طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)50%

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه) نویسنده:
مترجم: صادق حسن زاده
گروه: کتابخانه فلسفه و عرفان

  • شروع
  • قبلی
  • 9 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11932 / دانلود: 6447
اندازه اندازه اندازه
طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

نویسنده:
فارسی

طریق عرفان

(ترجمه و شرح رساله الولایة)

مؤلف: علامه طباطبائى (ره)

مترجم: صادق حسن زاده

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

مقدمه چاپ دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

یكى از آثار نفیس و كم نظیر علامه طباطبائى رسالة الولایة است كه در عین اختصار و ایجاز مطالب محورى را مطرح ساخته و از رازهاى نهفته دین پرده برداشته است. این رساله ارزنده شاهكار علامه طباطبائى است؛ چنانكه آیت اللّه جوادى آملى آن را (بهترین) ایشان دانسته و آیت اللّه حسن زاده آملى فرمود: (مادبه اى آسمانى آراسته براى نفوس مستعده به نور ولایت است).

مولف در این رساله از (ولایة اللّه) و (ولى اللّه) شدن گفته است و كمالى حقیقى انسان را در سایه پذیرش ولایت الهى امكان پذیر دانسته؛ یعنى انسان در ذات خدا فانى و در بقاء شود و چنین كسى لایق عنوان (ولى الله)مى گردد. اما چه مراحلى را باید سپرى نماید تا به آن (فناى ذاتى) برسد و ولى اللّه به شمار آید؟ علامه طباطبایى در پنج فصل طریق و اصول به آن مقام رفیع را بیان فرموده است. شایان ذكر است كه از علل پر جاذبه و دلنشین بودن این رساله، این است كه خود مولف این مراحل را طى كرده و در واقع حالات تو مشاهدات خود را به عنوان یك (سفره نامه عرفانى) گزارش نموده است.

مولف محترم در فصل اول براى ظاهر دین باطنى را اثبات كرده و دلائل عقلى و نقلى را در این خصوص به كار گرفته است و تاكید نموده كه در دو منابع اصیل قرآن و سنت، معارف و رازها و علوم سرى نهفته است كه از دسترس ما مخفى مانده و كسى جز خداوند متعال یا شخصى كه خدا بخواهد و بپسندد، دیگرى از آن مطالب اسرارآمیز اطلاعى ندارد و كتاب الهى سرشار از چنین مطالبى است و بهترین موید براى این مسئله، وجود اصحاب اسرار براى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه اطهار عليه‌السلام است كه بعضى از مسائل را فقط در اختیار آنها قرار مى دادند؛ چنانكه امام صادق عليه‌السلام احادیثى را براى جابر بیان كردند و آنگاه فرمود: (اگر این احادیث را بر ملا سازى، پس لغت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو باد!).

در فصل دوم براى روشن شدن كیفیت و نوع اسرار و حقایق دین به بیان ارتباط عالم ماده و عالم مثال و عالم عقل با یكدیگر پرداخته و خصوصیات هر یك از آن عوالم را به اختصار آورده است و چگونگى رهایى انسان از عوالم ماده و توجه به ماوراى ماده را بیان فرمود است و اینكه چه عوالمى را پشت سر گذاشته و چه عوالمى را در پیش رو دارد.

در فصل سوم راهیابى به باطن عالم و اسرار غیب و ارتباط با ماوراء طبیعت را براى همگان امكان پذیر دانسته آن را منحصر به انبیاء الهى نساخته است و تاكید كرده كه انسان مى تواند با انقطاع از دنیا به اسرار عالم و باطن این نشئه ماده راه باید و آن را مشاهده كند حتى در همین نشئه براى اولیا اللّه لقاء اللّه امكان پذیر است و آیات و روایات روئیت در این خصوص بهترین گواه مى باشد.

در فصل چهارم طریق وصول و دستیابى به شهود حقایق ولقاء اللّه را بیان فرمود و یگانه طریق آن را، طریق معرفت نفس دانسته كه موجب پیدایش معرفت حقیقى مى گردد و سالك در سایه آن به فناى ذاتى دست مى یابد و توجه ذاتى را با تمام وجود احساس مى كند. مولف ٢٢ حدیث از امام على عليه‌السلام درباره معرفت نفس و اهمیت آن ذكر كرده است. در همین فصل است كه علامه طباطبائى پس از اقامه برهان عقلى مى فرماید: (این برهان از مواهب الهى است كه مخصوص به این رساله مى باشد و جاى دیگرى مطرح نشده است و خدا را بر این عنایت سپاسگزارم.

در فصل پنجم كه آخرین فصل كتاب است، مولف محترم تصریح مى كند كه این فصل توضیح گونه اى است براى مطالب فصل دوم وبا استفاده از آیات قرآنى اثبات مى كند كه از خصوصیات و مقامات اولیاء كسى جز پروردگارشان آگاه نیست و بر آن احاطه اى ندارد و این افتخار براى آن بس است كه ولایت امر اولیاء اللّه را خداوند به عهده گرفته و مربى و بشارتگران نیز خداوند سبحان است و هو الوابى الحمید (١) و انسان در این مرحله از (اعتماد به نفس) مى رهد و فقط (اعتماد به خدا) در او جلوه مى نماید.

براى آشنایى هرچه بیشتر بار رساله ارزنده الولایة و اهمیت آن، فرمایشات آیت اللّه جوادى آملى را در اینجا مى آورم: ایشان بیش از هر چیز به مسئله ولایت اهمیت مى دادند. معناى و لایت آن است كه انسان به جایى برسد كه عالم و آدم را تحت تدبیر خداى سبحان ببیند ولا غیر. انسانى كه از خود فانى است، تحت ولایت خداست، انسانى كه از خود استقلال و اختیار و اراده نشان مى دهد، هرگز تحت ولایت خدا نخواهد بود. انسان، هنگامى به مقام ولایت مى رسد و از اولیاى خاص الهى به شمار مى آید كه از خود اراده استقلالى نشان ندهد و این متفرع است بر اینكه خود را نبیند؛ لذا نه به خود متكى باشد و نه به دیگران. آنگاه است كه مى تواند بگوید: ان ولى اللّه الذى نزل الكتاب و هو یتولى الصالحین (٢) چنانچه رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - فرموده است این ولایت كه انسان در تحت تدبیر خداى سبحان باشد و ذات و صفت و فعل او را خداى سبحان تدبیر كند و لا غیر، مخصوص انبیاى الهى نیست، رسالت و نبوت امر اختصاصى است؛ اما ولایت امرى است عام. در ولایت براى ابد به روى انسانها گشوده است.

مقام نبوت و همچنین رسالت او مواهب خاصه است كه اللّه علم حیث یجعل رسالته (٣) اما راه تهذیب نفس كه انسان را زیر پوشش ولایت حق ببرد و موجب شود مستقیما از سرپرستى خداى سبحان مدد بگیرد، به روى همگان باز است... مشاهده اسرار عالم مخصوص انبیا نیست، دیگران هم مى توانند به این مقام برسند؛ با این تفاوت كه انبیا، قویتر و بیشتر مى بینند و شاگردان آنها كمتر؛ ولى این چنین نیست كه پى بردن به اسرار غیب منحصرا مخصوص انبیا باشد و دیگران راهى به آن نداشته باشند. چون هیچ نعمتى بهتر از این نیست كه انسان در تحت ولایت و سر پرستى خداى سبحان باشد؛ بنابراین باید راه رسیدن به این نعمت را هم جستجو كرد و قرآن كریم راه را به انسان ها نشان داده است.

مرحوم علامه طباطبایى چون خود همانند بعضى از اساتید خاص خویش سالك این طریقت و راهى این راه بود؛ لذا توانست سفر نامه اى بنویسد كه همان رساله ولایت است. زندگینامه طورى است كه در متن تاریخ مى گذرد، سفر نامه آن است كه سیر من الخلق الى الحق را بازگو كند و این انسان تا نرفت و راه را از نزدیك نپیمود، توان گویایى ندارد، همچنان كه آنها كه رفته اند توفیق باز گو كردن براى دیگران، نصیب همه آنها نشد، یا بعضى نخواستند بگویند؛ ولى مرحوم علامه از تعداد علماى راهى این راه بود كه به مقدار اینكه راه را طى كرد توانست براى دیگران باز گو كند، یعنى مشهود را مبرهن كند. آن توانایى در مرحوم علامه بود كه حضور را حصول و مشهود را مفهوم و عرفان را برهان كند؛ به قلم بیاورد و بتواند آنچه را یافت مستدل كند. (٤)

شایان ذكر است كه ما در شرح و ترجمه این رساله از فرمایشات آیت اللّه جوادى آملى و آیت اللّه ممدوحى استفاده شایان كرده ایم و از خداوند منان خواهانیم تا توفیق استفاده هر چه بیشتر از درسهاى ارزنده این دو بزرگوار را همچنان نصیب ما فرماید.

در پایان جا دارد از حضرت آیت اللّه حسن زاده آملى و حضرت آیت اللّه انصارى شیرازى كمال تشكر را نمایم كه با تمام مشغله علمى كه داشتند، عنایت فرمودند و این ترجمه را از نظر مبارك گذراندند. همچنین از برادر گرامى آقاى سید تاج الدینى مسئول محترم كتاب سراى اشراق ممنونم كه كتاب را به شكل مطلوب و چشم نواز چاپ كردند.

حوزه علمیه قم صادق حسن زاده

فصل اول: درباره اینكه براى ظاهر این دین، باطنى و براى صورت حقه اش، حقایقى است

تعریف امور حقیقى و امور اعتبارى

مى گوییم: همانا موجودات از یك نظر به دو قسم تقسیم مى شوند؛ زیرا هر معنایى كه ما آن را ادراك مى كنیم، یا براى آن ادراك، واقع و مصداق خارجى وجود دارد - چه ادراك كننده اى باشد یا نباشد - مانند جواهر خارجى از قبیل جماد و نبات و حیوان و امثال اینها؛ یا براى آن ادراك، واقع و مطابق و مابه ازاء در خارج وجود ندارد (یعنى اگر این ادراك ما نباشد، آن نیز وجود نخواهد داشت) مثل مالكیت؛ زیرا چیزى از مالكیت، غیر از مملوك - مثلا زمین - و خود مالك - مثلا انسان - در خارج نمى یابیم تا به آن مالكیت اطلاق كنیم؛ بلكه مالكیت معنایى است كه وجودش استوار به ادراك است و اگر آن ادراك و اعتبار نباشد، نه ملكى وجود دارد و نه مالكى و نه مملوكى؛ بلكه فقط انسان مى ماند و زمین.

قسم اول از این ادراكات، حقیقت و قسم دوم اعتبار نام گرفته است.

ما این مطلب را در كتاب اعتبارات خویش، مبرهن ساخته ایم كه هر امر اعتبارى تكیه به یك امر حقیقى و تكوینى دارد كه تحت آن است (٥) (یعنى امور اعتبارى داراى ریشه تكوینى است).

پس هنگامى كه ما خوب بررسى و تاءمل مى كنیم به این مطلب دست مى یابیم كه تمامى معانى مربوط به انسان و ارتباطهایى كه بین خود این معانى وجود دارد، امورى اعتبارى و وهمى هستند؛ مثل مالكیت و اختصاصات آن و ریاست و معاشرتها و مسائل مربوط به آن و امورى از این قبیل.

این احساس نیاز در انسان براى رفع احتیاجات اولیه خود در زندگى اجتماعى و مدنیت و نیز براى جلب غیر و سود و دفع شر و ضرر، اعتبارات را به وجود آورده است.

پس همانگونه كه براى یك گیاه، نظام طبیعى از یك سلسله عوارض منظم طبیعى وجود دارد كه ذات خود را به وسیله آن پاسدارى مى كند (مثلا با ریشه هاى خود آب و غذا از زمین جذب مى كند و از راه تنه و شاخه و برگ، تهویه مى نماید و با جهازات داخلى، غذاى اندوخته را به همه اطراف وجود خود پخش مى كند و خلاصه اینكه) به وسیله این تعدى و نمو و تولید مثل، وجود و بقاى خود را حفظ مى نماید؛ انسان نیز از همین فرمول و صفات و عوارض طبیعى بر خور دار است است و ذات خود را به همین شكل حفاظت مى كند، با این فرق كه این نظام در انسان به وسیله معانى و همى و امور اعتبارى صورت مى پذیرد، چرا كه ظاهر این نظام، اعتبارى است و باطن آن، طبیعى و تكوینى است.

انسان بر حسب ظاهر، با یك نظام قرار دادى و اعتبارى زندگى مى كند ولى برحسب باطن و حقیقت امر، در یك نظام طبیعى و تكوینى به سر مى برد؛ پس این (نكته بسیار مهم) را خوب دریاب و درك كن!

