• شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5039 / دانلود: 2758
اندازه اندازه اندازه
درآمدی بر شکل گیری شخصیت جوان

درآمدی بر شکل گیری شخصیت جوان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اول : بى‏حزمى و عدم دريافت رهنمودها

دستيابى به اهداف و آرمانهاى ترسيم شده، خواسته‏ها و كمالات‏نفسانى، متانت، ثبات و حق‏مدارى نفس، نيازمند دريافت رهنمودها وآگاهيهايى است كه بتواند آدمى را به سرمنزل مطلوب و آرمانى او برساند.همواره مسيرهاى دراز، دورانديشى مناسبى را مى‏طلبد، روشنى راه، رفع‏ترديد و دودلى و سرگردانى، به هرز نرفتن نيرو و به هدر ندادن امكانات،همه و همه دستاورد وراندازهاى صحيح اوليه و گزينش درست مى‏باشد.انسان پيروزى چون علىعليه‌السلام «ظفر» را در «حزم‏» و دورانديشى و توان‏پيش‏بينى مى‏داند و دورانديشى و «حزم‏» را در كارگزارى راى و انديشه وبكارگيرى نيروى تفكر مى‏شمارد(٣) چنان كه همو، فقدان اين هنجار را آفتى‏براى توانمندى و شجاعت معرفى مى‏كند(٤)

جوان در بلوغ و رشد شخصيت‏خويش نيازمند توانمندى است اما عدم‏برآورد صحيح از «آينده‏» با توجه به معناى وسيعى كه اين كلمه در بر دارد وضعف در عاقبت انديشى و بهره‏ورى از نيروى اراده و عزم بدون‏پشتوانه‏هاى علمى و آگاهى، او را به يك حركت كور و تاريك خواهدكشاند. حتى براساس يك فراز دينى «آن كس كه بدون بينايى و آگاهى‏لازم، عمل مى‏كند همانند كسى است كه در غير مسير مورد نظر حركت‏مى‏كند كه فراچنگ سرعت‏حركت، چيزى جز دورى بيشتر نخواهدبود.»(٥)

در جايى ديگر نيز همانند درازگوش چشم بسته آسياب، شمرده شده‏است كه راه به جايى نمى‏برد و دايما بر گرد خويش مى‏چرخد.(٦)

از همين روى تاكيد شده است كه نسبت‏به آنچه هنوز رشد و صلاحيت‏آن معلوم نيست تصميمى گرفته نشود.(٧)

دوم : فقدان جزم و عزم

«ظفر» همان‏گونه كه نيازمند حزم و دورنگرى و برآورد صحيح است،نيازمند جزم و عزم است. بسيارى از تواناييها و دريافتهاى روشنى كه‏مى‏تواند در پيمايش راه، به سان چراغى روشن، راه را بنماياند دستخوش‏دودلى‏ها، تخيلات، ترديدها و بى‏ارادگيها مى‏گردد و اين خود آفتى بزرگ‏به شمار مى‏آيد. از اين روى، به همان شيوه كه ما را در ظفرمندى، به حزم‏فرا خوانده‏اند، «جزم‏» و «عزم‏» را نيز ابزارى بس لازم شمرده‏اند.(٨) درخصوص ضرورت برخوردارى از اراده حكيمانه، پيشتر نوشته‏ايم امامناسب مى‏نمايد به انگيزه تاكيد بر اين امر كه خواست و اراده انسان نقطه‏عطفى در دستيابى به شكل مطلوب شخصيت است، به اين فراز از دعاى امام‏كاظمعليه‌السلام توجه كنيم كه به عنوان يكى از باورهاى درونى خويش خطاب به‏خداى بزرگ اظهار مى‏كند :

«دانسته‏ام كه برترين توشه سالك كوى تو، اراده‏اى جزم وتصميمى قطعى است كه با آن تو را برگزيند و به سوى توآيد.»(٩)

اگر بزرگترين و نيز جانمايه همه آرزوها و آرمانهاى خويش را درآمدن به كوى «دوست‏» و قرب به «حق‏» مى‏دانيم و اگر به اين باور رسيده‏ايم‏كه شكل‏دهى شخصيت انسانى، تنها در چارچوب باورها و ارزشهاى دينى‏مى‏تواند تفسيرى انسانى و هماهنگ با هستى آدمى داشته باشد، بايد اين‏رهيافت را هماره اذعان داريم كه برترين ابزار و پشتوانه اين «حركت وكوچ‏»، عزمى استوار و اراده‏اى پولادين است.

سوم : ضعف بردبارى و ثبات

آنچه با عنوان صبر، بردبارى و ثبات قدم فرا راه شكل‏گيرى شخصيت‏انسانى ما نهاده شده است، مجموعه وسيعى از توصيه‏ها، رهنمودها وراهبردهاى جامع را در بر مى‏گيرد كه در اين مجال حتى امكان بازگويى‏بخشى از آن نيز وجود ندارد. پرواضح است فقدان اين خصيصه، زمينه‏«عجز» و ناتوانى در راهيابى به آرمانهاى شخصيتى را به وجود مى‏آورد; ازاين رو گوشزد شده است :

كسى كه هنجار ارزشمند بردبارى و صبر را در برابرناگواريهاى روزگار آماده نكند، ناتوان خواهد ماند.(١٠)

چنان كه فرمود :

فردى كه بر مركب راهوار صبر جاى گيرد، به ميدان پيروزى‏راه يافته است.(١١)

و همواره در دستيابى به «ظفر»، صبر به عنوان يك اصل توصيه شده‏است. چنان كه فرمود :

اصبر تظفز;(١٢)

صبر پيشه كن، پيروز مى‏شوى.

نزديك به همين رهنمود را چنين مى‏خوانيم :

كسى ظفر مى‏بايد كه بردبارى كند(١٣)

چهارم : سستى و تنبلى

«توانى‏»، سستى، تنبلى و بى‏حالى را مى‏توان به عنوان يك ناهنجارى‏مستقل ارزيابى نمود. اگر اين واقعيت پذيرفته شود كه دنيا و زندگى، ميدان‏آزمون و به تعبيرى رساتر، ميدان مسابقه است، اهميت «جديت‏» و تلاش، جايگاه خويش را خواهد يافت. برخى گرچه اندك، هرچه غير كمال است‏و آفتى براى تكوين شخصيت انسانى آنان محسوب مى‏شود را و نيز تعلق‏خاطر بدانها را به بازى مى‏گيرند، و اكثريتى هرچه غير كمال است،شخصيت وجودى آنان رابه بازى مى‏گيرد! دسته دوم ديگر «خوديتى‏»مستقل و غير وابسته ندارند. طفيلى تعلقات دست و پاگير خويشند. «من‏واقعى‏» آنان بازيچه‏اى بيش نيست. در آنان جديتى در گزينش يك راه‏عملى صحيح و در چارچوب آرمانها و ارزشهايى كه دريافت كرده‏اندمشهود نمى‏باشد. رهيافتها و هدايتهاى اوليه نيز كارى از پيش نمى‏برد. اينان‏دچار آفت‏سستى، مسامحه، توانى و بى‏حالى شده‏اند و اين به راحتى‏مى‏تواند آنان را از وصول به مطلوب باز دارد. آنچه بايد به عنوان يك‏هدايت روشن تلقى گردد اين تاكيد است كه.

بوسيله تصميم و عزم قاطع به مبارزه با توانى و سستى برخيزيد.(١٤)

پنجم : خودپسندى

از جمله عواملى كه بايد در شمار ناهنجاريهاى بازدارنده مورد توجه‏قرار داد، خودبينى، خودپسندى و ضايت‏خاطر از انديشه و عملكردخويش است. اعتماد به نفس و اعتقاد به توانايى از لازمه‏هاى موفقيت است‏اما خلط اين ويژگى لازم با آفتى چون «عجب‏» و خودپسندى را بايد نشانى‏از عدم درك و شناخت واقعيت انسانى شخص شمرد(١٥) شناخت صحيح‏خود و جامعه و توان پيش‏بينى مسيرى درست، نيازمند برخوردارى ازداده‏ها و تجربيات بسيارى است كه بايد اندوخت. و پرواضح است‏«عجب‏» آفتى بس بزرگ در اين مسير است. شكل‏گيرى صحيح شخصيت‏انسانى، منوط به خردورزى و شوق دريافت رهنمودها و انديشه‏هاى‏ديگران است. غرورى كه حاكى از ستايشگرى خويش است و خودپسندى‏كه نشانه بى‏نيازى از اين و آن است، خردورزى جوان را سخت آفت‏زده‏مى‏كند، چنان كه فرمود :

عجب و خودپسندى، آفت‏خرد است(١٦)

ششم : ترس

در بررسى ناهنجاريهاى بازدارنده، عامل ديگرى رخ مى‏نمايد كه درعين حال مى‏تواند هنجارى مطلوب و از عوامل سازنده و زمينه‏ساز رشد به‏شمار آيد. ترس، خوف، بيم، واهمه و نگرانى، همه نمودى از يك‏واقعيت‏اند كه مى‏تواند چهره‏اى مطلوب به خود گيرد و مى‏تواند به آفتى‏بزرگ مبدل شود و درست از همين نقطه است كه در رهنمودهاى‏روان‏شناختى دينى و هدايتهاى عملى آن به دو گونه با پديده ترس رفتارشده است. گاه پديده‏اى آفت‏زا و منفى، و گاه زمينه‏ساز رشد و بالندگى. به‏اين فرازها نگاه كنيد :

ترس، آفت است(١٧)

ترس، كاستى و نقص است(١٨)

مؤمن، ترسو، حريص و بخيل نمى‏باشد(١٩)

و نيز توجه كنيد :

كسى كه ترس و خوف او كم باشد آفت او زياد است.(٢٠)

چه بسيار افراد خائف كه خوفشان آنان را به جايگاه امن برده‏است(٢١)

كسى كه بترسد ايمنى مى‏يابد.(٢٢)

به راحتى مى‏توان راستاى هر دو دسته از رهنمودهاى ذكر شده را بازگونمود. آنچه مى‏تواند پديده ترس را در آدمى با تفسيرى مثبت‏يا عنوانى‏منفى ارزيابى كند، چارچوب، ماهيت و نتايج‏حركت و عملى است كه‏ترس مانع آن است. بر اين اساس، در شكل‏دهى به ساختار شخصيتى خويش‏بايد از ترسهاى موهوم و نگرانيهاى نابجا فاصله گرفت چرا كه عزم و اراده‏آدمى را دچار تزلزل مى‏كند و حس اعتماد به نفس را تضعيف مى‏نمايد.همواره نيروى انديشه و آرامش برخاسته از ايمان درونى، مى‏تواند توان‏جوان را از اسارت ترس نجات بخشد. ترس چنان كه برخى تقسيم‏بنديهاى‏روايى شاهد است، جزء سربازان شيطان معرفى گشته است.

روانكاوى ترس و تحليل زمينه‏ها و زيرساختهاى آن، نيازمند شرحى‏ويژه است كه اينك پى‏گير آن نيستيم. در ارزيابى اجمالى آن مى‏توان به ‏ناهنجاريهاى چندى چون خودكم‏بينى، خودباختگى، تلقينهاى منفى،تحقيرهاى بيرونى اعم از خانه و جامعه و كاستى آگاهيهااشاره‏كرد.مجموعه اين عوامل مى‏تواند ناهنجارى ترس و بيم را تقويت كند و به همين‏نسبت‏شخص را دچار بى‏ارادگى، مسؤوليت‏گريزى، راحت‏طلبى وسست‏عنصرى نمايد. شخصيت او نيز تابعى از همين ضعفها خواهد بود. ازهمين رو در رهنمودهاى اسلامى، افزون بر معرفى پديده ترس به عنوان‏يك ناهنجارى شخصيتى، به صورتى جزئى‏تر شاهد برخى دستورالعملهادر جهت پالايش شخصيت انسانى از اين آفت مى‏باشيم. از جمله، اين‏توصيه كلى :

هنگامى كه از چيزى بيم داشتى خودت را در متن آن قراربده چرا كه خودنگه‏دارى شديد تو از آن، مساله‏اى بزرگتر ازخود آن چيزى است كه از آن خوف دارى.(٢٣)

هفتم : تلقينهاى منفى

اگر به مفهوم و معناى وسيعى كه براى «تلقين‏» مورد نظر است توجه‏شود به اهميت اين موضوع به عنوان يك هنجار و يا ناهنجار، بيشتر آگاهى‏خواهيم يافت. «تلقين‏» به همان ميزان كه در اينجا به عنوان يك آفت‏بازدارنده مورد نگرش است‏بايد به عنوان يك عامل رشد و موفقيت موردتوجه جدى قرار گيرد. چنان كه پيشتر شرح كرديم رفتار و منش انسان،برخاسته از نوع شخصيت و باورهاى درونى او است و مهمترين مرحله‏شكل‏گيرى شخصيت او را بايد در مرحله گزينش و پذيرش باورهاى درونى‏شمرد. هر كس و هر عاملى بتواند باورهاى آدمى را به عنوان زيرساختهاى‏رفتارى او شكل بدهد در واقع رفتار و منشهاى عملى او را شكل داده است.اينها كه مى‏خوانيد هر چند درباره انسان است اما پرواضح است در تحليلهاو جسارتهاى جامعه‏شناختى نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. جامعه نيز ازآحاد انسانى تشكيل مى‏شود و بدين ترتيب، حوزه عمل و نفوذ آنچه دراينجا با تعبير «تلقين‏» از آن ياد مى‏شود بسى گسترده است. مفهوم تلقين نيازچندانى به توضيح ندارد. از نظر معرفى مصاديق آن مى‏توان به دو بخش‏فردى و اجتماعى اشاره نمود، چنان كه عامل آن مى‏تواند عنصرى بيرونى ومى‏تواند واقعيتى درونى باشد و باز همان گونه كه اشاره شد تلقين مى‏تواندبه عنوان زمينه‏اى براى رشد و سازندگى درآيد، و مى‏تواند به صورت عاملى‏بازدارنده و آفتى اجتماعى رخ نمايد. بسيارى از باورهاى فردى و اجتماعى،برخاسته از تلقينهايى است كه در بسيارى بلكه بيشتر موارد به صورت‏ناخودآگاه، فرد و جامعه را تحت تاثير عميق خويش قرار مى‏دهد. عمده‏فلسفه تبليغات را بايد در اين انگيزه جست كه به كمك آن مى‏توان جامعه‏را به سمت‏باورها و ذهنيتهايى سوق داد كه مى‏تواند اهداف انجام تبليغات‏را جامه عمل پوشد. بخوبى روشن است كه تبليغات اگر بتواند همانندعاملى تلقين‏كننده باورهاى اجتماعى را شكل دهد در واقع راستاى حركت‏و تلاش آن جامعه را به دست گرفته است. اينها مى‏تواند در جهت مصالح‏واقعى فرد و جامعه باشد; چنان كه مى‏تواند به عنوان آفتى بزرگ، كيان وشخصيت فرد و جامعه را در خود پيچد. يك نگاه به آنچه در اين زمينه دركشورها و جوامع مختلف مى‏گذرد شاهدى بس گويا در بحث است.

