آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى

آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى0%

آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا برنجكار
گروه: مشاهدات: 12495
دانلود: 2736

توضیحات:

آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 66 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12495 / دانلود: 2736
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى

آشنايى با فرق و مذاهب اسلامى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٦ - ادوار شيعه

همان گونه كه بيان شد، نخستين دوره حيات شيعه ، زمان حيات پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است نوبختى مى گويد: ((شيعه ، نخستين فرقه اسلامى است ؛ آنان پيروان علىعليه‌السلام و معتقدان به امامت او بودند كه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و پس از آن وجود داشتند. اولين كسانى كه در اسلام به اسم شيعه ناميده شدند مقداد، سلمان فارسى ، ابوذر و عمار بن ياسر بودند.))(٦٦)

در كتابهاى معتبر شيعه و سنى احاديثى نقل شده است كه در آنها پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با صراحت از ((شيعه على )) نام برده اند. براى نمونه ، سيوطى ، دانشمند بزرگ اهل سنت در تفسير آيه شريفه( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَـٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة ِ) (بنيه : ٧) سه حديث از آن حضرت نقل كرده است كه در آنها مصداق آيه مذكور علىعليه‌السلام و شيعه او معرفى شده اند.(٦٧) شيخ مفيد نيز چند حديث از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به اين مضمون كه ((على كه شيعه او رستگار مى باشند))، نقل كرده است(٦٨) در منابع ديگر نيز اين گونه احاديث نقل شده است(٦٩) بر اين اساس مفهوم تشيع توسط خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مطرح شد و ايشان بذر شيعه را در حوزه تفكر اسلامى نشاند و آن را پرورش داد.

ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه با وجود پيامبر، همه مسلمانها از ايشان پيروى مى كردند و شيعه او بودند، بنابراين معناى شيعه على چه معنا و مفهومى داشت ؟ در پاسخ بايد گفت : پيامبر با تعريف و تمجيد از شيعه علىعليه‌السلام ، در واقع شيعه على را شيعه خود معرفى مى كند. به ديگر سخن ، ايشان درصدد بيان اين مطلب هستند كه هر كس از من پيروى كند؛ بايد از على پيروى كند، چه در اين زمان چه پس از من شاهد اين مطلب ، آن است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در برخى احاديث پس از تمجيد از شيعه خود، خطاب به علىعليه‌السلام مى فرمايند: ((امام شيعه من تو هستى )).(٧٠) در احاديث ديگر، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، علىعليه‌السلام را خطاب قرار مى كنند و از عبارت ((شيعتنا)) يعنى شيعه پيامبر و علىعليه‌السلام استفاده مى كنند.(٧١) در حديث ديگر پيامبر تعبير ((شيعتى و شيعة اهل بيتى )) را به كار مى برند.(٧٢)

اصولا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از همان ابتداى تبليغ عمومى خويش ‍ تا پايان عمر بارها علىعليه‌السلام را به عنوان جانشين خويش و امام مسلمانان پس از خود معرفى فرمودند.

براى مثال ، در آغاز بعثت پس از نزول آيه( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) (شعراء: ٢١٤) صريحا على بن ابى طالب را وصى و وارث خويش خواندند.(٧٣) در اين رويداد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نخستين سنگ بناى تشيع را پايه ريزى كردند و پس از آن همواره و در هر مناسبتى به تكميل اين بنا مى پرداختند تا اينكه اندكى قبل از وفاتشان در واقعه غدير خم در برابر انبوهى از مسلمانان از حج برگشته ماءموريت خويش را در اين زمينه به كمال رساندند و فرمودند: ((من كنت مولاه فهذا (على ) مولاه )). اين واقعه را صدها صحابى پيامبر و تابعين آنها نقل كرده اند كه در كتابهاى حديثى شيعه و سنى نقل شده است(٧٤)

