داستانهایی از آثار و برکات علماء

 داستانهایی از آثار و برکات علماء نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

داستانهایی از آثار و برکات علماء
  • شروع
  • قبلی
  • 36 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3386 / دانلود: 2533
اندازه اندازه اندازه
 داستانهایی از آثار و برکات علماء

داستانهایی از آثار و برکات علماء

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

.

داستانهایی از آثار و برکات علماء

نویسنده:علی میرخلف زاده

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والعاقبه لاهل التقوی والیقین الصلوه والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد صلی الله علیه وآله المعصومین الذین اذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا سیما ناموس الدّهر وولی الامر روحی وارواح العالمین له الفداء

وجود یک عالم با عمل ربانی آثار وبرکات زیادی دارد که ما چند نمونه در اینجا می آوریم

۱ - رابط بین خالق ومخلوق و واسط بین گنهکاران و خدای بخشنده ومهربان هستند

۲ - عشق و علاقه به خدا و پیغمبر و اهلبیت عصمت وطهارتعليهم‌السلام را در دل بندگان زیاد می کنند

۳ - محبت و دوستی و عشق بندگان را در دل خدا بسیار می نماید

۴ - علم خیر دنیا و آخرت را در قلب بندگان . وآنها را از جهل وگمراهی نجات می دهند چنانچه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : خداوند اطاعت کرده می شود بوسیله علم ، و خیر دنیا وآخرت با علم است و شر دنیا و آخرت با جهل است آیا خبر ندهم شما را از جماعت وگروهی که نه از انبیائند و نه از شهداء ؟ ! وهمه مردم در روز قیامت غبطه مقام و منزلت آنها را می خورند و بر خیرهایی از نور می نشینند ؟ !

کسی عرض کرد : یا رسول الله اینها چه کسانی هستند ؟ ! حضرت فرمود : آنها بنده ها را پیش خدا محبوب وخدا را نزد بندگان عزیز و دوست داشتنی می کنند

عرض کردند : اینکه خدا را محبوب بنده اش می کنند را فهمیدیم ولی چگونه بندگان را پیش خدا محبوب می کنند ؟ ! فرمودند : امر می کنند آنها را به آنچه خدا امر فرموده ودوست دارد ونهی می کنند از آنچه خدا منع فرموده ومکروه دارد وچون آنها خدا را اطاعت کردند ، خدا آنها را دوست می دارد

واز برکات وآثار وجود علما اینست که : نماز با عالم در غیر مسجد جامع مقابل با هزار رکعت است ودر مسجد جامع مقابل با صد هزار رکعت . صدقه بر عالم به ازای یکی از هفت هزار است .

حضرت امام صادقعليه‌السلام فرمود : هیچ مؤ منی یک ساعت نزد عالمی نمی نشیند ، مگر آنکه پروردگارش او را ندا می کند که پیش حبیبم نشستی ، قسم به عزت وجلالم تو را با او در بهشت همنشین می کنم

از حضرت امیرعليه‌السلام است که فرمودند : یک ساعت نزد علماء نشستن پیش خدا محبوبتر است از هزار سال عبادت کردن

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود

: یک نظر به صورت عالم یا درب خانه عالم را نگاه کردن نزد خدا از شصت سال عبادت کردن محبوبتر وبهتر است

وهمچنین حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام فرمود : هر کس قدرت ندارد به زیارت قبور ما بیاید پس به زیارت علماء وصلحا و برادران ما بروند و به واسطه وجود علماء عذاب دنیا و آخرت از همه دفع می گردد

اکنون در متن می خوانید آثار و برکات وجود علماء چه بسیار است ، انشاء الله این نوشته و ریزه آثار و برکات علماء مورد قبول پروردگار متعال باشد وهدیه درویش است به ساحت مقدس قطب عالم امکان حضرت مهدی امام زمان ( عج ) وثواب آن نثار ارواح علماء وفضلا وخدمتگذاران به دین ومملکت اسلامی ومتدینین و برادر شهیدم آشیخ احمد میر خلف زاده نائل گردد

قم المقدسه

علی میرخلف زاده

احادیث آثار و برکات علماء

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : ( همنشینی با اهل دین شرف دنیا و آخرت است ). ( ۱ )

امام باقرعليه‌السلام فرمود : ( نشستن نزد کسی که به او اعتماد دارم که عالم است از عبادت یک سال برایم اطمینان بخش تر است )( ۲ )

ابوجارود گوید : شنیدم که امام باقرعليه‌السلام فرمود : خدا رحمت کند بنده ای را که علم را زنده کند عرض کردم : زنده کردن علم چیست ؟ فرمود : ( این است که با اهل دین و اهل ورع مذاکره نماید )

امیر المؤ منینعليه‌السلام فرمود : ( همنشینی با عالم و پیروی از او دینی است که خدا بوسیله آن دینداری و پرستش شود و اطاعت عالم موجب به دست آمدن حسنات و محو گناهان است و برای مؤ منین ذخیره ایست و در زمان حیات مایه سربلندی و پس از مرگ موجب ذکر خیر است )( ۳ )

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : ( خیری در زندگی دنیا نیست جز برای دو کس ، عالمی که مردم از او پیروی کنند و شنونده ای که حفظ کند و آنچه شنیده و حفظ کرده بکار ببندد و عمل نماید( ۴ )

( سفینه البحار ) اگر در زمان غیبت امام زمانعليه‌السلام علما نبودند مردم از دین بر می گشتند )

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : ( حواریون حضرت عیسیعليه‌السلام به آن حضرت عرض کردند : یا روح اللّه ما با چه اشخاصی معاشرت و مجالست داشته باشیم حضرت عیسیعليه‌السلام فرمود : با کسانی بنشینید که دیدن آنها شما را متوجه خدا کند و سخنانشان بر علم و دانش شما بیفزاید و عمل و کردارشان شما را به سوی آخرت ترغیب و تشویق نماید )

یک عالم یک منطقه ای را مسلمان کرد

در ( مجالس المؤ منین ) است که ( بوهره ) طایفه ای از مؤ منان پاکیزه سرشتند که در احمد آباد گجرات ( در هندوستان ) هستند تقریباً سیصد سال قبل به ارشاد وهدایت یک نفر عالم بنام ( ملا علی ) به اسلام گرویدند

ایشان را پیری کهنه گبر بوده که به غایت معتقد و مرید او بوده اند ملا علی چنین تدبیر کرد که اول آن پیر را مسلمان کند آنگاه به هدایت و اسلام دیگران بپردازد

بنابراین ، چند سال در خدمت آن پیر روزگار گذرانید و زبان ایشان را یاد گرفته و کتب آنها را مطالعه نمود و بر علوم ایشان استیلا یافت و بتدریج حقیقت دین اسلام و حقانیّت آنرا به آن پیر روشن ضمیر ظاهر ساخت و او را مسلمان نمود و دیگران هم به متابعت او مسلمان شدند

وزیر آن دیار نیز بخدمت آن عالم با تدبیر رسیده و اسلام اختیار کرد ، ولی مدّتی آن پیر و این وزیر اسلام خود را از شاه پنهان می کردند

بالا خره خبر اسلام وزیر به پادشاه رسید و پادشاه در مقام استعلام حال او برآمد ، تا آنکه روزی بی خبر وارد خانه وزیر شد و در حالی که وزیر در حال رکوع نماز بود او را دید و بر او متغیر گردید چون وزیر موجب حضور پادشاه را دانست و تغیّر او را از دیدن خود بحال رکوع فهمید ، لطف خدا شامل حال او گشته فی الحال به تعلیم الهی گفت که من بسبب مشاهده ماری که در زاویه خانه ظاهر گشته بود افتان و خیزان بودم و در پی دفع آن بودم

اتفاقاً تا پادشاه به زاویه خانه نظر انداخت باذن اللّه تعالی ماری به نظر او آمد عذر وزیر مقبول افتاد و سوءظنّ پادشاه رفع شد ولی در آخر پادشاه هم در اثر تبلیغ و هدایت آن عالم کامل مسلمان شد و بالا خره از برکت وجود آن مرد الهی همه اهالی آن ناحیه از شاه ووزیر و عالم و عامی بدین مقدّس اسلام گرویدند( ۵ ) .

ارشاد سردسته اشرار

در اوائل حال ( آخوند ملاّ محمد تقی مجلسی ) که هنوز شهرتی نداشت مردی که به آخوند ارادت داشت به آن جناب عرض نمود : مرا همسایه ایست که از دست او به تنگ آمده ام شبها فسّاق و اشرار را به خانه خودش جمع مینماید تا مشغول عیش و عشرت و شرابخواری و ساز و رقص بشوند آیا میشود در این باب راه علاجی پیدا کرد ؟

شیخ فرمود : امشب ایشان را به مهمانی دعوت کن من هم در آن مهمانی حاضر میشوم پس آن مرد آنها را برای شام دعوت کرد رئیس اشرار گفت : چه طور شد که تو هم به جرگه ما در آمدی ؟

گفت : چنین اتفاق افتاد اشرار همه خوشحال شدند که یک نفر دیگر به افرادشان اضافه شده شب ، آخوند قبل از همه وارد منزل شد و در گوشه ای نشست

ناگاه رئیس اشرار با دار و دسته اش از در وارد شدند و نشستند ، چون آخوند را در مجلس دیدند برایشان ناگوار آمد ، برای آنکه آخوند از غیر جنس آنها بود و بسبب وجود او عیش ایشان منغض میشد پس رئیس ایشان خواست که آخوند را از میدان بیرون کرده باشد روی به آخوند کرده وگفت : شیوه ای که شما در دست دارید بهتر است یا شیوه ای که ما داریم ؟

آخوند گفت : هر یک خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم آنوقت ببینیم کدام بهتر است ؟

رئیس گفت : این سخن منصفانه است آنوقت گفت : یکی از اوصاف ما اینست که چون نمک کسی را خوردیم به او خیانت نمی کنیم

آخوند گفت : این حرف شما را من قبول ندارم

رئیس گفت : این در میان همه ما مسلّم است

آخوند گفت : من می دانم شما نمک کسی را خورده اید و نمکدانش را شکسته اید

رئیس گفت : نمک چه کسی را خورده ام و نمکدانش را شکسته ام ؟

آخوند گفت : آیا هرگز شما نمک خداوند عالم را نخورده اید ؟ ! چون رئیس این سخن را شنید تاءمّلی کرده یک مرتبه از جای خود حرکت کرده و رفت و تابعان او همه رفتند

صاحب خانه به آخوند گفت : کار بدتر شد چون ایشان به قهر و غضب رفتند آخوند گفت :

اکنون کار به اینجا انجامید تا ببینیم بعدها چه خواهد شد ، چون صبح شد رئیس دزدها به در خانه آخوند آمده عرض کرد : کلام دیشب شما بر من اثر کرد اکنون توبه کرده غسل نموده ام که مسائل دین بمن تعلیم نمائی

پس بسبب تاءثیر نفس آخوند ملاّمحمد تقی مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد( ۶ )

