سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ0%

سياه ترين هفته تاريخ نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

سياه ترين هفته تاريخ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على محدث (بندرريگى)
گروه: مشاهدات: 22792
دانلود: 1925

توضیحات:

سياه ترين هفته تاريخ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 164 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22792 / دانلود: 1925
اندازه اندازه اندازه
سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٨ - ٥ در خواست قصاص ...!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اظهار مى دارد: اگر از سوى من به كسى ناروائى رسيده ، اظهار دارد تا جبران كنم ، و يا مرا ببخشد، و يا مرا ببخشد، و اگر به كسى وعده اى داده ام ، بگوييد، تا وفا كنم ، و اگر كسى دردى دارد، و يا خواسته اى ، بگويد: تا براى او دعا كنم ،(٣٨٨).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر كسى چيزى بدهكار است ، پرداخت كند، گناهى كرده جبران كند، و نگويد رسوا شدم ، آگاه باشيد رسوائى دنيا بهتر از رسوائى در آخرت است ، مردى برخواست و گفت : من در سه درهم مال خدا خيانت نموده ام ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: و چرا خيانت كردى ؟ عرض كرد: به آن نياز داشتم ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فضل دستور داد آن را دريافت كند، مرد ديگرى برخواست و گفت : من دروغگو، بد زبان و خواب آلود هستم ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خدايا راستى و ايمان نصيب او گردان

مرد ديگرى برخواست و عرضه داشت : من دروغگو و منافق هستم ، و جنايتى نيست كه مرتكب نشده باشم ؛ عمر برخواست و گفت : خود را رسوا نمودى اى مرد! پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى عمر؛ رسوائى دنيا آسان تر ازرسوائى در آخرت است ، خدايا راستى و ايمان نصيب او گردان ، و امر او را مبدل به خير و خوبى نما،(٣٨٩).

اعتراض عمر در اينجا بى منظور و بدون هدف نمى باشد، در بسيارى از موارد عمر اعتراضاتى دارد، و تاريخ بسيارى از موارد را ثبت نموده است(٣٩٠)، زيرا اولا جراءت و جسارت مخالفت دستورات صريح پيامبر اكرم ، در او بوجود مى آيد، ديگر اينكه در آينده نيز از آن بهره مى جويد، و زمينه را براى اظهار نظر در مقابل دستورات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراهم مى كند، چنانچه در حديث (كتف) خواهيم ديد، و در سپاه اسامه نمونه اى از آن مشاهده كرديم ، و در سقيفه بنى ساعده نيز جلوه هائى از اين حركت را مشاهده خواهيم نمود.

ولى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز در اين مورد، به مانند بسيارى از موارد ديگر، پاسخ لازم را به او مى دهد. اما راويان حديث نيز در صدد جبران برآمده دنباله حديث ياد شده را چنين بيان مى كنند:

سپس عمر كلمه اى گفت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، خنديد و فرمود: عمر با من است ، و من با او هستم ، و پس از من حق با اوست هر چه بخواهد،(٣٩١).

و ابن كثير نيز دنباله روايت را به همين گونه نقل مى كند، وليكن در پايان حديث گويد: اين حديث هم از نظر متن و هم از حديث سند، بسيار عجيب و غريب به نظر مى رسد،(٣٩٢).

٩ - ٥ حديث ثقلين

قبلا گفته شده تعدادى از آثار نويسان ، ضمن بازگو نمودن آخرين سخنان و خطبه هاى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يادى از گفتار رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد (ثقلين) ننموده اند، گرچه اصل حديث ثقلين ، و مفاد آن را نمى توانند انكار كنند، اما چرا اين فقره از خطبه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را حذف ، نموده اند، گرچه برخى از محدثين در مناسبت هاى ديگر، در هنگام بيمارى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حضرت توصيه به آن را فراموش نكرده است چنانچه گذشت ، نظر به اين كه حديث ثقلين از جمله مواردى است كه به خلافت اميرالمؤ منين تصريح دارد، زيرا چنانچه خواهيم دانست علىعليه‌السلام ، از مصاديق بارز و آشكار عترت است ، و خواستند چنين وانمود كنند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابى بكر دستور خواندن نماز را صادر نموده است ، و اين دستور ناسخ فرمان هاى پيشين پيامبر است ، پس هر آنچه تصريحى در اين مورد به شمار مى آيد، اگر ناگفته ماند، كار را آسان تر مى گرداند،(٣٩٣)

