نظام حقوق زن در اسلام

نظام حقوق زن در اسلام0%

نظام حقوق زن در اسلام نویسنده:
گروه: زنان

نظام حقوق زن در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهید مرتضی مطهری
گروه: مشاهدات: 19908
دانلود: 2695

توضیحات:

نظام حقوق زن در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 136 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19908 / دانلود: 2695
اندازه اندازه اندازه
نظام حقوق زن در اسلام

نظام حقوق زن در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

وضع چند همسرى در مغرب زمين

مـن در ايـنـجـا لازم مـى دانـم شـرح مـخـتـصـرى از وضـع چـنـد هـمـسـرى بـه شـكـل مـغـرب زمـيـنـى در قـرون وسـطـى از زبـان يـكـى از مـورخـان مـحـقـق مـغـرب زمـيـن نـقل كنم تا خوانندگان محترم و همه كسانى كه مشرق زمين را به نام تعدد زوجات و احيانا بـه نـام حـرمـسـرادارى مـورد انـتـقاد قرار مى دهند و آن را مايه سرافكندگى مشرق زمين در مـقـابل مغرب زمين مى شمارند، بدانند كه آنچه در مشرق زمين وجود داشته ، با همه معايب و جـنـبـه هـاى نـنگين آن نسبت به جرياناتى كه از اين نظر در مغرب زمين مى گذشته ، هزار درجه فضيلت دارد.

ويـل دورانـت در جـلد ١٧ تـاريـخ تـمدن فصلى دارد تحت عنوان (سستى اخلاق ). در اين فـصـل وضـع اخـلاق عـمـومـى را در ايـتـاليـا در دوره رنـسـانـس شـرح مـى دهـد. تـمـام ايـن فـصـل كـه در يـازده قـسـمـت ذكـر شـده ، خواندنى است من خلاصه اى از آنچه تحت عنوان (اخـلاق در روابـط جـنـسـى ) ضـمـن ايـن فـصـل آمـده اسـت نقل مى كنم

ويـل دورانـت اول مـقـدمـه كوتاهى ذكر مى كند و مثل اينكه با اين مقدمه قبلا مى خواهد معذرت خواهى كرده باشد.

مقدمتا چنين مى گويد :

(حال با پرداختن به اخلاقيات مردم غير روحانى و با آغاز از روابط جنسى ، بايد نخست متذكر شويم كه مرد ذاتا طبيعت چند همسرى دارد، و فقط نيرومندترين قيود اخلاقى ، ميزان مـنـاسـبـى از فـقـر و كـار سـخـت و نـظـارت دائمـى زوجـه مـى تـوانـد يك همسرى را به او تحميل كند).

آنگاه به اصل مطلب پرداخته مى گويد :

(مـعـلوم نـيـست زناى محصنه در قرون وسطى كمتر بوده است تا رنسانس ، و همان گونه كه در قرون وسطى زنا با بهادرى تلطيف مى شد به همان طريق در دوره رنسانس در ميان طبقات تحصيل كرده با آرمانى ساختن ظرافت و سحر آميزى روحى زن تربيت شده نرمش مى يـافـت دخـتـران خـانـواده هـاى اصـيـل تـا حـدى از مـردانى كه با خاندان خودشان تعلق نـداشـتـنـد نـسـبـتـا مـجزا نگه داشته مى شدند. مزاياى عفت پيش از زناشويى جدا به آنان تـعـليـم داده مـى شد. گاه اين تعليم چنان مؤ ثر مى افتاد كه بنا به روايت ، زن جوانى پـس از تـجـاوزى كـه به ناموسش شد خود را در آب غرق كرد. آن زن بى شك منحصر به فرد بوده است زيرا پس از مرگ او اسقفى درصدد بر آمد تا مجسمه اى از او برپا كند.

مـاجـراهـاى قـبـل از ازدواج مـى بـايـسـت قـابـل مـلاحـظـه بـاشـد. والا مـشـكـل بـتـوان بـراى اطفال نامشروع بيشمارى كه در هر يك از شهرهاى ايتالياى رنسانس يافت مى شد دليلى جست فرزند حرامزاده نداشتن امتيازى به شمار مى رفت اما داشتن آن نـنـگ فـاحـشـى نـبـود. مـرد مـعـمـولا بـه هنـگـام ازدواج زن خـود را تـرغـيـب مـى كـرد كـه طـفـل حـرامـزاده خـويـش را بـه خـانه بياورد تا با ساير فرزندان آن مرد پرورش يابد. حـرامـزاده بـودن از قـدر كـسـى نـمـى كـاست داغى كه جامعه بر آن مى زد چندان مهم نبود. وانـگـهـى مـشـروعـيـت را مـى شد با رشوه دادن به يكى از اعضاى كليسا به دست آورد. در نـبودن وارثان مشروع يا ذى صلاحيت پسران حرامزاده ، ممكن بود به ملك يا حتى به تاج و تـخـت بـرسـنـد. هـمـان گـونـه كـه فـرنـتـه اول وارث سـلطـنـت الفـونـسـوى اول پادشاه ناپل و لئونللودسته جانشين نيكولوى سوم امير فرارا شد. وقتى كه پيوس دوم در سـال ١٤٥٩ بـه فـرار آمـد، مـورد پـذيـرايـى هـفـت شـاهـزاده قـرار گرفت كه همه نـامـشـروع بـودنـد. رقـابـت حـرامـزادگـان با حلال زادگان منشاء مهمى از كشیكشهاى دوره رنـسـانـس بـود... اما در مورد همجنس گرايى بايد بگوييم كه تقريبا يك قسمت اجبارى از احياى رسوم يونان باستان بود...