جوان در شكل‏دهى به شخصيت‏خويش بايد با ديدى تعالى‏بخش وسعادت‏آفرين به تلقين و ذهنيتها و باورهايى كه از اين راه مى‏توان به آنهارسيد بنگرد. خود را از عوامل تلقين كننده‏اى كه روح ياس، وابستگى،ناتوانى، سستى و بى‏ارادگى را در او تقويت مى‏كند و ارزشهاى متعالى را درنگاه او بى‏ارزش مى‏نمايد و به جاى آن، باور، انديشه، فرهنگ و رسومى‏بى‏پايه و دور از مصالح انسانيت را جايگزين مى‏نمايد دور سازد.

آنچه در فرهنگ دينى ما با عنوان «طيره‏» مطرح شده و با آن مبارزه‏شده است‏بخشى از موضوع مورد بحث است. اينك مجال پرداختن‏تفصيلى به اين موضوع نيست. آنچه در فرهنگ ما با تعبيراتى چون «به فال‏بد گرفتن‏» و «شوم پنداشتن‏» مطرح مى‏شود مى‏تواند بيان كننده مفهوم‏«طيره‏» باشد. قرآن از برخى مردمان نام مى‏برد كه در برابر دعوت‏پيامبرانعليه‌السلام با ابزار «طيره‏» به مقابله برمى‏خواستند. حركت پيامبرانعليه‌السلام راحركتى شوم و بديمن معرفى مى‏نمودند. اگر مواجه با بدى و ناگوارى‏مى‏شدند آن را از شومى و بدبختى پيامبر و ياران او مى‏دانستند و بر همين‏اساس نيز تبليغ مى‏كردند و حركت‏سازنده پيامبران را براى جامعه خويش،شوم پنداشته و شوم معرفى مى‏كردند و عناصر ساده ولى گسترده اجتماعى‏نيز تحت تاثير قرار مى‏گرفتند. و بدين ترتيب پيامبران مسؤوليت مى‏يافتنداين حقيقت را در باور عمومى جامعه جاى دهند كه نيكى و بدى سرانجام‏فرد و جامعه، در گرو حركت و تلاش و هدايت‏پذيرى خود آنان است.خواست‏خداوند، اراده و عمل شخص و باورها و تلاش او است كه نقش ايفامى‏كند. خواست و اراده الهى نيز تفسيرى ظريف و دقيق دارد كه بايد درجاى خود پى‏گرفت. به هرحال، نقش اجتماعى «طيره‏» و «نحس‏انگارى‏»حالت‏بازدارندگى آن به عنوان يك ناهنجارى فردى و عمومى و لزوم‏بهره‏ورى‏از آن به مثابه يك هنجار سازنده در مرتبه و مرحله‏اى است كه‏آياتى چند را در چند جا به خود اختصاص داده است.(٢٤) چنان كه وجودبرخى رهنمودهاى حديثى نيز در جهت مبارزه با اين آفت اجتماعى و حتى‏سوق دادن آن به عاملى سازنده براهميت موضوع مى‏افزايد.

در نهج‏البلاغه مى‏خوانيم كه «طيره‏» و به فال بد گرفتن امرى بحق وواقعيت‏دار نيست.(٢٥) اين در حالى است كه همينجا در فراز ديگرى از سخن‏حضرتعليه‌السلام حتى از سحر به عنوان يك واقعيت‏ياد شده است. روشن است‏اين به معنى ناديده گرفتن تاثيرات شخصى و اجتماعى «طيره‏» نيست، بلكه‏اشاره به نادرستى آن است. در سخنى ديگر از امام صادقعليه‌السلام مى‏خوانيم :

طيره و فال زدن بر اساس همان چيزى است كه آن را قرارمى‏دهى، اگر راحت گرفتى، راحت است و اگر سخت گرفتى‏سخت است و اگر ناديده گرفتى چيزى نخواهد بود.(٢٦)

اين رهنمود ارزشمند ما را به اين حقيقت هدايت مى‏كند كه تفال،گمانه‏زنى و امثال آن كه در فرهنگها هر كدام به گونه‏اى مرسوم است‏مى‏تواند منشا اثر باشد اما آنچه در واقع عامل اين تاثير است نوع تلقين وارزيابى خود شخص است. آنچه شومى و ميمنتى مى‏آورد خارج از خواست‏خود او نيست. نوع نگاه و تفسير ما از پيشامدها، صحنه‏ها و اتفاقات وآنچه در فرهنگهاى مختلف به گونه‏هاى گوناگون منشا شومى و بد آمدن به‏شمار مى‏آيد است كه نقش ايفا مى‏كند. همين گمانه‏زنى و خطورات قلبى كه‏مى‏تواند منشا اميدوارى و اعتماد به نفس و دلگرمى به سرانجام خوش وموجب الفت و تقويت رشته‏هاى دوستى و پيوندهاى اجتماعى گردد و نگاه‏آدمى را به هستى، جامعه و محيط، نگاهى سازنده و همراه با آرامش‏خاطرسازد به عاملى بازدارنده از تلاش و رشد، موجبى براى سوءظن و عداوت وسستى پيوندهاى اجتماعى و خانوادگى، ضعف اراده و اميد، و زمينه‏اى براى‏سوق دادن موفقيتها و كاميابيها به عواملى غير طبيعى و خارج از روندمعمول آن تبديل مى‏شود. اين است كه در برخى هشدارهاى دينى يادآورى‏شده است :

هر كس فال‏زنى او را از كارش باز دارد شرك ورزيده‏است.(٢٧)

و يا در خصوص مسافرت گوشزد شده است :

شخصى كه اقدام به مسافرتى مى‏كند اما مثلا با ديدن يك‏پرنده برمى‏گردد، در واقع به آنچه بر محمد نازل شده است‏كفر ورزيده.(٢٨)

و يا تاكيد شده است :

هرجا فال بد زدى آن را ناديده بگير و كار خود را دنبال كن.(٢٩)

خارج ساختن روند امور زندگى و جامعه از مجراى طبيعى و توفيق‏الهى، و كشاندن آنها به عواملى خارج از دسترس، چون مواجهه با يك‏منظره، صداى يك پرنده، همزمانى يا هم رديفى با يك عدد، شومى ونحسى و... را بايد يك ناهنجارى و آفتى شمرد كه متاسفانه زمينه‏هاى بقاءو گاه رشد و توسعه آن همواره وجود داشته است. ناديده گرفتن خواست‏الهى (البته با برداشت صحيحى كه بايد از اين حقيقت داشته باشيم) و نقش‏اساسى خود انسان در عملكرد و رفتار خويش و وصل كردن آن مثلا به‏صداى يك پرنده يا زمانى خاص و يا عددى معين گوياى نوعى اختلال‏اعتقادى مى‏باشد.

فرا راه

براى كاستن از تاثيرات منفى چنين تلقينهايى كه گاه به صورت يك‏باور عمومى نقشى تعيين كننده مى‏يابد و براى ناديده انگاشتن اين موانع كه‏در واقع مانع نيستند اما تلقين و باورهاى غلط توانسته است آنها را به عنوان‏عاملى بازدارنده تبديل كند، در ارشادات دينى دعوت به عنصر «توكل‏»شده‏ايم. توكل و تكيه بر عنايت الهى و تلاش بدون دغدغه خاطر، به عنوان‏كفاره و جبران كننده «طيره‏» و فال بد، به شمار رفته است.(٣٠) پيامبر( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خوداز تفال به خير استقبال مى‏كرد و آن را دوست مى‏داشت اما طيره و فال‏بدزدن و شوم پنداشتن و امثال آن را خوش نداشت و به عنوان يك‏دستورالعمل به كسانى كه خود را گرفتار اين وساوس نموده و در مواجهه بازمينه‏هاى تلقين منفى دچار دغدغه خاطر مى‏شدند اين جملات را دستورمى‏داد كه بازگو نمايند :

خدايا! نيكى و خير تنها از جانب توست و بديها را تنها تويى‏كه دفع مى‏كنى و توان و قوه‏اى جز به تو نيست.(٣١)

مى‏بينيد كه تلقين مثبت كه مى‏تواند منشا رشد، سازندگى، اميدوارى، ودلگرمى به نهايت كار باشد مورد علاقه آن حضرت( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و براى‏جلوگيرى از تاثيرات مخرب تلقينهاى منفى كه در بسيارى از موارد،شخص، ناخودآگاه گرفتار آن مى‏شود، پيامبر( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به خالق هستى كه همه‏نيكيها به دست او است فرا مى‏خواند و براى زدودن آثار منفى روانى‏تبليغات، تلقينها و تحليلهاى منفى كه در بسيارى موارد به صورت باورعمومى و گاه فرهنگ ملى! درآمده دستور مى‏دهد جملات مذكور نه دردل بلكه بر زبان آيد.

جوان در فعليت‏بخشيدن به تواناييها و استعدادهاى ذاتى خويش ودرنتيجه شكل دادن به شخصيت‏خود، نيازمند اعتماد به نفس، باور به‏توانايى و دورى از دغدغه‏ها و وسوسه‏هايى است كه چون آفتى بزرگ مانع‏بروز شخصيت ارزشمند او مى‏شود. او بايد همواره اين باور را به خود تلقين‏كند و در خويش بدمد كه على‏رغم تبليغات، جاذبه‏ها، تلقينها، آفتهاى سنت‏شده اجتماعى، با اعتماد به نفس و توكل بر خداى بزرگ و تقويت روح اميدمى‏تواند عنصرى بس مفيد، شايسته و سراسر سعادت و نشاط باشد.

شكل‏گيرى شخصيت جامعه نيز چنان كه اشاره شد با همين موانع‏مواجه است. بويژه آنان كه سعادت ملتهاى مسلمان را هيچ گاه خواهان‏نبوده‏اند همواره اين تلاش را جزء اساسى‏ترين كارهاى خود مى‏دانند كه باحجم وسيعى از ابزارهاى تبليغى و تلقينى خويش، باور و فرهنگ عدم‏اعتماد به نفس، احساس ناتوانى، ترديد و سرگردانى، روحيه وابستگى،خودكم‏بينى، بزرگ‏نمايى مشكلات و موانع، نااميدى، سرخوردگى،خمودى، بى‏ارادگى و تسليم‏پذيرى را در جان جامعه تقويت كنند. جوان‏بايد اين سدها و موانع كاذب را بشكند و به جز ارزشهاى‏اسلامى، انسانى‏هيچ معيار ديگرى را در بازيابى و شكل‏دهى به شخصيت‏خويش نپذيرد.

هشتم : ضعف عمل

بى شك «عمل‏» و نقش محورى آن در ساختار شخصيت انسان، بويژه‏در شكل‏گيرى شخصيت جوان موضوعى است كه شرح آن به مجالى بسيارفراتر از اين فرصت نيازمند است. گستردگى رهنمودهاى دينى در اين‏خصوص و ابعاد گوناگون آن تاكيدى است‏بر واقعيت مذكور. آنچه در اين‏مختصر پى‏جوى آنيم تنها نگاهى كوتاه به «ضعف و ناتوانى در عمل‏» به‏عنوان يك ناهنجارى در شكل‏گيرى شخصيت‏سالم جوان است.

