بشیر صلح

بشیر صلح42%

بشیر صلح نویسنده:
گروه: نبوت و پیامبری

بشیر صلح
  • شروع
  • قبلی
  • 101 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6518 / دانلود: 2724
اندازه اندازه اندازه
بشیر صلح

بشیر صلح

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

بشیر صلح

ویژه نامه میلاد حضرت مسیحعليه‌السلام

نویسنده: محبوبه معلمی

مقدّمه

سلام بر مریم مقدس! سلام بر مسیح که ولادتش، کیمیای دگرگون ساز دلهاست؛

میلاد مسیحعليه‌السلام دیباچه ی زرّین کتاب حقیقت بود و بهار تجلی انوار خداوندی در زمین؛ مسیحعليه‌السلام آمد تا در کالبد بی جان بشریت روح ایمان، برادری، صفا و صمیمیت بدمد و نویدبخش «حیات طیبه» در پرتو مهر الهی باشد.

مسیحعليه‌السلام از سلاله پاکان و از دامن «مریم» عفیف می آید و با خود طراوت قلوب و بهار جانها را به ارمغان می آورد، میلاد او باران نور و مهربانی بر خاک تیره بود که از دیو جهل و خرافه به تنگ آمده بود. مسیحعليه‌السلام آمد تا جهل و جور بمیرد و روح مانای الهی بر آسمان دلها بتابد.

همه در انتظار دمیدن طلوع چنین پاک زادی بودند و مریم نیز؛ انتظار، جانکاه بود اما شیرین و غرور آفرین؛ آنگاه که مریم در انتظار طبیب دل های بیمار و پناه قلب های شکسته بود و تنها؛ غمگین به درخت خرمای خشکیده تکیه کرده بود، به او وعده نعمت و آرامش داده شد و جبرییل گفت:

پروردگارت فرموده: ما می خواهیم او (عیسی) را نشانه ای برای مردم قرار دهیم و رحمتی از سوی ما برای آنها باشد.(مریم، ۱۶ _ ۲۱)

و سرانجام مسیح آمد با کوله باری از نور و پیام رسالت محمدیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد. او نشان از رسولی می داد که تبر ابراهیمعليه‌السلام بر دوش، عصای موسیعليه‌السلام در دست، قلب مسیحعليه‌السلام در سینه، عزم نوحعليه‌السلام در اراده، صبر ایوبعليه‌السلام در دل، زیبایی یوسفعليه‌السلام در رخسار، حکمت لقمان بر زبان و حکومت داود و سلیمان با خود به همراه داشت و از نسل او عدالت گستری خواهد آمد که فردا مسیحعليه‌السلام نیز در رکاب او به زمین باز خواهد آمد و یاری گر عدالت خواهد بود.

در تب و تاب انتظار در آستانه ی میلاد مسیحعليه‌السلام ، پژوهشگر ارجمند سرکار خانم محبوبه معلمی بر آن است تا سیمای نورانی مسیح مقدس را با بهره گیری از آیات، روایات و تاریخ به تصویر آورند، با سپاس از تلاش محققانه ایشان، امید که مورد استفاده برنامه سازان قرار گیرد.

«انّه ولیّ التوفیق»

«مدیریت پژوهشی مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما»

بخش اوّل: سیمای مسیحعليه‌السلام

فصل اوّل: زندگانی مریمعليها‌السلام

اشاره

«عِمران» یکی از فرزندان سلیمان بن داود و بزرگان بنی اسراییل و پیامبران مرسل بود که با دختری عبرانی و پرهیزکار از نسل هارونعليه‌السلام به نام «حَنّه»، دختر «فاقوذ» ازدواج کرد. «عمران» و «حنّه» سال ها در آرزوی داشتن فرزند به سر می بردند، ولی کم کم از برآورده شدن این آرزو، نا امید شده بودند. روزی «حنّه» در سایه ی درختی نشسته بود. پرنده ای را دید که با منقار به جوجه اش، غذا می دهد. با دیدن این محبّت مادرانه، آتش عشق فرزند در دل «حَنّه» شعله ور شد و با حسرت و اندوه به درگاه خداوند تبارک و تعالی، دعا کرد تا فرزندی به او عنایت فرماید(۱) . خداوند سبحان نیز دعای او را پذیرفت و به «عِمران» وحی کرد: «ما به تو فرزندی پر برکت عطا می کنیم که می تواند بیماران علاج ناپذیر را درمان کند و مردگان را به فرمان خدا، زندگی بخشد و به عنوان پیامبر به سوی بنی اسراییل فرستاده می شود». «عمران» نیز این مژده را به همسرش داد و طولی نکشید

_________________________________

۱- تاریخ انبیا، ص ۷۲۰.

که آثار بارداری در «حنّه» ظاهر شد.

چون خداوند مژده داده بود که فرزند آنان، پیامبر بنی اسراییل خواهد بود، «حَنّه» اطمینان داشت که فرزندش، پسر خواهد بود. از این رو، با شادی در انتظار روزی به سر می برد که با به دنیا آمدن آن نوزاد، زندگی شان جلوه ی دیگری یابد. با این حال، پیش از تولد فرزند، مرگ عمران فرا رسید و شادی، «حنّه» به غم و اندوه بَدَل گشت.

«حنّه» پس از این ماجرا، نذر کرد که فرزندش را پس از به دنیا آمدن به خدمت کاری بیت المقدس بگمارد. قرآن کریم در این زمینه از زبان او می فرماید:

خدایا! آن چه در رحم دارم، نذر تو کردم که آزاد شده باشد.(۱)

علامه طباطباییرحمه‌الله در تفسیرالمیزان در ذیل این آیه ی شریفه و در پاسخ به کسانی که می پندارند نذر «حنّه» پیش از باردار شدن بوده است، می فرماید: «آیه ی شریفه دلالت دارد بر این که مناجات وقتی بود که (همسر عمران) به فرزندش، حامله بوده است و حملش از عمران بوده، و این مناجات خالی از اشاره به این نکته نیست که همسر وی، یعنی عمران در آن روزها زنده نبوده و گرنه او حق نداشت فرزند در شکم خود را مستقلاً تحریر کند. هم چنین آیه ی شریفه ای که در مورد کفیل شدن او سخن می گوید، دلالت دارد بر این که همسر وی در آن روز زنده نبوده. این نکته هم روشن است که تحریر فرزند چه به وسیله ی پدر باشد یا

___________________________________

۱- آل عمران، ۳۵. یعنی او را خدمت گزار پرستش گاه قرار می دهم.

مادر، تحریر از بردگی نیست و دختر عمران برده نبوده تا مادرش، او را آزاد کند. پس تحریر در این آیه، آزاد کردن از قید ولایتی است که والدین بر فرزند خود دارند و با داشتن آن ولایت، او را تربیت می کنند و در مقاصد خود به کار می زنند و اطاعت شان بر فرزند واجب است. پس با تحریر، فرزند از تسلطی که پدر و مادر بر او دارند، خارج می شود. دیگر پدر و مادر، او را به خدمت نمی گیرند. اگر این تحریر به وسیله ی نذر و به خاطر خدا انجام شود، معنایش این می شود که این فرزند در ولایت خدا داخل شود و تنها او را بپرستد. خدمت خدا کردن به این است که در مسجد و کلیسا و اماکن مقدسه ای که مختص عبادت خداست، باشد. در حالی که اگر این نذر نبود، فرزند می بایست پدر و مادر خود را خدمت کند»(۱) .

آن گاه که کودک به دنیا آمد، «حنّه» با شگفتی بسیار دید بر خلاف انتظار وی، نوزاد دختر است. از این رو، بسیار اندوهگین شد؛ زیرا می هراسید نتواند به نذر خویش عمل کند. پس به درگاه الهی روی آورد و گفت:

پروردگارا! من، او را دختر زاییدم و خدا بهتر می داند که من چه زاییدم و دختر مانند پسر نیست (و نمی تواند وظیفه ی خدمت گزاری پرستش گاه را مانند پسر انجام دهد). من او را «مریم» نامیدم و او و فرزندانش را از شرّ شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم.(۲)

سرانجام «حنّه» تصمیم گرفت فرزندش را به پرستش گاه ببرد و به

________________________________

۱- المیزان، ج ۵، صص ۳۳۴ _ ۳۳۵.

۲- آل عمران، ۳۶.

احبار و بزرگان آن جا بسپارد. نام او را نیز «مریم» نهاد؛ زیرا به معنای زن پرستش گر و خدمت کار پرستش گاه است(۱).

علامه طباطبایی در توضیح این بخش از آیه ی شریفه «... و دختر مانند پسر نیست...» می فرماید: «اگر او (حَنّه) می دانست چرا فرزند در شکم او را دختر کردند، هرگز حسرت نمی خورد و آن طور اندوه ناک نمی شد. او نمی دانست که اگر فرزندش پسر می شد، امیدش آن طور که باید محقق نمی شد و ممکن نبود نتایجی که در دختر شدن فرزندش هست، در پسر شدن آن به دست آید؛ برای این که نهایت نتیجه ای که ممکن بود از پسر بودن فرزندش به دست آید، این بود که فرزندی چون عیسیعليه‌السلام از او متولد شود که پیامبری باشد شفا دهنده ی کور مادرزاد و برص و زنده کننده ی مردگان. لکن در دختر بودن حملش، نتیجه ای دیگر نیز عاید می شود و آن، این است که کلمه الله تمام می شود و پسری بدون پدر می زاید که در گهواره با مردم سخن می گوید و در نتیجه، هم خودش و هم فرزندش، آیتی و معجزه ای برای اهل عالَم می شوند. پسری می زاید که روحی و کلمه ای از خدا می شود. فرزندی که مَثَلش نزد خدا مَثَل آدم است و از او و از مادرش، آن دختر طاهره ی مبارکه، آثار و برکات و آیات دیگری بروز می کند»(۲).

