مصادقه الاخوان

مصادقه الاخوان 0%

مصادقه الاخوان نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

مصادقه الاخوان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شيخ صدوق رحمة الله عليه
گروه: مشاهدات: 3074
دانلود: 1357

توضیحات:

مصادقه الاخوان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 45 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3074 / دانلود: 1357
اندازه اندازه اندازه
مصادقه الاخوان

مصادقه الاخوان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مصادقه الاخوان

نویسنده: شیخ صدوق

[مقدمه های تحقیق] [مقدمه مشکات]

بسم اللَّه و الحمد له و الصّلوه علی محمّد و آله

این کتاب را حضرت استاد و پدر بزرگوارم آقای سید محمد مشکات خود نویسانیده و با چهار نسخه بشرحی که خواهم گفت مقابله کرده اند و تنها منظور از این مقابله ضبط اختلاف نسخ بوده است.

مقدمه کتاب را بر حسب تقاضای آن بزرگوار دانشمند ارجمند جناب آقای سعید نفیسی استاد معظم دانشگاه نگاشته اند و ترجمه آن را فاضل عزیز آقای محمد تقی دانش پژوه لیسانسیه رشته معقول از شاگردان سابق پدر عالیقدرم تحت نظر مستقیم حضرت ایشان به پایان رسانیده سپس آن ترجمه را در محضر معظم له بر متن کتاب عرضه داشته تطبیق و اصلاح کرده اند. تصحیح مطبعی و تهیه فهرست را نیز بنده ناچیز زیر نظر حضرت استاد و پدر بزرگوار خویش انجام دادم.

مخارج چاپ کتاب بر حسب نظر ایشان جناب آقای میرزا محمد علیخان قهرمانی از تجار نیکنام و خیرخواه از محل وجوه شرعی خویش پرداختند که در این راه خیر به مصرف رسید.

از خداوند موفقیت و کامیابی آن مرد نیکو سیرت را مسألت میکنیم؛ و امیدواریم

بازرگانان و ثروتمندانی که به مسائل دینی و فضائل اخلاقی علاقه دارند از ایشان پیروی کنند تا شاید بدین وسیله آثار بزرگان اسلام احیاء شده و بترویج دین هم کمک کرده باشند.

کتاب حاضر از روی چهار نسخه فراهم آمده است بدین قرار:

۱ - نسخه الف که تا درجه امکان متن قرار داده شده و روش کتابت آنهم پیروی شده است اختلاف نسخ دیگر با رمز نسخه مربوط بذیل صفحات نقل شده مگر در جاهائی که نسخه دیگر رجحان داشته است و در این صورت عین نسخه الف در ذیل صفحه گذارده شده است.

۲ - متن کتاب با نسخه های چهارگانه مطابق است جز مواردی که در میان یک یا چند علامت قرار گرفته است.

۳ - آنچه از متن فقط در نسخه «الف» بوده میان دو هلال () گذارده شده و آنچه تنها در نسخه «ب» میان دو قلاب [] نهاده شده و آنچه مخصوص نسخه «ج» میان گیومه «» قرار گرفته است و آنچه تنها در نسخه «د» بوده در آغاز و انجام آن دو ستاره** میباشد.

بنا بر این معلومست جمله یا کلمه ای از متن که در دو یا سه نسخه بوده میان علامتهای آن

دو یا سه نسخه قرار گرفته است مانند هلال و قلاب [ ()] که حکایت میکند از اینکه این جمله فقط در دو نسخه «آ» و «ب» است و هلال و گیومه « ()» که حکایت میکند از اینکه جمله فقط در دو نسخه «آ» و «ج» بوده است و هلالین و ستاره () که میرساند اینکه این جمله در دو نسخه «آ» و «د» است و هلالین و قلاب و گیومه « [ ()] که مینمایاند اینکه جمله فقط در نسخه «د» نیست و هکذا.

امتیازات نسخ: ۱ - نسخه «الف» و آن کهن ترین و درست ترین نسخه است که چند سال قبل از دوست فاضل ما آقای میرزا مجد الدین نصیری خریداری شده و این نسخه همانست که محدث شهیر مرحوم حاج میرزا حسین نوری هنگام تألیف کتاب مستدرک الوسایل خود در دست داشته و حتی اغلاط آن نیز در پاره ای جاها عینا بکتاب مزبور نقل شده است.

۲ - نسخه «ب» و آن نسخه ایست که عالم متتبع جلیل جناب آقای میرزا فضل اللَّه شیخ الاسلام زنجان دامت برکات وجوده با کمال سخاوت مدتها به اختیار پدر بزرگوارم گذاردند و این نسخه ای نو نویس است بقطع خشتی و کاغذ آبی و با دیگر نسخه ها اختلاف بسیار دارد گرچه اغلاط این نسخه بسیار بود ولی با این وصف بیش از سایر نسخه ها بتصحیح کتاب کمک کرده است.

