تاریخ اسلام سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان

تاریخ اسلام  سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان 0%

تاریخ اسلام  سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ اسلام  سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سیدحسن افتخارزاده
گروه: مشاهدات: 9137
دانلود: 2048

توضیحات:

تاریخ اسلام سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 100 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9137 / دانلود: 2048
اندازه اندازه اندازه
تاریخ اسلام  سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان

تاریخ اسلام سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عثمان از این حاضر جوابی عصبانی شد، صعصعه را بیرون کرد و در را به روی خودش بست.(۱)

محاصره ی خانه عثمان و عملکرد امیرالمؤمنین نسبت به آن

یک واقعیت غیر قابل انکار این است که عثمان سزاوار شرایط به وجود آمده است، زیرا ظلم و ظالم را نمی توان ندیده گرفت. و چگونه انتظار می رود فردی مثل امیرالمؤمنین، از این باطل دفاع کند؟

نکته ی قابل توجه در این جریان، آن است که شورشیانی که علیه عثمان قیام کرده اند، جنایت می کنند. و بدیهی است که جنایت، حتی بر دشمن ناروا است.

_________________________________________

۱- صعصعه بن صوحان پیامبر را ندیده است و از گروه تابعین محسوب می شود. اما درزمان پیامبر مسلمان شده بود. در دوران خلافت خلفا هم چهره ی شاخصی بود. صراحت لهجه داشت و آدم فهمیده و دقیق به حساب می آمد. در زمان عمر، پول زیادی به مدینه آورده بودند. عمر مانده بود که چگونه آن ها را تقسیم کند. بالای منبر آمد و گفت: مانده ام، نمی دانم با این همه پول چه کنم. عده ای هم به خاطر رعایت حال عمر، حرفی نمی زدند. صعصعه گفت: سردرگمی ندارد، تکلیف پول ها را خدا معلوم کرده است. سپس آیه ی قرآن را خواند:( انَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ..... ) (توبه _ ۶۰). و گفت: خدا معلوم کرده چگونه تقسیم کنی. این شخصیت وقتی بیشتر با امیرالمؤمنین آشنا شد، به کوفه آمد و در خدمت امیرالمؤمنینعليه‌السلام بود. بزرگ مردانی مانند صعصعه بن صوحان و کمیل، گوهرهایی بودند. با این که از قبل با حضرت علی آشنایی نداشتند و جزء تابعین محسوب می شدند، اما در جذبه ی امیرالمؤمنینعليه‌السلام قرار گرفتند. صعصعه بعد از آشنایی با امیرالمؤمنین تازه فهمید چه سال هایی را از دست داده، عثمان کیست و علی کیست؟

جنایت آنان این است که آب و غذا را بر خانه ی عثمان که زن و بچه در آن خانه هست می بندند. تشنه و گرسنه نگه داشتن دشمن و هر موجود زنده ای جنایت محسوب می شود. بنابراین اساس هر گونه جنایت جنگی محکوم است.

حالا امیر المؤمنین بین این دو خط بسیار مشکل، گرفتار شده است.

یک خط این است که عثمان شایسته ی نابودی است، چون جرم و جنایت مرتکب شده، از جنایتکاران حمایت کرده و باید از کار برکنار شود و یک لحظه اخلاقش به نفع اسلام و مسلمین نیست. و هیچ دفاعی نباید از این ظالم شود.

از سوی دیگر هم نباید جنایت اتفاق بیفتد و نباید خودش و زن و بچه اش تشنه بمانند.

این نکته نیز حائز توجه است که خیلی از شورشیانی که خانه ی عثمان را محاصره کرده اند، قصد خدایی ندارند، و نباید با کسانی که نیت الهی ندارند همکاری کرد. طلحه و زبیر به خاطر خدا قیام نکردند، عایشه به خاطر خدا مردم را علیه عثمان تحریک نمی کند.

وقتی شورشیان به مدینه سرازیر می شوند، به محض رسیدن به مدینه، طلحه و زبیر رهبری کامل هجوم بر خانه ی عثمان را رهبری می کنند و محرک جمعیت داخل مدینه هم عایشه بود.

این وضعیت شهر مدینه است.

