همسردارى

همسردارى17%

همسردارى نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

همسردارى
  • شروع
  • قبلی
  • 74 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22653 / دانلود: 4505
اندازه اندازه اندازه
همسردارى

همسردارى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

بچه‏دار شدن

يكى از امورى كه گاهى باعث اختلاف زن و شوهر مى‏شودموضوع بچه‏دار شدن است.اين اختلاف گاهى در اصل بچه‏دار شدن است‏يا زن بچه مى‏خواهد ليكن مرد به طور كلى مخالف است‏يا به عكس.اين‏اختلاف سليقه گاهى به قدرى شديد مى‏شود كه به لجبازى و كشمكش وحتى طلاق منجر مى‏شود.

خانمى به نام...در دادگاه حمايت‏خانواده ميگويد:من در ٢٧سالگى با مرد دلخواهم كه تازه تحصيلاتش را تمام كرده بود و در يكى ازدانشگاههاى ايران به تدريس مشغول شده ازدواج كردم.با تمام وجود خودرا خوشبخت مى‏ديدم.اما مخالفت‏شوهرم با بچه‏دار شدنمان مرا ديوانه‏كرده است.اصولا نمى‏فهمم در صورتى كه ما هر دو سالميم و مى‏توانيم بچه داشته باشيم،پول به قدر كافى داريم و خلاصه از هر جهت آماده‏ايم كه‏حداقل ٢ بچه با ادب و درس‏خوان داشته باشيم چرا با تمام قوا با بچه‏دارشدن مخالفت ميكند در صورتى كه از بچه بدش نمى‏آيد و با بچه‏هاى‏خواهرش و دوستانمان چنان آرزومندانه رفتار ميكند كه هر كس او را ببيندفكر ميكند جاى يك بچه شيرين چقدر در زندگيش خالى است.حالا من‏سى ساله شده‏ام و هيچ زنى در عالم از آرزوى مادر شدن رهايى ندارد.اومرا كاملا مى‏فهمد ولى با وجود اين ميگويد:بچه خسته‏مان خواهد كرد ومزاحم خواهد بود.و خلاصه از اين دلائل كاملا غير منطقى.خانم...به شدت‏از گريستن خوددارى ميكند اما پيداست كه همين غصه چطور پايه‏مشكلات گوناگون آنان شده به طورى كه توافق كرده‏اند جدا شوند تا خانم‏شوهر كند و مادر شود و آقاى دكتر به تحقيقات علميش برسد(١)

علاقه به فرزند و توليد مثل آرزوى طبيعى هر انسان.بلكه هر حيوان‏ديگرى است.وجود فرزند ثمره دوران ازدواج و بهترين يادگار انسان‏است.اگر انسان فرزند داشته باشد با مردن،دفتر عمرش بسته نمى‏شودبلكه گويا با عمرى بسيار دراز آفريده شده است.

شخص بى‏فرزند خويشتن را غريب و تنها و بى‏پناه ميداند و اين‏احساس غربت در دوران پيرى شديدتر ميگردد.وجود بچه كانون‏خانوادگى را گرم و با صفا ميگرداند.خانه بى‏بچه ويرانه‏اى بيش نيست،حركت و جنب و جوش ندارد.اسباب سرگرمى و صفا ندارد.ازدواج بى‏فرزند سند رسمى و پشتوانه ندارد.و هميشه متزلزل و در معرض انحلال‏است.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:سعادت انسان در داشتن فرزندشايسته است.(٢)

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:زياد فرزند بياوريد زيرا من‏در قيامت‏به وسيله شما به ساير امم مباهات ميكنم.(٣)

آرى حب فرزند يك امر غريزى است ليكن بعض انسانها از آئين‏فطرت منحرف بوده به يك نوع بيمارى ابتلا دارند.گاهى فقر و تنگدستى‏را بهانه قرار ميدهند.با اينكه خدا ضامن روزى است و هر جنبنده‏اى راروزى ميدهد.

بكر بن صالح ميگويد:به حضرت ابو الحسنعليه‌السلام نوشتم پنج‏سال است كه از بچه‏دار شدن جلوگيرى ميكنم،زيرا عيالم از بچه‏دار شدن‏كراهت داشته ميگويد:تربيت فرزند بر من دشوار است چون تهيدست‏هستيم عقيده شما در اين باره چيست؟

حضرت به من نوشت:مانع فرزند نشو زيرا خدا آنان را روزى‏ميرساند(٤).

حتى گاهى خدا به بركت وجود بچه در روزى پدر و مادر توسعه‏ميدهد.بسيارند افرادى كه قبل از بچه‏دار شدن در شدت و سختى بوده‏اندليكن بعدا زندگى مرفه و آبرومندى پيدا كرده‏اند.

گاهى وجود فرزند را مانع آزادى و اسباب مزاحمت مى‏شمارند.درصورتى كه بچه نه تنها مزاحم نيست‏بلكه براى پدر و مادر بهترين تفريح و سرگرمى محسوب مى‏شود.

درست است كه نگهدارى و تعليم و تربيت‏بچه بى‏دردسر نيست‏ليكن چون بر وفق ناموس آفرينش است تحمل آن دشوار نيست و در مقابل‏منافعش ارزش دارد.راستى يك زن و شوهر چقدر بايد خودخواه و كوتاه‏فكر و لجباز باشند كه به خاطر بچه‏دار شدن پيمان مقدس زناشويى را برهم‏زنند؟!

آيا از يك مرد آن هم دانشمند تعجب نيست كه با بچه‏دار شدن كه‏آرزوى طبيعى هر پدر و مادرى است مخالفت كند و آن قدر استقامت‏بخرج‏بدهد كه حاضر شود بنياد زناشويى را متلاشى سازد؟!

گاهى در اصل بچه‏دار شدن اختلاف ندارند ليكن در دير و زود آن‏اختلاف دارند.

زن يا شوهر ميگويد:دوران جوانى را بايد خوش و آزاد بود ووجود فرزند مانع آزادى است.در ايام جوانى بايد از بچه‏دار شدن‏جلوگيرى كرد و به خوشگذرانى پرداخت اما يك يا دو فرزند در آخر عمرضرر ندارد.ليكن ديگرى خلاف اين موضوع را عقيده دارد.و همين‏اختلاف سليقه سبب نزاع و كشمكش و گاهى باعث طلاق و جدايى‏مى‏شود.

در اينجا بايد يادآور شد كه اگر بنا باشد انسان بچه‏دار شود هر چه‏زودتر بهتر زيرا فرزندان دوران جوانى از جهاتى بر فرزندان دوران پيرى‏ترجيح دارند.

اولا معمولا سالم‏تر و نيرومندتر خواهند بود.

ثانيا چون مدت بيشترى با پدر و مادر خواهند بود بهتر مى‏توانند به تعليم و تربيتشان بپردازند و به سامانشان برسانند.بر خلاف فرزندان دوران‏پيرى معمولا از تعليم و تربيت كامل محروم مى‏شوند و بعد از مرگ يا ازكار افتادن پدر يا مادر يا هر دو،غالبا بدبخت و زيردست ميگردند.

ثالثا فرزندان دوران جوانى،تا پدر و مادرشان پير و فرسوده شوندبه مقام و منصبى خواهند رسيد.بدين جهت پدر و مادر در روزگار پيرى ودرماندگى مى‏توانند از كمك آنان برخوردار گردند.به هر حال در اين جهت‏ترديد نيست كه در ايام جوانى بچه‏دار شدن بهتر از ايام پيرى است،ليكن‏مطلب آن قدر اهميت ندارد كه باعث نزاع و كشمكش و جدايى شود.

بالاخره بهتر است‏يكى از دو طرف تسليم شود و نزاع را فيصله دهد.

گاهى اختلاف سليقه در تعداد فرزندان است.مرد ميل دارد زيادبچه داشته باشد اما زن مخالفت ميكند يا بعكس.

زن در حالى كه دو كودك خود را در بغل داشت گفت:بعد از چهارسال ازدواج از شوهرم داراى دو فرزند دختر شدم ولى چون شوهرم دلش‏پسر ميخواست‏يكبار ديگر حامله شدم اين بار نيز بر خلاف ميل شوهرم‏دختر به دنيا آوردم.و تعداد فرزندانم به سه دختر رسيد.

شوهرم كارمند بانك است و درآمدش براى تامين زندگى من و سه‏فرزند بيشتر نيست.مدتى است پايش را در يك كفش كرده كه بايد آنقدروضع حمل كنم تا يك پسر به دنيا بياورم.

من زير بار نمى‏روم زيرا در يك خانواده طبقه سه با درآمدى كه‏بيش از هزار تومان نيست داشتن فرزندان زياد باعث مى‏شود پدر و مادرآنطورى كه بايد و شايد نتوانند آنها را تامين كنند و به تربيتشان برسند.

بارها به او گفتم پسر و دختر فرقى ندارد ولى او زير بار نمى‏رود. مى‏ترسم باز حامله شوم و دختر به دنيا بياورم.آن وقت است كه‏شوهرم پنجمين بچه را به بهانه داشتن پسر دست و پا ميكند.اين اختلاف‏عقيده كار ما را به مشاجره و آنگاه به دادگسترى كشاند(٥).

در اينجا بايد خاطرنشان ساخت كه تامين مخارج فرزندان زياد واداره و تعليم و تربيتشان كار بسيار دشوارى است،آن هم در اين زمان وبراى افراد كم درآمد.

بدين جهت‏بهتر است زن و شوهر دست از لجبازى بردارند وامكانات مالى و اوضاع شرائط خودشان را در نظر بگيرند و بر طبق آن،درتعداد معينى از فرزند توافق نمايند.به هر حال، لجبازى و پافشارى كاردرستى نيست.بايد مرد و زن عقل و تدبير و گذشت داشته باشند ومشكلاتشان را در بين خودشان حل كنند.و اگر يكى از آنان لجبازى به خرج‏داد،ديگرى حالت تسليم بخود بگيرد تا كار به نزاع و جدايى نكشد.

اصلا موضوع آن قدر مهم نيست.خانواده‏هاى كثير الاولاد يا كم‏بچه زيادند.اين هم يكى از آنها. اين موضوع كوچك آن قدر اهميت نداردكه به خاطر آن پيمان مقدس زناشويى منفسخ گردد و زن و شوهر به دردسربيفتند.

گاهى موضوع اختلاف دختر و پسر است.زن و مرد هر دو غالبافرزند پسر را بر دختر ترجيح ميدهند و از دختردار شدن خوششان نمى‏آيد.

اگر دختر پيدا كردند زن چون چاره‏اى ندارد سكوت ميكند ليكن مرد غالبااظهار نارضايتى مى‏نمايد.

در اينجا مردها مختلفند.بعضى گر چه قلبا ناراحتند ليكن خوددارى مى‏نمايند و عكس العمل شديدى نشان نمى‏دهند.فقط اظهار انزجار وتاسف مى‏كنند.رويشان را در هم ميكشند. در ايام زايمان توجه كاملى به‏همسرشان نميكنند.تا مدتى اندوهگين و غمناكند.بعضيها عكس العمل‏شديدترى نشان ميدهند.با همسر بيگناهشان اوقات تلخى و نق و نق‏ميكنند. بهانه ميگيرند،قهر و دعوا و اعتراض ميكنند.بعضيها از اين حدتجاوز نموده حتى به كتك‏كارى و طلاق نيز حاضر مى‏شوند.

زنى در دادگاه گفت:پانزده ماه پيش ازدواج كردم و شش ماه بعدباردار شدم.در اين اواخر كه نزديك وضع حملم بود شوهرم ميگفت:بايدپسر به دنيا بياورم ولى من احساس ميكردم كه به جاى يك فرزند شايد دويا سه فرزند در شكم داشته باشم.

چند روز پيش در بيمارستان دو دختر دو قلو به دنيا آوردم.هنگامى‏كه پرستار بيمارستان خبر تولد دو قلوها را به من داد به قدرى خوشحال‏شدم كه در پوست‏خود نمى‏گنجيدم.

موقعى كه شوهرم به ديدنم آمد و خبر تولد دو نوزاد را به او دادم‏ناراحت‏شد و پس از چند لحظه به بهانه‏اى از اتاق خارج شد و ديگربازنگشت.شب كه شوهرم بازگشت‏به او گفتم به بيمارستان برود و دودخترش را بياورد.او از كوره در رفت و شروع به داد و فرياد كرد و گفت:

زن نبايد دختر دو قلو به دنيا بياورد و از من خواست كه او را ترك كنم.من‏هم به خانه پدرم رفتم و اينك تقاضاى طلاق دارم(٦)

خانمى به نام...در دادگاه به خبرنگار اطلاعات ميگويد:بعد از ٢١سال زندگى زناشويى،از زندگى كه با خون دل و اشك ديده از هيچ ساخته‏ام بايد جدا شوم،بايد همه سعادت و راحتى خيالم را دو دستى‏تقديم زنى كنم كه تنها هنرش بايد پسر زاييدن باشد.و چون حيرت مرامى‏بيند با حسرت سرش را تكان داده ميگويد:حق داريد گناه من اينست كه‏به اصطلاح دخترزا هستم.پنج دختر دارم همه‏شان خوشگل و باهوشندهيچوقت از درس عقب نيفتاده‏اند و هرگز مزاحم پدرشان نبوده‏اند.چه كنم‏خدا نخواست كه من هم صاحب يك پسر شوم تا امروز شوهرم با اين همه‏اصرار بخواهد كه من اجازه دهم همسر ديگرى اختيار كند(٧)

اين خوى زشت كه متاسفانه عموميت‏يا اكثريت دارد از عصرجاهليت‏به عنوان يادگار براى ما باقى مانده است.همان عصرى كه‏مردمش در اصل انسان بودن زن ترديد داشتند.از دختردار شدن احساس‏شرمندگى و حقارت ميكردند.دختران بيگناه را زنده زنده به گور ميكردندقرآن مجيد احوالشان را بيان كرده ميفرمايد:

هنگامى كه خبر دختردار شدن به يكى از آنان مى‏رسيد از خجالت‏رويش سياه شده خشمناك ميگشت.و در اثر آن خبر از مردم پنهان مى‏شد.

