سحرخیزی

سحرخیزی60%

سحرخیزی نویسنده:
گروه: سایر کتابها

سحرخیزی
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6338 / دانلود: 2831
اندازه اندازه اندازه
سحرخیزی

سحرخیزی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

دو _ بی برنامگی در کارها

نداشتن برنامه در انجام کارها از دیگر موانع سحرخیزی است. افراد ناتوان از اداره زمان، به طور معمول کارهای روزانه خویش را در وقت مخصوص انجام نمی دهند و آنها را به وقت دیگری موکول می کنند. ازاین رو، این گونه افراد شاید کار چندانی هم در روز نداشته باشند، ولی با این همه، تا آخر شب بیدار می مانند و پی گیر کارهای ناتمام خود هستند. بی گمان این نوع شب بیداری ها، سحرخیزی را از فرد می گیرد. از سوی دیگر، این افراد پذیرفته اند که «هر چه پیش آید، خوش آید» و به عنوان یک اصل، بدان پای بندند. نتیجه التزام به چنین اصلی، سرگردانی و آشفتگی در برنامه های شبانه روز است. این افراد بدون اینکه بخواهند، شب ها تا دیر وقت بیدارند و صبح ها نیز برخلاف شب تا دیر وقت در خواب.

سه سستی و تنبلی

سستی و تنبلی بلای جسم و روان و بستر مناسبی برای رشد بدی هاست. سستی و تنبلی، انسان را به ناتوانی روحی و جسمی دچار می کند. آن گاه انسان نسبت به کار بی علاقه می شود و کوچک ترین کارها در نظر انسان سخت ترین امور عالم می گردد. با این توصیف، یکی از علل خواب ماندن در سحر و بین الطلوعین همین امر است؛ زیرا برخی از مردم با اینکه تمام شرایط سحرخیزی برای آنها فراهم است، ولی، تنبلی کرده و صبح ها از خواب ناز برنمی خیزند.

این گونه افراد می توانند با توجه به پی آمدهای ویرانگر تنبلی و پی آمدهای مثبت سحرخیزی و مقداری اراده، این عادت ناپسند را ترک کنند.

چهار گناه و نافرمانی

خواب در سحر و ما بین الطلوعین و نیز ترک سحرخیزی، یک نوع محرومیت از توفیق بزرگ الهی است. با کمال تأسف، برخی از مردم از این سفره گسترده الهی به دلیل گناه و نافرمانی محرومند؛ زیرا گناه پی آمدهای فراوانی دارد که مهم ترین آنها سلب توفیق است.

البته نباید گمان شود که هرکس سحرخیز نیست، گنه کار است، بلکه گناه می تواند برای برخی مانع سحرخیزی به شمار آید. مانند اینکه بگوییم ورزش نکردن باعث بیماری می گردد. این جمله به این معنا نیست که همه بیماران اهل ورزش نیستند.

از سوی دیگر، مراد از گناه در اینجا، گناه کبیره یا صغیره نیست، بلکه منظور، هر کار مکروه و یا ناشایستی است که به سلب توفیق از انسان کمک می کند و این در هر فردی متفاوت است. ممکن است کاری مانند خنده بی جا و یا کلام بیهوده، برای یک فرد سلب توفیق کند و برای دیگری نکند. به هر حال، گناه و نافرمانی یکی از موانع سحرخیزی است.

شهید مطهری درباره حاج میرزا علی آقای شیرازی اصفهانیرحمه‌الله می گوید: «یک شب در قم که ایشان مهمان ما بودند، ما را به منزل یکی از فضلای قم دعوت کردند و بعضی از اهل ذوق و ادب و شعر هم در آنجا بودند. در آن شب، بحث پیرامون شعر و ادب بود. تازه من آن شب فهمیدم که این مرد چقدر اهل شعر و ادب است و چقدر بهترین شعرها را در عربی و فارسی می شناسد. دیگران یک شعرهایی می خواندند، البته شعرهای خیلی عادی، شعرهای سعدی، شعرهای حافظ، ایشان هم می خواند و اظهار نظر می کرد که این شعر از آن شعر بهتر است. این مضمون را این بهتر گفته است، فلان مضمون را فلان کس بهتر گفته است و کی چنین گفته، کی چنان گفته... شعر خواندن آن هم این جور شعرها که گناه نیست، اما در شب، شعر خواندن مکروه است. خدا می داند وقتی آمدم بیرون، چه بگویم، این آدم داشت می لرزید و با خود می گفت: من این قدر تصمیم می گیرم که شب، شعر نخوانم، ولی جلوی خودم را نمی توانم بگیرم. او «استغفرالله ربّی و اتوب الیه» می گفت؛ مثل کسی که یک معصیت بسیار بزرگ را مرتکب شده است. العیاذ بالله اگر ماها شراب خورده بودیم، این قدر مضطرب نمی شدیم که این مرد به واسطه یک عمل مکروهی مضطرب شده بود. این جور اشخاص چون محبوب خدا هستند، از ناحیه خدا یک نوع مجازات هایی دارند که ما و شما ارزش و لیاقت این جور مجازات ها را نداریم. هر شب این مرد اقلاً از دو ساعت به طلوع صبح بیدار بود و من معنی شب زنده داری را آنجا فهمیدم. معنی اینکه «شب مردان خدا روز جهان افروز است» را آنجا فهمیدم. معنی عبادت را آنجا فهمیدم. معنی خداشناسی را آنجا فهمیدم، معنی استغفار را آنجا فهمیدم، معنی حال را و معنی مجذوب شدن به خدا را آنجا فهمیدم. آن شب این مرد وقتی بیدار شد که اذان صبح بود، خدا مجازاتش کرد. تا بیدار شد ما را بیدار کرد و گفت: فلانی اثر شعرهای دیشب بود».(۱)

فردی نزد امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام آمد و گفت: «یا علی من از نماز شب محروم شده ام،

__________________________________

۱- گفتارهای معنوی، ص ۱۲۰.

حضرت پاسخ داد: «تو مردی هستی که گناهانت تو را به بند کشیده است».(۱)

پنج _ پرخوابی

از دیگر موانع سحرخیزی، پرخوابی است. برخی از مردم به خاطر این روحیه ناپسند، سحر و بین الطلوعین را هم به خواب می گذرانند.

یکی از نیازهای طبیعی انسان خواب است و ارضای آن، امری ضروری است؛ زیرا حیات جسمی، روانی و عقلی انسان بدان وابسته است؛ با این همه از نظر اسلام، ارضای خواب تابع میزان نیاز فرد است؛ یعنی خواب به میزانی که تعادل زیستی و روانی فرد را تحقق می بخشد، ضرورت دارد. اگر در خوابیدن زیاده روی شود، آثار منفی به دنبال خواهد داشت. ازاین رو، پرهیز از زیاده روی در خواب، در احادیث فراوانی وارد شده است. در پاره ای از روایات آمده است پرخوابی منفور پروردگار است. امام صادقعليه‌السلام در این زمینه می فرماید: «إنَّ اللّهَ عَزَّوَجلَّ یُبغِضُ کَثرهَ النَّومِ وَ کَثرَه الْفِراغِ؛ خداوند عزوجل از پرخوابی و بی کاری زیاد نفرت دارد».(۲)

در حدیثی دیگر آمده است «زیاده روی در خواب، سبب نابودی دین و دنیاست».(۳) با این توضیح، خواب زیاد موجب کاهش فرصت های دنیا و آخرت می گردد.

شش ناآگاهی

نادانی و ناآگاهی از اصلی ترین موانع سحرخیزی است. اساسا نادانی و ناآگاهی عامل بسیاری از محرومیت ها در تمام ابعاد زندگی است؛ چنانکه

_____________________________________

۱- بحارالانوار، ج ۸۷ ، ص ۱۴۶.

۲- اصول کافی، ج ۵، ص ۸۴

۳- همان.

آگاهی ریشه و اساس بسیاری از موفقیت هاست. کم نیستند افرادی که به ورزش، مطالعه، سحرخیزی و... توجهی ندارند و خاستگاه این بی توجهی، چیزی جز نادانی و ناآگاهی نیست. اگر این افراد با برکات سحرخیزی و آفت های ترک آن آشنا شوند، نیرویی در آنها پدید می آید که آنان را به سوی سحرخیزی سوق می دهد و تنها راه علاج و چاره برای این افراد اطلاع رسانی گسترده است. از آنجا که یکی از وظایف و رسالت های صدا و سیما، اطلاع رسانی است، عملکرد این نهاد را در این زمینه، در فصل بعدی نقد و بررسی می کنیم.

هفت اعتقاد نداشتن به سحرخیزی

ممکن است هیچ یک از موانع یاد شده، سد راه انسان ها در سحرخیزی نباشد، ولی با این همه در زمره سحرخیزان قرار نگیرند. ایشان از برکات سحرخیزی و آفت های ترک آن آگاهند، ولی چون ایمان و اعتقادی به سحرخیزی ندارند و پی آمدهای آن را باور نکرده اند، سحرخیز نیستند. بنابراین، نداشتن اعتقاد و ایمان از دیگر موانع سحرخیزی می تواند باشد.

ب) موانع اجتماعی

اشاره

برخی از موانع سحرخیزی، در امور اجتماعی و فرهنگی جامعه ریشه دارد و رفع این موانع نیز با برنامه ریزی و تدبیر متولیان فرهنگی و اجتماعی امکان پذیر است.

یک شب نشینی

یکی از شایع ترین موانع سحرخیزی، شب نشینی و پرداختن به کارهای بیهوده است. مجالسی که تا پاسی از نیمه شب به طول می انجامد که نه به کار دنیا می آید و نه به کار آخرت. اگر در این شب نشینی ها گناهی هم صورت نگیرد، ولی با این همه بسیار مورد نکوهش قرار گرفته است؛ زیرا از یک سو باعث ضایع شدن وقت می شود و آدمی را از یاد خداوند غافل می سازد و از سوی دیگر، با این گونه شب نشینی ها دیگر نمی توان توقع سحرخیزی داشت؛ زیرا دیگر بدن توان بیدار ماندن در سحر یا بین الطلوعین را ندارد و این زمان های طلایی به رایگان از کف می رود.

امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام در این زمینه می فرماید: «شَرُّ ما شَغَلَ بِه الْمَرءُ وَقْتُه الْفُضولُ؛ بدترین چیزی که انسان به آن وقت خود را مشغول می سازد، زیاده کاری هایی است که به کار نمی آید».(۱)

فراموش نکنیم که موفقیت ما در زندگی به چگونگی استفاده از گوهر گران بهای وقت، به ویژه زمان سحر تا طلوع آفتاب بستگی دارد؛ نه تنها موفقیت مالی، بلکه موفقیت در تمام سطوح زندگی و متأسفانه کم نیستند افرادی که از این مسئله مهم غافل هستند.

دو _ تماشای برنامه های تلویزیونی آخر شب

می توان برنامه های جذاب تلویزیون را یکی از گسترده ترین موانع سحرخیزی دانست. پخش این برنامه ها درساعت های آخر شب، سبب محرومیت از سحرخیزی برای بسیاری از مردم است.

مسئولان رسانه ملی می توانند زمان این گونه برنامه های جذاب را تغییر

________________________________

۱- غرر الحکم، ج ۱، ص ۴۰۳.

دهند و یا دست کم تکرار آن را در ساعت مناسبی پخش کنند تا افراد علاقه مند بتوانند هم به تماشای برنامه برسند و هم خواب سرشب را از دست ندهند.

سه _ باز بودن فروشگاه ها و مجتمع های بازرگانی تا دیر وقت

اگر نگاهی گذرا به شهرها، به ویژه کلان شهرها بیندازیم، خواهیم دید که کار و کوشش و فعالیت های اقتصادی در بازارها و فروشگاه ها و مجتمع های بازرگانی، دیر هنگام آغاز می شود و در مقابل شب ها تا دیروقت ادامه دارد. این مسئله تأثیر منفی بر برخی افراد می گذارد و بی شک، برای فرد سحرخیز مشکل آفرین است؛ در حالی که اگر این مکان ها، کار خود را صبح زود آغاز کنند و شب ها نیز سرشب، به کار خود پایان دهند، نه تنها خود از ره آوردهای مثبت سحرخیزی برخوردار می گردند، بلکه سبب از میان رفتن یکی از موانع سحرخیزی در دیگران می شوند.

