فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا0%

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

نویسنده: محمد جواد مروجى طبسى
گروه:

مشاهدات: 6932
دانلود: 2126

توضیحات:

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6932 / دانلود: 2126
اندازه اندازه اندازه
فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

نویسنده:
فارسی

چند پرسش و پاسخ

و در پايان اين بخش به چند پرسش و پاسخ مى پردازيم:

سؤال اول : آيا به موقع حمله شخص ديگرى در خانه بوده است؟

درپاسخ مى گوييم كه ممكن است برخى به طرفدارى از مهاجمين بگويند، علت هجوم به خانه فاطمه براى اين بوده تا بر آن عده از مهاجرين و انصارى كه به نشانه اعتراض به خلافت ابوبكر و حمايت از علىعليه‌السلام در خانه وى تحصن كرده بودند، دست يابند.

آنان مى خواستند زبير و عباس را براى بيعت به مسجد ببرند، بدين جهت به خانه فاطمه حمله كردند.

مى گوييم اين سخن نادرست است، و هدف آنان جز اهل بيت فرد ديگرى نبوده است. زيرا در آن موقعيت حساس كسى غير از اهل بيت در خانه نبوده و اگر هم حضور داشته، مورد نظر آنان نبوده است. و بسيارى از مورخين، به نام احدى اشاره نكرده اند.

درثانى چرا به موقع آمدن اظهار نداشتند كه ما به دنبال عباس و زبير و سعد بن عبادة آمده ايم و در صورت دستيابى به اين افراد با شما هيچ كارى نداريم در حالى كه هرگز به چنين مسئله اى اشاره ننموده اند.

وسوم اين كه اگر هدف شان آن چند نفر بود، پس چرا علىعليه‌السلام را براى بيعت به مسجد بردند؟

چهارم : اگر هدف شان آن چند نفر بود، چرا به فاطمه آسيب رساندند؟

وپنجم آن كه اگر كسى غير از علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام و فرزندانشان در خانه بود، چرا به مقابله با مهاجمين نپرداخت و چرا به هنگام ديدن آن صحنه دلخراش به دفاع از صاحب خانه مبادرت نورزيد؟ و يا حداقل به دفاع از خود نپرداخت.

و آخر آن كه نظام گفت: به موقع هجوم به خانه علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام كسى جز اهل بيت در خانه وجود نداشت. (۱۸۸)

سؤ ال دوم : برخورد على با مهاجمين چه بوده است؟

در برخى تواريخ به اين مسئله به گونه اى پرداخته شده است، گويا علىعليه‌السلام در موقع هجوم دشمنان هيچ عكس العملى از خود نشان نداده، اما بايد گفت واقعيت امر غير از اين است كه برخى آورده اند كه حضرت بدون هيچ عكس العملى تسليم خواسته آنان شد.

چرا كه هيچ عقل سليمى باور نمى كند مردى كه پشت جنگاوران عرب را به زمين زده و آن ها را نابود ساخت، حال در برابر عده اى فرومايه مطلقا سكوت كرده و هيچ واكنشى از خود نشان ندهد.

به نظر ميرسد اين جزو محالات است: فردى هر چند هم ناتوان باشد، ببيند كه عده اى به خانه اش هجوم برده و زن و فرزندش را مورد ضرب و شتم قرار مى دهند، اما هرگز از جايش تكان نخورده و دفاع نكند، چه رسد به غيرت اميرمؤ منانعليه‌السلام .

واقعيت امر اين است كه حضرت علىعليه‌السلام با مشاهده اين جريان، فورا از جاى برخاسته و يقه عمر را گرفته او را به زمين زده، و آن چنان به بينى و گردنش كوبيد، و اراده كشتن او را نمود، كه در همان حال به ياد سفارش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاد. اين جا بود كه عمر را مخاطب قرار داده، فرمود: قسم به خدايى كه محمد را به پيامبرى ارج نهاده است؛ اى پسر صهاك! اگر نبود كه كتابى از طرف خدا گذشته و عهدى كه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسته ام مى فهميدى كه تو نمى توانستى داخل خانه من شوى. (۱۸۹)