(مترجم مى گوید: استاد شهید مطهرى مى فرماید: (نكته اى كه تذكرش لازم است این است كه ممكن است بعضى چنین بپندارند كه مفاهیم اعتبارى (مثلا مفهوم مالكیت و مملوكیت) چون مفاهیمى فرضى و قرار دادى هستند و ما بحذا خارجى ندارند پس صرفا ابداعى و اختراعى هستند یعنى اذهان از پیش خود با یك قدرت خلاقه مخصوصى این معانى را وضع و خلق مى كنند؛ ولى این تصور، صحیح نیست؛ زیرا... قوه مدركه چنین قدرتى ندارد كه از پیش خود تصویرى بسازد - اعم از آنكه آن تصویر، مصداق خارجى داشته باشد (حقایق) یا نداشته باشد (اعتبارات)... مادامى كه قوه مدركه كه با یك واقعیتى اتصال وجودى پیدا نكند نمى تواند تصویرى از آن بسازد و فعالیتى كه ذهن از خود نشان مى دهد عبارت است از انواع تصرفاتى كه در آن تصورات مى نماید از قبیل حكم و تجرید و تعمیم و تجزیه و تركیب و انتزاع.) (٦)

و بالجمله؛ این نظام اعتبارى در ظرف اجتماع و زندگى دسته جمعى، موجود است و آنجایى كه جامعه و اجتماع در كار نیست، اعتبار و قرار دادى هم نیست. نسبت این دو شكل، عكس نقیض است (هر قضیه اى كه از نظر منطقى صحیح باشد، عكس نقیض آن هم صحیح است).

سپس باید این مطلب را دانست كه آنچه از معارف متعلق به مبدا مى باشد و از احكام و معارف كه متعلق به نشئه بعد از این دنیاست كه دین مبین، شرح و بیانى آنها را عهده دار شده، همه به زبان اعتبار بیان گشته كه تا مل صحیح، این مسئله را گواهى مى كند.

و از آنجا كه مسائل مربوط به زندگى جمعى و اجتماعى در جایى غیر از احكام، مطرح نیست، لذا این گونه مسائل به زبان اعتبار بیان شده است؛ پس در اینجا حقایق دیگرى وجود دارد كه بیانگر این روش مى باشد و همچنین در مرحله احكام نیز اعتبارات به كار گرفته مى شود.

به عبارت دیگر؛ ما قبل این نشئه اجتماعى كه مراحل سابق بر وجود انسان مدنى است و همچنین ما بعد این نشئه اجتماعى كه مراحل بعد از مرگ مى باشد، قوانین اعتبارى جارى نیست؛ چون اجتماع و مدنیت در ما قبل و ما بعد این اجتماع، وجود ندارد؛ پس قوانین اعتبارى و قرار دادن نیز در آن عوالم و نشئه ها، معنایى نخواهد داشت (یعنى انسان در آن عوالم با امور تكوینى و حقیقى سر و كار دارد و حشرش فردى است، پس براى اعتبارات هیچ جایى در آنجاها وجود ندارد).

پس معارف و احكامى كه در دین مطرح كه در دین مطرح شده، همه آنها از حقایق دیگرى به زبان اعتبار حكایت مى كند كند و این مرحله احكام است، پس دین الهى، امور جارى در نشئه دیگر را كه بعد از نشئه این دنیاست، مترتب به مرحله احكام و اعمال مى داند و حقیقت آنها را منوط و مربوط به همان نشئه رقم مى زند.

و وجود ارتباط حقیقى بین شى، موجب اتحاد آن دو در نوع وجود و نسخ آن مى گردد، همانطور كه این مسئله را در محل خود مبرهن ساخته ایم. و از آنجا كه این موجودات، امور حقیقى و مصداق خارجى هستند، پس این ارتباط و نیست بین آنها و بین حقایقى كه اسرار و باطنى وجود دارد و همین مطلب مورد نظر و مقصود ما بود.

كامل كننده این بحث

بیان دلایل قرآن و روائى در اثبات وجود باطن براى ظاهر این دین؛ همانا كسى كه به قرآن و سنت رجوع نماید و هر دو را كاملا مد نظر داشته باشد، برایش مسلم و قطعى خواهد بود كه در این دو منبع اصل معارف و رازها و علوم سرى نهفته است كه از دسترس ما مخفى مانده و كسى جز خداوند متعال - عزاسمه - یا شخصى كه خدا بخواهد و بپسندد، دیگرى از آن مطالب اسرارآمیز اطلاعى ندارد و كتاب الهى سرشار از چنین مطالبى است و در این خصوص، فرمایش خداوند سبحان در قرآن، كافى است؛

( و ما هذه الحیاة الالهو و لعب و ان الدار الاخرة لحیوان لو كانوا یعلمون ) (٧)

(ترجمه: این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى، همانا در سراى آخرت است؛ كاش مى دانستند)

همانا زندگانى حقیقى و راستین، همان زندگانى آخرت است؛ به دلیل اینكه خداى سبحان در این آیه شریفه، زندگى دنیا را تنها سرگرمى و بازیچه به شمار آورده و حیات واقعى را منحصر در حیات اخروى نموده است و این انحصار یا به طریق قصر افراد است (یعنى نفى شركت و اشتراك و این، زمانى است كه مخاطب معتقد به شركت باشد) و یا به هنگامى به كار گرفته مى شود كه مخاطب، به عكس حكمى كه اثبات كرده ایم، باور داشته باشد.

مترجم گوید: علامه طباطبائى در (المیزان) ذیل آیه شریفه مى فرماید: (كلمه لهو به معانى هر چیز و هر كارى بیهوده اى است كه انسان را از كار مهم و مفیدش باز بدارد. و به خود مشغول سازد، بنابراین یكى از مصادیق لهو، زندگى مادى دنیاست؛ براى اینكه آدمى را با زرق و برق خود و آرایش فانى و فریبنده خود از زندگى باقى و دائمى باز مى دارد و به خود مشغول و سرگرم مى كند. و كلمه لعب به معناى كار و یا كارهاى منظمى است با نظم خیالى مثل بازیهاى بچه ها، زندگى دنیا همانطور كه به اعتبارى اهو است، همچنان كه بازیها این طورند، عده اى بچه با حرص و شور. و هیجان عجیبى یك بازى را شروع مى كنند و خیلى زود از آن سیر شده و از هم جدا مى شوند... در این آیه شریفه به طورى كه ملاحظه مى فرماید، زندگى دنیا را منحصر در لهو و لعب كرده و با كلمه هذه آن را تحقیر نموده و زندگى آخرت را منحصر در حیوان یعنى زندگى واقعى، كرد و این انحصار را با ادوات تاكیدى چون حرف ان و حرف لام و ضمیر فصل هى و آوردن مطلب را با جمله اسمیه، تاكید نموده است.) (٨)

همانطور كه این فرمایش خداى سبحان آن مطلب را گواهى مى كند كه: بعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون عترجمه: از زندگى دنیا ظاهرى را مى شناسند و حال آنكه از آخرت غافلند.

و این آیه به ما تفهیم مى كند كه همانا براى زندگى دنیا، چیز دیگرى هم هست كه غیر از ظاهر آن مى باشد و آن چهره باطنى است، كه همان سراى آخرت است. این نكته از كلمه غفلت در آیه فهمیده مى شود.

چنانچه استفاده مى شود این مطلب زمانى كه شما به دوست خود بگویى كه همانا تو ظاهر سخن مرا گرفتى و از چیز دیگرش غفلت ورزیدى. این جمله شما دلالت دارد بر اینكه آن مطلب غفلت شده، باطن سخن شماست و همان است آن چیز دیگرى كه مورد توجه قرار نگرفته است.

مترجم گوید: علامه طباطبایى در المیزان ذیل آیه شریفه مى فرماید: اگر كلمه ظاهرا را نكرده آورده و فرمود: ظاهرى از حیات دنیا در مقابل باطن آن، همان چیزهاى است كه باحواس ظاهریشان احسان مى كنند و این احساس وادارشان مى كند كه در پى تحصیل آن برآیند و به آن دل بسته، غیر آن را یعنى حیات آخرت و معارف مربوط به آن را فراموش كنند و از خیرات و منافعى كه در آن است و منافع و خیرات واقعى و به حقیقت معناى كلمه است؛ غفلت بورزند. (٩)

و در تایید این برداشت از آیه، این فرمایش خداى سبحان است كه مى فرماید:

( فا عرض عن تولى عن ذكرناو لم یرد الاالحیاة الدنیا* ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بمن اهتدى. )

ترجمه: پس از هركس از یاد ما روى بر تافته و جز زندگى دنیا را خواستار نبوده است، روى بر تاب. این منتهاى دانش آنان است. پروردگار تو، خود به حال كسى كه از راه او منحرف شده، داناتر و او به كسى كه راه یافته نیز آگاه تر است.

از این آیه چنین به دست مى آید كه ذكر و به یاد خداى سبحان بودن، همان در مسیر خدا بودن و حركت كردن در راه او است. و رویگردان شدن سبحان جز با رویگردان شدن از زندگى دنیا، دانش او فقط در امور ظاهرى دنیا خواهد بود و به بالاتر از آن، تنها در سایه ذكر و یاد خداست، دست نمى یابد.

پس اینجا مطلب دیگرى نیز كه غیر از زندگى دنیا است مطرح مى باشد كه در طول آن است، چه بسا علم به آن دست مى یابد و چه بسا از دسترس آن خارج است و فقط در حد زندگى دنیا اطلاع دارد. (١٠)

و مطالب بیشتر در این باره، بایستى از آنچه در اواخر این فصول خواهد آمد پى گیرى شود، ان شاء اللّه العزیز.

بیان دلائل روایى

اخبار و روایاتى درباره این مطلب در كتاب (بحارالانوار) به نقل از كتاب (المحاسن) آمده است كه از آن جمله، فرمایش پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله است فرمود:

انا معاشر الانبیاء، نكلم الناس على قدر عقولهم (١١)

ترجمه: همانا ما گروه پیامبران با مردم در خور فهمشان سخن مى گوییم.

مى گویم: و این تعبیر زمانى پسندیده است كه امور و مطالبى وجود داشته باشد كه فهم شنوندگان از مردم، به آنها دست نیابد و این مطلب روشن است و فرمایش پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله كه فرمودند: نكلم... و نفرمودند: معارفى كه پیامبران الهى عليه‌السلام تبیین كرده اند به اندازه فهم و درك امت هاى خودشان بوده است و در بیان معارف، گرایش به آسان گویى و درویى از بیانات دشوار داشته اند، البته به این معنا نیست كه معارف زیاد را منحصر به این روش نماید تا ارفاق و لطفى براى این عقل ها باشد و از مجموع مردم فقط بعضى ها مورد عنایت و خطاب قرار گیرند.

به عبارت دیگر؛ این تعبیر، ناظر به كیفیت است نه ناظر به كمیت؛ پس این تعبیر دلالت دارد بر اینكه حقیقت این معارف، مافوق عقل هایى است كه محدود به برهان و جدل و خطابه است. و پیامبران عليهم‌السلام براى بیان معارف و حقایق از تمام شیوه ها و راه هاى منطقى و عقلى از قبیل همین برهان و جدل و وعظ، هر چه بهتر استفاده كرده اند و در شرح آن معارف از تمام راه ها و امكانات ممكن بهره گرفته اند.

و از اینجا دانسته مى شود كه براى این معارف، مرتبه اى مافوق مرتبه بیان لفظى وجود دارد كه اگر از آن مرتبه عالى به این مرتبه معمولى، تنزل نمایند، عقل هاى عادى، ظرفیت پذیرش آن حقایق را نخواهند داشت؛ علتش این است كه یا آن معارف را بدیهى نمى دانند و یا اینكه با یافته هاى عادى كه مورد تایید عقل هاى معمولى آنها قرار گرفته، آن حقایق را ناسازگار مى بینند.

و از اینجا روشن مى شود كه همانا نحوه ادراك عقلى - كه همان ادراك فكرى مى باشد - است. این (نكته ارزنده) را خوب درك كن!

تحمل حدیث ما دشوار است

و از جمله روایاتى كه در این باره مطرح است، خبر مستفیض مشهورى است كه مى فرماید:

ان حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا ملك مقرب او نبى مرسل او عبد مومن امتحن اللّه قلبه بالایمان . (١٢)

(ترجمه: همانا حدیث ما دشوار و بسیار سنگین است و آن را جز فرشته مقرب، یا پیامبر مرسل، یا بنده مومنى كه خداوند دلش را با ایمان امتحان كرده، بر نمى تابد.)

و روایت دیگر - كه دلالتش بر مقصود بیشتر از روایت قبلى است - در بصائرالدرجات به طور مسند از ابى صامت نقل شده كه گفت: از امام صادق عليه‌السلام شنیدم كه مى فرمود:

ان حدیثنا مالا یحتمله ملك مقرب و لا نبى مرسل و لا عبد مومن .

عرض كردم: پس چه كسى مى تواند تحمل كند؟ فرمود: ما مى توانیم تحمل كنیم. (١٣)

مى گویم: روایات در این سیاق و اسلوب نیز به حد استفاظه وجود دارد و در بعضى از آن روایات، چنین آمده: گفتم: پس چه كسى توان حمل آن را دارد؟ فدایت گردم! امام عليه‌السلام فرمود: من شئنا؛ هر كس را ما بخواهیم. (١٤)

و همچنین در كتاب بصائر الدرجات از مفضل نقل شده كه گفت: امام باقر عليه‌السلام فرمود:

ان حدیثنا صعب، مستصعب، ذكوان، اجرد، لا یحتمله ملك مقرب و لانبى مرسل و لا عبد امتحن اللّه قلبه للایمان؛ اما الصعب فهو الذى لم یركب بعد؛ و اما المستصعب فهو الذى یهرب منه اذا روى؛ (١٥) و اما الذكوان فهو ذكاء المومنین؛ و اما الاجرد فهو الذى لایتعلق به شى ء من بین یدیه و لا من خلفه و هو قول اللّه: اللّه نزل احسن الحدیث (١٦) ؛ فاحسن الحدیث، حدیثنا، لایحتمل احد من الخلائق امره بكماله حتى یحده؛ لانه من حد شیئا فهو اكبر منه. و الحمد للّه على التوفیق، و الانكار هو الكفر. (١٧)

(ترجمه: حدیث ما، صعب و مستصعب و ذكوان و اجرد است؛ و هیچ فرشته مقربى و پیامبر مرسلى و بنده اى كه خداوند دل او را به ایمان آزموده است، مى تواند آن را تحمل نماید.

