مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان0%

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان نویسنده:
گروه: کتابخانه اخلاق و دعا

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: واحد تحقیقات قائمیه اصفهان
گروه: مشاهدات: 19354
دانلود: 3064

توضیحات:

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 274 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19354 / دانلود: 3064
اندازه اندازه اندازه
مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حرف پ

پادشاه زاده تیره بخت

حال افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در تاریکی شهوات ، مانند حال آن پادشاه زاده ای است که پدرش در مقام داماد شدن او برآمد ، پری چهره ای کم نظیر را از خاندانی شریف و نجیب به عقد او درآورد

چون وسایل عروسی آماده شد ، خواص و عوام را به تناسب شأنشان به دربار بار داد و درب خزانه احسان را به روی مردمان گشود و محتاج و نیازمند و غنی و ثروتمند را از جوائزش بهره مند ساخت ، و از گرمی جشن و چراغانی ، غم دل ها را زدود آشنا و بیگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشای آن بزم بی نظیر به حیرت فرو رفتند

عروس حور وَش را با انواع زیور و زینت به حجله آوردند ؛ ولی در این میان داماد را ندیدند ، به جستجویش برآمدند ولی او را نیافتند داماد در آن شب ، شراب بسیار خورده بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود ، بر اثر مستی زیاد ، از جمع مهمانان جدا افتاد و حیرت زده و مبهوت به چند کوی و برزن گذر کرد ، عبورش به دخمه ای از دخمه های مجوسان افتاد ؛ مجوسانی که بر اساس قانونشان مردگان را در دخمه می گذاشتند و در دل شب کنار آنان شمع و چراغ می افروختند

پادشاه زاده وقتی چشم به دخمه دوخت ، دخمه را حجله عروس پنداشت ، به درون دخمه رفت مجوسان جنازه پیره زالی را که هنوز کالبدش سالم بود ، در آن دخمه گذاشته بودند

داماد ، پیره زال مرده را در آغوش کشید و از روی میل و رغبت و غریزه شهوت تا صبح با او آمیزش کرد

چون با وزیدن نسیم صبح از مستی و بی هوشی و بی خبری و مدهوشی در آمد ، خود را در دخمه ای وحشت زا و کنار جسد پیره زالی زشت رو دید ، از شدت نفرت و کراهت نزدیک بود هلاک شود ، و از نهایت شرمندگی و خجلت راضی بود به زمین فرو رود در اندیشه بود که مبادا کسی بر این وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قیامت بر او بماند که ناگاه پدر و خدم و حشمش رسیدند و بر آن رسوایی و افتضاح آگاه شدند !!

این است دورنمایی از زندگی افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در شهوات ، که عروس آخرت را به سبب مستی از شهوات با به آغوش کشیدن پیره زال زشت روی و زشت خوی دنیا عوض کرده اند !!

ز خود غافل نشستن تا کی و چند

تو را مستی ز جام خودپرستی

پدید آمدن چشمه آب با دم عیسویِ عارفی وارسته

حضرت آیت اللّه العظمی حاج سید عبد الهادی شیرازی که از مراجع بزرگ شیعه و عارفی وارسته و سالکی ریاضت کشیده بود ، کرامتی عجیب دارد که مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا یزدی معروف به فقیه خراسانی نقل کرده است او می گوید : با گروهی از علما در معیت آیت اللّه شیرازی از نجف به سوی کربلا می رفتیم ، در میان راه به شدّت تشنه شدیم به صورتی که راه رفتن برایمان بسیار مشکل شد

آن مرد الهی و دارنده دم عیسوی فرمود : بیایید پشت این تپه تا به شما آب بدهم همه ما به پشت تپه رفتیم و دیدیم چشمه آبی فوران می کند ، همه آب خوردیم و تجدید وضو کردیم و لُنگ ها و چپیه های خود را خیس کرده به روی سر انداختیم و پس از رفع خستگی به راه افتادیم ، ولی من ناگهان متوجه شدم که در مسیر نجف به کربلا آب نبوده ، لذا به پشت تپه برگشتم و دیدم چشمه آبی وجود ندارد شیخ می گوید : لنگ خیس روی سر من بود ولی از چشمه آب خبری نبود !! این است معنای طی الخلق

پرخوابی

از حضرت باقرعليه‌السلام روایت شده : موسی به حضرت حق عرضه داشت : به کدام یک از بندگانت دشمنی بیشتر می ورزی ؟ فرمود : کسی که در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بیهوده کاری می گذراند(۱) .

