داستانهاي صاحب دلان جلد ۱

داستانهاي صاحب دلان0%

داستانهاي صاحب دلان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستانهاي صاحب دلان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد محمدى اشتهاردي
گروه: مشاهدات: 23656
دانلود: 2631


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 179 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23656 / دانلود: 2631
اندازه اندازه اندازه
داستانهاي صاحب دلان

داستانهاي صاحب دلان جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

داستانهای صاحب دلان

جلد اول

نویسنده: محمد محمدي اشتهاردی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

بسمه تعالى

كتاب حاضر مشتمل بر داستانهائى است كه بيشتر آنها از خاندان وحى و رسالتعليه‌السلام مى باشد، اين دفتر بعد از بررسى و اديت و اعراب گذارى و غيره ، آنرا طبع و در اختيار علاقه مندان قرار مى دهد. اميد است كه مورد بهره گيرى قرار بگيرد.

دفتر انتشارات اسلامى

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

در رابطه با محتواى اين كتاب شايسته است خواننده عزيز به چهار مطلب زير توجه كند:

١ - همه ما عنوان چهارده معصومعليهم‌السلام را شنيده ايم ، كه عبارتند از پيامبر، امام على ، حضرت فاطمه ، امام حسن و امام حسين و ٩ فرزندش تا امام مهدى صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.

معصوم در مورد چهارده معصوم ، يعنى آنها از هر گونه گناه و خطا، مصون هستند، حتى به اعتقاد شيعيان ، آنها ترك اولى نيز نمى كنند.(١) ممكن است كسى خود را به گونه اى بسازد كه اصلا گناه نكند و به مقام عصمت از گناه برسد، ولى او نمى تواند به مقام عصمت از خطا و اشتباه برسد، در صورتى كه چهارده معصومعليهم‌السلام هم از گناه و هم از خطا و اشتباه دور و مصون هستند.

بنابراين چه بهتر كه از داستانهائى كه در رابطه با آنها است و بخش اول كتاب را تشكيل مى دهند و با توجه به عصمت آنها، آن داستانها در اوج اعتبار قرار مى گيرند، بهره مند شد، البته در صورتى كه سند آن داستانها معتبر باشد.

٢ - در قرآن در آيات متعددى وجوب پيروى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولوالامر را كه همان دوازده امامعليه‌السلام هستند خاطر نشان شده است

و در روايات بسيارى كه از طرق شيعه و سنى نقل شده نيز بر وجوب اطاعت از چهارده معصوم سفارش و تاكيد شده است

به عنوان نمونه در آيه ٧ سوره حشر مى خوانيم :

( وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا )

و هر چه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى شما آورد (و بدهد) آن را بگيريد و از هر چه شما را نهى مى كند، باز ايستيد.

و در قرآن دهها بار، اطاعت از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفارش و تاكيد شده است و در آيه ٥٩ سوره نساء مى خوانيم :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ) اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا را و صاحبان امر را.

همه مفسران شيعه اتفاق نظر دارند. كه منظور از اولواالامر امامان معصوم (دوازده امام ) مى باشند.

و رواياتى كه در اين مورد وارده شده بسيار است ، به عنوان نمونه : رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لايزال الدين قائما حتى تقوم الساعه اويكون عليهم اثنى عشر خليفه كلهم من قريش

همواره دين تا روز قيامت استوار خواهد ماند، كه دوازده جانشين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه همه آنها از قريش هستند بر آنها رهبرى كنند.(٢)

و در تعبير ديگر فرمودند لايزال الاسلام عزيزا ولى اثنى عشر خليفه همواره اسلام ، عزيز و حاكم است (در صورتى كه ) دوازده جانشين (من ) بر آن سرپرستى و رهبرى كنند.(٣)