مرحله دوم حيات شيعه ، پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آغاز مى شود. هنگامى كه علىعليه‌السلام و بنى هاشم و گروهى از بزرگان اصحاب مشغول مراسم خاك سپارى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بودند، گروهى از مهاجرين و انصار در سقيفه بنى ساعده جمع شدند و به نزاع بر سر خلافت پيامبر پرداختند، انصار كسى را معرفى مى كرد و مهاجرين فرد ديگرى را، تا اينكه بدون مشورت با امت اسلامى و بزرگان اصحاب پيامبر كه در راءس آنها امام علىعليه‌السلام قرار داشت ، بر خلافت ابوبكر توافق كردند. علىعليه‌السلام پس از انجام مراسم تدفين درصدد پس گرفتن حق خويش برآمد. مسعودى نقل مى كند كه پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و حادثه سقيفه ، علىعليه‌السلام و ((شيعه او)) گرد هم جمع شدند.(٧٥) اينان همان گروهى هستند كه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ((شيعه على )) خوانده مى شدند و در راءس آنها مقداد، سلمان فارسى ، ابوذر و عمار بن ياسر بودند. اما وحشت و غوغايى كه پس از بيعت با ابوبكر در ميان مسلمانان ايجاد شد، مانع از حمايت آنها از علىعليه‌السلام گرديد و او دريافت كه اگر حق خويش را طلب كند، جنگ و خونريزى در ميان مسلمانها باعث نابودى اسلام و بازگشت مردم به جاهليت خواهد شد. از اين رو او و شيعيانش از مطالبه حق خلافت چشم پوشى كردند، اما شيعه علىعليه‌السلام كه توصيه هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره پيروى از علىعليه‌السلام را به خاطر داشتند، در همه حوادث به او چشم دوخته بودند و گاه در موارد ضرورت به پيروى از او با حاكمان وقت همكارى مى كردند. و گاه در سكوت و عزلت در انتظار فرصت مناسب بودند. در اين دوره تشيع نسبت به دوره قبل فعليت بيشترى يافت زيرا در مرحله اول ، شيعه تنها به امامت علىعليه‌السلام پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اعتقاد داشتند اما پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، علىعليه‌السلام امام و پيشواى شيعيان بود و آنها با اشاره حضرتش در امور سياسى و اجتماعى و جنگها مشاركت مى كردند، گذشته از اينكه در تفسير و عقايد و احكام فقهى از او پيروى مى كردند و بهره مند مى شدند.

دوره سوم ، پس از قتل عثمان و به خلافت رسيدن امام علىعليه‌السلام آغاز مى شود. در اين دوره امامت علىعليه‌السلام ظهور و بروز بيشترى يافت و بعد ولايت سياسى امام نيز تحقق يافت و در نتيجه شيعه نيز در حاكميت سياسى نقش بيشترى يافت.(٧٦)

پس از شهادت امام علىعليه‌السلام و صلح امام حسنعليه‌السلام دوره حيات شيعه در عصر امويان فرا مى رسد كه سخت ترين مرحله براى شيعيان بود. در اين دوره خطيبان به دستور بنى اميه به امام اول شيعيان دشنام مى دهند و شيعيان بيشترين آزار و شكنجه و قتل و غارت متحمل گشتند. در همين دوره است كه قيام حسين بن علىعليه‌السلام در سال ٦١ هجرى بر عليه يزيد بن معاويه رخ مى دهد و فرزند دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همراه تعدادى از شيعيان خاص خويش به شهادت مى رسند. پس از شهادت حسينعليه‌السلام قيامهايى به خونخواهى او و يارانش رخ داد كه از همه مهمتر قيام توابين در سال ٦٤ و قيام مختار در سال ٦٦ بود. مختار با جلب حمايت محمد حنفیه ، فرزند امام علىعليه‌السلام ، شيعه را گرد خويش جمع كرد و آنان را براى گرفتن انتقام خون حسينعليه‌السلام و يارانش سازماندهى كرد. او قاتلان اهل بيتعليه‌السلام و شيعيان آنان در كربلا را يكى پس از ديگرى از دم تيغ گذراند و سر ابن زياد را براى امام سجادعليه‌السلام فرستاد. نقل شده است كه او پس از جلب حمايت محمد حنفیه او را امام مهدى معرفى كرد.(٧٧) و به اين ترتيب نخستين انشعاب در شيعه پديد آمد.

به پيروان مختار كيسانيه مى گويند، چون اسم اصلى مختار كيسان بود. مهمترين اعتقاد كيسانيه اين بود كه پس از امام علىعليه‌السلام يا پس از امام حسن و امام حسينعليه‌السلام ، به امامت محمد حنفیه معتقد بودند و او را مهدى موعود مى دانستند. كيسانيه خود به فرقه هاى فرعى تر منشعب شدند.(٧٨)

يكى ديگر از قيامهايى كه به پيدايش فرقه اى ديگر در ميان شيعه انجاميد، قيام زيد فرزند امام سجادعليه‌السلام است كه بر ضد بنى اميه صورت گرفت او بر عليه هشام بن عبدالملك حاكم اموى قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد. آن دسته از پيروان زيد كه او را به امامت قبول داشتند و عقايد خاصى داشتند، به زيديه مشهور شدند، كه در بحث از زيديه در اين باره بحث خواهيم كرد.