مردد بود كه آيا با خوارى و خفت او را نگهدارى كند يا در زير خاك‏پنهانش سازد.آگاه باشيد كه بد قضاوتى دارند

اما اسلام با اين افكار غلط مبارزه ميكند.زن و مرد را يكسان وبرابر قرار ميدهد.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:بهترين فرزندان شما دختران هستند(٨)

پيغمبر اكرم فرمود:علامت‏خوشقدمى زن اينست كه اولين‏فرزندش دختر باشد(٩)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:هر كس سه دختر يا سه خواهر را اداره‏كند بهشت‏برايش واجب است(١٠)

اگر دختر بد بود خدا نسل پيغمبرش را در حضرت زهراعليه‌السلام قرار نمى‏داد.

آقاى محترم كه مدعى تمدن و روشنفكرى هستى اين افكار غلط رادور بريز.آخر دختر و پسر چه فرقى دارند؟هر دو فرزند و يادگار پدر ومادر هستند.هر دو انسان و قابل ترقى و تكامل هستند.دختر نيز اگر با تعليم‏و تربيت صحيح پرورش يابد فرد برجسته‏اى خواهد شد كه مى‏تواند نسبت‏به اجتماع خدمات ارزنده‏اى انجام دهد و پدر و مادرش را سرافرازگرداند.بلكه دختر از جهاتى بر پسر مزيت دارد.

اولا نسبت‏به پدر و مادر مهربان‏تر و دلسوزتر مى‏باشد.پسر وقتى‏بزرگ شد و استقلال پيدا كرد غالبا به پدر و مادر چندان توجهى ندارد واگر آزارشان نرساند نفعى هم به حالشان نخواهد داشت.ليكن دختر درهمه حال نسبت‏به آنان مهربان و دلسوز خواهد بود.مخصوصا اگر پدر ومادر بين دختر و پسر فرق نگذارند و حقوق دختران را پايمال نسازندهميشه محبوب و محترم خواهند بود.

ثانيا-از نظر اقتصاد دختر كم خرج‏تر از پسر است.زيرا غالبامدت توقفش در خانه پدر كمتر است.مدت كمى در خانه ميماند سپس با مختصر جهازى به خانه شوهر مى‏رود و ديگر كارى با پدر و مادر ندارد.

ليكن پسر مدتهاى مديد بلكه تا آخر عمر سربار پدر و مادر است.ناچارندمخارج تحصيلاتش را بپردازند،شغل مناسبى برايش پيدا كنند،مخارج‏دو سال خدمت‏سربازيش را بدهند،آنگاه برايش عروسى كنند.خانه وفرش و خرج عروسى و مهر زن ميخواهد.بعدا هم هر وقت محتاج شد بازسربار آنها خواهد بود.

ثالثا-اگر پدر و مادر بين دختر و پسر فرق نگذارند و با دامادشان‏خوشرفتارى كنند و ده يك محبتهايى را كه نسبت‏به پسرشان دارند به‏دامادشان داشته باشند در گرفتاريها و مشكلات داماد زودتر به ياريشان‏مى‏شتابد و غالبا با صفاتر و با وفاتر از پسر خواهد بود.

اصولا مگر دختردار شدن تقصير زن است كه شوهر به او ايرادمى‏گيرد.زن و مرد هر دو در اين باره شريكند.ممكن است زن به شوهرش‏اعتراض كند كه چرا دختر درست كردى؟واقع مطلب اينست كه هيچكدام‏تقصير ندارند.بلكه اين مطلب به خواست‏خدا بستگى دارد هر كس راخواست دختر ميدهد و هر كس را خواست پسر.البته دسته‏اى ازدانشمندان عقيده دارند كه دختر و پسر آوردن بستگى دارد به نوع غذاى‏مادر در دو ماهه اول باردارى.و مدعى هستند كه با استفاده از برنامه‏مخصوص غذايى مى‏توان مطابق دلخواه فرزند آورد.

بنابراين كسانى كه خيلى علاقه به پسر دارند بهتر است‏بامتخصصان فن در اين باره مشورت نمايند.و بيخود و بى‏جهت اسباب‏ناراحتى خودشان و همسرشان را فراهم نسازنديك مرد روشنفكر و خردمند وقتى شنيد دختردار شده نه تنهااندوهگين نمى‏شود بلكه اظهار شادمانى ميكند.براى اينكه همسرش وديگران خيال نكنند از دختردار شدن ناراحت است، بيش از حد معمول‏اظهار فرح و خوشحالى ميكند.نسبت‏به همسرش نوازش و دلجويى‏بيشترى به عمل مى‏آورد.و حتى در صورت امكان هديه‏اى تقديمش ميكند.

تولد نوزادش را جشن ميگيرد.اگر همسرش از دختردار شدن‏ناراحت است دلداريش ميدهد و با برهان و منطق برايش اثبات ميكند كه‏دختر و پسر فرقى ندارند.در رفتارش بين دختران و پسران فرق نميگذارد،هيچگاه پسران را بر دختران ترجيح نمى‏دهد.از دختر و دختردار شدن‏مذمت نمى‏كند.و بدين وسيله با افكار پوچ و غلط عصر جاهليت مبارزه ميكند.

مردى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه اطلاع يافت دخترى پيدا كرده‏است.از اين خبر رنگش تغيير كرد.پيغمبر فرمود:چرا رنگت متغير شد؟

عرض كرد:هنگامى كه خارج مى‏شدم همسرم در حال وضع حمل بوداكنون خبر رسيد كه دخترى به دنيا آورده.رسول اكرم فرمود:زمين جايش‏ميدهد و آسمان سايه بر سرش مى‏افكند و خدا روزيش ميدهد و گل‏خوشبويى است كه از آن استفاده ميكنى(١١)

-------------------------------------------

١-اطلاعات ٢٨ بهمن ماه ١٣٥٠.

٢-وسائل ج ١٥ ص ٩٧

٣-وسائل ج ١٥ ص ٩٦

٤-وسائل ج ١٥ ص ٩٩

٥-اطلاعات ٢ مرداد ماه ١٣٥١

٦-اطلاعات ١٤ تير ماه ١٣٤٩

٧-اطلاعات ١٦ اسفند ماه ١٣٥٠

٨-سوره نحل آيه ٥٨

٩-مستدرك ج ٢ ص ٦١٥

١٠-مستدرك ج ٢ ص ٦١٤

١١-وسائل ج ١٥ ص ١٠٠

بزرگترين مانع حل اختلافات

بزرگترين مانع حل اختلافات خانوادگى بيمارى اخلاقى خودبينى‏و خودپسندى است. متاسفانه بسيارى افراد به اين بيمارى مهلك مبتلاهستند.كسانيكه به اين بيمارى مبتلا باشند چشم عقلشان كور است.

خوبيهاى خودشان را مى‏بينند و بزرگ ميشمارند ولى بديهايشان را اصلا نمى‏بينند.وقتى اين بيمارى با بيمارى عيبجويى از ديگران ضميمه شدغوغا ميكند.گاهى زن و شوهر هر دو مبتلا هستند گاهى يكى از آنها.اگرهر دو نفر مبتلا باشند شبانه‏روز دعوا و انتقاد دارند،هر كدام از آنها عيب‏ديگرى را مى‏بيند و بزرگ جلوه ميدهد و انتقاد ميكند ولى ساحت وجودخودش را از هر گونه عيب و نقصى منزه ميداند.و اگر يكى از آنها مبتلاباشد فقط از ديگرى انتقاد ميكند ولى خودش را پاك و بى‏عيب ميشمارد.

در صورتيكه زن و شوهر به اين بيمارى مبتلا باشند اصلاح آنها بسياردشوار است.چون خودشان را بى‏عيب ميدانند به پند و اندرز گوش‏نميدهند.هنگامى كه به برنامه‏هاى خانواده صدا و سيما گوش ميدهند اگرعيبى گفته شد كه در همسرشان وجود دارد،او را خوب مى‏فهمند و فورا به‏رخش ميكشند،ولى اگر عيبى گفته شد كه در خودش وجود دارد، اصلاتوجه نميكنند و خودش را از آن منزه و پاك ميداند.كتابهاى اخلاق‏خانواده را مى‏خرد و به همسرش ميدهد كه بخواند و به وظائف خودش عمل‏كند ليكن در مورد خودش نيازى بخواندن كتاب نمى‏بيند.چون خودش راصد در صد بى‏عيب ميداند.خودپسندى بعض افراد ممكن است آنقدرعميق باشد كه حتى بيمارى خودپسندى خويش را نيز نبينند.

معلوم است كه اصلاح و حل مشكلات چنين خانواده‏اى بسياردشوار بلكه غير ممكن خواهد بود.با چنين وضعى يا بايد تا آخر عمر بااختلاف و دعوا و كدورت و رنج و عذاب زندگى كنند،يا به طلاق و جدايى‏و عواقب سوء آن تن در دهند.

بنابراين به همه خانواده‏هاييكه اختلاف دارند توصيه ميشود كه ازخودبينى و خودخواهى دست‏بردارند و حداقل احتمال بدهند كه ممكن است در وجود آنها نيز عيب و تقصيرى وجود داشته باشد.

در فرصت‏مناسب،بدون تعصب و خودخواهى،همانند دو قاضى با انصاف و امين باهم بنشينند،موارد اختلاف را در ميان بگذارند.بدون تعصب و قصد دفاع‏به سخن يكديگر خوب گوش دهند.هر يك از آنها به قصد اصلاح و بدون‏اغماض،قصور يا تقصيرات خود را يادداشت كند.آنگاه با هم تصميم‏بگيرند كه در اصلاح عيوب خودشان بكوشند.اگر ضرورت وجود تفاهم وحل اختلاف را واقعا احساس نمايند،بدين وسيله ميتوانند به تفاهم واقعى‏برسند و صفا و آرامش و محبت از دست داده را دوباره بازيابند.

و اگر خودشان را در اين باره ناتوان مى‏بينند مى‏توانند در ارجاع‏امر به يك داور آگاه و خيرانديش و با ايمان و مورد اعتماد و با تجربه‏تفاهم نمايند.و اگر اين داور يا داوران از خويشان نزديكشان باشد بهتراست.آن گاه به قصد اصلاح و بدون پرده‏پوشى تمام موارد اختلاف را بدون‏كم و زياد در اختيار داور قرار دهند،و از او بخواهند كه درباره آنان‏داورى كند.آنگاه خوب به سخنانش گوش دهند و اگر اشكالى داشتندتوضيح بخواهند.بقصد عمل نظرهاى او را يادداشت نمايند،و همه را مو به‏مو باجرا درآورند.و صفا و آرامش را دوباره به خانه باز گردانند. البته‏ترك لجبازى و خودخواهى و تن دادن به چنين داورى كار آسانى نيست‏ولى انسان انديشمندى كه به بقاء و ثبات و آرامش و انس خانوادگى علاقه‏دارد مى‏تواند چنين امرى را بر خويشتن تحميل كند و از ثمرات‏ارزشمندش بهره‏مند گردد.

پدر و مادر و خويشان نزديك عروس و داماد هم اگر به اختلاف‏آنها پى بردند،بهتر است‏بدون داد و فرياد و جانبدارى از يك طرف و تشديد اختلاف،موضوع ارجاع اختلاف را به يك داور امين و با تجربه وخير انديش،با آنها در ميان بگذارند و در اين باره ياريشان دهند.تا بيارى‏خدا اختلافاتشان برطرف گردد.

خدا در قرآن مى‏فرمايد:و چنانچه بيم آن را داريد كه جدايى و نزاع‏در بين زن و شوهر پيدا شود يك نفر داور از خويشان مرد و يك نفر ازخويشان زن برگزينيد.كه اگر قصد اصلاح داشته باشند خدا در ميان آنهاتوافق بوجود خواهد آورد.و خدا به همه چيز دانا و بر همه اسرار آگاه‏است(١)

طلاق

با اينكه طلاق در نظر اسلام يك امر جائز و مشروعى است اما درعين حال،مبغوضترين و بدترين كارها است.امام صادقعليهما‌السلام فرمود:

تزويج كنيد ولى طلاق ندهيد.زيرا از وقوع طلاق عرش خدا مى‏لرزد(٢)

حضرت صادقعليهما‌السلام فرمود:خدا دوست دارد خانه‏اى را كه در آن‏عروسى واقع شود و بدش مى‏آيد از خانه‏اى كه در آن طلاق واقع شود.نزدخدا چيزى مبغوض‏تر از طلاق نيست(٣).

ازدواج كفش و جوراب خريدن نيست كه وقتى آن را دوست‏نداشت دورش بيندازد و كفش ديگرى بخرد.زناشويى يك پيمان مقدس‏انسانى و پيوند معنوى است.دو انسان با هم عهد و پيمان مى‏بندند كه تا آخر عمر يار و غمخوار و مونس هم باشند.به اعتماد همين پيمان مقدس‏است كه دختر پدر و مادر و خويشانش را رها كرده با صدها اميد و آرزو به‏خانه شوهر قدم ميگذارد و سرمايه عفت‏خويش را در اختيار او قرارميدهد.