بر اساس آيات قرآن و روايات ، سنت پيامبر و امامان معصومعليهم‌السلام حجت است ، منظور از سنت ، فعل (روش و شيوه ) يا قول (گفتار) و يا تقرير (امضاء و تصويب ) آنها است ، به اينكه مثلا شخصى در حضور آنها كارى انجام داد، و هيچ مانعى در كار نبود و آنها نهى نكردند، عدم نهى آنها دليل بر آن است كه آن كار از نظر آنها بدون اشكال است

٣ - ذكر اين داستانها - آن هم در رابطه با چهارده معصوم - به خاطر سرگرمى و وقت گذراندن نيست ، بلكه هدف جنبه هاى تربيتى و آموزشى اين داستانها است

ما در آيات متعدد قرآن و در روايات بسيار مى خوانيم كه انسانها هميشه در امتحان و آزمايش الهى هستند، از جمله در آيه دوم سوره عنكبوت است كه :( أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ) ؟

آيا مردم گمان كردند، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟.

ممكن است سوا شود كه آزمايش و امتحان براى چيست ؟

در پاسخ مى گوئيم : امتحان و آزمايش ، گاهى براى كشف و آگاهى است ، مثل امتحان در كنكور دانشگاه ، كه اساتيد مى خواهند شاگردان ممتاز را از غير ممتاز بشناسند.

و گاهى براى آن است كه : مطلب براى خود كسى كه امتحان مى شود روشن گردد، مانند امتحان معلم كلاس ، كه مثلا شاگردش را كاملا مى شناسد كه درس او در چه سطحى است ، ولى شاگرد را امتحان مى كند تا و نيز بر سطح معلوماتش آگاه گردد.

اين دو نوع امتحان در مورد خداوند نيست بلكه امتحان خداوند به معنى آموزش و پرورش است ، مثل امتحان معلم راننده اتومبيل از كسى كه مى خواهد رانندگى بياموزد، اين نوع امتحان توام با آموزش و ياد دادن و ترقى است ، همچون امتحان كردن پرنده جوجه خود را كه در روزهاى آغاز پرواز جوجه ، جوجه اش را با دست و پا مى گيرد به هوا مى برد و رها مى كند، و اين موضوع را روزها تكرار مى نمايد، تا به فرزندانش پرواز در عمل را بياموزد.

به عبارت ديگر اين عالم همچون يك دانشگاه يا مزرعه است ، فراز و نشيبهاى گوناگون زندگى برنامه هاى اين دانشگاه و بذرهاى اين مزرعه اند، تا استعدادها شكوفا گردد و لياقتها پرورش يافته و آنچه به اصطلاح در مرحله قوه است به فعليت برسد. (چنان كه تكرار بعضى از داستانها و مطالب در قرآن براى تلقين و تربيت و پرورش است ).

گرچه انسان دور افتاده از تعاليم پيامبران وقتى كه غرق در نعمت شدند، آن را خدادادى و كرامت تلقى مى كنند، و هنگامى كه غرق در بلا و بدبختى گشتند آن را خدا زدگى و اهانت خدا به او مى پندارند.

ولى اين تصور باطل است زيرا بلا و نعمت ، معيار سنجش نيك و بد افراد نيست بلكه براى آزمايش و ترقى و تكامل انسان مى باشد.(٤)

و ذكر اين داستانها بخاطر جنبه هاى تربيتى آنها است و بنابراين هدف از نگارش اين كتاب ، بالا بردن سطح معلومات مذهبى و آموزشهاى ابعاد گوناگون زندگى ، از زندگى درخشان چهارده معصومعليه‌السلام و... است

كشاورزى را در نظر بگيريد، او به صحرا مى رود و بذر خود را بر زمين مى پاشد، بذر او گاهى روى سنگ مى افتد، گاهى روى خاكى كه زيرش ‍ سنگ است قرار مى گيرد و گاهى روى نقطه اى از خاك افتد كه اطرافش را علفهاى هرزه گرفته باشد و گاهى بذر در نقطه اى مناسب و بدون مزاحم مستقر مى شود.

