سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ0%

سياه ترين هفته تاريخ نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

سياه ترين هفته تاريخ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على محدث (بندرريگى)
گروه: مشاهدات: 22667
دانلود: 1898

توضیحات:

سياه ترين هفته تاريخ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 164 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22667 / دانلود: 1898
اندازه اندازه اندازه
سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٣ - ٧: نقد و پاسخ

برخى از علماى اهل سنت به دليل تصور صدور دستور بازگذاردن درب ابوبكر توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در آخرين روزهاى زندگانى ، به دو گروه تقسيم شده اند، گروهى اندك ، مانند ابن تيميه و ابن جوزى احاديث متواتره اى در مورد اميرالمؤ منين را، از مجعولات شيعه دانسته اند، و گفته اند: نظر به اين كه بين اين دو نوع حديث تعارض است ، احاديث مربوط به على از مجعولات شيعه است ، زيرا احاديث به گونه اى است ، كه هر يك ديگرى را نفى مى كند، پس بايد احاديث مربوط به علىعليه‌السلام را ناروا دانست ، و...

گروهى ديگر كه تقريبا شامل همه علماى اهل سنت است ، چون ديده اند كه نمى شود احاديث مربوط به علىعليه‌السلام را ناديده انگاشت ، اقدام به جمعى نموده اند، كه هر دو نوع را معتبر مى داند، ما نيز بر اين باوريم كه هيچ دليلى براى اين جمع وجود ندارد، و اين جمع صرفا جمعى تبرعى است ، و بدون هيچ شاهد.

گروه اول :

ابن تيميه از كسانى است كه حديث (سدالابواب الا باب علىعليه‌السلام ) را تكذيب نموده و گويد: اين حديث از جعليات شيعه است ، تا با حديثى كه در همين رابطه در مورد ابوبكر آمده است ، مقابله نمايند،(٤٩٢).

سخنى پيش از اين در مورد ابن تيميه ، راجع به حديث منزلت داشتيم ، و اكنون اشاره اى به آن مى نمائيم :

ابن حجر در مورد ابن تيميه گويد: او كسى است كه خداوند او را بيچاره و گمراه و كور و كر و ذليل نموده است ، و بزرگان و پيشوايان به اين موضوع تصريح نموده اند و...(٤٩٣)

ابن كثير نيز از جمله كسانى است كه در صحت حديث ياد شده نسبت به اميرالمؤ منينعليه‌السلام ترديد داشته و آن را اشتباه مى داند، او پس از اين كه حديث ياد شده را به ابوبكر نسبت داده گويد: و آن كه اين حديث را به علىعليه‌السلام نسبت داده است ، اشتباه است و درست آن است كه در صحاح به ثبت رسيده است ،(٤٩٤).

و ابن جوزى نيز از جمله افرادى است كه مدعى جعلى بودن حديث ياد شده در مورد اميرالمؤ منينعليه‌السلام است ،(٤٩٥).

با بررسى هائى كه در زمينه حديث ياد شده در مورد اميرالمؤ منينعليه‌السلام انجام شده است ، اين حديث را در حد تواتر يافته اند، و ما چند نمونه از روايات ياد شده را كه ذكر نموديم و شواهدى نيز از علماى اهل سنت در مورد صحت احاديث ، و تاءييد راويان آنها بيان داشتيم ، با توجه به اين مطالب چگونه ابن تيميه و ابن كثير و ابن جوزى بخود اجازه مى دهند كه احاديث ياد شده را از جعليات شيعه بدانند، در حالى كه حتى يك حديث از موارد ياد شده ، از طريق راويان شيعه بدانند، در حالى كه حتى يك حديث از موارد ياد شده ، از طريق راويان شيعه نمى باشد، و حتى طرق اهل سنت به مراتب بيش از طرق راويان شيعه است ، مرحوم سيد هاشم بحرانى روايت ياد شده را به بيست و نه طريق از اهل سنت ، و تنها پانزده طريق از شيعه نقل نموده ،(٤٩٦).

سيوطى حدود چهل طريق براى اين حديث ذكر كرده است ،(٤٩٧).

