نظام حقوق زن در اسلام

نظام حقوق زن در اسلام0%

نظام حقوق زن در اسلام نویسنده:
گروه: زنان

نظام حقوق زن در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهید مرتضی مطهری
گروه: مشاهدات: 19926
دانلود: 2697

توضیحات:

نظام حقوق زن در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 136 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19926 / دانلود: 2697
اندازه اندازه اندازه
نظام حقوق زن در اسلام

نظام حقوق زن در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اسلام و تعدد زوجات

اســـلام چــنـد زنـى را بـر خلاف چند شوهرى به كلى نسخ و لغو نكرد، بلكه آن را تحديد وتـــقـــيـــيـــد كـــرد؛ يـــعـــنــى از طـرفـى نـامـحـدودى را از مـيـان بـرد و بـراى آن حـــداكـــثـــرقـائل شـد كـه چـهـارتاست ، و از طرف ديگر براى آن قيود و شرايطى قـرار داد و بـه هركـس اجـازه نـداد كـه هـمـسران متعدد انتخاب كند. در آينده درباره آن قـيـود و شـرايـط و هـمچنينددرباره اينكه چرا اسلام چند زنى را به كلى لغو نكرد بحث خـواهـيـم كرد. عجيب اين است كه درقـرون وسـطـى از جـمـله تـبـليـغـاتى كه به ضد اسـلام مـى كـردنـد ايـن بود كه مى گفتندپيغمبر اسلام براى اولين بار رسم تعدد زوجـات را در جهان اختراع كرد!! و مدعى بودندشـالوده اسـلام تـعـدد زوجـات اسـت و عـــلت پـــيـــشـــرفـــت ســـريـــع اســـلام در مـــيـــان اقـــوام ومـــلل گـــونـــاگـون اجـازه تعدد زوجات است و هم ادعا مى كردند كه علت انحطاط مشرق زميننيز تعدد زوجات است

ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن مى گويد :

(عـلمـاى ديـنـى در قـرون وسـطـى چـنـيـن تـصور مى كردند كه تعدد زوجات از ابتكارات پـيـغـمـبـر اسـلام اسـت ، در صـورتـى كه چنين نيست و چنانكه ديديم در اجتماعات ابتدايى جـريـان چـند همسرى بيشتر مطابق آن بوده است عللى كه سبب پيدايش عادت تعدد زوجات در اجـتـمـاعـات ابـتـدايـى گـشـتـه ، فـراوان اسـت بـه واسـطـه اشـتـغـال مـردان بـه جـنـگ و شـكار، زندگى مرد بيشتر در معرض خطر بود و به همين جهت مـردان بـيـشـتـر از زنـان تـلف مى شدند و فزونى عده زنان بر مردان سبب مى شد كه يا تـعـدد زوجـات رواج پيدا كند و يا عده اى از زنان در بى شوهرى به سر برند، ولى در ميان آن ملل كه مرگ و مير فراوان بود هيچ شايستگى نداشت كه عده اى زن مجرد بمانند و تـوليـد مـثـل نكنند... بى شك تعدد زوجات در اجتماعات ابتدايى امر متناسبى بوده ، زيرا عـده زنـان بـر مـردان فـزونـى داشـتـه اسـت ، از لحـاظ بـهـبـود نسل هم بايد گفت كه سازمان تعدد زوجات بر تك همسرى فعلى ترجيح داشته است ، چه هـمـان گـونـه كه مى دانيم تواناترين و محتاط ترين مردان عصر جديد غالبا طورى است كه دير موفق به اختيار همسر مى شوند و به همين جهت كم فرزند مى آورند، در صورتى كـه در آن ايـام گـذشـتـه تـوانـاتـريـن مـردان ظـاهـرا به بهترين زنان دست مى يافته و فـرزنـدان بيشتر توليد مى كردند به همين جهت است كه تعدد زوجات مدت مديدى در ميان ملتهاى ابتدايى بلكه ملتهاى متمدن توانسته است دوام كند، و فقط در همين اواخر و در زمان مـا اسـت كـه رفـتـه رفـتـه دارد از كـشـورهـاى خـاورى رخـت بـرمـى بـنـدد. در زوال اين عادت ، عواملى چند دخالت كرده است : زندگانى كشاورزى كه حالت ثباتى دارد سختى و ناراحتى زندگى مردان را تقليل داد و مخاطرات كمتر شد و به همين جهت عدد مرد و زن تـقـريـبـا مـسـاوى يـكديگر شد، و در اين هنگام چند زنى ، حتى در اجتماعات ابتدايى از امـتـيازات اقليت ثروتمند گرديد و توده مردم به همين جهت با يك زن به سر مى برند و عمل (زنا) را چاشنى آن قرار مى دهند!)

گوستاولوبون در تاريخ تمدن مى گويد :

