• شروع
  • قبلی
  • 45 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8085 / دانلود: 1654
اندازه اندازه اندازه
شرح چهل حدیث از حضرت مهدی (عج)

شرح چهل حدیث از حضرت مهدی (عج)

نویسنده:
فارسی

حديث سيزدهم:

«استغفار، سبب غفران»

«إِذا اسْتَغْفَرْتَ اللّهَ فَاللّهُ يَغْفِرُ لَكَ »(26)

اگر از خداوند، طلب مغفرت كنى، خداوند نيز تو را خواهد آمرزيد.

شرح مرحوم كلينى (رحمه الله) اين حديث شريف را در ضمن حديثى از امام زمانعليه‌السلام نقل كرده است. حاصل حديث آن است كه شخصى به نام يمانى به سامرا وارد مى شود. از طرف امام زمانعليه‌السلام كيسه اى كه در آن دو دينار و دو لباس بود، به دست او مى رسد. او به سبب كمى هدايا آن ها را رد مى كند؛ ولى بعد از مدّتى از اين عمل خود پشيمان مى گردد و نامه اى مى نويسد و پوزش مى خواهد و در دل خود، ضمن توبه، نيت مى كند كه اگر دوباره اين هديه براى او فرستاده شود، آن را بپذيرد.

بعد از مدّتى، هديه به دست او مى رسد، و در توقيعى، حضرتعليه‌السلام به يمانى اشاره كرده، مى فرمايد:

تو، با ردّ هديه ى ما، اشتباه كردى و اگر طلب مغفرت از خداوند كنى، خداوند تو را خواهد بخشيد.

از اين توقيع شريف دو نكته استفاده مى شود:

1. امام زمانعليه‌السلام عالم به سرّ و خفيّات است و از اعمال و حتّى نيّات ما آگاه است؛ لذا در روايتى، امام صادقعليه‌السلام ، در ذيل آيه ى شريفِ: «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ »(27) . مى فرمايد: «مراد از مؤمنين امامان اند»(28) .

2. طلب مغفرت از خداوند عزّوجلّ، سبب غفران گناهان است. با در نظر گرفتن اين كه طلب، امرى قلبى است و احتياج به لفظ ندارد، از حديث شريف چنين استفاده مى شود كه مجرّد طلب مغفرت (پشيمانى و عزم بر عدم بازگشت به گناه) در تحقّق مغفرت الهى و قبولى توبه كافى است. البتّه توبه ى كامل شرايطى دارد، كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، در حديثى، به آن اشاره كرده است(29) .

حديث چهاردهم:

(استغفار در حق يكديگر)

«لَوْ لا إِسْتِغْفارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْض لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْها »(30)

اگر طلب مغفرت و آمرزش برخى از شما براى يكديگر نبود، تمام اهل زمين هلاك مى گشتند.

شرح امام زمانعليه‌السلام در حديثى طولانى خطاب به فرزند مهزيار، شيعيان را به استغفار و دعا در حقّ يكديگر ترغيب مى كند؛ زيرا از آثار و بركات آن رفع عذاب از روى زمين و اهل آن است.

از آيات قرآن استفاده مى شود كه دو چيز عامل ايمنى زمين از عذاب الهى در اين دنياست:

1. وجود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : خداوند متعال مى فرمايد:

«ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فيهِمْ »(31) ؛ تا تو در ميان مردم هستى، هرگز خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد.

2. استغفار: خداوند متعال مى فرمايد:

«ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ »(32) ؛ خداوند آنان را در حالى كه استغفار مى كنند، هرگز عذاب نخواهد كرد.

از اين حديث دو نكته استفاده مى شود:

الف) گناه باعث هلاكت و عذاب مردم در همين دنيا مى شود.

ب) استغفار سبب مغفرت است، خصوصاً اگر در حقّ همديگر استغفار كنند.

حديث پانزدهم:

(بهره مندى انسان از امام غائب)

«أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَتْها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ »(33)

امّا چگونگى استفاده از من در غيبتم، همانند استفاده از خورشيد است هنگامى كه ابرها آن را از ديدگان پنهان نگاه دارد.

شرح اين كلام امام زمانعليه‌السلام ، در حديثى، در پايان پاسخ پرسش هاى اسحاق ابن يعقوب آمده است، و شيخ صدوق و شيخ طوسى (رحمهما الله) نيز آن را نقل كرده اند. در اين حديث شريف، وجود حضرت در عصر غيبت كبرا، به خورشيد در پس ابر تشبيه شده است.