۳ - نسخه «ج» که یقینا یا از روی نسخه منقول عنه نسخه «آ» نوشته شده و یا از روی نسخه ای کتابت شده است که آن نسخه نیز از روی منقول عنه «آ» نویسانیده شده بوده است، زیرا این نسخه با نسخه الف بندرت اختلاف دارد.

۴ - نسخه «د» متعلق به آیه اللَّه حضرت آقای میرزا محمد طهرانی ساکن سامراء که با خود در سفر خراسان همراه آورده بودند و هنگامی که کتاب حاضر زیر چاپ بود بدست آمد و تا ممکن بود از مقابله با آن نیز استفاده شد.

تهران بیست و دوم محرم الحرام سال هزار و سیصد و شصت و شش هجری قمری مطابق بیست و ششم آذر ماه یک هزار و سیصد و بیست و پنج شمسی. سید محمد آقا. مشکات لیسانسیه رشته منقول و دانشجوی دانشگاه تهران

[مقدمه نفیسی]

خاندان بابویه قمی

اشاره

یکی از معروف ترین خاندانهای بزرگ که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخواسته اند خاندان بابویه است که شیخ صدوق بزرگترین مرد این خانواده است«۱».

نخستین کس ازاین خاندان که در تاریخ معروف است و ظاهرا مؤسس این خانواده بوده ابو الحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به ابن بابویه است. عموما در کتابهای قدیم هنگامی که چند پشت نسب کسی را می شمردند گاهی اهمال می کردند و نام یک یا چند تن را می انداختند مخصوصا در باره کسانی که به یک تن از اجداد دور خود معروف بوده اند چنان که در مورد همین ابو الحسن علی که بنام جد دوم خود بابویه معروف بوده و او را «ابن بابویه» می گفته اند در برخی از کتابها دیده می شود که موسی از قلم افتاده و علی بن حسین بن بابویه ضبط کرده اند. در کتاب معروف «تنقیح المقال فی احوال الرجال» تألیف مرحوم حاج شیخ عبد اللَّه مامقانی که قطعا جامع ترین کتاب در رجال شیعه است در جایی که ترجمه ابو الحسن علی«۲» ضبط شده نام و نسب او علی بن موسی بن بابویه القمی چاپ شده اما پیداست که کاتب بجای «علی بن حسین بن موسی» بخطا «علی بن موسی» نوشته زیرا کسانی که پیش ازو و پس ازو ذکرشان آمده نیز «علی بن حسین» نام داشته اند و آشکارست که کاتب یک پشت را از قلم انداخته است.

در باره نام پدر جد علی بن حسین که همه فرزندان او بنام وی معروف شده اند چندان بحثی ضرور نیست زیرا که این نام در تسمیه مردان چه در دوره پیش از اسلام و چه در دوره اسلامی بسیار رایج بوده است و تا جایی که من استقصا کرده ام بجز مردان این خاندان که در باره هر یک از آنها شرحی خواهد آمد در نسب چند تن دیگر از مردان تاریخی ایران به این نام برمی خوریم از آن جمله ابو الحسن علی بن عبد الرحمن بن محمد بن محمد بن بابویه حدیثی سمنجانی که از مردم موصل بوده و در بخارا می زیسته و در ۵۰۲ درگذشته«۳» و ابو بکر احمد بن عیسی بن هیثم بن بابویه تمار ناقد«۴» و ابو محمد عبد اللَّه بن یوسف بن احمد بن بابویه یا مامویه اصفهانی ساکن نیشابور که پس از سال ۴۰۰ درگذشته است«۵» و امام جمال الدین بابویه رافعی«۶» و احمد بن حسن بن علی بن بابویه حنایی«۷» و پسرش ابو العباس محمد بن احمد بن حسن بن [علی بن] بابویه حنایی«۸»

______________________________

(۱) تنقیح المقال- چاپ نجف ج ۳ قسمت دوم ص ۴۲.

(۲) ج ۲ ص ۲۸۳- ۲۸۴.

(۳) طبقات الشافعیه سبکی ج ۴ ص ۲۷۸- ۲۷۹.

(۴) تاریخ بغداد ج ۴ ص ۲۸۳.

(۵) تاریخ بغداد ج ۱۰ ص ۱۹۸

(۶) نزهه القلوب حمد اللَّه مستوفی چاپ اوقاف گیب ص ۵۸.

