آرامش زندگی در پرتو تقوا

آرامش زندگی در پرتو تقوا 0%

آرامش زندگی در پرتو تقوا نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

آرامش زندگی در پرتو تقوا

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حبیب الله فرحزاد
گروه: مشاهدات: 9155
دانلود: 2401

توضیحات:

آرامش زندگی در پرتو تقوا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 166 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9155 / دانلود: 2401
اندازه اندازه اندازه
آرامش زندگی در پرتو تقوا

آرامش زندگی در پرتو تقوا

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ابتلاء مؤمن

عبدالله بن ابی یعفور به امام صادقعليه‌السلام عرض کرد: دائما بیمارم.حضرت فرمودند:

لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنی أنه قرض بالمقاریض؛(۱) اگر مؤمن پاداشی را که برای مصیبتها دارد بداند،

__________________________________________

۱- الکافی، ج ۲، ص ۲۵۵.

آرزو می کند که او را با قیچیها تکه تکه کنند.

آنچه را خدا برای مؤمن می برد،خیر اوست. اگر مؤمن بداند که در این ابتلائات چقدر برایش خیر و برکت و صلاح و عافیت است، آرزو می کند که ای کاش با قیچی تکه تکه می شدم.ما از پشت پرده خبر نداریم. «البلاء للولاء؛(۱) ابتلائات برای دوستان خداست.»

هر که در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند

ممکن است بلاء به تن انسان بخورد،اما روح و معنویت و باقیات صالحات او رشد پیدا کند.

این بلای دوست تطهیر شماست

علم او بالای تدبیر شماست

دو بال تقوا

خدای مهربان به بنده هایش خصوصا مؤمنین و متقین فوق العاده نظر داردو مهربان است. امیر المؤمنین علیعليه‌السلام چه کار کردکه این قدر پیش خدا و پیغمبر عزیز و مقرب شد؟چرا جان پیغمبر و برادر پیغمبر و نزدیک ترین فرد به پیغمبر شد؟ مگر علیعليه‌السلام چه کرده است؟ امام صادقعليه‌السلام از این راز پرده برداشتند و فرمودند:

فإن علیاعليه‌السلام إنما بلغ ما بلغ به عندرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله بصدق الحدیث و أداء الأمانه؛(۲) همانا علیعليه‌السلام نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به سبب راستگویی و اداء امانت به آن مقام رسید.

________________________________________

۱- شرح مصباح الشریعه، ص ۳۵۶.

۲- الکافی، ج ۲، ص ۱۰۴.

صدق حدیث و امانتداری دو بال تقواست. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

من صدق لسانه زکی عمله؛(۱) هر که زبانش راست است،کردارش پاک است.

کسی راستگو باشد،عملش هم پاک می شود؛چون آدمی که راست می گوید، هیچ وقت جرئت نمی کند کار خلاف کند.

جوانی به نزد پیغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمدو گفت:به من نصیحتی کنید تا عمل کنم.فرمودند: راست بگو و دروغ نگو.رفت شراب بخورد،قمار کند،کار خلاف کند،دیدباید راستش را بگوید.

راستگویی که درست شود،عمل هم درست می شود.هم نجات می دهد و هم عملش پاک می شود.راستگویی و امانتداری دو بال مهم اهل تقواست.

تسلیم محض در برابر امامعليه‌السلام

یک موقعی عبدالله بن ابی یعفور خدمت امام صادقعليه‌السلام آمد و به حضرت گفت: من دربست تسلیمم. این در بست تسلیم بودن و این که انسان چون و چرا نکند،خیلی مهم است. گاهی ممکن است هوا و هوس بر انسان غالب شود و حلال را حرام و حرام را حلال کند. اما این شخصیت به قدری اعتقادش بالا بود، که به امام صادقعليه‌السلام عرض کرد:

والله لوفلقت رمانه بنصفین فقلت هذا حرام وهذا حلال،لشهدت أن الذی قلت حلال حلال و أن الذی قلت حرام حرام؛ به خدا قسم،اگر یک اناری را نصف کنی و بفرمایی نیمی از آن

___________________________________________

۱- الکافی، ج ۲، ص ۱۰۴.