اما مراد از صعب آن چیزى است كه نتوانسته اند بر او سوار شوند؛ و مراد از مستصعب، آن چیزى است كه چون آن را ببینند از آن فرار كنند؛ و مراد از ذكوان بر فروزنده و ملتهب كننده مومنان است؛ و مراد از اجرد، آن چیزى است كه در مقابل او و در پشت او هیچ چیزى به او تعلق نگرفته باشد؛ و این است گفتار خداوند: ( اللّه نزل احسن الحدیث ) (١٨) خدا بهترین حدیث را فرستاده است؛ زیرا بهترین حدیث، حدیث ماست. وهیچ یك از خلایق توان آن را ندارد كه آن را تحمل نماید، مگر آنكه آن را بتوانند اندازه گیرى كند؛ چون كسى كه چیزى را اندازه گیرى كند، از آن چیز بزرگتر است. سپاس خداى را بر توفیق، و انكار همانا كفر است. (١٩)

گفتار امام عليه‌السلام كه در صدر حدیث مى فرماید: لا یحتمل كسى نمى تواند تحمل آن را كند؛ و در ذیل حدیث: حتى یحده مگر آنكه آن را اندازه گیرى كند؛ دلالت دارد بر آنكه حدیث آنان عليهم‌السلام داراى مراتبى است و بعضى از مراتب آن به واسطه اندازه گیرى كردن قابل تحمل است.

و شاهد بر این گفتار آنكه: در روایت ابوصامت گذشت كه من حدیثنا بعضى از احادیث ما قبل تحمل نیست و بنابراین، مورد این روایات با روایات اول كه مى فرماید: لا یحتمله الا ملك مقرب مورد واحدى است و مشكك و داراى مراتب و درجاتى است.

و همچنین در حكم تعمیم نبوى سابق است كه فرمود:

( انا معاشر الانبیاء نكلم الناس على قدر عقولهم. )

(ترجمه: ما جماعت پیامبران با مردم به اندازه عقل هایشان سخن مى گوییم).

و علت عدم امكان تحدید و اندازه گیرى خلایق، احادیث آنان را، این است كه: ظروف آنان كه همان حدود وجودى ایشان و ذات ایشان است، محدود است؛ و چون به واسطه آن ظروف، تحمل مى كنند آنچه را كه تحمل مى كنند؛ بنابراین، آنچه را متحمل مى شوند نیز محدود مى گردد. و این است همان علتى كه كسى نمى تواند حدیث آنان را به كمال و تمام بر تابد؛ چون امر غیر محدود است و از حیطه حدود امكان، خارج مى باشد و آن عبارت است از مقام و منزلت ایشان كه هیچ حدى و اندازه اى نمى تواند آن را تحدید كند و اندازه زند؛ و این است ولایت مطلقه و ان شاء اللّه العزیز، این مطلب با طول و تفصیل در بعضى از فصل هاى آینده این رساله، ذكر خواهد شد.

و از جمله اخبار، اخبار دیگرى است كه موجب تایید و تقویت مطالب سابق است، همچنان كه در بصائر الدرجات به طور مسند از مرازم روایت كرده است كه حضرت صادق عليه‌السلام فرمودند:

ان امرنا هو الحق و حق الحق؛ و هو الظاهر و باطن الظاهر و باطن الباطن؛ و هو السر و سر السر و سر المستسر و سر مقنع بالسر (٢٠)

(ترجمه: امر ماست كه آن است حق و حق؛ و آن است ظاهر و باطن ظاهر و باطن باطن؛ و آن است سر و سر سر و سر پوشیده شده و سرى كه با سر پنهان شده و پرده بر خود گرفته است).

و در بعضى از اخبار وارد است كه:

ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه الى سبعه ابطن (٢١)

(ترجمه: از براى قرآن، ظاهرى و باطنى است و از براى باطن آن، باطن دیگرى است، تا هفت باطن).

و در روایت دیگر كه ظاهر قرآن، حكم است و باطن آن، علم است.

و در بعضى از روایات جبر و تفویض آمده همانطور كه در كتاب توحید شیخ صدوق به طور مسند از او نقل شده كه مى گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض كردم كه جبر و تفویض چیست؟ اصلحك اللّه! امام صادق عليه‌السلام دو یا سه بار دست خود را برگرداند و تكان داد و سپس فرمود: لو اجبتك فیه لكفرت! (یعنى اگر جواب تو را بگویم همانا (تحمل آن را نخواهى داشت) و كافر خواهى شد! (٢٢)

و در ابیاتى كه منسوب به حضرت سجاد عليه‌السلام است چنین آمده:

و رب جوهر علم لو ابوح به

لقیل لى: انت ممن یعبد الوثنا؟! (٢٣)

(ترجمه: چه بسیار از علوم حقیقى و واقعى است كه اگر آنها را آشكار سازم، قطعا به من گفته مى شود كه تو از جمله بت پرستى! ؟).

و دیگر از روایات، اخبارى است درباره ظهور حضرت مهدى عليه‌السلام كه در آن احادیث آمده است كه حضرت قائم - عجل اللّه تعالى فرجه الشریف - اسرار شریعت را آشكار مى سازد و از حقیقت آنها پرده برمى دارد و قرآن نیز ایشان را تصدیق مى كند.

و نیز حدیث مسندى در كتاب بصائر الدرجات، آمده كه مسعده بن صدقه از امام صادق عليه‌السلام از پدرش امام باقر عليه‌السلام نقل مى كند كه فرمودند: روزى در خدمت على بن حسین عليه‌السلام ذكرى از تقیه كردم، پس ایشان فرمودند:

و اللّه! لو علم ابوذر ما فى قلب سلمان، لقتله و قد آخى بینهما رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله ... (٢٤)

(ترجمه: به خدا سوگند! اگر ابوذر به آنچه كه در قلب سلمان بود پى مى برد، قطعا او را مى كشت و در حالى كه حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله بین آن دو عقد اخوت بر قرار ساخته بود).

و در روایت دیگر است كه امام صادق عليه‌السلام احادیثى را براى جابر بیان كردند و آنگاه فرمودند:

( لو اذعتها فعلیك لعنه اللّه و الملائكه و الناس اجمعین ! )

(ترجمه: اگر این احادیث را بر ملا سازى، پس لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو باد!).

و همچنین در كتاب بصائر الدرجات مفضل روایتى از جابر نقل مى كند و خلاصه آن چنین است كه جابر گفت: من از تنگى سینه خود در تحمل (اسرار و احادیث) و اینكه بعد از امام باقر عليه‌السلام آن حقایق را مخفى ساخته ام، به امام صادق عليه‌السلام شكوه كردم؛ حضرت صادق عليه‌السلام امر فرمود كه گودالى حفر كند و سر خود را در آن داخل نماید و آن اسرار طاقت فرسا را با آن گودال بازگو نماید و سپس با خاك آن گودال را بپوشاند و همانا آن زمین آن مطالب را براى او مخفى نگه مى دارد و راز دار او مى شود. و در كتاب بحار الانوار از كتاب اختصاص و آن نیز از كتاب بصائر الدرجات از جابر نقل مى كند كه حضرت باقر عليه‌السلام فرمود:

یا جابر ماسترنا عنكم اكثر مما اظهارنا لكم! (٢٥)

(ترجمه: اى جابر! آنچه از شما پنهان نموده ایم بیش از آن چیزى است كه برایتان آشكار ساخته ایم!)

اصحاب اسرار

مى گویم: روایاتى كه در این خصوص وارد شده بیش از آن است كه به شمارش در آید. و بعضى از اصحاب پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله كه و اصحاب ائمه اطهار عليهم‌السلام از اصحاب اسرار هستند مانند سلمان فارسى، اویس قرنى، كمیل بن زیاد نخعى، میثم تمار كوفى، رشید هجرى و جابر جعفى - رضوان اللّه تعالى علیهم اجمعین - (٢٦)

آيه چهارم:

( وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ )

«هنگامی كه پروردگار حضرت ابراهيم را با كلماتی امتحان فرمود و آن كلمات را تمام كرد» همانطوريكه در آيه قبل گفته شد كه مقصود از كلمات چيست، در اين آيه نيز مراد از كلمات عبارتند از رسول اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اميرالمؤ منين، حضرت صديقه و حسنين سلام الله عليهم.

در اين باره ((مفضل بن عمر)) يكی از بزرگان صحابه حضرت صادق سلام الله عليه، كه حكيم، فيلسوف و فقيهی فوق العاده است، روايتی از آن حضرت نقل می كند و می گويد:

قول الله عزوجل «و اذا بتلی ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن» ما هذه الكلمات؟

قال هی الكلمات التی تلقيها آدم من ربه فتاب عليه، و هو انه قال: اسالك بحق محمد و علی و فاطمه والحسن والحسين الا تبت علی، فتاب الله عليه، انه هو التواب الرحيم. قلت له: يا بن رسول الله فما يعنی عزوجل بقوله: ((فاتمهن))؟ قال يعنی: اتمهن الی القائم اثنی عشر اماما تسعة من ولد الحسينعليهم‌السلام ))

از حضرت صادق سلام الله عليه معنی آيه شريفه( وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ) را پرسيدم كه مقصود خدای تعالی از اين كلمات چيست؟ فرمود: اين كلمات، همان كلمات است كه حضرت آدم، از خدای تعالی فرا گرفت و چنين عرض كرد:

«پروردگارا، به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسين از تو درخواست می نمايم كه توبه مرا بپذيری، پس توبه اش مورد قبول واقع گرديد، بدرستيكه خدا، بسيار توبه پذير و مهربان است»

مفل بن عم می گويد، سپس از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم مقصود خدای تعالی از (اتمهن) در اين آيه چيست، فرمود:

يعنی نام نه امام اگر ديگر از اولاد حسين بن علیعليه‌السلام تا قائم آل محمدعليه‌السلام را به پنج تن محلق نمود لذا كلماتی كه حضرت ابراهيم به وسيله آنها آزموده شد، جامع تر، بالاتر، عالی تر، از كلماتی است كه حضرت آدمعليه‌السلام فرا گرفت.

اين كلمات همان است كه حضرت صادق سلام الله عليه، در رواتی می فرمايد: «نحن الكلمات » يعنی مائيم آن كلمات كه خدا در قرآن به آنها اشاره می فرمايد. چهارده معصومعليه‌السلام را از اين جهت «كلمه» ناميده اند كه نامهای آنها در عرش نوشته شده است و همچنين به ملاحظه آن كلمه ای است كه دوبار بر شانه آنان نقش بسته است يك بار در رحم مادر و بار دوم بعد از ولادت.

هنگامی كه نطفه امام سلام الله عليه منعقد می شود، بعد از دميده شدن روح، بر دوش او نوشته می شود:

«و تمت كلمة صدقا و عدلا، لا مبدل لكماته »

«از روی راستی و عدالت كلمه پرورگارت به حد كمال رسيد، هيچكس تبديل و تغيير كلمات خدائی نتواند كرد» وقتی كه امام سلام الله عليه از مادر متولد می شود، آنگاه نيز بر شانه چپش آيه مذكور نقش می بندد و درباره اين كلمات است كه حضرت ولی عصر سلام الله عليه در دعای رجبيه اش می فرمايد:

«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك، بدوها منك و عودها اليك، اعضاد و اشهاد و مناة و ادواد و حفظة و رواد ...»

هرگز امكان ندارد اشخاص كه در منطق وحی، ((كلمات الهی)) ناميده شوند، و انبياء به آنان متوسل شده باشند، ولی خودشان عاری از ولايت باشند، و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز داخل اين كلمات است، جزء اين كلمات است كه (معرفت) آنها را به حضرت آدم، به حضرت موسی، به حضرت عيسی و ساير انبياء آموخته اند، و همه انبياء به آنان متوسل شده اند و باز تكرار می كنيم، هرگز معقول نيست كه كسی ((كملة الله)) باشد، و انبيا به او توسل كنند، ولی مقام ولايت نداشته باشد. لذا اين آيه هم از آياتی است كه می توان از آن را اثبات مقام ولايت حضرت صديقه سلام الله عليها استفاده كرد.

آيه پنجم:

( قل لا اسئكم عليه اجرا الا المودة فی القربی )

«بگو (ای پيامبر) من برای انجام رسالتم، پاداشی از شما نمی خواهم، مگر مودت با خويشان نزديكم».

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اجر رسالت خودش را، از طرف حضرت حق تبارك و تعالی، مودت نزديكان خويش اعلام می دارد، يعنی فقط مودت خويشان حضرت رسول اكرم را می توان اجر و مزد رسالت عظمای احمدی دانست.

درباره اين آيه بادی به طور تفصيل بحث و بررسی كرد تا روشن شود كه آيا اين آيه شريفه درشان كيست؟ و اين مودت ارزنده، مودت چه كسانی است و مقدار و اندازه آن چگونه است؟ مودتی كه هم سنگ، هم كفه، و هم وزن اجر رسالت محمدی است.