(۷) تاریخ بغداد ج ۴ ص ۹۰

(۸) تاریخ بغداد ج ۱ ص ۲۸۸

و ابو بکر محمد بن سلیمان بن بابویه بن فهرویه بن عبد اللَّه [بن] مرزوق علاف محزمی متوفی در ربیع الآخر ۳۰۷ «۱» و پسر وی ابو محمد عبید

اللَّه بن محمد بن سلیمان بن بابویه بن فهرویه بن عبد اللَّه بن مرزوق دقاق محزمی متوفی در ۳۷۶«۲» و وی شهرتی داشته است که درین موضع از تاریخ بغداد «ابن جغوما» و در موضع آینده «ابن جعدما» چاپ شده است و پس از آن پسر وی ابو بکر محمد بن عبید اللَّه بن محمد بن سلیمان بن بابویه [بن فهرویه] بن عبد اللَّه بن مرزوق علاف معروف به ابن جعدما«۳» و نیز شیرزاد بن محمد بن محمد بن بابویه که از معاصرین منتجب الدین بوده است.«۴» دیگر از رجال نامی ایران که یکی از نیاکان او بابویه نام داشته دانشمند معروف قرن ششم قطب الدین رازیست که نام و نسب او را محمد بن محمد بن ابی جعفر بن بابویه رازی نوشته و در برخی موارد نسبت او را «بویهی» ضبط کرده اند. چنان که سید اعجاز حسین کنتوری نیشابوری در کشف الحجب و الاستار«۵» آورده است در نسخه اصل حواشی که بر قواعد استاد خود علامه حلی نوشته: «محمد بن محمد بن ابی جعفر بن بابویه فی خامس ذی القعده سنه ثمان و تسعمائه» ضبط کرده است. این نکته از حیث تاریخ که این کتاب را در ۵ ذی قعده ۹۰۸ به پایان رسانده باشد خطای بسیار فاحشیست زیرا که قطب الدین حتما در نیمه اول قرن هشتم می زیسته و شاگرد علامه حلی متوفی در ۷۲۶ بوده و نسخه اجازه ای که علامه در ۳ شعبان ۷۱۳ در ورامین به او داده است در دست است«۶» وانگهی کتاب المحاکمات خود را در اواخر جمادی الآخره ۷۵۵ بپایان رسانده«۷» و دانشمند معروف محمد بن مکی عاملی شامی معروف به شهید اول که در رمضان ۷۸۶ کشته شده است از شاگردان او بوده و چنان که در اجازه ای تصریح کرده است در سال ۷۶۸ در دمشق اجازه روایت همه مصنفات وی را ازو گرفته است«۸» و ممکن نیست در ۹۰۸ کتابی تألیف کرده باشد و در ۷۸۰ نیز بعید می نماید زیرا که لازم می آید ۵۴ سال پس از مرگ استاد خود علامه حلی زیسته باشد و این دشوارست. اینکه مؤلف کشف الحجب«۹» رحلت او را در ۱۵ رمضان ۷۶۶ ضبط کرده نیز درست نیست زیرا که شهید اول در ۷۶۸ در دمشق اجازه روایت ازو گرفته است. در هر صورت از آنچه مؤلف کشف الحجب و الاستار آورده تنها چیزی که بدست می آید اینست که خود نام و نسب خویش را محمد بن محمد بن ابی جعفر بن بابویه می نوشته و پدر جد وی بابویه نام داشته است و اینکه در برخی از کتابها نسبت او را «بویهی» ضبط کرده اند درست نیست و می بایست «بابویهی» بوده باشد و در برخی نسخها تحریفی کرده و بویهی ضبط

______________________________

(۱) تاریخ بغداد ج ۵ ص ۳۰۰

(۲) تاریخ بغداد ج ۱۰ ص ۳۶۳

(۳) تاریخ بغداد ج ۲ ص ۳۳۴

(۴) تنقیح المقال ج ۲ ص ۹۰

(۵) چاپ کلکته ص ۲۰۳

(۶) بحار الانوار ج ۲۵ چاپ طهران ۱۳۱۵ ق. ص ۲۸

(۷) کشف الحجب و الاستار ص ۴۹۲

(۸) تنقیح المقال ج ۳ ص ۱۷۸

(۹) ص ۲۰۳ و ۲۴۷ و ۳۴۶ و ۴۹۲

کرده باشند. مرحوم مامقانی در تنقیح المقال که به این تناقض برخورده گوید شهید نسبت او را بویهی نوشته زیرا که وی از آل بویه بوده است ممکنست اینکه او را از فرزندان بابویه دانسته اند اشتباه باشد یا اینکه مراد شهید از بویهی نسبت به بابویه باشد زیرا که بابویه مرکب از دو کلمه باب و ویه است و حذف جزء اول در نسبت جایز و متعارفست. این تحقیق مرحوم مامقانی شگفت می نماید و گمان ندارم هرگز «بابویه» را تخفیف داده و «بویه» گفته باشند زیرا که «بابویه» و «بویه» دو نام جداگانه است که هر دو در ایران معمول بوده و بابویه حتما از باب بمعنی پدر مشتق شده و بویه تا جایی که ما خبر داریم نامیست که تنها در میان دیلمیان رایج بوده و نیای خاندان آل بویه که مردی دیلمی بوده است این نام را داشته و در کتابهای قدیم «بوی» هم نوشته اند. چنان می نماید که درست ترین توجیه این باشد که در اصل نسخه ای که شهید ذکر مشایخ خود را کرده نسبت وی «بابویهی» بوده و در کتابت و نسخه برداری تحریف کرده و «بویهی» نوشته اند. در هر صورت قطب الدین رازی از بزرگان دانشمندان زمان خود بوده و چندین کتاب معتبر بسیار معروف ازو مانده است از آن جمله همان حواشی بر قواعد الاحکام علامه و کتاب المحاکمات و رساله فی تحقیق الکلیات و شرح مطالع و شرح شمسیه.