طلحه و زبیر، به جهت اینکه در شورای شش نفر جهت انتخاب خلیفه به حضرت علیعليه‌السلام رأی دادند و نظرشان به عثمان نبود، لذا خلیفه میانه ی خوبی با آن ها نداشت. البته سهمشان را از بیت المال می داد، ولی به طلحه مقام و منصب پست و فرمانداری نداد. عثمان آن ها را دوست نداشت، چون می دانست اگر با علی نباشند، با او هم نخواهند بود. ابن قتیبه در کتاب الامامه والسیاسه ج ۱ ص ۳۴ می گوید:

"اهل کوفه و مصر به درِ خانه ی عثمان ریختند، شب و روز آنجا ماندند.

طلحه مردم را در کشتن عثمان تحریک می کرد.

کسانی که خانه ی عثمان را محاصره کرده بودند، از ابتدا قصد کشتن او را نداشتند. طلحه به آنان گفت: محاصره چه فایده ای دارد؟ عثمان در خانه اش زندگی می کند و راحت است. هدف از محاصره چیست؟.....طلحه گفت: اگر می خواهید عثمان شکست بخورد، آب و نان را به رویش ببندید."

بالاخره آب را به عثمان بستند. در مدینه غوغایی به پا شد.

در واقع بی توجهی عثمان به انتقاد منتقدان و اعتراض معترضان، روی کار آوردن افراد نالایق، خود خواهی و طمع، موجی از نارضایتی را در میان مردم پدید آورد.

عده ای هم که برای حکومت رقیب سیاسی بودند و به اهداف ریاستی خود نرسیده بودند، مثل طلحه و زبیر، و آن ها که به اهداف مادی نرسیده بودند مثل عایشه، در صف مخالفان عثمان قرار گرفتند.

علاوه بر این، عثمان به مردم مصر، بصره و کوفه که در آن زمان موقعیت استراتژیک داشتند توجهی نکرد.

لذا ۶۰۰ نفر از مصر و۲۰۰ نفر از کوفه و ۱۰۰ نفر از بصره و تعدادی از اهالی مدینه که دلِ خوشی از عثمان نداشتند، وارد مدینه شدند و خانه ی عثمان را محاصره کردند. حتی از اینکه به خانه ی عثمان آب و مواد غذایی برسد مانع شدند.

البته یادآور می شویم بعضی از کسانی که در محاصره ی خانه ی عثمان شرکت داشتند مثل عبدالله بن عدی، کنانه بن بشر کندی، عمرو بن حَمِق خزاعی...... شخصیت های متدین، خوش سابقه، راوی حدیث و صحابه ی پیامبر بودند.

اکنون امیرالمؤمنین در این وضعیت بحرانی قرار گرفته است. لذا با تمام دشواری ها و با وجود تمام مخالفت ها، آب و غذا را توسط فرزندانشان به خانه ی عثمان می فرستند.

نکته ی قابل تأمل اینجاست که بعدها طلحه و زبیر و معاویه و عایشه، محاصره ی خانه ی عثمان و قتل او را بهانه قرار می دهند و با امیرالمؤمنینعليه‌السلام وارد جنگ می شوند. در واقع قتل عثمان را به گردن حضرت علیعليه‌السلام می اندازند و این از عبرت های شگفت تاریخی است.

وقایع تاریخی بایستی به دقت بررسی شود و صرفاً بیان یک واقعه بدون پرداختن به زمینه و زمانه، پیشینه و عملکرد شخصیت ها راهگشا نخواهد بود.

محاصره ی نهایی خانه عثمان

گاهی مطالعه در آثار گذشتگان انسان را شرمنده می کند، به دلیل زحماتی که در موقعیت های سخت کشیدند. شخصیتی مثل شیخ مفید که در آن روزگار تلخ و سخت و خفقانیِ حکومت بنی عباس، آن هم در بغداد و زیر نظر خلیفه! چگونه به این زیبایی کار می کرد که در زمینه های مختلف تاریخی، رساله های منحصر و اختصاصی بنویسند. خداوند آن بزرگوار و دیگر علمای عامل را رحمت کند.

شیخ مفید رساله ای دارد به نام «الکافئه فی ابطال توبه الخاطئه»

یعنی: اسناد و مدارک کافی در اینکه بانوی خطا کاری که توبه کرد، توبه اش باطل است.

مرحوم مفید مدارکی نقل می کند از محمد بن اسحاق از ابی جعفر از پدرش از عبدالله بن جعفر، که گفت: من با عثمان بودم در زمانی که عثمان در محاصره بود. وقتی فهمید کشته می شود و قتلش حتمی است، من و عبدالرحمن بن ازهر را فرستاد نزد امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام ، در حالی که زمام امور را طلحه به دست گرفته بود. (این عبدالله بن جعفر به احتمال قوی فرزند جعفر طیار همسر حضرت زینبعليها‌السلام است. عبدالله بن جعفر هم سن امام حسنعليه‌السلام است. در حبشه متولد شد، بعد با مادرش اسماء بنت عمیس به مدینه آمد. حدوداً ۳۳-۳۲ سال دارد و نسبتاً مرد کاملی است.)