علامه مجلسى مى افزايد: با فرياد و استغاثه عمر در زير دست و پاى اميرمؤ منان عده ديگرى به خانه على ريخته و خالد بن وليد شمشير كشيده و على را مورد حمله قرار داد، اما حضرت بر او حمله كرد كه وى از رعب و وحشت، علىعليه‌السلام را سوگند داد تا از او دست بردارد. در اين هنگام تنى چند از ياران علىعليه‌السلام با خبر شده و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و بريده اسلمى داخل خانه شده، به كمك علىعليه‌السلام شتافتند، چيزى نمانده بود كه يك زد و خورد و خونريزى سختى در خانه علىعليه‌السلام رخ دهد اما ظاهرا از اين كه دست به يك حركت كوبنده عليه مهاجمين نزدند به اشاره اميرمؤ منان بوده است سرانجام اميرمؤ منان را براى بيعت از خانه بيرون برده و مردم به دنبال او راه افتادند. (۱۹۰)

سؤال سوم : سزاى عاملان اين جنايت هولناك چيست؟

از ديگر مباحث مهمى كه قابل مطالعه و بحث و بررسى است، اين كه واقعا اگر دادگاهى براى رسيدگى به اين جنايت هولناك تشكيل شود رئيس دادگاه عدل اسلامى چه حكمى خواهد داد؟

آيا كسى چنين حقى دارد كه براى بيعت از يك مسلمان درب خانه اش را سوزانده و سپس با شكستن آن به خانه هجوم برده و به همسر برده و به همسر او آزار رسانده و به دست و بازو و پهلويش آسيب رسانده و وى را بين درب و ديوار فشار دهد تا در آستانه مرگ قرار گيرد؟

بگذريم كه خانه فاطمه، محل نزول وحى و محل رفت آمد پيامبر و نشست و برخواست و نماز او و محل فرود ملائكة الله بوده كه هرگز حرمتش كمتر از مسجد نيست، و هرگز پيامبر بدون اجازه وارد آن نمى گشته و شكستن حرمتش نيز جايز نبوده، چگونه حريم خانه مسلمانى بخاطر امتناع از بيعت شكسته مى شود و بدون اجازه به خانه اش حمله شده و به روى زن و فرزندش اسلحه مى كشند؟

آيا مرتكب چنين جنايت هوناكى كه اين بى حرمتى را نسبت به يكى از خانه هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انجام داده، نبايد مورد تنبيه قرار گيرد؟

هم چنين مى پرسيم: تعرض به زن غير محارب كه به دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتى در جبهه ممنوع است، آيا هجوم به خانه اش صحيح و جايز است؟

آيا ترساندن زن باردار و زدن به پهلوى او از روى عمد تا مرز سقط جنين جرم به حساب نمى آيد؟ اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگوار اسلام در آن وقت در قيد حيات بودند و اين آسيبها را مى ديدند سكوت مى كردند؟ و اعمالشان را تاءييد مى كردند؟ و آيا خون كسانى كه باعث قتل محسن فرزند فاطمهعليها‌السلام شدند را مباح نمى نمود؟

چنان چه خون هبار بن ابى الاءسود را در روز فتح مكه مباح كرد، چرا كه زينب دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بوسيله نيزه اى ترسانده و در اثر آن ترس سقط جنين كرده بود.

ابن ابى الحديد درباره داستان هبار چنين نقل مى كند: اين خبر را بر استادم ابو جعفر نقيب قرائت كردم، او گفت: اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خون هبار را بخاطر ترساندن زينب و سقط جنين او حلال شمرد، ظاهر حال چنين است كه اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده بود، خون آن كسى كه فاطمه را ترسانده كه در اثر آن سقط كرده حلال مى شمرد. گويد به استادم: عرض كردم: آيا اين سخن را از تو روايت كنم: كه گروهى مى گويند، فاطمه ترسانده شده و در اثر آن محسن را سقط كرده است؟

او گفت: اين مطلب را از من نه روايت كن و نه بطلانش را از من روايت كن؛ زيرا من در اين جهت بخاطر تعارض اخبار توقف دارم. (۱۹۱)

دفاع جانانه از حريم ولايت

زندگى هجده ساله تنها يادگار پيامبر بزرگوار اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پر از افتخارات منحصر به فرد است كه در زندگى بانوى ديگرى هرگز چنين افتخاراتى مشاهده نشده است.

فاطمهعليها‌السلام آن شخصيت ممتازى است كه در تمام ميدان هاى علمى و اخلاقى و عبادى و اجتماعى و سياسى جزو پيشتازان بلكه در صدر زنان عالم خلقت بوده است.

پنج سال از سن شريف و بزرگوارش نگذشته بود كه با فرياد كشيدن عليه مشركان و كافران مكه به حمايت از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شتافت.

