ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد 0%

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی
گروه: مشاهدات: 67732
دانلود: 2930

توضیحات:

ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 391 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 67732 / دانلود: 2930
اندازه اندازه اندازه
ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد

ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حديث شماره : ٢٦٣

سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِى دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ مُصْعَبٍ الْعَبْدِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فَقَالَ قُولُوا لِأُمِّ فَرْوَةَ تَجِى ءُ فَتَسْمَعُ مَا صُنِعَ بِجَدِّهَا قَالَ فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ السِّتْرِ ثُمَّ قَالَ أَنْشِدْنَا قَالَ فَقُلْتُ فَرْوُ جُودِى بِدَمْعِكِ الْمَسْكُوبِ قَالَ فَصَاحَتْ وَ صِحْنَ النِّسَاءُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام الْبَابَ الْبَابَ فَاجْتَمَعَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ عَلَى الْبَابِ قَالَ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام صَبِيٌّ لَنَا غُشِيَ عَلَيْهِ فَصِحْنَ النِّسَاءُ

(٢٦٣ - سفيان بن مصعب عبدى گويد: به محضر امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم حضرت فرمود: به ام فروه بگوئيد بيايد و بشنود كه با جدش ‍ چه كردند! سفيان گويد:ام فروه آمد و در پس پرده نشست سپس امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: براى ما مرثيه بخوان ، گويد، گفتم :

(اى ام فروه ! نثار كن اشك ريزانت را).

ام فروه كه اين بيت را شنيد شيون كرد و زنان ديگر هم كه در خانه بودند صداى شيونشان بلند شد، امام صادقعليه‌السلام فرمود: در خانه را! در خانه را! (شايد مقصود اين باشد كه در را ببنديد كه دشمنان فهمند در اينجا مجلس سوگوارى حسينعليه‌السلام برپا شده ) پس مردم مدينه بر در خانه جمع شدند (كه ببينند چه خبر است ) امام صادقعليه‌السلام شخصى را به نزد آنان فرستاد و او به مردم گفت : بچه اى از ما غش كرده بود و زنها بدان خاطر شيون كردند.

شرح :

سفيان بن مصعب عبدى يكى از شعراى كوفه و از شيعيان اهل بيت بود و سماعه در حديثى از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه حضرت فرمود: اى گروه شيعه به فرزندان خويش شعر عبدى را بياموزيد كه او بر دين خدا است

و ام فروه دختر امام صادقعليه‌السلام است ، و مادرش فاطمه بنت الحسينعليه‌السلام است چنانچه مفيدرحمه‌الله در ارشاد فرموده ، و مقصود حضرت از اينكه فرمود: (ما صنع بجدها) جد مادرى او حضرت حسين بن علىعليهما‌السلام بوده ، و از اين روايت مى توان فهميد كه كار سخت گيرى حكومت مدينه و مخالفين در امر سوگوارى بر حسين بن علىعليهما‌السلام تا چه حد بوده است )

حديث شماره : ٢٦٤

سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ لَمَّا حَفَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص ‍ الْخَنْدَقَ مَرُّوا بِكُدْيَةٍ فَتَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص ‍ الْمِعْوَلَ مِنْ يَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام أَوْ مِنْ يَدِ سَلْمَانَرضي‌الله‌عنه فَضَرَبَ بِهَا ضَرْبَةً فَتَفَرَّقَتْ بِثَلَاثِ فِرَقٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَقَدْ فُتِحَ عَلَيَّ فِي ضَرْبَتِي هَذِهِ كُنُوزُ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ يَعِدُنَا بِكُنُوزِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ مَا يَقْدِرُ أَحَدُنَا أَنْ يَخْرُجَ يَتَخَلَّى