بسيارى شناختها و عزمها و قرارهاى صحيح و مطلوب است كه‏دستخوش اين آفت مى‏گردد و راه به جايى نمى‏برد. جوان به اقتضاى‏تجربيات و شناختهاى محدود خويش چه بسيار كه تصميمات عجولانه وناپخته مى‏گيرد و چه بسيار افراد كه در قدمهاى نخست و حتى در شناخت‏تواناييها، آرمانها وراههاى خويش در مى‏ماند اما چه بسيار نيز كه با همه‏روشنى راه و سلامتى انديشه و صحت عزم، بر جاى مى‏مانند و حركتى‏درخور و سازنده بروز نمى‏دهند. شناخت، عهد، پيمان و تصميمات،همانند درختى است كه اگر به آفت دچار گردد، ثمره‏اى درخور نخواهدداشت. اين است كه در برخى ارشادات، كم‏توجهى در عمل و سستى وسهل‏انگارى به عنوان آفت عهد و عزم به شمار آمده است.(٣٢)

چنان كه پيشتر نيز نوشتيم آبشخور شخصيت انسان، عبارت از باورهاو گزينشهاى اعتقادى او است و اينهاست كه به عمل او شكل مى‏دهد اماپرواضح است عقيده و عمل تاثيرى متقابل دارند. اينگونه نيست كه رفتارآدمى در بينش و علقه‏هاى قلبى و بستگيهاى اعتقادى او نقش ايفا نكند.كتاب الهى به صراحت‏سرانجام آنان كه بى‏پروا بد مى‏كنند را تكذيب‏حقايق و آيات الهى مى‏داند.(٣٣) رابطه تنگاتنگ معرفت و عمل تا آنجاست‏كه معرفت و عقيده و باورهاى توانمند و راسخ و استوار را نيز بايد در عمل‏جست، و اين است كه والاترين شناختها و آموزشها را نيز مى‏توان در پى‏«عمل صالح‏» به دست آورد. و اين نيز خود آموزه ديگرى از حقايق كتاب‏الهى است.(٣٤)

خاستگاه معرفت و ايمانى كه، جلال‏الدين محمد بن‏محمد، آن عارف‏نامى در مثنوى، آن را در سنجش بامعرفت صرفا عقلانى و برهانى،شكست‏ناپذير وبا لطافت‏مى‏شمرد.«عمل صالح‏» و «خويشتن‏دارى‏»است.آنجا كه مى‏گويد :

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت‏بى تمكين بود

نقشى كه پايبندى عملى به دريافتهاى صحيح شخصيتى در قوت اراده وثبات نمودهاى شخصيت و توان و قاطعيت تصميم‏گيرى دارد ما را پيش ازانديشه در باره وسعت عمل، به همت گذاردن براى مداومت‏بر آن فرامى‏خواند. چه بسيار تصميمات گسترده‏اى كه در نخستين قدمهاى عملى آن،بى سرانجام مى‏ماند و نتيجه‏اى جز سستى بيشتر و اراده ضعيف تر در پى‏نخواهد داشت و چه بسيار عملهاى كوچك، ولى مستمر، كه زمينه‏تصميمات و دستاوردهاى بالاتر و وسيعتر را فراهم مى‏كند. و اين خودمى‏تواند بخشى از انگيزه اولياء دين «صلوات الله عليهم‏» باشد كه كرارا ما رابه مداومت‏بر عمل، هر چند كوچك و محدود، دعوت كرده‏اند. آنان‏يادآور شده‏اند كه عمل كم، ولى مستمر، ارزشمندتر از عمل گسترده، ولى‏منقطع و مقطعى، است. در سخنى از حضرت سجادعليه‌السلام آمده است كه «من‏علاقه‏مندم به مداومت‏بر عمل، هر چند كم باشد.»(٣٥) واين سخنى بوده است‏كه آن حضرت بارها مى‏فرموده است. شرح بيشتر اين علاقه‏مندى را درسخن مكرر فرزند بزرگوارش امام باقرعليه‌السلام چنين مى‏خوانيم :

من دوست دارم تا وقتى نفسم مرا عادت دهد، مداومت‏برعمل كنم و اگر آن كار، در شب از من فوت شد در روز به‏جاى آورم و اگر در روز از دستم رفت، شب‏هنگام جبران‏كنم، و محبوبترين اعمال در پيشگاه خداوند آن عملى است‏كه ادامه يابد.(٣٦)

عمل نيك همانند جريان آبى زلال است كه مى‏تواند به فراخور كشش‏جويها و نياز تشنگان، همواره جريان يابد و سود رساند اما مى‏تواند همانندسيلى خروشان، طغيان كند و بيش از ظرفيت نهر جارى گردد و خسارت‏رساند. اين است كه مى‏خوانيم پيامبر( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را حصيرى بود كه براى شب نگه‏مى‏داشت و بر آن نماز مى‏گذارد و چون روز مى‏شد مى‏گسترد و بر آن‏مى‏نشست. مردم كه اين را ديدند آنها نيز شروع كردند به پيروى ونمازگزاردن با او، تا آنكه نفرات آنان زياد شد. لذا روى به آنان كرد وفرمود :

مردم! آن مقدار عمل را پيشه خود كنيد كه طاقت داريد.خداوند خسته نمى‏شود تا شما هم بخواهيد خسته شويد.محبوبترين اعمال پيش خداوند آن است كه دايمى است هرچند كم باشد.(٣٧)

اين نگرانى وجود داشت كه آنان بيش از توان خويش راهى ميدان عمل‏شده‏اند و اين وضعيت‏براى آنان قابل دوام نيست و حالتى كاملا شكننده‏دارد و اين مى‏تواند تبعاتى را در پى داشته باشد. درماندگى در عمل وسهل‏انگارى در جامه عمل پوشاندن به تصميمات، تاثير مستقيمى درضعف شخصيت و استوارى و قاطعيت اراده و حتى ثبات فكرى و عقيدتى‏خواهد داشت. در برخى ارشادهاى دينى حتى سقف زمانى مشخصى‏منظور شده است; به اين بيان كه اگر عملى نيك پيشه خود ساختى حداقل‏يك سال به آن ادامه بده و تعبير دوازده ماه در برخى از آنها، بيانگراهميت اين محدوده زمانى است.(٣٨)

اينها كه مى‏گوييم به اين انگيزه است كه جوان در ساختن صحيح واستوار شخصيت‏خويش، پس از عزم جزم و انديشه جامع، همواره نيازمندجديت در عمل و تلاش براى دستيابى به آرمانها و اهداف خود است. كسب‏توانايى و برومندى در برابرى با مشكلات و موانع زندگى و مقابله با آنها رانيز مى‏توان در تلاش عملى جست. مسامحه در تلاش براى عمل به‏تصميمات، راحت‏طلبى، امروز و فردا كردن و عدم استفاده از فرصتها وامكانات گرانبهاى روزگار جوانى، شخصيتى سست عنصر و ناتوان به دست‏مى‏دهد. اين دريافتى روشن از رهنمود اميرالمؤمنينعليه‌السلام است كه «هر كس‏عمل مى‏كند بر توانايى مى‏افزايد و هر كس در عمل كوتاهى مى‏كند به‏سستى و ضعف خود افزايش مى‏دهد.»(٣٩)

نواقص و كاستيهاى شخصيتى را پس از روشن بينى لازم و عزم صحيح،بايد با بهره جستن از ابزارهاى عملى زدود. ما پيش و بيش از حرف وتحليل، نيازمند عنصر عمل بر اساس شناختها و دريافتهاى صحيح زندگى‏هستيم. «به عمل كار برآيد به سخندانى نيست‏» و به بيان زيباتر امام سخن،علىعليه‌السلام «شرافت و شخصيت در پيشگاه خداوند سبحانه، به نيكى اعمال‏است و نه نيكى گفتار».(٤٠)

ناتوان‏ترين انسان

اين فراز مى‏تواند پيامى روشن و در عين حال جمع‏بندى آنچه گفته شدرا در خود داشته باشد. تلاش براى رشد شخصيت و كمال يابى وظيفه‏اى‏است كه جوان بهترين و بيشترين بخش آن را بر عهده دارد. زدودن كاستيهاو آفتهاى شخصيتى و جايگزين نمودن «صفات حسنه‏» نيازمند توانايى وفرصت است. جوان، بهترين فرصتها و بيشترين توانايى را در اختيار دارد.او قادر است‏شكل سالمى به شخصيت فردى و اجتماعى خويش بدهد. اومى‏تواند نمونه‏اى از يك انسان وارسته و فرزانه باشد. او مى‏تواند از هم‏اينك به گونه‏اى شخصيت‏خود را شكل دهد كه در سالهاى پيرى و دربدترين شرايط جسمى نيز روحى استوار و جانى پرنشاط و دلى برومند وبرنا داشته باشد. اگر از اين فرصتها و تواناييها و امكانات جوانى استفاده‏نكند او را بايد ناتوان‏ترين انسان شمرد.

اين پيام روشنى است كه در كلام اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده و شايسته است‏متن آن را بازگو كنيم :

اعجز الناس من قدر ان يزيل النقص عن نفسه فلم يفعل;(٤١)

ناتوان‏ترين مردم، آن است كه توان زدودن كاستى از خويش را داردولى انجام نمى‏دهد.

نهم : غلبه و حاكميت‏خوشيهاى مادى

به انگيزه تاكيد بر اهميت اين عامل شايسته است نخست اين سخن‏اميرالمؤمنينعليه‌السلام را بازگو كنيم كه «سرآمد همه آفتها، شيفتگى و دلدادگى‏به لذات است‏».(٤٢) دوران جوانى كه از يك سو، قواى آدمى توان و زمينه‏لازم براى بهره‏ورى دارد، و از سوى ديگر، زمينه شكل‏گيرى شخصيت ومنش انسانى او بخوبى فراهم است‏بيشترين فرصت را مى‏تواند در اختياراين آفت‏بگذارد. تواناييهاى جسمى، فوران غرائز، تجربه‏هاى محدود،كششهاى اجتماعى، افزون بر برخى عوامل كه پيشتر برشمرديم زمينه‏بسيار مساعدى را براى بروز گسترش اين ناهنجارى به وجود مى‏آورد وبراستى كه دوران دشوارى است.

در فرصتهاى جوانى بيش از هر زمانى ديگر به عزم و اراده، به تلاش ومسؤوليت، ازخودگذشتگى و مراقبت نياز است، ولى بيشترين موانع نيزوجود دارد. موانعى كه تنها با اراده‏اى استوار، معرفت لازم، ايمان به‏ارزشهاى انسانى اسلامى، پذيرش تجربيات ارزنده ديگران، و فاصله گرفتن‏از وابستگى و شيفتگى به خوشيها و با توكل و پناه‏برى به خداى متعال،مى‏توان آنها را پشت‏سر گذاشت. بايد در پيشگاه انديشه و درك انسانى‏خويش اعتراف‏كرد كه شخصيت آدمى بيشترين ضربه را از ناحيه عدم‏مواظبت‏بر غرايز و خواسته‏ها دريافت مى‏كند. «شهوت‏» به معناى عام آن‏كه مى‏تواند «خشم‏» را نيز دربرگيرد، اگر در مجراى صحيح و منطقى آن‏قرار نگيرد و اگر پيوسته بر آن نظارتى مسؤولانه نشود بيشترين واساسى‏ترين آفت را به فراخور گسترش و عمق آن، در شخصيت آدمى جاى‏مى‏دهد، به گونه‏اى كه حتى مرزهاى اعتقادى او را نيز كه والاترين‏ارزشهاى وجودى او است مورد تعرض قرار مى‏دهد و گاه كاملا در كام‏خود فرو مى‏برد. اين است كه در بسيارى از آيات و نيز سخنان اولياى‏هدايت و رحمت (صلوات الله عليهم)، به اين موضوع از زواياى مختلف‏پرداخته شده و به عنوان سرمنشا سقوط آدمى از جايگاه رفيع انسانى، به‏پست‏ترين مراتب كه «درك اسفل‏» ماديت است معرفى شده است. درآيه‏اى آمده است كه «چه كسى گمراه‏تر از آن فردى است كه از هواى‏خويش پيروى كرد بدون هدايتى از ناحيه خداوند».(٤٣)

بايد بيشترين تاكيد را به دختران و پسران جوان نمود كه اگر فرصتهاى‏جوانى محكوم خوشيها و خواستهاى نفسانى شد و همه شخصيت و تمام‏خواست وجودى آدمى در آرزوهاى مادى و كامروايى حيوانى و دستيابى‏به خواستهاى نفسانى محدود شد چيزى كه بر جاى مى‏ماند شخصيتى‏وابسته، سرگردان، همراه با تشنگى‏هاى كاذب و همواره نگران خواهد بود.آرامش درونى و نشاط حقيقى از ميان خواهد رفت و ادامه اين وضع‏سرانجامى جز پوچى نخواهد داشت. چنانكه آدمى را از رسيدن به بسيارى‏از اهداف و آرمانهاى ارزشمند اجتماعى و حضور سازنده در جامعه‏بازمى‏دارد. اراده‏اى كه در مواجهه با مشكلات و موانع زندگى بايد گره‏گشاباشد به سستى مى‏گرايد، و بسيارى از اين آفتها كه طبعا به دنبال دارد. اين‏است كه در رهنمودى ديگر از اميرالمؤمنينعليه‌السلام به عنوان مثال و تاكيدى براهميت موضوع اين‏گونه آمده است :

اراده استوار و سورچرانى قابل جمع نيست. چقدر خواب‏شب، كه مانع و شكننده تصميمات روز است.(٤٤)

صفات پسندیده و ناپسند زن

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : آیا به شما بگویم بدترین زنها کیست ؟ زنی است که در میان خانواده خودش خوار بوده ولی نزد شوهرش تکبر می کند ، نازا و کینه توز است ، از کار زشت پرهیزی ندارد ، وقتی شوهرش نیست زینت خود را به دیگران نشان می دهد ، ولی بر شوهرش امتناع می کند ، به سخن شوهرش گوش نمی کند و اطاعت او نمی نماید ، وقتی شوهر با او - در کامیابی - خلوت می کند ، همانند مرکب چموش امتناع می کند ، همو که نه عذری می پذیرد و نه از خطائی می گذرد .

و فرمود : بهترین زنهای شما زنی است بچه زا و مهربان و با عفت باشد ، نزد خانواده - پدر و مادر - عزیز و نزد شوهر متواضع باشد ، زیبائی و زینت خود را وقف شوهر کند و از دیگران بپوشاند ، سخن شوهر را گوش کند و از او اطاعت نماید ، و چون شوهر با او خلوت کند خواسته او را انجام دهد ، و همانند مردها اظهار شوق در زناشوئی - نکند (بلکه خود را نگه دارد و متین باشد تا نزد شوهر عزیز گردد) (74)

محبت اساس موفقیت خانواده

اعضاء یک خانواده که رکن مهم آن زن و شوهر هستند ، گذشته از ضرورتهائی که آنها را دور هم جمع می کند ، باید از پیوندی مقدس و درونی که همان محبت و احساس علاقه به یکدیگر است ، برخوردار باشند .

زن و شوهر نباید به حکم ضرورت ، با هم زندگی کنند ، در هنگام ساختن یک بنا ، میان آجرها هرگز علاقه در کار نیست ، فقط به حکم ضرورت در کنار هم قرار گرفته اند .