پيوسته از پدر حمايت و دفاع كرد، بويژه در همان سالهايى كه حضرت ختمى مرتبتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با كفار قريش به جنگ برخاسته بود كه تاريخ هرگز آن خاطرات را از ياد نمى برد.

او پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نخستين پشتيبان و مدافع ولايت و رهبرى اميرمؤ منانعليه‌السلام بود و در مدت كوتاهى كه پس از پدر زنده بود، هرگز آرام ننشست و به شيوه هاى گوناگون پيام مظلوميت على بن ابى طالب را به آيندگان منتقل كرد و در اين راستا آسيب هاى فراوانى را متحمل شد كه از نظرتان گذشت.

اينك به گوشه اى از اين دفاع مقدس كه در چند فراز تنظيم گرديده اشاره اى خواهيم داشت:

۱- نقل روايت درباره جانشينى علىعليه‌السلام

بسيارى از مسلمانان پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام، به خاطر ترس و وحشتى كه از دستگاه حاكم داشتند، حقايق زيادى را كتمان كردند گويا هرگز آنها را از پيامبر نشنيده اند.

اما فاطمهعليها‌السلام نه تنها به خود اجازه چنين كارى نداد بلكه شجاعانه و به بهانه هاى مختلف حقايق را پيرامون ولايت و امامت على بن ابى طالب اظهار كرد و آنچه را كه در اين خصوص از پيامبر شنيده بود براى مردم بازگو نمود.

او در پاسخ محمود بن لبيد كه پرسيده بود راز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در موقع رحلت با تو چه بود؟

فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه شنيدم او پيامبر مى فرمود: على خير من اخلفه فيكم؛ على بهترين فردى است كه او را پس از خودم در بين شما قرار مى دهم و او امام و جانشين من است. و همچنين دو فرزندش و نه فرزند از نسل حسينعليه‌السلام كه اگر از آن ها پيروى كنيد خواهيد ديد آن ها هدايت گر و هدايت يافته هستند و اگر با آنان مخالفت كرديد تا روز قيامت در بين شما امت اختلاف خواهد بود. (۱۹۲)

۲- ياد آورى ماجراى غدير خم

مهمترين سند ولايت اميرمؤ منان علىعليه‌السلام همان جريان فراموش نشدنى روز غدير خم بود كه رسول خدا، على را به امر پروردگار در برابر چشمان ده ها هزار نفر به خلافت و جانشينى پس از خود نصب فرمود. فاطمه زهراعليها‌السلام كه خود شاهد اعلام جانشينى على از سوى پيامبر بود، روى همين ماجرا اصرار و پافشارى مى كرد.

محمود بن لبيد از جمله كسانى است كه سخن فاطمهعليها‌السلام را ضمن ملاقاتى با وى در كنار قبر حمزه براى ما نقل كرده است، او مى گويد: روزى فاطمهعليها‌السلام را در كنار قبر حمزه سيدالشهدا ديدم كه به شدت مى گريست، كمى صبر كردم تا آرام گرفت، از او پرسيدم: اى سيده من! مى خواهم از شما چيزى بپرسم كه پيوسته فكر مرا به خود مشغول داشته است.

فاطمهعليها‌السلام فرمود: بپرس.

گفتم: آيا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از رحلت خود سخنى در مورد جانشينى و امامت علىعليه‌السلام فرموده است؟

فاطمهعليها‌السلام فرمود: واعجباه!!! أنسيتم يوم غدير خم؟؛ بسى جاى تعجب است! آيا روز غدير خم را به فراموشى سپرده ايد؟

محمود بن لبيد گويد: در تاءييد سخن حضرت فاطمه عرض كردم: آرى! بياد دارم و مطلب همان است كه شما مى فرماييد. (۱۹۳)

۳- گام در گام علىعليه‌السلام

در مجالس انصار حمايت فاطمهعليها‌السلام هرگز به نقل حديث و روايت درباره شخصيت والاى علىعليه‌السلام و تكيه كردن بر امامت و جانشينى او خلاصه نمى شد، بلكه آن يكى از شيوه هاى بود كه فاطمهعليها‌السلام در دفاع از حريم ولايت در پيش گرفته بود.

شيوه ديگر اين كه فاطمهعليها‌السلام همراه امام خود به مجالس انصار مى رفت، تا شايد آنان را از خواب غفلت بيدار كرده و حق علىعليه‌السلام را بازستاند.

