جوانان و پرسش های اخلاقی

جوانان و پرسش های اخلاقی0%

جوانان و پرسش های اخلاقی نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوانان و پرسش های اخلاقی

نویسنده: مصطفی خلیلی
گروه:

مشاهدات: 7582
دانلود: 2615

توضیحات:

جوانان و پرسش های اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7582 / دانلود: 2615
اندازه اندازه اندازه
جوانان و پرسش های اخلاقی

جوانان و پرسش های اخلاقی

نویسنده:
فارسی

پی نوشت ها :

[١]. سوره ی یونس، آیه ی ٦٥.

[٢]. سوره ی بقره، آیه ی ١٦٥.

[٣]. المیزان، ج ١، ص ٣٥٥.

[٤]. غزالی، احیاء العلوم، ج ٣، ص ٢٧.

[٥]. المیزان، ج ٦، ص ٢٥٨.

[٦]. نهج البلاغه، حكمت ٧٣.

[٧]. اصول كافی، ج١، ص٣٦.

[٨]. اصول كافی، ج ١، ص ٤٥.

[٩]. سوره ی یونس، آیه ی ٣٥.

[١٠]. سوه ی بقره، آیه ی ٤٤.

[١١]. المیزان، ج٦، ص٢٥٩.

[١٢]. المیزان، ج١٣، ص٣٣٩.

[١٣]. سوره ی انفال، آیه ی ٢٤.

[١٤]. فرازهایی از اسلام، ص١٦٧.

[١٥]. همان، ص١٧٠.

[١٦]. سوره ی شوری، آیه ی ٢٣

[١٧]. فرازهایی از اسلام، ص ٣٢٦.

[١٨]. سوره ی  انعام، آیه ی ٣٧.

[١٩]. فرازهایی از اسلام، ص ٣١٩.

[٢٠]. فرازهایی از اسلام، ص ٣٢٠.

[٢١]. المیزان، ج ١٩، ص ٣٧٠.

[٢٢]. فرازهایی از اسلام، ص ١٢٦ ـ ١٢٣.

[٢٣]. ولایت فقیه، ص ٢١.

[٢٤]. سوره ی مباركه ی ملك، آیه ی ١١ ـ ٧.

[٢٥]. فرازهایی از اسلام، ص ٢٤١.

[٢٦]. یادها و یادگارها، ص ٣٣، ٣٢.

[٢٧]. همان.

[٢٨]. نهضت امام خمینی رحمه‌الله ، ص ١٥٦.

فصل ششم : نسبت تمدن ها با اصول اخلاقی

١- دیدگاه متفكران غربی درباره ی تمدن اسلامی چیست؟

چنان كه در بحث قبل گفته شد، متفكران غربی به این مطلب اعتراف دارند كه فرهنگ و تمدن غرب، هیچ پایه و اساس محكمی ندارد و جز تباهی و هلاكت برای بشر غربی، هیچ ارمغان دیگری نداشته است. جالب است كه آنها منصفانه به این بُعد قضیه نگریسته، به سستی و ضعف تمدن خود اعتراف می كنند؛ ولی در عین حال از باب تعصب و یا انسجامی كه در میان خود دارند، حاضر نمی شوند به تمدن مترقّی اسلام توجه كنند و به استحكام و بالندگی آن اشاره نمایند؛ البته برخی از آنان در آثار خود به ترقی تمدن اسلامی اشاره نموده اند؛ ولی بیش تر متفكران غربی این حریت و آزادی اندیشه را در مقابل فرهنگ و تمدن مقابل، از خود نشان نمی دهند. و برخی دیگر به تبلیغات سوء علیه تمدن اسلامی پرداخته، از ضعف و ناتوانی آن در رشد و تكامل اجتماعی انسانی، سخن رانده اند. این گروه از شرق شناسان غربی گفته اند كه تمدن اسلام هرچند مایه ی پیشرفت و ترقی مسلمین شده است، ولی اگر به خوبی جست وجو شود، مشخص خواهد شد كه فرهنگ و تمدن اسلام دارای یك دسته مواد اخلاقی است كه همه ی انبیا آنها را برای بشر گوشزد كرده اند و همین مواد اخلاقی موجب ترقی و تكامل مسلمین شده است.

