بشیر صلح

بشیر صلح0%

بشیر صلح نویسنده:
گروه: نبوت و پیامبری

بشیر صلح

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محبوبه معلمی
گروه: مشاهدات: 5394
دانلود: 1673

توضیحات:

بشیر صلح
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 101 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5394 / دانلود: 1673
اندازه اندازه اندازه
بشیر صلح

بشیر صلح

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

در روایت نیز آمده است: «آن مکان دوری که حق تعالی فرموده است مریمعليها‌السلام برای ولادت حضرت عیسیعليه‌السلام به آن جا رفت، کربلای معلّی است. حضرت مریم با «طیّ الارض» از دمشق به کربلا رفت و حضرت عیسیعليه‌السلام نزد قبر امام حسینعليه‌السلام از او به دنیا آمد و دوباره به دمشق برگشت».(۱) هم چنین شخصی روایت کرده است: «در حیره در خدمت امام جعفر صادقعليه‌السلام بودم. روزی با آن حضرت سوار شدیم و حرکت کردیم. چون به قریه ای رسیدیم، که محاذی ناصره و کنار شط فرات است، حضرت فرمود: آن است. پس فرود آمد و دو رکعت نماز گزارد. پس فرمود: می دانی حضرت عیسیعليه‌السلام در کجا متولد شده است؟ گفتم: نه. پس با دست مبارک خود به نقطه ای اشاره کرد و فرمود: در این جا بود. آن گاه پرسید: می دانی معنی «ربوه» چیست در آن جا که حق تعالی فرموده است:

( وَآوَيْنَاهُمَا إِلَىٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ ) (۲)

جا دادیم مریم و عیسی را به سوی جایگاه بلندی که محل استقرار بود به سبب آبادانی و وفور میوه ها و آب جاری که بر روی زمین داشت.

گفتم: نمی دانم. پس به دست خود به جانب راست به سوی نجف اشرف اشاره کرد. سپس فرمود: این کوه است و فرمود: «ماء معین» که خدا فرموده، فرات است».(۳)

در احادیث معتبر در تفسیر این آیه ی کریمه گفته شده است که «ربوه»، حیره ی کوفه، «سواد» آن، کربلای معلّی یا نجف اشرف، «قرار»، مسجد

___________________________________

۱- تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۷۳.

۲- مؤمنون، ۵۰.

۳- قصص الانبیاء راوندی، ص ۲۶۵.

کوفه و «معین»، نهر فرات است.(۱)

در حدیث معتبر از امام رضاعليه‌السلام نقل شده است: «روزی که عیسیعليه‌السلام متولد شد، روز سه شنبه بود و چهار ساعت و نیم از روز گذشته بود. نهری نیز که حضرت عیسیعليه‌السلام در کنار آن متولد شد، نهر فرات بود».(۲)

دلیل نام گذاری حضرت به مسیحعليه‌السلام

قرآن کریم در یازده مورد، عیسیعليه‌السلام را با لقب مسیح یاد می کند. علامه طباطبایی در المیزان می فرماید: «مسیح عبارت از «ممسوح» که به معنای مسح شده است. این که عیسیعليه‌السلام را «مسیح» می گویند یا برای آن است که «با «یمن» و «برکت» مسح شده، یا به تطهیر از گناه ها، یا به روغن زیتونی که انبیاءعليه‌السلام را به آن مسح می کردند، او هم مسح شده، یا جهتش، مسح نمودن جبرییلعليه‌السلام او را در موقع ولادت با بال خود بوده تا از وسوسه ی شیطان در امان باشد، یا به جهت مسح نمودن سرهای یتیمان، یا مسح نمودن چشم کور و شفا دادن آن، یا مسح نمودن بیماران را با دست خود و بهبودی پیدا کردن آنان می باشد».

علامه طباطبایی پس از بیان دلیل های یاد شده چنین می فرماید: «لیکن آن چه در این باره قابل اعتماد می باشد، آن است که لفظ «مسیح» در ضمن بشارتی که جبرییل به مریمعليها‌السلام داده، واقع شده، چنان که می فرماید:

خدا تو را به کلمه ای که نامش مسیح عیسی بن مریم است، از خود بشارت می دهد.(۳)

______________________________________

۱- مجمع البیان، ج ۴، ص ۱۰۸.

۲- اصول کافی، ج ۱، ص ۴۷۹.

۳- آل عمران، ۴۵.

