تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان

تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان0%

تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محسن فیض پور
گروه: مشاهدات: 28043
دانلود: 1908

توضیحات:

تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 352 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 28043 / دانلود: 1908
اندازه اندازه اندازه
تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان

تواضع و آثار آن مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۲۲ - تکبر، پرتگاه سقوط

اشاره

منطق متکبر و متواضع

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

فروتنی و تواضع از حالات بسیار مهمی است که در میان همه انبیای خدا ، ائمه طاهرینعليهم‌السلام و اولیای الهی به طور کامل وجود داشته و همین مایه ارزشی سبب شد که همه آن بزرگواران به آسانی و به راحتی تسلیم خواسته های حکیمانه پروردگار عالم شدند و به درجات و مقاماتی که در قرآن بیان شده رسیدند

تواضع یک حرکت مثبت انسانی و منطقی است و تکبر یک حرکت منفی و شیطانی است امیرالمؤمنینعليه‌السلام در (نهج البلاغه ) می فرماید : متکبر ، غیرعاقلانه و غیرمنطقی در برابر حق در هر زمینه ای می ایستد و سینه سپر می کند و حقی را که منطقی ، عقلی و دینی است ، بی جهت و بی دلیل رد می کند(۱) کسانی که دارای تواضع هستند ، یقیناً درِ همه فیوضات به روی آنها باز است ، چون هر حقی را قبول می کنند و می پذیرند در زمینه اعتقاد و ایمان حق را قبول می کنند و در زمینه عمل و اجرا نیز آن را قبول دارند به همین خاطر هر قدم مثبتی که بر می دارند ، یا آن حال ایمانی درونی که دارند ، برای آنها پاداش ساز است ، پاداشی که به عنایت خود پروردگار به آنها عطا می شود

هر متواضعی در این عالم وجود ، در حدّ ظرفیت خود با این حالت تسلیمی که به خواسته های پروردگار دارد ، و حالت تسلیمی که در مقابل هر حقی دارد ، درِ

_____________________________________

۱- (۱)) - نهج البلاغه: خطبه ۲۳۴ (قاصعه)؛ (أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَهِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذِینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَهَ عَلَی رَبِّهِ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَی مَا صَنَعَ بِهِمْ مُکَابَرَهً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَهً لآِلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّهِ وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَهِ وَ سُیُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِیَّهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَاتَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکُمْ أَضْدَاداً وَ لَالِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ حُسَّاداً وَ لَاتُطِیعُوا الْأَدْعِیَاءَ الَّذِینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّکُمْ بَاطِلَهُمْ وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَی النَّاسِ وَ تَرَاجِمَهً یَنْطِقُ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکُمْ وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکُمْ فَجَعَلَکُمْ مَرْمَی نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ یَدِهِ.)

فیوضات به روی او باز است ، اما هر متکبری ، در همه فیوضات به روی او بسته است ؛ زیرا متکبر فقط بارکش هوای نفس و بارکش ابلیس است ، چه فیضی از خدا به او برسد ؟

پیروی از هوای نفس (۱)

کسی که در دنیا برای هوای نفس خود ، حمّالی کند ، کسی که در دنیا باربر ابلیس است ، چه فیضی از پروردگار عالم نصیب او شود ؟ کسانی که باربر هوای نفس و ابلیس هستند ، مشرک هستند ، به علت اینکه معبودی را در درون خود ، در برابر خدا تراشیدند:

( أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ) (۲)

معبود ؛ یعنی آن موجودی که بند اطاعت از خود را به گردن انسان می اندازد البته به صورت اختیاری است انسانی را که پروردگار آفریده و او را کارگردانی می کند ، طبیعتاً باید گوش به حرف حضرت حق باشد ، اما حالا می آید رو از خدا بر می گرداند و مطیع غیر خدا می شود مطیع هوای نفس می شود ؛ یعنی خواسته های بی مهاری که در میدان باطن خود دارد ، آنها را اطاعت می کند ، او مشرک است ؛ یعنی آمده است در برابر پروردگار معبود دیگری قرار داده است

سزای اطاعت از شیطان

از شیاطین اطاعت می کند ، در برابر خدا انتخاب بت کرده است ، نه فیضی در اختیار هوای نفس است و نه فیضی در اختیار شیاطین است کار هوای نفس ایجاد ضربه به انسان است