(در اروپـا هـيـچ يـك از رسوم مشرق به قدر تعدد زوجات بد معرفى نشده و درباره هيچ رسـمـى هـم اين قدر نظر اروپا به خطا نرفته است نويسندگان اروپا تعدد زوجات را شـالوده مـذهـب اسـلام دانـسـتـه و در انـتـشـار ديـانـت اسـلام و تنزل و انحطاط ملل شرقى ، آن را علة العلل قرار داده اند. آنها علاوه بر همه اعتراضات ، نسبت به زنان مشرق هم ابراز همدردى نموده اند من جمله اظهار مى كنند كه آن زنان بدبخت را زيـر پـنـجـه خـواجه سرايان ، سخت و شديد در چهار ديوار خانه مقيد نگاه داشته اند و به مجرد حركت مختصرى كه موجب رنجش و عدم رضايت خانه خدايان شود حتى ممكن است آنها را بـا كـمـال بـى رحـمـى اعـدام كنند. ولى تصور مزبور از جمله تصوراتى است كه هيچ مـدرك و اسـاسـى بـراى آن نـيـسـت اگـر خـوانـنـدگـان ايـن كـتـاب از اهـل اروپا، براى مدت كمى تعصبات اروپايى ، را از خود دور سازند تصديق خواهند كرد كـه رسـم تـعـدد زوجـات بـراى نـظـام اجـتـمـاعى شرق يك رسم عمده است كه به وسيله آن ، اقـوامـى كـه ايـن رسـم مـيـان آنـهـا جارى است روح اخلاقى ايشان در ترقى ، و تعلقات و روابـط خـانـوادگـى آنـهـا قوى و پايدار مانده و بالاءخره در نتيجه همين رسم است كه در مـشـرق اعـزاز و اكـرام زن بـيـش از اروپـا اسـت مـا قبل از شروع به اقامه دليل و اثبات مدعاى خود، از ذكر اين مطلب ناچاريم كه رسم تعدد زوجـات ابـدا مـربـوط به اسلام نيست ، چه قبل از اسلام هر رسم مذكور در ميان تمام اقوام شـرقـى از يـهـود، ايـرانـى ، عـرب و غـيـره شـايـع بـوده اسـت اقـوامـى كـه در مـشـرق قـبـول اسـلام كـردنـد از ايـن حـيـث فـايـده اى از اسـلام حـاصـل نـكـردند و تاكنون هم در دنيا يك چنين مذهب مقتدرى نيامده كه اين گونه رسوم مانند تـعدد زوجات را بتواند ايجاد كند و يا آن را منسوخ سازد. رسم مذكور فقط بر اثر آب و هـواى مـشـرق و در نـتـيـجه خصايص نژادى و علل و اسباب ديگرى كه به طرز زندگانى مشرق مربوط بوده پيدا شده است ، نه اينكه مذهب آن را آورده باشد... در مغرب هم با وجود ايـنـكـه آب و هـوا و طـبـيـعـت هيچيك مقتضى براى وجود چنين رسمى نيست ، معذلك رسم وحدت زوجـه رسـمـى اسـت كـه مـا آن را فـقـط در كـتـابـهـاى قـانـون مـى بـيـنـيـم درج است ، والا خـيـال نـمـى كنم بشود اين را انكار كرد كه در معاشرت واقعى ما اثرى از اين رسم (رسم وحـدت زوجـه ) نـيست راستى من متحيرم و نمى دانم كه تعدد زوجات مشروع مشرق از تعدد زوجـات سـالوسانه اهل مغرب چه كمى دارد و چرا كمتر است ؟ بلكه من مى گويم كه اولى از هـر حـيـث بـهـتر و شايسته تر از دومى است اهل مشرق وقتى بلاد معظمه ما را سياحت مى كنند از اين اعتراضات و حملات ما دچار بهت و حيرت گرديده متغير مى شوند...)

آرى ، اسـلام تـعـدد زوجـات را ابـتـكار نكرد بلكه آن را از طرفى محدود ساخت و براى آن حـداكـثـر قـائل شـد، و از طـرف ديـگر قيود و شرايط سنگينى براى آن مقرر كرد. اقوام و مـللى كـه بـه ديـن اسـلام گـرويـدنـد غـالبـا در ميان خودشان اين رسم وجود داشت و به واسطه اسلام مجبور بودند حدود و قيودى را گردن نهند.

تعدد زوجات در ايران كريستن سن در كتاب ايران در زمان ساسانيان مى گويد :

(اصل تعدد زوجات اساس تشكيل خانواده (در ايران زمان ساسانيان ) به شمار مى رفت در عـمـل ، تـعـداد زنـانى كه مرد مى توانست داشته باشد به نسبت استطاعت او بود. ظاهرا مردمان كم بضاعت به طور كلى بيش از يك زن نداشتند. رئيس خانواده از حق رياست دودمان بـهـره مـنـد بـود. يـكـى از زنـان ، سـوگلى و صاحب حقوق كامله محسوب شده و او را (زن پـادشـايـيـها) (پادشاه زن ) يا زن ممتاز مى خواندند. از او پست تر زنى بود كه عنوان خـدمـتـكـارى داشـت و او را زن خدمتكار (زن چگاريها) مى گفتند. حقوق قانونى اين دو نوع زوجـه مختلف بود. ظاهرا كنيزان زرخريد و زنان اسير جزو طبقه چاكر زن بوده اند. معلوم نـيـسـت كه عده زنان ممتاز يك مرد محدود بوده است يا خير. اما در بسى از مباحثات حقوقى از مـردى كه دو زن ممتاز دارد سخن به ميان آمده است هر زنى از اين طبقه عنوان بانوى خانه داشته است و گويا هر يك از آنها داراى خانه جداگانه بوده اند. شوهر مكلف بود كه مادام العمر زن ممتاز خود را نان دهد و نگهدارى كند. هر پسرى تا سن بلوغ و هر دخترى تا سن ازدواج داراى هـمـيـن حقوق بوده اند، اما زوجه هايى كه عنوان چاكر زن داشته اند فقط اولاد ذكور آنان در خانواده پدرى پذيرفته مى شده است .)

در تـاريـخ اجتماعى ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان (تاءليف مرحوم سعيد نفيسى ) مى نويسد :

(شـمـاره زنـانـى كـه مـردى مى توانست بگيرد نامحدود بود، و گاهى در اسناد يونانى ديده شده است كه مردى چند صد زن در خانه داشته است .)