و مرحوم علامه امينى ٢٣ طريق از اهل سنت بيان داشت ، و بسيارى از راويان حديث را طبق اعتراف بزرگان اهل سنت معتبر و صحيح دانسته است ، و حتى نظريات آنان را مطرح نموده است ، و در پايان مى گويد:

با بررسى اين احاديث ، و اين كه ائمه حديث آن را بيان داشته اند، و راويان آن را معتبر دانسته و به صحت آن اعتراف نموده اند، و افزون بر آن گفته ابن حجر در فتح البارى ، و تسطلانى در ارشاد السارى ج ٦ ص ٨١: هر يك از اين روايات صلاحيت احتجاج به آن را داراست ، چه رسد به مجموعه اين احاديث ، با توجه به آنچه بيان شد، آيا مجوزى براى ابن تيميه باقى مى ماند كه ادعا كند كه اين حديث از جعليات شيعه است ؟ آيا در ميان آنچه بيان شد، حتى يك نفر از راويان شيعه وجود دارد؟ و يا اينكه احتمال مى رود، در خلال ابحاث كتابهاى ياد شده ، مطالبى از شيعه وجود داشته باشد؟ و آيا بايد از شيعه انتقام گرفته شود به دليل موافقت آنان با اهل سنت در حديثى كه به شيوه و به طريق خاص خود و راويان معتبر نزد خودشان آن حديث را استخراج نموده اند؟(٤٩٨).

بد نيست در اينجا سخنان سيوطى را در (لئالى) كه متضمن پاسخ ادعاى ابن جوزى ، در مورد جعلى بودن استثناى اميرالمؤ منين از بسته شدن در خانه اش به مسجد مى باشد، ياد نمائيم در ضمن پاسخ ابن حجر را نيز به ابن جوزى مطرح مى نمايد، و اينك خلاصه اى از بيانات سيوطى در لئالى :

سيوطى از ابن جوزى نقل مى كند كه او هشت حديث از احاديث ياد شده را، احاديث مجعوله مى داند، دو حديث از مسند احمد بن حنبل ، به روايتى سعد بن ابى وقاص و ديگرى به روايت ابن عمر، و دو حديث از نسائى ، يك حديث به روايت سعد، و ديگرى به روايت زيد بن ارقم ، و دو حديث از ابى نعيم ، هر دو به روايت ابن عباس ، و يك حديث از خطيب به روايت جابر بن عبدالله ، و يك حديث از ابن مردويه ، به روايت ابن سعيد، ابن جوزى گمان دارد، همه احاديث ياد شده جعلى است ، و باطل است ، او گويد: اين احاديث را شيعيان جعل نموده اند تا با حديث صحيحى (به گمان ابن جوزى) كه در مورد ابى بكر آمده است ، مقابله كنند.

پس از اين مطلب ، سيوطى گفته ابن حجر را در كتاب (قول المسدد) در دفاع از مسند احمد ذكر مى كند، كه ابن حجر گويد:

گفتار ابن جوزى در مورد جعلى ، و باطل بودن اين حديث ، ادعائى است كه هيچ دليل و شاهدى ندارد، جز اين كه مخالف حديثى است كه در صحيحين (راجع به ابى بكر) مى باشد، و اين حركت اقدامى است براى رد كردن احاديث به صرف يك توهم

سپس گويد:

و اين حديث مشهور است ، و به طرق گوناگون از سوى اهل حديث روايت شده است ، و هر طريقى جداگانه كمتر از حديث (حسن) نمى باشد، و از مجموع آنها به صحت آن قطع حاصل مى شود.

تا آنجا كه گويد:

گونه هاى فراوان طرق حديث از راويان مورد اطمينان دلالت دارد بر صحت حديث ياد شده ، تا آنجا كه گويد: اگر چنين اقدامى در مورد احاديث انجام دهيم ، و (به مجرد يك توهم) آن را باطل بدانيم ، بسيارى از احاديث صحيح را بايد باطل اعلان كنيم ، و اين مطلبى است كه نه خداوند آنرا قبول دارد، و نه مؤ منين آن را مى پسندند.