چهار _ طولانی شدن مراسم های مذهبی تا نیمه شب

سوگواری و عزاداری برای ائمه اطهار در فرهنگ تشیع از جایگاه والایی برخودار است و خود ائمه، پیروان خویش را بر این کار تشویق می کردند، ولی امروزه می بینیم که هیئت های سوگواری در شب های عزا، به ویژه در ماه محرم و صفر، برنامه خود را تا دیروقت ادامه می دهند و این کار با کمال تأسف تبدیل به یک سنت شده است. این عمل در برخی از موارد نه تنها موجب آزار و اذیت دیگران می گردد و آسایش آنها را مختل می کند، بلکه گاه سبب قضا شدن فریضه صبح نیز می گردد. به بیان دیگر، به خاطر یک کار مستحب، ممکن است مرتکب گناه و یا ترک یک واجب شوند. بنابراین، این مسئله را می توان از دیگر موانع سحرخیزی به شمار آورد.

پنج _ دگرگونی ارزش ها

در جامعه ای که خوابیدن در سحر و بین الطلوعین به یک فرهنگ تبدیل شده است، دیگر کمتر کسی تمایل به سحرخیزی خواهد داشت. در چنین جامعه ای، سحرخیزی نه تنها ارزش به شمار نمی آید، بلکه امری غیرعادی و چه بسا امری خنده دار شمرده می شود. اگر فرهنگ سازان یک جامعه و آنان که امکانات فرهنگ سازی در اختیار دارند، روی این موضوع سرمایه گذاری کنند، خواه ناخواه این مسئله، امری فراگیر و به شکل فرهنگ در خواهد آمد. برای نمونه، نویسندگان با قلم، کارگردانان رادیو و تلویزیون با برنامه های گیرا و استادان و واعظان با سخنانشان، همه می توانند در این زمینه تأثیرگذار باشند. همچنان که بی توجهی و نداشتن اهتمام به این مقوله، اثر کاملاً منفی در جامعه خواهد گذاشت.

ج) موانع تربیتی

برخی از موانع سحرخیزی به چگونگی تربیت و پرورش افراد برمی گردد؛ زیرا تربیت ناصحیح و عادت ندادن به سحرخیزی در سنین کودکی، نقش بسزایی در سحرخیز بار نیامدن آنان در آینده دارد، در حالی که در پرتو تربیت و پرورش صحیح می توان طبع سرکش کودک را رام کرد و سحرخیزی را در رفتار او ملکه ساخت. بی شک ایجاد این روحیه در سنین بالاتر بسی دشوار و سخت است. همان گونه که شکل گیری این نوع موانع بر اثر رفتار نادرست خانواده و مدرسه است، برطرف کردن آن نیز بیشتر متوجه خانواده و مدرسه خواهد بود. این نوع موانع، شکل های گوناگونی دارند.اهتمام نداشتن پدر و مادر به ساعت خواب و بیداری فرزندان، سحرخیز نبودن و تفاوت قائل نشدن بین دانش آموزان سحرخیز با دیگران از سوی آموزگاران، از جمله اموری است که در تربیت فرزندان تأثیرگذار است.اگر والدین از همان آغاز کودکی، فرزندانشان را به هر شکل و ترفندی، برای نماز و بیداری پس از آن، آماده کنند و یا اعضای خانواده همگی سحرخیز باشند، در این صورت روحیه سحرخیزی در این فرزندان نهادینه می شود. فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء یکی از عالمان و محققان بزرگ شیعه درباره پدرش می گوید: «عادت شیخ جعفر آن بود که هرشب وقت سحر بیدار بود و می آمد دم در اتاق ها و عیال و اطفال و همه را بیدار می کرد و می گفت: برخیزید و نماز شب بخوانید و همه برمی خاستند».(۱)

اگر آموزگاران جایگاه و اهمیت سحرخیزی را برای دانش آموزان تشریح کنند و بر این امر، اصرار ورزند، به طور حتم، انسان هایی سحرخیز تحویل جامعه خواهند داد؛ زیرا کلام استاد بر شاگرد، خواه ناخواه تأثیر می گذارد. به ویژه اگر آموزگار خود اهل عمل باشد. علامه طباطبایی نقل می کند: «چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم. از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی و رحمیت گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی (استاد عرفان ایشان) شرفیاب می شدم، تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و

_______________________________________

۱- قصص العلماء، ص ۱۸۵.

گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان و آخرت می خواهی نماز شب بخوان. این سخن آنقدر در من اثر کرد که از آن به بعد تا زمانی که به ایران مراجعت کردم، پنج سال تمام در محضر قاضی روز و شب به سر می بردم و آنی از ادراک فیض ایشان دریغ نمی کردم و از آن وقت که به وطن مألوف بازگشتم تا وقت رحلت استاد، پیوسته روابط ما برقرار بود و مرحوم قاضی طبق روابط استاد و شاگردی، دستوراتی می دادند و مکاتباتی از طرفین برقرار بود».(۱) علامه می فرمود: «ما هرچه داریم از مرحوم قاضی داریم».(۲)

همچنین نقل شده است که سید بحرالعلوم هر شب در کوچه های نجف می گشت و برای بینوایان غذا می برد. اتفاقا چند روزی درس را تعطیل کرد. طلاب، ملا زین العابدین سلماسی را که از ملازمان و خواص علامه بود، شفیع کردند تا علت این امر را بپرسد. وقتی ایشان از علامه درباره سبب ترک تدریس پرسید، علامه پاسخ می دهد: درس نمی گویم! پس از چند روز، دوباره ماجرا تکرار می شود و ایشان دوباره انگیزه ترک تدریس را می پرسد: علامه این بار می گوید: «هرگز نشنیدم که این طلاب در نیمه های شب با خداوند متعال مناجات کنند و به تضرع و زاری مشغول باشند، با اینکه من شب ها در کوچه های نجف گردش می کنم و این گونه طلبه ها سزاوار نیستند که آنان را آموزش دهم! «وقتی طلبه ها از گفته علامه آگاه شدند، همه مشغول تضرع و زاری شدند و شب ها صدای گریه و مناجات آنان از هر سر بلند

_______________________________________

۱- مهرتابان، ص ۱۶.

۲- همان.

شد.» و ایشان بار دیگر تدریس را آغاز کردند.(۱)

آری، اگر استادان و آموزگاران خود اهل عمل باشند، می توانند این گونه بر شاگردانشان تأثیر گذارند.

۲ - راهکارهای سحرخیزی

الف) تشویق و تنبیه

نیاز به تشویق، از گرایش های فطری آدمی است که تا پایان عمر در او باقی می ماند. نباید گمان کرد که وقتی شخص بزرگ شد و خوب و بد را فهمید، نیاز به تشویق ندارد؛ زیرا بسیاری از تلاش ها و رقابت های بزرگسالان همانند کودکان، به منظور به دست آوردن تشویق و تحسین دیگران است. از سوی دیگر، اصل تنبیه به عنوان یک عامل بازدارنده در اسلام پذیرفته شده است.

تشویق و تنبیه می تواند از عوامل دست یابی به روحیه سحرخیزی باشد. تشویق و تکریم افرادی که سحرخیزند، افزون براینکه آنان را به عملکرد خود، دلگرم می سازد، خود تنبیهی برای افراد غیر سحرخیز است. امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام در این زمینه می فرماید: «خطاکار را به وسیله پاداش دادن به نیکوکار، تنبیه کن.»(۲) البته ناگفته پیداست که تشویق هر فردی متناسب با شأن و مقام اوست.

___________________________________

۱- نک: قصص العلماء، صص ۱۷۳ و ۱۷۴.

۲- الشریف الرضی، خصایص الائمه، مجمع البحوث الاسلامیه، ص ۱۱۰؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۴۴.

ب) نشست و برخاست با افراد سحرخیز

دوستان سحرخیز، تأثیر شگرفی در زنده کردن روحیه سحرخیزی در آدمی دارند. نشست و برخاست با چنین افرادی می تواند از دیگر عوامل دست یابی به روحیه سحرخیزی در انسان به شمار آید؛ زیرا خلق و خوی زشت و یا نیکوی دوستان، خواه ناخواه رفتار و کردار فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. ازاین رو، ائمه هدیعليهم‌السلام با توجه به تأثیر شایان آن، نه تنها شیعیان خود را به دوستی با افراد شایسته و نیکوکار سفارش می کنند، بلکه آنها را از دوستی با نااهلان برحذر می دارند.

ج) شناخت درمانی

این یک قانون کلی است که رفتار و اعمال انسان، معمولاً واکنش تصدیق و تصورهای ذهنی اوست. پس با کنترل باورها و شناخت های ذهنی انسان می توان رفتار او را تاحدودی کنترل کرد.

ازاین رو، اگر فردی از اثر شگرف سحرخیزی در موفقیت انسان های بزرگ آگاه شود و از سوی دیگر، پی آمدهای زیان بار ترک سحرخیزی را بداند، خواه ناخواه با این اطلاع و شناخت، زمینه برای ایجادشدن انگیزه سحرخیزی در وی فراهم می شود و عادت ناپسند او درمان می گردد.

د) خواب سرشب

یکی از ساده ترین راهکارهای سحرخیزی، خواب سرشب است. در این زمینه امام محمد باقرعليه‌السلام می فرماید: «شیعتُنا ینَامُون فِی اوَّلِ اللَّیل؛ شیعیان ما سرشب می خوابند».(۱)

این کلام امام از آن روست که تأثیر عمیق خواب سرشب، به بهداشت عقلی و روانی در ارضای نیاز به خواب از دیگر خواب ها بیشتر است. پژوهش های علمی از دستگاه ثبت جریان های الکتریکی صادره از مغز، مراحلی را برای خواب آشکار ساخت که در بین زمان های مختلف خواب، خواب پیش از نیمه شب، نسبت به دیگر مراحل شب، از عمق بیشتری برخوردار است و این خواب عمیق، شادابی بیشتری را برای فرد به ارمغان می آورد. ازاین رو، این خواب سر شب می تواند یکی از مهم ترین عوامل دست یابی به سحرخیزی باشد و از سوی دیگر، سحرخیزی بنابر روایات فراوان در بهداشت روانی و جسمی مؤثر و سهیم است.(۲)

ه ) استواری و پایداری

از دیگر عوامل دست یابی به سحرخیزی، استواری و پایداری در آن است. روحیه سحرخیزی، مانند دیگر فضیلت های اخلاقی، جز با پایداری و استواری به دست نمی آید. امام سجادعليه‌السلام در این زمینه می فرماید: «من کاری را که بر آن پایداری شود، دوست می دارم، هرچند که اندک باشد».(۳)

و) خواب نیم روز

خواب نیم روز (قیلوله) یکی از بهترین خواب ها است؛ زیرا با صرف نظر

_________________________________

۱- تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۲۸؛ تفسیر الصافی، ج ۴، ص ۱۵۶؛ وسائل الشیعه، ج ۸ ، ص ۱۵۴؛علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۶۵.

۲- نک: محمود بستانی، اسلام و علم نفس، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، چ ۱، ص ۲۶۱.

۳- اصول کافی، ج ۲، ص ۸۲

از فواید فراوان آن، مورد سفارش آموزه های اسلامی است. امام باقرعليه‌السلام می فرماید: «اَلقائِلهُ نعمه؛ قیلوله نعمت است».(۱)

از سوی دیگر بر پایه کلام ائمه اطهارعليهم‌السلام این خواب به بیدار شدن در شب و سحرخیزی کمک فراوانی می کند و چه بسا بهترین راهکار در این زمینه باشد. در حدیثی از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است:

تَعاوَنُوا بِأَکْلِ السَّحرِ عَلی الصِّیامِ النَّهارِ وَ بِالنَّومِ عِندَ الْقَیلُولَهِ عَلی قِیامِ اللَّیلِ.(۲)

با خوردن غذا در سحر بر روزه و با خوابیدن در نیم روز بر بیداری در شب، کمک کنید.

در حدیثی دیگر آمده است:

نِعمَ الْمُعینُ السُّحورُ عَلی الصِّیامِ وَ الْقیلُولهُ عَلی السّهرِ وَ هِی النَّومُ قَبلَ الزَّوالِ قَریبا إلیه.(۳)

خوردن سحری، بهترین کمک و یاری دهنده به روزه و خواب قیلوله خواب پیش از ظهر بهترین کمک رسان به شب زنده داری است.

بنابراین، با برنامه ریزی و خوابیدن نیم روزی، می توانیم سحرها بهتر و آسان تر از بستر خواب بیدار شویم. برای بیدار شدن در نیمه شب دو راه دیگر وجود دارد که بسیاری به آن عمل کرده اند و به نتیجه نیز رسیده اند.

____________________________________

۱- مکارم الاخلاق، ص ۳۵۰.

۲- المقنع، ص ۲۰۵.