بابویه در نامهای ایرانی پیش از اسلام در دوره ساسانیان نیز معمول بوده است«۱» و حتی در نامهای جغرافیایی و البته به تبعیت از نامهای اشخاص بکار رفته و از آن جمله محلی بوده است در قم«۲» و اینک در ناحیه جیرفت در کرمان دو روستا نزدیک یک دیگر هست که یکی

را «باغ بابویه علیا» و دیگری را «باغ بابویه سفلی» گویند.«۳» نامهای مختوم به «اویه» چه در دوره پیش از اسلام و چه در دوره های اسلامی در تسمیه اشخاص و اماکن بسیار معمول بوده و من مشغول تهیه رساله خاصی درین زمینه هستم و در آن رساله تاکنون ۴۸۳ نام شخص یا مکان را گرد آورده ام. در دوره پیش از اسلام البته این نامها از الفاظ فارسی ساخته شده مانند «شیرویه» و «ماهویه» و در دوره اسلامی از اعلام تازی هم کلماتی ساخته اند مانند حمدویه و زیدویه و فضلویه و حتی از نامهای درازتر سه یا چهار حرف را گرفته و از آن نامی بدین سیاق ساخته اند مانند حمویه از احمد و محمویه از محمد و شعبویه از شعیب و حیویه از یحیی و زکرویه از زکریا و علویه از علی و حسنویه از حسن و گاهی هم کاف تصغیر فارسی را بر نام تازی افزوده و از آن ساخته اند مانند حسنکویه از حسنک و حسکویه از همان کلمه و علکویه از علیک و علی و عبدکویه از عبدک و نظایر آن.

برخی ازین نامها که تازیان بسیار به آن مأنوس شده اند مانند مسکویه و بویه و بابویه و سیبویه و نفطویه و درستویه و کاکویه و خالویه و قولویه و ماجیلویه جزء آخر آن را که الحاقیست بفتح واو و سکون یاء و های اشباع شده جلی تلفظ کرده اند چنان که اینک «ابن بابویه» را

______________________________

(۱). ۵۵. p NAMENBUCH IRANISCHES -JUSTI

(۲) تاریخ قم چاپ طهران ص ۵۴

(۳) اسامی دهات کشور- ص ۳۸۳

تقریبا همه کس بدین گونه بزبان می آورد. اما تردیدی نیست که درست ترین ضبط این نامها و تلفظ حقیقی زبان فارسی باید بضم واو مشبع و کسر یاء و سکون هاء غیر ملفوظ خفی باشد و چون در مآخذ فارسی معتبر از قدیم و جدید برخی ازین نامها و رایج ترین آنها را از قبیل «بندوی» و «بوی» و «شیروی» و «برزوی» و «ماهوی» بی هاء نوشته اند پیداست که های آخر این نامها در زبان های ایرانی تلفظ نمی شده و قرائت کلمه را بیاء ختم می کرده اند و اینکه ما اینک های آخر کلمه را تلفظ می کنیم برای پیروی از همه کلماتیست که در زبان ما بهاء غیر ملفوظ خفی پایان می یابد مانند نامه و ژاله و خانه و نظایر آن. عقیده من اینست که این گونه نامها را مانند همان کلماتی که در موقع اشاره مانوس و یا در مقام تصغیر تحبیبی در زبانهای فارس و کرمان بواو ختم میکنند ساخته اند چنان که امروز در زبان فارس و کرمان «پسرو» یا «دخترو» هم در باره پسر یا دختر معهود و مأنوس و هم بمعنی پسر یا دختر خردی که نسبت به آن مهر بورزند گفته می شود مانند پسرک و یا دخترک در زبان متداول در میان ما. چون در ضمن کنج کاوی در باره ۴۸۳ نامی که بدین گونه ساخته شده باین نکته برخورده ام که بیشتر کسانی که این نامها را داشته اند از نژاد کرد بوده اند و بیشتر روستاها و آبادیهایی که ازین گونه نامها داشته و یا دارند در نواحیی که کردنشین بوده و یا هستند بکار رفته است چنان می نماید که این اشتقاق معمول زبانهای کردی بوده و از آنجا در ایران باقی مانده است.

