زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)0%

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام) نویسنده:
گروه: زنان

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تقي صرفي
گروه: مشاهدات: 13663
دانلود: 4449

توضیحات:

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13663 / دانلود: 4449
اندازه اندازه اندازه
زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جوانان‌ و مذهب‌

در مكتب‌ اسلام‌ براي‌ رام‌ كردن‌ غرائز وتعديل‌ تمايلات‌ نفساني‌، ازعقل‌، علم‌، تربيت‌، حياء اجتماعي‌، نظارت‌ ملّي‌، قوانين‌ كيفري‌صحبت‌ شده‌ است‌. ولي‌ بزرگترين‌ قدرتي‌ كه‌ در اين‌ آئين‌ مقدّس‌ براي‌مهاركردن‌ غرائز مورد استفاده‌ واقع‌ شده‌ و نتايج‌ بزرگ‌ و ثمربخش‌ به‌بار آورده‌، احساس‌ مذهب‌ است‌. دانشمندان‌ اذعان‌ كرده‌اند كه‌ تقريباًاز سن‌ّ دوازده‌ سالگي‌، تمايل‌ و علاقه‌ و عشق‌ به‌ مذهب‌ در انسان‌ پيدامي‌شود. «موريس‌ دبس‌ مي‌گويد: گويا همه‌ روانشناسان‌ در اين‌ نكته‌متّفقند كه‌ مابين‌ بحران‌ تكليف‌ و جهش‌ ناگهاني‌ احساسات‌ مذهبي‌،ارتباطي‌ وجود دارد. در اين‌ اوقات‌ يك‌ نوع‌ نهضت‌ مذهبي‌ حتي‌ دركساني‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ سابق‌ بر اين‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌مذهب‌ و ايمان‌ لاقيد بوده‌اند، حداكثر اين‌ احساسات‌ مذهبي‌ درحدود 16 سالگي‌ پيدا مي‌شود». جالب‌ آنكه‌ تمايل‌ به‌ مذهب‌ در ١٢سالگي‌ كه‌ آغاز فعاليت‌ بلوغ‌ است‌، آشكار مي‌شود. در آن‌ موقع‌ غرائزهنوز بخوبي‌ شكفته‌ نشده‌اند و مزاج‌ كودك‌ اسير طغيان‌ شهوات‌نيست‌. گوئي‌ خداوند حكيم‌ به‌ صورت‌ پيشگيري‌ قبل‌ از بروز طوفان‌ وطغيان‌ غرائز، وسيله‌ مهار كردنشان‌ را آماده‌ نموده‌ است‌ ودوران‌ چندساله‌ بلوغ‌ را مهلت‌ خودسازي‌ و پرورش‌ احساس‌ مذهب‌ قرار داده‌ است‌.

در اين‌ رابطه‌ بايد به‌ دو نكته‌ توجه‌ نمود: يكي‌ آنكه‌ اين‌ احساس‌مذهبي‌ بايد در مسير صحيح‌ هدايت‌ شود. در دنيايي‌ كه‌ صدهامذهب‌ انحرافي‌ وجود دارد و مطالب‌ خرافي‌ فراواني‌ در دينهاي‌تحريفي‌ نهفته‌ است‌ و اين‌ مطالب‌ در عصر حاضر با پيشرفتهاي‌ علمي‌نمي‌ سازد، گاهي‌ جوان‌ را دچار شك‌ و بي‌ديني‌ مي‌كند. فقط‌ اسلام‌عزيز كه‌ دين‌ تعقل‌ و تفكر است‌، دين‌ علم‌ و تعلّم‌ است‌ و آئين‌ خلقت‌و فطرت‌ است‌ و دين‌ خالي‌ از اوهام‌ و خرافات‌ است‌، مي‌تواند حس‌مذهبي‌ جوانان‌ را اشباع‌ نمايد. كتاب‌ مسلمانان‌، قرآن‌ با پرستش‌ بت‌ وگاو و ستاره‌ و ماه‌ و با تمام‌ عقايد خرافي‌ مبارزه‌ كرده‌ است‌ و بشر را به‌توحيد عقلي‌ و علمي‌ و عملي‌ هدايت‌ فرموده‌ است‌. اسلام‌ باخرافات‌ جاهلانه‌ و با تثليث‌ (خدايان‌ سه‌ گانه‌ مسيحيت‌) كه‌ مذهب ‌شايع‌ غرب‌ است‌ مبارزه‌ نموده‌ است‌. تنها اسلام‌ است‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌مطلب‌ خرافه‌ و وهم‌ و خلاف‌ عقل‌ سالم‌ ندارد.

دوم‌ پرورش‌ اين‌ حس‌ مذهبي‌ است‌. اولين‌ برنامه‌ اسلام‌ براي‌ پرورش‌اين‌ حس‌، دعوت‌ انسانها به‌ خداوند بخشنده‌ و مهربان‌ است‌.بخشندگي‌ و مهرباني‌ دو صفت‌ مطبوع‌ و دلپذيري‌ است‌ كه‌ پروردگار رامحبوب‌ نوجوان‌ مي‌كند و عواطف‌ و احساسات‌ او را براي‌ دوست‌داشتن‌ خداوند عزيز، تهييج‌ مي‌نمايد و بهر نسبتي‌ كه‌ محبتش‌ به‌ خدابيشتر شود، دين‌ و ايمانش‌ محكمتر مي‌گردد.

امام‌ پنجم‌عليه‌السلام فرمود: آيا دين‌ جز محبت‌ چيز ديگري‌ است‌؟

دين‌ اسلام‌ بر محبّت‌ بنا شده‌ است‌. عشق‌ به‌ خدا و نمايندگان‌ خدا ومؤمنين‌ به‌ خدا. در قرآن‌ براي‌ واداشتن‌ انسانها به‌ نيكيها و بازداشتن‌ ازبديها، بازبان‌ محبت‌ واحساس‌ سخن‌ گفته‌ و به‌ دوست‌ داشتن‌ ودوست‌ نداشتن‌ خدا تكيه‌ كرده‌ است‌. مانند: خدا دادگران‌ را دوست‌دارد. خدا توبه‌ كنندگان‌ را دوست‌ دارد. خدا نيكوكاران‌ را دوست‌ دارد.خدا صابران‌ را دوست‌ دارد.