در اين تشبيه، نكات جالبى نهفته است كه به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم:

1. حضرت وجود خود را به خورشيد تشبيه كرده است. همان گونه كه خورشيد، منشأ حيات موجودات و مايه ى گرمى و حرارت و نور و حركت و... است و با نبود آن، حيات و زندگانى از موجودات رخت برمى بندد، حيات معنوى جامعه، از وجود امام زمانعليه‌السلام ، و بقاى آن نيز به بقاى وجود آن حضرت وابسته است. در روايات اسلامى وارد شده است كه امامان معصومعليهم‌السلام اهداف غايىِ ايجاد مخلوقات اند.

2. همان گونه كه خورشيد يكى از مخلوقات و در عين حال واسطه ى بهره گيرى موجودات از نور و حرارت است، امام نيز واسطه ى اعلا براى فيض برى موجودات است و فيض الهى، مانند نعمت و هدايت و...، به واسطه ى او به عموم خلايق مى رسد.

3. همان گونه كه مردم، هر آن، انتظار خارج شدن خورشيد از پَسِ ابرها را دارند، تا تمام و كامل، از وجود و ظهورش استفاده ببرند، در ايّام غيبتِ آن حضرت نيز، مردم، منتظر ظهور و خروج اويند و از ظهورش مأيوس نمى گردند.

4. منكر وجود آن حضرت، همانند منكر وجود خورشيد است، هنگامى كه در پشت ابرها از ديده ها پنهان گردد.

5. همان گونه كه ابر، كاملاً خورشيد را نمى پوشاند و نور خورشيد به زمين و زمينيان مى رسد، غيبت هم مانع كامل و تمامى براى بهره دهى حضرت نيست. مردم در زمان غيبت، حضرت را نمى بينند، امّا از وجود مبارك او بهره مى برند. توسّل يكى از راه هاى بهره بردن از آن امام است.

6. همان گونه كه در مناطقى كه هوا غالباً ابرى است، گاهى خورشيد ابرها را مى شكافد و خود را از لابه لاى آن ها بيرون مى آورد و به عده اى از مردم نشان مى دهد، هر از چند گاهى نيز، عدّه اى شرف ياب محضر مبارك امام زمانعليه‌السلام مى شوند و از وجودش استفاده مى برند، و از اين راه، وجود آن حضرتعليه‌السلام براى عموم مردم به اثبات مى رسد.

7. همان گونه كه از خورشيد، همگان، از دين دار و بى دين، نفع مى برند، آثار و بركات امام عصرعليه‌السلام ، همه ى عالم را در برمى گيرد، هر چند مردم او را نشناسند و قدرش را ندانند.

8. همان گونه كه شعاع خورشيد، به مقدار روزنه ها و اندازه ى پنجره ها، داخل اتاق ها مى شود و مردم از آن بهره مى برند، مقدار بهره ى مردم از وجود و آثار و بركات آن حضرت نيز، به اندازه ى قابليّت آنان است. انسان هر اندازه موانع را از خود دور كند و قلب خود را بيش تر بگشايد، از وجود و آثار و بركات بيش ترى بهره مى گيرد.

9. همان گونه كه ابرها خورشيد را نابود نمى كنند، و تنها مانع رؤيت اويند، غيبت امام زمانعليه‌السلام نيز فقط مانع رؤيت اوست.

حديث شانزدهم:

(علّت تأخير در ظهور امام عليه‌السلام )

«وَلَوْ أَنَّ أشْياعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ »(34)

اگر شيعيان ما ـ كه خداوند توفيق طاعتشان دهد ـ در راه ايفاى پيمانى كه بر دوش دارند، همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمى افتاد، و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفى شدن ما از آنان چيزى نيست جز آن چه از كردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام اين كارها را از آنان نداريم.

شرح اين جملات، قسمتى از نامه اى است كه از ناحيه ى مقدّس امام زمانعليه‌السلام براى شيخ مفيد (رحمه الله) فرستاده شده است. حضرتعليه‌السلام در اين نامه، بعد از سفارش هاى لازم به شيخ مفيد (رحمه الله) ودستورهايى به شيعيان، به امر مهمّى كه سبب غيبت ايشان شده است، اشاره مى كنند. حضرت، نبود صفا و يك دلى در بين شيعيان را سبب غيبت خود مى شمرند.

