از تبار محدثان

از تبار محدثان75%

از تبار محدثان نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

از تبار محدثان
  • شروع
  • قبلی
  • 66 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4200 / دانلود: 3069
اندازه اندازه اندازه
از تبار محدثان

از تبار محدثان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

. از تبار محدثان

ویژه زندگی شیخ عباس قمیرحمه‌الله

نویسنده:مریم السادات باقری شبستری.

.

دیباچه

.تربیت یافتگان مکتب اهل بیتعليهم‌السلام در حوزه های علمیه، با پیروی از روش و منش اولیای الهی از تیرگی های شرک و نادانی رهایی یافته و همواره به سان ستارگانی فروزان آسمان بشریت را نورافشانی کرده اند.

محدث بزرگ حاج شیخ عباس قمیرحمه‌الله در زمره این فرزانگان است که با تلاشی خستگی ناپذیر و اخلاصی کم نظیر، عمر با برکت خود را صرف فراگیری علوم اهل بیت و نگارش کتاب های گران سنگ نمود. مفاتیح الجنانش آشنای هر مسجد و محراب و زینت هر خانه ای است و به هنگام دعا و مناجات در دستان دل سوختگان روشنی افزاست. زهد، اخلاص، فروتنی و پشتکار و سخت کوشی، از وی شخصیتی هدایت گر ساخت که امروزه ده ها اثر گران سنگ او، ره توشه راهیان اخلاص و عمل است.

گرچه نام او با مفاتیح الجنانش برای همگان آشناست، ولی به راستی مردم با ویژگی های اخلاقی اش کمتر آشنایی دارند.

ازاین رو، شایسته است برنامه سازان دلسوز رسانه ملی با تهیه برنامه های مناسب درباره شخصیت وی در گسترش فرهنگ اهل بیت و معرفی الگوهای شایسته هم چون شیخ عباس قمی خدمت شایسته ای ارایه دهند. با سپاس از

تلاش های سرکار خانم مریم السادات شبستری که در تدوین این اثر ما را یاری کرده اند، موفقیت برنامه سازان محترم را در کاربست آن در برنامه های صدا و سیما آرزومندیم.

انّه ولی التوفیق

اداره کل پژوهش

مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما

پیش گفتار

کمال مطلق انسان، این موجود برگزیده الهی، در این است که مظهر اسمای حسنای خداوندی باشد و یکی از این اسماء، عالمیت حضرت حق تعالی است. اگر انسان بخواهد متّصف به این صفت نیکوی الهی شود، باید در مسیر کسب علم و دانش گام بردارد.

بی گمان حیات برتر انسان ها در گرو اندیشه، دانش، ایمان، عمل مخلصانه و اخلاق الهی است. آن هایی که با سیر و سلوک به مقامات عالیه دست یافته اند و هم چون شمعی سوخته اند تا به حیات بشری روشنایی بخشند، حق عظیمی بر بشریت دارند. این ها راهنمای هدایت طریق مستقیم و خود، صراط مستقیم الهی اند.

این نوشتار، گامی هرچند کوتاه، برای معرفی یکی از فرزانگان برجسته شیعه، یعنی شیخ عباس قمیرحمه‌الله است و به بیان سیره عملی، مکارم اخلاقی، فضایل انسانی و همت عالی و تحمل مشقات این بزرگ مرد در راه علم آموزی پرداخته است.

بزرگ مردی که در زمینه های علمی و عملی، گوی سبقت را از دیگران ربوده و به صف «السابقون السابقون» راه یافته و مصداق روشن این آیت قرآنی گردیده است:

( إِنَّمَا يَخْشَى اللَّـهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ) ؛ تنها عالمان ربانی اند که به حقیقت از خدا می ترسند».

فصل اول: زندگی نامه

تولد

در سال ۱۲۹۴ ه ق(۱) ، شهر مقدس قم شاهد تولّد کودکی با باور اسلامی و شیعی بود؛ انسانی که از دامان پاک پدر و مادری مؤمن و دین باور برای دمیدن روح خدایی در کالبد جامعه، به عرصه گیتی گام نهاد.

در این زمان، اوضاع ایران از هر لحاظ آشفته بود و ناصرالدین شاه بر ایران فرمانروایی می کرد. تا پیش از دوره ناصرالدین شاه، میدان خوش گذرانی شاهان پیشین محدود به ایران و اطراف ایران بود، ولی از این دوره به بعد، سفر به اروپا تفریح تازه ای برای شاهان قاجار شد؛ تفریحی که هزینه آن برای مردم ایران کمرشکن بود و وضع زندگی مردم رابیش از گذشته آشفته و نابسامان می کرد. از سوی دیگر، در همین سال ها افرادی مانند سیدجمال الدین اسد آبادی برای بیداری مردم مشرق زمین از خواب غفلت می کوشیدند. در این اوضاع و احوال که کم کم زمینه انقلاب مشروطیت در ایران فراهم می شد، در محله حرم شهر قم و در منزل مردی پارسا به نام محمدرضا کودکی دیده به جهان گشود. او را «عباس» نام نهادند ؛ به امید آن که در میدان علم و تقوا گام نهد و هم چون حضرت عباسعليه‌السلام دلیر و شجاع و خدمتگزاری پرتلاش برای

___________________________________

۱- م. جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، قم، انتشارات معارف اسلامی، ص ۳۷۴، ۱۳۶۲.

اسلام باشد. عباس در کودکی با واژه های قرآنی آشنا می شد و با صوت دلنشین و زمزمه قرآن به خواب می رفت. صدای تلاوت قرآن، فضای زندگی او را نورانی و معطر کرده بود. خانه پدر بیشتر یک مکتب بود تا یک منزل مسکونی.(۱)

کودکی و نوجوانی

دوران کودکی و نوجوانی شیخ عباس قمی در زادگاهش، شهر قم، سپری شد. از همان دوران کودکی آثار نبوغ در چهره اش نمایان بود. هر چند کودک بود، روحی بزرگ داشت. در جمع دوستانش حاضر می شد و برای آن ها داستان می گفت؛ داستان راستی و درستی، داستان جوان مردی؛ گویی معلّم دلسوز و مهربانی بود که نغمه عشق و معرفت و تربیت را در گوش کودکان زمزمه می کرد و با سخنان شیرین و دلنشین کودکان را مجذوب می کرد.

خاندان

پدر حاج شیخ عباس، مردی صالح بود که به خوبی و نیک نامی معروف بود. مردم او را مردی با تقوا، پرهیزکار و آشنا به مسایل دینی می شناختند و برای یادگیری احکام دین به نزد وی می رفتند. کربلایی محمدرضا (پدر شیخ عباس) کاسب بود و مغازه داشت(۲) و با این حال، اهتمام زیادی به درس خواندن فرزندش، داشت و آرزویش این بود که روزی فرزندش از مبلّغان دین شود و واعظی مفید برای مردم باشد.

__________________________________

۱- خلیل عبدالله زاده، محدث قمی؛ حدیث اخلاص، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، پاییز۱۳۷۲، ص ۱۵.

۲- علی دوانی، مفاخر اسلام، مرکز انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ج ۱۱، بخش اول، ص ۴۰.

نام مادرش زینب بود. آقای محدثی درباره مادر شیخ عباس می گوید: «مادرشان هم از زنان نمونه بود. یادم هست یک بار با آن مرحومه سر سفره بودم. یک دستم را روی نان گذاشتم و با دست دیگر تکّه ای را از آن جدا کردم. ایشان فرمودند: این کار جسارت است که دست روی نان بگذاری. نان را دو دستی بلند کن و یک تکّه از آن را جدا کن. ایشان به این ریزه کاری ها توجه داشت».(۱)

خود شیخ عباس قمی نیز می فرمود: «من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است؛ زیرا ایشان سعی داشت همیشه مرا با طهارت شیر دهد و از زنان متدیّنه بود».(۲) مقید بودن به نماز اول وقت از امتیازهای دیگر این بانو بود. حتی اگر میهمان هم داشت، باید اول نماز می خواند و بعد پذیرایی می کرد. ایشان در قم فوت کرد و در قبرستان «شیخان» که محل دفن علما و بزرگان است، به خاک سپرده شد.(۳)

آقای محدثی درباره خواهران و برادران شیخ عباس قمی می گوید: «حاج شیخ مرتضی»، یکی از برادران حاج شیخ عباس و کاسب بود. البته تا حدودی هم درس خوانده و اهل عبادت و زیارت و دعا بوده و حالات معنوی خوبی داشته است».

___________________________________

۱- علی دوانی، مفاخر اسلام، مرکز انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ج ۱۱، بخش اول، ص ۴۰.

۲- علی دوانی، مفاخر اسلام، مرکز انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ج ۱۱، بخش اول، ص ۴۰.

۳- علی دوانی، مفاخر اسلام، مرکز انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ج ۱۱، بخش اول، ص ۴۰.

ص:۹

برادر دیگر حاج شیخ عباس، «حاج محمد» نیز از کسبه قم بود. مرحوم حاج شیخ عباس، خواهری هم به نام فاطمه داشت که از بانوان صالحه، عابده و اهل تهجد بود.

ازدواج

محدث قمی نخستین بار در شهر قم ازدواج کرد، ولی همسر او بنای ناسازگاری گذاشت و سرانجام از او جدا شد. شیخ عباس پس از این جدایی از قم به قصد زیارت امام رضاعليه‌السلام راهی مشهد شد و در آن جا اقامت کرد و پس از مدتی با برادرزاده آیت الله قمی ازدواج کرد. نام ایشان بی بی سکینه بود و مانند افراد خاندانش شخصیت والای دینی داشت. این بانو، مادر فرزندان محدث قمی و بانویی بزرگوار بود و سرانجام نیز در تهران درگذشت و در قبرستان شیخان قم، در جوار پدر و جدّش به خاک سپرده شد.