به اعتماد همين پيمان ملكوتى است كه مرد مبالغ هنگفتى خرج عقدو عروسى و مرتب ساختن اسباب و لوازم زندگى ميكند و شبانه‏روز براى‏آسايش خانواده‏اش زحمت ميكشد. ازدواج هوسبازى نيست تا مرد و زن به‏اندك بهانه‏اى آنرا بر هم بزنند.درست است كه طلاق امر مشروعى است‏ليكن شارع مقدس اسلام جدا از آن نهى كرده است.

متاسفانه همين امر مبغوض در كشور اسلامى چنان شيوع پيدا كرده‏كه بنياد خانواده‏ها را متزلزل ساخته اعتماد زناشويى را سلب نموده است.

كارشناسان و محققان مؤسسه تحقيقات و مطالعات اجتماعى‏دانشگاه تهران،ايران را چهارمين كشور طلاق دانسته‏اند....از سال‏١٣٣٧ تا ١٣٤٧ مجموعا ٤٠٠٠٣٦ ازدواج به وقوع پيوسته است كه محاسبه‏يك چهارم جدايى ١٠٠٠٠٩ طلاق در پى داشته است(٤)

طلاق جايز است اما جز در مواقع ضرورى نبايد از آن استفاده كرد.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:آن قدر جبرئيل درباره زنان به من سفارش كردكه گمان كردم جز در مورد ارتكاب زنا نبايد آنان را طلاق داد(٥)

اكثر طلاقهايى كه بين ما واقع مى‏شوند منشا درست و قابل توجهى‏ندارند.بلكه با بهانه‏هاى كودكانه و در اثر لجبازى زن يا شوهر انجام مى‏گيرند.يعنى موضوعات كوچك و بى‏اهميتى باعث طلاق مى‏شوند كه‏ارزش آنرا ندارند كه به خاطر آنها كانون مقدس زناشويى از هم بپاشدليكن نادانى و خودخواهى زن يا شوهر يك امر جزئى را چنان مهم جلوه‏ميدهد كه سازش را غير ممكن ميگرداند.

به نمونه‏هاى زير توجه فرماييد:

زن ٢٤ ساله‏اى به نام...از شوهرش تقاضا ميكند كه سور مفصلى‏به پدر و مادرش بدهد و چون شوهر زير بار نمى‏رود تقاضاى طلاق ميكند(٦)

مردى به علت اينكه زنش دخترزا است‏با وجود ٥ بچه او را طلاق‏ميدهد(٧)

زنى به علت اينكه شوهرش نيمچه عارف است و شوقى به زندگى‏ندارد تقاضاى طلاق ميكند(٨)

مردى به علت اينكه ميخواهد با يك زن ثروتمند ازدواج كندتقاضاى طلاق ميكند(٩)

زنى به علت اينكه شوهرش پولهايش را در آستر كتش پنهان كرده‏تقاضاى جدايى ميكند(١٠).

منشا طلاقها غالبا از اين قبيل امور جزئى و غير قابل اهميت است‏كه اگر زن و شوهر با فكر و عاقبت‏انديش باشند نبايد بدانها ترتيب اثربدهند.

زن و مردى كه قصد جدايى دارند نبايد عجله كنند.بهتر است قبلاعواقب امر و آينده خويش را به خوبى بسنجند سپس تصميم بگيرند.

مخصوصا در دو مطلب بايد كاملا بينديشند:

مطلب اول-زن و مردى كه جدا مى‏شوند لابد در نظر دارند بعدابا ديگرى ازدواج كنند.مرد فكر ميكند همسرم را طلاق ميدهم و با زن‏ديگرى كه مطابق ميلم باشد ازدواج ميكنم،زن نيز فكر ميكند از شوهرم‏طلاق ميگيرم و با يك مرد ايده‏آل عروسى ميكنم.ليكن اين زن و مرد بايدبدانند كه در صورت جدايى بد سابقه مى‏شوند.هوسباز و خودخواه وبى‏گذشت و بى‏وفا معرفى مى‏شوند.مرد به خواستگارى هر زنى برود آن‏زن پس از تحقيق مى‏فهمد كه زن سابقش را طلاق داده بدين جهت‏به اواعتماد نخواهد كرد.پيش خود فكر ميكند از دو حال خارج نيست‏يا زن‏سابقش طلاق گرفته معلوم مى‏شود مرد خوبى نبوده است.يا اينكه اوهمسرش را طلاق داده معلوم مى‏شود عهد و وفا ندارد.

زنى كه از شوهرش طلاق ميگيرد بايد بداند كه كمتر مردى حاضرمى‏شود او را بگيرد.زيرا مردها فكر ميكنند اگر اين زن،زن خوب و باوفايى بود از شوهرش طلاق نمى‏گرفت.بدين جهت مرد براى‏خواستگارى هر زنى برود غالبا دست رد به سينه‏اش خواهد زد.زن نيز بايددر انتظار خواستگار در خانه بماند.اگر با همين حال تا آخر عمر بمانندبدبخت و سيه‏روز خواهند بود.مرد ناچار مى‏شود تا پايان عمر تنها وپريشان احوال زندگى كند.زن نيز ناچار است تا آخر عمر سر بار پدر ومادر يا ساير خويشان باشد.يا تنها و بدون مونس زندگى كند و در حسرت‏شوهر داشتن بسوزد و بسازد.در صورتى كه زندگى انفرادى بسيار دشوار و خسته‏كننده است.به طورى كه گاهى مرگ را بر آن ترجيح داده دست‏به‏خودكشى ميزنند.

زن جوان ٢٢ ساله‏اى كه با وجود يك فرزند طلاق گرفته و به منزل‏پدرش رفته بود شب عروسى خواهرش دست‏به خودكشى زد(١١)

بر فرض اينكه مرد بتواند با تحمل خسارتهاى فراوان ودوندگيهاى زياد زن ديگرى بگيرد تازه معلوم نيست از همسر اولش بهترباشد بلكه غالبا بدتر خواهد بود.

به طورى كه اگر از مردم خجالت نميكشيد و برايش امكان داشت‏حاضر بود همسر دومش را طلاق بدهد و با همسر اولش آشتى كند.ليكن‏معمولا از كار گذشته و اين موضوع امكان‏پذير نيست.

مرد هشتاد ساله‏اى در دادگاه گفت:در حدود شصت‏سال پيش‏وقتى با زن اولم ازدواج كردم زندگى شيرينى داشتم ولى بعد از مدتها چون‏زنم بدرفتارى كرد طلاقش دادم.در طول اين مدت ٩٧ زن ديگر به طورعقدى و صيغه گرفتم و طلاق دادم.پس از مدتها متوجه شدم كه زن اولم ازهمه با وفاتر بود.بعد از جستجو او را پيدا كردم.چون او هم مانند من ازتنهايى خسته شده بود موافقت كرد با هم ازدواج كنيم(١٢)

مردى به علت اينكه زن دومش نمى‏توانست از دو فرزند زن اولش‏پرستارى كند او را طلاق داد و با زن مطلقه خود كه پنج سال پيش وى راطلاق داده بود ازدواج نمود(١٣)

مطلب دوم-زن و شوهرى كه در صدد جدايى هستند اگر داراى‏فرزند هستند بايد بفكر آنها نيز باشند.آسايش و خوشى بچه در اينست كه‏پدر و مادرش با هم باشند تا او زير سايه پدر و در دامن عطوفت مادرپرورش يابد.

اگر اين زندگى مشترك از هم پاشيد كانون اميد بچه واژگون گشته‏دوران خوشى او خاتمه مى‏يابد.اگر پدر از او نگهدارى كند از مهر ومحبتهاى بى‏شائبه مادر محروم ميگردد و بسا اوقات زير دست نامادرى‏مى‏شود.تكليف نامادرى هم روشن است.زيرا او از بچه هووى سابق‏خودش خوشش نمى‏آيد و او را مزاحم و سربار خويشتن محسوب ميدارد.

لذا تا بتواند او را اذيت و آزار ميكند.پدر هم جز سكوت و صبر و حوصله‏چاره‏اى ندارد.

عروس ١٤ ساله‏اى كه خودكشى نموده بود در بيمارستان گفت:

يك ساله بودم كه پدر و مادرم از هم جدا شدند.و به طورى كه شنيده‏ام پدرم‏يك سال و نيم بعد با زنى ازدواج كرده كه هم اكنون با هم زندگى مى‏كنند.

زن پدرم مرا مرتب كتك ميزد حتى چند بار تنم را با سيخ كباب داغ كرد...

پدرم با اينكه از نظر مادى وضع خوبى داشت مانع مدرسه رفتنم شد ومجبور شدم هميشه حسرت درس و كتاب را بخورم.يك ماه قبل پدرم باتهديد و زور مرا به عقد مرد ٤٥ ساله‏اى در آورد(١٤)

دختر ده ساله‏اى به نام...به مددكاران اجتماعى گفت:درست‏به‏يادم نيست ولى همين قدر ميدانم كه يك شب پدر و مادرم دعوايشان شد.

روز بعد مادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه‏ام سپرد.مدتى نزدعمه‏ام بودم.تا اينكه اين پيرزن مرا از عمه‏ام گرفت و به تهران آورد.چند سالى است نزد او نگهدارى مى‏شوم و آن قدر رنج مى‏برم كه ديگرنمى‏خواهم به خانه او بروم.خانم آموزگار گفت:امسال‏مثل هميشه سال تحصيلى آغاز شد و دبستان مهام از عده‏اى ازدانش‏آموزان نام‏نويسى كرد...اين دختر هم يكى از آنان بود.ولى در كلاس‏آرام نبود.نمى‏توانست درس بخواند.دائم مانند اشخاص مريض سرش راميان دستهايش ميگذاشت و به فكر فرو مى‏رفت.حتى چند روز بعد از ظهركه مدرسه تعطيل شد در گوشه‏اى از حياط مدرسه نشست و هر چه اصراركرديم به خانه برود قبول نكرد.پريروز علت‏به خانه نرفتن او را پرسيدم.

گفت:نزد زنى به نام...نگهدارى مى‏شوم.پيرزن مرا اذيت ميكند و ديگرنمى‏خواهم به خانه او باز گردم.پرسيدم پدر و مادرت كجا هستند؟چنددقيقه گريست‏سپس گفت:آنها از هم جدا شدند و پدرم مرا به آن پيرزن‏سپرده است(١٥)

دختر ١٣ ساله‏اى به نام...در تراس يكى از باغات دروس خود راحلق‏آويز كرد.اين دختر با دو برادر خود در اين باغ زندگى ميكرد.

برادرش گفت:پدر و مادرم سه سال پيش از هم جدا شدند.مادرم با مردديگرى ازدواج كرد و پدرم نيز دو ماه پيش فوت شد.من ساعت ٥/٦ بعد ازظهر ديروز وقتى به خانه آمدم مشاهده كردم خواهرم خود را حلق‏آويز كرده‏است(١٦)

و اگر مادر سرپرستى فرزندش را به عهده بگيرد آن طفل معصوم از سرپرستى و مراقبت پدر محروم ميگردد و بسا اوقات زير دست ناپدرى‏واقع مى‏شود.

مادرى به كمك شوهر جديدش دست و پاى پسر بچه هشت‏ساله‏خود را در اتاق در بسته‏اى به تختخواب بستند و به گردش رفتند.وقتى‏برگشتند ديدند اتاق آتش گرفته و بچه سوخته است.(١٧)

با وقوع طلاق كانون گرم خانواده از هم پاشيده ميشود و فرزندان‏آن خانواده بى‏سرپرست و بى‏پناه ميگردند و گاهى پدر و مادر در اثرلجبازى و خودخواهى به كلى آن افراد بيگناه را رها مى‏سازند.چهاركودك ١٢ و ٩ و ٦ و ٤ ساله سرگردان به پاسگاه متحصن شدند.پسربزرگ گفت: مدتى قبل پدر و مادرمان بر اثر اختلاف و دعواهاى‏شبانه روزى از هم جدا شدند و ديگر هيچكدام حاضر نيستند سرپرستى مارا قبول كنند.(١٨)

وقتى اطفال بيگناه سرپرست‏خويش را از دست دادند و پناهگاهى‏نداشتند غالبا ولگرد و هرزه مى‏شوند و در اثر بى‏تربيتى و عقده‏هاى روحى‏ممكن است در زمان كودكى يا بعد از بزرگ شدن دست‏به دزدى و قتل وجنايت‏بزنند.

چنانكه آثار آن در صفحات مجلات و روزنامه‏ها منعكس ميگردد،اطلاعات مى‏نويسد:

در تحقيق كه از كانون اصلاح و تربيت كودكان ديديم از ١١٦ نفرجوان بزهكار كانون،هشتاد نفرشان نامادرى داشتند و اغلب دليل انحراف خود را وجود نامادرى و سختگيريهاى او ذكر كرده‏اند.(١٩)

آقاى محترم،و خانم گرامى براى رضاى خدا و به خاطر فرزندان‏بيگناهتان فداكارى كنيد، گذشت داشته باشيد،بهانه‏جويى نكنيد،ازهوسبازى دست‏برداريد،عيوب كوچك را ناديده بگيريد،لجاجت وستيزه‏گرى به خرج ندهيد،در عواقب كار خودتان و فرزندان بيگناهتان‏خوب بينديشيد،آنها تقصير ندارند.

به چشمهاى فرو رفته و چهره افسرده آنان ترحم كنيد.

