آرامش زندگی در پرتو تقوا

آرامش زندگی در پرتو تقوا 0%

آرامش زندگی در پرتو تقوا نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

آرامش زندگی در پرتو تقوا

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حبیب الله فرحزاد
گروه: مشاهدات: 9154
دانلود: 2401

توضیحات:

آرامش زندگی در پرتو تقوا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 166 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9154 / دانلود: 2401
اندازه اندازه اندازه
آرامش زندگی در پرتو تقوا

آرامش زندگی در پرتو تقوا

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

گفتار چهارم: تقوا و کرامت

اشاره

کرامت تقوا

اگر کسی خصلت تقوا را در خود ایجاد کند، دنیا و آخرت در اختیار اوست. در آخر رستگاری و سعادتمندی و فوز در بهشت نصیب او می شود. تقوا یعنی وقتی به گناه رسیدیم، خود را نبازیم. اگر به پول حرام رسیدیم، خودمان را نبازیم. سفارش همه انبیا و اولیا روی تقوا بوده است. خداوند تقوا را ارجمندترین خصلت آدمی بر می شمارد و می فرماید:

( إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ) (۱) در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.

اگر کسی می خواهد عزیز ترین انسانهای عالم باشد، تقوا پیشه کند. من ضمانت می کنم دنیا و آخرت در اختیار اوست و در دلها جا باز می کند.

در داستان حضرت یوسفعليه‌السلام آمده است که برادرهای حضرت یوسف وقتی حسادت و قطع رحم و بی تقوایی کردند، به قحطی خوردند و گرفتار شدند. به گدایی افتادند و به در خانه یوسف آمدند و گفتند:

( یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ) (۲) ؛ ای عزیز، به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایه ای ناچیز آورده ایم. بنابراین،

_________________________________________

۱- سوره حجرات، آیه ۱۳.

۲- سوره یوسف، آیه ۸۸.

پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق کن که خدا صدقه دهندگان راپاداش میدهد.

همین طور که تقوا عزت می آورد، گناه و معصیت هم ذلت می آورد. در دعای روزهای ماه شعبان می خوانیم:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و اعمر قلبی بطاعتک ولا تخزنی بمعصیتک؛(۱) خدایا، بر محمد و آلش درود فرست و قلب مرا پر نورو آبادان ساز و مرا به عصیان خود رسوا و خوار مگردان!

کسانی که نمی توانند زیبایی کسی و جایگاه و منزلت بلند کسی را ببینند زمین می خورند. برادرهای یوسف زمین خوردند و نزد یوسف رفتند و گفتند: ما بیچاره هستیم. به ما صدقه بده.

اما حضرت یوسفعليه‌السلام تقوا پیشه کرد. خدا هم او را عزیز مصر کرد. حتی عزتش به جایی رسید که سال اول مردم هرچه سرمایه داشتند دادند و از حضرت یوسف گندم خریدند. سال دوم خودشان را هم فروختند و برده حضرت یوسف شدند. کسی که خود غلام و برده بود، تقوا پیشه کرد و عزیز مصر شد.

خداوند پیامبرانش را برای ما حجت قرار داده است و در روز قیامت به وسیله آنها با ما احتجاج می کند. فقر و ثروت و زشتی و زیبایی و صحت و بیماری را نمی توان بهانه برای انحرافات و نافرمانی خداوند قرار داد. پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

إن الله سبحانه یحتج باربعه أنفس علی أربعه أجناس من الناس علی الأغنیاء بسلیمانعليه‌السلام و علی الفقراء بعیسیعليه‌السلام و علی العبید

__________________________________________

۱- مفاتیح الجنان، ص۲۹۲.

بیوسفعليه‌السلام علی المرضی بأیوبعليه‌السلام ؛(۱) خدای سبحان در روز قیامت با چهار تن، بر چهار گروه از مردم احتجاج می کند؛ به وسیله سلیمانعليه‌السلام بر اغنیا، به وسیله عیسیعليه‌السلام بر فقرا، به وسیله یوسف بر غلامان، و به وسیله ایوبعليه‌السلام بر بیماران احتجاج می کند.

کسانی که به خاطر بلا و فقر و نداری، نماز و روزه و عبادت را کنار می گذارد، خدا در قیامت بلاهای حضرت ایوب و فقر حضرت عیسی را نشانشان می دهد و می گوید: تو بلا داشتی یا حضرت ایوب؟ او هم انسان بود. تو فقیر بودی یا عیسی، تو ثروتمند بودی یا سلیمان، با این وجود ذره ای دست از بندگی خدا نکشیدند.