به اجمع فريقين (شيعه و سنی) و جميع مسلمين، اين آيه در شان اهل بيت عصمت و قداست نازل شده است يعنی: علی، فاطمه، حسن و حسين سلام الله عليهم.

«احمد بن حنبل» در «مناقب» - «حافظ ابن منذر» - «حافظ اين ابی حاتم» - «حافظ طبرانی» - «حافظ ابن مردويه» - «واحدی مفسر» - «ثعلبی مفسر» - «حافظ ابراهيم« - «بقوی مفسر» - و «فقيه ابن المغازلی» از «ابن عباس» روايت می كند كه می فرمايد:

«لما نزلت هذه الايه، قبل يا رسول الله من قرابنك، هولاء الذين وجبت علينا مودتهم فقال،: علی و فاطمه وابناهما »

«بعد از نزول اين آيه از پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال شد: خويشان نزديك تو كه مودت آنان بر ما واجب است، چه كسانی هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علیعليه‌السلام ، فاطمهعليه‌السلام ، و دو فرزند آنها (حسن و حسينعليه‌السلام ).

«محب الدين طبری» در «ذخاير» - «زمخشری» در «كشاف» - «حموينی» - در «رايد» - «نيشابوری» در تفسيرش - «ابن طلحه شافعی» در «مطالب السئول» - «رازی» در تفسيرش - «ابوسعيد» در تفسيرش - «ابوحيان» در تفسيرش - «نسفی» در تفسيرش - «حافظ هيثمی» در «مجمع» - «ابن صباغ مالكی» در «فصول» - «حافظ گنجی» در «كفاية الطالب» - نيز روايت مذكور را ذكر كرده اند.

«قسطلانی» در «المواهب اللدنيه» می فرمايد: «الزم الله مودة قرباة كافة و بريته و فرض محبة جمله اهل بيته المعظم و ذريته. فقال تعالی: قال لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی »

((خدای تعالی مودت خويشان نزديك پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر همگان واجب كرده است و درباره وجوب محبت اهل بيت معظم حضرت رسول او ذريه اوست كه خدا می فرمايد:

بگو ای پيامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدی نمی خواهم به جز مودت خويشان نزديكم، روايت مذكور را «زرقانی» در «شرح المواهب» - «ابن حجر» در «صواعق» - «سيوطی» در «احاءالميت» و در «اتحاف» - «شبلنجی» در «نورالابصار» - و «صبان» در «اسعاف الراغبين» ذكر كرده اند.

در اين موضوع روايت ديگری «حافظ ابوعبدالله ملا» در سيره اش نقل كرده است كه می فرمايد:

«آن رسول الله قال: آن الله جعل اجری عليكم المودة فی اهل بيتی و انی سائلكم غدا عنهم».

«رسول خدا فرمود: بدرستكيه خدای تعالی مزد (رسالتم) را كه بر عهده شماست مودت خويشان نزديكم قرار داده است، و من در روز قيامت نسبت به اين مودت از شما بازخواست خواهم كرد، يعنی آنچه در روز قيامت همه در مقابل آن مسئول هستند، عبارت از ولايت چهارده معصومعليه‌السلام است كه از جمله ولايت حضرت صديقه سلام الله عليهاست.

روايت ديگری از جابر بن عبدالله نقل شده است كه می فرمايد: «جاء اعرابی الی النبی و قال: يا محمد، اعرض علی الاسلام.

فقال: تشهد آن الا اله الا الله وحده لا شريك له و آن محمدا عبده و رسوله.

قال: تسالنی عليه اجرا؟ لا، الا المودة فی القربی،

قال: قرابتی او قرابتك؟ قال قرابتی. قال: هات، ابايعك، فعلی من لا يحبك و لا يحب قرابتك لعنة الله، فقال النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : آمين.»

يك عرب بايده نشين آمد حضور پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عرض كرد: يا محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام را به من عرضه بدار، فرمود: شهادت بده يكتائی خدای تعالی، و اينكه محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بنده و فرستاده اوست.

اعرابی عرض كرد: يا رسول الله در مقابل اين رسالت كه مرا هدايت فرمودند آيا از من مزدی هم می خواهيد؟

پيامبر فرمود: نه، بجز مودت خويشان نزديك، كه اجر رسالت من است.

اعرابی گفت: خويشان نزديك خودم را دوست بدارم يا خويشان ترا يا رسول الله؟

پيامبر فرمود: خويشان نزديك مرا.

اعرابی عرض كرد: يا رسول اله اينك دستت را بدست من بده، تا برای دوستی تو و نزديكانت با تو بيعت كنم، خدا لعنت كند كسی را كه تو را و خويشان ترا دوست ندارد.

پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين دعای او آمين فرمود: پس هر كس ايمان و اعتقاد به ولايت و مودت حضرت صديقه سلام الله عليها نداشته باشد نفرين شده است به زبان پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و در روايت ديگری «طبری»، و «ابن عساكر»، و «حاكم حسكانی» در «شواهد التنزيل» به چند طريق از «ابی امامه باهلی» نقل كرده اند كه حضرت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

آن الله خلق الانبياء من اشجار شتی و خلقنی من شجرة واحدة، فنا اصلها، و علی فرعها و فاطمة لقاحها، والحسن والحسين ثمرها تعلق بغصن من اعصانهانجی،. و من زاع عنها هوی ولو آن عبدا عبدالله بين الصفا و المروة الف عام ثم عام ثم الف عام ثم لم يدرك صحبتنا، اكبه الله علی منخريه فی النار ثم تلی: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

بدرستيكه خدای تعالی نهال وجود پيامبر آن را متفاوت متفرق آفريد، ولی درخت وجود من را جداگانه، واحد، و منحصربفرد خلق فرمود.

من خود استقلال دارم، كسی در اصالت وجود من شريك من نيست، من اصل آن درختم، علی (سلام الله عليه)، ساقته آن، فاطمهعليه‌السلام لقاح (مايه باروری آن) و حسنعليه‌السلام و حسينعليه‌السلام ميوه های درخت وجود من هستند، هر كس شاخه ای از شاخه های آن درخت را دستاويز خود كند نجات يافته است و هر كس از آن دور شود به گمراهی افتد و اگر بنده ای از بندگان خدا سه هزار سال بين صفا و مروه خدا را عبادت كند ولی صحبت ما پنج تن را درك نكرده باشد خدای تعالی او را به رو در آتش افكند، سپس پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين آيه را تلاوت فرمود:

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ )

بنابراين، اگر بشری، بنده خدائی، موحدی، مسلمانی، مقدسی كه به خدا و پيامبر او معتقد باشد، و خدا را عبادت كند، نه اينكه بت پرستی نمايد، كجا عبادت كند؟

بين صفا و مروه، نه در مكان گناه آلوده ای، به مدت عبادت كند؟ سه هزار سال؛ ليكن به ولايت پنج تن در نتيجه به ولايت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها ايمان و اعتقاد نداشته باشد، عبادت او به حساب نخواهد آمد و مورد قبول واقع نخواهد شد و جای او در آتش دوزخ است. اين مودت، همان است كه در آيه شريفه ديگر بنام «حسنه» عنوآن شده است كه خدای می فرمايد:

( وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا )

«هر كس حسنه ای را بدست آورد، ما (عاقبت) بخيری را برای او می افزائيم» كه مراد از حسنه در اينجا مودت است.

چنان كه «احمد بن حنبل» و ابوحاتم از «ابن عباس» روايت می كنند كه مراد از «حسنه» در آيه مذكور مودت آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

«حافظ ابوالشيخ ابن حبان» در كتاب «الثواب» از «واحدی» روايتی از اميرالمؤ منين سلام الله عليه نقل می كنند آن حضرت فرمود:

«فينا آل حم آيه لا يحفظ مودتنا الا كل مومن، ثم قرا اميرالمؤ منين سلام الله عليه: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

در قرآن آيه ای است كه درشان ما (آل حم) است، و مودت ما را نگهداری نمی كند، مگر كسی كه مؤ من است. (يعنی هر كس مودت آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محافظت نكند مؤ من نيست، و از او سلب ايمان می شود) و سپس اميرالمؤ منين سلام الله عليه آيه:

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ )

را قرائت فرمود. در نتيجه هر كس به ولايت فاطمه سلام الله عليها ايمان نداشته باشد، مؤمن (به اعتقادات اسلامی) نيست.

در آن روز كه اميرالمؤ منين سلام الله عليه شهيد شد، حسن بن علی سلام الله عليه خطبه ای انشاد كرد و در آن خطبه فضايل اميرالمؤ منينعليه‌السلام را بر شمرد، و از جمله فرمود:

«ايها الناس، لقد فارقكم رجل ما سبقه الا ولون يدركه الا خرون، لقد كان رسول الله يغطيه الرايه فيقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره فما يرجع حتی يفتح الله عليه، و لقد قبضه الله فی الليلد التی قبض فيها وصی موسی و عرج بروحه فی الليلة التی عرج فيها بروح عيسی بن مريم... ايها الناس، من عرفنی فقد عرفنی و من لم يعرفنی فانا الحسن بن محمد.

ثم تلی هذه الايه قول يوسف: و اتبعت ملة آبائی ابراهيم و اسحاق و يعقوب. ثم اخذ فی كتاب الله، ثم قال انا ابن البشير، وانا ابن النذير، انا ابن النبی، انا ابن الداعی الی الله باذنه، و انا ابن السراح المنير، و انا ابن الذی ارسل رحمة للعالمين و انا من اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و انا من اهل البيت الذين افترض الله عزوجل مودتهم و ولايتهم، فقال فينا انزل علی محمد: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

«ای مردم امروز مردی را از دست داده ايد كه به تحقيق كسی از اولين و آخرين به (مرتبه) او نرسيده و از او پيشی نگرفته است، هم او بود كه پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرچمش را بدست او می داد، و در هنگام جنگ جبرئيل از طرف راست، و ميكائيل از جانب چپ هم رزم و هميار او بودند، و هرگز از ميدان نبردی مراجعت نمی كرد مگر اينكه خدا بدست او پيكار را پيروزمندانه پايان داده بود.

خدا او را در همان شبی كه وصی موسی جان سپرد و عيسی بن مريم به آسمان عروج كرد قبض روح فرمود.

ای مردم، هر كس مرا می شناسد كه شناخته است، و اگر نمی شناسد اينكه بداند:...

من، حسن، فرزند محمدم،... منم فرزند پيامبری كه بشارت دهنده به رحمت، و ترسانده از عذاب الهی بود، و مردم را (به اذن خدا) بسوی خدا دعوت می كرد، منم فرزند چراغ نور افشان، منم فرزند آنكسی كه رحمت (خدا) در دو جهان است. منم از خاندانی كه خدا پليدها را از آنان دور گردانيده و منزه و پاكشان كرده است، منم از آن خانواده ای كه خدای تبارك و تعالی مودت و ولايت آنان را بر همگان واجب فرموده است.

و درشان ما اهل بيت است كه خدا بر پيامبرش اين آيه را نازل فرموده است:

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ )

اين روايت را ((حاكم زرندی)) نقل كرده است و چنين ادامه می دهد كه حضرت حسن سلام الله عليه فرمود:

«انا من اهل البيت الذين كان جبرئيلعليه‌السلام ينزل فينا و يصعد من عندنا و انا من اهل البيت الذين افترض الله تعالی علی كل مسلم و انزل الله فيهم: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

«من از خاندانی هستم كه جبرئيل بر ما نازل می شد و سپس از نزد ما بر آسمان صعود می كرد، من از خانواده ای هستم كه خدای تعالی مودت آنان را بر همه مسلمانان واجب كرده است (يعنی هر كس ادعای مسلمانی كند، بايد دارای مودت اهل بيت پيامبر باشد و فردی از افراد مسلمين در اين مورد استثناء نشده است) و درشان آنهاست كه خدا می فرمايد: بگو ای پيامبر، من برای انجام رسالتم مزدی از شما نمی خواهم، بجز مودت خويشان نزديكم»

ما همان خاندانيم كه آيه مذكور و آيه( وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ) درشان ما نازل شده است، و كسب حسنه عبارت است از بدست آوردن مودت ما اهل بيت.

اين روايت را «حافظ بزاز» - «حافظ طبرانی» در «معجم» - «ابوالفرج» در «مقاتل الطالبين» - «ابن ابی الحديد» در شرح «نهج» - «هيثمی» در «مجمع» - «ابن الصباغ» در «فصول» - «حافظ گنجی» در «كفاية» - «حافظ نسائی» از «هبيره» - «ابن حجر» در «صواعق» - «صفوری» در «نزهت المجالس» - و «حضرمی» در «رشفتة الهادی» آنرا ذكر كرده اند. حضرت علی بن الحسينعليه‌السلام در سفرش به دمشق به آيه مودت استدلال كرد و خطاب به يكی از روايان چنين فرمود:

اقرات القرآن؟ فقال: نعم. قال: فقرات آل حم؟ قال: قرات القرآن و لم اقرا آل حم. قال: ما قرات:

قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی.

قال: و انكم لانتم هم؟! قال: نعم.