و آن لفظ بعینه مُعرب «مشیخا» است که در کتب عهدین نام برده شده. از طرفی، هم عادت بنی اسراییل بر آن بود که پادشاهی که از ایشان می خواست به امر پادشاهی قیام کند، کهنه ی مقدس او را مسح می کردند تا پادشاهی برایش مبارک شود و او را هم «مشیخا» می گفتند. بنابراین، معنای «مسیح» یا «مبارک» است یا «مَلِک». از کتب آن ها نیز استفاده می شود که جهت نام نهادن او به «مشیخا» آن بود که در بشارت دادن به مریم، تصریح به دوام مُلک عیسیعليه‌السلام شده و وی را مَلِک منجی بنی اسراییل شمرده است، چنان که در انجیل لوقا باب اول دارد: «و ملک وی را گفت که مترس ای مریم! زیرا که تو یافته ای نعمت خداداد را و اینک تو آبستن خواهی شد و خواهی زایید پسری و او را «عیسی» خواهی نامید و او شخص بزرگی خواهد بود و فرزند خدای تعالی خوانده خواهد شد و خداوند، تخت پدرش، داوود را به وی خواهد داد و بر دودمان یعقوبی تا ابد سلطنت رانده، سلطنتش را نهایت نخواهد بود».(۱) از همین نظر است که یهود از پذیرش رسالتش سرپیچیدند و آن را بدان توجیه کردند که بشارت متضمن سلطنت و پادشاهی هم هست و این چنین بشارتی بر عیسیعليه‌السلام قابل انطباق نیست؛ چون او در زمان زندگی و دعوتش به سلطنت و پادشاهی نرسید. نصاری و هم چنین عدّه ای از مفسران اسلامی در مقام جواب از این اشکال گفته اند که مراد از ملک و سلطنت، سلطنت معنوی و روحانی است نه این سلطنت صوری و ظاهری».

_______________________________________

۱- انجیل لوقا، ص ۳۴.

آن گاه علامه، نظر خود را چنین بیان می دارد: «بعید نیست نام نهادن آن حضرت به «مسیح» برای افاده ی مبارک بودن اوست؛ زیرا تدهین و مسح نمودن با روغن زیتون هم در نزد آنان برای مبارک شدن بوده است، چنان که آیه ی شریفه ی:

(آن طفل به امر خدا به زبان آمد و) گفت: من بنده ی (خاص) خدا هستم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرموده و هرجا باشم، مرا مبارک قرار داده است.(۱)

هم آن را تأیید می کند».(۲)

دلیل نام گذاری حضرت به عیسیعليه‌السلام

در قرآن کریم، نام عیسیعليه‌السلام ، ۴۵ بار آورده شده است. اصل واژه ی «عیسی»، «یشوع» است که به منجی، یعنی شخص نجات دهنده، تفسیر شده است. در برخی اخبار، «عیسی» را به معنی «یعیش» یعنی زندگی می کند، تفسیر کرده اند. پر واضح است که به واسطه ی نامیده شدن فرزند زکریاعليه‌السلام به «یحیی» و مشابهت داشتن آن دو با یکدیگر، تفسیر دومی که برای لفظ «عیسی» شده، مناسب تر است، چنان که مشابهت و همانندی کامل را در بین این دو پیغمبر بزرگوار مشاهده می کنیم. این که در ضمن بشارت، عیسی را به «ابن مریم» مقیّد نموده با آن که طرف خطاب خود مریم است، اشاره بر آن است که این فرزند بدون پدر آفریده خواهد شد».(۳)

______________________________________

۱- مریم، ۳۰ _ ۳۱.

۲- المیزان، ج ۶، صص ۱۲ _ ۱۳.

۳- المیزان، ج ۶، ص ۱۴.

شادباش گویی و بزرگ داشت یهود به مناسبت ولادت حضرت عیسیعليه‌السلام

سیدبن طاووسرحمه‌الله می گوید: «چون عیسیعليه‌السلام متولد شد، گروهی از بزرگان یهود برای تعظیم عیسی و مریمعليه‌السلام نزد ایشان آمدند و گفتند: ما گروهی هستیم که در ستارگان و احکام نجوم نظر می کنیم، و چون فرزند تو متولد شد، دیدیم که ستاره ای طلوع کرد از ستاره های پادشاهان، و چون نظر کردیم، یافتیم که پادشاهیِ او، پادشاهیِ پیغمبری است که از او زایل نخواهد شد تا او را خدا به آسمان بَرَد و تا دنیا باشد، او در آسمان باشد و چون دنیا منقرض گردد، او به پادشاهی ابدی آخرت منتقل شود. پس از جانب مشرق بیرون آمدیم و همه جا از پی آن ستاره آمدیم. چون به این جا رسیدیم، دیدیم که آن ستاره بر بالای سر پسر توست و برای او هدیه آورده ایم که برای هیچ کس چنین چیزی نبرده ایم؛ زیرا این هدیه را شبیه و مناسب او یافتیم. آن هدیه «طلا» است و «مُر» و «کُندر». «طلا» بهترین متاع های دنیا است و فرزند تو تا زنده است، بهترین مردم است. «مُر»، التیام بخش جراحت ها و دیوانگی و دردهاست و پسر تو چون مداوای این دردها خواهد کرد، مناسب اوست. «کُندر» نیز دودش به آسمان می رسد و هیچ دودی غیر از «کندر» به آسمان نمی رسد و چون پسر تو را به آسمان خواهند بُرد، مناسب اوست».(۱)

______________________________________

۱- بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۱۷.