و او پس از ذكر طرق ديگرى براى حديث ياد شده ، در حدود چهل طريق براى آن ذكر مى كند، كه مستند به گروهى از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، از آن جمله اميرالمؤ منينعليه‌السلام ، ابن عباس ، سعد بن ابى وقاص ، زيد بن ارقم ، جابر بن عبدالله ، ابن مسعود، ابن عمر، ابوسعيد، انس بن مالك ، بريده اسلمى ، جابر بن سمره ، ام سلمه و عايشه ، به اضافه براء بن عازب ، و حذيفة بن اسيد، چناچه در حديث ابن المغازلى آمده اند و به اين گونه چه گونه مى توان نسبت جعل به اين حديث وارد كرد، و حديث ابوبكر را صحيح دانست ،كه نسبت جعل به آن حديث مناسب تر است ، به دليل راويان ضعيف حديث(٤٩٩)

مرحوم علامه امينى گويد: من انگيزه اى براى نسبت دادن جعل به اين حديث نمى يابم ، جز جو سازى و جار و جنجال و گزافه سرايى ، تا اينگونه ، حقايق ثابت و خدشه ناپذير را از بين ببرند زيرا كتابهاى بزرگان مذهب و اهل سنت در اختيار دوست و از آن جمله مسند احمد بن حنبل امام و پيشواى مذهب او، كه با سندهاى مختلف صحيح و حسن ، از گروهى از اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت نموده كه تعداد آنان بيش از تعداد راويانى است كه اصولا با اين تعداد از نظر آنان حديثى به تواتر مى رسد،(٥٠٠)

گروه دوم :

كسانى هستند كه نتوانسته اند، حديث ياد شده را در مورد اميرالمؤ منينعليه‌السلام انكار نمايند و نيز نخواسته اند حديثى مشابه همين را كه در مورد ابى بكر روايت نموده اند، از آن صرف نظر نمايند. و به همين دليل خواسته اند، هر دو حديث را تاءييد كنند، و به گونه اى تناقض بين آن دو را از ميان بردارند پيش از اين سخنى از سيوطى درباره صحت اسناد روايات حديث حديث سدالابواب در مورد علىعليه‌السلام و در ضمن آن سخنى از ابن حجر در مورد قوت اسناد آن ، به ميان آورد، و اكنون سخنى از ابن حجر در مورد پيشنهاد جمع بين اين دو روايات ، گرچه اين جمع در نظر ما صحيح نيست ، زيرا صرفا تبرعى بوده ، و هيچ نقطه اشتراكى بين اين دو وجود ندارد، با مسائل ديگرى كه از آن بحث خواهيم نمود:

ابن حجر در فتح البارى گويد: ابن جوزى در اين كه احاديث صحيحى را رد نموده است دچار خطاى بزرگى گرديده ، در حالى كه جمع بين اين دو داستان امكان پذير بود، و (بزاز) در مسند خود به اين موضوع اشاره كرده و بگويد:

رواياتى با سندهاى نيكوئى در مورد داستان علىعليه‌السلام از سوى راويان اهل كوفه آمده است ، و رواياتى از اهل مدينه در مورد ابى بكر وارد شده است ، پس اگر روايات اهل كوفه ثابت باشد، نظر به اينكه عبور علىعليه‌السلام از مسجد رسول ، مانند خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جايز است ، و دليل آن ، روايتى است از ابى سعيد خدرى ، (يعنى همان روايتى كه ترمذى آن را استخراج نموده) كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: جايز نيست كسى به جز من و علىعليه‌السلام در حال جنابت وارد مسجد شود، و تاءييد اين مطلب روايت اسماعيل قاضى است ، در (احكام القرآن) از مطلب بن عبدالله بن حنطب است : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به كسى اجازه نمى داد در حال جنابت از مسجد عبور كند، مگر براى على بن ابى طالبعليه‌السلام زيرا خانه اش ‍ در مسجد قرار داشت

در اين صورت مى گوئيم : بايد دستور بستن درهاى مسجد، دوبار از سوى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صورت گرفته باشد، بار اول در خانه علىعليه‌السلام به دليل ياد شده استثنا شده است ، و بار دوم در خانه ابوبكر، استثنا شده وليكن اين جمع در صورتى درست است كه واژه (باب) را در داستان علىعليه‌السلام به معناى حقيقى آن حمل نمائيم ، در داستان ابوبكر به معناى دريچه بدانيم ، چنانچه در بعضى از اين روايات به پنجره تعبير شده است