فرزندان

شیخ عباس از همسر اول خود فرزندی نداشت. فرزندان او از همسر دومش، دختر مرحوم حاج آقا احمد طباطبایی، دو پسر و دو دختر است. فرزند ارشد، مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده و فرزند دوم، حاج میرزا محسن محدث زاده بودند. هر دو پسر محدث قمی، روحانی و در ادب و اخلاق نیکو، آیینه تمام نمای پدر بزرگوارشان بوده اند. محدث قمی دو دختر نیز داشت. دختر اول، فاطمه، همسر واعظ دانشمند، حاج آقا مصطفی طباطبایی قمی بود. دختر دوم او نجمه نام داشت که همسر حاج سیدحسن ماهوتچی قمی بود.

فصل دوم: حیات علمی

اشاره

در باب شخصیت علمی شیخ عباس قمی می توان گفت، ایشان محدثی پژوهشگر، مورخی بزرگ، نویسنده ای پرکار، استاد و صاحب نظر در حدیث و تاریخ، دانشمندی ادیب و امین، واعظی توانا و انسانی نمونه از علمای پاک سرشت بوده است.

بیشتر نویسندگان، آثار خود را در یک علم و فن و یا چند رشته از علوم و فنون نوشته اند، ولی محدث قمی در رشته های زیادی مطلب نوشته است. از هر گلزاری گل ها چیده و از هر خرمنی خوشه ها برداشته و با آن ها مشام جان خوانندگان کتاب های خود را عطرآگین کرده است.

تحصیلات

محدث قمی در آغاز جوانی تحصیل را آغاز کرد و در همان شهر قم علوم مقدماتی حوزه های علمیه؛ یعنی صرف و نحو، منطق، معانی، بیان و بدیع و سطح (فقه و اصول) را فرا گرفت. او به حق یک طلبه نمونه بود. شیخ عباس در راه تحصیل رنج ها برد. خود او نقل کرده است:

«یک قران و دو قران جمع می کردم تا مبلغی شود، سپس آن را برداشته، پیاده از قم به تهران می رفتم و کتابی خریداری می کردم، آن گاه به قم بازگشته تا به تحصیل ادامه دهم».(۱)

__________________________________

۱- مفاخر اسلام، ج ۱۱، بخش اول، ص ۴۵.

آقا شیخ عباس در شهر مقدس قم تا سن ۲۲ سالگی، علوم مقدماتی و سطوح بالا را نزد استادانی برجسته فراگرفت. شیخ عباس، در مدت تحصیل همواره می کوشید به فضایل دیگر نیز آراسته باشد. به همین دلیل، نزد آقا شیخ محمد حسینی نامی، استاد خط، خط نسخ و نستعلیق را آموخت و به این هنر هم آراسته شد؛ به گونه ای که از نوجوانی خوش خط بود و می شد عین نوشته اش را چاپ کرد. او مردی خودساخته و متّکی به خود و متعهد به امداد الهی بود و خلوص خاصی داشت وامیدوار بود که ائمّه معصومینعليهم‌السلام ترقیّات او را از خداوند بخواهند.

عزیمت به نجف اشرف

شیخ عباس قمی در سال ۱۳۱۶، در سن ۲۲ سالگی، برای تکمیل درس خود رهسپار نجف اشرف شد و در حلقه طلاب دروس علمای اسلام و مدرّسان آن حوزه علمی درآمد. یکی از این استادان، علاّمه بزرگوار، مرحوم حاج میرزا حسین نوری، نویسنده کتاب مستدرک الوسایل بود. شیخ عباس در آغاز حضور در نجف اشرف، ملازمت محضر پرفیض آن عالم ربّانی را که تجسم علم، تقوا و فضیلت بود برگزید. محدث قمی، تحت تاثیر ملکات فاضله، صفات برجسته، علم سرشار و فضل بسیار استادش قرار گرفت و با شایستگی ذاتی و آمادگی که خود داشت، به مقامات چشم گیری از علم و عمل رسید. او همه جا سایه وار به دنبال استاد بزرگوارش بود. آن دو در نجف، کوفه و کربلا، همه جا با هم بودند.

محدث قمی، در هنگام سکونت در نجف، مانند زمانی که در قم بود، برای تهیه کتاب بسیار در تنگنا بود؛ به گونه ای که خود گفته است که دلش می خواست کسی باشد که برایش کار کند و از کتابخانه اش استفاده کند، ولی

همین که به استادش مرحوم حاج میرزا حسین نوری پیوست، این مشکل حل شد.محدث قمی در مدّت سه سال اقامت در نجف اشرف، در کنار درس و بحث، به تألیف نیز مشغول بود. در همین زمان بود که کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی را خلاصه نویسی کرد و نامش را مختصر الابواب گذاشت. هم چنین کتاب اقبال سیدبن طاووس را تصحیح کرد. در سال ۱۳۱۸ پس از سه سال اقامت در نجف اشرف، برای نخستین بار به سفر حج رفت. پس از بازگشت از سفر حج، به قم بازگشت و پس از سه ماه دوباره رهسپار نجف اشرف گردید و به خدمت استادش علاّمه نوری رسید. در آن جا، در کنار استنساخ کتاب بزرگ مستدرک الوسایل علامه نوری، کتاب تحیّه الزائر را که بعد از وفاتش ناتمام مانده بود، تکمیل کرد و آن را تتمیم تحیه الزائر نامید. همین طور کتاب فیض القدیر را در همان سال، در نجف نوشت. نقل می کنند زمانی که شیخ عباس در نجف بود، در اتاق بسیار کوچک و تاریک و زیر پله های طبقه بالا قبل از ورود به داخل صحن مدرسه، سکونت داشت و در همان جای تنگ و تاریک عروه الوثقی را ترجمه می کرد.(۱) باری، محدث قمی پس از فوت استادش، محدث نوری، یک سال و نیم دیگر در نجف اشرف ماند و از فیوضات اقامت در آن سرزمین مقدس بهره ها گرفت. از آن جا که فقدان استادش، محدث نوری، که برایش هم چون پدری مهربان بود، سخت او را می آزرد، آهنگ بازگشت به وطن کرد

_____________________________________

۱- مفاخر اسلام، ج ۱۱، بخش اول، ص ۵۱.

و کتاب ها و لوازم زندگی اش را نزد دوست دیرینش، شیخ آقا بزرگ تهرانی به امانت سپرد.

بازگشت به قم

محدث قمی در سال ۱۳۲۲ رهسپار وطن شد.(۱) با ورود به قم، بار دیگر به نوشتن روی آورد و به درس و بحث بعضی از علما، به ویژه مرحوم حاج میرزا محمد ارباب قمی، می رفت و از کتاب خانه او بهره می گرفت. شیخ عباس ده سال در قم اقامت داشت. در این مدت، چندبار به زیارت عتبات عالیات و یک بار هم به سفر حج رفت که این حج دوم او بود.

حوزه علمیه مشهد

محدث قمی در سال ۱۳۳۲ راهی مشهد گردید و در آن جا ماندگار شد. در آن زمان مشهد، مهد علم و دانش بود. آیات عظام، فضلا و مدرّسان عالی مقام و بسیاری از اهل علم در مشهد جمع بودند. حوزه علمیه مشهد مقدس در این زمان با نجف اشرف رقابت می کرد.

استادان

حاج آقا احمد طباطبایی قمی: این بزرگوار از استادان سال های آغازین تحصیل او در قم بود. او در زمان خود از علمای بزرگ قم به شمار می آمد؛ به گونه ای که دیگر علما، پیش از اقدام به هر کاری از ایشان کسب تکلیف می کرده و رهنمود می گرفته اند.(۲)

آیت الله ارباب قمی: شیخ عباس، دروس مقدماتی را نزد استادانی بزرگ

_____________________________________

۱- علی دوانی، حاج شیخ عباس قمی مرد تقوا و فضیلت، تهران، درالکتاب الاسلامی، ۱۳۹۶، ص ۲۲.

۲- علی دوانی، حاج شیخ عباس قمی مرد تقوا و فضیلت، تهران، درالکتاب الاسلامی، ۱۳۹۶، ص ۲۴.

فراگرفت. او از خرمن دانش این بزرگان خوشه ها چید، ولی بیشترین بهره را از محضر عالم آگاه، آیت الله حاج میرزا محمد ارباب قمی برد. آیت الله ارباب، در فقاهت و اجتهاد، مقامی بسیار بلند و رتبه ای ارجمند داشت. مجلس درس ایشان پیوسته برقرار بود و در نهی از منکر و منع اهل فجور، قلبی قوی داشت. علما در محضر ایشان خود را خُرد می شمردند و بزرگان دین و دنیا نام مبارکش را به حرمت تمام می بردند.(۱)

حاج میرزا حسین نوری: شیخ عباس در طول اقامتش در نجف اشرف، بیشترین استفاده را از اندوخته های سرشار علمی این بزرگوار در علوم و فنون گوناگون برد. شیخ عباس در فوائد الرضویه می گوید: «آن بزرگوار خوش مجلس بود. عبادت سخت و زهد بسیار داشت؛ جامع هر شرافت و خصلت و فضیلت برجسته بود؛ از هر علمی شیره حقیقت آن را کشیده بود. بهترین فنّ او در علم حدیث و اطلاع از دقایق آیات و نکات اخبار بود.

آیت الله سید حسن صدر کاظمی: ایشان مقیم کاظمین و از فقها، مجتهدان و نویسندگان بزرگ بود. محدث قمی در سفرهایش به عتبات عالیات از محضر این بزرگوار استفاده های بسیار کرد.

شیخ الشریعه اصفهانی: حاج شیخ عباس قمی در فواید الرضویه از ایشان این گونه یاد می کند: شیخ الشریعه، عالم فاضل و کاملی بود که در نجف اشرف، استاد علمای زمان ما و مرجع فضلای عصر بود. هم چنین دانشمندی خوش گفتار و خوش معاشرت بود؛ اهل علم از محضرش استفاده بسیاری

_________________________________

۱- محدث قمی، حدیث اخلاص، ص ۲۸.

کردند.

از استادان دیگر شیخ، می توان به سید ابوالحسن تقوا، آقا شیخ ابوالقاسم قمی، شیخ محمد حسین قمی، میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله سید محمد کاظم یزدی اشاره کرد.