اين افراد بيگناه از شما انتظار دارند آشيانه آنها يعنى كانون گرم‏خانوادگى را از هم نپاشيد و آن جوجه‏هاى بى پر و بال را پراكنده وسرگردان نسازيد. اگر به خواسته درونى آنان توجه نكنيد و دلشان را بشكنيد آه و ناله‏آنان بى‏اثر نخواهد بود روى سعادت و خوشبختى را نخواهيد ديد.

-------------------------------------------

١-سوره نساء آيه ٣٥

٢-مكارم الاخلاق ص ٢٢٥

٣-وسائل ج ١٥ ص ٢٦٧

٤-اطلاعات ٢٦ بهمن ماه ١٣٥٠

٥-مكارم الاخلاق ص ٢٤٨

٦-اطلاعات ١٢ اسفند ماه ١٣٥٠

٧-اطلاعات ١٦ اسفند ماه ١٣٥٠

٨-اطلاعات ١٦ اسفند ماه ١٣٥٠

٩-اطلاعات ٨ اسفند ماه ١٣٥٠

١٠-اطلاعات ١٦ اسفند ماه ١٣٥٠

١١-اطلاعات ١٧ اسفند ماه ١٣٤٨

١٢-اطلاعات ٢١ بهمن ماه ١٣٤٨

١٣-اطلاعات ٨ ديماه ١٣٤٨

١٤-كيهان ٢٩ آبان ١٣٤٨

١٥-اطلاعات ٢٨ مهر ماه ١٣٤٨

١٦-اطلاعات ٤ بهمن ١٣٥١

١٧-اطلاعات ٧ خرداد ١٣٤٩

١٨-اطلاعات ١٨ بهمن ١٣٤٨

١٩-اطلاعات ٢٢ اسفند ماه ١٣٥٠

عيبجويى نكن

هيچكس بى‏عيب نيست،يا كوتاه است‏يا دراز،يا سياه رنگ است‏يا رنگ پريده،يا چاق است‏يا لاغر اندام يا دهانش بزرگ است‏ياچشمهايش كوچك،يا بينى‏اش بزرگ است‏يا سرش طاس،يا تندخواست‏يا ترسو،يا كم حرف است‏يا پر مدعا،يا دهانش بدبو است‏يا پاهايش،يا بيمار است‏يا پر خور،يا ندار است‏يا بخيل،يا آداب زندگى را بلد نيست‏يا بد زبان است،يا كثيف است‏يا بى‏ادب.

از اين قبيل عيوب در هر مرد و زنى وجود دارد.

آرزوى هر مرد و زنى اين است كه همسر ايده‏آلى پيدا كند كه از تمام‏عيوب و نواقص خالى بوده نقطه ضعفى نداشته باشد.ليكن كمتر اتفاق‏ميافتد كه به مطلوب خيالى خويش دست‏يابد.

گمان نميكنم در دنيا زنى پيدا شود كه شوهرش را صد در صد كامل‏و بى‏عيب بداند.

زنهايي كه در صدد عيبجويى باشند خواه ناخواه عيب يا عيبهايى رادر شوهرانشان پيدا ميكنند،يك عيب كوچك و بى‏اهميت را كه نبايد آنراعيب شمرد در نظر خودشان مجسم ميسازند و آنقدر درباره‏اش فكر ميكنند كه كم كم به صورت يك عيب بزرگى كه قابل تحمل نيست جلوه‏گر ميشود،خوبيهاى شوهر را يكسره ناديده گرفته هميشه به آن عيب كوچك توجه‏دارند،چشمشان به هر مردى بيفتد دقت ميكنند كه داراى آن عيب هست‏يانه،آنها مرد به اصطلاح ايده‏آلى را در مغز خويش مجسم مينمايند كه حتى‏كوچكترين عيبى هم نداشته باشد و چون شوهرشان با آن صورت خيالى‏تطابق كامل ندارد،هميشه آه و ناله دارند،از ازدواجشان اظهار پشيمانى‏ميكنند،خودشان را شكست‏خورده و بدبخت ميشمارند.كم كم مطلب راعلنى كرده گاه و بيگاه از شوهرشان عيبجويى مينمايند،ايراد و بهانه‏ميگيرند،غرغر ميكنند،طعنه مى‏زنند:آداب معاشرت را بلد نيستى،من‏خجالت ميكشم با تو در مجالس شركت كنم،برو با اين بينى گنده‏ات،دهانت‏بوى لاشه گنديده ميدهد،چقدر سياه و زشتى!

ممكن است مرد عاقل و بردبار باشد و در مقابل بى‏ادبيهاى زن‏سكوت كند ليكن قلبا مكدر ميشود،كينه‏اش را در دل ميگيرد،بالاخره‏كاسه صبرش لبريز ميشود و در صدد انتقام بر مى‏آيد،يا به زد و خوردمى‏كشد يا مقابل به مثل ميكند،او هم در صدد بر مى‏آيد از همسرش كه‏به طور حتم بى‏عيب نيست عيبجويى كند،او بگو و اين بگو، ،اگر محبت و صفائى در ميانشان بود به كلى زائل ميگردد.كينه يكديگررا در دل ميگيرند،دائما در صدد عيبجويى هستند،پيوسته جنگ و جدال‏دارند.در نتيجه،اگر با همين وضع به زندگى ادامه بدهند بدترين زندگى راخواهند داشت،در شكنجه و عذاب خواهند بود تا يكى از آنها بميرد و اين‏زندگى ننگين از هم بپاشد،و اگر يكى از آنها يا هر دو لجاجت‏به خرج بدهندو به دادگاه حمايت‏خانواده و طلاق متوسل شوند گر چه عقده‏هاى درونى خود را حل كرده و انتقام گرفته‏اند ليكن هر دو متضرر ميشوند،پيمان‏زناشويى را برهم ميزنند ولى معلوم نيست‏بعدا بتوانند با ديگرى ازدواج‏كنند و بر فرض وقوع معلوم نيست زن يا شوهر بهترى نصيبشان شود.

امان از نادانى و لجاجت‏بعضى خانمها!در بعضى از امور بسيارجزئى به قدرى پافشارى ميكنند كه حاضر ميشوند زندگى خودشان رامتلاشى سازند.براى اينكه به سبك مغزى و كوتاه فكرى آنها پى‏ببريد به‏داستانهاى زير توجه فرماييد:

«زنى به نام...از شوهرش به نام...شكايت كرد كه شوهرم در موقع‏خواب انگشتش را مى‏مكد. چون حاضر نيست دست از اين كارش برداردتقاضاى طلاق ميكنم(٥) ».

«زنى به بهانه اينكه دهان شوهرش بوى بد ميدهد به خانه پدرش‏مراجعت نمود و اظهار داشت تا بوى دهانش را برطرف نكند به خانه‏نخواهد رفت ولى با شكايت‏شوهر دادگاه زن و شوهر را سازش داد ولى‏وقتى به خانه رفت ديد هنوز دهانش بو ميدهد لذا به اتاق ديگر رفت. شوهركه ناراحت‏شده بود زنش را به قتل رسانيد(٦) ».

«خانم دندان پزشك از شوهرش طلاق ميگيرد.ميگويد هم شان من‏نيست.زيرا سه سال بعد از من درجه دكترا گرفته است‏»(٧)

«يك زن ٢٧ ساله‏اى كه از خانه شوهرش قهر كرده در پاسخ به‏عرض حال او نوشت:شوهرم زياد مى‏خورد من قادر نيستم غذاى مورد نياز او را تهيه كنم(٨) ».

«زنى به اين علت كه شوهرش روى زمين مى‏نشيند،با دست غذامى‏خورد،از آداب معاشرت بى‏اطلاع است،صورتش را هر روز اصلاح‏نميكند درخواست طلاق كرد(٩) ».

ليكن همه خانمها چنين نيستند.در بين آنها افراد فهميده و باهوشى هست كه واقعيات زندگى را حساب ميكنند و هرگز در صددعيبجويى بر نمي آيند.

خانم محترم،شوهر شما يك بشر عادى است ممكن است‏بى‏عيب‏نباشد اما در مقابل، خوبيهاى فراوانى نيز دارد.اگر به زندگى و خانواده‏ات‏علاقه‏مندى در صدد عيبجوئى بر نيا. عيبهاى كوچك او را ناديده بگير،بلكه‏اصلا عيبشان مشمار،شوهرت را با يك مرد خيالى كه در خارج وجودندارد مقايسه نكن بلكه او را من حيث المجموع با ساير مردها مقايسه كن،ممكن است مردى عيب مخصوص شوهرت را نداشته باشد ليكن داراى‏عيوب ديگرى است كه شايد به مراتب بدتر از او باشد،اصولا عينك بدبينى‏را از چشم خويش بردار و خوبيهاى شوهرت را ببين،آن وقت‏خواهى ديدكه خوبيهاى او به مراتب بيشتر از بديهايش ميباشد،اگر يك عيب دارد و درعوض صدها خوبى دارد.

محاسن و خوبيهايش را مورد نظر قرار بده و خرسند باش،مگرخودت بى‏عيب هستى كه انتظار دارى شوهرت بى‏عيب باشد،نهايت اينكه‏خودخواهى و خودپسندى اجازه نميدهد عيبهاى خودت را ببينى،اگر شك دارى از ديگران بپرس.

رسول خدا فرمود:«عيبى بالاتر از اين نيست كه انسان عيوب‏ديگران را ببيند اما از عيبهاى خودش غافل باشد(١٠) ».

چرا يك عيب كوچك را به قدرى بزرگ ميكنى و درباره‏اش‏غصه ميخورى كه بنياد زندگى و كانون انس و مودت را بر هم مى‏زنى؟

عاقل و با هوش باش،دست از هوسبازى و سبك مغزى بردار،عيبهاى‏كوچك را نديده بگير،با اظهار محبت كانون خانوادگى را گرم كن تا ازنعمت انس و محبت‏برخوردار گردى،مواظب باش عيب شوهرت را نه درحضور و نه در غيابش به زبان نياورى زيرا رنجيده خاطر و مكدر ميگردد،در صدد عيبجويى بر مي آيد،محبت و علاقه‏اش كم ميشود،پيوسته در حال‏جدال و ستيزه خواهيد بود،اگر با همين وضع به زندگى ادامه دهيد زندگى‏ناگوارى خواهيد داشت،و اگر كار به طلاق و جدايى خاتمه يابد كه بد ازبدتر.

البته اگر عيب قابل اصلاحى داشته باشد ميتوانى در صدداصلاحش بر آيى،ليكن در صورتى امكان موفقيت دارى كه با نرمى و مداراو صبر و حوصله و به صورت خيرخواهى و خواهش و تمنا رفتار كنى،نه به‏عنوان عيبجويى و اعتراض،سرزنش و ايراد،قهر و دعوا.

از غير شوهرت چشم بپوش

خانم محترم،ممكن است قبل از ازدواج براى خواستگارى شماآمده باشند،ممكن است افرادى را در نظر داشته در انتظار خواستگارى آنها بوده‏ايد،شايد آرزو داشته‏ايد شوهرتان ثروتمند باشد،داراى فلان‏شغل باشد،تحصيل كرده باشد،زيبا و خوشگل باشد ووووو.

اين قبيل آرزوها قبل از ازدواج مانعى نداشت ليكن اكنون كه‏مردى را براى همسرى برگزيده‏اى و پيمان مقدس زناشويى را امضاكرده‏ايد كه تا آخر عمر با هم باشيد،يار و مونس و غمخوار هم باشيد بايدگذشته را يكسره فراموش كنى،بر افكار و آرزوهاى گذشته خط بطلان‏بكشى و از غير شوهرت به طور كلى چشم بپوشى،دلت را از اضطراب وپريشانى نجات بده،غير شوهرت را از دل بيرون كن و ششدانگ آنرا دراختيار او قرار بده،خواستگار سابقت را فراموش كن،به او نگاه نكن،به فكرش نباش،چكار دارى ناراحت‏شده يا نه؟اصلا چرا از احوالش جويامى‏شوى؟اين حالت دو دلى جز پريشانى روح چه نتيجه‏اى دارد؟و بسااوقات اسباب بدبختى تو را فراهم مى‏سازد.

بعد از اينكه با مردى پيمان زناشويى بستيد و قول و قرار گذاشتيدتا آخر عمر با هم باشيد چرا چشم چرانى ميكنى،به اين مرد و آن مرد نگاه‏ميكنى و شوهرت را با آنها مقايسه مى‏نمايى؟اين چشم چرانيهاى غلط جزپريشانى و اضطراب روح و آه و حسرت دائم چه سودى دارد؟

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«هر كس چشم خويش را آزادبگذارد هميشه اعصابش ناراحت‏خواهد بود و به آه و حسرت دائم گرفتارخواهد شد(١١)».

وقتى با نظر خريدارى به مردها نگاه كردى و شوهرت را با آنهامقايسه نمودى ناچار به مردهايى برخورد ميكنى كه عيب شوهرت را ندارند خيال ميكنى افراد برگزيده و بى‏عيبى هستند كه از آسمان نازل شده‏اند بااينكه ممكن است آنها داراى دهها عيب باشند كه اگر از آنها اطلاع داشتى‏شوهر خودت را بر آنها ترجيح ميدادى.اما چون از عيوب مخفى آنهااطلاع ندارى و فقط خوبيهايشان را مشاهده مينمايى خودت را شكست‏خورده در ازدواج مى‏پندارى و اسباب بدبختى خويشتن را فراهم‏مى‏سازى.

