• شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5586 / دانلود: 2498
اندازه اندازه اندازه
زندگانی زین العابدین امام سجاد (علیه السلام)

زندگانی زین العابدین امام سجاد (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

فهرست مطالب

پيشگفتار 4

درباره امام سجاد عليه‌السلام 6

رهبرى و رهبران الهى 7

امام سجّاد وارث پيامبران 16

استجابت دعاى امام سجّاد 30

ولادت و دوران زندگى امام سجّاد عليه‌السلام 33

مادر امام سجّاد 34

پس از عاشورا 36

روش امام زين العابدين در تربيّت روحى 42

روش و برنامه امام (ع) چه بود؟ 43

نقش امام در تبليغات مكتبى 51

دعا، وسيله تربيت و تبليغ 58

شعر، منبر سيّار 61

رساله حقوق 65

كرامتها و شهادت امام زين العابدين 67

پي نوشت ها: 74

زندگانى امام سجّادعليه‌السلام

هدايتگران راه نور

نويسنده: آية الله سيد محمد تقى مدرسى

مترجم: محمد صادق شريعت

پيشگفتار

الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرين.

زندگى حضرت سجّاد زين العابدينعليه‌السلام را مى خوانم و مى كوشم تصويرى كامل از شخصيّت آن امام در ذهن خود ترسيم كنم. هنوز اين كار را به پايان نرسانده به ياد آياتى مى اُفتم كه در آنها سيماى بندگان صالح خداوند ترسيم شده است.

وقتى در اين آيات تدبّر مى كنيم، شيطان ما را به وسوسه مى اندازد كه اين آيات درباره بشر سخن مى گويند يا در مورد فرشتگانى كه از پرتو نور قدرت خداوند آفريده شده اند؟ شايد اينان قهرمانان افسانه اى هستند؟ ولى از خداوندبه دور است كه در سخنانش ذرّه اى مبالغه و گزافه گويى باشد، مگر نه اين كه مبالغه و دروغ باطل است و در كتاب خدا اصلاً جاى ندارد؟! پس حقيقت چيست؟ هنگامى كه قصص پيامبران و امامان را مى خوانيم كاملاً حقيقت رادرمى يابيم، مى فهميم تمثيل اين صورت نورانى كه آيات از زندگانى بندگان نيك خداوند نمودار مى سازد حقيقت واقع است و ما به پيروى آنان در اين حقيقت فراخوانده شده ايم... در اين امر به ويژه حكمت ولايت نهفته است چون خداوند ما را امر كرده است تا از طريق پيروى از اوليايش جوياى وسيله به سوى او شويم و از حضرتش خواستار هدايت شويم چنانكه كسانى را كه برآنان نعمت هدايت ارزانى داشت و با راكعان ركوع گزاريم و با صادقان باشيم واز حضرتش بخواهيم كه ما را به كاروان صالحان ملحق فرمايد.

در واقع ولايت اولياى خدا ما را وامى دارد تا از نحوه زندگى تابناكشان بهره ور شويم و چون از نزديك با ايشان آشنايى پيدا مى كنيم بر ضد وسوسه هاى شيطان كه همواره به دوستان خويش الهام مى كند كه تبلور اين صفات، ناممكن است و يا تأكيد مى كند كه اين صفات از باب تشجيع و تشويق ذكر شده و يا فقط نمونه هاى شكوهمند ادبى هستند، ايمن مى شويم.

بزرگترين حيله شيطان بازداشتن انسان از پيمودن نردبان كمال الهى است و داورى آن بررسى زندگى پيامبران و امامان صالحان امّت است؛ بدين اعتباركه آنان نيز انسانهايى چون ما بوده اند كه مورد انعام و اكرام خداوند قرار گرفته وبه مقامى پسنديده و شايسته در نزد حضرتش، دست يافته اند.

از بيست و سه سال پيش خداوند بر من منّت نهاد تا در فرصتهاى اندكى كه پيش مى آمد، در خصوص زندگى و سيماى امامانعليهم‌السلام دست به نگارش بزنم امّا نتوانستم اين سلسله را كامل كنم.

امروز كه خداوند به من توفيق نوشتن انديشه هايم در مورد قرآن را كه به نام«من هدى القرآن» - تفسير هدايت - موسوم است، ارزانى داشته براى تكميل اين سلسله بار ديگر دست به كار شده ام، اميدوارم خداوند اين بار مرا درتكميل و به پايان رساندن آن موفق بدارد.