آثار علمی

محدث قمی، از تبار عالمان بلند اندیش، پرکار و با اخلاص و از نیروهای پیروز جهاد فرهنگی است. حجم زیاد آثار، دقت فراوان در نوشته ها، تنوع و گوناگونی قلمرو قلم و ابتکار و ذوق در نام گذاری زیبا، بیانگر آن است که او قلم را ابزاری در خدمت دین و هدایت مردم می دانست. او مرکب قلم را در پای درخت «من» نمی ریخت، بلکه قلم را ابزار نورآفرینی و روشنگری می دانست. او در زمینه های مختلف تاریخ، رجال، تراجم، علوم قرآنی، اخلاق، عقاید و... می نوشت، ولی بیش از همه، در علم حدیث و تاریخ رجال درخشید. تا آن جا که عالمان بزرگ، وی را «محدث قمی» و «خاتم المحدثین» نامیدند. او در آثار بسیاری که به فارسی و عربی، در علوم و فنون گوناگون نوشت، بارها تاکید کرده که قدر تألیفاتش را بدانند و آن ها را به دقت استنساخ و چاپ و منتشر کنند. وی اصرار می کند که هر گاه خواستندمطلبی از کتاب های وی نقل کنند، نام کتاب و مؤلف را ذکر کنند؛ زیرا در غیر این صورت سرقت افکار است که به مراتب از سرقت مال پست تر است.

با گذری بر تألیفات محدث قمی، آثار این دانشور پرتلاش در زمینه های مختلف اخلاق، دعا، تاریخ و... به بیش از ۶۰ جلد می رسد. فرزند بزرگ ایشان، مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده می گوید: «تألیفات پدرم به ۶۳جلد می رسد».

آقای محمد کاظم شانه چی، در مقدمه کتاب انوارالبهیّه فی تاریخ الحجج الالهیّه این مطلب را تایید کرده و کتاب های شیخ عباس را به سه دسته تقسیم کرده است:

۱ - کتاب هایی که در زمان حیات خود ایشان به چاپ رسیده است.

۲ - کتاب هایی که در زمان حیاتش به اتمام رسیده، ولی چاپ نشده است.

۳ - کتاب هایی که ناتمام مانده است.(۱)

از میان آثار ایشان می توان مفاتیح الجنان، نفس المهموم، منتهی الآمال و تتمه المنتهی را مشهورترین کتاب های ایشان دانست. در این جا، آثار محدث قمی را در سه بخش می آوریم:

بخش اول:

این بخش دربردارنده کتاب هایی است که در زمان حیات محدّث قمی به چاپ رسیده است.

۱ - فوائد الرجبیّه: این کتاب نخستین نوشته ایشان به خط خود و به زبان عربی است که به فارسی هم ترجمه شده است. این کتاب مطالبی در مورد وقایع روزها و آداب مستحبی و اعمال ماه های قمری را در بر می گیرد.

۲ - الدّره الیتیمه فی تتمّات الدّره الثمینه: این اثر، شرح فارسی نصاب الصّبیان و تکمیل کننده شرح نصاب فاضل یزدی است.

۳ - هدیه الزائرین و بهجه النّاظرین: درباره زیارت قبور ائمه اطهارعليهم‌السلام و ثواب آن است. هم چنین در تعیین قبور علما و مؤمنان مشهور و مدفون در کنار مشاهد مشرّفه امامان است که به فارسی نگاشته شده است.

۱ - محدث قمی، حدیث اخلاص، ص۶۵ نقل از خاتمه نفس المهموم، به قلم آقای شعرانی.

۴ - الّلئالی المنثوره: گزیده ای درباره دعا و دیگر مستحبات است.

۵ - الفصول العلّیه فی المناقب المرتضویّه: نویسنده در این کتاب شریف، مناقب و مکارم اخلاقی حضرت علیعليه‌السلام را گردآوری کرده است. وی بسیاری از آن ها را از کتاب های اهل سنت نقل کرده است.

۶ - حکمه بالغه ومأه کلمه جامعه: این کتاب شامل سخنان کوتاه حضرت علیعليه‌السلام در عقاید و اصول دین است که به فارسی نوشته شده است.

۷ - سبیل الرّشاد

۸ - ذخیره الأبرار فی منتخب أنیس التّجار: خلاصه ای از أنیس التّجار مُلا مهدی نراقی است که به زبان فارسی نوشته شده و درباره معاملات است.

۹ - غایه القصوی فی ترجمه عروه الوثقی: ترجمه فارسی العروه الوثقی آیت الله سیّد محمد کاظم یزدی است که درباره احکام فقهی نگاشته شده است.

۱۰ - مفاتیح الجنان و الباقیات الصّالحات: این کتاب، مشهورترین و رایج ترین تألیف مرحوم محدث قمی است. کمتر شیعه با ایمانی یافت می شود که این کتاب را در خانه نداشته باشد. محدث قمی این کتاب را در شهر مقدس مشهد در جوار بارگاه پر نور حضرت امام رضاعليه‌السلام ، هشتمین پیشوای معصوم، به سال ۱۳۴۴ ه ق نوشته است. محدث بزرگوار در مقدمه کوتاه، انگیزه خود را از تألیف این کتاب چنین اظهار می کند: «در آن زمان ها کتاب دعایی به نام مفتاح الجنان در دسترس مردم بوده و اهل علم بر بعضی از دعاهای آن که فاقد سند بوده ایراد می گرفته اند. از این رو، بعضی برادران دینی از این جانب می خواهند آن کتاب را بررسی و نظر محقّقانه خود را اظهار کنم». به همین دلیل، محدث قمی در پی تألیف کتاب جامع و مستند برمی آید و نام آن را مفاتیح الجنان می گذارد. بنابراین، آنچه او در مفاتیح آورده، گزیده مطالبی است که در کتب ادعیه قبلی خود داشته است؛ با اضافات و نوآوری هایی که در کُتب قبلی نبوده است. کتاب هایی که حاج شیخ عباس تا آن زمان، درباره دعا و زیارت اماکن مقدسه، نمازها و روزه های مستحبی، تعقیبات، اوراد و اذکار رسیده از پیغمبر و ائمه طاهرینعليهم‌السلام نوشته بود، عبارتند از: فوائد الرجبیه، هدیه الزائرین، مقالید النجاح، صحائف النوّر، لعالی منثوره، نفحه قدسیه، زیارات جامعه، زادالمعاد و... در آن زمان، بیشتر این کتاب ها چاپ شده بود. بنابراین، محدث بزرگوار تا هنگام تألیف مفاتیح الجنان بیش از هر عالم دیگری در زمینه دعا و زیارات مطالعه و تحقیق کرده و قلم زده بود. آن مرحوم در دیباچه مفاتیح می نویسد: «این فقیر بی بضاعت و متمسّک به احادیث اهل بیت رسالت علیهم السلام، عباس بن محمدرضا القمی که بعضی از اخوان مؤمنین از این داعی درخواست نمودند که کتاب مفتاح الجنان را مطالعه نمایم و آنچه از ادعیه آن سند دارد، ذکر نمایم و آنچه را که سندش به نظرم نرسیده، ذکر ننمایم و اضافه کنم بر آن بعضی ادعیه و زیارات معتبره که در آن کتاب ذکر نشده؛ پس احقر خواهش ایشان را اجابت نموده و این کتاب را به همان ترتیب جمع آوردم و نامیدم آن را به مفاتیح الجنان».(۱)

مفاتیح الجنان برای نخستین بار در سال ۱۳۴۶ ه ق (۱۳۰۶ه ش) به چاپ رسید و برای دومین بار در سال ۱۳۵۱ه ق به خط طاهر خوشنویس چاپ شد. در چاپ دوم، محدث قمی هشت مطلب بر مفاتیح افزود. چاپ

____________________________________

۱- مفاخر اسلام، ج ۲، ص ۲۷۹.

جهيزيه فاطمه‏

هميشه «مهريه» و «جهيزيه» و «تشريفات عروسى» سه مشكل بزرگ بر سر راه خانواده‏ها در مسئله ازدواج بوده است، مشكلاتى كه گاهى تمام دوران حيات ازدواج را مى‏پوشاند و آثار نكبت بارش تا پايان عمر دو همسر باقى مى‏ماند.

گاه دعواها و مشاجرات لفظى، و گاه نزاعهاى خونين، بر سر اين امور رخ داده است، و چه سرمايه هائى كه بر اثر چشم هم چشميها و رقابتهاى زشت و كودكانه در اين راه از بين رفته است، هنوز هم كه هنوز است اين رسوبات افكار جاهلى در كسانى كه دم از اسلام مى‏زنند، كم نيست.

ولى بايد جهيزيه بانوى اسلام همچون مهريه‏اش الگوئى براى همگان باشد.

اگر تعجب نكنيد پيامبر (ص) دستور داده زره اميرمؤمنان على (ع) ‏ را بفروشد و پولش را كه حدود پانصد درهم بود نزد او آوردند.

پيامبر آن را سه قسمت كرد، قسمتى را به بلال داد، تا از آن عطرى خوشبو تهيه كند، و دو قسمت ديگر را براى تهيه وسائل زندگى و لباس تعيين فرمود.

پيداست وسائلى كه با اين پول ناچيز مى‏توان خريد چقدر ساده و ارزان قيمت بايد باشد؟!

در تواريخ آمده كه هيجده قلم جهيزيه، با آن پول تهيه شد كه قلمهاى مهم آن چنين بود:

يكعدد روسرى بزرگ به چهار درهم‏

يك قواره پيران به هفت درهم‏

يك تخت كه با چوب و برگ خرما تهيه شده بود.

چهار عدد بالش از پوست گوسفند كه از گياه خوشبوى «اذخر» پر شده بود.

يك پرده پشمى.

يك قطعه حصير.

يك عدد دستاس «آسياب كوچك دستى».

يك مشك چرمى.

يك طشت مسى.

يك ظرف بزرگ براى دوشيدن شير.

يك سبوى گلى سبزرنگ... و مانند اينها.

آرى چنين بود جهيزيه بانوى زنان جهان.

* * *

مراسم جشن عروسى‏

پيغمبر گرامى اسلام‏ (ص) در اين مراسمى كه براى تشكيل خانواده‏اى بود كه بخش مهمى از تاريخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشينان معصوم پيامبر (ص) همگى از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه‏اى اجرا نمود كه دشمنان را خشمگين و دوستان را سربلند؟ و دور افتادگان را وادار به تفكر نمود.