بهترین هدایا

مرحوم ( ملا آقا دربندی ) در کتاب ( سعادت ناصریّه ) نقل کرده که : ( عمر پاشا ) حاکم بغداد در حدود حکمرانی خود تعدّی و ظلم می کرد در آن زمان ( یعقوب افندی ) حاکم ( هندیه ) بود ، او که در باطن از امامیّه بود از آخوند در بندی خواهش کرد که حاکم بغداد را موعظه و نصیحت کند که از ستم و اذیّت زوّار دست بردارد

آخوند میگوید : من دیر رسیدم وقتی رفتم حاکم خودش نبود و دفتردار افندی را نایب خود قرار داده بود ، من به ملاقات او رفتم ، و به او گفتم : خواستم تحف و هدایائی که از همه هدایا بهتر و اشرف باشد نزد شما بیاورم

گفت : آن هدایا چیست ؟ گفتم از فضائل ( آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خصوصاً ( سیّدالموحّدین امیرالمؤ منینعليه‌السلام ) آن وقت گفتم اشرف کتب اخبار در نزد شما کدام است ؟ گفت جامعه صحیحه امام بخاری پس من از احوال بخاری و کیفیّت اطلاع او از بعضی از علوم در سن ده سالگی و مسافرت او به مکّه و مدینه و حجاز و یمن و بلاد مغرب و شامات برای اخذ حدیث واینکه هفتصد هزار حدیث حفظ بود و کیفیّت تدریس او در بغداد گفتم ، و چند حدیث از کتاب صحیح او در فضیلت ( علیعليه‌السلام ) بیان کردم دفتر دار با ادب تمام نشست و خود را ه بفکر فرو برد

پس گفتم قدری از ( فضائل امام حسینعليه‌السلام ) را نیز بشنو ، گفت : بیان کن گفتم : اولاً این حدیث که ( رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود : ضَرْبَهُ عَلِی یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَهِ الثَقَلَیْن یعنی : ضربت علی در روز خندق که به ( عمرو بن عبدود ) زد فضیلت و ثوابش افضل از عبادت جنّ وانس است ، آیا از علماء اهل سنّت کسی منکر این حدث هست ؟ گفت : نه گفتم : پس عبادت جمیع انبیاء داخل در عبادت ثقلین است و این یک ضربت از عبادت جمیع انبیاء جز ( خاتم الانبیاء )صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : افضل است چه به این درجه بودن این ضربت بواسطه اطاعت امر پیغمبر و شریعت اوست

پس گفتم : آیا پیغمبر هرگز اغراق و دروغ میگوید ؟ گفت : نه ، بجهت آنکه :( وَما یَنْطَقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی ) گفتم : آیا ثواب یک حج پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : بالاتر است یا ثواب ضربت علیعليه‌السلام در خندق ؟

دفتردار سکوت کرد گفتم : جای سکوت نیست بلکه حج پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل است ، بدلیل آنکه قبلاً ذکر شد آنوقت گفتم در صحیح بخاری نوشته یک روز حسین در نوبت عایشه به نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و آهسته آهسته راه می رفت پیغمبر او را در آغوش کشید و بسیار بوسید و بوئید

عایشه گفت : یا رسول اللّه چقدر این پسرت را دوست داری ؟ فرمود : مگر تو نمیدانی که این پاره جگر من است ؟ پس آن حضرت بسیار گریست ، عایشه از علّت گریه سؤ ال کرد :

فرمود : جای شمشیرها و نیزه هاست که می بوسم عایشه عرض کرد : مگر او را میکشند ؟

فرمود : بلی با لب تشنه ، پس فرمود : خوشا بحال آن کسی که بعد از شهادت او را زیارت کند که خداوند یک حج مرا به آن کس میدهد عایشه با تعجّب سؤ ال کرد : بقدر ثواب یک حج تو ؟ فرمود : بلکه ثواب دو حج من پرسید : دو حج تو ؟ فرمود : چهار حج پس عایشه هر چه تعجب کرد و سؤ ال نمود حضرت بالاترش را فرمود ، تا آنکه فرمود : بلکه به قدر ثواب نود حج وعمره من خداوند اجر وثواب به زائر حسین من می دهد عایشه سکوت نمود

پس آن دفتر دار گفت : مولای من ، اینجا من اشکالی دارم و آن اینکه پیغمبر اغراق و کذب نمی گوید پس این جوابهای گوناگون در برابر سؤ ال عایشه چیست ؟ چرا اول یک حج را فرمود و بعد بتدریج حرفش را عوض کرد و بالاتر گفت تا به نود حج رسید ؟

من گفتم این اشکال جوابش این است که مراتب زائرین از حیث معرفت به امام و قرب و بعد مسافت زائرین و کثرت و قلّت حمت و در نتیجه ، ثواب زیارت فرق می کند ، دفتر دار بسیار مسرور شد و گفت خداوند به تو جزای خیر بدهد و گریه شدیدی کرد و خود را بپای من انداخته ومکررّاً بوسید

سپس گفتم : واللّه مؤ اخذه خواهید شد پس رنگش متغیّر شد و گفت : چرا ؟ گفتم : به زوّار امام حسینعليه‌السلام اذیت می کنند و مزاحم می شوند واموالشان را می گیرند و می برند کسی به دادشان نمی رسد دفتر دار گفت : حکم می کنم که از این پس دیگر اذیّت نکنند( ۷ )

اثر عالم

از ویژگیهای ( محدّث قمی ) نفوذ کلمه بود که چون سخنان و گفتارش از دل بر می خواست و خود به آنها معتقد بود و قبل از دیگران به آنها عمل می کرد در شنوندگان و مخاطبین تاءثیری مخصوص داشت

برخی از آنان که پای درسهای اخلاق و مواعظ سودمند ایشان حاضر می شدند گفته اند : ( سخنان آن مرحوم چنان بود که تا یک هفته انسان را از تمام سیّئات و پندارهای ناروا و گناهان باز می داشت و به خدا و عبادت متوجّه می کرد )

یکی دیگر از خصلتهای پسندیده آن مرحوم پای بندی به نماز شب و شب زنده داری و قرائت قرآن و تلاوت ادعیه واوراد و اذکار ماءثوره از ائمه معصومینعليهم‌السلام بود و در این رابطه فرزند بزرگش می گوید : ( تا آنجا که من خاطر دارم بیداری آخر شب از آن مرحوم فوت نشد حتی در سفرها ) خصیصه دیگر ایشان این بود که در عمل به این دستور پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود : اکرموا اولادی . ( فرزندانم را اکرام و احترام کنید . ) بی اختیار بود و آنان ( سادات ) را اکرام می کرد و بزرگ می داشت( ۸ )

پیامبر اکرم فرمود : اعمالتان را خالص واسلام را عزیز نمائید ، عرض کردند چگونه اسلام را عزیز کنیم ؟ فرمود : با حضور در نزد علما برای یادگرفتن علم کسی که دانش بیاموزد و جواب اهل هوا را بدهد در بحث با آنها برای رضای خدا ، برای او است ثواب عبادت ثقلین و جن و انس

عرض کردند یا رسول اللّه ریاکار هم از عملش بهره ای دارد ؟ فرمود : کسی که فقط خالصاً لوجه اللّه برای عزت اسلام کار می کند برای اوست ثواب اهل مکه از وقتی خلق شده اند ولی اگر قصدش فقط برای خدا نباشد ( با این حال ) خدا آتش جهنم را بر او حرام کرده است

چهل مؤ من شهادت دادند

( آخوند ملا محمد باقر مجلسی ) را بر اسلام ومسلمین حق بسیار است ، چه انتشار مذهب شیعه از برکت تألیفات آن بزرگوار است ، ( معروف است که چون کتاب ( حق الیقین ) او انتشار یافت ، تا به ولایت شام رسید در اطراف و توابع شامات هفتاد هزار نفر شیعه شدند ترجمه احادیث و اخبار و قصص و معجزات حضرات معصومینعليهم‌السلام توسّط آنجناب باعث زیادتی و محکم شدن عقائد مسلمانان و شیعیان شد و قبل از او جماعت صوفیه در کثر و غلوّ بودند تمامی اصول آن شجره را قلع و قمع نمود و در امر به معروف و نهی از منکر وترویج علم و تدریس و تاءلیف یگانه اهل زمان بود و امام جمعه و جماعت اصفهان بود ، شاه سلطان حسین سلطانی بود بی نظم ولیکن آخوند ملا محمد باقر تا زنده بود به واسطه وجود شریف او مملکت برقرار و منظم بود و چون آخوند از دنیا رفت ولایت قندهار از دست سلطان بیرون رفت ورخنه در مملکت افتاد تا آنکه از افغان به اصفهان آمدند و سلطان را کشتند )

تالیفات او از زمان ولادت تا زمان وفات ، روزی هزار سطر است که هر سطری پنجاه حرف باشد و این ممکن نمی شود مگر به تاءیید خداوند ، یکی از تاءلیفات او کتاب گران قدر بحار الانوار است که مانندش

نوشته نشده ، تاریخ ولادت آن بزرگوار را حساب کرده اند مطابق شده با جمله : ( جامع کتاب بحار الا نوار )( ۹ )

اثر دعای عالم عامل

حاجی ابراهیم بن محمد حسن خراسانی کلباسی اصفهانی از شاگردان مرحوم سید بحر العلوم وشیخ جعفر کبیر وسید علی صاحب ریاض بود

گویند که وقتی حاکم اصفهان با جناب حاجی کم اخلاصی کرد حاجی دعا فرمود در اندک زمانی آن حاکم معزول شد جناب حاجی به او نوشت :

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد که شب را سحر کند( ۱۰ )

تدبیری که مردم را از کشتار مغول

( علامه حلّی )رضي‌الله‌عنه از پدرش نقل می کند : علت اینکه در فتنه مغول اهل کوفه و کربلا و نجف قتل عام نشدند و از هجوم سربازان ( هلاکو ) مصون ماندند این بود که وقتی هلاکو به خارج بغداد رسید و هنوز شهر را فتح نکرده بود ، بیشتر اهل حله از ترس خانه های خود را ترک گفتند و به ( بطایح ) گریختند و جمع قلیلی در شهر ماندند از آن جمله پدرم و ( سید بن طاووس ) و فقیه ( ابن ابی العزّ ) بودند

این سه نفر تصمیم گرفتند به هلاکو نامه بنویسند و صریحاً اطاعت خود را نسبت به وی اعلام دارند نامه نوشتند و بوسیله یک مرد غیر عرب فرستادند هلاکو پس از دریافت نامه فرمانی بنام آقایان صادر کرد و به وسیله دونفر فرستاد و به آن دو سفارش کرد به آقایانی که نامه نوشته اند بگوئید اگر نامه را از صمیم قلب نوشته اید و دل های شما با نوشته شما مطابق است نزد ما بیائید فرستاد گان هلاکو به حلّه آمدند و پیام هلاکو را به آقایان ابلاغ کردند آقایان از ملاقات با هلاکو بیمناک بودند زیرا نمی دانستند پایان کار چه خواهد شد