سومين انشعاب ، در زمان امام صادقعليه‌السلام رخ داد؛ گروهى از پيروان امام صادقعليه‌السلام اسماعيل فرزند ارشد ايشان و برادر امام موسى كاظمعليه‌السلام را به عنوان امام هفتم پذيرفتند و به تدريج عقايد خاصى را مطرح كردند كه به اسماعيليه معروف شدند. در ادامه ، اين فرقه مورد بحث قرار خواهد گرفت

اما اكثريت شيعه سلسله امامان را تا آخرين امام معصوم يعنى امام دوازدهم ، مهدى موعود (عج ) پذيرفتند اينان شيعه اثنى عشريه يا اماميه ناميده مى شدند.

در اواخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان كه بخشى از زمان امامت امام باقرعليه‌السلام و امام صادقعليه‌السلام ، را شامل مى شود، به دليل ضعف اين دو حكومت ، فشار بر امامان و شيعيان آنها كمتر شد و در همين فرصت اندك بود كه آن دو بزرگوار، معارف و احكام شيعه را كه در واقع ريشه در تعليمات قرآن و سنت نبوى داشت ترويج و تبليغ كردند. پس ‍ از قدرت يافتن عباسيان فشار بر شيعه از سر گرفته شد، گرچه در زمان برخى از حاكمان عباسى چون امين و ماءمون شيعه از آزادى بيشترى برخوردار بودند. اندكى پس از غيبت كبرى ، يعنى از اوايل قرن چهارم ، تا اواخر قرن پنجم كه خاندان آل بويه (خاندان آل بويه ) در دستگاه عباسى نفوذ كردند و از مناصب مهم حكومتى بهره مند شدند، شيعه در بيان عقايد و آراى خويش آزادى عمل داشت

آل بويه خود يكى از خاندان فرهيخته شيعه بودند و دانشمندان فراوانى را به جامعه اسلامى عرضه كردند. بسيارى از متكلمان و فقيهان شيعه در همين زمان پديد آمدند كه از جمله آنها مى توان از شيخ صدوق و شيخ مفيد و سيد مرتضى و شيخ طوسى نام برد. حكومت حمدانيان در قرن چهارم در سوريه و حكومت فاطميين در قرنهاى چهارم تا ششم در مصر، كه هر دو شيعى مذهب بودند باعث گرديد تا مذهب تشيع در اين مناطق گسترش بسيارى يابد. اما با روى كار آمدن حكومت ايوبيان در قرن ششم و تسلط آنان بر مصر سخت گيرى و كشتار شيعيان و نابود كردن آثار و كتب آنان بار ديگر آغاز شد. پس از سقوط حكومت عباسى و روى كار آمدن حكومت مغول ، بويژه در دوره حكومت سلطان محمد خدابنده ، مذهب شيعه رواج يافت بزرگانى چون محقق حلى ، علامه حلى و خواجه نصير الدين طوسى در همين زمان مى زيسته اند.

پس از اينكه حكومت مغول منقرض شد در ايران حكومت ملوك الطوايفى برقرار گرديد و هر منطقه توسط يك طايفه و گروه اداره مى شد، تا اينكه شاه اسماعيل صفوى با برانداختن حكومت طوايف ، بر سرتاسر ايران و حتى بخشى از عراق چيره گشت

شاه اسماعيل و ديگر حاكمان صفوى مذهب شيعه داشتند و مهمترين و قدرتمندترين حكومت شيعى در عصر غيبت توسط آنان ايجاد شد. شاه اسماعيل مذهب رسمى را شيعه اعلام كرد و در ترويج آن كوششهاى بسيار نمود. دانشمندان بزرگى چون شيخ بهايى ، ميرداماد، ملاصدرا، فيض ‍ كاشانى و علامه مجلسى در همين زمان مى زيسته اند. اما در همين زمان دولت عثمانى بر ديگر سرزمينهاى اسلامى تسلط داشت و همان سيره امويان نسبت به شيعه را از سر گرفت عثمانيها هزاران نفر از اهالى تركيه و سوريه را به جرم شيعه بودن از دم تيغ گذراندند و فقيهانى چون شهيد ثانى را به شهادت رساندند و همان كار ايوبيان در مصر را در مناطق ديگر شيعه نشين تكرار كردند. بدين سان مذهب شيعه كه زمانى در سوريه و مصر و بخشى از تركيه رواج عام داشت ، از آن مناطق رخت بربست و بسيارى از شيعيان تركيه و سوريه از ترس حكومت عثمانى به مناطق كوهستانى هجرت كردند كه هم اينك نيز با عنوان علويان در آن مناطق زندگى مى كنند.(٧٩)

____________________

پاورقى ها :

٢٦- رك : الصحاح ، ج ١، ص ٥٢ و ج ٦، ص ٢٣٥٢، مصباح المنير، ص ٢٢٢، الملل و النحل ، ج ١، ص ‍ ١٣٩.