(٢٦٤ - از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: هنگامى كه (در جنگ خندق ) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خندق را حفر مى كرد مسلمانان به سنگ سختى رسيدند (كه كلنگ در آن اثر نمى كرد) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كلنگ را از دست اميرمؤ منانعليه‌السلام يا از دست سلمانرضي‌الله‌عنه گرفت و ضربتى بدان سنگ زد كه سه تكه شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در اين ضربتى كه زدم گنجهاى پادشاه ايران و روم براى من فتح شد، يكى از آندو (اولى و دومى ) به رفيقش گفت : به ما وعده گنجهاى پادشاه ايران و روم را مى دهد با اينكه (از شدت ترسى كه ما از دست اين يك مشت دشمن اندك داريم ) قادر نيستيم براى قضاى حاجت از اينجا دور شويم )

حديث شماره : ٢٦٥

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رِيحاً يُقَالُ لَهَا الْأَزْيَبُ لَوْ أَرْسَلَ مِنْهَا مِقْدَارَ مَنْخِرِ ثَوْرٍ لَأَثَارَتْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ هِيَ الْجَنُوبُ

(٢٦٥ - و نيز از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: خداى تبارك و تعالى را بادى است كه بدان (ازيب ) گويند، و اگر به اندازه سوراخ بينى گاوى از آن باد بفرستد هر آنچه را ميان زمين و آسمان است از جا بركند، و همان باد جنوب است )

حديث شماره : ٢٦٦

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ رُزَيْقٍ أَبِى الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ أَتَى قَوْمٌ رَسُولَ اللَّهِ ص ‍ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ بِلَادَنَا قَدْ قُحِطَتْ وَ تَوَالَتِ السِّنُونَ عَلَيْنَا فَادْعُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْنَا فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص ‍ بِالْمِنْبَرِ فَأُخْرِجَ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ دَعَا وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُؤَمِّنُوا فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرِ النَّاسَ أَنَّ رَبَّكَ قَدْ وَعَدَهُمْ أَنْ يُمْطَرُوا يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا وَ سَاعَةَ كَذَا وَ كَذَا فَلَمْ يَزَلِ النَّاسُ يَنْتَظِرُونَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ تِلْكَ السَّاعَةَ حَتَّى إِذَا كَانَتْ تِلْكَ السَّاعَةُ أَهَاجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رِيحاً فَأَثَارَتْ سَحَاباً وَ جَلَّلَتِ السَّمَاءَ وَ أَرْخَتْ عَزَالِيَهَا فَجَاءَ أُولَئِكَ النَّفَرُ بِأَعْيَانِهِمْ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ يَكُفَّ السَّمَاءَ عَنَّا فَإِنَّا كِدْنَا أَنْ نَغْرَقَ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ وَ دَعَا النَّبِيُّ ص وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُؤَمِّنُوا عَلَى دُعَائِهِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ النَّاسِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْمِعْنَا فَإِنَّ كُلَّ مَا تَقُولُ لَيْسَ نَسْمَعُ فَقَالَ قُولُوا اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَ لَا عَلَيْنَا اللَّهُمَّ صُبَّهَا فِى بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ وَ فِى نَبَاتِ الشَّجَرِ وَ حَيْثُ يَرْعَى أَهْلُ الْوَبَرِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رَحْمَةً وَ لَا تَجْعَلْهَا عَذَاباً

(٢٦٦ - ابوالعباس زريق از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: جمعى به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده گفتند: اى رسول خدا همانا بلاد ما دچار قحطى شده و چند سال پى در پى خشكسالى است خداى تبارك و تعالى را بخوان تا باران بر ما بفرستد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد منبرى گذاردند و از خانه بيرون آمد به منبر رفت و مردم نيز اجتماع كردند، پس آن حضرت به منبر رفت و دعا كرد و به مردم نيز دستور داد آمين بگويند، طولى نكشيد كه جبرئيل نازل شد و گفت : اى محمد به مردم بگو خداوند وعده كرده در روز فلان و در ساعت فلان باران بر شما بيايد، مردم به انتظار آن روز و آن ساعت روز شمارى كردند تا چون ساعت مقرر فرا رسيد خداى عزوجل بادى فرستاد، و آن باد ابرى را با خود آورد و آسمان را پوشانيد و دهنه خود را رها كرد (كنايه از شدت باران است ).

همان مردم جمع شدند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده گفتند: اى رسول خدا بخواه تا جلوى باران را بگيرد كه ما نزديك است غرق شويم !