۳- مجمع الفائده، ج ۵، ص ۳۴۸.

الف) پیش از خواب آیه( قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا ) . (کهف: ۱۱۰) را بخواند و پس از آن ساعتی که قصد بیدار شدن در آن را دارد، در نظر بگیرد.

ب) پیش از خواب یک بار سوره حمد و یازده مرتبه سوره اخلاص را تلاوت کند و ساعت بیداری اش را در نظر بگیرد.

بخش سوم:همراه با برنامه سازان

نقد عملکرد رسانه

اشاره

امروزه نیاز به رسانه های عمومی جزئی از زندگی آدمی شده است. وظیفه این رسانه ها، دیگر صرف ایجاد سرگرمی نیست، بلکه فراتر از آن است. امروزه رسانه ها تأثیر شگفت انگیزی بر فرهنگ و زندگی انسان ها دارند. یکی از دانشمندان علوم ارتباطات در این زمینه می گوید:

تنها اندکی از مردم منکر این مسئله خواهند شد که ماهیت تجارب فرهنگی در جوامع مدرن تحت تأثیر تکامل وسایل ارتباط جمعی قرار گرفته است. کتاب ها، مجلات، روزنامه ها، رادیو، تلویزیون و سینما، نوار کاست و ویدیو و دیگر وسایل ارتباط جمعی در زندگی ما نقش عمده ای بازی می کنند.

براین اساس، شایسته است پیوسته عملکرد سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را که یکی از مهم ترین رسانه های عمومی را در اختیار دارد و از سوی دیگر، نماد یک رسانه انقلابی و اسلامی در جهان است در بوته نقد قرار دهیم تا روشن شود که آیا این نهاد از عهده اجرای رسالت سنگین خویش برآمده است یا خیر؟

از جمله موضوع های شایسته بحث و بررسی در این زمینه، موضوع سحرخیزی است. ازاین رو، در این جا، به نقد و بررسی عملکرد این رسانه در دو شاخه برنامه های سحرگاهی و غیر سحرگاهی می پردازیم.

۱ - برنامه های سحرگاهی

اشاره

در مباحث گذشته، جایگاه و اهمیت سحر و مابین الطلوعین و همچنین آثار و برکات سحرخیزی بیان شد. بنابر آنچه گفته شد سزاوار است که در رسانه ملی برنامه های مفیدی برای این ساعت ها تولید شود. ناگفته پیداست که جذابیت و گیرایی برنامه های سحرگاهی، خواه ناخواه شمار فراوانی از مردم را به بهانه دیدن و تماشای برنامه ها سحرخیز می گرداند و در پرتو این اقدام برکات فراوانی نصیب افراد و جامعه می گردد. در این جا، برنامه های سحرگاهی را بررسی می کنیم.

الف) برنامه های پیش از اذان صبح (سحر)

درباره این بخش از برنامه ها باید گفت: به لطف خداوند متعال، چند سالی است که هر روز پیش از اذان صبح، برنامه هایی از شبکه اول پخش می شود. این برنامه ها معمولاً شامل یک نماهنگ، تلاوت آیاتی از قرآن مجید، اذان صبح و سرانجام نماهنگ دیگری است. این امر جای بسی خوشحالی و سرور دارد؛ زیرا چنین برنامه هایی تا چندسال گذشته، در سیما وجود نداشت. با این همه، برنامه حاضر نیز، مطلوب نیست و کاستی هایی دارد. از جمله این کاستی ها، زمان بسیار کوتاه و اجرای ساده است. باید با اهتمام مسئولان و با برنامه ریزی دقیق، محتوای برنامه های این بخش غنی تر شود و زمان آن هم افزایش یابد. از برنامه هایی همچون تواشیح، مناجات، سخنرانی و... می توان در این بخش بهره جست. فراموش نکنیم که زنده بودن برنامه ها و گیرایی و متناسب بودن آنها با فضای سحرگاهی می تواند نقش مهمی در جلب توجه مخاطبان خود داشته باشد.«سحر» در آموزه های اسلامی، زمانی مقدس است و اعمال و ادعیه ای دارد که در هر سحر می توان آنها را به جا آورد. افزون بر این، برخی از شب ها، از جایگاه و شرافت والایی برخوردارند. ازاین رو، اعمال و دعاهای ویژه ای از ائمه هدیعليهم‌السلام برای این شب ها نقل شده است. این شب ها، شب های عبادت و مناجات است و ارتباط با خداوند، پی آمدهای خوبی در زدودن غبارهای غفلت و رشد و شکوفایی ایمان به توحید و معاد دارد. این شب ها عبارتند از: شب نیمه رجب، بیست و هفتم رجب (مبعث)؛ پانزدهم ذی القعده (شب دَحْوالارض)؛ شب عرفه؛ تمامی شب های ماه مبارک رمضان؛ نیمه شعبان، عید فطر و عید قربان و همچنین شب های قدر و شب دهم محرم (شب عاشورا)... این شب ها نه تنها شب عبادت است، بلکه از سوی ائمه اطهارعليهم‌السلام بر احیا و زنده نگه داشتن آن به عبادت و مناجات نیز بسیار سفارش و تأکید شده است. بنابراین، بر دست اندرکاران صدا و سیما لازم است که برای این گونه شب ها، برنامه های ویژه ای در نظر گیرند تا با پخش آنها، روح تشنه مردم را از معارف زلال اسلامی سیراب سازند و گامی در ترویج فرهنگ اسلامی و مقابله با تهاجم فرهنگی برداشته باشند. هرچند برخی از شبکه های سیما چند سالی است که برای سحرهای ماه مبارک رمضان برنامه هایی دارند، ولی تا رواج معارف ادعیه و مناجات ها در جامعه، راه بسیاری در پیش داریم. از سوی دیگر، این برنامه ها تنها برای ماه مبارک در نظر گرفته شده است و در دیگر سحرهای مهم، خبری از این گونه برنامه ها نیست. این مسئله به هیچ وجه زیبنده یک رسانه اسلامی نیست.

ب) برنامه های پس از اذان صبح

بخش دوم برنامه های سحرگاهی برنامه های بین الطلوعین است. این زمان، برخلاف زمان سحر، زمان آغاز به کار بیشتر شبکه های سیما است. برنامه های بین الطلوعین شبکه ها متفاوت است و مخاطبان آنها هم گوناگونند. چون میانگین افراد بیدار در بین الطلوعین بیش از افراد بیدار در سحر است، پس به جا است که مسئولان امر، این فرصت را غنیمت شمرده و برنامه های خود را به گونه ای جذاب و مفید ارائه کنند تا این برنامه ها عاملی برای بیداری آنها در سپیده دم باشد. به هرحال، برای افزایش تأثیرگذاری برنامه های سحرگاهی پیشنهادهای زیر کارساز خواهد بود:

الف) باید از خشک و خسته کننده بودن برنامه ها پرهیز کرد. در غیر این صورت، پخش این برنامه ها، به ویژه برنامه های مذهبی، پی آمدهای منفی خواهد داشت. فراموش نکنیم پخش نکردن، بهتر از پخش برنامه های ضعیف و بی محتواست.

ب) برنامه های سحرگاهی (سحر و بین الطلوعین) تا حد امکان به صورت مستقیم و زنده پخش شود. این اقدام، تأثیر روانی مثبتی خواهد داشت.

ج) برنامه ها متناسب با حال و هوای ظرف زمانی خود باشد، خواه از نظر شکل و قالب برنامه و یا از نظر محتوا.

د) برای این گونه برنامه ها، اطلاع رسانی مفیدی وجود داشته باشد؛ زیرا تولید برنامه های خوب، ولی بدون اطلاع رسانی، ثمره چندانی نخواهد داشت. در این زمینه، می توان از تبلیغات و اطلاع رسانی زمان پخش مسابقات ورزشی و یا سریال ها و فیلم ها الگو گرفت. اگر این اطلاع رسانی به شکل و قالب های

گوناگونی باشد، بهتر است. اگر بتوان موضوع یا نیازها و چالش هایی را که سخنرانی ها و یا دیگر برنامه های مذهبی پاسخ گوی آنهاست پیش از پخش، به اطلاع مردم رساند، شاهد تأثیر بیشتری خواهیم بود.

۲ - برنامه های غیر سحرگاهی

اشاره

با نگاهی گذرا به موانع سحرخیزی متوجه می شویم که با کمال تأسف، یکی از اساسی ترین موانع سحرخیزی، عملکرد نهاد صدا و سیماست. این سازمان نه تنها در فرهنگ سازی و نهادینه کردن سحرخیزی گامی اساسی برنداشته است، بلکه با سیاست گذاری های نادرست و شاید الگوگیری از سیاست گذاری های غربی، در این زمینه سیری قهقرایی داشته است. برنامه های غیر سحرگاهی سیما را در این زمینه، می توان از دو زاویه بررسی کرد.

الف) زمان برنامه ها

متأسفانه پخش بسیاری از برنامه های جذاب و پرطرفدار سیما در آخر شب است. این گونه سیاست گذاری، الگو گرفته از رسانه های کشورهای غربی است که مخاطبان خود را تا دیروقت بیدار نگه می دارند؛ در حالی که در فرهنگ اسلامی، سحرخیزی از جایگاه والایی برخوردار است و اساسا فرهنگ اسلامی با این گونه سیاست گذاری ها ناسازگاری دارد. در اینجا برای روشن شدن مطلب، به نمونه هایی از عملکرد نادرست در سیما اشاره می شود.

اول گاه سریال ها و فیلم های سینمایی در برخی شبکه های سیما، پس از ساعت ۲۲ است.

دوم در ایام نوروز، هر ساله شبکه دوم سیما، فیلم های جذاب و پربیننده ای را در ساعت ۲۴ به نمایش می گذارد. در شب های دهه فجر و یا دفاع مقدس، روال شبکه های دیگر نیز به همین شکل است.

سوم گفت وگوی خبری ساعت ۳۰:۲۲ و اخبار شبکه دوم سیما، معمولاً تا پاسی از شب به طول می انجامد و علاقه مندان به این برنامه، به ناچار تا دیروقت بیدار می مانند.

چهارم پخش فیلم های سینمایی شب های جمعه در شبکه اول و شبکه تهران و همچنین تکرار فیلم های شبکه تهران در آخر شب است.

پنجم بسیاری از نوجوانان، جوانان و افراد ورزش دوست، برای تماشای مسابقات لیگ فوتبال کشورهای اروپایی و یا تماشای برنامه هایی مانند برنامه ۹۰ از شبکه سوم سیما، تا پاسی از نیمه شب به تلویزیون چشم دوخته اند. آیا با این سیاست گذاری می توان توقع سحرخیزی افراد را داشت. آیا صدا و سیما با پخش این برنامه ها با این شکل، سحرخیزی را در جامعه رواج می دهد؟

آیا نمی توان این برنامه های جذاب را با برنامه هایی که طرفدار زیادی ندارند، از نظر زمانی جای گزین کرد؟ امیدواریم در آینده نه چندان دور، شاهد رفع این کاستی ها از سوی مسئولان امر باشیم.

ديدى كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند

علت اشتهار لقب شهيد اول و ثانى

در ميان صدها شهيد از علماء شيعه جناب شيخ جمال الدين محمدبن مكى و شيخ زين الدين به شهيد اول و ثانى معروف و مشهور شدند. مرحوم علامه امينى در كتاب شهداء الفضيله زندگانى ١٣٠ نفر از علماء شيعه قرن چهارم هجرى تا عصر خودش را گرد آورده است كه چهل نفر آنها قبل از شهيد اول و حدود ٥٥ نفر آنها قبل از شهيد ثانى به شهادت رسيده‏اند مع ذالك اين دو شخصيت به شهيد اول و ثانى ملقب شدند علتش اين است كه اين دو بزرگوار از شخصيت‏هاى طراز اول علماء بوده‏اند و تا آن زمان سابقه نداشت كه چنين شخصيت‏هاى بزرگ علمى را با آن وضع دلخراش به شهادت برسانند زيرا شهيد اول را نيز با وضع دلخراش‏ترى در روز پنجشنبه نهم جمادى الاول سال ٨٦٧هجرى در عهد سلطنت بر قوق به فتواى قاضى برهان الدين مالكى و تائيد عبادبن جماعه شافعى در ميدان قلعه دمشق با شمشير كشتند و جسد شريفش را را بدار آويختند و تا عصر آن روز سنگباران كردند و بعد جسد را از دار پائين آوردند و آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند.

