جوانی و موفقیت ها

جوانی و موفقیت ها60%

جوانی و موفقیت ها نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوانی و موفقیت ها
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6409 / دانلود: 3661
اندازه اندازه اندازه
جوانی و موفقیت ها

جوانی و موفقیت ها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جوانی و موفقیت ها

نویسنده: محمد تقي صرفي

اعتقادات‌ مذهبي‌

هرفردي‌ داراي‌ حس‌ّ مذهبي‌ مي‌باشد.واين‌ حس‌ّ از تقريبادوازده‌ سالگي‌ در فرد پيدا مي‌شود.گويا قبل‌ از اينكه‌ بلوغ‌جنسي‌ وغرايز ديگر انسان‌ را منحرف‌ كنند،خداوند اين‌ حس‌ّرا در انسان‌ قرار داده‌ تا با پرورش‌ اين‌ حس‌ّ آمادگي‌ لازم‌ براي‌كنترل‌ غرائز خود وغرائزي‌ كه‌ معمولا بعد از چهارده‌ سالگي‌وبه‌ بعد در انسان‌ ظهور پيدا مي‌كند،داشته‌ باشد.

مذهب‌ مهمترين‌ عامل‌ سلامت‌ انسان‌ ووسيله‌اي‌ قوي‌ در رسيدن‌ انسان‌به‌ سعادت‌ وكمال‌ مي‌باشد.

شخصي كه‌ به‌ خالق‌ يكتا تكيه‌ دارد ودرشبانه‌روز مرتب‌ با معبود خود رازونياز مي‌كند،ساعت‌ به‌ ساعت‌ ودقيقه‌ به‌ دقيقه‌ وثانيه‌ به‌ ثانيه‌ قوي‌مي‌شود،به طوريكه‌ ديگر از بني‌ بشري‌ نمي‌ترسد وانساني‌ شجاع‌ وقوي‌ميشود وبه جائي‌ مي‌رسد كه‌ علي‌عليه‌السلام رسيد وفرمود:اگر همة‌ عرب‌ به‌ من‌حمله‌ نمايند،من‌ هرگز احساس‌ ترس‌ نمي‌كنم‌ وفرار نمي‌نمايم‌.ويامانندامام‌ خميني‌(رض‌) كه‌ فرمود:من‌ در عمرم‌ از چيزي‌ نترسيده‌ام‌.

مذهب‌ در سلامت‌ روح‌ وروان‌ انسان‌ آنقدر مؤثر است‌ كه‌ نمي‌توان‌ براي‌آن‌ جايگزيني‌ پيدا كرد.

اگرچه‌ بعضي‌ها براي‌ فرار از مذهب‌ وجايگزيني‌ آن‌،سراغ‌ موسيقي‌ويا ورزش‌ ويا جايگزينهاي‌ ديگرمي‌روند.امّا خود مي‌دانند كه‌ از داخل‌تُهي‌ هستند وهميشه‌ احساس‌ نياز وپوچي‌ درآنها وجود دارد.

آيا ميتوان‌ حس‌ّ خداجويي‌ ومناجات‌ با مرّبي‌ حقيقي‌ انسانهارا با ساعتي‌موسيقي‌ وگيتار اشباع‌ نمود؟كدام‌ نِت‌ِ موسيقي‌ ميتواند جاي‌ نماز رابگيرد؟كدام‌ لذّت‌ ميتواند جاي‌ لذّات‌ معنوي‌ را بگيرد؟آيا تاكنون‌ باموسيقي‌ كسي‌ به‌ كمالات‌ رسيده‌ است‌؟آيا با ساعتها كار با موسيقي‌شخصي‌ را مي‌شناسيد ويا شنيده‌ايد كه‌ متحول‌ شود وانسان‌ خوب‌ومحترم‌ ونيكوكاري‌ شود؟برعكس‌ در كتابهاي‌ معتبري‌ مثل‌ تاريخ‌ تمدن‌ويل‌ دورانت‌ از موسيقيدانان‌ بزرگي‌ چون‌ «بتهون‌» و«موزارت‌»نام‌ مي‌بردودرباره‌ «بتهون‌ »مي‌نويسد كه‌ در دوران‌ پيري‌ دچار خصوصيات‌ زشتي‌بود وبازنان‌ شوهردار مكاتبة‌ عاشقانه‌!! مي‌نموده‌ ودچار ديوانگي‌ شده‌وگوشهايش‌ ناشنواو...شده‌ است‌.ودرزمان‌ ماهم‌ موسيقيدانان‌ نام‌ آوري‌هستند كه‌ رهبريت‌ باندهاي‌ انحراف‌ را به عهده‌ دارند كه‌ معروفترين‌آنها«جسي‌ جكسون‌» آمريكائي‌ مي‌باشد.در كشور ماهم‌ گاهي‌ گروههاي‌«رِپ‌»وگروههاي‌ ديگري‌ هستند كه‌ با استفاده‌ از موسيقي‌ ،عده‌اي‌ را ازمعنويات‌ غافل‌ نموده‌اند.

البته‌ با ظهور انقلاب‌ اسلامي‌ ،تاحدي‌ موسيقي‌ در كشور ايران‌ مهارشدوتوانستند با استفاده‌ از موسيقي‌ سنتي‌،از ضررهاي‌ آن‌ بكاهند وازاستفاده‌ از ترانه‌هاي‌ مبتذل‌ وموسيقي‌هاي‌ مطرب‌ جلوگيري‌ نمايند.

امّا در مجموع‌ ،موسيقي‌ در دين‌ اسلام‌ هيچ‌ جايگاه‌ ارزنده‌اي‌ نداردواگردر موسيقي‌ فوائدي‌ بود وضررهائي‌ نداشت‌،حتما در اسلام‌ حداقل‌مُجاز شمرده‌ مي‌شد.ولي‌ سخنان‌ هشداردهندة‌ زيادي‌ ازپيامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وامامان‌عليه‌السلام درباره‌ نهي‌ از شنيدن‌ واستفاده‌ از موسيقي‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌موسيقي‌ را پله‌ كان‌ زنا! واولين‌ موسيقيدان‌ را شيطان‌!واستفاده‌ ومشغول‌شدن‌ به‌ آن‌ رالهو ولعب‌ دانسته‌اند.

البته‌ يكي‌ از عوامل‌ كشيده‌ شدن‌ بعضي‌ به‌ موسيقي‌ را غربزدگي‌ وتقليداز فرهنگ‌ غرب‌ مي‌توان‌ شمرد.

در غرب‌ ،بلد بودن‌ موسيقي‌ به عنوان‌ يك‌ هنر مهم‌ شمرده‌ ميشود.درفيلمها وداستانهاي‌ آنان‌ ،معلم‌ پيانو وشاگردان‌ پيانو يكي‌ از صحنه‌ هارابخود اختصاص‌ داده‌ اند.وخوب‌ پيانوزدن‌ دختر ويا پسر خانواده‌،اعجاب‌ وتحسين‌ همه را بر مي‌انگيزد.واين‌ خود باعث‌ تمايل‌ انسان‌ به‌بلد بودن‌ پيانو وامثال‌ آن‌ ميشود.

همچنين‌ اشتغال‌ زياد به‌ ورزش‌ ،نيز باعث‌ هدر رفتن‌ عمر انسان‌مخصوصا جوانان‌ مي‌شود.عمر انسان‌ بزرگترين‌ سرماية‌ هر فردي‌ است‌كه‌ خدا در قرآن‌ به‌ عمر انسان‌ قسّم‌ خورده‌ است‌.آيا رواست‌ كه‌ اين‌سرمايه‌ اكثرا در راه‌ ورزش‌ صرف‌ شود؟جواناني‌ را مي‌شناسيم‌ كه‌ اكثرعمر خودرا در راه‌ ورزش‌ صرف‌ كرده‌اند ووقتي‌ به‌ عمر سپري‌ شده‌خودنگاه‌ مي‌كنند سرابي‌ بيش‌ نمي‌بينند وبرگذشته‌ خود حسرت‌مي‌خورند.او از خود مي‌پرسد،بعد از اين‌ سالها چه‌ چيزي‌ به دست‌آورده‌ام‌؟آيا جز چند مدال‌ وچند تشويقنامه‌ وشايد ثروتي‌ قابل‌ملاحظه‌،چيز ديگري‌ به دست‌ آورده‌ام‌؟البته‌ اين‌ مال‌ جواناني‌ است‌ كه‌ درراه‌ ورزش‌،گرفتار مفاسد اخلاقي‌ نشده‌اند و الاّ افرادي‌ هستند كه‌ در اين‌مسير ورزش‌، سرماية‌ پاك‌ بودن‌ اولية‌ خود را هم‌ از دست‌ دادند ونه‌ تنهاباعث‌ افتخار وبه دست‌ آوردن‌ مدال‌ نشدند،بلكه‌ آبروي‌ خود وخانواده‌خودرا بردند وجز شرمساري‌ چيزي‌ به دست‌ نياوردند.

پس‌ بايد مواظب‌ بود كه‌ تعادل‌ را در ورزش‌ وموسيقي‌ وكارهائي‌ ماننداينها رعايت‌ كنيم‌ واز هدف‌ اصلي‌ كه‌ رسيدن‌ به‌ سعادت‌ وكمال‌ است‌ بازنمانند.

امّا كسانيكه‌ حس‌ مذهبي‌ خودرا پرورش‌ داده‌ اند وآنرا بارورساخته‌اند،در زندگي‌ شبانه‌ روزي‌ خود هيچ‌ جائي‌ براي‌ استفاده‌ ازموسيقي‌ نمي‌بينند.وبه جاي‌ آن‌ از نماز،دعا،كارهاي‌ خير وخوب‌ مثل‌عيادت‌ مريض‌،صلة‌ رحم‌،كارهاي‌ تحقيقاتي‌ وعلمي‌،شركت‌ درجلسات‌معنوي‌،استفاده‌ مي‌نمايند.

نتيجة‌ عمر اين‌ افراد بسيار گرانقيمت‌ است‌ وغنيمتهائي‌ كه‌ به دست‌آورده‌اند بسيار پربها.بعد از مدتي‌ اين‌ افراد تبديل‌ به‌ انسانهائي‌ عادل‌،باانصاف‌،دل‌رحم‌،سالم‌،سخاوتمند،شجاع‌،غيور،وطندوست‌،مي‌شوند.افرادي‌كه‌ با توكل‌ برخدا در هرميداني‌ وارد شوند،موفق‌ مي‌شوند.در سياست‌موفق‌ هستند.در ميدان‌ علم‌ سربلند مي‌باشند.در كارهاي‌ اقتصادي‌ به‌كشور ودين‌ خود خدمت‌هاي‌ ارزشمندي‌ مي‌ كنند.در اخلاق‌ راهنماي‌از راه‌ ماندگان‌ مي‌شوند.در معرفت‌ الهي‌ گاه‌ يكشبه‌ راه‌ هزارشبه‌ طي‌مي‌كنند.در هنر هنرمند حقيقي‌ مي‌گردند.در دفاع‌ از وطن‌ همواره‌جلودار هستند.در مبارزه‌ با مستكبرين‌ وظالمين‌ بدون‌ هيچ‌ هراسي‌ درصحنه‌هاي‌ مختلف‌ حاضر مي‌شوند وبامشتهاي‌ گره‌ كرده‌ جواب‌ دشمن‌را مي‌دهند.

و...

بعضي‌ از جوانان‌ خيال‌ مي‌كنند كه‌ دين‌ اسلام‌ دين‌ رياضت‌ است‌. دين‌سختي‌ كشيدن‌ است‌.امّامثلا دين‌ مسيحيت‌ دين‌ نرم‌ وملايمي‌ است‌!زيرادر اسلام‌ بايدها ونبايدها زياد است‌.بايد نماز خواند.بايد روزه‌گرفت‌.بايدخمس‌ وزكات‌ داد.بايد حج‌ وجهاد رفت‌.بايد به‌ ديگران‌كمك‌ كرد.بايد امر به معروف‌ ونهي‌ از منكر نمود.

همچنين‌ نبايد زنا كرد.نبايد شراب‌ خورد.نبايد به‌ نامحرم‌ نگاه‌ كرد.نبايدگوشت‌ خوك‌ خورد.نبايد رقصيدونبايد موسيقي‌ زننده‌ گوش‌ داد.نبايدفحش‌ وناسزا گفت‌.نبايد درمجالس‌ حرام‌ رفت‌.نبايدلواط‌ واستمناءكرد.نبايد مساحقه‌ نمود.نبايد موي‌ بدن‌ زن‌ ويا زينتش‌ آشار شود.نبايدغيبت‌ كرد.نبايد دزدي‌ نمود.نبايد مال‌ يتيم‌ خورد.نبايد ربا خوردو...

ولي‌ از اين‌ غافلند كه‌ دين‌ اسلام‌ كاملترين‌ دينهاست‌.وقوانين‌ آن‌ براي‌سعادت‌ انسان‌ تاروزقيامت‌ كافي‌ است‌.اگر اسلام‌ بايدها ونبايدهاي‌زيادي‌ براي‌ پيروان‌ خود دارد براي‌ آن‌ است‌ كه‌ همواره‌ در مسير صحیح‌حركت‌ كنند ودچار انحرافات‌ نابودكننده‌ دين‌ ودنيا نشوند.هركدام‌ ازاحكام‌ اسلام‌ فلسفه‌ وعلت‌ خاصي‌ داردكه‌ بعضي‌ از اين‌ علتها دركتب‌الهي‌ وكتب‌ مذهبي‌ بيان‌ شده‌ است‌.قرآن‌ درباره‌ نماز مي‌فرمايد كه‌:نمازمانع‌ فحشاء ومنكر مي‌شود.