سـان برناردينو موارد اين عمل شنيع را در ناپل چندان زياد ديد كه شهر را به سرنوشت سـدوم و عـمـوره تهديد كرد. آرتينو اين انحراف را در رم نيز به همان اندازه شايع يافت در مـورد فحشاء نيز مى توانيم همين گونه سخن بگوييم بنا بر روايت اينفسورا كه دوسـت مـى داشـت آمـار خـود را در رم پـاپ نـشـيـن سـنـگـيـن تـر سـازد. بـه سال ١٤٩٠ در ميان نفوس نود هزار نفرى رم ٦٨٠٠ روسپى ثبت شده وجود داشت و اين رقم البـتـه شـامـل روسـپـيـان مـخـفـى و غـيـر رسـمـى نـمـى شـد. در ونـيـز طـبـق آمـار سال هزار و پانصد و نه ، ١١٦٥٤ فاحشه در ميان نفوس سيصد هزار نفرى آن شهر وجود داشـت در قـرن پـانـزدهـم دخـتـرى كه در ١٥ سالگى هنوز به شوهر نرفته بود ننگ خـانـواده بـه شـمار مى رفت در سده شانزدهم (سن ننگين ) به هفده سالگى رسانده شـد تـا تـحـصيلات عاليتر را براى دختر ممكن سازد. مردان كه از تمام مزايا و تسهيلات فـحـشـاء بـرخـوردار بـودنـد، فـقط در صورتى مجذوب ازدواج شدند كه برايشان جهاز مــتـنـابـهـى بـيـاورد... بـنـابـر آيـيـن ازدواج قـرون وسطايى چنين انتظار مى رفت كه در مـراحل مختلف دوران زناشويى ، عشق ميان زن و مرد نضج گيرد، چنانكه در شادى و اندوه ، خـوشـبـخـتـى و بدبختى شريك يكديگر باشند و ظاهرا در بسيارى از موارد چنين انتظارى بر آورده مى شد... با اين حال زناى محصنه رايج بود. چون بيشتر ازدواجهاى طبقات عالى ، اتحادى ديپلماتيك به خاطر منافع سياسى و اقتصادى بود، بسيارى از شوهران خود را بـه داشـتـن مـعـشوقه اى ذى حق مى دانستند و زن گرچه ممكن بود از اين امر اندوهگين شود، معمولا ديده بر آن مى بست يا لب نمى گشود.

در مـيـان طـبـقـات مـتـوسـطه ، برخى از مردان گمان داشتند كه زنا تفريح مشروعى است مـاكياولى و دوستانش ظاهرا از داستان هايى كه درباره بى وفاييهاى خود با يكديگر رد و بـدل مـى كـردنـد نـاراحـت نـمى شدند. وقتى كه در اين موارد زن با تقليد از شوى خود انـتـقـام مـى گـرفـت ، شوهر غالبا بر عمل او چشم مى پوشيد و كلاه غيرت را بالاتر مى كشيد.)

آرى ، ايـن بـود نمونه اى از زندگى مردمى كه همواره تعدد زوجات را بر مشرق يك گناه نـابـخـشـودنـى مـى شـمـارنـد و احـيـانـا آب و هـواى مـشـرق زمـيـن را مـسـؤول ايـن عـمـل به اصطلاح غير انسانى ! مى دانند و اما آب و هواى سرزمين آنها به هيچ وجه به آنها اجازه بى وفايى به زن و تخطى از تك همسرى نمى دهد!

ضـمـنـا ايـن نـكـتـه نـيز ناگفته نماند كه نبودن تعدد زوجات به صورت مشروع در ميان غـربـيـهـا، چـه خـوب و چـه بـد، مـربـوط بـه مـذهـب مـسـيـح نـيـسـت در اصـل ديـن مـسـيـح ، نـصـى بـر مـنـع تـعـدد زوجات نيست ، بلكه چون حضرت مسيح مقررات تورات را تاءييد كرده است و در تورات تعدد زوجات به رسميت شناخته شده است ، بايد بـگـوييم در اصل دين مسيح تعدد زوجات تجويز شده است حتى گفته مى شود كه قدماى مـسـيـحـيـون داراى زوجـات مـتـعـدد بوده اند. پس خوددارى غرب از تعدد زوجات به صورت شرعى و قانونى ، علت يا علل ديگرى داشته است

عادت ماهانه

بـعـضـى ديـگـر بـيمارى ماهانه زن و عدم آمادگى او را براى تمتع مرد در مدت بيمارى ، هـمـچـنـيـن خـسـتگى زن از فرزند زاييدن و ميل او به كناره گيرى از زندگى زناشويى و رسيدگى به غذا و پرورش فرزندان را منشاء تعدد زوجات دانسته اند.

