• شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4285 / دانلود: 2106
اندازه اندازه اندازه
درآمدی بر شکل گیری شخصیت جوان

درآمدی بر شکل گیری شخصیت جوان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اول : بى‏حزمى و عدم دريافت رهنمودها

دستيابى به اهداف و آرمانهاى ترسيم شده، خواسته‏ها و كمالات‏نفسانى، متانت، ثبات و حق‏مدارى نفس، نيازمند دريافت رهنمودها وآگاهيهايى است كه بتواند آدمى را به سرمنزل مطلوب و آرمانى او برساند.همواره مسيرهاى دراز، دورانديشى مناسبى را مى‏طلبد، روشنى راه، رفع‏ترديد و دودلى و سرگردانى، به هرز نرفتن نيرو و به هدر ندادن امكانات،همه و همه دستاورد وراندازهاى صحيح اوليه و گزينش درست مى‏باشد.انسان پيروزى چون علىعليه‌السلام «ظفر» را در «حزم‏» و دورانديشى و توان‏پيش‏بينى مى‏داند و دورانديشى و «حزم‏» را در كارگزارى راى و انديشه وبكارگيرى نيروى تفكر مى‏شمارد(٣) چنان كه همو، فقدان اين هنجار را آفتى‏براى توانمندى و شجاعت معرفى مى‏كند(٤)

جوان در بلوغ و رشد شخصيت‏خويش نيازمند توانمندى است اما عدم‏برآورد صحيح از «آينده‏» با توجه به معناى وسيعى كه اين كلمه در بر دارد وضعف در عاقبت انديشى و بهره‏ورى از نيروى اراده و عزم بدون‏پشتوانه‏هاى علمى و آگاهى، او را به يك حركت كور و تاريك خواهدكشاند. حتى براساس يك فراز دينى «آن كس كه بدون بينايى و آگاهى‏لازم، عمل مى‏كند همانند كسى است كه در غير مسير مورد نظر حركت‏مى‏كند كه فراچنگ سرعت‏حركت، چيزى جز دورى بيشتر نخواهدبود.»(٥)

در جايى ديگر نيز همانند درازگوش چشم بسته آسياب، شمرده شده‏است كه راه به جايى نمى‏برد و دايما بر گرد خويش مى‏چرخد.(٦)

از همين روى تاكيد شده است كه نسبت‏به آنچه هنوز رشد و صلاحيت‏آن معلوم نيست تصميمى گرفته نشود.(٧)

دوم : فقدان جزم و عزم

«ظفر» همان‏گونه كه نيازمند حزم و دورنگرى و برآورد صحيح است،نيازمند جزم و عزم است. بسيارى از تواناييها و دريافتهاى روشنى كه‏مى‏تواند در پيمايش راه، به سان چراغى روشن، راه را بنماياند دستخوش‏دودلى‏ها، تخيلات، ترديدها و بى‏ارادگيها مى‏گردد و اين خود آفتى بزرگ‏به شمار مى‏آيد. از اين روى، به همان شيوه كه ما را در ظفرمندى، به حزم‏فرا خوانده‏اند، «جزم‏» و «عزم‏» را نيز ابزارى بس لازم شمرده‏اند.(٨) درخصوص ضرورت برخوردارى از اراده حكيمانه، پيشتر نوشته‏ايم امامناسب مى‏نمايد به انگيزه تاكيد بر اين امر كه خواست و اراده انسان نقطه‏عطفى در دستيابى به شكل مطلوب شخصيت است، به اين فراز از دعاى امام‏كاظمعليه‌السلام توجه كنيم كه به عنوان يكى از باورهاى درونى خويش خطاب به‏خداى بزرگ اظهار مى‏كند :

«دانسته‏ام كه برترين توشه سالك كوى تو، اراده‏اى جزم وتصميمى قطعى است كه با آن تو را برگزيند و به سوى توآيد.»(٩)

اگر بزرگترين و نيز جانمايه همه آرزوها و آرمانهاى خويش را درآمدن به كوى «دوست‏» و قرب به «حق‏» مى‏دانيم و اگر به اين باور رسيده‏ايم‏كه شكل‏دهى شخصيت انسانى، تنها در چارچوب باورها و ارزشهاى دينى‏مى‏تواند تفسيرى انسانى و هماهنگ با هستى آدمى داشته باشد، بايد اين‏رهيافت را هماره اذعان داريم كه برترين ابزار و پشتوانه اين «حركت وكوچ‏»، عزمى استوار و اراده‏اى پولادين است.

سوم : ضعف بردبارى و ثبات

آنچه با عنوان صبر، بردبارى و ثبات قدم فرا راه شكل‏گيرى شخصيت‏انسانى ما نهاده شده است، مجموعه وسيعى از توصيه‏ها، رهنمودها وراهبردهاى جامع را در بر مى‏گيرد كه در اين مجال حتى امكان بازگويى‏بخشى از آن نيز وجود ندارد. پرواضح است فقدان اين خصيصه، زمينه‏«عجز» و ناتوانى در راهيابى به آرمانهاى شخصيتى را به وجود مى‏آورد; ازاين رو گوشزد شده است :

كسى كه هنجار ارزشمند بردبارى و صبر را در برابرناگواريهاى روزگار آماده نكند، ناتوان خواهد ماند.(١٠)

چنان كه فرمود :

فردى كه بر مركب راهوار صبر جاى گيرد، به ميدان پيروزى‏راه يافته است.(١١)

و همواره در دستيابى به «ظفر»، صبر به عنوان يك اصل توصيه شده‏است. چنان كه فرمود :

اصبر تظفز;(١٢)

صبر پيشه كن، پيروز مى‏شوى.