و گويا پس از دستور اوليه بستن درها پنجره هائى باز نمودند، تا به اين گونه رفتن به مسجد براى آنان آسان شود، و پس از آن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد، پنجره ها نيز بسته شوند. و به اين گونه مى شود تعارض بين دو روايت را از بين برد، و اشكالى نيز پديد نخواهند آمد. ابوجعفر طحاوى در مشكل الاثار، در آغاز ثلث سوم آن ، نيز بين دو حديث ياد شده را به اين گونه جمع نموده است ، و همچنين ابوبكر كلاباذى ، در معانى الاخبار، تصريح نموده به اين كه ابوبكر درى به خارج از مسجد، و پنجره اى به درون مسجد داشته ، و خانه علىعليه‌السلام تنها يك در داشته است ، و آن هم به درون مسجد باز مى شده است خداوند بهتر مى داند،(٥٠١).

ابن حجر گويد: اين كه ابن جوزى گويد، اين حديث باطل ، و جعل شده است ، ادعائى است بدون دليل ، مگر حديثى كه در (صحيحين) است با آن مخالفت دارد، و باطل دانستن آن به صرف يك توهم اقدام جسورانه اى در رد احاديث صحيح است ، و سزاوار نيست حديث (صحيحى) را باطل بدانيم ، و جعلى بشماريم ، مگر در صورتى كه جمع آن امكان پذير نباشد، و در صورتى كه در مثل اين مورد، جمع امكان پذير نباشد، ضرورتى ندارد حكم به بطلان آن داده شود، بلكه در اين مورد توقف مى شود و اظهار نظرى صورت نمى پذيرد تا ديگران بيايند و آن را آشكار كنند، و حديث داستان (سدالابواب) در مورد علىعليه‌السلام از اين قبيل است ،(٥٠٢).

نظريه ابن حجر با صرفنظر از اشكالاتى كه در آن وجود دارد، يك حقيقت را ثابت مى كند كه حديث داستان على يك رويداد انكار ناپذير است ، اما اين جمع مورد پذيرش ما نمى باشد، زيرا: ١ - اصل داستان استثناء در خانه ابى بكر ترديد دارد و محل اشكال است

٢ - آيا انحصار راه خروج خانه علىعليه‌السلام از مسجد مجوزى براى ارتكاب گناه مى شود؟

او مى توانست درى ديگر بگشايد، و يا خانه خود را تغيير دهد كه ناچار نباشد در هنگام خروج از منزل مرتكب گناه گردد. چنانچه ابن كثير گويد،(٥٠٣) و يا اينكه دليل ديگرى داشته كه بزودى با آن آشنا مى شويم وجود داشته است ،(٥٠٤)

٣ - چگونه و چه موقع اصحاب پس از بستن درب ها، اقدام به گشودن پنجره نمودند؟ و آيا مجرد حدس و گمان كفايت مى كند، مگر نه اين است كه عباس تقاضاى چنين چيزى نمود، و عرض كرد به اندازه اى كه خود به تنهائى بتوانم به مسجد بروم ، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چنين دستورى به من داده نشده ،(٥٠٥).

.٤ - به كدام قرينه (باب) را به معناى دريچه بدانيم

٤ - ٧ قصه در گشوده ابى بكر

حديث داستان بستن درها، بجز در ابى بكر مسئله اى است كه در روزهاى آخر زندگانى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطرح شده است ،(٥٠٦).

و نيز ترديدى وجود ندارد كه حديث در خانه علىعليه‌السلام ، مربوط به سالها پيش بوده ، چنانچه با اعتراض حمه سيدالشهداء مواجه شده است ،(٥٠٧) و معلوم است كه حمزه در جنگ احد به شهادت رسيد.

در اين صورت همه ماءمور بودند درهاى خود را به بندند، و ديگر مجالى براى دستور دوم نمى ماند، و كسى نمى تواند بگويد، با اين دستور مخالفت ورزيدند، و در خود را هم چنان تا هنگام رحلت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگزاردند، اگر مقصود از (باب) را در حديث مربوط به ابى بكر عبارت از در بدانيم ، و در روايتى كه با لفظ (خوخه) است ، (خوخه) را عبارت از در كوچك بدانيم چنانچه خود مى گويند، و چنانچه عمر بعد از صدور اين دستور (به گمان خود) به پيامبر عرضه مى دارد: اجازه دهيد، روزنه اى براى خود باز گذارم ؟ و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ منفى مى دهد،(٥٠٨).