مـنـتـسـكـيـو در روح القـوانـيـن از آكـاتـيـاس ، مـورخ رومـى ، نقل مى كند كه :

(در زمـان ژوسـتـى نـيـن چـنـد نـفـر از فـلاسـفـه رومـى كه مورد آزار و اذيت مسيحيان قرار گـرفـتـه و نـمـى خـواسـتـنـد مـذهـب مـسـيـح را قـبول كنند، روم را ترك گفته و به دربار خـسـروپـرويز پادشاه ايران پناه آوردند و در آنجا چيزى كه بيشتر موجب حيرت آنها شد، ايـن بـود كـه نه تنها تعدد زوجات مرسوم بود بلكه مردها با زنهاى ديگران آميزش ‍ مى كردند.)

نـاگـفـتـه نـمـاند كه فلاسفه رومى به دربار انوشيروان پادشاه ايران پناه آوردند نه خسروپرويز. ذكر خسرو پرويز در كلام منتسكيو اشتباه است

در مـيـان اعـراب تـعـدد زوجـات حـد و حـصـرى نداشت محدود كردن اسلام تعدد زوجات را و حـداكـثـر مـعـيـن كـردن بـراى آن ، بـراى آن عـده از اعـراب كـه بـيـش از چـهـار زن داشـتـنـد اشـكـال بـه وجود مى آورد، افرادى بودند كه احيانا ده زن داشتند و مجبور بودند كه شش تاى آنها را رها كنند.

پـس معلوم شد اسلام تعدد زوجات را ابتكار و اختراع نكرده ، بلكه برعكس براى آن حدود و قـيـودى مـقـرر كـرده است ، ولى آن را به كلى لغو و نسخ هم نكرده است در فصلهاى آينده ببينيم علت پيدايش تعدد زوجات در ميان بشر چيست آيا علت آن زورگويى مرد و تحكم او بـر زن بوده است يا ضرورتهاى خاصى در كار بوده كه آن را ايجاب مى كرده است ؟ آن ضـرورتـهـا چـيست ؟ آيا از نوع عوامل منطقه اى و جغرافيايى است يا از نوع ديگر است ؟ و بـالاخـره چـرا اسـلام ايـن رسم را الغاء نكرد؟ حدود و قيودى كه اسلام براى تعدد زوجات مـقرر كرده چيست ؟ و بالاءخره علت اينكه بشر امروز (اعم از مرد و زن ) عليه تعدد زوجات قـيـام كـرده چـيـسـت ؟ آيـا يـك ريـشـه انـسـانـى و اخـلاقـى دارد يـا علل ديگرى در كار است ؟ اينها مطالبى است كه در آينده درباره آن بحث خواهيم كرد.

10 -نظام حقوق زن در اسلام

علل تاريخى تعدد زوجات(١)

مقدمه عـلل تـاريـخـى و اجـتـمـاعـى تـعـدد زوجـات چـيـسـت ؟ چـرا بـسـيـارى از مـلل جـهـان و مـخـصـوصـا مـلل شـرقـى ايـن رسـم و سـنـت را پـذيـرفـتـنـد و بـعـضـى از ملل مانند ملل غربى هيچوقت آن را نپذيرفتند؟ چرا در ميان شكلهاى سه گانه چند همسرى ، چـنـد زنى رواج و مقبوليت به سزايى يافت ، برخلاف چند شوهرى و اشتراكيت جنسى كه يا هـرگـز صـورت عـمـل بـه خـود نـگـرفـتـه اسـت و يـا بـسيار به ندرت واقع شده و جنبه استثنايى داشته است ؟

تا درباره اين علل تحقيق نكنيم نمى توانيم درباره تعدد زوجات از نظر اسلام بحث كنيم و هم نمى توانيم اين مساءله را از نظر احتياجات امروز بشر مورد بررسى قرار دهيم

اگـر ملاحظات روانى و اجتماعى زيادى كه وجود دارد از نظر دور بداريم و مانند بسيارى از نـويـسـنـدگـان سـطـحـى فـكـر كـنـيـم ، كـافـى اسـت كـه بـراى تـوضـيـح و تـوجـيه عـلل تـاريـخـى و اجـتماعى تعدد زوجات همان (ترجيع بند) معروفى كه در اين گونه زمـيـنـه ها همواره بازگو مى شود تكرار كنيم و بگوييم : خيلى واضح است كه علت تعدد زوجـات چـيـست و چه بوده است علتش زورگويى و تسلط مرد و بردگى زن است ، علتش پـدرشـاهـى است مرد چون بر زن تسلط و حكمروايى داشته است ، رسوم و قوانين را به نـفـع خـود مـى چـرخـانـده اسـت و لهـذا رسـم چـنـد زنـى را بـه نـفع خود و عليه زن قرنها مـعـمـول داشته است ، و زن چون محكوم مرد بوده است نتوانسته است چند شوهرى را به نفع خـود مـجـرى دارد. امـروز كـه دوره پـايـان زورگـويـى مـرد اسـت امـتياز چند زنى نيز مانند بـسـيـارى از امـتـيـازات غـلط ديـگـر جـاى خـود را بـه حـقـوق مـتـسـاوى و متقابل زن و مرد مى دهد.

