ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد 0%

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
گروه: مشاهدات: 67346
دانلود: 2899

توضیحات:

ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 391 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 67346 / دانلود: 2899
اندازه اندازه اندازه
ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد

ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حديث شماره : ٧١

(حَدِيثُ أَبِى بَصِيرٍ مَعَ الْمَرْأَةِ )

أَبَانٌ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام إِذْ دَخَلَتْ عَلَيْنَا أُمُّ خَالِدٍ الَّتِى كَانَ قَطَعَهَا يُوسُفُ بْنُ عُمَرَ تَسْتَأْذِنُ عَلَيْهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَسْمَعَ كَلَامَهَا قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَأَذِنَ لَهَا قَالَ وَ أَجْلَسَنِى مَعَهُ عَلَى الطِّنْفِسَةِ قَالَ ثُمَّ دَخَلَتْ فَتَكَلَّمَتْ فَإِذَا امْرَأَةٌ بَلِيغَةٌ فَسَأَلَتْهُ عَنْهُمَا فَقَالَ لَهَا تَوَلَّيْهِمَا قَالَتْ فَأَقُولُ لِرَبِّى إِذَا لَقِيتُهُ إِنَّكَ أَمَرْتَنِى بِوَلَايَتِهِمَا قَالَ نَعَمْ قَالَتْ فَإِنَّ هَذَا الَّذِى مَعَكَ عَلَى الطِّنْفِسَةِ يَأْمُرُنِى بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا وَ كَثِيرٌ النَّوَّاءُ يَأْمُرُنِى بِوَلَايَتِهِمَا فَأَيُّهُمَا خَيْرٌ وَ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ كَثِيرٍ النَّوَّاءِ وَ أَصْحَابِهِ إِنَّ هَذَا تَخَاصَمَ فَيَقُولُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ

حديث ابوبصير با آن زن :

(٧١ - ابوبصير گويد: در محضر امام صادقعليه‌السلام نشسته بودم كه ام خالد همان زنى كه يوسف بن عمر از اوبريده بود (و ميان آنها از نظر زناشويى جدائى افتاده بود) اجازه ورود خواست ، امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: خوشت مى آيد كه سخن اين زن را بشنوى ؟ عرض كردم ؟ آرى حضرت اجازه اش داد و وارد شد امام صادقعليه‌السلام مرا در كنار خود روى توشك نشانيد، زن مزبور از در وارد شد و شروع به سخن كرد ديدم زن سخنورى است پس از امام درباره آن دو (يعنى ابوبكر و عمر) پرسيد؟ حضرت به آن زن فرمود:

دوستشان بدار، ام خالد گفت : هرگاه من پروردگارم را ديدار كردم بگويم : كه تو به من دستور دادى دوستشان بدارم ؟ فرمود: آرى ، گفت : پس اين شخص ‍ كه روى تشك در كنار تو نشسته (يعنى ابوبصير) به من دستور مى دهد كه از آنان بيزارى جويم ، و كثيرالنوا(كه يكى از ملاهاى عامه آن زمان بوده ) به من دستور مى دهد آن دو را دوست بدارم ، پس كداميك از اين دو نفر بهترند و تو بيشتر آنها را دوست دارى ؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند اين مرد در پيش ‍ من محبوبتر از كثيرالنوا و ياران او است ، اين مرد كسى است كه احتجاج و مبارزه مى كند و مى گويد: (و هر كس بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نكند پس آنانند ايشان كافران ) (و هر كه بر طبق آنچه خدا نازل فرموده حكم نكند پس ايشانند ستمكاران ) (و هر كه بر طبق آنچه خدا نازل فرموده حكم نكند پس آنانند عصيان پيشه گان ) (سوره مائده آيه هاى ٤٤ و ٤٥ و ٤٧).

توضيح :

مجلسىرحمه‌الله گويد: حضرت خواست با ذكر اين آيات كفر و ظلم و فسق كثيرالنوا را ثابت كند و در ضمن كفر آن دو دستور به بيزارى جستن از آن دو را نيز به طور اشاره بيان فرموده باشد به دو وجه (اول ) به اينكه محبوبيت ابى بصير مستلزم آن است كه در دستورش در مورد بيزارى جستن از آن دو راستگو باشد (دوم ) به اينكه علتى را كه بدان جهت كفر كثيرالنوا را ثابت فرمود مشترك بين او و آن دو است ، و اين نوعى از معاريض ‍ كلام است كه در خبر سابق حضرت باقرعليه‌السلام بدان اشاره فرمود. )

