روش و برنامه امامعليهالسلام
چه بود؟
اولاً: بندگان مخلص و پاكدل پيش از آنكه به زبان، مردم را به خدافرا بخوانند، باكردار خويش راه خدا را تبليغ مى كنند. آنان به مردم فرمانى نمى دهند مگر آنكه خود پيش از آنان، آن كار را انجام داده باشند.
زندگى امام سجّاد، صفحه ايمانى تابناك و پاكى بود كه ما در فصل ديگر درباره آن سخن خواهيم گفت. صحابى مشهور پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، جابر بن عبداللَّه انصارى در باره امام سجّاد گفته است: در فرزندان پيامبران كسى راچون على بن الحسين نديدم!
ثانياً: تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود دانشمندان و انقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از طريق جانهاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مى يافت.
در ميان اين افراد، مردانى از عرب و موالى بودند و هر يك داستان وتاريخى براى خود داشتند. بياييد از عطر خوش سيره حواريون و ياران امام سجادعليهالسلام
كه اكثراً از تابعين بودند، اندكى بهره مند شويم:
الف - سعيد بن جبير يكى از اين تابعين بود كه روح ايمان را از امام زين العابدينعليهالسلام
بر گرفته بود. او در عبادت و جهاد سر مشق بود و به «بصير العلماء» شهرت داشت. تمام قرآن را در دو ركعت مى خواندوآوازه علم ودانش او در ميان دانشمندان چنان بود كه مى گفتند: بر روى زمين كسى نيست جز آنكه به دانش سعيد بن جبير نيازمند است.
سعيد به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسيد. امام صادق درباره او فرمود:
«سعيد بن جبير به على بن الحسين اقتدا مى كرد و على هم او رامى ستود. علّت اينكه حجاج او را كشت نيز همين بود. سعيد مردى راست كردار بود».
از متن گفتگوى پر شورى كه ميان او وجلاّد فرومايه بنى اميّه رد وبدل شده، مى توان به اوج استقامت و پايدارى اين دانشمند ربّانى پى برد.
گفته اند چون او را نزد حجاج بن يوسف ثقفى بردند، حجاج به اوگفت: تو شقى بن كسير هستى.
سعيد پاسخ داد: مادرم مرا بهتر مى شناسد او مرا سعيد بن جبير نام نهاد.
همچنين نقل كرده اند كه حجاج از وى پرسيد كه دوست دارى چگونه كشته شوى؟ سعيد پاسخ داد: تو خود انتخاب كن حجاج گفت: چرا؟سعيد پاسخ داد: چون مرا بهر روشى كه بكشى من تو را در روز قيامت به همان شيوه به قتل مى رسانم.
ب - ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى از ياران مورد اعتماد امام سجادعليهالسلام
بود. وى در عبادت به مرتبه اى رسيده بود كه درباره اش مى گفتندكه در آن روزگار عابدتر از وى كسى نبود چرا كه هر شب يك بار قرآن راختم مى كرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز شب به جاى مى آورد.او محدّث بود و در نزد عام و خاص هيچ كس در نقل روايت از او موثّق تربه شمار نمى آمد.
ج - «زهرى» در دربار امويّان كار مى كرد. روزى مردى را مجازات كرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد. اين امر موجب ترس و وحشت او شد و در نتيجه از دربار گريخت. و براى مدت نُه سال در يكى از غارهااعتكاف گزيد. امام سجّادعليهالسلام
در سفر خود به حج، در ميان راه او را ديدبه وى گفت:
«من بر تو از يأست بيش از گناهت مى ترسم. ديه اى براى خانواده (مقتول) بفرست و خود به سوى خانواده ات روانه شو. در پى دينت باش».
زهرى گفت: سرورم مشكل مراحل كردى. خدا خود آگاهتر است كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد.
زهرى به خانه خود رفت و در شمار ياران امام على بن الحسينعليهماالسلام
جاى گرفت. از اين رو يكى از بنى مروان به طعنه به او مى گفت: زهرى، پيامبرت، (يعنى امام سجاد) چه مى كند؟!
از اين روايت مى توان پى برد كه خداوند چه گونه مردم را به وسيله امام هدايت مى كند تا آنجا كه كار گزار بنى اميّه و يكى از بزرگترين ومشهورترين علما در نزد فرقه هاى اسلامى همچون زهرى را به راه راست رهبرى مى نمايد.
