جهاد با نفس

جهاد با نفس0%

جهاد با نفس نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

جهاد با نفس

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شيخ حر عاملى مترجم : على افراسيابى
گروه: مشاهدات: 21729
دانلود: 2426

توضیحات:

جهاد با نفس
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21729 / دانلود: 2426
اندازه اندازه اندازه
جهاد با نفس

جهاد با نفس

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١١ - باب وجوب توكل بر خدا و سپردن امور به سوى او حديث :

٩٨ - عن على بن الحسينعليه‌السلام قال : خرجت حتى انتهيت الى هذا الحائط فاتكات عليه فاذا رجل عليه ثوبان ابيضان ينظر فى تجاه وجهى ثم قال : يا على بن الحسين ما لى اراك كئيبا حزينا؟ - الى ان قال - ثم قال : يا على بن الحسينعليه‌السلام هل رايت احدا دعا الله فلم يجبه ؟ قلت : لا. قال : فهل رايت احدا توكل على الله فلم يكفه ؟ قلت : لا. قال : فهل رايت احدا سال الله قلم يعطه ؟ قلت : لاثم غاب غنى

ترجمه :

٩٨ - امام سجادعليه‌السلام فرمود: بيرون آمدم تا اينكه به اين ديوار رسيدم پس بر آن تكيه زدم ناگاه مردى كه دو جامه سفيد در برداشت در برابر روى من به من مى نگريست سپس گفت : اى على به الحسين ! چه شده است مرا كه تو را افسرده و غمگين مى بينم ؟ تا آنجا كه گفت : على بن الحسين ! آيا كسى را ديده اى كه خداى را بخواند و خدا او را اجابت نكند؟ گفتم : نه ، گفت : آيا كسى را ديده اى كه بر خدا توكل كند و خدا او را كفايت نكند؟ گفتم : نه ، گفت : آيا كسى را ديده اى كه از خدا درخواست كند و خداوند به او عطا نكند؟ گفتم : نه سپس از جلو چشمان من غائب شد.

حديث :

٩٩ - ابى عبداللهعليه‌السلام قال : ان العنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكل اوطنا.

ترجمه :

٩٩ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: ثروتمندى و عزت سير و گردش ‍ مى كنند پس هرگاه به موضع توكل دست يافتند در همانجا اقامت مى گزينند.

حديث :

١٠٠ - عن ابى الحسن الاولعليه‌السلام قال : سالته عن قول الله عزوجل : (و من يتوكل على الله فهو حسبه ) فقال : التوكل كل على الله درجات منها ان تتوكل على الله فى امورك كلها فما فعل بك كنت عنه راضيا تعلم انه لايالوك خيرا و فضلا و تعلم ان الحكم فى ذلك له فتوكل على الله بتفويض ذلك اليه و ثق به فيها و فى غيرها.

ترجمه :

١٠٠ - راوى گويد: از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام در مورد گفتار خداى عزوجل پرسيدم كه مى فرمايد:

(و كسى كه بر خدا توكل كند پس خدا او را بس است )(٥٦) حضرت فرمود: توكل نمودن بر خدا داراى درجاتى است يكى از آنها اين است كه در تمامى كارهايت بر خدا توكل كنى پس هر چه خداوند با تو كند از او خوشنودى زيرا مى دانى كه او در رساندن خير و فضل بر تو كوتاهى نمى كند و مى دانى كه حكم در تمامى امور از آن اوست پس با سپردن تمامى كارهايت به خداوند بر او توكل كن و در همه امور به او اعتماد كن

حديث :

١٠١ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : من اعطى ثلاثا لم يمنع ثلاثا: من اعطى ادعاء اعطى الاجابه و من اعطى الشكر اعطى الزياده و من اعطى التوكل اعطى الكفايه ثم قال : اتلوت كتابه الله عزوجل ؟ (و من يتوكل على الله فهو حسبه ) و قال : (لئن شكرتم لازيدنكم ) و قال : (ادعونى استجب لكم ).