اثبات توحید از سوی حضرت عیسیعليه‌السلام برای ابلیس

ابن بابویه از ابن عباس روایت کرده است: «چون سی سال از عمر حضرت عیسیعليه‌السلام گذشت، روزی در عقبه ی بیت المقدس که آن را «عقبه ی افیق» می گویند، ابلیس علیه اللعنه نزد آن حضرت آمد و گفت: ای عیسی! تویی آن که بزرگی پروردگاری تو به مرتبه ای رسیده است که بی پدر به هم رسیده ای؟ عیسیعليه‌السلام فرمود: بلکه شکوه مندی آن کسی را است که مرا بی پدر آفرید و آدم و حوّا را بی پدر و مادر آفرید. ابلیس گفت: ای عیسی! تویی آن که بزرگی پروردگاری تو به آن مرتبه رسیده است که در گهواره سخن گفتی؟ فرمود: ای ابلیس! بلکه خداوندی شکوه مند است که مرا در کودکی به سخن آورد و اگر می خواست، می توانست مرا لال کند. باز آن ملعون گفت: تویی آن کسی که بزرگی پروردگاری تو به مرتبه ای است که از گِل، مرغ می سازی و در آن می دمی تا مرغی شود؟ عیسیعليه‌السلام فرمود: بلکه شکوه از آن خداوندی است که مرا آفریده است و آن مرغ را در دست من می آفریند. ابلیس گفت: تویی آن که بزرگی پروردگاری تو به مرتبه ای است که بیماران را شفا می دهی؟ حضرت فرمود: بلکه شکوه و بزرگی از آنِ خداوندی است که به اذن او و امر او، بیماران را شفا می دهم و اگر خواهد مرا بیمار می کند. ابلیس گفت: تو آنی که از بزرگی پروردگاری خود، مرده ها را زنده می کنی؟ عیسیعليه‌السلام فرمود: بلکه شکوه از آنِ خداوندی است که به اذن او، مرده را زنده می کنم. پس من و آن چه را من زنده کرده ام، می میراند و خود او باقی است. ابلیس گفت: پس تویی آن که بزرگی پروردگاری تو به مرتبه ای رسیده است که بر روی آب راه می روی و گامت تر نمی شود و به آب فرو نمی رود؟ حضرت عیسیعليه‌السلام گفت: بلکه بزرگی از آن خداوندی است که آب را برای من ذلیل کرده است و اگر خواهد مرا غرق می کند. ابلیس گفت: ای عیسی! پس تویی آن که روزی خواهد بود که آسمان ها و زمین و هرچه در آن هاست در زیر پای تو باشند و تو بر بالای همه باشی و تدبیر امور خلایق کنی و روزی های مردم را قسمت کنی؟ این سخن بر حضرت عیسیعليه‌السلام بسیار گران آمد. از این رو، فرمود: سبحان اللّه مِلْأَ سمواته و ارضه و مداد کلماته و زنه عرشه و رضا نفسه؛ تنزیه می کنم خدا را از آن چه تو می گویی آن قدر که آسمان ها و زمین خدا پر شوند و به عدد مدادهایی که علوم نامتناهی او را به آن ها نویسند و به سنگینی عرش او آن قدر که او راضی شود».(۱)

کودکی و نوجوانی حضرت عیسیعليه‌السلام

آن گونه که از آیات قرآن کریم بر می آید، حضرت عیسیعليه‌السلام از همان آغاز تولد فرمود:

من بنده ی خدا هستم. خدا به من کتاب داده و مرا پیغمبر قرار داده است.(۲)

ائمه ی معصومینعليه‌السلام نبوت حضرت عیسیعليه‌السلام و یحییعليه‌السلام را در کودکی، دلیل و گواهی بر امامت امامان بزرگواری هم چون حضرت جوادعليه‌السلام می دانستند که در سن کودکی به امامت رسیدند. برای مثال، هنگامی که امام رضاعليه‌السلام ، حضرت جوادعليه‌السلام را به عنوان امام پس از خود معرفی کرد و شگفتی حاضران را دید، فرمود: «خدای تبارک و تعالی،

_____________________________________

۱- امالی شیخ صدوق، ص ۱۷۰.