همه مردم جمع شدند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوباره دست به دعا بر داشت و به مردم نيز فرمان داد آمين بگويند، مردى (از ميان جمعيت ) صدا زد، اى رسول خدا دعا را بلند بخوان كه ما هم بشنويم زيرا همه دعائى را كه تو مى خوانى ما نمى شنويم ، فرمود: بگوئيد: خدايا اطراف ما ببارد نه بر ما، خدايا اين باران را بر شكم دشت ها بريز و در پاى درخت ها و مرتعهائى كه گله داران رمه هاى خود را مى چرانند خدايا آن را رحمت قرارش ده و عذاب قرارش مده )

حديث شماره : ٢٦٧

جَعْفَرُ بْنُ بَشِيرٍ عَنْ رُزَيْقٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ مَا أَبْرَقَتْ قَطُّ فِى ظُلْمَةِ لَيْلٍ وَ لَا ضَوْءِ نَهَارٍ إِلَّا وَ هِيَ مَاطِرَةٌ

(٢٦٧ - زريق از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: هيچگاه برقى (از ابر) نجهد چه در تاريكى شب و چه در روشنائى روز جز آنكه باران همراه دارد. )

حديث شماره : ٢٦٨

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ الْعَزْرَمِيِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام وَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَيْنَ يَكُونُ قَالَ يَكُونُ عَلَى شَجَرٍ عَلَى كَثِيبٍ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ يَأْوِى إِلَيْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُرْسِلَهُ أَرْسَلَ رِيحاً فَأَثَارَتْهُ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَائِكَةً يَضْرِبُوهُ بِالْمَخَارِيقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَيَرْتَفِعُ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ اللّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ الْآيَةَ وَ الْمَلَكُ اسْمُهُ الرَّعْدُ

(٢٦٨ - ابن عرزمى در حديث مرفوعى روايت كند كه از اميرمؤ منانعليه‌السلام پرسيدند: ابرها در كجا است ؟فرمود: بر درختى و روى تلى است در كنار دريا كه در آنجا ماءوى كند و چون خداى عزوجل اراده كند كه آن را به جائى روان كند بادى بفرستد تا آن را براند و فرشتگانى بر آن بگمارد تا آن را با شلاقها بزنند و آنها همان برق است (كه شما مى بينيد) و آن ابر بدين ترتيب بالا رود، سپس اين آيه را قرائت نمود: (سوره فاطر آيه ٩) و نام آن فرشته (كه ابر را براند) رعد است مترجم گويد:

اين حديث ابى عن العزرمى عن ابيه عن حارث الاعور عن امير المؤ منينعليه‌السلام قال اميرالمؤ منين و سئل عن الحساب اين يكون ؟ قال : على شجر كثيف على ساحل البحر على شاطى ء البحر ياوى اليه ، فاذا اراد الله عزوجل ان يرسله ارسل ريحا فاثاره و وكل به ملائكة يصزبونه بالمخاريث و هو البرق غير تفع و برخى از دانشمندان مسلمان پارسى زبان براى تطبيق دادن اين حديث با علوم روز آنرا اينگونه ترجمه كرده اند:

از حضرتشعليه‌السلام راجع به ابر سؤ ال كردند كه در كجا است ؟ گفت : در جنگل انبوه بر ساحل دريا كه به آن سمت مسكن گزيند (جمع شدن هواى دم دار بر روى دريا و داخل جنگلهاى استوائى و ساحلى ) پس هر گاه كه خدا اراده نمايد آنرا برساند بادى را مى فرستد، باد ايجاد آشفتگى و برانگيختگى در آن مى كند، و فرشتگانى را مى گمارد (مبداء نيروها و عوامل طبيعت ) با ترناهائى بزنند و آن برق است آنگاه ابر اوج مى گيرد (همانطور كه مى دانيم چگونه وزش شديد و مالش باد و غبار و مه ايجاد طوفان و توليد و تخليه الكتريسيته مى نمايد كه توام با بالا رفتن ابر و دانه بندى باران است ).