«ام سلمه» و «ام ايمن» كه دو زن با شخصيت در اسلام بودند و علاقه بسيارى به بانوى بزرگ فاطمه زهرا سلام اللّه عليها داشتند خدمت پيامبر (ص) آمدند و چنين گفتند:

«اى پيامبر گرامى خدا، راستى اگر خديجه زنده بود با تشكيل مراسم جشن عروسى فاطمه چشمانش روشن مى‏شود، چنين نيست؟

رسول خدا (ص) از شنيدن نام آن بانوى فداكار، اشك در چشمانش حلقه زد، و به ياد آن همه مهربانيها و ايثارگريهاى خديجه افتاد و گفت:

كجا مانند خديجه زنى پيدا مى‏شود؟ آن روز كه همه مردم مرا تكذيب كردند، او مرا تصديق نمود. و تمام ثروت و زندگى خود را براى نشر آئين خداوند در اختيار من گذارد.

او همان بانوئى بود كه خداوند به من دستور داد به او مژده دهم كه قصرى از زمرد در بهشت برين به او عنايت خواهد فرمود.

ام سلمه هنگامى كه اين سخن را شنيد و انقلاب و سوز درونى پيامبر (ص) را مشاهده كرد، عرض نمود،

اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد. شما هر قدر درباره خديجه بگوئى عين حقيقت است، ولى به هر حال او دعوت الهى را لبيك گفته و به جوار رحمت او شتافته است اميد است خداوند او را در بهترين جاى بهشت جاى دهد.

ولى مطلبى را كه به خاطر آن به محضر مباركت آمدم چيز ديگرى بود و آن اينكه برادر و پسر عمويت على دوست دارد اجازه دهيد همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از اين راه به زندگى خويش سر و سامانى بخشد.

پيامبر (ص) فرمود:

چرا على شخصاً اين پيشنهاد را با من در ميان نگذاشت؟

ام سلمه عرض كرد:

شرم و حيا مانع بود.

در اينجا پيامبر (ص) به‏ام ايمن فرمود:

على را خبر كن.

اميرمؤمنان على (ع) ‏ آمد و در مقابل پيامبر (ص) نشست. اما سر خود را از شرم به زير افكنده بود.

پيامبر (ص) فرمود:

آيا ميل دارى همسرت را به خانه برى؟

اميرمؤمنان على‏ (ص) در حالى كه سرش را به زير انداخته بود، عرض كرد:

آرى، پدرم و مادرم به قربانت باد.

جالب اينكه بر خلاف آنچه در ميان مردم تجمل پرست معمول است كه از ماهها قبل دست به كار اين برنامه‏ها مى‏شوند پيامبر (ص) با خوشحالى فرمود:

همين امشب يا فردا شب ترتيب كار را خواهم داد.

و همان جا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسيار ساده‏اى كه مملو از روحانيت و معنويت بود صادر فرمود.

اين جشن ملكوتى و مراسم مربوط به آن، آنقدر بى تكلف و ساده برگزار شد كه شنيدنش امروز براى ما تعجب آور است.

اميرمؤمنان على (ع) ‏ مى‏گويد:

مقدارى از پول همان زرهى را كه قبلا فروخته بودم پيامبر (ص) نزد ام سلمه به امانت گزارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وى گرفت، و به من داد و فرمود: مقدارى روغن و خرما و كشك با اين پول خريدارى كن، من اين كار را انجام دادم سپس پيامبر (ص) شخصاً آستين را بالا زد و سفره تميزى طلبيد و آن‏ها را با دست خود مخلوط كرد و غذائى تهيه نمود و با همان غذا از مردم پذيرائى به عمل آورد.

امير مؤمنان (ع) ‏ شخصاً مأمور شد به مسجد بيايد و اصحاب را دعوت كند، هنگامى كه به مسجد آمد خواست فقط برخى را دعوت كند حيا مانع شد، از اين رو صداى خود را بلند كرد و فرمود:

«اجيبوا الى وليمة فاطمة»

شما را به ميهمانى عروسى فاطمه دعوت مى‏كنم!

حضرت مى‏گويد:

مردم دسته دسته به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كمى غذا شرمنده شدم، همينكه پيامبر (ص) از ماجرا آگاه شد، به من فرمود: غصه مخور، من دعا مى‏كنم تا خداوند غذا را بركت دهد و چنين شد همگى از آن غذاى كم خوردند و سير شدند.

جالب اينكه در پايان مراسم، به هنگامى كه مردم به خانه‏هاى خود بازگشتند و خانه خلوت شد پيامبر (ص) فاطمه‏ (ع) را در سمت چپ و امير مؤمنان على (ع) ‏ را در سمت راست خود نشانيد و از آبى كه با دهانش تبرك كرده بود كمى بر بدن زهرا سلام اللّه عليها و كمى بر بدن امير مؤمنان على (ع) ‏ پاشيد و درباره آن‏ها دعا كرد و گفت:

«اللهم انهما منى و انا منهما، اللهم كما اذهبت عنى الرجس و طهرتنى تطهيراً فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً»:

«خداوند اينها از منند و من از آن‏ها هستم، بارالها همانطور كه هر گونه رجس و پليدى را از من دور كردى از آن‏ها نيز دور كن و آن‏ها را پاكيزه فرما».

سپس فرمود:

برخيزيد و به خانه خود رويد خداوند بر شما هر دو مبارك گرداند.

دنيا پرستان مادى و مؤمنان ضعيف الايمانى كه تحت تأثير زرق و برق مادى اين جهانند و آبرو و شخصيت و عظمت يك خانواده و مباركى و شكوه مراسم عروسى را در آن تشريفات و تجملات كمرشكن و طاقت فرسا مى‏دانند ببينند وعبرت بگيرند، ببينيد و از اين برنامه انسان ساز كه مايه خوشبختى همه پسران و دختران جوان است الهام بگيرند، و نمونه تعليمات اسلام را به صورت زنده و عملى در ماجراى «خواستگارى»، «مهريه»، «جهيزيه» و «مراسم جشن عروسى» فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با چشم خود در صفحات تاريخ مشاهده كنند.

--------------------------------------------

پى نوشت ها :

١. اين حديث را «كلينى» در «كافى» و جمعى از اهل سنت در كتب خود مانند «كنز العمال» و «ميزان اعتدال» و غير آن نقل كرده‏اند.

٢. سيره، ابن هشام، جلد ١، صفحه .٤١٦

٣. مناقب، جلد ١، صفحه .٧١

٤. صحيح، بخارى، جلد ٥، صفحه .٨

٥. اين غزوه «حمراء الاسد» بود كه مشركان از نيمه راه به سوى مدينه بازگشتند تا ضربه‏اى را كه در «احد» زده بودند تكميل كنند، اما خدا مى‏خواست مأيوس و نوميد بازگردند، لذا وقتى خود را با مسلمانان شجاع و حتى كسانى كه در «احد» مجروح شده بودند، مواجه ديدند، ترسيدند و بازگشتند.

١. كنوز الحقايق، صفحه .١٢٤

٢. تذكرة الخواص: صفحه .٣٠٦

٣. ذخائر العقبى، ص .٣١

٤. احقاق الحق، جلد ١٠، ص .٣٥٨

فاطمه (س) بعد از رحلت پيامبر (ص)

ما زالت بعد ابيها معصبة الرأس باكية العين، محترقة القلب.

«بعد از رحلت پيامبر پيوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانى گريان و قلبى سوزان داشت».

* * *

دوران شيرين زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با رحلت پيامبر (ص) به سرعت سپرى شد (هر چند به يك معنى در سراسر زندگى او، دوران شيرينى وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگها و توطئه‏هاى دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه‏ (س) را بر هم مى‏زد) .

با رحلت پيامبر (ص) طوفانهاى تازه‏اى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت.

احقاد و كينه‏هاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر (ص) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت.

احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند، و هم از خاندان پيامبر. (ص) و فاطمه زهرا (س) در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سوى به سوى آن پرتاب مى‏شد.

فراق و جدائى دردناك از پدر از يكسو.

مظلوميت غم‏انگيز و جانكاه همسرش اميرمؤمنان على (ع) ‏ از سوى ديگر.

توطئه‏هاى دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو.

و نگرانى فاطمه از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاكش را سخت مى‏فشردند.

فاطمه سلام اللّه عليها نمى خواهد با بيان غمهاى خود روح پاك اميرمؤمنان على (ع) ‏ را كه سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافكارى‏هاى امت ضربه ديده، آزرده‏تر سازد.

به هين دليل به كنار قبر پيامبر (ص) مى‏رفت و با او درد دل مى‏كرد، و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش كه اعماق وجود انسان را مى‏سوزاند، بر زبان مى‏آورد.

«يا ابتاه بقيت و الهة و حيرانة فريدة، قد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عيشى»:

«پدرجان بعد از تو، يكه و تنها شدم، حيران و محروم مانده‏ام صدايم به خاموشى گرائيد، و پشتم شكست و آب گواراى زندگى در كامم تلخ شد».

و گاه مى‏گفت:

ماذا على من شر تربة احمدا

الايشم مدى الزمان غواليا

صبت على مصائب لوانها

صبت على الايام صرن لياليا

«كسى كه خاك پاك پيامبر (ص) را ببويد سزاوار است تا پايان عمر هيچ عطرى را نبويد.

بعد از تو اى پدر آنقدر مصائب بر من فرو ريخت كه اگر بر روزهاى روشن مى‏ريخت به صورت شبهاى تيره و تار در مى‏آمد».

چرا فاطمه سلام اللّه عليها اينگونه اشك مى‏ريزد؟

چرا اينهمه بى تابى مى‏كند؟

چرا همچون اسپند بر آتش، قرار ندارد؟

آخر چرا؟!...

جواب اين چراها را بايد از زبان خود او بشنويم.

ام سلمه مى‏گويد:

هنگامى كه بعد از وفات پيامبر (ص) به ديدن بانوى اسلام فاطمه سلام اللّه عليها رفتم و جوياى حال او شدم در پاسخ جمله‏هاى پرمعنى را بيان كرد:

اصبحت بين كمد و كرب.