ويل دورانت مى گويد :

در اجـتـماعات ابتدايى ، زنان به سرعت پير مى شوند و به همين جهت خود غالبا مردان را بـه زنـاشـويـى جـديـد تشويق مى كردند تا بتوانند مدت درازترى غذاى كودكان خود را تـاءمـيـن كـنـنـد و در عـيـن حـال فـاصـله مـيـان دوره هـاى حـمـل خـود را طـولانـى تـر سـازنـد بـى آنـكـه از مـيـل مـردان در تـوليـد نـسـل و دفـع شـهـوت خـود چـيـزى بـكـاهـنـد. غـالبـا ديـده شـده كـه زن اول ، شـوهـر خـود را تـرغيب مى كرده است تا زن تازه بگيرد كه كار او سبكتر شود و زن تازه براى خانواده اطفال ديگرى بياورد و بهره بردارى و ثروت زيادتر شود.)

بدون شك بيمارى ماهانه زن و همچنين خستگى او از فرزند زادن ، زن و مرد را از لحاظ امر جنسى در وضع نامشابهى قرار مى دهد و سبب مى گردد كه مرد كم و بيش رو به سوى زن ديگر بياورد. اما هيچيك از دو علت بالا به تنهايى موجب رسم تعدد زوجات نمى شود، مگر آنـكه يك مانع اخلاقى يا اجتماعى براى مرد وجود داشته باشد كه نتواند هوس خود را با مـعـشـوقـه گـيـرى ، و زن بـازى آزاد تـسـكـيـن دهـد. پـس هـر يـك از دو عـامـل فـوق هـر زمـان دخـالت داشـتـه انـد، در زمـيـنـه اى بـوده كـه مـرد آزادى كامل در هوسبازى نداشته است

محدود بودن دوره فرزندزايى زن

بـه عـقـيده بعضى محدود بودن سن زن از نظر توليد فرزند برخلاف مرد، و رسيدن او به سن (يائسگى ) يكى از علل پيدايش رسم تعدد زوجات بوده است احيانا زنى به اين سن مى رسيده است ، در حالى كه به قدر كافى براى مرد فرزند نياورده بوده است ، يا فرزندان قبلى تلف شده بودند.

مـيـل مـرد بـه داشـتـن فـرزنـد بـه عـلاوه عـدم مـيـل او بـه طـلاق زن اول سـبـب شـده كـه مـرد بـه دنـبـال زن دوم يـا سـوم بـرود، هـمـچـنـانـكـه نـازا بـودن زن اول عامل ديگرى براى رو آوردن مرد به ازدواج ثانوى بوده است

عوامل اقتصادى

بـراى تـعـدد زوجات ، ريشه هاى اقتصادى نيز ذكر كرده اند و گفته اند در دوران قديم ، برخلاف امروز، زن و فرزند زياد از لحاظ اقتصادى به نفع مرد بوده است مرد از زنان و فـرزنـدان خـود مانند بردگان كار مى كشيده است و احيانا فرزندان خود را مى فروخته است منشاء بردگى بسيارى از افراد، اسارت در جنگ نبوده است ، بلكه پدران آنها، آنها را به بازار آورده و فروخته اند.

ايـن جـهـت مـى تـوانـد عـلت تـعـدد زوجـات واقـع شـود، زيـرا مـرد تـنـهـا بـا قبول همسرى رسمى زن مى تواند از مزيت كثرت اولاد بهره مند شود. معشوقه گيرى و زن بازى آزاد نمى تواند اين مزيت را براى مرد تاءمين كند. ولى چنانكه مى دانيم اين علت را به همه مواردى كه تعدد زوجات وجود داشته است نمى توان تعميم داد.

فـرضـا مـلل ابـتـدايـى بـه ايـن مـنـظـور زنـان مـتـعـدد مـى گـرفـتـه انـد، هـمـه مـلل ايـنـطـور نـبـوده انـد. در دنـيـاى قـديـم رسـم تـعـدد زوجـات درمـيـان طـبـقـاتـى معمول بود كه با تجمل و تعين و تشخص زندگى مى كردند و معمولا پادشاهان ، اميران ، سـرداران ، روحـانـيـون و بـازرگـانـان مـتـعين زنان متعدد داشته اند و چنانكه مى دانيم اين طبقات از وجود زنان و فرزندان زياد خود بهره اقتصادى نمى برده اند.