ترجمه :

١٠١ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه سه چيز به او داده شده از سه چيز بى بهره نمانده است : كسى كه به او دعا عطا شده اجابت هم به او عطا گرديده و كسى كه به او شكر داده شده و زيادت هم به او بخشيده شده و كسى كه توكل به او عطا گرديده كفايت هم به او عطا شده سپس فرمود: آيا كتاب خداى عزوجل را تلاوت كرده اى ؟ (و كسى كه بر خدا توكل كند پس خداوند او را بس است )(٥٧)

(اشاره به فقره سوم ) و (اگر شكر كنيد بر شما زيادتى مى بخشيم )(٥٨) (اشاره به فقره دوم ) و (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم ) (٥٩) (اشاره به فقره اول ).

١٢ - باب عدم جواز تعلق الرجاء و الامل بغير الله

١٢ - باب عدم جواز اميد و آرزو داشتن به غير خدا حديث :

١٠٢ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام : انه قرا فى بعض الكتب ان الله تبارك و تعالى يقول : و عزتى و جلالى و مجدى و ارتفاعى على عرشى لاقطعن كل مومل من الناس غيرى بالياس و لاكسونه ثوب المذله عند الناس ‍ و لانحينه من قربى و لابعدنه من فضلى ايومل غيرى فى الشدائد و الشدائد بيدى و يرجو غيرى و يقرع بالفكر باب غيرى و بيدى مفاتيح الابواب و هى مغلقه و بابى مفتوح لمن دعانى ؟ فمن ذا الذى املنى لنائبه فقطعته دونها؟ و من الذى رجانى لعظيمه فقطعت رجاءه منى ؟ جعلت آمال عبادى عندى محفوظه فلم يرضوا بحفظى و ملات سماواتى ممن لايمل من تسبيحى و امرتهم ان لايغلقوا الابواب بينى و بين عبادى فلم يثقوا بقولى الم يعلم من طرقته نائبه من نوائبى انه لا يملك كشفها احد غيرى الا من بعد اذنى ؟ فما لى اراه لاهيا عنى ؟ اعطيته بجودى ما لم يسالنى ثم انتزعته عنه فلم يسالنى رده و سال غيرى افترانى ابدا بالعطاء قبل المساله ثم اسال فلا اجيب سائلى ؟ ابخيل انا فيبخلنى عبدى ؟ او ليس الجود و الكرم لى ؟ او ليس العفو و الرحمه بيدى ؟ او ليس انا محل الامال ؟ فمن يقطعها دونى ؟ افلا يخشى الموملون انن يوملوا غيرى ؟ فلو ان اهل سماواتى و اهل ارضى املوا جميعا ثم اعطيت كل واجد منهم مثل ما امل الجميع ما انتقص من ملكى عضو ذره و كيف ينقص ملك انا قيمه ؟ فيا بوسا للقانطين من رحمتى و يا بوسا لمن عصانى و لم يراقبنى

ترجمه :

١٠٢ - از امام صادقعليه‌السلام روايت است كه حضرت در برخى از كتابها چنين خوانده است كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: سوگند به عزت و جلالم و بزرگوارى ام و بلندى من بر عرشم كه آرزوى هر كه را چشم آرزويش به مردم است با نوميد نمودنش قطع مى كنم و در نزد مردمان جامه ذلت بر او مى پوشانم و او را از نزديكى خودم به كنار مى زنم و از فضل خود او را دور مى كنم آيا در سختى ها چشم آرزويش به غير من دوخته مى شود در حالى كه سختى ها به دست من است و آيا به غير من اميد دارد و با فكر خود در غير مرا مى كوبد در حالى كه كليد درهاى بسته به دست من است و درگاه من به روى هر كه مرا بخواند باز است ؟ پس كيست كه در حادثه اى چشم آرزويش به من دوخته بوده و من او را از آرزويش جدا كرده ام ؟ و كيست آنكه در بلاى سختى به من اميد بسته و من اميدش را از خود بريده ام ؟ من آرزوهاى بندگانم را در نزد خود نگه داشته ام و آنان به نگهدارى من راضى نيستند و آسمانهايم را از فرشتگانى كه تسبيح من خسته نمى شوند پر كرده ام و به آنان امر كرده ام كه درهاى بين من و بندگانم را نبندند با اين وجود بندگانم به گفتار من اعتماد نمى كنند.

