معاد

معاد10%

معاد نویسنده:
گروه: اصول دین

معاد
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15352 / دانلود: 3237
اندازه اندازه اندازه
معاد

معاد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شرايط وصيّت

در وصيّت چند مسئله را بايد مورد توجه قرار داد:

١ - در وصيّت تنها توجه به مسائل مالى نباشد، بلكه از قرآن الهام بگيريم كه مى فرمايد: هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد، فرزندان خود را فراخواند و از آنان پرسيد:( ما تَعبُدونَ مِن بَعدى ) (٢١٦) شما بعد از من چه چيزى را خواهيد پرستيد؟ مشاهده مى فرماييد كه حضرت يعقوب در لحظه مرگ ، به فكر اعتقاد و شناخت توحيدى فرزندان است

اميرالمؤ منين علىّعليه‌السلام بعد از ضربت خوردن و در آستانه شهادت در اوّلين جمله وصيّت خود، فرزندانش را به تقوا سفارش مى فرمايد.

بنابراين وصيّت نبايد تنها جنبه هاى مالى و مادّى داشته باشد. زيرا توصيه ها و سفارشات انسان در آخرين لحظات زندگى ، براى تمام بستگان از خاطرات فراموش نشدنى است

٢ - در وصيّت نبايد انسان سوءاستفاده كرده و حقوقى را ضايع كند و بخاطر انتقام ، ناراحتى هاى خود را دفع كند، بلكه بايد مصلحت و عدالت و نياز و ضرورت ها را در نظر بگيرد. زيرا در حديث مى خوانيم : كسى كه در وصيّت خود ظلم كند، مرتكب گناه كبيره شده است(٢١٧)

٣ - در وصيّت بايد حقوق فرزندان را مراعات كند.

در حديث مى خوانيم كه شخصى تمام اموال خود را (با داشتن فرزندان كوچك ) در راه خدا بخشيد و به هنگام مرگ هيچ چيزى نداشت همين كه ماجرا را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دادند، حضرت فرمود: با اين مرده چه كرديد؟ گفتند: او را به خاك سپرده و دفن كرديم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر زودتر به من خبر مى داديد اجازه نمى دادم در قبرستان مسلمانان او را دفن كنند، چرا او با داشتن كودكان كوچك ، اين چنين وصيّت كرده است ؟

در حديث ديگرى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: گاهى انسان هفتاد سال (تمام عمر) عبادت مى كند، ولى در وصيّت نامه خود، عدالت را مراعات نمى كند و با اين عمل ، خود را اهل جهنّم مى نمايد.(٢١٨)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ضمن وصيّتى به حضرت علىعليه‌السلام فرمودند: كسى كه خوب وصيّت نكند، جوانمرد نيست و شفاعت ماهم شامل او نمى شود.(٢١٩)

آرى ، اسلام ظلم ، بى انصافى و بى عدالتى در وصيّت را به منزله دزدى از مال وارثان مى داند.(٢٢٠)

٤ - به جاى وصيّت ، خود عمل كنيم

وصيّت استفاده از آخرين فرصت هاست ، ولى اين نبايد تكيه گاه شود و به اميد وصيّت كردن در حال حيات ، به فكر كمك و انفاق نباشيم زيرا كمك با دست خود، اثر ديگرى دارد.

شخصى وصيّت كرد كه بعد از مرگش انبار خرماى او را در راه خدا انفاق كنند، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وصيّت او عمل كرد و در آخر يك عدد خرما در انبار بجا ماند. رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر اين يك عدد خرما را او با دست خودش مى داد، از وصيّت به يك انبار خرما بهتر بود.

آرى ، از نظر افراد مادّى ، انفاق يك انبار خرما ارزش بسيارى دارد، ولى از نظر اسلام عملى ارزش دارد كه به انسان ارزش و رشد دهد، انبار خرمايى كه باعث رشد و كمال آدمى نگردد و او را بالا نبرد، چندان ارزشى ندارد.

٥ - وصيّت ، وسيله جلب محبّت ديگران است .در روايات سيره امامان معصومعليهم‌السلام مى خوانيم كه آنان حتّى براى بستگانى كه نسبت به آن بزرگواران بى علاقه بودند، وصيّت كرده و از مال خود به آنان بهره اى مى رساندند و بدين وسيله دوستى و محبّت آنان را به راه و مكتب خود جلب مى نمودند.

٦ - وصيّت ، گاهى واجب است

در فقه اسلامى آمده است : هر گاه انسانى بدهكار به مردم يا خداوند است و يا امانتى از مردم نزد اوست كه ترس تلف و ضايع شدن آن را دارد، واجب است براى حفظ حقوق مردم ، وصيّت نمايد و شكّى نيست كه اين وجوب ، شامل كسانى كه خمس و زكات و ماليات هاى اسلامى را بدهكارند نيز مى شود.

٧ - مقدار وصيّت بر پايه احكام اسلامى ، انسان تا يك سوّم مالش را بيشتر نمى تواند وصيّت كند، ولى بخاطر آنكه به سهم وارثان زياد ضرر نرسد و روح آنان از قانون اسلام و آن شخص جريحه دار نشود) بهتر است كمتر از يك سوّم وصيّت نمايد. مثلاً به يك چهارم وصيّت كند.(٢٢١) يعنى اگر از دوازده تومان ، چهار تومان حقّ وصيّت كردن دارد، بهتر است سه تومان آن را وصيّت كند.

البتّه اگر ما يك نگاه عميق و كلى به اين قانون بياندازيم ، مشاهده خواهيم كرد كه اين يك سوّم سرمايه ، تا چه اندازه مى تواند مشكلات اقتصادى خانواده و جامعه ها را حلّ كند.

٨ - وصيّت كردن را به فال بد نگيريم

شايد دليل آنكه بسيارى از ما وصيّت نامه نداريم اين باشد كه خيال مى كنيم وصيّت كردن به معناى زود مردن و پايان عمر است و آن را به فال بد گرفته و از آن سر پيچى مى نماييم ، امّا اگر آن را يك وظيفه شرعى ، عقلى و عرفى ببينيم ، تخلّف از آن را به خود اجازه نمى دهيم

٩ - وصيّت بايد حكيمانه باشد.

قرآن در آيه وصيّت ، يك كلمه بسيار پر بار بكار برده و آن كلمه بِالمعروف است( كُتِبَ عَلَيكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتَ اِن تَرَك خَيراً الوَصيّة بِالمَعرُوفِ ) (٢٢٢) يعنى بايد وصيّت با عقل ، عرف و حكمت هماهنگ باشد.

معمولاً در ميان فاميل افرادى پيدا مى شوند كه از يك سو نياز شديدى به كمك مالى دارند واز سوى ديگر چون از بستگان درجه اوّل و نزديك نيستند، مشمول قانون ارث هم نمى شوند، و بر عكس گاهى افرادى كه سهم ارث دارند كسانى هستند كه از زندگى بسيار خوبى برخوردارند و هيچ گونه نيازى هم ندارند، اگر بطور قانونى برخورد كنيم و به دسته اوّل كه محرومند چيزى نرسد و هر چه هست سهم دسته دوّم شود، دو مساءله بسيار بد پيش ‍ خواهد آمد: ادامه فقر براى گروهى و ثروت اندوزى و تكاثر براى گروه ديگر.