پدرم به آن دو نفر گفت : اگر من تنها بیایم کافی است ؟ گفتند : آری ، او به معیّت آن دو نفر حرکت کرد در آن موقع هنوز بغداد فتح نشده بود و خلیفه عباسی را نکشته بودند وقتی پدرم به حضور هلاکو رفت به او گفت : چطور با من به مکاتبه پرداختید و چگونه به ملاقات من آمدی پیش از آنکه بدانی کار من و خلیفه بکجا می کشد ؟ ، از کجا اطمینان پیدا کردید که کار من وخلیفه به صلح نیانجامد و من از او در نمی گذرم ؟ پدرم در جواب گفت : اقدام ما بنوشتن نامه و آمدن من به حضور شما بر اساس روایتی است که از حضرت امیرالمؤ منین علی بن ابیطالبعليه‌السلام به ما رسیده است : قال فی خطبهٍ : الزوراء و ما ادریک ما الزّوراء ارض ذات اثل یشتدّ فیه البیان و تکثر فیه السّکان . والویلُ والعَویلُ لاَهْلِ الزَّوْراءِ مِنْ سَطَواتِ التُّرْکِ وَهُمْ قَوْمٌ صِغارُ الْحَدَقِ وُجُوهُهُمْ کَالْمِجانِّ الْمُطوقِدِ لباسهم الحدید جرد مرد یقدمهم ملک یاءتی من حیث بداء ملکهم جهوری الصّوت قوی الصّوله عالی الهمه لایمر بمدینه الافتحها ولا ترفع علیه رایه الانکسها الویل لمن ناواه فلا یزال کذلک حتی یظفر

علیعليه‌السلام در خطبه زوراء فرموده است : چه میدانی زورا چیست : سرزمین وسیعی است که در آن بناهای محکم پایه گذاری می شود مردم بسیاری در آن مسکن می گزینند ، رؤ سا و ثروت اندوزان در آن اقامت می کنند

، بنی عباس آنجا را مقرّ خود و جایگاه ثروتهای خویش قرار می دهند

.زوراء برای بنی العباس خانه بازی ولهواست آنجا مرکز ستم ستمکاران و کانون ترس های دهشت زا است جای پیشوایان گناهکار وامراء فاسق و فرمان روایان خائن است و جمعی از فرزندان فارس و روم آنان را خدمت می کنند ، در چنین محیط تیره و گناه آلوده و در آن شرائط ننگین و شرم آور ، اندوه عمومی و گریه های طولانی وشرور و بدبختی دامنگیر مردم زوراء می شود و گرفتار هجوم اجانب نیرومند می گردند اینان ملّتی هستند که حدقه چشمان آنها کوچک است صورتهای آنان مانند سپر طوق شده ولباسشان زره آهنین است سیمای جوانی دارند و پیشاپیش آنها فرمانروائی است که از سرزمین اصلی خود آماده است او صدائی بلند وسطوتی نیرومند و همتی عالی دارد به هیچ شهری نمی گذرد مگر پس از فتح آن وهیچ پرچمی در مقابلش بر افراشته نمی شود مگر آنکه سرنگونش می سازد بلا و عذاب بزرگ برای کسی است که به مخالفتش برخیزد او همچنین صاحب قدرت و نیرو است تا پیروزی نهائی نصیبش گردد

پدر علامه پس از قرائت خطبه به هلاکو گفت : امام ماعليه‌السلام اوصافی را در خطبه ذکر کرده که ما همه آن اوصاف را در شما می بینیم و به پیروزی شما اطمینان داریم ، به همین جهت نامه نوشتیم و من به حضور شما آمدم هلاکو اندیشه و فکر آنان را به حسن قبول تلقی کرد و فرمانی به نام پدر علامّه نوشت و در آن فرمان مردم حلّه را مورد عنایت مخصوص خود قرار داد

طولی نکشید که هلاکو بغداد را فتح کرد و ( معتصم ) خلیفه عباسی را به قتل رسانید بطوری که دائره المعارف بستانی نقل نموده در آن حادثه متجاوز از دو میلیون نفر هلاک شدند ، اموال فراوانی به غارت رفت و خانه های بسیار طعمه حریق شد ، و سرانجام آشکار گردید که آقایان علماء حلّه خطبه علیعليه‌السلام را بخوبی فهمیده و به درستی آن را با هلاکو لشکریانش تطبیق نموده بودند تشخیص صحیح و اقدام بموقع ایشان جان مردم حله و کوفه و نجف و کربلا را از مرگ قطعی نجات داد و از کشتار دسته جمعی آنان جلوگیری نمود

محکوم شدن قاضی مدرس

درباره لقب ( مفید ) ( ابن شهر آشوب )رحمه‌الله در ( معالم العلماء ) در ترجمه شیخ مفید گفته : این لقب را ( صاحب الامر )عليه‌السلام به شیخ مفید داد چنانچه ( محدث قمی ) در ( فوائد الرضویه ) فرموده : در توقیع شریف ( حضرت بقیه اللّه )عليه‌السلام مرقوم است : ( للشیخ السّدید والمولی الرشید الشیخ المفید )

اما بنابرآنچه در میان مردم مشهور است و چنانچه در کتابهای ( سرائر ) و ( مجالس المؤ منین ) ودیگران نوشته اند ( قاضی عبدالجبار معتزلی ) در بغداد در مجلس درس نشسته بود و ائمه فریقین ( شیعه و سنی ) همه حاضر بودند شیخ مفید که مجتهد شیعه بود و قاضی نام او را شنیده بود ولی او را ندیده بود در مجلس درس حاضر شد و در محلّ کفش کن مجلس نشست و بعد از لحظه ای خطاب به قاضی کرده گفت : اگر اجازه بدهید از علماء سؤ الی دارم

قاضی گفت : بپرسید گفت : آن خبر که طایفه شیعه روایت می کنند که پیغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدیر درباره علیعليه‌السلام فرموده : ( من کنت مولاه فعلی مولاه ) صحیح است یا شیعه آن را ساخته است ؟ قاضی گفت : خبر صحیح است

شیخ گفت : پس این خلافها وخصومت ها چیست ؟ قاضی گفت : ای برادر این خبر روایت است ولی خلافت ابابکر درایت است آدم عاقل درایت را برای روایت ترک نمی کند

شیخ دوباره پرسید : چه می گوئید درباره خبری که از پیغمبر است که فرمود : ( یا علی حربک حربی و سلمک سلمی ) یعنی یا علی جنگ با تو جنگ با من است و صلح با تو صلح با من است آیا این خبر صحیح است ؟

قاضی گفت : ای برادر آنها که با علی جنگیدند بعداً توبه کردند

شیخ فرمود : ای قاضی جنگ با علیعليه‌السلام درایت است ولی توبه کردن آنان روایت است و به قول شما روایت در مقابل درایت اعتبار ندارد قاضی نتوانست جواب بدهد مدتی سر به زیر انداخت بعد گفت : تو که هستی ؟

شیخ گفت : من محمد بن محمد بن نعمان حارثی ) هستم قاضی برخواست و دست شیخ را گرفت و در جای خود نشاند و گفت : ( انت المفید حقّاً ) علماء را خوش نیامد قاضی گفت : این مرد مرا الزام کرد ، اگر شما جواب او را میدانید بگوئید همه ساکت ماندند( ۱۱ )

سیزده نفر با یک زن ازدواج کردند

مرحوم ( میرزای بزرگ شیرازیرحمه‌الله ) موقعی که شخصی از کشوری به حضورش می آمد از تمام جهات و خصوصیات آن کشور سؤ ال می کرد روزی عده ای از یک کشور دوردست به حضور او آمدند آن مرحوم از اقتصاد آن کشور و آن شهر سؤ ال نمودند ، یکی از آنها گفت : ( ما آن قدر فقیریم که ما سیزده نفریم و یک زن داریم ! )

میرزا گفت : چه گفتی ؟ !

آن مرد باز کلامش را تکرار نمود که : ما سیزده نفریم و یک زن داریم ، که این زن هر شبی نزد یکی از ما می ماند

( مرحوم میرزا بسیار ناراحت شده فرمود : مگر نمی دانید زن حق ندارد ، بیش از یک شوهر داشته باشد ؟

گفتند : نمی دانیم

میرزا فرمود : مگر در شهر شما عالم نیست ؟

گفتند : خیر ، میرزا دستور داد که بعضی از آنها در شهر سامراء بمانند برای تحصیل علم و یادگرفتن احکام حلال و حرام و فرمود : هر کدام آمادگی دارید که بمانید برای تحصیل علم من زندگی او را تاءمین می کنم ) هم اکنون عده ای از اهل آن شهر در نجف و کربلا و قم مشغول به تحصیل می باشند. ( ۱۲ )

از برکت آن عالم فرج نزدیک شد

مرحوم ( مجلسی ) از ( حضرت امام زین العابدین )عليه‌السلام از ( حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نقل می کند که آن حضرت فرمودند : ( حضرت یوسفعليه‌السلام ) در وقت رحلت خود به اهلبیت و شیعیان خویش تذکر داد که ( بعد از من شما مبتلا به ظلم خواهید گردید به نحوی که بچه های شما را سر می برند و زنان آبستن شما را شکم پاره می کنند وفَرَجِ شما به دست کسی است که گندم گون و بلند بالا واز اولاد ( لاوی ) پسر یعقوب است )

هنگامی که حضرت یوسف از دنیا رفت مردم بنی اسرائیل مبتلا به ظلم فرعون گشتند که بچه های آنها را سر می برید و شکم زنان آبستن را پاره می کرد و آنها به ظلم او صبر می کردند تا این که ظلم فرعون بر آنها زیاد گردید به نحوی که دیگر نتوانستند تحمل کنند ، به خدمت عالمی که در کوه زندگی می کرد رسیدند و از ظلم فرعون شکایت نمودند

آن عالم آنها را امر به صبر می کرد تا این که آنها بی اختیار صدا به گریه بلند نمودند و گفتند : در حدود چهارصد سال است که ما مبتلا به ظلم و شکنجه می باشیم و هر وقت حضور تو شکایت نمودیم به غیر از امر به صبر و مژده آن که خداوند ما کسی را که ما را از ظلم نجات خواهد داد می رساند ، از تو چیزی نشنیده ایم آیا هنوز وقت آن نرسیده که خداوند به فضل خود ما را از ظلم نجات دهد و آن کسی را که به انتظار او به سر می بریم به ما برساند

آن عالم هم به حال آنها متاءثر گردید و در حق آنها دعا کرد و از خداوند برای آنها فرج خواست ، ناگاه صدایی به گوش آن عالم رسید ؟ که من چهل سال دیگر فرج را می رسانم ، آن عالم خبر وحی رسیده را به آنها دادم آنها حمد الهی را به جا آوردند و از خداوند تشکر نمودند به آن عالم وحی رسید که در اثر آن که بندگان من از شنیدن مژده فرج خوشنود شدند و حمد مرا به جای آوردند من ده سال فرج آنها را جلو انداختم و سی سال دیگر ، از برای آنها فرج می رسانم

