معاد

معاد0%

معاد نویسنده:
گروه: اصول دین

معاد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محسن قرائتي
گروه: مشاهدات: 13061
دانلود: 2214

توضیحات:

معاد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13061 / دانلود: 2214
اندازه اندازه اندازه
معاد

معاد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مراحل توبه

حضرت علىعليه‌السلام توبه را داراى چهار مرحله دانسته و مى فرمايد:

التَّوبَةُ نَدمٌ بِالقَلبِ و استِغفارٌ باللسانِ و تَرك بالجَوارح ، واِضمارُ الاّ يَعود(١٦١)

توبه چهار مرحله دارد:

اوّل : پشيمان شدن قلبى

دوّم : اقرار و اعتراف و آن پشيمانى را در قالب استغفار به زبان آوردن

سوّم : ترك و رها كردن گناهان گذشته

چهارم : تصميم بر اينكه در آينده هم آن گناهان را تكرار نكند.

ابعاد توبه حقيقى در حديث بسيار عالى و جالبى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توبه را در ابعاد گوناگون بيان كرده و خطاب به اصحاب خود مى فرمايد: اءتَدرونَ مَن التّائب ؟ قالوا: الّلهم لا آيا مى دانيد توبه كننده حقيقى كيست ؟ آنان گفتند: نه آنگاه حضرت آنان را به چند گروه تقسيم كرده و فرمودند:

١ - اذا تابَ العَبدُ و لَم يُرضِ الخُصَماءَ فَلَيس بِتائِب هر گاه انسان به زبان و دل توبه كند، ولى طلبكاران و ستم كشيدگان را از خود راضى ننمايد، در حقيقت توبه نكرده است

٢ - مَن تابَ و لم يَزِد فِى العِبادةِ فَلَيسَ بِتائِب كسى كه توبه كند، ولى به عبادتش چيزى اضافه نشود، او هم توبه نكرده است

٣ - مَن تابَ و لَم يُغَيِّر لِباسَه فَلَيسَ بِتائبٍ هر گاه كسى توبه كند، ولى در لباس و قيافه ظاهرى او تغييراتى داده نشود، باز هم توبه نكرده است يا مقصود اين است كه اگر لباس حرام و گناه را به لباس تقوى تغيير ندهد، تائب شمرده نمى شود.

٤ - مَن تابَ و لَم يُغيِّر رُفقائَه فَلَيسَ بِتائِب هر گاه شخصى توبه كند، ولى در مسائل اجتماعى روابط قبلى خود را با افراد فاسد همچنان ادامه دهد و آنان را عوض نكند، گويا اصلاً توبه نكرده است

٥ - مَن تابَ ولَم يُغيِّر مَجلِسَه فَلَيس بِتائِب هر گاه توبه كند، ليكن در نشست و برخاست ها و دعوت ها و پذيرايى هاى او چهره اسلامى مشاهده نشود، باز هم توبه او اساسى نيست

٦ - مَن تَابَ ولَم يُغَيّر فِراشَه و وِسادَتَه فَلَيس بِتائِب هر گاه كسى توبه كند، ولى در مسائل خانوادگى ، زناشوئى وتربيت فرزند، اخلاق و رفتار اسلامى نداشته باشد و در مسائل جنسى از راه انحرافى كه رفته باز نگردد، او نيز توبه نكرده است

٧ - مَن تَابَ وَ لَم يُغَيِّر خُلقَه و نِيّتَه فَليسَ بِتائِب هر گاه كسى توبه كند، ولى در حالات روحى ، فكرى ، قلبى و برخوردهاى اجتماعى او تغييراتى حاصل نشود و به جاى راضى كردن خدا به فكر راضى كردن اين و آن باشد و تكبّر، كينه ، حسادت ، بُخل و ريا را كنار نگذارد و انگيزه ها و هدف هاى مادّى خود را به قصد قربت و اخلاص تبديل نكند، باز هم توبه او ريشه و اساس ندارد.