اگر اينچنين فكر كنيم بسيار سطحى و ناشيانه فكر كرده ايم نه علت رواج يافتن چند زنى زور گويى مرد بوده است و نه علت شكست چند شوهرى ضعف و محكوميت زن بوده است ، و نـه عـلت ايـنـكه امروز تعدد زوجات عملا منسوخ مى شود اين است كه دوران زورگويى مرد به پايان رسيده است ، و نه مرد امروز به واسطه ترك تعدد زوجات واقعا امتيازى را از دسـت مـى دهـد. بـلكـه بـرعـكـس امـتـيـازى بـه نـفـع خـود عـليـه زن كـسب مى كند. من منكر عامل (زور و قدرت ) به عنوان يكى از عوامل گرداننده تاريخ بشرى نيستم ، و هم منكر اينكه مرد در طول تاريخ از قدرت خود عليه زن سوء استفاده كرده نمى باشم اما معتقدم كـه مـنـحـصـر كـردن عـامـلهـا به عامل زور و قدرت مخصوصا در توجيه و توضيح روابط خانوادگى زن و مرد، ناشى از كوته فكرى است

اگـر نظريه بالا درست باشد الزاما بايد قبول كنيم كه مواقع نادر و استثنايى كه چند شـوهـرى مـعـمـول شـده ، مـانـنـد دوره جـاهـليـت عـرب و يـا زمـانـى كـه بـه قـول مـنـتـسـكـيـو در مـيـان قـبـيـله نـائيـر در سـواحـل مـالايـا چـنـد شـوهـرى مـعـمول شده است ، زمانى بوده كه زن فرصتى يافته و قدرتى عليه مرد به دست آورده تـا تـوانـسـتـه اسـت چـنـد شـوهـرى را بـه مـرد تـحـمـيـل كـنـد، و بـايـد قـبـول كـنـيـم كـه ايـن دوره هـا دوره طـلائى زن بـوده اسـت و حـال آنـكه مى دانيم دوره جاهليت عرب يكى از دوره هاى سياه و تاريك زندگى زن است در مـقـاله پـيـش از مـنـتـسـكـيو نقل كرديم كه رواج چند شوهرى در ميان قبيله نائير مربوط به قـدرت و احترام زن نبوده است علت اين امر تصميم اجتماع به دور نگهداشتن سربازان از علايق خانوادگى و حفظ روحيه سربازى بوده است

بـه عـلاوه ، اگـر عـلت تعدد زوجات ناشى از پدرشاهى و پدرسالارى است ، چرا در ميان مـلل غـربى رايج نشده است ؟ آيا پدرشاهى منحصر به مشرق زمين است مغرب زمين آنچنان عـيـسـى رشـتـه و مـريـم بـافـتـه بـوده انـد كـه از ابـتـدا بـراى زن حـقـوق مـتـسـاوى و مـتـقـابـل نـسـبـت بـه مـرد قـائل بـوده انـد؟ آيـا فـقـط در مـشـرق زمـيـن عـامـل قـدرت بـه نـفـع مـرد كـار كـرده اسـت و در مـغـرب زمـيـن ايـن عامل در جهت عدالت سير مى كرده است ؟

زن غـربـى تـا نـيـم قـرن پـيـش ، از بـدبـخـت تـريـن زنـان دنـيـا بـود؛ حـتـى در اموال خود نيازمند قيمومت شوهر بود. به اقرار خود غربى ها در قرون وسطى زن شرقى از زن غربى وضع بسيار بهترى داشته است گوستاولوبون مى گويد :

(در دوره تمدن اسلام به زنان عينا همان درجه و مقام داده شد كه زنان اروپا بعد از مدت طولانى آن را دارا شدند؛ يعنى بعد از آنكه رفتار بهادرانه اعراب اندلس در اروپا بناى اشـاعـت را گـذاشت در اهالى اروپا اخلاق بهادرانه كه يك جزء عمده آن رفتار با زنان است از مسلمين آمده و از آنها تقليد شده است ، و مذهبى كه توانست زن را از درجه پست و ذلت نـجـات بـخـشيده و به اوج عزت و رفعت نائل سازد، مذهب اسلام بوده است ، نه مذهب مسيح ، چـنـانـكه عامه خيال مى كنند، زيرا مى بينيم كه در قرون وسطى رؤ سا و سردارهاى ما با آنـكـه مـسـيـحـى بـودنـد مـعـهذا پاس احترام زن را نگه نمى داشتند و از بررسى تواريخ قـديـمـه در ايـن مـطـلب شـبـهـه اى بـاقـى نـمـى مـانـد كـه قـبـل از ايـنـكه مسلمين رعايت و احترام زن را به اسلاف ما بياموزند، امرا و سرداران ما نسبت به زن با كمال وحشيگرى سلوك مى نمودند.)

ديـگـران نيز كم و بيش اوضاع زن غربى را در قرون وسطى همينطور وصف كرده اند. با هـمـه ايـن احـوال ، بـا ايـنـكـه پـدرشاهى و زور و تحكم مرد به حد اعلا در اروپاى قرون وسطى حكومت مى كرده است ، چرا تعدد زوجات معمول نبوده است ؟

حقيقت اين است كه نه آنجا كه چند شوهرى معمول شده است به واسطه فرصت و قدرت زن بـوده اسـت ، و نـه علت شكست چند شوهرى ضعف و ناتوانى زن بوده است و نه موجب رواج تعدد زوجات در مشرق زمين زور و تحكم مرد بوده است و نه منشاء عدم رواج تعدد زوجات در مغرب زمين قدرت و برابرى زن و مرد بوده است

علت شكست چند همسرى

عـلت شـكـست چند شوهرى اين است كه نه با طبيعت مرد موافق است و نه با طبيعت زن اما از نـظـر مـرد بـراى ايـنـكـه اولا بـا روحـيـه انـحصار طلبى مرد ناسازگار است و ثانيا با اصـل اطـمـيـنـان پدرى مخالف است علاقه به فرزند، طبيعى و غريزى بشر است بشر طـبـعـا خـواهـد تـوالد و تـنـاسـل كـنـد و مـى خـواهـد رابـطـه اش بـا نـسل آينده و نسل گذشته مشخص ‍ و اطمينان بخش باشد. مى خواهد بداند پدر كدام فرزند است و فرزند كدام پدر است چند شوهرى زن با اين غريزه و طبيعت آدمى ناسازگار بوده است ، برخلاف چند زنى مرد كه از اين نظر نه به مرد لطمه مى زند و نه به زن