کفالت حضرت مریمعليها‌السلام

پس از به دنیا آمدن مریم، حنه، او را به بیت المقدس نزد دانشمندان

___________________________________

۱- تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۳۹۶.

۲- المیزان، ج ۵، ص ۳۳۸.

یهود آورد و گفت: من این فرزند را نذر بیت المقدس کرده ام. یکی از شما، سرپرستی او را بر عهده گیرد. چون مریم، فرزند یکی از پاک ترین و پرهیزکارترین مردان و زنان بنی اسراییل (عمران و حنّه) بود، بر سر سرپرستی او، میان راهبان گفت وگوی فراوانی در گرفت. هر یک می کوشیدند در این کار، بر دیگری پیشی بگیرند. در این میان، زکریاعليه‌السلام ؛ رییس احبار، پیش آمد و گفت: من به کفالت او سزاوارترم؛ زیرا خاله اش، همسر من است. احبار به این سخن اعتراض کردند و گفتند: اگر بنای شایستگی بود، مادرش برای پرستاری و کفالت او از همه، سزاوارتر و شایسته تر بود. پس تصمیم بر آن شد که برای این کار، قرعه کشی کنند(۱) . قرآن کریم در این باره می فرماید:

این از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم و تو (ای پیامبر)! در آن هنگام که قلم های خود را (برای قرعه کشی به آب) می افکندند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را به عهده بگیرد و (نیز) هنگامی که (دانشمندان) برای کسب افتخار و سرپرستی او با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتنی (و همه ی این ها از مجرای وحی به تو گفته شد).(۲)

سرانجام، سرپرستی زکریا برای مریم، مسلم شد. در واقع، او از همه سزاوارتر بود؛ زیرا هم پیامبر خدا بود و هم همسر خاله ی مریم(۳).

مریم، دوران شیرخوارگی و کودکی را در خانه ی زکریا و با پرستاری خاله اش(۴) پشت سرگذاشت. چون مریم به سن رشد رسید، زکریا، برای

________________________________

۱- تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۱۱.

۲- آل عمران، ۴۴.

۳- تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۱۱.

۴- نام او در بعضی کتاب ها «شیاع» و در بعضی دیگر «الیصابات» است.

عبادت او، غرفه ای در مسجد ساخت و دری برای آن قرار داد که با نردبان بدان، بالا می رفتند. کسی جز زکریا پیش مریم نمی رفت و آب و غذای او را خود نزد او می برد.(۱)

فضایل حضرت مریمعليها‌السلام

اشاره

مریمعليها‌السلام فضایل نیکویی های بسیاری داشته است که قرآن کریم در آیات گوناگون به گوشه هایی از آن، اشاره می کند:

۱ - سخن گفتن با فرشتگان

چون مریم بانویی پاک و برگزیده از سوی خداوند بود، فرشتگان بر او نازل می شدند و می گفتند:

ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر همه ی زنان جهان، برتری داده است(۲) .

این سخن، از بلندی مقام مریم، حکایت می کند. خداوند در جای دیگر می فرماید:

هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! همانا خداوند، تو را به کلمه ای از خود بشارت می دهد که نامش، مسیح عیسی بن مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است(۳) .

سخن گفتن با فرشتگان را در اصطلاح «محدثه بودن» می گویند. پس حضرت مریم نیز «محدثّه» بوده است.

______________________________________

۱- تاریخ انبیاء، ص ۷۰۴.

۲- آل عمران، ۴۲.

۳- آل عمران، ۴۵.

۲ - خوردن روزیِ بهشتی

خداوند، مریم را به شایستگی پذیرفت و به نیکویی، گل وجود او را پرورش داد. مریم در لوای سرپرستی زکریا بزرگ شد. وی آن چنان در بندگی خدا غرق بود، که هنگام ۹ سالگی، روزها روزه بود و شب ها به عبادت می پرداخت. آن چنان در تقوا و شناخت پروردگار پیش رفت که احبار و دانشمندان پارسای آن زمان پیشی گرفت. خداوند در قرآن می فرماید:

هرگاه زکریا در کنار محراب او قرار می گرفت و برای دیدار او می آمد، غذاهای مخصوصی کنار محراب می دید (که از آن در شگفت می شد) و از او می پرسید: این غذا را از کجا آوردی؟ مریم در پاسخ می گفت: این از سوی خداست و اوست که هرکس را بخواهد بی حساب، روزی می دهد.(۱)

از روایت ها بر می آید که آن غذا، گونه ای میوه ی بهشتی بوده که در زمانی غیر از فصل به بار نشستن آن، در آن جا حاضر می شده است. البته این شگفت نیست که خدا از بنده ی پرهیزکارش، این گونه پذیرایی کند(۲).

علامه طباطباییرحمه‌الله در ذیل این آیه ی شریفه و در توضیح این که چرا خداوند «رزق» را بدون الف و لام آورده است، می فرماید: «این نکته اشاره به این است که رزق نام برده، طعام معهود در بین مردم نبوده، هم چنان که بعضی هم گفته اند که زکریا در آن جا میوه ی زمستانی را در تابستان و میوه ی تابستانی را در زمستان می دید. مؤید این حکایت، این است که اگر رزق نام برده از طعام های معمول آن روز و طعام موسمی بود، در این

_________________________________

۱- آل عمران، ۳۷.

۲- تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۳۹۹.

صورت، زکریا از پاسخ مریم که این رزق از ناحیه ی خداست، قانع نمی شد؛ زیرا از ناحیه ی خدا بودن رزق، اختصاص به رزق مریم ندارد. رزق همه ی مردم از ناحیه ی خداست و جا داشت که زکریا دوباره بپرسد: این رزقی که خدا روزی ات کرده، به وسیله ی چه کسی به تو رسیده است؟ چون ممکن است افرادی از مردم که به معبد آمد و شد دارند، برایش آورده باشند. حال چه هدف خدایی در نظر داشته باشند و چه هدف شیطانی. پس همین که می بینیم زکریا از پاسخ مریم قانع شده، معلوم می شود رزق نام برده، رزق معمولی نبوده... و با وجود خود بر کرامت خدایی نسبت به مریم دلالت می کرده... در این جا بود که او نیز کرامت الهی را طمع کرده از حضرتش درخواست فرزندی طیب کرد».(۱)

۳ - برگزیده شدن از سوی خداوند

قرآن کریم می فرماید:

و (به یاد آرید) هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده است و پاک ساخته و بر همه ی زنان جهان برتری داده است.(۲)

امام باقرعليه‌السلام درباره ی این آیه می فرماید: «برگزیدن حضرت مریم از دو جهت است:

۱ - پذیرفتن و برگزیدن او برای بندگی، فرستادن رزق بهشتی برای او، بی نیازی از کسب، پاک گردانیدن از هر ناپاکی و در نهایت، معصوم قرار

______________________________________

۱- المیزان، ج ۵، صص ۳۴۴ _ ۳۴۵.

۲- آل عمران، ۴۲.

دادن او. یعنی او را از نسل پیامبران برگزید که در گناه کاری پدران و مادرانش، هیچ احتمالی نیست.

۲ - فرستادن فرشتگان به سوی او، هدایت وی، اعطای کرامت های گونه گون به او و بالاتر و مهم تر از همه، این که، حضرت عیسیعليه‌السلام را بدون پدر به دنیا آورد و این، سبب تقدم او بر همه ی جهانیان است»(۱).

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «خدا مریم را برای ذریّه ی پیامبران برگزید (پیامبران پس از خود) و هرچیز زشتی را از او پاک گردانید و او را بر همه ی زنان زمان خود برتری داد. پس از برگزیدن وی، فرشتگان به او گفتند: اکنون در برابر پروردگارت، خضوع و سجده کن و رکوع به جای آور(۲) و این در حقیقت، شکرانه ای در برابر آن نعمت بزرگ بود».(۳)

۴ - پاک دامنی

قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

خداوند مَثَل می زند برای مؤمنان... مریم دختر عمران را که دامن خود را از هر آلودگی، حفظ کرد. سپس ما از روح خود در او دمیدیم (و نطفه ی حضرت عیسی را با معجزه ی الهی در رحم او قرار دادیم) و مریم، کلمات پروردگار خود و همه ی کتاب هایی را که بر پیامبران نازل شده است، تصدیق کرد و از پیروی کنندگان همیشگی حق تعالی گشت.(۴)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «حضرت مریم، خود را از حرام حفظ کرد که

___________________________________________

۱- المیزان، ج ۶، ص ۵.

۲- آل عمران، ۴۳.

۳- تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۱۰.

۴- تحریم، ۱۲.

مدت آن زیاد بود. این، گواه به پاکی اوست از هرگونه پلیدی».(۱)

۵ - راست گویی بسیار

یکی دیگر از ویژگی های برجسته ی حضرت مریمعليها‌السلام ، بسیار راست گو بودن ایشان است. قرآن مجید نیز در این باره شهادت می دهد و می فرماید:

مادر حضرت عیسی (مریم) بسیار راست گو بود.(۲)

این ویژگی های برجسته و برخی ویژگی های دیگر، او را شایسته ی مادری یک پیامبر اولوالعزم قرار داده است.

فصل دوم: تولد مسیحا

بشارت به فرزنددار شدن

یکی از حادثه های مهم زندگی حضرت مریم، بشارت دادن او به داشتن فرزندی بزرگ از تبار پیامبران اولوالعزم است. این بشارت از این نظر مهم است که فرزنددار شدن او بدون داشتن شوهر و تماس با کسی، تحقق پیدا می کند که خود، معجزه ای برای همه ی انسان ها در تاریخ بشری است. این بشارت در بدو امر برای مریم، شگفت انگیز و شاید تلخ بود. او زنی است که یک عمر با پاک دامنی زیسته و همیشه در حال عبادت و بندگی خدا بوده است. همه او را به بزرگی و کرامت های والای انسانی

_______________________________________

۱- قصص الانبیاء، ص ۲۶۵.