٨ - مَن تَابَ و لَم يَفتَح قَلبَه و لَم يُوَسِّعْ كَفّه فلَيسَ بتائِب هر گاه توبه كند، امّا روحش باز و رويش گشاده نباشد، بلكه همان تنگ نظرى هاى قبلى را داشته باشد و از كمك به ديگران خوددارى كند، او هم توبه نكرده است

٩ - .مَن تابَ و لم يُقَصِّر اءمَلَه ولَم يَحفَظ لِسانَه فَليسَ بِتائب هر گاه كسى توبه كند، ولى از خيال پردازى و آرزوهاى واهى ودور و دراز خويش دست برندارد و زبانش را از انواع تهمت ها، دروغ ها، غيبت ها، ناسزاها، شايعه سازى ها، ياوه گويى ها، سخن چينى ها، سوگندهاى نابجا و گواهى دادن هاى ناروا و... بازندارد، در حقيقت توبه اى نكرده است

١٠ - .مَن تَابَ ولَم يُقَدِّم فَضلَ قُوتِه مِن بَدَنِه فَلَيسَ بِتائِب كسى كه توبه كند، ولى در مسائل اقتصادى و مصرف مال و توجه به محرومان و گرسنگان جامعه بى تفاوت باشد و حاضر نباشد كمى از تشريفات زندگى خود را در راه رفاه ديگران صرف نمايد، او هم توبه نكرده است

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن خود را چنين ادامه دادند:

اذا استَقام عَلى هذِهِ الخصال فذاك التّائِب(١٦٢) هر گاه توبه كننده اين صفات دهگانه را مراعات كرد، براستى او توبه كرده است

شرايط و انواع توبه

همان گونه كه براى هر نوع بيمارى دوايى مخصوص است ، براى هر نوع گناهى هم توبه خاصّى لازم است كه مناسب با آن گناه مى باشد.

مثلاً توبه كتمان حقائقى كه بايد براى مردم گفته مى شد به اين است كه انسان آن مسائل را با بيان رسا و گويا بيان نمايد.

قرآن بعد از آنكه كتمان كنندگان رابه سخت ترين نفرين ها تهديد مى كند مى فرمايد:( الاّ الّذينَ تابوا واَصلِحوا و بَيّنوا فَاُولئك اءتوبُ عليهم واءنَا التّوابُ الرّحيم ) (١٦٣) هرگاه افراد كتمان كننده توبه نمايند و خرابى ها را اصلاح كنند و به جاى كتمان هاى خود دست به بيان حقايق دينى مكتوم در مورد خود بزنند، من نيز لطف و رحمتم را بر آنان بر مى گردانم و من توبه پذير رحيمى هستم

در اين آيه چگونگى توبه با نوع گناه كاملاً تناسب و سنخيّت دارد.

در قرآن شايد آيه اى نباشد كه در كنار توبه ، وظيفه اى را بيان نكرده باشد، مثلاً مكرّر در كنار جمله تابوا جمله اصلحوا هم آمده است ،(١٦٤) يعنى علاوه بر توبه و پشيمانى قلبى ، بايد انسانِ توبه كننده خرابكارى هاى گذشته خود را اصلاح نمايد.

در كنار توبه منافقان ، وظائف متعدّدى بيان شده است ، از جمله اينكه مى فرمايد:( الاّالّذينَ تابوا واَصلِحوا واعتَصِموا باللّه واَخلِصوا دينَهم لِلّه فاُولئك مَع المؤ منين ) (١٦٥) گر چه منافقان در قعر دوزخند، ليكن هر گاه توبه كنند و خرابى هاى گذشته را اصلاح نمايند، واصلحوا وبه جاى وابستگى به غير مسلمانان (شرق و غرب و طاغوت ها) تنها به خدا متوسّل شوند، واعتصموا باللّه وبه جاى بدعت و ايجاد مكتبى التقاطى ، تنها از قانون خدا و سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى نمايند، واخلصوا دِينَهُم لِلّه و دين و اعمال دينى را خالص ‍ براى خدا انجام دهند و در كنار توبه به اين وظائف عمل نمايند و نشان دهند كه به راستى از راهى كه رفته اند پشيمان شده اند، ما نيز اينان را همراه مؤ منان قرار مى دهيم فاولئك مع المؤ منين

در بعضى آيات(١٦٦) در كنار جمله تابوا جملات ديگرى از قبيل اءقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة آمده يعنى مشركين كه توبه مى كنند بايد نماز را هم بپادارند و زكات را بپردازند...

و در آيات ديگر مى بينيم كه در كنار توبه ، شرط عمل صالح و ايمان بيان شده است(١٦٧)

كوتاه سخن آنكه : توبه تنها پشيمانى نيست ، بلكه بايد هم حقّ مردم به آنها داده شود و هم حقّ خدا انجام گيرد و خرابى ها اصلاح و كتمان حقايق دين افشا و كفرها ايمان و شرك ها توحيد گردد و... تا توبه حقيقى صورت گيرد.

