کرامات یار در جمکران

کرامات یار در جمکران75%

کرامات یار در جمکران نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

کرامات یار در جمکران
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5189 / دانلود: 2132
اندازه اندازه اندازه
کرامات یار در جمکران

کرامات یار در جمکران

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

.

.کرامات یار در جمکران

نویسنده: سید محمد متین پور

در حریم مسجد مقدس جمکران

بسمه تعالی

جمکران در ۶ کیلومتری شهر مقدس قم واقع شده و همواره پذیرای زائرینی از نقاط مختلف ایران و جهان می باشد. این مکان مقدس، تحت توجهات و عنایات خاصه حضرت بقیه اللّه قرار دارد و خود آقا از شیعیانشان خواسته اند که به این مکان مقدس روی آورند، زیرا این مکان مقدس دارای زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین های دیگر برگزیده است.لذا سزاوار است که زائرین عزیز از برکات این مکان مقدس، حداکثر استفاده را ببرند و مراقب باشند که مسائل فرعی توجهشان را به خود جلب نکند و خود را در برابر حضرت مهدی (اروحنا فداه) حاضر ببینند و از انجام اعمالی که قلب مبارک آن حضرت را آزرده می سازد خودداری کنند. متذکر می گردد که علماء و شیفتگان آن حضرت استفاده های فراوان از این مسجد مقدس برده اند. سعی کنید در این مکان مقدس، لحظاتی را با آقای خود خلوت کرده و خالصانه برای ظهور مقدس حضرتش دعا کنید. زیرا بهبود همه چیز، تنها در سایه قیام شکوهمند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امکان پذیر است.

تاریخچه مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

شیخ حسن بن مثله جمکرانی می گوید: من شب سه شنبه، ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۳۹۳ قمری در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه، جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند برخیز و طلب امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را اجابت کن که تو را می خواند.

آنها مرا به محلی که اکنون مسجد (جمکران) است آوردند. چون نیک نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن تخت گسترده شده و جوانی سی ساله بر آن تخت، تکیه بر بالش کرده و پیری هم پیش او نشسته است، آن پیر حضرت خضرعليه‌السلام بود. پس آن پیر مرا بنشاند.

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مرا به نام خود خواند و فرمود: برو به حسن بن مسلم، که در این زمین کشاورزی می کرد، بگو که این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمینهای دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند. حسن بن مثله گفت: یا سیدی و مولای، لازم است که من دلیل و نشانه ای داشته باشم و الّا مردم حرف مرا قبول نمی کنند. آقا فرمودند: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما خودمان نشانه هایی برای آن قرار می دهیم و پیش سیدابوالحسن برو و به او بگو حسن بن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین بدست آورده است وصول کند و با آن پول مسجد را بنا کند.

نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مسجد جمکران

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به حسن بن مثله جمکرانی فرمودند: و به مردم بگو: به این مکان رغبت کنند و آنرا عزیز دارند. و چهار رکعت نماز در آن گزارند. دو رکعت اول به نیت نماز تحیت مسجد است که در هر رکعت آن یک حمد و هفت قل هو اللّه احد خوانده می شود و در حالت رکوع و سجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند. دو رکعت دوم به نیت نماز صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خوانده می شود، بدین صورت که سوره حمد را شروع می کنیم و چون به آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین می رسیم این آیه شریفه را صد مرتبه تکرار می کنیم و بعد از آن بقیه سوره حمد را می خوانیم، بعد از پایان سوره حمد سوره قل هو اللّه احد را فقط یکبار می خوانیم و به رکوع می رویم و ذکر سبحان ربی العظیم و بحمده را هفت مرتبه، پشت سر هم تکرار می کنیم و ذکر هر کدام از سجده ها نیز، هفت مرتبه است. رکعت دوم نیز به همین گونه است. چون نماز به پایان برسد و سلام داده شود، یکبار گفته می شود: لا اله الا اللّه وحده وحده، و به دنبال آن تسبیحات حضرت زهراعليها‌السلام خوانده شود و بعد از آن به سجده رفته و صد بار بگوید: اللّهم صل علی محمد و آل محمد.

فضیلت خواندن نماز در مسجد جمکران

آنگاه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند: هر کس این دو نماز را در این مکان بخواند، مانند آن است که در کعبه نماز خوانده باشد.

حسن بن مثله می گوید: چون من پاره ای راه آمدم، دوباره مرا بازخواندند و فرمودند: بزی در گله جعفر کاشانی است، آن را خریداری کن و بدین موضع آور و آن را ذبح کن و روز چهارشنبه گوشت آن را بر بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حق تعالی او را شفا دهد.

وی می گوید: من سپس به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم تا اینکه نماز صبح خواندم و سپس به سراغ علی المنذر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان موضع شب گذشته رفتیم. وقتی که رسیدیم، زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرمودۀ امام عجل الله تعالی فرجه الشریف حدود بنای مسجد را نشان می داد. سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانۀ او رسیدیم، خادمان او گفتند که سید از سحر در انتظار شما است. آیا شما از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی، به درون خانه رفتم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله، من در خواب بودم که شخصی به من گفت که حسن بن مثله نامی از جمکران پیش تو می آید، هر چه گوید تصدیق کن و بر قول او اعتماد کن که سخن او سخن ماست، و قول او را رد نکن و از هنگام بیدار شدن از خواب تا این ساعت منتظر شما بودم و آنگاه بود که ماجرای شب گذشته را برای او تعریف کردم. سید بلافاصله فرمود تا اسبها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدند. چون به نزدیک روستای جمکران رسیدند گله جعفر کاشانی را دیدند، حسن بن مثله به میان گله رفت و آن بز که از پسِ همه گوسفندان می آمد پیش حسن بن مثله دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آن را ندیده بودم، به هر حال آن بز را به مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که از گوشت آن خورد با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیه اللّه (ارواحنا فداه) شفا یافت. حسن بن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفتند و مسجد جمکران را با چوب و دیوار پوشانیدند، سید زنجیرها و میخ ها را با خود به قم بُرد و در خانه خود گذاشت. هر بیماری و دردمندی که خود را بدان زنجیر می مالید، خدای تعالی او را شفای عاجل عنایت می فرمود ولی پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیر ها پنهان گشته و دیگر کسی آن ها را ندید. این بود تاریخ مختصری از مسجد مقدس جمکران و چگونگی بنای آن.

فرمان مقدس حضرت بقیه اللّه (ارواحنا فداه) برای تأسیس مسجد مقدس جمکران را علّامه نوری در کتاب شریف نجم ثاقب به صفحۀ ۲۹۴ و جنه المأوی، صفحه ۲۳۰ از کتاب گرانقدر «مونس الحزین»، تالیف شیخ صدوق نقل کرده است(۱) .

۱ - بر اساس تحقیق که به عمل آمده، کتاب «مونس الحزین» تألیف ابن فتّال نیشابوری است. ] مناقب ابن شهراشوب، ج ۴، ص ۱۲ [.

خوش است گر مسافری رسد سلامت از سفر

چه شد که قصد بازگشت از این سفر نمی کنی؟

نگر به خیل سائلان، به سامرا و جمکران

چرا ز باب خانه ات سری به در نمی کنی؟

خوانندگان عزیز به چند نکته توجه فرمایید:

۱ - یکی از آداب و سنن مردم متدیّن اصفهان، توسل به اهل بیتعليهم‌السلام است که به همین علت در این استان در طول سال، همیشه مجالس جشن و سرور در ایام میلاد و مجالس روضه و عزاداری در ایام شهادت اهل بیتعليهم‌السلام برپاست.

۲ - در راستای همین هدف یکی از سنت های خوبی که از قدیم توسط علماء و مردم با ولایت اصفهان بنا گذاشته شده، رفتن به مسجد مقدس جمکران به خصوص در شب های چهارشنبه می باشد.

۳ - این مسافرت توسط بعضی از دفاتر زیارتی یا هیئآت مذهبی یا بعضی از دوستان امام زمان تدارک دیده میشود.

۴ - معمولاً حرکت اتوبوس ها از اصفهان ساعت ۲ بعدازظهر و برگشت از مسجد مقدس جمکران ساعت ۱۲ شب می باشد به صورتی که اذان صبح در اصفهان باشند.

۵ - هزینه پذیرایی هر هفته زائرین، توسط یک یا چند نفر پرداخت می شود و فقط هزینه اتوبوس با زائرین است.

۶ - زائرین در این سفر زیارتی که حدود ۱۶ ساعت طول می کشد به زیارت حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام مشرف می شوند و سپس از مسجد مقدس جمکران نماز امام زمان می خوانند و بعد از مراسم دعای توسل راهی اصفهان می شوند.

۷ - هر چند این سفر زیارتی در طول سال انجام می شود اما در بعضی از مناسبت ها مثل ایام میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیش از ۲۰۰ اتوبوس از اصفهان راهی جمکران می شوند و این در حالی است که ۴۰ سال قبل، از اصفهان با یک اتوبوس، زائران به جمکران مشرف می شدند. و جمع زائرین حاضر در مسجد به بیش از ۱۰۰ نفر نمی رسید.