در اينجا لازم است انسان در وصيّت خود، سهمى را براى آن بستگان محروم در نظر بگيرد تا با اين عمل حكيمانه و خداپسندانه ، هم مانع فقر دسته اوّل شود و هم جلو تكاثر دسته دوّم را گرفته باشد. لذا امام باقرعليه‌السلام فرمود: پايان كار كسانى كه به نفع فاميل محرومى كه مشمول قانون ارث نمى شود وصيّت نكند، گناه و معصيت است(٢٢٣)

وصيّت هاى نمونه اى

كاش اطلاعات من و فرصت و حوصله شما زياد بود تا نمونه هايى از وصيّت هاى رسول خدا و امامان معصومعليهم‌السلام را در اينجا بيان مى كرديم ،(٢٢٤) امّا چون اكنون كه اين جملات را مى نويسم شب نوزدهم ماه رمضان و شب ضربت خوردن حضرت علىعليه‌السلام است و در جوار حضرت رضاعليه‌السلام هستم ، خوب است به عنوان نمونه چند جمله از وصيّت هايى كه اميرالمؤ منينعليه‌السلام بعد از ضربت خوردن در بستر شهادت به فرزندانش فرموده را بيان كنم آن حضرت در وصيّت خود مى فرمايند:

اُوصِيكُما بِتَقوَى اللّه اى حسن و حسين من ! شما را به تقوا سفارش مى كنم (آرى ، معمولاً ابتداى هر گونه سفارشى كه امامان ما داشتند، سفارش به تقوا مى باشد و با اين جمله لزوم رابطه انسان با خدا را بيان مى كردند.)

اءلاّ تَبغِيا الدّنيا و اِن بَغَتْكما و لاتَاءسَفا على شى ءٍ مِنها زُوِىَ عَنكما شما دنبال دنيا نرويد، گرچه دنيا به سراغ شما بيايد واگر چيزى از دنيا از دست شما رفت ، تاءسّف نخوريد. (اين دو جمله رابطه انسان با دنيا را بيان مى كند).

وقولا بالحقّ و اعمَلا لِلا جر حقّ بگوييد و براى قيامت و پاداشهاى الهى كار كنيد. (اين جمله خط و هدف را بيان مى كند).

و كُونا لِلظّالِم خَصماً و لِلمَظلومِ عَوناً نسبت به ستمگران دشمن بوده و نسبت به محرومان و مظلومان ياور باشيد. (اين دو جمله بر خورد سياسى ، اجتماعى ، نظامى و اقتصادى را هم در رابطه با قدرتمندان روزگار و هم در رابطه با مستضعفان و مظلومان بيان مى كند).

اُوصِيكُما وَ جَميع وَلَدى و اَهلِى و مَن بَلَغهُ كِتابى بِتَقوَى اللّهِ ونَظمِ اءمرِكم(٢٢٥) من به شما دو فرزندم و هم به ساير فرزندان و خانواده ام و تمام كسانى كه در طول تاريخ نامه من به آنها مى رسد، به تقوا و نظم در كارها سفارش مى نمايم

توجه داريد كه امام همه مردم جهان را مورد خطاب قرار مى دهد. آرى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من و على پدران اين امّت هستيم(٢٢٦) و پدر امّت بايد به هنگام وصيّت ، همه مردم را مورد توجّه خود قرار دهد.

جالب اينكه امامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقوا و نظم را در كنار يكديگر آورده است ، يعنى همان گونه كه بايد حقوق الهى را مراعات نمود بايد نوبت ها، اولويت ها، قراردادها را نيز مراعات كرد و هرگونه بى نظمى و هرج و مرج ، در ديدگاه اسلام مردود است و در ادامه حضرت مى فرمايند:

و صَلاحِ ذاتِ بَينِكُم اى فرزندانم و اى امّت مسلمان ! سعى كنيد كدورت ها را از بين خود و جامعه ريشه كن كنيد، زيرا پيامبر فرمود: آشتى دادن ميان دو مسلمان از همه نمازها و روزه هاى (مستحبّى ) شما بهتر است

آنگاه امام با الفاظ و جملات زيبا و لحن مخصوصى ، همگان را نسبت به يتيمان ، همسايگان ، قرآن ، نماز، حج ، جهاد، حسن روابط و نظارت عمومى ، امربه معروف و نهى از منكر، سفارش فرمودند و در ادامه به عدالت در قضاوت وصيّت نموده و در مورد قاتل خود فرمودند: قاتل من بيش از يك ضربت به من نزده است ، هرگاه من با اين ضربت كشته شدم ، شما نيز بيش از يك ضربت به او نزنيد و مواظب باشيد عصبانيّت ، شما را به كشتار عمومى يا به قطعه قطعه كردن او نكشاند، كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: از مُثله و تكّه تكّه كردن بپرهيزيد، گرچه نسبت به سگ درّنده باشد.(٢٢٧)

عمل به وصيّت آيات و روايات عمل به وصيّت شرعى و صحيح را لازم دانسته و مسئوليّت و گناه تغيير آن را به عهده كسى مى داند كه با شنيدن (و يا ديدن ) وصيّت نامه ، به خاطر هوا و هوس خود، وصيّت نامه را تغيير دهد.

قرآن مى فرمايد:( فَمَن بَدَّلَه بَعد ما سَمِعَه فاِنّما اِثمُهُ علىَ الّذينَ يُبَدِّلونَه ) (٢٢٨) هركس بعد از آگاهى از وصيّتى آن را تغيير دهد، شكّى نيست كه گناهش بر آن كسانى است كه تغيير و تبديل مى كنند.

امام باقرعليه‌السلام فرمودند: به وصيّت ها عمل كنيد گرچه براى غير مسلمانان باشد. (البتّه در صورتى كه عمل به وصيّت سبب تقويت كفر و يا تضعيف اسلام نباشد و روشن است كه مسلمان چنين وصيّتى نمى كند)

از نظر فقه اسلامى هرگاه تغيير وصيّت سبب از بين رفتن حق و حقوقى شود، تغييردهنده ، گناهكار و ضامن است و بايد از مال خودش دستور شخص وصيّت كننده را عمل نمايد.(٢٢٩)

احتضار و لحظه مرگ

لحظه مرگ و احتضار، بسيار حسّاس و خطرناك است ، حتّى خوبان از آن دلهره و وحشت دارند، البتّه منافاتى ندارد كه در عين حالى كه ترس دارند، علاقه به لقاءاللّه نيز داشته باشند. مانند غوّاصى كه به يافتن مرواريد علاقمند است ، امّا از غرق شدن در دريا نيز بيم دارد.

آيات و روايات فراوانى در اين زمينه وارد شده كه ما به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم زيرا آن حالات از عالم ملكوت و غيب است و ما جز راه وحى راه ديگرى براى كشف آن نداريم

قرآن مى فرمايد:( و جَائتْ سَكرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِك ما كُنتَ مِنهُ تَحِيد ) (٢٣٠) به راستى لحظه گيج كننده مرگ فرارسيد، همان كه از آن فرار مى كردى

همان گونه كه انسانِ مست نه مى فهمد كه خودش چه مى گويد و نه مى فهمد كه مردم درباره او چه مى گويند، در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهره ها از يك سو و جدايى از زن و فرزند و مال و مقام از سوى ديگر، براى او هوشى نگذارده و چنان او را گيج و مبهوت كرده كه قرآن و حديث از آن حالت به لفظ سَكرَة و مستى ياد كرده است اين تعبير درباره قيامت هم آمده كه مى فرمايد:( ...وتَرَى النّاسَ سُكارى و ما هم بِسُكارى ولكنّ عَذابَ اللّهِ شَديدٌ ) (٢٣١) اى پيامبر! تو در آن روزى كه زلزله براى به پاشدن قيامت مى شود، مردم را همچون افراد مست مى بينى ، ولى آنان مست نيستند و لكن عذاب خدا سخت تر است ، عذاب بزرگ الهى است كه عقل را از سرشان ربوده است

قرآن مى فرمايد:( حتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُم المَوتَ قالَ رَبّ ارجِعُونِ لَعلّى اءعمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكتُ ) (٢٣٢) تا اينكه مرگ يكى از آنان فرارسد، از خدا استمداد مى كند و به ماءموران قبض روح مى گويد: مرا برگردانيد تا شايد عمل صالحى (با اموالى كه جمع كرده و اكنون بجا مى گذارم و مى روم ) انجام دهم ، ليكن به اين آرزوها هرگز لباس عمل پوشانده نمى شود و جواب همه اين ناله ها منفى است