«زن ١٨ ساله‏اى به نام...كه از خانه فرار كرده بود ديشب به وسيله‏ماموران پاسگاه ژاندارمرى نعمت آباد دستگير شد.در پاسگاه گفت:سه‏سال پيش به عقد...در آمدم ولى به تدريج احساس كردم كه او را دوست‏ندارم.چهره شوهرم را با قيافه بعضى از مردها مقايسه مى‏كردم و افسوس‏مى‏خوردم كه چرا زن اين مرد شدم‏»(١٢)

خانم گرامى،اگر مى‏خواهى بدبخت و سيه روز نشوى،به ضعف‏اعصاب و پريشانى روح مبتلا نگردى،با خوشى و آسايش زندگى كنى‏دست از هوسبازى و چشم چرانى و آرزوهاى خام بردار.غير از شوهرت‏همه را نديده بگير،از مردهاى ديگر تعريف نكن،به فكر آنها نباش.دردلت نگو:كاش فلان شخص به خواستگاريم آمده بود،كاش با فلان شخص‏ازدواج كرده بودم،كاش شوهرم داراى فلان شغل بود،كاش فلان قيافه راداشت.كاش و كاش و كاش.نميدانم اين افكار غلط و آرزوهاى خام چه‏نتيجه‏اى به حال تو دارد؟چرا زندگى را به خودت و شوهرت تلخ ميكنى؟

چرا مهر و صفا را از بين مى‏برى و بنياد ازدواج را متزلزل مى‏سازى؟ازكجا ميدانى اگر با فلان مرد ازدواج كرده بودى صد در صد راضى بودى؟تو از ظاهر او بيش از اين خبر ندارى شايد داراى عيوبى باشد كه اگر مطلع‏بودى شوهر خودت را بر او ترجيح ميدادى.از كجا ميدانى كه خانم آن‏مردها كاملا راضى هستند؟

خانم محترم،اگر شوهرت احساس كند كه به مردهاى ديگر نظردارى بدبين ميشود،مهر و علاقه‏اش كم ميشود به زندگى و خانواده‏بى‏علاقه ميگردد،مواظب باش از مردهاى ديگر تعريف نكنى با آنها گرم‏نگيرى،خنده و شوخى نكنى،مرد اينقدر حساس است كه نميتواند تحمل‏كند كه همسرش حتى به تصوير مرد بيگانه‏اى اظهار علاقه كند.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«هر زن شوهرداري كه‏چشمش را از نگاه كردن به غير شوهرش پر كند مورد غضب شديدپروردگار جهان واقع خواهد شد(١٣)».

حجاب اسلامى

زن و مرد گر چه در بسيارى از امور اشتراك دارند ليكن امتيازات‏ويژه‏اى نيز دارند.يكى از امتيازات مهم آنان اينست كه زن موجودى است‏ظريف و لطيف و زيبا و محبوب.زن دلبر است و مرد دلداده زن جاذب‏است و مرد مجذوب،مرد دوستدار است و زن دوست داشتنى. هنگاميكه‏مرد با زنى ازدواج ميكند مى‏خواهد تمام خوبيها و زيبائيهاى اين موجودظريف را در انحصار خويش ببيند.زنى را دوست دارد كه زيبائيها،دلبريهاو طنازيها،شوخيها و خوشمزه‏گيها،و همه چيزش را در انحصار شوهرش‏قرار دهد و نسبت‏به مردان بيگانه جدا اجتناب نمايد.مرد بسيار غيور است و نمى‏تواند تحمل كند كه مرد بيگانه‏اى به همسرش نگاه كند يا با او درارتباط و آميزش باشد،بگويد و شوخى كند و بخندد و چنين عملى راتجاوز به حق مشروع خويش ميداند.و از همسرش انتظار دارد كه بارعايت پوشش و حجاب اسلامى و با تقيد به ضوابط شرعى و قوانين‏اخلاقى و با حفظ متانت و حجب و حياء اسلامى شوهرش را در اين‏خواسته مشروع كمك و يارى نمايد.هر مرد مؤمن و غيورى چنين‏خواسته‏اى را دارد. اگر همسرش به اين وظيفه اسلامى و اجتماعى عمل‏كرد او نيز با آرامش خاطر زندگى ميكند و براى تامين نيازمنديهاى‏خانواده‏اش تلاش مينمايد و بر محبتش اضافه ميگردد.و همين صفا ومحبت‏سبب ميشود كه او نيز به زنان بيگانه بى‏توجه باشد.اما اگر مردمشاهده كرد كه همسرش تقيدى به حجاب و پوشش اسلامى ندارد وزيبائيهايش را در معرض ديد مردان بيگانه قرار ميدهد و با آنها نيز درارتباط و تماس است‏شديدا ناراحت ميشود زيرا حق انحصارى خويش راتضييع شده و در معرض ديد ديگران مى‏بيند.و مسؤوليت اين امر را برعهده همسرش مى‏داند.چنين مردى همواره پريشان خاطر و بدبين است. محبت و صفايش نسبت‏به خانواده تدريجا كم ميشود.

بنابراين صلاح جامعه و بانوان در اين است كه پوشيده و محجوب‏باشند و متين و بدون آرايش از منزل خارج شوند و زيبائيهاى خودشان رادر معرض ديد همگان قرار ندهند.

رعايت‏حجاب يك وظيفه اسلامى است.خدا در قرآن مى‏فرمايد:

به زنان مؤمن بگو:از مردان بيگانه چشم بپوشند.و فروج و اندام خويشتن‏را از نگاه ديگران محفوظ بدارند،و محل زيبائيها و زينتهاى خويش را براى اجانب آشكار نسازند،مگر آنچه را كه طبعا آشكار است (مانندصورت و دستها) و روسريهاى خودشان را بر سينه‏ها بيندازند (تا خوب‏پوشيده شود) و زينت و جمالشان را جز براى شوهر و پدر و پدر شوهر وپسران خود و پسران شوهر،و برادران و فرزندان برادر و فرزندان خواهر...آشكار نسازند(١٤)

آرى رعايت‏حجاب و پوشش اسلامى از جهات مختلف به نفع‏بانوان است:

١-بهتر مى‏توانند مقام و منزلت و ارزش وجودى خودشان را دراجتماع محفوظ بدارند،و خويشتن را از معرض ديد چشمهاى بيگانگان‏نگه دارند.

٢-بانوان با رعايت پوشش اسلامى بهتر مى‏توانند مراتب‏وفادارى و علاقه خودشان را نسبت‏به همسرشان به اثبات رسانند و درآرامش و صفا و گرمى خانواده كمك نمايند و از به وجود آمدن بدبينى واختلافات و مشاجرات جلوگيرى به عمل آورند.و در يك كلام،بهترمى‏توانند دل شوهر را به دست آورند و جايگاه خويش را تثبيت نمايند.

٣-با رعايت‏حجاب اسلامى جلو چشم چرانيها و لذتجوئيهاى‏غير مشروع بصرى مردان بيگانه را ميگيرند و بدين وسيله از اختلافات وبدبينيهاى خانواده‏ها مى‏كاهند و به استحكام و ثبات و آرامش آنها كمك‏مينمايند.

٤-با رعايت پوشش اسلامى بهترين كمك را به نسل جوان ومردان مجردى كه امكان ازدواج ندارند انجام ميدهند و از فسادها و انحرافها و ضعف اعصابهاى جوانان كه نتائج‏سوئش در نتيجه عائد خودبانوان خواهد شد جلوگيرى ميكنند.

٥-اگر همه بانوان حجاب اسلامى را كاملا رعايت نمايند،هرزنى كه همسرش از منزل خارج ميشود اطمينان دارد كه در برابر بد حجابيهاو طنازيها و خودنمائيهاى زنان كوچه و بازار قرار نميگيرد-تا دلش راببرند و از محبت و علاقه‏اش نسبت‏به خانواده بكاهند.

آرى اسلام چون از آفرينش ويژه زن آگاه است و او را يك ركن‏مهم اجتماع ميداند كه نسبت‏به صلاح و فساد جامعه نيز مسؤليت دارد،ازاو مى‏خواهد كه در انجام اين مسؤليت‏بزرگ فداكارى نمايد و با رعايت‏حجاب اسلامى از مفاسد و انحرافهاى اجتماعى جلوگيرى كند و در ثبات‏و آرامش و عظمت ملت‏خويش بكوشد.و يقين بداند كه در انجام اين‏مسؤوليت‏بزرگ الهى بهترين پاداش را از خداوند بزرگ دريافت‏خواهدنمود.خانم گرامى!اگر به آرامش و ثبات خانواده و اعتماد و اطمينان‏شوهرت علاقه دارى،اگر به مصالح واقعى جامعه بانوان مى‏انديشى،اگر به‏سلامت روانى جوانان و جلوگيرى از انحراف و لغزش آنان فكر مى‏كنى،اگر مى‏خواهى بانوان را از معرض چشم چرانى بيگانگان و فريب دادن وبه انحراف كشيدن آنان نجات دهى،و اگر مى‏خواهى رضايت‏خدا را جلب‏كنى و يك مسلمان مؤمن و فداكار باشى، پوشش و حجاب اسلامى راهمواره رعايت كن.و زيبائيها و آرايش خودت را در معرض ديد بيگانگان‏قرار نده.گر چه در داخل منزل و با خويشان نزديك باشد.داخل منزل وخارج آن،در مجالس مهمانى و در خارج فرقى ندارد.برادر شوهر،پسربرادر شوهر،شوهر خواهر شوهر، شوهر خواهر خودت شوهر عمه‏ات، شوهر خاله‏ات،پسر عمه‏ها،پسر دائيها،همه اينها به تو نامحرم هستندواجب است‏حجاب اسلامى را رعايت كنى گر چه در منزل خودتان يا درمجلس مهمانى باشيد.اگر نسبت‏به اينها حجاب را رعايت نكنى هم مرتكب‏گناه ميشوى هم شوهرت را قلبا ناراحت ميكنى.ممكن است‏شوهرت برزبان نياورد ولى يقين داشته باش كه ناراحت ميشود و به صفا و صميميت‏خانوادگى شما لطمه وارد ميگردد.

اما نسبت‏به محارم مانند،پدر شوهر و پدر خودت برادر خودت،فرزندان برادر،فرزندان خواهر، رعايت‏حجاب لازم نيست.ليكن تذكراين نكته لازم است كه بهتر است نسبت‏به اينها هم تا حدى حريم قائل‏شوى.و آرايش كرده و با لباسهائى كه براى شوهرت مى‏پوشى،نزد اينهانيز ظاهر نشوى.گر چه شرعا جايز باشد.زيرا اكثر مردها حتى در اين‏موارد ناراحت ميشوند،و حفظ اعتماد و آرامش قلبى آنها لازم و مفيداست و براى بقاء و ثبات و آرامش خانواده سودمند ميباشد.

-------------------------------------------

١-سوره ابراهيم‏«ع‏»:٧

٢-بحار ج ١٠٣ ص ٢٣٩.

٣-شافى ج ٢ ص ١٣٩.

٤-وسائل ج ١١ ص ٥٤٢.

٥-اطلاعات ٣ ديماه ١٣٤٨

٦-اطلاعات ٧ آذر ١٣٥٠.

٧-اطلاعات ١٧ بهمن ١٣٥٠.

٨-اطلاعات ١٠ اسفند ١٣٥٠.

٩-اطلاعات ٨ اسفند ١٣٥٠.

١٠-بحار-ج ٧٣ ص ٣٨٥.

١١-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٨.

١٢-اطلاعات ٣ اسفند ١٣٥٠.

١٣-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٩.

١٤-سوره نور آيه ٣١

خطاهاى شوهرت را ببخش

به غير از معصوم همه كس خطا و لغزش دارد.دو نفر كه با هم‏زندگى ميكنند و از جهتى تشريك مساعى و همكارى دارند بايد لغزشهاى‏يكديگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پيدا كند.اگر بخواهند در اين باره‏سختگيرى كنند ادامه همكارى غير ممكن ميشود.دو نفر شريك، دو نفرهمسايه،دو نفر رفيق،دو نفر همكار،دو نفر زن و شوهر بايد در زندگى‏اجتماعى داراى گذشت‏باشند.هيچ زندگى اجتماعى به مقدار زندگى‏خانوادگى احتياج به گذشت ندارد.اگر اعضاء يك خانواده بخواهند سختگيرى به عمل آورند و خطاهاى يكديگر را تعقيب كنند يا زندگى آنها ازهم مى‏پاشد يا بدترين زندگى را خواهند داشت.

خانم محترم،ممكن است از شوهر شما خطا يا خطاهايى صادرشود.ممكن است از روى خشم و غضب به شما اهانت كند.ممكن است‏ناسزائى از دهانش بيرون آيد.ممكن است از خود بيخود شده شما رابزند،ممكن است‏يك مرتبه به شما دروغ بگويد،ممكن است كارى راانجام دهد كه مورد پسند شما نباشد،از اين قبيل خطاها براى هر مردى‏امكان دارد،اگر بعدا احساس كردى كه از كردار خويش پشيمان شده او راببخش و موضوع را تعقيب نكن.اگر عذرخواهى كرد فورا قبول كن.اگرپشيمان شده ليكن زير بار عذرخواهى نمى‏رود در صدد نباش مجرميت وى‏را به اثبات رسانى،زيرا به شخصيت او لطمه وارد ميشود،ممكن است‏در صدد تلافى برآيد،خطاهاى شما را تعقيب كند،ممكن است كارتان به‏نزاع و جدال و حتى جدائى بكشد اما اگر سكوت كردى و خطايش راناديده گرفتى در شكنجه وجدان قرار مى‏گيرد و به طور مسلم از كردارخويش پشيمان خواهد شد،آنگاه شما را يك زن با گذشت فهميده فداكارعاقل خواهد شناخت،مى‏فهمد كه به زندگى و خانواده و شوهر علاقه‏مندهستى،قدر ترا مى‏شناسد و محبتش چند برابر خواهد شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«زن بد،عذر شوهرش رانمى‏پذيرد و خطاهايش را نمى‏بخشد(١) ».