روشن است كه در مرحله اول و دوم بزودى مى خشكد، و در مرحله سوم ، بى اثر مى گردد زيرا علفهاى هرزه مزاحم رشد آن هستند.

تنها در مرحله چهارم است كه تاثيرپذير و پر ثمر و نتيجه بخش مى شود.

روش و منش چهارده معصومعليهم‌السلام بذرهائى هستند كه دلهاى آماده و مساعد مى خواهد تا با اين بذرها، بار ور و پرثمر گردد.

چنانكه علىعليه‌السلام طبق تقاضاى يكى از ياران پاكش بنام همام ، صفات متقين و پرهيز كاران را بيان فرمود: بطورى كه همام كه تحت تاثير شديد قرار گرفته بود فريادى كشيد و بيهوش و زمين افتاد آنگاه علىعليه‌السلام چنين فرمود: اهكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها.

آرى اينچنين پندهاى رسا در اهل خود و آنان كه شايسته اند اثر بخش ‍ است(٥)

ولى با كمال تاسف ، بعضى ها براستى بدبختند، مانند پسر نوحعليه‌السلام كه حتى هنگام غرق شدن و هلاكت هم ايمان نياورد، هنگامى كه غرق مى شد، دل نوح به حالش سوخت و به خدا عرض كرد:( رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي ) ، پروردگارا پسرم از خاندان من است خداوند به او فرمود: انه ليس من اهلك ، او از خاندان تو نيست(٦).

يعنى رهايش كن زيرا او پيوند مكتبى با تو ندارد.

و بعضى از افراد بقدرى بدبختند كه حتى در قبر هم ايمان نمى آورند، و بعضى از اينها هم بدبخت تر كه حتى در دوزخ هم ايمان نمى آورند كه در روايات آمده : وقتى جهنميان در جهنم در عذابند، ناگهان مى بينند كه اوضاع دگرگون شد و نسيمى خوش و معطر وزيدن گرفت ، مى گويند چه شده ؟ به آنها گفته مى شود، پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از كنار دوزخ عبور مى كند، به يمن قدوم او اين نسيم خنك مى وزد، به ابوجهل گفته مى شود همين اكنون برو به حضور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان بياور، او گويد: مى سوزم و مى سازم و به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان نمى آورم

آرى ، اينجا است كه بايد گفت :

چاه است و راه است و ديده بينا و آفتاب

تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش

چندين چراغ دارد و بيراهه میرود

بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش

خدايا دلهاى آماده و گوش شنوا، و مغزى دريافت كننده و عقلى استوار به ما عنايت فرما، تا از پندهاى معصومان درگاهت ، عبرت بگيريم و خود را با آن پندها تطبيق داده و هماهنگ سازيم ، با توجه به اينكه طبق حديث متواتر بين شيعه و سنى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مثل اهلبيتى كمثل سفينه نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق

مثل اهلبيت من (امامان معصوم و فاطمه زهرا) همچون كشتى نوحعليه‌السلام است ، كسى كه بر آن سوار شد، نجات مى يابد، و كسى كه از آن تخلف نمود، غرق و به هلاكت مى رسد.

اين كتاب در دو بخش ، تنظيم گرديد:

١ - صد داستان از چهارده معصومعليهم‌السلام به اين ترتيب : پنجاه داستان از پنج تن آل عباعليهم‌السلام و چهل داستان از امام سجادعليه‌السلام تا امام حسن عسكرىعليه‌السلام (هر كدام پنج داستان ) و ده داستان در رابطه با حضرت ولى عصر (ارواحنا له الفداء) با ذكر بيوگرافى هر يك از معصومين ،عليهم‌السلام در آغاز داستانهاى مربوط به آنها.

٢ - صد داستان آموزنده و سازنده گوناگون ، در امور مختلف زندگى

گرچه بعضى از اين داستانها، از صاحبدلان نيست ، ولى با توجه به نتيجه گيرى از آنها رابطه اى با پاكى و صفاى دل ، و پاكسازى روح و جان از گمراهيها دارند.