( فَأَمّا مَنْ طَغی * وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی ) (۳)

__________________________________

۱- (۱)) - بحار الأنوار: ۷۷/۶۷ - ۷۸، حدیث ۹ و ۱۱؛ (قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّعليه‌السلام إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَیْنِ اتِّبَاعَ الْهَوَی وَ طُولَ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَإِنَّهُ یَرُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الآْخِرَهَ قَالَ الْجَوَادُعليه‌السلام مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ أَعْطَی عَدُوَّهُ مُنَاهُ وَ قَالَعليه‌السلام رَاکِبُ الشَّهَوَاتِ لَاتُسْتَقَالَ لَهُ عَثْرَهٌ .)نهج البلاغه: حکمت ۴۴۹؛ (قَالَعليه‌السلام مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهْوَتُهُ .)الکافی: ۷۰/۲، باب الخوف و الرجاء؛ (عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عز و جل وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ قَالَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ یَرَاهُ وَ یَسْمَعُ مَا یَقُولُ وَ یَعْلَمُ مَا یَعْمَلُهُ مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ فَیَحْجُزُهُ ذَلِکَ عَنِ الْقَبِیحِ مِنَ الْأَعْمَالِ فَذَلِکَ الَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی.)

۲- (۲)) - جاثیه (۴۵) : ۲۳؛ (پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی ؟)

۳- (۳)) - نازعات (۷۹) : ۳۷ - ۳۹؛ (و اما کسی که طغیان و سرکشی کرده * و زندگی دنیا را[ بر زندگی ابد و جاوید آخرت ] ترجیح داده * پس بی تردید جایگاهش دوزخ است.)

کار شیاطین این است که قرآن سند داده است

( أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّارِ ) (۱)

شیاطین ، انسان ها را به سوی دوزخ می کنند ؛ یعنی آن کسی که دعوت شیاطین را اطاعت می کند ، برای دوزخ خود را آماده می کند کسی که خواسته های بی مهار باطن خود را اطاعت می کند ، برای خود ، ضرر و زیان فراهم می کند

آثار تواضع و تکبر

اگر انسان از طریق آیات قرآن و روایات در آثار تواضع و تکبر توجه کند ، به این حقیقت می رسد که متواضع ، موحّد و متکبّر مشرک است متواضع مولّد خیر است ، متکبّر مولّد شرّ است متواضع مولّد منفعت است و متکبر مولّد خسارت است لحاظ کردن تواضع و تکبر در برابر وجود مقدس پروردگار بسیار مهم است

ممکن است بی دین تواضع داشته باشد ، اما این تواضع برای او سودی ندارد ، بی دین در مقابل چه کسی متواضع است ؟ در مقابل پولدار ، صاحبان قدرت ، به خاطر ترس متواضع است ، اما دیندار یک روی تواضع او به جانب پروردگار عالم است که باعث می شود به آسانی خواسته های حق را بپذیرد و روی دیگر تواضع ، به مردم مؤمن است که به خاطر تواضع، خود را بالاتر و برتر از کسی نمی داند

نگاه انسان متواضع به مردم

امام زین العابدینعليه‌السلام می فرماید :(۲) هنگامی که انسان متواضع همه مردم را نگاه می کند ، می گوید : سن مردم یا از من بیشتر است و یا از من کوچکتر هستند ، از این دو حالت خارج نیست ، نزد خود ارزیابی می کند ، می گوید : کسی که سن او از من بیشتر است ، خیر بیشتری در پرونده اش نوشته شده است

زیرا زودتر از من به دنیا

______________________________________

۱- (۱)) - بقره (۲) : ۲۲۱؛ (اینان [ که مشرکند ، نه تنها مردم ، بلکه بی رحمانه زن و فرزند خود را ] به سوی آتش می خوانند.)