حلال و نیم دیگرش حرام است، البته گواهی میدهم که آن نیمه ای را که شما فرمودی حلال است،حلال است و آن نیمه ای را که شما فرمودی حرام است، حرام است.حضرت او را ستودند و فرمودند:

رحمک الله رحمک الله؛(۱) رحمت خداوند بر تو باد! رحمت خداوند برتو باد!

این در حالی است که این انار از یک باغ است، از یک درخت است و از یک آب و خاک تغذیه می شود. این روح تسلیم در برابر فرمان خدا و اهل بیتعليهم‌السلام بسیار مهم و ارزشمند است.روحی که در برابر سخن آنها چون و چرانکند. روحی که تسلیم محض است.

اما بسیاری از ماها در این میدان لنگ می زنیم و برابر احکام الهی چون و چرا می کنیم.بسیاری از اوقات دنبال مجوز می گردیم تا برخی از حرام ها را حلالش کنیم.روح تقوا در تسلیم بودن است.

حضرت در جایی دیگر فرمودند:

ما أحد أدی إلینا ما افترض الله علیه فینا إلا عبدالله بن أبی یعفور؛(۲)من در میان اصحاب کسی را سراغ ندارم که مطیع تر ازعبدالله بن ابی یعفور باشد.

گریه های عبد الله بن ابی یعفور

کسی به عبدالله بن ابی یعفور گفت:شما که از اوضاع ما خبر داری، بیا در

_______________________________________

۱- رجال الکشی، ص ۲۴۹.

۲- رجال الکشی، ص ۲۴۹.

دادگاه شهادت بده که من این کار را نکرده ام و طرف دروغ می گوید.

عبدالله بن ابی یعفور پذیرفت و آمد تا نزد قاضی شهادت بدهد.اتفاقا قاضی همسایه ی خود عبدالله بن یعفور بود. او را می شناخت. در محکمه شهادت داد که حق با ایشان است و دیگری اشتباه می کند.

جناب ابو یوسف قاضی گفت: من همسایه ی دیوار به دیوار تو هستم.در صداقت و راستگویی تو هیچ شکی ندارم. آدم راستگو و خوبی هستی.شبها بلند می شوی و با خدا راز و نیاز داری. صدای عبادت و نماز شبت را میشنویم.در پاکی و خوبی تو هیچ شکی ندارم، جز این که یک چیز مانع شده که من شهادت تو را قبول کنم،و آن این که شما شیعه و پیرو امام صادقعليه‌السلام هستی. این مانع است که شهادت تو را قبول کنم.

عبدالله بن یعفور بعد از شنیدن این جمله شروع به گریه کرد.به قدری گریه کرد که اشک به پهنای صورتش را پوشاند. جناب قاضی گفت:من بی ادبی نکردم.من قانون را گفتم.چون شما هم کیش ما نیستی،من نمی توانم شهادت تو را قبول کنم،اما صداقت و راستگویی و خوب بودنت را قبول دارم.

گفت:گریه ام برای این نیست که شهادت مرا رد کردی.گریه ی من برای این است که نسبت رافضی به من دادی.شما مرا جزء پیروان اهل بیت برشمردی.«تنسبنی إلی قوم أخاف أن لا أکون منهم؛(۱) شما مرا به قومی نسبت می دهید که می ترسم جزء آنها نباشم.»

یعنی به من نسبت تشیع دادی.می ترسم پیرو امام صادقعليه‌السلام نباشم و پیش خدا شرمنده باشم.شیعه یعنی پیرو.

____________________________________________

۱- الکافی، ج۷، ص ۴۰۴.

حقیقت شیعه بودن

امام عسکریعليه‌السلام فرمودند:

أن شیعتنا هم الذین یتبعون آثارنا و یطیعونا فی جمیع أوامرناو نواهینا فأولئک شیعتنا فأما من خالفنافی کثیر مما فرضه الله علیه فلیسوا من شیعتنا؛(۱) شیعیان از آثار ما پیروی می کنندو از اوامر ما اطاعت می نمایند و از نواهی ما دست می کشند.این گروه از شیعیان ما به حساب می آیند، ولی آنهایی که واجبات خداوند را انجام نمی دهند شیعیان ما نیستند.

