مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان0%

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان نویسنده:
گروه: کتابخانه اخلاق و دعا

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: واحد تحقیقات قائمیه اصفهان
گروه: مشاهدات: 19399
دانلود: 3068

توضیحات:

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 274 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19399 / دانلود: 3068
اندازه اندازه اندازه
مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

گفت خدایا من آمده ام

برادر مؤمنی داشتم که از هر جهت مورد اعتماد بود از ایمان و اخلاص و عشق به محمد و آل محمد ، نصیب فراوان داشت نزدیک به سی سال با عشق و علاقه خدمت زائران خانه حق را با جان و دل به عهده گرفته بود

نیکان و پاکان و اهل تقوا به خاطر کمال معنوی او سعی داشتند این راه را در معیت او باشند

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که طاغوت امور حج را به عهده گرفت ، او از برنامه دست کشید ؛ زیرا تحمل پذیرش و اجرای قوانین طاغوت در برنامه حج را نداشت

روزی در محضرش از مقوله حج سخن به میان آمد که با احوالی خوش و حالتی الهی ، این واقعه را برایم تعریف کرد :

تعدادی زائر حدود سی نفر برای رفتن به حج از طریق عراق و عتبات عالیات ، همراه من شدند همه در اتوبوس قرار گرفتند تا عازم سفر شوند در این میان ، زن و شوهری که از چهره آنان آثار ایمان ، وقار ، ادب و نور عبودیت می درخشید ، توجهم را جلب کرد یکی از بدرقه کنندگان ، سفارش هر دو را با

________________________________

۱- ۱) - این داستان را در سفر تبلیغی ام به همدان در سال ۱۳۵۰ شمسی ، حضرت آیت اللّه مرحوم آخوند همدانی برایم نقل کرد

لحنی خاص به من نمود زیارت عتبات طی شد و به مدینه رفتم پس از مدتی آماده رفتن به میقات شدیم آن مرد و زن در بین مسافران حال دیگری داشتند ، انقلاب حال و اشک چشم به آنان مهلت نمی داد به مسجد شجره که رسیدیم جمعیت موج می زد همه آماده محرم شدن و تلبیه گفتن بودند آن مرد بزرگوار از من مهلت غسل خواست ، وسائل غسل را با تمام سختی که داشت برایش فراهم کردم غسل نمود و دو پارچه سپید را بر خود بست او را برای تلبیه در وسط مسجد شجره آماده کردم ، به من گفت : معنای « تلبیه » چیست ؟ گفتم : یعنی ای خدای مهربان ، مرا دعوت کردی و فرمودی بیا ، بنگر که اینک آمدم ! دو بار در شدّت انقلاب حال و ریختن اشک چشم گفت : خدایا ! آمدم ، خدایا ! آمدم و ناگهان نقش زمین شد ! با کمال حیرت دیدم که از دنیا رفته است همانجا همراه با همسفران ، تلبیه گویان در بیرون مسجد شجره دفنش کردیم ، و با دلی غمناک به سوی کعبه به حرکت درآمدیم !

گفتگوئی با اویس قرن

عطار در « تذکره الاولیاء » از هرم بن حیان روایت می کند که : هرم گفت :

هنگامی که مقام شفاعت اویس قرن را شنیدم آرزوی دیدار او بر من چیره شد ، به کوفه آمدم و در جستجوی او شدم تا وی را یافتم که در حال وضو گرفتن بود ، گفت : ای پسر حیان چه چیزی سبب آوردن تو به این مکان شد ؟ گفتم : عشق انس گرفتن با تو گفت : هرگز گمان نمی کنم کسی که خدا را شناخت با غیر او انس گیرد گفتم : مرا وصیتی کن گفت : ای پسر حیان ! چون به خواب روی مرگ را زیر بالش خود دان ، چون بیدار شدی مرگ را پیش روی خود بین ای پسر حیان ! در کوچکی و کمی گناه نظر مکن ، بلکه نسبت به بزرگی خدا نگران باشد که در برابر چه خدایی عاصی شده ای ، چه این که هرگاه گناه را کوچک شماری خدا را کوچک شمرده ای !!