تاريخ نشان داده است كه تا مردم نخواهند و تلاش نكنند، حق بر جاى خويش قرار نمى گيرد و حكومت به دست اهلش نمى رسد. تجربه ى حضرت على و امام حسن و امام حسينعليهم‌السلام ، دليل بسيار آشكارى بر اين مطلب است. اگر مردم بر خلافت حضرت علىعليه‌السلام پافشارى مى كردند، الآن، تاريخ مسير ديگرى را مى پيمود، ولى دنياخواهى و ترس و... مردم آن زمان سبب شد از آن زمان تا آينده اى كه معلوم نيست چه هنگام به پايان مى رسد، جهانيان و خصوصاً شيعيان، جز ظلم و آزار چيزى نبينند. متأسفانه كوتاهى ما، بلكه عملكرد بدمان سبب شده است كه آن محروميت تا كنون ادامه يابد.

طبق اين حديث، وظيفه ى ما براى تسريع و تعجيل در ظهور حضرت، اين است كه آن حضرت را بر خويش و خويشان مقدم داريم و با اجراى دستورهاى اسلامى و گسترش و ترويج عملى اسلام، آن امامعليه‌السلام را به جهانيان بشناسانيم و دل ها را به سوى آن حضرت معطوف كنيم، تا به خواست خداوند، هرچه زودتر، زمينه ى پذيرش مردمى و جهانى آن امامعليه‌السلام فراهم شود.

از اين حديث شريف نكاتى استفاده مى شود:

1. خداوند متعال از شيعيان عهد و پيمان گرفته كه از امامان پيروى كنند و اين پيروى سبب تشرّف به لقاى امام زمان خواهد بود.

2. اعمال ناشايست شيعيان سبب دورى آن ها از امامشان شده است؛ و لذا اعمال شايسته مى تواند در تسريع ارتباط با امام زمانعليه‌السلام مؤثر باشد.

حديث هفدهم:

(غيبت از مقدرات الهى است)

«أَقْدارُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لا تُغالَبُ وَإِرادَتُهُ لا تُرَدُّ وَتَوْفيقُهُ لا يُسْبَقُ »(35)

تقديرهاى خداوند عزّوجلّ مغلوب نمى شود، و اراده اش برگشت ندارد، و بر توفيق او هيچ چيز پيشى نمى گيرد.

شرح اين عبارت، بخشى از كلمات امام زمانعليه‌السلام است كه در توقيعى به دو سفير خود، عثمان بن سعيد و فرزندش محمّد بن عثمان فرستاده است. امامعليه‌السلام در اين توقيع به مسئله ى غيبت خود اشاره كرده، مى فرمايد: اين موضوع از تقديرهاى الهى است و اراده ى حتمى اش به آن تعلق گرفته است.

امامعليه‌السلام در اين توقيع به چند نكته اشاره دارند:

1. هيچ كس نمى تواند بر تقدير الهى پيروز شود؛ زيرا او «مقدِّر كلّ قَدَر» و قدرت او فوق همه ى قدرت هاست.

2. اگر اراده ى حتمى خداوند متعال، به چيزى تعلّق گيرد، كسى نمى تواند بر اراده ى او غلبه كند و مانع اجرايش گردد؛ زيرا اراده اى فوق اراده ى او نيست. در دعايى از امام سجّادعليه‌السلام مى خوانيم:

پروردگارا! حمد، مخصوص توست كه مقتدرى هستى كه هرگز مغلوب نمى شود.(36)

3. كارسازى فقط براى خداست. تا خدا نخواهد، هيچ تدبير و تلاشى سود نمى دهد. براى انجام دادن هر كارى، بايد چشم اميد به خدا داشت و از او مدد گرفت و با واسطه قرار دادن محبوبان درگاهش، موفّقيّت را طلب نمود.

حديث هجدهم:

(رجوع به فقها در عصر غيبت)

«أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ »(37)

امّا در رويدادهاى زمانه، به راويان حديث ما رجوع كنيد. آنان، حجت من بر شمايند و من، حجّت خدا بر آنانم.

شرح اين حديث، از جمله مطالبى است كه امام زمانعليه‌السلام در جواب مسائل اسحاق بن يعقوب فرموده اند. در اين حديث شريف، حضرت به وظيفه ى شيعيان در حوادث پيش آمده در عصر غيبت اشاره كرده اند.