و مي‌فرمايد: خدا ستمكاران‌ را دوست‌ ندارد. خدا مفسدين‌ را دوست‌ندارد. خدا ظالمين‌ را دوست‌ ندارد. خدا خائنين‌ را دوست‌ ندارد. خدامستكبرين‌ را دوست‌ ندارد.

عبادات‌ هم‌ بر پايه‌ تقرب‌ و نزديكي‌ به‌ خدا انجام‌ مي‌شود. مانند: نمازمي‌خوانم‌ براي‌ نزديكي‌ بخدا. روزه‌ مي‌گيرم‌ براي‌ نزديكي‌ بخدا.

براي‌ پرورش‌ حس‌ مذهبي‌ جوان‌ بايد چند مرحله‌ راطي‌ كرد:

١ـ آنها را با استدلال‌ ساده‌ با خدا آشنا نمائيم‌.

٢ـ خدا را با صفات‌ نيكويش‌ مانند رحمان‌ و رحيم‌ و آمرزنده‌ بودن‌معرفي‌ كنيم‌.

3 ـ از دوستي‌ خدا با آنها حرف‌ بزنيم‌. «اي‌ پيامبر بگو: اگر خدا رادوست‌ داريد از من‌ پيروي‌ كنيد تا خدا هم‌ شما را دوست‌ داشته‌ وگناهانتان‌ را بيامرزد و خدا آمرزند و مهربان‌ است‌».

٤ـ نوجوانان‌ را به‌ عبادات‌ واجب‌ و مستحب‌ عادت‌ داده‌ و نماز را ازهفت‌ سالگي‌ به‌ آنها آموزش‌ دهيم‌.

اگر پرورش‌ مذهبي‌ نوجوان‌ از دوازده‌ سالگي‌ بدرستي‌ انجام‌ پذيرد، اودر 16 سالگي‌ يك‌ فرد معتقد و با ايمان‌ خواهد بود و با اين‌ احساس‌مي‌تواند در مقابل‌ تمايلات‌ نفساني‌ و شهوات‌، مقاومت‌ كند و ازتندروي‌ و طغيان‌ بركنار بماند. امّا برعكس‌، نوجواني‌ كه‌ احساسات‌مذهبيش‌ مورد حمايت‌ و پرورش‌ قرار نگرفته‌ و احياناً سركوب‌ شده‌باشد، نوجواني‌ كه‌ خواهش‌ معنويش‌ ارضاء نگشته‌ و نور ايمان‌،ضميرش‌ را روشن‌ ننموده‌ باشد، در 16 سالگي‌ محكوم‌ تمايلات‌غريزي‌ و شهوي‌ خواهد بود و عواطف‌ مذهبي‌ پرورش‌ نيافته‌اش‌ قادرنيست‌ او را در مقابل‌ انحرافات‌ ايمني‌ بخشد.

عبادات‌ واجب‌ و مستحبي‌ كه‌ در اسلام‌ تشريع‌ شده‌ و همچنين‌ دعا ونيايش‌ در پيشگاه‌ الهي‌ از عوامل‌ مؤثر در تحكيم‌ دوستي‌ و محبت‌پروردگار است‌. نماز ارتباط‌ دهنده‌ انسان‌ به‌ خالقش‌ مي‌باشد. نمازگزارروزي‌ چند بار به‌ پيشگاه‌ خدا مي‌رود و مراتب‌ دوستي‌ خود را بامحبوبش‌ تجديد مي‌كند.

اگر گناهاني‌ كرده‌ آنها را بوسيله نماز پاك‌ مي‌كند و اگر چند قدمي‌ ازخدايش‌ دور شده‌، بوسيله‌ نماز بعدي‌ به‌ خدايش‌ برمي‌گردد. خداي‌واقعي‌ آنقدر رحمت‌ و عطوفت‌ دارد كه‌ باب‌ توبه‌ بر روي‌ همه‌ گشوده‌است‌. اگر انسان‌ آلودگي‌ پيدا كرد، راه‌ بازگشت‌ به‌ پاكي‌ و خدا بازاست‌. حتي‌ اگر توبه‌ را شكست‌ و باز آلوده‌ شد، باز هم‌ راه‌ بازگشت‌دارد و باصطلاح‌: اگر صدبار توبه‌ شكستي‌ باز آي‌! خالقي‌ كه‌ درگرفتاريها و سختيهاي‌ زندگي‌، تكيه‌گاه‌ انسان‌ است‌.

علي‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: «يا مَن‌ْ عَلَيْه‌ِ مُعَوَّلي‌!» اي‌ تكيه‌گاه‌ من‌! «يا مَن‌ْ اِلَيْه‌ِشَكَوْت‌ُ اَحْو'الي‌!» اي‌ كسي‌ كه‌ گرفتاريهايم‌ را فقط‌ به‌ او مي‌گويم‌. اين‌ دين‌صحيح‌ و ايمان‌ واقعي‌ است‌ كه‌ انسانها را از انحرافات‌ و آلودگيها دور وپاك‌ كرده‌ و آنها را سعادتمند مي‌نمايد.

امّا بدبختانه‌ دنياي‌ امروز به‌ تمايلات‌ مذهبي‌ جوانان‌ نه‌ تنها كار ندارد بلكه‌ با انواع‌ برنامه‌هاي‌ انحرافي‌ اين‌ حس‌ را در ميان‌ جوانان‌ از بين‌مي‌برد. دنياي‌ غرب‌ آنطور كه‌ براي‌ يك‌ كالاي‌ صنعتي‌ سرمايه‌ گذاري‌كرده‌ و اهميت‌ قائل‌ مي‌شود، براي‌ تربيت‌ صحيح‌ و پرورش‌ حس‌مذهبي‌ ارزش‌ وارجي‌ قائل‌ نمي‌شود.