شما اگر درباره‌ حقيقت‌ اين‌ آيه‌ بررسي‌ مي‌كنيد وسري هم‌ به‌ زندانهاي‌كشورمان‌ بزنيد متوجه‌ مي‌شويد كه‌ اكثرزندانيان‌ از كساني‌ هستند كه‌بانماز ارتباطي‌ نداشته‌اند.وشايد درعمرخود براي‌ شركت‌ درنمازجماعت‌ به‌ مسجد نرفته‌ اند.اسلام‌ مي‌خواهد با نمازروح‌ آدمي‌ را ازچنگالهاي‌ هواي‌ نفس‌ واز وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ نجات‌ بدهد.نماز كمرشيطانهارا مي‌شكند.نماز گناهان‌ را پاك‌ مي‌كند.

«نقل‌ شده‌ كه‌ روزي‌ جواني‌ درموقع‌ نمازبلند شد وبه‌ پيامبراسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت‌:يارسول‌ اللّه‌ من‌ آلوده‌ام‌!مرا پاك‌ كن‌.پيامبر رو از اوبرگردانيدند ومشغول‌ نمازجماعت‌ شدند.بعد از نماز،باز آن‌ جوان‌ بلندشد وگفت‌:يارسول‌ الله!من‌ آلوده‌ام‌!مرا پاك‌ فرما!حضرت‌ فرمود:مگرشمابالباس‌ پاك‌ به‌ اين‌ مسجد نيامدي‌وبامانمازنخواندي‌؟گفت‌:چرا.فرمود:اين‌ نماز تورا از گناهان‌ پاك‌ نمود.»

«ودر سخن‌ ديگري‌ آمده‌ كه‌ سلمان‌ گفت‌:نزد پيامبر در زير درختي‌نشسته‌ بودم‌.ناگاه‌ حضرت‌ بلند شد ودرخت‌ را تكان‌ داد تا برگهايش‌ريخت‌.من‌ علت‌ اين‌ كار را پرسيدم‌.فرمود:همانطور كه‌ برگهاي‌ اين‌درخت‌ ريخت‌،گناهان‌ آدمي‌ هم‌ با خواندن‌ نماز مي‌ريزد.»

نماز انسان‌ را از عذاب‌ وجدان‌ گناهان‌ نجات‌ وخلاصي‌ داده‌ وبه‌ اوآرامش‌ مي‌دهد.واين‌ آرامش‌ لازمه‌ روح‌ آدمي‌ است‌ كه‌ متأسفانه‌ درآدمهاي‌ فراري‌ از نماز ديده‌ نمي‌شود.

پس‌ نمي‌ توان‌ نماز را يك‌ تكليف‌ سخت‌ ورياضتي‌ براي‌ انسان‌ قلمدادكرد.نمازي‌ كه‌ هيچگاه‌ از انسان‌ ساقط‌ نمي‌شود چه‌ درسفر وچه‌درحضر.چه‌ در جنگ‌ وچه‌ در صلح‌.چه‌ در سلامتي‌ وچه‌ در بيماري‌.چه‌در فقر وچه‌ در غِني‌.چه‌ در مجردي‌ وچه‌ در دوران‌ ازدواج‌. در جواني‌وچه‌ در پيري‌.

اگر ارزش‌ نماز را بدانيم‌ مي‌فهميم‌ كه‌ نماز نه‌ تنها سخت‌ نيست‌ بلكه‌ براي‌عارفان‌ بسيار لذت‌ بخش‌ است‌.آنچنان‌ كه‌ شخصي‌ مانند اويس‌ قرن‌ كه‌پيرمرد چوپاني‌ است‌ به خود مي‌گفت‌:اويس‌!امشب‌ شب‌ ركوع‌ است‌ وتاصبح‌ در يك‌ ركوع‌ به سر مي‌برد.وشب‌ ديگر مي‌گفت‌:امشب‌ شب‌ سجوداست‌ وتا صبح‌ را در يك‌ سجده‌ به سر مي‌برد.وشب‌ ديگر را تا به‌ صبح‌ درقيام‌ وايستاده‌ عبادت‌ مي‌كرد.او كه‌ ديگر پيامبر وامام‌ نبود تا اين‌عبادتهارا مختص‌ اولياء خدا بدانيم‌.او پيرمرد بيسواد چوپاني‌ بود كه‌ بامعرفت‌ صحيح‌ به‌ درجه‌اي‌ رسيد كه‌ جزء ياران‌ علي‌عليه‌السلام ،بود ودركنارحضرتش‌ جنگيد وعاقبت‌ به‌ شهادت‌ رسيد.

نماز جلو انحرافات‌ جنسي‌ را مي‌گيرد.نمازجلو اعتياد را مي‌گيرد.نمازجلو فقر را مي‌گيرد.نماز جلو انحرافات‌ سياسي‌ را مي‌گيرد.نماز جلوانحرافات‌ اعتقادي‌ را مي‌گيرد.نماز جلو انحرافات‌ اقتصادي‌ رامي‌گيردو...

در نتيجه‌ نماز را نمي‌توان‌ تكليف‌ سختي‌ دانست‌.ديگر تكاليف‌ واجب‌وحرام‌ هم‌ هركدام‌ نقش‌ مهمي‌ در هدايت‌ انسان‌ ودوري‌ از انحرافات‌دارند.

اگر اسلام‌از زنا وروابط‌ نامشروع‌ نهي‌ كرده‌ است‌ براي‌ جلوگيري‌ ازعواقب‌ خانمان‌ برانداز آن‌ است‌.زنا پرده‌هاي‌ حيا را به خصوص‌ در زنان‌ ازبين‌ مي‌برد.محبتهاي‌ زن‌ وشوهري‌ ووفاداريهارا به‌ خيانت‌ نسبت‌به هم‌،تبديل‌ مي‌كند.وقت‌ شريف‌ وباارزش‌ را در افراط‌ گريهاي‌ جنسي‌صرف‌ مي‌نمايد.زن‌ ومرديكه‌ از راه‌ قانوني‌ باهم‌ ازدواج‌ كنند،درغير ازسالهاي‌ اوليه‌ ازدواج‌،با هفته‌اي‌ دويا سه‌ بار نزديكي‌ اشباع‌ ميشوند

وبا خيال‌ راحت‌ وآرامش‌ كامل‌ به‌ انجام‌ وظايف‌ خود مي‌پردازند.ولي‌ زن‌ويامرديكه‌ ارتباطات‌ نامشروع‌ دارند،اوقات‌ زيادي‌ را صرف‌ اين‌ حس‌سيري‌ناپذير مي‌كنند وگاهي‌ علاقه‌ موقتي‌ به‌ يك‌ نفر پيدا مي‌كنند ولي‌همينكه‌ پاي‌ نفر ديگري‌ به ميدان‌ آمد از اولي‌ دل‌ مي‌كنند كه‌ به قول‌معروف‌«لكل‌ جديدٍ لذة‌!»براي‌ هر جديد وتازه‌اي‌ لذت‌ خاصي‌ است‌.

اين‌ افراد آرامش‌ خيال‌ ندارند زيرا زنا برخلاف‌ فطرت‌ پاك‌ آدمي‌است‌.والبته‌ از اثرات‌ زيانبار آن‌ كه‌ متلاشي‌ شدن‌ كانونهاي‌خانواده‌ها،بچه‌هاي‌ نامشروع‌،ناآراميهاي‌ ذهني‌واز همه‌ مهمتر ميل‌ افرادزناكار به‌ ايجاد فساد درجامعه‌ وميل‌ به‌ ظلم‌ وستم‌ ودروغ‌ وكجرويهامصون‌ نخواهند ماند.فردزناكار از نظر اسلام‌ صلاحيت‌ قضاوت‌،شهادت‌در دادگاه‌،امامت‌ جماعت‌،مرجعيت‌ واجتهادو...ندارد.

در روايات‌ آمده‌ كه‌ از علامتهاي‌ دشمني‌ با اهلبيت‌ زنازادگي‌ است‌ وآمده‌كه‌ كسي‌ با اهلبيت‌ دشمني‌ نمي‌ورزد مگر اينكه‌ بچه‌ زنا ويا بچه‌حيض‌!باشد.

چه‌ پولهاي‌ هنگفتي‌ كه‌ انسان‌هاي‌ جامانده‌ از حقيقت‌ صرف‌ ارضاءجنسي‌ نامشروع‌ خود نمي‌كنند.چه‌ پولهايي‌ كه‌ به‌ زن‌هاي‌ فاحشه‌مي‌پردازند مثلا شخصي‌ مي‌گفت‌ كه‌ درسال‌ دوياسه‌ بار به‌ تركيه‌ رفته‌وچند شبي‌ در هتل‌ مانده‌ ومبالغي‌ را صرف‌ هتل‌ ومادام‌!!نموده‌ وسپس‌بادست‌ خالي‌!به‌ كشورمراجعت‌ مي‌نمايد درحاليكه‌ اگر اين‌ پولهاراصرف‌ ازدواج‌ قانوني‌ وشرعي‌ مي‌كرد ميتوانست‌ همواره‌ از همسري‌ كه‌فقط‌ متعلق‌ به‌ اوست‌ وشريك‌ زندگي‌ اوست‌ بهره‌ هاي‌ فراواني‌ درمسائل‌ مختلف‌ زندگي‌ ببرد.

وچه‌ پولهايي‌ كه‌ اين‌ افرادصرف‌ خريد ماهواره‌ وفيلمهاي‌ مبتذل‌ براي‌فقط‌ لذت‌ چشمها!نمي‌كنند.درحاليكه‌ ميتوانند با اين‌ پولها كارهايي‌ كه‌به درد خود وخانواده‌ وكشور ودنيايشان‌ بخورد انجام‌ دهند.

طبق‌ آمار يك سوم‌ كودكان‌ انگليس‌ حرام‌ زاده‌ هستند!وبقيه‌ كشورهاي‌اروپائي‌ وكشورهايي‌ كه‌ درآنها بي‌ بند وباري‌ به عنوان‌ يك‌ عمل‌ بد تلقي‌نمي‌شود نيز كم‌ وبيش‌ همين‌ آمارهارا دارند.

اين‌ كودكان‌ در آينده‌ در سراسر كشور هركدام‌ در جايگاه‌ خود زندگي‌خواهند كرد.بعضي‌ در كارهاي‌ سياسي‌ وبعضي‌ پستهاي‌ حساس‌ رابه دست‌ خواهند گرفت‌ وبعضي‌ در بازار وتجارت‌ وعده‌ اي‌ درآموزش‌وپرورش‌ ودر طبابت‌ ودرجاهاي‌ ديگر مشغول‌ به كار مي‌شوند.

كشوريكه‌ مسئولينش‌ از فرزندان‌ حرام‌ به‌ عمل‌ آمده‌ باشند آينده‌ سالمي‌نخواهد داشت‌.بلكه‌ كساني‌ مثل‌ شارون‌ وجرج‌ بوش‌ وبيل‌ كلينتون‌وامثال‌ او قدرت‌ را به دست‌ مي‌گيرند كه‌ از كشتار مردم‌ مستضعف‌ومحروم‌ ومخصوصا ملت‌هاي‌ مسلمان‌ لذت‌ مي‌برند.كسانيكه‌ فاقدترحم‌ نسبت‌ به‌ انسانها هستند وفقط‌ خود ومردم‌ خودرا مي‌بينند وبراي‌هيچ‌ كس‌ ديگري‌ ارزش‌ واحترام‌ قائل‌ نيستند.

اينجاست‌ كه‌ به‌ فلسفه‌ احكام‌ در اسلام‌ پي‌ مي‌بريم‌ كه‌ تصدي‌ پستهاي‌حساس‌ مثل‌ رهبري‌ وقضاوت‌ وامامت‌ جماعت‌ را براي‌ افراد حرام‌ زاده‌ممنوع‌ كرده‌ است‌.وبرعكس‌ توجه‌ وعنايت‌ ويژه‌اي‌ به‌ افراد باتقواوپاك‌وسالم‌ از نظر اخلاقي‌ دارد

امّا حكم‌ ديگري‌ كه‌ اسلام‌ دارد مربوط‌ به‌ حرام‌ بودن‌شرابخواري‌ است‌.شراب‌ مايعي‌ است‌ كه‌ نه‌ تنها دردين‌ اسلام‌ بلكه‌در همه‌ اديان‌ وبلكه‌ از ديد همه‌ اطباء مضر وضررآور تشخيص‌ داده‌ شده‌است‌.

بزرگترين‌ ضرر شراب‌ مختل‌ كردن‌ عقل‌ آدمي‌ است‌.عقلي‌ كه‌ شرافت‌انسان‌ وبرتري‌ اوبرساير موجودات‌ وابسته‌ به‌ آن‌ است‌.

يكي‌ از دانشمندان‌ گفته‌ است‌ كه‌ حتي‌ مصرف‌ كم‌ الكل‌ مي‌تواندضايعات‌ مغزي‌ بسياري‌ را سبب‌ شود.ووقتي‌ انسان‌ از نوشيدن‌مقداركمي‌ الكل‌،احساس‌ لذت‌ وشادماني‌ مي‌كند نمي‌داند كه‌ به‌ نابودي‌سلولهاي‌ مغزي‌ خود كمك‌ كرده‌ است‌.