حضرت، شيعيان را براى فهميدن احكام شرعى و ساير مسائل اجتماعى، به راويان احاديث، كه همان فقهاى شيعه هستند، ارجاع مى دهد؛ زيرا آنان هستند كه احاديث را خوب فهميده اند، و عام و خاص، محكم و متشابه، و صحيح و باطل را مى شناسند.

«روات حديث» از نظر حضرتعليه‌السلام كسانى نيستند كه روايت را فقط نقل مى كنند بدون اين كه آن را درست بفهمند؛ زيرا چنين افرادى، نمى توانند گره از مشكلات فقهى و... بگشايند.

رجوع به فقها در عصر غيبت، نه يك امر مستحب، بلكه يك واجب شرعى است؛ زيرا، آنان منصوب امام براى اين كار هستند و از فرمان حضرت نمى توان تخلّف كرد.

حديث نوزدهم:

(زكات، پاك كننده ى نفس)

«أمّا أَمْوالُكُمْ فَلا نَقْبَلُها إِلاّ لِتَطَهَّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْيَصِلْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَقْطَعْ، فَما آتاني اللّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ »(38)

امّا اموال شما، پس آن ها را نمى پذيريم، مگر به خاطر اين كه پاك شويد. پس هر كه مى خواهد، بپردازد، و هر كه نمى خواهد، نپردازد. آن چه خدا به ما عطا كرده، از آن چه به شما عطا نموده بهتر است.

شرح اين عبارت، بخشى از مطالبى است كه امام زمانعليه‌السلام در جواب سؤال هاى اسحاق بن يعقوب، در توقيع مبارك خود مرقوم فرموده اند. اسحاق بن يعقوب مى گويد: سؤال هايى را گرد آوردم و به سفير دوم حضرت، محمد بن عثمان عمرى، عرضه كردم و از او خواستم كه آن ها را خدمت آن حضرت برساند و پاسخشان را نيز درخواست كند. حضرتعليه‌السلام در توقيعى، به خط مبارك خود، بعد از تذكّر امورى، چنين فرمودند:

امّا اموالتان، پس هرگز، ما آن ها را قبول نمى كنيم، مگر براى آن كه پاك شويد؛ حال، هر كه مى خواهد مالش را بفرستد و هر كه نمى خواهد، نفرستد. آن چه خدا به ما عطا كرده، از آن چه به شما عطا شده، بهتر است.

حضرتعليه‌السلام در اين كلام مبارك، به اين نكته اشاره مى كند كه ثمره ى پرداخت حقوق مالى واجب، به خود انسان برمى گردد و امامعليه‌السلام اين اموال را مى گيرد تا نفسِ پرداخت كنندگان پاك شود، نه اين كه امام به آن ها محتاج باشد. قرآن كريم نيز در آيه ى زكات به اين نكته اشاره كرده است:

«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ »(39) ؛ از اموال آنان، صدقه (زكات) اخذ كن تا آنان را پاك گردانى و تزكيه كنى؛ و بر آنان درود بفرست و دعا كن، كه دعاى تو مايه ى آرامش آنان خواهد بود.

حديث بيستم:

(تقوا، ثمره ى پرداخت حقوق واجب مالى)

«أَنَّهُ مَنِ اتَّقى رَبَّهُ مِنْ إِخْوانِكَ فِي الدّينِ وَأَخْرَجَ مِمّا عَلَيْهِ إِلى مُسْتَحِقّيهِ، كانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ، وَمِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُظِلَّةِ وَمَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِما أَعارَهُ اللّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ يَكُونُ خاسِراً بِذلِكَ لاُِولاهُ وَآخِرَتِهِ »(40)

همانا، كسى كه در حقوق برادران دينى تو، حريم الهى را نگه دارد و حقوق مالى اى را كه بر گردن دارد، به مستحقش برساند، از فتنه اى كه انسان را به راه باطل مى كشاند، و از محنت هاى تاريكى كه سايه بر آن افكنده، ايمن خواهد بود، و كسى كه بخل ورزد و از نعمت هايى كه ايزد، به عاريت، در اختيار او گذاشته است، به مستحقش ندهد، در دنيا و آخرت زيانكار خواهد بود.