نزديك به همين رهنمود را چنين مى‏خوانيم :

كسى ظفر مى‏بايد كه بردبارى كند(١٣)

چهارم : سستى و تنبلى

«توانى‏»، سستى، تنبلى و بى‏حالى را مى‏توان به عنوان يك ناهنجارى‏مستقل ارزيابى نمود. اگر اين واقعيت پذيرفته شود كه دنيا و زندگى، ميدان‏آزمون و به تعبيرى رساتر، ميدان مسابقه است، اهميت «جديت‏» و تلاش، جايگاه خويش را خواهد يافت. برخى گرچه اندك، هرچه غير كمال است‏و آفتى براى تكوين شخصيت انسانى آنان محسوب مى‏شود را و نيز تعلق‏خاطر بدانها را به بازى مى‏گيرند، و اكثريتى هرچه غير كمال است،شخصيت وجودى آنان رابه بازى مى‏گيرد! دسته دوم ديگر «خوديتى‏»مستقل و غير وابسته ندارند. طفيلى تعلقات دست و پاگير خويشند. «من‏واقعى‏» آنان بازيچه‏اى بيش نيست. در آنان جديتى در گزينش يك راه‏عملى صحيح و در چارچوب آرمانها و ارزشهايى كه دريافت كرده‏اندمشهود نمى‏باشد. رهيافتها و هدايتهاى اوليه نيز كارى از پيش نمى‏برد. اينان‏دچار آفت‏سستى، مسامحه، توانى و بى‏حالى شده‏اند و اين به راحتى‏مى‏تواند آنان را از وصول به مطلوب باز دارد. آنچه بايد به عنوان يك‏هدايت روشن تلقى گردد اين تاكيد است كه.

بوسيله تصميم و عزم قاطع به مبارزه با توانى و سستى برخيزيد.(١٤)

پنجم : خودپسندى

از جمله عواملى كه بايد در شمار ناهنجاريهاى بازدارنده مورد توجه‏قرار داد، خودبينى، خودپسندى و ضايت‏خاطر از انديشه و عملكردخويش است. اعتماد به نفس و اعتقاد به توانايى از لازمه‏هاى موفقيت است‏اما خلط اين ويژگى لازم با آفتى چون «عجب‏» و خودپسندى را بايد نشانى‏از عدم درك و شناخت واقعيت انسانى شخص شمرد(١٥) شناخت صحيح‏خود و جامعه و توان پيش‏بينى مسيرى درست، نيازمند برخوردارى ازداده‏ها و تجربيات بسيارى است كه بايد اندوخت. و پرواضح است‏«عجب‏» آفتى بس بزرگ در اين مسير است. شكل‏گيرى صحيح شخصيت‏انسانى، منوط به خردورزى و شوق دريافت رهنمودها و انديشه‏هاى‏ديگران است. غرورى كه حاكى از ستايشگرى خويش است و خودپسندى‏كه نشانه بى‏نيازى از اين و آن است، خردورزى جوان را سخت آفت‏زده‏مى‏كند، چنان كه فرمود :

عجب و خودپسندى، آفت‏خرد است(١٦)

ششم : ترس

در بررسى ناهنجاريهاى بازدارنده، عامل ديگرى رخ مى‏نمايد كه درعين حال مى‏تواند هنجارى مطلوب و از عوامل سازنده و زمينه‏ساز رشد به‏شمار آيد. ترس، خوف، بيم، واهمه و نگرانى، همه نمودى از يك‏واقعيت‏اند كه مى‏تواند چهره‏اى مطلوب به خود گيرد و مى‏تواند به آفتى‏بزرگ مبدل شود و درست از همين نقطه است كه در رهنمودهاى‏روان‏شناختى دينى و هدايتهاى عملى آن به دو گونه با پديده ترس رفتارشده است. گاه پديده‏اى آفت‏زا و منفى، و گاه زمينه‏ساز رشد و بالندگى. به‏اين فرازها نگاه كنيد :

ترس، آفت است(١٧)

ترس، كاستى و نقص است(١٨)

مؤمن، ترسو، حريص و بخيل نمى‏باشد(١٩)

و نيز توجه كنيد :

كسى كه ترس و خوف او كم باشد آفت او زياد است.(٢٠)

چه بسيار افراد خائف كه خوفشان آنان را به جايگاه امن برده‏است(٢١)

كسى كه بترسد ايمنى مى‏يابد.(٢٢)