حديث شماره : ٧٢

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَابِشِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا جَاراً يَنْتَهِكُ الْمَحَارِمَ كُلَّهَا حَتَّى إِنَّهُ لَيَتْرُكُ الصَّلَاةَ فَضْلًا عَنْ غَيْرِهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ أَعْظَمَ ذَلِكَ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ قُلْتُ بَلَى قَالَ النَّاصِبُ لَنَا شَرٌّ مِنْهَُا إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يُذْكَرُ عِنْدَهُ أَهْلُ الْبَيْتِ فَيَرِقُّ لِذِكْرِنَا إِلَّا مَسَحَتِ الْمَلَائِكَةُ ظَهْرَهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ كُلُّهَا إِلَّا أَنْ يَجِى ءَ بِذَنْبٍ يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ إِنَّ الشَّفَاعَةَ لَمَقْبُولَةٌ وَ مَا تُقُبِّلَ فِى نَاصِبٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ لِجَارِهِ وَ مَا لَهُ حَسَنَةٌ فَيَقُولُ يَا رَبِّ جَارِى كَانَ يَكُفُّ عَنِّى الْأَذَى فَيُشَفَّعُ فِيهِ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا رَبُّكَ وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ كَافَى عَنْكَ فَيُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ وَ مَا لَهُ مِنْ حَسَنَةٍ وَ إِنَّ أَدْنَى الْمُؤْمِنِينَ شَفَاعَةً لَيَشْفَعُ لِثَلَاثِينَ إِنْسَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ

(٧٢ - عبدالحميد وابشى گويد: به امام باقرعليه‌السلام عرض كردم : ما همسايه اى داريم كه تمامى محرمات خدارا مرتكب مى شود حتى اينكه نماز را ترك مى كند تا چه رسد به چيزهاى ديگر؟ فرمود: سبحان الله براستيكه اين كار بزرگى است ، آيا به شما خبر ندهم به كسى كه او بدتر از اين شخص است ؟ عرض كردم : چرا، فرمود: دشمن ما خانواده بدتر از اين شخص است ، آگاه باش كه به راستى بنده اى نيست كه نام ما خاندان در نزد او برده شود و از ذكر نام ما رقت پيدا كند جز آنكه فرشتگان او را نوازش كنند و همه گناهانش آمرزيده شود مگر آنكه گناهى داشته باشد كه او را از ايمان بيرون برد، و همانا شفاعت پذيرفته گردد اما در حق ناصبى پذيرفته نشود، و همانا مؤ من درباره همسايه اش كه هيچ حسنه اى ندارد شفاعت كند و گويد: پروردگارا اين همسايه من جلوى آزار رسيدن مرا بگرفت ، شفاعتش درباره آن همسايه پذيرفته گردد، و خداى تبارك و تعالى فرمايد: منم پروردگار تو و سزاوارتر كسى هستم كه از طرف تو پاداش دهم پس آن شخص را با اينكه كار خوبى ندارد به بهشت برد، و كمترين عده اى را كه يك مؤ من شفاعت كند سى نفر انسان (گنه كار است )، و در اين هنگام است كه دوزخيان گويند: (اكنون نه شفاعت كننده اى داريم و نه دوستى صميمى و دلسوز) (سوره شعراء آيه ١٠٠ - ١٠١). )

حديث شماره : ٧٣

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِى هَارُونَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قَالَ لِنَفَرٍ عِنْدَهُ وَ أَنَا حَاضِرٌ مَا لَكُمْ تَسْتَخِفُّونَ بِنَا قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ نَسْتَخِفَّ بِكَ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِكَ فَقَالَ بَلَى إِنَّكَ أَحَدُ مَنِ اسْتَخَفَّ بِى فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ أَسْتَخِفَّ بِكَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ أَ وَ لَمْ تَسْمَعْ فُلَاناً وَ نَحْنُ بِقُرْبِ الْجُحْفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ احْمِلْنِى قَدْرَ مِيلٍ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَعْيَيْتُ وَ اللَّهِ مَا رَفَعْتَ بِهِ رَأْساً وَ لَقَدِ اسْتَخْفَفْتَ بِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فِينَا اسْتَخَفَّ وَ ضَيَّعَ حُرْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

(٧٣ - ابوهارون گويد: من شرفياب محضر امام صادقعليه‌السلام بودم كه در حضور من به چند تن از حضار درنزدش مى فرمود: چرا شما ما را سبك مى شماريد! مردى از اهل خراسان از جا برخاست و عرض كرد:

ما پناه به خدا مى بريم از اينكه شما را سبك شماريم يا چيزى از دستوراتت را سبك شماريم ، فرمود: چرا تو يكى از همان هائى هستى كه مرا سبك شمردى ، عرض كرد: پناه به خدا كه من شما را سبك شمرده باشم ، فرمود: واى بر تو مگر نشنيدى فلان شخص را هنگاميكه ما در نزديكى جحفه بوديم كه به تو مى گفت : مرا به مقدار يك ميل راه (چهار كيلومتر) سوار كن كه به خدا قسم درمانده و خسته شده ام و تو سرت را هم براى او بلند نكردى و او را سبك شمردى و هر كه مؤ منى را سبك بشمارد ما را سبك شمرده و احترام خداى عزوجل را ضايع كرده است )

حديث شماره : ٧٤

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَّ عَلَيْنَا بِأَنْ عَرَّفَنَا تَوْحِيدَهُ ثُمَّ مَنَّ عَلَيْنَا بِأَنْ أَقْرَرْنَا بِمُحَمَّدٍ ص ‍ بِالرِّسَالَةِ ثُمَّ اخْتَصَّنَا بِحُبِّكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ نَتَوَلَّاكُمْ وَ نَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ إِنَّمَا نُرِيدُ بِذَلِكَ خَلَاصَ أَنْفُسِنَا مِنَ النَّارِ قَالَ وَ رَقَقْتُ فَبَكَيْتُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام سَلْنِى فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُنِى عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ أَعْيَنَ مَا سَمِعْتُهُ قَالَهَا لِمَخْلُوقٍ قَبْلَكَ قَالَ قُلْتُ خَبِّرْنِى عَنِ الرَّجُلَيْنِ قَالَ ظَلَمَانَا حَقَّنَا فِى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنَعَا فَاطِمَةَ ص مِيرَاثَهَا مِنْ أَبِيهَا وَ جَرَى ظُلْمُهُمَا إِلَى الْيَوْمِ قَالَ وَ أَشَارَ إِلَى خَلْفِهِ وَ نَبَذَا كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمَا

(٧٤ - عبدالرحمن بن ابى عبدالله گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : همانا خداى عزوجل بر ما منت نهاد كه ما را به يگانگى خودش ‍ آشنا فرمود، سپس بر ما منت گذارد كه به رسالت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقرار كرديم ، و پس از آن ما را به محبت و دوستى شما خاندان مخصوص داشت كه شما را دوست داريم و از دشمنان بيزارى جوئيم ، و جز اين نيست كه مقصود ما از اين دوستى آن است كه خود را از دوزخ نجات دهيم گويد: من اين سخن را گفتم و دلم شكسته (گريه ام گرفت ) و گريستم امام صادقعليه‌السلام به او فرمود: هرچه خواهى از من بپرس كه به خدا قسم از هر چه بپرسى پاسخت را خواهم داد (مجلسىرحمه‌الله گويد: يعنى در پاسخ تقيه از تو نخواهم كرد چون اخلاص تو را به خوبى مى دانم ).

عبدالملك بن اعين (كه در آن انجمن حاضر بود به عبدالرحمن بن عبدالله ) گفت : نشنيده بودم تا كنون به مخلوقى پيش از تو اين حرف را بزند. عبدالرحمن گويد: گفتم از وضع آن دو مرد (يعنى ابوبكر و عمر) به من خبر بده ، فرمود: آن دو در مورد كتاب خدا حق ما را به ستم گرفتند (يعنى خمسى كه خداوند در قرآن براى ما مقرر داشته بود به ستم از ما گرفتند) و از ارثى كه فاطمهعليها‌السلام از پدرش مى برد جلوگيرى كردند و ستمشان هم چنان تا به امروز ادامه يافته است گويد: حضرت اشاره به پشت سرش ‍ كرده فرمود: و كتاب خدا را پشت سرشان انداختند. )

حديث شماره : ٧٥

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ بَشِيرٍ الْأَسَدِيِّ عَنِ الْكُمَيْتِ بْنِ زَيْدٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا كُمَيْتُ لَوْ كَانَ عِنْدَنَا مَالٌ لَأَعْطَيْنَاكَ مِنْهُ وَ لَكِنْ لَكَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِحَسَّانَ بْنِ ثَابِتٍ لَنْ يَزَالَ مَعَكَ رُوحُ الْقُدُسِ مَا ذَبَبْتَ عَنَّا قَالَ قُلْتُ خَبِّرْنِى عَنِ الرَّجُلَيْنِ قَالَ فَأَخَذَ الْوِسَادَةَ فَكَسَرَهَا فِى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ يَا كُمَيْتُ مَا أُهَرِيقَ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا أُخِذَ مَالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لَا قُلِبَ حَجَرٌ عَنْ حَجَرٍ إِلَّا ذَاكَ فِى أَعْنَاقِهِمَا