امّا شگفتى من زمانى افزون شد كه در كنار ساحل اين درياى گوهر خيزايستادم و از خود پرسيدم: از اين دريا چه مى توان گرفت تا تقديم برادران خواننده كرد؟!

من توانسته بودم از آنچه در خاطر داشتم كتابى مفصّل در خصوص زندگى امام سجّادعليه‌السلام بنويسم امّا از آنجا كه خود را مقيّد به خلاصه نويسى كرده ام دست از آن همه تفصيل برداشتم. علّت حيرت و شگفتى من نيز در همين نهفته است كه از زندگى درخشان آن حضرت كه قلم چون منى گنجايش ذكر آن راندارد چه مى توانم برگزيد؟!

بنابراين، اگر در اين مختصر قصور يا تقصيرى بزرگ در شرح زندگى آن حضرت مى يابيد از شما پوزش مى طلبم و از شما مى خواهم كه اين سلسله رامدخلى براى ورود به كتابهاى مفصّل در خصوص زندگى آن بزرگواران تلقّى فرماييد.

از خداوند مى خواهم كه مرا بر اين كار موفق فرمايد و كردارم را ازشائبه هاى ريا و سمعه و غرور و خودپسندى و گناه و آلودگى پاك و در امان نگاه دارد.

محمّد تقى مدرّسى

درباره امام سجادعليه‌السلام

نام: على

پدر و مادر: امام حسينعليه‌السلام ، شهربانو (دختر يزدگرد سوّم)

شهرت: سجّاد، زين العابدين

زمان و محل تولّد: روز پنجم شعبان سال 38 هجرى (يا 15 جمادى الاولى همان سال) در مدينه.

زمان و محل شهادت: در 12 يا 18 و يا بنابر مشهور در 25 محرم سال 95هجرى در مدينه به تحريك هشام بن عبدالملك، مسموم شده و به شهادت رسيد.

مرقد شريف: در مدينه منوّره در قبرستان بقيع

دوران زندگى، در دو بخش:

1- 22 سال با پدر.

2- 35 سال عصر امامت خود.

طاغوتهاى زمان: 9 نفر، از يزيد تا هشام بن عبد الملك (دهمين خليفه اموى).

رهبرى و رهبران الهى

وقتى كه مى شنويم وحى مارا به ولايت فرمان مى دهد دچار حيرت وشگفتى مى شويم و از خود مى پرسيم: اين همه تأكيد پى در پى و اين همه تعبيرهاى فراوان و ترغيب و تشويق براى چيست؟

خداوند مى فرمايد:

( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ) (1)

«از خدا و رسول و اولى الامر خودتان پيروى كنيد.»

قرآن همواره ما را به فرمانبردارى از زمامداران شرعى و پذيرفتن اوامر آنان فرا مى خواند و از فرمانبرى طاغوتها و ظالمان نهى مى كند،بيش از صد مورد بر ضرورت سرپيچى از ستمگران دستور مى دهد و باصيغه هاى گوناگون و با شيوه هاى مختلف بر ضرورت التزام و پاى بندى بشر به اطاعت و انضباط، تصريح مى كند.

در قرآن كريم آمده است:

( فَلاَ وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ) (2)

«نه چنين است، به پروردگارت سوگند كه اينان ايمان نياورند مگر آنكه درنزاعشان تو را حاكم كنند و از آنچه حكم كرده اى احساس سختى و دلتنگى نكنند وكاملاً تسليم تو باشند.»

در دهها آيه قرآنى و به تعبيرهاى گوناگون بر ضرورت رجوع به خداوپيامبرش همواره تأكيد شده است. خداوند در يكى از اين آيات مى فرمايد:

( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً ) (3)

«آيا مينگرى به آنان كه مى پندارند به آنچه بر تو فرود آمده و آنچه پيش از تونازل شده، ايمان آورده اند امّا مى خواهند باز طاغوت را به خود حاكم گيرندحال آنكه اينان مأمور بودند كه به طاغوت كفر ورزند و شيطان مى خواهد آنان رابه گمراهى بكشاند.»