۸ - بنده حقیر با لطف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، سالهاست که موفق شده ام تمام شبهای چهارشنبه در کاروانهای مختلف جزو زائرین و خدمتگزاران امام زمان باشم ( مگر اینکه در سفر زیارتی حج یا عتبات حضور داشته باشم). و در طی این مدت کرامات و عنایات زیادی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به زائرین مسجد مقدس جمکران دیده و از زبان زائرین شنیده ام ولی معمولاً از بیان آن خودداری می کردم ( مگر در موارد خاص ) تا اینکه بر اثر خوابی تصمیم گرفتم که این مطالب را بنویسم و برای دیگران بیان کنم و این رؤیای صادقه، باعث شد تا این جزوه تهیه شود و در اختیار دوستان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد تا انشاءاللّه با مطالعه آن قلب ها بیشتر متوجه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

جمکران ای منزل دلدار من

جمکران تنها نشان یار من

من گدای تربت کوی تو اَم

حسرت دیدار مَد روی تو اَم

ترسم که بیای و من آنروز نباشم

ای کاش که من خاک کف پای تو باشم

هر کس به رهی جوانی اش پیموده

من هم در خانه شما پیر شدم

هر کس گرفت دست توسل به دامنی

من دست خود به دامن مهر شما زدم

۹ - لازم به ذکر است که در این سفر زیارتی، زائرین موفق به زیارت کریمه اهل بیت، دختر موسی بن جعفر، حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام می شوند. بانوی بزرگواری که سه امام بزرگوار ( امام صادق، امام رضا و امام جوادعليهم‌السلام ) شیعیان را تشویق به زیارت ایشان نموده اند(۱) . به همین علت در این حرم کرامات و عنایات بسیار زیادی اتفاق افتاده است که علماء کتابهای مستقلی در این زمینه نوشته اند و این کرامات را در آن ثبت نموده اند(۲).

و البته زائرین مسجد مقدس جمکران نیز که توفیق حضور در این حرم با صفا را دارند از الطاف خاصه و عنایات این شفیعه بزرگ روز محشر بهره مند شده که اینجانب نیز در جریان بعضی از آنها قرار گرفته ام ولی فعلاً در این مختصر جای بیان آنها نیست.

چشم دلم به سمت حرم باز می شود

با یک سلام صبح من آغاز می شود

قفل دلم شکسته کنار دَرِ حرم

از مرقدت دری به جنان باز می شود

کو چشم روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می شود

این جا بهشت دختر موسی بن جعفر است

از نفحه شهود و تجلی معطر است

هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل

دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است

۱ - امام جوادعليه‌السلام فرمودند: پاداش زیارت حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام بهشت است. امام رضاعليه‌السلام فرمودند: هر کس خواهرم حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام را در قم زیارت کند مثل این است که مرا زیارت کرده باشد. و امام صادقعليه‌السلام فرمودند: خداوند قبر حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام تجلیل گاه قبر حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام قرار داده است.

۲ - مراجعه شود به کتاب کریمه اهل بیت تألیف عالم بزرگوار حضرت حجه الاسلام مهدی پور که بیش از ۳۰۰ کرامت را در این کتاب جمع آوری کرده اند.

نکاتی مهم از حضرت آیت اللّه العظمی نجفی مرعشی درباره مسجد مقدس جمکران

.علما و بزرگان و مراجع تقلید همیشه خود جزء زائرین مسجد مقدس جمکران بوده اند و شیعیان را تشویق به رفتن به این مسجد کرده اند.

حضرت آیت اللّه العظمی سیّد شهاب الدّین نجفی مرعشی می فرمایند: این مسجد شریف از سال ۳۹۳ ه-.ق تا کنون بیش از هزار سال از تأسیس آن می گذرد و مورد احترام علما و اعلام و محبّین گرام شیعه بوده و کرامات بسیار از این مسجد دیده شده است، و علماء در این زمینه مطالبی نوشته اند. مِن جمله مرحوم شیخ محمد علی کجوئی معروف به قمی در کتاب تاریخ قم در جلد اول و دوم اشاره به کراماتی که در این مسجد اتفاق افتاده دارد و اشخاصی که شرف یاب حضور مبارک حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف شده اند را نام می برد.

آیت اللّه مرعشی در ادامه می فرماید: حقیر خودم به مکرر کراماتی در مسجد مقدس جمکران مشاهده کرده ام، و موفق شده ام چهل شب چهارشنبه در آن مسجد بیتوته کنم (از شب تا صبح بمانم) و موفق به تکرار این عمل شده ام و جای تردید نیست که این مسجد از مکانهای مورد توجه و نزول برکات الهی می باشد و بر من ثابت شده است که حضرت در این مکان رفت و آمد دارند و بعد از مسجد سهله در کوفه، بهترین مقام و بهترین جایی است که منتسب به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد(۱) .

قال امیرالمؤمنینعليه‌السلام : ذکرنا اهل البیت شفاء من الوعک والاسقام و وسواس الرّیب(۲)

مولا امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود: ذکر و یاد ما اهل بیت باعث شفا از بیماری های جسمی و روحی است.

حضرت آیت اللّه العظمی بهجت فرمودند:

یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از اهمّ ضروریات است. ضروریات را ما خلاصه در نان و آب نموده ایم که اگر نباشد از بین می رویم در حالی که اگر یاد خدا و ولی خدا در زندگی ما فراموش شود روح ما از بین رفته و آن نشاط لازم را نخواهد داشت. پس به یادش باش تا اثر این کیمیا را بیابی، قبل از خواندن درس، قبل از خواب، قبل و بعد از هر نماز در هر ثانیه عُمر شریف یاد آن عزیز سفر کرده را در قلبت زنده کن تا لذت زندگی حاصلت شود.

______________________________________

۱ - مراجعه شود به کتاب مسجد مقدس جمکران تجلیلگاه صاحب الزمان صفحات ۴۶ تا ۴۸

۲ - المحاسن ج ۱ ص ۶۳

مادری که شفای فرزندش را در مسجد مقدس جمکران گرفت

یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف) ادرکنی یک زنی است، بی کس، سالمند و فقیر او را دعوت می کنند که در منازلشان تمیز کاری و در مجالسشان خدمتگزار باشد از این طریق إمرار معاش می کند. علاقه خاصّی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مسجد مقدس جمکران دارد. لذا هر وقت هزینه این سفر را داشت شب چهارشنبه به جمکران مشرّف می شد. او یک بچه دارد آن هم یک جوان حدود بیست سال، یک روز با موتورش با ماشینی تصادف می کند و ضربه مغزی می شود که خودش هم مقصّر بوده است. او بی هوش می شود در حالیکه از دهان و بینی او خون می آمده است او را به بیمارستان برده و بستری میکنند. پزشکان نتیجه معاینه را این طور اعلام می کنند که فوراً باید کاسه سر را برداشته و چند عمل جراحی انجام دهند که دکتر جرّاح پنج میلیون می خواهد و خرج بیمارستان و دارو و غیره هم حدود هفت میلیون می شود. آنها را فوری به حساب واریز کنید تا فردا او را جراحی کنیم. مادر هیچ نداشت و کسی را هم ندارد، در فکر فرو رفت که چه کند، عقلِ او راهی را به او نشان داد. تنها راه، راه پناه به کشتی نجات و فریادرس بیچارگان یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. لذا گفت قبول دارم تا فردا که می خواهید عمل کنید، مقدمات عمل را انجام دهید.

تا فردا قبول کردند او آمد از بیمارستان بیرون ماشین در بست گرفت که او را ببرد مسجد مقدس جمکران، پس از یکی دو ساعت توقف برگرداند،راننده می گوید او را سوار کردم تا جمکران گریه می کرد و با امام زمان صحبت می کرد تا به در مسجد که رسیدیم قبل از آن که ماشین توقف کامل کند درب ماشین را باز کرده خود را از ماشین پایین انداخت و غَلتان داخل مسجد شد. همراه او بودم مشغول نماز شد بعد از نماز سر به سجده گذاشته و می گفت: آقا با صد اُمید بر درِ این خانه آمدم،آن کنیزی که هر وقت او را دعوت می کردی می آمد و برای مظلومیت مادرت و مصائب آن بزرگوار اشک می ریخت، برای عمّه سه ساله ات ناله می زد و برای طفل شیرخواره جَدَّت می گریست. حال تنها گشتم، پسر جوانم در بیمارستان بستری است میخواهند او را عمل کنند در حالیکه او در حال فوت می باشد تُرا به پریشانیِ عمه جانت حضرت زینبعليها‌السلام مرا از این پریشانی نجات بده.

پس از دو ساعت حرکت، به اصفهان آمدیم به بیمارستان رفتیم نزدیک اطاقش شدیم، دیدیم دمِ اطاق عده ای از دکتر ها و پرستارها و دیگران ایستاده اند در حالیکه بعضی ها گریانند با خود گفتم جوان مرده است، ولی وارد اطاق که شدم دیدم جوان روی تخت نشسته در حالیکه لیوان شیری می خورد چشمش به مادرش که افتاد گفت: مادر کجا رفته بودی؟ چکار کردی؟ گفت: چطور شد؟ گفت: در آن حال دیدم اطاقم بوی خوشی و روشنایی خاصّی پیدا کرد، چند نفر وارد شدند یکی از آنها برجسته تر بود، پیش آمد، دست مبارکش را روی سرم کشید و فرمود: بلند شو تو خوب شدی، مادرت شبهای چهارشنبه مهمان ماست و با عزاداری برای مادرمان و رفتار او موجب رضایت ما می گردد، حال آمده و مرا به جان مادرم قسم داده، من درِ خانه خدا وساطت کردم و خدا تو را شفا داد، بلند شو، تو هیچ مشکلی نداری. با مختصر دارو و خدماتی او را مرخّص کردند.