و اگر گفته شود: زمان صدور دو حديث ، يكى بوده است ، بايستى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: (مگر در خانه علىعليه‌السلام و در خانه ابوبكر)، و هر دو را با هم استثناء مى نمود، و كسى چنين ادعائى ننموده است و اگر مقصود از (در)، روزنه بوده است ، كه اولا با مشكل سند حديث بمانند صورت اول ، برخورد مى كنيم و ديگر اين كه فضيلتى را ثابت نمى كند.

برهان الدين حلبى شافعى گويد: از ابن عباس روايت شده است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد همه درها بسته شود بجز در خانه على بن ابى طالبعليه‌السلام

ترمذى گويد: اين حديث غريبى است ، و ابن جوزى گويد: اين حديث جعلى است و شيعه آن را جعل نموده است ، تا با حديث ابوبكر مقابله شود، (در حالى كه دانستيم حديث علىعليه‌السلام .سالها قبل از حديث ابوبكر بوده) و برخى بين اين دو حديث جمع نموده اند، به اين كه داستان مربوط به علىعليه‌السلام .پيش از اين زمان بوده و خانه هر يك از اصحاب دو در داشته ، يكى به مسجد باز مى شد، و ديگرى به خارج مسجد مگر خانه علىعليه‌السلام .كه فقط يك در داشت و به درون مسجد باز مى شد، پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد، همه درها بسته شود، زيرا خانهعليه‌السلام .بجز يك در نداشت و آن هم ، در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باز شد، چنانچه گذشت : و پيامبر دستور نداد آن را به روزنه تبديل نمايند، پس از آن بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد، تمام روزنه ها نيز بسته شود، مگر روزنه ابوبكر، و اين كه برخى گفته اند دستور بسته شدن روزنه ها شامل روزنه خانه علىعليه‌السلام نيز شده است ، جاى تاءمل است ، زيرا چنانچه دانستيم خانه علىعليه‌السلام جز يك در نداشت ، بنابر آنچه گذشت مقصود از (باب) در داستان ابوبكر، روزنه ، و در داستان علىعليه‌السلام حقيقت در خانه است و نه روزنه ،(٥٠٩).

پس از آن حلبى روايتى را در مورد دستور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راجع به بستن درها بجز در خانه علىعليه‌السلام كه متضمن اعتراض حمزه است بيان مى دارد، و مى گويد: اين خود دليل است كه داستان علىعليه‌السلام با فاصله زمانى زيادى مقدم بر داستان در مورد ابى بكر است ، زيرا حمزهرحمه‌الله در جنگ احد به شهادت رسيد، و اين كه مقصود از بستن درها، كوچك نمودن آنان است ، نه بستن آن ، و آن ها را به صورت (خوخه): در كوچك درآوردن ، وليكن اين نيز مشكل است ، زيرا هنگامى كه عباس تقاضا مى كند به اندازه رفت و آمد او فقط اجازه دهد، در خانه اش به مسجد باز ماند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امتناع مى ورزد، و دستور ميدهد همه آن را به بندند.

حلبى گويد: در صورت صحت اين حديث ، نيازمند به تهيه پاسخ در اين زمينه هستيم ، (كه پاسخى وجود ندارد، زيرا درها به دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسته شد - م -).

و سپس گويد: و بنابراين جمع در خانه علىعليه‌السلام هم زمان با روزنه ابوبكر، گشوده ماند، زيرا دانستيم خانه اش علىعليه‌السلام جز آن در ديگرى نداشت ، وليكن با اشكال ديگرى روبرو مى شويم ، و آن اينكه برخى گويند: اين حديث اشاره اى است به خلافت ابى بكر پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، زيرا او براى خواندن نماز در مسجد به اين در نياز دارد، و اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجازه داده است ، چون او را خليفه بعد از خود دانسته ، و فقط اوست كه به در مسجد نياز دارد (بنابراين چرا بايد درب خانه على همچنان به مسجد گشوده بماند).