زلیخا قصد گناه کرد، ولی طرفش پاک بود و فرار کرد. بعد پیر و زمین گیر و بیچاره شد. بعد از این که توبه کرد و پشیمان شد، جوان شد و همسر یوسف پیامبر شد.

یک وقتی دختر خانمی خدمت آقای دولابی آمد و گفت: جوانی عاشق من شده است. می گوید: تو خیلی زیبا هستی. ایشان فرمودند: به او بگو از من زیباتر خیلی هست. پیام هایی به او بده که هم او را از سر خودت باز کنی و هم خدا را نشانش بدهی. یوسف هم همین کار را کرد. اگر یک نفر محکم بایستد، طرف مقابلش هم خوب می شود.

____________________________________________

۱- المواعظ العددیه، ص۲۶۸.

استقامت در عشق

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در یک شب زمستانی از منزل بیرون آمد تا به مسجد برود. کنار پیچ کوچه یک نفر در برف ها ایستاده و روی شانه اش هم برف نشسته بود. نزدیک آمد. دید یک جوانی است. گفت: اینجا چه می کنی؟ با چشم به خانه ای اشاره کرد و گفت: معشوق من در این خانه است. از فراق او طاقت ندارم.

می گویند: شیخ رجبعلی منقلب شد و تا چند وقت ناله می کرد که این عاشق یک دختری شده، سرما و سختی را متوجه نمی شود. عشق مجازی این قدر استقامت می آورد، عشق حقیقی چه خواهد کرد!

دوستان بی نشان اهل بیتعليهم‌السلام

ما در کنار اهل بیتعليهم‌السلام فراوان افرادی داشتیم که عنوان های ظاهری نداشتند، ولی بر اثر تقوا از بهترین بندگان خدا شدند. آن قدر محترم بودند که پیغمبر و امامانعليهم‌السلام از آنها تقدیر می کردند.

بلال حبشی غلام سیاه چهره ای بود. برده بود، بعد آزاد شد. بعد پیغمبر او را به عنوان مؤذن و اذان گو انتخاب کردند. جالب است که حتی حرف شین را نمی توانست صحیح ادا کند. به صورت سین تلفظ می کرد. ولی به خاطر تقوا و ایمان فوق العاده ای که داشت عزیز پیغمبر و اهل بیتعليهم‌السلام شد. پیغمبر و اهل بیتعليهم‌السلام همه جا از او حمایت و از او مدح و تعریف فوق العاده کرده اند.

قنبر غلام مولی امیر المؤمنینعليهم‌السلام بوده و با اهل بیتعليهم‌السلام محشور می شود. فضه کنیز و خدمتگزار خانه اهل بیتعليهم‌السلام بود. شبی که این بزرگواران نان جو خودشان را به مسکین و یتیم و اسیر دادند، او هم در این انفاق و سخاوت و فداکاری ایثار، به اهل بیتعليهم‌السلام اقتدا کرد.

فضائلی که در سوره مبارکه هل اتی آمده است، برای این خانم هم هست. به خاطر این که پا جای پای اهل بیتعليهم‌السلام گذارده است. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

وهی جاریه فی کل مؤمن فعل مثل ذلک لله عزوجل؛(۱) و این سوره درباره هر مؤمنی که این گونه برای خداوند عز و جل عمل کند جاری است.

مسیر تقوا مسیر فداکاری و گذشت است. هر کس تقوا پیشه کند، خداوند همان کرامت ها و فضائل را به عنایت می کند. همنشینی با پیغمبر و اهل بیتعليهم‌السلام مقام کمی نیست.

( واتقوا الله وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ) (۳۶) »؛(۲) و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.

خدا با متقین است. ۱۲۴ هزار پیغمبر هم با او هستند. خدا که باشد یعنی چهارده معصوم هم هستند، همه خوبان هم هستند، همه فرشته ها هم هستند. آدم با تقوا فکر نکند پشتش خالی است. خدا و همه خوبهای عالم پشت سر او هستند. دلش خیلی باید محکم و قرص باشد.

گناهکار تائب

امام سجادعليه‌السلام می فرمایند: قافله ای با کشتی به مسافرت می رفتند. دریا طوفانی شد و کشتی شکست. خانمی در این کشتی سوار بود. به پاره تختهای چسبید و از غرق شدن نجات پیدا کرد. باد او را به جزیره ای

_________________________________________

۱- تفسیر القمی، ج۲، ۳۹۹.

۲- سوره توبه، آیه ۳۶.

