سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ0%

سياه ترين هفته تاريخ نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

سياه ترين هفته تاريخ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على محدث (بندرريگى)
گروه: مشاهدات: 22803
دانلود: 1927

توضیحات:

سياه ترين هفته تاريخ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 164 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22803 / دانلود: 1927
اندازه اندازه اندازه
سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٩ - ٩: تجهيز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

الف : غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

سؤ ال شد اى پيامبر گرامى ، مرگ ، چه هنگام به سراغ شما مى آيد؟ فرمودند: فراق نزديك شده است

گفتند: اى پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه كسى تو را غسل مى دهد؟.

فرمودند: مردانى از خانواده ام ، به اين كار مبادرت ورزند، هر كس به من نزديكتر است ، در اين كار اولويت دارد. سؤ ال شد: از چه پارچه اى كفن را آماده نمائيم ؟.

فرمودند: همين پيراهنى كه در بر دارم ، اگر خواستيد؟ و يا اينكه در پيراهن مصرى و يا حله يمانى

سؤ ال شد: اى رسول گرامى كه بر شما نماز خواند؟ و فرياد گريه مردم بلند شد. پيامبر فرمود: آرام باشيد، خداوند شما را بيامرزد، و پاداش نيك اعطا كند، هرگاه مرا غسل داديد و كفن پوشيديد، مرا در خانه ام بر سرير خود در كنار قبرم بگذاريد، و سپس از منزل خارج شويد، و ساعتى در انتظار بمانيد.

اولين گروهى كه بر من نماز مى گذارند، فرشتگانند، و پس از آن گروه ، گروه آمده بر من نماز مى گذاريد، و مرا با آه و ناله خود ميازاريد، اولين كسانى كه پيش از شما بر من نماز مى گذارند، مردان خانواده ام هستند، پس از آن زنان اهل بيت من ، و پس از آن همه مسلمين و سلام مرا به آنان كه حضور ندارند، و نيز كسانى كه بعدا به اسلام مى گروند، ابلاغ نمائيد.(٦٣٩)

علىعليه‌السلام فرمود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصيت نمود جز من كسى او را غسل ندهد، زيرا اگر كسى عورت مرا ببيند (بجز تو)(٦٤٠) چشمانش كور شود(٦٤١) علىعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من وصيت كرد تا او را با هفت مشك آب از چاه خود، چاه (غرس) غسل دهم(٦٤٢)

ابن كثير گويد:

بعضى از روايان اهل سنت بيان داشته اند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: « يا على لا تبد فخذك و لاتنظر الى فخذ حى و لا ميت :» اى على ران خود را هرگز منمايان ، و به ران زنده و مرده اى نگاه مكن و ابن كثير از اين روايت نتيجه مى گيرد، كه مقصود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شخص خود او بوده است ، و اين خود گوياى آن است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام دستور داده بود تا او را غسل دهد.

گرچه نيازى به اينگونه تلاش نيست ، زيرا در اين رابطه روايات فراوانى وجود دارد و ابن كثير خود نيز چندين روايت در اين رابطه نقل نموده است ، او مى نويسد: بيهقى و ابو عمر و كيسان از يزيد بن بلال از اميرالمؤ منين نقل مى كند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسى جز من او را غسل ندهد... و همين حديث را حافظ ابوبكر بزاز در مسند خود نقل نموده و گفته است : محمد بن عبدالرحيم از عبدالصمد نعمان از كيسان ابو عمرو، از يزيد بن بلال از اميرالمؤ منين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصيت نمود جز من كسى او را غسل ندهد.(٦٤٣)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن بيمارى كه از دنيا رفت به علىعليه‌السلام فرمود: اى على هرگاه بدرود زندگى گفتم ، مرا غسل ده ؛ علىعليه‌السلام عرضه داشت ، من تاكنون چنين كارى انجام نداده ام ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به زودى آماده مى شوى ، و يا آسان خواهد بود...

مفيد گويد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود:... اى على هرگاه از دنيا رفتم تو مرا غسل مى دهى(٦٤٤) و اگر هيچ روايت ديگرى در اين جهت وجود نمى داشت ، فقط آن روايت كه همه مورخين متعرض آن شده اند، كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مرا نزديك ترين مردان اهل بيتم غسل دهد.(٦٤٥) در اين جهت كفايت مى كرد.