د - سعيد بن مسيب بن حزن از تابعين بزرگى بود كه به دست اميرمؤمنان تربيّت شده بود و در خط اهل بيتعليهمالسلام
جاى داشت و جزواصحاب برگزيده امام سجّاد بود آن حضرت در باره وى فرموده است:
«سعيد بن مسيب داناترين مردم به آثار گذشتگان است».
روزى، مردى به سعيد گفت: هيچ كس را از فلانى پرهيز كارتر نديدم. سعيد گفت: آيا على بن الحسين را ديده اى؟ مرد گفت: نه. سعيد گفت: من هيچ كس را از او پرهيزگارتر نديدم.
علاوه بر اينها گروه بسيارى از علماى بزرگ اسلام نيز بوده اند كه درس زهد وتقوا و تفسير و حكمت و فقه را از محضر امام سجّادعليهالسلام
فراگرفتند. شيخ مفيد در اين باره مى گويد: فقها از آن حضرت، دانشهاى بسيارى فراگرفتند و مواعظ ودعاها و فضايل قرآن و حلال و حرام را ازآن حضرت ياد گرفته، و حفظ كردند.
ابن شهرآشوب گويد: كمتر كتابى در زهد و موعظه يافت مى شود كه درآن از قول امام زين العابدين روايتى نقل نشده باشد.
امام سجّاد به طلاب علم كه در مدينه به ديدارش مى آمدند، بسياراحترام مى گذاشت و اين امر را سفارش رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى دانست.دانشمندان پيش از آنكه از علم و معرفت آن حضرت بر خوردار گردند ازرفتار ايشان، هدايت وپرهيزكارى را الهام مى گرفتند.
براستى چه كسى بود كه نور خدا را در اين چهره الهى و از چشمى كه ازترس خدا سرشار بود و پيشانى كه در اثر سجود پينه بسته بود و زبانى كه هيچ گاه از ياد خدا غافل نمى شد و كلاً از سيره او كه نور خدا از آن تابان بود، الهام نگيرد؟!
عبداللَّه بن حسن مى گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسينعليهالسلام
مرامى گفت كه در محضر على بن الحسين بنشينم. من هيچ گاه در محضر اوننشستم مگر آنكه وقتى بر مى خاستم از او خيرى آموخته بودم. اين خير ياترس از خدا بود كه با ديدن خدا ترسى وى در دلم ايجاد مى شد و يا دانشى بود كه از او بهره مند مى شدم.
موج فتوحات اسلامى، هر روز كشور جديدى را فرا مى گرفت و بخش تازه اى به پيكر حكومت اسلامى اضافه مى كرد امّا اين پيكر به محركى ايمانى نياز داشت تا فرهنگها و سنّتها و منافع گوناگون را در بوته امّت واحده، ذوب كند.
امام زين العابدينعليهالسلام
و ياران و هواداران وى، با به كار بستن راههاوشيوه هاى گوناگون مسئوليّت اين مهم را بر دوش داشتند. آن حضرت به موالى بسيار احترام مى گذاشت. موالى مردمى بودند كه پس از فتح كشورهايشان به وسيله اسلام و بهره ورى كافى از معارف الهى؛ به دين اسلام گرايش مى يافتند.
بسيارى از موالى، جز و ياران خوب امام سجّادعليهالسلام
بودند امام نيز دراستوار ساختن ارزشهاى الهى در دل گروهى از افراد برگزيده آنان، شيوه اى بى نظير داشت. بدين ترتيب كه برده اى را مى خريد و با بهترين شيوه با اوبر خورد مى كرد و پس از مدّتى وى را آزاد مى كرد و براى آنان امكانات يك زندگى خوب را فراهم مى نمود بنابر اين هر يك از اين بردگان آزادشده، به صورت يك رسانه تبليغاتى براى امام سجّاد در ميان افراد قوم خود در مى آمدند.
بياييد پيش از آنكه بدانيم امام سجّادعليهالسلام
چگونه بردگان خود را آزادمى كرد به شيوه رفتارى آن حضرت با ايشان نگاهى بيفكنيم. در واقع اين اخلاق حسنه، براى بردگان در كنار هدايت مستقيم آن امام خود مكتبى عملى محسوب مى شد.