در روايات مى خوانيم كه اين ناله از كسانى است كه ماليات هاى اسلامى و زكات مال خود را نمى پردازند.(٢٣٣)

درقرآن مى خوانيم :( واَنفِقُوا مِمّا رَزَقناكُم مِن قَبلِ اءن يَاءتِىَ اَحَدَكُمُ المَوتَ فَيَقول رَبِّ لولا اَخّرتَنِى الى اءجَلٍ قَرِيبٍ فَاَصَّدّقَ واَكُن مِنَ الصّالِحين ) (٢٣٤) تا مرگ به سراغ شما نيامده ، از آنچه به شما داده ايم در راه خدا به ديگران انفاق نماييد و گرنه لحظه مرگ خواهيد گفت : خدايا! آيا نمى شود مرا تا مدّت نزديك و كوتاهى مهلت دهى تا از اموال جمع كرده خود در راه تو صدقه دهم و بدين وسيله از شقاوت ها رهايى يابم و جزو صالحان شوم ؟

در قيامت نيز فرياد التماس ودرخواست مراجعت و برگشت به دنيا بلند است و مى گويند:( فَاْرجِعنا نَعمَلُ صالِحاً ) (٢٣٥) خدايا! حالا فهميديم ، ما را به دنيا برگردان تا عمل صالح انجام دهيم

قرآن كه بهترين كتاب آدم سازى و غفلت زا مى باشد، در سوره قيامت(٢٣٦) مى فرمايد: كلاّ اينقدر دنيا را بر آخرت ترجيح ندهيد، به فكر مردن باشيد همان مرگى كه( اِذا بَلَغَتِ التَّراقِى ) چون جان شما از بدن خارج و به استخوان هاى گردن رسد،( وَ قِيلَ مَن رّاق ) گفته مى شود: كيست كه اين انسان در حال مردن را نجات بدهد؟ كدام پزشك و دارويى را براى رهايى او از مرگ بياوريم ؟!

( وَ ظَنّ اءنّهُ الفِراقُ ) ولى خود انسان مى داند كه هر لحظه و آنى از دنيا و تمام چيزهايى كه يك عمر دنبال آنها دويده و جمع كرده و به آنها دل بسته جدا مى شود، از دوستان و فرزندان و همسر دور مى گردد.

( وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ ) بخاطر بيرون آمدن روح از بدن ، ساق پاهاى او بهم چسبيده و شدائد جدايى از دنيا و ورود به عالم ديگر در كنار هم او را در فشارى بس ‍ شديد قرار داده است

توجّه داريد كه قرآن كريم براى اينكه انسان را از وابستگى عميقى كه به دنيا دارد جدا كند، چگونه صحنه هاى جان دادن را ترسيم مى كند.(٢٣٧)

آرى ، تمام گرفتارى ها از غفلت ماست و اگر درباره تلاوت قرآن آن همه سفارش شده براى آن است كه هم افراد با برخورد با اين قبيل آيات توجه پيدا كنند و هم جامعه ها با شنيدن سرنوشت ملّت ها، از خواب غفلت بيدار شوند و راه الهى را طى نمايند. زيرا يكى از نام ها و صفات قرآن تَذكره است ، يعنى قرآن وسيله ياد و توجّه و عامل غفلت زدايى است

حضرت علىعليه‌السلام در نهج البلاغه صحنه مرگ را چنين ترسيم مى فرمايد: انواع گيجى ها و حسرت ها و فراق ها از دنيا و روآوردن به جهان پر خطر ديگر براى انسان پيدا مى شود و در ادامه مى فرمايند:

( فغَيرُ مَوصوفٍ ما نَزَلَ بِهِم ) آنچه بر انسان در لحظه مرگ وارد مى شود قابل توصيف نيست

وقتى مرگ به سراغ انسان مى آيد، اطراف بدن شل مى شود، رنگ مى پرد، زبان مى گيرد و انسان هنوز مى بيند و مى شنود ولى ديگر قدرت حرف زدن ندارد، فكرش هم كار مى كند، ولى در اينكه در تمام عمرش چه كرده است

( يُفَكِّرُ فيما اءفنى عُمرَه و فيمَ اَذهَب دَهرَه ) با خود فكر مى كند كه عمرش را در چه راهى صرف و ايّامش ‍ را در چه مسيرى گذرانده است

امام مى فرمايد: محتضر در آن لحظه از اموال و ثروتى كه در طول عمرش ‍ جمع كرده ياد مى كند و با خود مى گويد: اين اموال رااز چه راهى بدست آوردم ؟ چرا فكر حلال و حرام آن نبودم ؟ الان گناه و حسابش با من و لذّت و بهره اش با ديگران است

ماءمور مرگ همچنان روح او را از اعضاى بدنش جدا مى كند، تا زبان و گوش هم از كار مى افتد و فقط چشمانش مى بيند و به اطراف خود نگاه مى كند و تلاش و وحشت وحركات اطرافيان را مشاهده كرده ، ولى نمى شنود و حرفى نمى تواند بزند و در لحظه آخر روح از چشم هم گرفته مى شود و او در ميان خانواده ، دوستان و بستگان همچون مردارى مى افتد و همه از او مى ترسند و از او دور مى شوند و پس از اندكى او را به خاك و به عملش سپرده و همگى برمى گردند.(٢٣٨)

در روايات مى خوانيم : در لحظه مرگ ، مال و فرزندان و عمل انسان براى او مجسّم مى شوند، محتضر به مال توجّهى مى كند، مى بيند جز كفن سهم ديگرى ندارد، توجّهى به فرزندان و همسرش مى كند، ولى آنان هم تا گور او را بيشتر همراهى نمى كنند و تنها عمل اوست كه تا ابد با اوست

راستى با اين همه آيات و روايات روشن و هشدارهاى پى در پى ، جايى براى غفلت باقى مى ماند؟!

لحظات جان دادن خوبان در اين باره نيز چند آيه و حديث را بيان مى كنيم :

١ - قرآن مى فرمايد:( تَحِيّتُهم يَومَ يَلقَونَهُ سَلامٌ و اَعَدّ لَهم اءجراً كرِيماً ) (٢٣٩) به هنگام مرگ و رسيدن به لقاءاللّه ، با نيكوكاران به احترام برخورد شده و با سلام و امنيّت و بشارت به اينكه خداوند براى آنان اجر كريم آماده فرموده است ، وارد برزخ و بهشت مى شوند.

( يا ايّتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعى اِلى رَبّكَ راضِيَةً مَرضيَّة ) (٢٤٠) به آنان گفته مى شود: اى روح آرام ! به سوى پروردگارت برگرد و در مدار بندگان مخصوص من قرار گير و داخل بهشت خودم شو.

در حديثى كه مرحوم علامه طباطبائى در تفسير اين آيه آورده چنين مى خوانيم : مؤ من به هنگام مرگ وحشت دارد، ولى ماءمور قبض روح به او دلدارى داده و مى گويد: چرا مى ترسى ؟! من از پدر به تو مهربان ترم ، چشمانت را باز كن در اين هنگام مؤ من چشم خود را باز مى كند و قيافه هاى ملكوتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمّه اطهارعليهم‌السلام را مى بيند و سپس از طرف خداوند ندايى مى رسد كه اى روح آرام ! (روحى كه با ياد خدا آرام بودى روحى كه با انتخاب رهبرى معصوم دلگرم بودى و حوادث تلخ و شيرين مسير تو را كج نكرد و قلب تو را به وحشت نيانداخت ) به سوى پروردگارت برگرد و در مدار بندگان مخصوص من قرار گير و داخل بهشت خودم شو.(٢٤١) (لطف خدا در اين كلام غوغا مى كند كه مى فرمايد: بهشت خودم و نمى گويد بهشت ).