اميد آنكه مورد قبول ، در جهت علم و عمل واقع شوند، و جان و روح ما از بوى خوش و پر عطر اين داستانها، صفا و نورانيت خاصى بيابد.

قم - محمد محمد اشتهاردى

معصوم اول - پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

نام : محمد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

لقب معروف : خاتم پيامبران

پدر و مادر: عبدالله ، آمنه

وقت و محل تولد: طلوع فجر روز جمعه ١٧ ربيع الاول سال ٥٧١ ميلادى (چهل سال قبل از بعثت ) در مكه متولد شد.

دوران نبوت : در سن چهل سالگى ، سيزده سال قبل از هجرت در ٢٧ ماه رجب به پيامبرى رسيد، و مدت آن ٢٣ سال بود (١٣ سال در مكه و ده سال در مدينه ).

وقت و محل رحلت : روز دوشنبه ٢٨ صفر سال يازدهم هجرت در سن ٦٣ سالگى در مدينه منوره رحلت فرمود.

مرقد شريفش : در مدينه كنار مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

دوران زندگى آن حضرت را مى توان در سه بخش زير مشخص كرد:

١ - دوران قبل از نبوت (چهل سال ).

٢ - دوران نبوت و مبارزه با بت پرستى در مكه (حدود سيزده سال ).

٣ - دوران هجرت از مكه به مدينه و تلاش و كوشش براى تشكيل حكومت اسلامى و ادامه آن (حدود ده سال ).

١ - سفارش اكيد به رعايت موازين اخلاقى

بشير بن مهاجر از پدرش نقل مى كند كه : در حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم ، ناگهان زنى از طايفه غامد نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد: من زنا كردم مى خواهم مرا پاك سازى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: برگرد به خانه ات

او رفت و فردا مجددا آمد و اعتراف كرد كه زنا كرده ام و عرض كرد: اى پيامبر خدا مرا پاك ساز، گويا مى خواهى مرا رد كنى همانگونه كه ماعزبن مالك را رد كردى ، ولى بدان كه سوگند به خدا من زنا كرده ام و حتى حامله هستم(٧)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: برو تا هنگامى كه بچه ات متولد شود او رفت و پس از مدتى بچه اش متولد شد، او را بغل گرفته نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد: اين بچه ام مى باشد كه متولد شده است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برو به اين بچه شير بده تا نان خور شود او رفت ، و بعد از مدتى به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد، در حالى كه مقدارى نان در دست بچه بود و مى خورد در كنارش بود، به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: اين بچه ام كه نان خور شده است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كودك را از او گرفت و به يكى از مسلمانان سپرد و سپس دستور داد گودالى بكنند و آن زن را در آن گودال گذاشته و سنگسار كنند.

گودالى كندند، زن را تا سينه اش در ميان گودال گذاشتند، آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مردم دستور داد او را سنگباران نمايند.

در اين ميان خالد بن وليد (يكى از مسلمين جاهل ) به پيش زن رفت و سنگى به صورت زن زد، از صورت زن خونى به صورت خالد پاشيد شد، خالد خشمگين گشت و آن زن را فحش داد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى كه شنيد خالد او را فحش مى دهد فرمود: آرام بگير اى خالد، او را فحش نده ، سوگند به خدائى كه جانم در دست اوست اين زن آنچنان توبه كرد كه اگر باج بگير چنين توبه مى كرد، خدا او را مى بخشيد.

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد بر جنازه آن زن نماز خواندند و او را دفن نمودند.(٨)

به اين ترتيب مى بينيم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفارش اكيد به رعايت اخلاق اسلامى و نظم و انضباط را حتى در مورد اجراى حدود مجرمان ، مى نمود.