شیعیان ما کسانی هستند که اوامر ما را اطاعت کنند،ولی اگر در بیشتر امور ما را مخالفت می کنند،شیعه ی ما نیستند.ممکن است محبت و دوست باشند.

مردی به امام حسنعليه‌السلام عرض کرد:«انی من شیعتکم؛من از شیعیان شمایم.»حضرت فرمودند:

یا عبد الله إن کنت لنا فی أوامرنا و زواجرنا مطیعا فقدصدقت و ان کنت بخلاف ذلک فلا تزد فی ذنوبک بدعواک مرتبه شریفه لست من أهلها لا تقل لنا أنا من شیعتکم ولکن قل أنا من موالیکم و محبیکم و معادی أعدائکم و أنت فی خیر وإلی خیر؛(۲) ای بنده ی خدا،اگر در اوامر و نواهی ما مطیع ما هستی،راست گفته ای. و اگر چنان نیستی، دیگر با ادعای مقام شریف و بزرگی

___________________________________________

۱- بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۱۵۵.

۲- بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۱۵۶.

که اهل آن نیستی بر گناهان خود نیفزا.به ما نگو من از شیعیان شمایم،بلکه بگو:از وابستگان و دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستم،در عین حال تو در خیری و به سوی خیر.

بنابر این، نمی توان در اجرای فرامین ائمهعليهم‌السلام تردید و مخالفت کرد،بعد هم مدعی شویدکه ما شیعه هستیم.باید جانب احتیاط را مراعات کردو گفت: ما دوستان آنان هستیم.

تمجید امام صادقعليه‌السلام از ابن ابی یعفور

بعد از وفات عبدالله ابی یعفور، امام صادقعليه‌السلام نامه ای به دوست او،مفضل نوشتند.در آن نامه ضمن تعریف فوق العاده ازاین شخصیت، مقام و منزلت یک شیعه را بیان فرمودند.نامه ای زیبا و خواندنی است. در این نامه آمده است:

فمضی صلوات الله علیه موفیا لله عزو جل و لرسوله و لإمامه بالعهد المعهود لله، وقبض صلوات الله علی روحه محمود الأثرمشکور السعی مغفورا له مرحوما برضا الله ورسوله و إمامه عنه،فولادتی من رسول الله ما کان فی عصرنا أحد أطوع لله و لرسوله و لإمامه منه،فما زال کذلک حتی قبضه الله إلیه برحمته و صیره إلی جنته،مساکنا فیها مع رسول الله و أمیر المؤمنین أنزله الله بین المسکنین مسکن محمدو أمیر المؤمنین (صلوات الله علیهما) و إن کانت المساکن واحده و الدرجات واحده!فزاده الله رضی من عنده و مغفره من فضله برضای عنه؛(۱) او از دنیا رفت در حالی که به عهدی که با خدا و پیغمبر و امامش بسته بود وفا کرد.درود خدا

___________________________________________

۱- رجال الکشی، ص ۲۴۹.

بر او باد!عبدالله ابی یعفور از دنیا رفت صلوات خدا بر روح و جانش باد! در حالی که محمودالاثر بود و آثار خوبی از خودش به جا گذاشت. مشکور السعی بود و تلاشی که از خود نشان داد همه قبول شد.مغفورا له بود و خدا همه ی گناهانش را آمرزید.به خاطر رضایت و خشنودی خدا و رسول و امامش مورد رحمت قرار گرفت.به ولادتم از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ،در عصر ما از او مطیع تر برای خدا و پیامبرو امامش وجود نداشت.همواره چنین بود تا این که خداوند به رحمت خویش او را به سوی خود خواند و به بهشتش منتقل گرداند؛منازلی که در آنها با پیامبر و امیر المؤمنین به سر می برد.خداوند او را بین دو منزل مسکن داد؛مسکن رسول الله و مسکن امیر المؤمنینعليهما‌السلام ؛ هر چند آن مسکنها یکی است و درجه ها یکسان اند.خداوند به خاطر رضایت من، به رضایت از او و به غفران و بخشش از فضلش نسبت به او بیفزاید.