شرح اين كلام، قسمتى از نامه ى دوم امام زمانعليه‌السلام به شيخ مفيد (رحمه الله) است. حضرت، در اين قسمت از نامه ى خود، به لزوم پرداخت واجبات مالى به مستحقان و آثار خيرى كه اين كار در پى دارد اشاره كرده است. آن حضرتعليه‌السلام براى كسانى كه اهل تقوايند و حقوق مالى اى را كه بر گردنشان است (مانند خمس و زكات و...)، به مستحق مى دهند، ضمانت مى كند كه پاداش اين عمل خداپسندانه، ايمنى از فتنه ها و محنت هاست و كسانى كه نسبت به واجبات مالى خود كوتاهى مى كنند و در پرداخت حقوق شرعى بخل مىورزند، چيزى جز خسارت دنيايى و آخرتى نصيبشان نخواهد شد.

به هنگام پرداخت حقوق واجب مالى، شيطان به وسوسه ى انسان مى پردازد و او را از فقر مى ترساند. حضرت، با اين بيان به ما مى فهماند، واقعيت و حقيقت اين است كه نپرداختن خمس و زكات و... است كه موجب فقر است، نه بخشش در راه خدا.

با پرداخت حقوق واجب مالى، بلكه با اداى حقوق مستحب مالى، نه تنها مال انسان افزايش مى دهد، بلكه روزى معنوى اش نيز افزون مى گردد، به گونه اى كه در مسيرهاى ظلمانى، چراغ هدايت را به دستش مى دهند تا راه را از چاه بشناسد.

حديث بيست و يكم:

(دعا براى تعجيل فرج)

«أَكْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ »(41)

براى شتاب در گشايش حقيقى و كامل، بسيار دعا كنيد؛ زيرا، همانا، فَرَج شما در آن است.

شرح اين كلام از جمله مطالبى است كه حضرت مهدىعليه‌السلام در جواب سؤال هاى اسحاق بن يعقوب بيان كرده اند. در اين روايت، امامعليه‌السلام به زياد دعا كردن براى تعجيل فَرَج فرمان مى دهند. اين فرمان حضرت، اهميّت مطلب را مى رساند؛ زيرا فَرَجْ و گشايش شيعيان از تمام گرفتارى ها و فتنه ها، در سايه ى ظهور حضرتعليه‌السلام محقق مى گردد؛ و تا زمانى كه حضرتعليه‌السلام در غيبت به سر مى برد، شيعه نيز تحت فشار و ظلم و تعدّى حاكمانِ ظالم و جائر است.

در اين حديث نكاتى است كه به آن ها اشاره مى كنيم:

1. براى شيعيان فَرَجى است و آنان از شكنجه و اذيّت و آزار و تهمت رهايى خواهند يافت. آن روز طلايى خواهد رسيد و آنان در سايه ى حكومت آقا و مولايشان در آرامش و رفاه و معنويت زندگى خواهند كرد.

2. فرج امام زمان مورد «بداء» واقع مى شود؛ و به تعبير ديگر، قابل تأخير يا تعجيل است و يكى از عوامل تعجيل در فرج آن حضرت، دعا است. مى دانيم كه دعا بدون درخواست قلبى و زمينه سازى براى تحقّق آن، مؤثر نخواهد بود. انسان بايد با زبان و قلب بطلبد، و در عمل نيز زمينه ساز خواسته ى خود باشد.

حديث بيست و دوم:

(مراعات شيعه)

«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَلا ناسينَ لِذَكْرِكُمْ، وَلَوْلا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ الَّلأْواءُ وَاصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ »(42)

ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى نمودند.

شرح حضرتعليه‌السلام دو توقيع براى شيخ مفيد (رحمه الله) صادر فرموده است. در توقيع اول، حضرت به شيعيان خود اين بشارت را مى دهد كه شما، دائماً، تحت نظر و مراعات ما هستيد و هرگز فراموش نمى شويد؛ از اين رو، از خطر دشمنان در امانيد. شيعه به سبب ظلم ستيزى و پيروى از حق و حقيقت، دائماً، مورد تعرّض حكّام جور و معاندان و مخالفان بوده است؛ لذا، به كسى نياز دارد كه در سختى ها و گرفتارى ها او را يارى كند و از نابودى نجاتش دهد. در اين توقيع، حضرتعليه‌السلام اين بشارت را به شيعه مى دهد كه با وجود غايب بودنم، شما را حمايت مى كنم و هرگز نمى گذارم نقشه ى دشمنان حق و حقيقت به ثمر نشيند و مذهب شيعه و شيعيان نابود شوند. گره گشايى هايى كه حضرت در طول دوران امامت خويش انجام داده، نمونه هايى رسا براى صحت وعده ى حضرت است.