٢ - لجاجت و خود محورى مشركان

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آغاز بعثت ، در برابر كارشكنى سخت مشركان و استثمار گران كافر قرار گرفت ، يكبار دل جانسوزش به تپش آمد و درباره آنان چنين نفرين كرد: اللهم سنين كسنى يوسف ، خدايا سالهاى خشكى و قحطى را همانند سالهاى قحطى زمان يوسف ، دامن گير آنها كن

مدتى نگذشت كه چنان قحط سالى در محيط مكه روى داد كه مردم از گرسنگى و تشنگى هنگامى كه به آسمان نگاه مى كردند، گوئى بين آنها و آسمان دودى وجود دارد (شدت گرسنگى اينچنين بر چشم آنها پرده افكنده بود) كارشان بقدرى سخت شد كه مردارها و استخوانهاى حيوانات مرده را مى خوردند.

به ناچار به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و اظهار عجز كردند و گفتند: اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو ما را دستور به صله رحم مى دهى در حالى كه خويشان تو در اين ماجرا نابود شدند، اگر اين عذاب از ما بر طرف گردد ما ايمان مى آوريم

پيامبر مهربان براى آنها دعا كرد، بر اثر دعاى آن حضرت قحطى و خشكسالى برطرف شد، و بجاى آن ، نعمتهاى الهى فراوان گرديد.

اما آن مشركان لجوج عبرت نگرفتند و به وعده خود وفا ننمودند و به سوى كفر و مرام باطل خود بازگشتند.

تا آنجا كه طبق آيه ١٣ سوره دخان ،(٩) از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى گرداندند و گفتند: او ديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را بر او القاء نموده اند.(١٠)

به اين ترتيب در مى يابيم كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى هدايت قوم ، چقدر آزار ديده ، و با چه مشكلات سختى روبرو شده و همه آنها را تحمل نموده و سرانجام پيروز شده است

٣ - تجاوز از حريم قانون

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از بازگشت از جنگ خبير كه در سال هفتم واقع شد، اسامه بن زيد با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى فدك زندگى مى كردند، فرستاد تا آنها را به سوى اسلام دعوت كند.

يكى از سران يهود بنام مرداس بن نهيك از آمدن سپاه اسلام باخبر شد، اموال و فرزندانش را در پناه كوهى قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت و نزد آنها گواهى به يكتائى خدا و رسالت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داد.

ولى اسامه به گمان اينكه مرداس از ترس جانش ، تظاهر به اسلامى مى كند، نه اينكه حقيقتا مسلمان شده باشد، به او حمله كرد و او را كشت ، و گوسفندانش را به غنيمت گرفت

هنگامى كه اين خبر به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد، سخت ناراحت شد و به اسامه اعتراض كرد كه چرا مسلمانى را كشته است

اسامه عرض كرد: او از ترس جانش اظهار اسلام كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: تو كه از دل او آگاه نبودى ، چه مى دانى ؟ شايد براستى مسلمان شده است (و آيه ٩٤ سوره نساء در محكوم كردن كار اسامه نازل گرديد).

اسامه سوگند ياد كرد كه ديگر حريم قانون را نشكند(١١) به هر حال اين حادثه حاكى است كه بايد در هر حال حريم قانون را حفظ كرد.

٤ - جنايتى تكان دهنده از جاهليت

شخصى به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و مسلمان شد، پس از مدتى به حضور آن حضرت رسيد و عرض كرد: آيا توبه من قبول است ؟.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند توبه پذير مهربان است

او گفت : گناه من بسيار بزرگ است !