پرسش و پاسخی بسیار مهم

امین الاسلام طبرسی در تفسیر باعظمت « مجمع البیان » ، در مقدمه توضیح سوره واقعه روایت می کند : عثمان بن عفان از عبد اللّه بن مسعود در مرضی که سبب مرگ او شد عیادت کرد ، به عبد اللّه گفت : از چه چیز شکایت داری ؟ گفت :

گناهانم گفت : به چه چیز اشتها داری ؟ گفت : رحمت پروردگارم گفت : طبیبی را برای عیادتت نخوانم ؟ گفت : طبیب ، مرا بیمار کرده است گفت : می خواهی حقوق تو را از بیت المال بپردازم ؟ گفت : زمانی که به آن نیازمند بودم نپرداختی ، اکنون که به آن احتیاجی ندارم می خواهی بپردازی ! گفت : بگذار بپردازم تا برای دخترانت باشد گفت : دخترانم به آن نیازی ندارند ، به آنان گفته ام سوره واقعه را

______________________________

۱- ۱) - میزان الحکمه : ۱۳ / ۶۵۵۰ ، النوم ، حدیث ۲۰۹۱۷

بخوانند ، زیرا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم هرکس هر شب سوره واقعه را بخواند هرگز فقر و فاقه به او نخواهد رسید

پرسش های موسی از خدا و پاسخ خدا

نه تنها موسی بن عمران بلکه بسیاری از پیامبران بویژه پیامبر بزرگ اسلام پرسش هایی درباره معارف و حقایق از حضرت حق داشتند که خدای مهربان پاسخ آنان را عنایت کرده است

بخش مهمی از این پرسش ها در رابطه با حسنات اخلاقی بوده که در این زمینه به یک قطعه از این پرسش ها که موسی بن عمران از حضرت حق داشته و پاسخ های بسیار مهمی شنیده اشاره می رود

امام عسکریعليه‌السلام می فرماید : هنگامی که موسی بن عمران با خدا سخن می گفت عرضه داشت : خدایا ! پاداش کسی که شهادت دهد من فرستاده و پیامبر توام و تو با من سخن می گویی چیست ؟ خدا فرمود : فرشتگانم به سوی او می آیند و وی را به بهشتم بشارت می دهند

موسی گفت : پاداش کسی که در پیشگاهت می ایستد و همواره نماز به جا می آورد چیست ؟ فرمود : به خاطر رکوع و سجود و قیام و قعودش به فرشتگانم مباهات می کنم ، و کسی که به فرشتگانم به او مباهات کنم او را عذاب نخواهم کرد

موسی گفت : پاداش کسی که به خاطر خشنودیت مسکینی را طعام دهد چیست ؟ فرمود : فرمان می دهم ندا دهنده ای بر فراز همه خلایق ندا دهد فلان پسرِ فلان از آزاد شده های خدا از آتش دوزخ است

موسی گفت : پاداش کسی که صله رحم کند چیست ؟ فرمود : مرگش را به تأخیر می اندازم و سکرات موت را بر او آسان می کنم ، و خزانه داران بهشت او را ندا می کنند به سوی ما بیا و از هر دری که خواستی وارد بهشت شو

موسی گفت : پاداش کسی که آزارش را از مردم نگاه دارد و نیکی و خیرش را به مردم برساند چیست ؟ فرمود : روز قیامت ، آتش به او ندا می کند که تو را بر من راهی نیست

گفت : پاداش کسی که با زبان و دلش تو را یاد کند چیست ؟ فرمود : موسی ! او را در قیامت در سایه عرشم قرار می دهم و در حمایت خود می گیرم

گفت : پاداش کسی که پنهان و آشکار آیات حکیمانه ات را تلاوت کند چیست ؟ فرمود : ای موسی ! چون برق بر صراط خواهد گذشت

گفت : پاداش کسی که بر آزار و سرزنش مردم چون وابسته به تو است صبر کند چیست ؟ فرمود : او را در برابر ترس های روز قیامت یاری می دهم

گفت : پاداش کسی که چشم هایش از خشیت تو اشک بریزد چیست ؟ فرمود :