مسجد مقدس جمکران جلوه گاه عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و میعادگاهِ منتظران و حاجت مندان است.

با صد امید بر درِ این خانه آمدم

اقرار می کنم که تو خوبی و من بدم

مردود تر ز من نبود بنده ای، ولی

باور نمی کنم که تو مولا رَدم کنی

جوانی که قرار بود پاهایش را قطع کنند

یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف) ادرکنی

آقای دکتر سعادت که یکی از افراد اطاق عمل بیمارستان آیت اللّه صدوقی می باشد، این قضیه را نقل می کنند که در زمان جنگ تحمیلی عزیزانی که در جبهه مجروح می شدند آنها را با هواپیما به شهرها و بیمارستانها انتقال می دادند منجمله بیمارستان صدوقی.

یک روز عده ای از عزیزان را به بیمارستان ما انتقال دادند طبق معمول گروه پزشکی آمدند و یکی یکی مجروح ها را معاینه و دستورات لازم را در پرونده اش ثبت می کردند و طبق دستور صادره وارد عمل می شدند تا به جوانی رسیدند که او از ناحیه دو پا مجروح بود. اطباء متّحداً گفتند هر چه زودتر باید دو پایش را از زانو قطع کنیم وگرنه عفونت بالاتر می رود و مجبور می شویم از بالاترقطع کنیم. این موضوع را به او گفتند او قبول کرد و گفت راضیم به رضای خدا. بعد سؤال کرد چه موقع میخواهید عمل جراحی کنید؟ گفتند: فردا اول وقت، گفت: فردا چند شنبه است؟ گفتند: دو شنبه. گفت: برای سه شنبه عمل کنید، گفتند: عفونت بالاتر میرود باید بالاتر را قطع کرد، گفت: به مسئولیت خودم و نوشته داد. لذا روز سه شنبه خواستند او را به اطاق عمل ببرند، گفت: اول مرا به حمام ببرید، گفتند: آب برای زخمها ضرر دارد و اطباء اجازه نمی دهند. گفت: من هم به هیچ عنوان در اطاق عمل حاضر نمی شوم، هر چه با او صحبت کردند، حاضر نشد. مجدداً از او نوشته گرفتند و اجازه دادند، لذا همراه او، با برانکاه او را به طرف حمام برد، از او سوال کرد که چه لزومی دارد که به حمام بروی، در حالی که اینقدر برای شما ضرر دارد؟ در جواب گفت: هر هفته روز های سه شنبه عازم مسجد مقدس جمکران می شدم، و قبل از حرکت غسل زیارت می کردم، می خواستم طبق هر هفته غسل کنم. او را در حمام بردم کمک کردم لباسهایش در آورد و گفت می خواهد بعد از غسل همانجا نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوانم. مرا بیرون کرد، پشت در صدای او را می شنیدم که می گفت آقا پاهایی که در خانه ات حرکت می کرد و با شما درد دل می کرد میخواهند از بدنم جدا کنند تو را به آن آبله های پاهای عمه جانت حضرت رقیهعليها‌السلام اگر صلاح می دانی از خدا شفای مرا بخواه، از اینکه پاهایم را می بُرند ناراحت نیستم، از اینکه دیگر نمی توانم در خانه ات را ه بروم و برای مادرت و جد بزرگوارت ناله بزنم ناراحتم. از صدای ناله او هر کس از آنطرف عبور می کرد، از سوز ناله او می ایستاد. پشت درِ حمام جمعیت ایستاده بودند و به ناله های او گوش می دادند همه با گریه، برای او دعا می کردند. بعد از دقایقی، دیگر صدایی نیامد همه ناراحت شدند و گفتند شاید از دنیا رفته، به در زدند و خواستند در را باز کنند نتوانستند، بعد از چند دقیقه جوان در را باز کرد و دوان دوان دوید به طرف اطاقش و درخواست کرد که لباسهای شخصی مرا بیاورید گفتند: چطور شد؟ پاهایش را نشان داد، پاهایی که مجروح بود، بدون هیچ گونه زخم و دردی سالم شده بود، گفت: با گفتن یا بقیه اللّه خوابم برد و در عالم خواب، خدمت آقا حجه بن الحسن شرف یاب شدم، به من فرمودند: تو زائر و میهمان شب های چهارشنبه من هستی، ما کسی که رفتار و کردار و گفتار و اعمالش برای ما باشد، اگر در گرفتاری از ما درخواستی داشته باشد، حاجت او را از خدا درخواست می کنیم.

خوشا به حال کسی که رفتار، نگاه، حجاب و اعمالش مورد رضایت خدا و اهل بیت باشد، زود به حاجت میرسد. لذا لباس های خود را گرفت و گفت میخواهم به جمکران بروم و از آقا تشکر کنم.

با صد امید بر در این خانه آمدم...

تو که درد آشنای اهل دردی

تو که دست کسی را رد نکردی

بگو حالا که دل هامان شکستی

دلت می آید آیا برنگردی؟

آیین دست های شما مهربانی است

این دست ها کرامتشان آسمانی است

خورشیدی و ماه، ریزه خورِ سفره تو اَند

آوازه محبت تو کهکشانی است

تقویم کل سال ، برایم سه شنبه است

این روزها هوای دلم جمکرانی است

بچه ای که دستش از نخاع قطع بود

یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجک الشریف) ادرکنی

شب شهادت یکی از ائمهعليهم‌السلام بود که مصادف با شب چهارشنبه بود. لذا عده زیادی آمده بودند دفتر که به جمکران مشرّف شوند. یک ماشین تکمیل شد. این بنده حقیر افتخار خدمتگزاری آنها را پیدا کردم. در بین راه یکی از دوستان، آقائی که با فرزند شش یا هفت ساله آمده بودند به من نشان داد و گفت او مورد عنایت آقا در مسجد مقدس جمکران قرار گرفته است از او سؤال کن. لذا پهلوی او نشستم و از او سؤال کردم او چنین گفت: که فرزندم بر اثر تصادف دست راست او نخاع هایش قطع شد و دستش هیچگونه حرکتی نداشت، تمام هستی ام را خرج کردم، چندین بار در بیمارستانها در اطاق عمل رفت ولی نتیجه ای نداشت، متحداً اطباء گفتند باید صبر کنیم تا به سن ۲۵ سالگی برسد و قدرت عمل سنگین را داشته باشد تا جراحی شود البته هفتاد درصد احتمال خوب شدن دارد. آوردیم او را در خانه، مدرسه هم می رفت و با این امید که انشاءاللّه در آینده خوب شود.

روزی به یکی از دوستانم برخوردم، از من سؤال کرد که چرا پریشانی؟ قضیه را برای او گفتم، او گفت: شما که همه کاری انجام داده اید این کار را هم انجام بده. ما بی کس نیستیم ما امام زمان را داریم که چاره بیچارگان است. و آن اینکه روزهای سه شنبه کاروان هایی به مسجد مقدس جمکران می روند عده ای گرفتار به زیارت آن بزرگوار رفته و از وجود با برکتش حاجت روا می شوند. شما هم این هفته فرزندت را به جمکران بیاور و از آقا شفای او را بخواه انشاءاللّه نتیجه می گیری. از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و امیدوار، سه شنبه با همین کاروان به جمکران رفتیم. گفتم: پسرم امروز می خواهم یک حرف راستی را به شما بزنم و آن اینکه دست تو تا وقتی که قدّ آقاجان هم بشوی همین طور است چند مرتبه در اطاق عمل رفتی، دستت را شکافتند، نتیجه نداشت. ولی امروز تو را به اینجا آورده ام پیش یک آقای دکتری که نه سوزن می زند و نه دستت را پاره می کند با یک نگاه که میکند دستت خوب می شود.

این آقای دکتر،مادری دارد که به او خیلی علاقه دارد، باید مثل بعضی وقت ها که از من چیزی می خواهی و می گویم نه، پا بر زمین میزنی و گریه میکنی و درخواست میکنی تا بگیری همانگونه عمل کن، و آقا را به جان مادرشان قسم بده تا آقا بیاید و تو را خوب کند. اگر از اینجا رفتیم و آقا نیامد برای همیشه دست تو همین طور است.

او را تنها گذاشتم و جای دیگر مشغول دعا و زیارت شدم. وقت برگشتن شد، آمدم دیدم چنان گریه می کند و عده ای اطرافش ایستاده اند و در اثر گریه های او گریه می کنند، او هم پا زمین می زند و میگوید آقا دکتر! جانِ مادرت مرا خوب کن آخه بچه ها در مدرسه مرا مسخره می کنند می خواهم لباس بپوشم نمی توانم آقا بیا آقا بیا. او را بغل کردم و با ناراحتی و گریه شدید به طرف ماشین حرکت کردم. گفت: کجا می روی آقای دکتر هنوز نیامده،من نمی آیم. گفتم: انشاءاللّه هفته آینده، دیگر از آمدنش گذشت.