بسيارى از آيات مارا از اينكه ستمگران و طاغوت را بين خود داورقرار دهيم نهى كرده و ما را به دورى از آن فرا خوانده است.

خداوند سبحان، در صدها مورد مردم را از شرك باز داشته و آن راستمى بزرگ و نابخشودنى قلمداد كرده و فرموده است:

( لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ ) (4)

«همانا اگر شرك ورزى، اعمالت تباه خواهد شد.»

شرك چيست؟ مگر بت پرستى شرك نيست؟ مگر قايل شدن به معبودهايى جز خدا و آنها را همچون يهود و نصارا و احبار، ارباب خوددانستن شرك تلقى نمى شود؟

بدين سان درمى يابيم كه ولايت الهى، محور آيات قرآن و روح توحيدو راه رسيدن به خشنودى و بهشت است.

براستى اين همه سفارش و تأكيد براى چيست؟ شرح و توضيح حكمت اين مسأله، نياز به نگارش كتابهاى مفصّلى دارد. ما مى كوشيم به اختصارفلسفه نهفته در اين امر را توضيح دهيم، اميدواريم كه انديشه وديدگاههاى اسلامى خواننده گرامى در اين جهت با مايار و مددكارگردد، تا توضيح اين مهم آسانتر انجام پذيرد.

اوّلاً: دو راه فرار روى انسان قرار دارد. يكى راهى است كه او را به بهشت وخشنودى خداوند رهنمون مى شود. و دوّمى راهى شيطانى است كه او را به ژرفاى دوزخ سوق مى دهد. هر يك از اين راهها هدف جداگانه دارند وجهت مخالف هم مى باشند. هر جهتى را امام و پيشوايى است وهر امام ويژگيها ونامهاى خاصّى دارد و پيروان آنها نيز از راه و شيوه اى مخصوص به خود برخوردار هستند!.

ستيز پيوسته اى كه در آن هيچ سازش و آشتى وجود ندارد، ستيزهميشگى ميان راه خدا و راههاى شيطان مى باشد.

خداوند مى فرمايد:( يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراًمِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ (5) يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِبِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ) (5)

«اى اهل كتاب! همانا رسول ما آمد تا حقايق بسيارى از آنچه از كتاب آسمانى پنهان مى داريد براى شما بيان كند و بسيارى از خطاهاى شما را ببخشدهمانا براى هدايت شما از سوى خدا روشنايى و كتابى آشكار آمد. خداوندبدين كتاب هر كس را كه از پى رضا و خشنودى در آيد به راه هاى سلامت هدايت كند و آنان را از ظلمتها به نور راهبر گردد و به راه راست هدايت كند.»

ولايت خدا و هواخواهى و دوستدارى اوليائش و پيروى از پيشواى برگزيده او وذوب شدن در حزب صالحان، بى گمان همان ولايت الهى است. به همين دليل است كه مكاتب الهى و پيامبران و جانشينان آنها،مردم را به اين ولايت فراخوانده و سفارش كرده اند.

ثانياً: فلسفه آفرينش انسان در اين جهان، براى آزمايش او بوده است تا بداند كه آيا راست مى گويد يا جزو دروغگويان است؟ آيا يكدل است يا اهل نفاق و دورويى است؟ بشر در هيچ چيز همانند پيروى ازرهبران الهى ونپذيرفتن رهبرى زراندوزان و زورمداران مورد امتحان و ابتلا قرار نمى گيرد. آيا مى دانيد چرا؟

در روح انسان تكبرى است كه بايد حتماً بر آن چيره شود تا بهشتى گردد. اگر بشر نتواند با تلاش و كوشش خويش در اين دنيا از چنگ اين تكبر رهايى يابد در آخرت همين تكبر، او را به سوى دوزخ سوق خواهدداد. چرا كه هر كس ذره اى تكبر در وجودش باشد، نمى تواند به بهشت گام نهد. كبر، آدمى را به ياوه گوييها و ادعاهاى پوچ، همچون ادعاى خدايى مى كشاند. اگر تكبرى كه به فرعون دست داده بود به هر انسان ديگرى هم دست دهد نمى تواند از آنچه فرعون ادعا كرده بود، خوددارى كند،بالاخره او هم خواهد گفت كه (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى ).