محمد حسنين هيكل گويد: در نتيجه نزديك ترين افراد خانواده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه علىعليه‌السلام در راءس آنان قرار داشت ، متصدى غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرديد.(٦٤٦) اشاره به وصيت پيامبر است كه به اين گونه هم به غسل وصيت نمود، و هم اينكه نزديك ترين افراد خانواده خود را معرفى كرد، تا آيندگان ، خلافت را به دليل نزديكى با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نربايند. اكنون ببينيم عملا چه كسى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل داده است

علىعليه‌السلام به كمك فضل ، و عباس ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل دادند فضل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در برگرفته بود (او را از اين پهلو به آن پهلو حركت مى داد) و عباس آب مى ريخت او را (طبق روايت اهل سنت) در حالى كه پيراهن به تن داشت از چاهى كه به آن (غرس) مى گفتند، و در زمين قبا متعلق به خيثمه قرار داشت ، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آب آن مى نوشيد، غسل دادند.(٦٤٧)

و علىعليه‌السلام فرمود: چه نيكو و خوشبو هستى ، چه در زندگى و چه در حال مرگ

و نوشته اند كه علىعليه‌السلام فرمود: آنچه در ديگران (از آلودگى) هنگام مرگ ديده مى شود، در پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديده نشد، با وجود تلاشى كه در اين رابطه انجام گرديد.(٦٤٨)

و چون اميرالمؤ منينعليه‌السلام خواست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل دهد، فضل بن عباس را طلبيد كه آب به دست او دهد، و چشمان فضل را با پارچه اى بست ، آنگاه پيراهن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از يقه تا ناف پاره نمود و او را غسل داده ، حنوط نمود و در كفن پيچيد، و چون از كار غسل و كفن فراغت جست ، به تنهايى بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز خواند.(٦٤٩) ابن سعد چندين روايت ذكر ميكند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در پيراهن خود غسل دادند.(٦٥٠) و نيز محمد بن جرير طبرى مى نويسد: چون خواستند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل دهند، اختلاف كردند، كه آيا او را همانند مردگان خود برهنه نمائيم ، و يا با پيراهن او را غسل دهيم ، در اين حال بودند كه همگى دچار چرت زدگى شده بخواب رفتند، در اين حال از گوشه خانه كسى كه معلوم نشد كيست آواز برداشت : كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بشوئيد در حالى كه پيراهن بر تن دارد، عايشه گفت : برخواستند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از روى پيراهن غسل دادند.(٦٥١)

حلبى شافعى مى نويسد: دوبار به خواب رفتند، بار اول صدائى شنيدند كه مى گفت : او را غسل ندهيد، زيرا پاك و پاكيزه است ، و عباس مخالفت كرد و گفت : دستور واجبى را به خاطر صدائى كه نمى دانيم از كيست رها نمى كنيم ، و با ديگر كه خواب بر آنان غلبه كرد، صداى ديگرى شنيدند كه مى گفت : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با پيراهن غسل دهيد، و من خضر هستم ، و صداى اول ، از شيطان بود و... ذهبى گويد: اين حديث منكر است ، و اين قصه را دنبال كرده تا آنجا كه گويد: علىعليه‌السلام فرمود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد كه جز من كسى او را غسل ندهد، و فرمود: كسى عورت مرا نبيند، بجز تو و گرنه كور شود.(٦٥٢) و با توجه به اين حديث است كه گفته اند: پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با پيراهن غسل دادند. واقع مسئله اين است كه گويا اين حضرات ، در صحنه حضور نداشته اند، چنانچه در صفحات آينده متعرض اين جهت مى شويم(٦٥٣) و چون حضور نداشته اند در جريات مسائل قرار نگرفته اند، كه چگونه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل داده اند، به فصل (سايبان بنى ساعده) مراجعه شود.

حميرى در اين رابطه گويد:

هذا الذى وليته عورتى

ولو راءى عورتى سواه عمى

كسى است كه جسم خود را به او سپردم و اگر كسى جز او عورت مرا ببيند كور گردد.

و عبدى گويد:

من ولى غسل النبى و من

لففه من بعده فى الكفن

آنكه متصدى غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرديد # و آنكه او را بعد ز او در كفن پيچيد.