جوانان‌ و علم‌:

اولين‌ و بهترين‌ بذري‌ كه‌ بايد در زمين‌ با استعداد دل‌ نوجوانان‌ وجوانان‌ افشانده‌ شود، بذر پربركت‌ علم‌ و دانش‌ است‌. علم‌ مايه‌اساسي‌ سعادت‌ و خوشبختي‌ است‌، علم‌ باعث‌ شكفتگي‌ عقل‌ وبروز كمالات‌ انساني‌ است‌ و خلاصه‌ علم‌ پايه‌ محكم‌ تمام‌ افتخارات‌ بشري‌ است‌.

قرآن‌ كريم‌، علماء و دانشمندان‌ را گروه‌ ممتاز جامعه‌ شناخته‌ و برتري‌آنان‌ را نسبت‌ به‌ مردماني‌ كه‌ فاقد علم‌ و دانش‌ هستند، خاطرنشان‌فرموده‌ است‌( قُل‌ْ هَل‌ْ يَسْتَوِي‌ الَّذين‌َ يَعْلَمُون‌َ وَ الَّذين‌َ لا' يَعْلَمُون‌، اِنَّم'ايَتَذَكَّرُ اُولُوا الاَلْباب) . آيا دانشمندان‌ با غير دانشمندان‌ برابرند؟صاحبان‌ خرد تفاوت‌ اين‌ دو گروه‌ را تشخيص‌ مي‌دهند.

علوم‌ مختلف‌ هر يك‌ به‌ فراخور خود، كمالاتي‌ را به‌ جوان‌ عرضه‌مي‌كنند. علوم‌ طبيعي‌، باعث‌ مي‌شود كه‌ انسان‌ با ساختمان‌ وجودخود و ساير موجودات‌ كره‌ زمين‌ تا اندازه‌اي‌ آشنا شود. و به‌ عظمت‌خلقت‌ و نظم‌ عجيب‌ كتاب‌ آفرينش‌ پي‌ ببرد. علوم‌ رواني‌ و تربيتي‌انسان‌ را باروح‌ و روان‌ خود تا اندازه‌اي‌ آشنا ساخته‌ و راههاي‌ كنترل‌اين‌ نيرو را به‌ انسان‌ آموزش‌ مي‌دهد. با اين‌ علم‌ مي‌تواند خوبيها وبديها را بشناسد و عادت‌ كند كه‌ درتمام‌ عمر به‌ خوبيها روي‌ آورد و ازبديها فاصله‌ گيرد. علوم‌ ديني‌ درس‌ خداشناسي‌ و تشكر از آن‌ خالق‌بخشنده‌ را به‌ جوان‌ تعليم‌ مي‌دهد. جوان‌ اگر ديندار شد در مقابل‌بسياري‌ از انحرافات‌ واكسينه‌ و ايمن‌ مي‌گردد.

امام‌ صادق‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: «دوست‌ ندارم‌ جواني‌ از شما را ببينم‌ مگراينكه‌ روزش‌ را با يكي‌ از دو حالت‌ آغاز كرده‌ باشد، يا تحصيل‌ كرده‌ وعالم‌ باشد (و از علمش‌ را به‌ ديگران‌ بياموزد) و يا دانشجو و مشغول‌تحصيل‌ علم‌ و دانش‌ باشد. پس‌ اگر جواني‌ اين‌ دوحالت‌ را نداشت‌، دروظيفه‌اش‌ كوتاهي‌ كرده‌ و اگر كوتاهي‌ كرد عمرش‌ را ضايع‌ نموده‌ واگر عمرش‌ را ضايع‌ نمود، به‌ گناهكاري‌ منجر مي‌شود و اگر گناه‌ كردبخداوندي‌ كه‌ پيامبر را به‌ نبوّت‌ فرستاد، در عذاب‌ الهي‌ ساكن‌ مي‌گردد».

حضرت‌ موسي‌عليه‌السلام گفت‌: خدايا كدام‌ انسان‌ را بيشتر دشمن‌ داري‌؟فرمود: آنكه‌ شبها چون‌ مردار افتاده‌ و روزها عمر خود به‌ بطالت‌ مي‌گذراند.

عده‌اي‌ از جوانان‌ در اين‌ ايام‌ گرانبها، عمر خود را به‌ بوالهوسي‌ وبطالت‌ مي‌گذرانند. اينان‌ در بزرگسالي‌ پيوسته‌ گرفتار پشيماني‌ وندامت‌ مي‌شوند و همواره‌ در آتش‌ افسوسي‌ كه‌ در باطن‌ خويش‌افروخته‌اند مي‌سوزند، ولي‌ افسوس‌ و ندامت‌ براي‌ فرصت‌ از دست‌رفته‌ اثري‌ ندارد. عده‌اي‌ هم‌ قسمتي‌ از عمر عزيز خود را به‌ مطالعه‌كتابهاي‌ موهوم‌ و افسانه‌ هاي‌ غير مفيد و احياناً مضرّ مصروف‌مي‌دارند. اين‌ كتابها آنان‌ را از دنياي‌ واقعيات‌ دور كرده‌ و به‌ دنيايي‌ كه‌غير واقعي‌ و دروغ‌ است‌ مي‌برد.

كتابهاي‌ پليسي‌ و رمانهاي‌ عشقي‌ افكار آنان‌ را از واقعيت‌ دور كرده‌ واراده‌ آنان‌ را ضعيف‌ و كم‌كم‌ موجبات‌ انحرافات‌ اخلاقي‌ را فراهم‌ مي‌كند.

حضرت‌ علي‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: كسي‌ كه‌ خود را به‌ مسائل‌ زائد و غيرلازم‌ سرگرم‌ كند از آنچه‌ كه‌ مهم‌ و مورد آرزوي‌ اوست‌ باز مي‌ماند.

امّا مطالعه‌ وقايع‌ تاريخي‌، قصه‌هاي‌ پيامبران‌ الهي‌، زندگينامه‌ بزرگان‌علم‌ و ادب‌، و امثال‌ آن‌ در تربيت‌ صحيح‌ فكر وپرورش‌ روح‌ ،اثرات‌مهمي‌ را دارد.

