زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)33%

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام) نویسنده:
گروه: زنان

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15277 / دانلود: 5162
اندازه اندازه اندازه
زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جوانان‌ و مذهب‌

در مكتب‌ اسلام‌ براي‌ رام‌ كردن‌ غرائز وتعديل‌ تمايلات‌ نفساني‌، ازعقل‌، علم‌، تربيت‌، حياء اجتماعي‌، نظارت‌ ملّي‌، قوانين‌ كيفري‌صحبت‌ شده‌ است‌. ولي‌ بزرگترين‌ قدرتي‌ كه‌ در اين‌ آئين‌ مقدّس‌ براي‌مهاركردن‌ غرائز مورد استفاده‌ واقع‌ شده‌ و نتايج‌ بزرگ‌ و ثمربخش‌ به‌بار آورده‌، احساس‌ مذهب‌ است‌. دانشمندان‌ اذعان‌ كرده‌اند كه‌ تقريباًاز سن‌ّ دوازده‌ سالگي‌، تمايل‌ و علاقه‌ و عشق‌ به‌ مذهب‌ در انسان‌ پيدامي‌شود. «موريس‌ دبس‌ مي‌گويد: گويا همه‌ روانشناسان‌ در اين‌ نكته‌متّفقند كه‌ مابين‌ بحران‌ تكليف‌ و جهش‌ ناگهاني‌ احساسات‌ مذهبي‌،ارتباطي‌ وجود دارد. در اين‌ اوقات‌ يك‌ نوع‌ نهضت‌ مذهبي‌ حتي‌ دركساني‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ سابق‌ بر اين‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌مذهب‌ و ايمان‌ لاقيد بوده‌اند، حداكثر اين‌ احساسات‌ مذهبي‌ درحدود ۱۶ سالگي‌ پيدا مي‌شود». جالب‌ آنكه‌ تمايل‌ به‌ مذهب‌ در ١٢سالگي‌ كه‌ آغاز فعاليت‌ بلوغ‌ است‌، آشكار مي‌شود. در آن‌ موقع‌ غرائزهنوز بخوبي‌ شكفته‌ نشده‌اند و مزاج‌ كودك‌ اسير طغيان‌ شهوات‌نيست‌. گوئي‌ خداوند حكيم‌ به‌ صورت‌ پيشگيري‌ قبل‌ از بروز طوفان‌ وطغيان‌ غرائز، وسيله‌ مهار كردنشان‌ را آماده‌ نموده‌ است‌ ودوران‌ چندساله‌ بلوغ‌ را مهلت‌ خودسازي‌ و پرورش‌ احساس‌ مذهب‌ قرار داده‌ است‌.

در اين‌ رابطه‌ بايد به‌ دو نكته‌ توجه‌ نمود: يكي‌ آنكه‌ اين‌ احساس‌مذهبي‌ بايد در مسير صحيح‌ هدايت‌ شود. در دنيايي‌ كه‌ صدهامذهب‌ انحرافي‌ وجود دارد و مطالب‌ خرافي‌ فراواني‌ در دينهاي‌تحريفي‌ نهفته‌ است‌ و اين‌ مطالب‌ در عصر حاضر با پيشرفتهاي‌ علمي‌نمي‌ سازد، گاهي‌ جوان‌ را دچار شك‌ و بي‌ديني‌ مي‌كند. فقط‌ اسلام‌عزيز كه‌ دين‌ تعقل‌ و تفكر است‌، دين‌ علم‌ و تعلّم‌ است‌ و آئين‌ خلقت‌و فطرت‌ است‌ و دين‌ خالي‌ از اوهام‌ و خرافات‌ است‌، مي‌تواند حس‌مذهبي‌ جوانان‌ را اشباع‌ نمايد. كتاب‌ مسلمانان‌، قرآن‌ با پرستش‌ بت‌ وگاو و ستاره‌ و ماه‌ و با تمام‌ عقايد خرافي‌ مبارزه‌ كرده‌ است‌ و بشر را به‌توحيد عقلي‌ و علمي‌ و عملي‌ هدايت‌ فرموده‌ است‌. اسلام‌ باخرافات‌ جاهلانه‌ و با تثليث‌ (خدايان‌ سه‌ گانه‌ مسيحيت‌) كه‌ مذهب ‌شايع‌ غرب‌ است‌ مبارزه‌ نموده‌ است‌. تنها اسلام‌ است‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌مطلب‌ خرافه‌ و وهم‌ و خلاف‌ عقل‌ سالم‌ ندارد.

دوم‌ پرورش‌ اين‌ حس‌ مذهبي‌ است‌. اولين‌ برنامه‌ اسلام‌ براي‌ پرورش‌اين‌ حس‌، دعوت‌ انسانها به‌ خداوند بخشنده‌ و مهربان‌ است‌.بخشندگي‌ و مهرباني‌ دو صفت‌ مطبوع‌ و دلپذيري‌ است‌ كه‌ پروردگار رامحبوب‌ نوجوان‌ مي‌كند و عواطف‌ و احساسات‌ او را براي‌ دوست‌داشتن‌ خداوند عزيز، تهييج‌ مي‌نمايد و بهر نسبتي‌ كه‌ محبتش‌ به‌ خدابيشتر شود، دين‌ و ايمانش‌ محكمتر مي‌گردد.

امام‌ پنجم‌عليه‌السلام فرمود: آيا دين‌ جز محبت‌ چيز ديگري‌ است‌؟

دين‌ اسلام‌ بر محبّت‌ بنا شده‌ است‌. عشق‌ به‌ خدا و نمايندگان‌ خدا ومؤمنين‌ به‌ خدا. در قرآن‌ براي‌ واداشتن‌ انسانها به‌ نيكيها و بازداشتن‌ ازبديها، بازبان‌ محبت‌ واحساس‌ سخن‌ گفته‌ و به‌ دوست‌ داشتن‌ ودوست‌ نداشتن‌ خدا تكيه‌ كرده‌ است‌. مانند: خدا دادگران‌ را دوست‌دارد. خدا توبه‌ كنندگان‌ را دوست‌ دارد. خدا نيكوكاران‌ را دوست‌ دارد.خدا صابران‌ را دوست‌ دارد.

و مي‌فرمايد: خدا ستمكاران‌ را دوست‌ ندارد. خدا مفسدين‌ را دوست‌ندارد. خدا ظالمين‌ را دوست‌ ندارد. خدا خائنين‌ را دوست‌ ندارد. خدامستكبرين‌ را دوست‌ ندارد.

عبادات‌ هم‌ بر پايه‌ تقرب‌ و نزديكي‌ به‌ خدا انجام‌ مي‌شود. مانند: نمازمي‌خوانم‌ براي‌ نزديكي‌ بخدا. روزه‌ مي‌گيرم‌ براي‌ نزديكي‌ بخدا.

براي‌ پرورش‌ حس‌ مذهبي‌ جوان‌ بايد چند مرحله‌ راطي‌ كرد:

١ـ آنها را با استدلال‌ ساده‌ با خدا آشنا نمائيم‌.

٢ـ خدا را با صفات‌ نيكويش‌ مانند رحمان‌ و رحيم‌ و آمرزنده‌ بودن‌معرفي‌ كنيم‌.

۳ ـ از دوستي‌ خدا با آنها حرف‌ بزنيم‌. «اي‌ پيامبر بگو: اگر خدا رادوست‌ داريد از من‌ پيروي‌ كنيد تا خدا هم‌ شما را دوست‌ داشته‌ وگناهانتان‌ را بيامرزد و خدا آمرزند و مهربان‌ است‌».

٤ـ نوجوانان‌ را به‌ عبادات‌ واجب‌ و مستحب‌ عادت‌ داده‌ و نماز را ازهفت‌ سالگي‌ به‌ آنها آموزش‌ دهيم‌.

اگر پرورش‌ مذهبي‌ نوجوان‌ از دوازده‌ سالگي‌ بدرستي‌ انجام‌ پذيرد، اودر ۱۶ سالگي‌ يك‌ فرد معتقد و با ايمان‌ خواهد بود و با اين‌ احساس‌مي‌تواند در مقابل‌ تمايلات‌ نفساني‌ و شهوات‌، مقاومت‌ كند و ازتندروي‌ و طغيان‌ بركنار بماند. امّا برعكس‌، نوجواني‌ كه‌ احساسات‌مذهبيش‌ مورد حمايت‌ و پرورش‌ قرار نگرفته‌ و احياناً سركوب‌ شده‌باشد، نوجواني‌ كه‌ خواهش‌ معنويش‌ ارضاء نگشته‌ و نور ايمان‌،ضميرش‌ را روشن‌ ننموده‌ باشد، در ۱۶ سالگي‌ محكوم‌ تمايلات‌غريزي‌ و شهوي‌ خواهد بود و عواطف‌ مذهبي‌ پرورش‌ نيافته‌اش‌ قادرنيست‌ او را در مقابل‌ انحرافات‌ ايمني‌ بخشد.

عبادات‌ واجب‌ و مستحبي‌ كه‌ در اسلام‌ تشريع‌ شده‌ و همچنين‌ دعا ونيايش‌ در پيشگاه‌ الهي‌ از عوامل‌ مؤثر در تحكيم‌ دوستي‌ و محبت‌پروردگار است‌. نماز ارتباط‌ دهنده‌ انسان‌ به‌ خالقش‌ مي‌باشد. نمازگزارروزي‌ چند بار به‌ پيشگاه‌ خدا مي‌رود و مراتب‌ دوستي‌ خود را بامحبوبش‌ تجديد مي‌كند.

اگر گناهاني‌ كرده‌ آنها را بوسيله نماز پاك‌ مي‌كند و اگر چند قدمي‌ ازخدايش‌ دور شده‌، بوسيله‌ نماز بعدي‌ به‌ خدايش‌ برمي‌گردد. خداي‌واقعي‌ آنقدر رحمت‌ و عطوفت‌ دارد كه‌ باب‌ توبه‌ بر روي‌ همه‌ گشوده‌است‌. اگر انسان‌ آلودگي‌ پيدا كرد، راه‌ بازگشت‌ به‌ پاكي‌ و خدا بازاست‌. حتي‌ اگر توبه‌ را شكست‌ و باز آلوده‌ شد، باز هم‌ راه‌ بازگشت‌دارد و باصطلاح‌: اگر صدبار توبه‌ شكستي‌ باز آي‌! خالقي‌ كه‌ درگرفتاريها و سختيهاي‌ زندگي‌، تكيه‌گاه‌ انسان‌ است‌.

علي‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: «يا مَن‌ْ عَلَيْه‌ِ مُعَوَّلي‌!» اي‌ تكيه‌گاه‌ من‌! «يا مَن‌ْ اِلَيْه‌ِشَكَوْت‌ُ اَحْو'الي‌!» اي‌ كسي‌ كه‌ گرفتاريهايم‌ را فقط‌ به‌ او مي‌گويم‌. اين‌ دين‌صحيح‌ و ايمان‌ واقعي‌ است‌ كه‌ انسانها را از انحرافات‌ و آلودگيها دور وپاك‌ كرده‌ و آنها را سعادتمند مي‌نمايد.

امّا بدبختانه‌ دنياي‌ امروز به‌ تمايلات‌ مذهبي‌ جوانان‌ نه‌ تنها كار ندارد بلكه‌ با انواع‌ برنامه‌هاي‌ انحرافي‌ اين‌ حس‌ را در ميان‌ جوانان‌ از بين‌مي‌برد. دنياي‌ غرب‌ آنطور كه‌ براي‌ يك‌ كالاي‌ صنعتي‌ سرمايه‌ گذاري‌كرده‌ و اهميت‌ قائل‌ مي‌شود، براي‌ تربيت‌ صحيح‌ و پرورش‌ حس‌مذهبي‌ ارزش‌ وارجي‌ قائل‌ نمي‌شود.

جوانان‌ و علم‌:

اولين‌ و بهترين‌ بذري‌ كه‌ بايد در زمين‌ با استعداد دل‌ نوجوانان‌ وجوانان‌ افشانده‌ شود، بذر پربركت‌ علم‌ و دانش‌ است‌. علم‌ مايه‌اساسي‌ سعادت‌ و خوشبختي‌ است‌، علم‌ باعث‌ شكفتگي‌ عقل‌ وبروز كمالات‌ انساني‌ است‌ و خلاصه‌ علم‌ پايه‌ محكم‌ تمام‌ افتخارات‌ بشري‌ است‌.

قرآن‌ كريم‌، علماء و دانشمندان‌ را گروه‌ ممتاز جامعه‌ شناخته‌ و برتري‌آنان‌ را نسبت‌ به‌ مردماني‌ كه‌ فاقد علم‌ و دانش‌ هستند، خاطرنشان‌فرموده‌ است‌( قُل‌ْ هَل‌ْ يَسْتَوِي‌ الَّذين‌َ يَعْلَمُون‌َ وَ الَّذين‌َ لا' يَعْلَمُون‌، اِنَّم'ايَتَذَكَّرُ اُولُوا الاَلْباب) . آيا دانشمندان‌ با غير دانشمندان‌ برابرند؟صاحبان‌ خرد تفاوت‌ اين‌ دو گروه‌ را تشخيص‌ مي‌دهند.

علوم‌ مختلف‌ هر يك‌ به‌ فراخور خود، كمالاتي‌ را به‌ جوان‌ عرضه‌مي‌كنند. علوم‌ طبيعي‌، باعث‌ مي‌شود كه‌ انسان‌ با ساختمان‌ وجودخود و ساير موجودات‌ كره‌ زمين‌ تا اندازه‌اي‌ آشنا شود. و به‌ عظمت‌خلقت‌ و نظم‌ عجيب‌ كتاب‌ آفرينش‌ پي‌ ببرد. علوم‌ رواني‌ و تربيتي‌انسان‌ را باروح‌ و روان‌ خود تا اندازه‌اي‌ آشنا ساخته‌ و راههاي‌ كنترل‌اين‌ نيرو را به‌ انسان‌ آموزش‌ مي‌دهد. با اين‌ علم‌ مي‌تواند خوبيها وبديها را بشناسد و عادت‌ كند كه‌ درتمام‌ عمر به‌ خوبيها روي‌ آورد و ازبديها فاصله‌ گيرد. علوم‌ ديني‌ درس‌ خداشناسي‌ و تشكر از آن‌ خالق‌بخشنده‌ را به‌ جوان‌ تعليم‌ مي‌دهد. جوان‌ اگر ديندار شد در مقابل‌بسياري‌ از انحرافات‌ واكسينه‌ و ايمن‌ مي‌گردد.