و بعضى ملا عبدالله برغانى فقيه بزرگوار اهل بيت عليه السلام را كه در سن ٨٠ سالگى در مسجد قزوين در محراب عبادت به دست فرقه گمراه بابيه مورد ضرب شديد قرار گرفت كه منجر به شهادتش گرديد شهيد ثالت شهيد سوم لقب داده‏اند. و بعضى ديگر عالم و فقيه بزرگوار شيعه شهاب الدين تسترى خراسانى را كه در سال ٩٩٧ در بخارا توسط ازبكان دستگير و او را به جرم تشيع و دوستى خاندان ولايت با كارد و خنجر كشتند و جسدش را در ميدان بخارا به آتش كشيدند شهيد ثالث لقب داده اند. و عده‏اى ديگر ملا عبدالله برغانى مذكور را شهيد رابع شهيد چهارم و قاضى نورالله مرعشى صاحب كتاب مجالس المومنين را كه بدخاهان كينه ورز او را عريان كردند و با چوبهاى شاخه دار آن قدر به بدنش زدند تا گوشتهاى بدنش پاره پاره گشت تا به جد بزرگوارش رسول اكرم‏صلى الله عليه و آله ملحق گرديد شهيد خامس شهيد پنجم لقب داده‏اند مع ذالك هيچكدام از اين فقهاء عظام و شهداء عالى مقام كه به جرم اسلام و تشيع شهيد شدند مانند شهيد اول و ثانى در اين لقب شهادت مشهور نشده‏اند.

سبب تاليف و وجه نامگذارى كتاب مسكن الفؤاد

شهيد ثانى رضوان الله عليه بعد از حمد و ستايش خداوند متعال و شهادت به وحدانيت او و شهادت به رسالت پيامبر خاتم حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و آله درود و صلوات بر او و آل اطهار آن حضرت مى‏گويد : چون مرگ حادثه عظيمى است كه همواره بين دوستان جدائى مياندازد و جدائى دوست از بزرگترين مصائب محسوب مى‏گردد و اين مصيبت به قدرى بزرگ است كه حتى نزديك است قلب صاحبان عقل و خرد و مردان صاحب نظر را از حق منحرف كند.خصوصا از عزيزترين دوستان فرزند آدمى است كه به منزله جان قلب پدر و مادر است و از همين جهت است كه خداوند متعال در فراق او ثوابهاى فراوانى براى پدر و مادرش مقرر فرمود و به آنها وعده شفاعت داده است، لذا در اين رساله احاديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكاياتى از حالات اهل كمال و اشخاص بلند مرتبه و مختصرى از تنبيهات روشن جمع آورى نمودم. اميد است انشاء الله اين مجموعه باعث زدودن زنگار دل محزونها و بر طرف نمودن غم و رنج مصيبت ديده‏ها گردد بلكه عارفان را شاد و فلان را از خواب غفلت بيدار نمايد. و اين مجموعه رامسكنة الفؤاد عند فقدا لاحبه و الاولاد يعنى تسكين دهنده دلها هنگام فقدان دوستان و اولاد نام نهادم و آن را بر يك مقدمه و چهار باب و يك خاتمه مرتب نمودم.

مقدمه كتاب

بدان كه در جاى خود ثابت گرديده است كه عقل تنها ابزارى است كه خداوند متعال به وسيله آن شناخته شده است و تصديق پيغمبران و التزام به شرايع توسط آن ايجاد گرديده است. و نيز عقل تشويق كننده بركسب فضائل و بر حذر دارنده از اتصاب به رزائل است، پس عقل مدبرامور دنيا و آخرت و سبب وصول رياست هر دو حهان است. مثل عقل مانند نور در ميان ظلمت است پس در ميان گروهى كه عقلشان كم است مانند چشم نابينا يا چشم شب كور است و در ميان عده‏اى ديگر كه عقلشان زياد است درخشندگى‏اش مانند روز در وقت ظهر مى‏باشد. پس سزاوار است كسى كه از اين نعمت الهى برخوردار مى‏باشد با آن مخالفت ننمايد و از هواى نفس خويش پيروى نكند بلكه در همه حالات چه در موقع منفعت و چه در موقع ضرر عقل را حاكم قرار دهد.و به ارشاد و راهنمائى آن مراجعه نمايد در اين هنگام است كه موجبات رضا به قضاءالهى برايش كشف مى‏گردد مخصوصا اگر آنچه كه در مورد فراق فرزند وارد شده با عقل خويش تدبير كند ( (برايش كشف مى‏گردد كه مصيبت مرگ فرزندلطفى از الطاف خفيه الهى است آنگاه است كه تحمل مشكلات و مصائب برايش آسان مى‏گردد)) امورى كه مطالعه و تدبير در آنها باعث رضا و خشنودى به قضاء و قدر الهى مى‏گردد بسيار است و ما در اين مقدمه پنج وجه آن را ذكر مينمائيم.

وجه اول تدبير در عدل و حكمت خداوند

وقتى به دقت به عدل و حكمت خداوند توجه كنى و فضل و رحمت و كمال عنايتش را نسبت به بندگان در نظر بگيرى قطعا برايت روشن مى‏گردد كه وقتى خدا بندگان را از عدم و نيستى خارج كند و به هستى و وجود در آورد و نعمتهاى فروان خويش را برايش ارزانى داشته است و همواره آنها را مشمول الطاف و امدادهاى خويش قرار داد تمام اينها براى اين است كه بندگان از سعادت ابدى و كرامت سرمدى بهرمند گردند چون خداوند غنى بالذات است و هيچگونه نيازى به مخلوقات ندارد.(٢) و همچنين خداوند متعال از باب لطف تكاليف و وظائفى براى بندگان مقرر فرمود تا به دين وسيله به درجات و مقامات بلندى در آن جهان نائل كردند.(٣) و نيز ارسال رسل و انزال كتب تمام به منفعت و مصلحت خود بندگان است همه براى اين است كه بندگان به كمال سعادت برسند.

پس بنابراين روشن شد كه تمام افعال خداوند متعال به مصلحت بندگان و باعث شرافت ايشان است و مرگ نيز كه از جمله افعال خداوند حكيم است چنين مى‏باشد.قرآن مجيد در آيات متعددى مرگ را از كارهاى خداوند مى‏شمارد از جمله در سوره آل عمران آيه ١٤٥ مى‏فرمايد : و ما كان لنفس ان تموت الاباذن الله كتابت مؤجلايعنى هيچ كس جز به فرمان خدا نمى‏ميرد سرنوشتى است تعيين شده. و نيز در آيه ١٥٤ همين سوره مى‏فرمايد : قل لو كنتم فى بيوتكم لبرزالذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم يعنى پيغمبرم در جواب آن منافقان سست ايمان كه مى‏گفتند اگر ما برحق بوديم در اينجا يعنى جنگ احد اين همه كشته نمى‏داديم، بگو اگر هم در خانه‏هاى خود مى‏بوديدآنهائيى كه كشته شدن در سر نوشتشان بود به بسترشان مى‏ريختند و آنها را به قتل مى‏رساندند.و در سوره زمر آيه ٢٤مى فرمايد : الله يتوفى الانفس حين موتهايعنى خدا است كه جانها را در وقت مرگ آنها مى‏گيرد.و آيات زيادى است كه مرگ را از كارهاى خداوند متعال مى‏شمارد.(٤)

پس قطعا ثابت شد كه مرگ يكى از كارهاى خداوند حكيم است و كار حكيم نيز از روى حكمت و مصلحت است و اگر خداوند صلاحيت وفائده بنده ضعيف غافل از مصلحت را در نظر نمى‏گرفت هرگز اين كار را انجام نمى داد و فرزندش را از او نمى‏گرفت زيرا قبلا شناختى كه خداوندارحم الراحمين و اجودالاجودين يعنى مهربانترين مهربانها و بخشنده‏ترين بخشنده‏ها است. و اگر چنانچه خلاف اين مطلب در دلت خطور كند و مرگ را از كارهاى خداوند حكيم نشمارى بدان كه به شرك خفى مبتلا هستى و اگر ميدانى كه مرگ از جمله كارهاى خداوند لطيف است ولكن اطمينان قلب و آرامش روح ندارى بدان كه به حماقت جلى مبتلا مى‏باشى و منشاء اين بيمارى شرك پنهانى و حماقت اين است كه آدمى از حكمت خداوند متعال و مقدرات نيكويش در مورد بندگان غافل باشد.براى همين غفلت است كه گاهى خداوند بنده‏اش را از راه لطف و مرحمت به بلائى مبتلا مى‏كند و او به درگاه خدا ناله و زارى مى‏كند كه خدايا اين بليه را از من دور كن و به قدرى تضرع و ناله مى‏كند كه ملائكه آسمان به حالش رقت مى‏كنند و به پروردگار عرض مى‏كنند كه به اين بنده ات ترحم فرما و حاجتش را برآورده ساز خداوند به ملائكه خطاب مى‏فرمايد : كه من از باب لطف و رحمت او را به آن بلا مبتلا كنم چگونه ترحم در چيزى كه به وسيله همان چيز به او ترحم نمودم يعنى چون بنده غافل از ثمره و نتيجه بلا بى خبر است گمان مى‏كند كه خدا بر اثر بى عنايتى او را به اين بليه مبتلا كرده لذا مصرا از خدا مى‏خواهد كه آن بلا را از او دور كند.خواننده عزيز در اين كتاب كلمات الهى كه در مورد عدل و حكمت خداوند گفته شد تدبير كن كه در اين باب تو را كفايت مى‏كند.

وجه دوم از موجبات رضا به قضاء الهى

وقتى به حالات پيغمبران نظر كنى و خبرهائيى را كه در امور دنيوى و اخروى داده‏اند تصديق نمائى و به وعده‏هائيى كه درباره سعادت دائمى ابدى داده‏اند مومن باشى و بدانى آنچه را كه مى‏گويند از طرف خداوند عزوجل مى‏باشد و معتقد باشى كه قول ايشان معصوم از خطا و محفوظ از غلط و هوا است و وعده‏هاى ثوابى را كه در مورد هر نوعى از مصيبت داده‏اند بشنوى كما اين كه در آينده نزديك مى‏بينى و مى‏شنوى آن وقت است كه مصيبت برايت آسان مى‏گردد و ميدانى كه اين مصيبت برايت فائده نهائى و سعادت دائمى را در بر دارد و براى خودت گنجى ذخيره كرده‏اى يعنى آن فرزند فوت شده را كه در زير خاك پنهان كردى به منزله گنجى است براى تو بلكه بالاتر از گنج حزر و پناهگاه و سپر از عذاب عظيم قيامت است آن عذابى كه هيچ كسى طاقت تحمل و مقاومت در برابر آن را ندارد در حالى كه فرزند فوت شده‏ات تو را از آن عذاب سخت نجات داده و به سعادت رسانده است و تو و فرزندت رستگار مى‏شويد.

پس بنابراين سزاوار نيست كه در مرگ فرزندت جزع و فزع و بيتابى نمائى. اى كسى كه به داغ فرزند مبتلا شدى اين مثلا را براى خودت ترسيم نما فرض كن به اين كه اگر به يك صحنه خطرناكى مواجه شوى يا حيوان درنده و يا مار گزنده يا آتش فروزنده‏اى به طرفت هجوم آورد و يكى از عزيزترين فرزندانت در اين حال به نزدت باشد و نيز يكى از پيغمبرانى كه هيچ گونه شك و ترديد در صدق گفتارش ندارى در آنجا حضور داشته باشد و آن پيغمبر به تو بگويد اگر فرزندت را فداء كنى هم خودت و هم فرزندت از اين مهلكه نجات خواهيد يافت و گرنه خودت قطعا هلاك مى‏شوى و نمى‏دانى كه فرزندت هم هلاك مى‏شود يا سالم مى‏ماند. آيا در اين صورت شخص عاقل هيچ گونه شك مى‏كند به اين كه فديه دادنى كه باعث سلامت و نجات خود و فرزند از مهلكه مى‏شود عين مصلحت و فديه ندادن و تمرد از امر آن پيغمبر كه باعث هلاكت خود و فرزند مى‏گردد عين مفسده است ؟ بلكه چه بسا بسيارى از مردم سلامت خودشان را بر فرزندان مقدم داشته‏اند و براى حفظ جان خود فرزندان خويش را فدا نمودن و در حالى كه يقين داشتند كه فرزندان به هلاكت مى‏رسند اين قضيه در جاهاى سخت و خطرناك و سالهاى قحطى اتفاق افتاده است.