مى گويند گروهى از زنان (در حدود چهل نفر) گرد آمدند و به حضور على بن ابيطالبعليه‌السلام رسـيدند، گفتند : چرا اسلام به مردان اجازه چند زنى داده اما به زنان اجازه چند شوهرى نداده است ؟ آيا اين امر يك تبعيض ناروا نيست ؟

عـلىعليه‌السلام دسـتـور داد ظرفهاى كوچكى از آب آوردند و هر يك از آنها را به دست يـكـى از آن زنان داد. سپس ‍ دستور داد همه آن ظرفها را در ظرف بزرگى كه وسط مجلس گـذاشـتـه بـود خالى كنند. دستور اطاعت شد. آنگاه فرمود : اكنون هر يك از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر كنيد، اما بايد هر كدام از شما عين همان آبى كه در ظرف خود داشته بردارد. گفتند : اين چگونه ممكن است ؟ آبها با يكديگر ممزوج شده اند و تشخيص آنها ممكن نـيـست علىعليه‌السلام فرمود : اگر يك زن چند شوهر داشته باشد خواه ناخواه با همه آنـها هم بستر مى شود و بعد آبستن مى گردد. چگونه مى توان تشخيص داد كه فرزندى كه به دنيا آمده است از نسل كدام شوهر است ؟ اين از نظر مرد.

اما از نظر زن ، چند شوهرى هم با طبيعت زن منافى است و هم با منافع وى زن از مرد فقط عـامـلى بـراى ارضاء غريزه جنسى خود نمى خواهد كه گفته شود هر چه بيشتر براى زن بـهـتـر. زن از مـرد مـوجـودى مى خواهد كه قلب آن موجود را در اختيار داشته باشد، حامى و مـدافـع او بـاشـد، بـراى او فـداكـارى نـمـايـد، زحـمـت بـكـشـد و پـول در آورد و محصول كار و زحمت خود را نثار او نمايد، غمخوار او باشد. پولى كه مرد بـه زن بـه عـنـوان يـك (روسـپـى ) داده و مـى دهـد، هـمـچـنين پولى كه زن از راه كار و فـعـاليـت بـه دسـت آورده و مـى آورد، نـه بـه احـتـياجات مالى وسيع زن - كه چندين برابر احـتياجات مرد است - وافى بوده و نه ارزش آن پولى را داشته كه مرد به خاطر علاقه و مـحـبـت و در راه عـشـق بـه زن مـى پرداخته است احتياجات مالى وسيع زن را همواره مرد به عـنـوان يك فداكار تاءمين كرده است بهترين و نيرومندترين مشوق مرد به كار و فعاليت نيز كانون خانوادگى او يعنى همسر و فرزندان او بوده است

زن در چـنـد شوهرى هرگز نمى توانسته است حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكارى يـك مـرد را نـسبت به خود جلب كند. از اين رو چند شوهرى نظير روسپى گرى همواره مورد تنفر زن بوده است عليهذا چند شوهرى نه با تمايلات و خواسته هاى مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و تمايلات زن

شكست اشتراكيت جنسى

همچنانكه علت شكست اشتراكيت جنسى نيز همين است .اشتراكيت جنسى و از ميان رفتن اختصاص از دو طـرف ، كـه نـه زن بـه مـرد مـعـينى اختصاص داشته باشد و نه مرد به زن معينى - هـمـچـنانكه اشاره كرديم - از طرف افلاطون پيشنهاد شد، منتها در شعاع طبقه حاكمه يعنى طـبـقه حاكمان فيلسوف و فيلسوفان حاكم به عقيده افلاطون اين پيشنهاد نه تنها مورد پـذيـرش ديـگـران واقـع نـشـده بـلكـه خـود افـلاطـون نـيـز از عـقـيـده خـود عدول كرد.

در يـك قـرن اخير فردريك انگلس ، پدر دوم كمونيسم نيز اين فرضيه را پيشنهاد و از آن دفـاع كـرد امـا دنـيـاى كـمـونـيـسـم آن را نـپـذيـرفـت مـى گـويـند دولت شوروى در اثر تـجـربـيـات تـلخ فـراوان در اجـراى تـئورى اشـتـراكـى خـانـوادگـى انـگـلس ، در سـال ١٩٣٨ قـوانـيـنـى بـه نـفـع خـانواده گذرانيد و تك همسرى را به عنوان زناشويى رسمى كمونيستى پذيرفت

چند زنى براى يك مرد مى توانسته امتيازى شمرده شود، اما چند شوهرى هيچ وقت براى زن امـتـيـازى نـبوده و نخواهد بود. علت اين تفاوت اين است كه مرد طالب شخص زن است و زن طـالب قـلب مـرد و فداكاريهاى او. براى مرد مادامى كه شخص زن را در اختيار دارد اهميتى نـدارد كـه قـلب زن را از دسـت بـدهد. از اين رو مرد اهميتى نمى داده كه در چند زنى قلب و عـواطـف زن را از دسـت مـى دهد. ولى براى زن قلب و عواطف مرد اصالت دارد. اگر آن را از دست بدهد، همه چيز را از دست داده است