امام‌ صادق‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: «دوست‌ ندارم‌ جواني‌ از شما را ببينم‌ مگراينكه‌ روزش‌ را با يكي‌ از دو حالت‌ آغاز كرده‌ باشد، يا تحصيل‌ كرده‌ وعالم‌ باشد (و از علمش‌ را به‌ ديگران‌ بياموزد) و يا دانشجو و مشغول‌تحصيل‌ علم‌ و دانش‌ باشد. پس‌ اگر جواني‌ اين‌ دوحالت‌ را نداشت‌، دروظيفه‌اش‌ كوتاهي‌ كرده‌ و اگر كوتاهي‌ كرد عمرش‌ را ضايع‌ نموده‌ واگر عمرش‌ را ضايع‌ نمود، به‌ گناهكاري‌ منجر مي‌شود و اگر گناه‌ كردبخداوندي‌ كه‌ پيامبر را به‌ نبوّت‌ فرستاد، در عذاب‌ الهي‌ ساكن‌ مي‌گردد».

حضرت‌ موسي‌عليه‌السلام گفت‌: خدايا كدام‌ انسان‌ را بيشتر دشمن‌ داري‌؟فرمود: آنكه‌ شبها چون‌ مردار افتاده‌ و روزها عمر خود به‌ بطالت‌ مي‌گذراند.

عده‌اي‌ از جوانان‌ در اين‌ ايام‌ گرانبها، عمر خود را به‌ بوالهوسي‌ وبطالت‌ مي‌گذرانند. اينان‌ در بزرگسالي‌ پيوسته‌ گرفتار پشيماني‌ وندامت‌ مي‌شوند و همواره‌ در آتش‌ افسوسي‌ كه‌ در باطن‌ خويش‌افروخته‌اند مي‌سوزند، ولي‌ افسوس‌ و ندامت‌ براي‌ فرصت‌ از دست‌رفته‌ اثري‌ ندارد. عده‌اي‌ هم‌ قسمتي‌ از عمر عزيز خود را به‌ مطالعه‌كتابهاي‌ موهوم‌ و افسانه‌ هاي‌ غير مفيد و احياناً مضرّ مصروف‌مي‌دارند. اين‌ كتابها آنان‌ را از دنياي‌ واقعيات‌ دور كرده‌ و به‌ دنيايي‌ كه‌غير واقعي‌ و دروغ‌ است‌ مي‌برد.

كتابهاي‌ پليسي‌ و رمانهاي‌ عشقي‌ افكار آنان‌ را از واقعيت‌ دور كرده‌ واراده‌ آنان‌ را ضعيف‌ و كم‌كم‌ موجبات‌ انحرافات‌ اخلاقي‌ را فراهم‌ مي‌كند.

حضرت‌ علي‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: كسي‌ كه‌ خود را به‌ مسائل‌ زائد و غيرلازم‌ سرگرم‌ كند از آنچه‌ كه‌ مهم‌ و مورد آرزوي‌ اوست‌ باز مي‌ماند.

امّا مطالعه‌ وقايع‌ تاريخي‌، قصه‌هاي‌ پيامبران‌ الهي‌، زندگينامه‌ بزرگان‌علم‌ و ادب‌، و امثال‌ آن‌ در تربيت‌ صحيح‌ فكر وپرورش‌ روح‌ ،اثرات‌مهمي‌ را دارد.

اميرالمؤمنين‌ علي‌عليه‌السلام به‌ فرزندش‌ امام‌ حسن‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: اي‌فرزند عزيز! گر چه‌ عمر من‌ باندازه‌ عمر گذشتگان‌ نبوده‌ است‌ ولي‌ دركارهاي‌ آنان‌ فكر نمودم‌ و در اخبار آنان‌ تأّمل‌ نمودم‌ و در آثارشان‌ سيركردم‌ تا جائي‌ كه‌ گويي‌ من‌ هم‌ يكي‌ از آنان‌ بوده‌ام‌! بلكه‌ از نتايج‌ مهمي‌كه‌ به‌ دستم‌ رسيد، گويا من‌ با اولين‌ و آخرينشان‌ عمر نموده‌ام‌ و خوب‌و بدشان‌ را فهميدم‌ و خلاصه‌ اين‌ دانشم‌ را بعد از غربال‌ مطالب‌ زيبا وسودمند از مطالب‌ بي‌فائده‌ و بي‌اثر، براي‌ تو باز مي‌گويم‌.

داستان‌ جواني‌ كه‌ از گذشته‌ عبرت‌ گرفت‌!

در زمان‌ حكومت‌ عبدالملك‌ مروان‌، مرد تاجري‌ بود كه‌ مردم‌ او را به‌درستكاري‌ و امانت‌ مي‌شناختند. و صاحبان‌ كالا، اجناس‌ خود رابطور امانت‌ و به‌ عنوان‌ حق‌العمل‌ كاري‌ نزد وي‌ مي‌گذاشتند. امّا دريكي‌ از معاملات‌ از مسير درستي‌ و امانت‌ منحرف‌ شد و خيانت‌ نمودو طولي‌ نكشيد كه‌ مردم‌ اين‌ خبر را شنيدند و آبروي‌ چندين‌ ساله‌ اوبرباد رفت‌! مردم‌ ديگر بطرف‌ او نمي‌آمدند و او ورشكسته‌ و زيان‌ديده‌ شد. امّا پسر اين‌ تاجر كه‌ جواني‌ فهميده‌ و بافراست‌ بود، از اين‌حادثه‌ عبرت‌ گرفت‌ و تصميم‌ گرفت‌ كه‌ از سرگذشت‌ تلخ‌ پدرش‌عبرت‌ گرفته‌ و هيچگاه‌ خيانت‌ نكند. او وارد بازار كار شد و پس‌ ازمدتي‌ مردم‌ به‌ او اعتماد نمودند و با او معامله‌ مي‌كردند.

روزي‌ افسري‌ كه‌ همسايه‌ آن‌ تاجرزاده‌ بود، نزدش‌ آمد و گفت‌:

من‌ درحال‌ رفتن‌ به‌ جنگ‌ با روم‌ هستم‌. احتمال‌ دارد كه‌ ديگر زنده‌برنگردم‌. اين‌ ده‌ هزار سكه‌ طلا نزد تو امانت‌ باشد. اگر برنگشتم‌، درمواقعي‌ كه‌ همسر و بچه‌هايم‌ محتاج‌ هستند، به‌ آنها بده‌ و هزار سكه‌هم‌ از اين‌ پولها مال‌ خودت‌ است‌! سپس‌ آن‌ افسر خداحافظي‌ كرد وعازم‌ نبرد شد. بعد از مدتي‌ خبر كشته‌ شدن‌ او به‌ خانواده‌اش‌ رسيد.تاجر ورشكسته‌ و پدر تاجر فعلي‌ كه‌ از ده‌ هزار سكه‌ اطلاع‌ داشت‌، نزدپسر آمد و گفت‌: حال‌ كه‌ صاحب‌ اين‌ پولها كشته‌ شده‌ تو بيا ومقداري‌ازاينهارا بمن‌ بده‌ تا رونقي‌ به‌ زندگيم‌ بدهم‌ و بعداً آن‌ را بتوبرمي‌گردانم‌! پسر گفت‌: پدر! تو از خيانت‌ و نادرستي‌ به‌ اين‌ وضع‌افتادي‌! بخدا قسم‌ اگر اعضاء بدنم‌ را قطعه‌ قطعه‌ كنند، من‌ در امانت‌خيانت‌ نخواهم‌ كرد و اشتباه‌ تو را تكرار نمي‌كنم‌!

وقتي‌ زندگي‌ بر خانواده‌ افسر مقتول‌ سخت‌ شد، نامه‌اي‌ به‌ خليفه‌نوشتند و درخواست‌ كمك‌ كردند ولي‌ نتيجه‌اي‌ نگرفتند. اين‌ جوان‌ ازاين‌ مسئله‌ مطّلع‌ شد و فرزندان‌ آن‌ افسر را خواست‌ و به‌ آنها گفت‌: پدرشما براي‌ همچو روزي‌ مقداري‌ سكه‌ نزد من‌ گذاشته‌ است‌. و سفارش‌كرده‌ كه‌ هزار سكه‌ مال‌ من‌ باشد و بقيه‌ را بشما برگردانم‌. آنهاخوشحال‌ شده‌ و گفتند ما دو هزار سكه‌ّ بتو مي‌دهيم‌. جوان‌ پولها را به‌آنان‌ داد و آنان‌ هم‌ دوهزارسكه‌ به‌ او دادند. بعد از چندي‌ خليفه‌دستور داد كه‌ از وضع‌ آن‌ خانواده‌ تحقيق‌ كردند و هنگامي‌ كه‌ ازماجراي‌ امانت‌ داري‌ اين‌ جوان‌ آگاه‌ شد، دستور داد او را احضارنمودند و پُست‌ خزانه‌داري‌ را به‌ او محوّل‌ نمود!

جوانان‌ و استفاده‌ از فرصتها

دوران‌ جواني‌، ايّام‌ مؤاخذه‌ و مسئوليت‌ شخصي‌ است‌، سن‌ّ بيداري‌ وبه‌ خود آمدن‌ است‌، موقع‌ كار و فعاليت‌ است‌. كسي‌ كه‌ در بحبوحه‌جواني‌ به‌ سعادت‌ خود فكر نمي‌كند و در راه‌ خوشبختي‌ مادّي‌ ومعنوي‌ خود گام‌ برنمي‌دارد، جواني‌ كه‌ با سستي‌ و سهل‌انگاري‌بهترين‌ ايّام‌ عمر خود را به‌ رايگان‌ از كف‌ مي‌دهد و از آن‌ فرصت‌بي‌نظير قدرداني‌ نمي‌نمايد، استحقاق‌ توبيخ‌ و كيفر دارد.

امام‌ صادق‌عليه‌السلام در تفسير آية‌ «اَوَلَم‌ْ نُعَمرِّكُم‌ م'ا يَتَذَكَّرُ فيه‌ِ مَن‌ْ تَذَكَّرَ» «آياما بشما عمر نداديم‌ تا كسي‌ كه‌ اهل‌ آگاهي‌ است‌ آگاهي‌ بگيرد؟»فرمود: اين‌ آيه‌ ملامت‌ و سرزنش‌ جوانان‌ غافلي‌ است‌ كه‌ به‌ سن‌ّ بلوغ‌رسيده‌اند و از فرصت‌ جواني‌ خود استفاده‌ نمي‌كنند.

متأسفانه‌ در تمام‌ كشورهاي‌ پيشرفته‌ و در حال‌ رشد و كلاًّ درتمام‌ دنيا،به‌ علّت‌ حاكميت‌ فرهنگ‌ فاسد غربي‌، بسياري‌ از جوانان‌ كشورهاي‌دنيا از صراط‌ مستقيم‌ منحرف‌ شده‌ و عملاً به‌ تمام‌ مقررّات‌ اخلاقي‌ وانساني‌ پشت‌ پا زده‌اند، به‌ همه‌ چيز و همه‌ كس‌ بد بينند و فكر طغيان‌و عصيان‌ در سر مي‌پرورند، اينان‌ در دوران‌ جواني‌ و در پرشورترين‌ايّام‌ زندگي‌، بجاي‌ اميدواري‌ و كوشش‌، دچار يأس‌ و ناميدي‌ شده‌اند،نه‌ به‌ تحصيل‌ دانش‌ علاقه‌ دارند، نه‌ به‌ سعادت‌ فرداي‌ خوداميدوارند، بيشتر آنها به‌ عادات‌ زشت‌ آلوده‌ شده‌اند و فرصت‌گرانبهاي‌ جواني‌ را به‌ ناداني‌ و بوالهوسي‌ از دست‌ مي‌دهند.

جواناني‌ كه‌ خواهان‌ سعادت‌ و خوشبختي‌ خود هستند، كساني‌ كه‌مايلند فرصت‌ جواني‌ را مغتنم‌ بشمرند و بطور كامل‌ از آن‌ بهره‌برداري‌نمايند، لازم‌ است‌ به‌ چهارنكته‌ توجه‌ نمايند:

١ـ دوران‌ جواني‌ يكي‌ از بهترين‌ و پرارج‌ترين‌ فرصتهاي‌ ثمربخش‌ درطول‌ زندگاني‌ است‌.

٢ـ استفاده‌ از فرصت‌ جواني‌ و سعي‌ و كوشش‌ در راه‌ بهره‌برداري‌ ازآن‌، شرط‌ اساسي‌ كاميابي‌ و موفقيت‌ آدمي‌ است‌.

۳ـ خوشبختي‌ و بدبختي‌ هر انساني‌ در ايّام‌ جوانيش‌ پي‌ريزي‌ مي‌شود،جواني‌ كه‌ از فرصت‌ اين‌ اّيام‌ خوب‌ استفاده‌ كند، مي‌تواند سعادت‌ همه‌عمر خود را تضمين‌ نمايد.

٤ـ عمر جواني‌ كوتاه‌ و فرصت‌ شباب‌ زودگذر است‌، يك‌ روز غفلت‌ وسستي‌، باعث‌ حسرت‌ و زيان‌ و مايه‌ ندامت‌ و پشيماني‌ در تمام‌ ايّام‌زندگي‌ است‌.

دوتا از موانع‌ مهم‌ بر سر جواني‌ عبارتند از: يكي‌ اضطراب‌ و نگراني‌ ازآينده‌ و دوم‌ تأثّر و افسوس‌ برگذشته‌.

اضطراب‌ و نگراني‌ مانند موريانه‌، ريشه‌هاي‌ اميد و اراده‌ را در ضميرانسان‌ مي‌خورد و آنان‌ را مأيوس‌ و دلسرد مي‌نمايد. و افسوس‌ برشكستهاي‌ گذشته‌، شور و شوق‌ و اشتياق‌ را از انسان‌ دور مي‌نمايد.علي‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: افسوس‌ برگذشته‌ را در دل‌ خود بيدار مكن‌ كه‌ تورا از آمادگي‌ براي‌ آينده‌ دور مي‌كند. همچنين‌ حضرت‌ مي‌فرمايد:غصّة‌ فرداي‌ نيامده‌ را بر امروز موجودت‌ تحميل‌ مكن‌ و بار امروزت‌ رابي‌جهت‌ سنگين‌ منما!