ولی در کانون خانواده چطور ؟ آیا در زندگی مشترک آنها هم باید به حکم ضرورتها و ناچاریها با هم باشند ؟ مسلما خیر ، کانون خانواده باید از بنیاد محکمتری که همان علاقه و محبت است ، برخوردار باشد ، حکمت متعالیه حضرت حق ، در یک حسابرسی و نقشه کشی دقیق بهترین فرصت را برای پی ریزی این بنیاد در اوائل ازدواج ایجاد کرده است ، شور و نشاط جوانی ، شهوت و احساس محبت بسیار به همسر در اوائل ازدواج ، فرصت طلائی است که همراه با پیوند جنسی ، پیوند دو قلب هم انجام گیرد و این عروس و داماد هستند که باید از این فرصت و بهانه ، نهایت استفاده را بکنند ، و با انجام عوامل محبت آن را به گونه ای گسترش دهند که تا پایان عمر همدیگر را دوست و دلسوز هم بدانند .

اخلاق در خانواده : فرصت طلائی برای پیوند جاودانه

عروس و داماد باید توجه داشته باشند آن شور و عشق اولیه ازدواج که به خاطر مسائل جنسی و تازگی آن موجب علاقه شدید آنها نسبت به یکدیگر شده است تا آخر عمر خود بخود باقی نمی ماند ، اگر از این فرصت طلائی برای ایجاد پیوند عمیق دوستی و حقیقی میان خود در ماورای مسائل جنسی استفاده نکنید ، هنگام رنگ باختن مسائل جنسی ، دچار مسائل عدیده ای خواهید شد که چه بسا تا آخر عمر دست به گریبان شما خواهد بود .

این شور و علاقه اگر فقط بر مبنای مسائل جنسی باشد پس از مدتی نه چندان طولانی حساسیت خود را از دست می دهد و واقعیت زندگی بعد مهم زندگی می شود ، زیرا آن هیجانات و تحریکات شهوی و جذبه های اولیه از کار افتاده و آن میل شدید کاسته شده و کسانی که موفق شده باشند در آن فرصت محبت خود را در دل یکدیگر جا کنند ، پشتوانه ای محکم جایگزین آن نموده اند که تا آخر عمر ضامن اجرائی سعادت آنان خواهد بود و ما در این مبحث بر آنیم که توفیق الهی راههای ایجاد این محبت را که پایه یک زندگی شیرین است جستجو کنیم ، تا بتوانیم اعضاء خانواده را مثل دو دوست در کنارهم داشته باشیم و دوست نداریم که پس از گذشت مدتی از سر آغاز ازدواج ، وقتی که واقعیات زندگی نمایان شد و گرد و غبار شهوات کاسته شد ، زن و شوهر خود را نسبت به یکدیگر بی علاقه ببیند .

زندگی نباید بگونه باشد که با هم بسازند ، سازش بوی جنگ و سپس تظاهر به صلح از روی ناچاری می دهد ، باید با هم بجوشند ، غمخوار یکدیگر باشند ، از دیدن یکدیگر لذت ببرند ، نشاط می یابد ، سرمست می شود و روحیه می گیرد - خلاصه دلها باید با هم باشد نه جسم تنها ، آن خانواده ای که اساس آن بخاطر ناچاریها است زندان است نه خانه ، آن زن و شوهری که به خاطر فرزندانشان با هم هستند و می ترسند اگر جدا شوند فرزندانشان ضایع گردند ، خانه آنها اداره است ، میان زن و شوهر اگر غیر از محبت چیز دیگری سبب اجتماعشان گردد موفق نخواهند بود ، و اعضاء خانواده چه زن و چه شوهر به سختی باید مراقب باشند و این حقیقت را با تمام وجود درک کنند و بپذیرند که خانه ، زندان نیست و آنها هم سلولی نیستند ، خانه اداره نیست و آنها مثل دو کارمند نیستند ، خانه میدان جنگ نیست و آنها در مقابل دشمن قرار ندارند ، اینها هیچ نیست ، خانه کانون گرم صفا و محبت است و در یک کلمه خانه محیط دوستانه زندگی است و ازدواج یک اشتراک و همکاری مقدس برای رسیدن به سعادت می باشد .

نیاز به محبت

مسائل و احتیاجات زندگی نباید زن و شوهر را از توجه به نیازهای یکدیگر و شخصیت آنها غافل کند ، زوجین باید دقت کنند ، حتی اگر دنبال زندگی شیرین هستند باید در درجه اول همسر خود را سالم و با نشاط داشته باشند ، اگر هزاران وسیله رفاهی فراهم شود اما دل خوش و نشاط نباشد زندگی شیرین نیست .

حتی اگر یکی از طرفین از روی کوته فکری به فکر سعادت و رفاه خود بیش از طرف دیگر هم باشد باز باید کاری کند که نشاط و سلامتی روحی و جسمی همسر خود را به بهترین وجه فراهم کند ، گرچه اساس این تفکر که همسر خود را فقط به خاطر بهره وری و سودجوئی یکطرفه خواستن ، فکری خام و ابلهانه است .

در این راستاست که باید به شدت مراقب باشند ، تا حقیقت هستی و رگ حساس همسر خود که همان روح و روحیات اوست نه تنها لطمه نخورد که از نشاط و سلامتی بیشتری برخوردار شود .

همه می دانیم زندگی مشکلات دارد ، موانع و سختیها در راه خواسته های به حق یا ناحق موجود است و مهمترین عامل موفقیت در مبارزه با مشکلات ، استقامت و همت و دلگرمی است ، روحیه شخص خود باخته و دلسرد و بی رمق در مقابل کوچکترین حوادث از کاهی کوهی می سازد ، تا چه رسد به کوه مشکلات ، اینجا چه باید کرد ؟ یک همسر شایسته مخصوصا بانوان چه باید بکنند ؟ آیا باید صرف نظر از مشکلات شوهر و مسائل درونی و بیرونی او ، به فکر توقعات خود اگر چه بجا هم هست ، باشند ؟ و نه تنها موجب دلگرمی نشده که روحیه او را خرابتر گردانند ؟ هرگز .

در این موارد بیش از خواسته های خود سعی کنید به فکر همسرتان باشید ، با محبت و ملاطفت و اظهار لطف و صفا و انجام نمودهائی از تواضع و خوش رفتاری ، روح او را آرامش داده و موجب شوید خانه محیط آرام بخشی برای او باشد و شما باعث تجدید قوای روحی و جسمی او باشید - حالا که بسیاری از مردم اجتماع بر خلاف دستورات دین و مکتب اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف وجدان و عقل خود ، گرگ صفتی پیش گرفته اند ، و منتظرند با کوچکترین بهانه ، یکدیگر را پاره کنند ، و همچون گرگها بر سر منافع مادی به جان یکدیگر افتاده اند ، سعی کنید که محیط خانه برای وی جای امنی باشد به دور از این جنگ و گریز .

راه کمک به همسر و دلگرمی در زندگی

خستگی مال روح است نه جسم و نه مشکلات ، درد و رنج مال روح است نه بدن ، ترس و بزدلی مال روح است نه بدن ، خود باختگی مال روح است نه بدن ، خلاصه مرکز اصلی اغلب صفات انسان روح است ، گرچه زمینه آن در مسائل مادی ایجاد می شود ، مشکلات در خارج وجود انسان پدید می آیند ، ولی روح خسته می شود .

آنچه سخت است وجود مشکلات نیست ، بلکه سختی در خستگی روح است ، والا روح بلند و پر استقامت از مقابله با مشکلات نه تنها ضرر نمی بیند که آبدیده تر هم می شود و بر تجربیات خود نیز در مقابله با مشکلات می افزاید .

مشکل حقیقی این است که سختیهای زندگی روح کسی را افسرده و خسته و بی طاقت کند ، روح اگر افسرده باشد دچار بزرگترین نقصها شده است گرچه هیچ مشکلی در زندگی مادی نداشته باشد ، و برعکس روح اگر با نشاط و نیرومند شد بزرگترین موفقیتها را داشته و بدست خواهد آورد ، گر چه مشکلات چون کوهها بر سر راه او باشند .

راه موفق شدن در زندگی برای هر کسی در مقابله با مشکلات و سختیها یکی از دو راه است : 1 - برداشتن مشکلات خارجی و موانع 2 - تقویت روحیه ، راه اول ، راهی است که اغلب مردم به آن می اندیشند و آن را تنها راه حل مشکل نیز می پندارند ، و سعی می کنند که این مشکلها بوجود نیاید و اگر هم آمد می خواهند همانها را برطرف کنند ، و به همان نیز قانع هستند ، و هر کس را نیز بدون مشکل مادی یافتند خوشبخت می دانند و طبعا هر که مشکلات مادی دارد همچون فقر و مرض و شغل پائین و غیره بی چاره و ناکام می پندارند ، و این طرز فکر در عکس العمل مردم نسبت به طبقات جامعه کاملا هویدا است .

و لذا چون راه حل این مشکلات را در بر طرف کردن آن می دانند ، اگر نتوانند مثلا به یک بیمار کمک کنند و یا نیاز نیازمندی را بر طرف کنند ، خود را ناتوان از کمک به وی می بینند ، در مسائل خانوادگی هم اگر با این سطح فکر رفتار کنیم ، چه بسا همسری بگوید من که نمی توانم در مسائل مالی ، اداری و غیره به او کمک کنم ، پس وظیفه ای ندارم .

اما راه حل دومی نیز هست که بسیار مؤ ثرتر و مفیدتر نیز خواهد بود ، به این صورت که انسان توجه کند ، فشار مشکلات بر روح آدمی است ، لذا با تقویت روحیه خود و یا کسی که درگیر مشکلات است او را در مقابله با مشکلات قدرتمند گرداند ، کاری کند که خود بتواند مشکلاتش را بر طرف کند ، یعنی درست از همان راهی که مشکلات فشار می آورند ، آن را برطرف کنیم ، اینراه از جهتی بسیار آسان تر و عمومی تر خواهد بود ، و بسیار نیز مؤ ثر می باشد .

وقتی کسی را یافتند که در اثر مشکلات تحت فشار روحی قرار دارد نگران است و دلگرمی را از دست داده ، روحیه او را تقویت کنید ، تفاوت و امتیاز مهم این راه از روش اول این است که اگر بخواهیم مشکلات خارجی را برطرف کنیم ، چون مشکلات انواع مختلف دارند ، یکنفر نمی تواند از هر جهت به او کمک کند .

همچنانکه تعداد زیاد مشکلات اگر با کمک مداوم تواءم باشد موجب تنبلی و وابستگی روحی می شود و امکان کمک هم برای امثال همسران نیست ، بر خلاف روش دوم که ربطی به زیادی مشکلات و تنوع آنها و مخراج گسترده ندارد .

گفتن چند جمله سنجیده و مؤ ثر ، همراه با اخلاق و رفتار محبت آمیز و تشویق صمیمانه ، بهترین کمک برای تقویت روحیه است چه از معلم به شاگرد ، یا همسر به همسر ، یا پدر به فرزندان و دیگران .

بعد از بیان آن مقدمه عروس و داماد می توانند بخوبی رمز همیاری و خدمت به یکدیگر را دریابند .

اگر ساختمان وجودی هر انسانی به گونه ای است که خواه یا ناخواه در مقابل تشویق و دلگرمی و صمیمیت و محبت قوت می گیرد و متاءثر می شود .

چرا از این وسیله مهم در راه موفقیت زندگی استفاده نکنید ؟ با محبت و ایجاد علاقه و اخلاق خوب و مودبانه و صفا و صمیمیت می توانید پشوانه محکمی برای زندگی خود و موفقیت شوهر در مقابله با مشکلات و در نتیجه سعادت خود فراهم کنید .

انسان نیازمند و تشنه محبت است

انسان هر قدر هم که بزرگ باشد ، چه از نظر سن و یا مقام ، باز از تنهائی گریزان است ، احتیاج به دوستی صمیمی و یکرنگ دارد ، دوست دارد علاقه خود را برای کسی که نسبت به وی علاقه مند است صرف کند ، بشرط آنکه طرف او واقعا طرف به وی علاقه مند باشد .

زوجین باید سعی کنند ، این نیاز را برطرف کنند ، یعنی از نظر دوستی نیز یکدیگر را غناء کنند ، اگر پای محبت در میان آمد ، فضای محبت و عالم دوستی و شور و هیجان محبت ، عالم دیگری دارد با آثار و روشهای مخصوص بخود .

خلاصه آنکه در فضای محبت معادلات و معیارها بطور کلی دگرگون می شود ، و انسان به جهت ساختمان روحی خود مثل یک ماهی می ماند که در فضای محبت ، نشاط می یابد و رشد می کند ، خطاها ، سختی ها ، کمبودها ، مرضها ، همه و همه جلوه دیگری دارند ، تو گوئی اکسیری است که اگر به سخت ترین مشکلات زده شود آن را راحت و زیبا می کند .

افسوس که قدر این گوهر و ارتباط و تاءثیر آن در زندگی خانوادگی و اجتماعی ناشناخته است .

انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتی از کسی یافت با تمام وجود به او علاقه مند می شود و انس می گیرد وگرنه بناچار وقتی آب زلال و شیرین نبود به آب شور هم بسنده می کند .

برای همسرتان آب شیرین ، و گوارائی باشید در محبت ، و غذای لذیذ و خوشمزه ای از محبت تدارک ببینید که مشتاقانه بسوی خانه آید ، نه آب شور دوای تلخی که بناچار باید خورد و تحمل کرد .

شرط اول محبت ، شناخت روحیات همسر است .

اولین قدم برای ایجاد محبت شناخت یکدیگر و روحیات طرفین است ، اینکه یک سلسله مفاهیم و دستورات را شما یاد بگیرید و بدون درک موقعیت مناسب همسرتان آن را بکار برید چه بسا برعکس نتیجه می دهد .

خلاصه آنکه عقل و هوش و درایت و ذکاوت همسر در این راه مهمترین وسیله برای موفقیت است .

اینکه شوهر یا همسر شما از چه چیز خوشحال می شود و یا ناراحت می شود ؟ نسبت به چه کسانی یا چه کارهائی علاقه مند است ؟ چه وقت خسته است ؟ چه وقت باید او صحبت کرد و چه صحبتی باید کرد ؟ چه موقع باید نیازهای مادی خانواده یا خود را بازگو کنید ، در چه شرائطی باید گله کرد ؟ چگونه باید گفت ؟

اینها از اموری نیست که بتوان برای آن مقررات دقیقی وضع کرد هر انسانی در شرائط خاص خود بسر می برد ، چه زن و چه مرد ، روحیات او در اثر خانواده و اجتماع و مدرسه و غیره به اشکال مختلف شکل گرفته است .