و اكنون سخنى چند در مورد حديث ثقلين :

١ - متن حديث :

حديث ثقلين به گونه اى مختلف از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده ، وليكن همه آن ها داراى مضمون واحدى هستند، و ما نمونه از روايات متعدد ثقلين را كه در هنگام بيمارى ، و در جمع اصحاب خود بيان داشته است نقل مى كنيم :

حضرت در هنگام بيمارى و در خانه خود، در حالى كه اطاقى كه پيامبر در آن بسترى است مملو از اصحاب است خطاب به آنان مى فرمايد:

مردم ، نزديك است بزودى از دنيا بروم ، و من جاى عذرى براى شما باقى نگذاردم آگاه باشيد: كتاب خداوند عزوجل ، و عترت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم ، و سپس دست علىعليه‌السلام را بلند كرد و فرمود: اين على است كه با قرآن است ، و قرآن به همراه علىعليه‌السلام است ، و از يكديگر جدا نشوند، تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.(٣٩٤)

در اين روايت لفظ (ثقلين) وجود ندارد، اما در بسيارى از روايات از لفظ (ثقلين) استفاده شده ، و به همين جهت ، حديث را با الفاظ مختلف ، و مضمون واحد (ثقلين) ناميده اند: « انى تارك فيكم الثقلين ، كتاب الله و عترتى» و در بعضى از آن ها: « كتاب الله و عترتى ، اهل بيتى» دارد، و ما در همين بخش مناسبت هاى مختلف صدور حديث را بيان مى داريم

١٠ - ٥ تفسير واژگان

(ثقلين):

ابن اثير (وفات - ٦٠٦ ه -. ق) در تفسير واژگان ، حديث (النهايه) كلمه (ثقل) را به مناسبت حديث ياد شده چنين تفسير مى كند، گويد:

در حديث است : « انى تارك فيكم (الثقلين) كتاب الله و عترتى» به اين جهت كتاب خدا و عترت را (ثقلين) ناميد، زيرا عمل طبق آن دو، سخت و سنگين است ، (ابن اثير واژه را ثقلين دانسته ، برخلاف محقق كتاب كه آن را (ثقلين) به فتح ثاء وقاف دانسته است - مؤ لف).

و به هر چيز گران بها (ثقل) گفته مى شود، و اين كه كتاب خدا و عترت را (ثقلين) ناميد، به جهت بلنداى مرتبه و عظمت آن دو مى باشد،(٣٩٥).

طريحى (وفات ١٠٥٨ ه -. ق) (ثقلين) به كسر (ثاء) و سكون (قاف) دانسته ، و گويد: به اين جهت آن دو را (ثقلين) ناميد، زيرا عمل بر طبق آن دو، سخت و سنگين است و گفته شده : (ثقل) به معناى زاد و توشه مسافر است ،(٣٩٦).

ابن منظور گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اواخر عمر خود فرمود: « انى تارك فيكم الثقلين : كتاب الله و عترتى» و باين گونه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قرآن و عترت خود را دو گوهر گرانمايه ناميد. ثعلب گويد: به اين جهت ثقلين ناميده شدند، زيرا ياد گرفتن دستورات آنان و عمل به آن دستورات سخت و مشكل است ، گويد: اصل معناى (ثقل) اين است كه عرب به هر چيز نفيس و با ارزشى كه امنيت دارد و مصون است (ثقل) گويد، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، براى نشان دادن عظمت و مقام و منزلت اين دو، آن ها را (ثقل) ناميد.

و اينكه به شخصيت والامقام و عزيز (ثقل) مى گويند، به همين مناسبت است و خداوند جن و انس را (ثقلان) ناميد به اين جهت است كه جن و انس ‍ برتر از ديگر مخلوقات زمين است ، و برترى آنان بواسطه قدرت تميز و عقلى است كه دارند. و نيز (الثقل) به معناى (الثقل) نيز مى باشد: سنگين ،(٣٩٧).

عترت :

امام صادقعليه‌السلام فرمود: از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام ، در مورد اين گفته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : « انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى» سؤ ال شد: عترت كيست ؟ فرمود:

من و حسن و حسينعليهما‌السلام و امامان نه گانه از فرزندان حسينعليه‌السلام ، و نهمين آنان مهدى قائم آل محمد، از كتاب خدا جدا نشوند و كتاب خدا از آنان جدا نشود، تا در كنار حوض كوثر نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور يابند، و در حديث ديگرى از او سؤ ال مى كنند عترت كيست ؟ مى فرمايد: اهل عباء (اصحاب كساء).