عبدالله ابی یعفور به رحمت خدا نائل شدو خدا او را به بهشت خودش جا داد.در کجا بهشت او را جا داد؟ این خیلی مهم است.

بزرگواری از اساتید ما خدارحمتش کندهمیشه می فرمود:از خدا و چهارده معصوم فاصله نگیریم.بعضی ها می گویند:ما کجا و چهارده معصوم کجا؟ما کجا،خدا کجا؟

خدا عبدالله ابی یعفور را در بهشت و در کنار پیغمبر و امیر المؤمنینعليهما‌السلام جای داد. یک طرف دیوار به دیوار و همسایه ی رسول خداست و یک طرف هم همسایه و دیوار به دیوار امیر المؤمنینعليه‌السلام است. آنجا خانه ها یکی است،

در جه ها یکی است،همه با هم یک جا هستند.

اگر کمی بندهای گناه را از خودمان جدا کنیم و از لقمه ی حرام فاصله بگیریم،خدا کمکمان می کند.باید خداترس باشیم.تقوا یعنی خداترسی.اگر خداترس باشیم،خدا خیلی به ما اهمیت می دهد.خداوند با هیچ کس فامیل نیست. هرکس تقوا داشته باشد،از هر نژاد و فرقه ای باشد،زن باشد یا مرد،در جوار چهارده معصومعليهم‌السلام جای داده خواهد شد.انشاءالله روح تعبد و روح تسلیم و عبادت و خداترسی را خودمان تقویت کنیم.

گفتار نهم: اهل تقوا

اشاره

اهل تقوا چه کسانی هستند؟

از سؤالهایی که معمولا به ذهن می آید این است که آیا افرادی که گناه می کنند جزء متقین هستند؟ غیر از معصومینعليهم‌السلام و اولیای کامل خدا، هر انسانی ممکن است لغزشی داشته باشد و گناهی بکند. ممکن است روزی نباشد گناهی از او صادر نشود. آیا کسانی که گناه می کنند را می توان از متقین به حساب آورد؟ به تعبیر دیگر آیا گناه با روح تقوا سازگار است؟ آیا تقوا به معنای عصمت است؟ یعنی این که انسان اصلا گناه نکند. یا این که یک انسان باتقوا هم ممکن است گناه کند؟

تقوا یعنی این که آدم واقعا نخواهد گناه کند و از گناه خوشش نیاید. از گناهی که مرتکب شده است ناراحت و ناراضی است.

ما دو نوع گناهکار داریم. یک گناهکاری است که مصر است و در گناه پشتکار دارد و توبه و استغفار هم نمی کند و در صدد جبران گناه بر نمی آید. گناه را کوچک می شمارد و دیگران را هم به گناه دعوت می کند، یا گناه را توجیه می کند.

این قطعه جزء متقین نیست. جزء فاسقان است. و خدا فاسقان را دوست ندارد. از مستکبرین است و اصرار بر گناه دارد. از گناهی که مرتکب شده پشیمان نیست. بنابراین، آثار و برکاتی که برای اهل تقواست، قطعا برای او نیست.

اما قسم دوم گناهکارانی هستند که ممکن است ناخواسته در گناه بیفتند. چنین افرادی قبل از گناه، موقع گناه، و بعد از گناه منفعل و شرمنده و ناراحت اند. دچار عذاب وجدان می شوند. خودشان را ملامت می کنند. نفس لوامه دارند.

اینها قطعاًجزء متقین هستند. بنابراین، متقی به این معنا نیست که اصلاً گناه نکند، بلکه کسی است که واقعا دلش نمی خواهد گناه بکند، ولی ممکن است هوی و هوس، یا جو و محیط بر او غالب شود و به گناه مبتلا شود.

انسان مؤمن و متقی و دوست اهل بیتعليهم‌السلام واقعا از گناه خوشش نمی آید. از گناه ناراحت است و همواره خودش را ملامت می کند. جبران می کند و حلالیت می طلبد. این قبیل افراد شکی در آمرزش گناهان نکنند.