۲- (۲)) - الإحتجاج علی أهل اللجاج: ۳۲۱/۲ -۳۲۰؛ (أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَعليه‌السلام قَالَ: دَخَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِیُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِعليه‌السلام وَ هُوَ کَئِیبٌ حَزِینٌ فَقَالَ لَهُ زَیْنُ الْعَابِدِینَعليه‌السلام مَا بَالُکَ مَغْمُوماً؟ قَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوَالَی عَلَی۰۰۰قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِعليه‌السلام هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ إِیَّاکَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِکَ بِذَلِکَ ۰۰۰ِ ثُمَّ قَالَ یَا زُهْرِیُّ أَمَا عَلَیْکَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِینَ مِنْکَ بِمَنْزِلَهِ أَهْلِ بَیْتِکَ فَتَجْعَلَ کَبِیرَهُمْ بِمَنْزِلَهِ وَالِدِکَ وَ تَجْعَلَ صَغِیرَهُمْ بِمَنْزِلَهِ وَلَدِکَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَکَ مِنْهُمْ بِمَنْزِلَهِ أَخِیکَ؟ فَأَیَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَیُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَیْهِ وَ أَیُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِکَ سِتْرَهُ وَ إِنْ عَرَضَ لَکَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَکَ فَضْلًا عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَهِ فَانْظُرْ إِنْ کَانَ أَکْبَرَ مِنْکَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِی بِالْإِیمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ إِنْ کَانَ أَصْغَرَ مِنْکَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِی وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ إِنْ کَانَ تِرْبَکَ فَقُلْ أَنَا عَلَی یَقِینٍ مِنْ ذَنْبِی وَ فِی شَکٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِی أَدَعُ یَقِینِی لِشَکِّی وَ إِنْ رَأَیْتَ الْمُسْلِمِینَ یُعَظِّمُونَکَ وَ یُوَقِّرُونَکَ وَ یُبَجِّلُونَکَ فَقُلْ هَذَا فَضْلٌ أَخَذُوا بِهِ وَ إِنْ رَأَیْتَ مِنْهُمْ جَفَاءً وَ انْقِبَاضاً فَقُلْ هَذَا لِذَنْبٍ أَحْدَثْتُهُ.)

آمده است ، در پرونده اعمال او الله اکبر و لا اله الا الله بیشتر بوده است ، آن کسی که سن او از من کمتر است ، دیرتر به دنیا آمده است ، ممکن است یک گناه از من کمتر داشته باشد ، پس کسانی که سن آنها از من بیشتر است ، از من بهتر هستند و کسانی که سن آنها از من کمتر است ، از من بهتر هستند ، پس جای تکبر باقی نمی ماند ، که من بگویم از همه بالاتر هستم ؟ به چه دلیل ؟ مگر متکبر از پرونده همه مردم که سن آنها بیشتر از اوست یا کمتر است خبر دارد ؟

پس متکبر یک اشتباه کار و خطاکار است که نسبت به خود خطا و اشتباه بیّن دارد ، می گوید : من از همه برترم ، برتری به عقل ، علم و عمل صالح است ، یا هم به اخلاق و خدمت بیشتر به مردم است متکبر اوراق پرونده همه مردم را نخوانده است که می گوید من از همه بهتر و بالاتر هستم

شخصیت علمی میرداماد

یکی از چهره های برجسته فرهنگ ما میرداماد است اگر بخواهید در یک کلمه بدانید میرداماد کیست ، استاد صدرالمتألهین شیرازی(۱) است ؛ یعنی صدرالمتألهین که شهرت جهانی دارد یک بخش دانش و رشد فکری او مدیون میرداماد است صاحب کتاب (قبسات ) است ، تا کسی به ایمان کامل و درون پاک مجهّز نباشد ولو نزد استاد این کتاب را بخواند ، خواندن این کتاب برای او ضرر دارد حضرت امام می فرمودند : آن وقتی که هنوز خبری از انقلاب و نهضت و این مسائل نبود ، تابستان ، قم گرم بود ، به محلاّت رفته بودم ، چند روز مانده بود که تابستان تمام شود و درس های قم شروع شود ، من برنامه ریزی کرده بودم وقتی به قم برگشتم ، فقه ، اصول و قبسات میرداماد(۲) را درس بدهم ایشان فرمودند : همان وقت که تصمیم به درس دادن این کتاب گرفتم ، شب میرداماد را در خواب دیدم به من گفت : کتاب مرا درس نده ، ظرفیت ها بالا نیست و من از درس دادن آن

____________________________________

۱- (۱)) - شرح حال صدرالمتألهین در کتاب ارزش عمر و راه هزینه آن، جلسه ۱۵ آمده است.