و ديگرى گويد:

كان بغسل النبى مشتغلا

فافتتنوا والنبى لم يقبر

او (علىعليه‌السلام ) مشغول غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرديد، پس مردم دچار فتنه شدند در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنوز دفن نشده بود.(٦٥٤)

ب : تكفين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

چون از غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراغت حاصل شد، او را در سه كفن پيچيدند، دو پارچه (صحارى(٦٥٥) ) و يك پارچه (حبرة(٦٥٦) ) سرتاسرى(٦٥٧) ابن سعد روايات متعددى در مورد نوع پارچه كفن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده است ، و در باب غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را علىعليه‌السلام غسل داد، و علىعليه‌السلام و عباس و فضل و شقران او را كفن نمودند.(٦٥٨)

شايد مقصودش يارى كردن علىعليه‌السلام است در كفن نمودن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، چرا كه در روايات معتبره كه علىعليه‌السلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل داد، شيخ مفيدرحمه‌الله گويد: چشمانش را بست ، و دستور داد كه به او آب دهد، و خود غسل و حنوط و تكفين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر عهده گرفت(٦٥٩)

و در روايات اهل سنت آمده است : علىعليه‌السلام گفت : چون خواستيم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل دهيم ، در را به روى همه مردم بستيم ، انصار فرياد برآوردند: ما دائى هاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستيم ، و آن مقام و منزلت را در اسلام داريم(٦٦٠) و قريش ‍ سزاوارتر از ديگران است(٦٦١) و در آينده خواهيم گفت : روز وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابوبكر در منزل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه عمر او را در جريان مسائل سقيفه گذارد.(٦٦٢)

و در روايت ديگرى است : از ابوبكر خواستند تا وساطت نمايد، و او پاسخ داد: آنان خود سزاوارتر از ديگران هستند، از علىعليه‌السلام و عباس بخواهيد، زيرا كسى نزد آنان نمى رود، مگر آنكه را خود بخواهند.(٦٦٣)

ج : نماز بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

گفته شده ، علىعليه‌السلام مشغول تجهيز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، در اين حال گروهى در مسجد تجمع نموده ، و از خود سؤ ال مى كردند، چه كسى امامت در نماز بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را عهده دار مى شود، و او را در كجا بايد به خاك سپرد، و علىعليه‌السلام از كار غسل فراغت حاصل نمود، و به تنهائى بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز خواند، و آنگاه به سوى مردمى كه در مسجد فراهم آمده بودند رفت و به آنان گفت : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرگ و زندگى خود امام و پيشواى ما مى باشد، بنابراين مردم گروه ، گروه ، آمده بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز بخوانند.(٦٦٤)

ابو جعفر طبرى مى نويسد چون از كار غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراغت جستند، مردم گروه گروه در خانه رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور پيدا كرده ، نماز گذارند و چون نماز مردان به پايان رسيد، زنان آمدند، و پس از زنان ، كودكان نماز گذاردند، پس از آن بردگان نماز خواندند، و كسى امامت آنان را به عهده نگرفت(٦٦٥) (دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : به اين كه مردم گروه گروه نماز بخوانند، چون پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اختلاف بعد از خود آگاه بود و مى دانست كه حكومت در دست اهل بيت نخواهد بود و آنان نتيجتا امامت در نماز را عهده دار خواهند گرديد، دستور داد، نماز ميت به جماعت خوانده نشود - م -)

ابوجعفرعليه‌السلام گويد:... مردم ده نفر، ده نفر مى آمدند و نماز مى گذاردند، روز دوشنبه و شب سه شنبه و روز سه شنبه ، نماز مى خواندند، تا اينكه همه بستگان و خواص نيز نماز گذاردند، و گردانندگان گردهمائى سايبان بنى ساعده حضور نيافتند، و علىعليه‌السلام بريده را به نزد آنان فرستاد، و بيعت آنان پس از دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صورت گرفت(٦٦٦)

ابن سعد گويد: ابوبكر و عمر و تنى چند از مهاجرين و انصار، به اندازه گنجايش خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و گفتند: السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته ، ديگران نيز همانند ابى بكر سلام كردند، و پس از آن ، ابوبكر و عمر گفتند: خداوندا ما گواهى مى دهيم كه او دستورات خداوند را به مردم ابلاغ نمود، و در راه خداوند پيكار كرد تا اينكه خداوند دين خود را عزت بخشيد.... خداوندا ما را از كسانى قرار ده كه از آنچه بر او نازل شده است پيروى كردند، و ما را با او در روز قيامت جمع نما تا او ما را بشناسد و ما او را بشناسيم ، و ما ايمان خود را با هيچ چيز عوض نمى كنيم(٦٦٧)