گناهان کبیره از دیدگاه امام هشتمعليه‌السلام

در کتاب پرقیمت « عیون اخبار الرضا » از امام هشتمعليه‌السلام روایت شده که گناهان کبیره عبارت است از :

۱ - به قتل رساندن انسانی که خدا ریختن خونش را حرام کرده ۲ - زنا ۳ - سرقت ۴ - خوردن مست کننده ۵ - عاق شدن از جانب پدر و مادر ۶ - فرار از جنگ ۷ - خوردن مال یتیم به ستم ۸ - خوردن گوشت میته و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده ۹ - ربا ۱۰ - خوردن مال حرام ۱۱ - قمار ۱۲ - کم گذاشتن از پیمانه و ترازو ۱۳ - تهمت به پاکدامن ۱۴ - لواط ۱۵ - ناامیدی از رحمت خدا ۱۶ - ایمن دانستن خود از عذاب خدا ۱۷ - کمک دادن به ستمکاران ۱۸ - میل قلبی به ستمگران ۱۹ - سوگند دروغ ۲۰ - حبس کردن حقوق مردم بدون تنگدستی ۲۱ - دروغ ۲۲ - کبر ۲۳ - اسراف ۲۴ - تبذیر ۲۵ - خیانت ۲۶ - سبک شمردن حج ۲۷ - جنگ با دوستان خدا ۲۸ - اشتغال به سرگرمیهای بیهوده و بی منفعت ۲۹ - پافشاری بر گناه(۱)

گنهکار با یک جمله پر مغز توبه کرد

یکی از مریدان مرحوم علامه محمد تقی مجلسی به ایشان عرضه داشت :

همسایه ای دارم آلوده به گناه ، اغلب شبها با نوچه هایش مجلس لهو و لعب دارد و به شدت مزاحم من و همسایه های دیگر است ، مردی است قلدر و داش مسلک ، و من از امر به معروف و نهی از منکر نسبت به او می ترسم ، راهی هم برای تبدیل خانه ام به خانه دیگر ندارم

علامه محمد تقی مجلسی به او فرمود : اگر او را شبی به مهمانی دعوت کنی

___________________________

۱- ۱) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۱۲۵ ، باب ۳۵ ( ما کتبه الرضا للمأمون . ) ، حدیث ۱

من حاضرم در مجلس مهمانی شرکت کنم و با او سخن بگویم ، شاید به لطف حضرت حق از اعمال خلافش دست بردارد و به پیشگاه خداوند توبه نماید

مرد قلدر به توسط مرد مؤمن دعوت به مهمانی شد ، دعوت را اجابت کرد ، علامه مجلسی در آن مجلس شرکت کرد ، لحظاتی به سکوت گذشت ، ناگهان مرد قلدر که از آمدن مجلسی به جلسه مهمانی تعجب کرده بود به مجلسی گفت : حرف شما روحانیون در این دنیا چیست ؟

مجلسی فرمود : اگر لطف کنید بفرمایید حرف شما چیست ؟ مرد قلدر گفت :

امثال ما در فرهنگ قلدری حرف بسیار داریم از جمله می گوییم اگر کسی نمک کسی را خورد باید حقّ نمک را رعایت کند و با او در صفای محض باشد ، مجلسی به او فرمود : چند سال از عمر شما می گذرد ؟ پاسخ داد : شصت سال ، فرمود : در این شصت سالی که نمک خدا را خورده ای آیا حق او را رعایت کرده و نسبت به او صفا داشتی ؟ مرد قلدر یکه ای سخت خورد ، سر به زیر انداخت ، اشکش جاری شد ، مجلس را ترک کرد ، شب را نخوابید ، صبح زود به در خانه همسایه آمد ، سؤال کرد : روحانی و عالمی که شب گذشته در خانه تو بود کیست ؟ همسایه گفت : علامه محمد تقی مجلسی است ، آدرس آن مرد الهی را گرفت ، به محضرش آمد و به دست او توبه کرد و از نیکان روزگار شد !

گنهکار و امید به توبه

یکی از نیکان را دیدند که زیاد گریه می کند و فراوان اشک می ریزد ، گفتند : سبب این همه گریه و ناله چیست ؟ گفت : اگر خداوند به من بفرماید به خاطر گناهانت ، برای همیشه تو را در حمّامی گرم حبس می کنم ، سزاوار است اشک چشمم تمام نشود ، ولی چه کنم که تهدید کرده گنهکار اهل عذاب و مستحق جهنم است ، جهنمی که آتشش را هزار سال ملکوتی گیراندند قرمز شد ، هزار سال روی آن کار کردند سپید شد ، و هزار سال دیگر بر آن دمیدند سیاه شد ، من با آن سیاهچال چه کنم ؟ تنها امید من برای نجات از آن عذاب سخت ، توبه و انابه و عذرخواهی از خداوند است(۱)

گنهکار و عفو پروردگار

شیخ بهائی می گوید : از مردی مورد اطمینان شنیدم ، گنهکاری از دنیا رفت ؛ همسرش برای انجام مراسم تغسیل و تکفین و تدفین از مردم درخواست کمک کرد ، ولی شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهکار به اندازه ای بود که کسی برای انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار کسی را اجیر کرد که جنازه را به مصلای شهر ببرد ، شاید اهل ایمان به انجام مراسم اقدام کنند ، ولی یک نفر برای حضور در مراسم حاضر نشد ! پس جنازه را به وسیله اجیر به صحرا برد تا آن را بی غسل و کفن و نماز دفن کند