يكى از راويان به نام عبد الرزاق مى گويد: كنيز على بن الحسينعليهماالسلام
براى ايشان آب آورد تا آماده نماز شود. ناگهان آفتابه از دست كنيز افتادوبه صورت امام سجّاد اصابت كرد و صورت آن حضرت را مجروح نمود.امام سرش را بلند كرد و به كنيز نگريست. كنيز گفت: خداوند مى فرمايد:(
وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ
)
امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت:(
وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ
)
امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشايد. كنيزگفت:(
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
)
امام فرمود: برو كه در راه خداوند عزّ و جل آزادى!
آن حضرت با بردگانى كه در نظر گروهى از مردم آن روزگار، سرشتى جز سرشت انسان داشتند، اين گونه برخورد مى كرد، چگونه مى توان قبول كرد كه اين اخلاق والا در آنان مؤثر واقع نشود؟! روايت زير نيز صحنه والايى از گذشت وجوانمردى وايثار آن حضرت را به نمايش مى گذارد:
عدّه اى ميهمان نزد آن حضرت نشسته بودند. امام از خدمتكارش خواست كه زودتر گوشتى را كه در تنور بود برايش بياورد. خدمتكار به سرعت آنرا به طرف امام آورد امّا ناگهان چنگكى كه در دست داشت،افتاد و به سر يكى از پسران آن حضرت كه زير پلكان بود، خورد و او راكشت امام به خدمتكار كه متحيّر و نگران شده بود فرمود: «تو آزادى چون عمداً مرتكب اين قتل نشدى» وآنگاه خود به كار كفن و دفن فرزندش پرداخت.
يكى از بردگان آزاد شده امام سجّادعليهالسلام
متولّى آباد ساختن زمين آن حضرت شد. امّا وى نتوانست اين كار را به خوبى انجام دهد و در نتيجه باعث خرابيهاى بسيار گرديد. امام از اين بابت عصبانى و ناراحت شد و باتازيانه اى كه در دست داشت بر آن فرد زد، امّا از كرده خود پشيمان شد.چون به منزل خويش بازگشت، در پى آن شخص فرستاد. وقتى آن فرد آمدديد كه امام سجّاد برهنه نشسته و تازيانه را هم پيش روى خود دارد. اوفكر كرد كه حتماً امام مى خواهد او را مجازات كند از اين رو بيشترترسيد. امام سجاد به او گفت:
«من در باره تو كارى كردم كه اصلاً پيش از آن سابقه نداشت. آنچه كردم لغزشى بود كه از من سر زد. اين تازيانه را بگير و مرا قصاص كن».
مرد گفت: سرورم! به خدا سوگند من گمان كردم كه تو مى خواهى مرامجازات كنى حال آنكه من نيز مستحق مجازات هستم، پس چگونه شمارا قصاص كنم؟!
امام گفت: واى بر تو قصاص كن! مرد گفت: پناه بر خدا! شما بى گناه و بى تقصيريد. امام چند بار ديگر از آن مرد خواست كه وى را قصاص كندو آن مرد نيز هر بار با گفتار خود امام را بزرگ مى داشت. چون امام زين العابدينعليهالسلام
ديد كه آن مرد او را قصاص نمى كند فرمود: «حال كه مراقصاص نمى كنى آن زمين به عنوان صدقه براى توست».
آنچه گفته شد نمونه هايى از اخلاق والاى امام در برخورد با موالى بود.شيوه بنده آزاد كردن امام نيز شيوه اى بسيار متمايز بود كه تاريخ آن را باشكوه وشگفتى روايت مى كند. ابن طاووس در كتاب «شهر رمضان» كه معروف به «اقبال الاعمال» است از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده است كه فرمود: وقتى ماه رمضان فرا مى رسيد، على بن الحسين هيچ يك ازغلامان و كنيزانش را توبيخ نمى كرد، و چنانچه بنده اى مرتكب خطا وگناه مى شد آن گناه را پيش خود يادداشت مى كرد كه فلان غلام اين گناه را درروز فلان انجام داد و يا فلان كنيز اين گناه را مرتكب شد. تا اينكه شب آخر ماه مبارك فرا مى رسيد، امام همه را به گرد خود جمع مى كرد و ياد داشتهاى خود را بيرون مى آورد.