۲- (۲)) - فرهنگ فارسی (دکتر محمد معین): ۲۰۶۹/۶. میرداماد: میرمحمد باقر بن محمد استرآبادی مشهور به (میرداماد) (ف. ۱۰۴۰ یا ۱۰۴۱ ه.ق.) از فلاسفه و دانشمندان معروف عصر صفویه که مورد توجه مخصوص شاه عباس بوده است. منشأش استرآباد و محل تحصیلش مشهد بود و بیشتر عمر خود را در اصفهان به سر برد. وی از تلامذه شیخ حسین عاملی و شیخ عبدالعالی و بعضی از اکابر دیگر بود. ملاصدرای شیرازی از شاگردان وی بود. میرداماد در فقه و حکمت تألیفات متعدد دارد. و از آن جمله است: الصراط المستقیم، قبسات، انموذج العلوم، التقدیسات و... میرداماد شاعر نیز بوده است و در شعر (اشراق) تخلص می کرده است. یک مثنوی به نام (مشرق الانوار) سروده است.

دست برداشتم.

گاهی میرداماد برای مشورت در امور مملکتی ، مذهبی و فرهنگی از طرف شاه عباس صفوی به عالی قاپو در میدان نقش جهان اصفهان دعوت می شد مشورت کردن کار مثبت ، عاقلانه و منطقی است

مشورت امری مهم در جامعه

خداوند در قرآن مجید به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر می کند:

( شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ) (۱)

و ملت با ایمان را می فرماید :

( أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ ) (۲)

از یکصد و چهارده سوره قرآن ، یک سوره را شوری نامگذاری کرده اند ، اما حرف این است که با چه کسانی باید مشورت کرد در یک نهاد، کارخانه و اداره ای هفت هشت نفر دور هم جمع شوند و یک انجمن و شورا تشکیل دهند و بعد عقاید بی منطق خود را بر امور تحمیل کنند ، این امور را دین قبول ندارد ، با چه کسانی مشورت کنیم ؟ وقتی به پیغمبر می فرماید :( شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ) پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه کسانی را برای مشورت انتخاب می کرد ؟(۳) طرف مشورت بسیار مهم است که باید یک انسان عاقل ، سرد و گرم روزگار چشیده باشد که بتواند مرا در این کاری که برای من نامعلوم است ، هدایت کند در دنیا برای انتخاب مشاوران ملاکهای اسلامی لحاظ نمی شود این نکته بسیار مهم است اگر شاه عباس صفوی در امور فرهنگی ، علمی و سیاسی می خواهد مشورت کند ، انسانهای برجسته ، عالم و آگاه را انتخاب کرده است ، نمی خواهد با او مشورت کند که کیسه خود را پر کند و او را به مقام برساند آنها جواب مشورت را

_________________________________________

۱- (۱)) - آل عمران (۳) : ۱۵۹؛ (و در کارها با آنان مشورت کن.)

۲- (۲)) - شوری (۴۲) : ۳۸؛ (و کارشان در میان خودشان بر پایه مشورت است.)

۳- (۳)) - بحار الأنوار: ۱۰۴/۷۲، حدیث ۳۵ - ۳۸؛ ( [ تفسیر العیاشی ] عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَعليه‌السلام قَالَ مَنْ لَمْ یَسْتَشِرْ یَنْدَمْ. عنْ عَلِیٍّعليه‌السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أَنَّهُ قَالَ مَنِ اسْتَشَارَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ یَمْحَضْهُ النَّصِیحَهَ سَلَبَهُ اللَّهُ لُبَّهُ. الدُّرَّهُ الْبَاهِرَهُ، قَالَ الصَّادِقُعليه‌السلام لَاتَکُونَنَّ أَوَّلَ مُشِیرٍ وَ إِیَّاکَ وَ الرَّأْیَ الْفَطِیرَ وَ تَجَنَّبِ ارْتِجَالَ الْکَلَامِ وَ لَاتُشِرْ عَلَی مُسْتَبِدٍّ بِرَأْیِهِ وَ لَاعَلَی وَغْدٍ وَ لَاعَلَی مُتَلَوِّنٍ وَ لَاعَلَی لَجُوجٍ وَ خَفِ اللَّهَ فِی مُوَافَقَهِ هَوَی الْمُسْتَشِیرِ فَإِنَّ الْتِمَاسَ مُوَافَقَتِهِ لُؤْمٌ وَ سُوءَ الِاسْتِمَاعِ مِنْهُ خِیَانَهٌ. وَ قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍعليه‌السلام مَنِ اسْتَشَارَ لَمْ یَعْدَمْ عِنْدَ الصَّوَابِ مَادِحاً وَ عِنْدَ الْخَطَاءِ عَاذِراً.) نهج البلاغه: حکمت ۵۴؛ (قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَعليه‌السلام لَاظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَهِ.) نهج البلاغه: حکمت ۱۶۱؛ (وَ قَالَعليه‌السلام مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا.)