او می گفت که من و عبدالله بن ازهر در خانه ی عثمان بودیم (بعید نیست او از کسانی بوده که حضرت علیعليه‌السلام برای رساندن آب و آذوقه به خانه ی عثمان فرستاده باشد.)

عبدالله بن جعفر می گوید: وقتی عثمان اوضاع را این گونه دید، گفت: نزد علی بن ابیطالب بروید و به او بگویید: یا علی تو شایسته تری که زمام امور را به دست بگیری. اگر کسی بخواهد بعد از ما حاکم باشد، تو باشی بهتر است تا این ابن الحضرمی (مراد او طلحه بود. چرا عثمان، از طلحه به این صورت تحقیر آمیز تعبیر می کند، خودش جای تحلیل و بررسی دارد).

نگذار این طلحه بر تو غلبه پیدا کند و رهبر امتِ پسر عمویت- پیامبر- بشود(۱)

_________________________________________

۱- الکافئه فی أبطال توبه الخاطئه، ص ۷_ ۸

در همین کتاب(۱) از فضل بن دکین از ابن جریر، شرایط و مشخصات محاصره را نقل می کند.(۲)

فضل بن دکین روایت کرده که میسره بن جریر می گوید: در محاصره ی خانه ی عثمان در محله ی احجار الزیت(۳) در کنار زبیر بودم، او دستم را گرفته بود. کسی با داد و فریاد آمد و گفت: یا ابا عبدالله، آن هایی که در خانه محاصره هستند، بین آن ها و آب حائل شده اند و نمی گذارند به آن ها آب برسد، آب را بر عثمان قطع کرده اند.

___________________________________________

۱- همان کتاب، ص ۱۱.

۲- رهبری نهضت علیه عثمان را طلحه و زبیر بر عهده گرفته بودند. اقوامی که از مصر و بصره و کوفه آمده بودند، به علاوه جمعیتی از مدینه، در محله ی عثمان اطراف خانه او را گرفته بودند و لحظه به لحظه حلقه ی محاصره تنگ تر می شد. رهبری جمعیت در یک طرف با طلحه و طرف دیگر در اختیار زبیر بود. زبیر پسر عمه ی امیرالمؤمنین است، ولی طلحه نسبتی با امیرالمؤمنین ندارد، بلکه از اطرافیان دستگاه خلافت است. اما در عین حال، این دو تن، کسانی بودند که عمر بن الخطاب برای خلافت، شایسته می دانست. و آن ها را در کنار امیر المؤمنین برای خلافت در نظر گرفته بود. اینان در ردیف صحابه ی درجه یک پیامبر به حساب می آیند. مخصوصاً زبیر که پسر عمه ی پیامبر هم بود، مادرش صفیه- عمه ی پیامبر- آدم قوی و قهرمان میدان جنگ های بدر و احد و حنین خندق بود. زبیر در بیشتر جنگ های پیامبر حضور داشت و شجاع بود. بعد از جنگ جمل و بعد از کشته شدن زبیر، وقتی شمشیرش را نزد حضرت علیعليه‌السلام آوردند، چشم امیرالمؤمنین که به شمشیر زبیر افتاد، گریه اش گرفت و گفت: صاحب این شمشیر روزی چقدر غم و غصه از رخسار پیامبر می زدود! ۳. احجار یعنی سنگ ها. زیت هم یعنی روغن. محله ی نزدیک محله ی عثمان، سنگ هایی بود که با آن دانه های زیتون را خرد می کردند و روغن آن را می گرفتند. آن محله را احجار الزیت می نامیدند.

زبیر گفت: برگردید و آب را نرسانید. آن گاه آیه ی قرآن را خواند که خداوند درباره ی جهنمیان در قرآن می فرماید:(۱)

( وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُإِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُّرِيبٍ ) (۲)

پس زبیر، عثمان را جهنمی می داند. در حالی که عده ای در زمان ما کاسه ی از آش داغ تر شده اند که ما حق نداریم درباره ی خلفای اسلامی حرفی بزنیم. بین آن ها آشتی و صلح و دوستی بوده، اگر هم اختلافی هست مصلحت بوده!!