همراهى ولايت اگر تمام عبادات انجام گيرد و حقوق الهى و حقوق مردم پرداخت شود و پشيمانى قلبى هم صددرصد باشد، ولى در مسائل سياسى و اجتماعى انسان دچار لغزش شود، يعنى خط ولايت و رهبرى او سالم نباشد، تمام كارها و جبران ها و توبه ها نقش برآب است زيرا اين فرياد قرآن است كه مى فرمايد:

( و اِنّى لَغفّار لِمَن تابَ و آمَن و عَمِلَ صالِحاً ثمّ اهتَدى ) (١٦٨) بدون شك من آمرزنده كسانى هستم كه توبه نمايند و ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند، ليكن هدايت آنان نيز صحيح باشد.

در روايات پيرامون اين آيه مى خوانيم : مراد از جمله اِهتَدى در پايان آيه آن است كه علاوه بر تمام كارهاى گفته شده بايد تابع رهبرى الهى و هدايت به سوى ولايت پيامبر و اهل بيت اوعليهم‌السلام و در مسير خدا باشد.(١٦٩)

در آيه اى ديگر مى خوانيم كه حضرت نوح به مردم مى گويد:( اءنِ اعبُدوا اللّه و اتّقوهُ و اءطيعونِ يَغفِرْ لكم ) (١٧٠) شما بندگى خدا كنيد و تقوا داشته باشيد و از رهبرى من پيروى نماييد تا خداوند شما را بيامرزد.

بنابراين شرط اساسى تمام اعمال صالح ، ولايت وپيروى از رهبر الهى است

راههاى توبه و جبران در آيات قرآن و روايات براى آمرزش و جبران گناهان ، دستورات و رهنمودهايى رسيده كه ما چند نمونه از آنها را بيان مى كنيم :

١ - صدقات و كمك هاى پنهانى

قرآن مى فرمايد:( اِن تُبدُوا الصَّدَقاتِ فَنعِمّا هِىَ واِن تُخْفوها وتُؤ تُوهَا الفُقراءَ فهوَ خَيرٌ لكم و يُكفِّرُ عنكم من سيّئاتِكم ) (١٧١) اگر به فقرا آشكارا كمك كنيد كار نيكويى انجام داده ايد، ولى اگر همين صدقات و رسيدگى به فقرا پنهانى و مخفيانه باشد، براى شما بهتر است و كفّاره گناهان و سبب جبران بدى هاى شما مى شود.

٢ - هجرت و جهاد.

در قرآن مى خوانيم :( فَالّذين هاجَروا واُخرِجوا مِن ديارِهم واُوذوا فى سَبيلى و قاتَلُوا وقُتِلوا لاُكفِّرنّ عنهم سيّئاتِهم ) (١٧٢) كسانى كه هجرت كرده اند و بخاطر حمايت از حق از خانه هايشان آواره و اخراج شده اند و در راه من آزارها ديده اند و جهاد كرده و به شهادت رسيده اند، به يقين من گناهانشان را پوشانده و آنان را خواهم بخشيد.

٣ - دورى از گناهان كبيره

قرآن در اين باره مى فرمايد:( اِن تَجتَنِبوا كَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه نُكَفِّر عَنكُم سَيّئاتِكم ) (١٧٣) اگر شما از گناهان بزرگى كه از آن نهى شده ايد دورى نماييد، ما گناهان ديگرتان را مى بخشيم

گناهان كبيره به آن گناهانى گفته مى شود كه يا در قرآن وعده عذاب بدان داده شده باشد و يا روايات و يا عقل و يا مؤ منين آن را گناه بزرگ بشمارند، گرچه نام مخصوصى از آن در قرآن نباشد. نظير فاش كردن اسرار مسلمانان و جاسوسى براى كفّار كه هم به حكم عقل و هم در ديدگاه جامعه اسلامى گناهى بس بزرگ است ، بر فرض كه آيه و حديثى در باره آن نباشد.(١٧٤)

٤ - انجام كارهاى نيك

در قرآن مى خوانيم :( اِنّ الحَسَناتِ يُذهِبنَ السّيّئاتِ ) (١٧٥) بدرستى كه حسنات و كارهاى نيك ، كارهاى بد را از بين مى برد. لذا در اسلام به ما سفارش شده كه هر گاه مرتكب خلافى شديد سعى كنيد به جبران آن ، كارهاى نيكى انجام دهيد كه يكى از آثار كار نيك ، خنثى كردن آثار دنيوى و اُخروى كارهاى بد است(١٧٦)

٥ - وام و قرض دادن

قرآن مى فرمايد:( اِنْ تُقرِضُوا اللّه قَرضاً حَسَنا يُضاعِفْه لكم و يَغْفِرْلكم ) (١٧٧) هر گاه شما به خدا (بندگان نيازمندش ) قرض نيكو بدهيد، وامى كه در آن بهره و آزار و توقّع و ذلّت نباشد، خداوند پاداش چند برابر عطا مى فرمايد و گناهان شما را هم مى آمرزد.