چهره اش را از حرارت آتش دوزخ حفظ می کنم و او را از روز فزع اکبر ایمنی می دهم

گفت : پاداش کسی که به خاطر حیای از تو خیانت را ترک کند چیست ؟ فرمود : روز قیامت برای او ایمنی است

گفت : پاداش کسی که به اهل طاعتت محبت ورزد چیست ؟ فرمود : او را بر آتش دوزخ حرام می کنم

گفت : پاداش کسی که مؤمنی را عمداً به قتل برساند چیست ؟ فرمود : روز قیامت به او نظر رحمت نمی اندازم و از لغزشش گذشت نمی کنم

گفت : پاداش کسی که کافری را به سوی اسلام دعوت کند چیست ؟ فرمود : به او درباره هرکسی که بخواهد اجازه شفاعت می دهم

گفت : پاداش کسی که نمازهایش را به وقت بخواند چیست ؟ فرمود :

درخواست هایش را به او عطا می کنم و بهشتم را بر او مباح می نمایم

گفت : پاداش کسی که وضویش را برای خشیت تو کامل و تمام انجام دهد چیست ؟ فرمود : او را روز قیامت برمی انگیزم در حالی که میان دو چشمش نوری است که می درخشد

گفت : پاداش کسی که روزه رمضان را به خاطر رضا و خشنودی تو بگیرد چیست ؟ فرمود : او را در قیامت در جایگاهی قرار می دهم که در آن ترسی نیست .(۱)

پس از سیزده هزار سال سنگ به ته چاه رسید

در روایت صحیح بسیار مهمی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روایت شده که فرمود :

روزی امین وحی برای ادای وحی به نزد من آمد هنوز آنچه را که باید بر من بخواند تمامش را نخوانده بود که ناگهان آوازی سخت و صدایی هولناک برآمد

وضع فرشته وحی تغییر کردم ، پرسیدم : این چه آوازی بود ؟ گفت : ای محمد ! خدای تعالی در دوزخ چاهی قرار داده ، سنگ سیاهی در آن انداختند ، اکنون پس از سیزده هزار سال آن سنگ به زمین آن چاه رسید پرسیدم : آن چاه جایگاه چه کسانی است ؟ گفت : از آنِ بی نمازان و شرابخواران(۲) ! !

پس گناهانم کجا رفت

در روایتی آمده : چون روز قیامت شود ، عبد را به جایگاه حساب درآورند ، و نامه عمل او را که پر از گناه است به دست چپ وی دهند عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتی که در دنیا داشته « بسم اللّه » به زبان جاری کند و با خواندن خدا

_______________________________

۱- ۱) - امالی صدوق : ۲۰۷ ، المجلس السابع و الثلاثون ، حدیث ۸ ؛ بحار الانوار : ۱۳ / ۳۲۷ ، باب ۱۱، حدیث ۴.

۲- ۲) - اسرار الصلوه شیخ عبد الحسین تهرانی : ۳۱

به رحمت ، نامه را بستاند ، چون بگشاید آن را سپید یابد و هیچ نوشته ای در آن نامه به نظرش نیاید ، گوید : اینجا نوشته ای نیست تا بخوانم فرشتگان گویند : در این نامه سیئات و خطاهایت نوشته بود ، ولی به برکت این آیه زایل شد و حضرت عزت از تو گذشت(۱)

پنج خصلت سبب آزادی اسیر

در حدیثی بسیار مهم از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده است :

گروهی اسیر نزد پیامبر آوردند ؛ حضرت فرمان قتل همه را صادر کرد جز یک نفر را ، آن یک نفر تعجب کرد و عرضه داشت : چرا فرمان آزادی مرا صادر کردی ؟ حضرت فرمود : امین وحی به من خبر داد که تو دارای پنج خصلتی که خدا آنها را دوست دارد :

الغَیْرَهُ الشَّدِیدَهُ عَلَی حَرَمِکَ ، وَ السَّخاءُ ، وَ حُسْنُ الخُلُقِ ، وَ صِدْقُ اللِّسانِ ، وَ الشَّجَاعَهُ

« غیرت سخت بر محارمت و سخاوتمندی و خوش اخلاقی و راستی در گفتار و شجاعت »