حديث بيست و سوم:

(دفع بلا از شيعه)

«أَنَا خاتَمُ الاَْوْصِياءِ، وَبي يَدْفَعُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلي وَشيعَتي »(43)

من، خاتم اوصيايم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شيعيانم دفع مى كند.

شرح اين حديث شريف را شيخ صدوق و شيخ طوسى (رحمهما الله) از ابونصر خادم نقل كرده اند. ابونصر مى گويد:

بعد از آن كه به خدمت آن حضرت رسيدم، فرمود: «آيا مرا مى شناسى؟» عرض كردم: «بلى.» فرمود: «من كيستم؟» عرض كردم: «تو آقاى من و فرزند آقاى منى.» حضرت فرمود: «من از تو اين سؤال را نپرسيدم!» عرض كردم: «خدا مرا فداى تو گرداند! حال خود را، براى من شرح كن.» حضرت فرمود: «من، خاتم اوصيا هستم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شيعيانم دفع مى كند.

در اين قسمت از حديث، حضرتعليه‌السلام به دو نكته اشاره كرده اند:

1. آن حضرت خاتم اوصياست و وصايت و امامت، به وجود ايشان ختم شده است. ممكن است منظور از وصايت در اين جا، وصايتى باشد كه از فرزند حضرت آدمعليه‌السلام ، هابيل يا شيث شروع و به امام زمانعليه‌السلام ختم شده است و نيز ممكن است مراد از «خاتميت در وصايت» در قبال وصايتى باشد كه از على ابن ابى طالبعليه‌السلام شروع شده است. در هر صورت، پس از ايشان، هيچ امامى نخواهد بود و هركس ادعاى امامت كند، باطل، و مدعى آن دروغ گو است.

2. شيعيان حضرت، در طول تاريخ، گرفتار انواع بلاها و مصايب خواهند شد. امام زمانعليه‌السلام در اين حديث شريف مى فرمايد:

تنها به سبب من است كه خداوند اهل بيت و شيعيانم را از گرفتارى و بلاها نجات خواهد داد.

اين كلام دو احتمال دارد:

الف) مراد حضرت، عصر غيبت باشد؛ در اين صورت، منظور اين است كه شيعيان، در دوران غيبت، تنها با توسّل به حضرت مى توانند گرفتارى ها را از خود دفع كنند.

حضرتعليه‌السلام در توقيع خود به شيخ مفيد (رحمه الله) فرمود:

ما در سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى نمودند.(44)

ب) مراد حضرت، عصر ظهور باشد؛ در اين صورت، مقصود اين است كه خداوند متعال با ظهور حضرت و غلبه اش بر تمام ظالمان، بلاها و مصايب را از اهل و شيعيانش دور مى كند.

جمع بين اين دو احتمال نيز ممكن است؛ به اين معنا كه حضرتعليه‌السلام هم در غيبت و هم هنگام ظهور خويش گرفتارى را از شيعيان دور مى سازد.

حديث بيست و چهارم:

(اميد به اجابت دعا)

«رَبِّ مَنْ ذَا الَّذي دَعاكَ فَلَمْ تُجِبْهُ، وَمَنْ ذَا الَّذي سَأَلَكَ فَلَمْ تُعْطِهِ، وَمَنْ ذَا الَّذي ناجاكَ فَخَيَّبْتَهُ، أَوْ تَقَرَّبَ إِلَيْكَ فَأَبْعَدْتَهُ »(45)

پروردگارا! چه كسى تو را خواند و تو دعايش را اجابت نكردى، و چه كسى از تو درخواست نمود و به او عطا نفرمودى، و چه كسى با تو مناجات كرد و او را نااميد ساختى، يا خود را به تو نزديك نمود و او را دور ساختى؟!

شرح اين فقره از دعا، برگرفته از دعاى معروف به دعاى علوى مصرى است. محمّد بن على علوى حسينى مصرى، در مكاشفه اى، خدمت حضرتعليه‌السلام مشرّف شد و اين دعا را از ايشان فرا گرفت و با خواندن آن به مقصودش رسيد.

حضرت در اين دعا ـ كه روح اميد را در انسان زنده مى كند ـ به انسان مى آموزد كه نبايد از دعا كردن و روى آوردن به درگاه ايزد نااميد شد؛ زيرا خداوند متعال كسى را دست خالى برنمى گرداند و هيچ دعايى را بى جواب نمى گذارد.