ابن قتيبه مورخ بزرگ مى نويسد: على فاطمه را سوار بر مركب مى كرد و همراه خود شبانه به مجالس انصار مى برد تا به دفاع از حق علىعليه‌السلام پرداخته و از آنان يارى بطلبد اما انصار در پاسخ مى گفتند: اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ما با اينان بيعت كرديم و اگر شوهر و عمو زاده تو زودتر به نزد ما مى آمد، هرگز به سراغ شخص ديگرى نمى رفتيم.

حضرتعليها‌السلام در پاسخ مى فرمود: آيا سزاوار بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دفن نكرده در خانه اش رها مى ساختيم و بخاطر اين موضوع با مردم به نزاع مى پرداختيم؟!(۱۹۴)

۴- فرياد بر حريم شكنان فاطمهعليها‌السلام

در برابر عده اى حرمت شكن كه به حريم خانه اش حمله ور شده بودند تا به خيال خود علىعليه‌السلام را به زور شمشير از خانه بيرون كشيده، براى بيعت به مسجد ببرند، آن چنان فرياد زد و از عمق جان ناله كشيد كه قلب هر بيننده را جريحه دار ساخت. صحنه غريبى بود و منظره عجيبى، علىعليه‌السلام تنهاى تنها مانده بود، با يك مدافع آن هم فاطمه.

راستى او چه كارى مى توانست انجام دهد، خود را از شر آنها حفظ كند، يا فرزندان خردسالش را آرام نمايد يا از امام خويش دفاع بنمايد؟ و مانع بردنش شود؟

فاطمه كه اين وضعيت نگران كننده برايش غير قابل تحمل بود، يك مرتبه فرياد زد و از آن ها خواست تا از خانه بيرون روند و گفت: در غير اين صورت آن ها را نفرين خواهد كرد.

فاطمهعليها‌السلام فرياد زد: سوگند به خدا، از خانه بيرون مى رويد يا اين كه موهاى خود را پريشان كرده، به درگاه خدا شكايت كنم و نفرين تان بنمايم؟(۱۹۵)

۵- دفاع از علىعليه‌السلام

و شلاق قنفذ آه و ناله فاطمه بر دل آن مردم حرمت شكن هيچ اثرى نكرد، آنان همچنان بر بردن ولى خدا به مسجد اصرار مى ورزيدند و فاطمهعليها‌السلام به سختى جلوگيرى مى كرد و مى فرمود: به خدا سوگند هرگز نمى گذارم كه پسر عمويم را از روى ظلم از خانه بيرون بكشيد... چه زود سفارش پيامبر خدا را در باره ما اهل بيت فراموش كرديد و از خدا نترسيديد.. در حالى كه به شما سفارش كرده بود، از ما پيروى نموده و ما را دوست داشته باشيد و به ريسمان ما چنگ بزنيد...

فاطمه همچنان از ولى خدا دفاع مى كرد و على را محكم گرفته بود كه به وسيله شلاق قنفذ او را از على جدا كردند. (۱۹۶)

۶- حفاظت از جان

امام على را كشان كشان به سوى مسجد بردند، اما مگر فاطمه دست از حمايت امام خود برداشت؟ او بلافاصله بدنبال ولى خدا به راه افتاد و در پى او تمام زنان بنى هاشم حركت كردند.

فاطمه آمد و خود را به نزد قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رساند، بار ديگر آن ها را مخاطب قرار داد و فرمود: عمو زاده ام را آزاد كنيد، به خدايى كه پدرم را به حق فرستاد، اگر آزادش نكنيد، موهاى خودم را پريشان مى كنم، پيراهن پيامبر را بر سرم مى گذارم و به سوى پروردگارم فرياد مى كشم، چرا كه نه صالح پيامبر در نزد خدا از پدرم عزيزتر بود و نه شترش عزيزتر از من، و نه بچه اش از فرزندانم. (۱۹۷)

آرى اين فاطمه بود كه دست و صورت و پهلوى خود را سپر امام خويش قرار داد و آن گونه از على بن ابى طالبعليه‌السلام دفاع كرد كه حاضر بود در اين راه كشته شود اما به امامش آسيبى نرسد، او به دنبال على راه افتاد تا نقشه قتل او را خنثى كند، او پيراهن رسول خدا را بر سر گذارد و آماده نفرين كردن بود تا دست از جان ولى خدا بر دارند.