از این واقعه عجیب مسلمان شد و در جنگی در رکاب پیامبر به شرف شهادت رسید ! (۲)

پند گرفتن حتی از راهزن

فضیل بن عیاض پیش از آن که با شنیدن آیه ای از آیات قرآن توبه کند ، راهزن بود وی در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسی پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت ، همه دزد و راهزن هر مال

__________________________________

۱- ۱) - تفسیر فاتحه الکتاب : ۷۴

۲- ۲) - وسائل الشیعه : ۲۰ / ۱۵۵ ، حدیث ۲۵۲۹۱ ؛ بحار الانوار ۶۸ / ۳۷۴ ، باب ۹۲ ، حدیث ۲۵

و جنس دزدیده شده ای که نزد او می بردند میان دوستان راهزن تقسیم می کرد و بخشی هم خود برمی داشت

روزی کاروانی بزرگ می آمد ، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید ثروتمندی در میان کاروان پولی قابل توجه داشت ، برگرفت و گفت : در جایی پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند این پول برایم بماند به بیابان رفت ، خیمه ای دید در آن پلاس پوشی نشسته ، پول به او سپرد فضیل گفت : در خیمه رو و در گوشه ای بگذار ، خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت چون به کاروان رسید ، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به دزدی تصرف کرده بودند ، آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد چون آنجا رسید ، دزدان را دید که مال تقسیم می کردند

گفت : آه من مال خود را به دزدان سپرده بودم ! خواست باز گردد ، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا چون نزد فضیل آمد ، فضیل گفت : چه کار داری ؟ گفت :جهت امانت آمده ام گفت : همانجا که نهاده ای بردار ! برفت و برداشت

یاران فضیل را گفتند : ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز می دهی ! فضیل گفت : او به من گمان نیکو برد و من نیز به خدای تعالی گمان نیکو می برم ، من گمان او را به راستی تحقق دادم تا باشد که خدای تعالی گمان من نیز به راستی تحقق دهد(۱)

پند و عبرت در غزل سعد کافی

بیدار شو دلا که جهان پر مزور است

سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر

پرهیز کن ز صحبت نااهل هان و هان

_____________________________

۱- ۱) - تذکره الاولیا

پوریای ولی و مبارزه با نفس

پوریای ولی مردی بود قوی ، قدرتمند و معروف با تمام پهلوانان معروف زمان کشتی گرفت و پشت همه را به خاک رسانید

زمانی که به اصفهان رسید با پهلوانان اصفهان هم کشتی گرفت و همه را به خاک انداخت ، از پهلوانان شهر درخواست کرد بازوبند پهلوانی مرا مهر کنید ،

همه مهر کردند جز رییس پهلوانان شهر که با پوریا هنوز کشتی نگرفته بود ، گفت : من با پوریا کشتی می گیرم اگر پشتم را به خاک رسانید بازوبندش را مهر می کنم قرار کشتی را روز جمعه در میدان عالی قاپو گذاشتند تا مردم جای تماشای آن کشتی کم نظیر را داشته باشند

پوریا شب جمعه پیرزنی را دید حلوا خیر می کند و با لحنی ملتمسانه می گوید : از این حلوا بخورید و دعا کنید خداوند حاجت مرا بدهد

پوریا پرسید : مادرم حاجت تو چیست ؟ گفت : پسرم در رأس پهلوانان این شهر است ، بناست فردا با پوریای ولی کشتی بگیرد ، او نان آور من و زن و فرزند خود است ، اقوامی داریم که به آنها هم کمک می کند ، می ترسم با شکست او حقوقش قطع شود و معیشت ما دچار سختی و مضیقه گردد !

پوریای ولی همان وقت نیت کرد به جای آنکه پشت پهلوان معروف اصفهان را به خاک برساند ، پشت نفس را به خاک اندازد ، بر این نیت بود تا با آن کشتی گیر روبرو شد ، وقتی به هم پیچیدند ، دید با یک ضربه می تواند او را به خاک اندازد ولی به صورتی کشتی گرفت که پشتش به خاک رسید تا نان جمعی قطع نشود ، و علاوه دل آن پیرزن شاد گردد ، و خود هم نصیبی از رحمت خدا شامل حالش شود

نامش در تاریخ پهلوانی به عنوان انسانی والا ، جوانمرد ، بافتوت ، و باگذشت ثبت شد ، و امروز قبرش در گیلان زیارتگاه اهل دل است(۱) .