اما خاندان صدوق و فرزندان موسی بن بابویه قمی آنچه تاکنون بر من معلوم شده است ۲۸ تن از ایشان در تاریخ معروفند و این خاندان از آغاز قرن چهارم تا پایان قرن ششم در ایران نام بردار بوده اند و در نواحی مرکزی کشور و بیشتر در قم و ری می زیسته اند. پاره ای از متاخرین برخی از آخرین بازماندگان این خاندان را بسبب اینکه در نسب ایشان اشتباهاتی پیش آمده است از خانواده دیگر پنداشته اند اما چنان که پس ازین ثابت خواهد شد تا منتجب الدین ابو الحسن علی که آخرین مرد معروف این خاندانست همه کسانی که نسبشان به حسین بن موسی بن بابویه می رسیده است ازین خانواده بوده اند و درین زمینه هیچ تردید نیست. شیخ سلیمان بحرانی دانشمند معروف رساله مخصوصی در تعداد اولاد بابویه«۱» تالیف کرده است که تاکنون بدست نیاورده ام و ناچار او هم می بایست پس از تحقیق به همین نتایج رسیده باشد و نتایجی که تاکنون ازین تتبع ها بدست آمده بدین گونه است که در باره ۱۵ تن از دانشمندان این خانواده می آورم و در نسب نامه ای که در پایان این سخنان خواهد آمد همه افراد این خاندان را معلوم خواهم کرد.

(۱) ابو الحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.

وی مؤسس این خاندان و نخستین مرد معروف این خانواده و اولین کسیست که بنام «ابن بابویه» معروف شده است. ابن الندیم در کتاب الفهرست«۲» ذکر مختصری ازو کرده و او را از فقهای شیعه و ثقات ایشان شمرده و گوید

______________________________

(۱) نامه دانشوران ناصری ج ۱ ص ۴ و تنقیح المقال ج ۲ ص ۲۹۷ و ج ۳ قسمت دوم ص ۴۲

(۲) چاپ قاهره ص ۲۷۷

بخط پسرش ابو جعفر محمد بن علی بر پشت جزئی نوشته دیدم که بفلان بن فلان اجازه روایت کتابهای ابو الحسن علی بن حسین را داده بود که صد کتاب می شد و کتابهای خود را که هجده کتاب بود. ذکر وی در همه کتابهای رجال شیعه آمده است و آنچه در باره کتابها و روایات وی نوشته اند متکی بگفتار شاگردان معروفش شیخ مفید ابو عبد اللَّه محمد بن محمد بن النعمان و حسین بن عبید اللَّه از محمد بن علی بن حسین از پدرش بوده است. وی پیشوای طریقه شیعه در قم در زمان خود بوده و سفری به عراق کرده و با ابو القاسم حسین بن روح نوبختی معروف به ابن روح که از ۲۶۴ تا ۳۲۴ در غیبت صغری نایب سوم امام عصر بوده و در بغداد می زیسته است دیدار کرده. تقریبا در همه کتابهایی که ترجمه او را آورده اند گفته اند که پس از آن ابو الحسن علی بن حسین بتوسط علی بن جعفر بن الاسود نامه ای نزد ابن روح فرستاده و ازو خواستار شده است که آن را به امام عصر برساند و در آن نامه از امام پسر خواسته است و امام در پاسخ او نوشته است که بزودی ترا دو فرزند نرینه روزی خواهد شد و ابو جعفر و ابو عبد اللَّه بروایتی از ام ولد و بروایت دیگر از کنیزکی دیلمی بجهان آمده اند و درین باب پس ازین بحث خواهم کرد.

در هر صورت ابو عبد اللَّه حسین بن عبد اللَّه گفته است که من از ابو جعفر یعنی صدوق شنیدم که می گفت من به دعای امام زمان زاده شده ام و به این فخر می کرد. دیگر

از مطالبی که در باره وی نوشته اند اینست که با امام ابو محمد عسکری نیز رابطه داشته و امام وصیت نامه ای خطاب بوی صادر کرده و متن و ترجمه آن در نامه دانشوران ناصری«۱» آمده است.

دیگر از جزئیات احوال وی مناسباتیست که با ابو مغیث حسین بن منصور حلاج عارف مشهور ایرانی داشته که در ۳۰۹ در بغداد کشته شده است. در نامه دانشوران ناصری شرح این مناسبات بدین گونه آمده است: «... حسین«۲» بن منصور معروف به حلاج که دعوی سفارت از ناحیه مقدسه می نمود و خود را در آستان خلیفه اللَّه عجل اللَّه فرجه باب می شمرد در آن روزگار به شهر قم درآمد، ساز سفر از خود برگرفت و در محلی اقامت گزید و چون از رنج سفر آسوده گشت از مسکن و مقام ابن بابویه جویا شد. خامه برگرفت و نامه بنوشت ایما بر آنکه: من از جانب خلیفه اللَّه فی الارضین به شغل سفارت و نیابت سرافراز شده ام بایستی تصدیق مدعای مرا در عهده شناسند و آن نامه را مصحوب رافع نزد ابن بابویه انفاذ داشت، ابو عبد اللَّه حسین بن علی که برادر صدوقست گوید چون رقعه حلاج بدست پدرمرضي‌الله‌عنه دادند و مهر از آن برگرفت از مضمونش مطلع شد فی الفور در هم بردرید، آثار خشم از جبینش ظاهر گشت و روی در هم کشید و بجانب فرستاده وی متوجه شد. طریق خشونت پیش گرفت و درشتی آغاز کرد و اصلا جوابی ننوشت، پس بپای خواست«۳» و جانب دکه که محل تجارت و کسبش بود روانه گردید و گروهی از غلامان و اصحابش نیز همراه بودند