به راحتى مى‏توان راستاى هر دو دسته از رهنمودهاى ذكر شده را بازگونمود. آنچه مى‏تواند پديده ترس را در آدمى با تفسيرى مثبت‏يا عنوانى‏منفى ارزيابى كند، چارچوب، ماهيت و نتايج‏حركت و عملى است كه‏ترس مانع آن است. بر اين اساس، در شكل‏دهى به ساختار شخصيتى خويش‏بايد از ترسهاى موهوم و نگرانيهاى نابجا فاصله گرفت چرا كه عزم و اراده‏آدمى را دچار تزلزل مى‏كند و حس اعتماد به نفس را تضعيف مى‏نمايد.همواره نيروى انديشه و آرامش برخاسته از ايمان درونى، مى‏تواند توان‏جوان را از اسارت ترس نجات بخشد. ترس چنان كه برخى تقسيم‏بنديهاى‏روايى شاهد است، جزء سربازان شيطان معرفى گشته است.

روانكاوى ترس و تحليل زمينه‏ها و زيرساختهاى آن، نيازمند شرحى‏ويژه است كه اينك پى‏گير آن نيستيم. در ارزيابى اجمالى آن مى‏توان به ‏ناهنجاريهاى چندى چون خودكم‏بينى، خودباختگى، تلقينهاى منفى،تحقيرهاى بيرونى اعم از خانه و جامعه و كاستى آگاهيهااشاره‏كرد.مجموعه اين عوامل مى‏تواند ناهنجارى ترس و بيم را تقويت كند و به همين‏نسبت‏شخص را دچار بى‏ارادگى، مسؤوليت‏گريزى، راحت‏طلبى وسست‏عنصرى نمايد. شخصيت او نيز تابعى از همين ضعفها خواهد بود. ازهمين رو در رهنمودهاى اسلامى، افزون بر معرفى پديده ترس به عنوان‏يك ناهنجارى شخصيتى، به صورتى جزئى‏تر شاهد برخى دستورالعملهادر جهت پالايش شخصيت انسانى از اين آفت مى‏باشيم. از جمله، اين‏توصيه كلى :

هنگامى كه از چيزى بيم داشتى خودت را در متن آن قراربده چرا كه خودنگه‏دارى شديد تو از آن، مساله‏اى بزرگتر ازخود آن چيزى است كه از آن خوف دارى.(٢٣)

هفتم : تلقينهاى منفى

اگر به مفهوم و معناى وسيعى كه براى «تلقين‏» مورد نظر است توجه‏شود به اهميت اين موضوع به عنوان يك هنجار و يا ناهنجار، بيشتر آگاهى‏خواهيم يافت. «تلقين‏» به همان ميزان كه در اينجا به عنوان يك آفت‏بازدارنده مورد نگرش است‏بايد به عنوان يك عامل رشد و موفقيت موردتوجه جدى قرار گيرد. چنان كه پيشتر شرح كرديم رفتار و منش انسان،برخاسته از نوع شخصيت و باورهاى درونى او است و مهمترين مرحله‏شكل‏گيرى شخصيت او را بايد در مرحله گزينش و پذيرش باورهاى درونى‏شمرد. هر كس و هر عاملى بتواند باورهاى آدمى را به عنوان زيرساختهاى‏رفتارى او شكل بدهد در واقع رفتار و منشهاى عملى او را شكل داده است.اينها كه مى‏خوانيد هر چند درباره انسان است اما پرواضح است در تحليلهاو جسارتهاى جامعه‏شناختى نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. جامعه نيز ازآحاد انسانى تشكيل مى‏شود و بدين ترتيب، حوزه عمل و نفوذ آنچه دراينجا با تعبير «تلقين‏» از آن ياد مى‏شود بسى گسترده است. مفهوم تلقين نيازچندانى به توضيح ندارد. از نظر معرفى مصاديق آن مى‏توان به دو بخش‏فردى و اجتماعى اشاره نمود، چنان كه عامل آن مى‏تواند عنصرى بيرونى ومى‏تواند واقعيتى درونى باشد و باز همان گونه كه اشاره شد تلقين مى‏تواندبه عنوان زمينه‏اى براى رشد و سازندگى درآيد، و مى‏تواند به صورت عاملى‏بازدارنده و آفتى اجتماعى رخ نمايد. بسيارى از باورهاى فردى و اجتماعى،برخاسته از تلقينهايى است كه در بسيارى بلكه بيشتر موارد به صورت‏ناخودآگاه، فرد و جامعه را تحت تاثير عميق خويش قرار مى‏دهد. عمده‏فلسفه تبليغات را بايد در اين انگيزه جست كه به كمك آن مى‏توان جامعه‏را به سمت‏باورها و ذهنيتهايى سوق داد كه مى‏تواند اهداف انجام تبليغات‏را جامه عمل پوشد. بخوبى روشن است كه تبليغات اگر بتواند همانندعاملى تلقين‏كننده باورهاى اجتماعى را شكل دهد در واقع راستاى حركت‏و تلاش آن جامعه را به دست گرفته است. اينها مى‏تواند در جهت مصالح‏واقعى فرد و جامعه باشد; چنان كه مى‏تواند به عنوان آفتى بزرگ، كيان وشخصيت فرد و جامعه را در خود پيچد. يك نگاه به آنچه در اين زمينه دركشورها و جوامع مختلف مى‏گذرد شاهدى بس گويا در بحث است.