در مسیر کمال

مؤمن در اوایل کار مثل نهال است. نهال با یک باد کج می شود. گاهی برخی شاخه هایش می شکند. تا این که رشد پیدا کند و نهال ایمان و تقوا ریشه در وجودش بدواند و تنه اش محکم شود. وقتی به کمال رسید،گناهانش کم شود و کم کم محومی گردد.امیر المؤمنینعليه‌السلام می فرمایند:

إذا کانت محاسن الرجل أکثر من مساویه فذلک الکامل؛(۱) هرگاه محاسن و نیکویی های کسی بیشتر از مساوی و بدی هایش باشد،او کامل است.

کامل آن نیست که هیچ عیب و گناهی نداشته باشد، بلکه کسی که

____________________________________________

۱- تصنیف غرر الحکم، ص ۳۱۷.

خوبی هایش بر بدی هایش غالب است. البته کمال نسبی است. کامل مطلق چهارده معصومعليهما‌السلام هستند.

یک طرف کفه ترازو که سنگین شد تا آخر پایین می رود. از این جهت است که اگر کسی خوبی هایش بر بدی هایش غالب است، از کاملین است. کسی که ثواب هایش از گناهانش بیشتر است، رفقای خوبش بیشتر است، مجالس خوبش بیشتر است، کامل است. وقتی خوبی ها غلبه می کند، کم کم ظلمتها را از بین می برد. یعنی واقعا راضی به گناه نیست. افرادی که واقعا از ته دل راضی به گناه نیستند و از گناه متنفر و ناراحت اند، رو به کمال و از کاملین اند. خداوند درباره کسانی که رو به رشد هستند می فرماید:

( وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ) (۱)

لیکن خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دل های شما بیاراست و کفر و پلیدکاری و سرکشی را در نظرتان ناخوشایند ساخت. آنان که چنین اند رهیافتگان اند.

خداوند ایمان را زینت دلهایمان قرار داده است، یعنی محبت خدا و ائمهعليها‌السلام در دل من جای گرفته است. اگر دوستداران اهل بیتعليها‌السلام را قطعه قطعه هم بکنند، دست از محبت آنها بر نمی دارند.

حاضرند قطعه قطعه شوند و از اهل بیتعليها‌السلام دست بر ندارند. ببینید خداوند چه مایه عجیبی در ما قرار داده است. همین مایه باعث نجات ما می شود. همین باعث می شود که آتش جهنم ما را نسوزاند.

_____________________________________

۱- سوره حجرات، آیه ۷

آتش جهنم. بغض و کینه اهل بیتعليها‌السلام است. خداوند ایمان را زینت و محبوب دل ما قرار داده، و کفر و فسق و عصیان و نافرمانی را مکروه دلهایمان.

گناهان مکروه ماست و از آن متنفر و ناراحتیم. با این وجود در واقع گناهی انجام نداده ایم؛ چون با تنفر و کره انجام داده شده است، بعد از آن توبه و استغفار است. و بدون شک خدا توبه را می پذیرد.

کسی که از گناه متنفر است، اگر مرتکب گناهی شود، خودش را ملامت می کند. در دلش به خودش بد می گوید. این گناه را قطعا خدا آمرزیده است، جای شک نیست.

با مرحوم حاج آقای دولابی خدمت پیرمردی رفتیم که آدم فوق العاده ای بود. پدرش از علمای بزرگ نجف بود. اواخر عمر بیمار شده بود. حالت یأس و ناامیدی به او دست داده بود. می گفت: نمی دانم خدا مرا آمرزیده یا نیامرزیده است.

آقای دولابی می فرمود: خدا آمرزیده است، تو قبول نمی کنی. او بخشیده است، تو نمی بخشی. خدا واسع المغفره است، عظیم العفو است، گناهان بزرگ را می آمرزد. کسی که این قدر خودش را ملامت می کند، قطعا خدا او را آمرزیده است.

خطاکاران توبه کار

خدا توابین و آنهایی که می خواهند پاک شوند و خودشان را تمیز می کنند و در آب توبه شست و شو می دهند. دوست دارد. اهل توبه محبوب خدا می شوند.

( إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ) ؛(۱)

خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست میدارد.