نزدیک آن صحرا کوهی بود که در آن کوه زاهدی می زیست که همه عمر به عبادت گذرانده بود و میان مردمی که در آن نزدیکی می زیستند مشهور به زهد و تقوا بود همین که جنازه را دید از صومعه خود به سوی جنازه رفت تا در مراسم او شرکت کند ، اهل آن اطراف وقتی این مطلب را شنیدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به میت حاضر شوند

مردم سبب شرکت کردن عابد را در مراسم آن گنهکار از شخص عابد پرسیدند ، گفت : در عالم رؤیا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه ای است که جز یک زن کسی همراه او نیست ، پس بر او نماز گذار که او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است

مردم از این واقعه تعجب کردند و در دریایی از حیرت فرو رفتند عابد همسر

________________________________

۱- ۱) - روح البیان : ۲ / ۲۲۵

میّت را خواست و از احوالات میت پرسید ، همسر میت گفت : بیشتر روزها دچار یکی از گناهان بود عابد گفت : آیا عمل خیری از او سراغ داری ؟ گفت : آری سه عمل خیر از او می دیدم :

۱ - هر روز پس از ارتکاب گناه ، جامه هایش را عوض می کرد و وضو می گرفت و خاشعانه به نماز می ایستاد

۲ - هیچ گاه خانه اش از یتیم خالی نبود و بیش از مقداری که به فرزندان خود احسان می کرد به یتیم احسان می نمود

۳ - هر ساعت از شب بیدار می شد می گریست و می گفت : پروردگارا ! کدام زاویه از زوایای دوزخ را با این گنهکار پُر خواهی کرد ؟!

گنهکار و مهلت توبه

زمانی که ابلیس دچار لعنت خدا شد ، از خداوند برای بقایش تا روز قیامت مهلت خواست ، به او مهلت دادند ، از او سؤال شد : این مهلت گسترده را برای چه می خواهی ؟ جواب داد : خداوندا ! به عزّتت از کنار بنده ات نمی روم ، تا جان از بدنش بیرون رود ، خطاب رسید : به عزّت و جلالم قسم ، درِ توبه را به روی بنده ام تا فرا رسیدن مرگش نمی بندم(۱) .

گور من را نشکاف

حضرت زین العابدینعليه‌السلام حکایت می کند : مردی در بنی اسرائیل قبور را می شکافت و کفن مردگان را می دزدید !

همسایه ای داشت بیمار شد و بر مرگ خویش و از این که نبش قبر شود و کفنش را بدزدند ترسید کفن دزد را خواست و گفت : من چگونه همسایه ای

______________________________

۱- ۱) - روح البیان : ۲ / ۱۸۱

برای تو بودم ؟ گفت : بهترین همسایه گفت : به تو حاجتی دارم کفن دزد گفت :

حاجتت را برآورده می کنم همسایه دو کفن نزد او گذاشت و گفت : دوست دارم بهترینش را برداری و هنگامی که من دفن شدم گورم را برای بردن کفنم نشکافی

کفن دزد از برداشتن کفن خودداری می کرد ولی همسایه بر اصرارش می افزود تا پذیرفت همسایه از دنیا رفت هنگامی که دفن شد نبّاش گفت : این میت دفن شد ، چه علم و بصیرتی برای اوست که بفهمد من کفن او را می دزدم یا نمی دزدم ، هر آینه می روم و قبرش را می شکافم و کفنش را می برم !!

چون قبرش را شکافت شنید ندا دهنده ای ندا می دهد : این کار زشت را انجام مده

نبّاش خاک روی قبر ریخت و به خانه بازگشت و از گذشته اش توبه حقیقی کرد ، سپس به فرزندانش گفت : من چگونه پدری برای شما بودم ؟ گفتند : پدر خوبی بودی گفت : مرا به شما حاجتی است گفتند : هر حاجتی داری بگو ان شاء اللّه به انجامش اقدام می کنیم گفت : هنگامی که من از دنیا رفتم مرا به آتش بسوزانید ، چون خاکستر شدم در برابر تندبادی نصف خاکسترم را به سوی دریا و نصف دیگر را به جانب خشکی بر باد دهید

فرزندان به پدر تعهد دادند که این کار را انجام دهند پس از مرگش و انجام وصیتش خدای توانا خاکسترش را جمع کرد و به او حیات بخشید و گفت : چه چیز تو را واداشت که چنان وصیتی به فرزندانت بنمایی ؟ گفت : به عزتت سوگند بیم از تو خدای بزرگ فرمود : من طلبکارانت را راضی می کنم ، و تو را از خوفم ایمنی می بخشم ، و گناهانت را می آمرزم(۱)