بـه عـبـارت ديـگـر، در امـر زنـاشويى دو عنصر دخالت دارد : يكى مادى و ديگرى معنوى عـنـصـر مادى زناشويى جنبه هاى جنسى آن است كه در جوانى در منتهاى اوج و غليان است و تـدريـجـا رو بـه كـاهش و آرامش مى رود. جنبه معنوى آن عواطف رقيق و صميمانه اى است كه مـيـان آنـهـا حـكـمـفرما مى شود و احيانا هر چه زمان مى گذرد نيرومندتر مى گردد. يكى از تـفـاوتـهـاى زن و مـرد ايـن اسـت كـه بـراى زن عـنـصـر دوم بـيـش از عـنـصـر اول اهـمـيـت دارد، بـرخـلاف مـرد. زنـاشـويى براى زن بيشتر جنبه معنوى دارد و براى مرد بيشتر جنبه مادى ، و لااقل جنبه مادى و معنوى زناشويى براى مرد مساوى است

گـذشـتـه از ايـنـهـا در مـقاله ٢٤ گفتيم و سخنان يك بانوى روان شناس اروپايى را نيز شاهد آورديم كه زن از آن نظر كه پرورش دهنده فرزند در رحم و دامن است ، حالات روانى مـخـصـوصـى دارد كه سخت او را به محبت و عواطف مهرآميز شوهر به عنوان پدر فرزندش نـيـازمـنـد مـى سازد. حتى ميزان محبت زن به فرزندان بستگى زيادى دارد به ميزان محبت و عـلاقـه مـرد بـه او بـه عـنـوان پـدر فـرزندش و به عنوان عاملى كه موجب به وجود آمدن فرزند شده است اين نياز زن منحصرا در تك شوهرى بر آورده مى شود.

عـليـهـذا مـقـايـسـه چـنـد شـوهـرى به چند زنى و تصور اينكه فرقى ميان چند زنى و چند شـوهـرى نـيـسـت و عـلت ايـنـكـه چـنـد زنـى در قـسـمـتـى از جـهـان مـعـمـول و مجرى شده است ، اين است كه مرد زورمندتر بوده است و علت اينكه زن نتوانسته است چند شوهرى را به عنوان يك امتياز براى خود حفظ كند ضعف و ناتوانى زن بوده است ، اشتباه فاحش است

خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسى و مدنى ايران مى گويد :

(قـانـون مدنى ماده ١٠٤٩ مى گويد : هيچ كس نمى تواند دختر برادر يا دختر خواهر زن را بـگـيـرد مـگـر با اجازه زن خود... زن اگر اجازه دهد شوى وى مى تواند دختر برادر يا خـواهـر او را بـگـيـرد. حـالا بايد ديد كه اگر اجازه ندهد چه مى شود؟ هيچ به اصطلاح آنـكـه عـوض دارد گله ندارد، مرد با ديگرى ازدواج مى كند. خوب ، حالا اگر قضيه را به عكس كنيم آن وقت چه خواهد شد؟ مثلا اگر بگوييم زن نمى تواند با پسر برادر يا پسر خواهر شوهر خود ازدواج كند (در همان حالى كه زن اين شوهر است ) مگر با اجازه شوهر، از شـنـيـدن ايـن سـخـن خـون رگـهـاى مـتعصب به جوش ‍ مى آيد و فرياد مى زنند اين پيشنهاد بـرخـلاف اصول انسانيت است و اصلا طبع و نهاد زن هم با آن مباينت دارد. در پاسخ بايد گـفـت تـنـهـا ايـن پـيـشـنـهـاد مـخـالف بـا اصـل بـردگـى زن اسـت هـمـچـنـانـكـه يـك مـال بـيـش از يـك مـالك نـدارد و يـا اگـر هـم داشـتـه بـاشـد مـحـصـول آن پـس از افـراز بـاز بـه يـك مـالك بر مى گردد، زن هم چون بنا به قوانين صـريـح و ضـمـنـى كـشـور مـا در حـكم اموال است از اين رو نبايد بيشتر از يك مالك داشته باشد...)

در آن كتاب مى گويد :

(مـا مـى تـوانـيـم بگوييم همچنانكه مرد تا چهار زن مى تواند داشته باشد، زن هم چون بـشـر اسـت و بـا مـرد بـرابـر، بـايـد بـتـواند حقوقى را كه او دارد دارا شود. نتيجه اين صـغـرى كـبرى منطقى براى مردان بسيار وحشت آور مى شود. اينجاست كه خون در رگهاى آنـان بـه جـوش مـى آيـد و بـا چـهـره اى بـرافـروخته و چشمانى آتشبار فرياد مى زنند : چـگـونه زن مى تواند بيش از يك شوهر داشته باشد؟ ما در پاسخ با سردى و آرامى مى گوييم : چرا مرد مى تواند بيش از يك زن داشته باشد؟

مـا در ايـنـجا نمى خواهيم ترويج فساد اخلاق كنيم ، و نمى خواهيم عفت و پاكدامنى زنان را نـاچـيـز و بـيـهوده بگيريم ، ولى مى خواهيم به مردان بفهمانيم كه درباره زن عقيده آنان چـنـانـكه مى پندارند بر پايه اى محكم و تزلزل ناپذير جاى ندارد. زن يكى است و مرد يكى هر دو با هم برابرند. اگر به مردان از لحاظ اينكه مردند حق داده شده است كه تا چـهـار زن بـگـيـرنـد، بـايـد زنـان هـم هـمـيـن حـق را داشـتـه بـاشند. اگر فرضا از لحاظ عقل تواناتر از مرد نباشد، بايد اذعان كرد كه تجلى روح و كيفيات نفسانى در زن ضعيف تر از مرد نيست .)