(٧٥ - كميت بن زيد اسدى (شاعر معروف اهل بيت ) گويد: خدمت امام باقرعليه‌السلام شرفياب شدم حضرت فرمود: اى كميت به خدا اگر مالى در نزد ما بود به تو مى داديم ولى براى تو باشد آنچه را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حسابن ثابت (شاعر) فرمود: كه (به او فرمود:) پيوسته روح القدس همراه تو است تا آنگاه كه از ما دفاع كنى ، گويد: عرض كردم : از حال آن دو مرد (يعنى ابوبكر و عمر) به من خبر بده حضرت بالش را برداشت و آنرا تا كرده در زير سينه اش گرفت سپس فرمود: به خدا اى كميت به اندازه شاخ حجامتى خون ريخته نشود، و نيز هيچ مالى به ناحق گرفته نشود و هيچ سنگى از سنگ ديگر نغلطد جز آنكه مسئوليتش به گردن آن دو نفر است )

حديث شماره : ٧٦

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِى الْعَبَّاسِ الْمَكِّيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍعليه‌السلام يَقُولُ إِنَّ عُمَرَ لَقِيَ عَلِيّاً ص ‍ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الَّذِى تَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ وَ تُعَرِّضُ بِى وَ بِصَاحِبِى قَالَ فَقَالَ لَهُ أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِآيَةٍ نَزَلَتْ فِى بَنِى أُمَيَّةَ فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ فَقَالَ كَذَبْتَ بَنُو أُمَيَّةَ أَوْصَلُ لِلرَّحِمِ مِنْكَ وَ لَكِنَّكَ أَبَيْتَ إِلَّا عَدَاوَةً لِبَنِى تَيْمٍ وَ بَنِى عَدِيٍّ وَ بَنِي أُمَيَّةَ

(٧٦ - ابوالعباس مكى گويد: شنيدم از امام باقرعليه‌السلام مى فرمود: (هنگامى ) عمر به علىعليه‌السلام برخورد كرد و به او گفت : توئى كه اين آيه را مى خوانى :( بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ) يعنى به كداميك از شما جنون است (سوره قلم آيه ٦) و به من و رفيقم (ابوبكر) تعريض مى كنى (و ما را منظور اين آيه ميدانى )؟ حضرت به او فرمود: آيا به تو خبر ندهم از آيه اى كه درباره بنى اميه نازل گشته (كه خدا فرمايد): (چنين توانيد بود كه اگر كارى را سرپرستى كنيد در زمين تباهى كنيد و ارتباط خويشاونديتان را ببريد) (سوره محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيه ٢٢) عمر (با كمال پر روئى و گستاخى ) گفت : دروغ گفتى كه بنى اميه پيوند خويشاوندى را بهتر از تو مراعات كنند ولى تو مى خواهى همچنان به دشمنى خود با تيره بنى تيم (تيره ابوبكر) و بنى عدى (تيره عمر) و بنى اميه ادامه دهى

شرح :

مجلسىرحمه‌الله گويد: تعريضى كه حضرت از آيه :( بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ) به آن دو داشت از اين جهت بود كه آن دو هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غدير خم على بن ابى طالب را به خلافت خويش ‍ منصوب فرمود و درباره اش گفت : (من كنت مولا فهذا على مولاه ) آن دو و جمعى ديگر بدان حضرت نسبت ديوانگى و شيفتگى درباره عموزاده اش ‍ علىعليه‌السلام را دادند و از اين رو آيات سوره قلم نازل شد. )

حديث شماره : ٧٧

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ النَّصْرِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍعليه‌السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ كُفْراً قَالَ مَا تَقُولُونَ فِى ذَلِكَ قُلْتُ نَقُولُ هُمُ الْأَفْجَرَانِ مِنْ قُرَيْشٍ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْمُغِيرَةِ قَالَ ثُمَّ قَالَ هِيَ وَ اللَّهِ قُرَيْشٌ قَاطِبَةً إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَاطَبَ نَبِيَّهُ ص فَقَالَ إِنِّى فَضَّلْتُ قُرَيْشاً عَلَى الْعَرَبِ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْهِمْ نِعْمَتِى وَ بَعَثْتُ إِلَيْهِمْ رَسُولِى فَبَدَّلُوا نِعْمَتِى كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ

(٧٧ - حارث نصرى گويد: از امام باقرعليه‌السلام پرسيدم : از (تفسير) گفتار خداى عزوجل : (آنان كه نعمت خدا رابه كيفر تبديل كردند) (سوره ابراهيم آيه ٢٨) فرمود: آنها (يعنى عامه و اهل سنت ) در تفسيرش چه گويند؟ عرض كردم : مى گويند: مقصود دو طائفه اى هستند كه فاجرترين قريشند يعنى بنى اميه و بنى مغيره (اولاد مغيرة بن عبدالله بن عمر مخزوم كه به بنى مخزوم معروف بودند)، حضرت فرمود به خدا سوگند مقصود تمامى قريش هستند، همانا خداى تبارك و تعالى پيامبرش را مخاطب قرار داده فرمود: همانا كه من قريش را بر عرب برترى دادم و نعمتم را بر ايشان تمام كردم و رسول و پيامبر خويش را بسويشان برانگيختم ولى آنها نعمت مرا به كفر تبديل كردند و قوم خود را بسراى هلاكت در آوردند. )

حديث شماره : ٧٨

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ وَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام أَنَّهُمَا قَالَا إِنَّ النَّاسَ لَمَّا كَذَّبُوا بِرَسُولِ اللَّهِ ص هَمَّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِهَلَاكِ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَّا عَلِيّاً فَمَا سِوَاهُ بِقَوْلِهِ فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ ثُمَّ بَدَا لَهُ فَرَحِمَ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قَالَ لِنَبِيِّهِ ص وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ

(٧٨ - ابوبصير از دو امام باقر و صادقعليهما‌السلام روايت كند كه فرمودند: هنگامى كه مردم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تكذيب كردند خداوند آهنگ نابودى مردم زمين را كرد جز علىعليه‌السلام و سايرين (از اهل بيت ) را به گفتارش كه فرمود: (پس از آنها روى بگردان كه مورد مهر خويش قرار داد و (دنبال ذاريات آيه ٥٤) سپس از اين آهنگ صرفنظر كرده و مؤ منان را مورد مهر خويش قرار داد و (دنبال آيه بالا) به پيمبرش فرمود: (و پند ده كه پند دادن مؤ منان را سود بخشد). )