( اِنّ الّذينَ قَالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمّ اسْتَقامُوا تَتَنَزّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَة الاّتَخافُوا وَ لاتَحزَنوا وَاَبشِروا بِالجَنّةِ الّتِى تُوعَدونَ ) (٢٤٢) البتّه پاداش كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست و در اين راه استقامت نمودند، اين است كه ملائكه بر آنان نازل شوند و بگويند: اى پايداران راه ايمان ! نه از خطرهاى آينده ترسى داشته باشيد و نه نسبت به گذشته دلهره ، مژده باد شما را به بهشتى كه وعده گاه شماست

در آيه فوق آمده است : نه خوف داشته باشيد و نه محزون باشيد و اين بخاطر آن است كه خوف ، ترس از خطرات احتمالى آينده است و حزن ، ترس از گذشته تاريك است(٢٤٣)

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه اين نزول فرشتگان و بشارت ها، به هنگام مرگ است(٢٤٤)

( اَلّذينَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولونَ سَلامٌ عَلَيكُم اُدخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون ) (٢٤٥) ملائكه اى كه مسئول گرفتن جان مؤ منان هستند به آن پاكانِ با تقوا مى گويند: سلام بر شما، بخاطر آنكه اعمال نيكويى داشتيد، داخل بهشت شويد.

( اءلا اِنّ اَولياءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَيهِم و لاهُم يَحزَنُونَ اءلّذينَ آمَنوا وَ كانُوا يَتَّقُون لَهُمُ البُشرى فِى الحَياةِ الدّنيا وَ فِى الا خِرَةِ... ) (٢٤٦) آگاه باشيد! براى اولياى خدا ترس و اندوهى نيست ، آنان كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده اند، براى مؤ منان هم در اين دنيا بشارت است و هم در آخرت .

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: بشارت در اين آيه ، همان بشارتى است كه در لحظه مرگ از زبان اولياى خدا مى شنود.(٢٤٧)

لحظات جان دادن بَدان در اينجا نيز از كلام قرآن و روايات استفاده مى كنيم ، قرآن آستانه مرگ گنهكاران را چنين ترسيم مى كند:

( اءلّذينَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اءنفُسِهِم فَاءلقَوا السّلَمَ ما كُنّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ بَلى اِنّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما كُنتُم تَعمَلُونَ ) (٢٤٨) كسانى كه با كفر و گناه به خود ظلم كرده اند، همين كه با فرشتگان ماءمور قبض روح برخورد مى كنند، خود را باخته و تسليم شده و مى گويند: ما كار بدى نكرده ايم ، ولى جوابى كه مى شنود اين است كه بلى ، شما جنايتكاريد و خداوند به كارتان آگاه است

آرى ، آدمى كه در تمام عمرش حيله و دروغ كارش بوده ، در لحظه مرگ و قيامت هم آن اخلاقيات خود را از دست نمى دهد و به فرشتگان و خدا هم در حساس ترين لحظات دروغ مى گويد.

( وَ لَوتَرى اِذِ الظّالِمُونَ فِى غَمَراتِ المَوتِ وَالمَلائِكَةُ باسِطُوا اءيدِيهِم اُخرِجُوا اءنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهَوْنِ بِما... ) (٢٤٩) اى پيامبر! اگر اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدائد مرگ و جان دادن فرورفته اند مشاهده كنى ، فرشتگان قبض روح دست گشوده و به آنها مى گويند: جان خود را خارج سازيد كه شما امروز گرفتار مجازات خواركننده اى خواهيد شد.

اين نوع جان دادن بخاطر دو جهت است كه در ادامه آيه نيز بيان شده است :

يكى اينكه بر خدا دروغ بستند.

ديگر اينكه در برابر آيات او سر تسليم فرونياوردند.

در اين آيه بجاى بشارت هايى كه به مؤ منان داده مى شد، تعبير به غَمَرات كه به معناى شدائد فراگير است شده و به جاى اينكه تَوَفّى و جان گرفتن از طرف فرشتگان باشد، ماءموران به او مى گويند: جانتان را بدهيد، كه اين يك نوع تحقير آنان است

( فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَيهِم اءبوابَ كُلِّ شَى ءٍ حَتّى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اءخَذْناهُم بَغْتَةً... ) (٢٥٠) قبل از اين آيه خداوند مى فرمايد: ما براى مردم پيامبرانى فرستاديم ولى آنان مخالفت كردند، آن مخالفان را براى هشدار در شدائد و ناگوارى ها قرار داديم تا شايد از خواب غفلت بيدار شده و به درگاه خدا تضرّع و زارى و توبه نمايند، ولى باز هم سرمستانه بكار خود ادامه دادند، ما راه ديگرى را انتخاب كرديم و آن اينكه : اين مردم فراموشكار و غافل را با انواع شادى ها و نعمت ها سرگرم كرديم تا همين كه مشغول تفريح ، لذّت و كاميابى شدند، ناگهان همه را با قهر خود بگيريم آرى ، اين راه براى آن دسته از افرادى است كه پيامبران ، هشدارها و حوادث ، هيچ يك آنان را تكان نمى دهد.

( وَلَوتَرى اِذ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَروا المَلائِكَةُ يَضرِبُونَ وُجوهَهُم و اَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِيقِ ) (٢٥١) اى پيامبر! اگر وضع دلخراش و عبرت انگيز كفّار را به هنگامى كه فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب سوزنده را مشاهده مى كردى ، از سرنوشت رقّت بار آنان آگاه مى شدى

چنانكه در آيه ديگر مى فرمايد:( فَكَيفَ اِذا تَوَفَّتْهمُ المَلائِكَةُ يَضرِبُونَ وجُوهَهُم وَ اءدبارَهُم ) (٢٥٢) چگونه است حال اين جنايتكاران به هنگام جان دادن ، زمانى كه فرشتگان ماءمور جان گرفتن نزد آنان مى آيند و در حالى كه انواع دلهره ها و جدايى ها و خطرات انسان را به وحشت مى اندازد، به جاى دلدارى آنان با سيلى و كتك جان آنها را مى گيرند.

( اِنّ الّذينَ تَوَفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اءنفُسَهُم قالُوا فِيمَ كُنتُم قالُوا كنّا مُستَضعَفِينَ فِى الاَرضِ قالُوا اءلَم تَكُنْ اءرضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فِيهَا ) (٢٥٣) فرشتگان هنگام جان گرفتن افرادى كه هجرت نكرده و به خود ظلم كرده اند، مى گويند: شما در چه حالى بوديد! و چرا در صف كفّار قرار گرفتيد؟ آنها مى گويند: ما در محيط خود در فشار بوديم امّا فرشتگان اين پاسخ را قبول نكرده و مى گويند: مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه (به جايى ديگر) مهاجرت كنيد؟

آرى ، مسلمان همين كه در منطقه اى تحت تاءثير افكار و شرايط غيراسلامى قرار مى گيرد، واجب است براى حفظ عقيده و افكار و ايمان خود هجرت نمايد و نبايد از حيوان پست تر باشد. زيرا مى بينيم گروهى از حيوانات بخاطر ادامه زندگى خود به مناطق مختلف كوچ و به اصطلاح هجرت مى نمايند.