حلبى شافعى بعد از ذكر اين داستان گويد: و اين كلمات دلالت دارد بر اينكه مقصود از نماز، دعاء است و نه نماز معروف ميت(٦٦٨)

د: دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و در محل دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اختلاف شد، برخى گفتند: در بقيع او را به خاك سپاريم ، و برخى گفتند: در صحن مسجد، اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: خداوند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود را قبض روح نمى كند، مگر در بهترين جا، پس شايسته است او را در همان حجره اى كه بدرود زندگى گفت ، دفن نمائيم ، پس همگى موافقت نمودند.(٦٦٩) و آنگاه رختخواب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كه در آن بسترى بود، برداشتند و جاى آن را حفر نمودند.(٦٧٠) و گفته اند: كسى كه اين پيشنهاد را داد، ابوبكر بود.(٦٧١) در حالى كه عايشه گويد: صداى بيل و كلنگ ما را متوجه نمود كه مى خواهند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دفن نمايند.(٦٧٢)

عباس بن عبدالمطلب شخصى را پى ابى عبيده جراح گوركن اهل مكه ، و نيز به دنبال زيد بن سهل گوركن مدينه فرستاد، قبر آماده شد، عباس بن عبدالمطلب و فرزندش فضل ، و اسامه بن زيد به قبر داخل شدند، تا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به خاك بسپارند. انصار از پشت خانه صدا برآوردند: اى علىعليه‌السلام افتخار شركت در خاك سپارى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نصيب ما بگردان ، و حضرت فرمود: اوس بن خولى (كه مرد فاضلى بود و در جنگ بدر شركت داشت) وارد شود، آنگاه حضرت به او فرمود: در قبر فرود آيد، و علىعليه‌السلام جسد مطهر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را روى دست اوس گذارد، و فرمود: در قبر فرود آيد، و علىعليه‌السلام جسد مطهر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را روى دست اوس گذارد و فرمود: او را در لحد قرار دهد، و آنگاه فرمود: از قبر خارج شود، پس از آن اميرالمؤ منين خود وارد قبر گرديد، و گونه راست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به سوى قبله ، روى خاك نهاد، و خشت هاى لحد را چيد و به روى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاك ريخت(٦٧٣)

ظاهر عبارت مفيد آن است كه دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همان روزى انجام شد كه وفات يافت(٦٧٤) ابن شهر آشوب گويد: روز دوشنبه و شب سه شنبه تا صبح و روز سه شنبه مردم دسته ، دسته مى آمدند و بر پيكر پاك رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز مى گذاردند.(٦٧٥)

ابن اثير مى نويسد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز دوشنبه وفات يافت ، و روز سه شنبه دفن شد.(٦٧٦)

ابن هشام مى نويسد: شب چهارشنبه دفن گرديد.(٦٧٧)

ابن سعد در طبقات دو روايت دارد در شب سه شنبه ، و دو روايت دارد كه در روز سه شنبه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دفن شد.(٦٧٨)

طبرى از واقدى نقل مى كند، دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز بعد از وفات در نيمه روز سه شنبه صورت گرفت(٦٧٩) و در جاى ديگر مى گويد: نيمه شب چهارشنبه(٦٨٠) و نيز گويد: سه روز بعد از وفات انجام شد.(٦٨١) به اين گونه هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ابوبكر در مدينه حضور نداشت ، پس از سه روز آمد و چهره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گشود، و ميان چشمانش را بوسيد و گفت پدر و مادرم فدايت گردد و بعد خارج شد و اعلان نمود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مرگ فرا رسيده ، در حالى كه عمر مى گفت : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمرده است(٦٨٢)

از مجموع آنچه گذشت ، و موافق با روايت ابن شهر آشوب نيز هست كه تصريح داشت روز دوشنبه و شب و روز سه شنبه مردم بر پيكر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز مى گذارند، اينكه روايت روز سه شنبه صحيح ترين روايات است ، چنانچه ابن اثير نيز آن را صحيح ترين روايات دانسته است ، پس از اين كه روايت اخير طبرى را كه سه روز بعد از وفات ، دفن پيامبر انجام شده را ذكر مى كند. و هيچ گونه منافاتى نيز با شب چهارشنبه ممكن است نداشته باشد.