شیخ مفید در همین کتاب آورده که به طلحه گفتند: به عثمان آب و غذا نمی دهند. گفت: تا عثمان از این خلافت استعفا ندهد و خلافت را به من واگذار نکند، وضع همین است

طلحه با چهره ی رهبری جلو افتاده بود. او منافع و درآمدهای سرشار از عثمان داشت، حالا قیافه گرفته بود که امر به دست من است. تمام مصریان و کوفیان و بصری ها چاره ای نداشتند جز این که تسلیم طلحه شوند. در این شرایط همگان دیدند که امیرالمؤمنینعليه‌السلام نمی خواهد از این جوّ شورشی بهره گیرد و ماجرا را به نفع خود تمام کند، حتی زمانی که این شورشیان خلاف مرام انسانی عمل می کنند.

__________________________________________

۱- سوره ی سبأ، آیه ۵۴ ۲. الکافئه فی ابطال توبه الخاطئه ص ۱۱، الجمل ص ۷۵ و ۲۳۲. ابن عبد ربّه اندلسی مورخ سنی نیز در العقد الفرید ج ۴ ص ۲۹۹ نقل کرده است.

۲- الکافئه ص ۸.

حضرت علیعليه‌السلام برای عثمان و خانواده اش آب و غذا می فرستد. پیش از آن، تا جایی که امکان داشت او را نصیحت کرد و از ظلم و ستمی که روا می داشت او را بر حذر کرد. ولی او باز هم به کار خودش ادامه می داد. در نقل دیگر آمده که عبدالرحمان بن ابی لیلی می گوید: طلحه را دیدم که از بیرون به درون خانه ی عثمان سنگ می انداخت، خودش را در پارچه ای پیچیده بود و زیر آن زره پوشیده بود. روی پارچه را هم عبا و قبا پوشیده بود. دستور می داد که از بیرون به خانه ی عثمان، سنگ و تیر پرتاب کنند تا عثمان را از خانه بیرون بکشند. تا اینکه عثمان را از خانه بیرون آوردند و در جلوی خانه ی "ابن حزم" او را با خنجر و نیزه و شمشیر کشتند.(۱)

بعضی هم گفته اند: در خانه خنجر زدند و زخمی کردند و نیمه جان بیرون آوردند.

در روایت دیگر آمده است که راوی می گوید: داخل مدینه شدم. نزد طلحه رفتم. دیدم طلحه بیرون آمده و قطیفه ای (یعنی رواندازی) قرمز رنگ به نشانه ی جنگ روی خود انداخته بود. به او گفتم: وضع عثمان مناسب نیست. او فریاد زد: ای مردم! نافهم ها و نادانان می خواهند بر اندیشمندان غلبه کنند. بعد گفت: معطل نکنید و به حرف این نافهم ها گوش ندهید، بروید و هیزم بیاورید. اگر هیزم ندارید، این دو تا چوب را بگیرید و آتش بزنید و بروید خانه ی عثمان.

راوی می گوید: ما ماندیم تا با زبیر سخن بگوییم. دیدیم زبیر هم بدین گونه سخن می گوید. اوضاع وخیم است و آشوبی بر پاست و می خواهند آتش بیفروزند.

___________________________________________

۱- الکافئه، ص ۹.

نزد علی بن ابیطالب رفتم. دیدم ایشان هم از منزل بیرون آمده و در همان محله ی "احجار الزیت" ایستاده است. به حضرت گفتم: اوضاع آشفته است. حضرت فرمودند: شما اگر می توانید، خود را به عثمان برسانید و از او بخواهید توبه کند. عجله هم نکنید. اگر به سخن شما گردن نهاد و واقعاً توبه کرد، از او بپذیرید و مهلتش دهید.(۱)

نکته: بزرگواری امیرالمؤمنین را ببینید. آیا این روایات نشانگر این است که حضرت حکومت عثمان را قبول داشته؟ یا اینکه حضرت می خواهد به هر قیمتی که شده، جلوی آشوب و بلوا را بگیرد تا نگذارد یک عده آشوبگر سوء استفاده کنند و ماجرا را به نفع خود و به ضرر ستمدیدگان تمام کنند؟

امیر المؤمنین آن سوی ماجرا را می بیند که اگر طلحه روی کار بیاید، اوضاع فرقی نمی کند. زبیر هم که بیاید مثل اوست. شاید نظر عده ای چنین بود که با این مقدمات، خود امیرالمؤمنین را روی کار آورند. اما حضرت نمی خواهد از این طریق حاکم شود، زیرا اگر او شورش را بپذیرد و این نوع تهاجم را تأیید کند، فردا علیه خود او این رفتار را بروز می دهند و او نمی تواند بطلان عمل آن ها را بیان کند. به هر حال، طلحه بعد از قتل عثمان بر کار چیره شد و همه ی کلیدهای بیت المال را گرفت و سه روز هم اوضاع شهر مدینه دست طلحه بود.(۲) تمام اوضاع به نفع طلحه پیش می رفت که او حاکم شود. اما اوضاع به گونه ای دیگر رقم خورد که زمینه ی قطعی برای مخالفت و رویارویی با امیر المؤمنینعليه‌السلام را فراهم آورد.