چـنـانـكـه مـلاحـظـه مـى فـرماييد در بيانات فوق هيچ فرقى ميان چند زنى و چند شوهرى گـذاشـتـه نـشـده اسـت جـز ايـنـكـه مـرد چـون زور داشـتـه اسـت بـه نـفـع خـود چند زنى را مـعـمـول داشـتـه اسـت ، بـرخـلاف زن كـه آزادى نـداشـتـه از چـنـد شـوهـرى كـه تـنـهـا اصل مخالف بردگى اوست دفاع كند. و نيز در بيانات فوق چنين بيان شده كه علت رواج چـنـد زنى و شكست چند شوهرى مالكيت مرد و مملوكيت زن بوده است مرد چون مالك زن بوده است مى توانسته است زنان متعدد يعنى اموال فراوان داشته باشد، اما زن چون مملوك بوده اسـت و مـملوك نمى توانسته است بيش از يك مالك داشته باشد از موهبت چند شوهرى محروم مانده است

اتـفـاقـا بـرخـلاف نـظـر خـانـم نـويـسـنـده ، پـذيـرش نـيـافـتـن چـنـد شـوهـرى خـود دليـل اسـت كـه مـرد بـه زن بـه چـشـم يـك مـال نـگـاه نـمـى كـرده اسـت ، زيـرا شـركـت در مـال و مـالك شـدن چـنـد نـفر يك مال را و استفاده مشترك از آن يكى از قوانين جارى و سارى بـشـرى در امـوال اسـت اگـر مـرد بـه زن بـه چـشـم يـك مـال نـگـاه مـى كـرد شـركـت در آن را جـايـز مـى شـمـرد، هـمـچـنـانـكـه شـركـت در مـال و اسـتـفـاده مـشـتـرك از آن را جـايـز شـمـرده اسـت در كـجـاى دنـيـا مـعـمـول است كه مال بيشتر از يك مالك نمى تواند داشته باشد تا قانون تك شوهرى را ناشى از آن بدانيم ؟

مـى گـويـنـد چـون مـرد يـكـى است و زن يكى ، بايد حقوق برابر داشته باشند. چرا مرد بتواند از حقوق چند زنى بهره مند شود و زن نتواند از حق چند شوهرى استفاده كند؟

مى گويم اشتباه شما همين جاست كه خيال كرده ايد تعدد زوجات جزء حقوق مرد است و تعدد شـوهر جزء حقوق زن ، در صورتى كه تعدد زوجات جزء حقوق زن است و تعدد شوهر نه جـزء حـقـوق مـرد اسـت و نـه جـزء حـقـوق زن ، هـم بـرخـلاف مـصالح و منافع مرد است و هم برخلاف مصالح و منافع زن ما بعدا ثابت خواهيم كرد كه قانون تعدد زوجات در اسلام بـه مـنـظـور احـيـاء و احـقاق حقوق زن وضع شده است و اگر بنا بود جانب مرد رعايت شود اسلام همان كارى را مى كرد كه دنياى غرب كرده است ؛ به مرد حق استفاده و بهره بردارى از زنـان ديـگر جز زن او مى داد ولى هيچ تعهدى براى مرد به نفع زن و فرزندان او به عـنـوان هـمـسر قانونى و فرزندان قانونى قائل نمى شد. چند شوهرى به نفع زن نبوده كه حقى از او سلب شده باشد.

مـى گـويـنـد مـى خـواهـيـم بـه مـردان بفهمانيم كه عقايد آنها درباره زن آنچنانكه خود مى پندارند محكم و تزلزل ناپذير نيست

از قـضـا آنـچـه مـا مى خواهيم همين است ما در مقالات آينده مبناى نظر اسلام را درباره تعدد زوجات خواهيم گفت از اين نويسنده و هر صاحب نظر ديگر ملتمسانه طلب مى كنيم ببينند و نـظـر بـدهـنـد كـه آيـا نـظـر اسـلام مـبـتـنـى بـر يـك اصل تزلزل ناپذير است يا نه من قول شرف مى دهم اگر كسى توانست خللى در مبناى نـظـر اسـلامـى راجع به اين مساءله پيدا كند، من از تمام گفته هاى خود در زمينه حقوق زن صرف نظر مى كنم

علل تاريخى تعدد زوجات(٢)

مقدمه هوسرانى و تسلط بى چون و چراى مرد، به تنهايى براى پيدايش رسم (چند زنى ) كـافـى نيست ؛ حتما علل و عوامل ديگر نيز دخالت داشته است زيرا براى مرد هوسران راه سهلتر و بى دردسرتر از چند زنى اين است كه حس ‍ تنوع طلبى خود را از راه زن بازى آزاد و رفـيـقـه و مـعـشـوقه گيرى ارضاء كند، بدون آنكه زن مورد نظر خود را به عنوان (هـمـسـرى ) بـپـذيـرد و نـسـبـت بـه فـرزنـدان احتمالى او تعهد و مسؤ وليتى به عهده بگيرد.

از ايـن رو در اجـتـمـاعـاتـى كـه چـنـد زنى معمول بوده است يا موانع اخلاقى و اجتماعى راه معشوقه گيرى و زن بازى آزاد را براى مرد هوسباز بسته بوده است و مرد هوسباز مجبور بوده غرامت تنوع طلبى خود را با بهاى قبول همسرى قانون زن مورد استفاده خود و پدرى فـرزنـدانـش بـپـردازد، و يـا بـايـد فرض كنيم علل ديگرى (جغرافيايى يا اقتصادى يا اجتماعى ) غير از هوسبازى و تنوع طلبى مرد در كار بوده است

عوامل جغرافيايى

مـنـتـسـكـيـو و گـوسـتـاولوبـون اصـرار زيـادى دارنـد كـه عـلل جـغـرافـيـايى را دخالت دهند. به عقيده اين مفكران ، آب و هواى مشرق زمين مقتضى رسم تـعـدد زوجـات بـوده است در آب و هواى مشرق زمين زن زودتر بالغ مى شود و هم زودتر پير مى شود و از اين جهت مرد به زن دوم و سوم احتياج پيدا مى كند. به علاوه ، مرد پرورده آب و هـواى مـشرق زمين از لحاظ نيروى جنسى طورى است كه يك زن نمى تواند او را اقناع كند.