ابن ابى الحديد گويد: من از اين روايت در شگفتم ، فرض كنيم ابوبكر و همراهانش مشغول به امر بيعت بوده و نتوانستند، در مراسم يا تجهيز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور يابند، على بن ابى طالبعليه‌السلام و عباس و ديگر اعضاى خانواده و اهل بيت به چه كارى اشتغال داشتند، كه جنازه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را همچنان ، به مدت سه روز رها كنند، او را نشويند، و حتى به او دست نزنند تا اينكه ابوبكر حضور يابد؟. و نيز اگر بگوئيم حضور ابى بكر پيش از انجام بيعت بوده است ، و ليكن ابوبكر در مدينه حضور نداشته و پس از سه روز حضور يافته و كسى در اين مدت جراءت نداشته است ، راز رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كشف كند، و پرده از روى او بردارد؟. اين مطلب نيز درست نمى آيد، زيرا صبحگاه دوشنبه ابوبكر نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور داشته و با كسب اجازه به سنح مى رود و فاصله سنح تا مدينه حدود سه كيلومتر است ، بلكه يكى از محلات مدينه است و خبر به سرعت به آنجا مى رسد، پس چگونه جنازه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه بلاتكليف مى ماند.(٦٨٣)

واقع مطلب همانست كه ابن ابى الحديد اظهار مى دارد، زيرا اولا بيعت در همان روز وفات انجام گرديد.(٦٨٤) و همان روز بود كه عمر به دنبال ابى بكر آمد و او را در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يافت(٦٨٥) و او را به سايبان بنى ساعده هدايت كرد تا بيعت انجام گيرد. ديگر اينكه حضور ابى بكر چه ضرورتى دارد كه جنازه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را سه روز رها سازند، مگر نه اين بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفارش كرده بود نزديكانش و اهل بيتش او را غسل دهند و تجهيز نمايند، پس انتظار چرا، و آيا اين معقول است بگوئيم كسى جرئت چنين كارى را نداشت ، و ابوبكر قبل از بيعت چه كاره بود كه جلو اين كار را بگيرد، و علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام و حسنين و عباس عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همه بنى هاشم حضور دارند، بخصوص در روايت تعبير زننده اى دارد كه گويد: (تا اينكه شكم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متورم گرديد). من فكر مى كنم اين روايت براى توجيه عمل اصحاب است كه كار بيعت پرداختند و جنازه را فراموش ‍ كردند، زيرا در برخى از روايات است كه حتى براى دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز جز خويشان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور نداشتند.(٦٨٦) و در بعضى از روايات است كه با شنيدن صداى بيل متوجه شدند كه دارند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دفن مى كنند.(٦٨٧)

ه : سوگ نامه :

علىعليه‌السلام وارد قبر گرديد، و چهره مبارك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گشود، قطرات درشت اشك مانع آن مى شد كه ديدگان حضرتش ‍ چهره دوست و حبيب را درست ببيند، چه لحظه اى دردناك است اين لحظه ، لحظه اى كه آرزو دارد، جان به همراه آن دردناكش از بدن خارج گردد، شعاع ديد علىعليه‌السلام از لابلاى پرده اشك گذر كرده خود را به چهره حبيبش مى رساند، تا آخرين وداع را بنمايد، او در اين لحظه ناچار است ، همه وجود خود را به خاك بسپارد، چه واجب دردناكى است ، كه رگه هاى قلبش را پاره مى كند، او خود را براى هجرانى ابدى كه در دنيا ديگر، ملاقاتى ندارد، آماده مى كند: با نگاهى اشك آلوده و آميخته با حسرت ، كه نمى تواند حتى يك لحظه آن را به ديگر سوئى كشاند، اندوه بزرگ خود را ابراز مى دارد:

« باءبى انت و امى يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة والنباء و اخبار السماء خصصت حتى صرت مسليا عمن سواك ، و عممت حتى صار الناس فيك سواء، و لو لا انك امرت بالصبر، و نهيت عن الجزع ، لانفدنا عليك ماء الشئون و لكان الداء مما طلا، و الكمد محالفا، و قلا لك ، و لكنه مالا يملك رده ، و لا يستطاع دفعه ، بابى انت و امى ، اذكرنا عند ربك ، و اجعلنا من بالك : »

پدر و مادرم فدايت ،اى رسول گرامى ، با مرگ تو رشته نبوت گسسته گشت ، و گزارش دادن از آسمان ، و اخبار آن بريده شد، كه با مرگ هيچكس چنين نشود، به مصيبت خود يك ويژه گى داده اى ، و آن اين كه مصيبت تو موجب تسليت است ، يعنى آن قدر مصيبت و اندوه فراوان است كه مصايب ديگر را ناچيز مى كند، و به آن عموميت داده اى يعنى همگان به سوگت نشسته اند، اگر نه اين بود كه به ما دستور داده اى صبر پيشه سازيم ، آنقدر بر تو مى گريستيم كه سرچشمه اشكمان خشك گردد، و اندوهمان پيوسته و مدام ، و اين درد جانكاه براى هميشه همراه من خواهد بود، و اين همه در مصيبت تو اندك است ، پدر و مادرم فداى تو باد ما را در سراى ديگر به ياد آور، و در خاطر خود نگه مى دار.