آيا كسى كه مصيبتى از از مصائب من بر او وارد شده نمى داند كه هيچ كس ‍ غير من نمى تواند آن را بر طرف كند مگر بعد از اينكه من اجازه دهم ؟

پس چه شده است كه او را مى بينم كه از من غافل گشته است ؟ با جود و بخشش خودم چيزى را كه از من درخواست نكرده است به او عطا كرده ام سپس آن را از او گرفته ام پس او بازگشت آن را از من نخواسته و از غير من آن را درخواست مى كند، آيا در مورد من مى پندارى كه منى كه پيش از درخواست عطا مى كنم اگر از من درخواست شود سائل خود را اجابت نمى كنم ؟ آيا من بخيل هستم كه بنده ام مرا بخيل پندارد؟ آيا جود و كرم از آن من نيست ؟ آيا عفو و رحمت به دست من نيست ؟ آيا من محل (برآورده شدن ) آرزوها نيستم ؟ پس چه كسى به جز من آرزوها را قطع مى كند؟ آيا من محل (برآورده شدن ) آرزوها نيستم ؟ پس چه كسى به جز من آرزوها را قطع مى كند؟ آيا آرزو كنندگان از اينكه به غير من چشم آرزو بسته اند نمى ترسند؟ پس اگر همه اهل آسمانها و زمين من آرزو كنند و من آرزوى همه را برآورده سازم از ملك من به اندازه ذره اى كم نمى شود و چگونه ملكى كه من متولى و متصدى آن هستم كم مى شود؟ پس اى تيره بختى باد بر نوميدان از رحمت من و اى تيره بختى باد بر كسى كه مرا عصيان كند و مراقبت من نباشد.

حديث :

١٠٣ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام فى قول الله عزوجل : (و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون ) قال : هو قول الرجل لو لا فلان لهلكت و لو لا فلان ما اصبت كذا و كذا و لو لا فلان لضاع عيالى الاترى انه قد جعل لله شريكا فى ملكه يرزقه و يدفع عنه قلت : فيقول ما ذا؟ يقول : لو لا ان من الله على بفلان لهلكت قال : نعم لا باس بهذا او نحوه

ترجمه :

١٠٣ - از امام صادقعليه‌السلام در مورد قول خداى عزوجل (و اكثر آنان به خداوند ايمان نمى آورند جز اينكه مشركند)(٦٠) روايت است كه فرمود: مشرك بودن مومن به اين است كه مردى بگويد: اگر فلانى نبود من هلاك مى شدم و اگر فلانى نبود به چنين و چنان نمى رسيدم و اگر فلانى نبود خانواده ام تلف مى شد. آيا در اين سخنان نمى نگرى كه براى خداوند شريك قرار داده است شريكى كه به او روزى مى دهد و از او دفع بلا مى كند رواى مى گويد: عرض كردم : پس چه بگويد؟ آيا بگويد: اگر خداوند به واسطه فلانى بر من منت نمى نهاد هلاك مى شدم ؟ حضرت فرمود: آرى باكى نيست اگر اينگونه يا شبيه آن را بگويد.

١٣ - باب وجوب الجمع بين الخوف و الرجاء والعمل لما يزجو و يخاف

١٣ - باب وجوب جمع بين خوف و رجا وعمل كردن براى آنچه كه به آن اميد يا بيم از آن دارد

حديث :

١٠٤ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : قلت له : ما كان فى وصيه لقمان ؟ قال : كان فيها الاعاجيب و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه : خف الله خيفه لو جئته ببر الثقلين لعذبك و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك : ثم قال ابو عبداللهعليه‌السلام : كان ابى يقول : ليس من عبد مومن الا و فى قلبه نوران نو خيفه و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.

ترجمه :

١٠٤ - راوى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : در وصيت لقمان به فرزندش چه جملاتى هست ؟ حضرت فرمود: در آن جمله هاى عجيبى است و از همه عجيب تر آن است كه ايشان به فرزندش سفارش ‍ كرده : از خداوند چنان بترس كه اگر نيكى جن و انس را به پيشگاهش ببرى عقوبتت مى كند و به او چنان اميدوار باش كه اگر گناهان جن و انس را نزدش ‍برى بر تو رحم آورد. سپس امام صادقعليه‌السلام فرمود: پدرم مى فرمود:

هيچ بنده مومنى نيست جز اينكه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بيم و نور اميد، به گونه اى كه اگر با آن و آن به اين سنجيده شود هيچيك بر ديگرى زيادتى ندارد.