می دهند و با همان نان و پنیر خود قانع هستند از دربار هیچ پولی را قبول نمی کنند

یکی از طرف های مشورت حکومت ، شیخ بهائی(۱) بود که ایشان در احوالات خود می نویسند ، گاهی بعد از جلسه شاه عباس از عالی قاپوکه بیرون می آمدم یا از مدرسه می خواستم به طرف خانه بروم ، در بازار اصفهان یک سال دود کباب به مشامم می خورد و زمینه خوردن یک کباب برایم فراهم نبود با او باید مشورت کرد که هوای نفس ندارد ، خائن ، جاسوس ، منافق و خودخواه نیست و جواب غیرمنطقی را لای زرورق نمی پیچاند.

میرداماد وقتی به دربار می رفت ، دربار صفویه را خادم خودشان کرده بودند ، بدون اینکه چیزی از آنها بگیرد ، و با همین مشورت ها توانستند درخت فرهنگ اهل بیتعليهم‌السلام را در این مملکت ریشه دار کنند که تا قیامت این درخت در این کشور از ریشه کنده نخواهد شد

میرداماد وقتی به دربار می آمد یا می خواست سر درس برود ، در مسیر کنار اراذل و اوباش می ایستاد و آنها را نصیحت می کرد ، خدا می داند تا زمانی که در اصفهان زندگی کرد چند نفر از این افراد را هدایت کرد و تبدیل به آدم حسابی کرد

افرادی نورانی و متدین شدند کسانی که اخبار مردم را به دربار منتقل می کردند ، و جاسوسان دربار بودند ، به قول مردم زمان قاجاریه خُفیه نویسان ، کسانی که مأمور بودند بدون اینکه در مردم شناخته شوند گزارش کار بدهند ، چند بار به شاه عباس گزارش نوشتند که این میرداماد که امروز شخص عظیمی است ، عالم و طرف مشورت دربار برای امور مملکتی و فرهنگی و مذهبی است ، رعایت عظمت خودش را نمی کند ، با این قهوه خانه ای ها و با این کبوتربازها و لات ها می نشیند و چایی می خورد ، بگو و بخند دارد این افراد انسان های عادل و متواضعی بودند ، اهل تعارف نبودند ، راست می گفتند ، خیلی از تعارف ها دروغ است

شخصیتی مانند میرداماد دروغ نمی گوید اگر کسی به او تعارف کرد دعوت

_____________________________________

۱- (۱)) - دائره المعارف تشیع: ۱۶۱/۱۰. شیخ بهایی (۹۵۳ - ۱۰۳۱ ق): بهاء الدین محمد بن عز الدین حسین بن عبدالصمد حارثی همدانی جبعی، ملقب به شیخ بهایی و عناوین شیخ الاسلام و ابوالفضائل، عالم و دانشمند متبحر در جمیع علوم روزگار، فقیه، مجتهد، محدث، عارف، شاعر شیعی قرن یازدهم هجری. شاگردانش به مناسبت تقدیر از مراتب و فضائل علمی اش، وی را بهاء المله و الحق و الدین و علم الائمه و الاعلام ملقب ساختند و از آن پس وی را شیخ بهایی نامیدند. وی در خانواده ای اهل علم دیده به جهان گشود. پدرش، حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی، محدث، فقیه و مفسری دانشمند بود واز شاگردان شهید ثانی به شمار می آمده است. عز الدین حسین از نوادگان حارث همدانی منسوب به قبیله همدان بود که در جنگ صفین از حامیان وفادار مولا علیعليه‌السلام و در زمره صدیقان آن حضرت شناخته می شد. کمالات علمی و فضائلش چنان بود که نخستین لقب شیخ الاسلامی قزوین، پایتخت صفویان، مشهد مقدس و هرات را از آن وی ساخت. پس از چندی اقامت در جبل عامل، عازم بعلبک شد و در این شهر بود که شیخ بهایی در غروب روز چهارشنبه به سال ۹۵۳ ق گام به دنیا نهاد. او هفت یا سیزده ساله بود که به همراه خانواده رهسپار ایران شد. اقوال فراوانی در تعیین تاریخ وفات شیخ بهایی موجود است. لیکن جمهور تذکره نویسان، قول نظام الدین ساوجی را که سال وفات وی را ۱۰۳۱ ق در اصفهان ثبت کرده است، می پذیرند. بهایی بعد از یازده روز بیماری درگذشت. گویند طی مکاشفه ای وفات خود را تخمین زده بود. مکان قبر وی اکنون در سمت پایین ضریح امام رضاعليه‌السلام در جوار حرم رضوی است.