حديث شماره : ٧٩

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِى فَاخِتَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِعليه‌السلام يُحَدِّثُ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ حَدَّثَنِى أَبِى أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍعليه‌السلام يُحَدِّثُ النَّاسَ قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى النَّاسَ مِنْ حُفَرِهِمْ عُزْلًا بُهْماً جُرْداً مُرْداً فِى صَعِيدٍ وَاحِدٍ يَسُوقُهُمُ النُّورُ وَ تَجْمَعُهُمُ الظُّلْمَةُ حَتَّى يَقِفُوا عَلَى عَقَبَةِ الْمَحْشَرِ فَيَرْكَبُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَزْدَحِمُونَ دُونَهَا فَيُمْنَعُونَ مِنَ الْمُضِيِّ فَتَشْتَدُّ أَنْفَاسُهُمْ وَ يَكْثُرُ عَرَقُهُمْ وَ تَضِيقُ بِهِمْ أُمُورُهُمْ وَ يَشْتَدُّ ضَجِيجُهُمْ وَ تَرْتَفِعُ أَصْوَاتُهُمْ قَالَ وَ هُوَ أَوَّلُ هَوْلٍ مِنْ أَهْوَالِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ فَيُشْرِفُ الْجَبَّارُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِمْ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ فِى ظِلَالٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَيَأْمُرُ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَيُنَادِى فِيهِمْ يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَنْصِتُوا وَ اسْتَمِعُوا مُنَادِيَ الْجَبَّارِ قَالَ فَيَسْمَعُ آخِرُهُمْ كَمَا يَسْمَعُ أَوَّلُهُمْ قَالَ فَتَنْكَسِرُ أَصْوَاتُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ وَ تَخْشَعُ أَبْصَارُهُمْ وَ تَضْطَرِبُ فَرَائِصُهُمْ وَ تَفْزَعُ قُلُوبُهُمْ وَ يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ إِلَى نَاحِيَةِ الصَّوْتِ مُهْطِعِينَ إِلَى الدّاعِ قَالَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ الْكَافِرُ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ قَالَ فَيُشْرِفُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَكَمُ الْعَدْلُ عَلَيْهِمْ فَيَقُولُ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذِى لَا يَجُورُ الْيَوْمَ أَحْكُمُ بَيْنَكُمْ بِعَدْلِى وَ قِسْطِى لَا يُظْلَمُ الْيَوْمَ عِنْدِى أَحَدٌ الْيَوْمَ آخُذُ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ بِحَقِّهِ وَ لِصَاحِبِ الْمَظْلِمَةِ بِالْمَظْلِمَةِ بِالْقِصَاصِ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ السَّيِّئَاتِ وَ أُثِيبُ عَلَى الْهِبَاتِ وَ لَا يَجُوزُ هَذِهِ الْعَقَبَةَ الْيَوْمَ عِنْدِى ظَالِمٌ وَ لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ إِلَّا مَظْلِمَةً يَهَبُهَا صَاحِبُهَا وَ أُثِيبُهُ عَلَيْهَا وَ آخُذُ لَهُ بِهَا عِنْدَ الْحِسَابِ فَتَلَازَمُوا أَيُّهَا الْخَلَائِقُ وَ اطْلُبُوا مَظَالِمَكُمْ عِنْدَ مَنْ ظَلَمَكُمْ بِهَا فِى الدُّنْيَا وَ أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كَفَى بِى شَهِيداً قَالَ فَيَتَعَارَفُونَ وَ يَتَلَازَمُونَ فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ لَهُ عِنْدَ أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ أَوْ حَقٌّ إِلَّا لَزِمَهُ بِهَا قَالَ فَيَمْكُثُونَ مَا شَاءَ اللَّهُ فَيَشْتَدُّ حَالُهُمْ وَ يَكْثُرُ عَرَقُهُمْ وَ يَشْتَدُّ غَمُّهُمْ وَ تَرْتَفِعُ أَصْوَاتُهُمْ بِضَجِيجٍ شَدِيدٍ فَيَتَمَنَّوْنَ الْمَخْلَصَ مِنْهُ بِتَرْكِ مَظَالِمِهِمْ لِأَهْلِهَا قَالَ وَ يَطَّلِعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى جَهْدِهِمْ فَيُنَادِى مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُسْمِعُ آخِرَهُمْ كَمَا يُسْمِعُ أَوَّلَهُمْ يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَنْصِتُوا لِدَاعِى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ اسْمَعُوا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ [ لَكُمْ ] أَنَا الْوَهَّابُ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَوَاهَبُوا فَتَوَاهَبُوا وَ إِنْ لَمْ تَوَاهَبُوا أَخَذْتُ لَكُمْ بِمَظَالِمِكُمْ قَالَ فَيَفْرَحُونَ بِذَلِكَ لِشِدَّةِ جَهْدِهِمْ وَ ضِيقِ مَسْلَكِهِمْ وَ تَزَاحُمِهِمْ قَالَ فَيَهَبُ بَعْضُهُمْ مَظَالِمَهُمْ رَجَاءَ أَنْ يَتَخَلَّصُوا مِمَّا هُمْ فِيهِ وَ يَبْقَى بَعْضُهُمْ فَيَقُولُ يَا رَبِّ مَظَالِمُنَا أَعْظَمُ مِنْ أَنْ نَهَبَهَا قَالَ فَيُنَادِى مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ الْعَرْشِ أَيْنَ رِضْوَانُ خَازِنُ الْجِنَانِ جِنَانِ الْفِرْدَوْسِ قَالَ فَيَأْمُرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُطْلِعَ مِنَ الْفِرْدَوْسِ قَصْراً مِنْ فِضَّةٍ بِمَا فِيهِ مِنَ الْأَبْنِيَةِ وَ الْخَدَمِ قَالَ فَيُطْلِعُهُ عَلَيْهِمْ فِى حِفَافَةِ الْقَصْرِ الْوَصَائِفُ وَ الْخَدَمُ قَالَ فَيُنَادِى مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ ارْفَعُوا رُءُوسَكُمْ فَانْظُرُوا إِلَى هَذَا الْقَصْرِ قَالَ فَيَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ فَكُلُّهُمْ يَتَمَنَّاهُ قَالَ فَيُنَادِى مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ هَذَا لِكُلِّ مَنْ عَفَا عَنْ مُؤْمِنٍ قَالَ فَيَعْفُونَ كُلُّهُمْ إِلَّا الْقَلِيلَ قَالَ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَجُوزُ إِلَى جَنَّتِيَ الْيَوْمَ ظَالِمٌ وَ لَا يَجُوزُ إِلَى نَارِيَ الْيَوْمَ ظَالِمٌ وَ لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ حَتَّى يَأْخُذَهَا مِنْهُ عِنْدَ الْحِسَابِ أَيُّهَا الْخَلَائِقُ اسْتَعِدُّوا لِلْحِسَابِ