پس متقین تنها کسانی نیستند که اصلا گناه نمی کنند و معصوم اند، بلکه ممکن است لغزش و خطایی از آنان سر بزند، ولی بلافاصله جبران می کنند. حتی ممکن است این امر صدها بار تکرار هم شود. پیغمبر عظیم الشانصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

کل بنی آدم خطاء وخیر الخطائین التوابین؛(۲) همه فرزندان آدم خطا کارندوبهترین خطاکاران توبه گران اند.

همه فرزندان بنی آدم خطا و اشتباه می کنند. خاطی هم نیستند، خطاء هستند. یعنی خیلی

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد

از ما چگونه زیبد دعوی بی گناهی

خطاکارند.

حضرت آدم صفی الله ترک اولی و اشتباه کرد. نمی خواهیم گناه را توجیه کنیم. هیچ وقت نباید گناه را توجیه کرد. توجیه گناه چراغ سبزی برای ارتکاب گناه است.

می خواهیم بگوییم اگر ناخواسته در گناه افتادیم، با توبه و استغفار پاکش می کنیم. یا اعمال خوبی انجام می دهیم تا آنها را پاک کند. خداوند متعال در قرآن فرموده است:

( إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ) (۳)

بی تردید خوبی ها بدیها را از میان می برد.

_________________________________________

۱- سوره بقره، آیه ۲۲۲.

۲- نهج الفصاحه، ص ۶۱۰.

۳- سوره هود، آیه ۱۱۴.

گناهی که غرور را می شکند

گناهی که غرور و تکبر آدم را می شکند، خیلی بهتر است از حسنه و ثوابی که انسان را به غرور و تکبر و سرکشی وا می دارد. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

إن الله علم أن الذنب خیر للمؤمن من العجب ولولا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب أبداً؛(۱) همانا خدا دانست که ارتکاب گناه برای مؤمن از خود بینی بهتر است و اگر چنین نبود، هرگز مؤمنی به گناهی دچار نمی شد.

گناهی که تو را به عذر وا می دارد و حالت انفعال و شرمندگی و شکستگی در تو ایجاد می کند، بهتر است از آن عبادت و نمازی که تو را به غرور و تکبر وامی دارد. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

إن الرجل لیذنب الذنب فیندم علیه ویعمل العمل فیسره ذلک فیتراخی عن حاله تلک فلأن یکون علی حاله تلک خیر له مما دخل فیه؛(۲) مردی گناه می کند و از آن پشیمان می شود، و کار شایسته ای می کند و آن شادمانش می سازد، و از حال پشیمانی دور می افتد، در صورتی که بودنش به حال پشیمانی بهتر است از شادی و سروری که او را فرا گرفته است.

وقتی انسان با تقوا گناهی مرتکب می شود، آن قدر خودش را سرکوفت می زند که این او را بیشتر از عبادتهایش رشد می دهد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به

___________________________________________

۱- الکافی، ج ۲، ص ۳۱۳.

۲- الکافی، ج ۲، ص ۳۱۳.

ابوذر فرمودند:

یا أباذر إن العبد لیذنب الذنب فیدخل به الجنه ؛ ای اباذر، گاهی بنده ای گناه می کند و بهشت می رود.

اباذر می گوید: پرسیدم: چگونه یا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ؟ فرمودند:

یکون ذلک الذنب نصب عینیه تائبا منه فارا إلی الله عز وجل حتی یدخل الجنه؛(۱) گناهش همواره در برابر چشمش می باشد و از آن توبه می کند و به سوی حق باز می گردد تا به بهشت می رود. پرسیدند: گناه می کند و بهشت می رود؟! فرمودند: بله، گناه که کرد آن قدر منفعل و شرمنده می شود که مستحق بهشت می شود. البته مؤمن ناخواسته در چاله گناه می افتد. واقعا دلش نمی خواهد.لذا فرمودند:به خاطرحالت توبه و شکستگی که دراو ایجاد می شود،او رابه بهشت می برد.

همین جاست که شیطان می گوید: عجب غلطی کردم که او را در گناه انداختم. ترک اولی در پیامبران، یعنی اگر این کار را نمی کردند بهتر بود. با عصمتشان منافات ندارد.

حضرت یونسعليه‌السلام چرا در شکم ماهی رفت؟ چون به قومش نفرین کرد و خیلی پیگیر آن نشد. یا حضرت آدمعليه‌السلام گندم خورد که اگر نمی خورد بهتر بود. به همین خاطر از بهشت دنیایی بیرونش کردند.