دیگران را رد نمی کند شاه عباس به او گفت : چند بار است که به من گزارش دادند که یکی از بزرگان کشور و از عالمان برجسته آب و خاک من ، آن هم در انظار مردم با این کبوتربازان و لات ها و قهوه خانه ای ها رفت و آمد و بگو و بخند و نشست و برخاست دارد ، میرداماد فرمودند : من چند سال است که با اینها رفت و آمد دارم ، شخصیت بزرگی را از مملکت شما در میان این افراد ندیدم ، گفت : اتفاقا گزارش آن را از خود من می گرفتید ، من عالم ، بزرگ و شخصیتی را ندیده ام

یعنی اعلیحضرت چه فکر می کنی ، خیال کردی ما با دو کلمه سواد ، بزرگ و عظیم هستیم ، با دو خط کتاب خواندن عالم می باشیم

وجود مبارک حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام در دعای عرفه به پروردگار می گوید :(۱) که در عین عالم بودن ، جاهل هستم ، وای در عین جاهل بودن ، آنجا چه هستم ؟ با این مقدار علمی که منِ حسین بن علی دارم جاهل هستم ، من از همه اسرار خبر ندارم و به آن جاهل هستم

این تواضع نسبت به حق است امام زین العابدینعليه‌السلام می فرماید : علت شکوفا شدن تواضع علم و عمل می باشد

سفارش پروردگار به تواضع

نمی دانم مطالب را متوجه شدید ، به اهل ایمان امر نمی کند که به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تواضع کنید ، اهل ایمان که در مقابل او تواضع کردند که اهل ایمان شدند ، به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید : به کسانی که آمدند و اهل ایمان شدند تواضع و فروتنی کن

طوری به آنها نگاه نکن که در نگاه تو بخوانند و برداشت کنند که پیغمبر آنها هستی

من شما را با ایمان کردم تعبیرات قرآن بسیار عجیب است ، نمی فرماید : (تواضَع ) رفته بالاتر ، لغت تواضع را قرآن به کار نگرفته است ، پروردگار به رسولش امر می کند

______________________________________

۱- (۱)) - بحار الأنوار: ۲۲۵/۹۵، دعای عرفه؛ (یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ فَکَیْفَ لَاأَکُونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی إِلَهِی أَنَا الْجَاهِلُ فِی عِلْمِی فَکَیْفَ لَاأَکُونُ جَهُولًا فِی جَهْلِ.)

( وَ اخْفِضْ )

(خفض ) در برابر رفع است ، مثل حق که در برابر باطل هست ،

(خافِضَهٌ رافِعَهٌ )(۱)

در سوره واقعه است ، می فرماید : یک کار قیامت این است که انسان را بلند مرتبه می کند و یا او را در کمال پستی قرار می دهد( خافِضَهٌ رافِعَهٌ ) این کلمه را قرآن به کار گرفته است ، به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید :

( وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ) (۲)

چرا نگفت : (تواضع لمن اتبعک من المؤمنین ) به علت اینکه کلمه (خفض ) در آن محبت ، مهر ، خرج کردن عاطفه به کار گرفته می شود ؛ یعنی تواضع از روی محبت ، مهر ، لطف و مهربانی که مردم مؤمن واقعاً حس کنند که تو از پدر برای آنها بهتر و مطمئن ترین تکیه گاه دنیا و آخرت هستی تواضعی که دل مردم را خوش کند فروتنی ای که دل مردم را شاد کند تواضعی که طبیعی باشد و این تواضع در آن محبت ، مهر و عاطفه موج بزند ، آن را نسبت به مؤمنانی که( اتَّبَعَکَ ) پیرو تو هستند لحاظ کن.