این همسر هوشمند و عاقل است که در رهگذار زندگی باید همسر خود را درک کند ، او را و موقعیت خانوادگی و اجتماعی و اخلاقی او را درک کند .

همچنانکه اغلب همسران نسبت به لباس و غذا و یا کیفیت آرایش دلخواه یکدیگر آگاهی می یابند و سعی می کنند حتی المقدور آن را رعایت کنند ، مثلا یک بانوی هوشمند سعی نمی کند غذائی درست کند که فقط خودش علاقه مند به آن است و شوهرش از آن متنفر است .

درست همین روش را باید در تمامی مسائل زندگی پیاده کرده ، و این احتیاج به شناخت همه جانبه از همسر دارد .

با توقعات و روحیات نامطلوب چگونه باید برخورد کرد ؟

البته معلوم است منظور روحیات فاسد و ضداسلامی همسر شما نیست در مقابل روحیات فاسد و نامناسب همسر باید ایستادگی کرد اما نه بگونه که نه تنها از آن اخلاق دست نکشد بلکه به شما هم بدبین شود خاص و موقعیت سنجی همراه با لطف و محبت می خواهد اگر همسرتان احساس کند شما دوست او هستید ، سخن دوستانه مخصوصا از یک دوست قابل پذیرش است ولو سخت باشد ، اما اگر شخصیت او را در این راستا نادیده گرفتید ، نه تنها از اخلاق نامناسب خود دست نمی کشد بلکه نسبت به شما نیز کم علاقه می شود .

هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد .

هرگاه خواستید چیزی تقاضا کنید ، نباید فقط به فکر گرفتن تقاضای خود باشید و به هر قیمتی شده آن را بدست آورید ، این کار مناسب محیط خانواده نیست بلکه به میدان جنگ و یا جنگل شبیه تر است .

مثلا شما برای خودتان یا فرزندانتان لباس می خواهید ، شوهر شما وارد خانه می شود ، بدون در نظر گرفتن موقعیت ، شروع می کنید به در خواست کردن ، و چه بسا که عکس العمل تند او - گرچه نابجاست - روبرو می شوید و دنبال آن ممکن است مسئله ادامه یابد و کم کم عواقب سوء پیدا کند ، و با زیاد شدن تدریجی کدورتها رشته محبت پاره می شود .

ولی یک بانوی عاقل می داند هنگامی که هنوز شوهر خستگی کار روزانه را بر دوش می کشد و برای استراحت به خانه آمده ، وقت گذاشتن کار دیگری بر عهده وی نیست ، او باید صبر کند تا شوهر خستگی بگیرد ، سپس با وی راجع به مسائل مختلف اندکی صحبت کند ، چه بسا در امور زندگی دچار مشکلاتی باشد ، اعصابش در اثر حادثه ای کوفته شده باشد ، مخارج تازه ای برایش پیش آمده باشد ، که اگر بی حساب و کتاب ، تقاضا کند مسلما جواب منفی خواهد گرفت ، و اگر موقعیت مناسب بود با نرمی و از روی محبت ، تقاضای منطقی خود را بنماید .

این همسر اشتباه می کند .

آن همسرانی که گمان می کنند اگر با سرسختی و درشتی و به زحمت انداختن همسر خود خواسته خود را تحمیل کرده به دست آورده اند ، زیرک و موفق هستند ، بسیار در اشتباهند ، آنها مثل کسی هستند که برای خرید قند به مغازه ای رفته بود ، صاحب مغازه که سنگ ترازوی او از گل پخته بود ، مقداری در ترازو گذاشت ، رفت تا قند را بیاورد .

خریدار که به خوردن گل عادت داشت ، موقعیت را مغتنم شمرد و شروع کرد مقداری از آن گل در ترازو را خوردن ، صاحب مغازه هم متوجه نشد و با آن گلها قند را کشید و تحویل داد ، خریدار بیچاره خوشحال از اینکه زرنگی کرده و صاحب مغازه را فریب داده و گل او خورده است ، رفت غافل از اینکه کم شدن گل موجب کم شدن قند او شده است و او به خود ضرر زده است .

آری ، آن همسری که خوشحال است از اینکه با سختی و ایجاد ناراحتی به خواسته خود رسیده ، در حقیقت با بدست آوردن آن خواسته ، سنگ زیرین زندگی که همان محبت و علاقه است را به یک یا چند خواسته فروخته است محبتی که شیرین تر از قند است را داده و گل آلوده ای را که با ناراحتی همراه شده گرفته است .

کیفیت محبت و ابعاد آن در انسان

هر انسانی بر حسب بافت روحی عقائد و ارزشهای مسلط و یا مهمی که دارد ، مسائل و اموری برای او اهمیت می یابد و به نسبت شدت و ضعف شکل گیری روح و فکر او نسبت به امور مختلف ، از خود عکس العمل نشان می دهد ، انتظار اینکه اگر کسی به چیزی یا انسانی ، علاقه داشت تحت هر شرائط و هر شکلی محبت را حفظ کند ، بدون در نظر گرفتن ارزشهای مهم و مسلط روحی و فکری وی ، جاهلانه است .

اینکه انسان به چه چیز باید اهمیت دهد و چه چیزی لایق است که بیش از هر چیزی محبت انسان را جلب کند و محبوب انسان شود یک مسئله است ؟ و اینکه دوست و همسر یا پدر و مادر چه چیز را در درجه اول اهمیت قرار می دهند مسئله دیگری است ؟

همیشه اینطور نیست که محبتها بر طبق بایدها باشد ، بلکه برعکس در صد کمی از محبتها در آن درجه که باید باشد هست .

مثلا ما مسلمانان معتقدیم مسلمان باید محبتش به خدا و رهبران دینی بیش از محبت او به هر چیز دیگر باشد ، ولی آیا در واقعیت چنین است ؟ هرگز ، زیرا محبتی که بسیاری از ماها نسبت به زن و فرزند و مال و مقام و غذا و لباس و آرزوهای خود داریم با محبتی که به خدا داریم قابل مقایسه نیست ، ما برای بدست آوردن مسائل غیرالهی با شوق اقدام می کنیم و تحمل مشقت می نماییم و انتظاری هم نداریم ، اما همینکه پای مخارج الهی و تحمل زحمت برای خدا پیش آید ، قدمها سست می شود و دستها بخیل می گردد !

این نمونه ها نشان می دهد که ما در اعتقاد خدا را قبول داریم و به او هم محبت می ورزیم ، اما نه بمقداری که معتقدیم باید محبت داشت ، درصدی از محبت به خدا و پیامبر و دین را هر مسلمانی دارد ، اما به تناسب حالات روحی افراد و صفای روح و اخلاق حمیده و یا رذیله و مسائل فکر و ارزشهای دیگر ، مقدار این محبت فرق می کند ، و به تناسب همان مقدار محبت ، برای دین خرج می کنند .

مثلا اگر مسلمانی به دین 20 درجه محبت دارد اگر موردی پیش آید که به آن 50 درجه علاقه دارد ، مثلا علاقه او به مال بیش از علاقه به دین باشد ، می بینیم که مسئله دینی را رها می کند و آن کار خلاف دین را مرتکب می شود ؟ البته در این بین مسائل قابل بررسی بسیار است .

منظور این است که بدانیم دوستی مراتب دارد ، اگر کسی در اثر برخورد با موردی ، نسبت به مسئله اظهار بی علاقه گی کرد ، دلیل این نیست که مطلقا بی علاقه است بلکه فقط می فهماند به آن چیز دیگر علاقه بیشتری دارد .

معیار و اندازه محبت در زن و شوهر

با این مقدمه آنچه بیان شد که زندگی محتاج محبت است و بدون محبت پایه های خانواده استوار نیست ، منظور این نیست که زن نسبت به شوهر و یا شوهر به زن باید چنان محبتی داشته باشد که هیچ چیز را مثل آن دوست نداشته باشد ، اینکه بعضی از همسران توقع دارند همسرشان باید آنها را بر همه چیز و همه کس مقدم دارد ، توقع نابجائی است .

توقع معقول از یک همسر آن است که محبت یک همسر را داشته باشد ، یعنی همسر خود را بعنوان یک همسر پذیرفته و محبت همسری را داشته باشد ، دقت کنید ، محبت خاص همسر ، یعنی شوهر آن محبتی که باید یک شوهر به زن داشته باشد و زن آن محبتی را که یک زن باید به شوهر داشته باشد در همان حد زن و شوهری ، داشته باشد ، و طبعا این درجه مخصوص و معینی از علاقه خواهد بود .

مرا بیشتر دوست داری یا . ؟

اینکه یک زن شوهرش بپرسد مرا بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را ؟ سؤ ال نامعقولی است ، محبت به پدر و مادر سبک و گونه دیگری است که ربطی به زن و شوهر ندارد و اگر شوهر بگوید پدر و مادرم را بیشتر دوست دارم ، نباید زن ناراحت شود که پس مرا دوست نداری یا کمتر دوست داری - هر کس باید پدر و مادر را بیش از دوست و همسایه و فامیل و همسر و غیره از مردم عادی دوست داشته باشد ، و محبت هر کسی در جای خود مطلوب است ، بنابراین اگر کسی پدر و مادرش را بر دیگری مقدم کند ، دلیل بی محبتی نیست ، توقع اینکه همسر شما ، اگر شما را دوست دارد باید بر همه چیز مقدم کند ، انتظار واهی و بیهوده است .

گذشته از اینکه در همان محبت زن و شوهری هم افراد درجات مختلف دارند ، و تا وقتی به حد افراط و تفریط نرسیده نباید توقع بیشتر داشت .

اینگونه همسر قابل سرزنش است

آری آن شوهری که قناری خود را بیش از همسرش پذیرفته ، قابل سرزنش است ، و یا آن همسری که لباس و آرایش را بر شوهرش مقدم می نماید قابل سرزنش است ، اینکه مرد ، به عیش و نوش با دوستان بپردازد و از همسرش غفلت کند ، قابل سرزنش است ، اینکه زن متوقع باشد که همیشه باید همراه مرد باشد و مرد را مقید کند ، که در هر سفری باید او هم باشد و مرد حق ندارد با دوستانش به جائی رود یا تنهائی به یک میهمانی رود ، توقع بی جاست .

همچنانکه اگر مردی یا زنی بدون هیچ مصلحتی ، پدر و مادر را در هر کاری خانواده خود دخالت دهد و خواسته همسر را نادیده بگیرد کار بجائی نیست ، اینکه حتما باید در هر کاری پدر و مادر نظر دهند وگرنه دیگری ناراحت می شود کار غلطی است که نه فرزند باید انجام دهد و نه پدر و مادر اندیشمند باید توقع این کار را داشته باشند .

برخوردهای تند مقطعی معیار بی محبتی نیست

اگر همسر شما ، در یک حالت خاص قرار گرفت و کاری کرد که شما ناراحت شدید ، کسی یا چیزی را بر شما مقدم کرد ، دلیل بر بی محبتی او نیست و یا دلیل بر کم محبتی او از مقداری که باید باشد بعنوان یک همسر نیست ، اگر همسر شما تصمیم پدر و مادر خود را بر شما مقدم کرد و یا احیانا خواسته یک دوست را بر خواسته شما مقدم کرد ، جای نگرانی نیست .

کدام پدر و مادری است که فرزندش را توبیخ نکرده باشد ولی با این حال دلیل بی محبتی آنها نبوده است ، اینکه یک یا چندبار تصمیم دوستی مقدم می شود قابل مقایسه با آن همه توافق او با نظرهای شما نیست ، یک یا چندبار مخالفت معیار بی محبتی و کم محبتی نیست و نباید انتظار داشت که همسر شما به شما چنان محبتی داشته باشد که تحت هیچ شرائطی با شما مخالفت نکند .

مسلما یک بار مخالفت با شما برای همسر شما سبک تر است از ناراحت کردن دوستی که احیانا موجب کدورت و جدائی می گردد .

در محبت توقع بی مورد نداشته باشید

اگر همسر شما به مال و مقام و آبرو و غذا و لباس اهمیت می دهد ، حتما باید رعایت خواسته او را بنمائید ، زیرا هیچ معلوم نیست که محبت زناشوئی و زندگی او چنان بالا و شدید باشد که بتواند از تمامی آنها چشم بپوشد .

و احیانا اگر به خاطر غذا و لباس و غیره ناراحت هم بشود - که نباید بشود - شما نباید این را دلیل بی محبتی او بگیرید بلکه باید متوجه باشید که او به دو یا چند چیز علاقه دارد ، هم به شما و هم به مسائل دیگر ، و این انتظار که همسر من نباید هیچ چیز دیگری را دوست داشته باشد یا باید مرا بیش از همه دوست بدارد بطوری که هر چیزی را فدای من کند و در سایه این محبت تمام تمایلات خود را فراموش کند و سختی ها را تحمل کند ، انتظاری جاهلانه است که با شکست و ناکامی مواجه می شود ، و در این راستا خشونتهائی که احیانا از همسر شما در اثر غضب و خشم صادر می شود اگر ادامه نیابد و مقطعی باشد ، چه بسا دلالت بر بی محبتی نمی کند ، در حال خشم گاهی آدمی خود را و عزیزترین افراد را دشنام می دهد یا میزند ، ولی بعد پشیمان می شود .

معیار محبت این نیست که هیچ وقت خشم نکند ، آری آن محبت بی اندازه که به عشق تعبیر می شود مانع از غضب است ولی هرگز میان زن و شوهر نباید انتظار چنین عشق عمیق داشت ، علاقه و محبت زوجین به یکدیگر ، در حد اعتدال کافی است .

منتظر محبت نباشید ، محبت کنید .

حتی دشمن را هم می شود دوست کرد .