«آيا قرآن خوانده ای؟ عرض كرد: بلی. حضرت فرمود:

آل حم را خوانده ای؟ عرض كرد: چگونه می شود قرآن را قرائت كرده باشم و آل حم را نخوانده باشم. حضرت فرمود: آيا آيه ((بگو (ای پيامبر) من برای رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم مگر مودت نسبت به خويشان نزديكم)) را نخوانده ای؟

عرض كرد راستی شما همان خانواده هستيد؟ حضرت در جواب فرمود: بلی.

اين روايت را «ثعلبی» در تفسيرش - «ابوحيان» در تفسيرش - «سيوطی» در «درالمنثور» - «ابن حجر» در «صواعق» - و «رزقانی» در «شرح مواهب» ذكر كرده اند.

«طبری» در تفسيرش می نويسد «سيعد بن جبير»، و «عمروبن شعيب»، در موضوع اينكه خويشان نزديك پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه كسانی هستند، از «زمخشری» چنين نقل می كنند:

«آل محمد، هم الذين يعود امرههم اليه فكل من كان امرهم اليه اشد و اكمل كانوا هم الآل، ولا شك آن فاطمد و عليا والحسن والحسين، كان التعلق بهم و بين رسول الله اشد التعلقات و هذا كالمعلول بالنقل المتواتر وجب آن يكونوا هم الآل»

خلاصه كلام اينكه: مسلما علیعليه‌السلام ، فاطمهعليه‌السلام و حسنينعليه‌السلام ، آل پيغمبرند و قطعا حب فاطمهعليه‌السلام ضميمه اجر نبوت و نشان دهند ولايت اوست.

آيه ششم:

( و يطعمون الطعام علی حبه مسكينا و يتيما و اسيرا (8) إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا )

«(آنانكه)، در راه دوستی خدا طعام (خود) را به فقير و يتيم و اسير می دهند، (و می گويند) ما فقط برای رضای خدا بشما طعام می دهيم و از شما هيچ پاداشی و سپاسی هم نمی طلبيم» از اين آيه هم در منقبت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها می توان استفاده كرد:

اين موضوع هم از مسلمات فريقين (شيعه و سنی) است كه يقينا حضرت صديقه سلام الله عليها از جمله اشخاصی است كه سوره «هل اتی» درشان آنها نازل شده است و هيچكس در اين مطلب كه اين سوره در فضائيل اهل بيت است (و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكی از آنان می باشد) هيچگونه اشكالی را عنوان نكرده است.

ما ابتدا حديثی را كه «ابن عباس» راوری آن است، نقل می كنيم، و بعد به بررسی سند روايت و ذكر نام راويان حديث می پردازيم.

«قال ابن عباس رضی الله عنه آن الحسن والحسين مرضا فعادهما رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسلم فی ناس معه، فقالوا: يا ابالحسن لو نذرت علی ولدك.

فنذر علی و فاطمة و فضة جارية لهما، آن برئا مما بهما، آن يصوموا ثلاثه ايام، فشفيا و ما معهم شبی فاستفرض علی من شمعون الخيبری اليهودی ثلاث اصواع من شعير فطحنت فاطمة صاعا و اختبزت خمسة اقراص علی عددهم فوضعوها بين ايديهم ليفطروا، فوقف عليهم سائل فقال: السلام عليكم اهل بيت محمد، مسكين من مساكين المسلمين.

اطعمونی اطعمكم الله من موائد الجنة فاثروه و با توالم يذوقوا الا الماء و اصبحوا صياما، فلما امسوا و وضعوا الطعام بين ايديهم وقف عليهم يتيم فاثروه، و وقف عليهم اسير فی الثالثة ففعلوا مثل ذلك، فلما اصبحوا اخذ علی رضی الله عند بيدالحسن والحسين و اقبلوا الی رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسلم فلما ابصرهم و هم يرتعشون كالفراخ من شدة الجوع.

قال: ما اشد ما يسوءنی ما اری يكم؟! و قام فانطلق معهم، فرای فاطمة فی محرابها قد التصق ظهرها ببطنها، و غارت عيناها، فساه ذلك، فنزل جبرئيل و قال: خذها يا محمد؟ هناك الله فی اهل بيتك فاقراه السورة.»

«ابن عباس» می فرمايد: حسنينعليه‌السلام بيمار شدند، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جمعی از مردم به عيادت آنان آمدند برخی پيشنهاد كردند يا «ابالحسن» چه خوب است برای شفای فرزندانت نذری بنمائی، آنگاه علیعليه‌السلام و فاطمهعليه‌السلام و فضه (كه جاريه آنها بود) نذر كردند كه اگر حسنينعليه‌السلام شفا يافتند سه روز روزه بگيرند هنگاميكه حسنينعليه‌السلام سلامتی خود را باز يافتند در خانه علیعليه‌السلام چيزی برای افطار موجود نبود، لذا اميرالمؤمنين سلام الله عليه از شمعون يهودی خيبری سه صاع جو وام گرفت، و فاطمه سلام الله عليها از يك صاع آن پنج قرص نان پخت و در سفره افطار نهاد، هنگامی كه آماده افطار شدند، ندای سائلی برخاست: سلام بر شما ای خاندان محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مسكينی از مساكين مسلمين بر در خانه شما آمده است، اطعام كنيد، خدا از مائده های بهشتی شما را روزی فرمايد، خاندان وحی نان افطار خود را ايثار كردند، و فضه نيز تبعيت از آنان نمود و همگی شب را بدون غذا صبح كردند و جز آب چيز ديگری به كامشان نرسيد....

فردای آن شب را نيز روزه گرفتند، و چون شب فرا رسيد، و نان افطارشان در سفره نهاده شد، يتيمی بر در خانه آمد و باز، به همان ترتيب همگی غذای خود را به آن يتيم ايثار كردند. روز سوم، اسيری از راه رسيد و مطالبه طعام كرد، بار سوم نيز آنچه در سفره بود (قبل از افطار) از طرف خاندان پيامبر به آن اثر ايثار شد.

صبح روز چهارم، علی سلام الله عليه دست حسنينعليه‌السلام را گرفت و به سوی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روان گرديدند، پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگاميكه چشمش به حسنينعليه‌السلام افتاد كه همانند مرغكان از شدت گرسنگی می لرزيدند، فرمود:

چه سخت است برای من كه شما را به اين حال می بينم، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فورا از جای برخاست و همراه آنان به خانه حضرت زهراعليه‌السلام آمد، و او را محراب عبادتش مشاهده فرمود، اما چه مشاهده ای، از شدت گرسنگی بطن مباركش به پشت چسبيده، و چشمهايش در گودی نشسته بود.... از اين منظره پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيار افسرده خاطر گرديد، در آن هنگام جبرئيل فرود آمد و چنين گفت: بگير يا محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مبارك باد بر تو اين خاندان تو و سپس سوره «هل اتی» را قرائت نمود.

روايت كه نقل شد مورد تاءييد و تصديق پيشوايان علمی حضرات (سنی و شيعه) و عموم مسلمين می باشد، و اينك نام دانشمندانی از اهل سنت كه اين روايت را نقل كرده اند:

«ابو جعفر اسكافی» متوفای ٢٤٠ ه‍ ق - حكيم ترمذی متوفای ٢٨٥ ه‍ ق - محمد بن جليل طبری متوفای ٣١٠ ه‍ ق - ابن عبدربه متوفای ٣٢٨ ه‍ ق - حاكم ابوعبدالله نيشابوری متوفای ٤٠٥ ه‍ ق - حافظ ابن مردويه متوفای ٤١٦ ه‍ ق - ابواسحاق ثعلبی مفسر كبير متوفای ٤٢٧ ه‍ ق - ابوالحسن واحدی مفسر كبير متوفای ٤٦٨ ه‍ ق - حافظ ابوعبدالله اندلسی حميدی متوفای ٤٨٨ ه‍ ق - ابوالقاسم زمخشری در كشاف متوفای ٥٣٨ ه‍ ق - اخطب خوارزمی متوفای ٥٦٨ ه‍ ق - حافظ ابوموسی متوفای ٥٨١ ه‍ ق - ابوعبدالله رازی متوفای ٦٠٦ ه‍ ق - شرخانی متوفای ٦٤٣ ه‍ ق - محمدبن طلحه شافعی متوفای ٦٥٢ ه‍ ق - ابوالمظفرسبط ابن جوزی متوفای ٦٥٤ ه‍ ق - عزالدين عبدالحميد متوفای ٦٥٥ ه‍ ق - حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی متوفای ٦٥٨ ه‍ ق - قاضی ناصرالدين بيضاوی متوفای ٦٨٥ ه‍ ق - حافظ محب الدين طبری متوفای ٦٩٤ ه‍ ق - حافظ ابو محمد ابوحمزه عضدی اندلسی متوفای ٦٩٩ ه‍ ق - حافظ الدين نسفی متوفای ٧٠١ ه‍ ق - شيخ السلام حموئی متوفای ٧٢٢ ه‍ ق - نظام الدين قمی نيشابوری مفسر معروف متوفای قرن هشتم هجری - علاءالدين علی بن محمد خازن بغدادی متوفای ٧٤١ ه‍ ق - قاضی عضدالدين ايجی متوفای ٧٥٦ ه‍ ق - حافظ ابن حجر متوفای ٨٥٢ ه‍ ق - حافظ جلال الدين سيوطی متوفای ٩١١ ه‍ ق - ابوسعود عمادی حنفی متوفای ٩٨٢ ه‍ ق - شيخ اسماعيل بروسی متوفای ١١٣٧ ه‍ ق - شوكائی متوفای ١١٧٣ ه‍ ق - محمد سليمان محفوظ از علمای قرن دوازدهم، و علاوه بر آنها جماعتی ديگر از علماء عامه اين حديث شريف را در ذيل آيه مذكور آورده اند.

( انا عرضنا الامانه علی السوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشففن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا ) (1)

آيه مذكور نيز از آياتی است كه در اثبات ولايت حضرت صديقه سلام عليها می توان از آن استفاده كرد امانتی كه خدای تعالی به آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرده است و آنها زير بار نرفته اند، و اين همان امانت ولايت پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين و فاطمه و حسنينعليهم‌السلام و ائمه بعد از آنان می باشد.

«مفضل بن عمر» می گويد حضرت صادق سلام الله عليه فرمود: «آن الله تبارك و تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و علی و فاطمة والحسن والحسين و الائمه بعد هم صلوات الله عليهم فعرضها علی السماوات و الارض و الجبال، فغشيها نورهم، فقال الله تبارك و تعالی للسماوات و الارض و الجبال: هولا احبائی و اوليائی و حججی علی خلقی و ائمة بريتی ما خلقت خلقا احب الی منهم، و لمن تولاهم خلقت جنتی، و لمن خالفهم و عاداهم خلقت ناری.

فولايتهم امانة عند خلقی، فايكم يحملها باثقالها و يدعيها لنفسه دون خيرتی؟ فابت السماواتت و الارض و الجبال ان يحملنها و اشفقن من ادعاء منزلنها و تمنی محلها من عظمة ربها، فلما اسكن الله عزوجل آدم و زوجته الجنة قال لهما: «كلا منها رغدا حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين» فنظرا الی منزلة محمد و علی و فاطمة والحسن والحسين و الائمة بعدهم فوجداها اشرف منازل اهل الجنة فقالا: يا ربنا لمن هذه المنزلة؟

فقال الله جل جلاله: ارفعا رؤ وسكما الی ساق عرشی، فرفعا رؤ وسهما فوجدا اسم محمد، و علی، و فاطمة، والحسن والحسين و الائمة صلوات الله عليهم مكتوبة علی ساق العرش بنور من نور الجبار جل جلاله، فقالا: يا ربنا ما اكرم اهل هذه المنزلة عليك! و ما احبهم اليك! و ما اشرفهم لديك!

فقال الله جل جلاله: لولاهم ما خلقتكما، هولاء خزنة علمی و امنائی علی سری.

____________________

1 - آيه ٧٣ سوره احزاب

«خدای تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدنها افريد، و از اولين و آخرين، از آدم ابوالبشر تا روز قيامت، شريف ترين، و برترين روحها، ارواح محمد، علی، فاطمه و حسنين و ائمه نه گانه از نسل حسين بن علی (يعنی چهارده معصومعليه‌السلام ) هستند كه خدای تعالی آنان را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهانگير شد، آنگاه از جانب حق تبارك و تعالی خطاب آمد كه اينانند دوستان و اولياء من، و اينها هستند حجتهای من بر همه مخلوقات من.

(لذا حضرت صديقه سلام الله عليها، حجت الله و ولية الله است به نص خود حضرت احديت (جلت عظمته) هيچيك از آفريدگانم نزد من محبوبتر از آنان نيست، بهشتم را برای دوستان آنها، و آتش‍ دوزخم را برای مخالفين و اذيت كنندگان آنان آفريده ام، پس ولايتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم... به جز اين برگزيدگان من، آيا كيست كه بتواند اين بار امانت را با تمام سنگينش بر دوش كشد و يا مدعی اين مقام باشد؟....