هنگامى كه انسان مأمور به اطاعت از كسى شود، آن هم نه به خاطرثروت ويا هواخواهى بلكه به خاطر فرمان خدا، آنگاه دلش از غبار تكبرصاف و پاك شود. بدترين كوته انديشى مردم به هنگام بعثت پيامبرانعليهم‌السلام همين عامل بوده، چون آنان با خود مى انديشيدند كه چگونه مى شود از انسانهايى هماند خود فرمان برند؟! خداوند در قرآن كريم از قول آنان چنين نقل مى كند:

( فَقَالُوا أَبَشَراً مِنَّا وَاحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلاَلٍ وَسُعُرٍ ) (6)

«آيا ما بشرى از جنس خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت ما گمراه ودر آتشها خواهيم بود.»

برخى ساده لوحان مى پرسند: چرا خداوند مردم را با فرمانبردارى ازپيامبران و امامان كه از همين مردمان عادى اند، امتحان مى كند؟ آيا بهترنبود كه خداوند پيامبران را به نيروهايى خارق العاده و ثروتهاى هنگفت و فرزندان و ياران بى شمار مجهز مى كرد تا مردم در اطاعت از آنان كمترچون و چرا كنند؟!

هرگز... زيرا در اين صورت فلسفه امتحان و ابتلا، از بين مى رفت واطاعت مردم از آنان براى پاك كردن دلها از تكبر نبود و در نهايت فرمانبرداران پاك و منزه نبودند تا شايسته ورود به بهشت باشند، بهشتى كه جايگاه بندگان پاكى است كه خود را از هرگونه شائبه شرك و كبر مبراداشته اند.

امير مؤمنان امام علىعليه‌السلام اين فلسفه را چنين توضيح مى دهد:

«خدا اگر مى خواست آدم را از نورى كه پرتوش چشمها را مى زندوزيبائيش خردها را مبهوت مى كند و بوى خوشش دلها را مى برد، بيافريندهر آينه مى آفريد. اگر او را چنين مى آفريد سرها در برابرش فرود مى آمد و فرشتگان به آسانى از امتحانى كه خداوند براى آنان قرار داد سربلند بيرون مى آمدند. ولى خداى سبحان آفريدگانش را به چيزهايى كه ريشه وعلّتش رانمى دانند گرفتار مى كند و بدين شيوه آنها را مى آزمايد تا سركشى و خودپسندى و كبر و غرور را از وجودشان دور فرمايد».(7)

آن حضرت در همين باره مى فرمايد:

«هنگامى كه خداوند سبحان، رسولانش را براى هدايت مردم فرستاد، اگراراده مى كرد، مى توانست گنجهاى طلاى ناب و باغهاى پر از درختان ميوه رادر دسترس آنها بگذارد وآنها را با مرغان آسمان و جانوران زمين دمسازشان بدارد. و اگر چنين كرده بود مردم از روى ناچارى سر به فرمان آنها مى نهادندوديگر آزمايشى براى تشخيص خوب وبد وجود نداشت، واصل پاداش نيكى و درستى، و كيفر كجى و تبهكارى در روز رستاخيز از ميان مى رفت وهيچ كس اخبار آسمانى و وعده و وعيد را راست نمى پنداشت. و آنان را كه دعوت پيامبران را پذيرفته و همه گونه رنج وآزارى را تحمّل كرده بودند، مزدى در ميان نبود و ايزد متعال مؤمنان را سزاوار و شايسته ثواب نيكو كاران نمى نمود. امّا او رسولانش را با عزم راسخ وپولادين وظاهرى ضعيف - مانندخود مردم - قرار داد و با قناعت چشم ودلشان را سير كرد و با بى نيازى گوش و زبانشان را به راه راستى ودرستى آورد».(8)

سپس آن حضرت پس از سخنان مشروحى درباره دور بودن اولياى خدااز زخارف دنيوى مى فرمايد:

«ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مى آزمايد و آنها را به عبادتها و مجاهدتها فرمان مى دهد و با انواع سختيها گرفتارشان مى كند تا تكبروخودپسندى را از دلشان بزدايد و فروتنى را در نهادشان جاى دهد».