آثار زيانبار شراب‌ در جوامع‌ مختلف‌ قابل‌ انكار نيست‌.شراب‌ را مي‌تواندريشه‌ بسياري‌ از مفاسد غرب‌ دانست‌ كه‌ بحمدالله در كشور ما به خاطررعايت‌ مسائل‌ مذهبي‌،شرابخواري‌ در حد بسيار ضعيف‌ واندكي‌ است‌.

امّا در تاريخ‌ مي‌توان‌ به‌ مواردي‌ اشاره‌ كرد كه‌ شرابخواري‌ باعث‌ نابودي‌وجنايت‌ شده‌ است‌.وقتي‌ هارون‌،خليفه‌ عباسي‌،خواهرش‌ عباسه‌ را به‌عقد جعفربرمكي‌ وزير مقتدر خود درآورد اورا از هرگونه‌ تماس‌ جنسي‌منع‌ نمود وجعفرهم‌ اطاعت‌ كرد ولي‌ عباسه‌ نتوانست‌ برهوس‌ خود غلبه‌كند وترتيبي‌ داد تا جعفر با نوشيدن‌ شراب‌ مست‌ شود.آنگاه‌ با او عمل‌جنسي‌ انجام‌ داد.وقتي‌ بعد از مدتها خبر به‌ هارون‌ رسيد،دستور كشتن‌جعفربرمكي‌ وكندن‌ ريشه‌ برامكه‌ در دستگاه‌ خلافت‌ خودرا صادرنمود.وبه‌ اين‌ ترتيب‌ ريشه برمكي‌ها از قدرت‌ وخلافت‌ كنده‌ شد.

ويا وقتي‌ مغولها به‌ ايران‌ حمله‌ كردن‌،پادشاه‌ ايران‌ جلال‌ الدين‌خوارزمشاه‌ به دليل‌ مستي‌ نتوانست‌ تصميم‌ درستي‌ براي‌ دفاع‌ از كشور بگيرد لذا كشور ايران‌ به‌ اشغال‌ مغولها درآمد وتمدن‌ اسلامي‌ دچار آفت‌مخربي‌ گرديد.

در زمان‌ اميركبير كه‌ مي‌رفت‌ كشور ما از تاريكي‌ وگمراهي‌ به درآيد وازعقب‌ ماندگي‌ نجات‌ يابد،بدخواهان‌ حكم‌ قتل‌اميركبير را ازناصرالدين‌شاه‌ درحال‌ مستي‌ گرفتند واجرا نمودند.وباعث‌ شدند كه‌ اميد نجات‌ايران‌ برباد رود.

درتاريخ‌ ذكر شده‌ كه‌ افرادي‌ بوده‌ اند كه‌ براثر مستي‌ با محارم‌ خود مثل‌خواهرخود زنا كرده‌اند.

دانشمندان‌ تنها آثار زيانبار شرابخواري‌ را گريبانگير شرابخوار نمي‌دانندبلكه‌ به‌ نسلهاي‌ بعدي‌ هم‌ اين‌ آثار سرايت‌ مي‌كند.

دبيركل‌ سازمان‌ بين‌ المللي‌ مبارزه‌ باالكل‌ گفت‌ كه‌ هشتاد درصد ديوانگان‌وچهل‌ درصد بيماران‌ آميزشي‌ در نتيجه‌ اعتياد به‌ الكل‌ بوده‌است‌.ودكتري‌ در المان‌ گفته‌ است‌ كه‌ درب‌ ميكده‌ هارا ببنديد تا من‌درب‌ نيمي‌ از بيمارستانها وديوانه‌ خانه‌ هارا ببندم‌.

پس‌ ملاحظه‌ مي‌كنيد كه‌ چرا اسلام‌ شراب‌ را حرام‌ نموده‌ است‌.اسلام‌نمي‌خواهد كه‌ مسلمانش‌ اسير اين‌ آثار زيان‌ آورباشد.اسلام‌ مي‌خواهدكه‌ مسلمين‌ تندرست‌ وشاداب‌ وسالم‌ وقوي‌ وبه دور از هرگونه‌ انحرافي‌باشند.همانطور كه‌ در بهشت‌ موعود اين‌ چنين‌ وكليه‌ بهشتنيان‌ از هر گونه‌بيماري‌ جسمي‌ وروحي‌ وحتي‌ از صفات‌ زشتي‌ چون‌ حسادت‌،كينه‌جوئي‌،بخل‌ وخساست‌،ترس‌ وتكبر و...بدور مي‌باشند.

مسئله‌ ديگري‌ كه‌ باعث‌ شده‌ كه‌ اسلام‌ را دين‌ محدوديتها تلقي‌ كنندمربوط‌ به‌ روابط‌ جنسي‌ است‌.

چگونه‌ ميتوان‌ قبول‌ كرد كه‌ خداوند حكيم‌ نياز جنسي‌ را در انسان‌ قراردهد ولي‌ براي‌ اشباع‌ سالم‌ آن‌ پيش‌ بيني‌ نكرده‌ باشد؟آنقدر كه‌ در اسلام‌به‌ مسئله‌ برطرف‌ كردن‌ نيازهاي‌ غريزه‌ جنسي‌ اهميت‌ داده‌ شده‌ دركدام‌دين‌ اين‌ چنين‌ بها داده‌ شده‌ است‌؟

البته‌ چون‌ راه‌ برطرف‌ كردن‌ اين‌ نياز حساس‌ است‌ ودرصورت‌ درست‌نبودن‌ راه‌ انسانها دچار آثار زيانباري‌ مي‌شوند،اسلام‌ عزيز اين‌ راه هارا درچهارچوب‌ خاصي‌ قرار داده‌ كه‌ هر مسلماني‌ بايد در اين‌ چهارچوب‌ كه‌بسيار بزرگ‌ هم‌ است‌ حركت‌ كند وبراي‌ متخلفين‌ ومتجاوزين‌ از اين‌حدود،مجازاتهاي‌ سختي‌ چون‌ سنگسار،اعدام‌ وشلاق‌ درنظر گرفته‌شده‌ است‌.

از يك‌ طرف‌ اسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ دختر بايد آنقدر زود شوهر كند كه‌ هنوزعادت‌ ماهيانه‌ شده‌ از خانه‌ پدر رفته‌ باشد.ويا پسر هرگاه‌ احساس‌ كرد كه‌به خطر گناه‌ مي‌افتد واجب‌ است‌ كه‌ ازدواج‌ كند ويا مرد مي‌تواند به دلائلي‌تا چهار زن‌ دائم‌ وبه طور نامحدود همسر موقت‌ داشته‌ باشد واز طرفي‌ به‌كسانيكه‌ به عللي‌ برايشان‌ ازدواج‌ ميسور نيست‌ دعوت‌ وسفارش‌ به‌پاكدامني‌ وعفاف‌ مي‌نمايد.ورابطه‌ جنسي‌ خارج‌ ازدواج‌ را ممنوع‌مي‌داند.

اسلام‌ براي‌ حفظ‌ تعادل‌ غريزه‌ جنسي‌، رابطه زن‌ و مرد را به‌ قيودي‌ مقيدساخته‌ است‌ كه‌ رعايت‌ آنها به‌ سلامت‌ جامعه‌ كمك‌ مي‌نمايد و عدم‌رعايت‌ آنها، باعث‌ انحراف‌ و عاقبت‌ اضمحلال‌ آن‌ جامعه‌ مي‌شود. ازجمله اين‌ قيود و ضوابط‌ :

١ـ محارم‌:

باتوجه‌ به‌ اينكه‌ افرادي‌ به خاطر قرابت‌ و خويشي‌ مجبورند در يك‌ جازندگي‌ كنند، اسلام‌ افرادي‌ را به‌ هم‌ محرم‌ ساخته‌ است‌ كه‌ از يك‌ طرف‌معاشرت‌ اين‌ افراد با هم‌ به‌ دليل‌ عدم‌ رعايت‌ وجوب‌ حجاب‌ زن‌،سخت‌ و مشقت‌ آور نباشد و از طرفي‌ با ممانعت‌ از ازدواج‌ اين‌ افراد باهم‌، روابط‌ خويشاوندي‌ سالم‌ از بين‌ نرود.

علاقه‌ اين‌ افراد به‌ هم‌ علاقه‌ خويشاوندي‌ و فاميلي‌ است‌. مثل‌ علاقه‌ پدرومادر نسبت‌ به‌ فرزند و علاقه‌ برادر نسبت‌ به‌ خواهر و٠٠٠غيره‌.

٢ـ حرمت‌ زنا

علاوه‌ بر ممنوعيت‌ رابطه‌ جنسي‌ با محارم‌، ارتباط‌ با جنس‌ مخالف‌بدون‌ عقد شرعي‌، زنا محسوب‌ شده‌ و حرام‌ و ممنوع‌ است‌.

«وَ لا' تَقْرَبُوا الزِّن'ا اِنَّه‌ُ ك'ان‌َ ف'احِشَة‌ً وَ س'اءَ سَبيلاً».

«به‌ زنا نزديك‌ نشويد زيرا زنا فحشاء و بد راهي‌ است‌».

در سفر معراج‌، در هنگام‌ بازديد از جهنم‌، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديد كه‌:

«عده‌ اي‌ از زنها را به‌ سينه‌هايشان‌ آويزان‌ كرده‌ بودند وعده‌اي‌ ديگر رابا نخ‌ و سوزن‌ آتشين‌، بدنهايشان‌ را مي‌دوختند. از جبرئيل‌ در باره‌اينان‌ پرسيدم‌ فرمود:اينها زناكار بوده‌اند».

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به‌ علي‌عليه‌السلام فرمود:

«زنا داراي‌ سه‌ اثر بد دنيوي‌ و سه‌ اثر بد اخروي‌ است‌: اثرات‌ دنيوي‌زنا عبارتند از: رسواشدن‌، كوتاهي‌ عمر و قطع‌ روزي‌ (روزي‌ حلال‌).و اثرات‌ اخروي‌ آن‌: سختي‌ حساب‌، خشم‌ خداوند و ابدي‌ بودن‌ درجهنم‌ است‌».

«آمده‌ است‌ كه‌ وقتي‌ لشكر حضرت‌ موسي‌عليه‌السلام به‌ فرماندهي‌ يوشع‌ بن‌نون‌عليه‌السلام تصميم‌ به‌ تصرف‌ شام‌ را گرفتند. حاكم‌ آن‌ ناحيه‌ از بلعم‌ باعوراكه‌ دانشمندي‌ قلاّبي‌ بود درخواست‌ كرد كه‌ راهي‌ براي‌ شكست‌ لشكربني‌اسرائيل‌ به‌ او نشان‌ دهد. بلعم‌ به‌ آنان‌ گفت‌ كه‌ تنها عامل‌ شكست‌ اين‌لشكر زنااست‌! شما زنان‌ هرزه‌ را به‌ عنوان‌ خريد و فروش‌ ميان‌ لشكر بني‌اسرائيل‌ بفرستيد و به‌ آنها اجازه‌ بدهيد كه‌ خود را در اختيار مردان‌ لشكربگذارند.

دستور بلعم‌ اجرا شد و زنان‌ هرزه‌ در بين‌ لشكر يوشع‌ رفت‌ و آمدمي‌نمودند و به‌ فسق‌ و فجور با لشكريان‌ مشغول‌ شدند.

طولي‌ نكشيد كه‌ دراثر اين‌ تماسهاي‌ نامشروع‌، مرضي‌ خطرناك‌ در بين‌لشكريان‌ پيدا شد و در فاصله‌ چند روز هزاران‌ نفر را كشت‌!

اين‌ وضع‌ ادامه‌ داشت‌ تا اينكه‌ يكي‌ از افراد غيرتمند لشكر، نيزة‌ خود رابه دست‌ گرفت‌ و به‌ زن‌ و مردي‌ كه‌ در حال‌ زنا بودند حمله‌ كرد و آنان‌ راكشت‌ و اعلام‌ كرد هركه‌ را در حال‌ عمل‌ نامشروع‌ بيابم‌، او را مي‌كشم‌!لشكريان‌ از ترس‌ جان‌، از زنان‌ مذكور فاصله‌ گرفتند و درنتيجه‌ آن‌ مرض‌مهلك‌ از ميان‌ رفت‌ و لشكر بني‌اسرائيل‌ توانست‌ شام‌ را فتح‌ و تصرف‌كند.

«يكي‌ از علماء مي‌گويد: مشاهده‌ كردم‌ كه‌ هفته‌اي‌ يكبار خانمي‌ در حرم‌اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام براي‌ زنها استخاره‌ مي‌گيرد. من‌ از يكي‌ از خادمين‌ حرم‌خواهش‌ كردم‌ كه‌ آن‌ زن‌ را نزد من‌ بياورد تا چند سؤال‌ از او بپرسم‌. خانم‌را نزدم‌ آوردند، از او پرسيدم‌: شما چگونه‌ استخاره‌ مي‌گيريد؟ جواب‌داد: با تسبيح‌ و با كمك‌ حضرت‌ ابوالفضل‌عليه‌السلام ! وقتي‌ از او توضيح‌خواستم‌، گفت‌: من‌ زني‌ بيوه‌ هستم‌ كه‌ چند بچه‌ دارم‌. از بي‌ پولي‌ چندبارتصميم‌ به‌ اعمال‌ ناشايست‌ گرفتم‌، ولي‌ هربار منصرف‌ شدم‌ و تقوا پيشه‌نمودم‌. يك‌ دفعه‌ آخر خيلي‌ به من‌ فشار آمد و ديگر نزديك‌ بودم‌ كه‌ آلوده‌شوم‌ ولي‌ باز منصرف‌ شدم‌ و به‌ حرم‌ حضرت‌ ابوالفضل‌عليه‌السلام رفتم‌ و سه‌روز در آنجا اعتصاب‌ غذا نمودم‌ و از حضرت‌ تقاضاي‌ كمك‌ نمودم‌.