_________________________________-

۱- ۱) - امالی صدوق : ۳۲۷ ، المجلس الثالث و الخمسون ، حدیث ۳ ؛ بحار الانوار : ۶۷ / ۳۷۷ ، باب ۵۹ ، حدیث ۲۲

حرف لام

لا اله الا اللّه شروطی دارد

مردی به محضر حضرت باقرعليه‌السلام آمد و از حدیثی که از رسول خدا روایت شده که : هرکس بگوید « لا إله إلّا اللّه » وارد بهشت می شود ، پرسید حضرت فرمود : روایت حق است آن مرد از محضر حضرت باقر بازگشت ، وقتی از خانه خارج شد ، حضرت فرمود : او را برگردانید سپس فرمود : ای مرد برای « لا إله إلّا اللّه » شروطی است و من ( که امام معصومم و از سوی خدا به امامت انتخاب شده ام و اطاعت از من در همه امور واجب است ) از شروط آن هستم(۱) .

لطف و کرامت اولیا

امیر المؤمنینعليه‌السلام هنگامی که به منطقه صفین رسید ، معاویه از هر طرف راه آب را بسته بود تا لشکریان امام در تنگنا قرار بگیرند و نتوانند آن گونه که باید بجنگند امام فرمان داد تا گروهی به سرپرستی حضرت حسین راه آب را باز کنند حضرت حسین با آن گروه به محل آب حمله کرد گماشتگان معاویه فرار کردند آب در اختیار ارتش اسلام قرار گرفت عده ای به امیر المؤمنینعليه‌السلام پیشنهاد کردند که آب را به روی معاویه ببندد حضرت فرمود : و اللّه این کار را نمی کنم سپس نماینده ای نزد معاویه فرستاد که به سقّایان لشکرت بگو آنچه می خواهند آب بردارند آزادند !!

لطیفه روایی

از آنجا که عرب در مسابقه اسب دوانی برنده اوّل را سابق و پس از آن را مصلّی می نامد ، روایتی جالب در تأویل این آیات به مناسبت کلمه مصلّی از

______________________________

۱- ۱) - بحار الانوار : ۳ / ۱۳ ، باب ۱ ، حدیث ۲۸ ؛ مستدرک الوسائل : ۵ / ۳۵۹ ، باب ۳۶ ، حدیث ۶۰۸۳

حضرت صادقعليه‌السلام در کتاب های حدیث نقل شده است :

ادریس بن عبد اللّه می گوید : از تفسیر «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ » از حضرت صادق پرسیدم ، حضرت فرمود :

منظور مجرمان از این که در زمره مصلین نبودیم این است که پیروان امامانی که خدا در قرآن از آنان به عنوان سابقین یاد کرده نبودیم ، ای ادریس بن عبد اللّه ! آیا نمی بینی که مردم در مسابقه اسب دوانی از اسبی که به دنبال سابق درآید تعبیر به مصلّی می کنند ؟(۱)

لقمان و نماز

آن بزرگمرد الهی که بر اثر تزکیه نفس و جهاد فی اللّه ، از جانب حق وجود بابرکتش چشمه جوشان حکمت الهی شد ، در سفارشاتش به فرزند خود می فرماید :

) یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ( (۲) .

ای پسرم ! نماز را به پای دار و در جامعه اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر حوادث بردبار و صبور باش ، که تحمّل و صبر در راه ارشاد مردم نشانه ای از عزم ثابت مردم بلند همّت است

_________________________________

۱- ۱) - عن ادریس بن عبد اللّه عن ابی عبد اللّهعليه‌السلام قال سالته عن تفسیر هذه الآیه «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَر قَالُوا لُمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ »، قال عنی بها لم نک من أتباع الأئمه الذین قال اللّه تبارک و تعالی فیهم «وَ السَّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ »اما تری الناس یسمون الذی یلی السابق فی الحلبه مصلی فذلک الذی عنی حیث قال لم نک من المصلین لم نک من اتباع السابقین کافی : ۱ / ۴۱۹ ، باب فیه نکت و نتف من التنزیل فی الولایه ، حدیث ۳۸ ؛ بحار الانوار : ۲۴ / ۷ ، باب ۲۳ ، حدیث ۱۹

۲- ۲) - لقمان : ۱۷

حرف میم

محاسبه دقیق

عزیزان ، بیایید مانند مردی که نامش توبه بود و به قول شیخ بهائی غالباً به محاسبه نفس می پرداخت ، ما هم هر روز و هر شب از خود حساب بکشیم