با توجه به حديث على بن ابراهيم احتمال جمله :(يكون على شجر على كثيب ...) كه در روايت كلينى است ، همان (يكون على شجر كثيف ...) بوده باشد كه در حديث على بن ابراهيم است و دچار تصحيف و تحريف شده باشد احتمال خيلى دورى نيست ، ولى باز كردن راه تاويل و ارتكاب خلاف ظاهر مانند اينكه فرشته را به (مبداء نيروها و عوامل طبيعت ) تاويل كردن و امثال اينگونه تاويلاتى كه اخيرا براى تطبيق دادن آيات و روايات با علوم روز كه زائيده مغزهاى محدود بشرى است ميان متجددين ديندار مد شده و مترجم مزبور نيز بدان دست زده است كار خطرناكى است كه بايد متدينين به مذهب حقه شيعه اثنى عشرى از آن بركنار باشند، و هرچه را بفهم و خرد خويش از آيات و روايات درك نكردند علم آن را بخود اهل بيت و ائمه اطهار واگذارند چنانچه خود آنها دستور فرموده اند و چه بسا روزى ، برسد كه پيشرفت شگرف علم بشرى پرده از روى آنها بردارد. )

حديث شماره : ٢٦٩

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَا عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِى رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللَّهُ فِى عُمُرِهِ

(٢٦٩ - مثنى حناط و محمدبن مسلم گويند: امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كه زبانش راست گويد كردارش پاك خواهد بود، و هر كه نيتش ‍ خوب باشد خداى عزوجل روزيش را بيفزايد، و هر كه با خانواده اش ‍ خوشرفتارى كند خداوند در عمرش بيفزايد. )

حديث شماره : ٢٧٠

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِى جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِابْنِ آدَمَ إِنْ نَازَعَكَ بَصَرُكَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَيْكَ فَقَدْ أَعَنْتُكَ عَلَيْهِ بِطَبَقَيْنِ فَأَطْبِقْ وَ لَا تَنْظُرْ وَ إِنْ نَازَعَكَ لِسَانُكَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَيْكَ فَقَدْ أَعَنْتُكَ عَلَيْهِ بِطَبَقَيْنِ فَأَطْبِقْ وَ لَا تَكَلَّمْ وَ إِنْ نَازَعَكَ فَرْجُكَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَيْكَ فَقَدْ أَعَنْتُكَ عَلَيْهِ بِطَبَقَيْنِ فَأَطْبِقْ وَ لَا تَأْتِ حَرَاماً

(٢٧٠ - امام صادقعليه‌السلام از جدش علىعليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده كه خداى تبارك و تعالى به فرزند آدم گويد: اگر چشمت در ديدن برخى از آنچه را بر تو حرام كرده ام با تو به ستيزه برخيزد پس من تو را بوسيله دو پلك بالا و پائين بر او يارى داده ام ، پس آن دو را بر هم نه و نگاه مكن و اگر زبانت با تو ستيزه كرد در گفتن برخى از آنچه من بر تو حرام كرده ام پس من آن را با دو طبقه لبها بر او يارى داده ام پس آن دو را بر هم نه و سخن مگوى ، و اگر عورتت با تو ستيزه كرد به برخى از آنچه من بر تو حرام كرده ام من تو را بوسيله دو طبق بر او يارى داده ام پس آن دو را بر هم نه و كار حرامى انجام مده (مجلسىرحمه‌الله گويد: شايد مقصود از دو طبق در جمله اخير رانها باشد، و مرحوم فيضرحمه‌الله نيز احتمالى داده كه در جلد ٣ وافى (جزء ١٤) اول باب مواعظ الله سبحانه آن را ذكر كرده است ). )

حديث شماره : ٢٧١

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مَوْلًى لِبَنِى هَاشِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَلَا يُرْجَ خَيْرُهُ مَنْ لَمْ يَسْتَحِ مِنَ الْعَيْبِ وَ يَخْشَ اللَّهَ بِالْغَيْبِ وَ يَرْعَوِ عِنْدَ الشَّيْبِ

(٢٧١ - يكى از وابستگان بنى هاشم از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه آنحضرت فرمود: سه چيز است كه اگردر كسى بود به خوبى او اميدى نرود: كسى كه از عيب شرم ندارد، و در نهان از خدا نترسد، و در پيرى (از گناه ) دست نكشد. )