«اللَّه.. اللَّه.. در سرنوشت تبهكارى و سرانجام شوم ستمكارى و بد فرجامى تكبر.. كه آن از مصيبتهاى بزرگ ابليس است، ودام گسترده او است، كه چون زهر كشنده دل ها را مى ميراند..»(9)

اين چنين وحى مردم را به تسليم در برابر پيامبران و اوصيا آنان فرمان مى دهد و براى پيروى از آنها پاداشى بزرگ در نظر مى گيرد. در حديثى ازپيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمود:

«محكم ترين بندهاى ايمان عبارتند از: محبّت و دشمنى در راه خداودوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا».(10)

از امام زين العابدينعليه‌السلام نيز روايت شده است كه فرمود:

«هر كه ما را نه از براى دنيا دوست بدارد از ما بهره اش را مى گيرد و هر كه بادشمن ما دشمنى كند، نه به خاطر عداوت شخصى اى كه خود با او دارد، روزرستاخيز با محمّد و ابراهيم و على به پيشگاه خداوند در آيد».(11)

همان گونه كه انسان با ولايت مى تواند ريشه هاى تكبر و ادعاى الوهيّت را در درون خود بخشكاند مى تواند با آن به جنگ طمع و شهوت هاى دنيوى برود. زيرا كسى كه از اولياى خدا فرمان مى برد، زورمداران وزراندوزان با وسايل گوناگون، همچون تبليغات منفى، فشار اقتصادى، شكنجه بدنى و حتّى تبعيد و قتل به رويارويى و ستيز با وى بر مى خيزند.

از آنجا كه ولايت، آزمونى بزرگ براى انسانهاست، شرط قبولى اعمال نيز قرار داده شده است. زيرا هدف طاعتهاى ديگر، رام و خواركردن روح فرعون مآب و ستمگر انسانى است. تا آن را براى اطاعت ازخدا آماده كند. اين روح بايد براى اطاعت از پروردگارش رام شود و ازطريق بندگى خدا از آلودگيهاى كبر، شرك و شك، پاك و پاكيزه گردد. اين هدف با ولايت، كاملاً تحقّق مى يابد. زيرا، فروتنى بشر در برابر بشرى همانند و همنوع خود كه از سوى خداوند مبعوث شده و هيچ نيروى خارق العاده يا ثروت هنگفتى ندارد و تنها وتنها براى اطاعت از فرمان خداوند انجام مى شود، مسأله اى است كه شديداً از سوى نفس موردمخالفت قرار مى گيرد، تا آنجا كه برخى براى فرار از ولايت، خواستارفرود آمدن عذاب خداوند مى شوند.

اجازه دهيد، برخى از رواياتى را كه در برترى وفضيلت ولايت نقل شده بخوانيم تا از فضيلت بزرگ آنها آگاه شويم و بدانيم كه چگونه درحديث مشروحى از امير مؤمنانعليه‌السلام آمده است كه آن حضرت در پاسخ به پرسشهاى يكى از كافران فرمود:

«ايمان دو گونه است: ايمان قلبى و ايمان زبانى. ايمان منافقان دوره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از نوع دوّم ايمان (زبانى) بود. هنگامى كه شمشير اسلام بر آنان چيره گشت و ترس، آنان را فرا گرفت، به زبان ايمان آوردند، امّا به دل مؤمن نبودند. ايمان قلبى يعنى تسليم بودن در برابر پروردگار. و هر كه كارها را به صاحبش تسليم كند از فرمان او سرباز نزند، چنان كه ابليس از سجده در برابرآدمعليه‌السلام سرباز زد، بيشتر امّتها از اطاعت پيامبرانشان سر پيچى كردند ويگانه پرستى آنان سودى به حالشان نداشت. چنان كه آن سجده هاى طولانى ابليس براى وى سودمند نيفتاد كه يك سجده ابليس چهار هزار سال به طول مى انجاميد، امّا ابليس از اين سجده ها جز زينت وزيور دنيا وقدرت بر وسوسه كردن مردم نمى خواست.

بنابر اين نماز وصدقه جز با هدايت به راه نجات و طريق حق، سودمندنيستند».(12)

از اين رو خداوند پيروى وبندگى بنده اى را كه از پذيرش ولايت سرباززند، قبول نمى كند گرچه او در اين راه مشكلات و مشقتهاى بسيارى هم متحمّل شود. از امام صادق به نقل از پدرانشعليهم‌السلام روايت شده است.