تازه تمام اينها كه گفته شده در مورد آتش و هلاكت دنيوى است كه درد و رنجش كوتاه مدت و زودگذر است و چه بسا ممكن است بعد از تحمل رنج مختصر به آسايش و راحتى بهشت منتقل گردد.پس چه فكر مى‏كنى در مورد آن درد و رنجى كه تا ابد الاباد باقى است و سالهاى متمادى درنگ مى‏كند و يك روز آن مانند هزار سال است. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد : يود المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التى توويه و من فى الارض جميعا ثم ينجينه كلا آنهالظى نزاعة للشوى تدعوا من ادبر و تولى و جمع فاوعى‏(٥) يعنى در روز قيامت وقتى فرزندان و بستگان و خويشان اهل عذاب را به آنها ارائه مى‏دهند گناه كار در آن روز آرزو مى‏كند كه‏اى كاش مى‏توانست فرزندان و زن و برادر و خويشان و قبيله‏اش كه هميشه حامى اش بودند و هر كه در روى زمين است همه را گروگان بگذارد و فداى خويش كند تا مگر اينكه از عذاب الهى نجات يابد.

سپس خداوند متعال مى‏فرمايد : حرفش را نزن يعنى هرگز نجات نيابد و آتش دوزخ بر او شعله ور است تا سر و صورت و اندامش پاك بسوزد آن آتش به دنبال مردمى كه پشت به حق كرده‏اند و با حق دشمنى و عناد ورزيده‏اند حركت مى‏كند و آنها را به سوى خود مى‏كشاند و علت اين كه بإ؛ حق مخالفت كردند اين است كه پولها را جمع كرده و در مخازن گرد آورى نموده‏اند و از طريق مشروع به نفع مردم به جريان نينداخته اند.رسول اكرم صلى الله عليه و آله به عثمان بن مظعون يكى از ياران خاص آن حضرت وقتى در مرگ فرزندش بيتابى مى‏كرد فرمود : يا بن مظعون ان للجنة ثمانيه ابواب و للنار سبعة ابواب افلا يسرك الاتاتى بابامنها الا وحدت ابنك الى جنبك اخذا بححزتك ليستشفع لك الى ربك حتى يشفعه الله تعالى يعنى اى پسر مظعون بهشت داراى هشت در و جهنم داراى هفت در مى‏باشد.آيا خوشحال و مسرور نمى‏كند تو را به اينكه به طرف هر درى از درهاى بر وى فرزندت را در كنار خودت مى‏بينى كه به دامنت چنگ ميزند و شفاعت تو را نزد پروردگارت مى‏نمايد و خداوند شفاعت او را قبول مى‏فرمايد.(٦)

وجه سوم از موجبات رضا به قضاء الهى

اينكه توبه باقى ماندن فرزندت علاقه‏مندى و از مردن او ناراحت مى‏شوى براى اين است كه آن فرزند در دنيا يا در آخرت برايت فائده‏اى رساند و غالبا اين چنين نيست كه بقاء فرزند را براى خودش بخواهى زيرا اين يك امر طبيعى است كه انسان همه چيز را براى خودش مى‏خواهد بر فرض اينكه فرزندت مى‏ماند و وفات نمى‏كرد منفعت او براى تونا معلوم بود بلكه اكثرإ؛ فرزندان اين زمان براى پدر ومادرشان هيچ گونه خبرى نمى‏رساند اگر نگوئيم شر مى‏رسانند زيرا دوره آخر الزمان است و بى خبرى و غفلت بيشتر مردم را فرا گرفته است و افراد نيك و صالح بسيار در اقليتند.پس بنابراين منفعت رساندن آن فرزند فوت شده براى تو بلكه براى خودش بر فرض اينكه نمى‏مرد نامعلوم بود ولكن نفع بردن او الان و سالم ماندنش از خطر و نفع رساندن به تو معلوم و روشن است، پس سزاوار نيست كه به خاطر چيز نامعلوم و مظنون بلكه مهم چيز معلوم و روشن را رها نمائى. و در حالات بيشتر فرزندان مطالعه كن ببين كه جز افراد نادرى در بين آنها كسى را مى‏يابى كه براى پدر و مادرش نافع باشد ؟ !! و اگر تو ادعا كنى كه فرزند من يكى از آن افراد نادر خوب مى‏گرديد اين ادعا نهايت غفلت و نادانى تو را مى‏رساند زيرا اميرالمومنين عليه السلام فرمود :

فان الناس بزما نهم اشبه منهم با بائهم يعنى : شباهت مردم بزمان خويش بيشتر است از شباهت آنها به پدران خود.و علاوه بر اين آن فرد نادر صالحى كه در بين خزاران ناصالح يافت شده و تو نيز اداره كردى كه فرزندت مانند او بشود ممكن است ظاهرا فرد صالح و نافعى باشد چه خبر از باطن و فساد نيت و ظلم به نفس او دارى و شايد اگر باطن او برايت كشف گردد كه مملو از معاصى و فضايح است هرگز آن را براى خودت و فرزندت نمى‏خواهى و آرزو مى‏كنى كه اگر فرزندت نيز مثل او باطنش خراب باشد هر چه زودتر خدا مرگش را بدهد كه مرگ براى او از اين زندگى معصيت بار بهتر است اينها كه گفته شد همه‏اش درباره اين بود كه تو بخواهى فرزند خويش را يكى از صالحان روزگار قرار دهى و از اين جهت از مرگ او متاثر بودى. پس چگونه است در وقتى هيچ قصدى از ماندن فرزندت ندارى جز اين كه او وارث خانه وباغ و چهار پايان و ساير متاع دنيوى تو گردد و وراثت فردوس اعلى را در حورا اولاد پيغمبران رها كنى و اگر فرزندت كوچك باشد در دامن ثاره‏ام البنين تربيت مى‏گردد كما اينكه احاديث بسيارى از رسول اكرم (ص) الله عليه و اله در اين زمينه وارد شده است و اين ترجيح دادن متاع دنيا و وراثت اموال بى ارزش اين جهان را بر وراثت فردوس اعلى و هم نشينى با فرزندان پيغمبران از سفاهت و نادانى است اگر تعقل كنى. و اگر مرادت اين است كه فرزندت را يكى از علماء راسخين و صلحاء متقين قرار دهى و علم و كتب و ساير اسباب خيرت را براى او به ارث بگذارى باز هم توجه كن و متذكر باش بر فرض اينكه به مرادت برسى آن عوضى كه خداوند در فقدان فرزندت به تو مى‏دهد از آنچه را كه تو اراده كرده‏اى بزرگتر و مهم‏تر است و انشاء الله در آينده نزديك احاديثى در اين زمينه ذكر مى‏گردد مانند روايتى كه مرحوم صدوق از امام صادق عليه السلام روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود : ولد واحد يقدمه الرحل افضل من سبعين ولدا يبقون بعده يدركو : القائم عليه السلام اگر انسان يك فرزند از پيش بفرستد بهتر است از هفتاد فرزندى كه بعد از خودش باقى بمانند و امام زمان عليه السلام را درك كنند.

ضرب المثل مرد خرابه نشين

اى مصيبت ديده به دقت در اين مثل تدبير كن، فرض كن با اين كه گفته شود مرد فقيرى فرزند خود را با لباسهاى كهنه و مندرس در يك خرابه وحشتناك پرآفتى اسكان داده است و در آن خرابه خانه‏هاى مارها وعقربها و حيوانات درنده است و اين مرد فقير و فرزندش هميشه در معرض خطر بزرگ قرار دارند هر آن ممكن است از طرف آن گزنده‏ها و درنده‏ها آسيبى برايشان وارد شود و هلاك شوند سپس مرد حكيم جليل القدر صاحب ثروت و حشمت و داراى خدمه و قصرهاى بلندى از اين جريان مطلع گردد و بر حالت اين مرد فقير خرابه نشين و فرزندش رقت نمايد و بعد از غلامهايش را به نزد آن فقيربفرستد و آن غلام از طرف آن حكيم به آن فقير بگويد كه آقاى من به تو مى‏گويد كه من به حال رقت بار تو در اين خرابه رحمم آمد و مى‏ترسم بر تو و فرزندت در اين خرابه پر خطر صدمه‏اى وارد شود حال از تو مى‏خواهم كه فرزندت را بدهى تا در يكى از قصرهاى ما منزل گزيند و يكى از كنيزهاى بزرگوار از او پرستارى كند تا اينكه كارهاى تو تمام شود سپس وقتى آمدى و قصد اقامت نمودى تو را نيزدر همان قصر فرزندت بلكه در قصرى بهتر از قصر او منزل ميدهم. آنگاه آن مرد فقيردر جواب غلام آن حكيم بزرگوار بگويد : من به اين امر راضى نيستم و نيز مايل نيستم كه فرزندم در اين خرابه از من جدا شود و اين نه به خاطر عدم و ثوق و اطمينان من به آن مرد بخشنده است و نه به جهت زهد و كناره‏گيرى ام از آن قصرمجلل است و نه براى آرزوى من بر ماندن فرزندم در اين خرابه است بلكه طبع من چنين اقتضائى مى‏كند و من هم ميل ندارم با طبعم مخالفت كنم.

اى شنونده آيا تو اين مرد خرابه نشين را با اين وصف ازدنى‏ترين سفهاء و پست‏ترين نادانهانمى شمارى ؟ !!پس بپرهيز از اينكه در خلق خوئى واقع شوى كه براى غير خودت نمى‏پسندى زيرا نفس خودت نسبت به خودت از ديگران عزيزتر است يعنى صفتى را كه بر ديگران نمى‏پسندى بايد به طريق اولى بر خودت نپسندى.

مقايسه عذابهاى دنيا با عذابهاى آخرت

بدان كه همانا گزيدن افعيها و وخوردن درنده‏ها و ساير آفات دنيوى هيچ نسبتى با كمترين محنتى از محنتهاى آخرت كه كسب شونده در دنيا هستند ندارد. بلكه هيچ نسبتى با يك لحظه اعراض و توبيخ خداوند سبحان در عرضه قيامت، يا با يك عرضه بر آتش و به سرعت خارج شدن ندارد.پس چه گمان مى‏برى به توبيخى كه هزاران سال امتداد دارد.و به نفخه عذاب جهنمى كه هزار سال دردش باقى است. و گزيدن مارها و عقربهائيى كه چهل حزيف كه هر حزيف ٨٠ سال است اثر درد و رنجش مى‏ماند.و چه نسبتى است ميان بالاترين قصر دنيا و پائين‏ترين مسكن بهشت.

و چه نسبتى ميان بالاترين و فاخرترين لباسهاى دنيا و سندس و استبرق بهشت و همچنين ساير نعمتهاى دائمى آن جهان به طور كلى نه عذابهاى و رنجهاى دنيا با كوچكترين عذاب آخرت قابل مقايسه است نه نعمتهايش. بلكه اگر به ديده بصيرت در اين مثل تامل و تدبير كنى و فكرت را به جولان بيندازى خواهيد دانست كه آن مرد كريم بزرگ بلكه جميع عقلا از آن مرد فقير خرابه نشين به صرف تسليم نمودن فرزند خويش راضى نمى‏شد بلكه بايد علاوه بر تسليم نمودن فرزند و راضى شدن به اين امر از آن مرد كريم تشكر نيز بنمايد و اظهار ثنا و ستايشى كه در خور حال او است بكند زيرا حق نعمت چنين اقتضائى دارد.

وجه چهارم بى صبرى باعث انحطاط آدمى از مقام رضا

همانا جزع وبيتابى كردن در مرگ فرزند باعث انحطاط بزرگى از مرتبه رضا به قضاء خدا است و موجب محروميت و خسران عظيمى است و خداوند متعال كسى را كه به قضاء او غضبناك و به مقدرات الهى اعتراض كند مذمت كرده است و فرمود : من لم يرض بقضائى و لم يصبر على بلائى فليعبد ربا سواى يعنى كسى كه به قضاء من راضى نشود و بر بلائم صبر نكند خدائى را غير از من عبادت كند.و هنگامى كه موسى عليه السلام عرض كرد پروردگارا مرا به چيزى كه رضاى تو در آن است راهنمائى فرما خداوند متعال فرمود : ان رضاى فى رضاك بقضائى يعنى رضاى من در اين است كه توبه قضاء من راضى باشى.