فقد النبى‏ (ص) و ظلم الوصى.

هتك و اللّه حجابه...

و لكنها احقاد بدرية.

و تراث احدية.

كانت عليها قلوب النفاق مكتمنة.

«از حالم چه مى‏پرسى اى ام سلمه كه:

من در ميان اندوه و رنج بسيار به سر مى‏برم:

از يكسو پدرم پيامبر (ص) را از دست داده‏ام، و از سوى ديگر [با چشم خود مى‏بينم كه‏] به جانشينش [على بن ابيطالب‏] ستم شده است.

به خدا سوگند كه پرده حرمتش را دريدند... .

ولى من مى‏دانم اينها كينه‏هاى بدر.

و انتقامهاى «احد» است.

كه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود.

ولى با اين همه دفاع از او حريم قدس علوى و حمايتش از امير مؤمنان (ع) ‏ در اين دوران پر درد و رنج بر كسى پوشيده نيست.

گرچه حياتش بعد از پدر همانگونه كه خود از خدايش تقاضا كرد طولانى نشد و دو سه ماه بيشتر نگذشت كه به جوار قرب خدا، و ديدار پدر شتافت، ولى در همين مدت از بذل هرگونه فداكارى و ايثار در حق امير مؤمنان (ع) ‏ و دفاع از اسلام فرو گذارى نكرد.

صلى اللّه عليك يا بنت رسول اللّه و رحمة اللّه و بركاته.

فضائل و مقامات فاطمه (س) از زبان ديگران

مقدمه اى درباره فضايل دهگانه

در برابر فضائل عظيم اهل بيت‏ (ع) و مقامات فوق العاده آن‏ها در درگاه خداوند، هميشه اين دغدغه خاطر براى بعضى از افراد كه در متن مسائل نيستند وجود دارد كه نكند اين همه فضائل نتيجه خوشبينى فوق العاده دوستان، و برداشتهاى علاقمندان و عاشقان اين مكتب باشد.

آن‏ها چون به اهل بيت‏ (ع) عشق مى‏ورزند، و همه چيز را از همين دريچه مى‏بينند، هر كسى هر فضيلتى را بگويد يا احتمال دهد به آن مؤمن مى‏شوند، خواه سند معتبرى داشته باشد يا نه، و از قديم گفته‏اند:

اگر بر ديده مجنون نشينى‏

به غير از خوبى ليلى نبينى!

اينجاست كه براى رفع هر گونه سوء ظن از اين دور افتادگان، و اطمينان خاطر بيشتر دوستان و نزديكان، به منابع ديگران مراجعه مى‏كنيم، و اهل بيت پيامبر (ص) را در آئينه افكار و كتابها و نوشته‏هاى معروف و مشهور و دست اول آن‏ها مشاهده مى‏كنيم.

و از آنجا كه قبلا فضائل بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) را در بخش «زندگى فاطمه» مورد بررسى قرار داده‏ايم، هدف ما در اين بخش «بررسى مقامات معنوى بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) دختر گرامى پيغمبر اكرم‏ (ص) در (كتب معروف اهل سنت) است» و قبل از ورود در اصل بحث ذكر «چند نكته» را لازم مى‏دانيم:

١- جالب اينكه تقريبا تمام فضائل و مناقب و مقاماتى كه در كتب شيعه درباره فاطمه زهرا (س) نقل شده در كتب معروف اهل سنت نيز آمده است، و اين راستى عجيب است، زيرا كمتر چيزى مى‏توان يافت كه در منابع معتبر شيعه باشد و در كتب آن‏ها نيامده باشد.

٢- در تمام اين بخش از كتاب كه به دست شما است حتى يك روايت از منابع شيعه نقل نشده، و در ميان اهل سنت نيز به سراغ كتابهائى رفته‏ايم كه از معروفترين و مهمترين كتب حديث و تاريخ و تفسير آن‏ها است.

٣- از مسائلى كه انسان را سخت در تعجب فرو مى‏برد، اينكه مى‏دانيم بعد از پيامبر (ص) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر (ص) به سوى افراد ديگرى برد، آن‏ها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر (ص) معرفى شده بودند كنار زده شدند، و ديگران جاى آن‏ها را گرفتند.

منزوى شدن اهل بيت‏ (ع) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضائل و مناقب در شأن آن‏ها بود، و طبعا شايستگى و اولويت آن‏ها را براى مسأله خلافت اثبات مى‏كرد، سانسور كنند.

زيرا ذكر اين مناقب و فضائل براى همه سؤال انگير بود كه اگر آن‏ها داراى چنين مقاماتى بوده‏اند پس چرا ديگران پيشى گرفته‏اند؟!

چرا ما كسانى را كه خدا و پيامبرش مقدم داشته‏اند، مقدم نداريم.

آخر چرا مردم مسلمان از اين فيض بزرگ محروم بمانند؟!

چرا..... و چرا؟!

و لذا سانسور كردن اين فضائل جزئى از حركت سياسى آن‏ها بود.

و اين مسأله در زمان حكومت «بنى اميه» و «بنى عباس» بسيار اوج گرفت ،تا آنجا كه تيغهاى سانسور، نه مخفيانه و مرموز، كه آشكارا، و برملا به كار افتاد، و نه فقط به محو فضائل اهل بيت: كوشيدند كه براى اثبات فضيلت ديگران به جعل و نشر أكاذيب نيز پرداختند، حتى بعضى از صحابه (يا شبه صحابه) را براى اين كار خريدند، و بهاى سنگينى براى آن پرداختند.

تا آنجا كه درباره بعضى از آن‏ها مانند «سمرة بن جندب» چنين مى‏خوانيم كه معاويه يكصدهزار درهم به او داد كه اين دروغ بزرگ را جعل كند كه آيه.

و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد اللّه على ما فى قلبه و هو الدّالخصام»:

«بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آن‏ها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى‏شود و خداوند بر آنچه آن‏ها در دل دارند گوا است، در حالى كه آن‏ها سخت‏ترين دشمنانند» (بقره/٢٠٤)

درباره «على بن ابيطالب‏ (ع) » نازل شده!

و آيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤوف بالعباد»:

«و بعضى از مردم خود را در برابر خشنودى خداوند فدا مى‏كنند، و خدا نسبت به بندگانش مهربان است» (بقره/٢٠٧)

درباره «ابن ملجم» نازل شده است! ولى او به اين مبلغ راضى نشد، و معاويه همچنان بر آن افزود تا «چهارصد هزار درهم» شد و قبول كرد!!

به اين ترتيب گفتن فضائل اهل بيت‏ (ع) در منابر و مجالس ممنوع شناخته شد، و نظام حاكم ذكر آن‏ها را يك جرم بزرگ سياسى محسوب مى‏كرد، و هر كس برخلاف نظر آن‏ها در اين راه گام برمى داشت مغضوب مى‏گشت، يا به سياه چال زندانش مى‏افكندند، يا زبانش را از كامش بيرون مى‏كشيدند، و يا بر چوبه دار آويزانش مى‏ساختند.

تا آنجا كه وقتى معاويه به مدين آمد صريحا «ابن عباس» صحابى و مفسر معروف را كه در ميان جامعه اسلامى موقعيت خاصى داشت از ذكر فضائل اميرمؤمنان على‏ (ع) بر حذر داشت.

ابن عباس گفت: تو مانع قرائت قرآن مى‏شوى؟ (يعنى من آياتى را مى‏خوانم كه در شأن على‏ (ع) وارد شده است) گفت: قرآن بخوان ولى آن را تفسير مكن!

در چنين شرائطى مخصوصا با توجه به اينكه «وسائل ارتباط جمعى» در آن زمان تقريبا منحصر به همين منابر و خطبه‏هاى نماز جمعه بود مى‏بايست همه اين فضائل محو شده باشد.

ولى عجيب اين است كه فضائل و مناقب و مقامات اهل بيت‏ (ع) در چنان جو خفقان بارى نه تنها از بين نرفت، بلكه كتابهاى دوست و دشمن را پر كرد، و از همه شگفت آور اينكه در ميان اسناد و مدارك اين فضائل به اعترافات صريحى در اين زمينه، از افرادى همچون «معاويه» و «عمروعاص» و يا بعضى از خلفاى پيشين، برخورد مى‏كنيم كه در صفحات تاريخى كه به دست مورخان خود آن‏ها نگاشته شده، ثبت است! و اين نيست مگر مشيت و اراده الهى و يك اعجاز بزرگ از اهل بيت عصمت (عليهم السلام) .

٤- محو كنندگان فضائل اهل بيت‏ (ع) بقدرى در اين راه تعصب به خرج داده‏اند كه نه فقط شخص امير مؤمنان على‏ (ع) و فرزندانش در ليست سياه آن سياه دلان قرار مى‏گرفت، و تا آنجا كه مى‏توانستند در متزلزل ساختن موقعيت اجتماعى آن‏ها كوشش كردند، بلكه هر كسى به نوعى با آن‏ها ارتباط داشت نيز از اين حملات كينه توزان مصون و محفوظ نماند.

چرا گروهى اينهمه اصرار دارند كه على رغم آنهمه شواهد تاريخى و آثارى كه از ايمان ابوطالب عمو حامى پيغمبر اكرم‏ (ص) در دست است بگويند او كافر و مشرك از دنيا رفته؟! و نزول آيه شريفه «و هم ينهون عنه و ينئون عنه» (آن‏ها ديگران را از او باز ميدارند و خود از او دورى مى‏كنند) را درباره ابوطالب بدانند؟

جز اينكه او پدر بزرگوار اميرمؤمنان على‏ (ع) بود.

چرا اصرار دارند «ابوذر غفارى» آن مرد بزرگ و شجاع را «اشتراكى مذهبى» معرفى كنند، و در كتابهاى خود او را به داشتن عقائد اشتراكى متهم سازند؟!

جز اينكه او از ياران خاص على‏ (ع) و از معترضان به خليفه سوم در مورد حيف و ميل بيت المال بود.

و امثال اين چراها بسيار است!