او در حالی که شصت ساله بود ، مجموعه ایام آن را حساب کرد ، ۲۱۵۰۰ روز شد ، گفت : وای بر من اگر در برابر هر روز یک گناه بیشتر نکرده باشم ، اگر چنین باشد ۲۱۵۰۰ گناه مرتکب شده ام ، آیا می خواهم خدا را با این همه گناه ملاقات کنم ؟ در این هنگام نعره ای زد و به زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد !!(۱)

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و نماز

مسائلی که در باب نماز در آیین رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مطرح است در هیچ فرهنگی مطرح نبوده است

نماز در اسلام محمّدی حقیقتی جامع و واقعیّتی کامل است که در پرتو آن ، انسان به آداب الهی مؤدّب می شود و طریق رشد و کمال و عرفان و طریقت و عشق و حقیقت را می پیماید

نماز در آیین محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله بال پر قدرتی است که اگر با شرایط مخصوص به خودش انجام بگیرد ، انسان را تا مقام قرب و وصال محبوب ابدی و معشوق سرمدی پرواز می دهد

عارفان عاشق و واصلان کامل می فرمایند : نماز معجونی است که حضرت شارع حکیم آن را ترتیب فرموده و به لطف عمیم خود ترکیب نموده است

مشخّص است که هر جزء آن مبتنی بر حکمتی ، و مقتضی سرّی و مصلحتی

___________________________

۱- ۱) - تفسیر نمونه : ۲۴ / ۴۶۵

است ، و هویدا و مبرهن که افضل اعمال بنی آدم سجده کردن است چنانکه صریح اخبار و صحیح اعتبار بر آن ناطق و شاهد است ، صادق از آنکه اعضای سبعه را در آن حال مصلّی بر خاک گذارد و مجمع النّورین که اشرف جوارح است بر زمین مالد و به زبان نیاز به درگاه کریم کارساز بنده نواز نالد

در حدیثی بسیار مهم از قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است :

اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَهٌ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ ، اوْ فَریضَهٌ عادِلَهٌ ، اوْ سُنَّهٌ قائِمَهٌ .(۱)

آیه محکم تفسیر به توحید و معرفه اللّه شده ، و فریضه عادله به اخلاق و تزکیه نفس معنا گشته ، و سنّت قائمه به فروع شریعت محمّدی تبیین شده است

نماز معجونی است که اجزاء آن از این سه علم ترکیب گشته و جامه ای است که از این سه رشته دوخته شده و حقّه ای است که در آن این سه گوهر نفیس اندوخته گشته و صدفی است که این سه لؤلؤ نایاب را دربردارد و منبعی است که این سه چشمه از آن منفجر گردد ، و این همه در رابطه با نماز اسلام محمّدی است

امّا اشتمال نماز بر توحید ، از آن است که افتتاح نماز با تکبیرهالاحرام است و مفهوم تکبیر ، توحید ذات و نفی صفات است ، و بلند کردن انگشتان دهگانه که هر یک دلیل و نشانه ای بر صفات جلالیّه و جمالیّه است ، که انسان به هنگام راه یافتن به نماز باید متوجّه این معانی بلند آسمانی و مفاهیم جانانه ملکوتی باشد

اما اشتمال نماز بر تزکیّه اخلاق به این است که طهارت بر دو نوع است :

طهارت ظاهر از خبائث و احداث ، و طهارت باطن از ذمایم اخلاق و چنانکه تطهیر ظاهر ، شرط صحّت نماز است ، همچنان تطهیر باطن نیز شرط قبولی این عبادت الهیّه است

و اشتمال نماز بر سنّت قائمه از این جهت است که نماز اشرف عبادات

______________________________

۱- ۱) - کافی :۲۴/۱

و افضل طاعات است و در فروع ، هیچ عملی با آن برابری نمی کند

آری ، نماز اسلام محمّدی سراپا آداب الهی و مسائل تربیتی و حقایق ملکوتی و واقعیّات آسمانی است

با چنین نمازی است که انسان به معراج مربوط به خودش می رسد و به دریای نور سرمدی متّصل می گردد

مراقب باش

امام صادقعليه‌السلام به یکی از یارانش به نام اسحاق بن عمار فرمود :

ای اسحاق ! از خدا بترس چنان که گویی او را با دو چشم سر در برابر خود می بینی ، و اگر تو او را نمی بینی بی تردید او تو را می بیند ؛ و اگر اعتقادت بر این باشد که او تو را نمی بیند یقیناً کافر شده ای ؛ و اگر معتقدی که تو را می بیند آن گاه در برابر دید او دست به گناه بزنی مسلماً او را از پست ترین بینندگان قرار داده ای !!(۱)