اما ابن كثير پاسخى نيز براى اين منظور در نظر گرفته گويد:

هيچ گونه منافاتى در ميان حديث علىعليه‌السلام و ابى بكر وجود ندارد زيرا فاطمه در دوران پدرش نيازمند آمد و شد به مسجد براى ديدار پدرش بود، اما چنين نيازى ندارد، ولى ابوبكر به اين در نياز دارد زيرا او خليفه است و بايد به مسجد برود و با مسلمين نماز بخواند. پايان سخن ابن كثير.

حلبى گويد: اين گفتار دلالت دارد بر اين كه در خانه على ، با روزنه هاى ديگر بسته شده ، و فقط روزنه ، (و يا در كوچك ابى بكر) گشوده مانده ، و در ديگرى براى خانه علىعليه‌السلام گشودند حلبى اضافه مى كند: ابى سعيد خدرى گويد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى علىعليه‌السلام توقف در مسجد براى هيچ كس جز من و تو جايز نمى باشد،(٥١٠).

سخنان حلبى را با طول و تفصيل بيان داشتيم ، تا با تاءملى اندك در اين گفتار، دست و پا زدن ها را خود مشاهده كنيد، من تصور مى كنم ، جزر و مدهاى سخنان حلبى و قرار دادن احاديث در كنار يك ديگر، و ايجاد اشكال بدون پاسخ ، نشانه آن است كه با احتياط كامل حركت مى كند:

.١ - بى نتيجه ماندن تلاش عباس براى بازگذاردن اندك روزنه اى توسط رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گواه بر اين است كه حتى روزنه اى باز نمانده ، و همه آن بسته شده است ، بنابراين معنا ندارد، كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مجددا دستور بستن روزنه و يا در كوچك را صادر كند، و در نتيجه دريچه ابى بكر باز بماند.

. ٢ - علت بازگذاردن درب علىعليه‌السلام به خاطر عبور و مرور نياز و از اين قبيل مسائل نبوده بله به دليلى است كه ديگران فاقد آن هستند، و آن عبارت از طهارت معنوى على از جنابت و مجاز بودن توقف او در مسجد هم چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و ديگران مجاز نبودند پس نه درى و نه در كوچكى براى هيچ كس باز نمانده ، زيرا در مورد ابوبكر نيز چنين طهارتى وجود ندارد، و حلبى هم چنان به سخن ادامه داده گويد: و مقصود اجازه عبور در مسجد نيست ، بلكه مقصود توقف در مسجد براى علىعليه‌السلام و پيامبر است ، و به اين مقدار اكتفاء ننموده و گويد:

سيوطى نيز به اين موضوع اشاره كرده ، و يادآورى نمايد، فرزندانش.‍ حسن و حسين نيز مثل اويند، زيرا سيوطى گويد: و هم چنين على و دو فرزندش حسن و حسين در اين حكم ، اختصاصى دارند، و مجازند در حال جنابت در مسجد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توقف نمايند، والله اءعلم ؛ خداوند آگاه تر مى باشد،(٥١١).

.١ - ترديدى نيست كه (باب): در، و (خوخه): در كوچك ، در وسط در بزرگ ، و يا روزنه و پنجره(٥١٢)، دو واژه مختلف و داراى دو معناى مختلف هستند، (باب): محل ورود و خروج به منزل ، راه ورودى راحت و آسان ، مخصوصا اگر با قيد (شارعه) مقيد باشد، و خوخه روزنه ، پنجره و يا در كوچك كه دولا دولا از آن رفت و آمد مى كنند، در كوچك ، در وسط بزرگ

حديث مربوط به ابى بكر، در بعضى روايات با لفظ (باب)، و در برخى با لفظ (خوخه) آمده است(٥١٣) در هر صورت اگر با لفظ باب باشد، و در مورد ابابكر معناى مجازى باب اراده شود (بر فرض صحت اراده معناى مجازى در مثل مورد) و در مورد علىعليه‌السلام. به معناى حقيقى آن ، چگونه معناى حقيقى و مجازى در يك اطلاق فهميده مى شود، مثل اين است كه بگوئى : جائنى اسد: شير به نزد من آمد، و مقصود شير درنده ، و انسان شجاع باشد، در حالى كه يك موجود بيشتر نمى باشد، درها را ببنديد، و مقصود از آن ، هم در باشد، و هم پنجره

و در صورتى كه با لفظ (خوفه) آمده باشد: پنجره ها را ببنديد، و مقصود در و پنجره هر دو باشد؟.