این جمله را در آیه عنایت کنید( لِمَنِ اتَّبَعَکَ ) چون ممکن است یک مردمی در اطراف تو باشند و تابع تو نباشند ، نماز می آیند ، روزه می گیرند ، وقتی به آنها پیشنهاد می کنی ، پیشنهاد را پشت گوش می اندازند ، آنها هنوز آدم نشده اند.

دست زهراعليها‌السلام را می بوسید ، وقتی فاطمهعليها‌السلام وارد می شد ، تمام قد بلند می شد ، تا فاطمه ننشسته بود نمی نشست ، نسبت به امیرالمؤمنینعليه‌السلام کمال فروتنی و تواضع را داشت ، نسبت به سلمان ، مقداد ، عمّار و ابوذر کمال فروتنی را داشت ؛ زیرا اینها( لِمَنِ اتَّبَعَکَ ) بودند.

وقتی درباره تواضع نسبت به حضرت زهراعليها‌السلام به او ایراد گرفتند ، فرمود :

_______________________________________

۱- (۱)) - واقعه (۵۶) : ۳؛ (پست کننده [ کافران ] و رفعت دهنده [ مؤمنان ] است .)

۲- (۲)) - شعراء (۲۶) : ۲۱۵؛ (و پر و بال [ فروتنی و تواضع ] خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر.)

کارهایی که من انجام می دهم به امر خدا می کنم ، کلمه (خفض )یعنی نهایت فروتنی.

تواضع در برابر پدر و مادر

( لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ ) (۱)

وظیفه ماست که نسبت به مردم مؤمن تواضع کنیم ، تواضع همراه با محبت و مهر و عاطفه

هنگامی که انسان به مقام و یا موقعیت شغلی مناسب می رسد مثلاً نماینده ، وزیر ، رئیس ، دکتر ، مهندس و تاجر می شود وقتی به عیادت پدر و مادر خود می رود متواضع باشد و خاکسار آنها باشد ، تکبر موجب نشود که به پدر و مادر خود بی احترامی کند و آنها را فراموش کند.

( وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ ) (۲)

خیلی عجیب است ، آن امری که به پیامبر شده ، بسیار خفیف تر از آن امری است که به بچه ها نسبت به پدر و مادر کرده است ، این امر خیلی سنگین تر است آنجا به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود :

( وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ) (۳)

اما در اینجا می فرماید :

( وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ )

در کمال ذلیلی و خواری در مقابل پدر و مادر قرار بگیر

عاطفه باید در وجود تو موج بزند:

( وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما )

__________________________________________

۱- (۱)) - احزاب (۳۳) : ۲۱؛ (یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.)

۲- (۲)) - اسراء (۱۷) : ۲۴؛ (و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آنکه مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده .)

۳- (۳)) - شعراء (۲۶) : ۲۱۵؛ (و پر و بال [ فروتنی و تواضع ] خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر.)

خدایا به این مادر و پدر پیرم رحمت خود را نازل کن، ( کَما رَبَّیانِی صَغِیراً )

تکبر در برابر مردم

در این جا امر به تواضع است قرآن یک نهی زیبایی هم از تکبّر دارد ، خداوند در سوره مبارکه لقمان می فرماید :

( وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ ) (۱)

متکبرانه صورت خود را از مردم برنگردان ؛ زیرا هیچ کس نیستی و به هیچ چیزی بند نیستی این آیه بیشتر متوجه صاحبان مقام و منصب است ، هنگامی که ارباب رجوع می آید دو کلمه حرف بزند ، او اخم می کند و سر خود را بر می گرداند ، تو چه می دانی ؟ کسی که به تو مراجعه کرده ، شاید از رفیقان ویژه خدا باشد ، اگر یک آه بکشد همه چیز تو را به باد می دهد او خیلی آقا است که آه نمی کشد

( وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ ) ( لِلنّاسِ ) نه( للمؤمنین ) مردم هر کس که می خواهند باشند ، روی متکبّرانه از مردم برنگردان