مردگان این گونه محشور می شوند

امام صادقعليه‌السلام می فرمایند : جبرییل به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و آن حضرت را به قبرستان بقیع برد ، او را کنار قبری آورد و مرده آن قبر را صدا زد که به اذن حق برخیز ! مردی که موی سر و صورتش سپید بود از قبر درآمد ، از صورتش خاک را می زدود و می گفت : الحمد للّه و اللّه اکبر ، جبرییل به او خطاب

______________________________

۱- ۱) - عن إسحاق بن عمار ، قال : قال أبو عبد اللّهعليه‌السلام : یا إسحاق ! خف اللّه کأنک تراه ، و إن کنت لا تراه فإنه یراک ، و إن کنت تری أنه لا یراک ، فقد کفرت ، و إن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیه فقد جعلته من أهون الناظرین اصول کافی : ۲ / ۶۷ ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث ۲ ؛ بحار الانوار : ۶۷ / ۳۵۵ ، باب ۵۹ ، حدیث ۲

کرد : به اذن خدا باز گرد ، سپس پیامبر را کنار قبری دیگر آورد و به مرده قبر خطاب کرد : به اجازه خدا برخیز ، مردی سیاه روی برخاست و می گفت :

وا حسرتا ، وای از هلاکت و بیچارگی ! جبرییل به او گفت : به جایی که بودی به اذن خدا باز گرد ، سپس گفت : ای محمد ! تمام اموات بدین صورت در قیامت محشور می شوند(۱)

مریم و یوسف زیباتر بودند یا تو ؟

عبد الاعلی مولی آل سام می گوید از حضرت صادقعليه‌السلام شنیدم ، می فرمودند :

در قیامت زنی زیبا چهره را که به خاطر زیباییش در دنیا دچار فتنه شد به دادگاه الهی می آورند ، می گوید : پروردگارا ! مرا زیبا آفریدی تا جایی که به خاطر زیباییم برخورد کردم به آنچه که برخورد کردم ، در آن هنگام حضرت مریمعليها‌السلام را می آورند و در جواب آن زن گفته می شود : تو نیکوتری یا مریم ؟ ما مریم را نیکو آفریدیم ولی خود را از فتنه حفظ کرد ! جوانی نیکو صورت را می آورند که در دنیا محض زیبایی چهره و اندامش دچار فتنه شد ، عرضه می دارد : خداوندا ! به من چهره زیبا دادی تا جایی که دیدم از زنان آنچه را دیدم در آن وقت یوسف را می آورند و در پاسخ آن جوان گفته می شود : تو زیباتری یا یوسف ؟ ما یوسف را زیبا آفریدیم ولی او به خاطر زیباییش دچار فتنه نشد مبتلا به بلا را می آورند که به خاطر بلایش و صبر نکردنش گرفتار فتنه شد ، می گوید : خداوندا ! بلا را بر من سخت گرفتی ، من هم تاب و طاقتم را از دست دادم و دچار فتنه شدم

ایوبعليه‌السلام را می آورند و به شخص بلا کشیده می گویند : بلای تو شدیدتر بود یا ایوب ؟ او به بلا دچار شد ، ولی گرفتار فتنه نشد(۲) !

___________________________

۱- ۱) - تفسیر قمی : ۲ / ۲۵۳ ، کیفیه نفخ الصور ؛ بحار الأنوار : ۷ / ۳۹ ، باب ۳ ، حدیث ۸

۲- ۲) - کافی: ۸ / ۲۲۸، حدیث یأجوج و مأجوج، حدیث ۲۹۱؛ بحار الأنوار: ۱۲ / ۳۴۱، باب ۱۰، حدیث ۲.

مشروب خوار و توبه

فیض کاشانی آن چشمه فیض و دانش ، و منبع بصیرت و بینش در کتاب پرقیمت « محجه البیضاء » نقل می کند : مردی بود شرابخوار ، خانه اش مرکز اجتماع اهل فسق و فجور بود روزی دوستانش را برای شرابخواری و لهو و لعب دعوت کرد ، چهار درهم به غلامش داد تا برای میهمانان میوه تهیه کند ، غلام از کنار خانه یکی از اولیای خدا به نام منصور بن عمّار عبور کرد ، شنید آن مرد خدا برای نیازمندی طلب کمک می کند و می گوید : هر کس چهار درهم برای حل مشکل محتاجی کمک نماید من به او چهار دعا می کنم

غلام چهار درهم را به آن مرد خدا تقدیم کرد ، او به غلام گفت : برای تو از خدا چه بخواهم ؟ گفت : چهار چیز برای من از خداوند مهربان بطلب :

۱ - آزادی از بردگی ۲ - خروج از تهیدستی و فقر ۳ - بازگشت و توبه اربابم به حق ۴ - آمرزش خداوند برای من و اربابم و خودت !