مگر اين كه گفته شود، دوبار دستور صادر شده ، يك بار با لفظ (خوفه)، كه تمام پنجره هاى فرضى بسته شود، و بار ديگر با لفظ (باب) كه در خانه على بسته شود. كه باز هم با اشكال ديگرى برخورد مى كنيم ، زير ابابكر درى نداشته كه استثناء شود، و راه ورودى على (روزنه) نبوده است كه با لفظ (خوفه) بسته شود.

مگر اين كه گفته شود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جداگانه دستور بستن در خانه على را داده كه چنين چيزى مطرح نمى باشد.

٢ - و آيا با فرض و احتمال مى شود دستورى از سوى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد بازگشائى دريچه هائى ، بوجود آورد، تا دستور بستن آنها راست آيد؟ به چه دليل بعد از بستن درها پنجره را باز نمودند.

چگونه شد كه بستن درها اين چنين مطرح مى شود و به گونه تواتر نقل مى شود، اما گشودن پنجره ها بعد از بستن درها را كسى مطرح نكند، و حتى مجاز نبودن گذرگاهى تنگ و يا روزنه را نيز مطرح نكند، و حتى مجاز نبودن گذرگاهى تنگ و يا روزنه را نيز مطرح نموده اند، اما سخنى از گشودن پنجره ننموده اند.

٣ - ترديدى نيست كه واژه مستثنى به همان معنائى است كه در مستثنى منه بوده است ، اگر حديث با لفظ (باب) باشد، همان معنائى كه در مستثناء مى باشد، به همان معنا در مستثنى منه بوده ، يعنى باب ، و يا (خوخه) در هر دو قسمت به يك معناست ، در اين صورت اگر لفظ باب به معناى پنجره باشد، شامل در خانه على نيست ، و اگر به معناى حقيقى خود باشد، ابوبكر فاقد آن است

٤ - ديگر آن كه با تشديد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد بستن درها، حتى دستور مجاز نبودن باز گذاردن باريكه راه ، و اگر روزنه اى باز مى كردند، قطعا آثار نويسان متعرض آن مى شدند.

٥ - ديگر اين كه حلبى خود گويد: دليل باز گذاردن در خانه على طهارت معنوى آنان است چنانچه گذشت و اين معنا در ديگران وجود نداشته پس ‍ به كدام انگيزه دستورى از سوى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صادر مى شود.

٥-٧ بار معنوى

گشودن درى ، چه فضيلت و امتيازى مى تواند در بر داشته ، كه دستور گشودن آن از جانب پروردگار صادر مى شود، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن همه تاءكيد دارد كه فقط يك در بايد باز بماند و درهاى ديگر بايد بسته شود، و چرا اصحاب اين چنين در تلاشند كه حتى سهمى ناچيز از آن بدست آورند، و آيا فقط راهى است براى كسب افتخار، و بدست آوردن امتياز بر ديگران ، و خود را يك سر و گردن بلندتر از ديگران دانستن ، و اگر آنان چنين بودند، ما امروز چرا چنين باشيم ، ما بايد تلاش ‍ كنيم حقيقت امر را در يابيم كه اين امتياز در واقع متعلق به چه كسى بوده است ؟ اما نه ...! با اندكى تاءمل در اين رويداد، مسئله بسيار مهم ترى براى ما كشف مى شود كه در واقعيت زندگى اجتماعى ما اثرى بس گران بهاء در پى دارد.

گشودن درى ، و بستن درهاى ديگر حكايت از يك امتياز حقيقى دارد، و چنين اقدامى براى اعلان چنان منظورى است ، براى صاحب در گشوده ، و آن طهارت معنوى ، و پاكيزگى ذاتى و درونى صاحب در است ، كه بناست در آينده بعد از رحلت رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمام امور مردم را به دست گيرد، و راه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ادامه دهد، و اين معنا به وضوح ، در آثار و حديث اين رويداد مشهود است :

١ - بستن درهائى كه به مسجد باز مى شد، به جهت تطهير مسجد از آلودگى هاى ظاهرى و درونى است ، كه حق ندارد شخص جنب ، زن و مرد از مسجد عبور كند، و در مسجد جنب شود.