۲- مریم، ۳۲.

عیسیعليه‌السلام را در سنی کم تر از آن چه ابی جعفر در آن است، به رسالت و پیغمبری و شریعت تازه ای برانگیخت».(۱)

امام محمد باقرعليه‌السلام فرموده است: «چون عیسیعليه‌السلام متولد شد، در یک روز آن قدر بزرگ می شد که کودکان دیگر در دو ماه بزرگ می شوند. چون هفت ماه از ولادتش گذشت، حضرت مریمعليها‌السلام او را به مکتب خانه آورد و در پیش آموزگار نشانید. آموزگار به او گفت: بگو بسم اللّه الرحمن الرحیم. عیسیعليه‌السلام گفت. آموزگار گفت: بگو ابجد. عیسیعليه‌السلام فرمود: می دانی «ابجد» چه معنی دارد؟ آموزگار، چوب فرا برد که بر او بزند. عیسیعليه‌السلام فرمود: ای آموزگار مرا مزن. اگر می دانی بگو و اگر نمی دانی از من بپرس تا بگویم. گفت: بگو. فرمود: «الف»، آلاء و نعمت های خدا است. «با»، بهجت و صفات کمالیه ی خداست. «جیم»، جمال الهی است و «دال»، دین خداست. «ها»، هول جهنم است. «واو» اشاره است به «ویلٌ لاهل النّار؛ وای بر اهل جهنّم». «زا»، زفیر و فریاد جهنم است و خروشیدن آن بر عاصیان. «حطی»؛ یعنی گناهان از استغفار کنندگان زدوده می شود. «کلمن»، کلام خداست و کلمات و وعده های خدا را کسی نمی تواند بَدَل بکند. «سعفص»؛ یعنی در قیامت جزا خواهند داد صاعی را به صاعی و کیلی را به کیلی. «قرشت»؛ یعنی همه را در قبرها از هم می پاشد (همه در قبرها خواهند بود) و در قیامت، زنده می کند. آن گاه آموزگار گفت: ای زن! دست پسرت را بگیر و ببر که او علم ربّانی دارد و او را به آموزگار، نیازی

___________________________________

۱- کامل التواریخ، ج ۱، ص ۳۱۴.

نیست».(۱)

هم چنین گفته اند مریم، عیسیعليه‌السلام را از ترس پادشاهی به نام «هیرودیس» که قصد جان او را کرده بود، برداشت و به مصر رفت. پس از ۱۲ سال، خبر مرگ هیرودیس رسید و آنان به سوی شام بازگشتند. آنان در روستایی به نام «ناصره» ماندند، تا این که ۳۰ سال از عمر آن حضرت گذشت. در این هنگام، وی مأمور شد نبوت خود را اظهار کند. ابن اثیر می گوید: «از همین رو، پیروان عیسیعليه‌السلام را «نصاری» می گویند؛ چون به قریه ی ناصره منتسب هستند».(۲)

نبوت حضرت عیسیعليه‌السلام

بیشتر تاریخ نگاران نوشته اند که عیسیعليه‌السلام در ۳۰ سالگی، نبوت خود را اظهار کرد و این گفته با برخی انجیل های موجود، موافق است. بعضی نیز گفته اند: در ۳۰ سالگی، فرشته ی وحی بر او نازل گردید. با این حال، در بعضی روایات اهل بیتعليه‌السلام آمده است که آن حضرت در ۷ یا ۸ سالگی، نبوت خود را اظهار فرمود. کلینیرحمه‌الله در روایتی از امام باقرعليه‌السلام روایت می کند که فرمود: «هنگامی که عیسیعليه‌السلام به ۷ سالگی رسید، خدای تعالی به او وحی کرد و نبوت و رسالت خویش را اظهار فرمود».(۳) با این بیان، میان نبوت و رسالت حضرت، تفاوتی باقی نمی ماند. قرآن کریم می گوید که آن حضرت در سن کودکی به نبوت رسیده است. در قرآن از زبان

_____________________________________

۱- توحید صدوق، ص ۲۳۶.

۲- کامل التواریخ، ج ۱، ص ۳۱۴.

۳- کافی، ج ۱، ص ۲۸۳.