غلام با دست خالی به خانه برگشت ، ارباب گفت : چرا دیر آمدی و چرا میوه نیاوردی ؟ داستان چهار درهم و چهار دعا را برای ارباب گفت

ارباب از این قضیه خوشحال شد ، برق بیداری به دلش افتاد ، چهار هزار درهم به غلام داد و گفت : برو تو را در راه خدا آزاد کردم و خود نیز به عرصه توبه و انابه درآمدم ، ولی خودم را لایق مغفرت و آمرزش نمی بینم !

شب در عالم رؤیا به او گفته شد : آنچه وظیفه تو بود انجام دادی ، آنچه وظیفه من نسبت به گنهکار تائب است آیا گمان می بری که انجام نگیرد ؟ من ، تو و غلام و منصور بن عمّار و آنان را که حاضر بودند آمرزیدم(۱) !

______________________________

۱- ۱) - محجه البیضاء : ۷ / ۲۶۷ ، کتاب الخوف و الرجاء

مکاشفه حضرت حسینعليه‌السلام

دیده حقّ بین حضرت حسینعليه‌السلام در مکاشفه ای در سحرگاه شب عاشورا حقیقت این دو گروه متضاد را مشاهده کرد ، و بر اساس مکاشفه آن حضرت از گروه حقّ ، تعبیر به گروه آسمانی ، عرشی و ملکوتی ، و از گروه باطل به عنوان زمینی یاد شده است :

حضرت حسینعليه‌السلام را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت ، چون بیدار شد فرمود :

« سگ هایی را دیدم که بر من حمله ورند ، در میان آن ها سگ چند رنگی بود که شدیدتر بر من تاخت گمانم آن است که آن که مرا می کشد و خونم را می ریزد ، پیکرش پیس باشد ! !

و پیکر شمر چنین بود

سپس جدّم رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود :

فرزندم ! تو شهید آل محمّد هستی سماواتیان و آسمانیان دیدار ترا به یک دیگر مژده می دهند ، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود ، شتاب کن و زود بیا ، درنگ روا مدار . »(۱) حسینعليه‌السلام فرمان جدّش را اطاعت کرد ، درنگی نکرد و شبی نگذشت که به سوی نیای بزرگوار شتافت

________________________________

۱- ۱) - فلما کان وقت السحر خفق الحسین برأسه خفقه ثم استیقظ فقال : أ تعلمون ما رأیت فی منامی الساعه ؟ فقالوا : و ما الذی رأیت یا ابن رسول اللّه ؟ فقال : رأیت کأن کلابا قد شدت علی لتنهشنی و فیها کلب أبقع رأیته أشدها علی و أظن أن الذی یتولی قتلی رجل أبرص من بین هؤلاء القوم ثم إنی رأیت بعد ذلک جدی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله و معه جماعه من أصحابه و هو یقول لی : یا بنی ! أنت شهید آل محمد و قد استبشر بک أهل السماوات و أهل الصفیح الأعلی فلیکن إفطارک عندی اللیله ، عجّل مقتل خوارزمی : ۱ / ۲۵۱ ؛ بحار الأنوار : ۴۵ / ۳ ، باب ۳۷

دو مکاشفه بود و دو نمایش حقیقت

مکاشفه نخستین ، پرده را برداشت و حقیقت دشمنان حسین را برملا کرد ، سگان درّنده ای که پیشرو آن ها سگی متعفّن و پیس بود ، سگی که درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه ای از لکّه های ننگ نشان می داد

سگ درّنده ، سمبل ظلم و بیدادگری است ، سمبل تعدّی و تجاوز و ستمگری است

سگ درّنده ، بجز آکنده کردن شکم از گوشت و پوست و استخوان ضعیفان ، کاری دیگر از وی ساخته نیست

اگر بخواهند مجسّمه ای از ظلم بسازند ، شایسته تر از سگ درّنده نمونه ای بهتر و برتر یافت نمی شود ؛ به ویژه اگر مجموعه ای از لکّه های چرکین ننگ باشد

دوّمین مکاشفه ، نمایش دوستان حضرت حسینعليه‌السلام و نشان دهنده راه او و تقدیرنامه ای از مقام مقدّس حضرت حقّ است ، که به وسیله پیامبرش برای حسین فرستاده شده است چنین کسی شایسته است که آسمانیان ، سماواتیان و ملکوتیان اشتیاق زیارتش را داشته باشند