در عالم‌ رؤيا حضرت‌ عباس‌عليه‌السلام به من‌ فرمود: برو و در حرم‌ پدرم‌اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام براي‌ زنها استخاره‌ بگير!

گفتم‌: من‌ اين‌ كار را بلد نيستم‌!

فرمود: ما كمكت‌ مي‌كنيم‌.

من‌ هم‌ هفته‌اي‌ يك‌ بار به‌ اينجا مي‌آيم‌ و استخاره‌ مي‌گيرم‌ و حضرت‌ هم‌مطالبي‌ كه‌ لازم‌ است‌ به‌ افراد بگويم‌، بر زبانم‌ جاري‌ مي‌كند. و مردم‌ هم‌درعوض‌ به من‌ مزد مي‌دهند!»

٣ـ سرپرستي‌ مرد نسبت‌ به‌ خانواده‌

اسلام‌ مرد را رئيس‌ و سرپرست‌ خانواده‌ مي‌داند و وظيفه او را رفع‌احتياجات‌ خانواده‌ و اداره‌ امور مختلف‌ دانسته‌ و اطاعت‌ از دستورات‌او را (اگر بر خلاف‌ دستورات‌ خدا و رسول‌ او نباشد) از طرف‌ اعضاي‌خانواده‌، لازم‌ مي‌داند.

«مردان‌ سرپرستي‌ و كارگذاري‌ زنان‌ را برعهده‌ دارند، به خاطر برتري‌ كه‌خداوند بعضي‌ (مردان‌) را بر بعضي‌ (زنان‌) داده‌ است‌، و به‌ خاطرنفقه‌اي‌ كه‌ از اموالشان‌ مي‌پردازند».

«پيغمبرعليه‌السلام فرمود: اگر زن‌ از خانه‌ خارج‌ شود در حالي‌ كه‌ شوهرش‌ ازاو ناراضي‌ باشد، تمام‌ فرشتگان‌ او را لعنت‌ مي‌كنند تا زماني‌ كه‌ به‌خانه‌ برگردد».

و در سخن‌ ديگر فرمود:اگر شوهر از زنش‌ ناراضي‌ باشد، عبادتهايش‌قبول‌ نمي‌شود تا زماني‌ كه‌ شوهر از او راضي‌ شود.

٤ـ زن‌ مسئول‌ امور خانه‌

از طرفي‌ اسلام‌ مسئوليت‌ اداره‌ خانه‌ وامورخانه‌داري‌ را به‌ عهده‌ زن‌گذاشته‌ است‌. آنچنان‌ كه‌ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«زن‌ سرپرست‌ خانه‌ شوهرش‌ بوده‌ و مسئول‌ است‌».

باتوجه‌ به‌ روايات‌ معصومين‌عليه‌السلام ، متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ از نظر اسلام‌،خوب‌ است‌ زن‌ به‌ اموري‌ مشغول‌ شود كه‌ تماس‌ اورا با جنس‌ مخالف‌محدود سازد. مثلاً جهاد از زنان‌ برداشته‌ شده‌ است‌ و تهيه‌ آذوقه‌ ومسكن‌ و لباس‌ به‌ عهده‌ مرد قرار دارد.

عيادت‌ مريض‌ و تشييع‌ جنازه‌ و بقيه‌ امور اجتماعي‌ كه‌ براي‌ مردان‌ بسيارسفارش‌ شده‌ است‌، براي‌ زنان‌ سفارشي‌ از طرف‌ بزرگان‌ دين‌ نشده‌است‌، بلكه‌ به‌ زنان‌ رخصت‌ داده‌ شده‌ است‌ كه‌ در اين‌ امور شركت‌نكنند. امّا از آن‌ طرف‌ براي‌ اداره‌ امور منزل‌ و مشغول‌ شدن‌ به‌ تربيت‌كودكان‌ و تعليم‌ و آموزش‌ و رفع‌ احتياجات‌ شوهر بسيار سفارش‌ شده‌است‌. به‌ چند حديث‌ در اين‌ زمينه‌ توجه‌ نمائيد:

«روزي‌ رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جمع‌ اصحاب‌ و ياران‌ نشسته‌ بودند كه‌اسماء بنت‌ يزيد انصاري‌، به‌ حضور پيغمبرعليه‌السلام رسيد و عرض‌ كرد: من‌نماينده‌ زنان‌ هستم‌ تا از شما سؤالي‌ بپرسم‌، و اين‌ فقط‌ سؤال‌ زنان‌انصار و مدينه‌ نيست‌ بلكه‌ هيچ‌ زني‌ در شرق‌ و غرب‌ عالم‌ نيست‌ مگراينكه‌ وقتي‌ سؤال‌ مرا بشنود، آن‌ را مي‌پذيرد. پس‌ من‌ در حقيقت‌نماينده‌ همه زنان‌ عالم‌ هستم‌! پدر و مادرم‌ و خودم‌ فداي‌ شما اي‌رسول‌ خدا!

حقيقتاً خداوند شمارا به‌ پيامبري‌ به سوي‌ زنان‌ و مردان‌ مبعوث‌ نمود، ماهم‌ به‌ تو و خدايت‌، ايمان‌ آورديم‌، و به درستي‌ كه‌ ما زنان‌، خانه‌ نشين و در حجاب‌ محدود هستيم‌. غرائز جنسي‌ شما مردها را برطرف‌مي‌كنيم‌ و فرزندان‌ شما را بزرگ‌ مي‌نمائيم‌! آن‌ وقت‌ شما مردها چندامتياز بر ما زنها داريد: شما در نماز جمعه‌ و جماعت‌ و عيادت‌مريضها و تشييع‌ جنازه‌ و حج‌ پياپي‌ و از همه‌ بالاتر در جهاد شركت‌مي‌كنيد! وقتي‌ يكي‌ از شما براي‌ حج‌ و عمره‌ و جهاد، خارج‌ مي‌شويد،ما اموال‌ شما را حفظ‌ مي‌كنيم‌، لباسهاي‌ شما را مي‌بافيم‌، بچه‌هاي‌ شمارا بزرگ‌ مي‌كنيم‌ در حالي‌ كه‌ در اجر و ثواب‌ كارهاي‌ شما شريك‌نيستيم‌!

در اين‌ موقع‌ حضرت‌ با تمام‌ صورت‌ به‌ اصحابش‌ متوجه‌ شد و فرمود:آيا شما تاكنون‌ زني‌ اين‌ چنين‌ ديده‌ايد كه‌ به‌ اين‌ خوبي‌ مسائل‌ دينش‌ رابپرسد؟

اصحاب‌ گفتند: ما فكر نمي‌كرديم‌ زني‌ به‌ اين‌ مرتبه‌ برسد!

سپس‌ پيغمبر به‌ طرف‌ آن‌ زن‌ توجه‌ كرد و فرمود: اي‌ خانم‌! خوب‌ بفهم‌و به‌ همه‌ زنان‌ اعلام‌ كن‌! به درستي‌ كه‌ خوب‌ شوهرداري‌ كردن‌ زن‌ وجلب‌ رضايت‌ شوهر و موافق‌ او عمل‌ نمودن‌، مساوي‌ و معادل‌ همه‌اين‌ كارهاي‌ خيري‌ است‌ كه‌ مردان‌ انجام‌ مي‌دهند!

آن‌ زن‌ درحالي‌ كه‌ زبان‌ رابه‌ لا اله‌ الاّ اللّه‌ بلند كرده‌ بود نزد زنان‌ برگشت‌.»

كاميابى و بهره مندى

كاميابى و بهره مندى هر كس در جامعه به مقياس خلق و خوى اجتماعى اوست خوشبخت ترين مردم از نظر زندگى كسانى هستند كه بر اثر تربيت صحيح ، به اخلاق حميده و صفات پسنديده متخلق شده اند، با مردم به پاكى و فضيلت و به نيكى و گشاده رويى برخورد مى كنند، حقوق و حدود دیگران را محترم مى شمارند و به شايستگى خويشتن را با جامعه تطبيق مى دهند.

عن ابى عبداللهعليه‌السلام : خالطوا الناس و آتوهم و اعينوهم و لا تجانبوهم و قولوا لهم كما قال الله تعالى : و قولوا للناس ‍ حسنا.(٩٩)

طفل از زمان ولادت تا پايان ايام بلوغ ، دوران كودكى خود را طى مى كند و در خلال اين مدت طولانى ، ضمن اين كه بدن ناتوانش توانا مى شود و قواى جسم و جانش به نسبت نيرومند مى گردند، استعداد اجتماعى اش نيز تدريجا فعليت پيدا مى كند، به خلقيات اجتماعى و صفات سازگارى با محيط متخلق مى گردد و براى همكارى با مردم و زندگى در جامعه آماده مى شود.

گرچه شرايط محيط طبيعى به مقدار قابل ملاحظه اى در ساختن خلق و خوى آدمى مؤ ثر است ، و هر انسانى با صفات و خلقيات متناسب با محيط طبيعى خود بار مى آيد، ولى عامل بسيار مؤ ثرى كه استعداد اجتماعى طفل را به فعليت مى آورد، شخصيت كودك را پايه گذارى مى كند و او را به صفات خوب يا بد اجتماعى متصف مى سازد، محيط تربيتى اوست فرزندان بشر صفات اجتماعى خود را از كسانى فرامى گيرند كه از دوران كودكى تا ايام جوانى در محيطهاى مختلف خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن ، به طور متناوب با آنان در تماس بوده و از رفتار و گفتارشان سرمشق گرفته اند.

«نخست كودك از محيط پيرامون خود هيچ گونه آگاهى ندارد، لكن به زودى نسبت به اشياء و اشخاص پيرامون خودش احساس ‍ علاقه مى كند و از ميان اين اشخاص ، از همه نزديك تر به وى مادر اوست كه در اكثر فرهنگ ها عبارت از مهم ترين شخصى است كه در عمر خود خواهد ديد.

بعد از مادر، به ترتيب اهميت ، پدر و ساير اعضاى خانواده او قرار دارند. در همين دايره محدود است كه فرد، نخستين و پايدارترين اثرات ذهنى را كسب مى كند و هم آن جاست كه داخل در زندگى حقيقى مى گردد. به همين جهت ، به هيچ روى جاى شگفتى نيست كه روان شناسان و روان كاوان و جامعه شناسان ، تا اين اندازه به سال هاى اول زندگى كودك و محيط حيات وى اهميت مى دهند.

دايره محدود خانواده بعدا توسعه يافته و همبازى ها را نيز فرا مى گيرد و سپس بيش از پيش گسترش يافته و شامل همدرسان و آموزگاران و دوستان و سرانجام عده كثيرى از خارجيان مى گردد و همه آنان در اجتماعى ساختن كودك تاءثيردارند.»(١٠١)

خلقيات خوب يا بد اجتماعى و صفات سازگارى با محيط، به دو صورت در ضمير فرزندان بشر مستقر مى شود و استعداد اجتماعى شدن آنان را به فعاليت مى آورد: يكى دانسته و به طور آگاه و ديگرى ندانسته و به صورت ناآگاه

بعضى از صفات اجتماعى است كه مربيان و اطرافيان كودك به او مى آموزند و مكرر به وى خاطرنشان مى كنند و طفل نيز با توجه و آگاهى ، آن ها را فرا مى گيرد و عملا به كار مى بندد. رفته رفته بر اثر تكرار، به آن صفات عادت مى كند و در آينده برنامه زندگى اجتماعى اش مى گردد. مثل آن كه مادر به طفل مى گويد هميشه پاكيزه باش دست و صورتت را بشوى در حضور دیگران درست بنشين و زياد حرف نزن يا آموزگار به نوآموز مى گويد دست در كيف همكلاسى ات مكن همبازى ات را آزار مده به معلم احترام كن در كلاس مودب باش و كارهايى نظاير اينها.

بعضى از صفات است كه طفل بدون آن كه به وى بياموزند يا خودش خواسته باشد، به طور ناآگاه از محيط خانه و مدرسه و كوچه و بازار ياد مى گيرد و ندانسته به آن خلقيات متخلق مى شود. مثلا در خانه اى كه پدر و مادر ترسو هستند، در خانه اى كه والدين و اطرافيان كودك خرافى و معتقد به موهومات باشند، در آموزشگاهى كه معلم فحاش و بد زبان است و در كوچه اى كه همسايگان و همبازيهاى كودك زورگو و متجاوزند، بدون آن كه بداند يا بخواهد، تحت تاءثير واقع مى شود و به طور ناآگاه ترسو و خرافى و بدزبان و زورگو بار مى آيد و طبع اجتماعى اش با همان صفات مذموم و خلقيات ناپسند ساخته مى شود.

خلاصه آن كه محيط خانواده و آموزشگاه و ساير اطرافيان كودك سازنده خلق و خوى اجتماعى وى هستند. آنان اند كه با روش هاى پسنديده يا ناپسند خود، به طور آگاه يا ناآگاه ، شخصيت طفل را پايه گذارى مى كنند و استعداد اجتماعى شدن كودك را به فعليت مى آورند. آنان اند كه در طول دوران كودكى ، طفل را براى زندگى اجتماعى آماده مى كنند و او را براى همكارى با مردم و سازش با محيط مجهز مى سازند.