و نيز فرمود:

نفسى على زفراتها محبوسة

يا ليتها خرجت مع الزفرات

نفس من در كنار آه اندوه بار خود، به زندان افكنده شده است اى كاش به همراه آه عميق ، نفس من از بدن خارج مى گشت

لا خير بعدك فى الحياة و انما

اخشى مخافة ان تطول حياتى

پس از تو در زندگى دنيا خيرى نيست و من از آن مى ترسم كه زندگى من طولانى شود.

و نيز فرمود:

اءمن بعد تكفين النبى و دفنه

باثوابه اسى على هالك ثوى

آيا كسى كه پس از تكفين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دفن او با لباس هايش غمين است كه در جاى نابود كننده اقامت گزيند؟

رزءنا رسول الله فينا فلن نرى

بذاك عديلا ما حيينا من الورى

مصيبت ما از دست دادن رسول خداست كه تا زنده ايم همتايى براى او در ميان خود نخواهيم يافت

و كان لنا كالحصن من دون اهله

لهم معقل حرز حريز من العدى

او همانند دژى بود براى خانواده اش پناهگاه محكمى بود كه آنها را از دشمنان مصون مى داشت

فيا خير من ضم الجوانح و الحشا

و يا خير ميت ضمه التراب و الثرى

اى بهترين انسانها، و اى بهترين مرده اى كه تاكنون خاك و گل نمناك آن را در برگرفته است

كان امور الناس بعدك ضمنت

سفينة موج البحر و البحر قد طمى

گويا امور مردم بعد از تو در كشتى كه دچار امواج درياست قرار گرفته و دريا در حال مد است و كشتى را به حركت درآورده است

و ضاق فضاء الارض عنهم برحبه

لفقد رسول الله اذ فيه قد قضى

و فضاى وسيع زمين براى آنان تنگ شده است ، به خاطر فقدان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بدرود زندگى گفته است

و نيز فرمود:

ما غاض دمعى عند نائبة

الا جعلتك للبكاء سببا

در هر مصيبتى اشك من سرازير نگرديد، مگر اينكه تو را وسيله گريه خود قرار دهم

و نيز فرمود:

الى الله اشكو لا الى الناس اشتكى

ارى الارض تبقى و الاخلاء تذهب

به خداوند شكايت مى برم ، و نه به نزد مردم مى بينم زمين برقرار است و دوستان مى روند.

و فاطمهعليها‌السلام فرمود:

قل للمغيب تحت اطباق الثرى

ان كنت تسمع صرختى و ندائيا

بگو به آن كه در زير طبقات گل نمناك قرار دارد، اگر فرياد و صداى مرا مى شنوى

صبت على مصائب لو اءنها

صبت على الايام صرن لياليا

بر من مصيبت هائى وارد آمد كه اگر آن مصائب به روزهاى جهان مى ريخت به شب مبدل مى شدند.

« قد كنت ذات حمى بظل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

لا اءخش من ضيم و كان جماليا»

سايه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پشتوانه من بود از هيچ ستمى نمى هراسيدم و او زيبائى من بود.

فاليوم اءخشع للذليل و اتقى

ضميمى و ادفع ظالمى بردائيا

پس امروز در مقابل فرد ذليلى خشوع نموده ، و ستم ستمگر خود را به گوشه لباس خود دفع مى كنم

فاذا بكت قمرية فى ليلها

شجنا على غصن بكيت صباحيا

اگر كبوتر قمرى در شب خود از روى اندوه بر شاخه اى مى گرييد، من صبحگاهان گريه سر مى دهم

فلا جعلن الحزن بعدك مونسى

و لا جعلن الدمع فيك و شاحيا

حزن و اندوه را پس از تو مونس خود مى نمايم و با اشك گردن بندى ساخته به گردن خود مى آويزم(٦٨٨)