در اين‌ باره‌ شاعر مي‌گويد:

اين‌ چه‌ حالت‌ بود كه‌ اهل‌ زمين

هر زمان‌ از گذشته‌ ياد كنند

از فراق‌ گذشته‌ها غمگين‌وز غم‌

حال‌، بانگ‌ و داد كنند

آن‌ يكي‌ در بهار بُرنائي

مي‌خورد بهر كودكي‌ افسوس

در كمال‌ جمال‌ و زيبائي

از تأسّف‌ كند قيافه‌ عبوس

وآندگر از شباب‌ كرده‌ عبور

ديده‌ آن‌ سخت‌ راه‌ِ ناهموار

داده‌ از كف‌ نشاط‌ عقل‌ و شعور

آرزوي‌ شباب‌ كرده‌ شعار

آنچه‌ ديدم‌ بغالب‌ احوال

‌هيچ‌ كس‌ فكر نقد حال‌ نبود

همه‌ در اختيار وهم‌ و خيال

حالشان‌ جز غم‌ و ملال‌ نبود

خ لاصه‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواهد از فرصتها استفاده‌ كند و از سرمايه‌هائي‌كه‌ در اختيار دارد بخوبي‌ بهره‌برداري‌ نمايد، بايد گذشتة‌ معدوم‌ رابدست‌ فراموشي‌ سپارد و دل‌ را از حسرت‌ و اندوه‌ آن‌ خالي‌ كند.همچنين‌ بايد آينده‌ موجود نشده‌ را ناديده‌ انگارد و نگران‌ آن‌ نباشد،بايد تمام‌ نيروي‌ خود را متوجه‌ لحظه‌ حال‌ و شرايط‌ موجود نمايد ودر هر كاري‌ از خود سؤال‌ كند «الان‌ چه‌ بايد كرد؟». سپس‌ فكر كند،عاقلانه‌ پاسخ‌ دهد، و سپس‌ بانجام‌ آنچه‌ موظف‌ است‌، جداً قيام‌ نمايد.

جوانان‌ و والدين‌

اولين‌ نكته‌ براي‌ آرامش‌ خانواده‌ و دوري‌ از رفتارهاي‌ ناپسند جوان‌،شناخت‌ روان‌ جوان‌ و آگاهي‌ از مقتضيات‌ جواني‌ است‌. فرزند جوان‌،مطابق‌ ميل‌ طبيعي‌، عاشق‌ استقلال‌ و تشخص‌ است‌. مي‌خواهد هرچه‌ زودتر خود را از محدوديتهاي‌ دوران‌ كودكي‌ رها سازد و به‌ گروه ‌بزرگسالان‌ بپيوندد و مانند آنان‌ مستقل‌ باشد. او خواسته‌ خود را برزبان‌ نمي‌آورد! ولي‌ اگر به‌ مقصود خود نائل‌ نشود و به‌ حق‌ طبيعي‌خود، دست‌ نيابد، سركشي‌ و طغيان‌ مي‌كند، به‌ كارهاي‌ غير عادي‌دست‌ مي‌زند، بد رفتار و تندخو مي‌شود و با زبان‌ حال‌ مي‌گويد:

به‌ شخصيت‌ من‌ احترام‌ بگذاريد! مرا مستقل‌ و آزاد بشناسيد! با من‌همانند يك‌ فرد بزرگ‌ برخورد كنيد!

در سخن‌ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است‌ كه‌ فرمود: «فرزند، هفت‌ سال‌ آقاست‌.هفت‌ سال‌ بنده‌ است‌ و هفت‌ سال‌ هم‌ وزير است‌».

طفل‌ هفت‌ سال‌ اول‌ بر پدر و مادرش‌ حكومت‌ مي‌كند! زيرا فكرش‌نارسا و جسمش‌ ناتوان‌ است‌. پدر و مادر بايد با ديده رأفت‌ به‌ او نظركنند و ناچارند كه‌ خواسته‌هاي‌ او را برآورده‌ سازند.

در هفت‌ سال‌ دوم‌، تغييرات‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ در تن‌ و روان‌ كودك‌پديد مي‌آيد. جسمش‌ قوي‌ مي‌شود و دركش‌ رشد مي‌كند تااندازه‌اي‌ خوبيها و بديها را مي‌فهمد. لذا مورد مؤاخذه‌ والدين‌ و مربي‌و آموزگار قرار مي‌گيرد. و چون‌ عقلش‌ بخوبي‌ شكفته‌ نشده‌ و صلاح‌ وفساد خود را به‌ درستي‌ تشخيص‌ نمي‌دهد، پدر و مادر آمرانه‌ به‌ اوتذكر داده‌ و او بايد فرمان‌ والدين‌ را اطاعت‌ كند.

امّا در هفت‌ سال‌ سوم‌ نشانه‌هاي‌ جواني‌ و بزرگسالي‌ در او پديدمي‌آيد. لذا احساس‌ مسئوليت‌ مي‌كند و در تدبير زندگي‌ همكاروالدين‌ مي‌باشد.

از بكار بردن‌ كلمه وزير چند نكته‌ را مي‌فهميم‌:

الف‌ ـ جوان‌ تشخص‌ طلب‌ و استقلال‌ جواست‌.

ب‌ ـ نبايد با او آمرانه‌ برخورد كرد.

هيچ‌ چيز بيش‌ از حق‌ رأي‌ در تربيت‌ آنان‌ مؤثر نيست‌. بايد در خانه‌ ومدرسه‌ به‌ آنها حق‌ اظهار عقيده‌ داده‌ شود. البته‌ استقلال‌ دادن‌ به‌جوان‌ به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ وي‌ در تمام‌ اعمالش‌ آزاد باشد تا به‌ ميل‌خود به‌ هر محيط‌ فاسدي‌ برود، زيرا جوان‌ كه‌ عقلش‌ نسبت‌ به‌احساساتش‌ ضعيف‌ است‌، همواره‌ در معرض‌ سقوط‌ قرار دارد. جوان‌اغلب‌ پايان‌ كار را نمي‌بيند و از تشخيص‌ بسياري‌ از بديها و خوبيهاعاجز است‌. پس‌ مراد از وزير بودنش‌ آن‌ است‌ كه‌ هم‌ شخصيتش‌ مورداحترام‌ باشد و هم‌ اختيار صد در صد نداشته‌ باشد، بلكه‌ تصميم‌نهايي‌ با والدين‌ است‌.

سختگيري‌ بي‌ مورد، زورگويي‌ و ستم‌، تعدي‌ و خشونت‌ والدين‌نسبت‌ به‌ جوان‌ يكي‌ از دو نتيجه‌ را به‌ بار مي‌آورد:

الف‌ ـ جوان‌ بر اثر فشارهاي‌ طاقت‌ فرساي‌ روحي‌ و نظارتهاي‌ خسته‌كننده‌ والدين‌، نيروي‌ مقاوت‌ خود را از دست‌ داده‌ و تسليم‌ شرائط‌موجود مي‌شود. او اگر چه‌ سازگار و سربزير مي‌شود ولي‌استعدادهاي‌ خود را از دست‌ مي‌دهد و يك‌ انسان‌ نالايق‌ بار مي‌آيد.

ب‌ ـ جوان‌ در مقابل‌ سختگيري‌ها مي‌ايستد كه‌ در نتيجه‌ باعث‌اختلاف‌ در خانواده‌ مي‌شود. عربده‌ها و فريادها، تندي‌ و خشونت‌،اشك‌ و زاري‌، هيجان‌ و ناراحتي‌ برنامه‌ عادي‌ چنين‌ خانه‌هايي‌ خواهد بود!

بعضي‌ پدران‌ بخاطر عقده‌ خودكم‌بيني‌، خشن‌ و تندخو هستند. براي‌ابراز قدرت‌ در خانه‌، با اهل‌ منزل‌ بدرفتاري‌ مي‌كنند، فرياد مي‌كشند،دشنام‌ مي‌دهند. گاهي‌ بچه‌هارا كتك‌ مي‌زنند! و گاهي‌ در محيط‌ منزل‌ايجاد رعب‌ و هراس‌ مي‌كنند! لغزش‌ يا اشتباه‌ كوچك‌ را بزرگ‌ تلقي‌كرده‌ و چشم‌پوشي‌ نمي‌كنند. مثلاً پدر اگر بخواهد بخوابد، انتظار داردكه‌ همه‌ اهل‌ خانه‌ ساكت‌ باشند و اگر صدايي‌ بلند شود، طوفان‌ بپامي‌كند! ولي‌ اگر ديگران‌ خواب‌ باشند، استراحت‌ ديگران‌ برايش‌ارزشي‌ ندارد! كودكان‌ اين‌ خانه‌ها بر اثر سختگيري‌ بي‌ مورد والدين‌،خشمگين‌ و عصبي‌ بار مي‌آيند و همواره‌ در خود احساس‌ حقارت‌نموده‌ و اين‌ حس‌ بصورت‌ عقده‌ در آنها باقي‌ مي‌ماند!

البته‌ تا كوچك‌ هستند نمي‌توانند در مقابل‌ رفتار خشن‌ پدر نيرومندخود عكس‌العملي‌ نشان‌ دهند، امّا زماني‌ كه‌ پا به‌ سن‌ جواني‌مي‌گذارند، براي‌ اينكه‌ در خانه‌ بخاطر عقده حقارت‌ خود، ابراز وجودكنند، كانون‌ خانواده‌ را به‌ محل‌ مشاجره‌ و ناسازگاري‌ تبديل‌ كرده‌ و كاربه‌ آنجا مي‌كشد كه‌ فرزند در مقابل‌ پدر مي‌ايستد! راه‌ حل‌ اين‌ معضل‌به‌ دو طرف‌ برمي‌گردد. دو طرف‌ بايد خودسري‌ و لجاج‌ را ترك‌ كنند واز تمايلات‌ نادرست‌ خويش‌ چشم‌ بپوشند تا بتوانند با همكاري‌يكديگر مشكلات‌ را حل‌ كنند.

در بررسي‌ روي‌ ١٠٥ پسر و دختر جوان‌ كه‌ خلاف‌ بزرگي‌ را انجام‌داده‌ بودند، متوجه‌ شدند كه‌ تقريباً ٩١ درصد جوانان‌ مجرم‌ ازاختلالات‌ عاطفي‌ شديد رنج‌ مي‌برند. يعني‌ هم‌ از حيث‌ عاطفي‌مورد بي‌ مهري‌ قرار گرفته‌ بودند و هم‌ احساس‌ ناامني‌ و حقارت‌ داشتند!

عكس‌ العمل‌ والدين‌ در برخورد با خلاف‌ فرزندشان‌!

چنانچه‌ فرزند عمل‌ خلافي‌ را انجام‌ داد چگونه‌ بايد با آن‌ برخوردنمود؟ مثلاً خانمي‌ در تماس‌ با بنده‌ اظهار داشت‌ كه‌ مدتي‌ است‌،متوجه‌ شده‌ كه‌ پسر دبيرستانيش‌ استمناء مي‌كند! تكليف‌ اين‌ مادرچيست‌؟ در پاسخ‌ بايد گفت‌ كه‌ مراحلي‌ در برخورد با اين‌ خلافهاوجود دارد كه‌ اگر رعايت‌ شود شايد موفقيت‌ آميز باشد.

مرحله‌ اول‌: تذكر غير مستقيم‌ است‌. مثلاً پدر اين‌ جوان‌ مطالبي‌ را كه‌ درمورد مضرّات‌ استمناء است‌ براي‌ وي‌ تهيه‌ كند و به‌ او جهت‌ مطالعه‌بدهد. يا شفاهاً پيرامون‌ ضررهاي‌ اين‌ عمل‌ براي‌ كساني‌ كه‌ گرفتار آن‌مي‌شوند، بطور غير مستقيم‌ با او سخن‌ بگويد.

اگر اين‌ مرحله‌ موفقيت‌ آميز بود كه‌ پايان‌ اضطرابها و ناراحتيهاست‌،ولي‌ در صورت‌ عدم‌ توفيق‌، مرحله‌ بعد كه‌ تذكر مستقيم‌ است‌ را بايداجرا نمود. پدر در وهله‌ اول‌ و سپس‌ مادر بدون‌ اينكه‌ ديگران‌ موضوع‌را متوجه‌ بشوند و شخصيت‌ جوان‌ مورد بي‌اعتباري‌ قرار گيرد، ازمضرات‌ اين‌ عملي‌ كه‌ او انجام‌ مي‌دهند، سخن‌ بگويند. چنانچه‌ اين‌هم‌ كارگر نيفتاد، در مرحله‌ سوم‌، تهديد و توبيخ‌ و محروميت‌ ازامتيازاتي‌ مثل‌ پول‌ توجيبي‌، تماشاي‌ تلويزيون‌، تفريح‌ با دوستان‌، بكارگرفته‌ شود. اگر اين‌ هم‌ مانع‌ عمل‌ زشت‌ وي‌ نشد، درمرحله چهارم‌تنبيه‌ بدني‌ و برخورد فيزيكي‌ در حدّ ضرورت‌ پيشنهاد مي‌شود.چنانچه‌ رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه‌ رحمتاً للعالمين‌ است‌ در موردنوجواناني‌ كه‌ نماز نمي‌خوانند و گوش‌ به‌ حرف‌ بزرگتر خودنمي‌دهند، دستور تنبيه‌ را داده‌اند. «فَاِضْرِبْه‌ُ» يعني‌ او را براي‌ نماز بزن‌!

جوانان‌ و فرهنگهاي‌ بيگانه‌

چه‌ بسيار دختران‌ و پسراني‌ كه‌ در آرزوهاي‌ خود، رفتن‌ به‌ يكي‌ ازكشورهاي‌ غربي‌ را مي‌بينند و ديدار از آن‌ سرزمينها را در رؤياهاي‌خود مشاهده‌ مي‌نمايند. آمريكا! اروپا! غرب‌! مظهر آزادي‌! و لذّات‌نامشروع‌ در خيال‌ و ذهن‌ عده‌اي‌ از جوانان‌ بوده‌ و چهره‌اي‌ زيبا از اين‌سرزمينها را در تصورات‌ خود به‌ تصوير مي‌كشند.