چون به سرایی که در آنجا دکه داشت درآمد مردم شرایط تعظیم بجای آوردند و به یک بار از جای برخواستند«۴» ، جز مردی بیگانه که جانب

______________________________

(۱) ج ۱ ص ۳- ۴

(۲) در اصل: حسن.

(۳) در اصل: خواست

(۴) در اصل: خواستند

ادب رعایت نکرده و از جای نجنبید. چون پدرم به مکان خود قرار گرفت و برسم بازرگانان دفتر و روزنامه بیرون آورد، نزد خویش بنهاد، با یکی از حاضران گفت که از نام و نژاد آن مرد مرا خبر ده. آن مرد خود بدان گفتار متفطن شده گفت: من خودم حاضرم، هر چه خواهی جویا شو. پدرم گفت: آیا ای مرد شأن خود را از آن معروف معروف تر دانی که من از حال تو پرسش کنم؟ گفت: آری، من آنم که نامه ام دریدی و خود در آن حال ترا می دیدم. پدرم را از استماع آن دعوی باطل حالت دگرگون شد، قوت صبر و تحمل نماند، چهره اش از شدت خشم افروخته گشت و رگهای گردنش درشت شد. سخنان ناملایم به میان آمد، جمعی بر ایشان گرد آمدند و ماجرا پرسیدند. پدرم شرح مکتوب بر ایشان بخواند. بالجمله حلاج هوای قم از سر بنهاد، طریق مسافرت پیش گرفت».

در اینکه حسین بن منصور حلاج در آغاز کار خود را فرستاده امام غایب و وکیل و باب وی میخوانده است و در همان زمان سفری به قم کرده و همین دعوی را در برابر شیعه قم داشته است گویا تردیدی نباشد و این خبر به تواتر و در بسیاری از کتب شیعه آمده است«۱» . از این خبر معلوم می شود که ابو الحسن علی بن حسین مردی توانگر و از مالداران زمان خود بوده و در قم به بازرگانی و سوداگری روزگار می گذرانده و شاید به همین جهت ریاست مادی و معنوی شیعه قم را داشته است.

تاریخ سفر وی را به بغداد از گفته ابو الحسن اوزانی در سال ۳۲۸ آورده اند و گفته اند در بازگشت ازین سفر آن نامه را به امام عصر نوشت و فرزندانش پس از آن به جهان آمدند. این نکته ظاهرا درست نیست زیرا که تاریخ رحلت او را به سال ۳۲۹ یعنی یک سال پس ازین سفر نوشته اند و از طرف دیگر چنان که پس ازین خواهد آمد در همه مراجع فرزندان متعدد برای او شمرده اند در برخی دو و در برخی سه پسر نام برده اند: حسن و حسین و محمد که حتی تصریح کرده اند که از یک مادر و هر سه به دعای امام عصر بجهان آمده اند ازین قرار لا اقل میبایست سه سال پیش از مرگ خود یعنی در ۳۲۶ این سفر را کرده باشد. وانگهی معروفترین پسران او ابو جعفر محمد که همان صدوق دانشمند نامی باشد و ظاهرا سومین فرزند او بوده در ۳۸۱ درگذشته و تصریح کرده اند که در هفتاد و چند سالگی رحلت کرده است و اگر در ۷۰ سالگی درگذشته باشد در ۳۱۱ ولادت یافته و اگر پس از سفر بغداد و به دعای امام عصر به جهان آمده باشد ناچار سفر بغداد ابو الحسن می بایست دو سه سال پیش از ۳۱۱ روی داده باشد.

از سوی دیگر یکی از کسانی که از وی روایت کرده عکبری از روات معروف شیعه است که از ۳۲۶ به بعد به دیدار وی نایل شده«۲» و چون عکبری در بغداد می زیسته است باید سفر وی را به بغداد از ۳۲۶ ببعد دانست و این نیز با آنچه پیش ازین گذشت مغایرت دارد.