آيا با اين حال، وجود آنهمه مناقب و فضائل در كتب مخالفان عجيب به نظر نمى رسد؟ و عبور احاديث فضائل اهل بيت‏ (ع) از كانال زمان و محيطى كه نهادن نام على بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب مى‏شد معجزه نيست؟!

٥- شگفت انگيزتر اينكه حذف سانسور فضائل اهل بيت‏ (ع) منحصر به قرون نخستين اسلام، و عصر خلفاى بنى اميه و بنى عباس نبود، در عصر حاضر كه به اصطلاح «عصر تحقيق و بررسى دقيق مسائل تاريخى» است، و معمولا كتابهاى اسلامى چاپ و در كشورها و بلاد مختلف منتشر مى‏گردد، و هر گونه تغيير و تحريف و سانسور مطالب موجب رسوائى بزرگى است، باز جمعى از «محققان متعصب»! (اگر تحقيق با تعصب قابل جمع باشد) دست از گرايشهاى اموى و عباسى برنداشته، و هنوز هم به سانسور و تغيير و تحريف مشغولند كه مرحوم «علامه امينى» آن مرد محقق و متتبع بزرگ اسلام نمونه هائى از آن را در «الغدير جلد ٢» آورده است كه مثلا چگونه «طبرى» مورخ معروف در تاريخ خود مطلبى را كه مربوط به داستان يوم الدار و آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين» و اعلام آمادگى از سوى على‏ (ع) براى يارى پيامبر (ص) و اعلام وصى و وزير بودن او از سوى پيغمبر اكرم‏ (ص) آمده است تحريف كرده، و از آن بدتر تحريف «محمد حسين هيكل» است كه در تاريخ خود در يك چاپ حديث را نقل كرده و در چاپ ديگر قسمت مهمى را به كلى ساقط ساقط كرده است!

اكنون با توجه به آنچه در بالا گفتيم سرى به منابع معروف و مشهور اهل سنت مى‏زنيم، و مقامات و مناقب بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) را از ديدگاه احاديث آن‏ها مورد بررسى قرار مى‏دهيم، و همانگونه كه گفتيم بناى ما بر اين است كه در اين كتاب حتى يك حديث از منابع و طريق شيعه (هر چند بسيار معتبر و دست اول، باشد) نقل نكنيم، و ميدان سخن را تنها براى احاديث ديگران باز بگذاريم، تا روشن شود مقامات اين بانو چنان روشن است كه حتى پرده پوشان نتوانسته‏اند پرده بر آن بيفكنند.

در اين نوشتار عمدتاً به سراغ ده مبحث مى‏رويم كه محورهاى اصلى مطلب را تشكيل مى‏دهد:

١- او برترين بانوى جهان بود.

٢- او بانوى بهشتى بود.

٣- او محبوب پيغمبر اكرم‏ (ص) و پاره تن او بود.

٤- او مقرب درگاه خدا بود، رضاى او رضاى خدا و خشم او خشم خدا بود.

٥- او ايثار و فداكارى عجيبى داشت.

٦- مقام علمى فاطمه‏ (س) .

٧- كرامات بانوى اسلام‏ (س) .

٨- نخستين كسى كه وارد بهشت مى‏شود او است.

٩- نامهاى پرمعنى فاطمه‏ (س) .

١٠- هديه پيامبر (ص) به دخترش زهراءِ (س) .

--------------------------------------------

پى نوشت ها :

١. مناقب ج ٣، ص .٦٢

٢. مناقب. ابن شهر آشوب، ج ٢، ص .٢٢٥

٣. شرح نهج البلاغه

٤. درباره اين تهمت بزرگ و شواهد بطلان آن در «جلد پنجم تفسير نمونه» به بعد مشروحا بحث شده است.

٥. به الغدير ج ٢ ص ٢٨٧ تا ٢٩٠ مراجعه شود.

جهيزيه فاطمه‏

هميشه «مهريه» و «جهيزيه» و «تشريفات عروسى» سه مشكل بزرگ بر سر راه خانواده‏ها در مسئله ازدواج بوده است، مشكلاتى كه گاهى تمام دوران حيات ازدواج را مى‏پوشاند و آثار نكبت بارش تا پايان عمر دو همسر باقى مى‏ماند.

گاه دعواها و مشاجرات لفظى، و گاه نزاعهاى خونين، بر سر اين امور رخ داده است، و چه سرمايه هائى كه بر اثر چشم هم چشميها و رقابتهاى زشت و كودكانه در اين راه از بين رفته است، هنوز هم كه هنوز است اين رسوبات افكار جاهلى در كسانى كه دم از اسلام مى‏زنند، كم نيست.

ولى بايد جهيزيه بانوى اسلام همچون مهريه‏اش الگوئى براى همگان باشد.

اگر تعجب نكنيد پيامبر (ص) دستور داده زره اميرمؤمنان على (ع) ‏ را بفروشد و پولش را كه حدود پانصد درهم بود نزد او آوردند.

پيامبر آن را سه قسمت كرد، قسمتى را به بلال داد، تا از آن عطرى خوشبو تهيه كند، و دو قسمت ديگر را براى تهيه وسائل زندگى و لباس تعيين فرمود.

پيداست وسائلى كه با اين پول ناچيز مى‏توان خريد چقدر ساده و ارزان قيمت بايد باشد؟!

در تواريخ آمده كه هيجده قلم جهيزيه، با آن پول تهيه شد كه قلمهاى مهم آن چنين بود:

يكعدد روسرى بزرگ به چهار درهم‏

يك قواره پيران به هفت درهم‏

يك تخت كه با چوب و برگ خرما تهيه شده بود.

چهار عدد بالش از پوست گوسفند كه از گياه خوشبوى «اذخر» پر شده بود.

يك پرده پشمى.

يك قطعه حصير.

يك عدد دستاس «آسياب كوچك دستى».

يك مشك چرمى.

يك طشت مسى.

يك ظرف بزرگ براى دوشيدن شير.

يك سبوى گلى سبزرنگ... و مانند اينها.

آرى چنين بود جهيزيه بانوى زنان جهان.

* * *

مراسم جشن عروسى‏

پيغمبر گرامى اسلام‏ (ص) در اين مراسمى كه براى تشكيل خانواده‏اى بود كه بخش مهمى از تاريخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشينان معصوم پيامبر (ص) همگى از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه‏اى اجرا نمود كه دشمنان را خشمگين و دوستان را سربلند؟ و دور افتادگان را وادار به تفكر نمود.

«ام سلمه» و «ام ايمن» كه دو زن با شخصيت در اسلام بودند و علاقه بسيارى به بانوى بزرگ فاطمه زهرا سلام اللّه عليها داشتند خدمت پيامبر (ص) آمدند و چنين گفتند:

«اى پيامبر گرامى خدا، راستى اگر خديجه زنده بود با تشكيل مراسم جشن عروسى فاطمه چشمانش روشن مى‏شود، چنين نيست؟

رسول خدا (ص) از شنيدن نام آن بانوى فداكار، اشك در چشمانش حلقه زد، و به ياد آن همه مهربانيها و ايثارگريهاى خديجه افتاد و گفت:

كجا مانند خديجه زنى پيدا مى‏شود؟ آن روز كه همه مردم مرا تكذيب كردند، او مرا تصديق نمود. و تمام ثروت و زندگى خود را براى نشر آئين خداوند در اختيار من گذارد.

او همان بانوئى بود كه خداوند به من دستور داد به او مژده دهم كه قصرى از زمرد در بهشت برين به او عنايت خواهد فرمود.

ام سلمه هنگامى كه اين سخن را شنيد و انقلاب و سوز درونى پيامبر (ص) را مشاهده كرد، عرض نمود،

اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد. شما هر قدر درباره خديجه بگوئى عين حقيقت است، ولى به هر حال او دعوت الهى را لبيك گفته و به جوار رحمت او شتافته است اميد است خداوند او را در بهترين جاى بهشت جاى دهد.

ولى مطلبى را كه به خاطر آن به محضر مباركت آمدم چيز ديگرى بود و آن اينكه برادر و پسر عمويت على دوست دارد اجازه دهيد همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از اين راه به زندگى خويش سر و سامانى بخشد.

پيامبر (ص) فرمود:

چرا على شخصاً اين پيشنهاد را با من در ميان نگذاشت؟

ام سلمه عرض كرد:

شرم و حيا مانع بود.

در اينجا پيامبر (ص) به‏ام ايمن فرمود:

على را خبر كن.

اميرمؤمنان على (ع) ‏ آمد و در مقابل پيامبر (ص) نشست. اما سر خود را از شرم به زير افكنده بود.

پيامبر (ص) فرمود:

آيا ميل دارى همسرت را به خانه برى؟

اميرمؤمنان على‏ (ص) در حالى كه سرش را به زير انداخته بود، عرض كرد:

آرى، پدرم و مادرم به قربانت باد.

جالب اينكه بر خلاف آنچه در ميان مردم تجمل پرست معمول است كه از ماهها قبل دست به كار اين برنامه‏ها مى‏شوند پيامبر (ص) با خوشحالى فرمود:

همين امشب يا فردا شب ترتيب كار را خواهم داد.

و همان جا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسيار ساده‏اى كه مملو از روحانيت و معنويت بود صادر فرمود.

اين جشن ملكوتى و مراسم مربوط به آن، آنقدر بى تكلف و ساده برگزار شد كه شنيدنش امروز براى ما تعجب آور است.

اميرمؤمنان على (ع) ‏ مى‏گويد:

مقدارى از پول همان زرهى را كه قبلا فروخته بودم پيامبر (ص) نزد ام سلمه به امانت گزارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وى گرفت، و به من داد و فرمود: مقدارى روغن و خرما و كشك با اين پول خريدارى كن، من اين كار را انجام دادم سپس پيامبر (ص) شخصاً آستين را بالا زد و سفره تميزى طلبيد و آن‏ها را با دست خود مخلوط كرد و غذائى تهيه نمود و با همان غذا از مردم پذيرائى به عمل آورد.