۲- مائده، ۷۵.

می شناسند و بندگی او زبانزد همگان است. اینک، بی آن که شوهری به خود ببیند، فرزندی از او به دنیا می آید که برای مردم معهود نیست، بلکه اتهام ناروا به همراه دارد. او یکی از زنان پاکدامن و با عفتی است که قرآن کریم به پاکی او گواهی داده است.(۱)

تولد حضرت عیسیعليه‌السلام

دوران کودکی مریم با سرپرستی حضرت زکریا سپری شد. هنگامی که مریم به سن بلوغ گام نهاد، گاه گاهی برای رفع نیازهای خود به خانه ی زکریا و نزد خاله اش می رفت. روزی در گوشه ی خانه ی زکریا و در بخش شرقی آن برای شست وشوی خود، پرده ای زده بود.

ناگهان دید جوان بسیار زیبایی به سوی او می آید. این جوان زیبا، فرشته ی بزرگ الهی، جبرییل امین بود که به صورت انسان نزد مریم آمده بود تا روح عیسیعليه‌السلام را در وی بدمد. مریم همیشه در کمال عفت و پاک دامنی زیسته و شب و روز را به عبادت و پرهیزکاری گذرانده و خلوت سرای دل را به معشوق حقیقی سپرده بود. از این رو، با دیدن آن جوان، به پروردگار جهانیان پناه برد و با یک جمله ی کوتاه و پندآمیز از او خواست تا بی درنگ از کنار او دور شود. قرآن کریم، داستان را این گونه بیان می کند:

در این کتاب، مریم را یاد کن هنگامی که در مکانی در شرق، از کسان خود فاصله گرفت و در برابر آن ها پرده ای زد. در این هنگام، ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او به صورت انسانی کامل بر او نمایان شد. مریم گفت: همانا از تو به خدای رحمان پناه

_____________________________________

۱- مریم، ۱۹ _ ۲۱.

می برم، اگر پرهیزکاری. جوان گفت: من فرستاده ی پروردگار تو هستم. آمده ام تا پسری پاکیزه به تو عطا کنم».(۱)

مریم با شنیدن این جمله، اطمینان خاطر پیدا کرد و دریافت که این جوان، بشر نیست و منظور بدی ندارد. با این حال، از این خبر سخت در شگفت شد و پرسید:

چگونه ممکن است من فرزنددار شوم، در حالی که بشری مرا لمس نکرده و بدکاره نیز نبوده ام؟ جبرییل گفت: این گونه است. پروردگار تو گفته که این کار بر من آسان است. (ما می خواهیم) تا او را از جانب خویش، نشانه و رحمتی قرار دهیم و این امری است پایان یافته و جای گفت وگو ندارد.(۲)

مریم دانست که بر اساس مشیّت الهی قرار است مولودی بزرگوار و پاکیزه بدون وجود پدر از او پدید آید. با این حال در حالتی از بیم و امید و نگرانی همراه با سرور به سر می برد. همیشه می اندیشید که سرانجام این حمل فاش خواهد شد.

شاید چند روز یا چند ماه از آن ها که مرا می شناسند، دور بمانم و به صورت ناشناس زندگی کنم، ولی سرانجام چه خواهد شد؟ چه کس می پذیرد که زنی بدون داشتن همسر، باردار شود، مگر این که آلوده دامن باشد؟ من با این اتهام چه کنم؟(۳) قرآن می گوید:

پس هنگامی که باردار شد، به مکانی دور رفت و در آن جا کناره گرفت(۴)

مفسران درباره ی دوران حمل مریم اختلاف نظر دارند. برای نمونه،

_______________________________________

۱- مریم، ۱۶ _ ۱۹.

۲- مریم، ۲۰ _ ۲۱.

۳- تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۳۹.

۴- مریم، ۲۲.

۱ ساعت، ۹ ساعت، ۶ ماه، ۷ ماه، ۸ ماه، و ۹ ماه مانند دیگر زنان را بیان کرده اند. در قرآن نیز به طور سرپوشیده آمده است. با این حال، این موضوع در هدف داستان، تأثیر چندانی ندارد و روایت ها در این زمینه، بسیار گوناگون است.(۱) هرچه بود، دوران حمل پایان یافت و درد سخت زاییدن، او را فرا گرفت. مریم از آبادی، راهی بیابان خشک و بی آب و سرپناه گردید. چون وضعیت مریم استثنایی بود، هرگز نمی خواست کسی وضع حمل او را ببیند. درد زایمان بر مریم چیره شده و او در چنان تنگنایی قرار گرفته بود که آرزو می کرد کاش پیش از این مرده بود. قرآن مجید در این باره می فرماید:

درد وضع حمل، او را به سایه ی نخل خشکیده ای کشاند. او گفت: ای کاش! پیش از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم.(۲)

به یقین، تنها ترس از تهمت های آینده قلب مریم را نمی فشرد. مشکلات دیگری هم چون نبودن قابله و دوست و یاور در بیابان بی آب و علف، نبودن استراحت گاه، آب و غذا و وسیله ای برای نگاه داری مولود جدید، مریم را سخت در تنگنا قرار داده بود. برخی می گویند: چگونه مریم با آن همه ایمان و شناخت توحیدی از لطف و احسان الهی، چنین جمله ای بر زبان راند که: «ای کاش مرده بودم و فراموش می شدم؟» اینان هرگز از حال مریم در آن ساعت، تصویری در ذهن خود ندارند. اگر خود به اندکی از این مشکلات گرفتار شوند، چنان بی تاب می شوند که خود را

__________________________________

۱- تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۴۰.

۲- مریم، ۲۳.

نیز فراموش خواهند کرد.(۱) با این حال، نگرانی مریم، به درازا نیانجامید. قرآن کریم می فرماید:ناگهان (صدایی) از پایین پایش، او (مریم) را صدا زد که: غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو، چشمه ی آب (گوارایی) قرار داده است. این نخل را تکان بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد. (از این غذای لذیذ) بخور و (از آن آب گوارا) بنوش و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار. هرگاه کسی از انسان ها را دیدی، با اشاره بگو: من برای خدای رحمان، روزه گرفته ام (روزه ی سکوت) و امروز با کسی سخن نمی گویم.(۲)

آن چه در این زمان کوتاه بر مریم گذشت و صحنه های شگفت انگیزی که از لطف خدا برای او پیش آمد، او را برای پرورش یک پیامبر اولوالعزم آماده می ساخت تا بتواند وظیفه ی مادری خود را در این امر خطیر، به خوبی ادا کند. سیر حوادث او را تا آخرین مرحله ی مشکلات پیش برد، به گونه ای که میان خود و پایان زندگی، یک گام بیشتر فاصله نمی دید. ناگهان ورق برگشت. همه چیز به کمک او شتافتند و آرامشی آسمانی، او را فرا گرفت. بی شک، درخواست مرگ از خدا، پسندیده نیست، ولی گاهی در زندگی، حادثه های تلخ و سختی روی می دهد که زندگی را ناگوار می سازد به ویژه آن جا که انسان هدف های مقدس یا شرف و حیثیت خود را در خطر می بیند و توانایی دفاع در برابر آن را ندارد، برای رهایی از شکنجه های روحی، درخواست مرگ می کند. مریم نیز در لحظه های نخستین چنین می اندیشید که با تولد این فرزند همه ی آبرو و

_______________________________________

۱- تفسیر نمونه، ج ۱۳، صص ۴۱ _ ۴۲.

۲- مریم، ۲۴ _ ۲۶.

حیثیتش در برابر مردم بی خرد به خطر خواهد افتاد. از این رو، آرزوی مرگ و فراموش شدن کرد. همین نکته دلیل بر آن است که او عفت و پاک دامنی را حتّی از جانش بیشتر دوست داشت و برای آبروی خود، ارزشی بیش از حیات، قایل بود. این اندیشه دیری نپایید و با دیدن دو اعجاز الهی (جوشیدن آب و بارور شدن نخل خشکیده) نور اطمینان و آرامش، قلبش را فرا گرفت(۱) . سرانجام، مریم در حالی که کودکش را در آغوش داشت، از بیابان به آبادی بازگشت و نزد بستگان و اقوام خود آمد.

در آیه های یاد شده با صراحت آمده است که خداوند، هنگام تولد نوزاد رطب را غذای مریم قرار داد. مفسران از این سخن چنین برداشت کرده اند که یکی از بهترین غذاها برای زنان پس از وضع حمل، رطب (خرمای تازه) است. در احادیث اسلامی نیز با صراحت به این مطلب اشاره شده است. امیرمؤمنان علیعليه‌السلام از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می فرماید: «نخستین چیزی که زن پس از وضع حمل می خورد، باید رطب باشد؛ زیرا خداوند بزرگ به مریم فرمود: درخت خرما را تکان بده، تا رطب تازه بر تو فرو ریزد».(۲)

نکته ی دیگر این که نذر سکوت و روزه ی سکوت برای آن قوم، شناخته شده بوده است. به همین دلیل، بر این کار مریم ایراد نگرفتند. این روزه در شرع اسلام، مشروع نبوده و حرام است(۳) .

_______________________________________

۱- تفسیر نمونه، ج ۱۳، صص ۴۳ _ ۴۵.

۲- تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۳۰.

۳- تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۴۵.

این مسأله به دلیل تفاوت شرایط آن زمان با زمان ظهور اسلام است. امام سجادعليه‌السلام می فرماید: «روزه ی سکوت، حرام است».(۱)

سخن گفتن حضرت عیسیعليه‌السلام در گهواره

هنگامی که اقوام و بستگان حضرت مریم، او را با نوزادی در آغوش دیدند، شگفت زده شدند. آنان که سابقه ی پاک دامنی مریم را می دانستند و آوازه ی تقوا و کرامت او را شنیده بودند، سخت نگران گردیدند. برخی به شک و تردید افتادند. بعضی دیگر نیز در داوری شتاب کردند و زبان به سرزنش او گشودند. آنان گفتند: افسوس از آن سابقه ی درخشان، با این آلودگی او صد افسوس از آن دودمان پاک که این گونه بدنام شد.