در مقابل این گروه از متفكران غربی، باید گفت كه این حداقل اعتراف شما نشانه ی حقانیت این تمدن است و نكته ی دیگر این كه همین مقدار از حقانیت، دلیل حقیقت داشتن اصل آن تمدن است؛ چرا كه چگونه می شود گروهی از حیث اخلاقی و انسانی به واسطه ی تعالیمی به رشد و تعالی برسند ولی تعالیم آن فرهنگ و تمدن باطل باشد. علامه طباطبایی رحمه‌الله در مقام ردّ این گونه از سخنان نسبت به شأن تمدن اسلامی می فرمایند:

چنین گفتاری بسیار بی پایه است؛ برای این كه نتیجه، همیشه فرع مقدمه است و آثار خارجی كه مترتب بر هر نوع تربیت می شود آن آثار، زاییده ی نوع معارفی است كه آن مكتب دارد. [١]

٢- آیا تمدن اسلامی در جوامع امروزی قابل اجرا است؟

شبهه ی دیگری كه برخی مطرح كرده اند، این است كه هرچند اسلام در گذشته ی دور در میان اقوام و ملل متعدد پیشرفت های چشم گیری داشته است، اما امروزه با پیشرفت تكنولوژی غرب و جای پایی كه در میان ملل مختلف پیدا كرده است، قابل اجرا نیست. تمدن اسلامی با توجه به قوانینی كه دارد، برای جوامع امروزی قابل اجرا نیست؛ اما تمدن مغرب زمین قابل ثبات و دوام است. و علت ثبات تمدن غرب و عدم استمرار تمدن اسلامی، این است كه تمدن غرب روش اجتماعی خود را بر اساس اراده ی ملت و خواست طبیعی مردم قرار داده است و خواست اكثریت را ملاك و معیار اعتبار دانسته است؛ ولی تمدن اسلام چنین چیزی را معتبر نمی داند. این شبهه نه تنها از جانب غربیان مطرح شده است؛ بلكه برخی از فضلای دینی نیز آن را مطرح می نمایند.

پاسخی كه علامه رحمه‌الله ارائه می كنند، با ذكر مقدّماتش بسیار مفصّل است، ولی عصاره ی كلام آن بزرگوار این است كه: گفته می شود كه رویه ی اسلام در اوضاع فعلی دنیا قابل اجرا نیست. این بدان معناست كه اوضاع حاضر، مناسب با احكام اسلام نیست و این سخن درستی است، ولی نتیجه ای بر آن مترتب نیست؛ چون اوضاع اجتماعی هیچ گاه ثابت نبوده است. صرف این كه مرامی بر وضع حاضر انسانی انطباق پیدا نكند، دلیل نمی شود كه آن مرام باطل باشد. جالب است بدانیم كه همه ی انبیا هنگامی دعوت به قیام كرده اند كه دنیا چیزی جز فساد و تباهی نمی شناخت؛ اما كم كم این دعوت ها گسترش یافته و ریشه دوانید. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمانی دعوت به قیام نمود كه جز یك زن و یك مرد پشتیبان دیگری نداشت تا آن كه خدا او را یاری كرد و یك اجتماع صالح تشكیل داد.

متأسفانه بحث كنندگان غربی به خاطر عصبیت دینی یا علل سیاسی، به طور كامل از تأثیر ظهور اسلام در جامعه ی انسانی بحث نكرده اند؛ بلكه از روی ظلم و ستم سعی دارند كه تمدن اسلامی را فقط به صورت یك مرام نژادی جلوه دهند؛ در حالی كه اسلام ثابت كرده است كه برای سعادتمند نمودن زندگی مردم، صلاحیت دارد. مرامی كه چنین باشد نباید یك فرضیه ی غیر قابل انطباق بر زندگی اجتماعی نامیده شود.