حديث شماره : ٢٧٢

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَجَّالِ قَالَ قُلْتُ لِجَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَتَاكُمْ شَرِيفُ قَوْمٍ فَأَكْرِمُوهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ وَ مَا الشَّرِيفُ قَالَ قَدْ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ الشَّرِيفُ مَنْ كَانَ لَهُ مَالٌ قَالَ قُلْتُ فَمَا الْحَسِيبُ قَالَ الَّذِى يَفْعَلُ الْأَفْعَالَ الْحَسَنَةَ بِمَالِهِ وَ غَيْرِ مَالِهِ قُلْتُ فَمَا الْكَرَمُ قَالَ التَّقْوَى

(٢٧٢ - حجال گويد: به جميل بن دراج گفتم : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده : هرگاه شريف يك قومى نزدشما آمد او را گرامى داريد، گفت : آرى ، گفتم : شريف چه كسى است ؟ گفت : من اين مطلب را از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم و آن حضرت فرمود: شريف كسى است كه دارائى داشته باشد، پرسيدم :

شخص حسيب (حسب دار) چه كسى است ؟ فرمود: آن كس كه بوسيله دارائى خود و يا غير دارائى خود كارهاى خوب انجام دهد، پرسيدم : كرم و بزرگوارى چيست ؟ فرمود: تقوى و پرهيزكارى )

حديث شماره : ٢٧٣

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا أَشَدَّ حُزْنَ النِّسَاءِ وَ أَبْعَدَ فِرَاقَ الْمَوْتِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ فَقْرٌ يَتَمَلَّقُ صَاحِبُهُ ثُمَّ لَا يُعْطَى شَيْئاً

(٢٧٣ - سكونى از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه بسيارسخت است غم و اندوه زنان ، و چه دور است جدائى مرگ (يعنى آن جدائى كه با مرگ حاصل شود) و سخت تر از اينها همه آن فقر و تندگدستى است كه صاحبش (در برابر كسى ) تملق و چاپلوسى كند (كه شايد چيزى به او دهند) ولى چيزى به او ندهند. )

حديث شماره : ٢٧٤

(حَدِيثُ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ )

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام عَنِ الْخَلْقِ فَقَالَ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفاً وَ مِائَتَيْنِ فِى الْبَرِّ وَ أَلْفاً وَ مِائَتَيْنِ فِى الْبَحْرِ وَ أَجْنَاسُ بَنِى آدَمَ سَبْعُونَ جِنْساً وَ النَّاسُ وُلْدُ آدَمَ مَا خَلَا يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ

(داستان ياءجوج و ماءجوج :

٢٧٤ - ابن عباس گويد: از امير مؤ منان درباره خلق پرسش شد؟ حضرت فرمود: خداوند هزار و دويست مخلوق درخشكى آفريد و هزار و دويست خلق در دريا، و فرزندان آدم هفتاد جنس است ، و مردم همگى فرزندان آدمند جز ياجوج و ماءجوج )

حديث شماره : ٢٧٥

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ [ إِنَّ ] النَّاسَ طَبَقَاتٌ ثَلَاثٌ طَبَقَةٌ هُمْ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ وَ طَبَقَةٌ يَتَزَيَّنُونَ بِنَا وَ طَبَقَةٌ يَأْكُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً [ بِنَا ]

(٢٧٥ - ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: مردم سه گروهند: گروهى هستند كه آنها از مايند وما نيز از آنهائيم ، و گروهى هستند كه خود را با انتساب به ما بيارايند، و گروه سوم آن كسانى هستند همديگر را بوسيله ما بخورند (و به نام ما از مردم استفاده مادى برند). )