٢٧- رك : همان و نيز فرق الشيعه ، ص ٦.

٢٨- رك احمد امين ، فجرالاسلام ، ص ٢٧٩.

٢٩- ابن سعد، الطبقات الكبرى ، ج ٦، ص ٣٠٧.

٣٠- ابى الفرج اصفهانى ، الاغانى ، ص ٢٦١ - ٢٦٣.

٣١- رك جمال الدين ابى الحجاج يوسف المزى ، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال ، ج ٦، ص ٣٢١ - ٣٢٢ و ابن حجر عسقلانى ، تهذيب التهذيب ، ج ٢، ص ٢٩٠.

٣٢- الملل و النحل ، ج ١، ص ١٣٩.

٣٣- نوبختى ، فرق الشيعه ، ص ٦.

٣٤- ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق ، تحقيق على شيرى ، ج ٤٢، ص ٢٩٩.

٣٥- براى نمونه رك بحارالانوار، ج ٢٤، ص ٣٢٧ و ج ٢٦، ص ٢، الكافى ، ج ٨، ص ٢٧٦، ٤١٧.

٣٦- مقالات الاسلاميين ، ص ٤٥٦.

٣٧- ابى الفرج اصفهانى ، الاغانى ، ج ١٤، ص ٢٦١.

٣٨- فرق الشيعه ، ص ٦، ٧.

٣٩- الفرق بين الفرق ، ص ٢١١ و الملل و النحل ، ج ١، ص ١٣٩ - ١٤٥.

٤٠- در باره مصاديق اين آراء رك : الملل و النحل ، ج ١، ص ١٤٠ - ١٤٦، الفرق بين الفرق ، ص ٢١١ - ٢١٦، مقالات الاسلاميين ، ص ١٣٢ - ١٤١، الفصل ، ج ٢، ص ١١١.

٤١- رك كنزالعمال ، ج ١، ص ١٣٥ - ١٣٩.

٤٢- رك : همان ماءخذ و مستدرك الوسائل ، ج ١٢، ص ٣١٧، ج ١٧، ص ٤٣٣، ج ١٤، ص ٤٤١، بحارالانوار، ج ٢، ص ١٧، كافى ، ج ٦، ص ٤٧.

٤٣- رك : الخصال ، ج ١، ص ٧٢، كنز العمال ، ج ١، ص ١١٨، سنن ابى داود، ج ٢، جزء٤، ح ٢٢٢، ثواب الاعمال ، ص ٢٥٣-٢٥٤.

٤٤- رك : بحارالانوار، ج ٥، ص ٤٧، مسند ابن حنبل ، ج ٢، ص ٨٦، الدر المنثور، ج ٦، ص ١٣٨، التوحيد، ص ٣٨٢.

٤٥- مقالات الاسلاميين ، ص ٤٣٠، نشوان الحميرى ، الحور العين ، ص ٢٥٨.

٤٦- الملل و النحل ، ج ١، ص ١٣٩، الفرق بين الفرق ، ص ٢١١.

٤٧- الملل و النحل ، ج ١، ص ١٣٩ و ابن اثير، الكامل فى التاريخ ، ج ٣، ص ١٤٠، الخطط المقريزيه ، ج ٢، ص ٣٥٦.

٤٨- مقريزى ، الخطط المقريزيه ، ج ٢، ص ٣٥٦، ابن كثير، البداية و النهايه ، ج ٩، ص ٣٤.

٤٩- حسين عطوان ، الفرق الاسلاميه فى البلاد الشام فى العصر الاموى ، ص ٢٧-٣٣.

٥٠- خلاصه اين پاسخ آن است كه گر چه هدايت و نشان دادن راه از سوى خداست اهتداء و تسليم در برابر حق وظيفه انسان مى باشد. نك : معرفت فطرى خدا، ص ١٠٦-١٠٩

٥١- احمد بن يحيى بن المرتضى ، طبقات المعتزله ، ص ٢٦.

٥٢- همان ، ص ٢٥ و البداية و النهاية ، ج ٩، ص ٣٤

٥٣- قاضى عبدالجبار، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ، ج ٨، ص ٤.