۷- سكوت فاطمهعليها‌السلام براى حفظ اسلام

همچنانكه فاطمه به همراه حسنين، تود را به قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديك مى كرد تا به وسيله يك نفرين، مدينه زير و رو شود، على موقعيت بسيار دشوار را در يافته به سلمان فرمود:

اى سلمان دختر پيامبر را درياب، چرا كه مى بينم دو پهلوى مدينه دهان باز كرده است، به خدا سوگند اگر نفرين كند به كسى در مدينه مهلت داده نمى شود و بيم آن مى رود شهر مدينه و هر چه در آن هست به زمين فرو رود.

سلمان گويد به فرمان اميرمؤ منانعليه‌السلام به سرعت خود را به فاطمهعليها‌السلام رسانده عرض كردم، اى دختر پيامبر! خداى تبارك و تعالى پدرت را به عنوان رحمت براى امت فرستاد به خانه ات برگرد.

فاطمهعليها‌السلام فرمود: اى سلمان! ديگر صبرم لبريز شده، مرا رها كن تا به سوى قبر پدرم بروم و آن جا فرياد بزنم و به خدا شكايت كنم.

سلمان گويد گفتم علىعليه‌السلام مرا به سوى تو فرستاده و به شما دستور برگشت داده است.

فاطمهعليها‌السلام فرمود: حال كه على دستور داده گوش مى كنم و فرمان مى برم و بدين ترتيب حضرت به خانه برگشت. (۱۹۸)

آرى فاطمهعليها‌السلام به خانه برگشت تا به ديگران بفهماند كه اگر قيام او در برابر حريم شكنان براى حفظ و دفاع از ولايت و ولى خدا بود، سكوتش نيز به خاطر فرمان امام و حفظ اسلام بود.

۸- رد بيعت ابوبكر

از موارد ديگر حمايت فاطمهعليها‌السلام از ولايت اين بود تا وقتى كه زنده بود، هرگز با خليفه اول بيعت نكرد و نه تنها بيعت نكرد بلكه با او هم چنان در حال خشم و غضب و قهر بود تا اين كه از دنيا رفت. حال سؤ ال ما اين است كه چرا فاطمه با ابوبكر بيعت نكرد در حالى كه روايات زيادى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه: من مات و ليس له امام فموتته موتة جاهلية. (۱۹۹)

آيا فاطمهعليها‌السلام العياذ بالله بوسيله بيعت نكردن با ابوبكر به مرگ جاهلى از دنيا رفته و يا حقيقتا ابوبكر امام نبوده تا فاطمه به مفاد اين روايت ملزم به بيعت با او باشد و يا حديث قابل استناد نيست؟

در پاسخ مى گوييم: شكى نيست كه فاطمهعليها‌السلام با ابوبكر بيعت نكرد و نه تنها در ملاقاتى كه آنان با فاطمهعليها‌السلام داشتند، حضرت زهراعليها‌السلام از آن دو روى گردانيد، بلكه فرمود: اگر پدرم را ملاقات كنم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد و در پايان همين ملاقات بود كه فرمود: به خدا سوگند در هر نماز تو را نفرين مى كنم. (۲۰۰)

و گوياتر از همه ادله و شواهد اين كه در صحيح بخارى و مسلم و ديگر صحاح آمده كه زهراى مرضيه از دنيا رفت در حالى كه بر ابوبكر خشمناك بود. (۲۰۱)

از جهت ديگر حديث من مات و لم يعرف امام زمانه آن قدر صحتش روشن است كه نيازى به بررسى اسناد ندارد، چرا كه اين حديث را شيعه و سنى به اتفاق نقل نموده اند و اين حديث با اسناد فراوان و با تعبيرهاى مختلف از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل گرديده مثلا:

طيالسى در مسند از ابن عمر نقل كرده كه: من مات بغير امام مات ميتة جاهلية. (۲۰۲)

و همچنين به تعبيرهاى ديگرى از قبيل: من مات و لا طاعة عليه مات ميتتة.. (۲۰۳) من مات و ليس له امام.. (۲۰۴) من مات و لا بيعة عليه... (۲۰۵) و من مات ليس عليه امام فميتتة ميتة جاهليه.. (۲۰۶) در كتاب هاى اهل سنت فراوان به چشم مى خورد.