جوان در شكل‏دهى به شخصيت‏خويش بايد با ديدى تعالى‏بخش وسعادت‏آفرين به تلقين و ذهنيتها و باورهايى كه از اين راه مى‏توان به آنهارسيد بنگرد. خود را از عوامل تلقين كننده‏اى كه روح ياس، وابستگى،ناتوانى، سستى و بى‏ارادگى را در او تقويت مى‏كند و ارزشهاى متعالى را درنگاه او بى‏ارزش مى‏نمايد و به جاى آن، باور، انديشه، فرهنگ و رسومى‏بى‏پايه و دور از مصالح انسانيت را جايگزين مى‏نمايد دور سازد.

آنچه در فرهنگ دينى ما با عنوان «طيره‏» مطرح شده و با آن مبارزه‏شده است‏بخشى از موضوع مورد بحث است. اينك مجال پرداختن‏تفصيلى به اين موضوع نيست. آنچه در فرهنگ ما با تعبيراتى چون «به فال‏بد گرفتن‏» و «شوم پنداشتن‏» مطرح مى‏شود مى‏تواند بيان كننده مفهوم‏«طيره‏» باشد. قرآن از برخى مردمان نام مى‏برد كه در برابر دعوت‏پيامبرانعليه‌السلام با ابزار «طيره‏» به مقابله برمى‏خواستند. حركت پيامبرانعليه‌السلام راحركتى شوم و بديمن معرفى مى‏نمودند. اگر مواجه با بدى و ناگوارى‏مى‏شدند آن را از شومى و بدبختى پيامبر و ياران او مى‏دانستند و بر همين‏اساس نيز تبليغ مى‏كردند و حركت‏سازنده پيامبران را براى جامعه خويش،شوم پنداشته و شوم معرفى مى‏كردند و عناصر ساده ولى گسترده اجتماعى‏نيز تحت تاثير قرار مى‏گرفتند. و بدين ترتيب پيامبران مسؤوليت مى‏يافتنداين حقيقت را در باور عمومى جامعه جاى دهند كه نيكى و بدى سرانجام‏فرد و جامعه، در گرو حركت و تلاش و هدايت‏پذيرى خود آنان است.خواست‏خداوند، اراده و عمل شخص و باورها و تلاش او است كه نقش ايفامى‏كند. خواست و اراده الهى نيز تفسيرى ظريف و دقيق دارد كه بايد درجاى خود پى‏گرفت. به هرحال، نقش اجتماعى «طيره‏» و «نحس‏انگارى‏»حالت‏بازدارندگى آن به عنوان يك ناهنجارى فردى و عمومى و لزوم‏بهره‏ورى‏از آن به مثابه يك هنجار سازنده در مرتبه و مرحله‏اى است كه‏آياتى چند را در چند جا به خود اختصاص داده است.(٢٤) چنان كه وجودبرخى رهنمودهاى حديثى نيز در جهت مبارزه با اين آفت اجتماعى و حتى‏سوق دادن آن به عاملى سازنده براهميت موضوع مى‏افزايد.

در نهج‏البلاغه مى‏خوانيم كه «طيره‏» و به فال بد گرفتن امرى بحق وواقعيت‏دار نيست.(٢٥) اين در حالى است كه همينجا در فراز ديگرى از سخن‏حضرتعليه‌السلام حتى از سحر به عنوان يك واقعيت‏ياد شده است. روشن است‏اين به معنى ناديده گرفتن تاثيرات شخصى و اجتماعى «طيره‏» نيست، بلكه‏اشاره به نادرستى آن است. در سخنى ديگر از امام صادقعليه‌السلام مى‏خوانيم :

طيره و فال زدن بر اساس همان چيزى است كه آن را قرارمى‏دهى، اگر راحت گرفتى، راحت است و اگر سخت گرفتى‏سخت است و اگر ناديده گرفتى چيزى نخواهد بود.(٢٦)

اين رهنمود ارزشمند ما را به اين حقيقت هدايت مى‏كند كه تفال،گمانه‏زنى و امثال آن كه در فرهنگها هر كدام به گونه‏اى مرسوم است‏مى‏تواند منشا اثر باشد اما آنچه در واقع عامل اين تاثير است نوع تلقين وارزيابى خود شخص است. آنچه شومى و ميمنتى مى‏آورد خارج از خواست‏خود او نيست. نوع نگاه و تفسير ما از پيشامدها، صحنه‏ها و اتفاقات وآنچه در فرهنگهاى مختلف به گونه‏هاى گوناگون منشا شومى و بد آمدن به‏شمار مى‏آيد است كه نقش ايفا مى‏كند. همين گمانه‏زنى و خطورات قلبى كه‏مى‏تواند منشا اميدوارى و اعتماد به نفس و دلگرمى به سرانجام خوش وموجب الفت و تقويت رشته‏هاى دوستى و پيوندهاى اجتماعى گردد و نگاه‏آدمى را به هستى، جامعه و محيط، نگاهى سازنده و همراه با آرامش‏خاطرسازد به عاملى بازدارنده از تلاش و رشد، موجبى براى سوءظن و عداوت وسستى پيوندهاى اجتماعى و خانوادگى، ضعف اراده و اميد، و زمينه‏اى براى‏سوق دادن موفقيتها و كاميابيها به عواملى غير طبيعى و خارج از روندمعمول آن تبديل مى‏شود. اين است كه در برخى هشدارهاى دينى يادآورى‏شده است :