بسیاری از افراد از جمله دو دوست یا همسران جوان و غیر جوان وقتی در اثر بروز مشکلات و مسائل مختلف که اغلب آنها ناشی از جهال طرفین است چه در مقام برخورد و چه در مقام پاسخگوئی و عکس العمل - که می توانسته اند حتی آتشی را که دیگری شعله ور کرده است با پاسخ مناسب خاموش کنند اما به آتش افروزی پرداختند به هر دلیل که میان آنها کدورت ایجاد شد ، گمان می کنند که دیگر از دوست و همسر خود سرد شده و نسبت به او بی علاقه شده اند و چاره جز بریدن و جدا شدن ندارند .

این افراد غافلند از اینکه محبت و صفا همانطور قابل زوال و نیستی است ، قابل ایجاد و برقراری هم هست ، محبت مثل حیات نیست که چون برود دیگر برنگردد ، حتی آهن سرد را هم دوباره می شود گرم کرد و جوش داد .

گرچه توقع محبت و دوستی از افرادی که نسبت به هم سرد و بی تفاوت شده اند مشکل است ، ولی نتیجه بسیار عالی است ، شما که قبول دارید اگر این سردی موجود تبدیل به حرارت و صفا شود باز دوست و همسر خود را می خواهید ، بسیار خوب ، دست بکار شوید و با عوامل محبت زا این محبت را ایجاد کنید و مطمئن باشید که موفق خواهید شد .

خداوند به پیامبرش می فرماید : بدی را به نیکی پاسخ ده ، خواهی یافت که دشمن تو همانند دوست صمیمی خواهد شد (75) و چه بسیارند افرادی که موفق شده اند از این روش به نیکی استفاده کنند ، و زندگی خود را مجددا با صفا گردانند .

محبت را باید همیشه گرم نگهداشت

محبت و صفا و گرمی و و صمیمیت که لازمه زندگی مشترک و رمز موفقیت خانواده است ، هر چند پدیده بسیار مهم و گرانقدری است که هرگز با معیارهای مادی قابل مقایسه نیست و آنقدر ارزشمند است که حقیقت ارزشمند مقام انسانی زیبنده آن است و به هر موجودی که این اکسیر زده شود ، نسبت به محبوب سر از پا نمی شناسد ، و غافلان از محبت هرگز نمی توانند حال و هوای یک عاشق علاقمند را درک کنند .

به هر حال هر قدر که این علاقه ارزشمند است ، مثل تمام امور ارزشمند دیگر ایجاد و محافظت از آن نیز کار راحتی نخواهد بود .

غرض ما این است که دوستان مخصوصا همسران جوان بدانند که محبت خود بخود نمی ماند ، این اکسیر ارزشمند را در وجود خود و همسرتان باید همواره پر حرارت نگه دارید ، به علاقه و محبت سابق تکیه نکنید ، تا می توانید محبت کنید ، لطف کنید ، صفا نشان دهید ، و عوامل محبت که در میان شما حاکم است به سردی و ظلمت گرایش پیدا نکند .

کسی که گرمی و نور نمی خواهد زحمتی هم نمی کشد و همه چیز علی القاعده سرد و بی نور است ، اما کسیکه نور و گرمی می خواهد باید آتش روشن کند ، و اگر می خواهد نور و حرارت باقی باشد ، باید همواره این آتش را روشن نگه دارد و الا اگر غافل شود و بجای رعایت آتش سرگرم مثلا مطالعه و مسائل دیگر شود ، بناچار آتش خاموش می شود ، نور و گرمای موجود نباید ما را از ادامه آن غافل نکند .

کانون خانواده نیز همینطور است ، شور و حرارتی که اول ازدواج بدست می آید ، نباید عروس و داماد را غافل کند و بدون توجه به اینکه این حرارت و صفا احتیاج به مواظبت و نگه داری دارد ، مشغول زندگی شوند ، و چون مدتی گذشت کم کم آتش محبت و صفا رو به افول نهد و چون بفکر روشن نگه داشتن آن در طول زندگی نبوده اند ، پس از مدتی کانون دل خود را سرد و بی رونق نسبت به یکدیگر احساس می کنند .

پس همواره مراقب باشید ، چه زن و چه مرد ، نباید مشکلات منزل و خارج ، کسب و کار و لباس و آرایش و مرض و سلامتی و غیره چنان ما را به خود مشغول کند که هرگز متوجه مساله اصلی خانوادگی یعنی صفا و صمیمیت نشویم .

آری گاهی هم خود را از مسائل اطراف جدا کنید و محاسبه کنید که همسرتان علاقه اش نسبت به شما چگونه است ، شما نسبت به او چه علاقه دارید ، اگر احساس نقصانی می کنید سعی کنید که آن را با ایجاد محبت برطرف کنید .

عوامل محبت در احادیث اسلامی

1 - ایمان محور محبت

(( من احب لله و ابغض لله و اعطی لله فهو ممن کمل ایمانه ))

امام صادق علیه السلام فرمود :

هرکس به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد و به خاطر خدا عطا کند ، از کسانی است که ایمانش کامل شده است (76)

امام باقر علیه السلام فرمود : اگر خواستی بدانی در تو خیری هست ، به دلت نگاه کن ، اگر اهل طاعت خدا ، فرمانبرداران را دوست دارد و از اهل معصیت خدا بدش می آید ، در تو خیری هست و خداوند تو را دوست دارد .

و اگر از اهل اطاعت بدش می آید و از اهل معصیت خوشنود است ، در تو خیری نیست ، و خداوند از تو ناخشنود است ، و (بدان ) که هر کسی با دوست خود خواهد بود (77) (یعنی در قیامت دوست با دوست است ) .

و فرمود : هر کس که معیار محبت و دشمنی او دین نباشد دین ندارد (78)

آری اگر کسی شوهر و یا همسر مؤ من و با تقوائی دارد ، که خداوند او را دوست می دارد ، باید همسر خود را دوست بدارد ، زیرا ایمان برای مؤ من برترین فضیلت است ، و هرگز نمی تواند هیچ فضیلتی جانشین ایمان گردد .

صفات پسندیده و ناپسند زن

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : آیا به شما بگویم بدترین زنها کیست ؟ زنی است که در میان خانواده خودش خوار بوده ولی نزد شوهرش تکبر می کند ، نازا و کینه توز است ، از کار زشت پرهیزی ندارد ، وقتی شوهرش نیست زینت خود را به دیگران نشان می دهد ، ولی بر شوهرش امتناع می کند ، به سخن شوهرش گوش نمی کند و اطاعت او نمی نماید ، وقتی شوهر با او - در کامیابی - خلوت می کند ، همانند مرکب چموش امتناع می کند ، همو که نه عذری می پذیرد و نه از خطائی می گذرد .

و فرمود : بهترین زنهای شما زنی است بچه زا و مهربان و با عفت باشد ، نزد خانواده - پدر و مادر - عزیز و نزد شوهر متواضع باشد ، زیبائی و زینت خود را وقف شوهر کند و از دیگران بپوشاند ، سخن شوهر را گوش کند و از او اطاعت نماید ، و چون شوهر با او خلوت کند خواسته او را انجام دهد ، و همانند مردها اظهار شوق در زناشوئی - نکند (بلکه خود را نگه دارد و متین باشد تا نزد شوهر عزیز گردد) (74)

محبت اساس موفقیت خانواده

اعضاء یک خانواده که رکن مهم آن زن و شوهر هستند ، گذشته از ضرورتهائی که آنها را دور هم جمع می کند ، باید از پیوندی مقدس و درونی که همان محبت و احساس علاقه به یکدیگر است ، برخوردار باشند .

زن و شوهر نباید به حکم ضرورت ، با هم زندگی کنند ، در هنگام ساختن یک بنا ، میان آجرها هرگز علاقه در کار نیست ، فقط به حکم ضرورت در کنار هم قرار گرفته اند .

ولی در کانون خانواده چطور ؟ آیا در زندگی مشترک آنها هم باید به حکم ضرورتها و ناچاریها با هم باشند ؟ مسلما خیر ، کانون خانواده باید از بنیاد محکمتری که همان علاقه و محبت است ، برخوردار باشد ، حکمت متعالیه حضرت حق ، در یک حسابرسی و نقشه کشی دقیق بهترین فرصت را برای پی ریزی این بنیاد در اوائل ازدواج ایجاد کرده است ، شور و نشاط جوانی ، شهوت و احساس محبت بسیار به همسر در اوائل ازدواج ، فرصت طلائی است که همراه با پیوند جنسی ، پیوند دو قلب هم انجام گیرد و این عروس و داماد هستند که باید از این فرصت و بهانه ، نهایت استفاده را بکنند ، و با انجام عوامل محبت آن را به گونه ای گسترش دهند که تا پایان عمر همدیگر را دوست و دلسوز هم بدانند .

اخلاق در خانواده : فرصت طلائی برای پیوند جاودانه

عروس و داماد باید توجه داشته باشند آن شور و عشق اولیه ازدواج که به خاطر مسائل جنسی و تازگی آن موجب علاقه شدید آنها نسبت به یکدیگر شده است تا آخر عمر خود بخود باقی نمی ماند ، اگر از این فرصت طلائی برای ایجاد پیوند عمیق دوستی و حقیقی میان خود در ماورای مسائل جنسی استفاده نکنید ، هنگام رنگ باختن مسائل جنسی ، دچار مسائل عدیده ای خواهید شد که چه بسا تا آخر عمر دست به گریبان شما خواهد بود .

این شور و علاقه اگر فقط بر مبنای مسائل جنسی باشد پس از مدتی نه چندان طولانی حساسیت خود را از دست می دهد و واقعیت زندگی بعد مهم زندگی می شود ، زیرا آن هیجانات و تحریکات شهوی و جذبه های اولیه از کار افتاده و آن میل شدید کاسته شده و کسانی که موفق شده باشند در آن فرصت محبت خود را در دل یکدیگر جا کنند ، پشتوانه ای محکم جایگزین آن نموده اند که تا آخر عمر ضامن اجرائی سعادت آنان خواهد بود و ما در این مبحث بر آنیم که توفیق الهی راههای ایجاد این محبت را که پایه یک زندگی شیرین است جستجو کنیم ، تا بتوانیم اعضاء خانواده را مثل دو دوست در کنارهم داشته باشیم و دوست نداریم که پس از گذشت مدتی از سر آغاز ازدواج ، وقتی که واقعیات زندگی نمایان شد و گرد و غبار شهوات کاسته شد ، زن و شوهر خود را نسبت به یکدیگر بی علاقه ببیند .

زندگی نباید بگونه باشد که با هم بسازند ، سازش بوی جنگ و سپس تظاهر به صلح از روی ناچاری می دهد ، باید با هم بجوشند ، غمخوار یکدیگر باشند ، از دیدن یکدیگر لذت ببرند ، نشاط می یابد ، سرمست می شود و روحیه می گیرد - خلاصه دلها باید با هم باشد نه جسم تنها ، آن خانواده ای که اساس آن بخاطر ناچاریها است زندان است نه خانه ، آن زن و شوهری که به خاطر فرزندانشان با هم هستند و می ترسند اگر جدا شوند فرزندانشان ضایع گردند ، خانه آنها اداره است ، میان زن و شوهر اگر غیر از محبت چیز دیگری سبب اجتماعشان گردد موفق نخواهند بود ، و اعضاء خانواده چه زن و چه شوهر به سختی باید مراقب باشند و این حقیقت را با تمام وجود درک کنند و بپذیرند که خانه ، زندان نیست و آنها هم سلولی نیستند ، خانه اداره نیست و آنها مثل دو کارمند نیستند ، خانه میدان جنگ نیست و آنها در مقابل دشمن قرار ندارند ، اینها هیچ نیست ، خانه کانون گرم صفا و محبت است و در یک کلمه خانه محیط دوستانه زندگی است و ازدواج یک اشتراک و همکاری مقدس برای رسیدن به سعادت می باشد .

نیاز به محبت

مسائل و احتیاجات زندگی نباید زن و شوهر را از توجه به نیازهای یکدیگر و شخصیت آنها غافل کند ، زوجین باید دقت کنند ، حتی اگر دنبال زندگی شیرین هستند باید در درجه اول همسر خود را سالم و با نشاط داشته باشند ، اگر هزاران وسیله رفاهی فراهم شود اما دل خوش و نشاط نباشد زندگی شیرین نیست .

حتی اگر یکی از طرفین از روی کوته فکری به فکر سعادت و رفاه خود بیش از طرف دیگر هم باشد باز باید کاری کند که نشاط و سلامتی روحی و جسمی همسر خود را به بهترین وجه فراهم کند ، گرچه اساس این تفکر که همسر خود را فقط به خاطر بهره وری و سودجوئی یکطرفه خواستن ، فکری خام و ابلهانه است .

در این راستاست که باید به شدت مراقب باشند ، تا حقیقت هستی و رگ حساس همسر خود که همان روح و روحیات اوست نه تنها لطمه نخورد که از نشاط و سلامتی بیشتری برخوردار شود .

همه می دانیم زندگی مشکلات دارد ، موانع و سختیها در راه خواسته های به حق یا ناحق موجود است و مهمترین عامل موفقیت در مبارزه با مشکلات ، استقامت و همت و دلگرمی است ، روحیه شخص خود باخته و دلسرد و بی رمق در مقابل کوچکترین حوادث از کاهی کوهی می سازد ، تا چه رسد به کوه مشکلات ، اینجا چه باید کرد ؟ یک همسر شایسته مخصوصا بانوان چه باید بکنند ؟ آیا باید صرف نظر از مشکلات شوهر و مسائل درونی و بیرونی او ، به فکر توقعات خود اگر چه بجا هم هست ، باشند ؟ و نه تنها موجب دلگرمی نشده که روحیه او را خرابتر گردانند ؟ هرگز .