سی پنج سال قبل برای کار خیر نزد یک تاجر رفتم ، آن شخص واقعاً مستحق بود ، رفتم و نشستم ، حرف های خود را زدم ، با کمال تلخی برگشت و گفت : ما از این پولها نداریم به کسی بدهیم هنوز آن تلخی در وجود من مانده است

مدتی قبل یکی از تجّار محترم بازار به من تلفن زد ، من کنار حرم حضرت رضاعليه‌السلام بودم ، گفت : فلانی را می شناسی ، گفتم ۳۵ سال قبل یک بار درِ تجارتخانه او را زیارت کردم ، گفت : مشکلی دارد برای او دعا کن ، گفتم : چشم ، خدا مشکلش را حل کند ، گفت : به این راحتی نیست که خدا مشکلش را حل کند ، یک دعای قوی آن هم در حرم ، با گریه و زاری نیاز دارد ، گفتم : برای چه ؟ گفت : برای اینکه تمام مال و دارایی او به باد فنا رفت

________________________________

۱- (۱)) - لقمان (۳۱) : ۱۸؛ (متکبرانه روی از مردم برمگردان.)

دل مردم را نسوزانید ، متکبرانه رو از مردم برنگردانید ، یک حساب هایی دارد خدا که این سفارش ها را می کند حتما می داند که اگر روی از مردم مظلوم و نیازمند بردارید ،سوز دل آنها آتشی به زندگی شما خواهد انداخت من به پروردگار عرض کردم ، مرا جزء افرادی قرار نده که سوز دل آنها مرا نابود کند

من راضی نیستم که یک پر کاه از زندگی او کم باشد ولی سوز دل دیگران را چگونه باید جبران کرد ؟ اگر این آتش در دل پدر و مادر مردم مؤمن و عالم ربانی علیه انسان روشن شود و اگر این آتش در قلب امام زمانعليه‌السلام وپیغمبر روشن شود و در ملکوت شعله ور شود ، انسان چه خواهد کرد ؟

حساب مال خود را با امام زمانعليه‌السلام تسویه کنید ، تا مبادا خداوند به گونه ای دیگر تلافی کند که هیچ کاری نمی توانیم بکنیم

قبل از ماه رمضان به شخصی گفتم به یاد داری که وضع زندگی تو خوب نبود ، دری به تخته خورد وضع تو عوض شد ، پانصد میلیون تومان از راه مشروع به تو رسیده است.

به او گفتم: چرا مکه نرفتی؟ چرا خمس مال خود را ندادی، به یاد روز بدبختی خود بیفت که روز و شب نداشتی ، گفت : نه من مکه ای نیستم خمسی هم نیستم

دیروز یک نفر به من گفت : فلانی را که با او صحبت کردی ، دو ضرر سنگین خورده

او بلد است چگونه تلافی کند ، لااقل به خدا بگو می دانم خمس بدهکارم ، دلم نمی آید بدهم ، اما نگو ما خمسی و مکه ای نیستیم

گناهکار متواضع از گناهکار متکبر به رحمت خدا نزدیکتر است بگو خدایا نوکر تو هستم ، حال ندارم نماز بخوانم ، این گونه نگو چه کسی گفته نماز ؟ نماز چیست ؟ لااقل در گناه خود متواضع باش در گناه خاکسار باش ، وقتی گناه می کنی ، وسط اوج گناه یک کلمه هم به خدا بگو می دانم چه غلطی می کنم از تو خجالت می کشم

با تواضع با خدا و خلق خدا ، حساب های خود را صاف کنید ، مرگ خبر نمی کند ، تاریخ آن را هم نداریم که اگر مرگ آمد ، با خداوند ، امام زمانعليه‌السلام ، با خلق خدا ، حسابی نداشته باشیم

( وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ )

( تُصَعِّر ْ) ؛ یعنی متکبرانه روی از مردم برنگردان ،

( وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً ) (۱)

با کبر و غرور روی زمین راه نرو ،

( إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ) (۲)

خدا هیچ کبر فروش فخرکننده با ناز را دوست ندارد به آنها علاقه ندارد

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است(۳)

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

_________________________________________

۱- (۱)) - اسراء (۱۷) : ۳۷؛ (و در زمین ، با تکبّر و سرمستی راه مرو.)

۲- (۲)) - لقمان (۳۱) : ۱۸؛ (همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .)

۳- (۳)) - سعدی.