هر كس فال‏زنى او را از كارش باز دارد شرك ورزيده‏است.(٢٧)

و يا در خصوص مسافرت گوشزد شده است :

شخصى كه اقدام به مسافرتى مى‏كند اما مثلا با ديدن يك‏پرنده برمى‏گردد، در واقع به آنچه بر محمد نازل شده است‏كفر ورزيده.(٢٨)

و يا تاكيد شده است :

هرجا فال بد زدى آن را ناديده بگير و كار خود را دنبال كن.(٢٩)

خارج ساختن روند امور زندگى و جامعه از مجراى طبيعى و توفيق‏الهى، و كشاندن آنها به عواملى خارج از دسترس، چون مواجهه با يك‏منظره، صداى يك پرنده، همزمانى يا هم رديفى با يك عدد، شومى ونحسى و... را بايد يك ناهنجارى و آفتى شمرد كه متاسفانه زمينه‏هاى بقاءو گاه رشد و توسعه آن همواره وجود داشته است. ناديده گرفتن خواست‏الهى (البته با برداشت صحيحى كه بايد از اين حقيقت داشته باشيم) و نقش‏اساسى خود انسان در عملكرد و رفتار خويش و وصل كردن آن مثلا به‏صداى يك پرنده يا زمانى خاص و يا عددى معين گوياى نوعى اختلال‏اعتقادى مى‏باشد.

فرا راه

براى كاستن از تاثيرات منفى چنين تلقينهايى كه گاه به صورت يك‏باور عمومى نقشى تعيين كننده مى‏يابد و براى ناديده انگاشتن اين موانع كه‏در واقع مانع نيستند اما تلقين و باورهاى غلط توانسته است آنها را به عنوان‏عاملى بازدارنده تبديل كند، در ارشادات دينى دعوت به عنصر «توكل‏»شده‏ايم. توكل و تكيه بر عنايت الهى و تلاش بدون دغدغه خاطر، به عنوان‏كفاره و جبران كننده «طيره‏» و فال بد، به شمار رفته است.(٣٠) پيامبر( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خوداز تفال به خير استقبال مى‏كرد و آن را دوست مى‏داشت اما طيره و فال‏بدزدن و شوم پنداشتن و امثال آن را خوش نداشت و به عنوان يك‏دستورالعمل به كسانى كه خود را گرفتار اين وساوس نموده و در مواجهه بازمينه‏هاى تلقين منفى دچار دغدغه خاطر مى‏شدند اين جملات را دستورمى‏داد كه بازگو نمايند :

خدايا! نيكى و خير تنها از جانب توست و بديها را تنها تويى‏كه دفع مى‏كنى و توان و قوه‏اى جز به تو نيست.(٣١)

مى‏بينيد كه تلقين مثبت كه مى‏تواند منشا رشد، سازندگى، اميدوارى، ودلگرمى به نهايت كار باشد مورد علاقه آن حضرت( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و براى‏جلوگيرى از تاثيرات مخرب تلقينهاى منفى كه در بسيارى از موارد،شخص، ناخودآگاه گرفتار آن مى‏شود، پيامبر( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به خالق هستى كه همه‏نيكيها به دست او است فرا مى‏خواند و براى زدودن آثار منفى روانى‏تبليغات، تلقينها و تحليلهاى منفى كه در بسيارى موارد به صورت باورعمومى و گاه فرهنگ ملى! درآمده دستور مى‏دهد جملات مذكور نه دردل بلكه بر زبان آيد.

جوان در فعليت‏بخشيدن به تواناييها و استعدادهاى ذاتى خويش ودرنتيجه شكل دادن به شخصيت‏خود، نيازمند اعتماد به نفس، باور به‏توانايى و دورى از دغدغه‏ها و وسوسه‏هايى است كه چون آفتى بزرگ مانع‏بروز شخصيت ارزشمند او مى‏شود. او بايد همواره اين باور را به خود تلقين‏كند و در خويش بدمد كه على‏رغم تبليغات، جاذبه‏ها، تلقينها، آفتهاى سنت‏شده اجتماعى، با اعتماد به نفس و توكل بر خداى بزرگ و تقويت روح اميدمى‏تواند عنصرى بس مفيد، شايسته و سراسر سعادت و نشاط باشد.