امّا آيا واقعاً غرب‌ همان‌ گونه‌ است‌ كه‌ اين‌ جوانان‌ خيال‌ مي‌كنند؟

غربي‌ كه‌ دانشمندان‌ آن‌، سقوط‌ دير يا زود آن‌ را، پيش‌بيني‌ كرده‌اند!سرزمينهايي‌ كه‌ از مظاهر خوبيها و زيبائيهاي‌ حقيقي‌ در آن‌ اثري‌نيست‌ و بجاي‌ آن‌، شخصيت‌ زنان‌ و مردان‌ در خدمت‌ سرمايه‌داري‌ وتمدن‌ دروغين‌ بكار گرفته‌ شده‌ است‌! آمريكايي‌ كه‌ رئيس‌ جمهور آن‌در تلويزيون‌ ظاهر شده‌ و كلكسيون‌ قاشق‌ و چنگالهايي‌ را نشان‌مي‌دهد و مي‌گويد: اين‌ قاشق‌ و چنگالها مربوط‌ به‌ زماني‌ است‌ كه‌كودك‌ بودم‌ و هنگامي‌ كه‌ به‌ مهماني‌ مي‌رفتيم‌، آنرا از خانه‌ ميزبان‌ مي‌دزديدم‌!

جوان‌ ايراني‌ كه‌ مي‌خواهد سعادتمند باشد، اگر درست‌ در باره‌ وضع‌غرب‌ تحقيق‌ كند، هيچگاه‌ غرب‌ را به‌ عنوان‌ آرزو و هدف‌ خود قرارنمي‌دهد! غرب‌ پاسخگوي‌ همه نيازهاي‌ يك‌ جوان‌ نمي‌تواند باشد!در غرب‌ تنها مي‌توان‌ فحشاء ارزان‌ و لذّات‌ نامشروع‌ را پيدا نمود. امّاسعادت‌ و هدايت‌ و كمال‌ و رستگاري‌ در آنجا پيدا نمي‌شود. آيا تابحال‌ شده‌ است‌ كه‌ يك‌ جوان‌، باسفر به‌ غرب‌، به‌ انسانيت‌ دست‌ پيداكند؟ آيا تا بحال‌ شده‌ است‌ كه‌ با يك‌ برنامه‌ تلويزيوني‌ غرب‌، انساني‌ باخدا و معنويت‌ آشنا شود؟ امّا بسيار ديده‌ شده‌ كه‌ با يك‌ فيلم‌ غربي‌،يا بايك‌ مسافرت‌ به‌ غرب‌، انساني‌، فساد اخلاق‌ پيدا نموده‌ و بدبخت‌شده‌ است‌. تهاجم‌ فرهنگي‌ غرب‌، بسياري‌ از جوانان‌ دنيا و عده‌اي‌ ازجوانان‌ كشور ما را به‌ پوچي‌ و انحراف‌ و دشمني‌ با دين‌ و خدا كشانده‌ است‌.

قهرمانان‌ دروغين‌!

دنياي‌ غرب‌ بخصوص‌ آمريكا چون‌ فاقد قهرمانان‌ واقعي‌ در تاريخ‌خود هستند، به‌ بركت‌ حقّه‌هاي‌ سينمائي‌ و دنياي‌ شگفت‌آور هنرهفتم‌، قهرماناني‌ دروغين‌ كه‌ فقط‌ در لحظه نمايش‌ فيلم‌ واقعي‌ بنظرمي‌رسند ولي‌ وجود خارجي‌ ندارند را خلق‌ كرده‌ است‌.

تارزان‌! راكي‌، رامبو! بروس‌لي‌ و دهها چهره محبوب‌ نوجوانان‌ وجوانان‌ پا به‌ عرصه‌ سينماها و ويدئوها و رايانه‌ها گذاشته‌ و عاشقان‌زياد براي‌ خود پيدا كرده‌اند. امّا وقتي‌ به‌ سراغ‌ چهره واقعي‌ اين‌ مردان‌افسانه‌اي‌ مي‌رويم‌، متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ اثري‌ از قدرت‌ و شجاعت‌ ودليرمردي‌ كه‌ در فيلمها از آنان‌ ديده‌ مي‌شود، نيست‌ و اينان‌ مرداني‌عادي‌ هستند كه‌ از طريق‌ قدرت‌ جادويي‌ فيلم‌، چهره‌ زيبا و محبوب‌پيدا كرده‌اند. لذا تاكنون‌ فردي‌ پيدا نشده‌ است‌ كه‌ از طريق‌ اين‌ چهره‌هابه‌ انساني‌ پاك‌ و آزاده‌ و غيرتمند و شجاع‌ تبديل‌ شود. بلكه‌ بر عكس‌انسانهاي‌ زيادي‌ يافت‌ مي‌شوند كه‌ با علاقه‌ به‌ اين‌ چهره‌ها روزها وشبهاي‌ زيادي‌ را بپايان‌ بردند ولي‌ عاقبت‌ خوبي‌ پيدا نكردند.

عيبجويى نكن

هيچكس بى‏عيب نيست،يا كوتاه است‏يا دراز،يا سياه رنگ است‏يا رنگ پريده،يا چاق است‏يا لاغر اندام يا دهانش بزرگ است‏ياچشمهايش كوچك،يا بينى‏اش بزرگ است‏يا سرش طاس،يا تندخواست‏يا ترسو،يا كم حرف است‏يا پر مدعا،يا دهانش بدبو است‏يا پاهايش،يا بيمار است‏يا پر خور،يا ندار است‏يا بخيل،يا آداب زندگى را بلد نيست‏يا بد زبان است،يا كثيف است‏يا بى‏ادب.

از اين قبيل عيوب در هر مرد و زنى وجود دارد.

آرزوى هر مرد و زنى اين است كه همسر ايده‏آلى پيدا كند كه از تمام‏عيوب و نواقص خالى بوده نقطه ضعفى نداشته باشد.ليكن كمتر اتفاق‏ميافتد كه به مطلوب خيالى خويش دست‏يابد.

گمان نميكنم در دنيا زنى پيدا شود كه شوهرش را صد در صد كامل‏و بى‏عيب بداند.

زنهايي كه در صدد عيبجويى باشند خواه ناخواه عيب يا عيبهايى رادر شوهرانشان پيدا ميكنند،يك عيب كوچك و بى‏اهميت را كه نبايد آنراعيب شمرد در نظر خودشان مجسم ميسازند و آنقدر درباره‏اش فكر ميكنند كه كم كم به صورت يك عيب بزرگى كه قابل تحمل نيست جلوه‏گر ميشود،خوبيهاى شوهر را يكسره ناديده گرفته هميشه به آن عيب كوچك توجه‏دارند،چشمشان به هر مردى بيفتد دقت ميكنند كه داراى آن عيب هست‏يانه،آنها مرد به اصطلاح ايده‏آلى را در مغز خويش مجسم مينمايند كه حتى‏كوچكترين عيبى هم نداشته باشد و چون شوهرشان با آن صورت خيالى‏تطابق كامل ندارد،هميشه آه و ناله دارند،از ازدواجشان اظهار پشيمانى‏ميكنند،خودشان را شكست‏خورده و بدبخت ميشمارند.كم كم مطلب راعلنى كرده گاه و بيگاه از شوهرشان عيبجويى مينمايند،ايراد و بهانه‏ميگيرند،غرغر ميكنند،طعنه مى‏زنند:آداب معاشرت را بلد نيستى،من‏خجالت ميكشم با تو در مجالس شركت كنم،برو با اين بينى گنده‏ات،دهانت‏بوى لاشه گنديده ميدهد،چقدر سياه و زشتى!

ممكن است مرد عاقل و بردبار باشد و در مقابل بى‏ادبيهاى زن‏سكوت كند ليكن قلبا مكدر ميشود،كينه‏اش را در دل ميگيرد،بالاخره‏كاسه صبرش لبريز ميشود و در صدد انتقام بر مى‏آيد،يا به زد و خوردمى‏كشد يا مقابل به مثل ميكند،او هم در صدد بر مى‏آيد از همسرش كه‏به طور حتم بى‏عيب نيست عيبجويى كند،او بگو و اين بگو، ،اگر محبت و صفائى در ميانشان بود به كلى زائل ميگردد.كينه يكديگررا در دل ميگيرند،دائما در صدد عيبجويى هستند،پيوسته جنگ و جدال‏دارند.در نتيجه،اگر با همين وضع به زندگى ادامه بدهند بدترين زندگى راخواهند داشت،در شكنجه و عذاب خواهند بود تا يكى از آنها بميرد و اين‏زندگى ننگين از هم بپاشد،و اگر يكى از آنها يا هر دو لجاجت‏به خرج بدهندو به دادگاه حمايت‏خانواده و طلاق متوسل شوند گر چه عقده‏هاى درونى خود را حل كرده و انتقام گرفته‏اند ليكن هر دو متضرر ميشوند،پيمان‏زناشويى را برهم ميزنند ولى معلوم نيست‏بعدا بتوانند با ديگرى ازدواج‏كنند و بر فرض وقوع معلوم نيست زن يا شوهر بهترى نصيبشان شود.

امان از نادانى و لجاجت‏بعضى خانمها!در بعضى از امور بسيارجزئى به قدرى پافشارى ميكنند كه حاضر ميشوند زندگى خودشان رامتلاشى سازند.براى اينكه به سبك مغزى و كوتاه فكرى آنها پى‏ببريد به‏داستانهاى زير توجه فرماييد:

«زنى به نام...از شوهرش به نام...شكايت كرد كه شوهرم در موقع‏خواب انگشتش را مى‏مكد. چون حاضر نيست دست از اين كارش برداردتقاضاى طلاق ميكنم(٥) ».

«زنى به بهانه اينكه دهان شوهرش بوى بد ميدهد به خانه پدرش‏مراجعت نمود و اظهار داشت تا بوى دهانش را برطرف نكند به خانه‏نخواهد رفت ولى با شكايت‏شوهر دادگاه زن و شوهر را سازش داد ولى‏وقتى به خانه رفت ديد هنوز دهانش بو ميدهد لذا به اتاق ديگر رفت. شوهركه ناراحت‏شده بود زنش را به قتل رسانيد(٦) ».

«خانم دندان پزشك از شوهرش طلاق ميگيرد.ميگويد هم شان من‏نيست.زيرا سه سال بعد از من درجه دكترا گرفته است‏»(٧)

«يك زن ٢٧ ساله‏اى كه از خانه شوهرش قهر كرده در پاسخ به‏عرض حال او نوشت:شوهرم زياد مى‏خورد من قادر نيستم غذاى مورد نياز او را تهيه كنم(٨) ».

«زنى به اين علت كه شوهرش روى زمين مى‏نشيند،با دست غذامى‏خورد،از آداب معاشرت بى‏اطلاع است،صورتش را هر روز اصلاح‏نميكند درخواست طلاق كرد(٩) ».

ليكن همه خانمها چنين نيستند.در بين آنها افراد فهميده و باهوشى هست كه واقعيات زندگى را حساب ميكنند و هرگز در صددعيبجويى بر نمي آيند.

خانم محترم،شوهر شما يك بشر عادى است ممكن است‏بى‏عيب‏نباشد اما در مقابل، خوبيهاى فراوانى نيز دارد.اگر به زندگى و خانواده‏ات‏علاقه‏مندى در صدد عيبجوئى بر نيا. عيبهاى كوچك او را ناديده بگير،بلكه‏اصلا عيبشان مشمار،شوهرت را با يك مرد خيالى كه در خارج وجودندارد مقايسه نكن بلكه او را من حيث المجموع با ساير مردها مقايسه كن،ممكن است مردى عيب مخصوص شوهرت را نداشته باشد ليكن داراى‏عيوب ديگرى است كه شايد به مراتب بدتر از او باشد،اصولا عينك بدبينى‏را از چشم خويش بردار و خوبيهاى شوهرت را ببين،آن وقت‏خواهى ديدكه خوبيهاى او به مراتب بيشتر از بديهايش ميباشد،اگر يك عيب دارد و درعوض صدها خوبى دارد.

محاسن و خوبيهايش را مورد نظر قرار بده و خرسند باش،مگرخودت بى‏عيب هستى كه انتظار دارى شوهرت بى‏عيب باشد،نهايت اينكه‏خودخواهى و خودپسندى اجازه نميدهد عيبهاى خودت را ببينى،اگر شك دارى از ديگران بپرس.

رسول خدا فرمود:«عيبى بالاتر از اين نيست كه انسان عيوب‏ديگران را ببيند اما از عيبهاى خودش غافل باشد(١٠) ».

چرا يك عيب كوچك را به قدرى بزرگ ميكنى و درباره‏اش‏غصه ميخورى كه بنياد زندگى و كانون انس و مودت را بر هم مى‏زنى؟

عاقل و با هوش باش،دست از هوسبازى و سبك مغزى بردار،عيبهاى‏كوچك را نديده بگير،با اظهار محبت كانون خانوادگى را گرم كن تا ازنعمت انس و محبت‏برخوردار گردى،مواظب باش عيب شوهرت را نه درحضور و نه در غيابش به زبان نياورى زيرا رنجيده خاطر و مكدر ميگردد،در صدد عيبجويى بر مي آيد،محبت و علاقه‏اش كم ميشود،پيوسته در حال‏جدال و ستيزه خواهيد بود،اگر با همين وضع به زندگى ادامه دهيد زندگى‏ناگوارى خواهيد داشت،و اگر كار به طلاق و جدايى خاتمه يابد كه بد ازبدتر.

البته اگر عيب قابل اصلاحى داشته باشد ميتوانى در صدداصلاحش بر آيى،ليكن در صورتى امكان موفقيت دارى كه با نرمى و مداراو صبر و حوصله و به صورت خيرخواهى و خواهش و تمنا رفتار كنى،نه به‏عنوان عيبجويى و اعتراض،سرزنش و ايراد،قهر و دعوا.

از غير شوهرت چشم بپوش

خانم محترم،ممكن است قبل از ازدواج براى خواستگارى شماآمده باشند،ممكن است افرادى را در نظر داشته در انتظار خواستگارى آنها بوده‏ايد،شايد آرزو داشته‏ايد شوهرتان ثروتمند باشد،داراى فلان‏شغل باشد،تحصيل كرده باشد،زيبا و خوشگل باشد ووووو.