قرآن می فرماید:

گفتند: ای مریم! به یقین، تو کار بسیار شگفت و زشتی انجام دادی. ای خواهر هارون(۲) پدر و مادر تو بدکاره نبودند(۳)

در این هنگام حضرت مریم به فرمان خدا، سکوت کرد و تنها کاری که انجام داد این بود که به نوزادش، عیسیعليه‌السلام اشاره کرد. این کار بر شگفتی آنان افزود و گروهی آن را به ریشخند گرفتند و خشمگین شدند. قرآن کریم می فرماید:

پس (مریم) به سوی او (نوزاد) اشاره کرد. (مردم) گفتند: ما چگونه با کودکی که در

___________________________________

۱- وسایل الشیعه، ج ۷، ص ۳۹۰.

۲- در برخی از روایات آمده است منظور آنان از این که به مریم گفتند: «ای خواهر هارون» این است که هارون مرد پاک و صالحی بود. آن چنان که در میان بنی اسراییل ضرب المثل شده بود. از این رو، هرگاه می خواستند کسی را به پاکی معرفی کنند، می گفتند: او برادر یا خواهر هارون است. تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۳۳.

۳- مریم، ۲۷ _ ۲۸.

گهواره است، سخن بگوییم؟(۱)

منظور آنان از این حالت چندان به درازا نکشید و کودک زبان به سخن گشود:

من بنده ی خدا هستم. او کتابی آسمانی به من مرحمت کرده و مرا پیامبر قرار داده است(۲)

در حقیقت، آیات ۳۰ _ ۳۳ سوره ی مریم، روشن ترین تصویر از تولد حضرت عیسیعليه‌السلام را ترسیم و آن چه را به صورت خرافه در انجیل مطرح شده است، نفی می کند. در این آیات، هفت ویژگی از ویژگی های برجسته، دو برنامه و یک دعا آمده است. هفت ویژگی یاد شده عبارتند از:

۱ - بنده ی خدا بودن. آوردن آن در آغاز همه ی ویژگی ها، به این نکته اشاره دارد که عبودیت، بزرگ ترین مقام آدمی است.

۲ - صاحب کتاب آسمانی.

۳ - مقام نبوت؛ زیرا نبوت همیشه با داشتن کتاب آسمانی همراه نیست.

۴ - مبارک بودن (سودمند بودن به حال جامعه).

۵ - نیکوکاری نسبت به مادر.

۶ - جبّار و شقی نبودن.

۷ - رستگار، فروتن و حق شناس بودن.

____________________________________

۱- مریم، ۲۹.

۲- مریم، ۳۰.

از میان همه ی برنامه ها نیز بر سفارش پروردگار به نماز و زکات، تکیه می کند.

هم چنین دعای او این است:

خدایا! این سه روز را بر من سلامت دار؛ روز تولد، روز مرگ و روزی که در رستاخیز زنده می شوم که در حقیقت، حساس ترین مراحل زندگی است.(۱)

دردآورترین مشکل زندگی حضرت مریمعليها‌السلام ، تهمت ناروای قوم یهود به آن حضرت است. قرآن در این زمینه می فرماید:

قوم یهود به سبب کفر (شدیدی که داشتند)، تهمت بزرگی بر مریمعليها‌السلام وارد کردند.(۲)

این تهمت بزرگ، نسبت دادن عمل منافی عفت به حضرت مریمعليها‌السلام در جریان تولد حضرت عیسیعليه‌السلام است. این نسبت هم کفر است و هم تهمت؛ زیرا عیسیعليه‌السلام در آغاز چشم گشودن، با آنان سخن گفت و فرمود: من بنده ی خدا هستم، خدا به من کتاب داده و مرا پیغمبر قرار داده است. همین نکته، آشکارترین دلیل بر اثبات پاکی حضرت مریمعليها‌السلام است. امام باقرعليه‌السلام فرموده است: «عیسیعليه‌السلام ، در زمان پیامبری بر همه ی کسانی که به مادر او تهمت زده بودند، حد جاری کرد.»(۳)

زمان و مکان تولد حضرت عیسیعليه‌السلام

در حدیث صحیح از حضرت امام رضاعليه‌السلام نقل شده است که: «ولادت حضرت عیسیعليه‌السلام در شب ۲۵ ماه ذیقعده رخ داده است».(۴)

_________________________________________

۱- تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۵۵.

۲- نساء، ۱۵۶.

۳- تفسیر منهج الصادقین، ج ۵، ص ۴۱۱.

۴- من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۸۹.

۴۹ - خوردن غذا

عمر بن ابى سلمة، فرزند ام سلمة همسر نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفت: روزى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذا مى خوردم و من از اطراف ظرف غذا بر مى داشتم، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمودند: از آنچه در پيش دست توست، بخور.(۵۰)

۵۰ - دارالنصرة

عبدالله جزعان كه پيرمرد فقيرى بود، خانه اى مى ساخت، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد آورد و به عبدالله كمك كرد تا خانه او ساخته شود. حتى خانه او را در دارالنصرة نام نهاد و افرادى را براى كمك به مظلومان تعيين كرد.(۵۱)

۵۱ - در كنار مادر

مردى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و گفت:

من مردى بانشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم، اما مادرى دارم كه اين كار را خوش ندارد

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

برگرد و در كنار مادرت باش. سوگند به خدائى كه به حق مرا به پيامبرى برگزيده است، انس يك شب او با تو از جهاد يكساله تو در راه خدا بهتر است.(۵۲)

۵۲ - دستبوسى

مردى خواست تا بر دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عجم ها با پادشاهان خود مى كنند و من شاه نيستم، من مردى از خودتان هستم.(۵۳)

۵۳ - دعا براى ميزبان

جابر بن عبدالله گفت: ابوالهيثم غذايى پخت و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش را به خوردن آن دعوت كرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يارانش فرمود: به برادر ميزبانتان ثواب برسانيد. عرض كردند: ثواب رسانيدن به او چگونه است؟ فرمودند: هنگامى كه كسانى به خانه مردى داخل شدند و غذايش را خورده و نوشيدنى هايش نوشيده شد و براى او دعاى خير كردند. همين كار موجب ثواب رسانيدن به او خواهد شد.(۵۴)

۵۴ - دفاع از آبروى مؤمن

ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.(۵۵)

۵۵ - دنياطلبى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مى آورند كه اعمال نيك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! اما فرمان مى رسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول الله! آيا اينان نماز مى خواندند؟ فرمود: بلى، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مى بردند! اما همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مى شد، پرش و جهش ‍ مى كردند تا خود را به آن برسانند.(۵۶)

۵۶ - دورى از مجادله

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر اصحاب خود در آمد و ديد كه: آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل مأمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه مأموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد.(۵۷)

۵۷ - دوستى اهلبيت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده، جاى گيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شده اند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند، كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد.(۵۸)

۵۸ - ديدار مؤمن

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه هرگاه يكى از برادران مؤمن خود را به مدت سه روز نمى ديد. از حال او جويا مى شد. چنانچه به مسافرت رفته بود. در حقش دعا مى فرمود. اگر در وطن حضور داست، به ديدارش مى رفت. و هرگاه، خبر بيماريش را مى شنيد، از وى عيادت مى كرد.(۵۹)

۵۹ - ديوانه واقعى

امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: با پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر جمعى گذشتيم، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض كردند: يا رسول الله، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم. پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست، بلكه بيمار است.

سپس فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.

مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست. ديوانه اين است، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است.(۶۰)

۶۰ - ذكر و دعا

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بلند كردن صدا را به ذكر و دعا، كه غالبا شيوه مردم متظاهر و رياكار است، خوش نمى داشت. در يكى از سفرها، يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى شدند، صدا با تكبير و تهليل بلند مى كردند، فرمود: آرام بگيريد، كسى كه او را مى خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است. او همه جا با شماست و شنوا و نزديك است.(۶۱)

۶۱ - راه رفتن

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وقتى سواره مى رفتند، اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود. هنگام راه رفتن متواضع، محكم، باوقار و سريع مى رفتند، و خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساختند.(۶۲)

۶۲ - رأفت با حيوانات

عبدالرحمان بن عبدالله، اظهار مى دارد: در حال مسافرت، در خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوديم. چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشك) افتاد كه دو جوجه با خود داشت. ما جوجه هايش را برداشتيم. حمره آمده، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مطلع گرديد فرمود: چه كسى نسبت به فرزند اين پرنده، مرتكب خلاف شده، فرزندش را به وى برگردانيد.(۶۳)

۶۳ - رعايت حال مردم

از معازبن جبل روايت شده است كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مرا به يمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم، طول بده و آنان را خسته مكن. و در موسم تابستان، نماز صبح را در روشنايى فجر، اقامه كن. چه اينكه شب، كوتاه است. و مردم نياز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نياز خود را برطرف نمايند.(۶۴)

۶۴ - رعايت حقوق ديگران

ابو ايوب انصارى، ميزبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه مى گويد: شبى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ برديم. آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم. من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت! چرا از غذا نخوردى، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت، طلب بركت كنيم؟

در پاسخ فرمود: آرى، غذاى امروز سير داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا، معذورم.

ما آن غذا را خورديم، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آماده نكرديم.(۶۵)

۶۵ - رفتار با مردم

در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ميدان جنگ بود، عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت: يا رسول الله، عملى را به من بياموز كه سبب رفتنم به بهشت گردد.

حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند، و از رفتار با آنها كه خوشايند تو نيست، بپرهيز.(۶۶)

۶۶ - رفع مشكلات

حذيفه گويد: شيوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه چون مشكلى براى او پيش مى آمد، به نماز پناه مى برد و از آن استعانت مى جست.(۶۷)

۶۷ - روزه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان، در ساير ايام سال، يك روز در ميان روزه دار بود.(۶۸) دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى شد(۶۹) ، ولى نسبت به ديگران تسهيل مى نمود و مى فرمود: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد، هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد. عمل مداوم نزد خدا، محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است.(۷۰)

۶۸ - ريا

شداد بن اوس گفت: بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد شدم و چهره مباركش را بدان گونه افسرده ديدم كه مرا ناراحت ساخت. عرض كردم: چه پيش آمده است؟ فرمودند: بر امتم از شرك مى ترسم. عرض كردم: آيا پس از شما مشرك مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشيد و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ريا مى كنند و ريا خود شرك است.(۷۱) و سپس آيه ۱۱۰ سوره كهف را تلاوت فرمودند:( كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا )

هر كس اميد ديدار پروردگار خود دارد، بايد كار شايسته كند و در پرستش ‍ پروردگار خويش، كسى از شريك نگيرد.

۶۹ - ريزش گناهان

سلمان مى گويد: در محضر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سايه درختى به سر مى برديم. آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تكان داد، برگهاى آن ريخته شد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به حاضران فرمودند: آيا از من نمى پرسيد اين چه كارى بود كه كردم؟

گفتم: اى رسول خدا، علت اين كار را به ما خبر بده، فرمودند: «ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطاياه كما تحتاتت ورق هذه الشجرة ». يعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ايستاد، گناهان او مى ريزد، همان گونه كه برگهاى اين درخت مى ريزد.(۷۲)

۷۰ - ساده زيستى

عده اى از همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است. ما هم زر و زيور مى خواهيم، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

زندگى من، زندگى ساده است. من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم. اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم، زهايتان بكنم.

البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم.(۷۳)

۷۱ - سر آغاز دانش

مردى به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى، كه از انتهايش سؤال مى كنى؟ عرض كرد: يا رسول الله! آغاز دانش چيست؟ فرمود: خداى را به حق شناختن. اعرابى گفت: حق معرفت خداوند چيست؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است.(۷۴)

۷۲ - سلام

وقتى يكى از مسلمانان به حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سلام مى كرد و مى گفت: سلام عليك، در جوابش مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و اگر مى گفت: السلام عليك و رحمة الله، مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته. و به اين كيفيت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در پاسخ سلام اضافه مى نمود.(۷۵)

۷۳ - سلام به كودكان

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: همانا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر گروهى از كودكان گذشت و به ايشان سلام داد.(۷۶)

۷۴ - سه حكمت

اميرالمؤمنين حضرت على بن ابي طالبعليه‌السلام فرمود: روى يكى از شمشيرهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سه جمله نوشته شده بود: وصل كن با كسى كه با تو قطع رحم كرد، و حق را بگو اگر چه بر ضرر خودت تمام شود و خوبى كن بر كسى كه به تو بدى كرده است.(۷۷)

۷۵ - شيوه معاشرت

او همواره خوشرو و خوشخو و فروتن بود. خشن و تندخو و فحاش و عيبجو نبود. كسى را بيش از استحقاق، مدح نمى كرد. از چيزى كه مطلوب و خوشايندش نبود، چشم پوشى و تغافل مى كرد. طورى رفتار مى نمود كه مردم نه از او مأيوس مى شدند و نه نااميد. خود را از سه خصلت بازداشته بود: جدال، پرحرفى، و گفتن مطالب بى فايده. درباره مردم هم از سه كار پرهيز مى كرد: هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او عيب نمى گرفت، در جستجوى لغزشها و عيبهاى مردم نبود. جز در جايى كه اميد ثواب داشت، سخن نمى گفت.(۷۸)

۷۶ - صله رحم

مردى خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد:

يا رسول الله! فاميل من تصميم گرفته اند بر من حمله كنند و از من ببرند و دشنامم دهند، آيا من حق دارم آنها را ترك گويم؟

فرمودند:

در آن صورت خداوند همه شما را ترك مى كند.

عرض كرد: پس چه كنم؟

فرمودند: بپيوند با هر كه از تو ببرد، و عطا كن به هر كه محرومت كند، و در گذر از هر كه به تو ستم نمايد، زيرا چون چنين كنى، خدا تو را بر آنها يارى دهد.(۷۹)

۷۷ - عاطفه

از مسيرة بن معبد نقل شده كه گفت: مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و اظهار داشت: يا رسول الله! ما مردم زمان جاهليت بوديم. بت ها را پرستش مى كرديم. فرزندان خود را به قتل مى رسانديم. من دخترى داشتم و از اينكه او را به مهمانى مى بردم، خيلى خوشحال مى شد. روزى او را به قصد مهمانى بيرون بردم. دخترم دنبال سرم حركت مى كرد، رفتم تا به چاهى رسيدم. آن چاه از خانه ام، زياد دور نبود. دست دختر را گرفته، او را در چاه انداختم. آخرين چيزى كه از او به ياد دارم، اين است كه فرياد مى كرد: پدر! پدر!...

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با شنيدن اين ماجرا، آن چنان گريه كرد كه اشك ديدگانش خشك شد.(۸۰)

۷۸ - عالم بى عمل

انس بن مالك گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: شبى كه مرا به آسمان بردند و سير دادند، به گروهى از مردم گذشتم كه لب هايشان با مقراض هاى آهنين بريده مى شد، و من گفتم: اى جبرئيل، اينها چه كسانى هستند؟ گفت: ايشان گويندگانى از اهل دنيا و از جمله كسانى هستند كه مردم را به كارهاى خير و نيك امر مى كردند و خود را فراموش مى نمودند.(۸۱)

۷۹ - عطر

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ظرف مخصوص عطر داشتند، پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته، خود را معطر و خوشبو مى ساخت؛ در نتيجه چون از خانه بيرون مى آمد، بوى عطر در محل عبور آن بزرگوار منتشر مى شد.(۸۲)

اگر عطر براى آن حضرت تعارف مى آوردند، خود را به آن معطر مى ساخت و مى فرمود: بويش پاكيزه و حمل كردنش آسان است. و بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد، به عطر پول مى داد.(۸۳)

۸۰ - عطوفت با همسر

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار مى كرد و بين آنها تبعيض و ترجيح قائل نمى شد، و در مسافرت ها به هر كدام از آنها قرعه اصابت مى كرد، او را همراه مى برد.(۸۴) او مطلقا خشونت اخلاقى نداشت، خاصه در مورد زنان، نهايت رفق و مدارا را به كار مى برد و تندخوئى و بدزبانى همسران خود را تحمل مى نمود.

۸۱ - عفو

در كتاب تحف العقول است كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روزى از خانه بيرون رفتند و گروهى را ديدار كردند سنگى را مى غلتاندند. فرمودند: قهرمان ترين شما كسى است كه به هنگام خشم، خويشت دارى كند، و بردبارترين تان آن كس باشد كه در حين داشتن قدرت، عفو نمايد.(۸۵)

۸۲ - عفو و گذشت

با اينكه قريش با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش، آن همه دشمنى كردند، آنان را شكنجه دادند؛ چه در آغاز دعوت و چه از هجرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و همچنين على رغم آن همه توطئه، جنگ و لشكركشى در برابر پيامبر اكرم، آن حضرت بعد از فتح مكه، بر در كعبه ايستاد و خطاب به قريش فرمود:

هان! قريشيان! چه مى گوييد؟ فكر مى كنيد با شما چه خواهم كرد؟

قريشيان يكصدا فرياد زدند: نيكى... تو برادرى بزرگوار و فرزند برادرى كريم و بزرگوارى.

حضرت فرمود:

حرف برادرم يوسفعليه‌السلام را تكرار مى كنم: امروز متأثر و شرمسار مى باشيد. من شما را عفو كردم، خدا هم گناه شما را ببخشد كه مهربانترين مهربانان است. برويد، شما آزاد هستيد.(۸۶)

۸۳ - غذاى حرام

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سن هفت سالگى بودند كه يهوديان گفتند: ما در كتاب هاى خود خوانده ايم كه پيامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى كند و آنها را حرام مى داند، خوب است او را امتحان كنيم. مرغى را سرقت كردند و براى ابوطالب فرستادند. همه از آن خوردند، چون نمى دانستند، ولى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به آن دست نزد. وقتى علت آن را پرسيدند، فرمود: چون حرام بود و خداوند مرا از حرام حفظ مى فرمايد.

سپس مرغ همسايه را گرفته و فرستادند، به خيال آنكه بعد پولش را بدهند. آن حضرت باز هم ميل نكرد و فرمود:

«و ما اراها من شبهة يصوننى ربى عنهاعليه‌السلام »؛ آنها متوجه نبودند كه اين غذا شبه دارد، ولى مرا پروردگارم حفظ فرمود. آنگاه يهوديان گفتند:

«لهذا شان عظيم»؛ اين طفل داراى شأن و مقام عالى است.(۸۷)

۸۴ - غذا دادن به كودكان

سلمان فرمود: وارد خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شدم. حسن و حسينعليه‌السلام نزد وى غذا مى خوردند. آن حضرت گاهى لقمه اى در دهان حسنعليه‌السلام و گاهى در دهان حسينعليه‌السلام مى نهاد. پس از آن كه خوردن غذا به پايان رسيد، آن حضرت، حسينعليه‌السلام را بر دوش خود و حسينعليه‌السلام را روى زانوى خود نهاد. آنگاه رو به من كرد و فرمود: اى سلمان! آيا آنان را دوست دارى؟ گفتم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى كه مى بينم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟!(۸۸)

۸۵ - غش در معامله

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت. از او پرسيد: چگونه مى فروشى؟ او چگونگى را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را به گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت. پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار برد، از ما نيست.(۸۹)

۸۶ - غيبت

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در شأن و فضيلت نماز سخن مى گفتند، و به مسلمين سفارش مى كردند كه به مسجد بروند و در انتظار وقت نماز به سر برند، و آماده باشند تا وقت نماز فرا رسد، و نماز را بپا دارند. ولى از آنجا كه نماز كانون پرورش ارزش هاى اخلاقى است، و ممكن است افرادى به مسجد براى انتظار نماز بروند و بنشينند، و در اين فرصت مثلا غيبت كنند، كه بر خلاف هدف نماز است، به مسلمانان هشدار دادند و فرمودند: «الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوة عبادة مالم تحدث»؛ يعنى: نشستن در مسجد براى انتظار نماز، عبادت است، در صورتى كه حدثی رخ ندهد. شخصى پرسيد: منظور از حدث چيست؟ فرمودند: «الاغتياب»؛ غيبت كردن.(۹۰)

۸۷ - فرزند شهيد

ابن هشام مى نويسد: اسماء دختر عميس، همسر عبدالله بن جعفر گفته است: روزى كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه ما آمد. من تازه از كار خانه، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم، به من فرمود: فرزندان جعفر را پيش من آور. آنان را پيش آن حضرت بردم، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان كرد، در حالى كه اشك از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود.