_________________________________________

۱- الکافئه، ص ۹_ ۱۰؛ الجمل ص ۲۳۲

۲- الکافئه ص ۱۰.

اگر بخواهیم عظمت کار امیر المؤمنین را درک کنیم، بعید است کسی این چنین توانایی را داشته باشد تا بتواند آن کار عظیم را انجام بدهد. اما می کوشیم با تبیین اوضاع، تا حدی به این هدف برسیم.

وقتی خانه ی عثمان به محاصره درآمد، با تمام بد رفتاری ها و کج خلقی هایی که خلیفه نسبت به امیر المؤمنین روا داشته است به گونه ای که آسایش را از آن حضرت سلب کرده باز هم امیرالمؤمنین بزرگوارانه برخورد می کنند. وقتی می بینند شورشیان آب و غذا را بر عثمان و اهل خانه اش بسته اند، امام به حسنینعليهما‌السلام فرمودند: آب و نان به خانه عثمان ببرید تا او و زن و بچه اش از گرسنگی و تشنگی نمیرند.

در نوبتی دیگر دستور دادند شترهای آبکش آب بردارند. خودشان تشریف آوردند و در مقابل مردم فریاد زدند تا مردم کنار رفتند و شترهای آبکش داخل خانه شدند.

وقتی حضرت دیدند که مردم این گونه جمع شده اند و طلحه به تکیه گاهی تکیه زده، امیرالمؤمنین خطاب به او فرمودند: این مرد را می خواهند بکشند، تو نگذار. تو رفیق او هستی، چرا می خواهید او را بکشید؟ به حکم چه کسی او را می کشید؟ طلحه فریاد زد: باید خود را از خلافت عزل کند و حق مردم را بدهد وگرنه او را می کشیم.

مرحوم مجلسی از کتاب العُدد القویه نوشته ی علی بن سدید الدین یوسف برادر علامه حلّی نقل می کند که در ذیحجه سال ۳۵ هجری عثمان بن عفان بن حکم بن ابی عاص بن عبد شمس ابن عبد مناف ابن عبد قصی اموی، در روز هیجدهم ذی الحجه کشته شد.

(عثمان چند ساله بود که از دنیا رفت؟ عثمان حدود ۵ یا ۶ سال کوچک تر از پیامبر بود. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، عام الفیل متولد شده بودند و عثمان سال ششم بعد از عام الفیل به دنیا آمد.

مدت حکومت عثمان۱۲ سال بود. حکومت عمر ۱۰ سال و ابوبکر ۵/۲سال که مجموعاً حدود ۲۵ سال می شود پس عثمان حدود ۸۲ سال عمر داشت. برخی ۸۶ سال هم گفته اند.)

در ادامه ی روایت آمده که او را از خانه بیرون آوردند و در مزبله های مدینه (اشغال های مدینه) انداختند. هیچ کس از ترس مهاجرین و انصار جرئت نداشت که بدن او را دفن کند.

بعد از سه روز چاره جویی، بالاخره بعضی از افراد بنی امیه، پنهانی و شبانه، جسد او را در آخر بقیع دفن کردند.(۱)

به هر حال، عثمان را در "حَشّ کوکب" دفن کردند که مقبره ی یهودیان در مدینه بود.

______________________________________

۱- قبرستان بقیع قبل از قبرستان شدن باغ و بستان بود. زمان پیامبر قبرستان شد و نخستین کسی که در آن دفن شد، عثمان بن مظعون یکی از صحابه ی جلیل القدر پیامبر بود. کلمه ی "جنه البقیع" به همین پیشینه اشاره دارد. تعبیر قبرستان بقیع در فرهنگ ما ایرانی ها است. در یکی از سفرهایم به مکه، فردی از افریقا را دیدم که آمده بود و می پرسید: جنه البقیع کجاست؟ در فرهنگ آن ها هنوز به این مکان به جهت پیشینه ی باغ و بستان، جنه البقیع می گویند. چهار امام و ناموس الهی، تعداد زیادی عالم و بزرگ و شهدای اُحد و بسیاری از صحابه ی پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و فاطمه بنت اسد مادر حضرت علیعليه‌السلام در آنجا آرمیده اند.آن وقت در چنین حرمی با کفش می روی؟ باید فرهنگ احترام به جنه البقیع و حرم البقیع را رایج کنیم که با کفش نرویم، در کنار قبور این بزرگان با احترام و ادب بایستیم.