در حالیکه گریه می کرد خوابش برد، آمدیم اصفهان او را در جایش خواباندم و خود نیز خوابیدم طولی نکشید از صدایش بیدار شدم و دیدم با دو دست حرکت و بازی میکند همینکه دید بیدار شدم دوید به طرف من و گفت: بابا ببین دستم خوب شد، آقای دکتر دستم را خوب کرد. پرسیدم چه شد؟ گفت: یک آقایی در خواب آمد و گفت تو دیشب میهمان ما بودی و مرا به حق مادرم قسم دادی من درِ خانه خدا وساطت کردم و تو شفا یافتی بعد از آن روز روزهای سه شنبه می گوید من امروز مدرسه نمی روم میخواهم بیایم از آقای دکتر تشکر کنم، آیا من این معرفت را دارم که از آقا تشکر این همه نعمت را به جا آورم.

مسجد مقدس جمکران دارالشفای دردمندان و بیچارگان آقا حجه بن الحسن العسگری می باشد.

آتش سوزی و مشهدی حسنِ نابینا در عرفات

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

در سفری خدمت حجه الاسلام حاج میرزا علی عابدی اهل خوراسگان بودم. ایشان حمله دار و موقع حج واجب خدمتگزار زائرین بود. روزی برایم تعریف کردند که در سال ۶۸ که در عرفات آتش سوزی شد و عده ای از زائران طعمه آتش قرار گرفتند بین زائرانِ من، یک نفر نابینا بود به نام مشهدی حسن که با چند نفر از بستگانش آمده بود. وقتیکه آتش گرفت چادرِ ما وسط آتش قرار داشت. عده ای از چادر بیرون بودند و عده ای که داخل بودند به بیرون فرار کردند. ولی باز هم چند نفر گرفتار شدند. پس از خاموش شدن کامل آتش، هر کسی به هتل های خود رفت و پس از ۲۴ ساعت هر کس به محل خودش رفته بود، هر کس نبود طعمه آتش قرار گرفته بود. من جمله مشهدی حسن. هر چه گشتند نبود نام او را جزو سوخته شدگان اعلام کردند. پس از دو روز یک ماشین کنار درب هتل توقف کرد و مشهدی حسن از آن خارج شد. پرسیدند کجا بودی؟ گفت: داخل هتل شوید تا بگویم. همه زائرین جمع شدند و او چنین گفت: وقتی آتش چادر را فرا گرفت بستگانم را یکی یکی صدا زدم جوابی نشنیدم مدیر و کارمندان را صدا زدم مرا نجات دهید، اما خبری نشد، نام هر کس را که صدا زدم جوابی نشنیدم، فهمیدم کسی نیست بلند شدم از روبرو رفتم به شعله برخوردم برگشتم از پشت سر حرکت کردم حرارت احساس کردم، طرف راست را ادامه دادم باز به آتش رسیدم به طرف چپ رفتم باز هم آتش بود. متوجه شدم همه اطرافم آتش است. از همه جا و همه کس نااُمید شدم لذا دو دست روی سر نهادم و آقا و مولایم را صدا زدم « یا بقیه اللّه ادرکنی!» لحظه ای نگذشت، بوی بسیار خوشی را استشمام کردم و با صدای بسیار زیبایی، شنیدم که فرمود: مشهدی حسن تنهایت گذاشتند، دستت را به من بده چند قدم که رفتم بین عده ای قرار گرفتم، سفارش مرا به شخصی کردند و مرا به او سپردند او کمک کرد تا اعمالم را انجام دادم و گوسفندی برایم کُشت.

امروز آن شخص از من پرسید: می خواهی پیش رُفقایت برگردی؟ گفتم: بله. بدون اینکه از من سؤال کند که نام کاروان چیست یا اهل کجایی، مرا سوار ماشین کرد و به اینجا آورد و گفت اینجا هستند و این هم هتل شماست.

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به تنگ آمد وقت است که باز آیی

دائم گل این بُستان شاداب نمی ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

علم الهى

علم الهى يكى از صفات بارز خداوندى است. او داناى مطلق است و هيچ گونه جهل و نادانى دامن او را آلوده نمى سازد. دانشى كه هم به ذات و هم به تمام افعال و هم به تمام عالم از ريزترين تا درشت ترين موجودات، در تمام زمان ها تعلق دارد، علم نامحدود و عين ذات اوست كه قبل از تحقق عالم نيز، به صورت تفصيلى، وجود داشته است. حال به نكات دقيقى كه درباره ى علم الهى از آيات قرآن به دست مى آوريم، مى پردازيم:

١ - همه ى امور متعلق علم الهى است. اين مطلب به اجمال و تفصيل، در قرآن بيان شده است; مثلا مى فرمايد:

( وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ ) ;[١١٠] بدانيد كه خداوند از همه چيز آگاه است.

اين آيه، به طور اجمال، عموميت علم الهى را بيان مى كند و آيات ذيل، مصاديق متعلق علم حق تعالى را توضيح مى دهند:

( وَهُوَ اللّهُ فِي السَّماوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ ) ;[١١١] اوست خداوند در آسمان و زمين، كه پنهان و آشكار شما را مى داند و از آنچه انجام مى دهيد با خبر است.

( وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَيَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَة إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّة فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْب وَلاَ يَابِس إِلاَّ فِي كِتَاب مُبِين ) ;[١١٢] و كليدهاى غيب، تنها در نزد اوست و جز او كسى آن را نمى داند. آنچه را در خشكى و درياست مى داند. هيچ برگى نمى افتد، مگر اين كه از آن آگاه است و هيچ دانه اى در مخفيگاه زمين و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اين كه در كتابِ آشكار ثبت است.

( قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ واللهُ على كلِّ شىء قَديرٌ ) ;[١١٣] بگو آنچه در سينه هاى شماست، پنهان داريد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مى داند و از آنچه در آسمان و زمين است آگاه است و خداوند بر هر چيزى تواناست.

( أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوب ) ;[١١٤] آيا نمى دانستند كه خداوند اسرار و سخنانِ در گوشى آنها را مى داند و خداوند از همه ى غيوب آگاه است؟

( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد ) ;[١١٥] ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم; و ما به او از رگ قلبش نزديك تريم.

برخى از آيات قرآن در صدد اثبات علم الهى هستند; براى نمونه، آيه ى ١٤ سوره ى ملك مى فرمايد:

( أَلاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ) ; آيا آن كسى كه موجودات را آفريده است از حال آنها آگاه نيست؟ در حالى كه او لطيف و آگاه است؟

نتيجه ى اين استدلال اين است كه، وقتى خالقيت و شمول آن براى حق تعالى ثابت شد، بدون شك، چون داراى اختيار و اراده است، نسبت به كارى كه انجام مى دهد آگاهى نيز دارد. علاوه بر اين استدلال، مى توان از طريق برهان نظم و هماهنگى و اعجاب هاى پيچيده ى عالم و نيز نامتناهى بودن ذات واجب الوجود و علت العلل و احاطه ى كامل او به جهان، به علم نامحدود او پى برد; زيرا علم خداوند از سنخ تصورات و مفاهيم ذهنى و از نوع علم حصولى نيست; بلكه خداوند بدون وساطت مفاهيم با حقايق خارجى ارتباط دارد; لذا علم او از نوع علم حضورى است. شايان ذكر است كه خداوند، هم قبل از آفرينش موجودات و هم بعد از آنها به همه ى آنها داناست; بعد از تحقق آنها به علت احاطه ى تام به آنها عالم است; و قبل از تحققشان از آن جهت كه خداوند واجد تمام كمالات موجودات است، به تمام آنها احاطه دارد; پس در آن مقام نيز علم به تمام كمالات و موجودات را داراست.

حال كه مفهوم علم الهى تا حدودى روشن شد، اينك به مراتب و لوازم علم الهى، كه عبارت اند از سمع، بصر، حكمت، اراده و مشيت، مى پردازيم:

متكلمان اسلامى عموماً حق تعالى را به اوصاف سميع و بصير ستوده اند و شايد بدان جهت باشد كه از اين دو صفت در قرآن به طور فراوان ياد شده است. اشاعره صفات سمع و بصر را همانند علم و قدرت و اراده و حيات و تكلم، صفات زايد برذات و قديم دانسته اند، كه مستلزم تعدد قديم و شرك در ذات واجب الوجود است; ولى ساير متكلمان اسلامى، سمع و بصر را به علم الهى به مسموعات و مبصرات تفسير كرده اند كه در اين صورت، سميع و بصير دو مرتبه از مراتب و درجات علم حق تعالى به شمار مى آيند. برخى از آيات اين باب عبارت اند از:

( إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ) ;[١١٦] خداوند نسبت به بندگانش خبير و بيناست.

( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ ) ;[١١٧] همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.

( وَاعْلَمُوْا أَنَّ اللّهَ سَميعٌ عَلِيمٌ ) ;[١١٨] و بدانيد كه خداوند شنوا و داناست.

( هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ) ;[١١٩] در آن هنگام كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت: خدايا، از سوى خود، فرزند پاكيزه اى بر من عطا فرما، كه تو شنونده ى دعا هستى.

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه فرموده اند:

خداوند سميع و بصير است، ولى بدون نياز به عضو بينايى و شنوايى; بلكه بذاته شنوا و بيناست.[١٢٠]

نگارنده ى اين سطور در باب اين كه چرا خداوند علاوه بر آيات علم، به آيات مربوط به سمع و بصر نيز اشاره كرده است، چنين احتمال مى دهد كه، شايد كسانى گمان كنند خداوند فقط به امور كلى علم دارد و نسبت به جزئيات و امور محسوس احاطه و علمى ندارد; در اين صورت، آيات مربوط به سمع و بصر اين احتمال را دفع مى كنند.