سپس مى فرمود: فلانى تو چنين وچنان كردى امّا من تو را تاديب نكردم و آيا به خاطر مى آورى؟ بنده مى گفت: آرى به ياد دارم اى فرزند رسول خدا. امام به همين ترتيب تمام بندگانش را باز خواست مى كرد و از آنان اقرار مى گرفت، سپس خود درميانشان مى ايستاد و مى گفت: بانك بر آريد و بگوييد:
«اى على بن الحسين، پروردگارت تمام اعمال تو را گرد آورده همچنان كه تو تمام اعمال ما را گرد آورده اى. نزد او كتابى است كه به حق بر تو سخن مى گويد و هيچ كوچك و بزرگى را فرو گذار نكرده، جز آنكه تمام آنها را گرد آورده است. و تو هر آنچه را كه كرده اى نزد او حاضرمى يابى چنان كه ما تمام آنچه را كه كرده ايم نزد تو حاضر مى بينيم. پس عفو كن و بگذر تا خداوند تو را ببخشايد و از تو بگذرد. كه او مى فرمايد:پس ببخشاييد و چشم بپوشيد. آيا دوست نداريد كه خداوند (گناهانتان را) براى شما بيامرزد»؟! امام سجّادعليهالسلام
اين سخنان را مى گفت و به آنان تلقين مى كرد و خدمتكارانش با آن حضرت همصدا مى شدند. امام در ميان آنان مى ايستاد و مى گريست و مى گفت:
«پروردگارا! تو ما را فرمودى كه از كسانى كه به ما ستم كرده اند، بگذريم وما كسانى را كه در حق ما ستم كرده بودند، بخشيديم چنان كه تو خود به مافرموده بودى پس از ما بگذر كه تو، به عفو و بخشش از ما و مأموران سزاوارترى. معبودا كرم كردى. پس مرا مورد اكرام قرار ده چون من بادرخواست از تو به خير و نيكى دست يافتم پس مرا با بهره مندان از خودت درآميز. اى كريم!».
سپس به خدمتكارانش روى مى كرد و مى گفت: من شما را بخشيدم پس آيا شما هم از بديهاى من درگذشتيد؟ همانا من فرمانروايى بد، پست، ستمگر وتحت فرمان پادشاهى كريم، بخشنده، دادگر، نيكى كننده و نعمت دهنده هستم.
غلامان و كنيزان مى گفتند: سرورا! ما از تو گذشتيم حال آنكه تو هيچ بدى در حق ما مرتكب نشدى. آنگاه امام سجاد به آنان مى فرمود: بگوييدخداوندا از على بن الحسين بگذر چنان كه او از ما گذشت. و او را از آتش رهايى بخش چنان كه او ما را از بندگى رهانيد.
غلامان اين سخنان را تكرار مى كردند و امام سجّادعليهالسلام
مى فرمود:«آمين رب العالمين. برويد كه شما را عفو كردم و آزادتان ساختم به اين اميد كه من نيز مورد بخشش قرار گيرم و آزاد شوم». پس چون روز عيدفطر فرامى رسيد، به آنان انعام هايى مى داد كه ايشان را مصون مى داشت واز آنچه مردمان داشتند، بى نياز مى ساخت.
هر ساله در آخرين شب ماه رمضان، بيست بنده يا اندكى كم و زيادآزاد مى كرد و مى فرمود: خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان، هنگام افطار هفتاد هزار دوزخى را از آتش مى رهاند. چون آخرين شب ماه رمضان فرا رسد، حضرت سجادعليهالسلام
به همان تعداد كه در طول ماه آزادكرده بود، بنده آزاد مى كند و مى فرمود: «من دوست دارم كه خداوند مرا ببيند كه در خانه ام در سراى دنيا بنده ها را آزاد مى كنم، به اين اميد كه اوهم مرا از دوزخ برهاند».
هيچ خدمتكارى را بيش از يك سال به كار نمى گرفت. وقتى بنده هايى را در آغاز يا ميانه سال مى خريد، با فرا رسيدن شب عيد فطر آنها را آزادمى ساخت، وبه جاى آنها غلامان ديگرى به خدمت مى گرفت و سپس آنها را هم آزاد مى كرد. شيوه آن حضرت تا هنگام شهادت اين چنين بود. امام سياهان را بى آنكه به آنها نيازى داشته باشد، مى خريد و با خود به عرفات مى آورد و بديشان كار خود را روا مى كرد و چون كارش با آنهاتمام مى شد دستور مى داد كه آنها را آزاد كنند و بديشان انعام و مال دهند.