برد. چند روزی را در جزیره ماند.

آدم معصیت کاری به این خانم رسید. گفت: جنی یا انس؟ گفت: انس هستم. گفت: چرا ظاهری این گونه داری؟ داستانش را تعریف کرد. خواست به این زن دست درازی کند. آن خانم به این مرد لا ابالی گفت: این کار را نکن. من تا کنون آلوده نشده ام.

وقتی آماده گناه شد، دید بدن این خانم میلرزد. گفت: چرا میلرزی؟ اینجا کسی نیست. گفت: خدای من اینجاست؛ آن کسی که من و تو را خلق کرده است، ناظر است.

حرف این زن آنچنان در او اثر کرد که او را از این رو به آن رو کرد. آن خانم را رها کرد و با حالت توبه به سمت آبادی برگشت. در مسیر برگشت به عابدی رسیدند. هوا خیلی گرم بود. عابد به این جوان گفت: گرما اذیت می کند، ای کاش ابری بیاید و از این تابش خورشید راحت شویم. عابد دست به دعا برداشت و او هم آمین گفت. دعا مستجاب شد و ابری آمد و بر آنان سایه افکند.

به نزدیک آبادی رسیدند. عابد می خواست به یک سمت آبادی برود و شخص نادم و پشیمان هم به سوی دیگر. با هم وداع کردند. یک وقت عابد دید که ابر روی سر این جوان در حرکت است. عابد که فکر می کرد دعای خودش مستجاب شده است، فوری برگشت و گفت: شما چه کردی از عابدها جلو افتاده ای؟

گفت: من یک عمر گناه و معصیت کردم، اما گناه آخر مرا منقلب کرده است و داستان را تعریف کرد و گفت: این منقلب شدن من، مرا

مستجاب الدعوه کرده است.(۱) اگر کسی واقعا توبه کند. دنیا و آخرت در اختیار اوست.

حمال با تقوا

یکی از دوستان ما سر قبر حمال رفته بود. می گفت:چنان احساس آرامشی به من دست داد که الان هم بعداز مدت ها وقتی از او یاد می کنم،احساس آرامش می کنم.

در تبریز یک کارگر ساده بود که حمالی می کرده و بار می برده است.ولی آدم صاف و پاکی بوده است.حمال کسی بود که مال حرام نمی خورد،دروغ نمی گفت،دزدی و خیانت نمی کرد،واقعا پاک بود و پاک زندگی می کرد.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

ترک لقمه حرام احب الی الله تعالی من صلاه الفی رکعه تطوعا؛(۲) ترک یک لقمه حرام در نزد خداوند از دو هزار رکعت نماز مستحبی محبوب تراست.

نقل کرده اند که این حمال یک روز همان طور که در کوچه می رفت،بچه خردسالی را دید که نزدیک پنجره است و یکباره به سمت پایین پرت شد.خیلی وحشت می کند.در همان لحظه از خدا می خواهد که ای خدا،این بچه را حفظ کن!بچه در هوا معلق می ماند.بچه را بغل می کند و روی زمین می گذارد.

اطرافیان می گویند:آقا،کرامت کردی!معجزه کردی!می گوید: نه،من

_________________________________________

۱- الکافی،جلد۲ ،ص ۶۹ ،بحارالانوار ،ج ۱۴ ،ص ۵۰۷.

۲- بحارالانوار، ج ۹۰ ،ص ۳۷۳.

کرامت و معجره نکردم. می گویند: تو گفتی خدایا این بچه را نگهدار. می گوید: این هنر نیست. من هفتاد سال حرف خدا را گوش داده ام. آیا این که یک بار خدا حرف بنده را گوش بدهد، تعجب دارد؟!

خداوند متعال فرموده است: من مطیع کسی هستم که حرف مرا گوش بدهد. پیغمبر خدا هم فرمودند: اگر در وجود کسی ملکه تقوا ایجاد شود، دنیا و آخرت در اختیار اوست.

مرکب راهوار تقوا

انسان گاهی با هواپیما یا ترن یا سواری راهواری مسافرت می کند و خستگی و طولانی بودن راه را حس نمی کند. می گوید: چه راحت به مقصد رسیدیم. چه خوش گذشت.