حضرت عیسیعليه‌السلام آمده است:

من بنده ی خدا هستم و خدا به من کتاب داده و مرا پیغمبر قرار داده است.(۱)

بر اساس این آیه ی شریفه، حضرت در همان کودکی به نبوت رسیده است. علامه طباطبایی در بیان تفاوت نبوت با رسالت می فرماید: «معنای این دو تعبیر رسالت و نبوت مختلف است. معنای رسول، کسی است که حامل رسالت و پیامی است و معنای نبی، کسی است که حامل خبری باشد. پس رسول، شرافت وساطت میان خدا و خلق دارد و نبی، شرافت علم به خدا و به اخبار خدایی. در فرق میان رسالت و نبوت، بیش از مفهوم این دو لفظ چیزی استفاده نمی شود، و لازمه ی این معنا همان مطلبی است که ما بدان اشاره نموده و گفتیم. رسول، شرافت وساطت بین خدا و بندگان را دارد و نبی، شرافت علم به خدا و معارف خدایی را دارد و انبیا بسیارند، ولی خدای سبحان در کتاب خود، نام همه ی آن ها را نیاورده است.»(۲) علامه طباطبایی درباره ی نبوت حضرت عیسیعليه‌السلام نیز می فرمایند: «در جمله ی( آتَانِيَ الْكِتَابَ ) خدا از دادن کتاب به او خبر داد، مقصود، همان انجیل است. و در جمله ی( وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ) به نبوت خود اعلام فرمود و ما در مباحث نبوت، فرق میان نبوت و رسالت را بیان کردیم و با در نظر گرفتن آن بیان، معلوم می شود که عیسیعليه‌السلام در آن روز، تنها نبی بوده و بعدها، خداوند او را به رسالت برگزیده و از ظاهر کلامش بر می آید که در همان روز، کتاب و نبوت داده شده، نه این که بخواهد از

__________________________________

۱- مریم، ۳۲.

۲- المیزان، ج ۳، ص ۲۷۰.

آینده خبر دهد».(۱)

حواریون

«حوار» در لغت به معنای سفیدی خالص است. دلیل نام گذاری یاران عیسیعليه‌السلام به این نام، آن بود که شغل آنان، تمیز کردن لباس ها بوده است. دلیل روی آوردن آنان به این شغل نیز چنین بود که هرگاه گرسنه می شدند، به عیسیعليه‌السلام اظهار می کردند. آن حضرت از زمین و کوه و سنگ، نان بیرون می آورد و به ایشان می داد. هم چنین هرگاه تشنه می شدند، عیسیعليه‌السلام دست خود را به زمین می زد و آب بیرون می آمد و آنان می آشامیدند. روزی به عیسیعليه‌السلام عرض کردند: یا روح اللّه! کیست که از ما برتر باشد؟ هرگاه نان بخواهیم، ما را سیر می کنی و هرگاه آب بخواهیم، سیراب می شویم و نعمت ایمان و معرفت به تو نیز به ما عطا شده است. عیسیعليه‌السلام فرمود: «برتر از شما آن کسی است که از دست رنج خود، نان می خورد و از کسب خود، ارتزاق می کند». آنان چون این سخن را شنیدند، به کار شست وشوی جامه های مردم پرداختند و از دست مزد آن، نان می خوردند(۲) .

شماری، این لفظ را کنایه از پاکی و صفای قلب یا جامه ی حواریّون دانسته اند. گفته ی دیگر آن است که آنان با بیان معارف الهی و توجه دادن مردم به سوی خدای یکتا، دل های مردم را از آلودگی شرک و بت پرستی، شست وشو می دادند. از امام رضاعليه‌السلام پرسیده شد که: چرا به آنان حواریون

________________________________________

۱- المیزان، ج ۱۷، ص ۷۰.

۲- تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۲۷.

می گفتند؟ حضرت فرمود: «در پیش مردم بدان سبب بود که آنان، جامه ها را می شستند. اما در نزد ما بدان سبب است که آنان، خودشان پاک بودند و مردم را نیز با پند و اندرز، از آلودگی به گناهان پاک می کردند».(۱)

در تفسیرها آمده است که حواریون، صیاد بودند و چون جامه های سفید می پوشیدند، آنان را به این نام، می خواندند. برخی دیگر گفته اند حواریون، رنگرز بودند و برای آن ماجرایی نقل می کنند. روزی مریمعليها‌السلام ، عیسیعليه‌السلام را در کودکی به دکان رنگرزی که بزرگ ترین رنگرزها بود، برد تا رنگرزی بیاموزد. استاد به او گفت: من به فلان ده می روم؛ چون کار مهمی برایم پیش آمده است و چند روزی می مانم. تو این لباس ها را به همان رنگ که نشانه گذاشته ام، رنگ کن. هنگامی که استاد رفت، عیسیعليه‌السلام همه ی لباس ها را در یک خم ریخت و گفت: خدایا! آن ها را بر آن چه من می خواهم، بیرون آور. چون استاد برگشت، گفت: لباس ها را کجا بردی؟ گفت: همه ی آن ها را در این خُم (رنگرزی) است. استاد گفت: وای برتو! چرا چنین کردی؟ هریک از این ها باید رنگ ویژه ای داشته باشد. فریاد استاد رنگرز بلند شد و مردم بازار گرد آمدند تا از ماجرا آگاه گردند. عیسیعليه‌السلام گفت: ای استاد! چرا این همه شیون می کنی؟ بیا کنار خم. من، جامه ها را به هر رنگ که می خواهی، بیرون می آورم! استاد کنار خم آمد و گفت: فلان جامه باید سرخ باشد و فلان جامه، زرد و دیگری، فلان رنگ و.... عیسیعليه‌السلام نیز هر یک را به همان رنگی که استاد

_____________________________________

۱- علل الشرایع، ص ۸۰.