٥٤- ابوزهره ، تاريخ المذاهب الاسلاميه ، ص ١٠٦

٥٥- الملل و النحل ، ج ١، ص ١٤٥

٥٦- در پايان ، در موضوع آزادى انسان و تقدير الهى طرح چند نكته مفيد به نظر مى رسد: ١.براهين عقلى و شواهد نقلى قضا و قدر الهى را از يك سو، و آزادى انسان را از سوى ديگر اثبات مى كنند و هر دو مطلب مورد پذيرش عقل و نقل است ؛ ٢. تفسير تقدير الهى بايد به گونه اى باشد كه براى انسان نقشى قائل شود. از سوى ديگر چون آزادى انسان ملق و رها نيست ، قابليت جمع شدن با تقدير خدا را دارد؛ ٣. تقدير خدا درباره اعمال اختيارى انسان به دو معناى تشريعى و تكوينى است تقدير تشريعى به اين معناست كه خداوند افعال انسانها را اندازه گيرى كرده و به برخى امر كرده و از برخى نهى كرده است (ر.ك : بحارالانوار، ج ٥، ص ٩٦، ح ٢٠، عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ، ج ١، ص ١٢٤، ح ١٧). تقدير تكوينى بدان معناست كه قدرت و اختيار انسان معين شده است و اينطور نيست كه انسانها بتوانند هر كارى را بخواهند انجام دهند، بلكه از جنبه هاى متعددى چون شرايط فردى و خانوادگى و اجتماعى داراى محدوديت است همچنين افعال انسان بدون اجازه تكوينى خدا نمى تواند رخ دهد و خداوند در هر مرحله از فعل آدمى توانايى جلوگيرى از وقوع فعل را دارد و انسان به حال خود رها نشده است به اين ترتيب تقدير الهى ، آزادى انسان را ناديده نمى گيرد بلكه تنها آن را محدود و مقيد مى سازد. به ديگر سخن قضا و قدر الهى تفويض و آزادى بى قيد و شرط انسان را ابطال مى كند.

٥٧- الملل و النحل ، ج ١، ص ٨٥.

٥٨- رك : ابن المرتضى ، طبقات المعتزله ، ص ١٢، ابوزهره ، تاريخ المذاهب الاسلاميه ، ص ٩٩.

٥٩- المغنى فى ابواب التوحيد و العدل ، ج ٨، ص ٤.

٦٠- الفرق بين الفرق ، ص ٢١١.

٦١- رك : البداية و النهاية ، ج ٩، ص ٣٥٠، ابن حجر عسقلانى ، لسان الميزان ، ج ٢، ص ١٠٥.

٦٢- تاريخ طبرى ، ج ٦، ص ٥٩١.

٦٣- درباره عقايد جهميه بنگريد به : الملل و النحل ، ج ١، ص ٨٦-٨٨، الفرق بين الفرق ، ص ‍ ٢٢١-٢٢٢.

٦٤- رك : الصحاح ، ج ٣، ص ١٢٤٠، مصباح المنير، ص ٣٢٩، معجم مقاييس اللغة ، ج ٣، ص ٢٣٥، القاموس المعيط، ج ٣، ص ٤٩، ترتيب كتاب العين ، ج ٢، ص ٩٦٠.

٦٥- نوبختى ، فرق الشيعه ، ص ١٧، شيخ مفيد، اوائل المقالات ، ص ١، الملل و النحل ، ج ١، ص ١٤٦، مقالات الاسلاميين ، ج ١، ص ٦٥، جرجانى ، كتاب التعريفات ، ص ٥٧.

٦٦- فرق الشيعه ، ص ١٨

٦٧- الدر المنثور، ج ٨، ص ٥٨٩.

٦٨- رك : الارشاد، ج ١، ص ٤١.

٦٩- رك : عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ، ج ٢، ص ٥٢، ح ٢٠١، و ص ٦٠، ح ٢٣٨، علل الشرايع ، ص ‍ ١٥٦، امالى طوسى ، ص ٧٢، ح ١٠٤، بحارالانوار، ج ٦٨، ص ٧، ٩، ١٦، ١٩، ٢٠، و...

٧٠- رك : قرب الاسناد، ص ٦١، ح ١٩٣.

٧١- رك : بحارالانوار، ج ٦٨، ص ١٧، عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ، ج ٢، ص ٥٨، ح ٢١٥.

٧٢- رك : عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ، ج ٢، ص ٦٠، ح ٢٣١.

٧٣- الكامل فى التاريخ ، ج ٢، ص ٦٢-٦٣

٧٤- نك : علامه امينى ، الغدير، ج ١.

٧٥- مسعودى ، اثبات الوصية ، ص ١٤٦.

٧٦- در همين زمان است كه امام پس از خروج طلحه و زبير مى فرمايند: ان اتباع طلحه و الزبير فى البصيره قتلوا شيعتى و عمالى ؛ بحوث فى الملل و النحل ، ج ٦، ص ١٠٦.