پیامبر سه شبانه روز گریست

پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله به امین وحی و فرشته مقرّب حق جبرئیل فرمود :

دوزخ را برای من وصف کن جبرئیل درکات و ساکنان آن را یک به یک

_________________________________

۱- ۱) - جامع النورین : ۲۳۴

وصف کرد تا سخنش به طبقه اوّل رسید ، آنگاه سکوت کرد ، سید و سرور عالمیان فرمود : ای جبرئیل ساکنان این طبقه چه کسانی اند ؟ جواب داد : عذاب این طبقه از همه طبقات آسان تر است و ساکنانش عاصیان امّت تواند پیامبر فرمود : آیا از امت من کسی به دوزخ می رود ؟ امین وحی گفت : آنان که آلوده به گناه کبیره بوده و بی توبه از دنیا رفته اند !!

پیامبر به گریه نشست و سه شبانه روز در گریه بود تا آنکه روز چهارم حضرت زهراعليها‌السلام به زیارت آن حضرت آمد ، مشاهده کرد آن جناب روی مبارکش را بر خاک نهاده و چندان گریسته که خاک زیر صورتش از اشک او گِل شده ! عرضه داشت : چه واقعه ای و حادثه ای اتفاق افتاده است ؟ فرمود : امین وحی به من خبر داده که طبقه اول دوزخ جای گنهکاران از امت من است و این سبب گریه من شده ! حضرت زهرا عرضه داشت : از امین وحی پرسیدی گنهکاران را به چه صورت به دوزخ می برند ؟ فرمود : آری ، موی مردان و گیسوی زنان را می گیرند و آنان را به دوزخ می کِشند و چون نزدیک دوزخ رسند و مالک دوزخ را ببینند فریاد و عربده سر دهند و به مالک دوزخ التماس کنند که ما را اجازه ده بر حال خود گریه کنیم مالک اجازه می دهد تا چندان بگریند که اشک در چشمشان نماند و به جای اشک خون گریه کنند ، مالک گوید : چه نیکو بود اگر این گریه ها در دنیا بود و این اشک ها از ترس امروز از دیدگانتان فرو می ریخت !

پس مالک آنان را به دوزخ دراندازد و ایشان ناگهان فریاد برآورند : « لا إله إلّا اللّه » ، آتش از آنان دور شود ، مالک بر آتش صیحه زند که ای آتش آن را بگیر ، آتش گوید چگونه آنان را بگیرم در حالی که کلمه طیّبه « لا إله إلّا اللّه » بر زبانشان جاری است مالک باز فریاد کند : اینان را بگیر ولی از سوی حق خطاب رسد که رویشان را مسوزان که خدا را سجده کرده اند و دلهایشان را مسوزان که در ماه مبارک تشنگی کشیده اند پس در دوزخ تا زمانی که خدا بخواهد بمانند ، پس از آن به جبرئیل ندا رسد : حال گنهکاران امت به کجا رسیده ؟ مالک دوزخ پرده برکشد ، گنهکاران جبرئیل را به صورتی نیکو مشاهده کنند ، گویند : این کیست که چنین صورت نیکویی دارد ؟ پاسخ دهند : این جبرئیل است که در دنیا به سوی محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله وحی می آورد اسیران دوزخ چون نام مبارک پیامبر را بشنوند فریاد برآرند که : از جانب ما محمد را سلام برسان و بگو که گنهکاران امت در دوزخ گرفتارند !

امین وحی این خبر را به پیامبر رساند ، سرور عالمیان سر به سجده گذارد و به پیشگاه حق عرضه بدارد که گنهکاران امت مرا به دوزخ بردی ، اکنون ایشان را به من ببخش خطاب رسد : آنان را به تو بخشیدم پس پیامبر آنان را از دوزخ بیرون می آورد و چون مانند ذغال شده اند آنان را به عین الحیات برند ، وقتی از آن چشمه بنوشند و بر خود ریزند آلودگی های ظاهر و باطنشان برطرف شود و پاک و پاکیزه گردند و بر پیشانی هایشان این عبارت نقش بندد :

عتقاء الرّحمن من النّار

« آزاد شدگان خدای مهربان از آتش »

و چون آنان را به بهشت برند ، اهل بهشت ایشان را به یکدیگر نشان دهند که دوزخیان هستند که نجات یافته اند !