حديث :

١٠٥ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : قلت له : قوم يعملون بالمعاصى و يقولون : نرجو، فلا يزالون كذلك حتى ياتيهم الموت فقال : هولاء قوم يترجحون فى الامانى كذبوا اليسوا براجين من رجا شيئا طلبه و من حاف من شى ء هرب منه

ترجمه :

١٠٥ - راوى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : گروهى هستند كه گناه مى كنند و مى گويند: اميد (به بخشش الهى ) داريم ، پس اينان پيوسته چنين اند تا اينكه مرگ به سراغشان مى آيد. حضرت فرمود: اينها گروهى هستند كه به آرزوها گرايش دارند، دروغ مى گويند، اميدوار به رحمت الهى نيستند زيرا كسى كه به چيزى اميد دارد آن را طلب مى كند و كسى كه از چيزى بيم دارد از آن مى گريزد.

حديث :

١٠٦ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : كان ابى يقول : انه ليس من عبد مومن الا و فى قلبه نوران نور خيفه و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.

ترجمه :

١٠٦ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: پدرم مى فرمود: هيچ بنده مومنى نيست جز اينكه در قلب او دو نور وجود دارد: نور بيم و نور اميد، به گونه اى كه اگر اين با آن و آن با اين سنجيده شود هيچيك بر ديگرى زيادتى ندارد.

حديث :

١٠٧ - ابا عبداللهعليه‌السلام يقول : لايكون المومن مومنا حتى يكون خائفا راجيا و لايكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو.

ترجمه :

١٠٧ - امام صادقعليه‌السلام مى فرمود: مومن مومن نيست مگر اينكه ترسان و اميدوار باشد و ترسان و اميدوار نمى باشد مگر اينكه آنچه را كه از آن مى ترسد و آنچه را كه به آن اميد دارد در عمل رعايت كند.

حديث :

١٠٨ - عن الصادق جعفر بن محمدعليه‌السلام قال : كان فيما اوصى به لقمان لابنه ان قال يا بين خف الله خوفا لو جئته ببر الثقلين خفت ان يعذبك الله و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين رجوت ان يغفر الله لك

ترجمه :

١٠٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: در وصيت لقمان به پسرش آمده است كه : اى پسركم ! از خداوند چنان بترس كه اگر نيكى جن و انس را به پيشگاهش ببرى عقوبتت مى كند و به او چنان اميدوار باش كه اگر گناهان جن و انس را نزدش برى تو را شامل مغفرت خود گرداند.

حديث :

١٠٩ - قال الصادق جعفر بن محمدعليه‌السلام : ارج الله رجاء لايجرئك على معصيه و خف الله خوفا لايويسك من رحمته

ترجمه :

١٠٩ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: به خداوند اميدوار باش اميدى كه تو را بر انجام معصيتش جرات نبخشد و از خداوند بيم داشته باش بيمى كه تو را از رحمتش نااميد نگرداند.

حديث :

١١٠ - عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام انه قال : فى خطبه له : يدعى بزعمه انه يرجو الله ، كذب و العظيم ، ما له لا يتبين رجاوه فى عمله ؟ و كل راج عرف رجاوه فى عمله الا رجاء الله فانه مدخول و كل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول ، برجو الله فى الكبير و يرجو العباد فى الصغير، فيعطى العبد ما لا يعطى الرب ، فما بال الله جل ثناوه يقصر به عما يصنع لعباده ؟ اتخاف ان تكون فى رجائك له كاذبا او يكون لايراه للرجاء موضعا؟ و كذلك ان هو خاف عبدا من عبيده اعطاه من خوفه ما لا يعطى ربه فجعل خوفه من العباد نقدا و خوفه من خالقه ضمارا و وعدا.