كوتاه سخن آنكه يكى از گفتگوهايى كه فرشتگان در لحظه مرگ با اين افراد بى اراده و تن پرور مى كنند و آنان را شرمنده مى نمايند، انتقاد از هجرت نكردن آنان از محيط گناه است

آسان جان دادن اكنون كه لحظات جان دادن خوبان و بدان را از نظر قرآن و روايات بيان كرديم ، به چند حديث كه عوامل آسان جان دادن را بازگو مى كند اشاره مى كنيم :

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: مَن كَسى اءخاهُ المؤ مِن كِسوَةً كانَ حَقّا على اللّهِ اءن يَكسوهُ ثياب الجَنَّةِ و اءن يُهَوِّنَ عَلَيهِ سَكراتِ المَوتِ هر كس مؤ من برهنه اى را با لباسى بپوشاند... خداوند مردن را بر او آسان مى كند.(٢٥٤)

در روايت ديگرى آن حضرت فرمودند: هر كس دوست دارد كه سكرات مرگ را بر وى آسان و سبك باشد، صله رحم كند و به پدر و مادر خود نيكى و خدمت نمايد.(٢٥٥)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: هر كه علاقه به حضرت علىعليه‌السلام داشته باشد مردن بر او آسان مى شود.(٢٥٦)

شكّى نيست كه منظور از علاقه و دوستى ، انتخاب راه او و حمايت از خط فكرى و عملى آن رهبر معصوم و پيروى از آن است

در روايت براى آسان جان دادن مؤ من آمده است كه هنگام مرگ او را به جايى كه هميشه در آنجا نماز مى خوانده ببريد.(٢٥٧)

ملاقات با اولياى خدا مرحوم مجلسى قدّس سرّه ٥٦ حديث درباره اينكه انسان در لحظه جان دادن و مرگ ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت علىعليه‌السلام را مى بيند نقل كرده و سپس مى فرمايد: مساءله حضور پيامبر اكرم و ائمّهعليهم‌السلام هنگام جان دادن ، از مسائلى است كه روايات متعدّد و بسيارى درباره آن آمده است و در ميان شيعه از شهرت مخصوصى برخوردار است و هر انسان عاقلى كه بناى لجاجت نداشته باشد، نبايد استبعاد نمايد.(٢٥٨)

مرحوم علاّمه طباطبائى حديثى را در باره ملاقات انسان در لحظه مرگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل فرموده و سپس مى فرمايد: مساءله ملاقات انسان با پيامبر اسلام و ائمّه اطهارعليهم‌السلام در حال مرگ از راههاى بسيارى نقل شده است(٢٥٩)

البتّه در ذيل روايات ، دليل آن حضور هم آمده كه مؤ منان با ديدن قيافه هاى ملكوتى اولياى خدا و با بشارت هايى كه مى دهند، به راحتى حاضر به ترك دنيا وانتخاب جوار آن بزرگواران شده و مردن برايشان آسان مى گردد، امّا آنان كه عمرى در راه خلاف بوده اند، همين كه حضور رهبران آسمانى را مشاهده مى نمايند، برغم هايشان افزوده شده وشرمندگى خاصّى آنان را فرامى گيرد، به خصوص آنكه از طرف آن بزرگواران اشاراتى هم به وضع دلخراش آنان بشود.

انتخاب ، معيار ارزش در اسلام

اساساً قرآن از كسانى بيشتر ستايش مى كند كه در ميان دو راه حق و باطل ، با وجود كشش هايى كه باطل دارد هوسها را زير پا گذاشته ، جاذبه ها را ناديده گرفته وآنگاه راه خدا را انتخاب نمايند. در اين باره نمونه هاى زيادى در قرآن داريم ، از آن جمله :

١ - حضرت يوسفِ زيبا و جوان از يك سو و زليخاى آماده و درهاى بسته از سوى ديگر، ولى او با شعار معاذَ اللّه(٣٤) دامن خود را حفظ مى كند.

٢ - حضرت ابراهيمعليه‌السلام حدود صد سال به انتظار فرزند نشسته و آنقدر دعا كرده تا خداوند فرزندى همچون اسماعيل به او عطا كرده است ، در اين حال فرمان خدا مى رسد كه بايد با دست خودت اين فرزند را در راه خدا ذبح نمائى ! در اينجا حضرت ابراهيمعليه‌السلام از طرفى در فشار عواطف و غريزه فرزند دوستى قرار گرفته واز طرفى نداى خدا را بايد جواب دهد، در اين ميان وظيفه را انجام مى دهد و غريزه را مهار مى كند.

اين است مقام والاى انسانى كه قرآن مى فرمايد:

( فَلمّا اَسلَما وَ تَلّه لِلجَبين ) (٣٥) ابراهيم و اسماعيل هر دو تسليم فرمان خدا شدند و حضرت ابراهيم صورت فرزند را براى ذبح بر روى خاك گذارد.

٣ - حضرت على و فاطمه وحسن و حسينعليهم‌السلام در لحظه افطار با كمال نياز و گرسنگى غذاى خود را به فقرا داده و به جاى غذا با آب افطار مى نمايند. درباره اين ايثار و گذشت قرآن مى فرمايد:( وَ يُطعِمون الطَّعامَ عَلى حُبّه ) (٣٦) با كمال نياز طعام خودشان را به ديگران دادند.

٤ - مردان خدا در دل شب با آن همه جاذبه اى كه خواب دارد، براى استغفار و مناجات با خدا از رختخواب برمى خيزند. قرآن در اين باره مى فرمايد:( تَتَجافى جُنوبَهم عَنِ المَضاجِع ) (٣٧) آنان پهلوى خود را از بستر خواب مى كَنند،( و بِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون ) (٣٨) و سحرخيزند و در سحرها مشغول استغفار هستند.

كوتاه سخن آنكه معيار ارزش عمل در بينش الهى آن است كه انسان آنرا با كمال آزادى و از لابلاى جاذبه هاى مادى و كشش هاى غريزى انتخاب نمايد و گرنه ارزشى ندارد.

آرى ، اگر انسانى كه داراى زبان است عصبانى شد، كلام بدى نگفت ارزش است ، انسانى كه لال باشد و يا در حال عادّى ناروا نگويد، چندان كمال نيست

چنانكه گفتيم اگر در دنيا جزا باشد، مردم از ترس يا طمع خوب مى شوند و اين نوع خوبى چندان ارزش ندارد، ولى در اينجا سؤ الى پيش مى آيد و آن اينكه مگر وعده و بشارت به بهشت و هشدار به عذاب و جهنّم ، مردم را از ترس دوزخ و يا طمع به بهشت خوب و درستكار نمى كند؟

در پاسخ مى گوييم : چون بهشت و دوزخ در اين دنيا نيست ، انسان در نيكوكارى و خوب شدن خود اجبارى احساس نمى كند. آرى فرق است ميان كسى كه فردا بدهكارى دارد يا كسى كه بدهى او چندين ماه ديگر است ؛ اوّلى در نگرانى و دلهره است ، ولى دوّمى كه چند ماه فرصت دارد، به نوعى آرامش دارد.

همچنين كيفر و پاداش فورى با كيفر و پاداش مدّت دار آن هم مدّت طولانى ، در نوع احساس انسان فرق دارد.

بنابراين خداوند پاداش و كيفر را به تاءخير انداخته تا با كمال آزادى از لابلاى غرائز، هوسها و گرايش ها، راه حق را برگزينند.