٦ - تقوى

در قرآن مى خوانيم :( اِنْ تَتَّقوا اللّهَ يَجعَلْ لَكم فُرقانا و يُكَفِّر عَنكم سَيّئاتِكم و يَغفِر لَكم ) (١٧٨) هر گاه تقوا داشته باشيد و از گناه دورى نماييد، خداوند به شما ديد خاصّى (فُرقان ) مى دهد كه به راحتى بتوانيد حقّ را از باطل تشخيص دهيد، به علاوه گناهان شما را مى پوشاند و از تقصير شما در مى گذرد.

٧ - دعاى ديگران

علاوه بر توبه و ندامت خود انسان ، دعاى مؤ منين و اولياى خدا درباره او را نيز مى توان از عوامل بخشش خداوند برشمرد كه در آيات و روايات منابع اسلامى بسيارى ذكر شده است

چند تذكّر

١ - كسانى كه از مردن مى ترسند بدانند كه راه توبه باز و خداوند بسيار بخشنده است در قرآن حدود سيصد مرتبه خود را با صفات رحمان ، رحيم ، غفّار، غفور، ودود ستوده است

آنان با يك اراده وتصميم وبازگشت به خدا، مى توانند تمام خلافكارى هاى خود را جبران كنند وبدانند كه خداوند نيز آنان را مى پذيرد؛ زيرا خودش فرموده است : توبه ها را قبول مى كند،( قابِلُ التَّوبِ ) (١٧٩) و توبه كننده را نيز دوست دارد.( اِنّ اللّه يُحِبُّ التّوّابِين ) (١٨٠)

٢ - توبه تنها يك سفارش اخلاقى نيست ، بلكه يك وظيفه واجب وضرورى است كه قرآن هفت مرتبه با جمله تُوبوا به همه مردم فرمان توبه داده است

٣ - توبه بايد فورى باشد و توبه هايى كه انسان در آستانه مرگ و لحظه برخورد با قهر خدا دارد، بى فايده است زيرا در لحظه خطر در حقيقت انسان بطور اجبار توبه مى كند، نه بر اساس معرفت و ندامت واقعى ، چنانكه فرعون هم در آستانه هلاكت و غرق شدن توبه كرد، ولى چه سود؟

در قرآن مى خوانيم :( فَلمّا رَاءوا باءسَنا قالوا آمَنّا بِاللّه فَلَم يَك يَنفَعُهم اِيمانُهُم لَمّا راءوا باءسَناً... ) (١٨١) گروهى به هنگام مشاهده آثار غضب خدا توبه كرده و يا ايمان مى آورند، ولى اين توبه و ايمان سودى ندارد.

در جاى ديگر چنين مى خوانيم :( و لَيسَتِ التّوبَةُ لِلّذينَ يَعمَلونَ السّيّئاتِ حتّى اِذا حَضَر اءحدَهُم المَوتُ قالَ اِنّى تُبتُ الا ن ) (١٨٢)

توبه براى كسانى نيست كه جنايات زيادى را انجام داده و تا لحظه مرگ غافل و سرمست هستند، ولى همين كه مرگِ يكى از آنها فرارسد و ببيند مردن جدّى است ، مى گويد: خدايا! اكنون توبه كردم

آرى ، در مورد مسائل سياسى و اجتماعى نيز در قرآن چنين مى خوانيم : مردم محارب و مفسد بايد اعدام گردند، يا به دار كشيده شوند، يا دست راست و پاى چپشان قطع گردد و يا تبعيد شوند، مگر كسانى كه قبل از دستگيرى توبه نمايند،( الاّ الّذين تابُوا مِن قَبلِ اءن تَقدِروا عَلَيهِم ) (١٨٣) بنابراين هر گاه فسادگران قبل از دستگيرى توبه كنند، قابل عفو و بخشش هستند.

٤ - همان گونه كه قبلاً هم اشاره كرديم ، توبه هر گناهى به نوعى است ؛ اگر شخصى نماز نخوانده ، توبه اش به آن است كه قضاى آن را انجام دهد و اگر شخصى به آبرو يا مال مردم تجاوزى كرده بايد از شخصى كه مورد ظلم قرار گرفته عذر خواهى كند و او را راضى نمايد.