سومين صفتى كه از لوازم علم الهى شمرده مى شود، صفت حكمت است كه در آيات( إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) [١٢١] و( كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيم خَبِير ) [١٢٢] و( وَكَانَ اللّهُ وَاسِعَاً حَكِيماً ) [١٢٣] بيان شده است.

حكمت در كتاب هاى لغت، مانند: العين خليل بن احمد، مفردات راغب، لسان العرب و صحاح اللغة، به معناى علم و دانش و داورىِ به حق و انجام عمل صحيح و حساب شده و شناخت بهترين اشيا با كيفيت برتر به كار رفته است; و به هر حال، كار حكيمانه و داراى غرض و هدف و از روى مصلحت، بدون علم و آگاهى تحقق پذير نيست; و از آن رو كه علم خداوند به تمام امور تعلق مى گيرد، پس تمام افعالش با حكمت آميخته است. شايان ذكر است كه هدف دارى خداوند به فعل الهى تعلق دارد، نه به ذات او; يعنى خداوند داراى هدف فاعلى نيست; زيرا اين هدف مستلزم نقص و استكمال است، بلكه هدف او فعلى است; يعنى براى رفع نواقص از فعل به چنين اقدامى دست مى زند; گرچه در نهايت، اين اهداف به حبّ ذات فاعل بر مى گردد.

چهارمين صفتى كه از لوازم علم الهى شمرده ميشود، اراده و مشيت حق تعالى است. بدون شك، خداوند افعالش را از روى اراده و اختيار انجام مى دهد و اراده ى او به دو نوع اراده ى تكوينى و اراده ى تشريعى ظهور مى كند. اراده ى تكوينى به صورت ظهور افعال او در عالم تكوين تحقق مى يابد; و ارادهى تشريعى توسط اوامر و نواهى موجود در شريعت كشف مى شود. اراده به معناى دوست داشتن و پسنديدن، تصميم گرفتن و قصد كردن و تصميم برخاسته از ترجيح عقلانى، و اختيار به معناى خواست و گزينشِ يكى از دو گرايش متضاد، بدون اكراه و اضطرار به كار رفته است و اراده و اختيار در حق تعالى به معناى دوست داشتن و نفى اكراه و اضطرار است.[١٢٤]

به عبارت ديگر، اراده ى خداوند به دو قسم ذاتى و فعلى قابل تقسيم است. اراده ى ذاتى، همان علم به نظام اصلح در جهان آفرينش، يا حب به كمالات; و اراده ى فعلى، عين ايجاد مى باشد; در اين صورت، اراده ى ذاتى عين علم، و اراده ى فعل جزء صفات فعلى به شمار مى روند.

و اما آيات مربوط به اراده ى الهى عبارت اند از:

( إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْء إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ) ;[١٢٥] هنگامى كه چيزى را اراده مى كنيم، فقط به آن ميگوييم موجود باش، پس موجود مى شود.

اين آيه بر اين نكته دلالت دارد كه بين اراده ى الهى و تحقق فعل، هيچ فاصله ى زمانى اى وجود ندارد.

( قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ) ;[١٢٦] بگو چه كسى در برابر خداوند مى تواند از شما دفاع كند، اگر زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى را اراده كند؟ بلكه خداوند به تمام اعمالى كه انجام مى دهيد، آگاه است.

آياتى از قرآن، مرادهاى الهى را توضيح و تبيين مى كند; همانند:

( وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ) ;[١٢٧] اراده ى ما بر اين است كه به مستضعفان نعمت بخشيم و آنان را وارثان و پيشوايان زمين قرار دهيم.

( يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ) ;[١٢٨] خداوند راحتى شما را اراده مى كند و زحمت شما را اراده نمى كند.

و آيه ى زير بر مشيت الهى و عموميت آن دلالت دارد:( يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ ) ;[١٢٩] خداوند هر چه را اراده كند مى آفريند; چرا كه خدا بر همه چيز تواناست.

قدرت الهى دومين صفت از صفات ثبوتيه ى ذاتيه ى حق تعالى، صفت قدرت است. قدرت يعنى فاعل به گونه اى باشد كه هرگاه بخواهد، فعل را انجام دهد و هرگاه نخواهد، انجام ندهد; بنابراين، هر قادرى، هم داراى اراده و مشيت است، و هم دامنه ى قدرتش فعل و ترك را در بر مى گيرد. علت العلل و واجب الوجود دانستن خداوند، بيانگر و اثبات كننده ى قدرت الهى است; علاوه بر اين كه از طريق برهان نظم نيز، مى توان به قدرت حق تعالى علم پيدا كرد.

فيلسوفان اسلامى معتقدند كه قدرت الهى فقط بر ممكنات بالذات تعلق دارد و امورى كه ممتنع بالذات هستند، متعلق قدرت خداوند واقع نمى شوند; زيرا محال ذاتى آن است كه فرض آن متضمن تناقض است و چيزى كه فرض آن متضمن تناقض باشد، تحقق و وقوعش هم مستلزم تناقض است.

به آياتى از قرآن در باب قدرت و متعلق آن توجه مى كنيم:

( اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَات وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيء قَدِيرٌ ) ;[١٣٠] خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن. فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود، تا بدانيد كه خداوند بر همه چيز تواناست.

از اين آيه و آيات فراوان ديگر، عموميت قدرت الهى استفاده مى شود و اين كه هدف از آفرينش جهان اين است كه به عموميت قدرت الهى شناخت حاصل شود.

( وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْء فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيماً قَدِيرا ً) ;[١٣١] هيچ چيزى در آسمان ها و در زمين او را عاجز و ناتوان نمى سازد. او دانا و توناست.

اين آيه نفى هرگونه عجز و ناتوانى از خداوند را بيان مى كند، كه باملازمه ى عموميت قدرت الهى، قدرت الهى نيز، استفاده مى شود.

در برخى از آيات به نمونه هايى از قدرت حق تعالى بر مى خوريم كه كاملا از دست بشر خارج است; مانند قدرت بر آفرينش آسمان و زمين، احياى اموات، مراحل تطوّر و تغيير انسان، قدرت بر معاد و غيره

( أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِر عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ ) ;[١٣٢] آيا نديدند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان نشده است قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيزى تواناست.

( اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ) ;[١٣٣] خدا همان كسى است كه شما را از حالت ضعفى آفريد و بعد از اين ضعف قوت بخشيد و بار ديگر از قوت و ضعف و پيرى قرار داد. او هر چيزى را بخواهد مى آفريند و او دانا و تواناست.

( أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ.. .) ;[١٣٤] مگر نمى دانند خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريده است، توانايى دارد كه همانند آن را بيافريند؟

( فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ عَلى اَنْ نُبَدِّلَ خيراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ ) ;[١٣٥] قسم به پروردگار مشرق ها و مغرب ها كه ما قادريم كه جاى آنها (كفار) را به كسانى دهيم كه از آنها بهترند; و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد.ازليت و ابديت الهى متكلمان اسلامى از بركت قرآن كريم، دو وصف ديگر، يعنى ازليت و ابديت را به خداوند استناد داده اند و معتقدند كه واجب الوجود بالذات با قديم بالذات تلازم دارد; پس نفى حدوث و نيازمندى به علت، از خداوند، اثبات كننده ى ازليت الهى است; و هرگاه ازليت او پذيرفته شود، ابديت او نيز قابل اثبات است. وجود واجب الوجود بالذات، عين ذاتِ اوست، پس، از او جدا شدنى نيست; در نتيجه ازليت او اثبات مى شود. پس حق تعالى آغاز و انجامى ندارد. به تعبير امام علىعليه‌السلام :

لَيْسَ لاِوَّلِيَّتِهِ اِبْتِداءٌ و لا لاَِزَليَّتِهِ انْقِضاءٌ;[١٣٦] براى اوّليت او آغاز، و براى ازليتش پايانى نيست.

اما آيات ذيل به صراحت بر ابديت و ازليت خداوند دلالت دارد:

( وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ) ;[١٣٧] و خداوند بهتر و باقى تر است.

( كُلُّ شَىْء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ ) ;[١٣٨] همه چيز جز ذاتش هلاك مى گردند.

( هُوَ الْأَوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيء عَلِيمٌ ) ;[١٣٩] او اول و آخر و ظاهر و باطن است و به همه چيز داناست.

( كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ ) ;[١٤٠] تمام كسانى كه روى آن (زمين) هستند، فانى مى شوند و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگار باقى است.

حيات الهى

حيات عبارت است از وصفى كه به همراهش علم و قدرت باشد، پس حياتى كه در گياهان، حيوانات و آدميان وجود دارد و مايه ى رشد و تكامل آنهاست، به خداوند استناد ندارد; زيرا او موجود كامل است نه مستكمل. دليلى كه بر اثبات حيات الهى مى توان به كار گرفت، اين است كه حيات، كمال است و آفريننده ى كمال بايد داراى كمال باشد; زيرا فاقد شىء معطى شىء نيست; پس حق تعالى، داراى صفت حيات است.