نكته ی دیگر این است كه شعار اجتماع اسلامی، پیروی از حق در فكر و عمل است؛ ولی شعار اجتماع متمدن فعلی رأی اكثریت است. این دو شعار هدف را هم مختلف می سازد. هدف اسلام، احقاق حق مشروع مردم است؛ هرچند این رویه موافق با طبع عموم مردم نباشد؛ اما هدف اجتماع متمدن امروز بهره برداری از مادّه است. لازمه ی چنین رویه ای این است كه امور عقلی جای خود را به امور حسّی و عاطفی بدهد؛ چون ممكن است چیزی كه به نظر عقل، فسق و فجور است، از نظر احساسات تقوا باشد؛ چنان كه نمونه ی بارز آن را در جوامع غربی مشاهده می كنیم كه هیچ قید و بند اخلاقی را نمی شناسند.

قرآن تصریح دارد بر این كه همیشه رأی اكثریت حق نیست:

( لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ؛ ) پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حق را برای آنان آورد ولی اكثر مردم از حق كراهت دارند. [٢]

این كه گفته شد تمدن غرب، سعادت و خوش بختی را برای مردم اروپا آورد، این یك خلط و اشتباه است؛ چون سعادت امری است مركب از روح و بدن. سعادت روح و بدن، نیك بختی انسان را در زندگی دنیا و آخرت تضمین می كند. از نظر اسلام فرو رفتن در لذایذ مادی و مهمل گذاشتن سعادت روح، جز بدبختی، چیز دیگری نیست. انسان منحصر در جسم نیست؛ بلكه مجموعه ای از روح و بدن است كه جمع روح و جسم را انسانیت می نامند، نه خود جسم را. آن كه بتواند هر دو بُعد او را تأمین نماید، به سعادت دست می یابد. كسی كه خواسته باشد درباره ی شایستگی ها قضاوت كند، نباید مبنای قضاوت خود را برخوردهای داخلی قرار دهد و… [٣]

پس هیچ یك از این مناقشات و ایرادها، بر تمدن مترقی اسلام وارد نیست و همه ی این تهاجمات و حملات علیه تمدن اسلامی، فقط برای غلبه بر اوضاع مسلمین و قیمومیت بر جوامع اسلامی و بهره برداری از منابع عظیمی است كه در ممالك اسلامی وجود دارد.

٣- اصلاح اخلاقی در میان مسلمین و فساد اخلاقی در غرب، نتیجه ی چه عواملی است؟

با توجه به مطالب گذشته، این نكته به دست آمد كه تمام تعالیم اسلام بر مبنای اهداف عالی انسانی تدوین یافته است و برای این كه بتواند انسان ها را به این هدف متعالی برساند، دعوتش را از توحید، آغاز و تمام قوانین خود را بر همین اساس تشریع نموده و معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن افزوده است.

اخلاقیات اسلامی در اسلام، با اندكی تجزیه و تحلیل در قوس صعود به روح یكتاپرستی و توحید برمی گردد. [٤]

در حقیقت می توان گفت كه صلاح اخلاقی به روحیه ی توحیدی و همه ی فسادهای اخلاقی به روح ثنویت و مادی گرایی برگشت می كند.

برخی با دیدن ظواهر غرب و برخوردها و رفتارهای مردم آن سامان با یك دیگر چنین حكم می كنند كه آنان دارای فضایل اخلاقی اند و جوامع آنها از بهترین جوامع بشری است و چنان شیفته ی غرب شده اند كه به كلی مُهر تأیید بر كشورهای غربی و مُهر بطلان به پیشانی جوامع مسلمان شرقی زده اند.