٧٧- رك : الكامل فى التاريخ ، ج ٢، ص ٦٦٣، تاريخ الطبرى ، ص ٤٣٧-٤٣٩

٧٨- رك : الملل و النحل ، ج ١، ص ١٤٧-١٥٤، الفرق بين الفرق ، ص ٥٨-٦١

٧٩- در مورد تاريخ شيعه و قيامهاى شيعيان ، گذشته از كتابهاى مفصل تاريخى ، رجوع كنيد به : محمد حسين مظفرى ، تاريخ الشيعه ، سميره مختار الليثى ، جهاد الشيعه فى العصر العباسى الاول ، عبدالله فياض ، تاريخ الاماميه و اسلافهم من الشيعه

فرقه هاى شيعه فرقه هاى شيعه

در كتابهاى فرق و مذاهب ، فرقه هاى فرعى متعددى براى شيعه ذكر كرده اند كه اكثر آنها جعلى است بسيارى از اين فرقه ها به نام يك عالم يا متكلم شيعى است كه اختلافات جزئى با يكديگر داشته اند. مهمترين فرقه هايى كه براى شيعه ذكر شده است عبارت اند از: غلات ، كيسانيه ، زيديه ، اسماعيليه و اماميه غلات به الوهيت علىعليه‌السلام قائل بودند، در نتيجه آنان اصولا مسلمان نيستند و نبايد در ميان فرق اسلامى ذكر شوند. در مورد كيسانيه بايد گفت آنان در اصل گروهى سياسى بودند كه درصدد انتقام خون سيدالشهداءعليه‌السلام و يارانش برآمدند و ماءموريت خود را به خوبى انجام دادند.

طرح مساءله امامت و مهدويت محمد حنفيه توسط مختار، اگر صحت داشته باشد، ظاهرا ابزارى ، هر چند ناپسند، براى جلب حمايت شيعيان بوده است گذشته از اينكه كيسانيه فرقه اى انقراض يافته است و اهميت مذهبى چندانى ندارد. بنابراين اگر بخواهيم فرق و مذاهب مهم و موجود شيعه را مورد بحث قرار دهيم ، بايد اماميه ، زيديه و اسماعيليه مورد بحث قرار گيرد. در مورد كيسانيه به همان مقدار ذكر شده اكتفا مى كنيم و غلات را در فصلى جداگانه مطرح مى كنيم از اين ميان اكثريت شيعه ، گروهى هستند كه غير از امام علىعليه‌السلام به ديگر امامان معصوم يعنى امام حسنعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام و نه فرزند معصومعليه‌السلام او نيز معتقدند. اينان ((شيعه اثنى عشريه )) يا ((اماميه )) ناميده مى شوند. هر چند امروزه در ميان ما وقتى كلمه ((شيعه )) ذكر مى شود، اماميه به ذهن خطور مى كند، اما تعريف اصطلاحى شيعه (گروهى كه به امامت بلافصل علىعليه‌السلام از طريق نص معتقدند) شامل زيديه و اسماعيليه نيز مى شود. از اين رو در اين كتاب ، همچون ساير كتابهاى اين رشته ، منظور از شيعه همين اصطلاح عام است و در مورد شيعه دوازده امامى ، اصطلاح ((اماميه )) به كار مى رود.

چكيده

١. به پيروان علىعليه‌السلام كه معتقد به امامت بلافصل او از طريق ((نصب )) و ((نص )) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هستند شيعه گفته مى شود. اين اصطلاح در زمان پيامبر هم مطرح بوده و تعبير ((شيعه على )) به كار رفته است

٢. نخستين دوره حيات شيعه ، زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است روايات متعددى در نزد شيعه و سنى هست مبنى بر اين اينكه عبارت ((شيعه على )) توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رواج يافته است كما اينكه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در طول عمر خويش بارها علىعليه‌السلام را به عنوان جانشين خويش ‍ معرفى فرمودند كه اولين دفعه پس از نزول آيه( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) بود. در پايان عمر ايشان هم كه واقعه غدير خم اتفاق افتاد اين معرفى تكرار شد.

٣. مرحله دوم حيات شيعه مربوط به پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است در حالى كه عده اى در سقيفه مشغول تعيين خليفه بودند شيعيان علىعليه‌السلام با اعتقاد به جانشينى او گرد او جمع آمدند كه در راءس آنها مقداد، سلمان ، ابوذر و عمار قرار داشتند لكن به جهت حفظ اسلام سكوت اختيار نمودند و با حاكمان وقت همراهى كردند.

٤. دوره سوم پس از قتل عثمان و به خلاف رسيدن علىعليه‌السلام شروع مى شود. در اين دوره امامت علىعليه‌السلام فعليت بيشترى يافت و شيعه در حاكميت سياسى هم نقش پيدا كرد. پس از شهادت علىعليه‌السلام و صلح امام حسنعليه‌السلام دوره حيات شيعه در عصر اموى آغاز مى شود كه سخت ترين دوره حيات شيعه است شيعيان در اين دوره متحمل آزار و شكنجه و قتل و غارت مى شوند و در همين زمان است كه قيام كربلا اتفاق مى افتد.