كسى كه از دوران شيرخوارگى تا پايان ايام بلوغ ، به خوبى تربيت يافته و استعداد اجتماعى اش با وضع شايسته اى به فعليت رسيده است ، كسى كه در محيط خانه و مدرسه و كوى و برزن به درستى بار آمده و به طور آگاه يا ناآگاه خلقيات پسنديده اى را از اطرافيان خود فرا گرفته است ، وقتى به دوران جوانى مى رسد و وارد جامعه مى گردد، واجد شرايط لازم زندگى اجتماعى است او قادر است با مردم به خوبى بياميزد و به آسانى عضو مفيد اجتماع گردد. او مى تواند خويشتن را با شرايط گوناگون محيط تطبيق دهد و خود را با تحولات سريع اجتماعى هماهنگ سازد.

بر عكس ، كسى كه از طفوليت بد تربيت شده و طبع اجتماعى اش شكل نامناسب به خود گرفته ، كسى كه از اطرافيان خود دانسته يا ندانسته صفات بد كسب كرده و با شخصيت ناپسند بار آمده است ، وقتى وارد جامعه مى شود، در سازش با محيط، ضعيف و ناتوان و احيانا وامانده و غير قادر است او در جوانى ، بر اثر عجز، از هماهنگى با اجتماع و تطبيق دادن خود با محيط، همواره ناراحت و نگران است و مكرر با ناكامى و شكست مواجه مى شود و اين آشفتگى روحى ممكن است وى را به كارهاى ناروايى وادار كند و از خود عكس العمل هاى نامطلوبى بروز دهد.

گرچه خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن سه عامل نيرومند در پايه گذارى شخصيت و ساختن خلق و خوى فرزندان بشر است و آدمى خواه ناخواه تحت تاءثير اين سه محيط مقتدر قرار دارد، ولى محيط اجتماعى ، كه آخرين كلاس ساختن اخلاق و شخصيت آدمى است ، به مراتب قوى تر از آن سه محيط است

«گفته اند كه هر جامعه اى ارگانيسم اعضاى خود را تحت سازمان معينى در مى آورد و به اصطلاح ، افراد را واجد نوع معينى از شخصيت مى كند. گفته اند با آن كه وجود اختلافاتى بين شخصيت هاى افراد يك جامعه جدايى مى افكند، اعضاى هر جامعه اى در زمينه شخصيت ، داراى همانندى هايى هستند و از اين جاست كه انگليسى آرام به آسانى از فرانسوى پر شور متمايز است و آلمانى پرخاشگر با ايتاليايى خون گرم يكسان نيست و ژاپنى قانون شناس با كره اى گردنكش فرق دارد و همچنين كرارا از جنگ پرستى سرخ پوستان ماندان و آرامش دوستى سرخ پوستان زونى و فزون جويى قبيله مانو و كناره گيرى و رخوت قوم بالى سخن رفته است بايد ديد كه علت اين اختلافات چيست ؟»(١٠٣)

كشش هاى اجتماعى

كشش هاى اجتماعى به اندازه اى نيرومند و تواناست كه عموم مردم ، به استثناى افراد بزرگ و نوابغ ، از تمام مقرراتش پيروى مى كنند و بدون انديشه و فكر، خويشتن را با آداب و سنن آن منطبق مى سازند. محيط نيرومند اجتماع قادر است به آسانى جوانان را همرنگ خود نمايد و صفات و خلقيات خانوادگى آنان را كه هم آهنگ روش هاى اجتماعى نيست ، به دست فراموشى بسپارد.

قال علىعليه‌السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم(١٠٥)

هر گاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عموم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افراد جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مى گيرد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مى كند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكر رفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.»(١٠٧)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است : هر مسلمانى كه در بلد كفر به مشركى وارد شود و در آنجا اقامت گزيند، من از وى برى و بيزارم

عن اميرالمؤ منينعليه‌السلام قال : من الكبائر قتل المومن عمدا الى ان قال و التعرب بعد الهجرة(١٠٩)

حضرت رضاعليه‌السلام در نامه اى كه به سئوالات محمد بن سنان جواب داده ، نوشته است : خداوند تعرب بعد از هجرت را حرام كرده ، زيرا حقيقت اين عمل ، برگشت از دين خدا و ترك يارى و تقويت پيامبران الهى است به علاوه ، اين كار مفاسدى در بر دارد و حقوق صاحبان حق را باطل خواهد ساخت

اراده اجتماع مظهر بزرگ ترين نيرو و به وجود آورنده عظيم ترين قدرت است مردم يك جامعه وقتى چيزى را بخواهند و براى نيل به آن جنبش كنند، خواه حق باشد يا باطل ، ظالمانه باشد يا منصفانه ، سرانجام به آن مى رسند و به خواسته خويش جامه عمل مى پوشند.

قال علىعليه‌السلام : ارجاف العامة بالشى ء دليل على مقدمات كونه.(١١١)

و نيز فرموده است : فرو رفتن افكار مردم در چيزى ، زمينه موجود شدن و تحقق يافتن آن است

در محيط نيرومند و تواناى اجتماع ، فرد به صلاح و فساد فكر نمى كند و به عواقب كار خود نمى انديشد. او در دست اجتماع ، مانند تخته پاره كوچك و ناچيزى است كه در مسير حركت سيلاب عظيم و بنيان كنى قرار گرفته است كوركورانه حركت مى كند و جامعه به هر طرف كه مى رود، وى را با خود مى برد.

«بنا به فرضيه لوبن ، فرد در اجتماع شخصيت آگاه خود را از دست مى دهد و تابع تلقينات جمعيت مى گردد. درست مانند معمول هيپنوتيسم كه به فرمان عامل است فردى كه جزء جمعيتى در مى آيد، در نردبان مدنيت چندين پله پائين تر مى آيد. شخص ممكن است فوق العاده با تربيت و عاقل باشد و در حال انفرادى سخت درباره عواقب كردار و رفتار خويش بينديشد، لكن در ميان جمع ممكن است تبديل به يك وحشى گردد و بدون تفكر و تاءمل ، در تحت سلطه غريزه ، به هر اقدامى تن در دهد. انسان در جمع به درجه وحشيگرى سقوط مى كند و از هر تلقينى ، كوركورانه و بدون چون و چرا، پيروى مى نمايد و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مى زند. به نظر لوبن ، فرد در ميان جمعيت حكم شنى را در ميان خرمن شن دارد كه باد به ميل خود هر جا بخواهد آن را مى برد.»(١١٣)

علىعليه‌السلام درباره غوغا فرموده : آنان مردمى هستند كه وقتى به هم بپيوندند و حركت اجتماعى كنند، ضرر مى زنند و چون متفرق گردند و به كارهاى فردى خود بپردازند، منفعت مى رسانند.

غوغاى اجتماعى

غوغاى اجتماعى ، مانند بيمارى هاى سارى ، خيلى زود دامن گير همه مى شود و قدرت نيرومند اجتماع به طور ناآگاه عموم افراد را به خود جذب مى كند و با سرعت به هدف خويش جامه عمل مى پوشد و تنها افراد بسيار قوى و نيرومند ممكن است شخصيت خود را حفظ كنند و خويشتن را از جريان هاى مخرب و نامطلوب بركنار نگاه دارند.

در جنبش هاى لجام گسيخته ، افراد متجاوز، از فرصت اجتماع مردم سوء استفاده مى كنند و در ميان موج جمعيت ، به طور ناشناس ‍ خسارات و ويرانى هايى را به بار مى آورند و به جرايم و جناياتى دست مى زنند و سرانجام چون شناخته نمى شوند، مورد تعقيب كيفرى و مجازات قانونى قرار نمى گيرند.

قال علىعليه‌السلام : هم الذين اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم يعرفوا.(١١٥)

«در ميان گروهى از افراد كه داراى هدف مشتركى هستند، فرد قدرتى احساس مى كند كه در حال انفرادى فاقد آن است گذشته از اين جزء، گروهى بودن موجب ناشناختگى و در نتيجه موجب عدم مسئوليت است بنابراين ، عضو يك جمعيت ، از قيد و بند هر گونه بازرسى خويشتن را آزاد مى داند و بدون توجه به عواقب كار، براى مبادرت به هر گونه اقدامى آماده مى گردد.

گذشته از اين ، در گروهى كه داراى هدف مشتركى باشد، نيروى تلقين فوق العاده قوى است و اين كيفيت موجب بروز وضعى مى گردد كه يك فكر يا حس تلقين شده ، به سرعت همه افراد جمعيت را فرا مى گيرد.

افرادى كه داراى شخصيت بسيار نيرومند باشند و بتوانند در مقابل نيروى تلقين مقاومت ورزند و بر خلاف امواج شنا كنند، بسى نادرند. منتهى كارى كه بتوانند انجام دهند آن است كه عقايد دگرى اظهار دارند و تفرقه اى ايجاد كنند و از همين طريق ، جمعيت ها در بسيارى از موارد از مبادرت به اقدامات ظالمانه و وحشيانه خوددارى كرده اند.»(١١٧)

اگر جامعه دستخوش تحول و تغيير گردد و در اجتماع ، روش هاى تازه اى مخالف تربيت هاى خانوادگى معمول شود، جوانان در اتخاذ تصميم دودل و مردد مى گردند و در حفظ رسوم خانوادگى يا پيروى از روش هاى تازه اجتماعى متحير مى شوند. همين ناراحتى و عدم اطمينان مى تواند باعث تزلزل اخلاق و اختلال شخصيتشان گردد.

متاءسفانه در جهان كنونى ، يعنى دنياى صنعت و ماشين ، روش هاى اجتماعى به سرعت عوض مى شود و آداب و رسوم عمومى در مدت كوتاهى تغيير شكل مى يابد. در خلال اين تحولات سريع ، چه بسيار نارواها در نظر مردم روا مى شود و رواها ناروا مى گردد.

به عبارت ديگر، آداب و رسوم اجتماعى ، در گذشته و حال ، همواره دستخوش تحول و انقلاب بوده و هرگز قرار و ثبات نداشته و ندارد، با اين تفاوت كه در ادوار گذشته ، تحولات اجتماعى با آرامى و در طى يك يا چند قرن صورت مى گرفت ، ولى در عصر ماشين تغيير و تحول به قدرى سريع انجام مى شود كه ممكن است در طول زندگى يك نسل ، تحولات گوناگونى در شئون اساسى اجتماع پديد آيد و بسيارى از رسوم عادى يا سنن اخلاقى ، كه يك روز در جامعه مطلوب و مورد قبول بوده ، روز ديگر وازده و مطرود شناخته شود. بديهى است كه در چنين وضعى بيشتر جوانان دچار كشمكش هاى درونى مى شوند و از تضاد و ناسازگارى تربيت هاى خانوادگى با روش هاى نوين اجتماعى ناراحت و نگران مى گردند.

براى آن كه اولياى اطفال و همچنين نسل جوان تا اندازه اى به اهميت اين مشكل بزرگ اجتماعى و تربيتى واقف شوند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروا بدانند و براى آن كه نقش صنعت و ماشين در تغيير سريع آداب اجتماعى و سنن اخلاقى واضح گردد، لازم است پيرامون آن ها به اختصار گفت و گو شود.

از روزگارهاى گذشته تاكنون ، هر يك از ملل و اقوام بشرى ، با اختلاف شرايط حيات و مغايرت نژاد و تفاوت مذهب و زبان ، يك سلسله مقرراتى را به نام آداب و رسوم اجتماعى پذيرفته و در اداره امور زندگى بر اساس همان آداب و رسوم با يكديگر برخورد داشته و دارند.

«آداب و رسوم اجتماعى عبارت از مقررات و روش هاى معمولى است كه از نسل هاى پيشين به نسل هاى بعد انتقال يافته و بر حسب ضروريات ، آداب تازه اى به آن اضافه مى شود.

سمنر، آداب اجتماعى را به منزله تنها وسيله تطبيق فرد با اجتماع مى داند. آداب اجتماعى شامل كليه رسوم متداول زندگى ، اعم از جزيى ترين و جدى ترين رسم هاست و تعداد اين آداب از اندازه خارج است .»(١١٩)

در نظر مردم ، تمام مقررات عادى و آداب و رسوم اجتماعى ارزش يكسان ندارند و جامعه همه آن ها را به يك چشم نمى نگرد، بلكه بعضى را مهم و لازم الاجرا و بعضى را عادى و قابل تخلف مى داند.

سنن و مقرراتى كه ناشى از عقايد مذهبى يا مبانى ملى است و در سعادت و خوشبختى جامعه نقش مؤ ثرى دارد، مهم و غير قابل اغماض است و سرپيچى از آن ها مايه زيان مادى و معنوى است ، ولى آداب و رسومى كه زاييده افكار عادى و ناشى از روش هاى سطحى زندگى است ، چندان قابل ملاحظه نيست و ممكن است كسانى در اجتماع آن ها را ناديده انگارند و عملا از انجامشان سرباز زنند.

بعضى از جامعه شناسان ، قسم اول ، يعنى آداب و رسومى را كه حاوى سعادت و مايه رستگارى مردم است ، به سنن تعبير كرده و قسم ديگر را كه روش هاى عادى اجتماع است ، آداب و رسوم خوانده اند.

«آن دسته از آداب و رسوم كه به نظر جامعه ، رعايت آنها براى رفاه و نيك بختى مردم ضرورى است و تخلف از آن ها حيات جامعه را به خطر مى افكند، سنن خوانده مى شود.