در دوران حکومت معاویه، مقبره را خراب کردند و به قبرستان بقیع وصل کردند، وگرنه اتصالی بین مقبره ی یهودیان و جنه البقیع قبرستان مسلمانان وجود نداشت.(۱)

وضعیت ارتش و نیروهای نظامی در زمان عثمان

در مورد عثمان در دوره ی محاصره اش سؤال شده است: پس نیروهای نظامی عثمان کجا بودند؟ آیا از او دفاع نکردند؟ آیا میان آن ها و شورشیان برخوردی انجام نشد؟ موضع امیرالمؤمنین در این میان چه بود؟ و........

اول مسئله ی نظامی را توضیح می دهیم. قوای نظامی منسجم و کار آمد، به معنای امروزی که هر وقت حاکم بخواهد در دسترس باشند؛ نه در زمان پیامبر وجود داشت و نه در زمان خلفا.

ارتش و افرادِ منحصراً نظامی در آن جامعه معنا نداشت. هر وقت جنگ می شد، در مسجد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اعلام می کردند. بلال حبشی مردم را صدا می زد که: ایهاالناس! الجهاد الجهاد.

مردم خودشان می رفتند، بار و بنه و کوله پشتی و شمشیر و نیزه را و یا سلاح و توشه ای را که به بقیه ی مردم می دادند و به این ها کمک می کردند، بر می داشتند و به جبهه می رفتند. پس مسأله ی ارتش منظم در کار نبود.

در اواخر عمر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به علت کثرت مسلمانان، پیامبر در خارج شهر مدینه در نخیله اردوگاهی درست کرده بودند که مسلمانان برای جنگ، آنجا آماده و مهیا شوند.

_________________________________________

۱- بحارالانوار ج ۳۱ ص ۴۹۳ نقل از: العدد القویه ص ۲۰۰ _ ۲۰۱.

آخرین جنگی که از آنجا استفاده شد، جنگ تبوک بود و دیگری اعزام لشکر به منطقه ی شام که فرماندهی آن بر عهده ی اُسامه بن زید بود که پیامبر فرمودند: هر کسی از جیش اُسامه تخلف کند، ملعون است. پس چنین نبوده که افرادی زندگی نظامی داشته باشند.

آموزش نظامی سواره و پیاده هم در حد عمومی تشکیل می شد. افراد با هم در مسابقات اسب دوانی و تیراندازی شرکت می کردند، چرا که در جنگ ها این دو موضوع خیلی مهم بود. لذا شرط بندی در آن هم اشکالی نداشت، تا روحیه ی سربازی در افراد ایجاد شود.

وقتی هم که اعلام جنگ می شد، هر کس می توانست باید می رفت، مگر کسانی که پیر و از کار افتاده باشند، یا کودکان و زن ها که مستثنی شده بودند.

زنان هم به اندازه ای که در میدان جنگ لازم بود، مراقب پشت جبهه بودند. در خیلی از جنگ ها پیامبر همسر خودش را نیز می برد. زنان می رفتند تا برای لشکر غذا آماده کنند و مجروحان را مداوا کنند.

آن ها زیر خیمه و چادر زندگی می کردند. یکی از دلایل وجود مسجد حضرت زهراعليها‌السلام در مدینه در شمار مساجد سبعه این است که ایشان در کنار خندق، آمده و برای پدر و همسر خود، پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما و آلهما السلام غذا می آوردند. بعضی اوقات که کاری نداشت، به نماز می ایستاد.

کسانی که در جبهه بودند، همه نماز شب خوان و اهل نماز و طاعت نبودند. تنها یک عده ی خاص این کار را می کردند. در آنجا مسجد سلمان، مسجد حضرت زهرا، مسجد امیرالمؤمنین و پیامبر، بعدها دو مسجد به نام

ابوبکر و عمر هم ساختند. حالا همه ی این ها را خراب کرده اند و یک مسجد ساخته اند.