٥. اولين اختلاف در شيعه زمانى اتفاق افتاد كه مختار كه به خونخواهى امام حسينعليه‌السلام قيام كرده بود محمد حنفيه را به عنوان امام مهدى (عج ) معرفى كرد و در اينجا اولين انشعاب در شيعه پيدا شد. به پيروان مختار و اين اعتقاد كيسانيه مى گويند.

٦. جريان ديگرى كه به پيدايش فرقه اى ديگر انجاميد قيام زيد فرزند امام سجادعليه‌السلام بر ضد بنى اميه بود. پس از آنكه او به شهادت رسيد پيروان او كه امامت او را قبول داشتند به ((زيديه )) معروف شدند.

٧. سومين انشعاب در زمان امام صادقعليه‌السلام رخ داد، زيرا عده اى اسماعيل فرزند ارشد او را به عنوان امام هفتم پذيرفتند و اسماعيليه ناميده شدند.

٨. از اوايل قرن چهارم تا اواخر قرن پنجم كه خاندان بويه شيعى مذهب در دستگاه حكومت عباسى نفوذ كرد شيعه آزادى عمل بيشترى در بيان عقايد خود پيدا كرد و بسيارى از متكلمان و فقهاى شيعه مانند شيخ صدوق ، شيخ مفيد، سيد مرتضى ، شيخ طوسى در اين زمان پديد آمدند. گسترش شيعه با حكومت حمدانيان و فاطميين ادامه يافت ولى در دوره ايوبيان مجددا سخت گيرى بر شيعيان آغاز شد.

٩. در حكومت مغول در قرن هفتم در برخى نقاط مذهب شيعه رواج يافت بزرگانى چون محقق حلى ، علامه حلى و خواجه نصيرالدين طوسى در همين زمان مى زيسته اند. با حاكميت شاه اسماعيل صفوى بر ايران مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمى اعلام شد و تلاشهاى زيادى در ترويج آن صورت گرفت علمايى چون شيخ بهايى ، ميرداماد، ملاصدرا، فيض ‍ كاشانى و علامه مجلسى در همين زمان مى زيسته اند. امام در همين وقت با حاكميت دولت عثمانى در برخى مناطق ديگر، شيعيان مورد آزار و اذيت قرار گرفتند و مذهب شيعه كه زمانى در سوريه و مصر و تركيه رواج داشت از آن مناطق رخت بربست

١٠. در كتب فرق و مذاهب ، فرقه هاى متعددى براى شيعه ذكر شده كه اكثرا جعلى است ، و تنها فرقه هاى مهم موجود شيعه سه فرق اماميه ، زيديه و اسماعيليه هستند كه از اين ميان اكثريت شيعه را اماميه يا شيعيان اثنى عشرى كه قائل به امامت علىعليه‌السلام امام حسنعليه‌السلام امام حسينعليه‌السلام و نه فرزند معصوم آن حضرت هستند، تشكيل مى دهند.

پرسش

١. پيدايش شيعه از چه زمانى بوده است و چه دوره هايى را گذرانده است ؟

٢. چه اختلافاتى سبب پيدايش فرقه هاى مختلف در ميان شيعيان شد؟

٣.مهمترين فرقه هاى شيعى كدامند؟

٧ - اماميه

امام در لغت به كسى گفته مى شود كه به او اقتدا شود و مردم از او پيروى كنند.(٨٠) چنان كه مى بينيم معناى لغوى شيعه و امام كاملا متناسب و متمم يكديگرند؛ شيعه به معنى پيروان است و امام كسى است كه از او پيروى مى شود. به اين ترتيب ، نقش اساسى دو مفهوم قرآنى ((امام )) و ((امت )) كه هر دو از يك ريشه لغوى هم به دست مى آيد، در فرهنگ تشيع معلوم مى شود.