بنا بر تعريف سمنر و كلر، سنن عبارت از آداب و رسومى است كه متضمن فكر رفاه و صلاح جامعه باشد و آدمى را بر آن دارد كه خود را با آنها وفق دهد، گو اين كه هيچ اجبارى از طرف مقامى به وى وارد نيايد. در اثنايى كه انسان مى تواند آداب و رسوم عادى را بدون گوشمالى و مجازات شديدى زير پا بگذارد، هرگز جراءت آن را ندارد كه سنتى را ناديده انگارد، زيرا از اين تخلف ، زيان بزرگ خواهد ديد. سنن معمولا بر اثر مذهب تقويت مى گردد.»(١٢١)

عقلا و خردمندان كه از دگرگونى هاى اجتناب ناپذير جامعه باخبرند و از تغيير مقتضيات زمان آگاه اند، هرگز در تحولات اجتماعى خود را نمى بازند و راه صحيح زندگى را گم نمى كنند، بلكه تغييرات اجتماعى را با كمال دقت مورد توجه قرار مى دهند و با پيشرفت هاى اساسى و ثمر بخش زمان پيش مى روند. خويشتن را با شرايط تازه محيط منطبق مى سازند و عملا از آداب و رسومش پيروى مى كنند.

قال علىعليه‌السلام : اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه(١٢٣)

و نيز فرموده است : كسى كه عارف به مقتضيات زمان است ، و از دگرگونى هاى پى گيرش آگاهى دارد، شايسته است هرگز خويشتن را از تحولات و تغييرات اجتناب ناپذيرش در امان نداند.

آداب و رسوم اجتماعى

آداب و رسوم اجتماعى هر زمان به منزله برنامه عمل و خط مشى زندگى مردم آن زمان است هر فردى با به كار بستن آن برنامه مى تواند به شايستگى با مردم بياميزد و خويشتن را با مقتضيات زمان خود منطبق سازد. پدران و مادران دانا موظف اند در تربيت فرزندان متوجه مقتضيات زمان باشند. آنان را با شرايط محيط تربيت كنند و به صفات متناسب زمان ، كه شرط حسن سازگارى با اجتماع است ، مجهزشان نمايند.

قال علىعليه‌السلام : لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم(١٢٥)

راسل در كتاب ديگرش گفته :

«اشخاصى هستند، از جمله انيشتين ، كه به زعم آن ها محتمل است كه انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين معدودى موفق شود با مهارت شگرف علمى خود، خويشتن را نابود كند.»(١٢٧)

وا ستان از دست ديوانه سلاح

تا ز تو راضى شود عدل و صلاح

چون سلاحش هست و عقلش نى ببند

دست را ورنه صد آرد گزند

بد گهر را علم و فن آموختن

دادن تيغ است دست راهزن

تيغ دادن در كف زنگى مست

به كه آيد علم ناكس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قِران

فتنه آرد در كف بد گوهران

در دنياى ماشين شرايطى به وجود آمد كه بين بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى جوانان قهرا فاصله افتاد و باعث تعويق ازدواجشان گرديد، زيرا كسى كه مى خواهد در جهان صنعت زندگى كند و خود را با شرايط و مقتضيات آن منطبق سازد، بايد ساليان دراز درس بخواند و به يكى از فنون دنياى ماشين آشنا شود تا بتواند درآمد مناسبى براى خود پايه گذارى كند و از آن راه زندگى خود و عائله خويش را تاءمين نمايد.

در اين فاصله دراز، تمايل جنسى به جوانان فشار مى آورد و آنان را در مضيقه و تنگناى قرار مى دهد. به علاوه ، تماشاى فيلم هاى مهيج و شهوت انگيز، كه خود از فرآورده هاى زندگى ماشينى است ، كشش تمايل جنسى را تشديد مى كند و بر فشار طبيعى شهوت جوانان مى افزايد. همچنين ديدن زنان نيمه عريان در كوچه و خيابان ، آتش شهوت جوانان را به شدت مشتعل مى سازد و نيروى عفت و اخلاق را در نهادشان تضعيف مى كند. در اين موقع است كه بسيارى از پسران و دختران جوان راه فساد و تباهى را در پيش مى گيرند و عملا به مقررات اخلاقى و سنن اجتماعى پشت پا مى زنند.

ويل دورانت مى گويد:

«ناگهان كارخانه ها ظاهر شد و مردان و زنان و فرزندان خانه و خانواده را ترك گفتند تا در ساختمان هاى غم انگيزى كه نه براى پناه دادن انسان ها، بلكه براى حمايت ماشين ها ساخته شده بود، به نحو فردى ، نه خانوادگى ، كار كنند و مزد خود را نيز به نحو فردى دريابند.

شهرها بزرگ تر شدند و مردان به جاى بذرافشانى و جمع خرمن در مزارع ، در امكنه كثيف و تاريك با تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند.

ظهور ماشين هاى نو، عمل زندگى و درك آن را سال به سال مشكل تر ساخته است بلوغ و پختگى ذهنى در شهر ديرتر از مزرعه حاصل شد. در دنياى ماشين ، مردان بيست ساله شهرهاى جديد، در برابر تغيير و غموض روز افزون اوضاع ، به مثابه كودكان شدند و ده سال ديگر لازم آمد تا اشتباهات آن ها برطرف گردد. دوران رشد درازتر گشت و تعليم و تربيت وسيعى لازم آمد تا ذهن را با وظايف حيات جديد آشنا سازد.»(١٢٩)

نتيجه آن كه در دنياى ماشين ، نه تنها آداب و رسوم عادى در معرض دگرگونى سريع قرار دارد، بلكه سنن ثابت اجتماعى و مقررات اساسى اخلاق نيز دستخوش تحول و تغيير قرار گرفته و بر اثر فساد اخلاق و ناپاكى محيط، بسيارى از فضايل و پاكى ها مطرود شناخته شده و بسيارى از رذايل و ناپاكى ها مطلوب و مقبول جامعه قرار گرفته است

قال علىعليه‌السلام : اذا خبث الزمان كسدت الفضائل و ضرت و نفقت الرذائل و نفعت(١٣١)

مسلمين جهان نيز مانند ساير ملل و اقوام تحت تاءثير تحولات دنياى ماشين قرار گرفته و بسيار از سنن اجتماعى و مقررات اسلامى را عملا ترك گفته و آن ها را مزاحم لذايذ و سد راه منافع خود دانسته اند و بر عكس ، به گناهان و ناپاكى هاى بسيارى عملا تن داده و لذت و نفع خويش را در آن ها پنداشته اند.

اولياى گرامى اسلام ، در قرون گذشته ، اين انحطاط و پستى اخلاقى را براى مسلمين پيش بينى كرده ، و در ضمن احاديث متعددى ، تحول سنن اجتماعى و سجاياى انسانى را خبر داده اند.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : ياءتى على الناس زمان السنة فيهم بدعه و البدعه فيهم سنه و الحليم منهم غادر و الغادر بينهم حليم(١٣٣)

علىعليه‌السلام درباره محيط فاسد مى گويد: گناهكارى و ناپاكى در آن جامعه از اوصاف عادى مردم شده و كف نفس و پاكدامنى باعث شگفتى گرديده است

بديهى است در چنين محيط مسموم و شرايط فاسد اجتماعى ، جوانان به راه فساد و تباهى رانده مى شوند. بناى فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى ، كه محيط خانواده در نهادشان پايه گذارى كرده بود، فرو مى ريزد و شخصيت شايسته اى را كه با مراقبت پدر و مادر، در دوران كودكى فرا گرفته بودند، از ياد مى برند. محيط نيرومند اجتماع ، اخلاقشان را دگرگون مى سازد و صفات شخصيت آنان را با مقتضيات فاسد محيط و شرايط گمراه كننده اجتماع هماهنگ مى نمايد.

تنها كسانى مى توانند از فساد و گمراهى مصون بمانند كه در راه انجام سنن اسلامى و وظايف انسانى ، مجاهده كنند و بر شهوات و تمايلات غير مشروع خود حاكم باشند. شخصيت خويش را نبازند و عنان نفس سركش را هرگز از دست ندهند و اين كار بسى دشوار و مشكل است

شخصيت عادى يا انقلابى جوان

قال الله العظيم فى كتابه :( قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ) .(١٣٥)

«حساسيت در دوران بلوغ يك نوع كيفيت جذبه و شيفتگى به خود مى گيرد، روسو، در كتاب اميل ، رسيدن سنين شور و شيفتگى را مورد تمجيد قرار داده و شاتوبريان نيز صداى او را منعكس ساخته است منظور از اين شور و شيفتگى چيست ؟ منظور از آن يك نوع احساس مفرط و مخالف است كه مى تواند سراسر وجدان را احاطه نمايد، انرژى شخص را كاملا تجهيز كند و رفتار و كردار را در جهت معينى سوق دهد. اين همان چيزى است كه در كيفيت محبت يا نفرت و كراهت جوانان ديده مى شود.»(١٣٧)

حيوانات ، كه در پرتو هدايت تكوينى خداوند، در چهار چوب غرايز زندگى مى كنند، روش هاى يكنواختى دارند كه در طول قرن هاى متمادى همواره ثابت بوده و هرگز تغيير شكل نمى دهند. ولى بشر با استفاده از نيروى خلاقه عقل ، پيوسته در مسير ترقى و تكامل است و با گذشت زمان ، برنامه هاى تازه اى را در زندگى خود طرح مى كند و در راه هاى جديدى قدم مى گذارد.

بشر در طول قرن ها، بر اثر پيشرفت هاى تدريجى علوم ، به قسمتى از اسرار طبيعت پى برده و به نفع خود بهره بردارى كرده است دانشمندان ، در هر عصرى از تجربيات خود در راه بهتر زيستن استفاده نموده و قيافه زندگى را تغيير داده اند و به تمام مظاهر آن رنگ هاى تازه ترى بخشيده اند.

خلاصه ، بشر با گذشت زمان ، مدارج تكامل را پيموده و همچنين مى پيمايد.

مردان عاقل كسانى هستند كه از مقتضيات زمان خود آگاه باشند و خويشتن را با تحولات صحيح و شايسته آن تطبيق دهند. اين مطلب در روايات اسلامى با عبارات مختلفى خاطر نشان شده است

عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال فى حكم داودعليه‌السلام : على العاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه(١٣٩)

امام صادقعليه‌السلام فرموده : كسى كه عالم به مقتضيات زمان خود باشد، مورد هجوم اشتباهات قرار نمى گيرد.

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد.(١٤١)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده كرد كه توسعه فتوحات اسلامى و بسط امور نظامى ايجاب مى كند كه بعضى از اصحابش با سلاح هاى جديد آشنا شوند. به همين جهت ، دو نفر از اصحاب خود را به جرش ، كه يكى از روستاهاى يمن بود، فرستاد تا اطلاعات لازم را فرا گيرند.

كاميابى و بهره مندى

كاميابى و بهره مندى هر كس در جامعه به مقياس خلق و خوى اجتماعى اوست خوشبخت ترين مردم از نظر زندگى كسانى هستند كه بر اثر تربيت صحيح ، به اخلاق حميده و صفات پسنديده متخلق شده اند، با مردم به پاكى و فضيلت و به نيكى و گشاده رويى برخورد مى كنند، حقوق و حدود دیگران را محترم مى شمارند و به شايستگى خويشتن را با جامعه تطبيق مى دهند.

عن ابى عبداللهعليه‌السلام : خالطوا الناس و آتوهم و اعينوهم و لا تجانبوهم و قولوا لهم كما قال الله تعالى : و قولوا للناس ‍ حسنا.(٩٩)

طفل از زمان ولادت تا پايان ايام بلوغ ، دوران كودكى خود را طى مى كند و در خلال اين مدت طولانى ، ضمن اين كه بدن ناتوانش توانا مى شود و قواى جسم و جانش به نسبت نيرومند مى گردند، استعداد اجتماعى اش نيز تدريجا فعليت پيدا مى كند، به خلقيات اجتماعى و صفات سازگارى با محيط متخلق مى گردد و براى همكارى با مردم و زندگى در جامعه آماده مى شود.

گرچه شرايط محيط طبيعى به مقدار قابل ملاحظه اى در ساختن خلق و خوى آدمى مؤ ثر است ، و هر انسانى با صفات و خلقيات متناسب با محيط طبيعى خود بار مى آيد، ولى عامل بسيار مؤ ثرى كه استعداد اجتماعى طفل را به فعليت مى آورد، شخصيت كودك را پايه گذارى مى كند و او را به صفات خوب يا بد اجتماعى متصف مى سازد، محيط تربيتى اوست فرزندان بشر صفات اجتماعى خود را از كسانى فرامى گيرند كه از دوران كودكى تا ايام جوانى در محيطهاى مختلف خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن ، به طور متناوب با آنان در تماس بوده و از رفتار و گفتارشان سرمشق گرفته اند.

«نخست كودك از محيط پيرامون خود هيچ گونه آگاهى ندارد، لكن به زودى نسبت به اشياء و اشخاص پيرامون خودش احساس ‍ علاقه مى كند و از ميان اين اشخاص ، از همه نزديك تر به وى مادر اوست كه در اكثر فرهنگ ها عبارت از مهم ترين شخصى است كه در عمر خود خواهد ديد.

بعد از مادر، به ترتيب اهميت ، پدر و ساير اعضاى خانواده او قرار دارند. در همين دايره محدود است كه فرد، نخستين و پايدارترين اثرات ذهنى را كسب مى كند و هم آن جاست كه داخل در زندگى حقيقى مى گردد. به همين جهت ، به هيچ روى جاى شگفتى نيست كه روان شناسان و روان كاوان و جامعه شناسان ، تا اين اندازه به سال هاى اول زندگى كودك و محيط حيات وى اهميت مى دهند.