و در قرآن كريم فرمود : رضى الله عنهم و رضواعنه خدا از ايشان راضى و ايشان نيز از خدا راضى شدند.و خداوند متعال به داودعليه السلام وحى فرمود : يا داود واريد و انما يكون ما اريد فان سلمت لما اريد كغيتك ما تريد و ان لم تسليم ما اريد اتعبتك فيما تريد ثم لايكون الا ما اريد.يعنى اى داود تو اراده مى‏كنى و من هم اراده مى‏كنم و آنچه كه خواسته و اراده من است به وجود مى‏آيد.پس اگر در برابر اراده من تسليم شدى خواسته ات را كفايت مى‏كنم و اگر در برابر اراده من تسليم تسليم نشوى تو را در اراده‏ات به تعب و رنج مى‏اندازم و آخرهم حز اراده و خواسته من واقع نخواهد شد. و نيز خداوند متعال در قرآن مجيد فرمود : لكيلاتا سوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم(٧) ( (هر مصيبتى كه به شما مى‏رسد قبلا در لوح محفوظ ثبت شده است)) تا اينكه شما بر آنچه از دستتان مى‏رود تاسف نخوريد و به آنچه خدا به شما عطا مى‏كند مغرور و دلشاد نگرديد.

بدان كه همانا رضا به قضاء خداى متعال ثمره محبت به خداست زيرا هر كس چيزى را دوست بدارد به كار او نيز راضى است و رضايت عبد از خدا دليل بر رضاى خداوند متعال از عبد است. رضى الله عنهم و رضوا عنه و اين مقام و مرتبه يعنى راضى بودن عبد از خدا و راضى بودن خدا از او كامل‏ترين سعادات و بالاترين كمالات است و صاحب اين مقام هميشه راحت و آرام است و هيچگاه تزلزل و اضطراب ندارد زيرا در او چيزى به عنوان خواستن و نخواستن وجود ندارد و خواستن و نخواستن براى او يكى است يعنى همواره تسليم ارائه و خواسته خداست از خودش چيزى اعمال نمى‏كند كه اگر به مرادش نرسيد ناراحت شودو رضوان من الله اكبر(٨) ان ذالك لمن عزم الامور (٩) رضايت و خشنودى خدا بزرگتر است. اين از استوارترين و محكم‏ترين امور است. و در آينده نزديك انشاء الله در اين زمينه در باب رضا يعنى باب سوم اين كتاب بحث مى‏گردد.

گريه كردن بر مرگ اقارب اگر متضمن اعتراض نباشد عيبى ندارد

بدانكه گريه كردن با رضا و خشنودى منافات ندارد و موجب سخط وخشم نيست و اين كار مربوط به قلب است و در آينده نيز در اين زمينه يعنى باب چهارم اين كتاب بحث مى‏شود و از اين قبيل است گريه انبياء و ائمه عليه السلام بر فرزندان و دوستانشان زيرا گريه براى انسان يك امر طبيعى و مادامى كه متضمن خشم و اعتراض به كار خدا نباشد عيبى ندارد.

وجه پنجم مصائب و مشكلات انبياء و اولياء از همه بيشتر بود

پنجمين چيزى كه موجب رضا و خشنوديست اين است كه صاحب مصيبت نظر كند به اينكه در خانه ايست كه طبيعت آن بر تيرگى و سختى و سرشتش بر مصائب و بلا ساخته شده است. پس آنچه كه از بلاها و مصائب در دنيا واقع مى‏شود به مقتضاى ذات و طبيعت آن است. و اگر بر خلاف اين مطلب واقع شود خلاف عادت است و آن به خاطر چيز ديگرى است مثلا : بر كافر و دشمنان خدا در دنيا كمتر مصائب و بلا واقع مى‏شود و اين ربطى به اصل طبيعت دنيا ندارد.مخصوصا بلا و گرفتارى بزرگان و مردان شريف مانند انبياء اوصياء و اولياء از سايرين بيشتر بود. شدائد و سختيهاى آنها به قدرى بود كه كوهها از تحمل آن عاجز بودند اين مطلب از كتابهاى بسيارى كه در اين زمينه نوشته معلوم است.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : الدنيا سجن المومن و جنة الكافر دنيا زندان مومن و بهشت كافر است و گفته‏اند كه در دنيا لذت حقيقى وجود ندارد بلكه لذت دنيا راحت شدن و نجات يافتن از رنج است، و بهترين لذت دنيا مباشرت با زنان است كه از نتيجه آن فرزند ايجاد مى‏گردد.

و اين لذت چقدر سختى و رنجها را به دنبال دارد كه كمترين آنها ضعف قواى بدنى و خستگى و فرسودگى است و وقتى كه فرزند به وجود مى‏آيد دردهاى او بر لذاتش فزونى مى‏يابدو سرورش به يك دهم حسرتهايش نمى‏رسيد و كمترين آفاتش در حقيقت فراق وجدائى به هنگام مردان اوست آن فراقى كه دلها را پاره و بدنها را از بين مى‏برد و نابود مى‏سازد.پس هر چه را كه كنى در دنيا آب است در حقيقت آب نيست بلكه سراب و آب نماست، و عماراتش اگر چه نيكو باشد روبه خرابى است و مالش اگر چه شخص جاهل به آن مغرور مى‏گردد رو به نابودى است. و كسى كه در آب فروان شناورى مى‏كند نبايد از رطوبت ناراحت شود و حزع و فزع كند زيرا طبع آب بر رطوبت است و كسى كه خودش را در ميان دوصف جگنده‏ها داخل كند بدون ترس و وحشت نيست. زيرا طبيعت قرار گرفتن درد وصف جنگنده ترس و وحشت است و از عجائب اين است كه كسى دستش را در دهان افعيها داخل كند و خودش را از گزيدن آنها مصون بدارد و منكر آسيب رساندن آنها شود و عجيب‏تر اين است كه كسى از چيزى كه طبعش بر ضرر بنا شده است تقاضاى منفعت نمايد.و چه نيكو است گفتار يكى از فضلاء در مرثيه فرزندش :

ديدى كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند

علت اشتهار لقب شهيد اول و ثانى

در ميان صدها شهيد از علماء شيعه جناب شيخ جمال الدين محمدبن مكى و شيخ زين الدين به شهيد اول و ثانى معروف و مشهور شدند. مرحوم علامه امينى در كتاب شهداء الفضيله زندگانى ١٣٠ نفر از علماء شيعه قرن چهارم هجرى تا عصر خودش را گرد آورده است كه چهل نفر آنها قبل از شهيد اول و حدود ٥٥ نفر آنها قبل از شهيد ثانى به شهادت رسيده‏اند مع ذالك اين دو شخصيت به شهيد اول و ثانى ملقب شدند علتش اين است كه اين دو بزرگوار از شخصيت‏هاى طراز اول علماء بوده‏اند و تا آن زمان سابقه نداشت كه چنين شخصيت‏هاى بزرگ علمى را با آن وضع دلخراش به شهادت برسانند زيرا شهيد اول را نيز با وضع دلخراش‏ترى در روز پنجشنبه نهم جمادى الاول سال ٨٦٧هجرى در عهد سلطنت بر قوق به فتواى قاضى برهان الدين مالكى و تائيد عبادبن جماعه شافعى در ميدان قلعه دمشق با شمشير كشتند و جسد شريفش را را بدار آويختند و تا عصر آن روز سنگباران كردند و بعد جسد را از دار پائين آوردند و آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند.

و بعضى ملا عبدالله برغانى فقيه بزرگوار اهل بيت عليه السلام را كه در سن ٨٠ سالگى در مسجد قزوين در محراب عبادت به دست فرقه گمراه بابيه مورد ضرب شديد قرار گرفت كه منجر به شهادتش گرديد شهيد ثالت شهيد سوم لقب داده‏اند. و بعضى ديگر عالم و فقيه بزرگوار شيعه شهاب الدين تسترى خراسانى را كه در سال ٩٩٧ در بخارا توسط ازبكان دستگير و او را به جرم تشيع و دوستى خاندان ولايت با كارد و خنجر كشتند و جسدش را در ميدان بخارا به آتش كشيدند شهيد ثالث لقب داده اند. و عده‏اى ديگر ملا عبدالله برغانى مذكور را شهيد رابع شهيد چهارم و قاضى نورالله مرعشى صاحب كتاب مجالس المومنين را كه بدخاهان كينه ورز او را عريان كردند و با چوبهاى شاخه دار آن قدر به بدنش زدند تا گوشتهاى بدنش پاره پاره گشت تا به جد بزرگوارش رسول اكرم‏صلى الله عليه و آله ملحق گرديد شهيد خامس شهيد پنجم لقب داده‏اند مع ذالك هيچكدام از اين فقهاء عظام و شهداء عالى مقام كه به جرم اسلام و تشيع شهيد شدند مانند شهيد اول و ثانى در اين لقب شهادت مشهور نشده‏اند.

سبب تاليف و وجه نامگذارى كتاب مسكن الفؤاد

شهيد ثانى رضوان الله عليه بعد از حمد و ستايش خداوند متعال و شهادت به وحدانيت او و شهادت به رسالت پيامبر خاتم حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و آله درود و صلوات بر او و آل اطهار آن حضرت مى‏گويد : چون مرگ حادثه عظيمى است كه همواره بين دوستان جدائى مياندازد و جدائى دوست از بزرگترين مصائب محسوب مى‏گردد و اين مصيبت به قدرى بزرگ است كه حتى نزديك است قلب صاحبان عقل و خرد و مردان صاحب نظر را از حق منحرف كند.خصوصا از عزيزترين دوستان فرزند آدمى است كه به منزله جان قلب پدر و مادر است و از همين جهت است كه خداوند متعال در فراق او ثوابهاى فراوانى براى پدر و مادرش مقرر فرمود و به آنها وعده شفاعت داده است، لذا در اين رساله احاديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكاياتى از حالات اهل كمال و اشخاص بلند مرتبه و مختصرى از تنبيهات روشن جمع آورى نمودم. اميد است انشاء الله اين مجموعه باعث زدودن زنگار دل محزونها و بر طرف نمودن غم و رنج مصيبت ديده‏ها گردد بلكه عارفان را شاد و فلان را از خواب غفلت بيدار نمايد. و اين مجموعه رامسكنة الفؤاد عند فقدا لاحبه و الاولاد يعنى تسكين دهنده دلها هنگام فقدان دوستان و اولاد نام نهادم و آن را بر يك مقدمه و چهار باب و يك خاتمه مرتب نمودم.

مقدمه كتاب

بدان كه در جاى خود ثابت گرديده است كه عقل تنها ابزارى است كه خداوند متعال به وسيله آن شناخته شده است و تصديق پيغمبران و التزام به شرايع توسط آن ايجاد گرديده است. و نيز عقل تشويق كننده بركسب فضائل و بر حذر دارنده از اتصاب به رزائل است، پس عقل مدبرامور دنيا و آخرت و سبب وصول رياست هر دو حهان است. مثل عقل مانند نور در ميان ظلمت است پس در ميان گروهى كه عقلشان كم است مانند چشم نابينا يا چشم شب كور است و در ميان عده‏اى ديگر كه عقلشان زياد است درخشندگى‏اش مانند روز در وقت ظهر مى‏باشد. پس سزاوار است كسى كه از اين نعمت الهى برخوردار مى‏باشد با آن مخالفت ننمايد و از هواى نفس خويش پيروى نكند بلكه در همه حالات چه در موقع منفعت و چه در موقع ضرر عقل را حاكم قرار دهد.و به ارشاد و راهنمائى آن مراجعه نمايد در اين هنگام است كه موجبات رضا به قضاءالهى برايش كشف مى‏گردد مخصوصا اگر آنچه كه در مورد فراق فرزند وارد شده با عقل خويش تدبير كند ( (برايش كشف مى‏گردد كه مصيبت مرگ فرزندلطفى از الطاف خفيه الهى است آنگاه است كه تحمل مشكلات و مصائب برايش آسان مى‏گردد)) امورى كه مطالعه و تدبير در آنها باعث رضا و خشنودى به قضاء و قدر الهى مى‏گردد بسيار است و ما در اين مقدمه پنج وجه آن را ذكر مينمائيم.

وجه اول تدبير در عدل و حكمت خداوند

وقتى به دقت به عدل و حكمت خداوند توجه كنى و فضل و رحمت و كمال عنايتش را نسبت به بندگان در نظر بگيرى قطعا برايت روشن مى‏گردد كه وقتى خدا بندگان را از عدم و نيستى خارج كند و به هستى و وجود در آورد و نعمتهاى فروان خويش را برايش ارزانى داشته است و همواره آنها را مشمول الطاف و امدادهاى خويش قرار داد تمام اينها براى اين است كه بندگان از سعادت ابدى و كرامت سرمدى بهرمند گردند چون خداوند غنى بالذات است و هيچگونه نيازى به مخلوقات ندارد.(٢) و همچنين خداوند متعال از باب لطف تكاليف و وظائفى براى بندگان مقرر فرمود تا به دين وسيله به درجات و مقامات بلندى در آن جهان نائل كردند.(٣) و نيز ارسال رسل و انزال كتب تمام به منفعت و مصلحت خود بندگان است همه براى اين است كه بندگان به كمال سعادت برسند.