اماميه يا شيعه اثنى عشريه در اصطلاح به كسانى گفته مى شود كه گذشته از اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل علىعليه‌السلام ، پس از او حسن بن علىعليه‌السلام و حسين بن علىعليه‌السلام و نه فرزند حسينعليه‌السلام را كه آخرين آنها مهدى موعود(عج ) وامام قائم و غايب از ديده هاست ، به امامت مى پذيرند.(٨١) همان گونه كه خواهيم ديد، دو مكتب معتزله و اشاعره تا حد زيادى بازتاب جريانهاى متضاد اعتقادى رايج در جامعه اسلامى بودند و در زمان و شرائط مشخصى اعلام موجوديت كردند. مكاتب ديگر، مانند خوارج و مرجئه نيز از اين وضع مستثنا نبودند و غالبا به صورت انفعالى و در واكنش به حوادث اعتقادى يا سياسى آن دوران متولد شدند. اما وضعيت اماميه به گونه اى ديگر بود. به اعتقاد شيعه و بر اساس پاره اى روايات اهل سنت ، جانشينان پيامبر دوازده تن بودند كه از زمان پيامبر، دست كم براى گروهى از اصحاب آن حضرت ، با اسم و نسب مشخص بودند. نخستين امام ، علىعليه‌السلام ، همراه و همراز پيامبر و شاگرد مخصوص آن حضرت بود. وى گذشته از اينكه از تعاليم عمومى پيامبر بهره مند مى شد، از علوم و اسرار وحى نيز بهره مى گرفت و تفسير قرآن و معارف اعتقادى اسلام را در محضر حضرتش به طور كامل فرا گرفت او نيز، گذشته از اينكه معارف دينى را در ضمن سخنان و خطبه هاى متعدد براى همگان بيان مى كرد، معارف عميقتر را براى فرزندان و نيز اصحاب خاص خويش توضيح مى داد و حتى معارف و احكامى را كه از پيامبر آموخته بود در ضمن آثار و نوشته هاى خود به فرزندانش منتقل ساخت به اين ترتيب ، اين سنت ، سينه به سينه به ديگر امامان گشت و علوم ناب آسمانى به امامان و پيروان آنها توسط حاكمان بنى اميه ، اماميه به عنوان يك گروه منسجم با يك مدرسه كلامى و اعتقادى خاص فرصصت بروز و ظهور نيافت تا اينكه امام باقرعليه‌السلام و امام صادقعليه‌السلام با اندكى فرصتى كه از نزاع ميان امويان و عباسيان به دست آوردند، توانستند در كنار فقه و ديگر معارف شيعه ، كلام اماميه را نيز بنيان نهند. ايشان با برپايى كلاسهاى متعدد و تعليم شيعيان ، متكلمان برجسته اى همچون هشام بن حكم ، هشام بن سالم ، مؤ من طاق و طيار را تربيت كردند كه هر يك در موضوع يا رشته اى خاص از كلام ، سر آمد ديگران بودند.(٨٢) در واقع اين متكلمان با اعتقاد به عصمت و خطاناپذيزى امامان خويش ، معارف اعتقادى را از آن بزرگواران فرا مى گرفتند و خود با استدلال و بيان عقلى به دفاع از آن مى پرداختند. در يكى از روايات آمده است كه هشام بن حكم پس از گزارش يكى از مناظرات خود به امام صادقعليه‌السلام ، در جواب پرسش امام كه فرمود: اين مطلب را از كه آموخته اى ، گفت اصلش را از شما گرفتم و خودم آن را تاءليف و تنظيم كردم.(٨٣)

كلام اماميه نه با عقل گريزى اصحاب حديث و حنابله موافق بود، و نه با عقل گرايى افراطى و جدلى معتزله همراهى داشت همچنين كلام شيعه با جمودگرايى اشعرى و ناديده انگاشتن نقش تعقل در كشف عقايد سرآشتى نداشت

قرآن ، سنت پيامبر و اهل بيت و نيز عقل از منابع معارف شيعه به شمار مى آمد. تاريخ تفكر شيعه گواهى مى دهد كه متكلمان اماميه با اجتهاد عقلى از قرآن و احاديث بهره ها مى گرفته اند و با ادله و شواهد عقلى ، معارف برگرفته از كتاب و سنت را تبيين و تنسيق مى كردند. اصولا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و امامانعليه‌السلام خود از نخستين كسانى بودند كه زمينه بيان معارف اعتقادى و همچنين احتجاج و گفتگوى علمى با مخالفان را هموار كردند. احاديث فراوانى كه از اهل بيت درباره مسائل اعتقادى وارد شده است ، نشان از راه و روشى خاص در بهره گيرى از عقل و جدال احسن با مخالفان دارد، شيوه اى بديع كه در ميان متكلمان عصر كمتر براى آن نمونه اى مى توان يافت كتاب توحيد صدوق و احتجاج طبرسى مى تواند شاهدى بر اين مدعا باشد كه ما در مباحث بعدى به اختصار از آنها ياد خواهيم كرد. بنابراين پيامبر و امامان شيعه نه تنها خود ترويج كننده گفتگو پيروامون مسائل اعتقادى بودند، بلكه آنان را مى توان نخستين متكلمان و مدافعه گران در تقابل و تعارض انديشه هاى گوناگون با دين اسلام دانست در مباحث آينده با روش و مفهوم خردگرايى در شيعه و نيز با شرايط مناظره از اين ديدگاه آشنا خواهيم شد.