عامل عدد و عشيره

عـلاقـه بـه كـثـرت فـرزنـد و تـوسـعـه نـفـوس فـامـيـل نـيـز بـه نـوبـه خـود عـامـل ديگرى بوده براى تعدد زوجات يكى از جهاتى كه زن و مرد را در وضع متفاوتى قـرار مـى دهـد اين است كه عدد فرزندانى كه يك زن مى تواند توليد كند بسيار معدود و مـحـدود اسـت ، خـواه تـك شـوهـر بـاشد يا چند شوهر، اما عدد فرزندانى كه مرد مى تواند توليد كند بستگى دارد به تعداد زنانى كه در اختيار دارد، ممكن است يك مرد به تنهايى از صدها زن ، هزارها فرزند از نسل خود توليد كند.

در دنـيـاى قـديـم بـرخـلاف دنـيـاى امـروز عـدد و عـشـيـره عـامـل اجـتـمـاعـى مـهـمـى بـه شـمـار مـى رفـتـه اسـت قـبـايـل و طـوايـف از هر وسيله اى براى تكثير عدد و جلوگيرى از كاهش آن استفاده مى كرده انـد. يـكى از افتخارات آن مردم افتخار به كثرت عدد افراد قبيله بوده است بديهى است كه تعدد زوجات يگانه وسيله تكثير عدد بوده است

فزونى عدد زنان بر مردان

آخـريـن عـامـل تـعـدد زوجـات كه ضمنا مهمترين عوامل است ، فزونى عدد زنان بر عدد مردان بـوده است مواليد دختران از مواليد پسران زيادتر نبوده و نيست احيانا اگر در برخى سـرزمينها مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر است ، در بعضى سرزمين هاى ديگر برعكس اسـت ، مـواليـد پـسر از مواليد دختر افزونتر است چيزى كه همواره سبب مى شود كه عدد زنـان آمـاده ازدواج از عـدد مردان آماده ازدواج بيشتر باشد اين است كه تلفات مرد هميشه از تـلفـات زن بـيـشـتـر بـوده و هـسـت كثرت تلفات مرد همواره سبب شده و مى شود كه در صـورت تك همسرى ، گروه فراوانى از زنان از داشتن شوهر قانونى و خانه و زندگى و فرزند مشروع محروم بمانند. در اينكه در اجتماعات ابتدايى اين طور بوده بحثى نيست قبلا از ويل دورانت نقل كرديم كه :

(در اجتماعات ابتدايى به واسطه اشتغال مردان به جنگ و شكار، زندگى مرد در معرض خطر بود و به همين جهت مردان بيشتر از زنان تلف مى شدند. فزونى عده زنان بر مردان سـبـب مـى شـد كـه يـا تـعـدد زوجـات رواج پـيـدا كـنـد و يـا عـده اى از زنـان بـه حال عزوبت به سر برند.)

بررسى علل و عوامل

عـللى را كـه از لحـاظ تـاريـخى مى توان مبداء و منشاء چند زنى فرض كرد همينهاست كه گـفـتـه شـد. امـا چـنـانـكـه مـلاحـظـه شـد بـعـضـى از ايـن علل در واقع علت نبوده و بى جهت در رديف علل تعدد زوجات ذكر شده است ، مانند آب و هوا. از اين يك كه بگذريم به سه نوع علت بر مى خوريم :

نـوع اول : آن كـه در روآوردن مـرد بـه تـعـدد زوجات تاءثير داشته ، بدون آنكه مجوزى براى مرد شمرده شود، فقط جنبه زور و ظلم و استبداد داشته است علت اقتصادى كه قبلا ذكـر شـد از ايـن قـبـيـل اسـت .بـديـهـى اسـت كه فروختن فرزند يكى از وحشيانه ترين و ظـالمـانـه تـريـن كـارهـاى بـشرى است و تعدد زوجاتى كه به خاطر اين هدف وحشيانه و ظالمانه باشد مانند خود آن عمل نامشروع است

نوع دوم : آن علل از جنبه حقوقى قابل مطالعه است و مى تواند (مجوزى ) براى مرد يا بـراى اجـتـمـاع شـمـرده شـود، از قـبـيـل نـازا بودن زن يا يائسه شدن او و احتياج مرد به فـرزنـد يـا نـيـازمـنـدى قـبـيـله يـا كـشـور بـه كـثـرت نـفـوس بـه طـور كـلى عـلل طـبـيعى كه زن و مرد را از لحاظ ارضاء جنسى و يا از لحاظ توليد فرزند در وضع نامساوى قرار مى دهد مى تواند از جنبه حقوقى (مجوز) تعدد زوجات محسوب شود.