هنگامی كه خدای عزوجل آدم و همسرش حوا را در بهشت ساكن گردانيد و آنها به مكان و منزلت چهارده معصوم صلوات الله عليهم نظر افكندند و مشاهده كردند كه مقامات آنان اشرف منازل اهل بهشت است، عرض كردند: پروردگارا، اين مقام والای چه كسانی است؟

خطاب آمد كه سر بلند كنيد و به ساق عرش من نظر افكنيد. آدم و حوا، هنگامی كه سر به سوی عرش الهی بلند كردند، مشاهده كردند كه نام محمد، علی، فاطمه، حسن، و حسين و ائمه بعد از آنها با خط نور از جانب خدای جبار بر ساق عرش نوشته شده است، عرض كردند:

پروردگارا، اين چه كرامتی است كه به اين چهارده تن داده ای، و اين مقام و منزلتی است كه به آنان عطا فرموده ای؟ خدايا، سبب چيست كه اين موجودات در نزد تو شريف ترين و محبوب ترين مخلوقاتند، خدای عزوجل فرمود:

يا آدم، اگر اين چهارده تن نبودند تو و همسرت را نمی آفريدم، اينان خزانه داران علم من و امينان اسرار من هستند.

بنابر اين حضرت صديقه زهراء سلام الله عليهما يكی از گنجوران دانش و امانت داران اسرار خدائی است.

در ادامه روايت شريفه پس از اينكه حضرت صادقعليه‌السلام موضوع ارتكاب ترك اولای آدم و حوا را شرح می دهد چنين می فرمايد:

«فلما ارادالله عزوجل ان يتوب عليهما جائهما جبرئيل فقال لهما: انكما ظلمتنا انفسكما بتمنی منزلة من فضل عليكما، فجزاؤ كما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جوارالله عزوجل الی الرضه، فسلاربكما بحق الاسماء التی رايتموها علی ساق العرش حتی يتوب عليكما فقالا: اللهم انا نساللك بحق الاكرمين عليك محمد، و علی، و فاطمة، والحسن ، والحسين، و الائمة الا تبت علينا و رحمتنا» فتاب الله عليهما، انه هوالتواب الرحيم، فلم يزل انبياءالله بعد ذالك يحفظون هذه الامانة و يخبرون بها، اوصياءهم و المخلصين من اممهم...»

«هنگامی كه خدای عزوجل اراده فرمود توبه آدم و حوا را قبول كند، جبرئيل نازل شد، و خطاب به آنها چنين گفت: شما بر نفس خود ستم روا داشتيد، اينك از پروردگار خود بخواهيد كه به حق آن نامهائی كه برساق عرش الهی مشاهده كرديد، توبه شما را قبول فرمايد. آنگاه آدم و حوا چنين معروض داشتند:

پروردگارا، از تو درخواست می كنيم به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسين و ائمه (عليهم‌السلام ) كه نزد تو از همه گرامی ترند، توبه ما را بپذيری و ما را مشمول رحمت خود قرار دهی و بعد از آنكه آدم و حوا اين دعا را خواندند و اين توسل بجای آوردند، خدای تعالی توبه آنها قبول فرمود، بدرستيكه اوست بسيار توبه پذير و مهربان»

در ادامه حديث، حضرت صادق سلام الله عليه می فرمايد:

بعد از اين جريان، فرستادگان الهی، در سايه ولايت چهارده معصومعليه‌السلام نگهدارنده اين امانت و معرف آن بوده اند، و به اوصياء خود و مخلصين امت خويش نيز اين موضوع را بيان می كردند.

در نتيجه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز «وليه» انبيا بوده است چنانكه پيغمبر اعظم و علی و يازده امام ديگر سلام الله عليهم ولی آنها بوده اند، يعنی عمه انبيا به خضوع و فروتنی و در مقابل اين چهارده وجود مقدس ايمان و اعتقاد داشته اند، چنانكه در بعضی از احاديث آمده است كه از جمله اعمال امت حضرت موسی و حضرت عيسی در زمان نبوت آن دو پيامبر، ذكر صلوات بر محمد و آل محمد بوده است، و اين خود نشان دهنده اعتراف بر ولايت چهارده معصومعليه‌السلام می باشد.

از امام سلام الله عليه سؤ ال می كنند كه منظور از صلوات چيست؟ حضرت می فرمايد:

صلوات اعتراف به ولايت محمد و آل محمد است و سپس اضافه می نمايد كه اين ولايت، همان است كه خدا می فرمايد:

و ذلك قول الله عزوجل:

«انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض والجبال، فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان، انه كان ظلوما جهولا»

اين بود هفت آيه ای كه برا شناسائی مقام والای حضرت صديقه سلام الله عليه می توان از آنها استفاده كرد.

آيه چهارم:

( وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ )

«هنگامی كه پروردگار حضرت ابراهيم را با كلماتی امتحان فرمود و آن كلمات را تمام كرد» همانطوريكه در آيه قبل گفته شد كه مقصود از كلمات چيست، در اين آيه نيز مراد از كلمات عبارتند از رسول اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اميرالمؤ منين، حضرت صديقه و حسنين سلام الله عليهم.

در اين باره ((مفضل بن عمر)) يكی از بزرگان صحابه حضرت صادق سلام الله عليه، كه حكيم، فيلسوف و فقيهی فوق العاده است، روايتی از آن حضرت نقل می كند و می گويد:

قول الله عزوجل «و اذا بتلی ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن» ما هذه الكلمات؟

قال هی الكلمات التی تلقيها آدم من ربه فتاب عليه، و هو انه قال: اسالك بحق محمد و علی و فاطمه والحسن والحسين الا تبت علی، فتاب الله عليه، انه هو التواب الرحيم. قلت له: يا بن رسول الله فما يعنی عزوجل بقوله: ((فاتمهن))؟ قال يعنی: اتمهن الی القائم اثنی عشر اماما تسعة من ولد الحسينعليهم‌السلام ))

از حضرت صادق سلام الله عليه معنی آيه شريفه( وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ) را پرسيدم كه مقصود خدای تعالی از اين كلمات چيست؟ فرمود: اين كلمات، همان كلمات است كه حضرت آدم، از خدای تعالی فرا گرفت و چنين عرض كرد:

«پروردگارا، به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسين از تو درخواست می نمايم كه توبه مرا بپذيری، پس توبه اش مورد قبول واقع گرديد، بدرستيكه خدا، بسيار توبه پذير و مهربان است»

مفل بن عم می گويد، سپس از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم مقصود خدای تعالی از (اتمهن) در اين آيه چيست، فرمود:

يعنی نام نه امام اگر ديگر از اولاد حسين بن علیعليه‌السلام تا قائم آل محمدعليه‌السلام را به پنج تن محلق نمود لذا كلماتی كه حضرت ابراهيم به وسيله آنها آزموده شد، جامع تر، بالاتر، عالی تر، از كلماتی است كه حضرت آدمعليه‌السلام فرا گرفت.

اين كلمات همان است كه حضرت صادق سلام الله عليه، در رواتی می فرمايد: «نحن الكلمات » يعنی مائيم آن كلمات كه خدا در قرآن به آنها اشاره می فرمايد. چهارده معصومعليه‌السلام را از اين جهت «كلمه» ناميده اند كه نامهای آنها در عرش نوشته شده است و همچنين به ملاحظه آن كلمه ای است كه دوبار بر شانه آنان نقش بسته است يك بار در رحم مادر و بار دوم بعد از ولادت.

هنگامی كه نطفه امام سلام الله عليه منعقد می شود، بعد از دميده شدن روح، بر دوش او نوشته می شود:

«و تمت كلمة صدقا و عدلا، لا مبدل لكماته »

«از روی راستی و عدالت كلمه پرورگارت به حد كمال رسيد، هيچكس تبديل و تغيير كلمات خدائی نتواند كرد» وقتی كه امام سلام الله عليه از مادر متولد می شود، آنگاه نيز بر شانه چپش آيه مذكور نقش می بندد و درباره اين كلمات است كه حضرت ولی عصر سلام الله عليه در دعای رجبيه اش می فرمايد:

«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك، بدوها منك و عودها اليك، اعضاد و اشهاد و مناة و ادواد و حفظة و رواد ...»

هرگز امكان ندارد اشخاص كه در منطق وحی، ((كلمات الهی)) ناميده شوند، و انبياء به آنان متوسل شده باشند، ولی خودشان عاری از ولايت باشند، و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز داخل اين كلمات است، جزء اين كلمات است كه (معرفت) آنها را به حضرت آدم، به حضرت موسی، به حضرت عيسی و ساير انبياء آموخته اند، و همه انبياء به آنان متوسل شده اند و باز تكرار می كنيم، هرگز معقول نيست كه كسی ((كملة الله)) باشد، و انبيا به او توسل كنند، ولی مقام ولايت نداشته باشد. لذا اين آيه هم از آياتی است كه می توان از آن را اثبات مقام ولايت حضرت صديقه سلام الله عليها استفاده كرد.

آيه پنجم:

( قل لا اسئكم عليه اجرا الا المودة فی القربی )

«بگو (ای پيامبر) من برای انجام رسالتم، پاداشی از شما نمی خواهم، مگر مودت با خويشان نزديكم».

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اجر رسالت خودش را، از طرف حضرت حق تبارك و تعالی، مودت نزديكان خويش اعلام می دارد، يعنی فقط مودت خويشان حضرت رسول اكرم را می توان اجر و مزد رسالت عظمای احمدی دانست.

درباره اين آيه بادی به طور تفصيل بحث و بررسی كرد تا روشن شود كه آيا اين آيه شريفه درشان كيست؟ و اين مودت ارزنده، مودت چه كسانی است و مقدار و اندازه آن چگونه است؟ مودتی كه هم سنگ، هم كفه، و هم وزن اجر رسالت محمدی است.

به اجمع فريقين (شيعه و سنی) و جميع مسلمين، اين آيه در شان اهل بيت عصمت و قداست نازل شده است يعنی: علی، فاطمه، حسن و حسين سلام الله عليهم.

«احمد بن حنبل» در «مناقب» - «حافظ ابن منذر» - «حافظ اين ابی حاتم» - «حافظ طبرانی» - «حافظ ابن مردويه» - «واحدی مفسر» - «ثعلبی مفسر» - «حافظ ابراهيم« - «بقوی مفسر» - و «فقيه ابن المغازلی» از «ابن عباس» روايت می كند كه می فرمايد:

«لما نزلت هذه الايه، قبل يا رسول الله من قرابنك، هولاء الذين وجبت علينا مودتهم فقال،: علی و فاطمه وابناهما »

«بعد از نزول اين آيه از پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال شد: خويشان نزديك تو كه مودت آنان بر ما واجب است، چه كسانی هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علیعليه‌السلام ، فاطمهعليه‌السلام ، و دو فرزند آنها (حسن و حسينعليه‌السلام ).

«محب الدين طبری» در «ذخاير» - «زمخشری» در «كشاف» - «حموينی» - در «رايد» - «نيشابوری» در تفسيرش - «ابن طلحه شافعی» در «مطالب السئول» - «رازی» در تفسيرش - «ابوسعيد» در تفسيرش - «ابوحيان» در تفسيرش - «نسفی» در تفسيرش - «حافظ هيثمی» در «مجمع» - «ابن صباغ مالكی» در «فصول» - «حافظ گنجی» در «كفاية الطالب» - نيز روايت مذكور را ذكر كرده اند.

«قسطلانی» در «المواهب اللدنيه» می فرمايد: «الزم الله مودة قرباة كافة و بريته و فرض محبة جمله اهل بيته المعظم و ذريته. فقال تعالی: قال لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی »

((خدای تعالی مودت خويشان نزديك پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر همگان واجب كرده است و درباره وجوب محبت اهل بيت معظم حضرت رسول او ذريه اوست كه خدا می فرمايد:

بگو ای پيامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدی نمی خواهم به جز مودت خويشان نزديكم، روايت مذكور را «زرقانی» در «شرح المواهب» - «ابن حجر» در «صواعق» - «سيوطی» در «احاءالميت» و در «اتحاف» - «شبلنجی» در «نورالابصار» - و «صبان» در «اسعاف الراغبين» ذكر كرده اند.

در اين موضوع روايت ديگری «حافظ ابوعبدالله ملا» در سيره اش نقل كرده است كه می فرمايد:

«آن رسول الله قال: آن الله جعل اجری عليكم المودة فی اهل بيتی و انی سائلكم غدا عنهم».

«رسول خدا فرمود: بدرستكيه خدای تعالی مزد (رسالتم) را كه بر عهده شماست مودت خويشان نزديكم قرار داده است، و من در روز قيامت نسبت به اين مودت از شما بازخواست خواهم كرد، يعنی آنچه در روز قيامت همه در مقابل آن مسئول هستند، عبارت از ولايت چهارده معصومعليه‌السلام است كه از جمله ولايت حضرت صديقه سلام الله عليهاست.

روايت ديگری از جابر بن عبدالله نقل شده است كه می فرمايد: «جاء اعرابی الی النبی و قال: يا محمد، اعرض علی الاسلام.

فقال: تشهد آن الا اله الا الله وحده لا شريك له و آن محمدا عبده و رسوله.

قال: تسالنی عليه اجرا؟ لا، الا المودة فی القربی،

قال: قرابتی او قرابتك؟ قال قرابتی. قال: هات، ابايعك، فعلی من لا يحبك و لا يحب قرابتك لعنة الله، فقال النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : آمين.»

يك عرب بايده نشين آمد حضور پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عرض كرد: يا محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام را به من عرضه بدار، فرمود: شهادت بده يكتائی خدای تعالی، و اينكه محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بنده و فرستاده اوست.

اعرابی عرض كرد: يا رسول الله در مقابل اين رسالت كه مرا هدايت فرمودند آيا از من مزدی هم می خواهيد؟

پيامبر فرمود: نه، بجز مودت خويشان نزديك، كه اجر رسالت من است.