آنها از این مژده زیادتر خدا را شکر کردند و حمد او را به جای آوردند خطاب شد : به آنها بگو : من فرج را از برای شما بیست سال دیگر قرار دادم ، آنها باز از این مژده حمد الهی را به جا آوردند

خطاب شد : به آنها بگو : من فرج شما را در ده سال دیگر مقرر داشتم ، آنها باز از این مژده حمد الهی را زیادتر به جای آوردند ، خطاب رسید : به بندگان من بگو از جا برخیزید و از آن کسی که من فرج آنها را بدست او قرار داده ام استقبال نمائید

آنها از این مژده بسیار خرسند گردیدند و حمد الهی را به جای آوردند واز جا برخواستند دیدند از دور کسی می آید و چون شب مهتاب بود دیدند آن کسی که می آید بر حماری سوار است و تمام صفات او مثل همان است که آن عالم از برای آنها بیان نموده بود

لذا به استقبال او دویدند و دست و پای او را بوسیدند و آن عالم از نام او سؤال کرد : فرمودند : ( موسی پسر عمران ) ، تا این که اجداد خود را رسانید به ( لاوی ) پسر یعقوب

آن عالم فرمود : ( ای مردم ! آن کسی که در پی او می گشتید و فر ج شما در دست او است این مرد می باشد ) پس حضرت موسی در نزد آنها پیاده شد و آنها را امر به صبر کرد و فرمود : من از طرف خدا ماءمور می باشم که به ( مدین بروم و پس از چهل سال دیگر در ( مصر ) شما را ملاقات خواهم کرد و فرج شما پس از این چهل سال خواهد بود آنها عرض کردند در این چهل سال صبر خواهیم نمود و کاری که خلاف وظیفه ما باشد از ما صادر نخواهد گردید

این مذاکرات در بین آنها واقع گردید و حضرت موسی از نظر آنها غائب گردید و پس از چهل سال از طرف خدا ماءمور به دعوت فرعون گردید تا این که آخر الامر او را در دریا غرق نمود و شیعیان خود را بر سریر تخت نشانید. ( ۱۳ )

تأثیر دعای علما

در ( روضه الانوار ) است به ( سلطان ملکشاه ) گفتند : ( خواجه نظام الملک ) در هر سال از خزانه نهصد هزار خلعت به علما وزهاد و عابدان می دهد و از آنها به شما نفعی نیست و به آن مبلغ ، لشکر جراری می توان فراهم نمود

سلطان این سخن را به خواجه گفت : به این مبلغ می توان لشکری ترتیب داده که ایشان دشمنان را با شمشیر یک ذرعی و به تیری که رفتنش سیصد ذرع است دفع کنند

خواجه گفت : ( ولی من به این زر برای تو لشکری ترتیب دهم که از اول شب تا صبح دستها را به دعا بلند کنند به درگاه خداوند که شمشیر همت به ابر برسانند و تیر دعا از هفت آسمان گذرانند و لشکر ، و من و تو در پناه ایشانیم ) ، سلطان گریه کرد و او را تحسین نمود( ۱۴ )

به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمی عظیم است

آری ، پیروی از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ های ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابی چون حزب اموی و عباسی و امثال آنان در هر عصر و زمانی شرک است

شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت های جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهی خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتی که موفق به توبه نشود برای ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود

قرآن در این زمینه می فرماید :

( وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً ) (۱).

و کسی که به خدا شرک ورزد بی تردید به گمراهی دور و درازی دچار شده است

( إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ ) (۲) .

بی تردید کسی که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام می کند

( إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ) (۳) .

یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمی دهد و غیر آن را برای هر که بخواهد می آمرزد

پیامبر به عبد اللّه بن مسعود فرمود :

إیّاکَ أن تُشرِکَ بِاللّهِ طَرفَهَ عَینٍ ، و إن نُشِّرت بِالمِنشار ، أو قُطِّعتَ ، أو صُلِّبْتَ ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار(۴)

__________________________________

۱- ۱) - نساء : ۱۱۶

۲- ۲) - مائده : ۷۲

۳- ۳) - نساء : ۴۸

۴- ۴) - مکارم الأخلاق : ۴۵۶ ، الفصل الرابع ؛ بحار الانوار : ۷۴ / ۱۰۹ ، باب ۵ ، حدیث ۱

از شرک آوردن به خدا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردی ، یا قطعه قطعه شوی ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند ! حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمی بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید

حر بن یزید دارای خشوع ، یعنی تواضع و فروتنی باطنی در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنی و صفت عالی نفسانی در برخوردی با حضرت حسینعليه‌السلام تبدیل به عملی صالح و شایسته شد و روزنه ای را برای نجات وی فراهم کرد

آراستگان به صفات عالی باطنی ، صفات عالی و باارزششان در برخوردها تحقق عملی می یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول می افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت می شود

امام صادقعليه‌السلام قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفی می داند و اعضا و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد می کند قلبی که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتی را که با اعضا و جوارحش انجام می دهد به ریا و تظاهر و خودنمایی انجام می دهد ؛ امّا قلبی که جای خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنی و انکسار به خرج می دهد

حر بن یزید از چنین قلبی برخوردار بود که در برابر حضرت حسینعليه‌السلام تواضع به خرج داد ، و کاری کرد که از یک فرمانده نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمی رفت !

حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسینعليه‌السلام رسید امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند هنگامی که.اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید

امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید حجاج اذان گفت امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهی خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو می خوانم !

این ادب از یک تن فرمانده نشان می دهد که قُوّه اراده او حیثیت افراد را در حیطه خود داشته است

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه می باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت

این ادب که تحقق تواضع باطنی در برابر حق است ، بارقه ای است از توفیق که منشأ توفیق نیز خواهد شد چیرگی بر نفس توانایی هایی تازه به او خواهد داد ، و به اندازه ای او را نیرومند می دارد که هنگامی که در بحران انقلاب است و سی هزار برابر قُوّه خود را برتر از خود و در ما فوق خود می بیند ، توانا باشد ، حیثیت خود را نبازد و به توانایی اراده چیره بر قوای خارج و ثقل و فشار آنها گردد

گویی در وجود حر دو حوزه ، یکی از قدرت ادب و دیگری از توانایی قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایی صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان می کند و از اجتماع مجموع محیطی قهار و زورمند به نظر می آید

پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند حر نیز داخل خیمه ای شد که برایش برپا شده بود اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقی لشکر به محل صف خود برگشته در سایه مرکب های خود نشستند تا هنگام عصر شد

امام برای آن که تا از نماز عصر فراغت می یابند آماده حرکت باشند فرمان داد برای کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادی به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود :

ای مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را برای خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود ما که اهل بیت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا می کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدی رفتار می نمایند اولی می باشیم ، ولی اگر جز به کراهت و بی میلی از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما برای من آمد ، من منصرف می شوم و از نزد شما برمی گردم

حر بن یزید گفت : به خدا ما نمی دانیم این مراسلات که ذکر می کنی چیست ؟ حسین فرمود : ای عقبه بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینی که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوی رویشان ریخت

حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبید اللّه بن زیاد وارد کنیم

امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد

حضرت حسینعليه‌السلام به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی ؟

حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگری از عرب این کلمه را به من می گفت و او در چنین گرفتاری بود که تو هستی من واگذار نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی نام می بردم و حتماً به او پاسخ می دادم هرچه باداباد ، ولی به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتی که مقدور باشد !(۱) در یک مرحله تواضع قلبی حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسینعليه‌السلام به امامت نماز نایستد ، بلکه علی رغم خواسته کوفه و شام به حضرت حسینعليه‌السلام اقتدا کند و روزنه ای از توفیق با این صفت اخلاقی به روی خود باز نماید ، و در مرحله دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهراعليها‌السلام با همه وجود ادای احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونی او بود تمام درهای توفیق را به روی خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتی بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتی چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایی یافته به اعماق توحید اعتقادی و عملی برسد !

در روایتی بسیار باارزش که از روایات قدسی است می خوانیم :

مَن تَقَرَّبَ إلیَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إلیهِ ذِراعاً ، و مَن تقرَّبَ إلیَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إلیهِ بَاعاً ، وَ مَن أتانِی مَشْیاً أتَیْتُهُ هَروَلَهً(۲)

کسی که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک می شوم و کسی که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک می گردم و کسی که یک قدم به سوی من آید من هروله کنان به سویش می آیم

______________________________

۱- ۱) - عنصر شجاعت : ۳ / ۵۴ - ۵۸

۲- ۲) - مستدرک الوسائل : ۵ / ۲۹۸ ، باب ۷ ، حدیث ۵۹۱۰

ادریس و نماز

علّامه مجلسی از حضرت صادقعليه‌السلام روایت می کند :

به هنگام ورود به شهر کوفه از مسجد سهله دیدن کن و در آن جایگاه مقدّس نماز بگزار و حلّ مشکلات دینی و دنیایی ات را در آن مقام از حضرت حق بطلب ، زیرا مسجد سهله خانه حضرت ادریس است ؛ انسان بزرگواری که در آنجا به پیشه خیّاطی مشغول بود و نمازش را در آن جایگاه اقامه می کرد

آری ، آن کس که در آنجا دست نیاز به سوی بی نیاز بردارد بی جواب نمی ماند و در قیامت در کنار ادریس از مقام بلندی برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نیازمندی در آن مسجد ، از ناراحتیهای دنیایی و شرّ دشمنان در پناه حق قرار خواهد گرفت(۱) .

طبرسی بزرگوار در « مجمع البیان»(۲) حضرت ادریس را از قدیمی ترین پیامبران خدا و جدّ پدریِ نوح می داند

عنایت کنید که حضرت ادریس که قبل از نوح می زیسته فرهنگش همراه نماز بوده و مکان اقامه نمازش چندان مقدّس و مبارک است که حضرت صادقعليه‌السلام دعای دعا کننده را در آن مقام مستجاب می داند

از همه نیکوتر

احمد بن عمران بغدادی می گوید : ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد که حسن از حسن از حسن برای ما روایت نمود :

__________________________________

۱- ۱) - بحار الانوار : ۲۸۰/۱۱

۲- ۲) - ۵۱۸/۶

إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ(۱)

« به این که نیکوترین نیکی اخلاق نیک است »

در این قطعه زیبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبد الرحیم شوشتری است ، و ابوالحسن دوم علی بن احمد بصری است ، و ابوالحسن سوم علی بن محمد واقدی است ، و حسن اول حسن بن عرفه عبدی ، و حسن دوم حسن بن ابی الحسن بصری ، و حسن سوم حضرت مجتبی حسن بن علی بن ابی طالبعليهما‌السلام است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر فرمود :

اتّقِ اللّهَ حیثُ کُنتَ ، وَ خالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَن ، وَ إذا عَمِلتَ سَیّئهً فَاعْمَل حَسَنهً تَمحوهَا(۲)

هر کجا هستی تقوای الهی را مراعات کن ، و با مردم با خوش خلقی آمیزش داشته باش ، و چون گناهی مرتکب شدی حسنه ای به جا آور که آن گناه را محو کند

اسحاق و یعقوب و انبیای از ذریّه ابراهیم و نماز

در زمینه امر حضرت حق به نماز ، به عباد شایسته اش حضرات اسحاق و یعقوب و سایر انبیای از ذریّه ابراهیم در قرآن کریم می خوانیم :

( وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ) (۳) .