پس آنان گویند : پروردگارا بر ما رحمت آوردی و ما را به بهشت درآوردی ، این علامت را از پیشانی های ما برطرف کن خواسته آنان مورد قبول قرار گیرد و آن نقش از پیشانی آنان زایل شود

حرف تاء

تائب ، اهل بهشت است

معاویه بن وهب می گوید : با جمعی به سوی مکّه حرکت کردیم ، پیرمردی در کاروان بود ، در عبادت سخت کوش ولی به صورتی که ما اعتقاد به ولایت اهلبیت داشتیم و امیر المؤمنین را جانشین بلافصل پیامبر می دانستیم اعتقاد نداشت ، به همین خاطر مطابق مذهب خلفای جور نمازش را در سفر تمام می خواند

برادرزاده اش در کاروان همراه ما بود ، در حالی که اعتقادش چون عقیده ما بر صراط مستقیم قرار داشت ، پیرمرد در میان راه بیمار شد ، به برادرزاده اش گفتم :

اگر با عموی خود تماس می گرفتی و او را از امر ولایت آگاه می کردی نیکو بود ، شاید خداوند مهربان در این آخر عمر او را به راه راست هدایت فرماید و از گمراهی و ضلالت برهاند

اهل قافله گفتند : او را به حال خود واگذارید ، ولی برادرزاده اش به جانب او شتافت و گفت : عمو جان ! مردم بعد از رسول خدا روی از حق باز گرداندند جز چند نفر ؛ علی بن ابی طالبعليه‌السلام همانند رسول خدا واجب الاطاعه بود ، پس از پیامبر حق با علی است و اطاعتش بر تمام امت واجب ، پیرمرد ناله ای زد و گفت :

من نیز بر همین عقیده ام ، سپس از دنیا رفت

چون از سفر باز گشتیم ، خدمت حضرت صادقعليه‌السلام مشرف شدیم ، علی بن سری داستان پیرمرد را به عرض حضرت رساند ، امام فرمودند : او فردی از اهل بهشت است ، وی عرضه داشت : آن شخص بجز ساعت آخر عمرش بر این امر آگاه نشد ، اعتقاد صحیحش تنها در همان ساعت بود ، آیا او رستگار و اهل نجات است ؟ امام فرمودند : از او چه می خواهید ، به خدا سوگند او وارد بهشت شد(۱) !

تائب کیست ؟

پیامبر بزرگ اسلام در روایت مهمی فرمودند : آیا می دانید تائب کیست ؟ عرضه داشتند : نمی دانیم فرمودند : هرگاه عبد توبه کند ولی صاحبان حقوق مالی را از خود راضی نکند تائب نیست ، و هر کس توبه کند ولی به عبادتش

_______________________________

۱- ۱) - کافی : ۲ / ۴۴۰ ، باب فیما أعطی اللّه عزّ و جلّ آدمعليه‌السلام ، حدیث ۴

نیفزاید تائب نیست ، و کسی که توبه کند ولی لباسش را تغییر ندهد تائب نیست ، و آن که توبه کند ولی دوستانش را عوض نکند تائب نیست ، و هرکس توبه کند ولی مجلسش را تغییر ندهد تائب نیست ، و هر آن که توبه نماید ولی رختخواب و تکیه گاهش را عوض ننماید تائب نیست ، و هرکس توبه کند ولی اخلاق و نیتش را عوض ننماید تائب نیست ، و هر آن که توبه کند ولی قلبش را به روی حقایق باز نکند و در مقام انفاق برنیاید تائب نیست ، و هرکس توبه کند اما آرزویش را کوتاه و زبانش را حفظ نکند تائب نیست ، و هر آن که توبه کند ولی بدنش را از غذای اضافی تصفیه نکند تائب نیست ، چون بر این خصلتها استقامت نماید تائب است(۱)

تا نفس به گلو برسد آنها را می آمرزم

امام باقرعليه‌السلام فرمودند : آدم به حضرت حق عرضه داشت : شیطان را بر من سلطه دادی ، و او را چنین قدرتی است که همچون خون در باطن من گردش نماید ، در برابر این برنامه برای من چیزی قرار بده