پرسش ما این است كه آیا واقعاً چنین قضاوت كلی در مورد اجتماع انسانی صحیح است یا خیر؟

در مقام پاسخ باید دید ملاك صلاح و فساد برای این افراد چیست؟ آیا ملاك و معیار، رفتار شخصی افراد است و یا میزان و ملاك، شخصیت اجتماعی افراد با یك دیگر و با دیگران است؟ اگر ملاك صالح بودن یا فاسد بودن را، رفتار شخصی افراد یك جامعه با یك دیگر بدانیم، این سخن، درست است كه آنان ظواهر برخی از مسائل را رعایت می كنند؛ ولی اگر ملاك را چیز دیگری بدانیم آن گاه كاملاً تلقی و برداشت ها تغییر خواهد یافت.

توجه علامه رحمه‌الله و دقت ایشان در این مسئله كه در راستای دیدگاه و بینش عمیق امام خمینی رحمه‌الله نسبت به جوامع غربی است؛ برای نسل جوان ما بسیار آموزنده است. ایشان می فرمایند:

به جان خودم سوگند، اگر جامعه ی غرب را یك شخصیت می دیدند و اگر تاریخ زندگی اجتماعی غربی ها را از روزی كه نهضت اخیر آنان آغاز شد، مورد مطالعه ی دقیق قرار می دادند و رفتاری را كه با سایر امت های ضعیف داشتند مورد بررسی قرار می دادند، بدون كم ترین درنگی، حكم به توحش آنان می كردند و می فهمیدند كه تمام ادعاهایی كه می كنند و خود را مردم بشردوست و خیرخواه و فداكار بشر معرفی می نمایند همه اش دروغ و نیرنگ است و جز به بند كشیدن ملل ضعیف هدفی ندارند و… هیچ انسانی كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمی دهد كه چنین جوامعی را صالح بخواند و یا آن را سعادتمند بپندارد؛ هر چند كه دین نداشته باشد . [٥]

واقعاً چگونه طبیعت انسانی راضی می شود كه یك طایفه به نام متمدن و تافته ی جدا بافته بر سر دیگران تاخت و تاز نمایند و همه ی هستی آنان را به تاراج ببرند و خونشان را مباح و مالشان را برای خود حلال بدانند و حتی به فرهنگ دیگران دست ببرند و همه ی جنایت ها را انجام دهند، آن گاه ما آنها را جامعه ای متمدن و پیشرفته بدانیم.

بله، مقتضای رعایت انصاف این است كه بگوییم افرادی كه صالح بوده اند باید استثنا شوند و حق آنان پایمال نگردد؛ چون افكارشان به رنگ افكار فاسد دیگران در نیامده و فساد جامعه در آنها سرایت نكرده است و این گونه افراد انگشت شمار در آن گونه جوامع بشری، مثل عضو زاید بوده اند كه در هیكل آن جامعه روییده باشند؛ چنان كه قرآن كریم همین انصاف را رعایت كرده و در آیاتی كه اقوامی را مورد عتاب و سرزنش قرار می دهد افراد صالح را استثنا می كند. [٦]

و اما در مسائل اخلاقی آنچه كه امروزه در غرب می گذرد قابل بیان نیست. در فساد اخلاقی به حدی از انحطاط رسیده اند كه عواطف انسانی در بسیاری از خانواده ها نابود شده است. علامه، منشأ همه ی این رذایل و مفاسد اخلاقی را در عدم اعتقاد به مبدأ هستی و توحید خداوند می داند و تا زمانی كه این اعتقاد در قلوب و نفوس آنان ثبات و استقرار پیدا نكند، هیچ تضمینی برای اصلاح مسائل اخلاقی شان وجود ندارد. [٧] آنچه امروزه بر نسل جوان ما لازم است، نخست، آگاهی به مبانی فكری آنان و سپس مقابله با تهاجم فرهنگی است كه آنها علیه جوامع شرقی مسلمان به راه انداخته اند. كسی كه مدت ها در مكتب علامه تحصیل نموده و بیش از بیست سال است كه در غرب زندگی می كند، توصیه اش در این زمینه به جوانان این است كه: دنیای متجدد، به تدریج تباه شده و در صدد است همه ی آنچه را كه مقدس و دینی است، از بین ببرد و به خصوص با اسلام به عنوان دینی كه از نگرش قدسی نسبت به زندگی و قانون الهی در برگیرنده ی همه ی افعال و اعمال بشر عدول نكرده است، مخالفت دارد. بیش تر آنان حدود دو قرن به اسلام می تاخته اند و سعی داشته اند كه دینشان را به مسلمانان تحمیل كنند. آنان در دنیای متجدد با وجود این كه ارزش های اخلاقی این چنین در جامعه از دست رفته است و به طور علنی اصول اخلاقی را زیر پا می گذارند، هنوز هم بی وقفه از جنبه های گوناگون اخلاقی اسلامی مثل پوشاندن موی زنان، نقش زنان در جامعه، كیفیت پوشش آنها و سایر ارزش های اخلاقی، انتقاد دارند.