من پرسيدم: اى رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد. چرا گريه مى كنى؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسيده است؟ فرمود: آرى، آنها امروز به شهادت رسيدند.(۹۱)

۸۸ - فضيلت سجده

مردى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عرض كرد، دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى كنم، اما تو مرا با اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود، و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است.(۹۲)

۸۹ - فضيلت و شايستگى

عتاب بن اسيد بعد از فتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه برگزيده شد، و مسئوليت امور سياسى را به عهده گرفت؛ در حالى كه بيست و يك سال بيش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بين صحابه فراوان وجود داشتند.

اين كار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده است، حضرت بسيار متين جواب مى دهد كه ملاك مسئوليت، بزرگى سن نيست. فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: «فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر(۹۳) همين مطلب در مورد معاذبن جبل كه ۲۶ سال دارد، مطرح است و ايشان به عنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود.

۹۰ - قبول زحمت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه يكى از اصحاب مشرف شدند. چون غذا آوردند برخى از حاضران از خوردن امتناع كردند و گفتند: روزه داريم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: برادر مسلمانت براى پذيرايى تو قبول زحمت كرده است و تو مى گويى من روزه دارم، روزه ات را كه مستحبى است بخور، قضاى آن را روز ديگر بگير.(۹۴)

۹۱ - قدرشناسى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بسيار وفادار و حق شناس بود، و بر همين اساس، ثويبه كنيز آزاد شده ابولهب با اينكه بيش از چند روز شير به او نداده بود، آن حضرت بعدها همواره جوياى حال ثويبه مى شد، و به خاطر محبت هاى او در دوران شيرخوارگى، از او احترام مى كرد. حتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه، براى او (كه در مكه مى زيست) لباس و هديه هاى ديگر مى فرستاد، ثويبه در سال هفتم هجرت از دنيا رفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، از وفات او غمگين گرديد و از خويشان او جويا شد، تا به آنها محبت كند.(۹۵)

۹۲ - قرائت قرآن

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه نمى خفت تا اينكه مسبحات را قرائت مى فرمود. و مى گفت: در اين سوره ها آيه اى وجود دارد كه از هزار آيه برتر است.

پرسيدند: مسبحات چيست؟

حضرت فرمود: سوره هاى حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن.(۹۶)

۹۳ - كار و تلاش

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با اصحاب خود نشسته بودند. پيامبر جوان نيرومندى را ديد كه اول صبح مشغول كار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: اين شايسته تمجيد و ستايش بود، اگر نيروى جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: چنين نگوييد، اگر اين جوان كار مى كند تا نيازمندي هاى خود را تأمين كند و از ديگران بى نياز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنين اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و كودكان خردسالش كار كند و آنها را از مردم بى نياز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است...(۹۷)

۹۴ - كاشتن درخت

جابر بن عبدالله انصارى (ره) گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر امّ مبشر انصارى در نخلستانى كه داشت، وارد شدند و فرمودند: اين نخل ها را مسلمان كاشته يا كافر؟ عرض كرد: مسلمان آنها را كشت كرده است. فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، يا زراعتى بكند و آدمى و چهارپايان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آيد(۹۸) .

۹۵ - كرامت

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.

جرير بن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى درب نشست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زيرانداز خود قرار ده. جرير عبا را گرفت، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رو كرد و گفت: من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم. خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه كه مرا گرامى داشتى.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد، و همچنين هر كسى كه را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نيز گرامى بداريد(۹۹) .

۹۶ - كسب معاش

انس بن مالك مى گويد: پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از جنگ تبوك بازگشت، سعد انصارى به استقبال آن حضرت شتافت و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست داد و مصافحه كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: چه صدمه و آسيبى به دست تو رسيده كه دستت زبر و خشن شده است؟

سعد عرض كرد: اى رسول خدا! با طناب و بيل كار مى كنم و درآمدى براى معاش زندگى خود و خانواده ام كسب مى نمايم. از اين رو دستم خشن شده است

«فقبل يده رسول الله قال: هذا يد تمسها النار »

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست سعد را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش دوزخ با آن تماس پيدا نمى كند(۱۰۰) .

۹۷ - گريه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

پس از آنكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پيكر فرزندش ابراهيم را به خاك سپرد، چشمانش پر از اشك شد، فرمود: چشم اشك مى ريزد، و دل غمگين است، ولى سخنى كه موجب خشم خدا شود، نمى گويم.

سپس پيامبرعليه‌السلام گوشه اى از قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده است، با دست خود آن را موزون و صاف كرد و آنگاه فرمود:

«اذا عمل احدكم عملا فليتقن »؛ هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، البته آن را محكم و استوار، انجام دهد(۱۰۱) .

۹۸ - ماجراى حدود الهى

در فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گردى. خويشاوندانش، كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى دانستند و به تكاپو افتادند بلكه بتوانند مجازات را متوقف سازند.

اسامة بن زيد را كه مانند پدرش نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ محبوبيت خاصى داشت - وادار كردند به شفاعت برخيزد. او همين كه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: چه جاى شفاعت است؟! مگر مى توان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت؟

دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گرديده و از لغزش خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود براى اينكه فكر تبعيض در اجراء قانون را از مخيله مردم بيرون بنمايد، به هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمن عطف به موضوع روز كردن، چنين گفت:

اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانون عدالت، تبعيض روا مى داشتند. هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مى شد، او را از مجازات معاف مى كردند، و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه به آن مبادرت مى كرد او را مجازت مى كردند. قسم به خدايى كه جانم در قبضه اوست! در اجراى عدل درباره هيچ كس فروگذار و سستى نمى كنم اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد(۱۰۲) .

۹۹ - مادر

مردى به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مشرف گرديد، و عرض ‍ كرد: يا رسول الله به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به مادرت

دوباره سؤ ال كرد: سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار ديگر سوال كرد: و سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار چهارم سؤ ال كرد: آنگاه به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به پدرت(۱۰۳) .

۴۹ - خوردن غذا

عمر بن ابى سلمة، فرزند ام سلمة همسر نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفت: روزى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذا مى خوردم و من از اطراف ظرف غذا بر مى داشتم، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمودند: از آنچه در پيش دست توست، بخور.(۵۰)

۵۰ - دارالنصرة

عبدالله جزعان كه پيرمرد فقيرى بود، خانه اى مى ساخت، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد آورد و به عبدالله كمك كرد تا خانه او ساخته شود. حتى خانه او را در دارالنصرة نام نهاد و افرادى را براى كمك به مظلومان تعيين كرد.(۵۱)

۵۱ - در كنار مادر

مردى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و گفت:

من مردى بانشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم، اما مادرى دارم كه اين كار را خوش ندارد

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

برگرد و در كنار مادرت باش. سوگند به خدائى كه به حق مرا به پيامبرى برگزيده است، انس يك شب او با تو از جهاد يكساله تو در راه خدا بهتر است.(۵۲)

۵۲ - دستبوسى

مردى خواست تا بر دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عجم ها با پادشاهان خود مى كنند و من شاه نيستم، من مردى از خودتان هستم.(۵۳)

۵۳ - دعا براى ميزبان

جابر بن عبدالله گفت: ابوالهيثم غذايى پخت و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش را به خوردن آن دعوت كرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يارانش فرمود: به برادر ميزبانتان ثواب برسانيد. عرض كردند: ثواب رسانيدن به او چگونه است؟ فرمودند: هنگامى كه كسانى به خانه مردى داخل شدند و غذايش را خورده و نوشيدنى هايش نوشيده شد و براى او دعاى خير كردند. همين كار موجب ثواب رسانيدن به او خواهد شد.(۵۴)

۵۴ - دفاع از آبروى مؤمن

ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.(۵۵)

۵۵ - دنياطلبى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مى آورند كه اعمال نيك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! اما فرمان مى رسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول الله! آيا اينان نماز مى خواندند؟ فرمود: بلى، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مى بردند! اما همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مى شد، پرش و جهش ‍ مى كردند تا خود را به آن برسانند.(۵۶)

۵۶ - دورى از مجادله

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر اصحاب خود در آمد و ديد كه: آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل مأمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه مأموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد.(۵۷)

۵۷ - دوستى اهلبيت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده، جاى گيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شده اند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند، كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد.(۵۸)

۵۸ - ديدار مؤمن

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه هرگاه يكى از برادران مؤمن خود را به مدت سه روز نمى ديد. از حال او جويا مى شد. چنانچه به مسافرت رفته بود. در حقش دعا مى فرمود. اگر در وطن حضور داست، به ديدارش مى رفت. و هرگاه، خبر بيماريش را مى شنيد، از وى عيادت مى كرد.(۵۹)

۵۹ - ديوانه واقعى

امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: با پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر جمعى گذشتيم، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض كردند: يا رسول الله، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم. پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست، بلكه بيمار است.