٥ - اثر توبه تنها آمرزش گناهان نيست ، زيرا در قرآن و روايات آثار ديگرى را هم مى بينيم از جمله :

الف : زندگى شيرين و نيكو مى شود.( تُوبوا اليه يُمتِّعكُم مَتاعاً حَسَناً ) (١٨٤) هر گاه شما توبه كنيد، خداوند شما را به بهره اى نيكو كامياب مى نمايد.

ب : علاوه بر بخشش گناهان ، همان لغزشها به حسنات تبديل مى شود.( الاّ مَن تابَ و آمَنَ وعَمِل صالِحاً فَاُولئِك يُبَدّلُ اللّهُ سَيّئاتِهم حَسَناتٍ ) (١٨٥) كسى كه توبه كرده و ايمان آورده و عمل صالح انجام دهد، خداوند بدى هاى آنان را به حسنات تبديل مى نمايد.

ج : سبب نزول رحمت و موجب قدرت وتوانمندى بيشترى مى شود.( ثمّ تُوبُوا اليه يُرسِل السّماءَ عَليكُم مِدراراً و يَزِدكُم قُوّةً الى قُوّتِكم ) (١٨٦) توبه كنيد تا خداوند آسمان را براى شما به باريدن فراوان بگمارد و نيرويى بر نيرويتان بيافزايد.

د: رزق و امدادهاى غيبى را در پى دارد.( اِستَغفروا ربّكم اِنّه كانَ غَفّاراً يُرسِلِ السّماء عليكم مِداراً ويُمدِدكُم باَموالٍ و بَنينَ و يَجعَل لَكم جَنّاتٍ و يَجعَل لَكُم اَنهاراً ) (١٨٧)

استغفار كنيد زيرا خداوند غفّار و بخشنده است ، تا آسمان را به باران فراوان بر شما بگمارد و شما را به مال ها و فرزندان كمك كند و برايتان باغ ها و جويبارها پديد آرد.

٦ - همان گونه كه توبه واقعى اين همه آثار خير را بدنبال دارد، اگر كسى به ظاهر توبه كند، ولى همچنان بر اعمال خلاف خود باقى بماند، گويا خداوند را مسخره كرده است

امام باقرعليه‌السلام فرمود: اَلمُقيمُ علىَ الذّنبِ و هو يَستَغفِرُ منه كالمستَهزِء(١٨٨) كسى كه به گناه پافشارى كند و مرتّب استغفار كند، مانند كسى است كه به تمسخر عملى را انجام دهد.

برخورد با گناهكار

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث بسيار جالبى وظيفه مردم را در برخورد با گناهكاران چنين بيان مى فرمايد:

يُحِبّونَ التّائِبَ مردم بايد كسانى را كه به راه حقّ برگشته و توبه كرده اند، مورد محبّت خود قرار دهند.

و يُرحَمونَ الضَّعِيفَ و يُعينون المُحسن نسبت به افراد ضعيف رحم نمايند و نيكوكاران را يارى كنند.

و يَستَغفِرون لِلمُذنِب(١٨٩) و براى گناهكاران هم دل بسوزانند وطلب آمرزش نمايند.

.

در آستانه مرگ سعادت و شقاوت يكى از بحث هايى كه سزاوار است در آستانه بحث مرگ و معاد مورد بررسى قرار گيرد، مساءله حسن عاقبت و سوء عاقبت است كه چون در منابع اسلامى در اين باره توجّه خاصّى شده ما هم كمى درباره آن گفتگو مى كنيم

خدايا! به آبروى امام حسن مجتبىعليه‌السلام كه در روز تولّدش (نيمه رمضان ٦٢) اين جملات را مى نويسم ، به همه ما حسن عاقبت مرحمت بفرما.

حسن عاقبت و سوء عاقبت

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: اِنّ حَقيقَةَ السّعادَةِ اءن يَختِمَ لِلمَرءِ عَمَلُه بِالسّعادَة و اِنّ حَقيقَةَ الشّقاءِ اءن يَختِمَ لِلمَرءِ عَمَلُه بِالشّقاءِ(١٩٠) حقيقت سعادت اين است كه كار انسان به سعادت پايان پذيرد و حقيقت شقاوت و بدبختى به آن است كه پايان كار انسان شقاوت و بدبختى باشد.

لذا همواره اولياى خدا از عاقبت و سرانجام خود ترس داشته و از خداوند سعادت و حسن عاقبت را درخواست مى كردند.