______________________________

(۱) خاندان نوبختی تألیف آقای عباس اقبال- طهران ۱۳۱۱ ص ۱۱۱- ۱۱۲

(۲) تنقیح المقال ج ۲ ص ۲۸۳

نکته دیگری که باز اشکالی میفزاید اینست که نوشته اند ابو الحسن عباس بن عمر بن عباس ابن محمد بن عبد الملک بن مروان کلوذانی گفته است که چون علی بن حسین بن بابویه در سال ۳۲۸ به بغداد آمد همه کتابهایش را ازو اجازه روایت گرفتم. شاید یگانه راهی که رفع این دشواریها کند اینست که بگوییم ابو الحسن علی چندین بار و لا اقل سه بار به بغداد رفته و بار نخست پیش از ۳۱۱ و بار دوم در ۳۲۶ و بار سوم در ۳۲۸ بوده است یا اینکه بار دوم از ۳۲۶ تا ۳۲۸ در بغداد مانده است.

در تاریخ رحلت وی خبری هست که در نامه دانشوران چنین آمده، آورده اند که در سال سیصد و بیست و نهم هجری که سنه تناثر النجوم نامند گروهی از شیعه در مجلس [ابو الحسن] علی بن محمد سمری حاضر بودند و او خاتم سفرای اربعه حضرت خاتم الائمه عجل اللَّه فرجه بوده است، ناگاه علی بن محمد گفت:رحمه‌الله علی بن حسین بن بابویه: حاضرین گفتند: او هنوز در حیاتست. گفت: امروز سرای فانی را وداع نمود. آن روز را ضبط کردند تا بفاصله هفده یا هجده روز از قم خبر رسید، معلوم شد که در همان روز و در همان ساعت از دنیا درگذشته است،رحمه‌الله و در آن سال بسیاری از علما وفات یافتند،

از جمله علی بن محمد سمریست که به موت او مدت غیبت صغری و سفارت اولی که هفتاد و چهار سالست به انجام رسید. برخی فوت او را در سنه قبل از وفات ابن بابویه نوشته اند و برین عقیدت طول روزگار غیبت هفتاد و سه می شود و بنا بر این ابن بابویه باید از سنین غیبت کبری سال نخست را دریافته باشد و هم ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در آن سال وفات یافته و اختلافی که در تاریخ وفات سمری ذکر شد در باب وفات وی نیز مسطورست ...».

گویا در اینکه ابن بابویه در ۳۲۹ در گذشته باشد اختلافی نباشد زیرا که در همه مآخذ این تاریخ را مکرر کرده اند. معتبرترین تاریخ در رحلت سمری همان ۳۲۹ است و تاریخ رحلت کلینی را باختلاف در ۳۲۸ و ۳۲۹ ضبط کرده اند.

ابو الحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه امتیازی آشکار دارد و آن اینست که در میان طبقه نخست از پیشوایان شیعه مردی مکثار و پر تألیف بوده، پیش ازین اشاره رفت که ابن الندیم در کتاب الفهرست از روی خط پسرش ابو جعفر صدوق نقل کرده است که وی صد تألیف داشته است. فهرست مؤلفات وی آنچه تاکنون بما رسیده است بدین گونه است:

۱) کتاب الاخوان ۲) کتاب الامامه ۳) کتاب الاملاء ۴) کتاب التبصره من الحیره ۵) کتاب التسلیم و التمییز ۶) کتاب التفسیر ۷) کتاب التوحید ۸) کتاب الجنائز ۹) کتاب الحج که ناتمام مانده است ۱۰) رساله الی ابنه محمد بن علی ۱۱) کتاب الشرائع که برای پسرش فرستاده است ۱۲) کتاب الصلاه ۱۳) کتاب الطب ۱۴) کتاب قرب الاسناد

۱۵) کتاب الکبیر فی الرجال ۱۶) کتاب المعراج ۱۷) کتاب مناسک الحج ۱۸) کتاب المنطق ۱۹) کتاب المواریث ۲۰) کتاب النساء و الولدان ۲۱) کتاب النکاح ۲۲) کتاب النوادر ۲۳) کتاب الوضوء.

برخی کتاب مصادفه الاخوان را هم که به پسرش ابو جعفر محمد نیز نسبت داده اند از وی دانسته اند.

در باره استادان وی نوشته اند که فقه و حدیث را از سعد بن عبد اللَّه قمی اشعری و حسین بن محمد عطار و عبد اللَّه بن جعفر حمیری و قاسم بن محمد نهاوندی فراگرفته است.

مرقد ابو الحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه هنوز در قم معروفست و در میان شهر در جوار آستانه در قسمت شرقی قبرستان مزاریست که اکنون به «ابن بابویه» معروفست و صحن کوچک و گنبد شلجمی شکل کاشی کاری و بقعه و ضریح چوبین دارد«۱».