اين قبيل آرزوها قبل از ازدواج مانعى نداشت ليكن اكنون كه‏مردى را براى همسرى برگزيده‏اى و پيمان مقدس زناشويى را امضاكرده‏ايد كه تا آخر عمر با هم باشيد،يار و مونس و غمخوار هم باشيد بايدگذشته را يكسره فراموش كنى،بر افكار و آرزوهاى گذشته خط بطلان‏بكشى و از غير شوهرت به طور كلى چشم بپوشى،دلت را از اضطراب وپريشانى نجات بده،غير شوهرت را از دل بيرون كن و ششدانگ آنرا دراختيار او قرار بده،خواستگار سابقت را فراموش كن،به او نگاه نكن،به فكرش نباش،چكار دارى ناراحت‏شده يا نه؟اصلا چرا از احوالش جويامى‏شوى؟اين حالت دو دلى جز پريشانى روح چه نتيجه‏اى دارد؟و بسااوقات اسباب بدبختى تو را فراهم مى‏سازد.

بعد از اينكه با مردى پيمان زناشويى بستيد و قول و قرار گذاشتيدتا آخر عمر با هم باشيد چرا چشم چرانى ميكنى،به اين مرد و آن مرد نگاه‏ميكنى و شوهرت را با آنها مقايسه مى‏نمايى؟اين چشم چرانيهاى غلط جزپريشانى و اضطراب روح و آه و حسرت دائم چه سودى دارد؟

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«هر كس چشم خويش را آزادبگذارد هميشه اعصابش ناراحت‏خواهد بود و به آه و حسرت دائم گرفتارخواهد شد(١١)».

وقتى با نظر خريدارى به مردها نگاه كردى و شوهرت را با آنهامقايسه نمودى ناچار به مردهايى برخورد ميكنى كه عيب شوهرت را ندارند خيال ميكنى افراد برگزيده و بى‏عيبى هستند كه از آسمان نازل شده‏اند بااينكه ممكن است آنها داراى دهها عيب باشند كه اگر از آنها اطلاع داشتى‏شوهر خودت را بر آنها ترجيح ميدادى.اما چون از عيوب مخفى آنهااطلاع ندارى و فقط خوبيهايشان را مشاهده مينمايى خودت را شكست‏خورده در ازدواج مى‏پندارى و اسباب بدبختى خويشتن را فراهم‏مى‏سازى.

«زن ١٨ ساله‏اى به نام...كه از خانه فرار كرده بود ديشب به وسيله‏ماموران پاسگاه ژاندارمرى نعمت آباد دستگير شد.در پاسگاه گفت:سه‏سال پيش به عقد...در آمدم ولى به تدريج احساس كردم كه او را دوست‏ندارم.چهره شوهرم را با قيافه بعضى از مردها مقايسه مى‏كردم و افسوس‏مى‏خوردم كه چرا زن اين مرد شدم‏»(١٢)

خانم گرامى،اگر مى‏خواهى بدبخت و سيه روز نشوى،به ضعف‏اعصاب و پريشانى روح مبتلا نگردى،با خوشى و آسايش زندگى كنى‏دست از هوسبازى و چشم چرانى و آرزوهاى خام بردار.غير از شوهرت‏همه را نديده بگير،از مردهاى ديگر تعريف نكن،به فكر آنها نباش.دردلت نگو:كاش فلان شخص به خواستگاريم آمده بود،كاش با فلان شخص‏ازدواج كرده بودم،كاش شوهرم داراى فلان شغل بود،كاش فلان قيافه راداشت.كاش و كاش و كاش.نميدانم اين افكار غلط و آرزوهاى خام چه‏نتيجه‏اى به حال تو دارد؟چرا زندگى را به خودت و شوهرت تلخ ميكنى؟

چرا مهر و صفا را از بين مى‏برى و بنياد ازدواج را متزلزل مى‏سازى؟ازكجا ميدانى اگر با فلان مرد ازدواج كرده بودى صد در صد راضى بودى؟تو از ظاهر او بيش از اين خبر ندارى شايد داراى عيوبى باشد كه اگر مطلع‏بودى شوهر خودت را بر او ترجيح ميدادى.از كجا ميدانى كه خانم آن‏مردها كاملا راضى هستند؟

خانم محترم،اگر شوهرت احساس كند كه به مردهاى ديگر نظردارى بدبين ميشود،مهر و علاقه‏اش كم ميشود به زندگى و خانواده‏بى‏علاقه ميگردد،مواظب باش از مردهاى ديگر تعريف نكنى با آنها گرم‏نگيرى،خنده و شوخى نكنى،مرد اينقدر حساس است كه نميتواند تحمل‏كند كه همسرش حتى به تصوير مرد بيگانه‏اى اظهار علاقه كند.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«هر زن شوهرداري كه‏چشمش را از نگاه كردن به غير شوهرش پر كند مورد غضب شديدپروردگار جهان واقع خواهد شد(١٣)».

حجاب اسلامى

زن و مرد گر چه در بسيارى از امور اشتراك دارند ليكن امتيازات‏ويژه‏اى نيز دارند.يكى از امتيازات مهم آنان اينست كه زن موجودى است‏ظريف و لطيف و زيبا و محبوب.زن دلبر است و مرد دلداده زن جاذب‏است و مرد مجذوب،مرد دوستدار است و زن دوست داشتنى. هنگاميكه‏مرد با زنى ازدواج ميكند مى‏خواهد تمام خوبيها و زيبائيهاى اين موجودظريف را در انحصار خويش ببيند.زنى را دوست دارد كه زيبائيها،دلبريهاو طنازيها،شوخيها و خوشمزه‏گيها،و همه چيزش را در انحصار شوهرش‏قرار دهد و نسبت‏به مردان بيگانه جدا اجتناب نمايد.مرد بسيار غيور است و نمى‏تواند تحمل كند كه مرد بيگانه‏اى به همسرش نگاه كند يا با او درارتباط و آميزش باشد،بگويد و شوخى كند و بخندد و چنين عملى راتجاوز به حق مشروع خويش ميداند.و از همسرش انتظار دارد كه بارعايت پوشش و حجاب اسلامى و با تقيد به ضوابط شرعى و قوانين‏اخلاقى و با حفظ متانت و حجب و حياء اسلامى شوهرش را در اين‏خواسته مشروع كمك و يارى نمايد.هر مرد مؤمن و غيورى چنين‏خواسته‏اى را دارد. اگر همسرش به اين وظيفه اسلامى و اجتماعى عمل‏كرد او نيز با آرامش خاطر زندگى ميكند و براى تامين نيازمنديهاى‏خانواده‏اش تلاش مينمايد و بر محبتش اضافه ميگردد.و همين صفا ومحبت‏سبب ميشود كه او نيز به زنان بيگانه بى‏توجه باشد.اما اگر مردمشاهده كرد كه همسرش تقيدى به حجاب و پوشش اسلامى ندارد وزيبائيهايش را در معرض ديد مردان بيگانه قرار ميدهد و با آنها نيز درارتباط و تماس است‏شديدا ناراحت ميشود زيرا حق انحصارى خويش راتضييع شده و در معرض ديد ديگران مى‏بيند.و مسؤوليت اين امر را برعهده همسرش مى‏داند.چنين مردى همواره پريشان خاطر و بدبين است. محبت و صفايش نسبت‏به خانواده تدريجا كم ميشود.

بنابراين صلاح جامعه و بانوان در اين است كه پوشيده و محجوب‏باشند و متين و بدون آرايش از منزل خارج شوند و زيبائيهاى خودشان رادر معرض ديد همگان قرار ندهند.

رعايت‏حجاب يك وظيفه اسلامى است.خدا در قرآن مى‏فرمايد:

به زنان مؤمن بگو:از مردان بيگانه چشم بپوشند.و فروج و اندام خويشتن‏را از نگاه ديگران محفوظ بدارند،و محل زيبائيها و زينتهاى خويش را براى اجانب آشكار نسازند،مگر آنچه را كه طبعا آشكار است (مانندصورت و دستها) و روسريهاى خودشان را بر سينه‏ها بيندازند (تا خوب‏پوشيده شود) و زينت و جمالشان را جز براى شوهر و پدر و پدر شوهر وپسران خود و پسران شوهر،و برادران و فرزندان برادر و فرزندان خواهر...آشكار نسازند(١٤)

آرى رعايت‏حجاب و پوشش اسلامى از جهات مختلف به نفع‏بانوان است:

١-بهتر مى‏توانند مقام و منزلت و ارزش وجودى خودشان را دراجتماع محفوظ بدارند،و خويشتن را از معرض ديد چشمهاى بيگانگان‏نگه دارند.

٢-بانوان با رعايت پوشش اسلامى بهتر مى‏توانند مراتب‏وفادارى و علاقه خودشان را نسبت‏به همسرشان به اثبات رسانند و درآرامش و صفا و گرمى خانواده كمك نمايند و از به وجود آمدن بدبينى واختلافات و مشاجرات جلوگيرى به عمل آورند.و در يك كلام،بهترمى‏توانند دل شوهر را به دست آورند و جايگاه خويش را تثبيت نمايند.

٣-با رعايت‏حجاب اسلامى جلو چشم چرانيها و لذتجوئيهاى‏غير مشروع بصرى مردان بيگانه را ميگيرند و بدين وسيله از اختلافات وبدبينيهاى خانواده‏ها مى‏كاهند و به استحكام و ثبات و آرامش آنها كمك‏مينمايند.

٤-با رعايت پوشش اسلامى بهترين كمك را به نسل جوان ومردان مجردى كه امكان ازدواج ندارند انجام ميدهند و از فسادها و انحرافها و ضعف اعصابهاى جوانان كه نتائج‏سوئش در نتيجه عائد خودبانوان خواهد شد جلوگيرى ميكنند.

٥-اگر همه بانوان حجاب اسلامى را كاملا رعايت نمايند،هرزنى كه همسرش از منزل خارج ميشود اطمينان دارد كه در برابر بد حجابيهاو طنازيها و خودنمائيهاى زنان كوچه و بازار قرار نميگيرد-تا دلش راببرند و از محبت و علاقه‏اش نسبت‏به خانواده بكاهند.

آرى اسلام چون از آفرينش ويژه زن آگاه است و او را يك ركن‏مهم اجتماع ميداند كه نسبت‏به صلاح و فساد جامعه نيز مسؤليت دارد،ازاو مى‏خواهد كه در انجام اين مسؤليت‏بزرگ فداكارى نمايد و با رعايت‏حجاب اسلامى از مفاسد و انحرافهاى اجتماعى جلوگيرى كند و در ثبات‏و آرامش و عظمت ملت‏خويش بكوشد.و يقين بداند كه در انجام اين‏مسؤوليت‏بزرگ الهى بهترين پاداش را از خداوند بزرگ دريافت‏خواهدنمود.خانم گرامى!اگر به آرامش و ثبات خانواده و اعتماد و اطمينان‏شوهرت علاقه دارى،اگر به مصالح واقعى جامعه بانوان مى‏انديشى،اگر به‏سلامت روانى جوانان و جلوگيرى از انحراف و لغزش آنان فكر مى‏كنى،اگر مى‏خواهى بانوان را از معرض چشم چرانى بيگانگان و فريب دادن وبه انحراف كشيدن آنان نجات دهى،و اگر مى‏خواهى رضايت‏خدا را جلب‏كنى و يك مسلمان مؤمن و فداكار باشى، پوشش و حجاب اسلامى راهمواره رعايت كن.و زيبائيها و آرايش خودت را در معرض ديد بيگانگان‏قرار نده.گر چه در داخل منزل و با خويشان نزديك باشد.داخل منزل وخارج آن،در مجالس مهمانى و در خارج فرقى ندارد.برادر شوهر،پسربرادر شوهر،شوهر خواهر شوهر، شوهر خواهر خودت شوهر عمه‏ات، شوهر خاله‏ات،پسر عمه‏ها،پسر دائيها،همه اينها به تو نامحرم هستندواجب است‏حجاب اسلامى را رعايت كنى گر چه در منزل خودتان يا درمجلس مهمانى باشيد.اگر نسبت‏به اينها حجاب را رعايت نكنى هم مرتكب‏گناه ميشوى هم شوهرت را قلبا ناراحت ميكنى.ممكن است‏شوهرت برزبان نياورد ولى يقين داشته باش كه ناراحت ميشود و به صفا و صميميت‏خانوادگى شما لطمه وارد ميگردد.

اما نسبت‏به محارم مانند،پدر شوهر و پدر خودت برادر خودت،فرزندان برادر،فرزندان خواهر، رعايت‏حجاب لازم نيست.ليكن تذكراين نكته لازم است كه بهتر است نسبت‏به اينها هم تا حدى حريم قائل‏شوى.و آرايش كرده و با لباسهائى كه براى شوهرت مى‏پوشى،نزد اينهانيز ظاهر نشوى.گر چه شرعا جايز باشد.زيرا اكثر مردها حتى در اين‏موارد ناراحت ميشوند،و حفظ اعتماد و آرامش قلبى آنها لازم و مفيداست و براى بقاء و ثبات و آرامش خانواده سودمند ميباشد.

-------------------------------------------

١-سوره ابراهيم‏«ع‏»:٧

٢-بحار ج ١٠٣ ص ٢٣٩.

٣-شافى ج ٢ ص ١٣٩.

٤-وسائل ج ١١ ص ٥٤٢.

٥-اطلاعات ٣ ديماه ١٣٤٨

٦-اطلاعات ٧ آذر ١٣٥٠.

٧-اطلاعات ١٧ بهمن ١٣٥٠.

٨-اطلاعات ١٠ اسفند ١٣٥٠.

٩-اطلاعات ٨ اسفند ١٣٥٠.

١٠-بحار-ج ٧٣ ص ٣٨٥.

١١-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٨.

١٢-اطلاعات ٣ اسفند ١٣٥٠.

١٣-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٩.