حدود سى سال قبل از شهادت حضرت علىعليه‌السلام كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول خطبه درباره اهميّت ماه رمضان بودند، خبر شهادت علىعليه‌السلام را اعلام فرمودند، ليكن حضرت علىعليه‌السلام به جاى اينكه بپرسد قاتل كيست ؟ هدفش چيست ؟ چگونه و چرا و چه وقت شهيد مى شوم ؟ پرسيد: يا رسول اللّه ! آيا لحظه مرگ و شهادت ، در ايمان و دين ثابت قدم و در سلامتى فكرى و ايمانى خواهم بود؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشارت داد: بله ، آن هنگام در سلامتى از ايمان خواهى بود.(١٩١)

در كتاب اصول كافى(١٩٢) رواياتى تحت عنوان باب المُعارين به چشم مى خورد مُعار به كسانى گفته مى شود كه ايمانشان عاريه اى است و در لحظه مرگ آن را رها كرده و از دست مى دهند و بدون ايمان از دنيا مى روند.

در يكى از دعاهاى امام سجادعليه‌السلام در سحرهاى ماه رمضان مى خوانيم : الّلهمّ اِنّى اءسئَلُك اِيماناً لااءجَلَ لَه دون لقائك(١٩٣) خدايا! ايمانى به من مرحمت فرما كه تاريخ آن موقّت نباشد، بلكه تا بعد از مرگ وحضور در پيشگاهت آن ايمان ادامه داشته باشد.

در بعضى دعاها مى بينيم كه اولياى خدا در حال آرامش و سلامتى ، عقائد خود را با خدا مطرح كرده و سپس از خدا مى خواهند: فَرُدَّه على وَقت حُضورِ مَوتِى(١٩٤) پروردگارا! اين عقائدى كه الان با آرامش و بدون اضطراب گفتم ، به هنگام فرا رسيدن مرگ كه انواع وحشت ها در كار است ، به من برگردان

در قرآن مى خوانيم : افرادى بعد از ايمان آوردن ، كافر مى شوند:( آمنوا ثمّ كَفَروا ) (١٩٥) و در قرآن و فقه اسلامى بحث ارتداد مطرح شده و معناى آن هم برگشت از ايمان و گراييدن به كفر است

قرآن از قول راسخان در علم نقل مى كند كه آنان هميشه از انحراف هايى كه در جلو راه انسان قرار مى گيرد و مسير فكرى او را عوض مى كند هراسانند و از خدا چنين مى خواهند:( رَبّنا لاتُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَيتَنا ) (١٩٦) خدايا! قلب هاى ما را بعد از آنكه هدايت كردى ، منحرف مگردان

از الطاف خدا نسبت به مؤ منان اين است كه در لحظه مرگ كه به فرموده امام صادقعليه‌السلام شيطان از هر سو براى ايجاد شكّ و گرفتن ايمان مؤ منان تلاش مى كند.(١٩٧) آنان را در ديندارى پايدار و ثابت قدم نگاه مى دارد. چنانكه قرآن مى فرمايد:( يُثَبّتُ اللّه الّذينَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَياةِ الدّنيا و فِى الا خِرَة ) (١٩٨)

يكى از دعاهاى مؤ منان در قرآن اين است كه مى گويند:( وتَوفَّنا مَعَ الاَبرار ) (١٩٩) پروردگارا! ما را با افراد شايسته و در مسير و راه و رسم آنان بميران

و همچنين يكى از دعاهاى ساحرانى كه با عشق و خلوص تمام به حضرت موسى ايمان آوردند و از تهديدهاى فرعون نهراسيدند اين بود كه( وَ تَوفَّنا مُسلِمين ) (٢٠٠) خدايا! ما را مسلمان و تسليم راه خودت بميران

حضرت ابراهيم و يعقوبعليهما‌السلام هم به فرزندان خود چنين وصيّت مى كنند:( فلاتَموتُنّ الاّ و اءنتُم مُسلِمون ) (٢٠١) بكوشيد كه به هنگام مرگ ، با ايمان و تسليم در برابر خدا باشيد.

خداوند به مؤ منين بعد از امر به تقوا مى فرمايد:( و لاتَمُوتُنَّ الاّ و اءنتُم مُسلِمُون ) (٢٠٢) سعى كنيد مرگتان در حالى باشد كه مسلمان و اهل تسليم فرامين الهى باشيد.