امیر المؤمنینعليه‌السلام تقوا را به مرکب راهوار، و مرکبی که رام است و زمامش دست انسان است و اذیتت نمی کند تشبیه کرده و فرموده اند:

و إن التقوی مطایا ذلل حمل علیها أهلها، و أعطوا أزمتها، فأوردتهم الجنه، وفتحت لهم أبوابها، ووجدوا ریحها و طیبها، و قیل لهم: «ادخلوها بسلام آمنین»؛(۱) همانا تقوی در هر چیزی، مانند مرکبی است رام، که اهل آن را بر آنها سوار کنند و مهارشان را به دست سواران میدهند و به اختیار خود آنها را می رانند تا آن که سواران خود را به بهشت می رسانند. درهای بهشت به روی آنان باز است و بوی آن را می شنوند و نسیم خوش آن را در می یابند و به آنها گویند: با سلامتی و آسودگی به بهشت در آیید.

____________________________________________

۱- الکافی، ج۸، ص۶۷؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص۱۸۳.

اگر کسی به تقوا برسد، سوار بر آن می شود و او را راحت در بهشت پیاده می کند. اگر سوار مرکب تقوا شدیم، بدون دغدغه و ناراحتی ما را در درجات بالای بهشت، در جوار چهارده معصومعليهم‌السلام جای می دهد.

در حمایت های همه جانبه خداوند

اگر انسان لباس گناه را در بیاورد و لباس تقوا را بپوشد، خداوند در همه احوال از او حمایت می کند. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

ما نقل الله عز و جل عبدا من ذل المعاصی إلی عز التقوی الا أغناه من غیر مال و أعزه من غیر عشیره و أنسه من غیر بشر؛(۱) خدای عز و جل بنده ای را از خواری گناه به عزت تقوی نبرد، جز آن که بدون مال بی نیازش کند. و بدون فامیل عزیزش کند. و بدون آدمی زادمأنوسش کند.

همه چیز با مال حل نمی شود. اگر همه دنیا را هم داشته باشی، نمی توانی یک بیماری لاعلاج را علاج کنی. مال آرامش و خوشی نمی آورد. این خداوند است که به انسان آرامش می دهد. اگر کسی می خواهد خدا او را بدون مال بی نیاز کند، باید تقوا داشته باشد.

اگر کسی می خواهد بدون عشیره و فامیل خدا او را عزیزش کند، راهش تقواست. خیلی از آدم ها بدون عشیره و فامیل بودند، اما پیش خدا عزیز شدند. بلال حبشی و جون غلام امام حسینعليه‌السلام نسب و قبیله نداشتند، اما چقدر نزد خدا و اولیایش عزیز شدند.

___________________________________________

۱- الکافی، ج ۲، ص ۷۶.

کسی که می خواهد خداوند بدون انیس به او انس و آرامش بدهد، راهش این است که از ذلت معصیت و گناه بیرون بیاید و به سوی عزت تقوا و طاعت و بندگی خدا برود.

در پرتو تقوا

امیرالمؤمنین می فرمایند: تقوا چیزی است که جایگزین ندارد. قرآن هدی للمتقین است. اگر تقوا نداشته باشی، قرآن هادی شما نیست. امامان هادی شما نیستند.

حضرت امیر می فرمایند: من برای متقین امام هستم. اگر می خواهید امام شما پیغمبر و اهل بیت باشند، باید در خط اهل تقوا قرار گیری.

( وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا ) (۱) و هر کس از خدا پروا دارد،خدا برای او در کارش تسهیلی فراهم سازد.

کسی که در زندگی اش تقوا پیشه کند، خدا تمام سختی های او را آسان و ناهمواری های او را هموار می کند. راه برون رفت از همه بن بست هاتقواست.

( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ ) (۲) در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغها و نهرها، در قرارگاه صدق،نزد پادشاهی توانایند.

چقدر لذتبخش است وقتی انسان با خدا بنشیند، با چهارده معصومعليه‌السلام در میان باغ ها و نهرهای بهشتی بنشیند؛ غرق در نعمتهای خداوند و خوشی دائم.

____________________________________________

۱- سوره طلاق، آیه ۴.

۲- سوره قمر، آیه ۵۴ و ۵۵.

گرگ چوپان

نقل می کنند شیخ بهایی در بیابان به چوپانی رسید. دید این چوپان آدم فوق العاده ای است. در فکر بود که سر گفت و گو را با او باز کند. آفتاب به وسط آسمان رسید و موقع نماز ظهر شد. دید این چوپان سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو شاهدی که الآن وقت ادای امانت تو شده است. باید نماز بخوانم، ولی این گوسفندان امانت مردم است. نمی توانم آنها رها کنم. ممکن است مشغول نماز شوم و گرگی حمله کند و آنها را از بین ببرد. خدایا، من اینها را به تو می سپارم. خدایا، اینها را حفظ کن.