حيف نباشد زن آنقدر كم گذشت‏باشد كه يك خطاى جزئى‏شوهرش را نتواند تحمل كند و بدان علت پيمان مقدس زناشويى را بر هم بزند؟!

«زنى به رئيس دادگاه حمايت‏خانواده گفت،شوهرم قبل از ازدواج‏به من نگفت كه سربازى را انجام نداده و اين موضوع را از من‏مخفى كرده بود.چند روز پيش متوجه شدم كه به همين زودى بايد به خدمت‏برود.و من نمى‏توانم با مردى كه به من دروغ گفته زندگى كنم(٢) ».

با خويشان شوهرت بساز

يكى از مشكلات زندگى،اختلاف زن و بستگان شوهر است.

اكثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان ميانه خوبى ندارند،وبالعكس،پيوسته نزاع و قهر و دعوا دارند.از يك طرف زن كوشش ميكندشش دانگ شوهرش را تصاحب كند به طوريكه به ديگرى حتى مادر وبرادر و خواهرش توجه نداشته باشد.سعى ميكند علاقه آنها را قطع كند،بدمى‏گويد،دروغ مى‏سازد،قهر و دعوا ميكند.از طرف ديگر مادر شوهر،خودش را مالك پسر و عروس ميداند.سعى ميكند به هر طور شده پسرش‏را نگهدارد،نگذارد يك زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب كند.

بدين منظور به كارهاى عروس ايراد ميگيرد،بدگويى ميكند،دروغ جعل‏ميكند.هر روز جنگ و دعوا دارند مخصوصا اگر در يك منزل زندگى‏كنند.اگر يكى از آنها يا هر دو نادان و لجباز باشند ممكن است كار به‏جاهاى باريك حتى ضرب و خودكشى منتهى شود.ماهى نيست كه چندين‏عروس از دست مادر شوهر خويش خودكشى نكنند.شما مى‏توانيد اخبارآنها را در جرائد بخوانيد.

از باب نمونه:«تازه عروسى...كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش‏به تنگ آمده بود خود را آتش زد(٣)».

«زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد(٤) ».

آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمايى هستند ليكن غم و غصه وناراحتى آن مال مرد است.

عمده اشكالش اينست كه دو طرف نزاع افرادى هستند كه مردنمى‏تواند به آسانى از آنها دست‏بردارد.از يك طرف همسرش را مى‏بيندكه از پدر و مادر چشم پوشيده و با صدها اميد و آرزو به خانه شوهر آمده‏است،آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد.وجدانش ميگويد بايداسباب خوشى و رضايت‏خاطر او را فراهم سازم و از وى حمايت كنم.به‏علاوه همسر دائمى و شريك زندگى اوست نمى‏تواند از حمايت او دست‏بردارد.از طرف ديگر فكر ميكند:پدر و مادرم سالها برايم زحمت‏كشيده‏اند.با صدها اميد و آرزو بزرگم كرده‏اند،با سوادم نموده‏اند، شغل‏برايم تهيه كرده‏اند،زن برايم گرفته‏اند،اميد و آرزو داشته‏اند به هنگام‏ناتوانى دستشان را بگيرم.خلاف وجدان است قطع رابطه كنم و اسباب‏ناراحتى آنها را فراهم سازم.به علاوه،دنيا هزار نشيب و فراز دارد،سختى‏و سستى دارد،بيمارى و ناتوانى دارد،گرفتارى و درماندگى دارد، دشمنى‏و دوستى دارد،تصادف و مرگ دارد.در اين مواقع حساس احتياج به‏مددكار دارم و تنها كسانيكه ممكن است‏به هنگام گرفتارى دستم را بگيرند و از خودم و خانواده‏ام حمايت كنند پدر و مادر و خويشانم مى‏باشند.در اين‏دنياى تاريك نمى‏توانم بى‏پناه باشم و خويشانم بهترين پناهند.پس‏نمى‏توانم از آنها دست‏بردارم.

در اينجاست كه يك مرد عاقل خودش را در بين دو محذور بزرگ‏مشاهده ميكند.يا بايد گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادربردارد،يا مطابق ميل پدر و مادر رفتار كند و همسرش را برنجاند،وهيچيك از اين دو امر برايش امكان پذير نيست.

بدين جهت ناچار است‏با هر دو بسازد.و تا حد امكان هر دو راراضى نگه بدارد.آن هم كار بسيار دشوارى است.ليكن اگر زن حرف شنوو عاقل باشد و سرسختى و لجاجت‏بخرج ندهد حل مشكل آسان ميگردد.

از اين رهگذر است كه مرد از همسرش كه از همه كس به اونزديك‏تر و مهربانتر است انتظار دارد كه در حل اين مشكل به وى كمك‏كند.عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضع كند،حالت تسليم به خودبگيرد،به او احترام كند،اظهار محبت نمايد،در كارها با او مشورت كند،گرم بگيرد،مانوس شود،استمداد كند همان مادر شوهر بزرگترين پشتيبانش‏خواهد شد.

انسان كه مى‏تواند با اخلاق خوش و اظهار محبت‏يك طائفه رادوست و غمخوار خويش گرداند آيا حيف نيست كه به واسطه لجاجت وتكبر و خودخواهى اين همه يار و ياور را از ست‏بدهد؟

آيا فكر نميكند كه در نشيب و فرازها و سختيها و گرفتاريهاى‏روزگار به يارى ديگران نيازمند است،و در آن مواقع حساس كمتر كسى به‏فكر انسان است،تنها خويشان و اقاربند كه به داد او مى‏رسند. آيا بهتر نيست كه با اخلاق خوش و مهربانى با خويشانش معاشرت‏و رفت و آمد كند تا از لذائذ انس و محبت‏برخوردار گردد و يك طائفه‏دوست و پشتيبان واقعى داشته باشد؟

آيا سزاوار است‏با بيگانگان طرح دوستى بريزد و دوست و رفيق‏پيدا كند ليكن با خويشان و اقاربش قطع رابطه كند؟در صورتيكه به تجربه‏ثابت‏شده كه در مواقع گرفتارى اكثر دوستان انسان را رها ميكنند ولى‏همان خويشان متروك به ياريش مى‏شتابند،زيرا پيوند خويشى يك پيوندطبيعى است كه به آسانى بريده نمى‏شود.

در مثل‏هاى عاميانه گفته شده:خويش و اقوام اگر گوشت انسان رابخورند استخوانش را دور نمى‏ريزند.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«انسان هيچگاه از خويشانش‏بى‏نياز نمى‏شود،و لو مال و اولاد هم داشته باشد.به ملاطفت و احترام آنهااحتياج دارد.آنها هستند كه با دست و زبان از او حمايت ميكنند.خويشان واقارب بهتر از او دفاع مى‏نمايند.در مواقع گرفتارى زودتر از ديگران به‏ياريش مى‏شتابند.هر كس از خويشانش دست‏بكشد يك دست از آنهابرداشته ليكن دستهاى زيادى را از دست‏خواهد داد(٥) ».

خانم محترم،براى خوشنودى شوهرت،براى راحتى و آسايش‏خودت،براى اينكه يك طائفه دوست و حامى واقعى پيدا كنى،براى اينكه‏محبوب شوهرت واقع شوى بيا و با خويشان شوهرت بساز.از لجاجت وخودخواهى و تكبر و جهالت دست‏بردار.عاقل و دانا باش. افكارشوهرت را پريشان نساز.فداكارى و شوهردارى كن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.

عيبجويى نكن

هيچكس بى‏عيب نيست،يا كوتاه است‏يا دراز،يا سياه رنگ است‏يا رنگ پريده،يا چاق است‏يا لاغر اندام يا دهانش بزرگ است‏ياچشمهايش كوچك،يا بينى‏اش بزرگ است‏يا سرش طاس،يا تندخواست‏يا ترسو،يا كم حرف است‏يا پر مدعا،يا دهانش بدبو است‏يا پاهايش،يا بيمار است‏يا پر خور،يا ندار است‏يا بخيل،يا آداب زندگى را بلد نيست‏يا بد زبان است،يا كثيف است‏يا بى‏ادب.

از اين قبيل عيوب در هر مرد و زنى وجود دارد.

آرزوى هر مرد و زنى اين است كه همسر ايده‏آلى پيدا كند كه از تمام‏عيوب و نواقص خالى بوده نقطه ضعفى نداشته باشد.ليكن كمتر اتفاق‏ميافتد كه به مطلوب خيالى خويش دست‏يابد.

گمان نميكنم در دنيا زنى پيدا شود كه شوهرش را صد در صد كامل‏و بى‏عيب بداند.

زنهايي كه در صدد عيبجويى باشند خواه ناخواه عيب يا عيبهايى رادر شوهرانشان پيدا ميكنند،يك عيب كوچك و بى‏اهميت را كه نبايد آنراعيب شمرد در نظر خودشان مجسم ميسازند و آنقدر درباره‏اش فكر ميكنند كه كم كم به صورت يك عيب بزرگى كه قابل تحمل نيست جلوه‏گر ميشود،خوبيهاى شوهر را يكسره ناديده گرفته هميشه به آن عيب كوچك توجه‏دارند،چشمشان به هر مردى بيفتد دقت ميكنند كه داراى آن عيب هست‏يانه،آنها مرد به اصطلاح ايده‏آلى را در مغز خويش مجسم مينمايند كه حتى‏كوچكترين عيبى هم نداشته باشد و چون شوهرشان با آن صورت خيالى‏تطابق كامل ندارد،هميشه آه و ناله دارند،از ازدواجشان اظهار پشيمانى‏ميكنند،خودشان را شكست‏خورده و بدبخت ميشمارند.كم كم مطلب راعلنى كرده گاه و بيگاه از شوهرشان عيبجويى مينمايند،ايراد و بهانه‏ميگيرند،غرغر ميكنند،طعنه مى‏زنند:آداب معاشرت را بلد نيستى،من‏خجالت ميكشم با تو در مجالس شركت كنم،برو با اين بينى گنده‏ات،دهانت‏بوى لاشه گنديده ميدهد،چقدر سياه و زشتى!

ممكن است مرد عاقل و بردبار باشد و در مقابل بى‏ادبيهاى زن‏سكوت كند ليكن قلبا مكدر ميشود،كينه‏اش را در دل ميگيرد،بالاخره‏كاسه صبرش لبريز ميشود و در صدد انتقام بر مى‏آيد،يا به زد و خوردمى‏كشد يا مقابل به مثل ميكند،او هم در صدد بر مى‏آيد از همسرش كه‏به طور حتم بى‏عيب نيست عيبجويى كند،او بگو و اين بگو، ،اگر محبت و صفائى در ميانشان بود به كلى زائل ميگردد.كينه يكديگررا در دل ميگيرند،دائما در صدد عيبجويى هستند،پيوسته جنگ و جدال‏دارند.در نتيجه،اگر با همين وضع به زندگى ادامه بدهند بدترين زندگى راخواهند داشت،در شكنجه و عذاب خواهند بود تا يكى از آنها بميرد و اين‏زندگى ننگين از هم بپاشد،و اگر يكى از آنها يا هر دو لجاجت‏به خرج بدهندو به دادگاه حمايت‏خانواده و طلاق متوسل شوند گر چه عقده‏هاى درونى خود را حل كرده و انتقام گرفته‏اند ليكن هر دو متضرر ميشوند،پيمان‏زناشويى را برهم ميزنند ولى معلوم نيست‏بعدا بتوانند با ديگرى ازدواج‏كنند و بر فرض وقوع معلوم نيست زن يا شوهر بهترى نصيبشان شود.

امان از نادانى و لجاجت‏بعضى خانمها!در بعضى از امور بسيارجزئى به قدرى پافشارى ميكنند كه حاضر ميشوند زندگى خودشان رامتلاشى سازند.براى اينكه به سبك مغزى و كوتاه فكرى آنها پى‏ببريد به‏داستانهاى زير توجه فرماييد:

«زنى به نام...از شوهرش به نام...شكايت كرد كه شوهرم در موقع‏خواب انگشتش را مى‏مكد. چون حاضر نيست دست از اين كارش برداردتقاضاى طلاق ميكنم(٥) ».

«زنى به بهانه اينكه دهان شوهرش بوى بد ميدهد به خانه پدرش‏مراجعت نمود و اظهار داشت تا بوى دهانش را برطرف نكند به خانه‏نخواهد رفت ولى با شكايت‏شوهر دادگاه زن و شوهر را سازش داد ولى‏وقتى به خانه رفت ديد هنوز دهانش بو ميدهد لذا به اتاق ديگر رفت. شوهركه ناراحت‏شده بود زنش را به قتل رسانيد(٦) ».

«خانم دندان پزشك از شوهرش طلاق ميگيرد.ميگويد هم شان من‏نيست.زيرا سه سال بعد از من درجه دكترا گرفته است‏»(٧)

«يك زن ٢٧ ساله‏اى كه از خانه شوهرش قهر كرده در پاسخ به‏عرض حال او نوشت:شوهرم زياد مى‏خورد من قادر نيستم غذاى مورد نياز او را تهيه كنم(٨) ».

«زنى به اين علت كه شوهرش روى زمين مى‏نشيند،با دست غذامى‏خورد،از آداب معاشرت بى‏اطلاع است،صورتش را هر روز اصلاح‏نميكند درخواست طلاق كرد(٩) ».