در این موارد بیش از خواسته های خود سعی کنید به فکر همسرتان باشید ، با محبت و ملاطفت و اظهار لطف و صفا و انجام نمودهائی از تواضع و خوش رفتاری ، روح او را آرامش داده و موجب شوید خانه محیط آرام بخشی برای او باشد و شما باعث تجدید قوای روحی و جسمی او باشید - حالا که بسیاری از مردم اجتماع بر خلاف دستورات دین و مکتب اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف وجدان و عقل خود ، گرگ صفتی پیش گرفته اند ، و منتظرند با کوچکترین بهانه ، یکدیگر را پاره کنند ، و همچون گرگها بر سر منافع مادی به جان یکدیگر افتاده اند ، سعی کنید که محیط خانه برای وی جای امنی باشد به دور از این جنگ و گریز .

راه کمک به همسر و دلگرمی در زندگی

خستگی مال روح است نه جسم و نه مشکلات ، درد و رنج مال روح است نه بدن ، ترس و بزدلی مال روح است نه بدن ، خود باختگی مال روح است نه بدن ، خلاصه مرکز اصلی اغلب صفات انسان روح است ، گرچه زمینه آن در مسائل مادی ایجاد می شود ، مشکلات در خارج وجود انسان پدید می آیند ، ولی روح خسته می شود .

آنچه سخت است وجود مشکلات نیست ، بلکه سختی در خستگی روح است ، والا روح بلند و پر استقامت از مقابله با مشکلات نه تنها ضرر نمی بیند که آبدیده تر هم می شود و بر تجربیات خود نیز در مقابله با مشکلات می افزاید .

مشکل حقیقی این است که سختیهای زندگی روح کسی را افسرده و خسته و بی طاقت کند ، روح اگر افسرده باشد دچار بزرگترین نقصها شده است گرچه هیچ مشکلی در زندگی مادی نداشته باشد ، و برعکس روح اگر با نشاط و نیرومند شد بزرگترین موفقیتها را داشته و بدست خواهد آورد ، گر چه مشکلات چون کوهها بر سر راه او باشند .

راه موفق شدن در زندگی برای هر کسی در مقابله با مشکلات و سختیها یکی از دو راه است : 1 - برداشتن مشکلات خارجی و موانع 2 - تقویت روحیه ، راه اول ، راهی است که اغلب مردم به آن می اندیشند و آن را تنها راه حل مشکل نیز می پندارند ، و سعی می کنند که این مشکلها بوجود نیاید و اگر هم آمد می خواهند همانها را برطرف کنند ، و به همان نیز قانع هستند ، و هر کس را نیز بدون مشکل مادی یافتند خوشبخت می دانند و طبعا هر که مشکلات مادی دارد همچون فقر و مرض و شغل پائین و غیره بی چاره و ناکام می پندارند ، و این طرز فکر در عکس العمل مردم نسبت به طبقات جامعه کاملا هویدا است .

و لذا چون راه حل این مشکلات را در بر طرف کردن آن می دانند ، اگر نتوانند مثلا به یک بیمار کمک کنند و یا نیاز نیازمندی را بر طرف کنند ، خود را ناتوان از کمک به وی می بینند ، در مسائل خانوادگی هم اگر با این سطح فکر رفتار کنیم ، چه بسا همسری بگوید من که نمی توانم در مسائل مالی ، اداری و غیره به او کمک کنم ، پس وظیفه ای ندارم .

اما راه حل دومی نیز هست که بسیار مؤ ثرتر و مفیدتر نیز خواهد بود ، به این صورت که انسان توجه کند ، فشار مشکلات بر روح آدمی است ، لذا با تقویت روحیه خود و یا کسی که درگیر مشکلات است او را در مقابله با مشکلات قدرتمند گرداند ، کاری کند که خود بتواند مشکلاتش را بر طرف کند ، یعنی درست از همان راهی که مشکلات فشار می آورند ، آن را برطرف کنیم ، اینراه از جهتی بسیار آسان تر و عمومی تر خواهد بود ، و بسیار نیز مؤ ثر می باشد .

وقتی کسی را یافتند که در اثر مشکلات تحت فشار روحی قرار دارد نگران است و دلگرمی را از دست داده ، روحیه او را تقویت کنید ، تفاوت و امتیاز مهم این راه از روش اول این است که اگر بخواهیم مشکلات خارجی را برطرف کنیم ، چون مشکلات انواع مختلف دارند ، یکنفر نمی تواند از هر جهت به او کمک کند .

همچنانکه تعداد زیاد مشکلات اگر با کمک مداوم تواءم باشد موجب تنبلی و وابستگی روحی می شود و امکان کمک هم برای امثال همسران نیست ، بر خلاف روش دوم که ربطی به زیادی مشکلات و تنوع آنها و مخراج گسترده ندارد .

گفتن چند جمله سنجیده و مؤ ثر ، همراه با اخلاق و رفتار محبت آمیز و تشویق صمیمانه ، بهترین کمک برای تقویت روحیه است چه از معلم به شاگرد ، یا همسر به همسر ، یا پدر به فرزندان و دیگران .

بعد از بیان آن مقدمه عروس و داماد می توانند بخوبی رمز همیاری و خدمت به یکدیگر را دریابند .

اگر ساختمان وجودی هر انسانی به گونه ای است که خواه یا ناخواه در مقابل تشویق و دلگرمی و صمیمیت و محبت قوت می گیرد و متاءثر می شود .

چرا از این وسیله مهم در راه موفقیت زندگی استفاده نکنید ؟ با محبت و ایجاد علاقه و اخلاق خوب و مودبانه و صفا و صمیمیت می توانید پشوانه محکمی برای زندگی خود و موفقیت شوهر در مقابله با مشکلات و در نتیجه سعادت خود فراهم کنید .

انسان نیازمند و تشنه محبت است

انسان هر قدر هم که بزرگ باشد ، چه از نظر سن و یا مقام ، باز از تنهائی گریزان است ، احتیاج به دوستی صمیمی و یکرنگ دارد ، دوست دارد علاقه خود را برای کسی که نسبت به وی علاقه مند است صرف کند ، بشرط آنکه طرف او واقعا طرف به وی علاقه مند باشد .

زوجین باید سعی کنند ، این نیاز را برطرف کنند ، یعنی از نظر دوستی نیز یکدیگر را غناء کنند ، اگر پای محبت در میان آمد ، فضای محبت و عالم دوستی و شور و هیجان محبت ، عالم دیگری دارد با آثار و روشهای مخصوص بخود .

خلاصه آنکه در فضای محبت معادلات و معیارها بطور کلی دگرگون می شود ، و انسان به جهت ساختمان روحی خود مثل یک ماهی می ماند که در فضای محبت ، نشاط می یابد و رشد می کند ، خطاها ، سختی ها ، کمبودها ، مرضها ، همه و همه جلوه دیگری دارند ، تو گوئی اکسیری است که اگر به سخت ترین مشکلات زده شود آن را راحت و زیبا می کند .

افسوس که قدر این گوهر و ارتباط و تاءثیر آن در زندگی خانوادگی و اجتماعی ناشناخته است .

انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتی از کسی یافت با تمام وجود به او علاقه مند می شود و انس می گیرد وگرنه بناچار وقتی آب زلال و شیرین نبود به آب شور هم بسنده می کند .

برای همسرتان آب شیرین ، و گوارائی باشید در محبت ، و غذای لذیذ و خوشمزه ای از محبت تدارک ببینید که مشتاقانه بسوی خانه آید ، نه آب شور دوای تلخی که بناچار باید خورد و تحمل کرد .

شرط اول محبت ، شناخت روحیات همسر است .

اولین قدم برای ایجاد محبت شناخت یکدیگر و روحیات طرفین است ، اینکه یک سلسله مفاهیم و دستورات را شما یاد بگیرید و بدون درک موقعیت مناسب همسرتان آن را بکار برید چه بسا برعکس نتیجه می دهد .

خلاصه آنکه عقل و هوش و درایت و ذکاوت همسر در این راه مهمترین وسیله برای موفقیت است .

اینکه شوهر یا همسر شما از چه چیز خوشحال می شود و یا ناراحت می شود ؟ نسبت به چه کسانی یا چه کارهائی علاقه مند است ؟ چه وقت خسته است ؟ چه وقت باید او صحبت کرد و چه صحبتی باید کرد ؟ چه موقع باید نیازهای مادی خانواده یا خود را بازگو کنید ، در چه شرائطی باید گله کرد ؟ چگونه باید گفت ؟

اینها از اموری نیست که بتوان برای آن مقررات دقیقی وضع کرد هر انسانی در شرائط خاص خود بسر می برد ، چه زن و چه مرد ، روحیات او در اثر خانواده و اجتماع و مدرسه و غیره به اشکال مختلف شکل گرفته است .

این همسر هوشمند و عاقل است که در رهگذار زندگی باید همسر خود را درک کند ، او را و موقعیت خانوادگی و اجتماعی و اخلاقی او را درک کند .

همچنانکه اغلب همسران نسبت به لباس و غذا و یا کیفیت آرایش دلخواه یکدیگر آگاهی می یابند و سعی می کنند حتی المقدور آن را رعایت کنند ، مثلا یک بانوی هوشمند سعی نمی کند غذائی درست کند که فقط خودش علاقه مند به آن است و شوهرش از آن متنفر است .

درست همین روش را باید در تمامی مسائل زندگی پیاده کرده ، و این احتیاج به شناخت همه جانبه از همسر دارد .

با توقعات و روحیات نامطلوب چگونه باید برخورد کرد ؟

البته معلوم است منظور روحیات فاسد و ضداسلامی همسر شما نیست در مقابل روحیات فاسد و نامناسب همسر باید ایستادگی کرد اما نه بگونه که نه تنها از آن اخلاق دست نکشد بلکه به شما هم بدبین شود خاص و موقعیت سنجی همراه با لطف و محبت می خواهد اگر همسرتان احساس کند شما دوست او هستید ، سخن دوستانه مخصوصا از یک دوست قابل پذیرش است ولو سخت باشد ، اما اگر شخصیت او را در این راستا نادیده گرفتید ، نه تنها از اخلاق نامناسب خود دست نمی کشد بلکه نسبت به شما نیز کم علاقه می شود .

هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد .

هرگاه خواستید چیزی تقاضا کنید ، نباید فقط به فکر گرفتن تقاضای خود باشید و به هر قیمتی شده آن را بدست آورید ، این کار مناسب محیط خانواده نیست بلکه به میدان جنگ و یا جنگل شبیه تر است .

مثلا شما برای خودتان یا فرزندانتان لباس می خواهید ، شوهر شما وارد خانه می شود ، بدون در نظر گرفتن موقعیت ، شروع می کنید به در خواست کردن ، و چه بسا که عکس العمل تند او - گرچه نابجاست - روبرو می شوید و دنبال آن ممکن است مسئله ادامه یابد و کم کم عواقب سوء پیدا کند ، و با زیاد شدن تدریجی کدورتها رشته محبت پاره می شود .

ولی یک بانوی عاقل می داند هنگامی که هنوز شوهر خستگی کار روزانه را بر دوش می کشد و برای استراحت به خانه آمده ، وقت گذاشتن کار دیگری بر عهده وی نیست ، او باید صبر کند تا شوهر خستگی بگیرد ، سپس با وی راجع به مسائل مختلف اندکی صحبت کند ، چه بسا در امور زندگی دچار مشکلاتی باشد ، اعصابش در اثر حادثه ای کوفته شده باشد ، مخارج تازه ای برایش پیش آمده باشد ، که اگر بی حساب و کتاب ، تقاضا کند مسلما جواب منفی خواهد گرفت ، و اگر موقعیت مناسب بود با نرمی و از روی محبت ، تقاضای منطقی خود را بنماید .

این همسر اشتباه می کند .

آن همسرانی که گمان می کنند اگر با سرسختی و درشتی و به زحمت انداختن همسر خود خواسته خود را تحمیل کرده به دست آورده اند ، زیرک و موفق هستند ، بسیار در اشتباهند ، آنها مثل کسی هستند که برای خرید قند به مغازه ای رفته بود ، صاحب مغازه که سنگ ترازوی او از گل پخته بود ، مقداری در ترازو گذاشت ، رفت تا قند را بیاورد .

خریدار که به خوردن گل عادت داشت ، موقعیت را مغتنم شمرد و شروع کرد مقداری از آن گل در ترازو را خوردن ، صاحب مغازه هم متوجه نشد و با آن گلها قند را کشید و تحویل داد ، خریدار بیچاره خوشحال از اینکه زرنگی کرده و صاحب مغازه را فریب داده و گل او خورده است ، رفت غافل از اینکه کم شدن گل موجب کم شدن قند او شده است و او به خود ضرر زده است .

آری ، آن همسری که خوشحال است از اینکه با سختی و ایجاد ناراحتی به خواسته خود رسیده ، در حقیقت با بدست آوردن آن خواسته ، سنگ زیرین زندگی که همان محبت و علاقه است را به یک یا چند خواسته فروخته است محبتی که شیرین تر از قند است را داده و گل آلوده ای را که با ناراحتی همراه شده گرفته است .

کیفیت محبت و ابعاد آن در انسان

هر انسانی بر حسب بافت روحی عقائد و ارزشهای مسلط و یا مهمی که دارد ، مسائل و اموری برای او اهمیت می یابد و به نسبت شدت و ضعف شکل گیری روح و فکر او نسبت به امور مختلف ، از خود عکس العمل نشان می دهد ، انتظار اینکه اگر کسی به چیزی یا انسانی ، علاقه داشت تحت هر شرائط و هر شکلی محبت را حفظ کند ، بدون در نظر گرفتن ارزشهای مهم و مسلط روحی و فکری وی ، جاهلانه است .

اینکه انسان به چه چیز باید اهمیت دهد و چه چیزی لایق است که بیش از هر چیزی محبت انسان را جلب کند و محبوب انسان شود یک مسئله است ؟ و اینکه دوست و همسر یا پدر و مادر چه چیز را در درجه اول اهمیت قرار می دهند مسئله دیگری است ؟

همیشه اینطور نیست که محبتها بر طبق بایدها باشد ، بلکه برعکس در صد کمی از محبتها در آن درجه که باید باشد هست .