ترجمه :

١١٠ - اميرالمؤمنينعليه‌السلام در خطبه اى فرمود: كسى به گمان خود ادعا دارد كه به خداوند اميد دارد، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ مى گويد. او را چه شده كه اميدوارى اش در عملش آشكار نيست ؟! هر اميد دارنده اى اثر اميدش در عملش پيداست مگر اميدى كه مردم به خداى تعالى دارند كه اين اميد داراى عيب و ناخالص است ، و هر ترسى (اثرش ) مسلم و ثابت است مگر ترس از خدا كه اين ترس (در بيشتر مردم ) ناقص و بيمار است ، در كار بزرگ (آخرت ) به خدا اميد دارد و در كار كوچك (دنيا) به بندگان خدا اميدوار است ، پس با بنده خدا به گونه اى رفتار مى كند كه با خداوند چنين رفتارى ندارد، پس چگونه است شان خداوند جل ثنائه كه در حق او نسبت به آنچه كه با بندگان رفتار مى شود كوتاهى مى گردد؟ آيا مى ترسى كه در اميدواريت به خدا دروغگو باشى يا اينكه او را شايسته اميدوارى نمى بينى ؟ همچنين اگر از بنده اى بترسد چنان از او مى ترسد كه از پروردگارش به اين اندازه نمى ترسد. پس ترس از بندگان را نقد و ترس از آفريننده اش را به منزله وامى كه اميد برگشت آن نيست و وعده اى كه به آن عمل نشود مى پندارند.

١٤ - باب وجوب الخوف من الله

١٤ - باب وجوب ترس از خدا حديث :

١١١ - عن حمزه بن حمران قال : سمعت ابا عبداللهعليه‌السلام يقول : ان مما حفظ من خطب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال : ايها الناس ان لكم معالم فانتهوا الى معالمكم و ان لكم نهايه فانتهوا الى نهايتكم الا ان المومن يعمل بين مخالفتين : بين اجل قد مضى لايدرى ما الله صانع فيه ؟ و بين اجل قد بقى لا يدرى ما الله قاض فيه فلياخذ العبد المومن من نفسه لنفسه و من دنايه لآخرته و فى الشبيه قبل الكبر و فى الحياه قبل الممات فو الذى نفس محمد بيده ما بعد الدنيا من مستعتب و ما بعدها من دار الا الجنه او النار.

ترجمه :

١١١ - حمزه بن حمران گويد: از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: بخشى از خطبه هاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه حفظ شده است اين است كه حضرت فرمود: اى مردم ! همانا براى شما نشانه هايى است پس از آن نشانه ها باخبر شويد و همانا براى شما نهايت و پايانى است پس آنجا باز ايستيد (يا پس آن نهايت را بشناسيد و از آن آگاه باشيد)، آگاه باشيد كه مومن بين دو ترس عمل مى كند: يكى بين زمانى كه سپرى شده است و او نمى داند كه خداوند درباره زمان گذشته با او چه مى كند و ديگرى بين زمانى كه باقى مانده است و او نمى داند كه خداوند چه حكمى در آن روا مى دارد پس بايد بنده مومن از نفس خود براى خود و از دنياى خود براى آخرتش (توشه ) گيرد و در جوانى پيش از پيرى و در زندگانى پيش از مرگ (زاد و توشه فراهم كند)، پس سوگند به آن كسى كه جان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دست اوست بعد از اين دنيا باز گشتنى نيست و خانه اى جز بهشت يا دوزخ پس از اين وجود ندارد.

حديث :

١١٢ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : المومن بين مخافتين ذنب قد مضى لايدرى ما صنع الله فيه و عمر قد بقى لايدرى ما يكتسب فيه من المهالك فلا يصبح الا خائفا و لا يصلحه الا الخوف

ترجمه :

١١٢ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: مومن همواره بين دو ترس گرفتار است : يكى گناهى كه گذشته است و او نمى داند كه خداوند در مورد آن گناه با او چه مى كند و ديگرى عمرى كه مانده است و او نمى داند كه چه چيزى از مهالك را در آن كسب مى كند پس مومن صبح نمى كند مگر با حالت خوف و جز خوف نيز او را اصلاح نخواهد كرد.