پاسخ سومّ: در دنيا امكان جزا نيست

سوّمين پاسخ اين است كه دنيا به خاطر محدوديّت هايى كه دارد، امكان جزا براى نيكوكاران و جنايتكاران در آن نيست

مثلاً رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه با تحمّل رنجهاى فراوان و طاقت فرسا و با آوردن قرآن و احكام اسلامى ودر سايه تلاش پيگير خود، قرن ها نسل هاى بشر را از گمراهى ، شرك ، جهل و تفرقه نجات داد، در دنيا چه خيرى مى توان به او داد كه جبران همه آنها باشد؟! آيا غذايى بهتر از عسل و كباب ، فرشى بهتر از ابريشم و مَركبى بهتر از هواپيما و امثال آن داريم ؟ آيا اينها همان چيزهايى نيست كه گاهى جنايتكاران هم مورد استفاده خود قرار مى دهند؟ پس پاداش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دنيا چه خواهد بود؟ آيا شهيدى كه براى هدف مقدّسى از جان خود گذشته ، اكنون در دنيا هست تا به او جزا بدهيد؟

به علاوه گاهى جنايتكارانى پيدا مى شوند كه صدها بلكه هزاران نفر بى گناه را مى كشند، چگونه در دنيا مى توان چنين فردى را به كيفر رساند؟ بر فرض او را اعدام كنيم ، قتل او در برابر يك نفر از هزاران اشخاصى است كه كشته است ، پس خون باقى بى گناهان چه مى شود؟

كيفر در دنيا

شكّى نيست كه جزاى كلّى بايد در سراى ديگر باشد و اين با بعضى از كيفرهاى موقّت ويا گوشمالى هايى كه به بعضى در دنيا داده مى شود، منافات ندارد و در آيات متعدّدى از قرآن نمونه هايى از جزاى دنيوى مجرمان بيان شده است ، نظير:( ظَهَر الفَسادُ فِى البَرّ و البَحر بِما كَسَبت اءيدِى النّاس لِيُذيقَهم بَعض الّذى عَمِلوا لَعلّهم يَرجِعون ) (٣٩) به خاطر كار مردم در دريا و خشكى فساد پديد آمده تا خدا سزاى بعضى از اعمالشان را به ايشان بچشاند، شايد از گناه باز گردند.

همچنين آيات فراوانى داريم كه در باره مجرمان مى فرمايد:( لَهم فِى الدّنيا خِزىٌ ) در دنيا نيز براى گناهكاران ذلّت و خوارى و شرمندگى است ، ليكن اين جزا در حقيقت گوشه و جزئى از كيفرى است كه بايد ببيند.

بد نيست در اينجا به چند آيه كوتاه در اين زمينه اشاره كنيم :

قرآن مى فرمايد:( لَهم عَذابٌ فِى الحَيوةِ الدّنيا و لَعذاب الا خرة اءشقّ ) (٤٠) براى آنها در دنيا عذاب است ، ولى عذاب روز قيامت سخت تر است

در آيه ى ديگر بعد از آنكه مى فرمايد: هر كه از ياد ما اعراض كند او را به زندگى و روزگار سختى در دنيا گرفتار مى كنيم ، چنين ادامه مى دهد:( و لَعَذاب الا خرةِ اَشدُّ واَبقى ) (٤١) عذاب روز قيامت سخت تر و پايدارتر است

در جاى ديگر مى خوانيم :( ولَنُذيقنَّهم من العذاب الاَدنى دون العذاب الاكبر لعلّهم يَرجِعون ) (٤٢) ما حتما عذاب نزديك را زودتر از عذاب بزرگ به آنها مى چشانيم تا شايد به فكر راه خطاى خود افتاده وبرگردند.

درباره كسانى كه بدون دليل و برهان (فقط به خاطر تكبّر در برابر حق ) هر چه مى شنوند انكار كرده و شانه بالا مى اندازند مى فرمايد:( لَه فِى الدّنيا خِزىٌ و نُذيقهُ يَومَ القيامَةِ عَذابَ الحَريق ) (٤٣) به اين افراد پر مدّعاى بى علم ، هم در دنيا خوارى و هم در قيامت عذاب سوزانى مى چشانيم

باز در جاى ديگر چنين مى خوانيم :( لِنُذيقَهم عَذابَ الخِزىِ فى الحَيوة الدّنيا و لَعذابُ الا خِرَةِ اَخزى ) (٤٤) ما براى قوم عاد كه در برابر پيامبرشان تكبّر ورزيدند بادى شديد و سرد آنهم در روزهاىِ شوم و ناگوار فرستاديم ، ليكن اين گوشه اى از جزاى تكبّرشان است وعذاب خواركننده تر را در قيامت مى چشند.

البتّه در روايات متعدّدى نيز جزاى دنيوى به چشم مى خورد از جمله : در حديث مى خوانيم : هر كه براى ديگرى چاهى بكند خودش در آن واقع مى شود و خداوند جزاى بى احترامى به والدين و ظلم به مردم و كفران خدمات مردم را در همين دنيا داده و به قيامت حواله نمى دهد.(٤٥)

پاداش در دنيا

همان گونه كه كيفر و عذاب واقعى در قيامت است ، همچنين پاداش ‍ اصلى و كامل در قيامت است ، چون دنيا براى پاداش نيكوكاران نيز كوچك است ، ولى منافاتى با پاداش و ثواب در دنيا ندارد.

در اينجا نيز نمونه هايى از آن را نقل مى كنيم :

در سوره آل عمران بعد از بيان شهامت و استقامت رزمندگانى كه هوادار انبيا بودند مى فرمايد:( فَاءتاهُم اللّهُ ثَوابَ الدّنيا و حُسْنَ ثَوابِ الا خِرة ) (٤٦) خداوند به آنان هم ثواب دنيا و فتح و پيروزى مرحمت فرمود و هم پاداش نيك آخرت را.

درباره حضرت ابراهيمعليه‌السلام نيز چنين مى خوانيم :( وَ آتَيناهُ فِى الدّنيا حَسَنة ) ما در دنيا به ابراهيم نيكى عطا كرديم

درباره پيامبران بزرگوار و طرفدارانشان مى خوانيم :( اِنّا لَنَنصُرُ رسُلَنا والّذين آمنوا فِى الحَيوةِ الدّنيا ) (٤٧) ماپيامبران خويش و كسانى را كه ايمان آورده اند در همين دنيا يارى مى دهيم

همانطور كه گفتيم در دنيا امكان و ظرفيّت پاداش نيست و اگر در آياتى سخن از پاداش يا كيفر در دنيا مى شود تنها گوشه و نمونه اى از پاداش و كيفر است ، ولى اصل جزا و پاداش در قيامت است

پاسخ چهارم : نظام زندگى بهم مى خورد

جواب ديگر از آيه ٦١ سوره نحل استفاده مى شود كه مى فرمايد:( ولو يؤ اخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلمِهم ما تَرَك عَليها مِن دابّةٍ و لكن يُؤ خّرهم الى اءجَلٍ مُسمّىً ) (٤٨) اگر خداوند مردم را بخاطر ظلم و گناهشان كيفر دهد، هيچ جنبنده اى را بر زمين باقى نخواهد گذارد، ليكن خداوند زود كيفر نمى دهد و تا مدّتى كه خودش مى داند به آنها مهلت داده و كيفر را تاءخير مى اندازد.

نظير همين آيه را در سوره فاطر مى خوانيم :( ولَو يُؤ اخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما كَسَبوا ما تَرك على ظَهرِها مِن دابّة ) (٤٩) هر گاه خدا بخواهد در دنيا جزا بدهد، هيچ كس و جنبنده اى روى زمين باقى نخواهد ماند و اساساً نظام زندگى بشر بهم خورده و پرونده انسان و زندگى او در زمين خاتمه مى يابد.