جوانان مسلمان باید بدانند كه این انتقادها بر نگرش نادرست اصالت فرد (اومانیسم) و اصالت عقل و جدایی انسان از خدا و … مبتنی است. [٨] و این نوع دیدگاه ها از اصول ضد دینی برخاسته كه با اصول و پایه های اعتقادی ما در تضاد است. باید تلاش كنیم كه پایه های اعتقادی خود را استحكام بخشیم و سعادت را در همان مسیری بیابیم كه بزرگان دینی و رهبران اعتقادی ما، با تلاش و زحمات فراوان برای ما ترسیم كرده اند؛ نه این كه در مقابل انتقادات شدید غربیان حالت منفعلانه به خود گرفته، تحت تأثیر همان مسلكی قرار گیریم كه غرب را به منجلاب تباهی انداخته است.

٤- آیا تمدن غرب با اصول اخلاقی سازگار است؟

پایه و اساس تفكر و تمدن غرب كه امروزه بر جوامع غربی حكم فرماست، زاییده ی افكار متفكران و دانشمندانی است كه شاید هیچ پای بندی به دین نداشتند. اگر نتوانیم این ادعا را تعمیم دهیم، حداقل در امور سیاسی و اجتماعی غرب این چنین است. به همین خاطر می توان گفت كه آنچه امروزه در غرب به عنوان تمدن غربی معروف است با آنچه كه تعالیم مسیح پیامبر عليه‌السلام نامیده می شود، بسیار متفاوت است، پس هرگز نمی توان تمدن غرب را همان تمدن و فرهنگی دانست كه حضرت عیسی عليه‌السلام از جانب خداوند به ارمغان آوردند. بهترین نشانه ی تفاوت تمدن عیسوی با تمدن فعلی حاكم بر جوامع به ظاهر مسیحی غرب، قوانین غیر انسانی است كه بر آنان حاكم است؛ به عنوان مثال، اساس روش آنان بر پایه ی مساوات همه جانبه ی زن با مرد در حقوق قرار داده شده است كه این با اصل خلقت انسان مخالف است. علامه رحمه‌الله با توجه به همین مقررات حاكم بر جامعه های غربی می فرمایند:

بنای تمدن امروز غرب بر اساسی چیده شد كه با فطرت انسانی سازگار نیست. [٩]

ایشان دلیل دوری تمدن غربی با فطرت بشری را در قوانینی می دانند كه صرفاً اجتماعی و مدنی است و شامل خانواده كه زندگی و حیات محدودتری از اجتماع است، نمی شود. به همین جهت مسئله ی ازدواج برای آنان یك نوع اشتراك در عیش است و به هیچ وجه سخنی از رعایت مسائل زناشویی، تربیت فرزندان، حقوق همسرداری، ارث و امثال آن مطرح نیست؛ در حالی كه كیفیت و چگونگی خلقت زن و مرد از طرف خداوند متعال برای حفظ بقای نوع بشری است و برای بقای او می بایست مقررات و قوانینی باشد كه عفت و پاك دامنی و شخصیت انسانی اش محفوظ بماند و نیز زندگی خانوادگی بازیچه قرار نگیرد. [١٠]