شكل‏گيرى شخصيت جامعه نيز چنان كه اشاره شد با همين موانع‏مواجه است. بويژه آنان كه سعادت ملتهاى مسلمان را هيچ گاه خواهان‏نبوده‏اند همواره اين تلاش را جزء اساسى‏ترين كارهاى خود مى‏دانند كه باحجم وسيعى از ابزارهاى تبليغى و تلقينى خويش، باور و فرهنگ عدم‏اعتماد به نفس، احساس ناتوانى، ترديد و سرگردانى، روحيه وابستگى،خودكم‏بينى، بزرگ‏نمايى مشكلات و موانع، نااميدى، سرخوردگى،خمودى، بى‏ارادگى و تسليم‏پذيرى را در جان جامعه تقويت كنند. جوان‏بايد اين سدها و موانع كاذب را بشكند و به جز ارزشهاى‏اسلامى، انسانى‏هيچ معيار ديگرى را در بازيابى و شكل‏دهى به شخصيت‏خويش نپذيرد.

هشتم : ضعف عمل

بى شك «عمل‏» و نقش محورى آن در ساختار شخصيت انسان، بويژه‏در شكل‏گيرى شخصيت جوان موضوعى است كه شرح آن به مجالى بسيارفراتر از اين فرصت نيازمند است. گستردگى رهنمودهاى دينى در اين‏خصوص و ابعاد گوناگون آن تاكيدى است‏بر واقعيت مذكور. آنچه در اين‏مختصر پى‏جوى آنيم تنها نگاهى كوتاه به «ضعف و ناتوانى در عمل‏» به‏عنوان يك ناهنجارى در شكل‏گيرى شخصيت‏سالم جوان است.

بسيارى شناختها و عزمها و قرارهاى صحيح و مطلوب است كه‏دستخوش اين آفت مى‏گردد و راه به جايى نمى‏برد. جوان به اقتضاى‏تجربيات و شناختهاى محدود خويش چه بسيار كه تصميمات عجولانه وناپخته مى‏گيرد و چه بسيار افراد كه در قدمهاى نخست و حتى در شناخت‏تواناييها، آرمانها وراههاى خويش در مى‏ماند اما چه بسيار نيز كه با همه‏روشنى راه و سلامتى انديشه و صحت عزم، بر جاى مى‏مانند و حركتى‏درخور و سازنده بروز نمى‏دهند. شناخت، عهد، پيمان و تصميمات،همانند درختى است كه اگر به آفت دچار گردد، ثمره‏اى درخور نخواهدداشت. اين است كه در برخى ارشادات، كم‏توجهى در عمل و سستى وسهل‏انگارى به عنوان آفت عهد و عزم به شمار آمده است.(٣٢)

چنان كه پيشتر نيز نوشتيم آبشخور شخصيت انسان، عبارت از باورهاو گزينشهاى اعتقادى او است و اينهاست كه به عمل او شكل مى‏دهد اماپرواضح است عقيده و عمل تاثيرى متقابل دارند. اينگونه نيست كه رفتارآدمى در بينش و علقه‏هاى قلبى و بستگيهاى اعتقادى او نقش ايفا نكند.كتاب الهى به صراحت‏سرانجام آنان كه بى‏پروا بد مى‏كنند را تكذيب‏حقايق و آيات الهى مى‏داند.(٣٣) رابطه تنگاتنگ معرفت و عمل تا آنجاست‏كه معرفت و عقيده و باورهاى توانمند و راسخ و استوار را نيز بايد در عمل‏جست، و اين است كه والاترين شناختها و آموزشها را نيز مى‏توان در پى‏«عمل صالح‏» به دست آورد. و اين نيز خود آموزه ديگرى از حقايق كتاب‏الهى است.(٣٤)

خاستگاه معرفت و ايمانى كه، جلال‏الدين محمد بن‏محمد، آن عارف‏نامى در مثنوى، آن را در سنجش بامعرفت صرفا عقلانى و برهانى،شكست‏ناپذير وبا لطافت‏مى‏شمرد.«عمل صالح‏» و «خويشتن‏دارى‏»است.آنجا كه مى‏گويد :

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت‏بى تمكين بود

نقشى كه پايبندى عملى به دريافتهاى صحيح شخصيتى در قوت اراده وثبات نمودهاى شخصيت و توان و قاطعيت تصميم‏گيرى دارد ما را پيش ازانديشه در باره وسعت عمل، به همت گذاردن براى مداومت‏بر آن فرامى‏خواند. چه بسيار تصميمات گسترده‏اى كه در نخستين قدمهاى عملى آن،بى سرانجام مى‏ماند و نتيجه‏اى جز سستى بيشتر و اراده ضعيف تر در پى‏نخواهد داشت و چه بسيار عملهاى كوچك، ولى مستمر، كه زمينه‏تصميمات و دستاوردهاى بالاتر و وسيعتر را فراهم مى‏كند. و اين خودمى‏تواند بخشى از انگيزه اولياء دين «صلوات الله عليهم‏» باشد كه كرارا ما رابه مداومت‏بر عمل، هر چند كوچك و محدود، دعوت كرده‏اند. آنان‏يادآور شده‏اند كه عمل كم، ولى مستمر، ارزشمندتر از عمل گسترده، ولى‏منقطع و مقطعى، است. در سخنى از حضرت سجادعليه‌السلام آمده است كه «من‏علاقه‏مندم به مداومت‏بر عمل، هر چند كم باشد.»(٣٥) واين سخنى بوده است‏كه آن حضرت بارها مى‏فرموده است. شرح بيشتر اين علاقه‏مندى را درسخن مكرر فرزند بزرگوارش امام باقرعليه‌السلام چنين مى‏خوانيم :