اميرالمؤمنين‌ علي‌عليه‌السلام به‌ فرزندش‌ امام‌ حسن‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: اي‌فرزند عزيز! گر چه‌ عمر من‌ باندازه‌ عمر گذشتگان‌ نبوده‌ است‌ ولي‌ دركارهاي‌ آنان‌ فكر نمودم‌ و در اخبار آنان‌ تأّمل‌ نمودم‌ و در آثارشان‌ سيركردم‌ تا جائي‌ كه‌ گويي‌ من‌ هم‌ يكي‌ از آنان‌ بوده‌ام‌! بلكه‌ از نتايج‌ مهمي‌كه‌ به‌ دستم‌ رسيد، گويا من‌ با اولين‌ و آخرينشان‌ عمر نموده‌ام‌ و خوب‌و بدشان‌ را فهميدم‌ و خلاصه‌ اين‌ دانشم‌ را بعد از غربال‌ مطالب‌ زيبا وسودمند از مطالب‌ بي‌فائده‌ و بي‌اثر، براي‌ تو باز مي‌گويم‌.

داستان‌ جواني‌ كه‌ از گذشته‌ عبرت‌ گرفت‌!

در زمان‌ حكومت‌ عبدالملك‌ مروان‌، مرد تاجري‌ بود كه‌ مردم‌ او را به‌درستكاري‌ و امانت‌ مي‌شناختند. و صاحبان‌ كالا، اجناس‌ خود رابطور امانت‌ و به‌ عنوان‌ حق‌العمل‌ كاري‌ نزد وي‌ مي‌گذاشتند. امّا دريكي‌ از معاملات‌ از مسير درستي‌ و امانت‌ منحرف‌ شد و خيانت‌ نمودو طولي‌ نكشيد كه‌ مردم‌ اين‌ خبر را شنيدند و آبروي‌ چندين‌ ساله‌ اوبرباد رفت‌! مردم‌ ديگر بطرف‌ او نمي‌آمدند و او ورشكسته‌ و زيان‌ديده‌ شد. امّا پسر اين‌ تاجر كه‌ جواني‌ فهميده‌ و بافراست‌ بود، از اين‌حادثه‌ عبرت‌ گرفت‌ و تصميم‌ گرفت‌ كه‌ از سرگذشت‌ تلخ‌ پدرش‌عبرت‌ گرفته‌ و هيچگاه‌ خيانت‌ نكند. او وارد بازار كار شد و پس‌ ازمدتي‌ مردم‌ به‌ او اعتماد نمودند و با او معامله‌ مي‌كردند.

روزي‌ افسري‌ كه‌ همسايه‌ آن‌ تاجرزاده‌ بود، نزدش‌ آمد و گفت‌:

من‌ درحال‌ رفتن‌ به‌ جنگ‌ با روم‌ هستم‌. احتمال‌ دارد كه‌ ديگر زنده‌برنگردم‌. اين‌ ده‌ هزار سكه‌ طلا نزد تو امانت‌ باشد. اگر برنگشتم‌، درمواقعي‌ كه‌ همسر و بچه‌هايم‌ محتاج‌ هستند، به‌ آنها بده‌ و هزار سكه‌هم‌ از اين‌ پولها مال‌ خودت‌ است‌! سپس‌ آن‌ افسر خداحافظي‌ كرد وعازم‌ نبرد شد. بعد از مدتي‌ خبر كشته‌ شدن‌ او به‌ خانواده‌اش‌ رسيد.تاجر ورشكسته‌ و پدر تاجر فعلي‌ كه‌ از ده‌ هزار سكه‌ اطلاع‌ داشت‌، نزدپسر آمد و گفت‌: حال‌ كه‌ صاحب‌ اين‌ پولها كشته‌ شده‌ تو بيا ومقداري‌ازاينهارا بمن‌ بده‌ تا رونقي‌ به‌ زندگيم‌ بدهم‌ و بعداً آن‌ را بتوبرمي‌گردانم‌! پسر گفت‌: پدر! تو از خيانت‌ و نادرستي‌ به‌ اين‌ وضع‌افتادي‌! بخدا قسم‌ اگر اعضاء بدنم‌ را قطعه‌ قطعه‌ كنند، من‌ در امانت‌خيانت‌ نخواهم‌ كرد و اشتباه‌ تو را تكرار نمي‌كنم‌!

وقتي‌ زندگي‌ بر خانواده‌ افسر مقتول‌ سخت‌ شد، نامه‌اي‌ به‌ خليفه‌نوشتند و درخواست‌ كمك‌ كردند ولي‌ نتيجه‌اي‌ نگرفتند. اين‌ جوان‌ ازاين‌ مسئله‌ مطّلع‌ شد و فرزندان‌ آن‌ افسر را خواست‌ و به‌ آنها گفت‌: پدرشما براي‌ همچو روزي‌ مقداري‌ سكه‌ نزد من‌ گذاشته‌ است‌. و سفارش‌كرده‌ كه‌ هزار سكه‌ مال‌ من‌ باشد و بقيه‌ را بشما برگردانم‌. آنهاخوشحال‌ شده‌ و گفتند ما دو هزار سكه‌ّ بتو مي‌دهيم‌. جوان‌ پولها را به‌آنان‌ داد و آنان‌ هم‌ دوهزارسكه‌ به‌ او دادند. بعد از چندي‌ خليفه‌دستور داد كه‌ از وضع‌ آن‌ خانواده‌ تحقيق‌ كردند و هنگامي‌ كه‌ ازماجراي‌ امانت‌ داري‌ اين‌ جوان‌ آگاه‌ شد، دستور داد او را احضارنمودند و پُست‌ خزانه‌داري‌ را به‌ او محوّل‌ نمود!

جوانان‌ و استفاده‌ از فرصتها

دوران‌ جواني‌، ايّام‌ مؤاخذه‌ و مسئوليت‌ شخصي‌ است‌، سن‌ّ بيداري‌ وبه‌ خود آمدن‌ است‌، موقع‌ كار و فعاليت‌ است‌. كسي‌ كه‌ در بحبوحه‌جواني‌ به‌ سعادت‌ خود فكر نمي‌كند و در راه‌ خوشبختي‌ مادّي‌ ومعنوي‌ خود گام‌ برنمي‌دارد، جواني‌ كه‌ با سستي‌ و سهل‌انگاري‌بهترين‌ ايّام‌ عمر خود را به‌ رايگان‌ از كف‌ مي‌دهد و از آن‌ فرصت‌بي‌نظير قدرداني‌ نمي‌نمايد، استحقاق‌ توبيخ‌ و كيفر دارد.