حديث :

١١٣ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام فى قول الله عزوجل : (و لمن خاف مقام ربه جنتان ) قال : من علم ان الله يراه و يسمع ما يقول و يعلم ما يعمله من خير او شر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى

ترجمه :

١١٣ - در مورد قول خداى عزوجل (و براى آن كس كه از مقام و مرتبه الهى ترسان است دو بهشت خواهد بود)(٦١) . امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه بداند خداوند او را مى بيند و سخن او را مى شنود و اعمال خير و شر او را مى داند اين آگاهى او را از ارتكاب اعمال زشت باز مى دارد پس وى همان كسى است كه از مقام پروردگارش ترسان است و نفس خود را از پيروى خواهش نفسانى از داشته است

حديث :

١١٤ - عن الهيثم بن واقد قال : سمعت اباعبداللهعليه‌السلام يقول : من خاف الله اخاف الله منه كل شى ء و من لم يخف الله اخافه الله من كل شى ء.

ترجمه :

١١٤ - هيثم بن واقد گويد: از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: كسى كه خدا ترس باشد خداوند خوف و هيبت او را در همه چيز مى افكند و كسى كه از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز مى ترساند.

حديث :

١١٥ - عن جعفر بن محمدعليه‌السلام عن آبائهعليه‌السلام فى وصيه النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لعلىعليه‌السلام مثله و زاد: يا على ثلاث منجيات خوف الله فى السر و العلانيه و القصد فى الغنى و الفقر و كلمه العدل فى الرضا و السخط.

ترجمه :

١١٥ - از امام صادقعليه‌السلام و ايشان از پدران بزرگوارشعليه‌السلام شبيه حديث گذشته در ضمن وصاياى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام روايت شده است با اضافه اى كه عبارت است از: اى على ! سه چيز نجات بخش است : ترس از خداوند در نهان و آشكار، و ميانه روى در هنگام ثروت و تنگدستى ، و سخن عادلانه در هنگام خوشنودى و خشم

حديث :

١١٦ - قال ابوعبداللهعليه‌السلام : يا اسحاق خف الله كانك تراه و ان كنت لا تراه فانه يراك و ان كنت ترى انه لايراك فقد كفرت و ان كنت تعلم انه يراك ثم برزت له بالمعصيه فقد جهلته من اهون الناظرين عليك

ترجمه :

١١٦ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى اسحاق ! از خدا چنان بترس كه گوئيا او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او به طور حتم تو را مى بيند، و اگر معتقدى كه او تو را نمى بيند پس كافر گشته اى و اگر مى دانى كه تو را مى بيند ولى با اين وجود باز آشكارا معصيتش را مرتكب مى شوى پس او را حقيرترين و سبك ترين بيننده بر خود انگاشته اى

حديث :

١١٧ - قال ابو عبداللهعليه‌السلام : من عرف الله خاف الله و من خاف الله سخت نفسه عن الدنيا.

ترجمه :

١١٧ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كه خدا را بشناسد ترس او در دلش مى افتد و هر كه از خدا ترسان باشد نفسش از دنياطلبى باز مى ماند.

حديث :

١١٨ - قال ابوعبداللهعليه‌السلام ان من العباده شده الخوف من الله عزوجل يقول الله عزوجل : (انما يخشى الله من عباده العلماء) و قال جل ثناوه : (فلا تخشوا الناس و اخشون ) و قال تبارك و تعالى (و من يتق الله يجعل له مخرجا) قال : و قال ابو عبداللهعليه‌السلام : ان حب الشرف و الذكر لايكونان فى قلب الخائف الراهب

ترجمه :

١١٨ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: همانا ترس شديد از خداى عزوجل از عبادت شمرده مى شود، خداى عزوجل گويد: (به راستى كه از بندگان خدا تنها دانشمندان از خدا خوف و خشيت دارند)(٦٢) و همچنين مى گويد: (از مردمان نترسيد و از من بيم داشته باشيد)(٦٣) و نيز مى گويد: (هر كه تقواى الهى را پيشه كند خداوند براى او راه خروج (از دشواريها را) قرار مى دهد)(٦٤) - راوى گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود: همانا حب و دوستى بلند پايگى و فخر در قلب شخص ترسان بيمناك راه ندارد.