سپس فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.

مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست. ديوانه اين است، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است.(۶۰)

۶۰ - ذكر و دعا

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بلند كردن صدا را به ذكر و دعا، كه غالبا شيوه مردم متظاهر و رياكار است، خوش نمى داشت. در يكى از سفرها، يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى شدند، صدا با تكبير و تهليل بلند مى كردند، فرمود: آرام بگيريد، كسى كه او را مى خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است. او همه جا با شماست و شنوا و نزديك است.(۶۱)

۶۱ - راه رفتن

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وقتى سواره مى رفتند، اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود. هنگام راه رفتن متواضع، محكم، باوقار و سريع مى رفتند، و خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساختند.(۶۲)

۶۲ - رأفت با حيوانات

عبدالرحمان بن عبدالله، اظهار مى دارد: در حال مسافرت، در خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوديم. چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشك) افتاد كه دو جوجه با خود داشت. ما جوجه هايش را برداشتيم. حمره آمده، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مطلع گرديد فرمود: چه كسى نسبت به فرزند اين پرنده، مرتكب خلاف شده، فرزندش را به وى برگردانيد.(۶۳)

۶۳ - رعايت حال مردم

از معازبن جبل روايت شده است كه گفت: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مرا به يمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم، طول بده و آنان را خسته مكن. و در موسم تابستان، نماز صبح را در روشنايى فجر، اقامه كن. چه اينكه شب، كوتاه است. و مردم نياز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نياز خود را برطرف نمايند.(۶۴)

۶۴ - رعايت حقوق ديگران

ابو ايوب انصارى، ميزبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه مى گويد: شبى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ برديم. آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم. من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت! چرا از غذا نخوردى، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت، طلب بركت كنيم؟

در پاسخ فرمود: آرى، غذاى امروز سير داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا، معذورم.

ما آن غذا را خورديم، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آماده نكرديم.(۶۵)

۶۵ - رفتار با مردم

در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ميدان جنگ بود، عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت: يا رسول الله، عملى را به من بياموز كه سبب رفتنم به بهشت گردد.

حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند، و از رفتار با آنها كه خوشايند تو نيست، بپرهيز.(۶۶)

۶۶ - رفع مشكلات

حذيفه گويد: شيوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه چون مشكلى براى او پيش مى آمد، به نماز پناه مى برد و از آن استعانت مى جست.(۶۷)

۶۷ - روزه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان، در ساير ايام سال، يك روز در ميان روزه دار بود.(۶۸) دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى شد(۶۹) ، ولى نسبت به ديگران تسهيل مى نمود و مى فرمود: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد، هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد. عمل مداوم نزد خدا، محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است.(۷۰)

۶۸ - ريا

شداد بن اوس گفت: بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد شدم و چهره مباركش را بدان گونه افسرده ديدم كه مرا ناراحت ساخت. عرض كردم: چه پيش آمده است؟ فرمودند: بر امتم از شرك مى ترسم. عرض كردم: آيا پس از شما مشرك مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشيد و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ريا مى كنند و ريا خود شرك است.(۷۱) و سپس آيه ۱۱۰ سوره كهف را تلاوت فرمودند:( كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا )

هر كس اميد ديدار پروردگار خود دارد، بايد كار شايسته كند و در پرستش ‍ پروردگار خويش، كسى از شريك نگيرد.

۶۹ - ريزش گناهان

سلمان مى گويد: در محضر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سايه درختى به سر مى برديم. آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تكان داد، برگهاى آن ريخته شد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به حاضران فرمودند: آيا از من نمى پرسيد اين چه كارى بود كه كردم؟

گفتم: اى رسول خدا، علت اين كار را به ما خبر بده، فرمودند: «ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطاياه كما تحتاتت ورق هذه الشجرة ». يعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ايستاد، گناهان او مى ريزد، همان گونه كه برگهاى اين درخت مى ريزد.(۷۲)

۷۰ - ساده زيستى

عده اى از همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است. ما هم زر و زيور مى خواهيم، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

زندگى من، زندگى ساده است. من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم. اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم، زهايتان بكنم.

البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم.(۷۳)

۷۱ - سر آغاز دانش

مردى به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى، كه از انتهايش سؤال مى كنى؟ عرض كرد: يا رسول الله! آغاز دانش چيست؟ فرمود: خداى را به حق شناختن. اعرابى گفت: حق معرفت خداوند چيست؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است.(۷۴)

۷۲ - سلام

وقتى يكى از مسلمانان به حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سلام مى كرد و مى گفت: سلام عليك، در جوابش مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و اگر مى گفت: السلام عليك و رحمة الله، مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته. و به اين كيفيت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در پاسخ سلام اضافه مى نمود.(۷۵)

۷۳ - سلام به كودكان

از انس بن مالك نقل شده كه گفت: همانا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر گروهى از كودكان گذشت و به ايشان سلام داد.(۷۶)

۷۴ - سه حكمت

اميرالمؤمنين حضرت على بن ابي طالبعليه‌السلام فرمود: روى يكى از شمشيرهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سه جمله نوشته شده بود: وصل كن با كسى كه با تو قطع رحم كرد، و حق را بگو اگر چه بر ضرر خودت تمام شود و خوبى كن بر كسى كه به تو بدى كرده است.(۷۷)

۷۵ - شيوه معاشرت

او همواره خوشرو و خوشخو و فروتن بود. خشن و تندخو و فحاش و عيبجو نبود. كسى را بيش از استحقاق، مدح نمى كرد. از چيزى كه مطلوب و خوشايندش نبود، چشم پوشى و تغافل مى كرد. طورى رفتار مى نمود كه مردم نه از او مأيوس مى شدند و نه نااميد. خود را از سه خصلت بازداشته بود: جدال، پرحرفى، و گفتن مطالب بى فايده. درباره مردم هم از سه كار پرهيز مى كرد: هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او عيب نمى گرفت، در جستجوى لغزشها و عيبهاى مردم نبود. جز در جايى كه اميد ثواب داشت، سخن نمى گفت.(۷۸)

۷۶ - صله رحم

مردى خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد:

يا رسول الله! فاميل من تصميم گرفته اند بر من حمله كنند و از من ببرند و دشنامم دهند، آيا من حق دارم آنها را ترك گويم؟

فرمودند:

در آن صورت خداوند همه شما را ترك مى كند.

عرض كرد: پس چه كنم؟

فرمودند: بپيوند با هر كه از تو ببرد، و عطا كن به هر كه محرومت كند، و در گذر از هر كه به تو ستم نمايد، زيرا چون چنين كنى، خدا تو را بر آنها يارى دهد.(۷۹)

۷۷ - عاطفه

از مسيرة بن معبد نقل شده كه گفت: مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و اظهار داشت: يا رسول الله! ما مردم زمان جاهليت بوديم. بت ها را پرستش مى كرديم. فرزندان خود را به قتل مى رسانديم. من دخترى داشتم و از اينكه او را به مهمانى مى بردم، خيلى خوشحال مى شد. روزى او را به قصد مهمانى بيرون بردم. دخترم دنبال سرم حركت مى كرد، رفتم تا به چاهى رسيدم. آن چاه از خانه ام، زياد دور نبود. دست دختر را گرفته، او را در چاه انداختم. آخرين چيزى كه از او به ياد دارم، اين است كه فرياد مى كرد: پدر! پدر!...

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با شنيدن اين ماجرا، آن چنان گريه كرد كه اشك ديدگانش خشك شد.(۸۰)

۷۸ - عالم بى عمل

انس بن مالك گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: شبى كه مرا به آسمان بردند و سير دادند، به گروهى از مردم گذشتم كه لب هايشان با مقراض هاى آهنين بريده مى شد، و من گفتم: اى جبرئيل، اينها چه كسانى هستند؟ گفت: ايشان گويندگانى از اهل دنيا و از جمله كسانى هستند كه مردم را به كارهاى خير و نيك امر مى كردند و خود را فراموش مى نمودند.(۸۱)

۷۹ - عطر

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ظرف مخصوص عطر داشتند، پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته، خود را معطر و خوشبو مى ساخت؛ در نتيجه چون از خانه بيرون مى آمد، بوى عطر در محل عبور آن بزرگوار منتشر مى شد.(۸۲)

اگر عطر براى آن حضرت تعارف مى آوردند، خود را به آن معطر مى ساخت و مى فرمود: بويش پاكيزه و حمل كردنش آسان است. و بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد، به عطر پول مى داد.(۸۳)

۸۰ - عطوفت با همسر

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار مى كرد و بين آنها تبعيض و ترجيح قائل نمى شد، و در مسافرت ها به هر كدام از آنها قرعه اصابت مى كرد، او را همراه مى برد.(۸۴) او مطلقا خشونت اخلاقى نداشت، خاصه در مورد زنان، نهايت رفق و مدارا را به كار مى برد و تندخوئى و بدزبانى همسران خود را تحمل مى نمود.

۸۱ - عفو

در كتاب تحف العقول است كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روزى از خانه بيرون رفتند و گروهى را ديدار كردند سنگى را مى غلتاندند. فرمودند: قهرمان ترين شما كسى است كه به هنگام خشم، خويشت دارى كند، و بردبارترين تان آن كس باشد كه در حين داشتن قدرت، عفو نمايد.(۸۵)

۸۲ - عفو و گذشت

با اينكه قريش با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و يارانش، آن همه دشمنى كردند، آنان را شكنجه دادند؛ چه در آغاز دعوت و چه از هجرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و همچنين على رغم آن همه توطئه، جنگ و لشكركشى در برابر پيامبر اكرم، آن حضرت بعد از فتح مكه، بر در كعبه ايستاد و خطاب به قريش فرمود:

هان! قريشيان! چه مى گوييد؟ فكر مى كنيد با شما چه خواهم كرد؟

قريشيان يكصدا فرياد زدند: نيكى... تو برادرى بزرگوار و فرزند برادرى كريم و بزرگوارى.