من دوست دارم تا وقتى نفسم مرا عادت دهد، مداومت‏برعمل كنم و اگر آن كار، در شب از من فوت شد در روز به‏جاى آورم و اگر در روز از دستم رفت، شب‏هنگام جبران‏كنم، و محبوبترين اعمال در پيشگاه خداوند آن عملى است‏كه ادامه يابد.(٣٦)

عمل نيك همانند جريان آبى زلال است كه مى‏تواند به فراخور كشش‏جويها و نياز تشنگان، همواره جريان يابد و سود رساند اما مى‏تواند همانندسيلى خروشان، طغيان كند و بيش از ظرفيت نهر جارى گردد و خسارت‏رساند. اين است كه مى‏خوانيم پيامبر( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را حصيرى بود كه براى شب نگه‏مى‏داشت و بر آن نماز مى‏گذارد و چون روز مى‏شد مى‏گسترد و بر آن‏مى‏نشست. مردم كه اين را ديدند آنها نيز شروع كردند به پيروى ونمازگزاردن با او، تا آنكه نفرات آنان زياد شد. لذا روى به آنان كرد وفرمود :

مردم! آن مقدار عمل را پيشه خود كنيد كه طاقت داريد.خداوند خسته نمى‏شود تا شما هم بخواهيد خسته شويد.محبوبترين اعمال پيش خداوند آن است كه دايمى است هرچند كم باشد.(٣٧)

اين نگرانى وجود داشت كه آنان بيش از توان خويش راهى ميدان عمل‏شده‏اند و اين وضعيت‏براى آنان قابل دوام نيست و حالتى كاملا شكننده‏دارد و اين مى‏تواند تبعاتى را در پى داشته باشد. درماندگى در عمل وسهل‏انگارى در جامه عمل پوشاندن به تصميمات، تاثير مستقيمى درضعف شخصيت و استوارى و قاطعيت اراده و حتى ثبات فكرى و عقيدتى‏خواهد داشت. در برخى ارشادهاى دينى حتى سقف زمانى مشخصى‏منظور شده است; به اين بيان كه اگر عملى نيك پيشه خود ساختى حداقل‏يك سال به آن ادامه بده و تعبير دوازده ماه در برخى از آنها، بيانگراهميت اين محدوده زمانى است.(٣٨)

اينها كه مى‏گوييم به اين انگيزه است كه جوان در ساختن صحيح واستوار شخصيت‏خويش، پس از عزم جزم و انديشه جامع، همواره نيازمندجديت در عمل و تلاش براى دستيابى به آرمانها و اهداف خود است. كسب‏توانايى و برومندى در برابرى با مشكلات و موانع زندگى و مقابله با آنها رانيز مى‏توان در تلاش عملى جست. مسامحه در تلاش براى عمل به‏تصميمات، راحت‏طلبى، امروز و فردا كردن و عدم استفاده از فرصتها وامكانات گرانبهاى روزگار جوانى، شخصيتى سست عنصر و ناتوان به دست‏مى‏دهد. اين دريافتى روشن از رهنمود اميرالمؤمنينعليه‌السلام است كه «هر كس‏عمل مى‏كند بر توانايى مى‏افزايد و هر كس در عمل كوتاهى مى‏كند به‏سستى و ضعف خود افزايش مى‏دهد.»(٣٩)

نواقص و كاستيهاى شخصيتى را پس از روشن بينى لازم و عزم صحيح،بايد با بهره جستن از ابزارهاى عملى زدود. ما پيش و بيش از حرف وتحليل، نيازمند عنصر عمل بر اساس شناختها و دريافتهاى صحيح زندگى‏هستيم. «به عمل كار برآيد به سخندانى نيست‏» و به بيان زيباتر امام سخن،علىعليه‌السلام «شرافت و شخصيت در پيشگاه خداوند سبحانه، به نيكى اعمال‏است و نه نيكى گفتار».(٤٠)

ناتوان‏ترين انسان

اين فراز مى‏تواند پيامى روشن و در عين حال جمع‏بندى آنچه گفته شدرا در خود داشته باشد. تلاش براى رشد شخصيت و كمال يابى وظيفه‏اى‏است كه جوان بهترين و بيشترين بخش آن را بر عهده دارد. زدودن كاستيهاو آفتهاى شخصيتى و جايگزين نمودن «صفات حسنه‏» نيازمند توانايى وفرصت است. جوان، بهترين فرصتها و بيشترين توانايى را در اختيار دارد.او قادر است‏شكل سالمى به شخصيت فردى و اجتماعى خويش بدهد. اومى‏تواند نمونه‏اى از يك انسان وارسته و فرزانه باشد. او مى‏تواند از هم‏اينك به گونه‏اى شخصيت‏خود را شكل دهد كه در سالهاى پيرى و دربدترين شرايط جسمى نيز روحى استوار و جانى پرنشاط و دلى برومند وبرنا داشته باشد. اگر از اين فرصتها و تواناييها و امكانات جوانى استفاده‏نكند او را بايد ناتوان‏ترين انسان شمرد.