پس بنابراين روشن شد كه تمام افعال خداوند متعال به مصلحت بندگان و باعث شرافت ايشان است و مرگ نيز كه از جمله افعال خداوند حكيم است چنين مى‏باشد.قرآن مجيد در آيات متعددى مرگ را از كارهاى خداوند مى‏شمارد از جمله در سوره آل عمران آيه ١٤٥ مى‏فرمايد : و ما كان لنفس ان تموت الاباذن الله كتابت مؤجلايعنى هيچ كس جز به فرمان خدا نمى‏ميرد سرنوشتى است تعيين شده. و نيز در آيه ١٥٤ همين سوره مى‏فرمايد : قل لو كنتم فى بيوتكم لبرزالذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم يعنى پيغمبرم در جواب آن منافقان سست ايمان كه مى‏گفتند اگر ما برحق بوديم در اينجا يعنى جنگ احد اين همه كشته نمى‏داديم، بگو اگر هم در خانه‏هاى خود مى‏بوديدآنهائيى كه كشته شدن در سر نوشتشان بود به بسترشان مى‏ريختند و آنها را به قتل مى‏رساندند.و در سوره زمر آيه ٢٤مى فرمايد : الله يتوفى الانفس حين موتهايعنى خدا است كه جانها را در وقت مرگ آنها مى‏گيرد.و آيات زيادى است كه مرگ را از كارهاى خداوند متعال مى‏شمارد.(٤)

پس قطعا ثابت شد كه مرگ يكى از كارهاى خداوند حكيم است و كار حكيم نيز از روى حكمت و مصلحت است و اگر خداوند صلاحيت وفائده بنده ضعيف غافل از مصلحت را در نظر نمى‏گرفت هرگز اين كار را انجام نمى داد و فرزندش را از او نمى‏گرفت زيرا قبلا شناختى كه خداوندارحم الراحمين و اجودالاجودين يعنى مهربانترين مهربانها و بخشنده‏ترين بخشنده‏ها است. و اگر چنانچه خلاف اين مطلب در دلت خطور كند و مرگ را از كارهاى خداوند حكيم نشمارى بدان كه به شرك خفى مبتلا هستى و اگر ميدانى كه مرگ از جمله كارهاى خداوند لطيف است ولكن اطمينان قلب و آرامش روح ندارى بدان كه به حماقت جلى مبتلا مى‏باشى و منشاء اين بيمارى شرك پنهانى و حماقت اين است كه آدمى از حكمت خداوند متعال و مقدرات نيكويش در مورد بندگان غافل باشد.براى همين غفلت است كه گاهى خداوند بنده‏اش را از راه لطف و مرحمت به بلائى مبتلا مى‏كند و او به درگاه خدا ناله و زارى مى‏كند كه خدايا اين بليه را از من دور كن و به قدرى تضرع و ناله مى‏كند كه ملائكه آسمان به حالش رقت مى‏كنند و به پروردگار عرض مى‏كنند كه به اين بنده ات ترحم فرما و حاجتش را برآورده ساز خداوند به ملائكه خطاب مى‏فرمايد : كه من از باب لطف و رحمت او را به آن بلا مبتلا كنم چگونه ترحم در چيزى كه به وسيله همان چيز به او ترحم نمودم يعنى چون بنده غافل از ثمره و نتيجه بلا بى خبر است گمان مى‏كند كه خدا بر اثر بى عنايتى او را به اين بليه مبتلا كرده لذا مصرا از خدا مى‏خواهد كه آن بلا را از او دور كند.خواننده عزيز در اين كتاب كلمات الهى كه در مورد عدل و حكمت خداوند گفته شد تدبير كن كه در اين باب تو را كفايت مى‏كند.

وجه دوم از موجبات رضا به قضاء الهى

وقتى به حالات پيغمبران نظر كنى و خبرهائيى را كه در امور دنيوى و اخروى داده‏اند تصديق نمائى و به وعده‏هائيى كه درباره سعادت دائمى ابدى داده‏اند مومن باشى و بدانى آنچه را كه مى‏گويند از طرف خداوند عزوجل مى‏باشد و معتقد باشى كه قول ايشان معصوم از خطا و محفوظ از غلط و هوا است و وعده‏هاى ثوابى را كه در مورد هر نوعى از مصيبت داده‏اند بشنوى كما اين كه در آينده نزديك مى‏بينى و مى‏شنوى آن وقت است كه مصيبت برايت آسان مى‏گردد و ميدانى كه اين مصيبت برايت فائده نهائى و سعادت دائمى را در بر دارد و براى خودت گنجى ذخيره كرده‏اى يعنى آن فرزند فوت شده را كه در زير خاك پنهان كردى به منزله گنجى است براى تو بلكه بالاتر از گنج حزر و پناهگاه و سپر از عذاب عظيم قيامت است آن عذابى كه هيچ كسى طاقت تحمل و مقاومت در برابر آن را ندارد در حالى كه فرزند فوت شده‏ات تو را از آن عذاب سخت نجات داده و به سعادت رسانده است و تو و فرزندت رستگار مى‏شويد.

پس بنابراين سزاوار نيست كه در مرگ فرزندت جزع و فزع و بيتابى نمائى. اى كسى كه به داغ فرزند مبتلا شدى اين مثلا را براى خودت ترسيم نما فرض كن به اين كه اگر به يك صحنه خطرناكى مواجه شوى يا حيوان درنده و يا مار گزنده يا آتش فروزنده‏اى به طرفت هجوم آورد و يكى از عزيزترين فرزندانت در اين حال به نزدت باشد و نيز يكى از پيغمبرانى كه هيچ گونه شك و ترديد در صدق گفتارش ندارى در آنجا حضور داشته باشد و آن پيغمبر به تو بگويد اگر فرزندت را فداء كنى هم خودت و هم فرزندت از اين مهلكه نجات خواهيد يافت و گرنه خودت قطعا هلاك مى‏شوى و نمى‏دانى كه فرزندت هم هلاك مى‏شود يا سالم مى‏ماند. آيا در اين صورت شخص عاقل هيچ گونه شك مى‏كند به اين كه فديه دادنى كه باعث سلامت و نجات خود و فرزند از مهلكه مى‏شود عين مصلحت و فديه ندادن و تمرد از امر آن پيغمبر كه باعث هلاكت خود و فرزند مى‏گردد عين مفسده است ؟ بلكه چه بسا بسيارى از مردم سلامت خودشان را بر فرزندان مقدم داشته‏اند و براى حفظ جان خود فرزندان خويش را فدا نمودن و در حالى كه يقين داشتند كه فرزندان به هلاكت مى‏رسند اين قضيه در جاهاى سخت و خطرناك و سالهاى قحطى اتفاق افتاده است.

تازه تمام اينها كه گفته شده در مورد آتش و هلاكت دنيوى است كه درد و رنجش كوتاه مدت و زودگذر است و چه بسا ممكن است بعد از تحمل رنج مختصر به آسايش و راحتى بهشت منتقل گردد.پس چه فكر مى‏كنى در مورد آن درد و رنجى كه تا ابد الاباد باقى است و سالهاى متمادى درنگ مى‏كند و يك روز آن مانند هزار سال است. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد : يود المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التى توويه و من فى الارض جميعا ثم ينجينه كلا آنهالظى نزاعة للشوى تدعوا من ادبر و تولى و جمع فاوعى‏(٥) يعنى در روز قيامت وقتى فرزندان و بستگان و خويشان اهل عذاب را به آنها ارائه مى‏دهند گناه كار در آن روز آرزو مى‏كند كه‏اى كاش مى‏توانست فرزندان و زن و برادر و خويشان و قبيله‏اش كه هميشه حامى اش بودند و هر كه در روى زمين است همه را گروگان بگذارد و فداى خويش كند تا مگر اينكه از عذاب الهى نجات يابد.

سپس خداوند متعال مى‏فرمايد : حرفش را نزن يعنى هرگز نجات نيابد و آتش دوزخ بر او شعله ور است تا سر و صورت و اندامش پاك بسوزد آن آتش به دنبال مردمى كه پشت به حق كرده‏اند و با حق دشمنى و عناد ورزيده‏اند حركت مى‏كند و آنها را به سوى خود مى‏كشاند و علت اين كه بإ؛ حق مخالفت كردند اين است كه پولها را جمع كرده و در مخازن گرد آورى نموده‏اند و از طريق مشروع به نفع مردم به جريان نينداخته اند.رسول اكرم صلى الله عليه و آله به عثمان بن مظعون يكى از ياران خاص آن حضرت وقتى در مرگ فرزندش بيتابى مى‏كرد فرمود : يا بن مظعون ان للجنة ثمانيه ابواب و للنار سبعة ابواب افلا يسرك الاتاتى بابامنها الا وحدت ابنك الى جنبك اخذا بححزتك ليستشفع لك الى ربك حتى يشفعه الله تعالى يعنى اى پسر مظعون بهشت داراى هشت در و جهنم داراى هفت در مى‏باشد.آيا خوشحال و مسرور نمى‏كند تو را به اينكه به طرف هر درى از درهاى بر وى فرزندت را در كنار خودت مى‏بينى كه به دامنت چنگ ميزند و شفاعت تو را نزد پروردگارت مى‏نمايد و خداوند شفاعت او را قبول مى‏فرمايد.(٦)

وجه سوم از موجبات رضا به قضاء الهى

اينكه توبه باقى ماندن فرزندت علاقه‏مندى و از مردن او ناراحت مى‏شوى براى اين است كه آن فرزند در دنيا يا در آخرت برايت فائده‏اى رساند و غالبا اين چنين نيست كه بقاء فرزند را براى خودش بخواهى زيرا اين يك امر طبيعى است كه انسان همه چيز را براى خودش مى‏خواهد بر فرض اينكه فرزندت مى‏ماند و وفات نمى‏كرد منفعت او براى تونا معلوم بود بلكه اكثرإ؛ فرزندان اين زمان براى پدر ومادرشان هيچ گونه خبرى نمى‏رساند اگر نگوئيم شر مى‏رسانند زيرا دوره آخر الزمان است و بى خبرى و غفلت بيشتر مردم را فرا گرفته است و افراد نيك و صالح بسيار در اقليتند.پس بنابراين منفعت رساندن آن فرزند فوت شده براى تو بلكه براى خودش بر فرض اينكه نمى‏مرد نامعلوم بود ولكن نفع بردن او الان و سالم ماندنش از خطر و نفع رساندن به تو معلوم و روشن است، پس سزاوار نيست كه به خاطر چيز نامعلوم و مظنون بلكه مهم چيز معلوم و روشن را رها نمائى. و در حالات بيشتر فرزندان مطالعه كن ببين كه جز افراد نادرى در بين آنها كسى را مى‏يابى كه براى پدر و مادرش نافع باشد ؟ !! و اگر تو ادعا كنى كه فرزند من يكى از آن افراد نادر خوب مى‏گرديد اين ادعا نهايت غفلت و نادانى تو را مى‏رساند زيرا اميرالمومنين عليه السلام فرمود :

فان الناس بزما نهم اشبه منهم با بائهم يعنى : شباهت مردم بزمان خويش بيشتر است از شباهت آنها به پدران خود.و علاوه بر اين آن فرد نادر صالحى كه در بين خزاران ناصالح يافت شده و تو نيز اداره كردى كه فرزندت مانند او بشود ممكن است ظاهرا فرد صالح و نافعى باشد چه خبر از باطن و فساد نيت و ظلم به نفس او دارى و شايد اگر باطن او برايت كشف گردد كه مملو از معاصى و فضايح است هرگز آن را براى خودت و فرزندت نمى‏خواهى و آرزو مى‏كنى كه اگر فرزندت نيز مثل او باطنش خراب باشد هر چه زودتر خدا مرگش را بدهد كه مرگ براى او از اين زندگى معصيت بار بهتر است اينها كه گفته شد همه‏اش درباره اين بود كه تو بخواهى فرزند خويش را يكى از صالحان روزگار قرار دهى و از اين جهت از مرگ او متاثر بودى. پس چگونه است در وقتى هيچ قصدى از ماندن فرزندت ندارى جز اين كه او وارث خانه وباغ و چهار پايان و ساير متاع دنيوى تو گردد و وراثت فردوس اعلى را در حورا اولاد پيغمبران رها كنى و اگر فرزندت كوچك باشد در دامن ثاره‏ام البنين تربيت مى‏گردد كما اينكه احاديث بسيارى از رسول اكرم (ص) الله عليه و اله در اين زمينه وارد شده است و اين ترجيح دادن متاع دنيا و وراثت اموال بى ارزش اين جهان را بر وراثت فردوس اعلى و هم نشينى با فرزندان پيغمبران از سفاهت و نادانى است اگر تعقل كنى. و اگر مرادت اين است كه فرزندت را يكى از علماء راسخين و صلحاء متقين قرار دهى و علم و كتب و ساير اسباب خيرت را براى او به ارث بگذارى باز هم توجه كن و متذكر باش بر فرض اينكه به مرادت برسى آن عوضى كه خداوند در فقدان فرزندت به تو مى‏دهد از آنچه را كه تو اراده كرده‏اى بزرگتر و مهم‏تر است و انشاء الله در آينده نزديك احاديثى در اين زمينه ذكر مى‏گردد مانند روايتى كه مرحوم صدوق از امام صادق عليه السلام روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود : ولد واحد يقدمه الرحل افضل من سبعين ولدا يبقون بعده يدركو : القائم عليه السلام اگر انسان يك فرزند از پيش بفرستد بهتر است از هفتاد فرزندى كه بعد از خودش باقى بمانند و امام زمان عليه السلام را درك كنند.