امـا در مـيـان عـلل گـذشـتـه نـوع سـومـى هست كه اگر فرض كنيم در دنياى گذشته وجود داشـتـه و يـا در دنـيـاى امـروز وجود دارد، بيش از آن است كه فقط (مجوز) تعدد زوجات بـراى مـرد يـا اجتماع محسوب گردد بلكه موجب (حقى ) است از جانب زن و موجب تكليفى اسـت بـه عـهـده مرد و اجتماع آن علت ، فزونى عدد زن بر مرد است اگر فرض كنيم در گـذشـتـه يـا زمان حاضر عدد زنان آماده به ازدواج بر عدد مردان آماده به ازدواج فزونى دارد بـه طورى كه اگر تك همسرى تنها صورت قانونى ازدواج باشد گروهى از زنان بى شوهر از تشكيل زندگى خانوادگى محروم مى مانند، چند زنى به عنوان (حقى ) از زنـان مـحـروم و (تـكـليـفـى ) بـه عـهـده مـردان و زنـان متاءهل محسوب مى شود.

حـق تـاءهـل از طبيعى ترين حقوق بشرى است هيچ بشرى را از اين حق به هيچ نامى و تحت هـيـچ عنوانى نمى توان محروم كرد. حق تاءهل حقى است كه هر فرد بر اجتماع خود پيدا مى كند. اجتماع نمى تواند كارى بكند كه نتيجتا گروهى از اين حق محروم بمانند.

هـمـان طـورى كـه حـق كـار، حق خوراك ، حق مسكن ، حق تعليم و تربيت ، حق آزادى جزء حقوق اصلى و اولى بشر شمرده مى شود و به هيچ وجه و هيچ عنوان نمى توان از او سلب كرد، حـق تـاءهـل نـيـز يك حق طبيعى است و نظر به اينكه در صورت فزونى عدد زنان آماده به ازدواج ، از مـردان آمـاده بـه ازدواج قانون انحصار ازدواج به تك همسرى با اين حق طبيعى منافى است ، پس اين قانون برخلاف حقوق طبيعى بشر است

ايـنـهـا مـربـوط بـه گـذشـتـه اسـت در زمـان حـاضـر چـه بـايـد گـفـت ؟ آيـا عـلل (مـجـوز) تـعـدد زوجـات و هـمچنين علتى كه تعدد زوجات را به عنوان (حق ) زن رسـمـيـت مـى دهـد، در ايـن زمـان وجـود دارد يـا خـيـر؟ بـه فـرض ايـنـكـه ايـن علل وجود داشته باشد، از جنبه حق زن سابق چه بايد گفت ؟

حق زن در چند همسرى

مقدمه عـلل شـكـست چند شوهرى و رواج چند زنى را شرح داديم روشن كرديم كه در پيدايش چند زنـى عـلل گـونـاگـونـى تـاءثـيـر داشـتـه اسـت بـعـضـى از آن عـلل از روحـيـه تـحـكم و استبداد جنس مرد سرچشمه گرفته است و بعضى ديگر ناشى از تـفـاوت وضـع طـبـيـعـى زن و مـرد از لحـاظ سنين استعداد توليد فرزند و قابليت تعداد توليد فرزند بوده است و مى توانسته (مجوزى ) براى چند زنى مرد به شمار رود. امـا عـلت خـاصـى همواره در طول تاريخ در كار بوده كه چند زنى را به عنوان (حقى ) بـراى زن و (وظيفه اى ) براى مرد ايجاب مى كرده است آن ، فزونى نسبى عدد زنان آماده به ازدواج از عدد مردان آماده به ازدواج است

مـا بـراى ايـنـكـه از درازى سـخـن خـوددارى كـنـيـم ، از بحث درباره علتهايى كه ممكن است (مـجوز) تعدد زوجات براى مرد محسوب شود خوددارى مى كنيم ؛ سخن را محدود مى كنيم بـه عـلتـى كـه اگـر وجود داشته باشد تعدد زوجات به صورت (حقى ) براى طبقه نسوان در مى آيد.

بـراى اثـبـات اين مدعا دو مقدمه بايد روشن شود : يكى اينكه ثابت شود طبق آمار قطعى و مـسـلم ، عده زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ازدواج فزونى دارد. ديگر اگر چنين چيزى وجـود پـيـدا كند، از جنبه حقوق بشرى و انسانى موجب حقى مى شود براى زنان محروم بر عهده مردان و زنان متاءهل

اما از نظر اول خوشبختانه در دنياى امروز آمار نسبتا صحيحى در اين زمينه وجود دارد. همه كـشـورهـاى جـهـان در هـر چـند سال يك بار سرشمارى مى كنند. در اين سرشماريها كه در كشورهاى پيشرفته به صورت دقيقى صورت مى گيرد، نه تنها عدد مجموع جنس ذكور و مـجـموع جنس اناث به دست مى آيد، بلكه نسبت عدد دو جنس در سنين مختلف به دست مى آيد. مـثـلا روشـن مى گردد كه عدد پسران از بيست ساله تا بيست و چهار ساله چقدر است و عدد دخـتـران از عـدد بـيـسـت ساله تا بيست و چهار ساله چقدر است ، همچنين در ساير سنين عمر. سازمان ملل متحد در سالنامه هاى جمعيت شناسى خود همواره اين آمار را منتشر مى كند و ظاهرا تـاكـنـون شـانـزده نـشـريه در اين زمينه منتشر كرده است آخرين نشريه مربوط است به سال ١٩٦٤ كه در سال ١٩٦٥ منتشر شده است