ابو الحسن علی تا جایی که بما رسیده است سه پسر داشته: حسن و ابو عبد اللَّه حسین و ابو جعفر محمد ملقب و معروف به صدوق. در هر جا که ذکری ازین سه برادر کرده اند تصریح کرده اند که حسن فقیه و دانشمند نبوده و تنها جنبه پرهیزگاری برای او قائلند. با اینکه در برخی از مآخذ تصریح کرده اند که ابو جعفر محمد نخست بجهان آمده است چون کنیه پدر ابو الحسن بوده و در آن زمانها عادت چنین جاری بوده است که پدر کنیه خود را از نام فرزند مهتر می گرفته یعنی کنیه ای اختیار میکرده و چون نخستین پسر را پیدا می کرده نام او را از همان کنیه خود میگرفته است ناچار ازین سه برادر حسن می بایست پسر مهتر باشد

و چون پدر ابو الحسن علی را حسین نام بوده است و در هر خانواده نیز معمول بوده که پسر مهتر را حسن و پسر دوم را حسین نام می گذاشته اند ناچار ابو عبد اللَّه حسین پسر دوم و ابو جعفر محمد ملقب بصدوق پسر کهتر و برادر سوم بوده است. چنان که پس ازین خواهد آمد ابو جعفر محمد صدوق در ری می زیسته و در همین شهر درگذشته و چون بازماندگان این خاندان که همه فرزندان ابو عبد اللَّه حسین بوده اند تا منتجب الدین که آخرین آنهاست و در اواخر قرن ششم بوده بیشتر در قم می زیسته اند پیداست که وی ساکن قم بوده و شاید از آن شهر بیرون نرفته باشد. ابو الحسن علی نخست دختر عمش محمد بن موسی بن بابویه را بزنی گرفته و از و فرزندی نداشته است «۲».

چنان می نماید که این هر سه برادر از یک مادر بوده اند و پیش ازین هم اشاره رفت که بروایتی مادرشان ام ولد نام داشته و بروایتی دیگر کنیزکی دیلمی بوده است«۳» و چون در نامه دانشوران نیز از زبان غضایری آمده است که ابو جعفر محمد خود گفته است که بدعای امام زمان بجهان آمده و بدین فخر میکرده است و همه نوشته اند که وی پسر نداشت و از امام درخواست پسر کرد در صورتی که کهترین آنها باین دعا بجهان آمده باشد ناچار آن دو پسر دیگر هم در نتیجه همین دعا پدید آمده اند.

۲) حسن بن ابی الحسن علی.

چنان که اشاره رفت در مراجعی که ذکری ازو شده تصریح کرده اند که وی مشغول به زهد و عبادت بوده و با مردم آمیزش نداشته و فقیه نبوده است

«۴» و حتی تصریح کرده اند که وی برادر میانه بوده اما با دلایلی که پیش ازین آوردم بیشتر احتمال می رود که برادر مهتر بوده باشد.

______________________________

(۱) راهنمای قم- از انتشارات دفتر آستانه قم- طهران ۱۳۱۷ ش. ص ۹۶- ۹۷

(۲) تنقیح المقال ج ۳ ص ۱۵۴

(۳) تنقیح المقال ج ۳ ص ۱۵۴

(۴) تنقیح المقال ج ۱ ص ۲۹۳ و ۳۳۸ و ج ۳ ص ۱۵۵

۳) ابو عبد اللَّه حسین بن ابی الحسن علی.

وی پس از پدرش ابو الحسن علی و برادر کوچکترش ابو جعفر محمد معروف ترین رجال این خانواده است و چنان که پیش ازین اشاره رفت همه کسانی که ازین پس در تاریخ ذکرشان مانده از اعقاب او بوده اند و چون همه آنها در قم می زیسته اند چنان می نماید که وی نیز ساکن قم بوده و از آن شهر بیرون نرفته است و گویند وی نیز مانند برادرش ابو جعفر محمد صدوق به دعای امام عصر بجهان آمده است و حافظه بسیار سرشاری داشته چنان که او و برادرش صدوق را در حفظ مثل می زده اند و چون حدیث بسیار روایت کرده اند برخی از علمای شیعه در توثیق این دو برابر شک کرده اند ولی چنان که در باره برادرش صدوق خواهد آمد بیشتر دانشمندان هر دو برادر را موثق می دانند و وی بیشتر از پدر و برادرش روایت کرده و با صاحب بن عباد وزیر معروف روابط داشته و کتابی برای او نوشته است«۱» و سید مرتضی ازو و تلعکبری روایت کرده است. ابو عبد اللَّه حسین بن علی را نیز کتابهایی چند بوده است از آن جمله: کتاب التوحید و نفی التشبیه، کتاب الرد علی الواقفیه، کتاب عمله للصاحب ابی القاسم بن عباد. وی پسری داشته است بنام ثقه الدین حسن که پنج پسر داشته و بازماندگان این خاندان همه از اعقاب او بوده اند. مؤلف تاریخ قم دو جا«۲» ازو روایت کرده منتهی در یک جا نام او بخطا «حسن» چاپ شده است.