تفاوت عمده ی تمدن اسلام و غرب در همین نكته نهفته است كه اسلام طوری به زندگی خانواده اهمیت می دهد كه افراد و اعضای آن با تربیت و تعالیم انسانی رشد می یابند و تربیت صحیح آنان، موجب تعالی جامعه خواهد شد؛ در حالی كه تربیت خانوادگی در جوامع غربی از هیچ جایگاهی برخوردار نیست؛ نتیجه ی ظهور چنین تمدنی آن است كه امروزه در غرب مشاهده می شود و ما در این جا به چند نمونه از آثار آن كه خودشان بیان داشته اند اشاره می كنیم:

كندی در سال ١٩٦٢ اعلام كرد:

امریكا آینده ی دردناكی خواهد یافت؛ چون جوانان، بی بند و بار و غرق در شهواتند، و دیگر حاضر نیستند وظایفی را كه به آنان محوّل می گردد، به خوبی انجام دهند، مثلاً از میان هر هفت نفر جوانی كه به سربازی اعزام می شوند شش تن، نالایق و سست از آب در می آیند و این بدان سبب است كه افراط در شهوت رانی، استعدادهای بدنی و روانی آنان را كاسته است. [١١]

شپگلر آلمانی پس از دیدن مظاهر فساد اخلاقی و نابهنجاری های رفتاری جوانان، در مغرب زمین عقیده دارد كه:

تمدن در مغرب زمین رو به زوال و نابودی است (و صریحاً اعلام كرده است كه) سرزمین های دیگری در آینده شاهد تمدن درخشان خواهد بود، از كجا معلوم كه بار دیگر این تمدن به مشرق زمین؛ یعنی مهد نخستین خود باز نگردد. [١٢]

آنان كه با هیجان و شور وصف ناپذیر از غرب و تمدن غربی و فرهنگ اروپایی سخن می گویند، در حقیقت به نكته ای اشاره می كنند كه متفكران غربی، خلاف آن را ابراز می دارند.

دكتر كارل، درباره ی تمدن غرب چنین می گوید:

تمدن امروز در موقعیت دشواری قرار گرفته است؛ چون هرگز با نهاد ما هماهنگ نیست. این تمدن براساس شناسایی حقیقت نهاد ما، پدید نیامده و تنها مولود اوهام اكتشافات علمی، تمایلات مردم، نظرات و شهوات آنان است. این تمدن با آن كه با كوششِ خود ما تحقق یافته، ولی نسبت به وضع و ساختمان ما بی تناسب است. [١٣]

پس آنان كه پیشرفت و ترقی صنعت در غرب را نشانه ی پیشرفت تمدن غرب می دانند، سخت در اشتباهند؛ چون رشد صنعتی، مربوط به علوم تجربی است و ارتباط چندانی با علوم انسانی كه وظیفه و مسئولیت تربیت انسان ها را بر عهده دارد و به تعالی بُعد انسانی او می اندیشد ندارد.

پی نوشت ها :

[١]. المیزان، ج ١، ص ٣٥٧.

[٢]. سوره ی مؤمنون، آیه ی ٧٠.

[٣]. روابط اجتماعی در اسلام، ص ٣٨-١٦.

[٤]. علامه طباطبایی، روابط اجتماعی در اسلام، ص ٤٥، و تفسیر آیه ی ٢٠٠ سوره ی آل عمران.

[٥]. المیزان، ج ٤، ص ١٠٩.

[٦]. المیزان، ج ٤، ص ١٠٨.

[٧]. همان، ص ١١١.

[٨]. سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد. ص ٣٥٢ – ٣٦٠.

[٩]. المیزان، ج ٢. ص ٢٨٢.

[١٠]. همان.

[١١]. سیمای تمدن غرب، ص ٦١.

[١٢]. همان، ص ١٤٣.

[١٣]. همان، ص ١٤٠.

فصل هفتم