البـتـه قـبـلا بـايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه براى مدعاى ما كافى نيست كه بـدانـيـم مـجـموع عدد جنس ذكور مردم يك كشور چقدر است و مجموع عدد اناث آنها چقدر. آنچه مفيد و لازم است اين است كه بدانيم نسبت مردان و زنان آماده به ازدواج چه نسبت است غالبا نسبت مردان و زنان آماده به ازدواج با نسبت مجموع جنس ذكور و جنس اناث متفاوت است ، و اين دو عـلت دارد : يـكـى ايـنـكـه دوره بلوغ دختران قبل از دوره بلوغ پسران است به همين جهت معمولا در قوانين جهان سن قانونى دختران از سن قانونى پسران پايين تر است و عملا در همه جهان اكثريت قريب به اتفاق ازدواجها ميان مردان و زنانى صورت مى گيرد كه مردان به طور متوسط پنج سال از زنان بزرگترند.

عـلت ديـگر كه علت اساسى است و مهمتر است اين است كه با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر نيست و احيانا در بعضى كشورها مواليد پسر بيشتر است ، همواره به واسطه اينكه تلفات جنس ذكور از تلفات جنس اناث بيشتر است ، در سنين ازدواج توازن به هم مى خـورد؛ گـاهـى بـه صـورت فـاحشى تفاوت پيدا مى شود و عدد زنان آماده ازدواج بر عدد مـردان آمـاده ازدواج بـه مـقـيـاس وسـيعى فزونى مى گيرد. و لهذا ممكن است مجموع عدد جنس ذكـور يـك كـشـور بـا عـدد جـنـس اناث آن مساوى يا از آن بيشتر باشد، اما در طبقه آماده به ازدواج يعنى طبقه اى كه به سن قانونى ازدواج رسيده اند كار بر عكس بوده باشد.

ايـن مـطـلب از آمـارى كـه در آخـريـن نـشـريـه جـمـعـيـت شـنـاسـى سـازمـان مـلل مـتحد مربوط به سال ١٩٦٤ درج شده كاملا روشن است مثلا در جمهورى كره طبق آمار اين نشريه مجموع جمعيت ٦٣٥ / ٢٧٧ / ٢٦ نفر است از اين مجموع ٢٨٩ / ١٤٥ / ١٣ نفر از جـنـس ذكـورنـد و ٣٤٦ / ١٣٢ / ١٣ نفر از اناث ؛ يعنى در مجموع جمعيت عدد ذكور ١٢٩٤٣ نـفـر بـيـش از انـاث اسـت ايـن نـسـبـت در اطـفـال كـمـتـر از يـك سـاله و اطفال يك ساله تا چهارساله و از پنج ساله تا نه ساله و از دوازده ساله تا چهارده ساله و از پانزده ساله تا نوزده ساله همچنان محفوظ است

آمـار نـشان مى دهد كه در همه اين سنين تعداد ذكور بيش از اناث است اما از بيست ساله تا بـيـسـت و چهارساله اين نسبت عوض مى شود. مجموع عدد ذكور در اين سنين ٣٦٤ / ٠٨٣ / ١ نـفـر اسـت و مـجـموع اناث ٠٥١ / ١١١ / ١ نفر است از اين سنين به بالا كه سنين ازدواج قانونى زنان و مردان است هر چه بالا برويم عدد جنس اناث بيش از عدد جنس ذكور است

تـازه جـمـهورى كره وضع استثنايى دارد كه در مجموع جمعيت عدد ذكور بيش از اناث است اكـثـريـت قريب به اتفاق كشورها نه تنها در سنين ازدواج عدد جنس اناث بيش از جنس ذكور اسـت ، در مـجـمـوع جـمـعيت نيز عدد اناث بيش ‍ از ذكور است مثلا در كشور جمهورى شوروى مـجـمـوع جـمـعـيـت ٠٠٠ / ١٠١ / ٢١٦ است و از اين مجموع ٠٠٠ / ٨٤٠ / ٩٧ از جنس ذكور و ٠٠٠ / ٢٦١ / ١١٨ از جـنـس انـاث اسـت و ايـن تـفـاوت در سـنـيـن قـبل از ازدواج و همچنين سنين ازدواج ، يعنى از بيست ساله تا بيست و چهار ساله و از بيست و پـنـج سـاله تا بيست و نه ساله و از سى ساله تا سى و چهار ساله و همچنين تا هشتاد ساله و هشتاد و چهار ساله ، همچنان محفوظ است

و هـمچنين است كشورهاى انگلستان ، فرانسه ، آلمان غربى ، آلمانى شرقى ، چكسلواكى ، لهستان ، رومانى ، مجارستان ، آمريكا، ژاپن و غيره و البته در بعضى نقاط مانند برلن غربى و شرقى تفاوت عدد زن و مرد تفاوت فاحشى است

در هـنـدوسـتـان حـتى در سنين ازدواج عدد مرد بر عدد زن مى چربد. فقط از سنين پنجاه به بـالا اسـت كـه عـدد زن بـر عـدد مـرد فزونى مى گيرد. ظاهرا علت نقصان زن در هند عادت قديمى مردم خرافاتى آن سرزمين است كه زن شوهر مرده را از ميان مى برند.