قَالَ: ثُمَّ يُخَلَّى سَبِيلُهُمْ فَيَنْطَلِقُونَ إِلَى الْعَقَبَةِ يَكْرُدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً حَتَّى يَنْتَهُوا إِلَى الْعَرْصَةِ وَ الْجَبَّارُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْعَرْشِ قَدْ نُشِرَتِ الدَّوَاوِينُ وَ نُصِبَتِ الْمَوَازِينُ وَ أُحْضِرَ النَّبِيُّونَ وَ الشُّهَدَاءُ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ يَشْهَدُ كُلُّ إِمَامٍ عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ بِأَنَّهُ قَدْ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ دَعَاهُمْ إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِذَا كَانَ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ الرَّجُلِ الْكَافِرِ مَظْلِمَةٌ أَيَّ شَيْءٍ يَأْخُذُ مِنَ الْكَافِرِ وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِعليه‌السلام يُطْرَحُ عَنِ الْمُسْلِمِ مِنْ سَيِّئَاتِهِ بِقَدْرِ مَا لَهُ عَلَى الْكَافِرِ فَيُعَذَّبُ الْكَافِرُ بِهَا مَعَ عَذَابِهِ بِكُفْرِهِ عَذَاباً بِقَدْرِ مَا لِلْمُسْلِمِ قِبَلَهُ مِنْ مَظْلِمَةٍ قَالَ فَقَالَ لَهُ الْقُرَشِيُّ فَإِذَا كَانَتِ الْمَظْلِمَةُ لِلْمُسْلِمِ عِنْدَ مُسْلِمٍ كَيْفَ تُؤْخَذُ مَظْلِمَتُهُ مِنَ الْمُسْلِمِ قَالَ يُؤْخَذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ مِنْ حَسَنَاتِهِ بِقَدْرِ حَقِّ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَى حَسَنَاتِ الْمَظْلُومِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الْقُرَشِيُّ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لِلظَّالِمِ حَسَنَاتٌ قَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لِلظَّالِمِ حَسَنَاتٌ فَإِنَّ لِلْمَظْلُومِ سَيِّئَاتٍ يُؤْخَذُ مِنْ سَيِّئَاتِ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَى سَيِّئَاتِ الظَّالِمِ

(٧٩ - ثوير بن ابى فاخته گويد: شنيدم از على بن الحسينعليه‌السلام كه در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (در مدينه ) حديث مى فرمود كه پدرم براى من حديث كرد كه از پدرش على بن ابى طالبعليه‌السلام شنيده كه به مردم مى فرمود: همينكه روز رستاخيز شود خداوند مردم را از گورها بر انگيزاند با بدنهائى صاف و در حال تندرستى و تنهائى پاك از مو بصورت جوانى كه هنوز صورتش مو در نياورده در يك زمين هموار كه نور آنانرا براند و تاريكى گردشان آورد (ظاهرا مقصود اين است كه هر گاه نورى بر آنها بتابد به جلو روند و هر گاه تاريكى فرايشان گيرد بايستند و گرد هم جمع شوند، مانند آيه شريفه :

( كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَّشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ) تا در گردنه محشر بايستند و از دوش همديگر بالا روند و در آنجا ازدحام كنند، و جلوشان را از رفتن بگيرند، و در آنجا است كه نفسهاشان تند شود و عرق زيادى كنند و كارها برايشان سخت گردد، و شيونشان زياد و صداهاشان بلند گردد.

فرمود: و آن نخستين هراس روز قيامت است ، در آن هنگام خداى جبار تبارك و تعالى از زیر عرش خويش در انبوهى از فرشتگان بر آنها توجه كند و به فرشتگان دستور دهد تا در ميان آنها فرياد زند: اى گروه خلائق خموش ‍ باشيد و سخن ندا كننده خدا را بشنويد، فرمود: در آن هنگام همگى اين فرياد را بشنوند و آن وقت است كه صداها شكسته شود و ديده ها ترسان گردد و لرزه آنها را بگيرد و دلها بطپد و سرها را به سوى ناحيه آن آواز بلند كنند و به سرعت به سوى آن خواننده بروند، در اين هنگام است كه كافر گويد: امروز روز دشوارى است ، فرمود: در اينوقت خداى جبار عزوجل و حاكم دادگر بر آنان توجه كند و فرمايد: منم خدائى كه معبودى جز من نيست ، حاكم دادگرى كه ستم نكنم امروز روزى است كه در ميان شما از روى عدالت و انصاف خويش حكم كنم و نسبت به احدى در پيشگاه من ستم نشود.