پيامبر فرمود: واى بر تو، عفو و بخشش خدا بزرگتر است ، حال بگو بدانم گناهت چيست ؟

او عرض كرد: من به يك مسافرت طولانى رفتم ، همسرم باردار بود، پس از چهار سال به خانه برگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، و پس از احوال پرسى ديدم در خانه ما دختركى رفت و آمد مى كند، به همسرم گفتم : اين دخترك كيست ؟ (از ترس اينكه او را نكشم ) گفت : دختر همسايه است ، با خود گفتم لابد پس از ساعتى مى رود، ولى ديدم او همچنان در خانه من است و همسرم او را پنهان مى كند، به همسرم گفتم : راستش را بگو اين دخترك كيست ؟

گفت : يادت هست كه وقتى مسافرت رفتى من باردار بودم ، اين دخترك نتيجه همان باردارى است و دختر تو است !

وقتى فهميدم كه دختر من است ، شب تا صبح ناراحت بودم ، كه با او چه كنم ، وجود او ننگ است ، سرانجام صبح زود از خواب بيدار شدم ، نزديك بستر دختر، رفته ديدم خوابيده ، او را بيدار كردم و به او گفتم با من بيا به نخلستان برويم ، بيل و كلنگ را برداشتم و براه افتادم ، او نيز به دنبال من مى آمد، وقتى به نخلستان رسيديم ، زمينى را در نظر گرفتم ، و به كندن گودالى مشغول شدم ، دخترك مرا كمك مى كرد و خاكها را بيرون مى ريخت ، وقتى كه گودال به وجود آمد، پاهاى دخترك را گرفتم و او را به گودال انداختم

(اشك در چشمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلقه زد... و آن حضرت منقلب شد...)

سپس دست چپم را روى شانه او گذاشتم و به روى او با دست راست خاك مى ريختم ، او پابپا مى كرد و مى گفت : پدرم چه مى كنى ؟

به او اعتنا نكردم و همچنان به كارم ادامه دادم ، در اين ميان مقدارى خاك به ريش من پاشيد، او دست خود را دراز كرد و خاك ريشم را پاك نمود، در عين حال همچنان خاك بر سرش ريختم تا زير خاك ماند.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه اشك چشمش را پاك مى كرد و گريه گلويش را گرفته بود، فرمود: اگر رحمت خدا بر غضبش پيشى نگرفته بود، هماندم انتقام آن دخترك بى گناه را از تو مى گرفت !(١٢)

٥ - نمونه اى از معاشرت پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

يك بار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اموالى را كه به دست آمده بود بين مسلمانان عادلانه تقسيم كرد، مردى از انصار، (كه مى خواست بيشتر به او بدهند) گفت : اين تقسيم موجب خوشنودى خدا نيست

اين خبر به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد، آن حضرت به قدرى ناراحت شد، كه چهره اش سرخ گرديد فرمود: خداوند برادرم موسى بن عمران را رحمت كند، او از اين بيشتر مورد آزار قرار گرفت و صبر كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ياران فرمود: مبادا يكى از شما راجع به هيچ يك از اصحاب چيزى ناروا به من خبر دهد، زيرا شور و اشتياق آن دارم كه به قلبى صاف و دور از هر گونه آلايش و رنجش با شما زندگى كنم(١٣)

به اين ترتيب آن حضرت راه و رسم زندگى شيرين را به مسلمانان آموخت كه در پرتو ارتباط دلهاى صاف و نورانى با همديگر پديد مى آيد.

٦ - جبران خسارتهاى بى مورد

امام باقرعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خالد بن وليد را (كه يكى از شجاعان بود) همراه جمعى به سوى طايفه اى از بنى المصطلق بنام طايفه بنى خزيمه كه تا آن زمان تسليم حكومت اسلامى نشده بودند (و از ناحيه آنها احساس خطر مى شد) فرستاد، با توجه به اينكه بين آنها و طايفه بنى مخزوم (كه خالد از اين طايفه بود) كينه و عداوتى وجود داشت

هنگامى كه خالد با همراهان بر آن قوم وارد شدند، آنها اطاعت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پذيرفتند و در اين مورد نامه اى تنظيم نموده بودند (و در اين صورت نمى بايست به آنها حمله شود).