١٤-سوره نور آيه ٣١

خطاهاى شوهرت را ببخش

به غير از معصوم همه كس خطا و لغزش دارد.دو نفر كه با هم‏زندگى ميكنند و از جهتى تشريك مساعى و همكارى دارند بايد لغزشهاى‏يكديگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پيدا كند.اگر بخواهند در اين باره‏سختگيرى كنند ادامه همكارى غير ممكن ميشود.دو نفر شريك، دو نفرهمسايه،دو نفر رفيق،دو نفر همكار،دو نفر زن و شوهر بايد در زندگى‏اجتماعى داراى گذشت‏باشند.هيچ زندگى اجتماعى به مقدار زندگى‏خانوادگى احتياج به گذشت ندارد.اگر اعضاء يك خانواده بخواهند سختگيرى به عمل آورند و خطاهاى يكديگر را تعقيب كنند يا زندگى آنها ازهم مى‏پاشد يا بدترين زندگى را خواهند داشت.

خانم محترم،ممكن است از شوهر شما خطا يا خطاهايى صادرشود.ممكن است از روى خشم و غضب به شما اهانت كند.ممكن است‏ناسزائى از دهانش بيرون آيد.ممكن است از خود بيخود شده شما رابزند،ممكن است‏يك مرتبه به شما دروغ بگويد،ممكن است كارى راانجام دهد كه مورد پسند شما نباشد،از اين قبيل خطاها براى هر مردى‏امكان دارد،اگر بعدا احساس كردى كه از كردار خويش پشيمان شده او راببخش و موضوع را تعقيب نكن.اگر عذرخواهى كرد فورا قبول كن.اگرپشيمان شده ليكن زير بار عذرخواهى نمى‏رود در صدد نباش مجرميت وى‏را به اثبات رسانى،زيرا به شخصيت او لطمه وارد ميشود،ممكن است‏در صدد تلافى برآيد،خطاهاى شما را تعقيب كند،ممكن است كارتان به‏نزاع و جدال و حتى جدائى بكشد اما اگر سكوت كردى و خطايش راناديده گرفتى در شكنجه وجدان قرار مى‏گيرد و به طور مسلم از كردارخويش پشيمان خواهد شد،آنگاه شما را يك زن با گذشت فهميده فداكارعاقل خواهد شناخت،مى‏فهمد كه به زندگى و خانواده و شوهر علاقه‏مندهستى،قدر ترا مى‏شناسد و محبتش چند برابر خواهد شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«زن بد،عذر شوهرش رانمى‏پذيرد و خطاهايش را نمى‏بخشد(١) ».

حيف نباشد زن آنقدر كم گذشت‏باشد كه يك خطاى جزئى‏شوهرش را نتواند تحمل كند و بدان علت پيمان مقدس زناشويى را بر هم بزند؟!

«زنى به رئيس دادگاه حمايت‏خانواده گفت،شوهرم قبل از ازدواج‏به من نگفت كه سربازى را انجام نداده و اين موضوع را از من‏مخفى كرده بود.چند روز پيش متوجه شدم كه به همين زودى بايد به خدمت‏برود.و من نمى‏توانم با مردى كه به من دروغ گفته زندگى كنم(٢) ».

با خويشان شوهرت بساز

يكى از مشكلات زندگى،اختلاف زن و بستگان شوهر است.

اكثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان ميانه خوبى ندارند،وبالعكس،پيوسته نزاع و قهر و دعوا دارند.از يك طرف زن كوشش ميكندشش دانگ شوهرش را تصاحب كند به طوريكه به ديگرى حتى مادر وبرادر و خواهرش توجه نداشته باشد.سعى ميكند علاقه آنها را قطع كند،بدمى‏گويد،دروغ مى‏سازد،قهر و دعوا ميكند.از طرف ديگر مادر شوهر،خودش را مالك پسر و عروس ميداند.سعى ميكند به هر طور شده پسرش‏را نگهدارد،نگذارد يك زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب كند.

بدين منظور به كارهاى عروس ايراد ميگيرد،بدگويى ميكند،دروغ جعل‏ميكند.هر روز جنگ و دعوا دارند مخصوصا اگر در يك منزل زندگى‏كنند.اگر يكى از آنها يا هر دو نادان و لجباز باشند ممكن است كار به‏جاهاى باريك حتى ضرب و خودكشى منتهى شود.ماهى نيست كه چندين‏عروس از دست مادر شوهر خويش خودكشى نكنند.شما مى‏توانيد اخبارآنها را در جرائد بخوانيد.

از باب نمونه:«تازه عروسى...كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش‏به تنگ آمده بود خود را آتش زد(٣)».

«زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد(٤) ».

آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمايى هستند ليكن غم و غصه وناراحتى آن مال مرد است.

عمده اشكالش اينست كه دو طرف نزاع افرادى هستند كه مردنمى‏تواند به آسانى از آنها دست‏بردارد.از يك طرف همسرش را مى‏بيندكه از پدر و مادر چشم پوشيده و با صدها اميد و آرزو به خانه شوهر آمده‏است،آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد.وجدانش ميگويد بايداسباب خوشى و رضايت‏خاطر او را فراهم سازم و از وى حمايت كنم.به‏علاوه همسر دائمى و شريك زندگى اوست نمى‏تواند از حمايت او دست‏بردارد.از طرف ديگر فكر ميكند:پدر و مادرم سالها برايم زحمت‏كشيده‏اند.با صدها اميد و آرزو بزرگم كرده‏اند،با سوادم نموده‏اند، شغل‏برايم تهيه كرده‏اند،زن برايم گرفته‏اند،اميد و آرزو داشته‏اند به هنگام‏ناتوانى دستشان را بگيرم.خلاف وجدان است قطع رابطه كنم و اسباب‏ناراحتى آنها را فراهم سازم.به علاوه،دنيا هزار نشيب و فراز دارد،سختى‏و سستى دارد،بيمارى و ناتوانى دارد،گرفتارى و درماندگى دارد، دشمنى‏و دوستى دارد،تصادف و مرگ دارد.در اين مواقع حساس احتياج به‏مددكار دارم و تنها كسانيكه ممكن است‏به هنگام گرفتارى دستم را بگيرند و از خودم و خانواده‏ام حمايت كنند پدر و مادر و خويشانم مى‏باشند.در اين‏دنياى تاريك نمى‏توانم بى‏پناه باشم و خويشانم بهترين پناهند.پس‏نمى‏توانم از آنها دست‏بردارم.

در اينجاست كه يك مرد عاقل خودش را در بين دو محذور بزرگ‏مشاهده ميكند.يا بايد گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادربردارد،يا مطابق ميل پدر و مادر رفتار كند و همسرش را برنجاند،وهيچيك از اين دو امر برايش امكان پذير نيست.

بدين جهت ناچار است‏با هر دو بسازد.و تا حد امكان هر دو راراضى نگه بدارد.آن هم كار بسيار دشوارى است.ليكن اگر زن حرف شنوو عاقل باشد و سرسختى و لجاجت‏بخرج ندهد حل مشكل آسان ميگردد.

از اين رهگذر است كه مرد از همسرش كه از همه كس به اونزديك‏تر و مهربانتر است انتظار دارد كه در حل اين مشكل به وى كمك‏كند.عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضع كند،حالت تسليم به خودبگيرد،به او احترام كند،اظهار محبت نمايد،در كارها با او مشورت كند،گرم بگيرد،مانوس شود،استمداد كند همان مادر شوهر بزرگترين پشتيبانش‏خواهد شد.

انسان كه مى‏تواند با اخلاق خوش و اظهار محبت‏يك طائفه رادوست و غمخوار خويش گرداند آيا حيف نيست كه به واسطه لجاجت وتكبر و خودخواهى اين همه يار و ياور را از ست‏بدهد؟

آيا فكر نميكند كه در نشيب و فرازها و سختيها و گرفتاريهاى‏روزگار به يارى ديگران نيازمند است،و در آن مواقع حساس كمتر كسى به‏فكر انسان است،تنها خويشان و اقاربند كه به داد او مى‏رسند. آيا بهتر نيست كه با اخلاق خوش و مهربانى با خويشانش معاشرت‏و رفت و آمد كند تا از لذائذ انس و محبت‏برخوردار گردد و يك طائفه‏دوست و پشتيبان واقعى داشته باشد؟

آيا سزاوار است‏با بيگانگان طرح دوستى بريزد و دوست و رفيق‏پيدا كند ليكن با خويشان و اقاربش قطع رابطه كند؟در صورتيكه به تجربه‏ثابت‏شده كه در مواقع گرفتارى اكثر دوستان انسان را رها ميكنند ولى‏همان خويشان متروك به ياريش مى‏شتابند،زيرا پيوند خويشى يك پيوندطبيعى است كه به آسانى بريده نمى‏شود.

در مثل‏هاى عاميانه گفته شده:خويش و اقوام اگر گوشت انسان رابخورند استخوانش را دور نمى‏ريزند.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«انسان هيچگاه از خويشانش‏بى‏نياز نمى‏شود،و لو مال و اولاد هم داشته باشد.به ملاطفت و احترام آنهااحتياج دارد.آنها هستند كه با دست و زبان از او حمايت ميكنند.خويشان واقارب بهتر از او دفاع مى‏نمايند.در مواقع گرفتارى زودتر از ديگران به‏ياريش مى‏شتابند.هر كس از خويشانش دست‏بكشد يك دست از آنهابرداشته ليكن دستهاى زيادى را از دست‏خواهد داد(٥) ».

خانم محترم،براى خوشنودى شوهرت،براى راحتى و آسايش‏خودت،براى اينكه يك طائفه دوست و حامى واقعى پيدا كنى،براى اينكه‏محبوب شوهرت واقع شوى بيا و با خويشان شوهرت بساز.از لجاجت وخودخواهى و تكبر و جهالت دست‏بردار.عاقل و دانا باش. افكارشوهرت را پريشان نساز.فداكارى و شوهردارى كن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.

عيبجويى نكن

هيچكس بى‏عيب نيست،يا كوتاه است‏يا دراز،يا سياه رنگ است‏يا رنگ پريده،يا چاق است‏يا لاغر اندام يا دهانش بزرگ است‏ياچشمهايش كوچك،يا بينى‏اش بزرگ است‏يا سرش طاس،يا تندخواست‏يا ترسو،يا كم حرف است‏يا پر مدعا،يا دهانش بدبو است‏يا پاهايش،يا بيمار است‏يا پر خور،يا ندار است‏يا بخيل،يا آداب زندگى را بلد نيست‏يا بد زبان است،يا كثيف است‏يا بى‏ادب.

از اين قبيل عيوب در هر مرد و زنى وجود دارد.

آرزوى هر مرد و زنى اين است كه همسر ايده‏آلى پيدا كند كه از تمام‏عيوب و نواقص خالى بوده نقطه ضعفى نداشته باشد.ليكن كمتر اتفاق‏ميافتد كه به مطلوب خيالى خويش دست‏يابد.

گمان نميكنم در دنيا زنى پيدا شود كه شوهرش را صد در صد كامل‏و بى‏عيب بداند.

زنهايي كه در صدد عيبجويى باشند خواه ناخواه عيب يا عيبهايى رادر شوهرانشان پيدا ميكنند،يك عيب كوچك و بى‏اهميت را كه نبايد آنراعيب شمرد در نظر خودشان مجسم ميسازند و آنقدر درباره‏اش فكر ميكنند كه كم كم به صورت يك عيب بزرگى كه قابل تحمل نيست جلوه‏گر ميشود،خوبيهاى شوهر را يكسره ناديده گرفته هميشه به آن عيب كوچك توجه‏دارند،چشمشان به هر مردى بيفتد دقت ميكنند كه داراى آن عيب هست‏يانه،آنها مرد به اصطلاح ايده‏آلى را در مغز خويش مجسم مينمايند كه حتى‏كوچكترين عيبى هم نداشته باشد و چون شوهرشان با آن صورت خيالى‏تطابق كامل ندارد،هميشه آه و ناله دارند،از ازدواجشان اظهار پشيمانى‏ميكنند،خودشان را شكست‏خورده و بدبخت ميشمارند.كم كم مطلب راعلنى كرده گاه و بيگاه از شوهرشان عيبجويى مينمايند،ايراد و بهانه‏ميگيرند،غرغر ميكنند،طعنه مى‏زنند:آداب معاشرت را بلد نيستى،من‏خجالت ميكشم با تو در مجالس شركت كنم،برو با اين بينى گنده‏ات،دهانت‏بوى لاشه گنديده ميدهد،چقدر سياه و زشتى!

ممكن است مرد عاقل و بردبار باشد و در مقابل بى‏ادبيهاى زن‏سكوت كند ليكن قلبا مكدر ميشود،كينه‏اش را در دل ميگيرد،بالاخره‏كاسه صبرش لبريز ميشود و در صدد انتقام بر مى‏آيد،يا به زد و خوردمى‏كشد يا مقابل به مثل ميكند،او هم در صدد بر مى‏آيد از همسرش كه‏به طور حتم بى‏عيب نيست عيبجويى كند،او بگو و اين بگو، ،اگر محبت و صفائى در ميانشان بود به كلى زائل ميگردد.كينه يكديگررا در دل ميگيرند،دائما در صدد عيبجويى هستند،پيوسته جنگ و جدال‏دارند.در نتيجه،اگر با همين وضع به زندگى ادامه بدهند بدترين زندگى راخواهند داشت،در شكنجه و عذاب خواهند بود تا يكى از آنها بميرد و اين‏زندگى ننگين از هم بپاشد،و اگر يكى از آنها يا هر دو لجاجت‏به خرج بدهندو به دادگاه حمايت‏خانواده و طلاق متوسل شوند گر چه عقده‏هاى درونى خود را حل كرده و انتقام گرفته‏اند ليكن هر دو متضرر ميشوند،پيمان‏زناشويى را برهم ميزنند ولى معلوم نيست‏بعدا بتوانند با ديگرى ازدواج‏كنند و بر فرض وقوع معلوم نيست زن يا شوهر بهترى نصيبشان شود.

امان از نادانى و لجاجت‏بعضى خانمها!در بعضى از امور بسيارجزئى به قدرى پافشارى ميكنند كه حاضر ميشوند زندگى خودشان رامتلاشى سازند.براى اينكه به سبك مغزى و كوتاه فكرى آنها پى‏ببريد به‏داستانهاى زير توجه فرماييد:

«زنى به نام...از شوهرش به نام...شكايت كرد كه شوهرم در موقع‏خواب انگشتش را مى‏مكد. چون حاضر نيست دست از اين كارش برداردتقاضاى طلاق ميكنم(٥) ».

