش مى نویسد:

«سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعرى القمیّ، ثقة، روى عن الرضا أبى جعفر، كتابه المبّوب روایة عباد بن سلیمان أخبرناه على بن احمد بن محمد بن طاهر. قال حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید قال حدّثنا الحسن بن متیل عن عباد بن سلیمان عن سعد به. كتاب غیر المبّوب روایة محمد بن خالد البرقى، آخبرناالحسین و غیره عن أبى حمزة، عن ابن بطّة، عن الصّفّار، عن أحمد بن محمد عن محمد بن خالد، عنه. مسائله للرضا۷، اخبرنا الحسین بن عبیدالله عن أحمد بن جعفر، عن أحمد بن ادریس، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن محمد بن خالد البرقى، عنه .» (۸۴)

«علامه حلّی» درباره اش مى نویسد:

«سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعرى القمیّ، ثقة، روى عن الرضا أبى جعفر علیهما‌السلام و روى الكشى من أصحابنا عن أبى طالب عبدالله بن الصّلت القمیّ أنّ أبا جعفر علیه‌السلام سأل اللهَ أن یجزیه خیراً .» (۸۵)

فصل چهارم: بررسى سند زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

آنچه در بررسى رجال سند روایت حضرت امام رضاعلیه‌السلام درباره اهمیّت زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام گذشت، ما را به این نتیجه رهنمون مى كند كه همه رجال این حدیث، «موثق» و «امامى مذهب» هستند؛ و روایتشان «صحیح» شمرده مى شود.

اكنون سه پرسش درباره این روایت را طرح مى كنیم:

۱. مراد از «سعد» كه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده، كیست؛ «سعد بن سعد» یا «سعد بن عبدالله»؟ اگر مراد، «سعد بن سعد» است، تفاوت ها یا شباهت هاى این روایت با روایتى كه همان «سعد بن سعد» از امام رضاعلیه‌السلام درباره زیارت حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام مى پرسد، چیست؟

۲. آیا متن زیارت نامه نیز از امام رضاعلیه‌السلام است یا توسط دیگران نگاشته شده است؟

۳. مراد از «كتب زیارات» در سخن علامه مجلسی: «رأیت فى بعض كتب الزیارات»، چیست؟

پیش از این بیان شد كه دو روایت، یكى از «سعد بن سعد» و دیگرى از سعد أشعرى به نقل از امام رضاعلیه‌السلام در شأن حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام وارد شده است. در این دو روایت، شباهت ها و تفاوت هایى مشاهده مى شود.

الف) شباهت ها:

۱. رجال سند هردو روایت، یكى هستند.

۲. در هردو روایت، جمله «من زارَها فلهُ الجنّة» وجود دارد.

ب) تفاوت ها:

۱. در یك روایت، سعد بن سعد از امامعلیه‌السلام در شأن حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام جویا شده؛ ولى در روایتى كه منتهى به آداب و متن زیارت نامه مى شود، امامعلیه‌السلام از سعد مى پرسد.

۲. در یكى، تصریح به سعد بن سعد شده و در دیگرى، به نام سعد یا سعد اشعرى بسنده شده؛ با این توضیح كه سعد، مشترك میان چندین راوى با طبقه هاى مختلف است.

۳. روایتى كه منتهى به زیارت نامه مى شود، واژه «عارفاً بحقّها» را در دل خود جاى داده است.

ممكن است كسى بگوید اگر این روایت ها یكى بوده باشند، ولى با دو متن نقل شده باشند، یا آنچه در یكى از این روایت ها از سوى راوى، به اضافه آمده باشد؛ مى توان آنها را «مضطرب» و «مدرّج» نامید؛ اما این گونه نیست، زیرا:

۱. این امكان وجود دارد كه امامعلیه‌السلام در یكى از سخنانشان واژه اى را از روى قصد و هدفى كه دارند، افزوده باشند.

۲. همه رجال سند این روایت ها «ثقة» هستند و روایتشان «صحیح» شمرده مى شود.

۳. دلیلى بر این ادّعا وجود ندارد.