________________________________

۱- ۱) - خصال : ۱ / ۲۹ ، حدیث ۱۰۲ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۳۰

۲- ۲) - امالی طوسی : ۱ / ۱۸۶ ، المجلس السابع ، حدیث ۳۱۲ ؛ بحار الانوار؛ ۶۸ / ۳۸۹ ، باب ۹۲ ، حدیث ۴۶

۳- ۳) - انبیاء : ۷۲ - ۷۳

ما به ابراهیم ، اسحاق و فرزندزاده اش یعقوب را عطا کردیم و همه را صالح و شایسته و لایق مقام نبوّت قرار دادیم ، و آنان را به پیشوایی خلق برگزیدیم تا مردم را به امر ما هدایت کنند ، و هر کار نیکو از انواع عبادات و خیرات مخصوصاً اقامه نماز و ادای زکات را به آنان وحی کردیم ، و اینان برای ما بندگان سر به فرمان بودند

اسماعیل و نماز

کتاب الهی در باره حضرت اسماعیل می فرماید :

( وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا * وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ) (۱) .

اسماعیل را به یاد آر که دارای اوصاف پسندیده بود : وفادار به پیمان ، فرستاده حق ، خبردهنده از حقایق ، و امر کننده زن و فرزند به نماز و زکات ، و بنده ای بود که خداوند در تمام برنامه ها از او خشنود بود

اصمعی و تائب بیابانی

اصمعی می گوید : در بصره به سر می بردم ، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم ، مرد عربی را دیدم بر شتری نشسته و نیزه ای در دست دارد ، چون مرا دید گفت : از کجایی و از کدام قبیله ای ؟ گفتم : از طایفه اصمع ، گفت : تو آنی که معروف به اصمعی هستی ؟ گفتم : آری ، من آنم ، گفت : از کجا می آیی ؟ گفتم :

از خانه خدای عزّ و جل ، گفت :

أَ و للّهِ ِ بَیْتٌ فِی الْاَرْضِ ؟

آیا در زمین برای خداوند خانه ای هست ؟

__________________________________

۱- ۱) - مریم : ۵۴ و۵۵

گفتم : آری ، خانه مقدس معظم ، بیت اللّه الحرام ، گفت : آنجا چه می کردی ؟ گفتم : کلام خدا می خواندم ، گفت :

أَ و للّهِ ِ کَلامٌ ؟

آیا برای خدا کلامی هست ؟

گفتم : آری ، کلامی شیرین ، گفت : چیزی از آن را بر من بخوان ، سوره و الذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم :

( وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ) (۱) .

و روزی شما و آنچه که به شما وعده داده شده در عالم بالاست

گفت : این کلام خدا و سخن او است ؟ گفتم : آری ، سخن اوست که به بنده اش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل کرده ، گویی آتشی از غیب در او زدند ، سوزی در وی پدید آمد ، دردی شگفت آور از درونش سر زد ، نیزه و شمشیر را بینداخت ، شتر را قربانی کرد و به تهیدستان واگذاشت ، لباس ستم از تن بینداخت و گفت :

تری یقبل من لم یخدمه فی شبابه

اصمعی ! آیا به نظرت می رسد کسی که در جوانی به عبادت و طاعت برنخاسته ، قبول درگاه شود ؟

گفتم : اگر نمی پذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت کردند ، رسالت انبیا برای این است که فراری را باز گردانند و قهر کرده را آشتی دهند

گفت : اصمعی این درد زده را دارویی بیفزای ، و خسته معصیت را مرهمی بنه

دنباله آیات خوانده شده را شروع کردم :

( فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ) (۲) .

________________________________

۱- ۱) - ذاریات : ۲۲

۲- ۲) - ذاریات : ۲۳

پس به خدای آسمان و زمین قسم که وعده خدا حق است همانند سخنی که با یکدیگر دارید

چون آیه را قرائت کردم چند بار خود را به زمین زده و نعره کشید ، و همچون والهی سرگردان و حیران رو به بیابان نهاد

او را ندیدم تا در طواف خانه خدا ، دست به پرده کعبه داشت و می گفت :

من مثلی و أنت ربّی ، من مثلی و أنت ربّی ؟

مانند من کیست که تو خدای منی ، مانند من کیست که تو پروردگار منی ؟

به او گفتم : با این کلام و حالی که داری مردم را از طواف باز داشته ای ، گفت :

ای اصمعی ! خانه خانه او و بنده بنده او ، بگذار تا برای او نازی کنم ، سپس دو خط شعر خواند که مضمونش این است :

ای شب بیداران ! چه نیکو هستید ، پدرم فدای شما باد چه زیبا هستید ، درب خانه آقای خود را بزنید ، به یقین در به روی شما باز می شود

سپس در میان جمعیت پنهان شد ، آنچه از او جستجو کردم او را نیافتم ، حیرت زده و مدهوش ماندم ، طاقتم از دست رفت ، برایم جز گریه و ناله نماند(۱)

اقرار و اعتراف جوان گناهکار

منصور بن عمّار می گوید : شبی از شب ها از خانه بیرون آمدم و از درب خانه ای عبور کردم ، صدای مناجات و راز و نیاز جوانی را شنیدم که این گونه با پروردگارش راز و نیاز می کرد :

« پروردگارا ! هنگامی که تو را معصیت می کردم به قصد مخالفت و نافرمانی

__________________________________

۱- ۱) - تفسیر کشف الاسرار : ۹ / ۳۱۹

نبود ، هوای نفس بر من چیره شد ، شیطان فریبم داد ، در نتیجه ستمکار بر خود شدم و خویش را در معرض خشم تو قرار دادم »

چون این سخنان را از او شنیدم سر بر شکاف در نهادم و این آیه را از قرآن خواندم :

( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ) (۱) .

« ای اهل ایمان خود و خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنید ، آتشی که آتش گیره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گیر گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان می دهد سرپیچی نمی کنند و آنچه را مأمورند انجام می دهند »

چون این آیه را تلاوت کردم ، صدای ناله آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور کردم

فردا صبح که به در آن خانه گذر نمودم ، پیرزنی را آنجا دیدم که زاری و فغان می کرد و می گفت : فرزندی داشتم که شبها از خوف حق گریه می کرد ، شب گذشته وقت مناجاتش کسی آمد و سر به در خانه نهاد و آیه ای از آیات عذاب حق را تلاوت کرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه ای گریه کرد تا آن که جان به جان آفرین داد

گفتم : مادر آن آیه را من خواندم و من سبب شدم که روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه می دهی او را غسل دهم ؟ گفت : آری چون قطیفه از رویش برداشتم دیدم پلاسی(۲) در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم دیدم با خط سبز بر سینه او نوشته شده : ما این عبد را به آب توبه غسل دادیم !(۳)

__________________________________

۱- ۱) - تحریم : ۶

۲- ۲) - فرهنگ معین : پلاس : قطعه ای از پارچه

۳- ۳) - انیس اللیل : ۲۳۳

به غیر دوست نباید نمود راز ابراز

زبان شمع بریدم که بازگو نکند

اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب

لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت ، فرمود : ای فرزندم ! اگر در مردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی ، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری ، بیداری را از خود بردار که نمی توانی ، بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است ، همانا خواب به منزله مرگ ، و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است

امام صادقعليه‌السلام و کاروان وحشت زده

حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام می فرماید : امام صادقعليه‌السلام همراه کاروانی در جاده ای میان بیابان حرکت می کردند به کاروان خبر رسید که دزدان در این مسیر کمین کرده اند کاروانیان به لرزه افتادند حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند :

همراه ما اموالی است که می ترسیم به غارت برود ، آیا شما حاضر هستید از ما تحویل بگیرید ، شاید دزدان با دیدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود :

چه می دانید ، شاید غیر مرا قصد نکنند و جز من را اراده ننمایند ؟ شاید اموالتان را برای تلف شدن به من عرضه کنید ! گفتند : چه کنیم ، آیا این اموال را دفن کنیم ؟ فرمود : نه ، این باعث ضایع شدن آن است ، شاید بیگانه ای به آن دستبرد بزند و شاید پس از این جای آن را پیدا نکنید گفتند : پس چه کنیم ؟ فرمود : آنها را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن نگهداری و جانبداری نماید و بر آن بیفزاید و یک درهمش را از دنیا بزرگ تر کند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بیش از آنچه به آن نیاز دارید کامل و تمام نماید !!

گفتند : کیست ؟ فرمود : ربّ العالمین گفتند : چگونه به او بسپاریم ؟ فرمود به تهی دستان از مسلمانان صدقه دهید گفتند : در این بیابان تهی دستان نزد ما نیستند فرمود : آن را نیت کنید تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند گفتند :

نیت کردیم ، فرمود :

فَأَنْتُم فِی أمانِ اللّهِ فَأمْضَوْا

« پس شما در امان خدا هستید ، بنابراین راه خود را طی کنید »

هنگامی که کاروان حرکت کرد سر و کله دزدان پیدا شد کاروانیان ترسیدند حضرت فرمود : چرا می ترسید ؟ شما در امان خدایید دزدان سر رسیدند ، دست حضرت را بوسیدند و گفتند : دیشب رسول خدا را خواب دیدیم ، به ما فرمان داد

خود را به شما معرفی کنیم ؛ اکنون در خدمت شما و کاروانیم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانیم فرمود : نیازی به شما نیست ، کسی که شر شما را از ما دفع کرد ، شر دشمنان و دیگر دزدان را از ما دفع می کند کاروان به سلامت به شهر رسید ؛ مال خود را به تهی دستان دادند ، علاوه تجارتشان برکت کرد ، هر یک درهم آنان ده درهم شد با تعجب گفتند : چه برکتی ؟! امام صادقعليه‌السلام فرمود :

« اکنون که برکت در معامله با خدا را شناختید ، آن را ادامه دهید »(۱)

انسان مرکب است

استاد اخلاق ما در درس اخلاقش که در پاره ای از مجلات دینی هم چاپ شده است می فرمود :

انسان از روح که جنبه ملکوتی دارد و جسم که جهت ناسوتی و حیوانی دارد ترکیب شده است ، از نظر روحی برتر از ملائکه و معنون به عنوان خلیفه اللّه ، مظهر اسما و صفات حق ، برتر از همه موجودات ، امین اللّه و روح است ، و از نظر جسمی هم معنون به عنوان ظلوم ، جهول ، کفّار ، عجول ، هلوع و جزوع است