سـرشـمـارى كـه سـال گـذشـتـه در ايـران بـه عـمـل آمـد نـشان داد كه ايران از كشورهاى اسـتـثـنـايى است كه در مجموع جمعيت ، عدد ذكور بيش از عدد اناث است مجموع جمعيت ايران طـبـق ايـن سـرشـمارى ٠٩٠ / ٧٨١ / ٢٥ نفر است و از اين مجموع ٣٣٤ / ٣٣٧ / ١٣ نفر از جـنـس ذكـورنـد و ٥٧٦ / ٤٤٣ / ١٢ نـفر از جنس اناث مى باشند و مجموعا عدد ذكور ٥٧٨ / ٨٩٣ بيش از عدد اناث است

يـادم هـسـت كـه در هـمـان اوقـات بـعـضى نويسندگان كه در باره تعداد زوجات بحث كرده بـودنـد نـوشته بودند ببينيد برخلاف ادعاى طرفداران تعدد زوجات عدد مرد در كشور ما بيش از عدد زن است ، پس قانون تعدد زوجات بايد لغو شود.

مـن هـمان وقت تعجب مى كردم از اين نويسندگان اينها فكر نمى كنند كه اولا قانون تعدد زوجات مخصوص ايران نيست و ثانيا آنچه براى اين موضوع مفيد است اين است كه بدانيم عـدد مـردان آمـاده به ازدواج با عدد زنان آماده به ازدواج برابر است يا از آن بيشتر است ايـنـكـه در مـجـمـوع عـدد، عـده جـنس ذكور بيش از جنس اناث باشد براى موضوع مورد نظر كافى نيست ديديم كه در جمهورى كره و بعضى كشورهاى ديگر نيز در مجموع نفوس عدد جـنـس ذكـور بيشتر است ولى در افراد آماده به ازدواج عدد جنس اناث بيشتر است بگذريم از ايـنـكـه در كـشورهايى مانند ايران چندان اعتمادى به اين آمارها نيست اگر تنها (ژست پـسـرزايـى ) زنـان ايـران را در نظر بگيريم كه حاضر نيستند حتى در جواب ماءموران سرشمارى خود را دخترزا معرفى كنند و به جاى دختر پسر قلمداد مى كنند، كافى است كه اعـتـمـاد مـا را سـلب كـنـد. جـريـان عـمـلى عـرضـه و تـقـاضـا در كـشـور مـا دليل قاطعى است بر اينكه عدد زنان آماده به ازدواج در اين كشور از عدد مردان بيشتر است ، زيـرا بـا ايـنـكـه تعدد زوجات در همه جاى اين كشور از شهرها و دهات و حتى ميان ايلات معمول بوده و هست ، هرگز كسى در اين كشور تاكنون احساس كمبود زن نكرده و زن بازار سـيـاه پـيـدا نـكـرده است برعكس ، همواره عرضه بر تقاضا مى چربيده است دختران يا زنـان بـيـوه و جـوانـى كـه اجـبارا بدون شوهر مى مانده اند از مردان مجرد بسى افزونتر بـوده انـد. هيچ وقت يك مرد، هر اندازه فقير و بدقيافه بوده ، اگر زن مى خواسته بدون زن نـمـى مـانـده است ، در صورتى كه زنانى كه اجبارا بدون شوهر مانده اند زياد بوده اند. اين جريان مشهود و محسوس بيش از هر آمارى قاطعيت دارد.

اشـلى مـونـتـاگـو در كـتـاب زن جـنـس بـرتـر ضـمـن ايـنـكـه بـيـهـوده مـى كـوشـد مـيـل زن را بـه تـجمل و زينت ناشى از عوامل اجتماعى بداند، به اين حقيقت اعتراف مى كند و مى گويد : در سراسر عالم پيوسته ميزان زنان آماده ازدواج بر مردان فزونى دارد.

آمـارگـيـرى سـال ١٩٥٠ نـشـان داد كـه زنـان آمـاده ازدواج آمـريـكا به اندازه يك ميليون و چهارصد و سى هزار تن بر مردان افزايش دارد. (مجله زن روز، شماره ٦٩، ).

برتراند راسل در كتاب زناشويى و اخلاق فصل مربوط به نفوس ، مى گويد :

(در انـگـلسـتـان كـنونى بيش از دو ميليون زن زائد بر مردان وجود دارد كه بنابر عرف بايد همواره عقيم بمانند و اين براى ايشان محروميت بزرگى است .)