گفت: دیدم از دور گرگی آمد و شروع کرد به دور گوسفندان چرخیدن و هیچ حمله به گوسفندان نمی کرد. خیلی تعجب کردم. من هم آرام به او اقتدا کردم. بعد از نماز گفتم: من تعجب می کنم از کی تا به حال گرگ ها با گوسفندها آشتی کرده اند؟ گفت: از وقتی که من با خدا آشتی کرده ام، اینها هم با همدیگر آشتی کرده اند. امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمودند:

من صلح مع الله سبحانه لم یفسد مع أحد؛(۱) هرکس با خدا از درصلح و سازش در آید، با رابطه اش با هیچ کس فاسد نباشد.

کسی که رابطه خود را با خدا اصلاح کند، همه حتی درندگان هم با او در صلح اند.

___________________________________________

۱- تصنیف غرر الحکم، ص ۱۸۴.

دلدادگی به خدا

خداوند به حضرت داوودعليه‌السلام وحی فرمود:

یا داود أبلغ أهل أضی أنی حبیب من أحبنی و جلیس من جالسنی و مونس لمن آنس بذکری و صاحب لمن صاحبنی و مختار لمن اختارنی و مطیع لمن أطاعنی ما أحبنی أحد أعلم ذلک یقینا من قلبه إلا قبلته لنفسی و أحییته حیاه لا یتقدمه أحد من خلقی من طلبی بالحق وجدنی و من طلب غیری لم یجدنی فارفضوا یا أهل الأرض ما أنتم علیه من من غرورها و هلموا إلی کرامتی و مصاحبتی و مجالستی و مؤانستی و آنسوا بی اوانسکم و أسارع إلی محبتکم؛(۱) ای داوود، من دوست کسی هستم که او نیز مرا دوست داشته باشد. و همدم کسی می باشم که او نیز همدم من باشد. و مونس کسی هستم که او نیز به ذکر من مأنوس باشد. و رفیق و مصاحب کسی می باشم که او نیز رفیق من باشد. و کسی را بر می گزینم که او نیز مرا برگزیند. و مطیع کسی هستم که مرا اطاعت کند. و هرکس قلب مرا دوست بدارد، حیات و زندگانی ای به او می دهم که به هیچ کس قبل از او نداده ام. و کسی که حقیقتا در جست و جوی من باشد، مرا خواهد یافت. و کسی که در پی غیر من باشد، هرگز مرا نخواهد یافت.

پس ای زمینیان! غرور و کبر را از خود دور سازید و به سوی کرامت و مصاحبت و مجالست و مؤانست من بشتابید و با من

____________________________________________

۱- مسکن الفؤاد، ص ۱۸.

مأنوس شوید تا من نیز با شما مأنوس شوم و به سوی محبت و دوستی شما بشتابم.

کسی که تقوا داشته باشد، دنیا و آخرت تحت فرمان اوست. چرا در زمان ظهور امام زمانعليه‌السلام گرگ و میش در کنار همدیگر زندگی می کنند؟ چون همه اهل تقوا می شوند. حیوانات هیچ به هم صدمه نمی زنند. تقوا عاملی است که اطرافمان را آرامش میدهد و خوشی ایجاد می کند؛ چون تجلی رحمت خدا می شود. سعی کنیم با تقوا به همه خواسته ها و آرزوهایی که داریم دست پیدا کنیم.

گفتار پنجم: دستاورد تقوا

اشاره

عاقبت به خیری

یکی از برکات و دستاوردهای مهم تقوا که قرآن و روایات به آن پرداخته و همه به دنبال آن هستیم، عاقبت به خیری است. پایان کار خیلی مهم است. مهم این است که هر عملی انجام می دهیم، ختم به خیر شود. هر برنامه ریزی که می کنیم، به سرانجام خوبی برسد. جوانی و عمرمان پر خیر برکت باشد. بزرگترین آرزوی بندگان صالح خدا عاقبت به خیری است. به قول حافظ:

حکم مستوری و مستی همه بر خاتمه است

کس ندانست که آخر به چه حالت برود

فراوان بودند افرادی که در لباس صلاح و خوبی بودند، ولی در پایان کار منحرف شدند و به بیراهه رفتند و عده ی زیادی را هم گمراه کردند و به جهنم فرستادند.