از ابن اعرابى است (تغلب از او نقل مى كند): (عترت): فرزند انسان ، و ذريه او از صلب خودش ، و به همين جهت ذريه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام عترت پيامبرند.

تغلب گويد: به او گفتم : اين كه ابوبكر در سقيفه گويد: ما عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستيم ، چه گوئى ؟ گفت : مقصودش شهر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حوزه اوست ، و عترت محمد بناچار فرزندان فاطمه هستند،(٣٩٨)

ابن اثير گويد:« عترة الرجل :» نزديك ترين افراد به انسان را (عترت) گويند، (بنابراين تعريف ابن اثير) عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديك ترين خويشان اوست ، فرزندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نيز على و فرزندان اوست(٣٩٩)

ابن اثير خود اين قول را اختيار نكرده ، و آن را به ديگران نسبت مى دهد، اما خود گويد: عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرزندان عبدالمطلب است ، اما با تعريفى كه از عترت نمود، نزديك ترين افراد به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على و فرزندان اوست ، و اگر در بعضى موارد (عترت) اطلاق شده است و به فرزندان عبدالمطلب ، مطلقا، به دليل قرينه موجود بوده ، چنانچه طبق گفته ابن اثير در جنگ بدر، اسيران بنى هاشم ، از جمله عباس عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ناميدند، و به رسول خدا گفتند: اينان عترت تو مى باشند.

و در پايان ابن اثير گويد: معروف و مشهور اين است كه عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ خانواده او هستند كه زكات بر آنان حرام است ،(٤٠٠) .

این منظور گويد: (عترت): خويشاوندان انسان ، پسر و يا دختر... ابن سيدة گويد: عترت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرزندان فاطمهعليها‌السلام است

ازهرى گويد: و در حديث زيدبن ثابت است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: « انى تاركم فيكم الثقلين ...» گويد: و محمد ابن اسحاق گفته است ، اين حديث صحيح است ، و مثل آن است ، روايت زيدبن ارقم و ابوسعيد خدرى

ابوعبيده و ديگران گويند: (عترت) و (اسرة) و (فصيلة) خويشان نزديك انسان هستند.

ابن اعرابى گويد، عترت فرزندان انسان ، و ذريه ، و نسل او، از خودش ‍ مى باشد، گويد: پس (عترت) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرزندان بتولعليها‌السلام هستند... و در پايان گويد و مشهور آن است كه (عترت) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اهل بيت او مى باشند و آنان كسانى هستند كه زكات و صدقات واجب بر آنان حرام ، و آنان (ذوالقربى) هستند و خمس ، كه در سوره انفال از آن ياد شده ، به آنان تعلق دارد.(٤٠١)

ابن ابى الحديد گويد: (عترت) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خانواده نزديك و فرزندان او مى باشند، و درست نيست كه افراد قبيله او را عترتش ‍بدانيم ، و اين كه ابوبكر در روز سقيفه گفت : ما عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستيم ، از باب مجاز است ، مثل اينكه فرزندان ابنان بگويند ما عموزاده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستيم ، زيرا در حقيقت عموزاده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيستند، اما در مقام تفاخر به فرزندان قحطان ، خود را عموزاده پيامبر مى دانند، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود معناى عترت را بيان داشته در آن مورد كه مى فرمايد: سقلين عترت من ، يعنى اهل بيت من هستند، و اهل بيت خود را در هنگام نزول آيه تطهير(٤٠٢) به اين گونه كه (كساء) روى فرزندان خود و فاطمهعليها‌السلام و حسن و حسين ، و داماد و عموزاده اش علىعليه‌السلام مى گستراند و عرضه مى دارد: خدايا اين ها اهل بيت من هستند.(٤٠٣)

بنابراين اگر (عترت) در غير از موارد ياد شده نيز به كار برده شده است به معناى حقيقى نبوده ، و معناى حقيقى آن فقط فرزندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه خود معرفى مى كند. اربلى گويد: افزون بر آنچه ما در مورد عترت ذكر نموديم ، مطلبى است كه كتاب مطالب السئول آن را نقل نموده است ، مطالب السئول تاءليف شيخ بزرگوار كمال الدين ، محمد بن طلحه مى باشد، و او شيخى مشهور و فاضل نام آورى بود، گمان دارم در سال ٦٥٤ بدرود زندگى گفت ، وضعيت و بلنداى رتبه و زهد و ترك منصب وزارت شام ، و بريده شدن از مسائل دنيوى او معروف است ، اين كتاب را در دوران انقطاع خود از دنيا به نگارش در آورد، مذهب او شافعى و از بزرگان آنان بود، او در مورد عترت گويد:

(عترت): قبيله و عشيره انسان است ، و گفته شده : فرزندان انسان است ، در هر دو صورت ، عبارتند از فرزندان فاطمهعليها‌السلام ، زيرا آنان نزديك ترين افراد به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، و نيز فرزندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشند زيرا فرزندان دختر انسان نيز فرزندان خود اوست ، چنانچه خداوند عيسى را از ذكيه ابراهيم مى داند،(٤٠٤) . در حالى كه عيسى بدون پدر بوجود آمد،(٤٠٥).

اهل بيت :

اهل و آل هر دو به يك معنا هستند(٤٠٦) جوهرى گويد: (الاهل): خانواده انسان ، و (اءهل) الدار: ساكنين خانه ، و (آل) الرجل : خانواده و عيال انسان ، و نيز پيروان انسان است(٤٠٧).

ابن سيده گويد: (الاهل): قبيله و بستگان و خويشان انسان است(٤٠٨).

ابن منظور گويد: اهل الرجل : نزديك ترين افراد به انسان ، و اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنان و دختران و داماد او، يعنى علىعليه‌السلام است ، و نيز گفته شده : زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و مردانى كه آل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند،(٤٠٩).

اين بود معانى كه براى (اهل) و (آل) در نظر گرفته اند، و اين كه در ميان دامادهاى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام را جزء اهل پيامبر دانسته اند، خود گواه بر خصوصيتى است كه علىعليه‌السلام دارد. و ديگر دامادها، و نيز زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داراى آن نمى باشند.

اما مقصود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اهل بيت خود كه در قرآن به آن اشاره كرده است افراد به خصوصى است كه پيامبر صريحا از آنان نامبرده است :

مسلم در باب فضائل اهل بيت از عايشه روايت مى كند: صبحگاهى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خارج شد در حالى كه عباى مشكى از پشم در برداشت ، در اين هنگام حسن بن علىعليه‌السلام وارد شد، حضرت او را به زير عباى خود قرار داد، و بعد حسينعليه‌السلام آمد، او را نيز در زير عباى خود جاى داد و بعد فاطمهعليها‌السلام آمد و همچنين او را در زير عباى خود قرار داد، پس از آن علىعليه‌السلام آمد، او را نيز زير عباى خود جاى داد، سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند اراده مى نمايد كه آلودگى را از شما اهل بيت بزدايد(٤١٠)

و نيز در باب فضائل علىعليه‌السلام ، در هنگام نزول آيه مباهله : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علىعليه‌السلام و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام را فرا مى خواند، و مى فرمايد: اينان اهل بيت من هستند(٤١١).

و بسيارى از كتب معتبر اهل سنت صريحا اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را عبارت از اميرالمؤ منين على و امام حسن و امام حسين و فاطمه زهراعليهم‌السلام مى دانند(٤١٢).

ابن ابى الحديد گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عترت خود را بيان داشته ، و در آنجا كه گويد: « انى تارك فيكم الثقلين ،» فرمود: « عترتى اهل بيتى :» عترت من اهل بيت من است ، و در جاى ديگر اهل بيت خود را معرفى مى كند، در هنگامى كه عباء را روى آنان قرار مى دهد، و در هنگامى كه آيه تطهير نازل مى شود، عرضه مى دارد پروردگارا، اينان اهل بيت من هستند، آلودگى را از آنان دور گردان(٤١٣).

و به اين گونه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگونه ابهامى را از بين مى برد.