امير مؤمنان (ع) ‏ شخصاً مأمور شد به مسجد بيايد و اصحاب را دعوت كند، هنگامى كه به مسجد آمد خواست فقط برخى را دعوت كند حيا مانع شد، از اين رو صداى خود را بلند كرد و فرمود:

«اجيبوا الى وليمة فاطمة»

شما را به ميهمانى عروسى فاطمه دعوت مى‏كنم!

حضرت مى‏گويد:

مردم دسته دسته به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كمى غذا شرمنده شدم، همينكه پيامبر (ص) از ماجرا آگاه شد، به من فرمود: غصه مخور، من دعا مى‏كنم تا خداوند غذا را بركت دهد و چنين شد همگى از آن غذاى كم خوردند و سير شدند.

جالب اينكه در پايان مراسم، به هنگامى كه مردم به خانه‏هاى خود بازگشتند و خانه خلوت شد پيامبر (ص) فاطمه‏ (ع) را در سمت چپ و امير مؤمنان على (ع) ‏ را در سمت راست خود نشانيد و از آبى كه با دهانش تبرك كرده بود كمى بر بدن زهرا سلام اللّه عليها و كمى بر بدن امير مؤمنان على (ع) ‏ پاشيد و درباره آن‏ها دعا كرد و گفت:

«اللهم انهما منى و انا منهما، اللهم كما اذهبت عنى الرجس و طهرتنى تطهيراً فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً»:

«خداوند اينها از منند و من از آن‏ها هستم، بارالها همانطور كه هر گونه رجس و پليدى را از من دور كردى از آن‏ها نيز دور كن و آن‏ها را پاكيزه فرما».

سپس فرمود:

برخيزيد و به خانه خود رويد خداوند بر شما هر دو مبارك گرداند.

دنيا پرستان مادى و مؤمنان ضعيف الايمانى كه تحت تأثير زرق و برق مادى اين جهانند و آبرو و شخصيت و عظمت يك خانواده و مباركى و شكوه مراسم عروسى را در آن تشريفات و تجملات كمرشكن و طاقت فرسا مى‏دانند ببينند وعبرت بگيرند، ببينيد و از اين برنامه انسان ساز كه مايه خوشبختى همه پسران و دختران جوان است الهام بگيرند، و نمونه تعليمات اسلام را به صورت زنده و عملى در ماجراى «خواستگارى»، «مهريه»، «جهيزيه» و «مراسم جشن عروسى» فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با چشم خود در صفحات تاريخ مشاهده كنند.

--------------------------------------------

پى نوشت ها :

١. اين حديث را «كلينى» در «كافى» و جمعى از اهل سنت در كتب خود مانند «كنز العمال» و «ميزان اعتدال» و غير آن نقل كرده‏اند.

٢. سيره، ابن هشام، جلد ١، صفحه .٤١٦

٣. مناقب، جلد ١، صفحه .٧١

٤. صحيح، بخارى، جلد ٥، صفحه .٨

٥. اين غزوه «حمراء الاسد» بود كه مشركان از نيمه راه به سوى مدينه بازگشتند تا ضربه‏اى را كه در «احد» زده بودند تكميل كنند، اما خدا مى‏خواست مأيوس و نوميد بازگردند، لذا وقتى خود را با مسلمانان شجاع و حتى كسانى كه در «احد» مجروح شده بودند، مواجه ديدند، ترسيدند و بازگشتند.

١. كنوز الحقايق، صفحه .١٢٤

٢. تذكرة الخواص: صفحه .٣٠٦

٣. ذخائر العقبى، ص .٣١

٤. احقاق الحق، جلد ١٠، ص .٣٥٨

فاطمه (س) بعد از رحلت پيامبر (ص)

ما زالت بعد ابيها معصبة الرأس باكية العين، محترقة القلب.

«بعد از رحلت پيامبر پيوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانى گريان و قلبى سوزان داشت».

* * *

دوران شيرين زندگانى بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با رحلت پيامبر (ص) به سرعت سپرى شد (هر چند به يك معنى در سراسر زندگى او، دوران شيرينى وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگها و توطئه‏هاى دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه‏ (س) را بر هم مى‏زد) .

با رحلت پيامبر (ص) طوفانهاى تازه‏اى از حوادث پيچيده و بحرانى وزيدن گرفت.

احقاد و كينه‏هاى بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر (ص) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت.

احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند، و هم از خاندان پيامبر. (ص) و فاطمه زهرا (س) در مركز اين دايره بود كه تيرهاى زهرآگين دشمنان از هر سوى به سوى آن پرتاب مى‏شد.

فراق و جدائى دردناك از پدر از يكسو.

مظلوميت غم‏انگيز و جانكاه همسرش اميرمؤمنان على (ع) ‏ از سوى ديگر.

توطئه‏هاى دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو.

و نگرانى فاطمه از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاكش را سخت مى‏فشردند.

فاطمه سلام اللّه عليها نمى خواهد با بيان غمهاى خود روح پاك اميرمؤمنان على (ع) ‏ را كه سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافكارى‏هاى امت ضربه ديده، آزرده‏تر سازد.

به هين دليل به كنار قبر پيامبر (ص) مى‏رفت و با او درد دل مى‏كرد، و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش كه اعماق وجود انسان را مى‏سوزاند، بر زبان مى‏آورد.

«يا ابتاه بقيت و الهة و حيرانة فريدة، قد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عيشى»:

«پدرجان بعد از تو، يكه و تنها شدم، حيران و محروم مانده‏ام صدايم به خاموشى گرائيد، و پشتم شكست و آب گواراى زندگى در كامم تلخ شد».

و گاه مى‏گفت:

ماذا على من شر تربة احمدا

الايشم مدى الزمان غواليا

صبت على مصائب لوانها

صبت على الايام صرن لياليا

«كسى كه خاك پاك پيامبر (ص) را ببويد سزاوار است تا پايان عمر هيچ عطرى را نبويد.

بعد از تو اى پدر آنقدر مصائب بر من فرو ريخت كه اگر بر روزهاى روشن مى‏ريخت به صورت شبهاى تيره و تار در مى‏آمد».

چرا فاطمه سلام اللّه عليها اينگونه اشك مى‏ريزد؟

چرا اينهمه بى تابى مى‏كند؟

چرا همچون اسپند بر آتش، قرار ندارد؟

آخر چرا؟!...

جواب اين چراها را بايد از زبان خود او بشنويم.

ام سلمه مى‏گويد:

هنگامى كه بعد از وفات پيامبر (ص) به ديدن بانوى اسلام فاطمه سلام اللّه عليها رفتم و جوياى حال او شدم در پاسخ جمله‏هاى پرمعنى را بيان كرد:

اصبحت بين كمد و كرب.

فقد النبى‏ (ص) و ظلم الوصى.

هتك و اللّه حجابه...

و لكنها احقاد بدرية.

و تراث احدية.

كانت عليها قلوب النفاق مكتمنة.

«از حالم چه مى‏پرسى اى ام سلمه كه:

من در ميان اندوه و رنج بسيار به سر مى‏برم:

از يكسو پدرم پيامبر (ص) را از دست داده‏ام، و از سوى ديگر [با چشم خود مى‏بينم كه‏] به جانشينش [على بن ابيطالب‏] ستم شده است.

به خدا سوگند كه پرده حرمتش را دريدند... .

ولى من مى‏دانم اينها كينه‏هاى بدر.

و انتقامهاى «احد» است.

كه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود.

ولى با اين همه دفاع از او حريم قدس علوى و حمايتش از امير مؤمنان (ع) ‏ در اين دوران پر درد و رنج بر كسى پوشيده نيست.

گرچه حياتش بعد از پدر همانگونه كه خود از خدايش تقاضا كرد طولانى نشد و دو سه ماه بيشتر نگذشت كه به جوار قرب خدا، و ديدار پدر شتافت، ولى در همين مدت از بذل هرگونه فداكارى و ايثار در حق امير مؤمنان (ع) ‏ و دفاع از اسلام فرو گذارى نكرد.

صلى اللّه عليك يا بنت رسول اللّه و رحمة اللّه و بركاته.

فضائل و مقامات فاطمه (س) از زبان ديگران

مقدمه اى درباره فضايل دهگانه

در برابر فضائل عظيم اهل بيت‏ (ع) و مقامات فوق العاده آن‏ها در درگاه خداوند، هميشه اين دغدغه خاطر براى بعضى از افراد كه در متن مسائل نيستند وجود دارد كه نكند اين همه فضائل نتيجه خوشبينى فوق العاده دوستان، و برداشتهاى علاقمندان و عاشقان اين مكتب باشد.

آن‏ها چون به اهل بيت‏ (ع) عشق مى‏ورزند، و همه چيز را از همين دريچه مى‏بينند، هر كسى هر فضيلتى را بگويد يا احتمال دهد به آن مؤمن مى‏شوند، خواه سند معتبرى داشته باشد يا نه، و از قديم گفته‏اند:

اگر بر ديده مجنون نشينى‏

به غير از خوبى ليلى نبينى!

اينجاست كه براى رفع هر گونه سوء ظن از اين دور افتادگان، و اطمينان خاطر بيشتر دوستان و نزديكان، به منابع ديگران مراجعه مى‏كنيم، و اهل بيت پيامبر (ص) را در آئينه افكار و كتابها و نوشته‏هاى معروف و مشهور و دست اول آن‏ها مشاهده مى‏كنيم.

و از آنجا كه قبلا فضائل بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) را در بخش «زندگى فاطمه» مورد بررسى قرار داده‏ايم، هدف ما در اين بخش «بررسى مقامات معنوى بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) دختر گرامى پيغمبر اكرم‏ (ص) در (كتب معروف اهل سنت) است» و قبل از ورود در اصل بحث ذكر «چند نكته» را لازم مى‏دانيم:

١- جالب اينكه تقريبا تمام فضائل و مناقب و مقاماتى كه در كتب شيعه درباره فاطمه زهرا (س) نقل شده در كتب معروف اهل سنت نيز آمده است، و اين راستى عجيب است، زيرا كمتر چيزى مى‏توان يافت كه در منابع معتبر شيعه باشد و در كتب آن‏ها نيامده باشد.