امام‌ صادق‌عليه‌السلام در تفسير آية‌ «اَوَلَم‌ْ نُعَمرِّكُم‌ م'ا يَتَذَكَّرُ فيه‌ِ مَن‌ْ تَذَكَّرَ» «آياما بشما عمر نداديم‌ تا كسي‌ كه‌ اهل‌ آگاهي‌ است‌ آگاهي‌ بگيرد؟»فرمود: اين‌ آيه‌ ملامت‌ و سرزنش‌ جوانان‌ غافلي‌ است‌ كه‌ به‌ سن‌ّ بلوغ‌رسيده‌اند و از فرصت‌ جواني‌ خود استفاده‌ نمي‌كنند.

متأسفانه‌ در تمام‌ كشورهاي‌ پيشرفته‌ و در حال‌ رشد و كلاًّ درتمام‌ دنيا،به‌ علّت‌ حاكميت‌ فرهنگ‌ فاسد غربي‌، بسياري‌ از جوانان‌ كشورهاي‌دنيا از صراط‌ مستقيم‌ منحرف‌ شده‌ و عملاً به‌ تمام‌ مقررّات‌ اخلاقي‌ وانساني‌ پشت‌ پا زده‌اند، به‌ همه‌ چيز و همه‌ كس‌ بد بينند و فكر طغيان‌و عصيان‌ در سر مي‌پرورند، اينان‌ در دوران‌ جواني‌ و در پرشورترين‌ايّام‌ زندگي‌، بجاي‌ اميدواري‌ و كوشش‌، دچار يأس‌ و ناميدي‌ شده‌اند،نه‌ به‌ تحصيل‌ دانش‌ علاقه‌ دارند، نه‌ به‌ سعادت‌ فرداي‌ خوداميدوارند، بيشتر آنها به‌ عادات‌ زشت‌ آلوده‌ شده‌اند و فرصت‌گرانبهاي‌ جواني‌ را به‌ ناداني‌ و بوالهوسي‌ از دست‌ مي‌دهند.

جواناني‌ كه‌ خواهان‌ سعادت‌ و خوشبختي‌ خود هستند، كساني‌ كه‌مايلند فرصت‌ جواني‌ را مغتنم‌ بشمرند و بطور كامل‌ از آن‌ بهره‌برداري‌نمايند، لازم‌ است‌ به‌ چهارنكته‌ توجه‌ نمايند:

١ـ دوران‌ جواني‌ يكي‌ از بهترين‌ و پرارج‌ترين‌ فرصتهاي‌ ثمربخش‌ درطول‌ زندگاني‌ است‌.

٢ـ استفاده‌ از فرصت‌ جواني‌ و سعي‌ و كوشش‌ در راه‌ بهره‌برداري‌ ازآن‌، شرط‌ اساسي‌ كاميابي‌ و موفقيت‌ آدمي‌ است‌.

3ـ خوشبختي‌ و بدبختي‌ هر انساني‌ در ايّام‌ جوانيش‌ پي‌ريزي‌ مي‌شود،جواني‌ كه‌ از فرصت‌ اين‌ اّيام‌ خوب‌ استفاده‌ كند، مي‌تواند سعادت‌ همه‌عمر خود را تضمين‌ نمايد.

٤ـ عمر جواني‌ كوتاه‌ و فرصت‌ شباب‌ زودگذر است‌، يك‌ روز غفلت‌ وسستي‌، باعث‌ حسرت‌ و زيان‌ و مايه‌ ندامت‌ و پشيماني‌ در تمام‌ ايّام‌زندگي‌ است‌.

دوتا از موانع‌ مهم‌ بر سر جواني‌ عبارتند از: يكي‌ اضطراب‌ و نگراني‌ ازآينده‌ و دوم‌ تأثّر و افسوس‌ برگذشته‌.

اضطراب‌ و نگراني‌ مانند موريانه‌، ريشه‌هاي‌ اميد و اراده‌ را در ضميرانسان‌ مي‌خورد و آنان‌ را مأيوس‌ و دلسرد مي‌نمايد. و افسوس‌ برشكستهاي‌ گذشته‌، شور و شوق‌ و اشتياق‌ را از انسان‌ دور مي‌نمايد.علي‌عليه‌السلام مي‌فرمايد: افسوس‌ برگذشته‌ را در دل‌ خود بيدار مكن‌ كه‌ تورا از آمادگي‌ براي‌ آينده‌ دور مي‌كند. همچنين‌ حضرت‌ مي‌فرمايد:غصّة‌ فرداي‌ نيامده‌ را بر امروز موجودت‌ تحميل‌ مكن‌ و بار امروزت‌ رابي‌جهت‌ سنگين‌ منما!

در اين‌ باره‌ شاعر مي‌گويد:

اين‌ چه‌ حالت‌ بود كه‌ اهل‌ زمين

هر زمان‌ از گذشته‌ ياد كنند

از فراق‌ گذشته‌ها غمگين‌وز غم‌

حال‌، بانگ‌ و داد كنند

آن‌ يكي‌ در بهار بُرنائي

مي‌خورد بهر كودكي‌ افسوس

در كمال‌ جمال‌ و زيبائي

از تأسّف‌ كند قيافه‌ عبوس

وآندگر از شباب‌ كرده‌ عبور

ديده‌ آن‌ سخت‌ راه‌ِ ناهموار

داده‌ از كف‌ نشاط‌ عقل‌ و شعور

آرزوي‌ شباب‌ كرده‌ شعار

آنچه‌ ديدم‌ بغالب‌ احوال

‌هيچ‌ كس‌ فكر نقد حال‌ نبود

همه‌ در اختيار وهم‌ و خيال

حالشان‌ جز غم‌ و ملال‌ نبود

خ لاصه‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواهد از فرصتها استفاده‌ كند و از سرمايه‌هائي‌كه‌ در اختيار دارد بخوبي‌ بهره‌برداري‌ نمايد، بايد گذشتة‌ معدوم‌ رابدست‌ فراموشي‌ سپارد و دل‌ را از حسرت‌ و اندوه‌ آن‌ خالي‌ كند.همچنين‌ بايد آينده‌ موجود نشده‌ را ناديده‌ انگارد و نگران‌ آن‌ نباشد،بايد تمام‌ نيروي‌ خود را متوجه‌ لحظه‌ حال‌ و شرايط‌ موجود نمايد ودر هر كاري‌ از خود سؤال‌ كند «الان‌ چه‌ بايد كرد؟». سپس‌ فكر كند،عاقلانه‌ پاسخ‌ دهد، و سپس‌ بانجام‌ آنچه‌ موظف‌ است‌، جداً قيام‌ نمايد.

جوانان‌ و والدين‌

اولين‌ نكته‌ براي‌ آرامش‌ خانواده‌ و دوري‌ از رفتارهاي‌ ناپسند جوان‌،شناخت‌ روان‌ جوان‌ و آگاهي‌ از مقتضيات‌ جواني‌ است‌. فرزند جوان‌،مطابق‌ ميل‌ طبيعي‌، عاشق‌ استقلال‌ و تشخص‌ است‌. مي‌خواهد هرچه‌ زودتر خود را از محدوديتهاي‌ دوران‌ كودكي‌ رها سازد و به‌ گروه ‌بزرگسالان‌ بپيوندد و مانند آنان‌ مستقل‌ باشد. او خواسته‌ خود را برزبان‌ نمي‌آورد! ولي‌ اگر به‌ مقصود خود نائل‌ نشود و به‌ حق‌ طبيعي‌خود، دست‌ نيابد، سركشي‌ و طغيان‌ مي‌كند، به‌ كارهاي‌ غير عادي‌دست‌ مي‌زند، بد رفتار و تندخو مي‌شود و با زبان‌ حال‌ مي‌گويد:

به‌ شخصيت‌ من‌ احترام‌ بگذاريد! مرا مستقل‌ و آزاد بشناسيد! با من‌همانند يك‌ فرد بزرگ‌ برخورد كنيد!

در سخن‌ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است‌ كه‌ فرمود: «فرزند، هفت‌ سال‌ آقاست‌.هفت‌ سال‌ بنده‌ است‌ و هفت‌ سال‌ هم‌ وزير است‌».

طفل‌ هفت‌ سال‌ اول‌ بر پدر و مادرش‌ حكومت‌ مي‌كند! زيرا فكرش‌نارسا و جسمش‌ ناتوان‌ است‌. پدر و مادر بايد با ديده رأفت‌ به‌ او نظركنند و ناچارند كه‌ خواسته‌هاي‌ او را برآورده‌ سازند.

در هفت‌ سال‌ دوم‌، تغييرات‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ در تن‌ و روان‌ كودك‌پديد مي‌آيد. جسمش‌ قوي‌ مي‌شود و دركش‌ رشد مي‌كند تااندازه‌اي‌ خوبيها و بديها را مي‌فهمد. لذا مورد مؤاخذه‌ والدين‌ و مربي‌و آموزگار قرار مي‌گيرد. و چون‌ عقلش‌ بخوبي‌ شكفته‌ نشده‌ و صلاح‌ وفساد خود را به‌ درستي‌ تشخيص‌ نمي‌دهد، پدر و مادر آمرانه‌ به‌ اوتذكر داده‌ و او بايد فرمان‌ والدين‌ را اطاعت‌ كند.

امّا در هفت‌ سال‌ سوم‌ نشانه‌هاي‌ جواني‌ و بزرگسالي‌ در او پديدمي‌آيد. لذا احساس‌ مسئوليت‌ مي‌كند و در تدبير زندگي‌ همكاروالدين‌ مي‌باشد.

از بكار بردن‌ كلمه وزير چند نكته‌ را مي‌فهميم‌:

الف‌ ـ جوان‌ تشخص‌ طلب‌ و استقلال‌ جواست‌.

ب‌ ـ نبايد با او آمرانه‌ برخورد كرد.

هيچ‌ چيز بيش‌ از حق‌ رأي‌ در تربيت‌ آنان‌ مؤثر نيست‌. بايد در خانه‌ ومدرسه‌ به‌ آنها حق‌ اظهار عقيده‌ داده‌ شود. البته‌ استقلال‌ دادن‌ به‌جوان‌ به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ وي‌ در تمام‌ اعمالش‌ آزاد باشد تا به‌ ميل‌خود به‌ هر محيط‌ فاسدي‌ برود، زيرا جوان‌ كه‌ عقلش‌ نسبت‌ به‌احساساتش‌ ضعيف‌ است‌، همواره‌ در معرض‌ سقوط‌ قرار دارد. جوان‌اغلب‌ پايان‌ كار را نمي‌بيند و از تشخيص‌ بسياري‌ از بديها و خوبيهاعاجز است‌. پس‌ مراد از وزير بودنش‌ آن‌ است‌ كه‌ هم‌ شخصيتش‌ مورداحترام‌ باشد و هم‌ اختيار صد در صد نداشته‌ باشد، بلكه‌ تصميم‌نهايي‌ با والدين‌ است‌.

سختگيري‌ بي‌ مورد، زورگويي‌ و ستم‌، تعدي‌ و خشونت‌ والدين‌نسبت‌ به‌ جوان‌ يكي‌ از دو نتيجه‌ را به‌ بار مي‌آورد:

الف‌ ـ جوان‌ بر اثر فشارهاي‌ طاقت‌ فرساي‌ روحي‌ و نظارتهاي‌ خسته‌كننده‌ والدين‌، نيروي‌ مقاوت‌ خود را از دست‌ داده‌ و تسليم‌ شرائط‌موجود مي‌شود. او اگر چه‌ سازگار و سربزير مي‌شود ولي‌استعدادهاي‌ خود را از دست‌ مي‌دهد و يك‌ انسان‌ نالايق‌ بار مي‌آيد.