می خواست، بیرون آورد. رنگرزان اهل بازار چون آن صحنه را دیدند، دریافتند که این کار از قدرت خداست و هیچ بشری بر این کار، توانا نیست. پس از آن، عیسیعليه‌السلام آنان را به توحید فرا خواند. همه پذیرفتند و ایمان آوردند. آن گاه دکان های خود را رها کردند و یار و همراه همیشگی عیسیعليه‌السلام گردیدند.

از این رو، به آنان «حواریّون» می گویند.

به یاران عام حضرت عیسیعليه‌السلام نیز «نصاری» گفته می شود. از امام رضاعليه‌السلام پرسیده شد: چرا به پیروان حضرت عیسیعليه‌السلام ، نصاری می گویند؟ حضرت فرمود: «زیرا اصل ایشان از شهری است از بلاد شام که آن را «ناصره» می گویند و حضرت مریم و عیسیعليه‌السلام پس از بازگشت از مصر در آن جا فرود آمدند».(۱)

از امام صادقعليه‌السلام روایت شده است: «حواری عیسیعليه‌السلام ، شیعه ی آن حضرت بودند و شیعیان ما، حواری ما اهل بیتعليه‌السلام هستند. حواری عیسیعليه‌السلام ، آن گونه که حواری ما پیروی می کنند، از عیسی فرمان نبردند. عیسیعليه‌السلام به حواریّون گفت: کیستند یاوران من به سوی خدا و در اقامت دین خدا؟ حواریّون گفتند: ما یاوران خداییم.(۲) اما به خدا سوگند! او را در دفع از شرّ یهود یاری نکردند و با یهودان بجنگیدند. در حالی که، شیعیان ما از روزی که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفته تا کنون، ما را یاری می کنند. در شهرها، ایشان را می سوزانند، آزارها می کنند و از شهرها می رانند. با این

______________________________________

۱- علل الشرایع، ص ۳۵۰.

۲- اشاره به: آل عمران، ۵۲.

حال، از محبت ما دست بر نمی دارند. از جانب ما خدا به ایشان جزای خیر بدهد».(۱)

در کتاب های تاریخی آمده است که حواریون، ۱۲ نفر بودند به نام های: شمعون، پطرس، اندریاس، متی، یعقوب کبیر، یوحنا، فیلیپوس، برتولما، ثوما، لیبوی، یعقوب صغیر، یهودا اسخریوطی.

عیسیعليه‌السلام ، همواره با گفتار و کردار خود، حواریّون را آموزش می داد. در حدیث معتبر آمده است که روزی حضرت عیسیعليه‌السلام گفت: ای گروه حواریون! به سوی شما حاجتی دارم، حاجت مرا برآورید. گفتند: حاجت تو برآورده است ای روح اللّه! پس برخاست و پاهای ایشان را شست. گفتند: ای روح اللّه! ما به این کار از تو سزاوارتر بودیم. فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن، دانشمند است. من برای این فروتنی کردم برای شما، تا شما پس از من برای مردم فروتنی و شکستگی کنید. سپس فرمود: حکمت به فروتنی، آبادان می شود نه به غرور و فخر فروشی. هم چنان که گیاه و زراعت در زمین نرم و هموار می روید، نه در زمین سخت و کوه.(۲)

__________________________________

۱- فروع کافی، ج ۸، ص ۲۶۸.

۲- کافی، ج ۱، ص ۳۷.