این دو عنصر مادی و معنوی با هم ترکیب شده اند و کیفیت چنین ترکیبی را هیچ کس جز حق یا کسانی که عملشان شهودی است نمی داند

ترکیب این دو ضدّ ، شاهکار خلقت است ، با این ترکیب انسان میل به استکمال دارد و می تواند به جایی برسد که به جز خدا نداند و نبیند

او اخلاق خوش دارد ، زمین کنده می شود

امام صادقعليه‌السلام می فرماید : مردی در زمان رسول خدا از دنیا رفت ، او را برای دفن به گورستان بردند ولی هرچه کلنگ زدند ذره ای از زمین کنده نشد ، شکایت

_________________________________

۱- ۱) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۴ ، باب ۳۰ ، حدیث ۹ ؛ بحار الانوار : ۹۳ / ۱۲۰ ، باب ۱۴ ، حدیث ۲۳

نزد پیامبر بردند ، حضرت فرمود : به چه علت زمین کنده نمی شود ، بی تردید رفیق شما خوش اخلاق بود ، کنده نشدن زمین هیچ ربطی به او ندارد ، ظرف آبی برایم بیاورید ظرف آبی برای حضرت آوردند ، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید فرمود : اکنون به کندن زمین مشغول شوید

گورکنان شروع به کندن زمین کردند ، گویا رمل نرمی بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتی زیر و رو می شد(۱)

حضرت رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش از پیامبر روایت می فرماید که آن حضرت به مردم فرمود :

عَلَیْکُم بِحُسنِ الخُلقِ ؛ فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِی الجَنَّهِ لَا مَحالهَ ؛ و إیّاکُم وَ سوءُ الخُلقِ ؛ فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِی النّار لَا مَحالَهَ(۲) .

بر شما باد به خوش اخلاقی ؛ زیرا خوش اخلاقی به ناچار در بهشت است ؛ و بپرهیزید از بد اخلاقی ؛ زیرا بد اخلاقی بناچار در دوزخ است

او از اولیاء خدا بود

در حادثه ای عجیب در راه تبلیغ دین که شرحش مفصل است با مردی باربر و به اصطلاح گذشتگان « حمال » آشنا شدم که به خاطر حالات معنوی و چهره ملکوتی و اخلاق انسانی اش به او دلبستگی پیدا کردم تا جایی که اگر زمینه برایم فراهم بود هفته ای یک بار در منزلش که در حجره ای در یکی از مساجد قدیمی تهران بود به دست بوسش می رفتم او انسانی بود که در طول دوستی و آشنایی ام با او به این نتیجه رسیدم که بار امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها از حملش امتناع کردند او به درستی و سلامت آن بار امانت را بر دوش تکلیف حمل کرده بود

_________________________________

۱- ۱) - کافی : ۲ / ۱۰۱ ، باب حسن الخلق ، حدیث ۱۰ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۷۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۸

۲- ۲) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۳۱ ، باب ۳۱ ، حدیث ۴۱ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۳ ، باب ۹۲ ، حدیث ۱۷

رابطه معنوی من با او تا زمان مرگش برقرار بود ، از کسانی بود که وقتی خبر درگذشتش را شنیدم بسیار بر من سنگین آمد او علاقه عجیبی به اهل بیتعليهم‌السلام بخصوص حضرت سید الشهداءعليه‌السلام داشت ، و با دعا و قرآن انسی شگفت داشت ، تا جایی که هر سه روز یک بار قرآن را از ابتدا تا انتها با توجه و حال قرائت می کرد

وقتی در جلسات کمیل شرکت می کرد ، بودن او را غنیمت و برکت می دانستم و برایم روشن بود که حال تضرّع و زاری و گریه شدید او عامل جلب رحمت خدا نسبت به آن مجلس است

او در حالی که بیش از نود سال از عمرش گذشته بود با نشاطی فوق العاده برای باربری بیرون می رفت و بار مردم را با مزدی عادلانه جابه جا می کرد !

با پول باربری در کمال قناعت زندگی خود را اداره می نمود و ما زاد آن را به مردی کاسب که دارای چهار فرزند بود و درآمدش با هزینه اش مساوی نبود می پرداخت و می گفت : این مرد کاسب هم خودش محترم است و هم همسرش از خانواده ای معتبر است و من طاقت ندارم که این مرد برای مخارج زندگی اش شرمنده همسر و فرزندانش شود !

اگر باز هم مازادی از مال دنیا نصیبش می شد در راه خدا انفاق می کرد و به این عمل راضی و خوشنود بود

مجموعه اثاث و وسایل زندگی اش در حدی بود که انسان با دیدن آن به یاد مسیح و زاهدان واقعی دنیا می افتاد

از صدایی خوش برخوردار بود ، تا جایی که مردم از شنیدن اذان و دعا و مناجات و قرآن خواندنش لذت می بردند ، و هرگاه در جلسات حضور نداشت احساس می کردند گوهری قیمتی را گم کرده اند او مصداق حقیقی « عاش سعیداً و مات سعیداً » بود

از طرفی با غرق بودن در معنویت و حسنات اخلاقی می زیست و از طرف دیگر امور دنیای خود را با باربری اداره می کرد و سربار کسی نبود و با این همه ما زاد مال به دست آمده را در راه خدا هزینه می کرد

او در تمام دوران زندگی اش با این که از سواد چندانی برخوردار نبود ولی با کسب معلوماتی که از طریق مجالس مذهبی و نشست و برخاست با عالمان داشت، سعی کرد در اخلاق و رفتار و منش و کردار شیعه حقیقی امیر مؤمنانعليه‌السلام باشد تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری

اهل بیت و وفای به عهد

در شأن نزول آیه شریفه( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ ) (۱) شیعه و سنی روایت کرده اند که درباره امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل شده است

داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین بیمار شدند ، رسول خدا و جمعی از چهره های برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند پیامبر هنگام عیادت به امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذری را بر عهده می گرفتی در شفای آنان بی اثر نبود آن حضرت و فاطمه زهراعليهما‌السلام نذر کردند که اگر خدای مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند ، فضه خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد

حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالی که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزی نداشتند ، امیر المؤمنینعليه‌السلام سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچه ای پشمین برای قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهراعليها‌السلام آن را آسیاب کرد و نان پخت و علیعليه‌السلام پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینی به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود ، همه اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند ؛ شب دوم هم یتیمی طلب غذا کرد باز همه خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسیری دق الباب کرد و این بار هم همه خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند

روز چهارم در حالی که نذرشان را ادا کرده بودند ، علیعليه‌السلام همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند ، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگی ضعف و ناتوانی دید گریست در این وقت جبرئیل با سوره «هل أتی »به حضرت نازل شد (۱)

_______________________________

۱- ۱) - انسان : ۷

به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمی عظیم است

آری ، پیروی از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ های ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابی چون حزب اموی و عباسی و امثال آنان در هر عصر و زمانی شرک است

شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت های جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهی خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتی که موفق به توبه نشود برای ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود

قرآن در این زمینه می فرماید :

( وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً ) (۱).

و کسی که به خدا شرک ورزد بی تردید به گمراهی دور و درازی دچار شده است

( إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ ) (۲) .

بی تردید کسی که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام می کند

( إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ) (۳) .

یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمی دهد و غیر آن را برای هر که بخواهد می آمرزد

پیامبر به عبد اللّه بن مسعود فرمود :

إیّاکَ أن تُشرِکَ بِاللّهِ طَرفَهَ عَینٍ ، و إن نُشِّرت بِالمِنشار ، أو قُطِّعتَ ، أو صُلِّبْتَ ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار(۴)

__________________________________

۱- ۱) - نساء : ۱۱۶

۲- ۲) - مائده : ۷۲

۳- ۳) - نساء : ۴۸

۴- ۴) - مکارم الأخلاق : ۴۵۶ ، الفصل الرابع ؛ بحار الانوار : ۷۴ / ۱۰۹ ، باب ۵ ، حدیث ۱

از شرک آوردن به خدا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردی ، یا قطعه قطعه شوی ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند ! حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمی بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید

حر بن یزید دارای خشوع ، یعنی تواضع و فروتنی باطنی در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنی و صفت عالی نفسانی در برخوردی با حضرت حسینعليه‌السلام تبدیل به عملی صالح و شایسته شد و روزنه ای را برای نجات وی فراهم کرد

آراستگان به صفات عالی باطنی ، صفات عالی و باارزششان در برخوردها تحقق عملی می یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول می افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت می شود

امام صادقعليه‌السلام قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفی می داند و اعضا و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد می کند قلبی که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتی را که با اعضا و جوارحش انجام می دهد به ریا و تظاهر و خودنمایی انجام می دهد ؛ امّا قلبی که جای خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنی و انکسار به خرج می دهد

حر بن یزید از چنین قلبی برخوردار بود که در برابر حضرت حسینعليه‌السلام تواضع به خرج داد ، و کاری کرد که از یک فرمانده نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمی رفت !

حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسینعليه‌السلام رسید امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند هنگامی که.اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید

امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید حجاج اذان گفت امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهی خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو می خوانم !

این ادب از یک تن فرمانده نشان می دهد که قُوّه اراده او حیثیت افراد را در حیطه خود داشته است

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه می باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت

این ادب که تحقق تواضع باطنی در برابر حق است ، بارقه ای است از توفیق که منشأ توفیق نیز خواهد شد چیرگی بر نفس توانایی هایی تازه به او خواهد داد ، و به اندازه ای او را نیرومند می دارد که هنگامی که در بحران انقلاب است و سی هزار برابر قُوّه خود را برتر از خود و در ما فوق خود می بیند ، توانا باشد ، حیثیت خود را نبازد و به توانایی اراده چیره بر قوای خارج و ثقل و فشار آنها گردد

گویی در وجود حر دو حوزه ، یکی از قدرت ادب و دیگری از توانایی قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایی صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان می کند و از اجتماع مجموع محیطی قهار و زورمند به نظر می آید

پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند حر نیز داخل خیمه ای شد که برایش برپا شده بود اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقی لشکر به محل صف خود برگشته در سایه مرکب های خود نشستند تا هنگام عصر شد

امام برای آن که تا از نماز عصر فراغت می یابند آماده حرکت باشند فرمان داد برای کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادی به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود :

ای مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را برای خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود ما که اهل بیت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا می کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدی رفتار می نمایند اولی می باشیم ، ولی اگر جز به کراهت و بی میلی از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما برای من آمد ، من منصرف می شوم و از نزد شما برمی گردم

حر بن یزید گفت : به خدا ما نمی دانیم این مراسلات که ذکر می کنی چیست ؟ حسین فرمود : ای عقبه بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینی که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوی رویشان ریخت

حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبید اللّه بن زیاد وارد کنیم

امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد

حضرت حسینعليه‌السلام به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی ؟

حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگری از عرب این کلمه را به من می گفت و او در چنین گرفتاری بود که تو هستی من واگذار نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی نام می بردم و حتماً به او پاسخ می دادم هرچه باداباد ، ولی به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتی که مقدور باشد !(۱) در یک مرحله تواضع قلبی حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسینعليه‌السلام به امامت نماز نایستد ، بلکه علی رغم خواسته کوفه و شام به حضرت حسینعليه‌السلام اقتدا کند و روزنه ای از توفیق با این صفت اخلاقی به روی خود باز نماید ، و در مرحله دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهراعليها‌السلام با همه وجود ادای احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونی او بود تمام درهای توفیق را به روی خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتی بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتی چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایی یافته به اعماق توحید اعتقادی و عملی برسد !