امروز است كه حق ناتوان را از نيرومند بستانم و هر چه به ستم از كسى گرفته شده آن را بصاحبش باز گردانم و بوسيله حسنات و سيئات تقاص كنم و به آنانكه حق را بخشيده (و ذمه بدهكاران را برى كرده اند) پاداش نيك دهم

امروز از اين گردنه هيچ ستمكارى از پيش من نگذرد، و نه آن كس كه حقى از ديگرى در گردنش باشد جز آنكس كه طرف او از حق خويش بگذرد، و من به او پاداش نيك دهم ، و هنگام حساب حقش را بگيرم پس اينك اى خلايق گرد هم آئيد و حق خود را از هر كس كه به شما در دنيا ستم كرده بگيريد و من نيز گواه شمايم در آن ستم ، و گواهى چون من بس است

فرمود: پس همديگر را ببينند و گرد هم آيند و احدى به جاى نماند كه طلبى يا حقى از او در نزد ديگرى باشد جز آنكه به او بچسبد، پس بدين حال باشند تا هنگامى كه خدا خواهد و در نتيجه حالشان سخت گردد، و عرق زيادى بريزند، و اندوهشان شديد شود و صداى شيون سختى از آنها بلند شود و آرزو كنند كه حقوق خود را به پايمال كنندگان آن واگذارند و از آنجا نجات يابند، پس خداى عزوجل كه اين حال آنانرا ببيند منادى از طرف او تبارك و تعالى ندا كند و همه آنها از اول تا به آخر بشنوند اى گروه خلايق به سخن گوينده خدا دل دهيد و گوش كنيد:

همانا خداى تبارك و تعالى فرمايد: منم بخشايشگر اينك اگر خواهيد يكديگر را ببخشيد وگرنه حق شما را بگيرم ؟ فرمود: از اين ندا شاد گردند زيرا در وضع سخت و تنگنا و فشار جمعيت واقع شده اند، پس برخى از آنها به اميد اينكه از آن تنگنا آسوده شوند حق خود را مى بخشند، و برخى بجا مانند و گويند: پروردگارا ستمهائيكه به ما شده بزرگتر از آن است كه ما آنها را ببخشيم ، فرمود: در اين هنگام منادى از برابر عرش ندا كند:

كجاست رضوان نگهبان باغهاى بهشت ، بهشتهاى فردوس ؟

و (چون رضوان حاضر گردد) خداى عزوجل دستور دهد قصرى را از (قصرهاى ) نقره با تمام ساختمانها و خدمتكارانى كه در آن هستند به مردم نشان دهد، و او نيز قصرى را بدان اوصاف كه در اطراف آن كنيزكان ماه رو و خدمتكاران زيبا هستند به مردم نشان مى دهد، پس منادى از جانب خداى تبارك و تعالى ندا كند: اى گروه خلائق سرها را بلند كنيد و بدين قصر بنگريد، فرمود: آنان سرها را بلند كنند و هر كدام از آنها آرزوى آن قصر را در دل بنمايد، فرمود: پس منادى از جانب خداى تعالى ندا كند: اى گروه خلائق اين قصر از آن كسى است كه از مؤ منى درگذرد، فرمود: پس همگى آنها از حقوق خود در گذرند جز اندكى ، فرمود: در اين هنگام خداى عزوجل فرمايد: امروز هيچ ستمكارى به سوى بهشتم نرود، و هيچ ستمكارى نيز كه از مسلمانى در نزد او حقى هست به دوزخم عبور نكند تا در جايگاه حساب آن حق را از او بستاند. اى خلائق مهياى حساب باشيد.

فرمود: سپس راهشان را باز كنند و آنها به سوى گردنه بروند، و براى بالا رفتن آن يكديگر را به عقب رانند تا آنكه به عرصه محشر رسند و خداى جبار تبارك و تعالى بر عرش عظمت و جلال استيلا دارد، و نامه هاى اعمال گسترده شده و پيمبران و گواهان در آنجا حاضرند و گواهان همان امامان برحقند كه هر امامى گواهى دهد براى مردم زمان خود كه در آنجا به دستور خدا به پا خواسته و آنانرا به راه خدا خوانده است

پس مردى از قريش عرض كرد: اى فرزند رسول خدا اگر مرد مؤ منى در گردن مرد كافرى حقى داشته باشد چه از آن مرد كافر بر گيرد با اينكه آن مرد كافر اهل دوزخ است ؟

حضرت على بن الحسينعليه‌السلام فرمود: به اندازه همان حقى كه مؤ من به گردن كافر دارد از گناهان مؤ من بر مى دارند و كافر اضافه بر عذابى كه بواسطه كفر خود مى كشد به اندازه آنها نيز عذاب خواهد شد، مرد قریشى عرض كرد: هر گاه مسلمانى بگردن مسلمان ديگرى حق داشته باشد چگونه حقش را از آن مسلمان باز گيرند؟

فرمود: به اندازه حقى كه مظلوم به گردن ظالم دارد از كارهاى نيك او بر دارند و به مظلوم دهند.

مرد قریشى عرض كرد: اگر شخص ستمكار كار نيكى نداشت ؟ فرمود: اگر شخص ستمكار كار نيكى نداشت ستمديده گناهانى دارد پس از گناهان آن ستمديده بردارند و برگناهان ستمكار بيفزايند. )