سرانجام زبیر

زبیر از مجاهدین و حامیان پیغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود. بعد از پیغمبر هم تا حکومت امیر المؤمنینعليه‌السلام برای آن حضرت جان فشانی می کرد، ولی در پایان کار بر اثر حب دنیا و ریاست طلبی، با همدستی طلحه و عایشه، همسر پیغمبر، جنگ جمل را به پا کردند و در یک روز حدود هجده هزار نفر را به کشتن دادند.

حضرت امیرعليه‌السلام از این که چنین کسی با این سابقه درخشان پایان کارش به اینجا رسید، بسیار متأثر شدند. بی تقوایی آدم را عاقبت به شر می کند. تقوا و پرهیزکاری و خویشتن داری از گناه، آدم را سرافراز و عزیز و پایان کارش را ختم به خیر می کند. خداوند این نوید را به اهل تقوا داده است که سرانجام نیک برای آنان است.

( إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ ) (۱) زمین از آن خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می دهد؛ وفرجام نیک برای پرهیزگاران است.

پایان کار خوب و حسن عاقبت برای متقین است. شما وظیفه ات را انجام بده، خدا با شماست. اگر کسی واقعا عاقبت به خیری می خواهد، با تمام توان و بدون دغدغه، در مسیر اطاعت خدا تقوا پیشه کند.

نجات از آتش جهنم

یکی دیگر از آثار و دستاوردهای گرانبهای تقوا نجات از آتش جهنم است. خداوند در قرآن کریم فرموده است:

( وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا .كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ﴿ ٧١ .ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا ) ؛(۲) و هیچ کس از شما نیست مگر این که در آن آتش جهنم وارد می گردد. این امر همواره بر پروردگارت حکمی قطعی است. آن گاه کسانی را که پرهیزگار بوده اند می رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در دوزخ رها می کنیم.

_________________________________________

۱- سوره اعراف، آیه ۱۲۸.

۲- سوره مریم، آیه ۷۱ و ۷۲.

روز قیامت همه باید از پل صراط و از روی جهنم عبور کنند. چه کسانی نجات پیدا می کنند؟ می فرماید: اهل تقوا نجات پیدا می کنند؛ آنهایی که در زندگی مواظب حلال و حرام بودند و خدا را اطاعت کردند. این ها بدانند هیچگاه گرفتار آتش دوزخ نمی شوند.

می فرماید: اهل تقوا را نجات می دهیم، ولی کسانی که ظلم و خیانت کرده، و توبه و جبران نکرده اند، در آتش رها می کنیم. اهل تقوا به جایی می رسند که حساب و کتاب و میزان و صراط را به سرعت طی می کنند و حتی حرارت آتش جهنم را از دور هم حس نمی کنند. بعضی ها آن قدر پاک و پاکیزه زندگی کرده اند که جزع و فزع و سختی قیامت را هم نمی بینند.

قیامت پنجاه موقف دارد که برای بعضی چند صد سال و چند هزار سال طول می کشد و برای بعضی دیگر در یک لحظه تمام می شود.

کسانی که حسابشان شسته رفته است، خدا حسابشان را تمیز و پاک تحویلشان می دهد تا به بهشت بروند. به نوعی در همین دنیا عقبه ها و گردنه ها را طی کرده اند. بدهی ندارد. «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه پاک است.» اینها یک ضرب به بهشت می روند.

پرواز به سوی بهشت

پیغمبر عظیم الشأنصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: چون روز قیامت می شود، خداوند متعال به طایفه ای از امتم بال هایی عطا می کند که از قبرهایشان با سرعت به سوی بهشت پرواز می کنند و آنچه دلشان بخواهد از نعمت های الهی متنعم و بهره مند می گردند.

ملائکه تعجب می کنند. به آنها می گویند: آیا موقف حساب و بازجویی را دیدید؟ یعنی بازجویی شدند. آنها در جواب می گویند: از ما حسابی نخواستند، یعنی بدون حساب و بازجویی آمدیم. ملائکه می گویند: آیا از صراط گذشتید و جهنم را ملاحظه نمودید؟ می گویند: ما هیچ چیز ندیدیم. ملائکه گویند: شما چه طایفه اید و از امت کدام پیغمبرید؟ می گویند: ما از امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستیم. می پرسند: عمل شما در دنیا چه بوده است؟ می گویند:در ما دو خصلت بود که خدا به فضل و رحمت خود ما را به این مرتبه رسانید:

کنا إذا خلونا نستحیی أن نعصیه ونرضی بالیسیر مما قسم لنا؛ یکی آن که چون در خلوت بودیم، از خدا شرم داشتیم که معصیت او را مرتکب شویم. و دیگر آن که به هرچه خداوند قسمت ما کرده بود راضی بودیم.