احتمالاً تا دوران معاویه ارتش منظم وجود نداشت.

خلفاء مردم را تشویق به حضور در میدان جنگ می کردند. یقیناً زمان حضرت امیرعليه‌السلام هم یک گروه نظامی خاصی نبود. در بحث صلح امام حسنعليه‌السلام هم گفتیم که هنر مهم رهبری امام حسنعليه‌السلام این بود که توانستند چهار مرتبه لشکر چهار هزار نفری راه بیندازند و با سخنرانی های مهیج خود از کوفه، چهار مرتبه لشکر فرستادند که خود با آخرین گروه رفتند. آن سه گروه قبل، همه در میدان جنگ خودشان را باختند. فرماندهانشان خود را به معاویه فروختند و مردم بلاتکلیف ماندند.

امیرالمؤمنین لشکر از مردم فراهم می کردند. مردم قول می دادند. ولی اگر تابستان می شد، می گفتند گرم است و نمی رفتند. وقتی زمستان می شد، می گفتند سرد است. و با این رفتارهایشان حضرت را می آزردند.

وضع نظامیان این گونه بود. حضرت امیر برای نگهبانی از شهر مدینه، "شرطه الخمیس" داشتند که شبانه نگهبانی می دادند و یا در پنج منطقه ی شهر حفاظت می کردند. علت آن بود که بعد از رحلت پیامبر، عده ای شبانه می آمدند و دزدی می کردند. گاهی دزدی ها مصنوعی انجام می شد تا خلیفه بگوید اگر ما نباشیم شهر امنیت ندارد. یک حدس سیاسی هم بنده دارم که مدینه هیچ گاه نا امن نبود. مقدمات نا امنی را پیروان خلیفه فراهم کردند که در آن نا امنی، هر کسی را که بخواهند ترور کنند.

امیرالمؤمنینعليه‌السلام منطقه ی بنی هاشم و جنه البقیع و قسمت جنوب مدینه را شخصاً به عهده گرفتند. شب ها امیرالمؤمنین نگهبانی می دادند و یا از آن حفاظت می کردند، مبادا به بهانه ی نا امنی به خانه ی خود حضرت بریزند، بعد هم بگویند عده ای منافق و کافر و مرتد، علی را کشتند. یا اگر مرتدی ندیدند، بگویند که اجنّه حمله کرده اند.

عجیب این است که خبرهایی می ساختند که اجنّه شب ها به شهر حمله می کنند. در دوران خلافت، خلفا از این قتل های سیاسی داشتند و این قتل ها را به اجنه نسبت می دادند، چون در مورد جن، پرونده و بازجویی و پیگیری امکان ندارد. لذا امیرالمؤمنین شخصاً حفاظت از حسنینعلیهم السلام و بنی هاشم را بر عهده گرفتند.

بر این اساس، امیرالمؤمنین به تعبیر امروزی ها نیروی انتظامی داشتند، ولی نیروی نظامی نداشتند. نیروی انتظامی هم خود مردم بودند که نوبت می گذاشتند، مثل داروغه های روستاها که شب ها شبگرد دارند و از شهر حفاظت می کنند. نکته ی مهم در جریان قتل عثمان این بود که اطرافیان و یاران عثمان که باید بیشتر بنی امیه باشند به محض اینکه اوضاع را نابسامان دیدند، آن ها هم از حفاظت عثمان خودداری کردند. تا وقتی که عثمان قدرت داشت از او دفاع کردند. اما همان بستگان که عثمان، آخرت خود را برای آن ها فدا کرد، به محض ضعف سیاسی او چهره عوض کردند و حاضر به حمایت از او نشدند.همه ی ما نوعاً این گونه افراد را می بینیم که تا وقتی که طرف امکانات دارد، همه ی دوستان و آشنایان مشوق او هستند. اما همین که ببینند اوضاع خراب است، چهره طور دیگر می شود. و این حالتِ رنگ به رنگی خیلی بد است.

در زمان عثمان، بنی امیه می گفتند: مقاومت کن، ما تا آخرین لحظه با تو هستیم. ولی حتی یک نفر از این دنیا پرستانِ بی انصاف، در دفاع از عثمان حرکتی نکرد، نه مروان بن حکم، نه ولید، نه معاویه و نه بستگان اموی او. روایت می گوید: عثمان همسری داشت که چاق بود. وقتی شورشیان به خانه اش حمله کردند، کسی خود را روی عثمان انداخت تا او را بکشد، همسر عثمان از او دفاع کرد و دست قاتل را گرفته بود. نفر بعدی که آمد، غلام عثمان را صدا کرد که بیا.