در اين جا ممكن است كسى بپرسد: «چه بسيارند دعاهايى كه به اجابت نمى رسند و چه بسا انسان از خدا چيزى را مى خواهد، ولى به او داده نمى شود و... پس منظور از اين حديث چيست؟» در پاسخ بايد گفت:

اوّلاً، چه بسا، انسان از چيزى كراهت دارد، در حالى كه خير او در آن است و ميل به چيزى دارد كه صلاح او در آن نيست؛ ولى با اين حال، آن را از ايزد تبارك و تعالى مى خواهد. در اين موارد، خداوند دعاى بنده اش را در ظاهر اجابت نمى كند، ولى به عوض آن، نعمت هاى ديگرى به او مى دهد و يا گناهانش را مى آمرزد.

ثانياً، برآورده شدن حاجات، احتياج به وجود شرايط و نبود موانع دارد. با نبود شرايط و وجود موانع، انسان هر چه دعا كند، حاجتش برآورده نمى شود. هم چنين براى دعا كردن آدابى است كه بايد رعايت شود و بدون رعايت آن ها دعا مستجاب نمى شود. نخستين شرط آن «عبد خدا» بودن است. شرط مهم ديگرش اين است كه دل كسى را نيازرده باشيم. كسى كه دل ديگرى را به ناحق مى شكند، چگونه توقع دارد دعايش مستجاب شود؟ نفرين فرد دلشكسته زودتر به درگاه ايزد مى رسد و مستجاب مى شود.

حديث بيست و پنجم:

(حرمت اموال مردم)

«فَلا يَحِلُّ لاَِحِد أَنْ يَتَصَرَّفَ مِنْ مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ »(46)

براى هيچ كس جايز نيست كه بدون اذن صاحب مال، در مالش تصرّف كند.

شرح اين كلام، بخشى از جوابى است كه حضرتعليه‌السلام در پاسخ مسائل اسدى، مرقوم داشته اند.

حضرت به مطلبى اشاره مى كنند كه در آيه ى شريفه ى( لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراض مِنْكُمْ ) (47) به آن اشاره شده است. خداوند در اين آيه فرموده است:

اموال خود را بين خود به باطل نخوريد، بلكه تصرّف شما به واسطه ى تجارتى باشد كه با رضايت شما، در ميانتان متداول است.

مال مسلمان نيز همانند آبرو و جانش بايد محفوظ باشد، و ديگران نبايد چشم سوئى به آن داشته باشند. مالك مال ديگران شدن، اگر بدون اسباب شرعى وعرفى (از قبيل تجارتِ با رضايت، بخشش، ارث، اجاره و يا ساير اسباب شرعى كه در فقه اسلامى به آن ها اشاره شده است) باشد، نتيجه اى جز هرج و مرج در پى ندارد. در اين آيه و نيز حديث شريف، اين گونه دستور داده شده كه تصرّف در مال ديگران بايد با رضايت يا اذن يا اجازه ى صاحب مال باشد و كسى حق ندارد با زور، مال ديگرى را از دستش بيرون آورد و خود را صاحب آن بداند.

حديث بيست و ششم:

(حضرت زهراعليها‌السلام الگوى حضرت مهدىعليه‌السلام )

«وَفي إِبْنَةِ رَسُولِ اللّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »(48) دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (فاطمه ى زهراعليها‌السلام ) براى من، اسوه و الگويى نيكو است.

شرح شيخ طوسى (رحمه الله)، در كتاب الغيبة خويش، قصّه ى مشاجره ى ابن ابى غانم قزوينى با جماعتى از شيعه درباره ى امر جانشينى امام عسكرىعليه‌السلام را نقل كرده است. ابن ابى غانم، به جانشينى براى حضرت امام عسكرىعليه‌السلام اعتقادى نداشت. عدّه اى از شيعيان نامه اى به حضرت مى نويسند و در آن مشاجره اى را كه ميان ابن ابى غانم و جماعت شيعه ايجاد شد، يادآور مى شوند.

حضرت، در جواب نامه، به خطّ مبارك خود، بعد از دعا براى عافيت شيعيان از ضلالت و فتنه ها و درخواست روح يقين و عاقبت به خيرى آنان و تذكر به امورى چند، مى فرمايد:

فاطمه ى زهرا، دختر رسول خدا، براى من، در اين مسئله، الگوى خوبى است.