و در منابع شيعه نيز مرحوم كلينى قريب به يقين مضمون از فضيل بن يسار از امام صادقعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده است كه فرمود: من مات و ليس عليه امام فميتته، فقلت قال ذلك رسول الله؟ فقال اى و الله قد قال.

قلت: فكل من مات و ليس له امام، فميتته جاهليه؟! قال: نعم. هر كه بميرد و پيشوايى نداشته باشد، به مردن جاهليت مرده است، عرض كردم اين سخن پيامبر است؟

فرمود: آرى به خدا او فرموده است.

عرض كردم پس هر كه بميرد و پيشوايى نداشته باشد مرگش مرگ جاهليت است؟!

فرمود: آرى. (۲۰۷)

و با در نظر گرفتن دو مسئله مسلم فوق: علت عدم بيعت فاطمه با ابوبكر كاملا روشن مى گردد كه او هرگز امام نبوده، تا فاطمه اقدام به چنين كارى كند.

۹- انتقاد شدديد از زنان مهاجر و انصار

و اين بار نوبت زنان است كه فاطمهعليها‌السلام مى بايد از آن ها سخت انتقاد كند، چرا كه آنان نيز در ضايع كردن حقوق اهل بيت و ناديده گرفتن سفارش هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بويژه كوتاهى در حق امير مؤ منانعليه‌السلام سهم بسزايى داشتند.

آنان با سكوت خود بر كارهاى خلاف شوهران خود صحه گذاشتند، و اين كار كه مورد خشم فاطمهعليها‌السلام قرار گرفته بود، در عيادتى كه زنان مهاجر و انصار از او داشتند، ضمن خطبه اى طولانى به آنان گوشزد كرد.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام نقل كرده: زمانى كه بيمارى فاطمه شدت يافت عده اى از زنان مهاجرين و انصار به نزد وى رفته، گفتند: اى دختر رسول خدا چگونه اى؟

فاطمهعليها‌السلام فرمود: به خدا سوگند شب را به صبح رساندم در حالى كه از دنياى شما ناخشنود، و از مردان شما خشمگين و ناراحت هستم. واى بر آن ها چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و از پايه هاى نبوت و از محل نزول جبرئيل امين و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دين و دنيا است منحرف كردند و دور ساختند؟!

آگاه باشيد اين همان خسران آشكار است! چه شده كه اينان از ابوالحسن انتقام گرفتند و به علت استوارى قدم هاى او بر روى باطل و از بين بردن آن و به خاطر تسليم ناپذيرى اش در راه خدا بود كه چنين كردند، به خدا سوگند اگر زمام امرى كه رسول خدا به على سپرده بود دست بر مى داشتند، آن حضرت مهار شتر رهبرى و خلافت را كاملا در دست مى گرفت و به راحتى و آسانى آنان را رهبرى مى كرد، به طورى كه بر شتر خلافت نه جراحتى در بينى اش ايجاد مى شد و نه اضطراب و ناآرامى بر سوار كارش دست مى داد.

آنان را به سرچشمه اى زلال جوشان و وسيع مى رساند، تشنگى را برطرف مى كرد، در آب غوطه ور شده و شراره تشنگى و گرسنگى را خاموش مى نمود... (۲۰۸)

آنچه بيان شد گوشه اى بود از دفاع فاطمه زهراعليها‌السلام از ولايت و رهبرى على بن ابى طالبعليه‌السلام ، اما سخن در اين باره فراوان است و درد دل بسيار كه خود به آن ها آگاهتريد.

حال سؤ ال ما اين است اگر مولا در فرمايش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ماجراى غدير خم به معناى دوستى و محبت بود و نه به معناى ولايت و خلافت و سرپرستى امت، چرا فاطمهعليها‌السلام به ماجراى غدير استدلال كرده و چرا خود را به اين همه دردسر و مشقت انداخته و تا سر حد جان از حريم ولايت دفاع مى كند.

مگر ولايت به معناى دوستى آن همه مشكل آفرين بوده است؟ مگر امت اسلامى نمى دانستند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اهلبيت را دوست داشته و مسلمانان را به اين دوستى فرا مى خوانده؟!

مگر قرآن مجيد مردم را به محبت و دوستى اهل بيت پس از نزول آيه( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ) (۲۰۹) موظف نكرده بود؟

پس چه لزومى داشت كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بار ديگر سه روز مردم را در آن بيابان سوزان نگه داشته و خطبه بخواند و مردم را براى دوستى اهل بيت فرا بخواند.