٢- در تمام اين بخش از كتاب كه به دست شما است حتى يك روايت از منابع شيعه نقل نشده، و در ميان اهل سنت نيز به سراغ كتابهائى رفته‏ايم كه از معروفترين و مهمترين كتب حديث و تاريخ و تفسير آن‏ها است.

٣- از مسائلى كه انسان را سخت در تعجب فرو مى‏برد، اينكه مى‏دانيم بعد از پيامبر (ص) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر (ص) به سوى افراد ديگرى برد، آن‏ها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر (ص) معرفى شده بودند كنار زده شدند، و ديگران جاى آن‏ها را گرفتند.

منزوى شدن اهل بيت‏ (ع) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضائل و مناقب در شأن آن‏ها بود، و طبعا شايستگى و اولويت آن‏ها را براى مسأله خلافت اثبات مى‏كرد، سانسور كنند.

زيرا ذكر اين مناقب و فضائل براى همه سؤال انگير بود كه اگر آن‏ها داراى چنين مقاماتى بوده‏اند پس چرا ديگران پيشى گرفته‏اند؟!

چرا ما كسانى را كه خدا و پيامبرش مقدم داشته‏اند، مقدم نداريم.

آخر چرا مردم مسلمان از اين فيض بزرگ محروم بمانند؟!

چرا..... و چرا؟!

و لذا سانسور كردن اين فضائل جزئى از حركت سياسى آن‏ها بود.

و اين مسأله در زمان حكومت «بنى اميه» و «بنى عباس» بسيار اوج گرفت ،تا آنجا كه تيغهاى سانسور، نه مخفيانه و مرموز، كه آشكارا، و برملا به كار افتاد، و نه فقط به محو فضائل اهل بيت: كوشيدند كه براى اثبات فضيلت ديگران به جعل و نشر أكاذيب نيز پرداختند، حتى بعضى از صحابه (يا شبه صحابه) را براى اين كار خريدند، و بهاى سنگينى براى آن پرداختند.

تا آنجا كه درباره بعضى از آن‏ها مانند «سمرة بن جندب» چنين مى‏خوانيم كه معاويه يكصدهزار درهم به او داد كه اين دروغ بزرگ را جعل كند كه آيه.

و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد اللّه على ما فى قلبه و هو الدّالخصام»:

«بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آن‏ها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى‏شود و خداوند بر آنچه آن‏ها در دل دارند گوا است، در حالى كه آن‏ها سخت‏ترين دشمنانند» (بقره/٢٠٤)

درباره «على بن ابيطالب‏ (ع) » نازل شده!

و آيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤوف بالعباد»:

«و بعضى از مردم خود را در برابر خشنودى خداوند فدا مى‏كنند، و خدا نسبت به بندگانش مهربان است» (بقره/٢٠٧)

درباره «ابن ملجم» نازل شده است! ولى او به اين مبلغ راضى نشد، و معاويه همچنان بر آن افزود تا «چهارصد هزار درهم» شد و قبول كرد!!

به اين ترتيب گفتن فضائل اهل بيت‏ (ع) در منابر و مجالس ممنوع شناخته شد، و نظام حاكم ذكر آن‏ها را يك جرم بزرگ سياسى محسوب مى‏كرد، و هر كس برخلاف نظر آن‏ها در اين راه گام برمى داشت مغضوب مى‏گشت، يا به سياه چال زندانش مى‏افكندند، يا زبانش را از كامش بيرون مى‏كشيدند، و يا بر چوبه دار آويزانش مى‏ساختند.

تا آنجا كه وقتى معاويه به مدين آمد صريحا «ابن عباس» صحابى و مفسر معروف را كه در ميان جامعه اسلامى موقعيت خاصى داشت از ذكر فضائل اميرمؤمنان على‏ (ع) بر حذر داشت.

ابن عباس گفت: تو مانع قرائت قرآن مى‏شوى؟ (يعنى من آياتى را مى‏خوانم كه در شأن على‏ (ع) وارد شده است) گفت: قرآن بخوان ولى آن را تفسير مكن!

در چنين شرائطى مخصوصا با توجه به اينكه «وسائل ارتباط جمعى» در آن زمان تقريبا منحصر به همين منابر و خطبه‏هاى نماز جمعه بود مى‏بايست همه اين فضائل محو شده باشد.

ولى عجيب اين است كه فضائل و مناقب و مقامات اهل بيت‏ (ع) در چنان جو خفقان بارى نه تنها از بين نرفت، بلكه كتابهاى دوست و دشمن را پر كرد، و از همه شگفت آور اينكه در ميان اسناد و مدارك اين فضائل به اعترافات صريحى در اين زمينه، از افرادى همچون «معاويه» و «عمروعاص» و يا بعضى از خلفاى پيشين، برخورد مى‏كنيم كه در صفحات تاريخى كه به دست مورخان خود آن‏ها نگاشته شده، ثبت است! و اين نيست مگر مشيت و اراده الهى و يك اعجاز بزرگ از اهل بيت عصمت (عليهم السلام) .

٤- محو كنندگان فضائل اهل بيت‏ (ع) بقدرى در اين راه تعصب به خرج داده‏اند كه نه فقط شخص امير مؤمنان على‏ (ع) و فرزندانش در ليست سياه آن سياه دلان قرار مى‏گرفت، و تا آنجا كه مى‏توانستند در متزلزل ساختن موقعيت اجتماعى آن‏ها كوشش كردند، بلكه هر كسى به نوعى با آن‏ها ارتباط داشت نيز از اين حملات كينه توزان مصون و محفوظ نماند.

چرا گروهى اينهمه اصرار دارند كه على رغم آنهمه شواهد تاريخى و آثارى كه از ايمان ابوطالب عمو حامى پيغمبر اكرم‏ (ص) در دست است بگويند او كافر و مشرك از دنيا رفته؟! و نزول آيه شريفه «و هم ينهون عنه و ينئون عنه» (آن‏ها ديگران را از او باز ميدارند و خود از او دورى مى‏كنند) را درباره ابوطالب بدانند؟

جز اينكه او پدر بزرگوار اميرمؤمنان على‏ (ع) بود.

چرا اصرار دارند «ابوذر غفارى» آن مرد بزرگ و شجاع را «اشتراكى مذهبى» معرفى كنند، و در كتابهاى خود او را به داشتن عقائد اشتراكى متهم سازند؟!

جز اينكه او از ياران خاص على‏ (ع) و از معترضان به خليفه سوم در مورد حيف و ميل بيت المال بود.

و امثال اين چراها بسيار است!

آيا با اين حال، وجود آنهمه مناقب و فضائل در كتب مخالفان عجيب به نظر نمى رسد؟ و عبور احاديث فضائل اهل بيت‏ (ع) از كانال زمان و محيطى كه نهادن نام على بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب مى‏شد معجزه نيست؟!

٥- شگفت انگيزتر اينكه حذف سانسور فضائل اهل بيت‏ (ع) منحصر به قرون نخستين اسلام، و عصر خلفاى بنى اميه و بنى عباس نبود، در عصر حاضر كه به اصطلاح «عصر تحقيق و بررسى دقيق مسائل تاريخى» است، و معمولا كتابهاى اسلامى چاپ و در كشورها و بلاد مختلف منتشر مى‏گردد، و هر گونه تغيير و تحريف و سانسور مطالب موجب رسوائى بزرگى است، باز جمعى از «محققان متعصب»! (اگر تحقيق با تعصب قابل جمع باشد) دست از گرايشهاى اموى و عباسى برنداشته، و هنوز هم به سانسور و تغيير و تحريف مشغولند كه مرحوم «علامه امينى» آن مرد محقق و متتبع بزرگ اسلام نمونه هائى از آن را در «الغدير جلد ٢» آورده است كه مثلا چگونه «طبرى» مورخ معروف در تاريخ خود مطلبى را كه مربوط به داستان يوم الدار و آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين» و اعلام آمادگى از سوى على‏ (ع) براى يارى پيامبر (ص) و اعلام وصى و وزير بودن او از سوى پيغمبر اكرم‏ (ص) آمده است تحريف كرده، و از آن بدتر تحريف «محمد حسين هيكل» است كه در تاريخ خود در يك چاپ حديث را نقل كرده و در چاپ ديگر قسمت مهمى را به كلى ساقط ساقط كرده است!

اكنون با توجه به آنچه در بالا گفتيم سرى به منابع معروف و مشهور اهل سنت مى‏زنيم، و مقامات و مناقب بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) را از ديدگاه احاديث آن‏ها مورد بررسى قرار مى‏دهيم، و همانگونه كه گفتيم بناى ما بر اين است كه در اين كتاب حتى يك حديث از منابع و طريق شيعه (هر چند بسيار معتبر و دست اول، باشد) نقل نكنيم، و ميدان سخن را تنها براى احاديث ديگران باز بگذاريم، تا روشن شود مقامات اين بانو چنان روشن است كه حتى پرده پوشان نتوانسته‏اند پرده بر آن بيفكنند.

در اين نوشتار عمدتاً به سراغ ده مبحث مى‏رويم كه محورهاى اصلى مطلب را تشكيل مى‏دهد:

١- او برترين بانوى جهان بود.

٢- او بانوى بهشتى بود.

٣- او محبوب پيغمبر اكرم‏ (ص) و پاره تن او بود.

٤- او مقرب درگاه خدا بود، رضاى او رضاى خدا و خشم او خشم خدا بود.

٥- او ايثار و فداكارى عجيبى داشت.

٦- مقام علمى فاطمه‏ (س) .

٧- كرامات بانوى اسلام‏ (س) .

٨- نخستين كسى كه وارد بهشت مى‏شود او است.

٩- نامهاى پرمعنى فاطمه‏ (س) .

١٠- هديه پيامبر (ص) به دخترش زهراءِ (س) .

--------------------------------------------

پى نوشت ها :

١. مناقب ج ٣، ص .٦٢

٢. مناقب. ابن شهر آشوب، ج ٢، ص .٢٢٥

٣. شرح نهج البلاغه

٤. درباره اين تهمت بزرگ و شواهد بطلان آن در «جلد پنجم تفسير نمونه» به بعد مشروحا بحث شده است.

٥. به الغدير ج ٢ ص ٢٨٧ تا ٢٩٠ مراجعه شود.


4