حديث شماره : ٢٧٦

عَنْهُ عَنْ مُعَلًّى عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍعليه‌السلام إِذَا رَأَيْتَ الْفَاقَةَ وَ الْحَاجَةَ قَدْ كَثُرَتْ وَ أَنْكَرَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَعِنْدَ ذَلِكَ فَانْتَظِرْ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذِهِ الْفَاقَةُ وَ الْحَاجَةُ قَدْ عَرَفْتُهُمَا فَمَا إِنْكَارُ النَّاسِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ يَأْتِى الرَّجُلُ مِنْكُمْ أَخَاهُ فَيَسْأَلُهُ الْحَاجَةَ فَيَنْظُرُ إِلَيْهِ بِغَيْرِ الْوَجْهِ الَّذِى كَانَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يُكَلِّمُهُ بِغَيْرِ اللِّسَانِ الَّذِى كَانَ يُكَلِّمُهُ بِهِ

(٢٧٦ - فضيل بن يسار گويد: امام باقرعليه‌السلام فرمود: هرگاه ديدى ندارى و نيازمندى زياد شد و مردم همديگررا نشناختند (و به فكر يكديگر نبودند) در چنين وقتى چشم به راه امر خداى عزوجل باش (يعنى منتظر ظهور حضرت قائمعليه‌السلام باش ) گويد: عرض كردم : قربانت گردم معناى ندارى و نيازمندى را دانستم ، اما نشناختن مردم يكديگر را يعنى چه ؟ فرمود: مردى از شما به نزد برادر (دينى ) خود برود و از او درخواستى كند و او به نظر ديگرى به او بنگرد غير از آن نظرى كه قبلا به او مى نگريست ، و با او سخن كند بغير از آن طريقى كه پيش از آن به او سخن مى كرد. )

حديث شماره : ٢٧٧

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام وُكِّلَ الرِّزْقُ بِالْحُمْقِ وَ وُكِّلَ الْحِرْمَانُ بِالْعَقْلِ وَ وُكِّلَ الْبَلَاءُ بِالصَّبْرِ

(٢٧٧ - على بن الحسينعليه‌السلام از پدرش اميرمؤ منان روايت كند كه فرمود: روزى به حماقت بسته ، ومحروميت به خرد و عقل ، و بلاء به صبر و بردبارى.

شرح :

مجلسىرحمه‌الله گويد: يعنى شخص احمق غالبا روزيش بسيار فراوان است ، و شخص عاقل محروم و در فشار زندگى بسر مى برد. (پايان كلام مجلسىرحمه‌الله .

مترجم گويد:

و اين بدان خاطر است كه بدست آوردن روزى در اين جهان غالبا به تملق و چاپلوسى كردن به درگاه نااهلان بستگى دارد و شخص خردمند حاضر نيست تن به پستى دهد و به درگاه اين و آن روى نياز برد و از دنيا پرستان از خدا بى خبر تملق گويد از اينرو غالبا در سختى و فشار زندگى بسر مى برد و اين نابخردان و احمقانند كه براى كسب مال به هر پستى تن در دهند و به تملق هر كس و ناكس حاضر شوند و همين سبب تحصيل مال فراوان گردد، و حافظ شيرازى در اين باره چه نيكو سروده كه گويد:

جهان به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس

حديث شماره : ٢٧٨

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْعَطَّارِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عُمَرَ أَخِى عُذَافِرٍ قَالَ دَفَعَ إِلَيَّ إِنْسَانٌ سِتَّمِائَةِ دِرْهَمٍ أَوْ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فَكَانَتْ فِى جُوَالِقِى فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى الْحَفِيرَةِ شُقَّ جُوَالِقِى وَ ذُهِبَ بِجَمِيعِ مَا فِيهِ وَ وَافَقْتُ عَامِلَ الْمَدِينَةِ بِهَا فَقَالَ أَنْتَ الَّذِى شُقَّتْ زَامِلَتُكَ وَ ذُهِبَ بِمَتَاعِكَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ إِذَا قَدِمْنَا ادِينَةَ فَأْتِنَا حَتَّى أُعَوِّضَكَ قَالَ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فَقَالَ يَا عُمَرُ شُقَّتْ زَامِلَتُكَ وَ ذُهِبَ بِمَتَاعِكَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَا أَعْطَاكَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا أُخِذَ مِنْكَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص ضَلَّتْ نَاقَتُهُ فَقَالَ النَّاسُ فِيهَا يُخْبِرُنَا عَنِ السَّمَاءِ وَ لَا يُخْبِرُنَا عَنْ نَاقَتِهِ فَهَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُعليه‌السلام فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ نَاقَتُكَ فِى وَادِى كَذَا وَ كَذَا مَلْفُوفٌ خِطَامُهَا بِشَجَرَةِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَكْثَرْتُمْ عَلَيَّ فِي نَاقَتِي أَلَا وَ مَا أَعْطَانِي اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا أُخِذَ مِنِّى أَلَا وَ إِنَّ نَاقَتِى فِى وَادِى كَذَا وَ كَذَا مَلْفُوفٌ خِطَامُهَا بِشَجَرَةِ كَذَا وَ كَذَا فَابْتَدَرَهَا النَّاسُ فَوَجَدُوهَا كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ ثُمَّ قَالَ ائْتِ عَامِلَ الْمَدِينَةِ فَتَنَجَّزْ مِنْهُ مَا وَعَدَكَ فَإِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ دَعَاكَ اللَّهُ إِلَيْهِ لَمْ تَطْلُبْهُ مِنْهُ

(٢٧٨ - عمر برادر عذافر گويد: مردى به من ششصد درهم يا هفتصد درهم داد كه از مال امام صادقعليه‌السلام بود (و مى بايستى به آنحضرتعليه‌السلام برسانم ) و اين پول در ميان جوال من بودت و چون به حفيره (كه نام جائى است ) رسيدم جوال پاره شد و هرچه در آن بود ريخت ، در آنجا به حاكم مدينه برخوردم و او به من گفت : توئى كه خورجين بارت پاره شده و هرچه داشته اى از بين رفته است ؟ گفتم : آرى ، گفت : وقتى به مدينه رسيدى پيش ما بيا تا عوض آنرا به تو بدهيم ، هنگاميكه به مدينه رسيدم به نزد امام صادقعليه‌السلام رفتم آن حضرت به من فرمود: اى عمر خورجينت پاره شد و هرچه داشتى از بين رفت ؟

عرض كردم : آرى ، فرمود: آنچه را خدا به تو داد بهتر است از آنچه از تو بر گرفت ، همانا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شترش گم شد، و مردم (منافق ) گفتند:

اين كسى است كه از آسمان (و از غيب ) به ما خبر مى دهد ولى نمى گويد (و نمى داند) شترش كجاست !

همان وقت جبرئيل نازل شد و گفت : اى محمد شترت در فلان دره است و افسارش به فلان درخت پيچيده شده

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منبر رفت و حمد و ثناى خدايى را بجا آورد و فرمود:

اى مردم شما درباره شترم پشت سر من زياد حرف زديد، بدانيد، كه آنچه را خدا به من داده بهتر از است آنچه را كه از من گرفته ، بدانيد كه شتر من در فلان دره است و افسارش به فلان درخت گير كرده مردم طبق نشانى كه آنحضرت داده بود برفتند و چنانچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده بود شتر را يافتند.

پس از اين حديث امام صادقعليه‌السلام فرمود: اكنون به نزد حاكم مدينه برو كه وعده اى را كه به تو داده بدان وفا كند، و به راستى اين چيزى است كه خدا تو را بدان خوانده و تو از او درخواست نكردى )

حديث شماره : ٢٧٩

سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ يُونُسَ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام شَيْءٌ يُرْوَى عَنْ أَبِي ذَرٍّرضي‌الله‌عنه أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ ثَلَاثٌ يُبْغِضُهَا النَّاسُ وَ أَنَا أُحِبُّهَا أُحِبُّ الْمَوْتَ وَ أُحِبُّ الْفَقْرَ وَ أُحِبُّ الْبَلَاءَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا لَيْسَ عَلَى مَا يَرْوُونَ إِنَّمَا عَنَى الْمَوْتُ فِى طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الْحَيَاةِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ الْبَلَاءُ فِى طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الصِّحَّةِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ الْفَقْرُ فِى طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الْغِنَى فِى مَعْصِيَةِ اللَّهِ