سطح فکر زمینی ها ، پایین تر از آن است که حسین را بشناسند ، زمینی حسین را به قتل می رساند ، آسمانی حسین را بالای سر جا می دهد .هنگامه کربلا ، نبرد میان زمینی و آسمانی بود ، حسین رهبر آسمانیان ! سپاه حسین همه آسمانی و پرواز آن ها به سوی آسمان ها بود

کربلا ، دروازه و راه بهشت شد ، و کاروان کربلایی به رهبری حسین بهشتی شد

یزید ، رهبر زمینی ها بود ، همه را با خود به زیر زمین برد و به درون دوزخ جای داد ، و کربلا برای آن ها دروازه جهنم و بدبختی در دو جهان بود

قرآن ، برای مردم با ایمان شفا است و رحمت ، و برای ظالمین دمار و خسارت ، و کربلا یکی از مظاهر قرآن است

حسین ، رهبر آسمانیان بوده و هست ، و کسی که راه حسین را بپیماید به آسمان خواهد رفت ، به بالاتر و بالاتر ، تا برسد به جایی که در وَهم نیاید و حقیقتش از تصوّرش برتر باشد ، زیباتر باشد ، شیرین تر باشد(۱)

من هم مانند تو اشتباه می کنم

عوف بن عبد اللّه خدمتکاری داشت که هرگاه اشتباه می کرد به او می گفت :

دقیقاً تو هم مانند آقا و مولایت عوف بن عبد اللّه هستی ، به همان صورت که تو نسبت به مولایت که من هستم اشتباه می کنی من هم شبانه روز چند بار نسبت به مولایم اشتباه می کنم دو نفری ما در این زمینه یکی هستیم

روزی خدمتکار مرتکب کاری شد که عوف بن عبد اللّه به شدت خشمگین شد ، وی را صدا زد و گفت : امروز چنان مرا به خشم آوردی که می خواستم تو را به عقوبت سختی دچار کنم ، ولی به تو می گویم در راه خدا آزادی که حق زدن از من سلب شود ، برو که خدا تو را به من سفارش کرده که از تو گذشت کنم

موانع استجابت دعا

حضرت سجادعليه‌السلام هفت گناه را از موانع استجابت دعا می داند :

۱ - نیت بد ۲ - صفات پنهانی زشت ۳ - دو رویی و نفاق با برادران دینی ۴ - باور نداشتن و از دست رفتن اوقات آنها ۵ - به تأخیر انداختن نمازهای واجب تا گذشتن و از دست رفتن اوقات آنها ۶ - ترک نیکی و صدقه که وسیله تقرب به خداست ۷ - به کار بردن کلمات زشت و رکیک در گفتار با مردم و آلوده بودن زبان به فحش و ناسزا(۱)

________________________________

۱- ۱) - پیشوای شهیدان مرحوم آیت اللّه صدر : ۱۹۵ ، با کمی تغییر

موسی و قارون

علامه مجلسی از علی بن ابراهیم قمی روایت می کند : چون قارون به انکار موسی و تکذیب نبوتش برخاست و از پرداخت زکات مال امتناع ورزید و به موسی تهمت زد ، موسی به حضرت حق شکایت کرد ، حق تعالی فرمود :

آسمان ها و زمین را فرمان دادم تو را اطاعت کنند ، هر فرمانی می خواهی به آنان بده

موسی به سوی خانه قارون روان شد ، در حالی که قارون به کارمندانش امر کرده بود درهای قصرش را به روی موسی ببندند موسی هنگامی که به قصر قارون رسید و دید درها را به رویش بسته اند ، اشاره ای به درها کرد ، پس همه درها باز شدند چون قارون نگاهش به موسی افتاد ، دانست که موسی با عذاب آمده ، عرضه داشت : ای موسی ! از تو می خواهم به حق خویشاوندی و قرابتی که میان من و توست به من رحم کنی موسی گفت : ای فرزند لاوی ! با من سخن مگوی که سودی برای تو ندارد پس به زمین خطاب کرد : قارون را بگیر پس قصر با آن چه در آن بود به زمین فرو رفت قارون در آن حال گریست و باز به موسی به حق خویشاوندی و قرابت سوگند داد ولی موسی پاسخ گفت : ای فرزند لاوی ! با من سخن مگوی قارون گرچه استغاثه کرد ، ولی موسی که از حرکات ناهنجار او دلش سوخته بود به استغاثه او جواب نداد ، موسی پس از هلاکت قارون به محل مناجات خود رفت . حق تعالی به او فرمود : ای موسی ! قارون و قومش به تو استغاثه نمودند ، ولی تو به فریاد آنان نرسیدی ، به عزّت و جلالم سوگند اگر به من رو آورده بود به فریادش می رسیدم ولی چون تو را

__________________________________

۱- ۱) - معانی الاخبار : ۲۶۹