فصل سوم: معجزه های حضرت عیسیعليه‌السلام

اشاره

حضرت عیسی بن مریمعليه‌السلام ، از پیامبران بزرگواری است که اصل وجود، آغاز و پایان زندگی اش، با معجزه همراه بود. عیسیعليه‌السلام ، پیغمبری بود که بدون داشتن پدر، از مریم مقدّس به دنیا آمد و از همان آغاز چشم گشودن، معجزه های شگفت انگیزی از وی به ظهور رسید. پایان زندگی اش نیز با معجزه همراه بود و خدای سبحان، او را با اعجاز از دست دشمنان رهایی بخشید و به آسمان بالا برد. معجزه های حضرت عیسیعليه‌السلام در دوران زندگی، فراوان است که بخشش از آن در قرآن مجید آمده است. در این جا، به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

۱ - معجزه ی دوران نوزادی

حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام از همان آغاز تولد در مقام دفاع از مادر مطهرش که آماج تهمت ها و ناسزاهای قوم یهود قرار گرفته بود، به اذن خداوند در گهواره زبان گشود و فرمود:من بنده ی خدا هستم. خدا به من کتاب آسمانی مرحمت فرموده و مرا پیامبر برگزیده است. مرا وجودی پر برکت قرار داده و تا زنده ام مرا به نماز و زکات، سفارش کرده است. مرا نیکوکار و قدردان و خیرخواه مادرم قرار داده جبّار و شقّی نیافریده است. سلام و درود خدا بر من باد آن روز که زاده شدم، آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته می شوم.(۱)

______________________________________

۱- مریم، ۳۰ _ ۳۳.

بدین ترتیب، معجزه ی بزرگ تاریخ (سخن گفتن) در گهواره رخ داد.

۲ - معجزه ی دوران کودکی

در تاریخ نقل شده است که روزی عیسیعليه‌السلام در کودکی، میان گروهی از کودکان ایستاده بود. ناگاه یکی از آن بچه ها، کودک دیگری را کُشت و آن را پیش پای حضرت عیسیعليه‌السلام انداخت. هنگامی که بستگان کودک آمدند، او را نزد عیسیعليه‌السلام کشته یافتند. از این رو، عیسیعليه‌السلام را به خانه ی حاکم بردند و گفتند: او کودک ما را کشته است. چون حاکم از او پرسید، عیسیعليه‌السلام گفت: من او را نکشته ام. حاکم خواست عیسیعليه‌السلام را تنبیه کند. حضرت فرمود: کودک کشته شده را بیاورید تا من از او بپرسم که چه کسی، او را کشته است؟! کودک مرده را آوردند. عیسیعليه‌السلام دعا کرد و خدا او را زنده کرد. عیسیعليه‌السلام از او پرسید: چه کسی تو را کشت؟ گفت: فلان کودک. سپس بنی اسراییل از او پرسیدند: این که نزد تو ایستاده، کیست؟ گفت: عیسی پسر مریم. سپس افتاد و مُرد.(۱)

۳ - معجزه ی دوران نوجوانی

در دورانی که مریم و عیسیعليهما‌السلام از ترس هیرودیس به مصر رفته بودند، روزی مریم به خانه ی دهقانی رفت. دهقان که مالش به یغما رفته بود، مسکینان را متهم ساخت و گفت: این کار، کار آنان است. مریم از این پیش آمد غمناک شد. عیسیعليه‌السلام چون مادرش را غمگین دید، به او گفت: می خواهی دزد را به تو معرفی کنم؟ مریم گفت: آری. عیسیعليه‌السلام

___________________________________

۱- کامل التواریخ، ج ۱، ص ۳۱۳.

فرمود: آن شخص کور و آن دیگری که زمین گیر است، هر دو به کمک یکدیگر، مال را دزدیده اند. به این ترتیب که آن شخص کور، رفیق خود را که زمین گیر است، به دوش خود سوار کرده و او، مال را برداشته است. در پی این گفتار، همگی نزد کور آمدند و گفتند: زمین گیر را بر دوش خود سوار کن. گفت: نمی توانم. عیسیعليه‌السلام فرمود: چگونه دیروز که می خواستید فلان مال را بردارید، توانستی او را بر دوش خود سوار کنی؟ کور چون این سخن را شنید، به کار خود اعتراف کرد و مال را برگرداند.(۱)

۴ - زنده کردن مردگان

در بحارالانوار آمده است: «اصحاب حضرت عیسیعليه‌السلام از وی خواستند تا مرده را برای آنان زنده کند. عیسیعليه‌السلام آنان را نزد قبر «سام» فرزند حضرت نوحعليه‌السلام آورد و به او گفت: ای سام! به اذن خدا برخیز. در این هنگام، قبر شکافته شد. عیسیعليه‌السلام برای بار دوم، همان سخن را تکرار کرد و سام حرکتی کرد. چون بار سوم آن کلمات را گفت، سام از جا برخاست و از قبر بیرون آمد. عیسیعليه‌السلام به او فرمود: آیا دوست داری در دنیا بمانی یا می خواهی به حال خود باز گردی؟ سام عرض کرد: نه یا روح اللّه! می خواهم برگردم؛ زیرا هنوز سوزش و سختی مرگ در کام من است و تا امروز، تلخی آن زدوده نشده است».(۲)

از امام صادقعليه‌السلام پرسیدند: آیا عیسی بن مریم، کسی را پس از مردن زنده کرد به گونه ای که خوراک و روزی داشته باشد؟ فرمود: «آری.