حضرت فرمود:

حرف برادرم يوسفعليه‌السلام را تكرار مى كنم: امروز متأثر و شرمسار مى باشيد. من شما را عفو كردم، خدا هم گناه شما را ببخشد كه مهربانترين مهربانان است. برويد، شما آزاد هستيد.(۸۶)

۸۳ - غذاى حرام

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سن هفت سالگى بودند كه يهوديان گفتند: ما در كتاب هاى خود خوانده ايم كه پيامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى كند و آنها را حرام مى داند، خوب است او را امتحان كنيم. مرغى را سرقت كردند و براى ابوطالب فرستادند. همه از آن خوردند، چون نمى دانستند، ولى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به آن دست نزد. وقتى علت آن را پرسيدند، فرمود: چون حرام بود و خداوند مرا از حرام حفظ مى فرمايد.

سپس مرغ همسايه را گرفته و فرستادند، به خيال آنكه بعد پولش را بدهند. آن حضرت باز هم ميل نكرد و فرمود:

«و ما اراها من شبهة يصوننى ربى عنهاعليه‌السلام »؛ آنها متوجه نبودند كه اين غذا شبه دارد، ولى مرا پروردگارم حفظ فرمود. آنگاه يهوديان گفتند:

«لهذا شان عظيم»؛ اين طفل داراى شأن و مقام عالى است.(۸۷)

۸۴ - غذا دادن به كودكان

سلمان فرمود: وارد خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شدم. حسن و حسينعليه‌السلام نزد وى غذا مى خوردند. آن حضرت گاهى لقمه اى در دهان حسنعليه‌السلام و گاهى در دهان حسينعليه‌السلام مى نهاد. پس از آن كه خوردن غذا به پايان رسيد، آن حضرت، حسينعليه‌السلام را بر دوش خود و حسينعليه‌السلام را روى زانوى خود نهاد. آنگاه رو به من كرد و فرمود: اى سلمان! آيا آنان را دوست دارى؟ گفتم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى كه مى بينم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟!(۸۸)

۸۵ - غش در معامله

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت. از او پرسيد: چگونه مى فروشى؟ او چگونگى را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را به گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت. پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار برد، از ما نيست.(۸۹)

۸۶ - غيبت

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در شأن و فضيلت نماز سخن مى گفتند، و به مسلمين سفارش مى كردند كه به مسجد بروند و در انتظار وقت نماز به سر برند، و آماده باشند تا وقت نماز فرا رسد، و نماز را بپا دارند. ولى از آنجا كه نماز كانون پرورش ارزش هاى اخلاقى است، و ممكن است افرادى به مسجد براى انتظار نماز بروند و بنشينند، و در اين فرصت مثلا غيبت كنند، كه بر خلاف هدف نماز است، به مسلمانان هشدار دادند و فرمودند: «الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوة عبادة مالم تحدث»؛ يعنى: نشستن در مسجد براى انتظار نماز، عبادت است، در صورتى كه حدثی رخ ندهد. شخصى پرسيد: منظور از حدث چيست؟ فرمودند: «الاغتياب»؛ غيبت كردن.(۹۰)

۸۷ - فرزند شهيد

ابن هشام مى نويسد: اسماء دختر عميس، همسر عبدالله بن جعفر گفته است: روزى كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه ما آمد. من تازه از كار خانه، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم، به من فرمود: فرزندان جعفر را پيش من آور. آنان را پيش آن حضرت بردم، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان كرد، در حالى كه اشك از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود.

من پرسيدم: اى رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد. چرا گريه مى كنى؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسيده است؟ فرمود: آرى، آنها امروز به شهادت رسيدند.(۹۱)

۸۸ - فضيلت سجده

مردى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عرض كرد، دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى كنم، اما تو مرا با اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود، و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است.(۹۲)

۸۹ - فضيلت و شايستگى

عتاب بن اسيد بعد از فتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه برگزيده شد، و مسئوليت امور سياسى را به عهده گرفت؛ در حالى كه بيست و يك سال بيش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بين صحابه فراوان وجود داشتند.

اين كار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده است، حضرت بسيار متين جواب مى دهد كه ملاك مسئوليت، بزرگى سن نيست. فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: «فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر(۹۳) همين مطلب در مورد معاذبن جبل كه ۲۶ سال دارد، مطرح است و ايشان به عنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود.

۹۰ - قبول زحمت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه يكى از اصحاب مشرف شدند. چون غذا آوردند برخى از حاضران از خوردن امتناع كردند و گفتند: روزه داريم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: برادر مسلمانت براى پذيرايى تو قبول زحمت كرده است و تو مى گويى من روزه دارم، روزه ات را كه مستحبى است بخور، قضاى آن را روز ديگر بگير.(۹۴)

۹۱ - قدرشناسى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بسيار وفادار و حق شناس بود، و بر همين اساس، ثويبه كنيز آزاد شده ابولهب با اينكه بيش از چند روز شير به او نداده بود، آن حضرت بعدها همواره جوياى حال ثويبه مى شد، و به خاطر محبت هاى او در دوران شيرخوارگى، از او احترام مى كرد. حتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه، براى او (كه در مكه مى زيست) لباس و هديه هاى ديگر مى فرستاد، ثويبه در سال هفتم هجرت از دنيا رفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، از وفات او غمگين گرديد و از خويشان او جويا شد، تا به آنها محبت كند.(۹۵)

۹۲ - قرائت قرآن

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چنان بود كه نمى خفت تا اينكه مسبحات را قرائت مى فرمود. و مى گفت: در اين سوره ها آيه اى وجود دارد كه از هزار آيه برتر است.

پرسيدند: مسبحات چيست؟

حضرت فرمود: سوره هاى حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن.(۹۶)

۹۳ - كار و تلاش

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با اصحاب خود نشسته بودند. پيامبر جوان نيرومندى را ديد كه اول صبح مشغول كار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: اين شايسته تمجيد و ستايش بود، اگر نيروى جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: چنين نگوييد، اگر اين جوان كار مى كند تا نيازمندي هاى خود را تأمين كند و از ديگران بى نياز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنين اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و كودكان خردسالش كار كند و آنها را از مردم بى نياز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است...(۹۷)

۹۴ - كاشتن درخت

جابر بن عبدالله انصارى (ره) گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر امّ مبشر انصارى در نخلستانى كه داشت، وارد شدند و فرمودند: اين نخل ها را مسلمان كاشته يا كافر؟ عرض كرد: مسلمان آنها را كشت كرده است. فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، يا زراعتى بكند و آدمى و چهارپايان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آيد(۹۸) .

۹۵ - كرامت

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.

جرير بن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى درب نشست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زيرانداز خود قرار ده. جرير عبا را گرفت، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رو كرد و گفت: من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم. خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه كه مرا گرامى داشتى.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد، و همچنين هر كسى كه را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نيز گرامى بداريد(۹۹) .

۹۶ - كسب معاش

انس بن مالك مى گويد: پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از جنگ تبوك بازگشت، سعد انصارى به استقبال آن حضرت شتافت و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست داد و مصافحه كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: چه صدمه و آسيبى به دست تو رسيده كه دستت زبر و خشن شده است؟

سعد عرض كرد: اى رسول خدا! با طناب و بيل كار مى كنم و درآمدى براى معاش زندگى خود و خانواده ام كسب مى نمايم. از اين رو دستم خشن شده است

«فقبل يده رسول الله قال: هذا يد تمسها النار »

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست سعد را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش دوزخ با آن تماس پيدا نمى كند(۱۰۰) .

۹۷ - گريه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

پس از آنكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پيكر فرزندش ابراهيم را به خاك سپرد، چشمانش پر از اشك شد، فرمود: چشم اشك مى ريزد، و دل غمگين است، ولى سخنى كه موجب خشم خدا شود، نمى گويم.

سپس پيامبرعليه‌السلام گوشه اى از قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده است، با دست خود آن را موزون و صاف كرد و آنگاه فرمود:

«اذا عمل احدكم عملا فليتقن »؛ هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، البته آن را محكم و استوار، انجام دهد(۱۰۱) .

۹۸ - ماجراى حدود الهى

در فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گردى. خويشاوندانش، كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى دانستند و به تكاپو افتادند بلكه بتوانند مجازات را متوقف سازند.

اسامة بن زيد را كه مانند پدرش نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ محبوبيت خاصى داشت - وادار كردند به شفاعت برخيزد. او همين كه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: چه جاى شفاعت است؟! مگر مى توان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت؟

دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گرديده و از لغزش خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود براى اينكه فكر تبعيض در اجراء قانون را از مخيله مردم بيرون بنمايد، به هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمن عطف به موضوع روز كردن، چنين گفت:

اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانون عدالت، تبعيض روا مى داشتند. هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مى شد، او را از مجازات معاف مى كردند، و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه به آن مبادرت مى كرد او را مجازت مى كردند. قسم به خدايى كه جانم در قبضه اوست! در اجراى عدل درباره هيچ كس فروگذار و سستى نمى كنم اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد(۱۰۲) .

۹۹ - مادر

مردى به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مشرف گرديد، و عرض ‍ كرد: يا رسول الله به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به مادرت

دوباره سؤ ال كرد: سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار ديگر سوال كرد: و سپس به چه كسى نيكى كنم؟

حضرت فرمود: به مادرت

بار چهارم سؤ ال كرد: آنگاه به چه كسى نيكى كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به پدرت(۱۰۳) .


4

5

6

7