با اينكه براى حضرت يوسف صحنه هاى گوناگونى از قبيل به چاه افتادن ، زندانى شدن و به كاخ و دربار رسيدن پيش آمده بود، ولى چندان هراسى نداشت ، امّا بعد از آنكه به مقام و مسئوليّت رسيد، از خداوند درخواست كرد:( تَوَفّنِى مُسلِماً ) (٢٠٣) خدايا! مرا مسلمان بميران گويا حضرت يوسف احساس مى كند كه جاه و مقام بيش از هر چيز ديگرى روح انسان را عوض ‍ مى كند و خطر بدعاقبتى در ميان مقامات اجتماعى و سياسى بيشتر است

در حديث مى خوانيم : هر گاه با شخصى دوست بودى و آن شخص به مقامى رسيد، حتّى اگر يك دهم علاقه قبلى را با تو حفظ كرد باز هم دوست بدى نيست از اين حديث استفاده مى شود كه از بين رفتن نه دهم و نود درصد دوستى ها بخاطر پست و مقام است

يكى از نمونه هاى بد عاقبتى كه در قرآن حدود پانزده مرتبه به آن اشاره شده ، آن است كه ابليس به آدم سجده نكرد، با آنكه به فرموده حضرت علىعليه‌السلام شيطان شش هزار سال عبادت كرد كه معلوم نيست مراد سالهاى دنيايى (٣٦٥ روز) است يا سالهاى اُخروى كه هر روزش مساوى با پنجاه هزار سال است(٢٠٤) چنانكه قرآن مى فرمايد: يك روز قيامت مساوى با پنجاه هزارسال است(٢٠٥)

امّا تمام كارهاى شيطان عبادت بود نه عبوديّت ، قالب بود نه قلب ، روح او تسليم خدا نبود، تكبّر كرد و آن همه عبادت را بر باد داد و اين بهترين نمونه بد عاقبت بودن است كه در قرآن آمده است يكى ديگر از نمونه هاى بد عاقبتى كه در قرآن و روايات ، داستان بلعم باعورا آن مرد عالمى است كه در زمان حضرت موسى زندگى مى كرد و كارش بقدرى بالا گرفت كه گاهى حضرت موسى از او به عنوان مبلّغ استفاده مى كرد و دعاهايش مستجاب مى شد، ولى بخاطر تمايل به دستگاه فرعون ، منحرف شد و سوء عاقبت پيدا كرد و از مخالفان حضرت موسى شد. ماجراى آن در سوره اعراف بطور خلاصه و فشرده آمده است(٢٠٦)

عوامل بدعاقبتى انسان

با دقّت و جستجو در وضع افراد بد عاقبت مى توان علّت شقاوت و بدعاقبتى آنان را پيدا كرد كه ما به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم :

١ - تكبّر.

دليل بد عاقبت شدن ابليس همان روح تكبّر او بود كه خدا را نافرمانى كرد وبه آدم سجده نكرد.

٢ - حبّ دنيا.

عشق و علاقه به هر چيزى سبب مى شود كه انسان هنگام جدايى از آن ، دچار حالت بغض و خداى ناكرده سوء عاقبت شود، چنانكه امام صادقعليه‌السلام فرمود: طمع به دنيا، سبب خروج از دين و سوء عاقبت مى شود.(٢٠٧) همان گونه كه دليل بدبختى بلعم باعورايى كه دعاهايش ‍ مستجاب مى شد اين بود كه با پيروى از هوا و هوس در دام شيطان افتاد و تحت تاءثير وعده هاى فرعون و دلبستگى به دنيا، پيامبر خدا حضرت موسى را رها كرده و هوادار طاغوت شد و سرانجام به هلاكت رسيد. قرآن مى فرمايد:( ...فاَتبَعهُ الشّيطان ولكنّه اءخلَد الى الارضِ واتّبَعَ هَواه ) (٢٠٨) شيطان او را بدنبال خود برد و به دنيا و مادّيات دل بست و از هوا و هوس خود پيروى نمود.

٣ - گناه

قرآن مى فرمايد:( ثمّ كانَ عاقِبَةُ الّذينَ اَساؤ ا السُواى اءن كذّبوا بَآياتِ اللّه و كانوا بها يَستَهزِؤ ن ) (٢٠٩) پايان عمر كسانى كه عمل ناروا انجام مى دهند (و گناهان خود را ناچيز شمرده و به فكر توبه و جبران هم نيستند) آن است كه آيات خدا را تكذيب نموده و همه آنها را به باد مسخره مى گيرند.

در روايات متعدّدى سفارش شده است كه بعد از هر گناه توبه اى داشته باشيد، زيرا گناه در روح انسان اثر مى گذارد كه اگر پى گيرى و برداشته نشود اين اثر بيشتر مى شود تا جايى كه تمام دل و روح را عوض مى كند.