ملائکه گویند: «حق لکم هذا؛(۱) پس سزاوار این مرتبه هستید.»

اینها آدم هایی هستند که هفتاد سال واقعا پاک و سالم زندگی کرده اند، اهل دوز و کلک و شیله پیله و حقه بازی نبودند. بازیگری نداشتند، کلاه سر کسی نگذاشته و دروغ بلد نبودند.

گفتند: دو ویژگی باعث شده که ما به سلامت از صحرای محشر عبور کنیم و وارد بهشت شویم

ویژگی اول: در خلوت مقید بودیم که گناه نکنیم. خدا را حاضر می دیدیم. در جلوت و آشکارا گناه نکردن خیلی خوب است، ولی کسی که

_________________________________________

۱- مسکن الفؤاد ، ص۸۴؛ بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۵.

فقط در ملأ عام گناه نمی کنند، معمولا از ترس مردم است. اما کسی که در خلوت گناه نمی کند، تقوا در اعماق وجودش نفوذ کرده است. می گویند: ما در خلوت هم خدا را حاضر و ناظر میدیدیم. دست به خلاف و گناه و معصیت نمی زدیم.

ویژگی دوم: ما در دنیا حرص و طمع نداشتیم. هر چیزی که خدا برای ما رسانده بود و روزی کرده بود، به آن راضی بودیم. همیشه الحمدلله و الهی شکر می گفتیم. قانع و راضی بودیم. دو بال تقوا و قناعت و رضایت به ماقدرت پرواز داد تا هیچ گونه سختی در قیامت نبینیم و راحت وارد بهشت شویم.

کربلایی کاظم ساروقی؛ معجزه عصر

یک نمونه بسیار زیبا که در عصر خود ما اتفاق افتاده است، داستان مرحوم کربلایی کاظم ساروقی است. نمونه ای که همه علما بالاتفاق او را تأیید و تصدیق کردند.

این بزرگوار کارگر ساده ای بود که در یکی از روستاهای اطراف اراک به سر می برد. جوانی خداترس و باتقوا بود و کشاورزی می کرد.

یک روحانی در ماه مبارک رمضان از طرف حاج شیخ عبدالکریم حائری برای ارشاد و تبلیغ به روستای آنها می آید. یکی دو شب درباره لقمه حلال صحبت می کند. می گوید: لقمه حلال روی انسان خیلی اثر دارد. مال انسان باید پاک باشد. انسان باید خمس زکات مالش را بدهد. حق الناس نباید به گردن انسان باشد. اگر زکات و خمس ندهید، چنین و چنان می شود. از مال شبهه ناک باید پرهیز کرد. و مفصل در این باره صحبت می کند.

به دنبال کسب حلال

صحبت های او به جان این جوان می نشیند. پیش خود می گوید: من باید به دنبال مال حلال باشم و از حرام و شبهه ناک پرهیز کنم. و در این راه مصمم می شود. به نزد ارباب دهشان که برای او کار می کرده می رود و می گوید: آقا شما خمس و زکات می دهید؟ می گوید: نه. من تقیدی به این چیزها ندارم. می گوید: زکات واجب است. حق فقر است. باید بدهی. این فرمان خداست. می گوید: من اهل این حرفها نیستم. هر چه اصرار می کند، او قبول نمی کند.

این جوان دین باور و باتقوا تصمیم می گیرد این محل را ترک کند. هرچه نزدیکانش به او می گویند طوری نیست، نرو، می گوید: تا وقتی زکاتش را نمیدهید و حقوق فقرا نمی پردازد، نمی توانم بمانم.

علی رغم اصرار دیگران، به خاطر این که به خوردن مال حرام مبتلا نشود، هجرت می کند و به روستاهای مجاور می رود و سه سال در آنجا کارگری می کند. با خار کنی و هیزم کشی و زحمت زیاد زندگی را می گذراند.

بعد از سه سال ارباب پشیمان می شود. پیغام می دهد که من اشتباه کردم. من خمس و زکات مالم را می پردازم. او هم بر می گردد و خانواده اش هم خوشحال می شوند.

ارباب یک قطعه زمین در اختیار این جوان قرار می دهد و می گوید: خودت روی این قطعه زمین کشاورزی کن و خمس و زکاتش را هم بده،بعد حق مرا بپرداز.

رسیدگی به فقرا

کربلایی کاظم بعد از این که خمس و زکات مال خود را می پرداخت، به اندازه نیاز خودش بر می داشت و بقیه را به فقرا میداد.