اعرابی گفت: خويشان نزديك خودم را دوست بدارم يا خويشان ترا يا رسول الله؟

پيامبر فرمود: خويشان نزديك مرا.

اعرابی عرض كرد: يا رسول اله اينك دستت را بدست من بده، تا برای دوستی تو و نزديكانت با تو بيعت كنم، خدا لعنت كند كسی را كه تو را و خويشان ترا دوست ندارد.

پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين دعای او آمين فرمود: پس هر كس ايمان و اعتقاد به ولايت و مودت حضرت صديقه سلام الله عليها نداشته باشد نفرين شده است به زبان پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و در روايت ديگری «طبری»، و «ابن عساكر»، و «حاكم حسكانی» در «شواهد التنزيل» به چند طريق از «ابی امامه باهلی» نقل كرده اند كه حضرت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

آن الله خلق الانبياء من اشجار شتی و خلقنی من شجرة واحدة، فنا اصلها، و علی فرعها و فاطمة لقاحها، والحسن والحسين ثمرها تعلق بغصن من اعصانهانجی،. و من زاع عنها هوی ولو آن عبدا عبدالله بين الصفا و المروة الف عام ثم عام ثم الف عام ثم لم يدرك صحبتنا، اكبه الله علی منخريه فی النار ثم تلی: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

بدرستيكه خدای تعالی نهال وجود پيامبر آن را متفاوت متفرق آفريد، ولی درخت وجود من را جداگانه، واحد، و منحصربفرد خلق فرمود.

من خود استقلال دارم، كسی در اصالت وجود من شريك من نيست، من اصل آن درختم، علی (سلام الله عليه)، ساقته آن، فاطمهعليه‌السلام لقاح (مايه باروری آن) و حسنعليه‌السلام و حسينعليه‌السلام ميوه های درخت وجود من هستند، هر كس شاخه ای از شاخه های آن درخت را دستاويز خود كند نجات يافته است و هر كس از آن دور شود به گمراهی افتد و اگر بنده ای از بندگان خدا سه هزار سال بين صفا و مروه خدا را عبادت كند ولی صحبت ما پنج تن را درك نكرده باشد خدای تعالی او را به رو در آتش افكند، سپس پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين آيه را تلاوت فرمود:

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ )

بنابراين، اگر بشری، بنده خدائی، موحدی، مسلمانی، مقدسی كه به خدا و پيامبر او معتقد باشد، و خدا را عبادت كند، نه اينكه بت پرستی نمايد، كجا عبادت كند؟

بين صفا و مروه، نه در مكان گناه آلوده ای، به مدت عبادت كند؟ سه هزار سال؛ ليكن به ولايت پنج تن در نتيجه به ولايت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها ايمان و اعتقاد نداشته باشد، عبادت او به حساب نخواهد آمد و مورد قبول واقع نخواهد شد و جای او در آتش دوزخ است. اين مودت، همان است كه در آيه شريفه ديگر بنام «حسنه» عنوآن شده است كه خدای می فرمايد:

( وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا )

«هر كس حسنه ای را بدست آورد، ما (عاقبت) بخيری را برای او می افزائيم» كه مراد از حسنه در اينجا مودت است.

چنان كه «احمد بن حنبل» و ابوحاتم از «ابن عباس» روايت می كنند كه مراد از «حسنه» در آيه مذكور مودت آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

«حافظ ابوالشيخ ابن حبان» در كتاب «الثواب» از «واحدی» روايتی از اميرالمؤ منين سلام الله عليه نقل می كنند آن حضرت فرمود:

«فينا آل حم آيه لا يحفظ مودتنا الا كل مومن، ثم قرا اميرالمؤ منين سلام الله عليه: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

در قرآن آيه ای است كه درشان ما (آل حم) است، و مودت ما را نگهداری نمی كند، مگر كسی كه مؤ من است. (يعنی هر كس مودت آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محافظت نكند مؤ من نيست، و از او سلب ايمان می شود) و سپس اميرالمؤ منين سلام الله عليه آيه:

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ )

را قرائت فرمود. در نتيجه هر كس به ولايت فاطمه سلام الله عليها ايمان نداشته باشد، مؤمن (به اعتقادات اسلامی) نيست.

در آن روز كه اميرالمؤ منين سلام الله عليه شهيد شد، حسن بن علی سلام الله عليه خطبه ای انشاد كرد و در آن خطبه فضايل اميرالمؤ منينعليه‌السلام را بر شمرد، و از جمله فرمود:

«ايها الناس، لقد فارقكم رجل ما سبقه الا ولون يدركه الا خرون، لقد كان رسول الله يغطيه الرايه فيقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره فما يرجع حتی يفتح الله عليه، و لقد قبضه الله فی الليلد التی قبض فيها وصی موسی و عرج بروحه فی الليلة التی عرج فيها بروح عيسی بن مريم... ايها الناس، من عرفنی فقد عرفنی و من لم يعرفنی فانا الحسن بن محمد.

ثم تلی هذه الايه قول يوسف: و اتبعت ملة آبائی ابراهيم و اسحاق و يعقوب. ثم اخذ فی كتاب الله، ثم قال انا ابن البشير، وانا ابن النذير، انا ابن النبی، انا ابن الداعی الی الله باذنه، و انا ابن السراح المنير، و انا ابن الذی ارسل رحمة للعالمين و انا من اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و انا من اهل البيت الذين افترض الله عزوجل مودتهم و ولايتهم، فقال فينا انزل علی محمد: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

«ای مردم امروز مردی را از دست داده ايد كه به تحقيق كسی از اولين و آخرين به (مرتبه) او نرسيده و از او پيشی نگرفته است، هم او بود كه پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرچمش را بدست او می داد، و در هنگام جنگ جبرئيل از طرف راست، و ميكائيل از جانب چپ هم رزم و هميار او بودند، و هرگز از ميدان نبردی مراجعت نمی كرد مگر اينكه خدا بدست او پيكار را پيروزمندانه پايان داده بود.

خدا او را در همان شبی كه وصی موسی جان سپرد و عيسی بن مريم به آسمان عروج كرد قبض روح فرمود.

ای مردم، هر كس مرا می شناسد كه شناخته است، و اگر نمی شناسد اينكه بداند:...

من، حسن، فرزند محمدم،... منم فرزند پيامبری كه بشارت دهنده به رحمت، و ترسانده از عذاب الهی بود، و مردم را (به اذن خدا) بسوی خدا دعوت می كرد، منم فرزند چراغ نور افشان، منم فرزند آنكسی كه رحمت (خدا) در دو جهان است. منم از خاندانی كه خدا پليدها را از آنان دور گردانيده و منزه و پاكشان كرده است، منم از آن خانواده ای كه خدای تبارك و تعالی مودت و ولايت آنان را بر همگان واجب فرموده است.

و درشان ما اهل بيت است كه خدا بر پيامبرش اين آيه را نازل فرموده است:

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ )

اين روايت را ((حاكم زرندی)) نقل كرده است و چنين ادامه می دهد كه حضرت حسن سلام الله عليه فرمود:

«انا من اهل البيت الذين كان جبرئيلعليه‌السلام ينزل فينا و يصعد من عندنا و انا من اهل البيت الذين افترض الله تعالی علی كل مسلم و انزل الله فيهم: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی»

«من از خاندانی هستم كه جبرئيل بر ما نازل می شد و سپس از نزد ما بر آسمان صعود می كرد، من از خانواده ای هستم كه خدای تعالی مودت آنان را بر همه مسلمانان واجب كرده است (يعنی هر كس ادعای مسلمانی كند، بايد دارای مودت اهل بيت پيامبر باشد و فردی از افراد مسلمين در اين مورد استثناء نشده است) و درشان آنهاست كه خدا می فرمايد: بگو ای پيامبر، من برای انجام رسالتم مزدی از شما نمی خواهم، بجز مودت خويشان نزديكم»

ما همان خاندانيم كه آيه مذكور و آيه( وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ) درشان ما نازل شده است، و كسب حسنه عبارت است از بدست آوردن مودت ما اهل بيت.

اين روايت را «حافظ بزاز» - «حافظ طبرانی» در «معجم» - «ابوالفرج» در «مقاتل الطالبين» - «ابن ابی الحديد» در شرح «نهج» - «هيثمی» در «مجمع» - «ابن الصباغ» در «فصول» - «حافظ گنجی» در «كفاية» - «حافظ نسائی» از «هبيره» - «ابن حجر» در «صواعق» - «صفوری» در «نزهت المجالس» - و «حضرمی» در «رشفتة الهادی» آنرا ذكر كرده اند. حضرت علی بن الحسينعليه‌السلام در سفرش به دمشق به آيه مودت استدلال كرد و خطاب به يكی از روايان چنين فرمود:

اقرات القرآن؟ فقال: نعم. قال: فقرات آل حم؟ قال: قرات القرآن و لم اقرا آل حم. قال: ما قرات:

قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فی القربی.

قال: و انكم لانتم هم؟! قال: نعم.

«آيا قرآن خوانده ای؟ عرض كرد: بلی. حضرت فرمود:

آل حم را خوانده ای؟ عرض كرد: چگونه می شود قرآن را قرائت كرده باشم و آل حم را نخوانده باشم. حضرت فرمود: آيا آيه ((بگو (ای پيامبر) من برای رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم مگر مودت نسبت به خويشان نزديكم)) را نخوانده ای؟

عرض كرد راستی شما همان خانواده هستيد؟ حضرت در جواب فرمود: بلی.

اين روايت را «ثعلبی» در تفسيرش - «ابوحيان» در تفسيرش - «سيوطی» در «درالمنثور» - «ابن حجر» در «صواعق» - و «رزقانی» در «شرح مواهب» ذكر كرده اند.

«طبری» در تفسيرش می نويسد «سيعد بن جبير»، و «عمروبن شعيب»، در موضوع اينكه خويشان نزديك پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه كسانی هستند، از «زمخشری» چنين نقل می كنند:

«آل محمد، هم الذين يعود امرههم اليه فكل من كان امرهم اليه اشد و اكمل كانوا هم الآل، ولا شك آن فاطمد و عليا والحسن والحسين، كان التعلق بهم و بين رسول الله اشد التعلقات و هذا كالمعلول بالنقل المتواتر وجب آن يكونوا هم الآل»

خلاصه كلام اينكه: مسلما علیعليه‌السلام ، فاطمهعليه‌السلام و حسنينعليه‌السلام ، آل پيغمبرند و قطعا حب فاطمهعليه‌السلام ضميمه اجر نبوت و نشان دهند ولايت اوست.

آيه ششم:

( و يطعمون الطعام علی حبه مسكينا و يتيما و اسيرا (8) إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا )

«(آنانكه)، در راه دوستی خدا طعام (خود) را به فقير و يتيم و اسير می دهند، (و می گويند) ما فقط برای رضای خدا بشما طعام می دهيم و از شما هيچ پاداشی و سپاسی هم نمی طلبيم» از اين آيه هم در منقبت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها می توان استفاده كرد:

اين موضوع هم از مسلمات فريقين (شيعه و سنی) است كه يقينا حضرت صديقه سلام الله عليها از جمله اشخاصی است كه سوره «هل اتی» درشان آنها نازل شده است و هيچكس در اين مطلب كه اين سوره در فضائيل اهل بيت است (و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكی از آنان می باشد) هيچگونه اشكالی را عنوان نكرده است.

ما ابتدا حديثی را كه «ابن عباس» راوری آن است، نقل می كنيم، و بعد به بررسی سند روايت و ذكر نام راويان حديث می پردازيم.

«قال ابن عباس رضی الله عنه آن الحسن والحسين مرضا فعادهما رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسلم فی ناس معه، فقالوا: يا ابالحسن لو نذرت علی ولدك.

فنذر علی و فاطمة و فضة جارية لهما، آن برئا مما بهما، آن يصوموا ثلاثه ايام، فشفيا و ما معهم شبی فاستفرض علی من شمعون الخيبری اليهودی ثلاث اصواع من شعير فطحنت فاطمة صاعا و اختبزت خمسة اقراص علی عددهم فوضعوها بين ايديهم ليفطروا، فوقف عليهم سائل فقال: السلام عليكم اهل بيت محمد، مسكين من مساكين المسلمين.

اطعمونی اطعمكم الله من موائد الجنة فاثروه و با توالم يذوقوا الا الماء و اصبحوا صياما، فلما امسوا و وضعوا الطعام بين ايديهم وقف عليهم يتيم فاثروه، و وقف عليهم اسير فی الثالثة ففعلوا مثل ذلك، فلما اصبحوا اخذ علی رضی الله عند بيدالحسن والحسين و اقبلوا الی رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسلم فلما ابصرهم و هم يرتعشون كالفراخ من شدة الجوع.

قال: ما اشد ما يسوءنی ما اری يكم؟! و قام فانطلق معهم، فرای فاطمة فی محرابها قد التصق ظهرها ببطنها، و غارت عيناها، فساه ذلك، فنزل جبرئيل و قال: خذها يا محمد؟ هناك الله فی اهل بيتك فاقراه السورة.»