دايره محدود خانواده بعدا توسعه يافته و همبازى ها را نيز فرا مى گيرد و سپس بيش از پيش گسترش يافته و شامل همدرسان و آموزگاران و دوستان و سرانجام عده كثيرى از خارجيان مى گردد و همه آنان در اجتماعى ساختن كودك تاءثيردارند.»(١٠١)

خلقيات خوب يا بد اجتماعى و صفات سازگارى با محيط، به دو صورت در ضمير فرزندان بشر مستقر مى شود و استعداد اجتماعى شدن آنان را به فعاليت مى آورد: يكى دانسته و به طور آگاه و ديگرى ندانسته و به صورت ناآگاه

بعضى از صفات اجتماعى است كه مربيان و اطرافيان كودك به او مى آموزند و مكرر به وى خاطرنشان مى كنند و طفل نيز با توجه و آگاهى ، آن ها را فرا مى گيرد و عملا به كار مى بندد. رفته رفته بر اثر تكرار، به آن صفات عادت مى كند و در آينده برنامه زندگى اجتماعى اش مى گردد. مثل آن كه مادر به طفل مى گويد هميشه پاكيزه باش دست و صورتت را بشوى در حضور دیگران درست بنشين و زياد حرف نزن يا آموزگار به نوآموز مى گويد دست در كيف همكلاسى ات مكن همبازى ات را آزار مده به معلم احترام كن در كلاس مودب باش و كارهايى نظاير اينها.

بعضى از صفات است كه طفل بدون آن كه به وى بياموزند يا خودش خواسته باشد، به طور ناآگاه از محيط خانه و مدرسه و كوچه و بازار ياد مى گيرد و ندانسته به آن خلقيات متخلق مى شود. مثلا در خانه اى كه پدر و مادر ترسو هستند، در خانه اى كه والدين و اطرافيان كودك خرافى و معتقد به موهومات باشند، در آموزشگاهى كه معلم فحاش و بد زبان است و در كوچه اى كه همسايگان و همبازيهاى كودك زورگو و متجاوزند، بدون آن كه بداند يا بخواهد، تحت تاءثير واقع مى شود و به طور ناآگاه ترسو و خرافى و بدزبان و زورگو بار مى آيد و طبع اجتماعى اش با همان صفات مذموم و خلقيات ناپسند ساخته مى شود.

خلاصه آن كه محيط خانواده و آموزشگاه و ساير اطرافيان كودك سازنده خلق و خوى اجتماعى وى هستند. آنان اند كه با روش هاى پسنديده يا ناپسند خود، به طور آگاه يا ناآگاه ، شخصيت طفل را پايه گذارى مى كنند و استعداد اجتماعى شدن كودك را به فعليت مى آورند. آنان اند كه در طول دوران كودكى ، طفل را براى زندگى اجتماعى آماده مى كنند و او را براى همكارى با مردم و سازش با محيط مجهز مى سازند.

كسى كه از دوران شيرخوارگى تا پايان ايام بلوغ ، به خوبى تربيت يافته و استعداد اجتماعى اش با وضع شايسته اى به فعليت رسيده است ، كسى كه در محيط خانه و مدرسه و كوى و برزن به درستى بار آمده و به طور آگاه يا ناآگاه خلقيات پسنديده اى را از اطرافيان خود فرا گرفته است ، وقتى به دوران جوانى مى رسد و وارد جامعه مى گردد، واجد شرايط لازم زندگى اجتماعى است او قادر است با مردم به خوبى بياميزد و به آسانى عضو مفيد اجتماع گردد. او مى تواند خويشتن را با شرايط گوناگون محيط تطبيق دهد و خود را با تحولات سريع اجتماعى هماهنگ سازد.

بر عكس ، كسى كه از طفوليت بد تربيت شده و طبع اجتماعى اش شكل نامناسب به خود گرفته ، كسى كه از اطرافيان خود دانسته يا ندانسته صفات بد كسب كرده و با شخصيت ناپسند بار آمده است ، وقتى وارد جامعه مى شود، در سازش با محيط، ضعيف و ناتوان و احيانا وامانده و غير قادر است او در جوانى ، بر اثر عجز، از هماهنگى با اجتماع و تطبيق دادن خود با محيط، همواره ناراحت و نگران است و مكرر با ناكامى و شكست مواجه مى شود و اين آشفتگى روحى ممكن است وى را به كارهاى ناروايى وادار كند و از خود عكس العمل هاى نامطلوبى بروز دهد.

گرچه خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن سه عامل نيرومند در پايه گذارى شخصيت و ساختن خلق و خوى فرزندان بشر است و آدمى خواه ناخواه تحت تاءثير اين سه محيط مقتدر قرار دارد، ولى محيط اجتماعى ، كه آخرين كلاس ساختن اخلاق و شخصيت آدمى است ، به مراتب قوى تر از آن سه محيط است

«گفته اند كه هر جامعه اى ارگانيسم اعضاى خود را تحت سازمان معينى در مى آورد و به اصطلاح ، افراد را واجد نوع معينى از شخصيت مى كند. گفته اند با آن كه وجود اختلافاتى بين شخصيت هاى افراد يك جامعه جدايى مى افكند، اعضاى هر جامعه اى در زمينه شخصيت ، داراى همانندى هايى هستند و از اين جاست كه انگليسى آرام به آسانى از فرانسوى پر شور متمايز است و آلمانى پرخاشگر با ايتاليايى خون گرم يكسان نيست و ژاپنى قانون شناس با كره اى گردنكش فرق دارد و همچنين كرارا از جنگ پرستى سرخ پوستان ماندان و آرامش دوستى سرخ پوستان زونى و فزون جويى قبيله مانو و كناره گيرى و رخوت قوم بالى سخن رفته است بايد ديد كه علت اين اختلافات چيست ؟»(١٠٣)

كشش هاى اجتماعى

كشش هاى اجتماعى به اندازه اى نيرومند و تواناست كه عموم مردم ، به استثناى افراد بزرگ و نوابغ ، از تمام مقرراتش پيروى مى كنند و بدون انديشه و فكر، خويشتن را با آداب و سنن آن منطبق مى سازند. محيط نيرومند اجتماع قادر است به آسانى جوانان را همرنگ خود نمايد و صفات و خلقيات خانوادگى آنان را كه هم آهنگ روش هاى اجتماعى نيست ، به دست فراموشى بسپارد.

قال علىعليه‌السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم(١٠٥)

هر گاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عموم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افراد جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مى گيرد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مى كند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكر رفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.»(١٠٧)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است : هر مسلمانى كه در بلد كفر به مشركى وارد شود و در آنجا اقامت گزيند، من از وى برى و بيزارم

عن اميرالمؤ منينعليه‌السلام قال : من الكبائر قتل المومن عمدا الى ان قال و التعرب بعد الهجرة(١٠٩)

حضرت رضاعليه‌السلام در نامه اى كه به سئوالات محمد بن سنان جواب داده ، نوشته است : خداوند تعرب بعد از هجرت را حرام كرده ، زيرا حقيقت اين عمل ، برگشت از دين خدا و ترك يارى و تقويت پيامبران الهى است به علاوه ، اين كار مفاسدى در بر دارد و حقوق صاحبان حق را باطل خواهد ساخت

اراده اجتماع مظهر بزرگ ترين نيرو و به وجود آورنده عظيم ترين قدرت است مردم يك جامعه وقتى چيزى را بخواهند و براى نيل به آن جنبش كنند، خواه حق باشد يا باطل ، ظالمانه باشد يا منصفانه ، سرانجام به آن مى رسند و به خواسته خويش جامه عمل مى پوشند.

قال علىعليه‌السلام : ارجاف العامة بالشى ء دليل على مقدمات كونه.(١١١)

و نيز فرموده است : فرو رفتن افكار مردم در چيزى ، زمينه موجود شدن و تحقق يافتن آن است

در محيط نيرومند و تواناى اجتماع ، فرد به صلاح و فساد فكر نمى كند و به عواقب كار خود نمى انديشد. او در دست اجتماع ، مانند تخته پاره كوچك و ناچيزى است كه در مسير حركت سيلاب عظيم و بنيان كنى قرار گرفته است كوركورانه حركت مى كند و جامعه به هر طرف كه مى رود، وى را با خود مى برد.

«بنا به فرضيه لوبن ، فرد در اجتماع شخصيت آگاه خود را از دست مى دهد و تابع تلقينات جمعيت مى گردد. درست مانند معمول هيپنوتيسم كه به فرمان عامل است فردى كه جزء جمعيتى در مى آيد، در نردبان مدنيت چندين پله پائين تر مى آيد. شخص ممكن است فوق العاده با تربيت و عاقل باشد و در حال انفرادى سخت درباره عواقب كردار و رفتار خويش بينديشد، لكن در ميان جمع ممكن است تبديل به يك وحشى گردد و بدون تفكر و تاءمل ، در تحت سلطه غريزه ، به هر اقدامى تن در دهد. انسان در جمع به درجه وحشيگرى سقوط مى كند و از هر تلقينى ، كوركورانه و بدون چون و چرا، پيروى مى نمايد و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مى زند. به نظر لوبن ، فرد در ميان جمعيت حكم شنى را در ميان خرمن شن دارد كه باد به ميل خود هر جا بخواهد آن را مى برد.»(١١٣)

علىعليه‌السلام درباره غوغا فرموده : آنان مردمى هستند كه وقتى به هم بپيوندند و حركت اجتماعى كنند، ضرر مى زنند و چون متفرق گردند و به كارهاى فردى خود بپردازند، منفعت مى رسانند.

غوغاى اجتماعى

غوغاى اجتماعى ، مانند بيمارى هاى سارى ، خيلى زود دامن گير همه مى شود و قدرت نيرومند اجتماع به طور ناآگاه عموم افراد را به خود جذب مى كند و با سرعت به هدف خويش جامه عمل مى پوشد و تنها افراد بسيار قوى و نيرومند ممكن است شخصيت خود را حفظ كنند و خويشتن را از جريان هاى مخرب و نامطلوب بركنار نگاه دارند.

در جنبش هاى لجام گسيخته ، افراد متجاوز، از فرصت اجتماع مردم سوء استفاده مى كنند و در ميان موج جمعيت ، به طور ناشناس ‍ خسارات و ويرانى هايى را به بار مى آورند و به جرايم و جناياتى دست مى زنند و سرانجام چون شناخته نمى شوند، مورد تعقيب كيفرى و مجازات قانونى قرار نمى گيرند.

قال علىعليه‌السلام : هم الذين اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم يعرفوا.(١١٥)

«در ميان گروهى از افراد كه داراى هدف مشتركى هستند، فرد قدرتى احساس مى كند كه در حال انفرادى فاقد آن است گذشته از اين جزء، گروهى بودن موجب ناشناختگى و در نتيجه موجب عدم مسئوليت است بنابراين ، عضو يك جمعيت ، از قيد و بند هر گونه بازرسى خويشتن را آزاد مى داند و بدون توجه به عواقب كار، براى مبادرت به هر گونه اقدامى آماده مى گردد.

گذشته از اين ، در گروهى كه داراى هدف مشتركى باشد، نيروى تلقين فوق العاده قوى است و اين كيفيت موجب بروز وضعى مى گردد كه يك فكر يا حس تلقين شده ، به سرعت همه افراد جمعيت را فرا مى گيرد.

افرادى كه داراى شخصيت بسيار نيرومند باشند و بتوانند در مقابل نيروى تلقين مقاومت ورزند و بر خلاف امواج شنا كنند، بسى نادرند. منتهى كارى كه بتوانند انجام دهند آن است كه عقايد دگرى اظهار دارند و تفرقه اى ايجاد كنند و از همين طريق ، جمعيت ها در بسيارى از موارد از مبادرت به اقدامات ظالمانه و وحشيانه خوددارى كرده اند.»(١١٧)

اگر جامعه دستخوش تحول و تغيير گردد و در اجتماع ، روش هاى تازه اى مخالف تربيت هاى خانوادگى معمول شود، جوانان در اتخاذ تصميم دودل و مردد مى گردند و در حفظ رسوم خانوادگى يا پيروى از روش هاى تازه اجتماعى متحير مى شوند. همين ناراحتى و عدم اطمينان مى تواند باعث تزلزل اخلاق و اختلال شخصيتشان گردد.

متاءسفانه در جهان كنونى ، يعنى دنياى صنعت و ماشين ، روش هاى اجتماعى به سرعت عوض مى شود و آداب و رسوم عمومى در مدت كوتاهى تغيير شكل مى يابد. در خلال اين تحولات سريع ، چه بسيار نارواها در نظر مردم روا مى شود و رواها ناروا مى گردد.

به عبارت ديگر، آداب و رسوم اجتماعى ، در گذشته و حال ، همواره دستخوش تحول و انقلاب بوده و هرگز قرار و ثبات نداشته و ندارد، با اين تفاوت كه در ادوار گذشته ، تحولات اجتماعى با آرامى و در طى يك يا چند قرن صورت مى گرفت ، ولى در عصر ماشين تغيير و تحول به قدرى سريع انجام مى شود كه ممكن است در طول زندگى يك نسل ، تحولات گوناگونى در شئون اساسى اجتماع پديد آيد و بسيارى از رسوم عادى يا سنن اخلاقى ، كه يك روز در جامعه مطلوب و مورد قبول بوده ، روز ديگر وازده و مطرود شناخته شود. بديهى است كه در چنين وضعى بيشتر جوانان دچار كشمكش هاى درونى مى شوند و از تضاد و ناسازگارى تربيت هاى خانوادگى با روش هاى نوين اجتماعى ناراحت و نگران مى گردند.