در روایتی بسیار باارزش که از روایات قدسی است می خوانیم :

مَن تَقَرَّبَ إلیَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إلیهِ ذِراعاً ، و مَن تقرَّبَ إلیَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إلیهِ بَاعاً ، وَ مَن أتانِی مَشْیاً أتَیْتُهُ هَروَلَهً(۲)

کسی که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک می شوم و کسی که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک می گردم و کسی که یک قدم به سوی من آید من هروله کنان به سویش می آیم

______________________________

۱- ۱) - عنصر شجاعت : ۳ / ۵۴ - ۵۸

۲- ۲) - مستدرک الوسائل : ۵ / ۲۹۸ ، باب ۷ ، حدیث ۵۹۱۰

ادریس و نماز

علّامه مجلسی از حضرت صادقعليه‌السلام روایت می کند :

به هنگام ورود به شهر کوفه از مسجد سهله دیدن کن و در آن جایگاه مقدّس نماز بگزار و حلّ مشکلات دینی و دنیایی ات را در آن مقام از حضرت حق بطلب ، زیرا مسجد سهله خانه حضرت ادریس است ؛ انسان بزرگواری که در آنجا به پیشه خیّاطی مشغول بود و نمازش را در آن جایگاه اقامه می کرد

آری ، آن کس که در آنجا دست نیاز به سوی بی نیاز بردارد بی جواب نمی ماند و در قیامت در کنار ادریس از مقام بلندی برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نیازمندی در آن مسجد ، از ناراحتیهای دنیایی و شرّ دشمنان در پناه حق قرار خواهد گرفت(۱) .

طبرسی بزرگوار در « مجمع البیان»(۲) حضرت ادریس را از قدیمی ترین پیامبران خدا و جدّ پدریِ نوح می داند

عنایت کنید که حضرت ادریس که قبل از نوح می زیسته فرهنگش همراه نماز بوده و مکان اقامه نمازش چندان مقدّس و مبارک است که حضرت صادقعليه‌السلام دعای دعا کننده را در آن مقام مستجاب می داند

از همه نیکوتر

احمد بن عمران بغدادی می گوید : ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد و گفت : که ابوالحسن برای ما روایت کرد که حسن از حسن از حسن برای ما روایت نمود :

__________________________________

۱- ۱) - بحار الانوار : ۲۸۰/۱۱

۲- ۲) - ۵۱۸/۶

إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ(۱)

« به این که نیکوترین نیکی اخلاق نیک است »

در این قطعه زیبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبد الرحیم شوشتری است ، و ابوالحسن دوم علی بن احمد بصری است ، و ابوالحسن سوم علی بن محمد واقدی است ، و حسن اول حسن بن عرفه عبدی ، و حسن دوم حسن بن ابی الحسن بصری ، و حسن سوم حضرت مجتبی حسن بن علی بن ابی طالبعليهما‌السلام است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر فرمود :

اتّقِ اللّهَ حیثُ کُنتَ ، وَ خالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَن ، وَ إذا عَمِلتَ سَیّئهً فَاعْمَل حَسَنهً تَمحوهَا(۲)

هر کجا هستی تقوای الهی را مراعات کن ، و با مردم با خوش خلقی آمیزش داشته باش ، و چون گناهی مرتکب شدی حسنه ای به جا آور که آن گناه را محو کند

اسحاق و یعقوب و انبیای از ذریّه ابراهیم و نماز

در زمینه امر حضرت حق به نماز ، به عباد شایسته اش حضرات اسحاق و یعقوب و سایر انبیای از ذریّه ابراهیم در قرآن کریم می خوانیم :

( وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ ) (۳) .

________________________________

۱- ۱) - خصال : ۱ / ۲۹ ، حدیث ۱۰۲ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۳۰

۲- ۲) - امالی طوسی : ۱ / ۱۸۶ ، المجلس السابع ، حدیث ۳۱۲ ؛ بحار الانوار؛ ۶۸ / ۳۸۹ ، باب ۹۲ ، حدیث ۴۶

۳- ۳) - انبیاء : ۷۲ - ۷۳

ما به ابراهیم ، اسحاق و فرزندزاده اش یعقوب را عطا کردیم و همه را صالح و شایسته و لایق مقام نبوّت قرار دادیم ، و آنان را به پیشوایی خلق برگزیدیم تا مردم را به امر ما هدایت کنند ، و هر کار نیکو از انواع عبادات و خیرات مخصوصاً اقامه نماز و ادای زکات را به آنان وحی کردیم ، و اینان برای ما بندگان سر به فرمان بودند

اسماعیل و نماز

کتاب الهی در باره حضرت اسماعیل می فرماید :

( وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا * وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ) (۱) .

اسماعیل را به یاد آر که دارای اوصاف پسندیده بود : وفادار به پیمان ، فرستاده حق ، خبردهنده از حقایق ، و امر کننده زن و فرزند به نماز و زکات ، و بنده ای بود که خداوند در تمام برنامه ها از او خشنود بود

اصمعی و تائب بیابانی

اصمعی می گوید : در بصره به سر می بردم ، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم ، مرد عربی را دیدم بر شتری نشسته و نیزه ای در دست دارد ، چون مرا دید گفت : از کجایی و از کدام قبیله ای ؟ گفتم : از طایفه اصمع ، گفت : تو آنی که معروف به اصمعی هستی ؟ گفتم : آری ، من آنم ، گفت : از کجا می آیی ؟ گفتم :

از خانه خدای عزّ و جل ، گفت :

أَ و للّهِ ِ بَیْتٌ فِی الْاَرْضِ ؟

آیا در زمین برای خداوند خانه ای هست ؟

__________________________________

۱- ۱) - مریم : ۵۴ و۵۵

گفتم : آری ، خانه مقدس معظم ، بیت اللّه الحرام ، گفت : آنجا چه می کردی ؟ گفتم : کلام خدا می خواندم ، گفت :

أَ و للّهِ ِ کَلامٌ ؟

آیا برای خدا کلامی هست ؟

گفتم : آری ، کلامی شیرین ، گفت : چیزی از آن را بر من بخوان ، سوره و الذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم :

( وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ) (۱) .

و روزی شما و آنچه که به شما وعده داده شده در عالم بالاست

گفت : این کلام خدا و سخن او است ؟ گفتم : آری ، سخن اوست که به بنده اش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل کرده ، گویی آتشی از غیب در او زدند ، سوزی در وی پدید آمد ، دردی شگفت آور از درونش سر زد ، نیزه و شمشیر را بینداخت ، شتر را قربانی کرد و به تهیدستان واگذاشت ، لباس ستم از تن بینداخت و گفت :

تری یقبل من لم یخدمه فی شبابه

اصمعی ! آیا به نظرت می رسد کسی که در جوانی به عبادت و طاعت برنخاسته ، قبول درگاه شود ؟

گفتم : اگر نمی پذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت کردند ، رسالت انبیا برای این است که فراری را باز گردانند و قهر کرده را آشتی دهند

گفت : اصمعی این درد زده را دارویی بیفزای ، و خسته معصیت را مرهمی بنه

دنباله آیات خوانده شده را شروع کردم :

( فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ) (۲) .

________________________________

۱- ۱) - ذاریات : ۲۲

۲- ۲) - ذاریات : ۲۳

پس به خدای آسمان و زمین قسم که وعده خدا حق است همانند سخنی که با یکدیگر دارید

چون آیه را قرائت کردم چند بار خود را به زمین زده و نعره کشید ، و همچون والهی سرگردان و حیران رو به بیابان نهاد

او را ندیدم تا در طواف خانه خدا ، دست به پرده کعبه داشت و می گفت :

من مثلی و أنت ربّی ، من مثلی و أنت ربّی ؟

مانند من کیست که تو خدای منی ، مانند من کیست که تو پروردگار منی ؟

به او گفتم : با این کلام و حالی که داری مردم را از طواف باز داشته ای ، گفت :

ای اصمعی ! خانه خانه او و بنده بنده او ، بگذار تا برای او نازی کنم ، سپس دو خط شعر خواند که مضمونش این است :

ای شب بیداران ! چه نیکو هستید ، پدرم فدای شما باد چه زیبا هستید ، درب خانه آقای خود را بزنید ، به یقین در به روی شما باز می شود

سپس در میان جمعیت پنهان شد ، آنچه از او جستجو کردم او را نیافتم ، حیرت زده و مدهوش ماندم ، طاقتم از دست رفت ، برایم جز گریه و ناله نماند(۱)

اقرار و اعتراف جوان گناهکار

منصور بن عمّار می گوید : شبی از شب ها از خانه بیرون آمدم و از درب خانه ای عبور کردم ، صدای مناجات و راز و نیاز جوانی را شنیدم که این گونه با پروردگارش راز و نیاز می کرد :

« پروردگارا ! هنگامی که تو را معصیت می کردم به قصد مخالفت و نافرمانی

__________________________________

۱- ۱) - تفسیر کشف الاسرار : ۹ / ۳۱۹

نبود ، هوای نفس بر من چیره شد ، شیطان فریبم داد ، در نتیجه ستمکار بر خود شدم و خویش را در معرض خشم تو قرار دادم »

چون این سخنان را از او شنیدم سر بر شکاف در نهادم و این آیه را از قرآن خواندم :

( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ) (۱) .