یک روز در هوای گرم تابستان، بعد از درو کردن گندم ها، هرچه منتظر می ماند که باد بیاید و کاه را از گندم جدا کند، می بیند باد نمی وزد. دلگیر می شود و خسته به سمت روستا حرکت می کند.

در مسیر یکی از فقرا که هر سال به او کمک می کرده، به او می رسد. می گوید: امسال حق ما را ندادی. می گوید: عزیز من، هنوز برداشت نکرده ام. بگذار کاه و گندم را هم جدا کنم، در خدمت شما هستم. او هم خوشحال می شود که وعده همه ساله سر جایش هست.

اما کربلایی کاظم ناراحت می شود که شاید او احتیاج داشته باشد. از این رو دوباره برمی گردد تا با توکل و امید به خدا بلکه بتواند از گوشه کنار یک مقدار گندم آماده کند.

یک مقدار گندم پاک می کند. یک مقدار علوفه هم برای حیواناتش تهیه می کند و به قصد این که گندم ها را به آن فقیر برساند حرکت می کند. در مسیر به یک امامزاده ای که به هفتاد و دو تن معروف است می رسد.

دو هاتف از غیب

کنار امام زاده، روی سکوی در باغی دراز می کشد تا مقداری استراحت کند. یک وقت می بیند که دو سید نورانی خوش سیما آمدند و به ایشان سلام کردند. می گویند: کربلائی محمد کاظم سلام علیکم! کربلایی کاظم یکمرتبه

جا می خورد که این افراد ناشناس از کجا اسم مرا می دانند.

پس از سلام و علیک و احوال پرسی به او می گویند: می آیی برویم امامزاده زیارت کنیم؟ می گوید: من زیارت رفته ام، شما بروید. می گویند: بیا باهم برویم فاتحه ای بخوانیم. ایشان را بر می دارند و می آیند. نزدیک امامزاده که می رسد، می بیند به سقف امامزاده آیاتی از قرآن نوشته شده که قبلا نبود.

به کربلایی کاظم می گویند: می توانی اینها را بخوانی؟ می گوید: نه، من سواد ندارم. واقعا هم هیچ سواد خواندن و نوشتن نداشته است. می گویند: چرا، تو می توانی بخوانی. می گوید: نه، نمی توانم.

یکی از آن دو بزرگوار جلو می آید و دست به سینه ایشان می کشد و می گوید: حالا بخوان و می گوید:( بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ ) و چند آیه از سوره مبارکه اعراف را می خواند. کربلایی کاظم هم به همراه او می خواند. بعد می بیند خودش هم می تواند بخواند. بعد دستی محکم به سینه ایشان می کشد. می بیند همه قرآن را از حفظ می داند. کسی که تا به حال کلمه ای از قرآن را نمی توانسته بخواند، به راحتی آیه های روی کتیبه ها را می خواند.

از شوق رویش را بر می گرداند ببیند اطرافش چه خبر است. می بیند هیچ کس نیست. یکدفعه از خوشحالی نعره ای می زند و بیهوش می افتد. فردای صبح آن روز به هوش می آید. می بیند علوفه ها و گندم ها کنار اوست. اول فراموش می کند که چه اتفاقی افتاده است. وقتی بلند می شود تا برود، یاد اتفاق دیروز می افتد. می بیند تمام قرآن در سینه اش موج می زند. یعنی از اول باء بسم الله تا آخر سین والناس، همه قرآن را می داند.

در معرض امتحان

نزد شیخ صابر، روحانی محل می رود. به ایشان می گوید: چنین اتفاقی برایم افتاده است. می پرسد در خواب بود یا بیداری؟ می گوید: در بیداری. می پرسد: الآن می توانی قرآن را بخوانی؟ می گوید: می توانم. می گوید: سوره یس را بخوان. به راحتی می خواند. از هر کجای قرآن می پرسد، همه را می خواند. می بیند همه قرآن را حفظ است. اعلام می کند که معجزه شده و قرآن به او القاء شده است.

واقعا معجزه است. یکی از دلایل حقانیت دین اسلام و مکتب تشیع همین آقای کربلایی کاظم ساروقی است. کسی که به مکتب نرفته و درس نخوانده، با یک عنایت حافظ همه قرآن می شود.

تمام علمای آن زمان ایشان را تأیید کردند. مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم آیت الله میلانی، مرحوم آیت الله صدر، آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله خزعلی و تنی چند از علما و بزرگان ایشان را امتحان و تأیید کردند.