راوى از زيد بن ارقم سؤ ال مى كند: اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه كسانى هستند؟ زنان او؟ در پاسخ گفت : نه و بخدا سوگند: زن زمانى را با شوهر خود مى گذراند، شوهرش او را طلاق مى دهد، و زن به نزد پدر و خانواده خود باز مى گردد، اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اصل و ريشه اوست ، خويشان او هستند كه صدقه بر آنان حرام است(٤١٤)

و با اين كيفيت روشن مى شود: مقصود از اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاندان او هستند كه صدقه بر آنان حرام است و آنان عبارتند از علىعليه‌السلام و فاطمه و يازده فرزندانش :

مسند احمد بن حنبل از ام سلمه ، گويد: در حالى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روزى در خانه بود خادمه منزل گفت : علىعليه‌السلام و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام ، دم در ايستاده اند! ام سلمه گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من دستور داد از من كنارگير و فرصت را براى اهل بيت من واگذار، من اندكى از خانه فاصله گرفتم ، علىعليه‌السلام و فاطمه و حسن و حسين ، در حالى كه خردسال بودند وارد شدند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو كودك را در دامن خود قرار داد و بوسيد، و يك دست به گردن علىعليه‌السلام و دست ديگر به گردن فاطمه گذارد و هر دو را بوسيد آنگاه رواندازى مشكى روى آنان قرار داده و فرمود: خداوندا به سوى خود و نه بسوى آتش ، من و اهل بيتم را فرا خوان ، ام سلمه گويد، عرض كردم : و من اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟ فرمود: و تو؟ در جايگاه خود قرار دارى و منزلت تو نيكوست

و روايتى ديگر به همين مضمون ابى سعيد خدرى از عايشه روايت نموده است(٤١٥).

لازم است گفته شود: (اهل بيت) در آيه تطهير شامل زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى شود، به دليل همين روايت كه ذكر شد، و ديگر اين كه اگر در مورد زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى بود بايستى لفظ خطاب به صورت تاءنيث باشد: چنين : (ليذهب عنكن الرجس): از شما زنان آلودگى را بزدايد، در حالى كه به لفظ مذكر آمده است :( لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ ) لفظ در اينجا مذكر است ، و قاعده عرب چنين است كه اگر مذكر و مؤ نث در يك خطاب ، وجود داشت خطاب به لفظ مذكر صورت مى گيرد.

١١ - ٥ تواتر حديث ثقلين

ترديدى نيست كه حديث ثقلين متواتر است ، و بسيارى از علماى اهل سنت به آن اعتراف نموده ، حتى ابن حجر، در هنگامى كه حديث ثقلين را ذكر مى كند، گويد:

حديث ثقلين با سندهاى بسيارى ، توسط بيست و چند نفر از اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است و گويد: گونه هاى مختلف صدور حديث در شبهه يازدهم بيان شد. برخى از موارد آن ، نيز در حجة الوداع ، و برخى ديگر در مدينه در حالى كه خانه اش مملو از اصحاب بود، و برخى از اين روايات در غدير خم ، و برخى ديگر بعد از بازگشت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طائف ، گفته شده و تكرار حديث ثقلين به دليل اهتمامى است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد قرآن و عترت داشته است ،(٤١٦).

و اكنون برخى از روايات و گونه هاى مختلف حديث ثقلين ، را ياد مى كنيم :

١ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اى مردم من چيزى را در ميان شما مى گذارم و مى روم ، اگر به آن عمل نمائيد، هرگز گمراه نشويد؛ كتاب خدا و عترت من و اهل بيتم(٤١٧)

٢ - و فرمود: چيزى را در ميان شما مى گذارم و مى روم كه اگر به آن تمسك جوئيد هرگز گمراه نشويد، كتاب خداوند كه رشته اش از آسمان به زمين پيوند خورده ، و عترت من ، اهل بيتم ، و هرگز اين دو از يك ديگر جدا نشوند، تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند،(٤١٨).

٣ - و نيز فرمود: من دو خليفه از خود بر جاى مى گذارم كتاب خداوند و عترتم ، اهل بيت خود،(٤١٩)

٤ - و نيز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نزديك است ، فرا خوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران ، در ميان شما مى گذارم و مى روم ، كتاب خدا، و عترتم ، اهل بيتم و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد: اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، ملاحظه كنيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود،(٤٢٠).

٥ - و نيز هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از حجة الوداع بازگشت ، در غدير خم فرود آمد و فرمود:

گويا من دعوت شده ام ، و اجابت نمودم ، من دو چيز گران را در ميان شما مى گذارم و مى روم ، يكى از آن بزرگتر و عظيم تر از ديگرى است : كتاب خداوند و عترت ، پس نيك بنگريد چه گونه دستورات مرا درباره آن دو اجرا مى كنيد، زيرا آن دو از يك ديگر جدا نشده تا اين كه در كنار حوض ‍ كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداوند مولاى من است ، و من مولاى هر مؤ منى ، پس آنگاه دست علىعليه‌السلام بگرفت و فرمود: هر كسى كه من مولاى او هستم علىعليه‌السلام مولاى اوست(٤٢١) .