«زنى به بهانه اينكه دهان شوهرش بوى بد ميدهد به خانه پدرش‏مراجعت نمود و اظهار داشت تا بوى دهانش را برطرف نكند به خانه‏نخواهد رفت ولى با شكايت‏شوهر دادگاه زن و شوهر را سازش داد ولى‏وقتى به خانه رفت ديد هنوز دهانش بو ميدهد لذا به اتاق ديگر رفت. شوهركه ناراحت‏شده بود زنش را به قتل رسانيد(٦) ».

«خانم دندان پزشك از شوهرش طلاق ميگيرد.ميگويد هم شان من‏نيست.زيرا سه سال بعد از من درجه دكترا گرفته است‏»(٧)

«يك زن ٢٧ ساله‏اى كه از خانه شوهرش قهر كرده در پاسخ به‏عرض حال او نوشت:شوهرم زياد مى‏خورد من قادر نيستم غذاى مورد نياز او را تهيه كنم(٨) ».

«زنى به اين علت كه شوهرش روى زمين مى‏نشيند،با دست غذامى‏خورد،از آداب معاشرت بى‏اطلاع است،صورتش را هر روز اصلاح‏نميكند درخواست طلاق كرد(٩) ».

ليكن همه خانمها چنين نيستند.در بين آنها افراد فهميده و باهوشى هست كه واقعيات زندگى را حساب ميكنند و هرگز در صددعيبجويى بر نمي آيند.

خانم محترم،شوهر شما يك بشر عادى است ممكن است‏بى‏عيب‏نباشد اما در مقابل، خوبيهاى فراوانى نيز دارد.اگر به زندگى و خانواده‏ات‏علاقه‏مندى در صدد عيبجوئى بر نيا. عيبهاى كوچك او را ناديده بگير،بلكه‏اصلا عيبشان مشمار،شوهرت را با يك مرد خيالى كه در خارج وجودندارد مقايسه نكن بلكه او را من حيث المجموع با ساير مردها مقايسه كن،ممكن است مردى عيب مخصوص شوهرت را نداشته باشد ليكن داراى‏عيوب ديگرى است كه شايد به مراتب بدتر از او باشد،اصولا عينك بدبينى‏را از چشم خويش بردار و خوبيهاى شوهرت را ببين،آن وقت‏خواهى ديدكه خوبيهاى او به مراتب بيشتر از بديهايش ميباشد،اگر يك عيب دارد و درعوض صدها خوبى دارد.

محاسن و خوبيهايش را مورد نظر قرار بده و خرسند باش،مگرخودت بى‏عيب هستى كه انتظار دارى شوهرت بى‏عيب باشد،نهايت اينكه‏خودخواهى و خودپسندى اجازه نميدهد عيبهاى خودت را ببينى،اگر شك دارى از ديگران بپرس.

رسول خدا فرمود:«عيبى بالاتر از اين نيست كه انسان عيوب‏ديگران را ببيند اما از عيبهاى خودش غافل باشد(١٠) ».

چرا يك عيب كوچك را به قدرى بزرگ ميكنى و درباره‏اش‏غصه ميخورى كه بنياد زندگى و كانون انس و مودت را بر هم مى‏زنى؟

عاقل و با هوش باش،دست از هوسبازى و سبك مغزى بردار،عيبهاى‏كوچك را نديده بگير،با اظهار محبت كانون خانوادگى را گرم كن تا ازنعمت انس و محبت‏برخوردار گردى،مواظب باش عيب شوهرت را نه درحضور و نه در غيابش به زبان نياورى زيرا رنجيده خاطر و مكدر ميگردد،در صدد عيبجويى بر مي آيد،محبت و علاقه‏اش كم ميشود،پيوسته در حال‏جدال و ستيزه خواهيد بود،اگر با همين وضع به زندگى ادامه دهيد زندگى‏ناگوارى خواهيد داشت،و اگر كار به طلاق و جدايى خاتمه يابد كه بد ازبدتر.

البته اگر عيب قابل اصلاحى داشته باشد ميتوانى در صدداصلاحش بر آيى،ليكن در صورتى امكان موفقيت دارى كه با نرمى و مداراو صبر و حوصله و به صورت خيرخواهى و خواهش و تمنا رفتار كنى،نه به‏عنوان عيبجويى و اعتراض،سرزنش و ايراد،قهر و دعوا.

از غير شوهرت چشم بپوش

خانم محترم،ممكن است قبل از ازدواج براى خواستگارى شماآمده باشند،ممكن است افرادى را در نظر داشته در انتظار خواستگارى آنها بوده‏ايد،شايد آرزو داشته‏ايد شوهرتان ثروتمند باشد،داراى فلان‏شغل باشد،تحصيل كرده باشد،زيبا و خوشگل باشد ووووو.

اين قبيل آرزوها قبل از ازدواج مانعى نداشت ليكن اكنون كه‏مردى را براى همسرى برگزيده‏اى و پيمان مقدس زناشويى را امضاكرده‏ايد كه تا آخر عمر با هم باشيد،يار و مونس و غمخوار هم باشيد بايدگذشته را يكسره فراموش كنى،بر افكار و آرزوهاى گذشته خط بطلان‏بكشى و از غير شوهرت به طور كلى چشم بپوشى،دلت را از اضطراب وپريشانى نجات بده،غير شوهرت را از دل بيرون كن و ششدانگ آنرا دراختيار او قرار بده،خواستگار سابقت را فراموش كن،به او نگاه نكن،به فكرش نباش،چكار دارى ناراحت‏شده يا نه؟اصلا چرا از احوالش جويامى‏شوى؟اين حالت دو دلى جز پريشانى روح چه نتيجه‏اى دارد؟و بسااوقات اسباب بدبختى تو را فراهم مى‏سازد.

بعد از اينكه با مردى پيمان زناشويى بستيد و قول و قرار گذاشتيدتا آخر عمر با هم باشيد چرا چشم چرانى ميكنى،به اين مرد و آن مرد نگاه‏ميكنى و شوهرت را با آنها مقايسه مى‏نمايى؟اين چشم چرانيهاى غلط جزپريشانى و اضطراب روح و آه و حسرت دائم چه سودى دارد؟

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«هر كس چشم خويش را آزادبگذارد هميشه اعصابش ناراحت‏خواهد بود و به آه و حسرت دائم گرفتارخواهد شد(١١)».

وقتى با نظر خريدارى به مردها نگاه كردى و شوهرت را با آنهامقايسه نمودى ناچار به مردهايى برخورد ميكنى كه عيب شوهرت را ندارند خيال ميكنى افراد برگزيده و بى‏عيبى هستند كه از آسمان نازل شده‏اند بااينكه ممكن است آنها داراى دهها عيب باشند كه اگر از آنها اطلاع داشتى‏شوهر خودت را بر آنها ترجيح ميدادى.اما چون از عيوب مخفى آنهااطلاع ندارى و فقط خوبيهايشان را مشاهده مينمايى خودت را شكست‏خورده در ازدواج مى‏پندارى و اسباب بدبختى خويشتن را فراهم‏مى‏سازى.

«زن ١٨ ساله‏اى به نام...كه از خانه فرار كرده بود ديشب به وسيله‏ماموران پاسگاه ژاندارمرى نعمت آباد دستگير شد.در پاسگاه گفت:سه‏سال پيش به عقد...در آمدم ولى به تدريج احساس كردم كه او را دوست‏ندارم.چهره شوهرم را با قيافه بعضى از مردها مقايسه مى‏كردم و افسوس‏مى‏خوردم كه چرا زن اين مرد شدم‏»(١٢)

خانم گرامى،اگر مى‏خواهى بدبخت و سيه روز نشوى،به ضعف‏اعصاب و پريشانى روح مبتلا نگردى،با خوشى و آسايش زندگى كنى‏دست از هوسبازى و چشم چرانى و آرزوهاى خام بردار.غير از شوهرت‏همه را نديده بگير،از مردهاى ديگر تعريف نكن،به فكر آنها نباش.دردلت نگو:كاش فلان شخص به خواستگاريم آمده بود،كاش با فلان شخص‏ازدواج كرده بودم،كاش شوهرم داراى فلان شغل بود،كاش فلان قيافه راداشت.كاش و كاش و كاش.نميدانم اين افكار غلط و آرزوهاى خام چه‏نتيجه‏اى به حال تو دارد؟چرا زندگى را به خودت و شوهرت تلخ ميكنى؟

چرا مهر و صفا را از بين مى‏برى و بنياد ازدواج را متزلزل مى‏سازى؟ازكجا ميدانى اگر با فلان مرد ازدواج كرده بودى صد در صد راضى بودى؟تو از ظاهر او بيش از اين خبر ندارى شايد داراى عيوبى باشد كه اگر مطلع‏بودى شوهر خودت را بر او ترجيح ميدادى.از كجا ميدانى كه خانم آن‏مردها كاملا راضى هستند؟

خانم محترم،اگر شوهرت احساس كند كه به مردهاى ديگر نظردارى بدبين ميشود،مهر و علاقه‏اش كم ميشود به زندگى و خانواده‏بى‏علاقه ميگردد،مواظب باش از مردهاى ديگر تعريف نكنى با آنها گرم‏نگيرى،خنده و شوخى نكنى،مرد اينقدر حساس است كه نميتواند تحمل‏كند كه همسرش حتى به تصوير مرد بيگانه‏اى اظهار علاقه كند.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«هر زن شوهرداري كه‏چشمش را از نگاه كردن به غير شوهرش پر كند مورد غضب شديدپروردگار جهان واقع خواهد شد(١٣)».

حجاب اسلامى

زن و مرد گر چه در بسيارى از امور اشتراك دارند ليكن امتيازات‏ويژه‏اى نيز دارند.يكى از امتيازات مهم آنان اينست كه زن موجودى است‏ظريف و لطيف و زيبا و محبوب.زن دلبر است و مرد دلداده زن جاذب‏است و مرد مجذوب،مرد دوستدار است و زن دوست داشتنى. هنگاميكه‏مرد با زنى ازدواج ميكند مى‏خواهد تمام خوبيها و زيبائيهاى اين موجودظريف را در انحصار خويش ببيند.زنى را دوست دارد كه زيبائيها،دلبريهاو طنازيها،شوخيها و خوشمزه‏گيها،و همه چيزش را در انحصار شوهرش‏قرار دهد و نسبت‏به مردان بيگانه جدا اجتناب نمايد.مرد بسيار غيور است و نمى‏تواند تحمل كند كه مرد بيگانه‏اى به همسرش نگاه كند يا با او درارتباط و آميزش باشد،بگويد و شوخى كند و بخندد و چنين عملى راتجاوز به حق مشروع خويش ميداند.و از همسرش انتظار دارد كه بارعايت پوشش و حجاب اسلامى و با تقيد به ضوابط شرعى و قوانين‏اخلاقى و با حفظ متانت و حجب و حياء اسلامى شوهرش را در اين‏خواسته مشروع كمك و يارى نمايد.هر مرد مؤمن و غيورى چنين‏خواسته‏اى را دارد. اگر همسرش به اين وظيفه اسلامى و اجتماعى عمل‏كرد او نيز با آرامش خاطر زندگى ميكند و براى تامين نيازمنديهاى‏خانواده‏اش تلاش مينمايد و بر محبتش اضافه ميگردد.و همين صفا ومحبت‏سبب ميشود كه او نيز به زنان بيگانه بى‏توجه باشد.اما اگر مردمشاهده كرد كه همسرش تقيدى به حجاب و پوشش اسلامى ندارد وزيبائيهايش را در معرض ديد مردان بيگانه قرار ميدهد و با آنها نيز درارتباط و تماس است‏شديدا ناراحت ميشود زيرا حق انحصارى خويش راتضييع شده و در معرض ديد ديگران مى‏بيند.و مسؤوليت اين امر را برعهده همسرش مى‏داند.چنين مردى همواره پريشان خاطر و بدبين است. محبت و صفايش نسبت‏به خانواده تدريجا كم ميشود.

بنابراين صلاح جامعه و بانوان در اين است كه پوشيده و محجوب‏باشند و متين و بدون آرايش از منزل خارج شوند و زيبائيهاى خودشان رادر معرض ديد همگان قرار ندهند.

رعايت‏حجاب يك وظيفه اسلامى است.خدا در قرآن مى‏فرمايد:

به زنان مؤمن بگو:از مردان بيگانه چشم بپوشند.و فروج و اندام خويشتن‏را از نگاه ديگران محفوظ بدارند،و محل زيبائيها و زينتهاى خويش را براى اجانب آشكار نسازند،مگر آنچه را كه طبعا آشكار است (مانندصورت و دستها) و روسريهاى خودشان را بر سينه‏ها بيندازند (تا خوب‏پوشيده شود) و زينت و جمالشان را جز براى شوهر و پدر و پدر شوهر وپسران خود و پسران شوهر،و برادران و فرزندان برادر و فرزندان خواهر...آشكار نسازند(١٤)

آرى رعايت‏حجاب و پوشش اسلامى از جهات مختلف به نفع‏بانوان است:

١-بهتر مى‏توانند مقام و منزلت و ارزش وجودى خودشان را دراجتماع محفوظ بدارند،و خويشتن را از معرض ديد چشمهاى بيگانگان‏نگه دارند.

٢-بانوان با رعايت پوشش اسلامى بهتر مى‏توانند مراتب‏وفادارى و علاقه خودشان را نسبت‏به همسرشان به اثبات رسانند و درآرامش و صفا و گرمى خانواده كمك نمايند و از به وجود آمدن بدبينى واختلافات و مشاجرات جلوگيرى به عمل آورند.و در يك كلام،بهترمى‏توانند دل شوهر را به دست آورند و جايگاه خويش را تثبيت نمايند.

٣-با رعايت‏حجاب اسلامى جلو چشم چرانيها و لذتجوئيهاى‏غير مشروع بصرى مردان بيگانه را ميگيرند و بدين وسيله از اختلافات وبدبينيهاى خانواده‏ها مى‏كاهند و به استحكام و ثبات و آرامش آنها كمك‏مينمايند.