«موسى بن عمرانعليه‌السلام به مردى برخورد كه دستهايش را رو به آسمان گرفته بود و دعا مى كرد. حضرت موسى پى كار خود رفت و پس از هفت روز بازگشت و دو باره همان مرد را ديد كه دستهايش را بالا گرفته و دعاوزارى مى كند ونيازش را از خدا مى خواهد خداوند عز وجل به حضرت موسى وحى كرد كه اى موسى اگر او آنقدر ما را بخواند تا زبانش بازايستد، دعايش را اجابت نمى كنم، مگر آنكه از درى كه به او دستورداده ام، نزد من وارد شود».(13)

در واقع ولايت انسان، محك اعمال اوست. اگر ولايتش صحيح باشد،اعمالش نيز صحيح است و اگر ولايتش باطل باشد اعمالش نيز باطل است.

در حديثى كه ابو سعيد خدرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده، آمده است:

«ون گوسفندى مظلومانه ذبح شود، خداوند وى را با كسانى كه به آنها اقتداكرده و هدايتشان را پذيرا شده و روش آنان را پيموده است محشورش كند. اگربهشتى باشند او هم بهشتى است و اگر دوزخى باشند او نيز دوزخى است».(14)

همچنين ولايت، وجهه جامعه است و بر آن حساب و پاداش مترتب مى شود. امام على از پيامبر اكرم از جبرئيل از خداوند عز وجل روايت كرده است كه فرمود:

«به عزّت وجلالم سوگند كه تحقيقاً هر ملتى را كه در مقابل ولايت پيشواى ستمگرى كه از جانب خداوند تعيين نشده است، سر فرود آورند، مورد عذاب قرار خواهم داد. اگر چه آن ملت خود در كردارشان پاك وپرهيز كار بوده باشند و تحقيقاً از هر ملتى كه در برابر ولايت پيشواى عادل كه از سوى خداوندتعيين شده، سر فرود آورند گذشت مى كنم اگر چه در كردارشان اشتباهات ولغزشهايى داشته باشند».(15)

اينجا است كه در محدوده چهار چوب ولايت الهى، زندگى و سيماى امام سجّادعليه‌السلام را مورد بحث و بررسى و شناخت قرار مى دهيم. هيچ يك از پيامبران و امامان و جانشينان پرهيزكار آنان و علماى ربّانى در پى حكومت و سلطنت نرفتند و يا رهبرى جنبشهاى سياسى را، به معنايى كه ما مى فهيم، در دست نداشتند بلكه آنان براى پاك كردن دلهاى مردم وجوامعشان از بت پرستى وطاغوت تلاش مى كردند.

با اين وصف، مهم ترين فلسفه زندگى آنان تحقّق اين هدف نبوده تا گفته شود آنها درتحقّق هدف با شكست رو به رو شدند، بلكه نخستين و مهم ترين هدف، آزمايش مردم بوده و آنان وحى الهى را بر مردم مى خواندند، و به تعليم وتزكيه ايشان همّت مى گماشتند. خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:

( هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْاُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ ) (16)

«او كسى است كه براى بى سوادان رسولى از خود ايشان فرستاد كه بر آنان آياتش را مى خواند و پاك مى سازدشان و كتاب و حكمت را بديشان مى آموزداگر چه اينان پيش از اين در گمراهى آشكار بودند.»

آرى، يكى از اهداف مهم بعثت پيامبران و حركتها و قيامهاى اوصيا و اولياى آنها، آماده كردن مردم براى قيام به قسط و عدل بوده است، نه اينكه پيامبران خود در ميان مردم به اجراى قسط و عدل بپردازند و به تعبير ديگر وكيل مردم در اجراى عدالت باشند كه اين تعبير را وحى بابيانى رسا مردود شناخته است. به اين آيه از قرآن كريم دقت كنيد:

( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ) (17)

«ما پيامبران خود را به دلايل ومعجزات فرستاديم وبا ايشان كتاب و ميزان (عدل) نازل كرديم تا مردم براستى و دادگرى، قيام كنند وآهن را فرودفرستاديم كه در آن قدرتى بسيار و سودهايى براى مردمان است تا خداوند بداندكه چه كس او ورسولانش را با ايمان قلبى ياورى خواهد كرد كه خداوند بس نيرومند و عزيز است.»