_________________________________

۱- اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۴.

۲- بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۳۳.

عیسیعليه‌السلام دوست و رفیقی داشت که از نظر دین و آیین، برادر او به شمار می آمد و با هم رفت و آمد داشتند، تا این که مدتی از هم دور شدند. پس از آن، هنگامی که عیسیعليه‌السلام به در خانه ی او رفت تا از وی احوالپرسی کند، مادرش از خانه بیرون آمد و گفت: ای رسول خدا! او از دنیا رفت....

عیسیعليه‌السلام فرمود: آیا دوست داری او را ببینی؟ مادر عرض کرد: آری. عیسیعليه‌السلام فرمود: فردا به نزد تو خواهم آمد تا او را به اذن خدا برای تو زنده کنم. فردای آن روز عیسیعليه‌السلام نزد آن زن آمد و فرمود: مرا بر سر قبر او ببر. زن از خانه بیرون آمد و با عیسیعليه‌السلام بر سر قبر فرزندش آمدند. عیسیعليه‌السلام ایستاد و به درگاه خدای عزّ و جل دعا کرد. قبر شکافته شد و پسر آن زن، زنده از قبر بیرون آمد. همین که چشم مادر و فرزند به یکدیگر افتاد، گریستند. عیسیعليه‌السلام دلش به حال آن دو سوخت و به مرد فرمود: آیا دوست داری با مادرت در دنیا زندگی کنی؟ عرض کرد: ای پیغمبر خدا! آیا با روزی و خوراک و مدّت معیّن یا بدون این ها؟ عیسیعليه‌السلام فرمود: با روزی و خوراک و مدّت معین. ۲۰ سال عمر که در آن ازدواج کنی و فرزنددار هم بشوی! مرد عرض کرد: با این ترتیب، آری. حضرت عیسیعليه‌السلام آن مرد را به مادرش سپرد و رفت او ۲۰ سال دیگر زندگی کرد و صاحب همسر و فرزند شد».(۱) نام این مرد «عاذر» بود.(۲)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «عیسی بن مریمعليه‌السلام بر سر قبر یحییعليه‌السلام آمد و از خداوند متعال خواست تا او را زنده کند. خداوند دعایش را مستجاب کرد

___________________________________

۱- روضه الکافی، ص ۳۳۷.

۲- کامل التواریخ، ج ۱، ص ۳۱۵.

و یحییعليه‌السلام زنده شد. از قبر بیرون آمد و به عیسیعليه‌السلام گفت: از من چه حاجتی داری؟ ای عیسیعليه‌السلام ! هنوز مرارت و تلخی مرگ در کام من است و تو می خواهی دوباره مرا به دنیا بازگردانی و تلخی مرگ را در کامم تازه کنی؟ این سخن را گفت و دوباره به قبر خود بازگشت».(۱)

مرحوم کلینیرحمه‌الله در کافی می فرماید: «بنی اسراییل به عیسیعليه‌السلام گفتند: عزیر را برای ما زنده کن وگرنه ما تو را می سوزانیم. عیسیعليه‌السلام به درگاه خداوند دعا کرد و خدا، عزیر را زنده ساخت. بنی اسراییل به عزیر گفتند: چه گواهی می دهی؟ گفت: گواهی می دهم که عیسیعليه‌السلام بنده و رسول خداست».(۲)

از امام صادقعليه‌السلام روایت شده است: «روزی حضرت عیسیعليه‌السلام در سیاحت خود به شهری رسید که اهلش مرده بودند و استخوان های ایشان در خانه ها و بر سر راه ها افتاده بود. حضرت به حواریّون فرمود: اینان به عذاب الهی هلاک شده اند؛ زیرا اگر به مرگ طبیعی مرده بودند، یکدیگر را دفن می کردند. اصحاب آن حضرت عرض کردند: می خواهیم بدانیم این ها به چه سبب هلاک شده اند؟ سپس حق تعالی به آن حضرت وحی کرد: ای روح الله! ایشان را ندا کن تا پاسخ بگویند. حضرت عیسیعليه‌السلام فرمود: ای اهل شهر! یکی از ایشان پاسخ گفت: لبیک ای روح الله! فرمود: چیست حال شما و قصّه ی شما چه بود؟ گفت: صبح در عافیت بودیم و شب خود را در هاویه دیدیم. حضرت پرسید: هاویه کدام است؟ عرض کرد:

_______________________________________

۱- فروع کافی، ج ۱، ص ۷۲.

۲- فروع کافی، ج ۱، ص ۷۲.