برای چه این ترک اولی ها برای انبیا پیش آمده است؟ مرحوم مجلسیرحمه‌الله . توجیه زیبایی دارد. می فرماید: نفس مؤمن را چیزی مثل احساس ارتکاب بی ادبی و بد اخلاقی، ذلیل و خوار نمی کند. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

_________________________________________

۱- مکارم الأخلاق، ص ۴۶۲؛ بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۷۹.

إن الله علم أن الذنب خیر للمؤمن من العجب ولولا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب أبد؛(۱) به راستی خدا میداند که گناه برای مؤمن بهتر از عجب و خودبینی است. و اگر چنین نبود، هرگز شخص مؤمن به گناه گرفتار نمیشد.

راوی می گوید: به امام صادقعليه‌السلام عرض کردم: مردی عملی (گناهی) می کند و از آن ترسان و هراسان می شود. سپس کار نیکی می کند و او را شبه عجبی می گیرد و به کار نیکش میبالد. امامعليه‌السلام فرمودند:

هو فی حاله الأولی و هو خائف أحسن حالا منه فی حال عجبه؛(۲)

او در حالت اولش با ترس، بهتر است از حالت عجب و خود بینی اش. عجب و غرور و تکبر چاه عمیق است و گناه یک چاله است. اگر امر دایر شود بین این که ما در چاله دو سه متری بیفتیم یا در چاه عمیق، خطر چاله کمتر است.

خطر غرور و تکبر

غرور به مراتب خطرناک تر از گناه است. غرور و تکبر باعث شد که شیطان در مقابل خدا قد علم کند.

( أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ) ؛(۳) سر باز زد و کبر ورزید و ازکافران شد.

در این آیه سه عبارت است: «آبی» یعنی از عبودیت و بندگی و کرنش سر

______________________________________

۱- الکافی، ج ۲، ص ۳۱۳؛ بحار الأنوار، ج ۶۶، ص ۲۳۵.

۲- الکافی، ج ۲، ص ۳۱۳؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۱۰۰.

۳- سوره بقره، آیه ۳۴.

باز زد. «استکبر» یعنی به تکبر افتاد. و بلافاصله از کافران شد. کسی که غرور او را گرفت، در معرض کفر است. همین که می گوید من خیلی کارم درست است، من خیلی خوبم، در سراشیبی سقوط است. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

من قال أنا عالم فهو جاهل؛(۱) هرکس بگوید: من عالمم، هر آینه او جاهل است.

هر کس ادعا کند من دانشمندم، عالمم، فرهیخته ام و از خودش تعریف کند، حتما بداند جاهل است و در جهل فرو رفته است. تو نباید ادعا کنی، نباید خودت را ببینی و قد علم کنی.

غرور و تکبر یک ماده مضر و سرطانی است. خدا گاهی مؤمن را در چاله می برد تا غرورش را در هم بشکند و بت منیتش را خرد کند.

گناهکار محبوب!

شخصی به امام صادقعليه‌السلام عرض کرد: «جعلت فداک و الله إننی لمقیم علی ذنب منذدهر أرید أن أتحول عنه إلی غیره فما أقدر علیه؛ قربانت، به خدا سوگند همانا من دیر زمانی است دچار گناهی هستم و هر چه می خواهم که از آن گناه به سوی کار نیک دیگری بیرون روم و آن را وانهم نمی توانم.» حضرت به او فرمودند:

إن کنت صادقا فإن الله یحبک و ما یمنعه أن ینقلک منه إلی غیره إلا لکی تخافه ؛(۲) اگر راستگویی، پس همانا خدا تو را دوست دارد و چیزی جلو گیر او نشده که تو را از آن به کار نیک دیگری نقل

_______________________________________

۱- بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۱۰.

۲- الکافی، ج ۲، ص ۴۴۲

دهد، جز این که می خواهد که تو از او در ترس باشی.