وانگهى آيه( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ) (۲۱۰) چه هدفى را دنبال مى كرد و چه چيزى در روز غدير كامل شد كه پيش از اين هنوز گفته نشده بود؟ آيا دوستى بود كه قبلا آيه اش نازل گرديده بود؟!

هم چنين مگر مسلمانان در آن روز به علىعليه‌السلام تبريك نگفتند، مگر در آن روز عمر نگفت:

«بخ لك يابن أبى طالب أصبحت مولاى و مولى كل مسلم » (۲۱۱)

و اگر مولا به معناى دوستى و محبت بود، ديگر چه نيازى داشت كه عمر بن الخطاب به او تبريك بگويد: خوشا به حال تو اى پسر ابو طالب كه امروز مولاى من و هر مسلمانى شدى.

آرى اين تبريك بخاطر سمت جديد علىعليه‌السلام بود كه در روز غدير خم توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان خليفه و جانشين آن حضرت اعلام شده بود. و فاطمهعليها‌السلام دقيقا از همين موضع جانانه دفاع كرده و بر آن ايستادگى نمود.

شهادت حضرت فاطمه

بدون شك فاطمهعليها‌السلام به مرگ خدايى از دنيا نرفته است، چرا كه قضاياى حمله به خانه او، و وارد آمدن آسيب هاى فراوان بر دست و پهلو و سينه و جنين، ادامه زندگى را بر او بسيار دشوار كرد.

و در اين مدت كوته پيوسته از صدمات وارده رنج مى برد، و سرانجام در اثر همان آسيب ها به شهادت رسيد. اينك جهت اثبات شهادت حضرت زهراعليها‌السلام نگاهى به شواهد و دلائل موجود مى پردازيم.

ناگفته نماند كه از امام حسنعليها‌السلام مجتبى و امام صادق و امام رضاعليه‌السلام روايت شده كه فرمودند: «ما منا الا مسموم أو شهيد » (۲۱۲) و شك نيست كه فاطمهعليها‌السلام جزو منا مى باشند.

افزون بر اين كه روايات صريح و روشنى بر شهادت حضرت فاطمه داريم كه معصومين روى اين جهت تكيه كرده اند.

۱- پيامبر پيش از رحلت خود در يك پيشگويى به على فرمود: پس فاطمه اولين كسى است كه به من ملحق خواهد شد، در حالى كه حزن و اندوه او را فراگرفته، حق او را غصب كرده و وى را كشته اند بر من وارد خواهد شد. (۲۱۳)

۲- پس از شهادت فاطمه، مدتى امير مؤ منان از ياران فاصله گرفته و از خانه بيرون نرفت. برخى از ياران و دوستان علىعليه‌السلام كه اين وضعيت براى آن ها گران آمده بود از عمار ياسر خواستند تا به خانه على رفته و از او بخواهد تا از دوستان فاصله نگيرد.

عمار براى رساندن پيام، به خانه حضرت على رفته و از وى خواست تا از خانه بيرون بيايد.

حضرت در پاسخ فرمود: بدان اى عمار! اين فقيد و از دست رفته، دختر رسول خدا دار فانى را وداع گفت در حالى كه مظلوم بود و حق او غصب شده و شهيد از دنيا رفت. سپس از جاى برخاسته در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود خانه را ترك گفت... (۲۱۴)

۳- سليم بن قيس از على نقل كرده وقتى كه ابوبكر به قنفذ پيام فرستاد كه اگر فاطمه مانع شد او را بزن پس او را براى آن كه دست از على بردارد به طرف دسته درب خانه اش فشار داده و يك دنده از پهلويش را شكست و جنين او را سقط كرد، و پس از آن ماجرا در بستر بيمارى بود تا اين كه در اثر همان صدمات، شهيد از دنيا رفت. (۲۱۵)

۴- امام حسينعليه‌السلام از محمد بن عمار بن ياسر از پدرش عمار حديثى نقل كرده و در پايان همان حديث، عمار ضمن باز گو كردن ماجراى پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هجوم به خانه فاطمه مى گويد: وقتى كه پيامبر به لقاء الله شتافت، و گذشت آنچه كه گذشت به هنگام ورود به خانه فاطمه و بيرون آوردن پسر عموى او، از دست آن مرد به فاطمه آنچنان آسيب رسيد كه فرزند خود را سقط كرد و همان جريان باعث بيمارى و وفات وى بود. (۲۱۶)