به او خطاب شد : این حقیقت را برای تو قرار می دهم که اگر از ذرّیه ات کسی تصمیم بر گناه گرفت ، در پرونده اش نوشته نشود و اگر تصمیمش را به اجرا گذاشت همان یک گناه در نامه عملش ثبت گردد ، و اگر فردی از ذرّیه ات تصمیم به کار نیکی گرفت ، در نامه اش نوشته شود و اگر آن تصمیم را عملی کرد ، در نامه اش ده برابر ثبت گردد ؛ آدم عرضه داشت : پروردگارا ! اضافه کن ؛ خطاب رسید : اگر کسی از ذرّیه ات گناهی مرتکب شود ، سپس از من طلب آمرزش نماید ، او را بیامرزم ؛ عرضه داشت : یا رب ! بر من بیفزا ؛ خطاب رسید : برای آنان

_______________________________

۱- ۱) - جامع الأخبار : ۸۸ ، الفصل الخامس و الأربعون فی التوبه ؛ بحار الأنوار : ۶ / ۳۵ ، باب ۲۰ ، حدیث ۵۲ ؛ مستدرک الوسائل : ۱۲ / ۱۳۱ ، باب ۸۷ ، حدیث ۱۳۷۰۹

توبه قرار می دهم ، و توبه را بر آنها گسترده می نمایم تا نفس به گلویشان برسد ؛ عرضه داشت : خداوندا ! مرا کفایت کرد(۱) .

ترسناک ترین چیز !

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود : ترسناک ترین چیزی که نسبت به آن بر شما می ترسم شرک اصغر است گفتند : یا رسول اللّه ! شرک اصغر چیست ؟ فرمود : ریا(۲)

و نیز آن حضرت فرمود : خدا عملی که در آن به اندازه ذرّه ای از ریا باشد نمی پذیرد(۳)

تغییر نام از دفتر تیره بختان به دیوان نیک بختان

صاحب « تفسیر فاتحه الکتاب » که یکی از مهم ترین کتابهای عرفانی و علمی است و به قلم یکی از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانی نوشته شده روایت می کند : در بنی اسرائیل عابدی بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده بود چندان رقم طاعت و بندگی در اوراق اوقاتش ثبت کرده بود که فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئیل که محرم اسرار پرده وحی بود در آرزومندی زیارت و دیدار او از حضرت حق درخواست نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود فرمان رسید : در لوح

___________________________________

۱- ۱) - عن أبی جعفرعليه‌السلام قال : إن آدمعليه‌السلام قال : یا رب ! سلطت علی الشیطان و أجریته منی مجری الدم فاجعل لی شیئا فقال : یا آدم ! جعلت لک أن من هم من ذریتک بسیئه لم تکتب علیه فإن عملها کتبت علیه سیئه و من هم منهم بحسنه فإن لم یعملها کتبت له حسنه و إن هو عملها کتبت له عشرا قال : یا رب ! زدنی قال : جعلت لک أن من عمل منهم سیئه ثم استغفر غفرت له قال : یا رب ! زدنی قال : جعلت لهم التوبه و بسطت لهم التوبه حتی تبلغ النفس هذه قال : یا رب ! حسبی کافی : ۲ / ۴۴۰ ، باب فیما أعطی اللّه عز و جل آدمعليه‌السلام ، حدیث ۱ ؛ بحار الأنوار : ۶ / ۱۸ ، باب ۲۰ ، حدیث ۲

۲- ۲) -

۳- ۳) -

محفوظ نگر تا نامش را کجا بینی

جبرئیل نظر کرد نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید ، از نقشبندی قضا شگفت زده شد ، عنان عزیمت از دیدار وی باز کشید و گفت : الهی ! کسی را در برابر حکم تو طاقت نیست و مشاهده این شگفتی ها را قوت و نیرو نمی باشد

خطاب رسید : چون آرزوی دیدن وی را داشتی و مدتی بود که دانه این هوس در مزرعه دل می کاشتی اکنون به دیدار او برو و از آنچه دیدی وی را آگاه کن

جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد ، او را با تنی ضعیف و بدنی نحیف دید ، دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته ، گاهی قندیل وار پیش محراب طاعت سوزناک ایستاده و زمانی سجّادوار از روی فروتنی به خاک تضرّع و زاری افتاده

جبرئیل بر وی سلام کرد و گفت : ای عابد ! خود را به زحمت مینداز ، که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است

عابد پس از شنیدن این خبر چون گلبرگ تازه که از وزش نسیم سحری شکفته شود ، لب خندان کرد و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادی سراید زبان به گفتن « الحمد للّه » به حرکت آورد

جبرئیل گفت : ای پیر فقیر ! با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز تو را ناله « انّا للّه » باید کرد نعره « الحمد للّه » میزنی ؟! تعزیت و تسلیت روزگار خود می باید داشت ، نشانه تهنیت و مسرّت اظهار می کنی !!