ليكن همه خانمها چنين نيستند.در بين آنها افراد فهميده و باهوشى هست كه واقعيات زندگى را حساب ميكنند و هرگز در صددعيبجويى بر نمي آيند.

خانم محترم،شوهر شما يك بشر عادى است ممكن است‏بى‏عيب‏نباشد اما در مقابل، خوبيهاى فراوانى نيز دارد.اگر به زندگى و خانواده‏ات‏علاقه‏مندى در صدد عيبجوئى بر نيا. عيبهاى كوچك او را ناديده بگير،بلكه‏اصلا عيبشان مشمار،شوهرت را با يك مرد خيالى كه در خارج وجودندارد مقايسه نكن بلكه او را من حيث المجموع با ساير مردها مقايسه كن،ممكن است مردى عيب مخصوص شوهرت را نداشته باشد ليكن داراى‏عيوب ديگرى است كه شايد به مراتب بدتر از او باشد،اصولا عينك بدبينى‏را از چشم خويش بردار و خوبيهاى شوهرت را ببين،آن وقت‏خواهى ديدكه خوبيهاى او به مراتب بيشتر از بديهايش ميباشد،اگر يك عيب دارد و درعوض صدها خوبى دارد.

محاسن و خوبيهايش را مورد نظر قرار بده و خرسند باش،مگرخودت بى‏عيب هستى كه انتظار دارى شوهرت بى‏عيب باشد،نهايت اينكه‏خودخواهى و خودپسندى اجازه نميدهد عيبهاى خودت را ببينى،اگر شك دارى از ديگران بپرس.

رسول خدا فرمود:«عيبى بالاتر از اين نيست كه انسان عيوب‏ديگران را ببيند اما از عيبهاى خودش غافل باشد(١٠) ».

چرا يك عيب كوچك را به قدرى بزرگ ميكنى و درباره‏اش‏غصه ميخورى كه بنياد زندگى و كانون انس و مودت را بر هم مى‏زنى؟

عاقل و با هوش باش،دست از هوسبازى و سبك مغزى بردار،عيبهاى‏كوچك را نديده بگير،با اظهار محبت كانون خانوادگى را گرم كن تا ازنعمت انس و محبت‏برخوردار گردى،مواظب باش عيب شوهرت را نه درحضور و نه در غيابش به زبان نياورى زيرا رنجيده خاطر و مكدر ميگردد،در صدد عيبجويى بر مي آيد،محبت و علاقه‏اش كم ميشود،پيوسته در حال‏جدال و ستيزه خواهيد بود،اگر با همين وضع به زندگى ادامه دهيد زندگى‏ناگوارى خواهيد داشت،و اگر كار به طلاق و جدايى خاتمه يابد كه بد ازبدتر.

البته اگر عيب قابل اصلاحى داشته باشد ميتوانى در صدداصلاحش بر آيى،ليكن در صورتى امكان موفقيت دارى كه با نرمى و مداراو صبر و حوصله و به صورت خيرخواهى و خواهش و تمنا رفتار كنى،نه به‏عنوان عيبجويى و اعتراض،سرزنش و ايراد،قهر و دعوا.

از غير شوهرت چشم بپوش

خانم محترم،ممكن است قبل از ازدواج براى خواستگارى شماآمده باشند،ممكن است افرادى را در نظر داشته در انتظار خواستگارى آنها بوده‏ايد،شايد آرزو داشته‏ايد شوهرتان ثروتمند باشد،داراى فلان‏شغل باشد،تحصيل كرده باشد،زيبا و خوشگل باشد ووووو.

اين قبيل آرزوها قبل از ازدواج مانعى نداشت ليكن اكنون كه‏مردى را براى همسرى برگزيده‏اى و پيمان مقدس زناشويى را امضاكرده‏ايد كه تا آخر عمر با هم باشيد،يار و مونس و غمخوار هم باشيد بايدگذشته را يكسره فراموش كنى،بر افكار و آرزوهاى گذشته خط بطلان‏بكشى و از غير شوهرت به طور كلى چشم بپوشى،دلت را از اضطراب وپريشانى نجات بده،غير شوهرت را از دل بيرون كن و ششدانگ آنرا دراختيار او قرار بده،خواستگار سابقت را فراموش كن،به او نگاه نكن،به فكرش نباش،چكار دارى ناراحت‏شده يا نه؟اصلا چرا از احوالش جويامى‏شوى؟اين حالت دو دلى جز پريشانى روح چه نتيجه‏اى دارد؟و بسااوقات اسباب بدبختى تو را فراهم مى‏سازد.

بعد از اينكه با مردى پيمان زناشويى بستيد و قول و قرار گذاشتيدتا آخر عمر با هم باشيد چرا چشم چرانى ميكنى،به اين مرد و آن مرد نگاه‏ميكنى و شوهرت را با آنها مقايسه مى‏نمايى؟اين چشم چرانيهاى غلط جزپريشانى و اضطراب روح و آه و حسرت دائم چه سودى دارد؟

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«هر كس چشم خويش را آزادبگذارد هميشه اعصابش ناراحت‏خواهد بود و به آه و حسرت دائم گرفتارخواهد شد(١١)».

وقتى با نظر خريدارى به مردها نگاه كردى و شوهرت را با آنهامقايسه نمودى ناچار به مردهايى برخورد ميكنى كه عيب شوهرت را ندارند خيال ميكنى افراد برگزيده و بى‏عيبى هستند كه از آسمان نازل شده‏اند بااينكه ممكن است آنها داراى دهها عيب باشند كه اگر از آنها اطلاع داشتى‏شوهر خودت را بر آنها ترجيح ميدادى.اما چون از عيوب مخفى آنهااطلاع ندارى و فقط خوبيهايشان را مشاهده مينمايى خودت را شكست‏خورده در ازدواج مى‏پندارى و اسباب بدبختى خويشتن را فراهم‏مى‏سازى.

«زن ١٨ ساله‏اى به نام...كه از خانه فرار كرده بود ديشب به وسيله‏ماموران پاسگاه ژاندارمرى نعمت آباد دستگير شد.در پاسگاه گفت:سه‏سال پيش به عقد...در آمدم ولى به تدريج احساس كردم كه او را دوست‏ندارم.چهره شوهرم را با قيافه بعضى از مردها مقايسه مى‏كردم و افسوس‏مى‏خوردم كه چرا زن اين مرد شدم‏»(١٢)

خانم گرامى،اگر مى‏خواهى بدبخت و سيه روز نشوى،به ضعف‏اعصاب و پريشانى روح مبتلا نگردى،با خوشى و آسايش زندگى كنى‏دست از هوسبازى و چشم چرانى و آرزوهاى خام بردار.غير از شوهرت‏همه را نديده بگير،از مردهاى ديگر تعريف نكن،به فكر آنها نباش.دردلت نگو:كاش فلان شخص به خواستگاريم آمده بود،كاش با فلان شخص‏ازدواج كرده بودم،كاش شوهرم داراى فلان شغل بود،كاش فلان قيافه راداشت.كاش و كاش و كاش.نميدانم اين افكار غلط و آرزوهاى خام چه‏نتيجه‏اى به حال تو دارد؟چرا زندگى را به خودت و شوهرت تلخ ميكنى؟

چرا مهر و صفا را از بين مى‏برى و بنياد ازدواج را متزلزل مى‏سازى؟ازكجا ميدانى اگر با فلان مرد ازدواج كرده بودى صد در صد راضى بودى؟تو از ظاهر او بيش از اين خبر ندارى شايد داراى عيوبى باشد كه اگر مطلع‏بودى شوهر خودت را بر او ترجيح ميدادى.از كجا ميدانى كه خانم آن‏مردها كاملا راضى هستند؟

خانم محترم،اگر شوهرت احساس كند كه به مردهاى ديگر نظردارى بدبين ميشود،مهر و علاقه‏اش كم ميشود به زندگى و خانواده‏بى‏علاقه ميگردد،مواظب باش از مردهاى ديگر تعريف نكنى با آنها گرم‏نگيرى،خنده و شوخى نكنى،مرد اينقدر حساس است كه نميتواند تحمل‏كند كه همسرش حتى به تصوير مرد بيگانه‏اى اظهار علاقه كند.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«هر زن شوهرداري كه‏چشمش را از نگاه كردن به غير شوهرش پر كند مورد غضب شديدپروردگار جهان واقع خواهد شد(١٣)».

حجاب اسلامى

زن و مرد گر چه در بسيارى از امور اشتراك دارند ليكن امتيازات‏ويژه‏اى نيز دارند.يكى از امتيازات مهم آنان اينست كه زن موجودى است‏ظريف و لطيف و زيبا و محبوب.زن دلبر است و مرد دلداده زن جاذب‏است و مرد مجذوب،مرد دوستدار است و زن دوست داشتنى. هنگاميكه‏مرد با زنى ازدواج ميكند مى‏خواهد تمام خوبيها و زيبائيهاى اين موجودظريف را در انحصار خويش ببيند.زنى را دوست دارد كه زيبائيها،دلبريهاو طنازيها،شوخيها و خوشمزه‏گيها،و همه چيزش را در انحصار شوهرش‏قرار دهد و نسبت‏به مردان بيگانه جدا اجتناب نمايد.مرد بسيار غيور است و نمى‏تواند تحمل كند كه مرد بيگانه‏اى به همسرش نگاه كند يا با او درارتباط و آميزش باشد،بگويد و شوخى كند و بخندد و چنين عملى راتجاوز به حق مشروع خويش ميداند.و از همسرش انتظار دارد كه بارعايت پوشش و حجاب اسلامى و با تقيد به ضوابط شرعى و قوانين‏اخلاقى و با حفظ متانت و حجب و حياء اسلامى شوهرش را در اين‏خواسته مشروع كمك و يارى نمايد.هر مرد مؤمن و غيورى چنين‏خواسته‏اى را دارد. اگر همسرش به اين وظيفه اسلامى و اجتماعى عمل‏كرد او نيز با آرامش خاطر زندگى ميكند و براى تامين نيازمنديهاى‏خانواده‏اش تلاش مينمايد و بر محبتش اضافه ميگردد.و همين صفا ومحبت‏سبب ميشود كه او نيز به زنان بيگانه بى‏توجه باشد.اما اگر مردمشاهده كرد كه همسرش تقيدى به حجاب و پوشش اسلامى ندارد وزيبائيهايش را در معرض ديد مردان بيگانه قرار ميدهد و با آنها نيز درارتباط و تماس است‏شديدا ناراحت ميشود زيرا حق انحصارى خويش راتضييع شده و در معرض ديد ديگران مى‏بيند.و مسؤوليت اين امر را برعهده همسرش مى‏داند.چنين مردى همواره پريشان خاطر و بدبين است. محبت و صفايش نسبت‏به خانواده تدريجا كم ميشود.

بنابراين صلاح جامعه و بانوان در اين است كه پوشيده و محجوب‏باشند و متين و بدون آرايش از منزل خارج شوند و زيبائيهاى خودشان رادر معرض ديد همگان قرار ندهند.

رعايت‏حجاب يك وظيفه اسلامى است.خدا در قرآن مى‏فرمايد:

به زنان مؤمن بگو:از مردان بيگانه چشم بپوشند.و فروج و اندام خويشتن‏را از نگاه ديگران محفوظ بدارند،و محل زيبائيها و زينتهاى خويش را براى اجانب آشكار نسازند،مگر آنچه را كه طبعا آشكار است (مانندصورت و دستها) و روسريهاى خودشان را بر سينه‏ها بيندازند (تا خوب‏پوشيده شود) و زينت و جمالشان را جز براى شوهر و پدر و پدر شوهر وپسران خود و پسران شوهر،و برادران و فرزندان برادر و فرزندان خواهر...آشكار نسازند(١٤)

آرى رعايت‏حجاب و پوشش اسلامى از جهات مختلف به نفع‏بانوان است:

١-بهتر مى‏توانند مقام و منزلت و ارزش وجودى خودشان را دراجتماع محفوظ بدارند،و خويشتن را از معرض ديد چشمهاى بيگانگان‏نگه دارند.

٢-بانوان با رعايت پوشش اسلامى بهتر مى‏توانند مراتب‏وفادارى و علاقه خودشان را نسبت‏به همسرشان به اثبات رسانند و درآرامش و صفا و گرمى خانواده كمك نمايند و از به وجود آمدن بدبينى واختلافات و مشاجرات جلوگيرى به عمل آورند.و در يك كلام،بهترمى‏توانند دل شوهر را به دست آورند و جايگاه خويش را تثبيت نمايند.

٣-با رعايت‏حجاب اسلامى جلو چشم چرانيها و لذتجوئيهاى‏غير مشروع بصرى مردان بيگانه را ميگيرند و بدين وسيله از اختلافات وبدبينيهاى خانواده‏ها مى‏كاهند و به استحكام و ثبات و آرامش آنها كمك‏مينمايند.

٤-با رعايت پوشش اسلامى بهترين كمك را به نسل جوان ومردان مجردى كه امكان ازدواج ندارند انجام ميدهند و از فسادها و انحرافها و ضعف اعصابهاى جوانان كه نتائج‏سوئش در نتيجه عائد خودبانوان خواهد شد جلوگيرى ميكنند.

٥-اگر همه بانوان حجاب اسلامى را كاملا رعايت نمايند،هرزنى كه همسرش از منزل خارج ميشود اطمينان دارد كه در برابر بد حجابيهاو طنازيها و خودنمائيهاى زنان كوچه و بازار قرار نميگيرد-تا دلش راببرند و از محبت و علاقه‏اش نسبت‏به خانواده بكاهند.