٤ - عميق نبودن باورها و اعتقادات

گاهى ايمان افراد بر اساس فكر و يقين و انتخاب و استدلال نيست ، بلكه ايمان او سطحى و بى اساس است ، قهراً چنين گرايش هايى زود متزلزل شده و با پيدا شدن كوچك ترين مساءله و شكّى ايمانش از دست مى رود و به قول معروف چيزى كه بى اساس و سست باشد، با اندك فشارى از هم جدا مى شود.

قرآن مى فرمايد: گروهى هستند كه هر گاه ما به آنها نعمتى داديم مى گويند:( ربّى اءكرَمَن ) (٢١٠) خدا من را دوست دارد و مورد كرامت قرار داده است ، امّا همين كه كمى وضع آنان كم رنگ شد، فورى مى گويند:( ربّى اءهانَن ) (٢١١) خدا به من اهانت كرد! غافل از آنكه تغيير نعمت هاى الهى بخاطر تغيير وضع خودمان است آرى ، ايمان بعضى (كه متاءسفانه اكثريّت مردم را تشكيل مى دهند) بخاطر آن است كه در يك نوع رفاهى بسر مى برند و هر گاه رفاه رفت ، ايمان آنان هم مى رود. در برابر اين افراد كسانى هستند كه در اعتقادات خود از كوه نيز محكم ترند و در مناجات هايى كه با خدادارند مى گويند: خدايا! حتّى اگر مرا به دوزخ هم بيافكنى در آنجا فرياد مى زنم كه من ترا دوست دارم(٢١٢) يعنى علاقه من وابسته به رفاه و زمان و مكان نيست

امام حسينعليه‌السلام پس از شهادت برادران ، عزيزان و اصحاب خود و در حالى كه در گودى قتلگاه به خون آغشته بود به پيشگاه خداوند عرض كرد: الهى رِضاً بِقضائك خداوندا! كشته شدن نمى تواند ميان من و تو جدايى اندازد و علاقه قلبى مرا نسبت به تو كم كند، رضايت من در همين حال نيز به رضايت تو است

خدايا! به مقام امام حسينعليه‌السلام به همه ما حسن عاقبت مرحمت فرما.

وصيّت

يكى ديگر از بحث هاى لازم در آستانه مرگ ، بحث از وصيّت است گر چه وصيّت مخصوص وقت مرگ نيست و بهتر است انسان در اوّلين فرصت وصيّت نامه خود را تهيه كند، لكن چون معمولاً در آستانه مرگ وصيّت مى نمايند و از سوى ديگر آخرين فرصت براى وصيّت كردن آن وقت است ، لذا ما در باره وصيّت جملاتى مى نويسيم :

قرآن مى فرمايد:( كُتِبَ عَلَيكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتَ اِن تَرَك خَيراً الوَصيّة لِلوالِدَينِ و الاَقرَبِينَ بِالمَعرُوفِ حَقّاً عَلىَ المتَّقِين ) (٢١٣) بر شما لازم شد كه هر گاه مرگ شما فرا رسد و مالى در بساط داشتيد، براى والدين و بستگان وصيّتى شايسته و حكيمانه و عادلانه داشته باشيد، اين وصيّت براى افراد با تقوا لازم است

گر چه وصيّت كردن مستحب است ، ولى تعبير قرآن با جمله كُتِبَ عليكم آمده و اين عيناً همان تعبيرى است كه در تشريع روزه(٢١٤) بكار برده شده است و تعبيرات قرآن وسفارشات پيشوايان دين آن را تا مرز وجوب پيش برده است

وصيّت ، به قدرى مهم است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كه وصيّت كرده بميرد، گويا شهيد از دنيا رفته و هر كه وصيّت نكرده از دنيا برود، گويا به مرگ جاهليّت و مانند افراد قبل از اسلام مرده است(٢١٥)

نقش وصيّت

وصيّت ، نشانه دقّت و اهل حساب و فكر بودن انسان است

وصيّت ، نشانه احترام به حقوق است

وصيّت ، ياد مرگ بودن انسان است

وصيّت ، استمرار بخشيدن به اهداف عالى انسان است

وصيّت ، پر كردن خلاءهاى اقتصادى افراد محروم است

وصيّت ، بهره گيرى از چيزهايى است كه يك عمر جمع كرده است

وصيّت ، راه جبران كارهايى است كه خود در زمان حيات انجام نداده است

وصيّت ، يادگارى انسان بعد از مرگ و يادبود و زنده كردن ياد خود است