٢ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على و فرزندانش به دليل آيه تطهير(٥١٤) از هر نوع آلودگى ظاهرى و درونى مبرا هستند، حتى اين كه جنابت باعث آلودگى معنوى آنان نمى شود، و بايستى اين معنا به گوش ‍ مسلمين برسد، و به همين دليل است كه ديگران تلاش مى كنند سهمى از اين فضيلت نصيب آنان شود.

ممنوعيت جنابت در مسجد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

١ - ابى سعيد حدرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: اى على جايز نيست كسى جز تو و من در اين مسجد جنب شود(٥١٥)،

٢ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آگاه باشيد؛ مسجد من بر هر زن حائض و مرد جنبى ، بجز محمد و اهل بيتش على و فاطمه و حسن و حسين حرام است ،(٥١٦).

٣ - و فرمودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آگاه باشيد: اين مسجد براى هيچ جنب و حائض حلال نيست ، مگر براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على و فاطمه و حسن و حسين ، آگاه باشيد، من اسم بردم تا گمراه نشويد،(٥١٧) .

و روايات ديگرى در اين مورد:

ممنوعيت خواب در مسجد:

ابونعيم در فضائل الصحابه از ابن مسعود روايت كند:

گروهى از اصحاب ، شبى در مسجد بوديم ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ما عبور كرد، ابوبكر و عمر و عثمان و حمزه و طلحه و زبير و گروهى ديگر از اصحاب حضور داشتند، نماز عشاء را خوانده بوديم ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اين اجتماع براى چيست ؟

در پاسخ گفتند: نشسته ايم مشغول صحبت هستيم ، بعضى از ما مى خواهند نماز بخوانند، و برخى ديگر بخوابند؛ فرمود: مسجد جاى خوابيدن نيست ؛ برويد به منازل خودتان ، و هر كس مى خواهد نماز بخواند در منزلش بخواند، و هر كس توان آن را ندارد، بخوابد، زيرا نماز پنهانى دو برابر نماز آشكار ثواب دارد، ما بر خواستيم و پراكنده شديم ، علىعليه‌السلام نيز در ميان ما بود، و با ما بر خواست ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست او را گرفت و فرمود: اما تو؛ براى تو جايز است آنچه براى من در مسجد من جايز است ، و بر تو حرام است آنچه بر من حرام است حمزة بن عبدامطلب عرضه داشت :اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، من عموى تو هستم ، و به تو از علىعليه‌السلام نزديك تر هستم ؛ فرمود: راست گفتى ، عمو، و ليكن اين دستور از جانب من نمى باشد، و از سوى پروردگار است ،(٥١٨).

علىعليه‌السلام مطهر مسجد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

در برخى از اخبار آمده است : علىعليه‌السلام مطهر و پاك كننده مسجد است :

بزاز از علىعليه‌السلام : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست مرا گرفت و فرمود: موسى از خداوند در خواست نمود مسجدش را بوسيله هارون پاك گرداند، و من از خداوند درخواست نمودم ، مسجد مرا بوسيله تو، و فرزندانت پاك نمايد، پس از آن به دنبال ابوبكر فرستاد كه در خانه خود را كه به مسجد باز مى شد ببندد، و او گفت :( إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) و در خانه خود را مسدود نمود، پس از آن به دنبال عمر و بعد عباس فرستاد، و آنگاه فرمود: اين من نيستم كه در شماها را مى بندم ، و در خانه على را گشودم ، وليكن خداوند اين در را گشود، و درهاى شما را بست ،(٥١٩).

از مجموع روايات چنين به دست مى آيد كه اين خصوصيت از آن على و فرزندانشعليهم‌السلام است و به دليل آيه تطهير است كه در جاى خود ثابت شده كه در مورد اهل بيت عزت و طهارت است و هيچ كس در اين خصوصيت با آنان شريك نمى باشد.

بنابراين به چه دليل ابوبكر استثناء مى شود، و با اهل بيتعليهم‌السلام در اين امر شريك مى شود، در حالى كه او از اهل بيت طهارت نيست ، و آيه تطهير شامل حال او قطعا نمى شود حتى اگر عايشه را به دليل اين كه زن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، جزء اهل بيت بدانيم (و گفتيم اهل بيت حتى شامل زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز نمى باشد در بخش ثقلين گذشت) اما پدر زن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كسى نگفته است از اهل بيت است