خالد (كه آدم بى توجه و بى احتياطى بود) اعلام كرد كه مردم نماز صبح جمع شوند، پس از نماز دستور حمله به آنها را داد و خود نيز جلودار حمله بود، عده اى از طايفه بنى خزيمه را كشتند و اموال آنها را به غارت بردند و نامه آنها را گرفته و به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باز گشتند.

وقتى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ماجرا مطلع شد، رو به قبله ايستاد و گفت : خدايا من از آنچه كه خالد انجام داده است بيزارم

فردا علىعليه‌السلام را خواست و به او فرمود: برو نزد طايفه بنى خزيمه ، و از آنها در مورد آنچه خالد با آنها رفتار (وحشيانه ) كرده معذرت خواهى كن و رضايت آنها را جلب نما و برگرد، سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاى خود را بلند كرد و به زمين گذاشت و فرمود: قضاوت زمان جاهليت را زير دو پايت قرار بده

اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام نزد طايفه بنى خزيمه رفت و آنها را خشنود و راضی نمود و نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برگشت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: آنچه كه انجام دادى به من خبر بده

علىعليه‌السلام عرض كرد: اى رسول خدا! رفتم و براى هر خونى كه از آنها ريخته شده بود، ديه (خون بها) قرار دادم و به صاحبانش پرداختم و حتى در مورد جنين آنها مالى دادم ، از اموالى كه برده بودم زياد آمد، از زيادى آن مال قيمت كاسه سگ آنها و ريسمان آبكشى آنها را كه شكسته و پاره شده بود نيز پرداختم ، و باز از مال زياد آمد، در برابر ترس و وحشتى كه به زنان و كودكان آن طايفه وارد شده بود، مبلغى پرداختم ، باز زياد آمد، زيادى را براى آنچه آشكار و پنهان (از نظرها) بود پرداختم ، باز ديدم هنوز اهالى دارم همه آنها را به آنها دادم تا از تواى رسول خدا راضى گردند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على اعطيتهم ليرضو عنى رضى الله عنك يا على انما انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى(١٤)

الى على به آنها آن قدر مال دادى تا از من راضى شدند، خداوند از تو راضى باشد، اى على جز اين نيست كه نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسى بن عمران است ، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.

٧ - پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عبادتگاه يهود

نقل شده در يكى از عيدهاى يهود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همراه بعضى از ياران وارد كنيسه (معبد يهود) در مدينه شد، آنها از ورود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خشنود نبودند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها فرمود: اى گروه يهود، دوازده نفر از خود را به من نشان دهيد كه گواهى بر يكتائى خدا و پيامبرى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهند تا خداوند خشمش را از تمام يهوديان جهان بردارد.

آنها ساكت شدند و هيچگونه سخنى نگفتند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه بار اين مطلب را تكرار كرد آنها باز سكوت كردند.

آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شما حق را كتمان كرديد ولى به خدا سوگند حاشر و عاقب (القابى كه در تورات براى پيامبر آمده ) من هستم ، خواه ايمان بياوريد يا مرا تكذيب كنيد.

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از معبد يهود بيرون آمد، هنوز چند قدمى نرفته بود كه مردى از يهود پشت سر حضرت آمد و گفت : اى محمد! بايست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاد و سپس رو به جمعيت يهود كرد و گفت : مرا چگونه آدمى مى دانيد؟ گفتند: به خدا سوگند در ميان خود مردى آگاهتر از تو و پدر و جدت نسبت به كتاب آسمانى خود (تورات ) نداريم ، سپس افزود: من خدا را گواه مى گيرم كه او (پيامبر اسلام ) همان پيامبرى است كه در تورات و انجيل آمده است

يهود وقتى كه چنين ديدند به او (يعنى عبدالله بن سلام ) گفتند تو دروغ مى گوئى ، و او را به باد فحش و ناسزا گرفتند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جمعيت يهود فرمود: شما دروغ مى گوئيد...(١٥)