حال باید دید مرا از «سعد» در این روایت كیست؟ شاید آن گونه كه برخى گمان كرده اند «تعیین دقیق شخصیت و وثاقت سعد مذكور در سند زیارت نامه مشكل است» (۸۶)، چندان هم مشكل نباشد؛ بلكه با بررسى هاى بیشتر و دقیق تر، دست یافتنى باشد. آیةالله العظمى خویى ذیل واژه «سعد» مى نویسد:

«وقع بهذاالعنوان فى اسناد كثیر من الروایات تبلغ ثلاثمائة و ثمانین مورداً، فقد روى عن أبى جعفر، و أبى عبدالله، و أبى الحسن الرضا علیهم‌السلام و...»

سپس بسیارى از كسانى را كه «سعد» از آنان روایت نموده، نام مى برد و مى نویسد:

«أقول: سعد فى اسناد هذه الروایات هو سعد بن عبدالله الاّ فى موارد قلیلة، یعلم ذلك بقرینة الراوى و المروى عنه .» (۸۷)

نیز در «رجال المجلسی»، سعد بن عبدالله بن أبى خلف را «ثقة» و «امامی» دانسته، و اسناد سایر كسانى كه سعد بن عبدالله هستند را مجهول دانسته است. (۸۸)

با بررسى هایى كه به عمل آمده، مى توان گفت: مراد از «سعد» در روایت مورد بحث، سعد بن عبدالله - كه معاصر با امام صادقعلیه‌السلام است - نمى باشد؛ و به یقین، سعد بن سعد اشعرى قمى است. برفرض، اگر مراد، سعد بن عبدالله بن أبى خلف هم باشد - آن گونه كه برخى گمان كرده اند (۸۹) - بازهم به جهت اینكه مورد وثوق است، خللى در روایت به وجود نمى آید؛ جز اینكه سعد بن عبدالله بن أبى خلف از هم عصران امام هم عصران امام حسن عسكرىعلیه‌السلام است و از آن حضرت روایت نكرده است؛ چه رسد به اینكه از امام رضاعلیه‌السلام روایت نموده باشد!

برخى برآنند كه سعد بن عبدالله از هم عصران امام حسن عسكرىعلیه‌السلام بوده و آن حضرت را درك كرده، ولى از آن حضرت روایت نكرده است. با این توضیح كه وفات او را در سال ۲۹۹ یا ۳۰۱ ه.ق. دانسته اند؛ (۹۰) اما شهادت امام حسن عسكرىعلیه‌السلام در سال ۲۶۰، شهادت امام هادىعلیه‌السلام را در سال ۲۵۴ ه.ق.، شهادت امام جوادعلیه‌السلام را در سال ۲۲۰ ه.ق. و شهادت امام رضاعلیه‌السلام را ۲۰۳ ه.ق. دانسته اند. (۹۱)

نویسنده «تهذیب المقال» در این باره مى نویسد:

«سعد بن عبدالله از مشایخ ابن الولید و ابن قولویه و نظایر آنهاست؛ و امام عسكرىعلیه‌السلام را درك كرده ولى در روایتش از آن حضرتعلیه‌السلام سخن هست. پس روایتش از اصحاب رضا و كاظم، بلكه صادقعلیهم‌السلام بعید است؛ هرچند برخلافش دلیلى نیست.» (۹۲)

نجاشى درباره اش مى نویسد:

«سعد بن عبدالله بن أبى خلف الاشعرى القمیّ، أبوالقاسم، شیخ هذه الطائفة و فقیهها. كان سمع من أحادیث العامّة شیئاً كثیراً،... و لقى مولانا أبا محمد علیه‌السلام .و رأیت بعض أصحابنا یضعفون لقائه لأبى محمد علیه‌السلام و یقولون هذه حكایة موضوعة علیه، والله أعلم... توفّى سعد بن عبدالله سنة احدى و ثلاثمائة، و قیل سنة تسع و تسعین و مائتین .» (۹۳)

و شیخ طوسى درباره اش مى نویسد:

«جلیل القدر، واسع الاخبار، كثیرالتصانیف، ثقة، فمن كُتبه ...» (۹۴)


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14