٦ - و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام بيمارى ، در حضور جمع اصحاب ، در خانه اش فرمود: اى مردم من به زودى و به سرعت از ميان شما مى روم و من حجت را بر شما تمام كردم و راه عذر آوردن را بستم ، آگاه باشيد؛ من كتاب خدا و عترت خود اهل بيتم را به جاى خود مى گذارم ، سپس دست علىعليه‌السلام بگرفت و فرمود: اين علىعليه‌السلام است ، بهمراه قرآن است ، و قرآن بهمراه علىعليه‌السلام و از يك ديگر جدا نشوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند...(٤٢٢)

ملاحظه مى شود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مناسبتهاى مختلف ، از ثقلين ياد مى كند و دستور مى دهد، به آن تمسك جوئيد، و وجوب تمسك به آن متواتر است ، و هيچ ترديدى در آن وجود ندارد، بخصوص ‍ بعضى از روايات ثقلين كه دنباله آن چنين است : « فلا تقدموهما فتهلكو، و لاتقصروا عنها فتهلكوا، و لاتعلموهم فانهم اعلم منكم :» بر آنان سبقت نگيريد، كه هلاك مى شويد، و از آنان عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد، و به آنان نياموزيد كه آنان از شما آگاه تر مى باشند،

ابن حجر گويد: اين كلمات دلالت دارد بر اينكه هر كسى مراتب علمى خود را از اين دو بدست آورد، و وظائف دينى خود را بر اساس آن انجام دهد، بر ديگرى مقدم است ،(٤٢٣) .

١٢ - ٥ نقد و پاسخ

ايراد و اشكال : آنچه از مضمون همه احاديث ثقلين استفاده مى شود سفارش به محافظت از قرآن ، و اخذ احكام و دستورات الهى از آن ، و اهل بيتعليهم‌السلام ، و تعظيم و محبت آنان است ، و اين مقدار بر هر فرد مسلمان لازم و واجب است ، وليكن هيچ يك از احاديث ياد شده نمى تواند دليل سفارش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خلافت اميرالمؤ منينعليه‌السلام در اين مورد خاص سفارشى داشته است و يا دستورى نداده و احاديث ياد شده هيچ دلالت بر اين موضوع ندارد.

پاسخ :

١ - اين كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به صراحت بيان مى دارد: قرآن و عترت از يك ديگر جدا نمى شوند دلالت دارد بر اينكه اهل بيت بر قرآن آگاهى دارند و اين كه آنان در گفتار و كردار با قرآن مخالفت نمى ورزيدند آگاهى دليل عصمت اهل بيت است ، و طبيعى است كسى كه افضل است و معصوم است صلاحيت امامت دارد، و اين دو شرط فقط در اهل بيت وجود دارد آن هم افراد خاص كه داراى اين دو مقام هستند.

٢ - در بعضى از روايات ياد شده (حديث سوم از ترمذى و كنز) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرآن و كتاب با خليفه خود ناميده و روشن است كه خلافت هر چيز متناسب با همان چيز است ، خلافت قرآن عمل طبق دستورات آن است ، و خلافت عترت ، امامت امت و رفع نيازمندى هاى آنان ، از قبيل امر و نهى و نشر دعوت اسلام و اداره امور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

٤ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آغاز بعضى از احاديث ياد شده از مرگ خود خبر مى دهد، نزديك است دعوت حق را اجابت كنم (حديث غدير - و حديث در ميان اصحاب در مدينه- بند ششم) جز اداره امور مردم ، در ارتباط با حكومت و خلافت ، نيست زيرا اگر فرمانروا و حاكمى در هنگام مرگ خود بگويد: فلان را در ميان شما گذارده و مى روم ، با فلان دستورالعمل ، جز حكومت و خلافت از آن فهميده نمى شود.

٥ - اين كه در بعضى از احاديث ياد شده ، هلاك و نابودى را مترتب بر عدم پيروى از آنان نمود، (آخرين حديث از صواعق)، و نيز احاديث فراوانى كه مى گويد: اگر به آن عمل نمائيد هرگز گمراه نشويد،(٤٢٤) . خود دليل بر اين است كه پيروى در هر امرى بجز از اهل بيت موجب گمراهى است بخصوص اداره كشور، و پيروى از آنان موجب مى شود كه هرگز نشوند.