ب‌ ـ جوان‌ در مقابل‌ سختگيري‌ها مي‌ايستد كه‌ در نتيجه‌ باعث‌اختلاف‌ در خانواده‌ مي‌شود. عربده‌ها و فريادها، تندي‌ و خشونت‌،اشك‌ و زاري‌، هيجان‌ و ناراحتي‌ برنامه‌ عادي‌ چنين‌ خانه‌هايي‌ خواهد بود!

بعضي‌ پدران‌ بخاطر عقده‌ خودكم‌بيني‌، خشن‌ و تندخو هستند. براي‌ابراز قدرت‌ در خانه‌، با اهل‌ منزل‌ بدرفتاري‌ مي‌كنند، فرياد مي‌كشند،دشنام‌ مي‌دهند. گاهي‌ بچه‌هارا كتك‌ مي‌زنند! و گاهي‌ در محيط‌ منزل‌ايجاد رعب‌ و هراس‌ مي‌كنند! لغزش‌ يا اشتباه‌ كوچك‌ را بزرگ‌ تلقي‌كرده‌ و چشم‌پوشي‌ نمي‌كنند. مثلاً پدر اگر بخواهد بخوابد، انتظار داردكه‌ همه‌ اهل‌ خانه‌ ساكت‌ باشند و اگر صدايي‌ بلند شود، طوفان‌ بپامي‌كند! ولي‌ اگر ديگران‌ خواب‌ باشند، استراحت‌ ديگران‌ برايش‌ارزشي‌ ندارد! كودكان‌ اين‌ خانه‌ها بر اثر سختگيري‌ بي‌ مورد والدين‌،خشمگين‌ و عصبي‌ بار مي‌آيند و همواره‌ در خود احساس‌ حقارت‌نموده‌ و اين‌ حس‌ بصورت‌ عقده‌ در آنها باقي‌ مي‌ماند!

البته‌ تا كوچك‌ هستند نمي‌توانند در مقابل‌ رفتار خشن‌ پدر نيرومندخود عكس‌العملي‌ نشان‌ دهند، امّا زماني‌ كه‌ پا به‌ سن‌ جواني‌مي‌گذارند، براي‌ اينكه‌ در خانه‌ بخاطر عقده حقارت‌ خود، ابراز وجودكنند، كانون‌ خانواده‌ را به‌ محل‌ مشاجره‌ و ناسازگاري‌ تبديل‌ كرده‌ و كاربه‌ آنجا مي‌كشد كه‌ فرزند در مقابل‌ پدر مي‌ايستد! راه‌ حل‌ اين‌ معضل‌به‌ دو طرف‌ برمي‌گردد. دو طرف‌ بايد خودسري‌ و لجاج‌ را ترك‌ كنند واز تمايلات‌ نادرست‌ خويش‌ چشم‌ بپوشند تا بتوانند با همكاري‌يكديگر مشكلات‌ را حل‌ كنند.

در بررسي‌ روي‌ ١٠٥ پسر و دختر جوان‌ كه‌ خلاف‌ بزرگي‌ را انجام‌داده‌ بودند، متوجه‌ شدند كه‌ تقريباً ٩١ درصد جوانان‌ مجرم‌ ازاختلالات‌ عاطفي‌ شديد رنج‌ مي‌برند. يعني‌ هم‌ از حيث‌ عاطفي‌مورد بي‌ مهري‌ قرار گرفته‌ بودند و هم‌ احساس‌ ناامني‌ و حقارت‌ داشتند!

عكس‌ العمل‌ والدين‌ در برخورد با خلاف‌ فرزندشان‌!

چنانچه‌ فرزند عمل‌ خلافي‌ را انجام‌ داد چگونه‌ بايد با آن‌ برخوردنمود؟ مثلاً خانمي‌ در تماس‌ با بنده‌ اظهار داشت‌ كه‌ مدتي‌ است‌،متوجه‌ شده‌ كه‌ پسر دبيرستانيش‌ استمناء مي‌كند! تكليف‌ اين‌ مادرچيست‌؟ در پاسخ‌ بايد گفت‌ كه‌ مراحلي‌ در برخورد با اين‌ خلافهاوجود دارد كه‌ اگر رعايت‌ شود شايد موفقيت‌ آميز باشد.

مرحله‌ اول‌: تذكر غير مستقيم‌ است‌. مثلاً پدر اين‌ جوان‌ مطالبي‌ را كه‌ درمورد مضرّات‌ استمناء است‌ براي‌ وي‌ تهيه‌ كند و به‌ او جهت‌ مطالعه‌بدهد. يا شفاهاً پيرامون‌ ضررهاي‌ اين‌ عمل‌ براي‌ كساني‌ كه‌ گرفتار آن‌مي‌شوند، بطور غير مستقيم‌ با او سخن‌ بگويد.

اگر اين‌ مرحله‌ موفقيت‌ آميز بود كه‌ پايان‌ اضطرابها و ناراحتيهاست‌،ولي‌ در صورت‌ عدم‌ توفيق‌، مرحله‌ بعد كه‌ تذكر مستقيم‌ است‌ را بايداجرا نمود. پدر در وهله‌ اول‌ و سپس‌ مادر بدون‌ اينكه‌ ديگران‌ موضوع‌را متوجه‌ بشوند و شخصيت‌ جوان‌ مورد بي‌اعتباري‌ قرار گيرد، ازمضرات‌ اين‌ عملي‌ كه‌ او انجام‌ مي‌دهند، سخن‌ بگويند. چنانچه‌ اين‌هم‌ كارگر نيفتاد، در مرحله‌ سوم‌، تهديد و توبيخ‌ و محروميت‌ ازامتيازاتي‌ مثل‌ پول‌ توجيبي‌، تماشاي‌ تلويزيون‌، تفريح‌ با دوستان‌، بكارگرفته‌ شود. اگر اين‌ هم‌ مانع‌ عمل‌ زشت‌ وي‌ نشد، درمرحله چهارم‌تنبيه‌ بدني‌ و برخورد فيزيكي‌ در حدّ ضرورت‌ پيشنهاد مي‌شود.چنانچه‌ رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه‌ رحمتاً للعالمين‌ است‌ در موردنوجواناني‌ كه‌ نماز نمي‌خوانند و گوش‌ به‌ حرف‌ بزرگتر خودنمي‌دهند، دستور تنبيه‌ را داده‌اند. «فَاِضْرِبْه‌ُ» يعني‌ او را براي‌ نماز بزن‌!