نكته ى قابل توجه اين است كه اين استدلال براى اثبات همه ى صفات كماليه ى الهى جارى و سارى است. در قرآن معمولا صفت حيات به همراه صفت قيموميت ذكر شده است; يعنى خداوند داراى حيات است و به ذات خود قائم است و همه چيز به او قيام دارد. آيات را بنگريد:

( اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ) ;[١٤١] هيچ معبودى جز الله نيست و او زنده و قيّوم است.

( وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً ) ;[١٤٢] و همه ى چهره ها در برابر خداوند حى و قيومْ خاضع مى شوند; و كسانى كه بار ظلم را حمل مى كنند، زيانكارند.

صفات سلبيه بعد از ارائه ى توضيح مختصرى از صفات ثبوتيه و جمال الهى، اينك نوبت به بيان صفات سلبيه يا جلاليه ى الهى مى رسد; مانند جسميت، تركّب، رؤيت، مكان دار و زمان دار بودن، نيازمندى، تغيير و دگرگونى و از مباحث گذشته بى نيازى خداوند ثابت شد; زيرا واجب الوجود، موجودى است كه در تحقق و كمالات خود، به غير حاجتمند نيست و وجود، عين ذات اوست. از اين طريق جسميت نيز از خداوند سلب مى شود; زيرا هر جسمى ممكن الوجود و نيازمند به غير است; و اگر جسميت از خداوند سلب شود، رؤيت و ديدن خداوند با چشم سر نيز از او نفى خواهد شد. مسلمانان در اين باب سه ديدگاه دارند:

نخست، علماى شيعه كه با چشم سر رؤيت خداوند را در دنيا و آخرت محال مى دانند، گر چه با چشم دل و علم حضورى مى توان او را يافت;

دوم، مجسّمه اند كه به جسميت خداوند اعتقاد ورزيدند و به تبع، رؤيت او را نيز پذيرفتند;

سومين روى كرد، از آن اشاعره است كه با وجود اين كه خداوند را مجرد از جسم و ماده دانسته اند، ولى رؤيتش را در آخرت ممكن، بلكه واقع شمرده اند; و معتقدند كه مؤمنان در آخرت با چشم مادى به خداوند نظر مى كنند و در اين ديدن به جهت و مكان نيازى نيست. با اندكى تأمل، دو روى كرد اخير باطل مى شود; زيرا خداوند جسم نيست; هم چنين رؤيت مادّى، بدون شك، به جهت و مكان و جسميت مرئى نيازمند است و اين اوصاف با ذات اقدس الله سازگار نيست.

و اما آيات دال بر نفى رؤيت عبارت اند از:

( لاَتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ) ;[١٤٣] چشم ها او را درك نمى كنند و او همه ى چشم ها را درك مى كند; او لطيف و آگاه است.

( وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً ) ;[١٤٤] و آنان كه به لقاى ما اميد ندارند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند، يا پروردگارمان را نمى بينيم؟ آنها درباره ى خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند.

( وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِميقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ) ;[١٤٥] و هنگامى كه موسىعليه‌السلام به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم، گفت: هرگز مرا نخواهى ديد; ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد; اما هنگامى كه پروردگارش جلوه به كوه كرد، آن را ريز ريز ساخت; و موسى مدهوش به زمين افتاد; موقعى كه به هوش آمد، عرض كرد: خداوندا منزّهى تو، به سوى تو بازگشتم و من از نخستين مؤمنانم.

اين آيات، نه تنها بر نفى رؤيت بصرى خداوند دلالت مى كنند، بلكه معتقدان و طالبان آن را سرزنش مى كند، گر چه پيامبر باشد; البته حضرت موسى به اصرار فراوان بنى اسرائيل آنها را به كوه طور برد، تا جواب خواسته ى خود را از خداوند بگيرند، تا اين كه به روى دادهاى عجيبى برخورد كردند. اين مطلب از آيه ى ٥٥ سوره ى بقره نيز به دست مى آيد كه خداوند مى فرمايد:

به ياد آوريد هنگامى را كه شما به موسى گفتيد: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا خدا را آشكارا ببينيم و در اين حال صاعقه شما را گرفت، در حالى كه نگاه مى كرديد.

و از اين جمله ى موسىعليه‌السلام در آيه ى ١٤٣ اعراف كه فرمود:( سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ) به دست مى آيد كه موسىعليهم‌السلام ، از اوّل به سخنان حق تعالى ايمان داشته و فقط به اصرار و زور بنى اسراييل اين مطلب را از خداوند خواسته است. قايلان به رؤيت الهى نيز به آياتى از قرآن، كه عموماً جزء آيات متشابه مى باشند، تمسك جستند، مثل آيه ى:

( وُجُوهٌ يَوْمَئِذ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) ;[١٤٦] صورت هايى در آن روز (قيامت) شاداب اند و به سوى پروردگارشان مى نگرند.

بايد توجه داشت كه كلمه ى ناظرة از ماده ى نظر گرفته شده است و به دو معنا به كار مى رود: ١. نگاه كردن; ٢. انتظار كشيدن; پس با اين اختلاف معنايى، بايد اين آيه را به كمك آيه ى لاتدرك الابصار تفسير و ترجمه كرد.

دومين آيه، كه در مدعاى رؤيت مورد استفاده قرار گرفته، اين آيه ى شريفه ى است:

( كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذ لَمَـحْجُوبُونَ ) ;[١٤٧] چنين نيست كه آنها گمان مى كنند; در قيامت از پروردگارشان محجوبند.

از اين آيه نتيجه گرفته اند كه آنها در قيامت خداوند را مى بينند; در حالى كه، نفى حجب هيچ گاه به معناى رؤيت بصرى نيست.

آيات ديگرى در قرآن كريم، محل داشتن را از خداوند نفى كرده اند; زيرا محل داشتن، لازمه ى جسمانيت است و نفى جسميت مستلزم نفى لوازم آن است; پس حق تعالى زمان و مكان ندارد. اما آيات مربوط به اين بحث عبارت اند از:

( وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ) ;[١٤٨] مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد خدا آن جاست. خداوند واسع و داناست.

( وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ) ;[١٤٩] و او با شماست، هر جا كه باشيد; و خداوند نسبت به آنچه انجام ميدهيد، بيناست.

وقتى خداوند با همه باشد و به تعبير آيه ى ١٦ سوره ى «ق» از رگ گردن يا قلب انسان به او نزديك تر است، يا اين كه او در همه جا با شماست، معلوم است كه حضور او به معناى احاطه ى وجودى است; زيرا علت هستى بخش، به معلول خود احاطه و سيطره و تسلط دارد.

علم الهى

علم الهى يكى از صفات بارز خداوندى است. او داناى مطلق است و هيچ گونه جهل و نادانى دامن او را آلوده نمى سازد. دانشى كه هم به ذات و هم به تمام افعال و هم به تمام عالم از ريزترين تا درشت ترين موجودات، در تمام زمان ها تعلق دارد، علم نامحدود و عين ذات اوست كه قبل از تحقق عالم نيز، به صورت تفصيلى، وجود داشته است. حال به نكات دقيقى كه درباره ى علم الهى از آيات قرآن به دست مى آوريم، مى پردازيم:

١ - همه ى امور متعلق علم الهى است. اين مطلب به اجمال و تفصيل، در قرآن بيان شده است; مثلا مى فرمايد:

( وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ ) ;[١١٠] بدانيد كه خداوند از همه چيز آگاه است.

اين آيه، به طور اجمال، عموميت علم الهى را بيان مى كند و آيات ذيل، مصاديق متعلق علم حق تعالى را توضيح مى دهند:

( وَهُوَ اللّهُ فِي السَّماوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ ) ;[١١١] اوست خداوند در آسمان و زمين، كه پنهان و آشكار شما را مى داند و از آنچه انجام مى دهيد با خبر است.

( وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَيَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَة إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّة فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلاَ رَطْب وَلاَ يَابِس إِلاَّ فِي كِتَاب مُبِين ) ;[١١٢] و كليدهاى غيب، تنها در نزد اوست و جز او كسى آن را نمى داند. آنچه را در خشكى و درياست مى داند. هيچ برگى نمى افتد، مگر اين كه از آن آگاه است و هيچ دانه اى در مخفيگاه زمين و هيچ تر و خشكى وجود ندارد، جز اين كه در كتابِ آشكار ثبت است.

( قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ واللهُ على كلِّ شىء قَديرٌ ) ;[١١٣] بگو آنچه در سينه هاى شماست، پنهان داريد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مى داند و از آنچه در آسمان و زمين است آگاه است و خداوند بر هر چيزى تواناست.

( أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوب ) ;[١١٤] آيا نمى دانستند كه خداوند اسرار و سخنانِ در گوشى آنها را مى داند و خداوند از همه ى غيوب آگاه است؟

( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد ) ;[١١٥] ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم; و ما به او از رگ قلبش نزديك تريم.