«ابن عباس» می فرمايد: حسنينعليه‌السلام بيمار شدند، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جمعی از مردم به عيادت آنان آمدند برخی پيشنهاد كردند يا «ابالحسن» چه خوب است برای شفای فرزندانت نذری بنمائی، آنگاه علیعليه‌السلام و فاطمهعليه‌السلام و فضه (كه جاريه آنها بود) نذر كردند كه اگر حسنينعليه‌السلام شفا يافتند سه روز روزه بگيرند هنگاميكه حسنينعليه‌السلام سلامتی خود را باز يافتند در خانه علیعليه‌السلام چيزی برای افطار موجود نبود، لذا اميرالمؤمنين سلام الله عليه از شمعون يهودی خيبری سه صاع جو وام گرفت، و فاطمه سلام الله عليها از يك صاع آن پنج قرص نان پخت و در سفره افطار نهاد، هنگامی كه آماده افطار شدند، ندای سائلی برخاست: سلام بر شما ای خاندان محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مسكينی از مساكين مسلمين بر در خانه شما آمده است، اطعام كنيد، خدا از مائده های بهشتی شما را روزی فرمايد، خاندان وحی نان افطار خود را ايثار كردند، و فضه نيز تبعيت از آنان نمود و همگی شب را بدون غذا صبح كردند و جز آب چيز ديگری به كامشان نرسيد....

فردای آن شب را نيز روزه گرفتند، و چون شب فرا رسيد، و نان افطارشان در سفره نهاده شد، يتيمی بر در خانه آمد و باز، به همان ترتيب همگی غذای خود را به آن يتيم ايثار كردند. روز سوم، اسيری از راه رسيد و مطالبه طعام كرد، بار سوم نيز آنچه در سفره بود (قبل از افطار) از طرف خاندان پيامبر به آن اثر ايثار شد.

صبح روز چهارم، علی سلام الله عليه دست حسنينعليه‌السلام را گرفت و به سوی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روان گرديدند، پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگاميكه چشمش به حسنينعليه‌السلام افتاد كه همانند مرغكان از شدت گرسنگی می لرزيدند، فرمود:

چه سخت است برای من كه شما را به اين حال می بينم، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فورا از جای برخاست و همراه آنان به خانه حضرت زهراعليه‌السلام آمد، و او را محراب عبادتش مشاهده فرمود، اما چه مشاهده ای، از شدت گرسنگی بطن مباركش به پشت چسبيده، و چشمهايش در گودی نشسته بود.... از اين منظره پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيار افسرده خاطر گرديد، در آن هنگام جبرئيل فرود آمد و چنين گفت: بگير يا محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مبارك باد بر تو اين خاندان تو و سپس سوره «هل اتی» را قرائت نمود.

روايت كه نقل شد مورد تاءييد و تصديق پيشوايان علمی حضرات (سنی و شيعه) و عموم مسلمين می باشد، و اينك نام دانشمندانی از اهل سنت كه اين روايت را نقل كرده اند:

«ابو جعفر اسكافی» متوفای ٢٤٠ ه‍ ق - حكيم ترمذی متوفای ٢٨٥ ه‍ ق - محمد بن جليل طبری متوفای ٣١٠ ه‍ ق - ابن عبدربه متوفای ٣٢٨ ه‍ ق - حاكم ابوعبدالله نيشابوری متوفای ٤٠٥ ه‍ ق - حافظ ابن مردويه متوفای ٤١٦ ه‍ ق - ابواسحاق ثعلبی مفسر كبير متوفای ٤٢٧ ه‍ ق - ابوالحسن واحدی مفسر كبير متوفای ٤٦٨ ه‍ ق - حافظ ابوعبدالله اندلسی حميدی متوفای ٤٨٨ ه‍ ق - ابوالقاسم زمخشری در كشاف متوفای ٥٣٨ ه‍ ق - اخطب خوارزمی متوفای ٥٦٨ ه‍ ق - حافظ ابوموسی متوفای ٥٨١ ه‍ ق - ابوعبدالله رازی متوفای ٦٠٦ ه‍ ق - شرخانی متوفای ٦٤٣ ه‍ ق - محمدبن طلحه شافعی متوفای ٦٥٢ ه‍ ق - ابوالمظفرسبط ابن جوزی متوفای ٦٥٤ ه‍ ق - عزالدين عبدالحميد متوفای ٦٥٥ ه‍ ق - حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی متوفای ٦٥٨ ه‍ ق - قاضی ناصرالدين بيضاوی متوفای ٦٨٥ ه‍ ق - حافظ محب الدين طبری متوفای ٦٩٤ ه‍ ق - حافظ ابو محمد ابوحمزه عضدی اندلسی متوفای ٦٩٩ ه‍ ق - حافظ الدين نسفی متوفای ٧٠١ ه‍ ق - شيخ السلام حموئی متوفای ٧٢٢ ه‍ ق - نظام الدين قمی نيشابوری مفسر معروف متوفای قرن هشتم هجری - علاءالدين علی بن محمد خازن بغدادی متوفای ٧٤١ ه‍ ق - قاضی عضدالدين ايجی متوفای ٧٥٦ ه‍ ق - حافظ ابن حجر متوفای ٨٥٢ ه‍ ق - حافظ جلال الدين سيوطی متوفای ٩١١ ه‍ ق - ابوسعود عمادی حنفی متوفای ٩٨٢ ه‍ ق - شيخ اسماعيل بروسی متوفای ١١٣٧ ه‍ ق - شوكائی متوفای ١١٧٣ ه‍ ق - محمد سليمان محفوظ از علمای قرن دوازدهم، و علاوه بر آنها جماعتی ديگر از علماء عامه اين حديث شريف را در ذيل آيه مذكور آورده اند.

( انا عرضنا الامانه علی السوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشففن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا ) (1)

آيه مذكور نيز از آياتی است كه در اثبات ولايت حضرت صديقه سلام عليها می توان از آن استفاده كرد امانتی كه خدای تعالی به آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرده است و آنها زير بار نرفته اند، و اين همان امانت ولايت پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين و فاطمه و حسنينعليهم‌السلام و ائمه بعد از آنان می باشد.

«مفضل بن عمر» می گويد حضرت صادق سلام الله عليه فرمود: «آن الله تبارك و تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و علی و فاطمة والحسن والحسين و الائمه بعد هم صلوات الله عليهم فعرضها علی السماوات و الارض و الجبال، فغشيها نورهم، فقال الله تبارك و تعالی للسماوات و الارض و الجبال: هولا احبائی و اوليائی و حججی علی خلقی و ائمة بريتی ما خلقت خلقا احب الی منهم، و لمن تولاهم خلقت جنتی، و لمن خالفهم و عاداهم خلقت ناری.

فولايتهم امانة عند خلقی، فايكم يحملها باثقالها و يدعيها لنفسه دون خيرتی؟ فابت السماواتت و الارض و الجبال ان يحملنها و اشفقن من ادعاء منزلنها و تمنی محلها من عظمة ربها، فلما اسكن الله عزوجل آدم و زوجته الجنة قال لهما: «كلا منها رغدا حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين» فنظرا الی منزلة محمد و علی و فاطمة والحسن والحسين و الائمة بعدهم فوجداها اشرف منازل اهل الجنة فقالا: يا ربنا لمن هذه المنزلة؟

فقال الله جل جلاله: ارفعا رؤ وسكما الی ساق عرشی، فرفعا رؤ وسهما فوجدا اسم محمد، و علی، و فاطمة، والحسن والحسين و الائمة صلوات الله عليهم مكتوبة علی ساق العرش بنور من نور الجبار جل جلاله، فقالا: يا ربنا ما اكرم اهل هذه المنزلة عليك! و ما احبهم اليك! و ما اشرفهم لديك!

فقال الله جل جلاله: لولاهم ما خلقتكما، هولاء خزنة علمی و امنائی علی سری.

____________________

1 - آيه ٧٣ سوره احزاب

«خدای تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدنها افريد، و از اولين و آخرين، از آدم ابوالبشر تا روز قيامت، شريف ترين، و برترين روحها، ارواح محمد، علی، فاطمه و حسنين و ائمه نه گانه از نسل حسين بن علی (يعنی چهارده معصومعليه‌السلام ) هستند كه خدای تعالی آنان را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهانگير شد، آنگاه از جانب حق تبارك و تعالی خطاب آمد كه اينانند دوستان و اولياء من، و اينها هستند حجتهای من بر همه مخلوقات من.

(لذا حضرت صديقه سلام الله عليها، حجت الله و ولية الله است به نص خود حضرت احديت (جلت عظمته) هيچيك از آفريدگانم نزد من محبوبتر از آنان نيست، بهشتم را برای دوستان آنها، و آتش‍ دوزخم را برای مخالفين و اذيت كنندگان آنان آفريده ام، پس ولايتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم... به جز اين برگزيدگان من، آيا كيست كه بتواند اين بار امانت را با تمام سنگينش بر دوش كشد و يا مدعی اين مقام باشد؟....

هنگامی كه خدای عزوجل آدم و همسرش حوا را در بهشت ساكن گردانيد و آنها به مكان و منزلت چهارده معصوم صلوات الله عليهم نظر افكندند و مشاهده كردند كه مقامات آنان اشرف منازل اهل بهشت است، عرض كردند: پروردگارا، اين مقام والای چه كسانی است؟

خطاب آمد كه سر بلند كنيد و به ساق عرش من نظر افكنيد. آدم و حوا، هنگامی كه سر به سوی عرش الهی بلند كردند، مشاهده كردند كه نام محمد، علی، فاطمه، حسن، و حسين و ائمه بعد از آنها با خط نور از جانب خدای جبار بر ساق عرش نوشته شده است، عرض كردند:

پروردگارا، اين چه كرامتی است كه به اين چهارده تن داده ای، و اين مقام و منزلتی است كه به آنان عطا فرموده ای؟ خدايا، سبب چيست كه اين موجودات در نزد تو شريف ترين و محبوب ترين مخلوقاتند، خدای عزوجل فرمود:

يا آدم، اگر اين چهارده تن نبودند تو و همسرت را نمی آفريدم، اينان خزانه داران علم من و امينان اسرار من هستند.

بنابر اين حضرت صديقه زهراء سلام الله عليهما يكی از گنجوران دانش و امانت داران اسرار خدائی است.

در ادامه روايت شريفه پس از اينكه حضرت صادقعليه‌السلام موضوع ارتكاب ترك اولای آدم و حوا را شرح می دهد چنين می فرمايد:

«فلما ارادالله عزوجل ان يتوب عليهما جائهما جبرئيل فقال لهما: انكما ظلمتنا انفسكما بتمنی منزلة من فضل عليكما، فجزاؤ كما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جوارالله عزوجل الی الرضه، فسلاربكما بحق الاسماء التی رايتموها علی ساق العرش حتی يتوب عليكما فقالا: اللهم انا نساللك بحق الاكرمين عليك محمد، و علی، و فاطمة، والحسن ، والحسين، و الائمة الا تبت علينا و رحمتنا» فتاب الله عليهما، انه هوالتواب الرحيم، فلم يزل انبياءالله بعد ذالك يحفظون هذه الامانة و يخبرون بها، اوصياءهم و المخلصين من اممهم...»

«هنگامی كه خدای عزوجل اراده فرمود توبه آدم و حوا را قبول كند، جبرئيل نازل شد، و خطاب به آنها چنين گفت: شما بر نفس خود ستم روا داشتيد، اينك از پروردگار خود بخواهيد كه به حق آن نامهائی كه برساق عرش الهی مشاهده كرديد، توبه شما را قبول فرمايد. آنگاه آدم و حوا چنين معروض داشتند:

پروردگارا، از تو درخواست می كنيم به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسين و ائمه (عليهم‌السلام ) كه نزد تو از همه گرامی ترند، توبه ما را بپذيری و ما را مشمول رحمت خود قرار دهی و بعد از آنكه آدم و حوا اين دعا را خواندند و اين توسل بجای آوردند، خدای تعالی توبه آنها قبول فرمود، بدرستيكه اوست بسيار توبه پذير و مهربان»

در ادامه حديث، حضرت صادق سلام الله عليه می فرمايد:

بعد از اين جريان، فرستادگان الهی، در سايه ولايت چهارده معصومعليه‌السلام نگهدارنده اين امانت و معرف آن بوده اند، و به اوصياء خود و مخلصين امت خويش نيز اين موضوع را بيان می كردند.

در نتيجه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز «وليه» انبيا بوده است چنانكه پيغمبر اعظم و علی و يازده امام ديگر سلام الله عليهم ولی آنها بوده اند، يعنی عمه انبيا به خضوع و فروتنی و در مقابل اين چهارده وجود مقدس ايمان و اعتقاد داشته اند، چنانكه در بعضی از احاديث آمده است كه از جمله اعمال امت حضرت موسی و حضرت عيسی در زمان نبوت آن دو پيامبر، ذكر صلوات بر محمد و آل محمد بوده است، و اين خود نشان دهنده اعتراف بر ولايت چهارده معصومعليه‌السلام می باشد.

از امام سلام الله عليه سؤ ال می كنند كه منظور از صلوات چيست؟ حضرت می فرمايد:

صلوات اعتراف به ولايت محمد و آل محمد است و سپس اضافه می نمايد كه اين ولايت، همان است كه خدا می فرمايد:

و ذلك قول الله عزوجل:

«انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض والجبال، فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان، انه كان ظلوما جهولا»

اين بود هفت آيه ای كه برا شناسائی مقام والای حضرت صديقه سلام الله عليه می توان از آنها استفاده كرد.


4

5

6