بنابراين چون حكمت و اراده خدا بر آن است كه موجودى آزاد و انتخابگر به نام انسان براى مدّتى روى زمين زندگى كند بايد به خلافكاران هم مهلت دهد وگرنه هر گاه خلافى شد اگر خداوند هلاك كند، بشرى باقى نخواهد ماند، كيست كه در برابر ذات مقدّس او خلافى نكرده باشد؟ و مگر بى ادبى وگناه در برابر فرمان او جزايى كمتر از نابودى دارد؟

پاسخ پنجم : كيفر در دنيا كم لطفى است

گر چه گوشمالى ها و كيفرهاى موقّت در دنيا عامل هوشيارى و توجه و زنگ بيدار باش است ، امّا اگر بطور كلّى در دنيا هر گناهكارى به كيفر برسد كم لطفى است ، زيرا شايد اين گناهكار توبه كند و خلافكارى خود را اصلاح نمايد و حقّى كه كتمان كرده افشا نمايد، چقدر ما نمونه هايى از گناهكاران را ديده يا شنيده ايم كه توبه كرده و دست از گناه برداشته اند؟ و حتّى جنايتكارانى در آخرين فرصت ها و نزديك مرگ تغيير مسير داده اند، بنابراين آيا بهتر نيست انسان ضعيفى كه اسير شهوت ها و هوسها مى باشد و در دام شيطان ها قرار گرفته است تا پايان عمر به او مهلت داده شود تا شايد با يك جرقّه همچون حُر عوض شود، گرچه بعضى از اين مهلت الهى سوء استفاده كنند و به ظلم و گناه خود ادامه دهند، ليكن در جمع به نفع انسان است بنابراين لطف خدا اقتضا دارد كه انسان در دنيا كيفر نشود و تا هنگام مرگ به او مهلت توبه و جبران خطاها داده شود.

پاسخ ششم : گاهى كيفر و پاداش فورى عادلانه نيست

پاداش و كيفر زمانى عادلانه خواهد بود كه تنها به خود عمل توجه نكنيم ، بلكه به عوارض و لوازم آن هم دقّت كنيم و به قول قرآن :( وَ نَكتُبُ ما قَدّموا و آثارَهُم ) (٥٠) ما هم عملكرد قبلى و هم آثار بعدى كارهايشان را ضبط مى نماييم

فرض كنيد در يك مجلسِ با شكوهى شخصى آمد و چراغ را خاموش ‍ كرد و فرار كرد. خاموش كردن چراغ چندان جزائى ندارد، ليكن بايد ببينيم كه اين خاموشى چه مسائلى را به وجود آورده است ؛ گاهى آتش روى فرش ‍ مى افتد و فرش را مى سوزاند، گاهى شخصى با اسلحه يا چاقو ديگرى را مجروح و زخمى مى كند، گاهى افرادى در اثر تاريكى از پله ها پرت مى شوند و خسارات غير قابل جبران مى بينند. بنابراين نبايد تنها مسئله خاموش كردن چراغ را مطرح و بر آن حكم صادر كنيم ، بلكه جزاى عادلانه هنگامى است كه تمام مفاسدى را كه در اثر آن كار او پيدا شده به حساب بياوريم

يا گاهى شخصى هروئينِ كشنده و يا داروى شفابخشى اختراع مى كند، دادن جزاى فورى به اين قبيل اشخاص عادلانه نيست ، زيرا بايد تا پايان عمر جهان صبر كنيم و ببينم هروئين چند نفر را كشت و يا داروى شفابخش ‍ او چه كسانى سالم را شفا داد، بعد جزابدهيم

و يا شخصى با يك فيلم ، كتاب ، نوار و سخنرانى ، ايجاد يك فساد يا صلاح مى كند و براى سالها در مردم اثر خوب يا بد مى گذارد، در اين موارد نبايد در پاداش و كيفر عجله كرده تنها خود عمل را بررسى كنيم ، بلكه بايد تا پايان عمرِ جهان صبر كنيم تا شعاع كار خير و شرّ او را بسنجيم و سپس ‍ پاداش بدهيم ، اين حرف علاوه بر اينكه پشتوانه عقلى دارد، از استدلال هاى قرآنى و حديثى هم برخوردار است ؛ امّا قرآن همان آيه دوازدهم سوره يس كه در چند سطر پيش خوانديم و امّا در روايات ، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:( مَن سَنّ سُنّة حَسَنة فلَه اَجرُ مَن عَمِل بها و مَن سَنّ سُنّة سَيّة فلَه وِزرُ مَن عَمِل بها ) (٥١) هر كسى يك راه و يا كار خوبى را بنا نهد، او نيز در پاداش تمام كسانى كه در آن راه گام بردارند و آن عمل را انجام دهند شريك است ، بدون آنكه از اجر ديگران كم شود و بالعكس هر كه مركز فساد و يا راه فسادى را پيش پاى مردم قرار دهد، علاوه بر آنكه روندگان در آن راه گناهكارند، گناهى همچون گناه مرتكبان براى شخص ‍ مؤ سّس نيز ضبط مى شود.

خلاصه بحث : گفتيم دليل اوّل معاد، عدل الهى است يعنى با سه مقدّمه ثابت مى شود كه طبق عدالت بايد قيامتى باشد و آن مقدّمات عبارتند از:

١ - مردم در برابر گفتار و فرمان خدا و پيامبران دو دسته هستند: عدّه اى مخالف و گروهى هوادار.

٢ - دنيا نيز (به دليل همان شش پاسخى كه گفتيم ) جاى جزا نيست

٣ - خداوند عادل است (و عدل او در جاى خود با دلائل محكم عقلى ثابت شده است(٥٢) و عمل افراد را بدون پاداش و جزا نخواهد گذاشت

بنابراين بايد جايى براى جزا وجود داشته باشد كه آن روز قيامت است

دليل دوّم معاد: حكمت خدا تاكنون عدل خدا را به عنوان اوّلين دليل معاد بيان كرديم و اكنون دليل ديگرى را مطرح مى كنيم و آن اينكه اگر قيامتى نباشد اصل آفرينش انسان و جهان لغو و بيهوده و خلاف حكمت الهى است

فرض كنيد: شخصى انواع غذاهاى لذيذ، آن هم به تعداد حساب شده اى را با توجّه خاصّى و بر اساس مهر و لطفى كه نسبت به مهمانان عزيزيش دارد تهيه نمايد و انواع خوردنى ها و نوشيدنى ها را در فضاى مناسب و زير سقفى زيبا با مسئولينى براى پذيرايى آماده كند و افراد بسيارى را به عنوان تدبير و نظارت و حفاظت بر اين مهمانان قرار دهد، ليكن بعد از همه اين تشريفات ، مهمانانى وحشى همچون گرگ ها، گربه ها و موش ها وارد اين فضا شوند و بر سر اين سفره به جان هم افتند و هم خودشان و هم سفره را بهم بريزند و آنگاه صاحب خانه سفره را جمع نمايد، راستى اين مهمانى چه تحليلى مى تواند داشته باشد؟

آرى ، اگر معاد نباشد كار خدا به مراتب از اين نوع پذيرايى و سفره چينى بيهوده تر است ، زيرا خداوند نيز سفره اى به اندازه جهان هستى پيش روى انسان گسترده است ، سفره اى نو وابتكارى كه اختراع كننده آن خوداوست ؛( بَدِيعُ السّمواتِ و الاَرض ) (٥٣)

سفره اى بس نيكو و زيبا؛( اءلّذى اءحسَنَ كلّ شَى خَلقه ) (٥٤)

سفره اى حساب شده و با اندازه گيرى دقيق ؛( و كلّ شَى عنده بِمقدار ) (٥٥)

سفره اى بر اساس لطف و رحمت خداوند؛( كَتَبَ على نَفسِه الرّحمَة ) (٥٦) او لطف و رحمت را بر خود حتمى نموده است

سفره اى پر از انواع نعمت ها؛( خَلَقَ لَكم ما فِى الاَرضِ جَمعيا ) (٥٧) آن هم نعمت هاى دل پسند و لذيذ؛( وَ رَزَقناهُم مِنَ الطّيّبات ) (٥٨)

سفره اى زير سقف و ستارگانى زيبا؛( اِنّا زَيّنَا السّماءَ الدّنيا بِزِينَةٍ الكَواكِب ) (٥٩)

سفره اى با كارگردانان بسيار كه مسئول تقسيم و تدبير هستند؛( فَالمقَسّماتِ اَمرا ) (٦٠) ،( فَالمُدبّراتِ اَمرا ) (٦١)

سفره اى همراه با پزشكى دلسوز.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پزشكى بود كه چنان علاقه و سوزى نسبت به مردم داشت كه خودش ‍ مى گشت و مريضان را پيدا مى كرد و آنها را مداوا مى فرمود.(٦٢)

آيا مى توان قبول كرد كه خداى حكيم چنين سفره اى با آن همه ويژگى ها براى نسل بشر گسترانيده باشد، ولى مردم بدون مراعات برنامه هاى آن ، گروهى ظالم و در رفاه و آزاد و گروه ديگرى در بند و فقير و مظلوم باشند و پس از چند روزى همه مرده و بساط سفره بر چيده شود و همه چيز خاتمه پيدا نمايد؟ آيا اين كار از چنان حكيمى انتظار مى رود؟!