در چـنـد سـال پيش در روزنامه هاى ايران خوانديم كه زنان مجرد آلمان كه پس از تلفات عظيم آلمان در جنگ دوم جهانى از داشتن شوهر قانونى و كانون خانوادگى محروم مانده اند، رسما از دولت آلمان تقاضا كردند كه قانون تك همسرى را لغو كند و اجازه تعدد زوجات بـدهـد. دولت آلمـان ضـمـن يـك درخـواسـت رسـمـى از دانـشـگـاه اسـلامـى الازهـر فـرمـول ايـن كـار را خـواسـتـه و البـتـه بـعـد هـم اطـلاع حاصل كرديم كه كليسا سخت با اين تقاضا مخالفت كرد. كليسا محروم ماندن زنان را و در واقـع شـيـوع فـحـشـاء را بـر تـعـدد زوجـات ، صـرفـا بـه خـاطـر ايـنـكـه يـك فرمول شرقى و اسلامى است ، ترجيح داد.

علل فزونى عدد زنان آماده به ازدواج از مردان عـلت اين امر چيست ؟ چرا با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر نيست ، عدد زنان آماده ازدواج از مردان بيشتر است ؟

عـلت ايـن امـر واضـح اسـت : تـلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر است اين تلفات معمولا در سنينى واقع مى شود كه مرد بايد سرپرست خانواده اى باشد. اگر اندكى به مرگهايى كه در اثر حوادث پيش مى آيد توجه كنيم از جنگها، غرق شدنها، سقوطها، زير آوار ماندنها، تصادفها و غير اينها خواهيم ديد همه اين حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است نـدرتـا زنـى در مـيـان ايـنـهـا ديده مى شود. چه در مبارزه انسان با انسان ، چه در مبارزه انسان با طبيعت ، تلفات متوجه مرد مى شود.

اگـر تـنـهـا جـنـگـها را در نظر بگيريم كه از اول تاريخ بشريت روزى نبوده كه در چند نـقـطـه جـهـان جـنـگ نـبـاشـد و تلفاتى بر مردان وارد نياورد، كافى است كه بدانيم چرا تـوازن زن و مـرد در سـنـيـن ازدواج به هم مى خورد. ميزان تلفات جنگ در عصر صنعت صدها برابر عصرهاى شكار و كشاورزى است تلفاتى كه در دو جنگ اخير جهانى بر جنس مرد وارد شـد كـه ظـاهـرا در حـدود هـفـتـاد ميليون نفر بوده است - مساوى است با تلفاتى كه سابقا در چند قرن از راه جنگ بر بشر وارد مى شد. شما اگر تنها تلفاتى را كه در چند سـال اخـيـر در جـنـگ هـاى مـنـطـقـه اى خاور دور و خاورميانه و آفريقا وارد آمده و هنوز هم در جريان است در نظر بگيريد، مدعاى ما را تصديق خواهيد كرد.

ويل دورانت مى گويد :

(در زوال ايـن عـادت (تعدد زوجات ) عوامل چند دخالت كرده است زندگانى كشاورزى كه حـالت ثـبـاتـى دارد سـخـتـى و نـاراحـتـى زنـدگـى مـردان را تقليل داد و مخاطرات كمتر شد و به همين جهت عده مرد و زن تقريبا مساوى يكديگر شد.)

اين سخن از ويل دورانت خيلى عجيب است اگر تلفات مرد منحصر بود به تلفاتى كه در مـبـارزه بـا طبيعت متحمل مى شود، البته ميان دوره شكار و دوره كشاورزى از اين جهت تفاوت اسـت ؛ در صـورتى كه عمده تلفات جنس مرد از راه جنگ است كه در دوره كشاورزى از دوره شـكـار كـمـتـر نـبـوده اسـت ، و ديـگـر از ايـن راه اسـت كـه مرد همواره زن را تحت حمايت خود گرفته و كارهاى سخت و خطرناك را كه خطر مرگ داشته خود به عهده مى گرفته است ؛ و لهذا اين عدم توازن در دوره كشاورزى نيز مانند دوره شكار وجود داشته است

ويـل دورانـت از دوره مـاشـيـنـى و صـنـعـتـى نـام مـى بـرد و حـال آنـكـه در اين دوره است كه تلفات مرد بيداد مى كند و توازن را به صورت فاحشى بر هم مى زند.

11-نظام حقوق زن در اسلام

مقاومت بيشتر زن در برابر بيماريها

چيز ديگرى كه سبب مى شود تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر باشد، موضوعى اسـت كـه اخـيـرا در پـرتـو پـيـشـرفـت عـلم كـشف شده است و آن اينكه مقاومت مرد در برابر بـيـماريها از مقاومت زن كمتر است و در نتيجه تلفات مرد به واسطه بيماريها از تلفات زن بيشتر است