ضرب المثل مرد خرابه نشين

اى مصيبت ديده به دقت در اين مثل تدبير كن، فرض كن با اين كه گفته شود مرد فقيرى فرزند خود را با لباسهاى كهنه و مندرس در يك خرابه وحشتناك پرآفتى اسكان داده است و در آن خرابه خانه‏هاى مارها وعقربها و حيوانات درنده است و اين مرد فقير و فرزندش هميشه در معرض خطر بزرگ قرار دارند هر آن ممكن است از طرف آن گزنده‏ها و درنده‏ها آسيبى برايشان وارد شود و هلاك شوند سپس مرد حكيم جليل القدر صاحب ثروت و حشمت و داراى خدمه و قصرهاى بلندى از اين جريان مطلع گردد و بر حالت اين مرد فقير خرابه نشين و فرزندش رقت نمايد و بعد از غلامهايش را به نزد آن فقيربفرستد و آن غلام از طرف آن حكيم به آن فقير بگويد كه آقاى من به تو مى‏گويد كه من به حال رقت بار تو در اين خرابه رحمم آمد و مى‏ترسم بر تو و فرزندت در اين خرابه پر خطر صدمه‏اى وارد شود حال از تو مى‏خواهم كه فرزندت را بدهى تا در يكى از قصرهاى ما منزل گزيند و يكى از كنيزهاى بزرگوار از او پرستارى كند تا اينكه كارهاى تو تمام شود سپس وقتى آمدى و قصد اقامت نمودى تو را نيزدر همان قصر فرزندت بلكه در قصرى بهتر از قصر او منزل ميدهم. آنگاه آن مرد فقيردر جواب غلام آن حكيم بزرگوار بگويد : من به اين امر راضى نيستم و نيز مايل نيستم كه فرزندم در اين خرابه از من جدا شود و اين نه به خاطر عدم و ثوق و اطمينان من به آن مرد بخشنده است و نه به جهت زهد و كناره‏گيرى ام از آن قصرمجلل است و نه براى آرزوى من بر ماندن فرزندم در اين خرابه است بلكه طبع من چنين اقتضائى مى‏كند و من هم ميل ندارم با طبعم مخالفت كنم.

اى شنونده آيا تو اين مرد خرابه نشين را با اين وصف ازدنى‏ترين سفهاء و پست‏ترين نادانهانمى شمارى ؟ !!پس بپرهيز از اينكه در خلق خوئى واقع شوى كه براى غير خودت نمى‏پسندى زيرا نفس خودت نسبت به خودت از ديگران عزيزتر است يعنى صفتى را كه بر ديگران نمى‏پسندى بايد به طريق اولى بر خودت نپسندى.

مقايسه عذابهاى دنيا با عذابهاى آخرت

بدان كه همانا گزيدن افعيها و وخوردن درنده‏ها و ساير آفات دنيوى هيچ نسبتى با كمترين محنتى از محنتهاى آخرت كه كسب شونده در دنيا هستند ندارد. بلكه هيچ نسبتى با يك لحظه اعراض و توبيخ خداوند سبحان در عرضه قيامت، يا با يك عرضه بر آتش و به سرعت خارج شدن ندارد.پس چه گمان مى‏برى به توبيخى كه هزاران سال امتداد دارد.و به نفخه عذاب جهنمى كه هزار سال دردش باقى است. و گزيدن مارها و عقربهائيى كه چهل حزيف كه هر حزيف ٨٠ سال است اثر درد و رنجش مى‏ماند.و چه نسبتى است ميان بالاترين قصر دنيا و پائين‏ترين مسكن بهشت.

و چه نسبتى ميان بالاترين و فاخرترين لباسهاى دنيا و سندس و استبرق بهشت و همچنين ساير نعمتهاى دائمى آن جهان به طور كلى نه عذابهاى و رنجهاى دنيا با كوچكترين عذاب آخرت قابل مقايسه است نه نعمتهايش. بلكه اگر به ديده بصيرت در اين مثل تامل و تدبير كنى و فكرت را به جولان بيندازى خواهيد دانست كه آن مرد كريم بزرگ بلكه جميع عقلا از آن مرد فقير خرابه نشين به صرف تسليم نمودن فرزند خويش راضى نمى‏شد بلكه بايد علاوه بر تسليم نمودن فرزند و راضى شدن به اين امر از آن مرد كريم تشكر نيز بنمايد و اظهار ثنا و ستايشى كه در خور حال او است بكند زيرا حق نعمت چنين اقتضائى دارد.

وجه چهارم بى صبرى باعث انحطاط آدمى از مقام رضا

همانا جزع وبيتابى كردن در مرگ فرزند باعث انحطاط بزرگى از مرتبه رضا به قضاء خدا است و موجب محروميت و خسران عظيمى است و خداوند متعال كسى را كه به قضاء او غضبناك و به مقدرات الهى اعتراض كند مذمت كرده است و فرمود : من لم يرض بقضائى و لم يصبر على بلائى فليعبد ربا سواى يعنى كسى كه به قضاء من راضى نشود و بر بلائم صبر نكند خدائى را غير از من عبادت كند.و هنگامى كه موسى عليه السلام عرض كرد پروردگارا مرا به چيزى كه رضاى تو در آن است راهنمائى فرما خداوند متعال فرمود : ان رضاى فى رضاك بقضائى يعنى رضاى من در اين است كه توبه قضاء من راضى باشى.

و در قرآن كريم فرمود : رضى الله عنهم و رضواعنه خدا از ايشان راضى و ايشان نيز از خدا راضى شدند.و خداوند متعال به داودعليه السلام وحى فرمود : يا داود واريد و انما يكون ما اريد فان سلمت لما اريد كغيتك ما تريد و ان لم تسليم ما اريد اتعبتك فيما تريد ثم لايكون الا ما اريد.يعنى اى داود تو اراده مى‏كنى و من هم اراده مى‏كنم و آنچه كه خواسته و اراده من است به وجود مى‏آيد.پس اگر در برابر اراده من تسليم شدى خواسته ات را كفايت مى‏كنم و اگر در برابر اراده من تسليم تسليم نشوى تو را در اراده‏ات به تعب و رنج مى‏اندازم و آخرهم حز اراده و خواسته من واقع نخواهد شد. و نيز خداوند متعال در قرآن مجيد فرمود : لكيلاتا سوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم(٧) ( (هر مصيبتى كه به شما مى‏رسد قبلا در لوح محفوظ ثبت شده است)) تا اينكه شما بر آنچه از دستتان مى‏رود تاسف نخوريد و به آنچه خدا به شما عطا مى‏كند مغرور و دلشاد نگرديد.

بدان كه همانا رضا به قضاء خداى متعال ثمره محبت به خداست زيرا هر كس چيزى را دوست بدارد به كار او نيز راضى است و رضايت عبد از خدا دليل بر رضاى خداوند متعال از عبد است. رضى الله عنهم و رضوا عنه و اين مقام و مرتبه يعنى راضى بودن عبد از خدا و راضى بودن خدا از او كامل‏ترين سعادات و بالاترين كمالات است و صاحب اين مقام هميشه راحت و آرام است و هيچگاه تزلزل و اضطراب ندارد زيرا در او چيزى به عنوان خواستن و نخواستن وجود ندارد و خواستن و نخواستن براى او يكى است يعنى همواره تسليم ارائه و خواسته خداست از خودش چيزى اعمال نمى‏كند كه اگر به مرادش نرسيد ناراحت شودو رضوان من الله اكبر(٨) ان ذالك لمن عزم الامور (٩) رضايت و خشنودى خدا بزرگتر است. اين از استوارترين و محكم‏ترين امور است. و در آينده نزديك انشاء الله در اين زمينه در باب رضا يعنى باب سوم اين كتاب بحث مى‏گردد.

گريه كردن بر مرگ اقارب اگر متضمن اعتراض نباشد عيبى ندارد

بدانكه گريه كردن با رضا و خشنودى منافات ندارد و موجب سخط وخشم نيست و اين كار مربوط به قلب است و در آينده نيز در اين زمينه يعنى باب چهارم اين كتاب بحث مى‏شود و از اين قبيل است گريه انبياء و ائمه عليه السلام بر فرزندان و دوستانشان زيرا گريه براى انسان يك امر طبيعى و مادامى كه متضمن خشم و اعتراض به كار خدا نباشد عيبى ندارد.

وجه پنجم مصائب و مشكلات انبياء و اولياء از همه بيشتر بود

پنجمين چيزى كه موجب رضا و خشنوديست اين است كه صاحب مصيبت نظر كند به اينكه در خانه ايست كه طبيعت آن بر تيرگى و سختى و سرشتش بر مصائب و بلا ساخته شده است. پس آنچه كه از بلاها و مصائب در دنيا واقع مى‏شود به مقتضاى ذات و طبيعت آن است. و اگر بر خلاف اين مطلب واقع شود خلاف عادت است و آن به خاطر چيز ديگرى است مثلا : بر كافر و دشمنان خدا در دنيا كمتر مصائب و بلا واقع مى‏شود و اين ربطى به اصل طبيعت دنيا ندارد.مخصوصا بلا و گرفتارى بزرگان و مردان شريف مانند انبياء اوصياء و اولياء از سايرين بيشتر بود. شدائد و سختيهاى آنها به قدرى بود كه كوهها از تحمل آن عاجز بودند اين مطلب از كتابهاى بسيارى كه در اين زمينه نوشته معلوم است.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : الدنيا سجن المومن و جنة الكافر دنيا زندان مومن و بهشت كافر است و گفته‏اند كه در دنيا لذت حقيقى وجود ندارد بلكه لذت دنيا راحت شدن و نجات يافتن از رنج است، و بهترين لذت دنيا مباشرت با زنان است كه از نتيجه آن فرزند ايجاد مى‏گردد.

و اين لذت چقدر سختى و رنجها را به دنبال دارد كه كمترين آنها ضعف قواى بدنى و خستگى و فرسودگى است و وقتى كه فرزند به وجود مى‏آيد دردهاى او بر لذاتش فزونى مى‏يابدو سرورش به يك دهم حسرتهايش نمى‏رسيد و كمترين آفاتش در حقيقت فراق وجدائى به هنگام مردان اوست آن فراقى كه دلها را پاره و بدنها را از بين مى‏برد و نابود مى‏سازد.پس هر چه را كه كنى در دنيا آب است در حقيقت آب نيست بلكه سراب و آب نماست، و عماراتش اگر چه نيكو باشد روبه خرابى است و مالش اگر چه شخص جاهل به آن مغرور مى‏گردد رو به نابودى است. و كسى كه در آب فروان شناورى مى‏كند نبايد از رطوبت ناراحت شود و حزع و فزع كند زيرا طبع آب بر رطوبت است و كسى كه خودش را در ميان دوصف جگنده‏ها داخل كند بدون ترس و وحشت نيست. زيرا طبيعت قرار گرفتن درد وصف جنگنده ترس و وحشت است و از عجائب اين است كه كسى دستش را در دهان افعيها داخل كند و خودش را از گزيدن آنها مصون بدارد و منكر آسيب رساندن آنها شود و عجيب‏تر اين است كه كسى از چيزى كه طبعش بر ضرر بنا شده است تقاضاى منفعت نمايد.و چه نيكو است گفتار يكى از فضلاء در مرثيه فرزندش :


4

5