حديث :

١١٩ - عن محمد به على بن الحسينعليه‌السلام قال : من الفاظ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : راس الحكمه مخافه الله عزوجل

ترجمه :

١١٩ - امام باقرعليه‌السلام فرمود: يكى از سخنان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين است كه فرمود: ترس از خداى عزوجل سر حكمت و دانايى است

حديث :

١٢٠ - قال الصادق جعفر بن محمدعليه‌السلام : من خلا بذنب فراقب الله تعالى فيه و استحيا من الحفظه غفرالله عزوجل له جميع ذنوبه و ان كانت مثل ذنوب الثقلين

ترجمه :

١٢٠ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه در پنهانى مرتكب گناهى شود پس از خداى تعالى بترسد و از فرشتگان نگهبان و ثبت كننده اعمال شرم كند خداوند عزوجل تمامى گناهانش را مى بخشايد اگر چه به اندازه گناهان جن و انس باشد.

حديث :

١٢١ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : سمعته يقول : الخائف من لم تدع له الرهبه لسانا ينطق به

ترجمه :

١٢١ - راوى مى گويد: از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: ترسان كسى است كه ترس براى او زبانى كه با آن سخن گويد وانگذارده است

حديث :

١٢٢ - عن ابى جعفرعليه‌السلام فى حديث قال : و اما المنجيات فخوف الله فى السر و العلانيه و القصد فى الغنى و الفقر و كلمه العدل فى الرضا و السخط.

ترجمه :

١٢٢ - امام باقرعليه‌السلام در ضمن حديثى فرمود: و اما چيزهايى كه مايه نجات و رستگارى اند: ترس از خدا در نهان و آشكار، و ميانه روى در هنگام ثروت و تنگدستى و عادلانه رفتار نمودن در هنگام خوشنودى و خشم

حديث :

١٢٣ - عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : ان قوما اصابوا ذنوبا فخافوا منها و اشفقوا فجاءهم قوم آخرون فقالوا: ما لكم ؟ فقالوا: انا اصبنا ذنوبا فخفنا منها و اشفقنا فقالوا لهم : نحن نحملها عنكم فقال الله تعالى : يخافون تجترءون على ؟ فانزل الله عليهم العذاب

ترجمه :

١٢٣ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: همانا گروهى مرتكب گناهانى شدند سپس از گناه خويش ترسيدند و بيمناك شدند پس از آن گروهى ديگر بر آنان وارد شدند و گفتند: شما را چه شده است كه چنين بيمناكيد؟ گفتند: ما مرتكب گناهانى شديم و از گناه خويش ترسانيم گفتند: ما گناه شما را از شما بر مى داريم و به دوش مى گيريم پس خداى تعالى فرمود: آيا مى ترسند كه شما بر من دلير گرديد؟! پس عذاب را بر آنان فرستاد.

حديث :

١٢٤ - عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام قال : ان المومن لايصبح الاخائفا و ان كان محسنا و لايمسى الا خائفا و ان كان محسنا لانه بين امرين بين وقت قد مضى لايدرى ما الله صانع به و بين اجل قد اقترب لا يدرى ما يصيبه من الهلكات الا و قولوا خيرا تعرفوا به و اعملوا به تكونوا من اهله صلوا ارحامكم و ان قطعوكم و عودوا بالفضل على من حرمكم و ادوا الامانه الى من ائتمنكم و اوفوا بعهد من عاهدتم و اذا حكمتم فاعدلوا.

ترجمه :

١٢٤ - اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: مومن صبح نمى كند مگر با ترس و بيم اگر چه نيكوكار باشد و شب نمى كند مگر با ترس و بيم اگر چه نيكوكار باشد زيرا او همواره بين دو چيز است : بين زمانى كه سپرى شده و او نمى داند كه خدا با او چه مى كند و بين مرگى كه نزديك است و نمى داند كه چه خطراتى (پس از مرگ ) متوجه او مى شود، آگاه باشيد و سخن خير گوييد تا به خير گويى شناخته شويد و كردار نيكو داشته باشيد تا از اهل خير شويد، با خويشاوندانتان پيوند برقرار كنيد اگر چه آنان از شما ببرند، با كسى كه شما را محروم ساخته با فضل و بزرگوارى رفتار كنيد و درباره كسى كه شما را امين شمرده امانتدار باشيد و به پيمان كسى كه با شما پيمان بسته پايبند باشيد و هرگاه حكم مى كنيد عادلانه قضاوت كنيد.

١٥ - باب استحباب كثره البكا من خشيه الله