۵- همچنين از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمود: علت وفات فاطمهعليها‌السلام اين بود كه قنفذ غلام عمر به دستور وى با غلاف شمشير به دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زد كه در اثر همان زدن محسن سقط گرديد و در پى اين سقط جنين سخت بيمار گشت... (۲۱۷)

۶- على بن جعفر از برادر خود امام موسى بن جعفرعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: ان فاطمهعليها‌السلام صديقة شهيدة. (۲۱۸)

و بزرگان ما همانند شيخ مفيد و ديگران بر اين عقيده هستند كه وى شهيد از دار دنيا رفته است. وى در كتاب فقهى خود به نام المقنعة در زيارت حضرت فاطمهعليها‌السلام چنين آورده است: هرگاه به مدينه رفتى... به روضه داخل شو و آن جا بايست و فاطمهعليها‌السلام را زيارت كن كه او همان جا دفن گرديده، پس هرگاه خواستى او را زيارت كنى به سوى قبله بايست و بگو...:

«السلام عليك يا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،السلام عليك و على بنتك الصديقة الطاهرة، السلام عليك يا فاطمه عليها‌السلام بنت رسول لله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،السلام عليك ايتها البتول الشهيدة الطاهرة، لعن الله من ظلمك و منعك حقك و دفعك عن ارثك و لعن الله من كذبك .» (۲۱۹)

و علامه مجلسى در مرآة العقول ذيل روايت كلينى در كافى از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام كه فرمود: ان فاطمه صديقة شهيدة مى فرمايد: و اين خبر دلالت دارد كه فاطمهعليها‌السلام شهيد شده است و اين مسئله از متواترات است... (۲۲۰)

سال و روز شهادت

و اما سال روز رحلت جانگداز فاطمهعليها‌السلام اگر چه در بين مورخين اختلاف نظر هست به گونه اى كه برخى اقوال را به هجده نظر رسانده اند. (۲۲۱)

اما مختار از بين اين گفته ها فقط دو قول است و نظر بزرگان نيز بر همين دو گفته استوار است.

قول اول هفتاد و پنج روز پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نظر گرفته شده و برگرفته از روايتى است كه به نظر علامه مجلسى صحيحه است از امام محمد باقر نقل شده؛ فرمود: وى هفتاد و پنج روز پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگوار از دنيا رفته است. (۲۲۲)

قول دوم نود و پنج روز است، چنان چه مرحوم اربلى از امام محمد باقرعليه‌السلام همين قول را نقل كرده (۲۲۳) و ابو الفرج اصفهانى نيز از امام محمد باقرعليه‌السلام گذشت سه ماه را از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده (۲۲۴) كه قول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تاءييد مى كند.

در اين جا علامه مجلسى ضمن صحيحه خواندن روايت هفتاد و پنج روز فرموده: تطبيق دادن بين ولادت و وفات و عمر شريف فاطمهعليها‌السلام كار بسيار دشوارى است؛ زيرا اگر رحلت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز ۲۸ صفر باشد بايد وفات فاطمه در اواسط جمادى الأولى باشد و اگر به گفته اهل تسنن در دوازدهم ربيع الأول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات نموده باشد، مى بايست وفات آن حضرت و در اواخر جمادى الأولى صورت پذيرفته باشد و آن چه كه ابو الفرج اصفهانى نقل كرده كه فاطمهعليها‌السلام سه ماه پس از پدرش زنده ماند؛ ممكن است با قول مشهور كه حضرت در سوم جمادى الثانى از دنيا رفته است، منطبق شود، و خبر أبو بصير از امام صادق بر همين قول است، البته اگر بگوييم كه روزهاى زيادى را امام بخاطر ناچيز بودنش ذكر نفرموده است. (۲۲۵)

و شيخ مفيد در تأييد نظر دوم مى فرمايد روز سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرت سال روز رحلت حضرت فاطمهعليها‌السلام زهرا مى باشد و اين همان روزى است كه در همه سال غم و اندوه مؤ منين تجديد مى شود. (۲۲۶)

اين بود خلاصه اى از زندگى پاره تن مصطفى و همسر على مرتضى كه به طور اشاره و گذرا تقديم خوانندگان شد؛ اميد است خوانندگان عزيز ما را از كم و كاستى ها و يا ناهماهنگى هاى موجود در اين چكيده عفو فرموده و اگر بر نكته اى دست يافتند، ما را بهرمند سازند.

والله الموفق و المعين پايان كتاب