٤-با رعايت پوشش اسلامى بهترين كمك را به نسل جوان ومردان مجردى كه امكان ازدواج ندارند انجام ميدهند و از فسادها و انحرافها و ضعف اعصابهاى جوانان كه نتائج‏سوئش در نتيجه عائد خودبانوان خواهد شد جلوگيرى ميكنند.

٥-اگر همه بانوان حجاب اسلامى را كاملا رعايت نمايند،هرزنى كه همسرش از منزل خارج ميشود اطمينان دارد كه در برابر بد حجابيهاو طنازيها و خودنمائيهاى زنان كوچه و بازار قرار نميگيرد-تا دلش راببرند و از محبت و علاقه‏اش نسبت‏به خانواده بكاهند.

آرى اسلام چون از آفرينش ويژه زن آگاه است و او را يك ركن‏مهم اجتماع ميداند كه نسبت‏به صلاح و فساد جامعه نيز مسؤليت دارد،ازاو مى‏خواهد كه در انجام اين مسؤليت‏بزرگ فداكارى نمايد و با رعايت‏حجاب اسلامى از مفاسد و انحرافهاى اجتماعى جلوگيرى كند و در ثبات‏و آرامش و عظمت ملت‏خويش بكوشد.و يقين بداند كه در انجام اين‏مسؤوليت‏بزرگ الهى بهترين پاداش را از خداوند بزرگ دريافت‏خواهدنمود.خانم گرامى!اگر به آرامش و ثبات خانواده و اعتماد و اطمينان‏شوهرت علاقه دارى،اگر به مصالح واقعى جامعه بانوان مى‏انديشى،اگر به‏سلامت روانى جوانان و جلوگيرى از انحراف و لغزش آنان فكر مى‏كنى،اگر مى‏خواهى بانوان را از معرض چشم چرانى بيگانگان و فريب دادن وبه انحراف كشيدن آنان نجات دهى،و اگر مى‏خواهى رضايت‏خدا را جلب‏كنى و يك مسلمان مؤمن و فداكار باشى، پوشش و حجاب اسلامى راهمواره رعايت كن.و زيبائيها و آرايش خودت را در معرض ديد بيگانگان‏قرار نده.گر چه در داخل منزل و با خويشان نزديك باشد.داخل منزل وخارج آن،در مجالس مهمانى و در خارج فرقى ندارد.برادر شوهر،پسربرادر شوهر،شوهر خواهر شوهر، شوهر خواهر خودت شوهر عمه‏ات، شوهر خاله‏ات،پسر عمه‏ها،پسر دائيها،همه اينها به تو نامحرم هستندواجب است‏حجاب اسلامى را رعايت كنى گر چه در منزل خودتان يا درمجلس مهمانى باشيد.اگر نسبت‏به اينها حجاب را رعايت نكنى هم مرتكب‏گناه ميشوى هم شوهرت را قلبا ناراحت ميكنى.ممكن است‏شوهرت برزبان نياورد ولى يقين داشته باش كه ناراحت ميشود و به صفا و صميميت‏خانوادگى شما لطمه وارد ميگردد.

اما نسبت‏به محارم مانند،پدر شوهر و پدر خودت برادر خودت،فرزندان برادر،فرزندان خواهر، رعايت‏حجاب لازم نيست.ليكن تذكراين نكته لازم است كه بهتر است نسبت‏به اينها هم تا حدى حريم قائل‏شوى.و آرايش كرده و با لباسهائى كه براى شوهرت مى‏پوشى،نزد اينهانيز ظاهر نشوى.گر چه شرعا جايز باشد.زيرا اكثر مردها حتى در اين‏موارد ناراحت ميشوند،و حفظ اعتماد و آرامش قلبى آنها لازم و مفيداست و براى بقاء و ثبات و آرامش خانواده سودمند ميباشد.

-------------------------------------------

١-سوره ابراهيم‏«ع‏»:٧

٢-بحار ج ١٠٣ ص ٢٣٩.

٣-شافى ج ٢ ص ١٣٩.

٤-وسائل ج ١١ ص ٥٤٢.

٥-اطلاعات ٣ ديماه ١٣٤٨

٦-اطلاعات ٧ آذر ١٣٥٠.

٧-اطلاعات ١٧ بهمن ١٣٥٠.

٨-اطلاعات ١٠ اسفند ١٣٥٠.

٩-اطلاعات ٨ اسفند ١٣٥٠.

١٠-بحار-ج ٧٣ ص ٣٨٥.

١١-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٨.

١٢-اطلاعات ٣ اسفند ١٣٥٠.

١٣-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٩.

١٤-سوره نور آيه ٣١

خطاهاى شوهرت را ببخش

به غير از معصوم همه كس خطا و لغزش دارد.دو نفر كه با هم‏زندگى ميكنند و از جهتى تشريك مساعى و همكارى دارند بايد لغزشهاى‏يكديگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پيدا كند.اگر بخواهند در اين باره‏سختگيرى كنند ادامه همكارى غير ممكن ميشود.دو نفر شريك، دو نفرهمسايه،دو نفر رفيق،دو نفر همكار،دو نفر زن و شوهر بايد در زندگى‏اجتماعى داراى گذشت‏باشند.هيچ زندگى اجتماعى به مقدار زندگى‏خانوادگى احتياج به گذشت ندارد.اگر اعضاء يك خانواده بخواهند سختگيرى به عمل آورند و خطاهاى يكديگر را تعقيب كنند يا زندگى آنها ازهم مى‏پاشد يا بدترين زندگى را خواهند داشت.

خانم محترم،ممكن است از شوهر شما خطا يا خطاهايى صادرشود.ممكن است از روى خشم و غضب به شما اهانت كند.ممكن است‏ناسزائى از دهانش بيرون آيد.ممكن است از خود بيخود شده شما رابزند،ممكن است‏يك مرتبه به شما دروغ بگويد،ممكن است كارى راانجام دهد كه مورد پسند شما نباشد،از اين قبيل خطاها براى هر مردى‏امكان دارد،اگر بعدا احساس كردى كه از كردار خويش پشيمان شده او راببخش و موضوع را تعقيب نكن.اگر عذرخواهى كرد فورا قبول كن.اگرپشيمان شده ليكن زير بار عذرخواهى نمى‏رود در صدد نباش مجرميت وى‏را به اثبات رسانى،زيرا به شخصيت او لطمه وارد ميشود،ممكن است‏در صدد تلافى برآيد،خطاهاى شما را تعقيب كند،ممكن است كارتان به‏نزاع و جدال و حتى جدائى بكشد اما اگر سكوت كردى و خطايش راناديده گرفتى در شكنجه وجدان قرار مى‏گيرد و به طور مسلم از كردارخويش پشيمان خواهد شد،آنگاه شما را يك زن با گذشت فهميده فداكارعاقل خواهد شناخت،مى‏فهمد كه به زندگى و خانواده و شوهر علاقه‏مندهستى،قدر ترا مى‏شناسد و محبتش چند برابر خواهد شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«زن بد،عذر شوهرش رانمى‏پذيرد و خطاهايش را نمى‏بخشد(١) ».

حيف نباشد زن آنقدر كم گذشت‏باشد كه يك خطاى جزئى‏شوهرش را نتواند تحمل كند و بدان علت پيمان مقدس زناشويى را بر هم بزند؟!

«زنى به رئيس دادگاه حمايت‏خانواده گفت،شوهرم قبل از ازدواج‏به من نگفت كه سربازى را انجام نداده و اين موضوع را از من‏مخفى كرده بود.چند روز پيش متوجه شدم كه به همين زودى بايد به خدمت‏برود.و من نمى‏توانم با مردى كه به من دروغ گفته زندگى كنم(٢) ».

با خويشان شوهرت بساز

يكى از مشكلات زندگى،اختلاف زن و بستگان شوهر است.

اكثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان ميانه خوبى ندارند،وبالعكس،پيوسته نزاع و قهر و دعوا دارند.از يك طرف زن كوشش ميكندشش دانگ شوهرش را تصاحب كند به طوريكه به ديگرى حتى مادر وبرادر و خواهرش توجه نداشته باشد.سعى ميكند علاقه آنها را قطع كند،بدمى‏گويد،دروغ مى‏سازد،قهر و دعوا ميكند.از طرف ديگر مادر شوهر،خودش را مالك پسر و عروس ميداند.سعى ميكند به هر طور شده پسرش‏را نگهدارد،نگذارد يك زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب كند.

بدين منظور به كارهاى عروس ايراد ميگيرد،بدگويى ميكند،دروغ جعل‏ميكند.هر روز جنگ و دعوا دارند مخصوصا اگر در يك منزل زندگى‏كنند.اگر يكى از آنها يا هر دو نادان و لجباز باشند ممكن است كار به‏جاهاى باريك حتى ضرب و خودكشى منتهى شود.ماهى نيست كه چندين‏عروس از دست مادر شوهر خويش خودكشى نكنند.شما مى‏توانيد اخبارآنها را در جرائد بخوانيد.

از باب نمونه:«تازه عروسى...كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش‏به تنگ آمده بود خود را آتش زد(٣)».

«زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد(٤) ».

آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمايى هستند ليكن غم و غصه وناراحتى آن مال مرد است.

عمده اشكالش اينست كه دو طرف نزاع افرادى هستند كه مردنمى‏تواند به آسانى از آنها دست‏بردارد.از يك طرف همسرش را مى‏بيندكه از پدر و مادر چشم پوشيده و با صدها اميد و آرزو به خانه شوهر آمده‏است،آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد.وجدانش ميگويد بايداسباب خوشى و رضايت‏خاطر او را فراهم سازم و از وى حمايت كنم.به‏علاوه همسر دائمى و شريك زندگى اوست نمى‏تواند از حمايت او دست‏بردارد.از طرف ديگر فكر ميكند:پدر و مادرم سالها برايم زحمت‏كشيده‏اند.با صدها اميد و آرزو بزرگم كرده‏اند،با سوادم نموده‏اند، شغل‏برايم تهيه كرده‏اند،زن برايم گرفته‏اند،اميد و آرزو داشته‏اند به هنگام‏ناتوانى دستشان را بگيرم.خلاف وجدان است قطع رابطه كنم و اسباب‏ناراحتى آنها را فراهم سازم.به علاوه،دنيا هزار نشيب و فراز دارد،سختى‏و سستى دارد،بيمارى و ناتوانى دارد،گرفتارى و درماندگى دارد، دشمنى‏و دوستى دارد،تصادف و مرگ دارد.در اين مواقع حساس احتياج به‏مددكار دارم و تنها كسانيكه ممكن است‏به هنگام گرفتارى دستم را بگيرند و از خودم و خانواده‏ام حمايت كنند پدر و مادر و خويشانم مى‏باشند.در اين‏دنياى تاريك نمى‏توانم بى‏پناه باشم و خويشانم بهترين پناهند.پس‏نمى‏توانم از آنها دست‏بردارم.

در اينجاست كه يك مرد عاقل خودش را در بين دو محذور بزرگ‏مشاهده ميكند.يا بايد گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادربردارد،يا مطابق ميل پدر و مادر رفتار كند و همسرش را برنجاند،وهيچيك از اين دو امر برايش امكان پذير نيست.

بدين جهت ناچار است‏با هر دو بسازد.و تا حد امكان هر دو راراضى نگه بدارد.آن هم كار بسيار دشوارى است.ليكن اگر زن حرف شنوو عاقل باشد و سرسختى و لجاجت‏بخرج ندهد حل مشكل آسان ميگردد.

از اين رهگذر است كه مرد از همسرش كه از همه كس به اونزديك‏تر و مهربانتر است انتظار دارد كه در حل اين مشكل به وى كمك‏كند.عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضع كند،حالت تسليم به خودبگيرد،به او احترام كند،اظهار محبت نمايد،در كارها با او مشورت كند،گرم بگيرد،مانوس شود،استمداد كند همان مادر شوهر بزرگترين پشتيبانش‏خواهد شد.

انسان كه مى‏تواند با اخلاق خوش و اظهار محبت‏يك طائفه رادوست و غمخوار خويش گرداند آيا حيف نيست كه به واسطه لجاجت وتكبر و خودخواهى اين همه يار و ياور را از ست‏بدهد؟

آيا فكر نميكند كه در نشيب و فرازها و سختيها و گرفتاريهاى‏روزگار به يارى ديگران نيازمند است،و در آن مواقع حساس كمتر كسى به‏فكر انسان است،تنها خويشان و اقاربند كه به داد او مى‏رسند. آيا بهتر نيست كه با اخلاق خوش و مهربانى با خويشانش معاشرت‏و رفت و آمد كند تا از لذائذ انس و محبت‏برخوردار گردد و يك طائفه‏دوست و پشتيبان واقعى داشته باشد؟

آيا سزاوار است‏با بيگانگان طرح دوستى بريزد و دوست و رفيق‏پيدا كند ليكن با خويشان و اقاربش قطع رابطه كند؟در صورتيكه به تجربه‏ثابت‏شده كه در مواقع گرفتارى اكثر دوستان انسان را رها ميكنند ولى‏همان خويشان متروك به ياريش مى‏شتابند،زيرا پيوند خويشى يك پيوندطبيعى است كه به آسانى بريده نمى‏شود.

در مثل‏هاى عاميانه گفته شده:خويش و اقوام اگر گوشت انسان رابخورند استخوانش را دور نمى‏ريزند.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«انسان هيچگاه از خويشانش‏بى‏نياز نمى‏شود،و لو مال و اولاد هم داشته باشد.به ملاطفت و احترام آنهااحتياج دارد.آنها هستند كه با دست و زبان از او حمايت ميكنند.خويشان واقارب بهتر از او دفاع مى‏نمايند.در مواقع گرفتارى زودتر از ديگران به‏ياريش مى‏شتابند.هر كس از خويشانش دست‏بكشد يك دست از آنهابرداشته ليكن دستهاى زيادى را از دست‏خواهد داد(٥) ».

خانم محترم،براى خوشنودى شوهرت،براى راحتى و آسايش‏خودت،براى اينكه يك طائفه دوست و حامى واقعى پيدا كنى،براى اينكه‏محبوب شوهرت واقع شوى بيا و با خويشان شوهرت بساز.از لجاجت وخودخواهى و تكبر و جهالت دست‏بردار.عاقل و دانا باش. افكارشوهرت را پريشان نساز.فداكارى و شوهردارى كن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.


4

5

6

7

8

9