جوانان‌ و فرهنگهاي‌ بيگانه‌

چه‌ بسيار دختران‌ و پسراني‌ كه‌ در آرزوهاي‌ خود، رفتن‌ به‌ يكي‌ ازكشورهاي‌ غربي‌ را مي‌بينند و ديدار از آن‌ سرزمينها را در رؤياهاي‌خود مشاهده‌ مي‌نمايند. آمريكا! اروپا! غرب‌! مظهر آزادي‌! و لذّات‌نامشروع‌ در خيال‌ و ذهن‌ عده‌اي‌ از جوانان‌ بوده‌ و چهره‌اي‌ زيبا از اين‌سرزمينها را در تصورات‌ خود به‌ تصوير مي‌كشند.

امّا آيا واقعاً غرب‌ همان‌ گونه‌ است‌ كه‌ اين‌ جوانان‌ خيال‌ مي‌كنند؟

غربي‌ كه‌ دانشمندان‌ آن‌، سقوط‌ دير يا زود آن‌ را، پيش‌بيني‌ كرده‌اند!سرزمينهايي‌ كه‌ از مظاهر خوبيها و زيبائيهاي‌ حقيقي‌ در آن‌ اثري‌نيست‌ و بجاي‌ آن‌، شخصيت‌ زنان‌ و مردان‌ در خدمت‌ سرمايه‌داري‌ وتمدن‌ دروغين‌ بكار گرفته‌ شده‌ است‌! آمريكايي‌ كه‌ رئيس‌ جمهور آن‌در تلويزيون‌ ظاهر شده‌ و كلكسيون‌ قاشق‌ و چنگالهايي‌ را نشان‌مي‌دهد و مي‌گويد: اين‌ قاشق‌ و چنگالها مربوط‌ به‌ زماني‌ است‌ كه‌كودك‌ بودم‌ و هنگامي‌ كه‌ به‌ مهماني‌ مي‌رفتيم‌، آنرا از خانه‌ ميزبان‌ مي‌دزديدم‌!

جوان‌ ايراني‌ كه‌ مي‌خواهد سعادتمند باشد، اگر درست‌ در باره‌ وضع‌غرب‌ تحقيق‌ كند، هيچگاه‌ غرب‌ را به‌ عنوان‌ آرزو و هدف‌ خود قرارنمي‌دهد! غرب‌ پاسخگوي‌ همه نيازهاي‌ يك‌ جوان‌ نمي‌تواند باشد!در غرب‌ تنها مي‌توان‌ فحشاء ارزان‌ و لذّات‌ نامشروع‌ را پيدا نمود. امّاسعادت‌ و هدايت‌ و كمال‌ و رستگاري‌ در آنجا پيدا نمي‌شود. آيا تابحال‌ شده‌ است‌ كه‌ يك‌ جوان‌، باسفر به‌ غرب‌، به‌ انسانيت‌ دست‌ پيداكند؟ آيا تا بحال‌ شده‌ است‌ كه‌ با يك‌ برنامه‌ تلويزيوني‌ غرب‌، انساني‌ باخدا و معنويت‌ آشنا شود؟ امّا بسيار ديده‌ شده‌ كه‌ با يك‌ فيلم‌ غربي‌،يا بايك‌ مسافرت‌ به‌ غرب‌، انساني‌، فساد اخلاق‌ پيدا نموده‌ و بدبخت‌شده‌ است‌. تهاجم‌ فرهنگي‌ غرب‌، بسياري‌ از جوانان‌ دنيا و عده‌اي‌ ازجوانان‌ كشور ما را به‌ پوچي‌ و انحراف‌ و دشمني‌ با دين‌ و خدا كشانده‌ است‌.

قهرمانان‌ دروغين‌!

دنياي‌ غرب‌ بخصوص‌ آمريكا چون‌ فاقد قهرمانان‌ واقعي‌ در تاريخ‌خود هستند، به‌ بركت‌ حقّه‌هاي‌ سينمائي‌ و دنياي‌ شگفت‌آور هنرهفتم‌، قهرماناني‌ دروغين‌ كه‌ فقط‌ در لحظه نمايش‌ فيلم‌ واقعي‌ بنظرمي‌رسند ولي‌ وجود خارجي‌ ندارند را خلق‌ كرده‌ است‌.

تارزان‌! راكي‌، رامبو! بروس‌لي‌ و دهها چهره محبوب‌ نوجوانان‌ وجوانان‌ پا به‌ عرصه‌ سينماها و ويدئوها و رايانه‌ها گذاشته‌ و عاشقان‌زياد براي‌ خود پيدا كرده‌اند. امّا وقتي‌ به‌ سراغ‌ چهره واقعي‌ اين‌ مردان‌افسانه‌اي‌ مي‌رويم‌، متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ اثري‌ از قدرت‌ و شجاعت‌ ودليرمردي‌ كه‌ در فيلمها از آنان‌ ديده‌ مي‌شود، نيست‌ و اينان‌ مرداني‌عادي‌ هستند كه‌ از طريق‌ قدرت‌ جادويي‌ فيلم‌، چهره‌ زيبا و محبوب‌پيدا كرده‌اند. لذا تاكنون‌ فردي‌ پيدا نشده‌ است‌ كه‌ از طريق‌ اين‌ چهره‌هابه‌ انساني‌ پاك‌ و آزاده‌ و غيرتمند و شجاع‌ تبديل‌ شود. بلكه‌ بر عكس‌انسانهاي‌ زيادي‌ يافت‌ مي‌شوند كه‌ با علاقه‌ به‌ اين‌ چهره‌ها روزها وشبهاي‌ زيادي‌ را بپايان‌ بردند ولي‌ عاقبت‌ خوبي‌ پيدا نكردند.