این شخص از گناه ناراحت بوده و میلی به گناه نداشته است. هرگاه می خواسته از گناه رهایی پیدا کند، باز گرفتار گناه دیگری می شده است. حضرت به او فرمودند: اگر انسان صادقی باشی و ادعایی که می کنی راست باشد، خدا تو را دوست دارد. خیلی عجیب است که کسی ناخواسته گناه کند، ولی محبوب خدا باشد.

این به خاطر این است که خدا توابین و انسانهای با تقوایی که نمی خواهند گناه کنند، ولی ممکن است یک وقت آلوده شوند را دوست دارد. خداوند نمی خواهد بنده اش از آن حالت خوف و شکستگی بیرون بیاید. چون وقتی از آن حالت بیرون بیاید، می گوید: من سلمان و ابوذرم و بتش طلوع می کند. از این رو خدا سرش را به زمین می کوبد تا فیلش هوای هندوستان نکند و آن حالت خوف و شکستگی محفوظ باشد.

گناه ممنوع!

با تمام این حرفها خدا و پیغمبر و اهل بیتعليهم‌السلام هیچ وقت و در هیچ حالی مجوز گناه نداده اند. گناه چیز بدی است. استمرار گناه ممکن است آن حالت استکبار را به وجود بیاورد و ما توفیق توبه و بازگشت پیدا نکنیم.

بنابراین، افرادی که با میل و اشتیاق و اصرار گناه می کنند و گناه را توجیه می کنند، از این دسته افراد نیستند و نمی توانند بگویند خدا مرا دوست می دارد.

خدا بعضی افراد را دوست دارد، ولی عملشان را دوست ندارد. چون از گناه شرمنده و ناراحت است، خدا خودش را دوست دارد، ولی گناهش را دوست ندارد. خدا هم کمند می اندازد تا او را از گناه در بیاورد.

ما هم باید همت کنیم. و بهترین راهش این است که غرور و تکبر را کنار بگذاریم. و این در تقوا و حسن خلق و تواضع در برابر خدا و خلق او محقق می شود. امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمودند:

أکثر ما تلج به أمتی الجنه تقوی الله و حسن الخلق؛(۱) بیشترین چیزی که امت من با آن به بهشت می روند، تقوا و خوش خلقی است.

دو چیز است که بیشتر از هرچیزی انسان را به سوی بهشت سوق می دهد: یکی تقوا و ترک گناه است و دیگری خوش اخلاقی است.

نشانه های تقوا

اکنون می خواهیم جزء متقین و اهل تقوا باشیم، تقوا و نشانه های تقوا چیست؟

تقوا بر اساس روایات این است که جایی که خدا می گوید باشی، باشی. و جایی که می گوید نباشی، نباشی. جایی که می گوید این کار را انجام بده، بگویی چشم. و جایی که می گوید انجام نده، انجام ندهی.

تقوا این است که امر و نهی خدا را بر امر و نهی خودمان و دیگران مقدم بداریم. نفس ما یک چیز می گوید، محیط و جو یک چیز می گوید، فامیل و بستگان و رفقا هم چیز دیگری می گویند. جایی که فرمان خدا را بر بقیه فرمانها مقدم بداریم، بر اساس تقوا عمل کرده ایم.

_______________________________________

۱ - الکافی، ج ۲، ص ۱۰۰: بحار الأنوار، ج ۶۸ ، ص ۳۷۵.

البته مکروهات و مستحبات مرتبه ای بالاتر از تقوا هستند. حداقل تقوا انجام واجبات و ترک محرمات است. یک حالت بازدارندگی و خویشتن داری است که نمی گذارد از حدود و خط قرمزهایی که خداوند برای ما ترسیم کرده است عبور کنیم.

افرادی بی تقوا و لاابالی به راحتی از این حدود تجاوز می کنند. زبان و چشم و دست و اعضا و جوارحشان شان کنترل ندارد و بی پروا گناه می کنند.

کسی که می خواهد در زمین خاردار راه برود، چقدر مواظب است که خار به پایش نرود؛ انسان با تقوا در رفتارش چنین است. همواره مراقب است که از حدود الهی تجاوز نکند. در گفتار و رفتارش خدا را حاضر و ناظر می داند. امر و نهی خدا را با تمام وجود فرمان می برد. خدا ترس و خدا محور است.