پیر گفت : از این سخن درگذر که من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشی نباشد و در پیش ارادت او ارادتی نماند ، هرچه خواهد کند ، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در کف مشیت اوست هرچه خواهد کند ، « الحمد للّه » اگر او را برای رفتن به بهشت نمی شایم ، باری برای هیمه دوزخ به کار آیم !

جبرئیل را از حالت عابد رقت و گریستن آمد ، به همان حال به مقام خود بازگشت فرمان حق رسید در لوح نگر تا ببینی که نقاش «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ »(۱) چه نقش انگیخته و صورتگر «وَ یَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ »(۲) چه رنگ ریخته ؟

جبرئیل نظر کرد نام عابد را در دیوان نیک بختان دید وی را حیرت دست داد ، عرضه داشت : الهی در این قضیه چه سرّی است و در تبدیل و تغییر مُجرمی به مَحرمی چه حکمت است ؟

جواب آمد : ای امین اسرار وحی و ای مهبط انوار امر و نهی ، چون عابد را از آن حال که نامزد وی بود خبر کردی ننالید و پیشانی جزع بر زمین نمالید ، بلکه قدم در کوی صبر گذاشت و به حکم قضای من رضا داد ، کلمه « الحمد للّه » بر زبان راند و مرا به جمیع محامد خواند ، کرم و رحمتم اقتضا کرد که به برکت گفتار « الحمد للّه » نامش را از گروه تیره بختان زدودم و در زمره نیک بختان ثبت کردم(۳) . الهی رحمتت دریای عامست

___________________________________

۱- ۱) - رعد : ۳۹

۲- ۲) - ابراهیم : ۲۷

۳- ۳) - تفسیر فاتحه الکتاب : ۱۰۷

تمام مصیبت ها از گناهان است

« هیچ رگی زده نشود و پایی به سنگ نخورد و دردسر پیش نیاید و بیماری و مرضی به انسان نرسد ، جز به ارتکاب گناهی و همین است که خدای عز و جل در کتابش فرمود : هر مصیبتی به شما رسید ، به خاطر گناهی است که مرتکب شدید و خدا از بسیاری از گناهان در می گذرد »(۱)

تواضع امیر المؤمنین علی بن ابی طالبعليه‌السلام

امیر المؤمنینعليه‌السلام نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگی می کرد ابن عباس می گوید : روزی بر حضرت وارد شدم ، دیدم کفش خود را وصله می زند ، گفتم :

این کفش ارزش وصله زدن ندارد فرمود : به خدا سوگند این کفش از دنیای شما ، نزد من محبوب تر است از این که دنیا را به دست آورم و حقّی را پایمال کنم ؛ من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمی دانم و علاقه دارم اگر حکومتی در اختیارم باشد به وسیله آن حق را برپا کنم و رسم باطل را براندازم ابن عباس در ادامه گفتارش می گوید : علیعليه‌السلام لباسش را هم خود وصله می زد و بر عادی ترین مرکب سوار می شد(۲)

تواضع رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله

رسول بزرگوار اسلام با تهی دستان و مستمندان و فقیران و نیازمندان ،

_________________________________

۱- ۱) - أَمَا إِنَّهُ لَیسَ مِن عِرقٍ یَضْرِبُ وَ لا نَکْبَهٍ وَ لا صُداعٍ وَ لا مَرَضٍ إلّا بِذَنبٍ وَ ذَلِکَ قَولُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتابِهِ : «وَ ما أَصابَکُم مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُم وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ »( شوری : ۳۰ ) کافی : ۲ / ۲۶۹ ، باب الذنوب ، حدیث ۳

۲- ۲) - تذکره ابن جوزی : ۶۷