گوستاو لوبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب مى گويد :

(رسـم مـذكـور رسـم تـعـدد زوجـات فـقط بر اثر آب و هواى مشرق و در نتيجه خصايص نژادى و علل و اسباب ديگرى كه به طرز زندگانى مشرق مربوط بوده پيدا شده است ، نه اينكه مذهب آن را آورده باشد. و معلوم است آب و هوا و خصايص قومى از جمله عواملى است كـه فـوق العـاده قـوى و مـؤ ثـر بـوده و حـتـى ما لازم هم نمى دانيم كه راجع به آن زياد قـلمـ فـرسـايـى كنيم به علاوه ، اصل طبيعت و ساختمان مخصوص زنان مشرق و لزوم حضانت طفل و امراض و عوارض و غيره ، آنها را اغلب مجبور ساخته كه از شوهر كناره گيرى اختيار كـنـنـد، و چـون آب و هـواى مـشـرق و جـبـلت قـومـى طـورى اسـت كـه بـراى مـرد تـحـمـل اين كناره جويى موقت غالبا غير ممكن بوده لهذا تعدد زوجات لزوم پيدا نموده است .)

منتسكيو در روح القوانين مى گويد :

در كـشـورهايى كه داراى آب و هواى گرم مى باشند زنها در سنين هشت و نه و ده سالگى بالغ هستند و بعد از اين كه شوهر كردند بارور مى شوند، به طورى كه مى توان گفت در كشورهاى گرمسير ازدواج و باروى زنها بلافاصله پشت هم صورت مى گيرد.

پـريـدو در شرح حال پيغمبر اسلام مى گويد كه آن حضرت در پنج سالگى خديجه را بـه حـباله نكاح در آورد و در هشت سالگى با وى همخواب شد. اين است كه زنها كشورهاى گـرمـسـيـر در بـيـسـت سـالگى پير هستند و هنگامى كه تازه مى خواهند عقلشان به طرف كـمـال بـرود پـيـر شـده انـد... در كـشـورهـايـى كـه هـوا مـعتدل است ، نظر به اينكه زيبايى زنها مدتى باقى مى ماند و ديرتر به حد بلوغ مى رسـنـد و وقـتـى كـه ازدواج مـى كـنند به واسطه زيادى سن تجربياتى دارند و در موقع بـچـه دار شـدن مقدارى از سن آنها گذشته و زن و شوهر تقريبا در يك سن و در يك موقع پـيـر مـى شـونـد، اين است كه مساواتى بين زن و مرد برقرار شده و مردها بيش از يك زن نمى گيرند...

بـنـابـرايـن قـانـون مـنـع تـعـدد ازدواج در اروپـا و مـجـاز كـردن ايـن عمل در آسيا مربوط به مقتضيات آب و هواست ...)

ايـن تـوجـيه به هيچ وجه صحيح نيست ، زيرا اولا رسم تعدد زوجات در مشرق زمين منحصر بـه مـنـاطـق گـرمـسـيـر نـبـوده اسـت در ايـران بـا ايـنـكـه از لحـاظ آب و هـوا مـعـتـدل اسـت ، از قـبـل از اسـلام تعدد زوجات معمول بوده است اينكه منتسكيو مى گويد در مـنـاطـق گـرمـسـيـر زنـان در بـيـست سالگى پير مى شوند، گزافه اى بيش نيست از آن گزافه تر اينكه به نقل از پريدو مى گويد : پيغمبر اسلام در پنج سالگى خديجه را به عقد خويش در آورد و در هشت سالگى با وى زفاف كرد، در صورتى كه همه مى دانند پـيـغـمـبـر اسـلام در بـيـسـت و پـنـج سـالگـى بـا خـديـجـه كـه در آن وقـت چهل سال از سنش مى گذشت ازدواج كرد.

ثـانـيـا اگـر زود پير شدن زن و غليان نيروى جنسى مرد موجب اصلى اين كار بوده است ، چـرا مـردم مـشـرق زمـيـن هـمـان راه مـردم مـغـرب زمـيـن را در قرون وسطى و قرون جديد پيش نـگـرفـتـنـد و بـه جاى تعدد زوجات طبيعت خود را با فحشاء و زن بازى آزاد اقناع نكردند؟ زيـرا در مـغـرب زمـين به قول گوستاولوبون رسم وحدت زوجه رسمى است كه فقط در كتابهاى قانون درج است و در معاشرتهاى مغرب زمين اثرى از آن نيست

و بـاز بـه قـول او در مـشـرق زمـيـن تـعـدد زوجـات بـه شكل قانونى يعنى قبول تعهد همسرى نسبت به زن و مسؤ وليت پدرى نسبت به فرزندان او وجـود داشـتـه اسـت و در مـغـرب زمـيـن بـه شـكـل سـالوسـانـه و غـير قانونى يعنى به شـكـل مـعشوقه بازى و رفيقه بازى بدون قبول تعهد همسرى نسبت به زن و تعهد پدرى نسبت به فرزندان او.