« ای اهل ایمان خود و خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنید ، آتشی که آتش گیره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گیر گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان می دهد سرپیچی نمی کنند و آنچه را مأمورند انجام می دهند »

چون این آیه را تلاوت کردم ، صدای ناله آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور کردم

فردا صبح که به در آن خانه گذر نمودم ، پیرزنی را آنجا دیدم که زاری و فغان می کرد و می گفت : فرزندی داشتم که شبها از خوف حق گریه می کرد ، شب گذشته وقت مناجاتش کسی آمد و سر به در خانه نهاد و آیه ای از آیات عذاب حق را تلاوت کرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه ای گریه کرد تا آن که جان به جان آفرین داد

گفتم : مادر آن آیه را من خواندم و من سبب شدم که روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه می دهی او را غسل دهم ؟ گفت : آری چون قطیفه از رویش برداشتم دیدم پلاسی(۲) در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم دیدم با خط سبز بر سینه او نوشته شده : ما این عبد را به آب توبه غسل دادیم !(۳)

__________________________________

۱- ۱) - تحریم : ۶

۲- ۲) - فرهنگ معین : پلاس : قطعه ای از پارچه

۳- ۳) - انیس اللیل : ۲۳۳

به غیر دوست نباید نمود راز ابراز

زبان شمع بریدم که بازگو نکند

اگر مرگ را باور نداری دیگر نخواب

لقمان حکیم در موعظه ای که به فرزندش داشت ، فرمود : ای فرزندم ! اگر در مردن شک داری خواب را از خود بردار که نمی توانی ، اگر در برانگیخته شدن در قیامت شک داری ، بیداری را از خود بردار که نمی توانی ، بنابراین اگر در خواب و بیداری خود که دو واقعیت است اندیشه کنی می فهمی که وجودت به اختیار دیگری است ، همانا خواب به منزله مرگ ، و بیداری بعد از خواب به منزله زنده شدن پس از مرگ است

امام صادقعليه‌السلام و کاروان وحشت زده

حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام می فرماید : امام صادقعليه‌السلام همراه کاروانی در جاده ای میان بیابان حرکت می کردند به کاروان خبر رسید که دزدان در این مسیر کمین کرده اند کاروانیان به لرزه افتادند حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند :

همراه ما اموالی است که می ترسیم به غارت برود ، آیا شما حاضر هستید از ما تحویل بگیرید ، شاید دزدان با دیدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود :

چه می دانید ، شاید غیر مرا قصد نکنند و جز من را اراده ننمایند ؟ شاید اموالتان را برای تلف شدن به من عرضه کنید ! گفتند : چه کنیم ، آیا این اموال را دفن کنیم ؟ فرمود : نه ، این باعث ضایع شدن آن است ، شاید بیگانه ای به آن دستبرد بزند و شاید پس از این جای آن را پیدا نکنید گفتند : پس چه کنیم ؟ فرمود : آنها را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن نگهداری و جانبداری نماید و بر آن بیفزاید و یک درهمش را از دنیا بزرگ تر کند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بیش از آنچه به آن نیاز دارید کامل و تمام نماید !!

گفتند : کیست ؟ فرمود : ربّ العالمین گفتند : چگونه به او بسپاریم ؟ فرمود به تهی دستان از مسلمانان صدقه دهید گفتند : در این بیابان تهی دستان نزد ما نیستند فرمود : آن را نیت کنید تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند گفتند :

نیت کردیم ، فرمود :

فَأَنْتُم فِی أمانِ اللّهِ فَأمْضَوْا

« پس شما در امان خدا هستید ، بنابراین راه خود را طی کنید »

هنگامی که کاروان حرکت کرد سر و کله دزدان پیدا شد کاروانیان ترسیدند حضرت فرمود : چرا می ترسید ؟ شما در امان خدایید دزدان سر رسیدند ، دست حضرت را بوسیدند و گفتند : دیشب رسول خدا را خواب دیدیم ، به ما فرمان داد

خود را به شما معرفی کنیم ؛ اکنون در خدمت شما و کاروانیم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانیم فرمود : نیازی به شما نیست ، کسی که شر شما را از ما دفع کرد ، شر دشمنان و دیگر دزدان را از ما دفع می کند کاروان به سلامت به شهر رسید ؛ مال خود را به تهی دستان دادند ، علاوه تجارتشان برکت کرد ، هر یک درهم آنان ده درهم شد با تعجب گفتند : چه برکتی ؟! امام صادقعليه‌السلام فرمود :

« اکنون که برکت در معامله با خدا را شناختید ، آن را ادامه دهید »(۱)

انسان مرکب است

استاد اخلاق ما در درس اخلاقش که در پاره ای از مجلات دینی هم چاپ شده است می فرمود :

انسان از روح که جنبه ملکوتی دارد و جسم که جهت ناسوتی و حیوانی دارد ترکیب شده است ، از نظر روحی برتر از ملائکه و معنون به عنوان خلیفه اللّه ، مظهر اسما و صفات حق ، برتر از همه موجودات ، امین اللّه و روح است ، و از نظر جسمی هم معنون به عنوان ظلوم ، جهول ، کفّار ، عجول ، هلوع و جزوع است

این دو عنصر مادی و معنوی با هم ترکیب شده اند و کیفیت چنین ترکیبی را هیچ کس جز حق یا کسانی که عملشان شهودی است نمی داند

ترکیب این دو ضدّ ، شاهکار خلقت است ، با این ترکیب انسان میل به استکمال دارد و می تواند به جایی برسد که به جز خدا نداند و نبیند

او اخلاق خوش دارد ، زمین کنده می شود

امام صادقعليه‌السلام می فرماید : مردی در زمان رسول خدا از دنیا رفت ، او را برای دفن به گورستان بردند ولی هرچه کلنگ زدند ذره ای از زمین کنده نشد ، شکایت

_________________________________

۱- ۱) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۴ ، باب ۳۰ ، حدیث ۹ ؛ بحار الانوار : ۹۳ / ۱۲۰ ، باب ۱۴ ، حدیث ۲۳

نزد پیامبر بردند ، حضرت فرمود : به چه علت زمین کنده نمی شود ، بی تردید رفیق شما خوش اخلاق بود ، کنده نشدن زمین هیچ ربطی به او ندارد ، ظرف آبی برایم بیاورید ظرف آبی برای حضرت آوردند ، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید فرمود : اکنون به کندن زمین مشغول شوید

گورکنان شروع به کندن زمین کردند ، گویا رمل نرمی بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتی زیر و رو می شد(۱)

حضرت رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش از پیامبر روایت می فرماید که آن حضرت به مردم فرمود :

عَلَیْکُم بِحُسنِ الخُلقِ ؛ فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِی الجَنَّهِ لَا مَحالهَ ؛ و إیّاکُم وَ سوءُ الخُلقِ ؛ فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِی النّار لَا مَحالَهَ(۲) .

بر شما باد به خوش اخلاقی ؛ زیرا خوش اخلاقی به ناچار در بهشت است ؛ و بپرهیزید از بد اخلاقی ؛ زیرا بد اخلاقی بناچار در دوزخ است

او از اولیاء خدا بود

در حادثه ای عجیب در راه تبلیغ دین که شرحش مفصل است با مردی باربر و به اصطلاح گذشتگان « حمال » آشنا شدم که به خاطر حالات معنوی و چهره ملکوتی و اخلاق انسانی اش به او دلبستگی پیدا کردم تا جایی که اگر زمینه برایم فراهم بود هفته ای یک بار در منزلش که در حجره ای در یکی از مساجد قدیمی تهران بود به دست بوسش می رفتم او انسانی بود که در طول دوستی و آشنایی ام با او به این نتیجه رسیدم که بار امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها از حملش امتناع کردند او به درستی و سلامت آن بار امانت را بر دوش تکلیف حمل کرده بود

_________________________________

۱- ۱) - کافی : ۲ / ۱۰۱ ، باب حسن الخلق ، حدیث ۱۰ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۷۶ ، باب ۹۲ ، حدیث ۸

۲- ۲) - عیون اخبار الرضا : ۲ / ۳۱ ، باب ۳۱ ، حدیث ۴۱ ؛ بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۳ ، باب ۹۲ ، حدیث ۱۷

رابطه معنوی من با او تا زمان مرگش برقرار بود ، از کسانی بود که وقتی خبر درگذشتش را شنیدم بسیار بر من سنگین آمد او علاقه عجیبی به اهل بیتعليهم‌السلام بخصوص حضرت سید الشهداءعليه‌السلام داشت ، و با دعا و قرآن انسی شگفت داشت ، تا جایی که هر سه روز یک بار قرآن را از ابتدا تا انتها با توجه و حال قرائت می کرد

وقتی در جلسات کمیل شرکت می کرد ، بودن او را غنیمت و برکت می دانستم و برایم روشن بود که حال تضرّع و زاری و گریه شدید او عامل جلب رحمت خدا نسبت به آن مجلس است

او در حالی که بیش از نود سال از عمرش گذشته بود با نشاطی فوق العاده برای باربری بیرون می رفت و بار مردم را با مزدی عادلانه جابه جا می کرد !

با پول باربری در کمال قناعت زندگی خود را اداره می نمود و ما زاد آن را به مردی کاسب که دارای چهار فرزند بود و درآمدش با هزینه اش مساوی نبود می پرداخت و می گفت : این مرد کاسب هم خودش محترم است و هم همسرش از خانواده ای معتبر است و من طاقت ندارم که این مرد برای مخارج زندگی اش شرمنده همسر و فرزندانش شود !

اگر باز هم مازادی از مال دنیا نصیبش می شد در راه خدا انفاق می کرد و به این عمل راضی و خوشنود بود

مجموعه اثاث و وسایل زندگی اش در حدی بود که انسان با دیدن آن به یاد مسیح و زاهدان واقعی دنیا می افتاد

از صدایی خوش برخوردار بود ، تا جایی که مردم از شنیدن اذان و دعا و مناجات و قرآن خواندنش لذت می بردند ، و هرگاه در جلسات حضور نداشت احساس می کردند گوهری قیمتی را گم کرده اند او مصداق حقیقی « عاش سعیداً و مات سعیداً » بود

از طرفی با غرق بودن در معنویت و حسنات اخلاقی می زیست و از طرف دیگر امور دنیای خود را با باربری اداره می کرد و سربار کسی نبود و با این همه ما زاد مال به دست آمده را در راه خدا هزینه می کرد

او در تمام دوران زندگی اش با این که از سواد چندانی برخوردار نبود ولی با کسب معلوماتی که از طریق مجالس مذهبی و نشست و برخاست با عالمان داشت، سعی کرد در اخلاق و رفتار و منش و کردار شیعه حقیقی امیر مؤمنانعليه‌السلام باشد تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری

اهل بیت و وفای به عهد

در شأن نزول آیه شریفه( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ ) (۱) شیعه و سنی روایت کرده اند که درباره امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل شده است

داستان نزول آیه به این سبب است که حضرت حسن و حسین بیمار شدند ، رسول خدا و جمعی از چهره های برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند پیامبر هنگام عیادت به امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذری را بر عهده می گرفتی در شفای آنان بی اثر نبود آن حضرت و فاطمه زهراعليهما‌السلام نذر کردند که اگر خدای مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند ، فضه خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد

حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالی که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزی نداشتند ، امیر المؤمنینعليه‌السلام سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچه ای پشمین برای قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهراعليها‌السلام آن را آسیاب کرد و نان پخت و علیعليه‌السلام پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینی به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود ، همه اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند ؛ شب دوم هم یتیمی طلب غذا کرد باز همه خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسیری دق الباب کرد و این بار هم همه خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند

روز چهارم در حالی که نذرشان را ادا کرده بودند ، علیعليه‌السلام همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند ، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگی ضعف و ناتوانی دید گریست در این وقت جبرئیل با سوره «هل أتی »به حضرت نازل شد (۱)

_______________________________

۱- ۱) - انسان : ۷