در اين كه حضرت كدام گفتار يا رفتار حضرت زهراعليها‌السلام را سرمشق خويش قرار داده اند، احتمال هاى مختلفى بيان شده است. كه در اين جا به سه مورد از آن ها اشاره مى شود:

1. حضرت زهراعليها‌السلام تا پايان عمر شريفش، با هيچ حاكم ظالمى بيعت نكرد. حضرت مهدىعليه‌السلام هم بيعت هيچ سلطان ستمگرى را بر گردن ندارد.

2. شأن صدور اين نامه اين است كه برخى از شيعيان، امامت ايشان را نپذيرفته اند. حضرت مى فرمايند:

اگر مى توانستم و مُجاز بودم، آن چنان مى كردم كه حق بر شما كاملاً آشكار شود به گونه اى كه هيچ شكّى براى شما باقى نماند؛ ولى مقتداى من حضرت زهراعليها‌السلام است. ايشان، با اين كه حق حكومت از حضرت علىعليه‌السلام سلب شد، هيچ گاه براى بازگرداندن خلافت، از اسباب غيرعادى استفاده نكرد. من نيز از ايشان پيروى مى كنم، و براى احقاق حقّم در اين دوران، راه هاى غيرعادى را نمى پيمايم.

3. حضرت در پاسخ نامه فرموده است:

اگر علاقه و اشتياق فراوان ما به هدايت و دست گيرى از شما نبود، به سبب ظلم هايى كه ديده ايم از شما مردمان روى گردان مى شديم.

حضرت، با اشاره به حضرت زهراعليها‌السلام مى خواهند بفرمايند، همان طورى كه اذيت و آزارى كه دشمنان نسبت به حضرت فاطمهعليها‌السلام روا داشتند و سكوتى كه مسلمانان پيشه كردند، هيچ كدام سبب نشد كه ايشان از دعا براى مسلمانان دست بكشد، بلكه ديگران را بر خود مقدم مى داشت، من نيز اين ظلم ها و انكارها را تحمّل مى كنم و از دل سوزى و راهنمايى و دعا و... براى شما، چيزى فرو نمى گذارم.

حديث بيست و هفتم:

(نهى از تشكيك)

«لا عُذْرَ لاََحَد مِنْ مَوالينا في التَّشْكيكِ فيما يُؤَدّيهِ عَنّا ثِقاتُنا »(49)

در تشكيك نسبت به رواياتى كه موثّقان از ما براى شما نقل مى كنند، احدى از شيعيان ما عذرى ندارند.

شرح اين عبارت قسمتى از توقيعى است كه از سوى حضرت به «قاسم بن علا» درباره ى «احمد بن هلال عبرتايى» و دورى از او صادر شده است.

فقهاى عظام، در كتاب هاى استدلالى اصول، براى حجّيّت خبر ثقه، به اين روايت تمسك كرده اند؛ زيرا در واقع، حضرت در اين روايت، به متابعت و قبول روايات كسانى امر كرده است كه مورد وثوق اند و سنّت اهل بيتعليهم‌السلام را نقل مى كنند.

مفاد حديث، آن است كه، كسى حقّ ندارد در رواياتى كه اصحاب مورد وثوق از اهل بيتعليهم‌السلام نقل كرده اند، تشكيك كند و به آن ها ترتيب اثر ندهد، مگر در صورتى كه علم به خطاى آن داشته، يا مفاد خبر، مخالف با كتاب و يا سنّت قطعى يا عقل سليم باشد؛ زيرا اين ثقات از اصحاب اند كه واسطه ى نشر معارف اهل بيتعليهم‌السلام هستند و تشكيك در روايات آنان سبب مى شود كه چيزى از معارف اهل بيتعليهم‌السلام به دست ما نرسد.

شايان ذكر است كه وثاقت درجاتى دارد كه بعضى از مراتب آن، ملازم با عدالت، بلكه فوق عدالت است. تعبيرى كه امام حسينعليه‌السلام براى حضرت مسلم بن عقيل در نامه ى خود به اهل كوفه بيان داشته اند، مرتبه ى فوق عدالت را مى رساند؛ آن سخن چنين است:

من، به سوى شما، برادر و پسر عمو و مورد وثوق از خاندانم، مسلم بن عقيل را مى فرستم.(50)