مثلا ما مسلمانان معتقدیم مسلمان باید محبتش به خدا و رهبران دینی بیش از محبت او به هر چیز دیگر باشد ، ولی آیا در واقعیت چنین است ؟ هرگز ، زیرا محبتی که بسیاری از ماها نسبت به زن و فرزند و مال و مقام و غذا و لباس و آرزوهای خود داریم با محبتی که به خدا داریم قابل مقایسه نیست ، ما برای بدست آوردن مسائل غیرالهی با شوق اقدام می کنیم و تحمل مشقت می نماییم و انتظاری هم نداریم ، اما همینکه پای مخارج الهی و تحمل زحمت برای خدا پیش آید ، قدمها سست می شود و دستها بخیل می گردد !

این نمونه ها نشان می دهد که ما در اعتقاد خدا را قبول داریم و به او هم محبت می ورزیم ، اما نه بمقداری که معتقدیم باید محبت داشت ، درصدی از محبت به خدا و پیامبر و دین را هر مسلمانی دارد ، اما به تناسب حالات روحی افراد و صفای روح و اخلاق حمیده و یا رذیله و مسائل فکر و ارزشهای دیگر ، مقدار این محبت فرق می کند ، و به تناسب همان مقدار محبت ، برای دین خرج می کنند .

مثلا اگر مسلمانی به دین 20 درجه محبت دارد اگر موردی پیش آید که به آن 50 درجه علاقه دارد ، مثلا علاقه او به مال بیش از علاقه به دین باشد ، می بینیم که مسئله دینی را رها می کند و آن کار خلاف دین را مرتکب می شود ؟ البته در این بین مسائل قابل بررسی بسیار است .

منظور این است که بدانیم دوستی مراتب دارد ، اگر کسی در اثر برخورد با موردی ، نسبت به مسئله اظهار بی علاقه گی کرد ، دلیل این نیست که مطلقا بی علاقه است بلکه فقط می فهماند به آن چیز دیگر علاقه بیشتری دارد .

معیار و اندازه محبت در زن و شوهر

با این مقدمه آنچه بیان شد که زندگی محتاج محبت است و بدون محبت پایه های خانواده استوار نیست ، منظور این نیست که زن نسبت به شوهر و یا شوهر به زن باید چنان محبتی داشته باشد که هیچ چیز را مثل آن دوست نداشته باشد ، اینکه بعضی از همسران توقع دارند همسرشان باید آنها را بر همه چیز و همه کس مقدم دارد ، توقع نابجائی است .

توقع معقول از یک همسر آن است که محبت یک همسر را داشته باشد ، یعنی همسر خود را بعنوان یک همسر پذیرفته و محبت همسری را داشته باشد ، دقت کنید ، محبت خاص همسر ، یعنی شوهر آن محبتی که باید یک شوهر به زن داشته باشد و زن آن محبتی را که یک زن باید به شوهر داشته باشد در همان حد زن و شوهری ، داشته باشد ، و طبعا این درجه مخصوص و معینی از علاقه خواهد بود .

مرا بیشتر دوست داری یا . ؟

اینکه یک زن شوهرش بپرسد مرا بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را ؟ سؤ ال نامعقولی است ، محبت به پدر و مادر سبک و گونه دیگری است که ربطی به زن و شوهر ندارد و اگر شوهر بگوید پدر و مادرم را بیشتر دوست دارم ، نباید زن ناراحت شود که پس مرا دوست نداری یا کمتر دوست داری - هر کس باید پدر و مادر را بیش از دوست و همسایه و فامیل و همسر و غیره از مردم عادی دوست داشته باشد ، و محبت هر کسی در جای خود مطلوب است ، بنابراین اگر کسی پدر و مادرش را بر دیگری مقدم کند ، دلیل بی محبتی نیست ، توقع اینکه همسر شما ، اگر شما را دوست دارد باید بر همه چیز مقدم کند ، انتظار واهی و بیهوده است .

گذشته از اینکه در همان محبت زن و شوهری هم افراد درجات مختلف دارند ، و تا وقتی به حد افراط و تفریط نرسیده نباید توقع بیشتر داشت .

اینگونه همسر قابل سرزنش است

آری آن شوهری که قناری خود را بیش از همسرش پذیرفته ، قابل سرزنش است ، و یا آن همسری که لباس و آرایش را بر شوهرش مقدم می نماید قابل سرزنش است ، اینکه مرد ، به عیش و نوش با دوستان بپردازد و از همسرش غفلت کند ، قابل سرزنش است ، اینکه زن متوقع باشد که همیشه باید همراه مرد باشد و مرد را مقید کند ، که در هر سفری باید او هم باشد و مرد حق ندارد با دوستانش به جائی رود یا تنهائی به یک میهمانی رود ، توقع بی جاست .

همچنانکه اگر مردی یا زنی بدون هیچ مصلحتی ، پدر و مادر را در هر کاری خانواده خود دخالت دهد و خواسته همسر را نادیده بگیرد کار بجائی نیست ، اینکه حتما باید در هر کاری پدر و مادر نظر دهند وگرنه دیگری ناراحت می شود کار غلطی است که نه فرزند باید انجام دهد و نه پدر و مادر اندیشمند باید توقع این کار را داشته باشند .

برخوردهای تند مقطعی معیار بی محبتی نیست

اگر همسر شما ، در یک حالت خاص قرار گرفت و کاری کرد که شما ناراحت شدید ، کسی یا چیزی را بر شما مقدم کرد ، دلیل بر بی محبتی او نیست و یا دلیل بر کم محبتی او از مقداری که باید باشد بعنوان یک همسر نیست ، اگر همسر شما تصمیم پدر و مادر خود را بر شما مقدم کرد و یا احیانا خواسته یک دوست را بر خواسته شما مقدم کرد ، جای نگرانی نیست .

کدام پدر و مادری است که فرزندش را توبیخ نکرده باشد ولی با این حال دلیل بی محبتی آنها نبوده است ، اینکه یک یا چندبار تصمیم دوستی مقدم می شود قابل مقایسه با آن همه توافق او با نظرهای شما نیست ، یک یا چندبار مخالفت معیار بی محبتی و کم محبتی نیست و نباید انتظار داشت که همسر شما به شما چنان محبتی داشته باشد که تحت هیچ شرائطی با شما مخالفت نکند .

مسلما یک بار مخالفت با شما برای همسر شما سبک تر است از ناراحت کردن دوستی که احیانا موجب کدورت و جدائی می گردد .

در محبت توقع بی مورد نداشته باشید

اگر همسر شما به مال و مقام و آبرو و غذا و لباس اهمیت می دهد ، حتما باید رعایت خواسته او را بنمائید ، زیرا هیچ معلوم نیست که محبت زناشوئی و زندگی او چنان بالا و شدید باشد که بتواند از تمامی آنها چشم بپوشد .

و احیانا اگر به خاطر غذا و لباس و غیره ناراحت هم بشود - که نباید بشود - شما نباید این را دلیل بی محبتی او بگیرید بلکه باید متوجه باشید که او به دو یا چند چیز علاقه دارد ، هم به شما و هم به مسائل دیگر ، و این انتظار که همسر من نباید هیچ چیز دیگری را دوست داشته باشد یا باید مرا بیش از همه دوست بدارد بطوری که هر چیزی را فدای من کند و در سایه این محبت تمام تمایلات خود را فراموش کند و سختی ها را تحمل کند ، انتظاری جاهلانه است که با شکست و ناکامی مواجه می شود ، و در این راستا خشونتهائی که احیانا از همسر شما در اثر غضب و خشم صادر می شود اگر ادامه نیابد و مقطعی باشد ، چه بسا دلالت بر بی محبتی نمی کند ، در حال خشم گاهی آدمی خود را و عزیزترین افراد را دشنام می دهد یا میزند ، ولی بعد پشیمان می شود .

معیار محبت این نیست که هیچ وقت خشم نکند ، آری آن محبت بی اندازه که به عشق تعبیر می شود مانع از غضب است ولی هرگز میان زن و شوهر نباید انتظار چنین عشق عمیق داشت ، علاقه و محبت زوجین به یکدیگر ، در حد اعتدال کافی است .

منتظر محبت نباشید ، محبت کنید .

حتی دشمن را هم می شود دوست کرد .

بسیاری از افراد از جمله دو دوست یا همسران جوان و غیر جوان وقتی در اثر بروز مشکلات و مسائل مختلف که اغلب آنها ناشی از جهال طرفین است چه در مقام برخورد و چه در مقام پاسخگوئی و عکس العمل - که می توانسته اند حتی آتشی را که دیگری شعله ور کرده است با پاسخ مناسب خاموش کنند اما به آتش افروزی پرداختند به هر دلیل که میان آنها کدورت ایجاد شد ، گمان می کنند که دیگر از دوست و همسر خود سرد شده و نسبت به او بی علاقه شده اند و چاره جز بریدن و جدا شدن ندارند .

این افراد غافلند از اینکه محبت و صفا همانطور قابل زوال و نیستی است ، قابل ایجاد و برقراری هم هست ، محبت مثل حیات نیست که چون برود دیگر برنگردد ، حتی آهن سرد را هم دوباره می شود گرم کرد و جوش داد .

گرچه توقع محبت و دوستی از افرادی که نسبت به هم سرد و بی تفاوت شده اند مشکل است ، ولی نتیجه بسیار عالی است ، شما که قبول دارید اگر این سردی موجود تبدیل به حرارت و صفا شود باز دوست و همسر خود را می خواهید ، بسیار خوب ، دست بکار شوید و با عوامل محبت زا این محبت را ایجاد کنید و مطمئن باشید که موفق خواهید شد .

خداوند به پیامبرش می فرماید : بدی را به نیکی پاسخ ده ، خواهی یافت که دشمن تو همانند دوست صمیمی خواهد شد (75) و چه بسیارند افرادی که موفق شده اند از این روش به نیکی استفاده کنند ، و زندگی خود را مجددا با صفا گردانند .

محبت را باید همیشه گرم نگهداشت

محبت و صفا و گرمی و و صمیمیت که لازمه زندگی مشترک و رمز موفقیت خانواده است ، هر چند پدیده بسیار مهم و گرانقدری است که هرگز با معیارهای مادی قابل مقایسه نیست و آنقدر ارزشمند است که حقیقت ارزشمند مقام انسانی زیبنده آن است و به هر موجودی که این اکسیر زده شود ، نسبت به محبوب سر از پا نمی شناسد ، و غافلان از محبت هرگز نمی توانند حال و هوای یک عاشق علاقمند را درک کنند .

به هر حال هر قدر که این علاقه ارزشمند است ، مثل تمام امور ارزشمند دیگر ایجاد و محافظت از آن نیز کار راحتی نخواهد بود .

غرض ما این است که دوستان مخصوصا همسران جوان بدانند که محبت خود بخود نمی ماند ، این اکسیر ارزشمند را در وجود خود و همسرتان باید همواره پر حرارت نگه دارید ، به علاقه و محبت سابق تکیه نکنید ، تا می توانید محبت کنید ، لطف کنید ، صفا نشان دهید ، و عوامل محبت که در میان شما حاکم است به سردی و ظلمت گرایش پیدا نکند .

کسی که گرمی و نور نمی خواهد زحمتی هم نمی کشد و همه چیز علی القاعده سرد و بی نور است ، اما کسیکه نور و گرمی می خواهد باید آتش روشن کند ، و اگر می خواهد نور و حرارت باقی باشد ، باید همواره این آتش را روشن نگه دارد و الا اگر غافل شود و بجای رعایت آتش سرگرم مثلا مطالعه و مسائل دیگر شود ، بناچار آتش خاموش می شود ، نور و گرمای موجود نباید ما را از ادامه آن غافل نکند .

کانون خانواده نیز همینطور است ، شور و حرارتی که اول ازدواج بدست می آید ، نباید عروس و داماد را غافل کند و بدون توجه به اینکه این حرارت و صفا احتیاج به مواظبت و نگه داری دارد ، مشغول زندگی شوند ، و چون مدتی گذشت کم کم آتش محبت و صفا رو به افول نهد و چون بفکر روشن نگه داشتن آن در طول زندگی نبوده اند ، پس از مدتی کانون دل خود را سرد و بی رونق نسبت به یکدیگر احساس می کنند .

پس همواره مراقب باشید ، چه زن و چه مرد ، نباید مشکلات منزل و خارج ، کسب و کار و لباس و آرایش و مرض و سلامتی و غیره چنان ما را به خود مشغول کند که هرگز متوجه مساله اصلی خانوادگی یعنی صفا و صمیمیت نشویم .

آری گاهی هم خود را از مسائل اطراف جدا کنید و محاسبه کنید که همسرتان علاقه اش نسبت به شما چگونه است ، شما نسبت به او چه علاقه دارید ، اگر احساس نقصانی می کنید سعی کنید که آن را با ایجاد محبت برطرف کنید .

عوامل محبت در احادیث اسلامی

1 - ایمان محور محبت

(( من احب لله و ابغض لله و اعطی لله فهو ممن کمل ایمانه ))

امام صادق علیه السلام فرمود :

هرکس به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد و به خاطر خدا عطا کند ، از کسانی است که ایمانش کامل شده است (76)

امام باقر علیه السلام فرمود : اگر خواستی بدانی در تو خیری هست ، به دلت نگاه کن ، اگر اهل طاعت خدا ، فرمانبرداران را دوست دارد و از اهل معصیت خدا بدش می آید ، در تو خیری هست و خداوند تو را دوست دارد .

و اگر از اهل اطاعت بدش می آید و از اهل معصیت خوشنود است ، در تو خیری نیست ، و خداوند از تو ناخشنود است ، و (بدان ) که هر کسی با دوست خود خواهد بود (77) (یعنی در قیامت دوست با دوست است ) .

و فرمود : هر کس که معیار محبت و دشمنی او دین نباشد دین ندارد (78)

آری اگر کسی شوهر و یا همسر مؤ من و با تقوائی دارد ، که خداوند او را دوست می دارد ، باید همسر خود را دوست بدارد ، زیرا ایمان برای مؤ من برترین فضیلت است ، و هرگز نمی تواند هیچ فضیلتی جانشین ایمان گردد .


4