غلام عثمان با یکی از شورشیان درگیر شد و غلام او را کشت. چنین درگیری هایی در خانه عثمان روی داد. غلام و همسر او تا آخرین لحظه به او وفادار ماندند، اما همان همسر و غلام و اطرافیان، جرئت نکردند تا سه روز بعد از قتل، او را دفن کنند.

آن ها هم بعد از قتل عثمان، چند نفر را به عنوان قاتل نام بردند که در آن ها نام طلحه و زبیر که البته خودشان مستقیماً وارد نشدند دیده می شد. یکی از کسانی که وارد خانه ی عثمان شد، محمد بن ابی بکر بود، که ریش عثمان را گرفت و به او عتاب کرد که تو چرا این کارها را کردی؟ عثمان گفت: مرا رها کن، ما با پدر تو ابوبکر رفیق بودیم و حق نان و نمک با خانواده ی تو داریم، چه کسی به تو چنین جسارتی آموخته که این طوری به منِ پیرمرد توهین کنی؟ دست بردار.

جناب محمد بن ابی بکر که از یاران امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام بود او را نکشت، چون حضرت علیعليه‌السلام دستور قتل نداده بودند.

در تاریخ آمده که مالک اشتر وارد شد، ولی عثمان را نکشت. ولی چند نفر از همان تحریک شده های طلحه و زبیر آمدند، آن هم با خنجر ضربه ای به او زدند، نه این که سرش را ببرند. آن قدر خون از او آمد تا اینکه از دنیا رفت. بعد جنازه اش را برداشتند و در "حُش کوکب" که مزبله ای بود انداختند. حُش در لغت یعنی بوستان، اما نه بوستانی که درخت دارد، بلکه باغی متروکه با نخل های سوخته و خشکیده، که محل اجابت مزاج بود. بعد از سه روز، خلیفه را مخفیانه و شبانه در مقبره ی یهودیان دفن کردند. این مقبره خارج از جنه البقیع بود، بعدها در زمان معاویه آن قسمت را به قبرستان بقیع وصل کردند. بعضی از اهل سنت که گرایش وهّابی ندارند، خیلی که طرفدار عثمان باشند و زیارت را جایز بدانند، به انتهای قبرستان می روند که دیگر نشان قبری ندارد، در ۴۰-۳۰ متری آن می ایستند و حمد و سوره ای می خوانند.

این پرونده ی عثمان بن عفان است. اما بعد چه تبلغیاتی شد! چگونه چهره ی افرادی که آمده بودند تا حقشان را از او بگیرند و به تظلم به سوی او آمده بودند، گروه اخلال گر معرفی شدند. اما افرادی مثل طلحه و زبیر و عایشه را به عنوان طلبکاران و انتقام گیران خون عثمان شناساندند.

اینان پیراهن خونین عثمان را بر سر نیزه کردند و گفتند: خلیفه ی مظلوم را کشتند و کرامت های فراوان برایش نقل کردند که او داشت قرآن می خواند و خونش روی قرآن ریخت. این ها فکر کردند و بعد همه مسائل را به گردن حضرت امیرالمؤمنین انداختند و عنوان کردند که حضرت علیعليه‌السلام در قتل عثمان شرکت داشته است. این در حالی است که حضرت امیر رسماً اعلام فرمود که من جزء هیچیک از این گروه ها نبودم، نه همراهی با عثمان کردم و نه در شورش شورشیان با آن ها همیاری داشتم. حضرتش در خطبه ی دیگری قسم یاد می کنند که من در قتل عثمان شرکت نداشتم.

حضرت این عدم دخالت را، هم در فضایی می فرمود که می خواستند بهانه جویی کنند، و هم در بین همان شورشیانی که حمله به عثمان را افتخار می دانستند و کسانی که انقلاب علیه عثمان و جرئت یافتن بر او را ارزش می پنداشتند. در روزگاری که شورش علیه عثمان را ارزش و افتخار می دانستند، امیرالمؤمنین می فرمود که من این شورش و قتل را قبول نداشتم، اما هیچ گونه دفاعی از عثمان بر من واجب نبود.

این اصل تحلیلی بود که ما در تاریخ اسلام داشتیم که از همان روزگار بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله امیرالمؤمنین راه دیگری برگزید، نه طرفداری از خلفا و نه مقابله با آن ها. عملکرد این خط در محاصره اطراف خانه ی عثمان به خوبی بروز کرد.