(٢٧٩ - شعيب عقرقوفى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : حديثى از ابوذررضي‌الله‌عنه رسيده كه گفته است : سه چيز است كه مردم آنها را خوش ندارند و من آنها را دوست دارم ، من مرگ را دوست دارم ، و ندارى و فقر را دوست دارم ، و بلا و گرفتارى را دوست دارم ؟

حضرت فرمود: اين كلام به اينگونه نيست كه مردم روايت كنند (و از ظاهرش استفاده شود) بلكه مقصود ابوذر اين است كه من مرگ در راه اطاعت خدا را بيشتر از زندگى در راه نافرمانى خدا دوست دارم ، و بلاى در راه فرمانبردارى خدا را بيش از تندرستى در نافرمانى خدا دوست دارم ، و ندارى در راه فرمانبردارى خدا را بيش از توانگرى در نافرمانى خدا دوست دارم )

حديث شماره : ٢٨٠

سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى الْقَمَّاطِ عَنْ عَمِّهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام يَقُولُ هَبَطَ جَبْرَئِيلُعليه‌السلام عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَئِيبٌ حَزِينٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِى أَرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً فَقَالَ إِنِّى رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ رُؤْيَا قَالَ وَ مَا الَّذِى رَأَيْتَ قَالَ رَأَيْتُ بَنِى أُمَيَّةَ يَصْعَدُونَ الْمَنَابِرَ وَ يَنْزِلُونَ مِنْهَا قَالَ وَ الَّذِى بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا عَلِمْتُ بِشَيْءٍ مِنْ هَذَا وَ صَعِدَ جَبْرَئِيلُعليه‌السلام إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ أَهْبَطَهُ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ بِآيٍ مِنَ الْقُرْآنِ يُعَزِّيهِ بِهَا قَوْلِهِ أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ إِنّا أَنْزَلْناهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ لِلْقَوْمِ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ لِرَسُولِهِ خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

(٢٨٠ - على بن عيسى قماط از عمويش روايت كند كه گفت : شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه مى فرمود جبرئيل به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرود آمد و آنحضرت غمناك و افسرده بود، عرض كرد: اى رسول خدا چه شده كه من تو را افسرده و غمناك مى بينم ؟

فرمود: ديشب خوابى ديده ام !

عرض كرد: چه خوابى ديده اى ؟

فرمود: ديدم بنى اميه بر منبرم بالا روند و فرود آيند!

عرض كرد: بدان خدائى كه تو را به حق به نبوت بر انگيخته من چيزى از اين خواب نمى دانم

پس به آسمان بالا رفت و خداى عزوجل او را به همراه آياتى به زمين فرستاد كه بوسيله آن آيات پيغمبر را تسليت دهد (و آن آيات اين است ): (آيا ندانى كه اگر سالها نعمتشان دهيم ، آنگاه عذاب موعود بر آنها رسد نعمتى كه داشته اند كارى براى آنها نسازد) (سوره شعراء آيه ٢٠٥ - ٢٠٧).

و نيز خداى عزوجل (اين آيات را) نازل فرمود: (همانا ما فرود آورديم آن را در شب قدر و نمى دانى كه شب قدر چيست ، شب قدر بهتر از هزار ماه است ) كه براى اين مردم باشد و خداى عزوجل شب قدر را براى پيامبرش ‍ بهتر از هزار ماه خلافت بنى اميه قرار داد. )

حديث شماره : ٢٨١

سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ قَالَ فِتْنَةٌ فِى دِينِهِ أَوْ جِرَاحَةٌ لَا يَأْجُرُهُ اللَّهُ عَلَيْهَا

(٢٨١ - عبدالاعلى گويد: از امام صادقعليه‌السلام معناى گفتار خداى عزوجل را پرسيدم كه فرمايد (بايد بترسندكسانيكه خلاف فرمان او كنند از اينكه بديشان بليه و فتنه اى برسد و يا به عذابى دردناك دچار گردند) (سوره نور آيه ٦٣) فرمود: مقصود فتنه و بليه در دين او است و يا زخمى كه خدا در برابرش پاداش و مزدى بدو ندهد. )