اين پيام روشنى است كه در كلام اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده و شايسته است‏متن آن را بازگو كنيم :

اعجز الناس من قدر ان يزيل النقص عن نفسه فلم يفعل;(٤١)

ناتوان‏ترين مردم، آن است كه توان زدودن كاستى از خويش را داردولى انجام نمى‏دهد.

نهم : غلبه و حاكميت‏خوشيهاى مادى

به انگيزه تاكيد بر اهميت اين عامل شايسته است نخست اين سخن‏اميرالمؤمنينعليه‌السلام را بازگو كنيم كه «سرآمد همه آفتها، شيفتگى و دلدادگى‏به لذات است‏».(٤٢) دوران جوانى كه از يك سو، قواى آدمى توان و زمينه‏لازم براى بهره‏ورى دارد، و از سوى ديگر، زمينه شكل‏گيرى شخصيت ومنش انسانى او بخوبى فراهم است‏بيشترين فرصت را مى‏تواند در اختياراين آفت‏بگذارد. تواناييهاى جسمى، فوران غرائز، تجربه‏هاى محدود،كششهاى اجتماعى، افزون بر برخى عوامل كه پيشتر برشمرديم زمينه‏بسيار مساعدى را براى بروز گسترش اين ناهنجارى به وجود مى‏آورد وبراستى كه دوران دشوارى است.

در فرصتهاى جوانى بيش از هر زمانى ديگر به عزم و اراده، به تلاش ومسؤوليت، ازخودگذشتگى و مراقبت نياز است، ولى بيشترين موانع نيزوجود دارد. موانعى كه تنها با اراده‏اى استوار، معرفت لازم، ايمان به‏ارزشهاى انسانى اسلامى، پذيرش تجربيات ارزنده ديگران، و فاصله گرفتن‏از وابستگى و شيفتگى به خوشيها و با توكل و پناه‏برى به خداى متعال،مى‏توان آنها را پشت‏سر گذاشت. بايد در پيشگاه انديشه و درك انسانى‏خويش اعتراف‏كرد كه شخصيت آدمى بيشترين ضربه را از ناحيه عدم‏مواظبت‏بر غرايز و خواسته‏ها دريافت مى‏كند. «شهوت‏» به معناى عام آن‏كه مى‏تواند «خشم‏» را نيز دربرگيرد، اگر در مجراى صحيح و منطقى آن‏قرار نگيرد و اگر پيوسته بر آن نظارتى مسؤولانه نشود بيشترين واساسى‏ترين آفت را به فراخور گسترش و عمق آن، در شخصيت آدمى جاى‏مى‏دهد، به گونه‏اى كه حتى مرزهاى اعتقادى او را نيز كه والاترين‏ارزشهاى وجودى او است مورد تعرض قرار مى‏دهد و گاه كاملا در كام‏خود فرو مى‏برد. اين است كه در بسيارى از آيات و نيز سخنان اولياى‏هدايت و رحمت (صلوات الله عليهم)، به اين موضوع از زواياى مختلف‏پرداخته شده و به عنوان سرمنشا سقوط آدمى از جايگاه رفيع انسانى، به‏پست‏ترين مراتب كه «درك اسفل‏» ماديت است معرفى شده است. درآيه‏اى آمده است كه «چه كسى گمراه‏تر از آن فردى است كه از هواى‏خويش پيروى كرد بدون هدايتى از ناحيه خداوند».(٤٣)

بايد بيشترين تاكيد را به دختران و پسران جوان نمود كه اگر فرصتهاى‏جوانى محكوم خوشيها و خواستهاى نفسانى شد و همه شخصيت و تمام‏خواست وجودى آدمى در آرزوهاى مادى و كامروايى حيوانى و دستيابى‏به خواستهاى نفسانى محدود شد چيزى كه بر جاى مى‏ماند شخصيتى‏وابسته، سرگردان، همراه با تشنگى‏هاى كاذب و همواره نگران خواهد بود.آرامش درونى و نشاط حقيقى از ميان خواهد رفت و ادامه اين وضع‏سرانجامى جز پوچى نخواهد داشت. چنانكه آدمى را از رسيدن به بسيارى‏از اهداف و آرمانهاى ارزشمند اجتماعى و حضور سازنده در جامعه‏بازمى‏دارد. اراده‏اى كه در مواجهه با مشكلات و موانع زندگى بايد گره‏گشاباشد به سستى مى‏گرايد، و بسيارى از اين آفتها كه طبعا به دنبال دارد. اين‏است كه در رهنمودى ديگر از اميرالمؤمنينعليه‌السلام به عنوان مثال و تاكيدى براهميت موضوع اين‏گونه آمده است :

اراده استوار و سورچرانى قابل جمع نيست. چقدر خواب‏شب، كه مانع و شكننده تصميمات روز است.(٤٤)