براى آن كه اولياى اطفال و همچنين نسل جوان تا اندازه اى به اهميت اين مشكل بزرگ اجتماعى و تربيتى واقف شوند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروا بدانند و براى آن كه نقش صنعت و ماشين در تغيير سريع آداب اجتماعى و سنن اخلاقى واضح گردد، لازم است پيرامون آن ها به اختصار گفت و گو شود.

از روزگارهاى گذشته تاكنون ، هر يك از ملل و اقوام بشرى ، با اختلاف شرايط حيات و مغايرت نژاد و تفاوت مذهب و زبان ، يك سلسله مقرراتى را به نام آداب و رسوم اجتماعى پذيرفته و در اداره امور زندگى بر اساس همان آداب و رسوم با يكديگر برخورد داشته و دارند.

«آداب و رسوم اجتماعى عبارت از مقررات و روش هاى معمولى است كه از نسل هاى پيشين به نسل هاى بعد انتقال يافته و بر حسب ضروريات ، آداب تازه اى به آن اضافه مى شود.

سمنر، آداب اجتماعى را به منزله تنها وسيله تطبيق فرد با اجتماع مى داند. آداب اجتماعى شامل كليه رسوم متداول زندگى ، اعم از جزيى ترين و جدى ترين رسم هاست و تعداد اين آداب از اندازه خارج است .»(١١٩)

در نظر مردم ، تمام مقررات عادى و آداب و رسوم اجتماعى ارزش يكسان ندارند و جامعه همه آن ها را به يك چشم نمى نگرد، بلكه بعضى را مهم و لازم الاجرا و بعضى را عادى و قابل تخلف مى داند.

سنن و مقرراتى كه ناشى از عقايد مذهبى يا مبانى ملى است و در سعادت و خوشبختى جامعه نقش مؤ ثرى دارد، مهم و غير قابل اغماض است و سرپيچى از آن ها مايه زيان مادى و معنوى است ، ولى آداب و رسومى كه زاييده افكار عادى و ناشى از روش هاى سطحى زندگى است ، چندان قابل ملاحظه نيست و ممكن است كسانى در اجتماع آن ها را ناديده انگارند و عملا از انجامشان سرباز زنند.

بعضى از جامعه شناسان ، قسم اول ، يعنى آداب و رسومى را كه حاوى سعادت و مايه رستگارى مردم است ، به سنن تعبير كرده و قسم ديگر را كه روش هاى عادى اجتماع است ، آداب و رسوم خوانده اند.

«آن دسته از آداب و رسوم كه به نظر جامعه ، رعايت آنها براى رفاه و نيك بختى مردم ضرورى است و تخلف از آن ها حيات جامعه را به خطر مى افكند، سنن خوانده مى شود.

بنا بر تعريف سمنر و كلر، سنن عبارت از آداب و رسومى است كه متضمن فكر رفاه و صلاح جامعه باشد و آدمى را بر آن دارد كه خود را با آنها وفق دهد، گو اين كه هيچ اجبارى از طرف مقامى به وى وارد نيايد. در اثنايى كه انسان مى تواند آداب و رسوم عادى را بدون گوشمالى و مجازات شديدى زير پا بگذارد، هرگز جراءت آن را ندارد كه سنتى را ناديده انگارد، زيرا از اين تخلف ، زيان بزرگ خواهد ديد. سنن معمولا بر اثر مذهب تقويت مى گردد.»(١٢١)

عقلا و خردمندان كه از دگرگونى هاى اجتناب ناپذير جامعه باخبرند و از تغيير مقتضيات زمان آگاه اند، هرگز در تحولات اجتماعى خود را نمى بازند و راه صحيح زندگى را گم نمى كنند، بلكه تغييرات اجتماعى را با كمال دقت مورد توجه قرار مى دهند و با پيشرفت هاى اساسى و ثمر بخش زمان پيش مى روند. خويشتن را با شرايط تازه محيط منطبق مى سازند و عملا از آداب و رسومش پيروى مى كنند.

قال علىعليه‌السلام : اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه(١٢٣)

و نيز فرموده است : كسى كه عارف به مقتضيات زمان است ، و از دگرگونى هاى پى گيرش آگاهى دارد، شايسته است هرگز خويشتن را از تحولات و تغييرات اجتناب ناپذيرش در امان نداند.

آداب و رسوم اجتماعى

آداب و رسوم اجتماعى هر زمان به منزله برنامه عمل و خط مشى زندگى مردم آن زمان است هر فردى با به كار بستن آن برنامه مى تواند به شايستگى با مردم بياميزد و خويشتن را با مقتضيات زمان خود منطبق سازد. پدران و مادران دانا موظف اند در تربيت فرزندان متوجه مقتضيات زمان باشند. آنان را با شرايط محيط تربيت كنند و به صفات متناسب زمان ، كه شرط حسن سازگارى با اجتماع است ، مجهزشان نمايند.

قال علىعليه‌السلام : لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم(١٢٥)

راسل در كتاب ديگرش گفته :

«اشخاصى هستند، از جمله انيشتين ، كه به زعم آن ها محتمل است كه انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين معدودى موفق شود با مهارت شگرف علمى خود، خويشتن را نابود كند.»(١٢٧)

وا ستان از دست ديوانه سلاح

تا ز تو راضى شود عدل و صلاح

چون سلاحش هست و عقلش نى ببند

دست را ورنه صد آرد گزند

بد گهر را علم و فن آموختن

دادن تيغ است دست راهزن

تيغ دادن در كف زنگى مست

به كه آيد علم ناكس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قِران

فتنه آرد در كف بد گوهران

در دنياى ماشين شرايطى به وجود آمد كه بين بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى جوانان قهرا فاصله افتاد و باعث تعويق ازدواجشان گرديد، زيرا كسى كه مى خواهد در جهان صنعت زندگى كند و خود را با شرايط و مقتضيات آن منطبق سازد، بايد ساليان دراز درس بخواند و به يكى از فنون دنياى ماشين آشنا شود تا بتواند درآمد مناسبى براى خود پايه گذارى كند و از آن راه زندگى خود و عائله خويش را تاءمين نمايد.

در اين فاصله دراز، تمايل جنسى به جوانان فشار مى آورد و آنان را در مضيقه و تنگناى قرار مى دهد. به علاوه ، تماشاى فيلم هاى مهيج و شهوت انگيز، كه خود از فرآورده هاى زندگى ماشينى است ، كشش تمايل جنسى را تشديد مى كند و بر فشار طبيعى شهوت جوانان مى افزايد. همچنين ديدن زنان نيمه عريان در كوچه و خيابان ، آتش شهوت جوانان را به شدت مشتعل مى سازد و نيروى عفت و اخلاق را در نهادشان تضعيف مى كند. در اين موقع است كه بسيارى از پسران و دختران جوان راه فساد و تباهى را در پيش مى گيرند و عملا به مقررات اخلاقى و سنن اجتماعى پشت پا مى زنند.

ويل دورانت مى گويد:

«ناگهان كارخانه ها ظاهر شد و مردان و زنان و فرزندان خانه و خانواده را ترك گفتند تا در ساختمان هاى غم انگيزى كه نه براى پناه دادن انسان ها، بلكه براى حمايت ماشين ها ساخته شده بود، به نحو فردى ، نه خانوادگى ، كار كنند و مزد خود را نيز به نحو فردى دريابند.

شهرها بزرگ تر شدند و مردان به جاى بذرافشانى و جمع خرمن در مزارع ، در امكنه كثيف و تاريك با تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند.

ظهور ماشين هاى نو، عمل زندگى و درك آن را سال به سال مشكل تر ساخته است بلوغ و پختگى ذهنى در شهر ديرتر از مزرعه حاصل شد. در دنياى ماشين ، مردان بيست ساله شهرهاى جديد، در برابر تغيير و غموض روز افزون اوضاع ، به مثابه كودكان شدند و ده سال ديگر لازم آمد تا اشتباهات آن ها برطرف گردد. دوران رشد درازتر گشت و تعليم و تربيت وسيعى لازم آمد تا ذهن را با وظايف حيات جديد آشنا سازد.»(١٢٩)

نتيجه آن كه در دنياى ماشين ، نه تنها آداب و رسوم عادى در معرض دگرگونى سريع قرار دارد، بلكه سنن ثابت اجتماعى و مقررات اساسى اخلاق نيز دستخوش تحول و تغيير قرار گرفته و بر اثر فساد اخلاق و ناپاكى محيط، بسيارى از فضايل و پاكى ها مطرود شناخته شده و بسيارى از رذايل و ناپاكى ها مطلوب و مقبول جامعه قرار گرفته است

قال علىعليه‌السلام : اذا خبث الزمان كسدت الفضائل و ضرت و نفقت الرذائل و نفعت(١٣١)

مسلمين جهان نيز مانند ساير ملل و اقوام تحت تاءثير تحولات دنياى ماشين قرار گرفته و بسيار از سنن اجتماعى و مقررات اسلامى را عملا ترك گفته و آن ها را مزاحم لذايذ و سد راه منافع خود دانسته اند و بر عكس ، به گناهان و ناپاكى هاى بسيارى عملا تن داده و لذت و نفع خويش را در آن ها پنداشته اند.

اولياى گرامى اسلام ، در قرون گذشته ، اين انحطاط و پستى اخلاقى را براى مسلمين پيش بينى كرده ، و در ضمن احاديث متعددى ، تحول سنن اجتماعى و سجاياى انسانى را خبر داده اند.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : ياءتى على الناس زمان السنة فيهم بدعه و البدعه فيهم سنه و الحليم منهم غادر و الغادر بينهم حليم(١٣٣)

علىعليه‌السلام درباره محيط فاسد مى گويد: گناهكارى و ناپاكى در آن جامعه از اوصاف عادى مردم شده و كف نفس و پاكدامنى باعث شگفتى گرديده است

بديهى است در چنين محيط مسموم و شرايط فاسد اجتماعى ، جوانان به راه فساد و تباهى رانده مى شوند. بناى فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى ، كه محيط خانواده در نهادشان پايه گذارى كرده بود، فرو مى ريزد و شخصيت شايسته اى را كه با مراقبت پدر و مادر، در دوران كودكى فرا گرفته بودند، از ياد مى برند. محيط نيرومند اجتماع ، اخلاقشان را دگرگون مى سازد و صفات شخصيت آنان را با مقتضيات فاسد محيط و شرايط گمراه كننده اجتماع هماهنگ مى نمايد.

تنها كسانى مى توانند از فساد و گمراهى مصون بمانند كه در راه انجام سنن اسلامى و وظايف انسانى ، مجاهده كنند و بر شهوات و تمايلات غير مشروع خود حاكم باشند. شخصيت خويش را نبازند و عنان نفس سركش را هرگز از دست ندهند و اين كار بسى دشوار و مشكل است

شخصيت عادى يا انقلابى جوان

قال الله العظيم فى كتابه :( قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ) .(١٣٥)

«حساسيت در دوران بلوغ يك نوع كيفيت جذبه و شيفتگى به خود مى گيرد، روسو، در كتاب اميل ، رسيدن سنين شور و شيفتگى را مورد تمجيد قرار داده و شاتوبريان نيز صداى او را منعكس ساخته است منظور از اين شور و شيفتگى چيست ؟ منظور از آن يك نوع احساس مفرط و مخالف است كه مى تواند سراسر وجدان را احاطه نمايد، انرژى شخص را كاملا تجهيز كند و رفتار و كردار را در جهت معينى سوق دهد. اين همان چيزى است كه در كيفيت محبت يا نفرت و كراهت جوانان ديده مى شود.»(١٣٧)

حيوانات ، كه در پرتو هدايت تكوينى خداوند، در چهار چوب غرايز زندگى مى كنند، روش هاى يكنواختى دارند كه در طول قرن هاى متمادى همواره ثابت بوده و هرگز تغيير شكل نمى دهند. ولى بشر با استفاده از نيروى خلاقه عقل ، پيوسته در مسير ترقى و تكامل است و با گذشت زمان ، برنامه هاى تازه اى را در زندگى خود طرح مى كند و در راه هاى جديدى قدم مى گذارد.

بشر در طول قرن ها، بر اثر پيشرفت هاى تدريجى علوم ، به قسمتى از اسرار طبيعت پى برده و به نفع خود بهره بردارى كرده است دانشمندان ، در هر عصرى از تجربيات خود در راه بهتر زيستن استفاده نموده و قيافه زندگى را تغيير داده اند و به تمام مظاهر آن رنگ هاى تازه ترى بخشيده اند.

خلاصه ، بشر با گذشت زمان ، مدارج تكامل را پيموده و همچنين مى پيمايد.

مردان عاقل كسانى هستند كه از مقتضيات زمان خود آگاه باشند و خويشتن را با تحولات صحيح و شايسته آن تطبيق دهند. اين مطلب در روايات اسلامى با عبارات مختلفى خاطر نشان شده است

عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال فى حكم داودعليه‌السلام : على العاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه(١٣٩)

امام صادقعليه‌السلام فرموده : كسى كه عالم به مقتضيات زمان خود باشد، مورد هجوم اشتباهات قرار نمى گيرد.

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد.(١٤١)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده كرد كه توسعه فتوحات اسلامى و بسط امور نظامى ايجاب مى كند كه بعضى از اصحابش با سلاح هاى جديد آشنا شوند. به همين جهت ، دو نفر از اصحاب خود را به جرش ، كه يكى از روستاهاى يمن بود، فرستاد تا اطلاعات لازم را فرا گيرند.


4

5