خدايا! تو از هرگونه كار بيهود و عيبى پاك و منزّه هستى ، هرگز اين آفرينش را پوچ و باطل نيافريدى( رَبّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلا سُبحانَك ) (٦٣)

آيا در قرآن كه حدود صد مرتبه خدا را به حكيم توصيف فرموده است و نشانه هاى حكمت او را در همه جا مشاهده مى كنيم مانند: مژه هاى چشم ، گودى كف پا، مِهر مادر، قدرت مكيدن طفل ، تناسب آب شور با چشم و آب شيرين با دهان ، تنفّس اكسيژن در انسان و تنفّس كربن در گياهان ، تناسب امواج با گوش و نور با چشم و خوردنى ها با دستگاه گوارش ، حركت آرام زمين و تاءمين تمام نيازمندى هاى انسان و نعمت هاى فراوانى كه به گفته قرآن اگر بخواهيم به شماره در آوريم قدرت آن را نداريم ، جهانى پر از اسرار كه حتّى دانشمندان مادّى براى فهميدن يك سرّ آن تمام عمر خود را صرف مى نمايد و شايد هم تا پايان عمر نفهمند، آيا اين جهان با آن همه دقّت ، استحكام ، لطافت ، نظم و نظارت ، براى چند روز زندگى و سپس پوچ شدن است ؟!

آيا مى توان باور كرد كه خداوند حكيم اين جهان را پس از چندى بدون جهت و بدون تبديل آن به عالم باعظمت آخرت ، با زلزله ، قارعه و انفجار همه را خراب نمايد؟

اگر معادى نباشد كار خدا اين است كه از خاك گندم و از گندم نطفه و از نطفه طفل و سپس جوان نيرومند و پس از چندى به صورت انسان سالخورده و سپس مرده و پوسيده و آنگاه خاك شود. راستى اگر بناست بعد از اين همه تغيير و تحوّل ما خاك شويم و معادى هم نباشد، مگر از اوّل ما خاك نبوديم آيا اين خلقت و برنامه ، بازى و عَبَث نيست ؟

آيا اين آسمان ، زمين ، دريا، خورشيد، گياهان و حيوانات ، براى انسان و انسان براى مردن و پوچ شدن كار صحيحى است ؟

آيا اگر معاد نباشد معناى زندگى ، جز ميليون ها ليتر آب را بول كردن و خروارها تن غذا را كود كردن چيز ديگرى است ؟ حالا يا پاى شمع و روى الاغ و يا سوار ماشين و زير برق ، در اصل زندگى فرقى ندارد.

راستى اگر بعد از آن همه كار و شعار و فريادِ خوراك ، پوشاك و مسكن براى زندگى ، بعد هيچ و پوچ شدن باشد كه اعتقاد ماركسيست است ، آيا بهتر نيست انسان ها قبل از آنكه آن همه زحمت بكشند، دست به خودكشى بزنند؟ تعمير ماشينى كه به سوى نابودى و سقوط در درّه است ، چه سود؟

هنگامى كه بناست ما با مردن هيچ شويم ، چرا اين همه زحمت بكشيم ؟

راستى جوانى كه چند روز ديگر مى ميرد، آيا اگر به فكر حنا بستن و آرايش و اتو كردن لباس خود باشد مسخره نيست ؟

اگر با مردن هيچ مى شويم ، چرا غريزه علاقه به بقا در نهاد ما نهفته است ؟

آرى ، در جهان بينى و بينش مادّى ، آينده جهان بن بست ، تاريك و كور، سرنوشت كارها تباهى و پايان عمر انسان پوچى است و با اين ديد است كه گاهى مى پرسد: چرا آفريده شدم و چرا هستم ؟ بر فرض كه هستم ، چرا گرگ نباشم و كاميابى نكنم ؟ گرچه به قيمت هلاك انسان ها باشد.

اكنون كه من و همه انسان ها به سوى نيستى مى رويم ، بگذار تا نيستىِ ديگران در راه لذّت من تمام بشود!

حالا كه همه فدا مى شوند، بگذار فداى لذّت من شوند!

اين تفكّر خطرناك مادّيگرى جهان را به وضعى رسانده كه در حالى كه در بعضى كشورها قحطى غوغا مى كند، كشورهاى پيشرفته دنيا به خاطر نگهدارى نرخ اجناس خود، گندم و محصولات غذايى و توليدات اضافى خود را به دريا ريخته يا زير خاك دفن كرده يا مى سوزانند و به ديگران نيز نشان مى دهند.

فكر مى كنم حرف كافى باشد به سراغ وحى برويم كه چگونه لزوم معاد را از راه حكمت الهى بيان كرده است ، قرآن در اين زمينه مى فرمايد:

( اءفَحَسِبتُم اءنّما خَلَقناكم عَبَثا و اَنّكُم الَينا لاتُرجَعون ) (٦٤) آيا گمان مى كنيد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟

( اءيَحسَبُ الانسانُ اءن يُترَك سُدى ) (٦٥) آيا انسان گمان مى كند كه رها و بدون تكليف است ؟ و عاقبت مى ميرد و ديگر هيچ ؟!

در قرآن آيات فراوانى است كه مى فرمايد: ما در آفرينش نه اهل بازى و لعب هستيم و نه بى هدف و باطل كارى مى كنيم و نه هدف هاى سطحى و ساده و سرگرمى در كار است ، بلكه آفرينش طبق حق و براى رشد و آزمايش ‍ انسان ها بر مبناى قوانين و سنّت ها پايه ريزى شده و هدف از آفرينش ، شناخت ، عبادت و انتخاب راه خدا از ميان صدها راه غيرالهى است و دير يا زود راه شما به سوى خدا پايان مى يابد؛( اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَيه راجِعون ) (٦٦)

و اين دنيا مزرعه اى است كه در قيامت حاصل آن درو مى شود و عمل هر انسانى از مرد و زن پاداش داده مى شود؛( وَلِتُجزى كلّ نَفسٍ بِما كَسَبَت ) (٦٧) و انسان در گرو عمل خويش است ؛ (كلّ نَفسٍ بما كسبت رهينة ) (٦٨)

لقمان به فرزندش مى فرمايد:( يا بُنىَّ اِنّها اِن تَكُ مِثقالَ حَبَّة مِن خَردَلٍ فتَكُن فى صَخرة اءو فى السّموات اءو فى الاَرض يَاءتِ بهَا اللّه ) (٦٩) حتّى اگر به اندازه دانه خردلى كارى انجام دهى ، خواه اين كار در محكم ترين مناطق و در درون سنگ هاى سفت باشد و يا در دورترين مناطق و آسمان ها باشد و يا در عميق ترين جاها و در درون زمين و خاك ها باشد، بالاخره خداوند آن عمل را در روز قيامت مى آورد و هيچ كارى از ديدگاه خداوند مخفى نمى ماند.

راستى اين بينش چه نقش تربيتى عجيبى مى تواند در انسان داشته باشد.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19