برخى از آيات قرآن در صدد اثبات علم الهى هستند; براى نمونه، آيه ى ١٤ سوره ى ملك مى فرمايد:

( أَلاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ) ; آيا آن كسى كه موجودات را آفريده است از حال آنها آگاه نيست؟ در حالى كه او لطيف و آگاه است؟

نتيجه ى اين استدلال اين است كه، وقتى خالقيت و شمول آن براى حق تعالى ثابت شد، بدون شك، چون داراى اختيار و اراده است، نسبت به كارى كه انجام مى دهد آگاهى نيز دارد. علاوه بر اين استدلال، مى توان از طريق برهان نظم و هماهنگى و اعجاب هاى پيچيده ى عالم و نيز نامتناهى بودن ذات واجب الوجود و علت العلل و احاطه ى كامل او به جهان، به علم نامحدود او پى برد; زيرا علم خداوند از سنخ تصورات و مفاهيم ذهنى و از نوع علم حصولى نيست; بلكه خداوند بدون وساطت مفاهيم با حقايق خارجى ارتباط دارد; لذا علم او از نوع علم حضورى است. شايان ذكر است كه خداوند، هم قبل از آفرينش موجودات و هم بعد از آنها به همه ى آنها داناست; بعد از تحقق آنها به علت احاطه ى تام به آنها عالم است; و قبل از تحققشان از آن جهت كه خداوند واجد تمام كمالات موجودات است، به تمام آنها احاطه دارد; پس در آن مقام نيز علم به تمام كمالات و موجودات را داراست.

حال كه مفهوم علم الهى تا حدودى روشن شد، اينك به مراتب و لوازم علم الهى، كه عبارت اند از سمع، بصر، حكمت، اراده و مشيت، مى پردازيم:

متكلمان اسلامى عموماً حق تعالى را به اوصاف سميع و بصير ستوده اند و شايد بدان جهت باشد كه از اين دو صفت در قرآن به طور فراوان ياد شده است. اشاعره صفات سمع و بصر را همانند علم و قدرت و اراده و حيات و تكلم، صفات زايد برذات و قديم دانسته اند، كه مستلزم تعدد قديم و شرك در ذات واجب الوجود است; ولى ساير متكلمان اسلامى، سمع و بصر را به علم الهى به مسموعات و مبصرات تفسير كرده اند كه در اين صورت، سميع و بصير دو مرتبه از مراتب و درجات علم حق تعالى به شمار مى آيند. برخى از آيات اين باب عبارت اند از:

( إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ) ;[١١٦] خداوند نسبت به بندگانش خبير و بيناست.

( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ ) ;[١١٧] همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.

( وَاعْلَمُوْا أَنَّ اللّهَ سَميعٌ عَلِيمٌ ) ;[١١٨] و بدانيد كه خداوند شنوا و داناست.

( هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ) ;[١١٩] در آن هنگام كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت: خدايا، از سوى خود، فرزند پاكيزه اى بر من عطا فرما، كه تو شنونده ى دعا هستى.

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه فرموده اند:

خداوند سميع و بصير است، ولى بدون نياز به عضو بينايى و شنوايى; بلكه بذاته شنوا و بيناست.[١٢٠]

نگارنده ى اين سطور در باب اين كه چرا خداوند علاوه بر آيات علم، به آيات مربوط به سمع و بصر نيز اشاره كرده است، چنين احتمال مى دهد كه، شايد كسانى گمان كنند خداوند فقط به امور كلى علم دارد و نسبت به جزئيات و امور محسوس احاطه و علمى ندارد; در اين صورت، آيات مربوط به سمع و بصر اين احتمال را دفع مى كنند.

سومين صفتى كه از لوازم علم الهى شمرده مى شود، صفت حكمت است كه در آيات( إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) [١٢١] و( كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيم خَبِير ) [١٢٢] و( وَكَانَ اللّهُ وَاسِعَاً حَكِيماً ) [١٢٣] بيان شده است.

حكمت در كتاب هاى لغت، مانند: العين خليل بن احمد، مفردات راغب، لسان العرب و صحاح اللغة، به معناى علم و دانش و داورىِ به حق و انجام عمل صحيح و حساب شده و شناخت بهترين اشيا با كيفيت برتر به كار رفته است; و به هر حال، كار حكيمانه و داراى غرض و هدف و از روى مصلحت، بدون علم و آگاهى تحقق پذير نيست; و از آن رو كه علم خداوند به تمام امور تعلق مى گيرد، پس تمام افعالش با حكمت آميخته است. شايان ذكر است كه هدف دارى خداوند به فعل الهى تعلق دارد، نه به ذات او; يعنى خداوند داراى هدف فاعلى نيست; زيرا اين هدف مستلزم نقص و استكمال است، بلكه هدف او فعلى است; يعنى براى رفع نواقص از فعل به چنين اقدامى دست مى زند; گرچه در نهايت، اين اهداف به حبّ ذات فاعل بر مى گردد.

چهارمين صفتى كه از لوازم علم الهى شمرده ميشود، اراده و مشيت حق تعالى است. بدون شك، خداوند افعالش را از روى اراده و اختيار انجام مى دهد و اراده ى او به دو نوع اراده ى تكوينى و اراده ى تشريعى ظهور مى كند. اراده ى تكوينى به صورت ظهور افعال او در عالم تكوين تحقق مى يابد; و ارادهى تشريعى توسط اوامر و نواهى موجود در شريعت كشف مى شود. اراده به معناى دوست داشتن و پسنديدن، تصميم گرفتن و قصد كردن و تصميم برخاسته از ترجيح عقلانى، و اختيار به معناى خواست و گزينشِ يكى از دو گرايش متضاد، بدون اكراه و اضطرار به كار رفته است و اراده و اختيار در حق تعالى به معناى دوست داشتن و نفى اكراه و اضطرار است.[١٢٤]

به عبارت ديگر، اراده ى خداوند به دو قسم ذاتى و فعلى قابل تقسيم است. اراده ى ذاتى، همان علم به نظام اصلح در جهان آفرينش، يا حب به كمالات; و اراده ى فعلى، عين ايجاد مى باشد; در اين صورت، اراده ى ذاتى عين علم، و اراده ى فعل جزء صفات فعلى به شمار مى روند.

و اما آيات مربوط به اراده ى الهى عبارت اند از:

( إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْء إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ) ;[١٢٥] هنگامى كه چيزى را اراده مى كنيم، فقط به آن ميگوييم موجود باش، پس موجود مى شود.

اين آيه بر اين نكته دلالت دارد كه بين اراده ى الهى و تحقق فعل، هيچ فاصله ى زمانى اى وجود ندارد.

( قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً ) ;[١٢٦] بگو چه كسى در برابر خداوند مى تواند از شما دفاع كند، اگر زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى را اراده كند؟ بلكه خداوند به تمام اعمالى كه انجام مى دهيد، آگاه است.

آياتى از قرآن، مرادهاى الهى را توضيح و تبيين مى كند; همانند:

( وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ) ;[١٢٧] اراده ى ما بر اين است كه به مستضعفان نعمت بخشيم و آنان را وارثان و پيشوايان زمين قرار دهيم.

( يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ) ;[١٢٨] خداوند راحتى شما را اراده مى كند و زحمت شما را اراده نمى كند.

و آيه ى زير بر مشيت الهى و عموميت آن دلالت دارد:( يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ ) ;[١٢٩] خداوند هر چه را اراده كند مى آفريند; چرا كه خدا بر همه چيز تواناست.

قدرت الهى دومين صفت از صفات ثبوتيه ى ذاتيه ى حق تعالى، صفت قدرت است. قدرت يعنى فاعل به گونه اى باشد كه هرگاه بخواهد، فعل را انجام دهد و هرگاه نخواهد، انجام ندهد; بنابراين، هر قادرى، هم داراى اراده و مشيت است، و هم دامنه ى قدرتش فعل و ترك را در بر مى گيرد. علت العلل و واجب الوجود دانستن خداوند، بيانگر و اثبات كننده ى قدرت الهى است; علاوه بر اين كه از طريق برهان نظم نيز، مى توان به قدرت حق تعالى علم پيدا كرد.

فيلسوفان اسلامى معتقدند كه قدرت الهى فقط بر ممكنات بالذات تعلق دارد و امورى كه ممتنع بالذات هستند، متعلق قدرت خداوند واقع نمى شوند; زيرا محال ذاتى آن است كه فرض آن متضمن تناقض است و چيزى كه فرض آن متضمن تناقض باشد، تحقق و وقوعش هم مستلزم تناقض است.

به آياتى از قرآن در باب قدرت و متعلق آن توجه مى كنيم:

( اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَات وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيء قَدِيرٌ ) ;[١٣٠] خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن. فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود، تا بدانيد كه خداوند بر همه چيز تواناست.

از اين آيه و آيات فراوان ديگر، عموميت قدرت الهى استفاده مى شود و اين كه هدف از آفرينش جهان اين است كه به عموميت قدرت الهى شناخت حاصل شود.

( وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْء فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيماً قَدِيرا ً) ;[١٣١] هيچ چيزى در آسمان ها و در زمين او را عاجز و ناتوان نمى سازد. او دانا و توناست.

اين آيه نفى هرگونه عجز و ناتوانى از خداوند را بيان مى كند، كه باملازمه ى عموميت قدرت الهى، قدرت الهى نيز، استفاده مى شود.

در برخى از آيات به نمونه هايى از قدرت حق تعالى بر مى خوريم كه كاملا از دست بشر خارج است; مانند قدرت بر آفرينش آسمان و زمين، احياى اموات، مراحل تطوّر و تغيير انسان، قدرت بر معاد و غيره

( أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِر عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ ) ;[١٣٢] آيا نديدند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها ناتوان نشده است قادر است مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيزى تواناست.

( اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ) ;[١٣٣] خدا همان كسى است كه شما را از حالت ضعفى آفريد و بعد از اين ضعف قوت بخشيد و بار ديگر از قوت و ضعف و پيرى قرار داد. او هر چيزى را بخواهد مى آفريند و او دانا و تواناست.

( أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ.. .) ;[١٣٤] مگر نمى دانند خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريده است، توانايى دارد كه همانند آن را بيافريند؟

( فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ عَلى اَنْ نُبَدِّلَ خيراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ ) ;[١٣٥] قسم به پروردگار مشرق ها و مغرب ها كه ما قادريم كه جاى آنها (كفار) را به كسانى دهيم كه از آنها بهترند; و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد.ازليت و ابديت الهى متكلمان اسلامى از بركت قرآن كريم، دو وصف ديگر، يعنى ازليت و ابديت را به خداوند استناد داده اند و معتقدند كه واجب الوجود بالذات با قديم بالذات تلازم دارد; پس نفى حدوث و نيازمندى به علت، از خداوند، اثبات كننده ى ازليت الهى است; و هرگاه ازليت او پذيرفته شود، ابديت او نيز قابل اثبات است. وجود واجب الوجود بالذات، عين ذاتِ اوست، پس، از او جدا شدنى نيست; در نتيجه ازليت او اثبات مى شود. پس حق تعالى آغاز و انجامى ندارد. به تعبير امام علىعليه‌السلام :

لَيْسَ لاِوَّلِيَّتِهِ اِبْتِداءٌ و لا لاَِزَليَّتِهِ انْقِضاءٌ;[١٣٦] براى اوّليت او آغاز، و براى ازليتش پايانى نيست.

اما آيات ذيل به صراحت بر ابديت و ازليت خداوند دلالت دارد:

( وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ) ;[١٣٧] و خداوند بهتر و باقى تر است.

( كُلُّ شَىْء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ ) ;[١٣٨] همه چيز جز ذاتش هلاك مى گردند.

( هُوَ الْأَوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيء عَلِيمٌ ) ;[١٣٩] او اول و آخر و ظاهر و باطن است و به همه چيز داناست.

( كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ ) ;[١٤٠] تمام كسانى كه روى آن (زمين) هستند، فانى مى شوند و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگار باقى است.

حيات الهى

حيات عبارت است از وصفى كه به همراهش علم و قدرت باشد، پس حياتى كه در گياهان، حيوانات و آدميان وجود دارد و مايه ى رشد و تكامل آنهاست، به خداوند استناد ندارد; زيرا او موجود كامل است نه مستكمل. دليلى كه بر اثبات حيات الهى مى توان به كار گرفت، اين است كه حيات، كمال است و آفريننده ى كمال بايد داراى كمال باشد; زيرا فاقد شىء معطى شىء نيست; پس حق تعالى، داراى صفت حيات است.

نكته ى قابل توجه اين است كه اين استدلال براى اثبات همه ى صفات كماليه ى الهى جارى و سارى است. در قرآن معمولا صفت حيات به همراه صفت قيموميت ذكر شده است; يعنى خداوند داراى حيات است و به ذات خود قائم است و همه چيز به او قيام دارد. آيات را بنگريد:

( اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ) ;[١٤١] هيچ معبودى جز الله نيست و او زنده و قيّوم است.

( وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً ) ;[١٤٢] و همه ى چهره ها در برابر خداوند حى و قيومْ خاضع مى شوند; و كسانى كه بار ظلم را حمل مى كنند، زيانكارند.

صفات سلبيه بعد از ارائه ى توضيح مختصرى از صفات ثبوتيه و جمال الهى، اينك نوبت به بيان صفات سلبيه يا جلاليه ى الهى مى رسد; مانند جسميت، تركّب، رؤيت، مكان دار و زمان دار بودن، نيازمندى، تغيير و دگرگونى و از مباحث گذشته بى نيازى خداوند ثابت شد; زيرا واجب الوجود، موجودى است كه در تحقق و كمالات خود، به غير حاجتمند نيست و وجود، عين ذات اوست. از اين طريق جسميت نيز از خداوند سلب مى شود; زيرا هر جسمى ممكن الوجود و نيازمند به غير است; و اگر جسميت از خداوند سلب شود، رؤيت و ديدن خداوند با چشم سر نيز از او نفى خواهد شد. مسلمانان در اين باب سه ديدگاه دارند:

نخست، علماى شيعه كه با چشم سر رؤيت خداوند را در دنيا و آخرت محال مى دانند، گر چه با چشم دل و علم حضورى مى توان او را يافت;

دوم، مجسّمه اند كه به جسميت خداوند اعتقاد ورزيدند و به تبع، رؤيت او را نيز پذيرفتند;

سومين روى كرد، از آن اشاعره است كه با وجود اين كه خداوند را مجرد از جسم و ماده دانسته اند، ولى رؤيتش را در آخرت ممكن، بلكه واقع شمرده اند; و معتقدند كه مؤمنان در آخرت با چشم مادى به خداوند نظر مى كنند و در اين ديدن به جهت و مكان نيازى نيست. با اندكى تأمل، دو روى كرد اخير باطل مى شود; زيرا خداوند جسم نيست; هم چنين رؤيت مادّى، بدون شك، به جهت و مكان و جسميت مرئى نيازمند است و اين اوصاف با ذات اقدس الله سازگار نيست.

و اما آيات دال بر نفى رؤيت عبارت اند از:

( لاَتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ) ;[١٤٣] چشم ها او را درك نمى كنند و او همه ى چشم ها را درك مى كند; او لطيف و آگاه است.

( وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً ) ;[١٤٤] و آنان كه به لقاى ما اميد ندارند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند، يا پروردگارمان را نمى بينيم؟ آنها درباره ى خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند.

( وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِميقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ) ;[١٤٥] و هنگامى كه موسىعليه‌السلام به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم، گفت: هرگز مرا نخواهى ديد; ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد; اما هنگامى كه پروردگارش جلوه به كوه كرد، آن را ريز ريز ساخت; و موسى مدهوش به زمين افتاد; موقعى كه به هوش آمد، عرض كرد: خداوندا منزّهى تو، به سوى تو بازگشتم و من از نخستين مؤمنانم.

اين آيات، نه تنها بر نفى رؤيت بصرى خداوند دلالت مى كنند، بلكه معتقدان و طالبان آن را سرزنش مى كند، گر چه پيامبر باشد; البته حضرت موسى به اصرار فراوان بنى اسرائيل آنها را به كوه طور برد، تا جواب خواسته ى خود را از خداوند بگيرند، تا اين كه به روى دادهاى عجيبى برخورد كردند. اين مطلب از آيه ى ٥٥ سوره ى بقره نيز به دست مى آيد كه خداوند مى فرمايد:

به ياد آوريد هنگامى را كه شما به موسى گفتيد: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا خدا را آشكارا ببينيم و در اين حال صاعقه شما را گرفت، در حالى كه نگاه مى كرديد.

و از اين جمله ى موسىعليه‌السلام در آيه ى ١٤٣ اعراف كه فرمود:( سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ ) به دست مى آيد كه موسىعليهم‌السلام ، از اوّل به سخنان حق تعالى ايمان داشته و فقط به اصرار و زور بنى اسراييل اين مطلب را از خداوند خواسته است. قايلان به رؤيت الهى نيز به آياتى از قرآن، كه عموماً جزء آيات متشابه مى باشند، تمسك جستند، مثل آيه ى:

( وُجُوهٌ يَوْمَئِذ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) ;[١٤٦] صورت هايى در آن روز (قيامت) شاداب اند و به سوى پروردگارشان مى نگرند.

بايد توجه داشت كه كلمه ى ناظرة از ماده ى نظر گرفته شده است و به دو معنا به كار مى رود: ١. نگاه كردن; ٢. انتظار كشيدن; پس با اين اختلاف معنايى، بايد اين آيه را به كمك آيه ى لاتدرك الابصار تفسير و ترجمه كرد.

دومين آيه، كه در مدعاى رؤيت مورد استفاده قرار گرفته، اين آيه ى شريفه ى است:

( كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذ لَمَـحْجُوبُونَ ) ;[١٤٧] چنين نيست كه آنها گمان مى كنند; در قيامت از پروردگارشان محجوبند.

از اين آيه نتيجه گرفته اند كه آنها در قيامت خداوند را مى بينند; در حالى كه، نفى حجب هيچ گاه به معناى رؤيت بصرى نيست.

آيات ديگرى در قرآن كريم، محل داشتن را از خداوند نفى كرده اند; زيرا محل داشتن، لازمه ى جسمانيت است و نفى جسميت مستلزم نفى لوازم آن است; پس حق تعالى زمان و مكان ندارد. اما آيات مربوط به اين بحث عبارت اند از:

( وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ) ;[١٤٨] مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد خدا آن جاست. خداوند واسع و داناست.

( وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ) ;[١٤٩] و او با شماست، هر جا كه باشيد; و خداوند نسبت به آنچه انجام ميدهيد، بيناست.

وقتى خداوند با همه باشد و به تعبير آيه ى ١٦ سوره ى «ق» از رگ گردن يا قلب انسان به او نزديك تر است، يا اين كه او در همه جا با شماست، معلوم است كه حضور او به معناى احاطه ى وجودى است; زيرا علت هستى بخش، به معلول خود احاطه و سيطره و تسلط دارد.


4