آرى اسلام چون از آفرينش ويژه زن آگاه است و او را يك ركن‏مهم اجتماع ميداند كه نسبت‏به صلاح و فساد جامعه نيز مسؤليت دارد،ازاو مى‏خواهد كه در انجام اين مسؤليت‏بزرگ فداكارى نمايد و با رعايت‏حجاب اسلامى از مفاسد و انحرافهاى اجتماعى جلوگيرى كند و در ثبات‏و آرامش و عظمت ملت‏خويش بكوشد.و يقين بداند كه در انجام اين‏مسؤوليت‏بزرگ الهى بهترين پاداش را از خداوند بزرگ دريافت‏خواهدنمود.خانم گرامى!اگر به آرامش و ثبات خانواده و اعتماد و اطمينان‏شوهرت علاقه دارى،اگر به مصالح واقعى جامعه بانوان مى‏انديشى،اگر به‏سلامت روانى جوانان و جلوگيرى از انحراف و لغزش آنان فكر مى‏كنى،اگر مى‏خواهى بانوان را از معرض چشم چرانى بيگانگان و فريب دادن وبه انحراف كشيدن آنان نجات دهى،و اگر مى‏خواهى رضايت‏خدا را جلب‏كنى و يك مسلمان مؤمن و فداكار باشى، پوشش و حجاب اسلامى راهمواره رعايت كن.و زيبائيها و آرايش خودت را در معرض ديد بيگانگان‏قرار نده.گر چه در داخل منزل و با خويشان نزديك باشد.داخل منزل وخارج آن،در مجالس مهمانى و در خارج فرقى ندارد.برادر شوهر،پسربرادر شوهر،شوهر خواهر شوهر، شوهر خواهر خودت شوهر عمه‏ات، شوهر خاله‏ات،پسر عمه‏ها،پسر دائيها،همه اينها به تو نامحرم هستندواجب است‏حجاب اسلامى را رعايت كنى گر چه در منزل خودتان يا درمجلس مهمانى باشيد.اگر نسبت‏به اينها حجاب را رعايت نكنى هم مرتكب‏گناه ميشوى هم شوهرت را قلبا ناراحت ميكنى.ممكن است‏شوهرت برزبان نياورد ولى يقين داشته باش كه ناراحت ميشود و به صفا و صميميت‏خانوادگى شما لطمه وارد ميگردد.

اما نسبت‏به محارم مانند،پدر شوهر و پدر خودت برادر خودت،فرزندان برادر،فرزندان خواهر، رعايت‏حجاب لازم نيست.ليكن تذكراين نكته لازم است كه بهتر است نسبت‏به اينها هم تا حدى حريم قائل‏شوى.و آرايش كرده و با لباسهائى كه براى شوهرت مى‏پوشى،نزد اينهانيز ظاهر نشوى.گر چه شرعا جايز باشد.زيرا اكثر مردها حتى در اين‏موارد ناراحت ميشوند،و حفظ اعتماد و آرامش قلبى آنها لازم و مفيداست و براى بقاء و ثبات و آرامش خانواده سودمند ميباشد.

-------------------------------------------

١-سوره ابراهيم‏«ع‏»:٧

٢-بحار ج ١٠٣ ص ٢٣٩.

٣-شافى ج ٢ ص ١٣٩.

٤-وسائل ج ١١ ص ٥٤٢.

٥-اطلاعات ٣ ديماه ١٣٤٨

٦-اطلاعات ٧ آذر ١٣٥٠.

٧-اطلاعات ١٧ بهمن ١٣٥٠.

٨-اطلاعات ١٠ اسفند ١٣٥٠.

٩-اطلاعات ٨ اسفند ١٣٥٠.

١٠-بحار-ج ٧٣ ص ٣٨٥.

١١-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٨.

١٢-اطلاعات ٣ اسفند ١٣٥٠.

١٣-بحار جلد ١٠٤ ص ٣٩.

١٤-سوره نور آيه ٣١

خطاهاى شوهرت را ببخش

به غير از معصوم همه كس خطا و لغزش دارد.دو نفر كه با هم‏زندگى ميكنند و از جهتى تشريك مساعى و همكارى دارند بايد لغزشهاى‏يكديگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پيدا كند.اگر بخواهند در اين باره‏سختگيرى كنند ادامه همكارى غير ممكن ميشود.دو نفر شريك، دو نفرهمسايه،دو نفر رفيق،دو نفر همكار،دو نفر زن و شوهر بايد در زندگى‏اجتماعى داراى گذشت‏باشند.هيچ زندگى اجتماعى به مقدار زندگى‏خانوادگى احتياج به گذشت ندارد.اگر اعضاء يك خانواده بخواهند سختگيرى به عمل آورند و خطاهاى يكديگر را تعقيب كنند يا زندگى آنها ازهم مى‏پاشد يا بدترين زندگى را خواهند داشت.

خانم محترم،ممكن است از شوهر شما خطا يا خطاهايى صادرشود.ممكن است از روى خشم و غضب به شما اهانت كند.ممكن است‏ناسزائى از دهانش بيرون آيد.ممكن است از خود بيخود شده شما رابزند،ممكن است‏يك مرتبه به شما دروغ بگويد،ممكن است كارى راانجام دهد كه مورد پسند شما نباشد،از اين قبيل خطاها براى هر مردى‏امكان دارد،اگر بعدا احساس كردى كه از كردار خويش پشيمان شده او راببخش و موضوع را تعقيب نكن.اگر عذرخواهى كرد فورا قبول كن.اگرپشيمان شده ليكن زير بار عذرخواهى نمى‏رود در صدد نباش مجرميت وى‏را به اثبات رسانى،زيرا به شخصيت او لطمه وارد ميشود،ممكن است‏در صدد تلافى برآيد،خطاهاى شما را تعقيب كند،ممكن است كارتان به‏نزاع و جدال و حتى جدائى بكشد اما اگر سكوت كردى و خطايش راناديده گرفتى در شكنجه وجدان قرار مى‏گيرد و به طور مسلم از كردارخويش پشيمان خواهد شد،آنگاه شما را يك زن با گذشت فهميده فداكارعاقل خواهد شناخت،مى‏فهمد كه به زندگى و خانواده و شوهر علاقه‏مندهستى،قدر ترا مى‏شناسد و محبتش چند برابر خواهد شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«زن بد،عذر شوهرش رانمى‏پذيرد و خطاهايش را نمى‏بخشد(١) ».

حيف نباشد زن آنقدر كم گذشت‏باشد كه يك خطاى جزئى‏شوهرش را نتواند تحمل كند و بدان علت پيمان مقدس زناشويى را بر هم بزند؟!

«زنى به رئيس دادگاه حمايت‏خانواده گفت،شوهرم قبل از ازدواج‏به من نگفت كه سربازى را انجام نداده و اين موضوع را از من‏مخفى كرده بود.چند روز پيش متوجه شدم كه به همين زودى بايد به خدمت‏برود.و من نمى‏توانم با مردى كه به من دروغ گفته زندگى كنم(٢) ».

با خويشان شوهرت بساز

يكى از مشكلات زندگى،اختلاف زن و بستگان شوهر است.

اكثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان ميانه خوبى ندارند،وبالعكس،پيوسته نزاع و قهر و دعوا دارند.از يك طرف زن كوشش ميكندشش دانگ شوهرش را تصاحب كند به طوريكه به ديگرى حتى مادر وبرادر و خواهرش توجه نداشته باشد.سعى ميكند علاقه آنها را قطع كند،بدمى‏گويد،دروغ مى‏سازد،قهر و دعوا ميكند.از طرف ديگر مادر شوهر،خودش را مالك پسر و عروس ميداند.سعى ميكند به هر طور شده پسرش‏را نگهدارد،نگذارد يك زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب كند.

بدين منظور به كارهاى عروس ايراد ميگيرد،بدگويى ميكند،دروغ جعل‏ميكند.هر روز جنگ و دعوا دارند مخصوصا اگر در يك منزل زندگى‏كنند.اگر يكى از آنها يا هر دو نادان و لجباز باشند ممكن است كار به‏جاهاى باريك حتى ضرب و خودكشى منتهى شود.ماهى نيست كه چندين‏عروس از دست مادر شوهر خويش خودكشى نكنند.شما مى‏توانيد اخبارآنها را در جرائد بخوانيد.

از باب نمونه:«تازه عروسى...كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش‏به تنگ آمده بود خود را آتش زد(٣)».

«زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد(٤) ».

آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمايى هستند ليكن غم و غصه وناراحتى آن مال مرد است.

عمده اشكالش اينست كه دو طرف نزاع افرادى هستند كه مردنمى‏تواند به آسانى از آنها دست‏بردارد.از يك طرف همسرش را مى‏بيندكه از پدر و مادر چشم پوشيده و با صدها اميد و آرزو به خانه شوهر آمده‏است،آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد.وجدانش ميگويد بايداسباب خوشى و رضايت‏خاطر او را فراهم سازم و از وى حمايت كنم.به‏علاوه همسر دائمى و شريك زندگى اوست نمى‏تواند از حمايت او دست‏بردارد.از طرف ديگر فكر ميكند:پدر و مادرم سالها برايم زحمت‏كشيده‏اند.با صدها اميد و آرزو بزرگم كرده‏اند،با سوادم نموده‏اند، شغل‏برايم تهيه كرده‏اند،زن برايم گرفته‏اند،اميد و آرزو داشته‏اند به هنگام‏ناتوانى دستشان را بگيرم.خلاف وجدان است قطع رابطه كنم و اسباب‏ناراحتى آنها را فراهم سازم.به علاوه،دنيا هزار نشيب و فراز دارد،سختى‏و سستى دارد،بيمارى و ناتوانى دارد،گرفتارى و درماندگى دارد، دشمنى‏و دوستى دارد،تصادف و مرگ دارد.در اين مواقع حساس احتياج به‏مددكار دارم و تنها كسانيكه ممكن است‏به هنگام گرفتارى دستم را بگيرند و از خودم و خانواده‏ام حمايت كنند پدر و مادر و خويشانم مى‏باشند.در اين‏دنياى تاريك نمى‏توانم بى‏پناه باشم و خويشانم بهترين پناهند.پس‏نمى‏توانم از آنها دست‏بردارم.

در اينجاست كه يك مرد عاقل خودش را در بين دو محذور بزرگ‏مشاهده ميكند.يا بايد گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادربردارد،يا مطابق ميل پدر و مادر رفتار كند و همسرش را برنجاند،وهيچيك از اين دو امر برايش امكان پذير نيست.

بدين جهت ناچار است‏با هر دو بسازد.و تا حد امكان هر دو راراضى نگه بدارد.آن هم كار بسيار دشوارى است.ليكن اگر زن حرف شنوو عاقل باشد و سرسختى و لجاجت‏بخرج ندهد حل مشكل آسان ميگردد.

از اين رهگذر است كه مرد از همسرش كه از همه كس به اونزديك‏تر و مهربانتر است انتظار دارد كه در حل اين مشكل به وى كمك‏كند.عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضع كند،حالت تسليم به خودبگيرد،به او احترام كند،اظهار محبت نمايد،در كارها با او مشورت كند،گرم بگيرد،مانوس شود،استمداد كند همان مادر شوهر بزرگترين پشتيبانش‏خواهد شد.

انسان كه مى‏تواند با اخلاق خوش و اظهار محبت‏يك طائفه رادوست و غمخوار خويش گرداند آيا حيف نيست كه به واسطه لجاجت وتكبر و خودخواهى اين همه يار و ياور را از ست‏بدهد؟

آيا فكر نميكند كه در نشيب و فرازها و سختيها و گرفتاريهاى‏روزگار به يارى ديگران نيازمند است،و در آن مواقع حساس كمتر كسى به‏فكر انسان است،تنها خويشان و اقاربند كه به داد او مى‏رسند. آيا بهتر نيست كه با اخلاق خوش و مهربانى با خويشانش معاشرت‏و رفت و آمد كند تا از لذائذ انس و محبت‏برخوردار گردد و يك طائفه‏دوست و پشتيبان واقعى داشته باشد؟

آيا سزاوار است‏با بيگانگان طرح دوستى بريزد و دوست و رفيق‏پيدا كند ليكن با خويشان و اقاربش قطع رابطه كند؟در صورتيكه به تجربه‏ثابت‏شده كه در مواقع گرفتارى اكثر دوستان انسان را رها ميكنند ولى‏همان خويشان متروك به ياريش مى‏شتابند،زيرا پيوند خويشى يك پيوندطبيعى است كه به آسانى بريده نمى‏شود.

در مثل‏هاى عاميانه گفته شده:خويش و اقوام اگر گوشت انسان رابخورند استخوانش را دور نمى‏ريزند.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:«انسان هيچگاه از خويشانش‏بى‏نياز نمى‏شود،و لو مال و اولاد هم داشته باشد.به ملاطفت و احترام آنهااحتياج دارد.آنها هستند كه با دست و زبان از او حمايت ميكنند.خويشان واقارب بهتر از او دفاع مى‏نمايند.در مواقع گرفتارى زودتر از ديگران به‏ياريش مى‏شتابند.هر كس از خويشانش دست‏بكشد يك دست از آنهابرداشته ليكن دستهاى زيادى را از دست‏خواهد داد(٥) ».

خانم محترم،براى خوشنودى شوهرت،براى راحتى و آسايش‏خودت،براى اينكه يك طائفه دوست و حامى واقعى پيدا كنى،براى اينكه‏محبوب شوهرت واقع شوى بيا و با خويشان شوهرت بساز.از لجاجت وخودخواهى و تكبر و جهالت دست‏بردار.عاقل و دانا باش. افكارشوهرت را پريشان نساز.فداكارى و شوهردارى كن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17